پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 8 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

534 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم بابازاده گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به روی ماه استادم و طلب خیر و خوشی از خداوند رحمن و رحیم دارم برای تک تک همراهان و دست اندر کاران این سایت سراسر عشق سراسر درس و سراسر توحید

    چه ترس هایی دارید که هنوز نتوانسته اید بر آنها غلبه کنید و همچنان از مواجه شدن با آنها فرار می کنید؟

    وقتی صحبت هاتون تموم شد خیلی فکر کردم و متوجه شدم من یه الگوی خیلی خیلی تکراری رو در خودم و البته بیشتر اطرافیانم برام واضح شد همین الان

    قبلش بگم که که شهر محل زندگی من کوچیکه و تقریبا

    بیشتریا همدیگرو میشناسن

    خب اینکه اولا از بزرگترهای فامیل گرفته فامیل که میگم درجه 1 منظورمه خواهر برادر عمو دایی و از این قبیل ارتباطات تا کوچیکترها همه با هم هر از گاهی رابطه شون شیر تو شیر میشه و حسابی از هم ناراحت میشن و ممکنه هم سالها با هم حرف نزنن و مسئله داشته باشن

    و علیرغم رابطه نزدیکی که با هم داشتن براحتی از هم دلخور میشن و فاصله میگیرن

    و این داستان روی بچه ها هم تاثیر داشته

    من یه رابطه خوب خواهر و برادری در بین افراد فامیلم ندیدم

    [ حتی خودم دوتا برادر دارم که ما 3 تا هیچ رابطه عاطفی خاصی با هم نداریم که یه برادرم از همون بچگی همینطور بود و حالا که هر کدوم که زندگی های مجزای خودمون رو داریم بازم با هم ارتباط خاصی نداریم حتی نظرات مون با هم کاملا متفاوته

    و من الان مثل قدیما ناراحت نمیشم چون باور کردم ماها روح های مجردی هستیم که اومدیم تو این دنیا خودمونو تجربه کنیم ، خواسته هایی داشته باشیم و برای رسیدن به این خواسته ها حرکت کنیم و از مسیر لذت ببرم و بر اساس فرکانس هایی که به جهان هستی ارسال میکنیم جهان خودش مشخص میکنه چه کسانی به ما نزدیکتر هستن یا هم فرکانس هستن ، بنابراین دیگه توقعی ندارم که چون ما خواهر و برادریم باید ال و بل باشیم ، اگه رابطه خوبی داشته باشیم که چقدر عالی و اگه هم به دلیل باورهامون از مسیر هم جدا بودیم که اصلا ناراحتی نداره فقط یادمون باشه انسانیت داشته باشیم ]

    خب بریم ادامه‌‌ —-> جوری که اگه جایی از دور یکی اون یکی رو ببینه سعی میکنن تغییر مسیر بده

    تقریبا این الگوی رفتاری رو در بیشتر اطرافیان و فامیل و بارها دیدم و کم و بیش در غریبه ها

    و یا اینکه هیچ دلخوری از هم ندارن ولی خیلی خوششون هم نمیاد از هم (خخخ،استیکر خنده) سعی میکنن باز هم با هم روبرو نشن

    و اتفاقا من از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم متوجه این رفتارم شدم ، که مثلا فلان شخص توی فلان قسمت خیابون واستاده و من مسئله ای هم ندارم باهاش ولی از گذر کردن از اون قسمت که با اون شخص مواجه نشم امتناع کردم و مسیرمو به کل عوض کردم

    و یه جورایی از روبرو شدن با یه سری افراد ترس خفیفی دارم و از روبرو شدن و یه حال و احوال پرسی کوچیک هم فرار کردم

    و به جرات میتونم بگم این الگو رو در 90 در صد افراد دیدم و فکر میکنم این موضوع بر میگرده به عزت نفس و اعتماد به نفس پایین

    و البته میتونه بر اساس شنیده های سالهای سال باشه که مثلا فلانی از فلانی که ناراحت بوده اومده خونه مون یا رفتیم خونه شون و بزرگترها حرف زدن و ما شنیدیم

    آخ آخ آخ دورت بگردم استاد باز رسیدیم به موضوع کنترل ورودی های ذهن آره اینا همه خوراک ذهن ما بوده و همینطور نحوه برخورد اونا باهم ، هم شده دیده های ما

    چقدر این کنترل ورودی ها مهمه ، با این حساب بعد از پیدا کردن الگوهای تکرار شونده باید برگردیم ببینیم از کجا سرچشمه گرفته

    از اینکه با این فایل تون باعث شدید من این مسئله به ظاهر خیلی ریز رو در وجودم پیدا کنم مچکرم استاد عزیزم

    وقتی آدم موشکافانه و با یه ذره بین میفته به جون تمام رفتارها و عملکردهای خودش و خواهید دید که شیطان چقدر شمارو گول میزنه که نه بابا این که برای تو نیست و تو این مسئله رو نداری و فلانی اینجوریه

    اونوقته که متوجه میشی که حواست رو جمعتر کنی و به درونت بیشتر سفر کنی و خودت رو بیشتر بشناسی

    مینویسم این الگوی تکرار شونده رو تا بصورت عملی انجامش بدم و پله بسازم ازش برای بالا رفتن

    استاد ممنونم از سخاوتی که به خرج میدید ممنونم از همه تلاشهای صادقانه تون

    خدا خیرتون بده در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    فاطمه کدخدا گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    سلام به بهترین استادم

    سلام به دوستان عزیز همفرکانسی

    ترس همیشه باهام بوده و هست اما به قول استاد اگه ایمان داشته باشیم این ایمانمون بر ترس هاممون میچربه

    پس باید بیشتر رو ایمانمون کار کنیم

    بزرگترین ترس الانم همین مهاجرت کردنه نه مهاجرت به خارج از کشور بلکه خارج شدن از محل امنم ،میترسم برم جایی غیر از اینجا زندگی کنم

    چرا

    چون از اینکه از پس هزینه هام برنمیام

    از این میترسم که نتونم درامدم رو افزایش بدم تا بتونم هم در جای بهتری زندگی کنم و هم به نعمت های بیشتری دسترسی پیدا کنم

    میترسم کارم رو گسترش بدم چون به فراوانی خداوند ایمان ندارم

    هنوز تمرین اگهی بازرگانی رو انجام ندادم پس معلومه که هنوز میترسم

    هنوز رو اعتماد به نفسم زیاد کار نکردم

    همیشه رفتن تو دل ناشناخته برام سخته ،معلومه میترسم ،ایمان ندارم ،هنوز اونقدری رو باورهای توحیدیم کار نکردم

    هنوز نگرانم ،نگران از اینده شاید باز هم برمی گرده به این که خدا بیشتر از این نتونه و نخواد کمکم کنه

    پس این برمی گرده که هنوز شرک زیادی تو وجودم خودشو جا کرده

    هنوز میترسم یک رابطه عالی رو داشته باشم ،به این دلیل که نخواستم خودم رو تغییر بدم ،پس از تغییر خودم میترسم

    همه اینها هنوز جای کار داره

    کار داره که بیشتر رو ایمانم کار کنم

    ایمان و توکل باشه همه چی درست میشه

    حالا احساس میکنم اگه بخوام ایمانم به خداوند بیشتر کنم ،باید قرآن رو بیشتر بخونم

    تو این مورد نباید تعلل کنم

    از خداوند میخوام هر لحظه منو به راه راست ،راه کسانیکه به انها نعمت داده هدایتم کنه ،نه گمراهان و نه غضب شدگان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    آذر عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1170 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام دارم خدمت استادهای عزیز و دوست داشتنیم

    وهمه ی دوستانی که این کامنت رو می خونن

    قبل از هر چیزی این رو بگم از وقتی که ایمانم رو بهتر کردم و دارم رو خودم کار میکنم. شاید دریک لحظه این ترسها بیان سراغم ولی به لطف الله و فایل های استاد زودتر خود رو جمع میکنم و سعی میکنم با ترس هام روبه رو بشم البتهکه هنوز هم خیلی جای کار دارم.

    یکی از ترسهایی که دارم ترس از دیدن مرده ویا لمس کردن مرده بود والبته که الان هم هست ولی نه به شدت قبل.

    یکی دیگه از ترس هایه دیگم از دست دادن عزیزانم بود وهست که دارم ایمانم رو قوی تر میکنم البته نمیدونم چطور میشم به قول یکی از دوستان قبلا از فکر کردن به این موضوع هم ترس داشتم ولی الان خیلی بهتر شدم.

    یکی دیکه از ترس هام ترس از قضاوت شدن مردم بوده وهست طوریکه از همین کامنت نوشتن هم گاهی اوقات ترس داشتم که شکر خدا الان بهتر از قبل هستم قبلاا از حرف مردم خیلی میترسیدم ولی الان میدونم این ترسم از عدم داشتن عزت نفس و عدم داشتن لیاقت هست که دارم رو خودم کار می کنم ولی هنوز جای کار دارم.

    در کل به نظرم هر کس ایمان قویتری داشته باشه به خدا لا خوف علیهم ولا هم یحزنون اون شخص نه ترسی خواهد داشت ونه غمی.

    باید تامیتونم روی باورهای توحیدم کارکنم چون به نظرم خداوند برای من همه چیز و همه کس میشود.

    از خدای بزرگ می خواهم که همه ی ما را به راه راست هدایت کنه راه کسانی که به آنها نعمت داده نه راه کسانیکه برآنهاغضب کرده ونه گمراهان.

    از خدا میخواهم که همه ی ما را در این مسیر ثابت قدم کنه.

    در پناه االه

    یکی دیگه از ترسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    زهرا علیپور گفته:
    مدت عضویت: 960 روز

    به نام خدای بخشنده ی بخشایشگر

    سلام بر استادان عزیزم و دوستان همفرکانسیم دراین مسیر زیبا وتوحیدی

    امروز ظهر کمی به خواب رفتم اصولا ظهرها نمیخوابم

    بعداز خوندن چند تا کامنت به خواب رفتم

    نمیدونم چطور توی خواب هم ذهنم مشغول به پیدا کردن ترس ها م بود

    و دائم درحال گشتن در تمام وجودم وکنکاش به لایه های زیرین ذهنم

    انگار که کسی دردرونم وارد شده و میخواد من رو از شر ترس هایی که سالهاست در وجودم مدفون شده نجات بده

    من ترس هایی زیادی دارم هر چند وقت یکبار میان بالا ولی باز من اونها رو مدفون میکنم تا دیده نشن

    شاید از مواجه شدن با اونها هم میترسم

    ترس روی ترس دفن شده و منکه حالا 47 سالمه هنوز هم کلی ترس دارم

    یادم میاد توی خوابم کسی که داشت به دنبال منبع ترس هام میگشت ذهنم رو به سمتی از وجودم جلب کرد که ترس از پایان یافتن داشت ترس از نرسیدن ترس از گذر روزها و دست نیافتن به چیزهایی که درپی شون هستم ترس از موفق نشدن

    احساس کردم من انباشته یی از ترس ها م هستم که نمیخوام باهاشون روبرو بشم ترس هایی که از کودکی تا الان با من همراه هستند

    امروز ظهر بعد از بیدارشدن از خواب بیشتر اون سیاهی که وجودم به خاطر ترس هام بود رو به یاد میارم

    ترس از تنها ماندن

    ترس از پیری

    ترس از مرگ

    ترس از آسانسوری که بین طبقات گیر کرده ومن توش گیر افتادم

    ترس از رفتن به دل ناشناخته ها

    ترس از اتاقی که پنجره یی نداره وهیچ نوری

    ترس از روبرو شدن وحرف زدن با همسر و مشخص کردن مسیر زندگی

    من در پی حل کردن ترس هام هستم استاد عزیزم

    ازروزی که با شما آشنا شدم برای پیدا کردن و حل کردنشون دارم تلاش میکنم

    وخیلی بهتر شدم ولی امروز که دوباره بهشون رجوع کردم دیدم هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم

    قل اعوذ برب الفلق

    به پروردگار سپیده دم پناه میبرم

    به خدایی که نور را بر تاریکی پیروز گردانید

    واز او درخواست کمک دارم تا مرا هم از تاریکیهای اعماق وجودم از ترسهام عبور بده و به نور رو روشنایی برسونه

    چند روز پیش داشتم به قضیه یی فکر میکردم و به دنبال را ه حل براش توی دست دوست و رفیق میگشتم و با خودم میگفتم شاید فلانی بتونه کمکم کنه که یکبار یک نفر بهم گفت فراموش کردی که تو قدرتمندترین دوست رو داری یادت رفته چنان قلبم روشن شد ک انگار هیچ مشکلی ندارم و اون نهیب قلبم رو آروم کرد وانگار فقط خداوند تنها دوست وهمراه من هست دیگه هیچ نگرانی ندارم

    من الان بهترین وقدرتمندترین بنگاه معامله املاک رو میشناسم که به موقع برام خونه پیدا میکنه

    بهترین بنگاه معامله ماشین رو میشناسم که به موقع ماشین دلخواهمو برام میخره

    من قلبم آرام شده

    حالا هم که تونستم با ترس هام روبرو بشم باز هم خوشحالم بازم قلبم آرام تر شده ونیرویی قوی به من میگه از پس اونها هم برمیای فقط آرام باش

    خوشحالم که بیرون کشیدمشون و حالا با تمرکز بیشتر روشون کار میکنم وخودمو رها میکنم آزاد آزاد

    استاد عزیزم ازت بینهایت سپاسگذارم که این سوال ها رو میپرسین و مارو به مسیر توحید هدایت میکنی

    با تشکر فراوان

    عاشقتممم استادممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    صابر پورملک خیلی گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    سلام خدمت همه دوستان هم فرکانسی

    من خودم به شخصه از تغییر میترسم

    تغییر کردن خودم یا تغییر دادن خونه مغازه و ..

    و هر بار هم ب این موضوع بر میخورم خیلی بهم سخت میگذره

    بعد ک انجامش میدم خیلی راحت انجام میشه

    میگم این ک کاری نداشت ای کاش زودتر انجام میدادم

    بعضی وقتها هم از اینکه لیست اونهایی ک بهم بدهکارن رو میخوام باز کنم انگار میترسم

    البته دیگ نسیه دادن رو تعطیل کردم بنر بزرگ زدم تو مغازه ک دیگ نسیه فروشی نداریم نا گفته نماند ک از چند ماه پیش کلا نسیه رو خیلی محدود کرده بودم از دیروز دیگ به خودم قول دادم ک هرگز نسیه ندم و از خدا میخوام ک کمکم کنه

    استاد خیلی متشکرم از شما و خانم شایسته بابت این فایل های فوق العاده

    هر روز منتظر فایل های جدید و جذاب و باحال شما هستم هیچ چیزی برای من جذاب تر از گوش دادن ب فایل شما نیست

    انشالله طول عمر با عزت داشته باشید و عاقبت بخیر بشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    مسعود آریا منش گفته:
    مدت عضویت: 2721 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی در مورد ترس من یک تجربه جالبی دارم و بیشتر می‌خوام. این تجربه خودم رو به اشتراک بزارم تا بیشتر بشناسیم که ترس ها توهمی هستن و حقیقت زندگی چیز دیگری است

    من چند وقت پیش به دلیل نوشیدن زیاد نوشیدنی های گاز دار دچار بیماری استرس و نگرانی و ترس شده بودم

    البته اول متوجه نشدم بخاطر نوشیدنی است وقتی رفتم دکتر و خودم تحقیق کردم دیدم که بله این نوشیدنی ها بشدت مضر هستند و از اون موقع به بعد حتی یک بار هم بقول استان چیت دی نکردم

    و هرگز دگه نوشیدنی های گاز دار استفاده نکردم و نتیجه شم بی نظیر بود

    و اون حال و هوای ترس و نگرانی استرس تا چند هفته با من بود

    و در مورد مرگ و بیهوده بودن زندگی و ازین جور احساسات بود که خیلی منو درگیر کرده بود

    نکته جالب قضیه این بود که در بدن من هیچ اثری از درد و این حرفا نبود ولی در ذهن من بی نهایت ترس وجود داشت ترس واهی که الان میمیری الان قلبت می ایستد الان سکته می‌کنی الان اینجوری میشی اونجوری میشی و هیچ اتفاقی در بدن من رخ نمی‌داد و هی که چند روزی گذشت و من با این حس عادت کرده بودم کم کم فهمیدم که ترس ها همه شکل یکسانی دارند و اصلا حقیقت ندارند و تا وقتی که ما اون ترس رو باور نمیکنم قدرت خاصی ندارد میدونید مثل اینکه این ترسها لازمه ایجاد ایمان باشه اینجوری هستند یجورای. لازمه زندگی هستند که فقط باید باعث رشد ایمان بشوند مثل قانون تضاد و ایجاد خواسته یعنی من بوصوح درک کردم که ترس‌های ما هیچ قدرتی ندارند

    دقیقا وقتی توی عروسی یکی میاد دستمون رو میگیره و اولش چقدر می‌ترسیم و میگم بلد نیستم و خلاصه بزور مارو میکشونه وسط میدان و وقتی میریم وارد میدان میشیم میبینیم اصلا ترسی وجود نداشت و چند دوری که می‌زنیم برامون بدیهی میشه و شاید همونجا به خودمون حتی بگیم که اینم ترس داشت واقعا؟

    این اتفاق بارها برام اتفاق افتاد

    من از موقعیت های جدید یادمه خیلی می ترسیدم وقتی ازدواج کردم بعدش بدهکار شدم و با برادرم کار میکردم سر یک موضوعی بشدت برادرم باهام بد رفتار کرد و یجورای هم هیچ وقتمنو آزاد نمیزاشت و سر همین موضوع آزادی من تصمیم گرفتم کسب و کار شخصی مو بر پا کنم

    آقا اینقدر ترس داشتم که قشنگ دست و پام می‌لرزید نه پولی نه مشتری نه هیچی خلاصه کارو شروع کردم و رفتم تو دل کار یه مدت دو ماهه که گذشت چون یکم مشتری داشتم و مشغول بودم یهودی یادم اومد از ترس‌های که تو شروع کار داشتم و گفتم واقعا من میترسیدم اینکه ترسی نداشت و باور کنید مسخره به نظرم اومد اون ترسها اینقدر تفاوت داشت و یجورای به این نتیجه رسیدم که لازمه ایمان اینه که تضاد ترس بوجود بیاد

    من واقعا اونجا ایمانم چیره شد بر ترسهام ولی کی چیره شد وقتی که ترس بوجود اومد

    یعنی نگاه ما به ترس ها باید این باشه که این توهم است و حقیقت نداره مثال های زیادی دارین همه ما که از موضوعی میترسیدیم بعد از گذشت سالها به خودمون خندیدیم. که واقعا این ترس رو من داشتم

    مثلا وقتی بچه بودم وقتی مسابقه فوتبال می‌گرفتیم قبلش اینقدر استرس داشتم که دستام می‌لرزید ولی به محض اینکه سوت بازی به صدا در میومد انگار نه انگار

    راحت بازی میکردم ترسی نبود و همیشه حس میکردم که این ترسها حقیقت ندارند اینا رو فقط شیطان در ذهن ما بوجود می‌آورد بلکه بتونه گمراه کنه نا امید کنه باعث بشه تصمیمات غلت بگیریم

    موضوع بعدی که من ترس داشتم این بود که من میخواستم خونه ام رو مستقل کنم ولی میترسیدم دفتر ها پر کردم از اینکه مزایای مستقل بودن چیه و چرا باید مستقل بشوم ولی همچنان میترسیدم تا اینکه رفتم تو دلش و بر ترسم چیره شدم و خونه گرفتم وسیله بردم شروع کردم به زندگی و الان بخدا میخندم میگم اینم ترس داشت واقعا

    ما همه مسائل زیادی داریم که باید بیاد بیاریم که چه ترس‌های مسخره ای داشتیم که تو دراز مدت همه از بین رفتند و بعضی ها هم مسخره هستند

    خلاصه تجربه من اینه همه ترسها خوبه و قانون جهان اینه که به این تضاد ها بر بخوریم تا ایمانمون قوی بشه نه اینکه بمونیم توی اون ترسها و نگرانی ها

    خواستم این تجربه مو به اشتراک بزارم با خانواده عزیزم و یاد آوری کنم که از. ترسهاتون نترسید و برید تو دلش بعد خواهی دید چقدر مسخره هستند

    در پناه الله شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام استاد عزیزم

    در مورد سوالی که شما پرسیدید یعنی در مورد ترسها باید بگم من بیشتر ترسهام در رابطه با عمل کردن من توی حرفه ای که دارم اطرافیان در مورد کارم زیاد تعریف میکنن ولی خودم از اونجایی که یک ترسی توی وجودمه جدای از اعتماد به نفسم میترسم از شکست ووقتی ده بار کارم را خوب انجام میدم اما یک بار اشتباه ومشتری ممکنه ایراد بگیره به هم می ریزم ناامید میشم وهمیشه این ترس از شکست خوردن منا منصرف میکنه ختی قید خیلی چیزها را میزنم واسمشون را میزارم قانع بودنوراضی بودن یا بیشتر اوقات از ترس اینکه مبادا اوضاع جوی که در اون هستم متشنج بشه با افراد زیادی مدارا میکنم البته بیشتر جنبه ی ترس ازترد شدن یا نادیده گرفته شدن هستش

    مثلا در رابطه بازندگی من از اول کوتاه اومدن در برابر خانواده همسر یاخودت را دربست در اختیار خانواده ونادیده گرفتن علاقه هایشخصی به بهانه ی اینکه تو یک زن نمونه باشی وترس از ایجاد مشاجره

    اما در آخر بعد از 24 سال زندگی مشترک وتازه محکوم شدن به اینکه خودت خواستی یا چرا نباید درامدی داشته باشی

    استاد ترسها توی زندگی باهام این کارها را کرد ومن ناامید بودم اما به لطف خدا با آشنا شدن با شما دارم روی خودم کار میکنم و12قدم را به لطف خدا دارم کار میکنم البته فعلا قدم 2 هستم وانشاالله نتایج عالی میگیرم عاشق همتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    سید ساسان حسامی گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز

    ادامه سوال هایی که خودمون دلیل افکار و رفتارمون دلیل موفقیت یا عدم موفقیت همین سوال عالی هست که شما میپرسید و دوستان جواب میدن و با خواندن هر کدوم از اونها به فکر فرو میرم که اون ترمز هایی که شما مگید یا همون پاشنه های اشیل چیا هستن و اما(ترررررس)ارس از هر تغییر جدید ترس از رفتن به جای ناشناخته یا کاری جدید انجام بدی مثل یه نرم افزار جدید که باهاش کار کنی و چقدر کارت رو سریعتر انجام بده ولی میچسبی به همون قبلی به همون جایی که از قبل رفتی بلدی مثلا مسافرت کلا به دو تا شهر نمیری یه جا جدید ببینی استاد این جمله شما تو کتاب رئیا های که رویا نیستن اونجا شب رفتید داخل چادر بیرون نمیمومدید وفقط اون گفتگو ذهنی شما بهتون گفت ایمان ندارید و شما بهش غلبه کردین بارها و بارها به خودم گفتم یاداوری کردم و خیلی جاها طعم شیرین اونو چشیدم وقتی یه شرایط جدید یا کار جدید انجام دادم و میدونم حلاوت شیرینی رفتن تو دل ترس ها چیه که فقط پوچ و خالی هست هم از نظر اعتماد به نفس هم از نظر مالی اما پاشنه اشیلم ترس و نقطه امن خیلی وقت میخوام بیام بیرون از نقطه امن و میدونم چه نعمت هایی اون بیرون هست مهاجرت از شهرم رفتن و انجام دادن یه کار جدید با اینکه الان همه چیز عالی و میتونه خیلی خیلی بهتر باشه از اینکه هست الان دارم مینویسم دوره عالی عزت نفس تو ذهنم مرور میشه از اینکه و قتی همه چیز خوبه باید تغییر کنی نباید بزاری این شرایط به اصطلاح خوب تو رو اسیر کنه از اینکه چرا نتونستم اگهی بازرگانی انجام بدم با اینکه استادم با تاکید گفت و اگر انجامش ندی یعنی اجازه دادی ترس بر تو مستولی بشه یعنی اینکه نمی خوای تغییر کنی اما هر بار خواستم انجامش بدم یه بند خیالی جلوم گرفت و از خودم ناراحت شدم اما همین الان به خودم قول دادم شروع کنم شده از یه نفر اگر میخوان تعییر کنم بزرگ فکر کنم کوچیک قدم بر دارم تا از خودم راضی باشم .

    ممنون استاد از شما بابت درک این اگاهی ها و نشر اون خدایا شکرت به خاطر این فضا و این دلنوشته هایی که میخونم وبه خودم جرات خود افشایی میدم و میدونم اولین قدم پذیرش این مشکل هست تا برطرف بشه استاد عزیز براتون ارزوی عمر پر خیر برکت دارم و این خواسته هر روز من موقع تمرین اینه هست شما و این سایت یکی از سپاسگزاری هر روزه من هست

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    به نام خدا سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان همیشه این ترسها مثل زنجیر دست وپای آدم را میبندن و اجازه حرکت کردن و اجازه رشد کردن و رسیدن به آرزوهامون را از ما میگیرن و چه ترسهایی که بعد از روبرو شدن وگذشتن از اونها دیدیم که اصلا اون چیزی که ما تصور میکردیم وفکر میکردیم نبوده و همه اونها توهم بوده و به ترسهامون خندیدیم . همگی از این نمونه ترسها داریم پس چرا باز میترسیم چرا بی ایمانیم؟ چقدر از خدایی که قبلا میشناختم میترسیدم ولی عاشق خداییم که امروزدارم. احساس آرامش میکنم ازخدایی که دارم درک میکنم .

    همه اینها به خاطر باورهای غلط واشتباه من بود. من قبلا خیلی ترس از قضاوت دیگران داشتم خیلی ترس از تایید نشدن توسط دیگران داشتم و به شدت از این ترسها ضربه خوردم وعقب موندم ولی به لطف خدا و کمک آموزش های دوره عزت نفس الان میتونم بگم اون ترسها خیلی خیلی کمرنگ شدن . یکی از ترسهام صحبت کردن تو جمع چند وقتی که دارم تمرین میکنم و با این ترسم روبرو میشوم و وقتی این تمرین را انجام میدهم اعتماد به نفسم بالا میره وحس خوبی دارم. من الان بزرگترین ترسم تغییر شغله که تو دلش ترس از شکست ترس از بیکار شدن ترس از قضاوت وخیلی ترسهای دیگه هست و به خاطر این ترس چند سالیه دارم کارم را تحمل میکنم ومیدونم که این از بی ایمانی منه . امید دارم با موندن در این مسیر و عمل کردن به اموزشهای استاد وارد این ترسم بشم .

    ان شاالله سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته عزیزم

    استاد عزیز من وقتی فایلهای الگوهای تکرار شونده را می‌گذارید می‌خواهم کامنت بزارم ولی کمی مقاومت دارم ذهنم به من میگه تو که کشف قوانین زندگی را تهیه کرده ای و قراره دوره اش را شروع کنی خوب همون جا در تمرین‌های جلسات کامنت بزار الان نمیخواد چه کاریه

    ولی بعد من هم به ذهنم میگم حتما استاد یه چیزی میدونه که این فایلها را زحمت کشیده و گذاشته تو به این چیزها کار نداشته باش برو جواب سوال را فکر کن و بنویس

    بله استاد عزیزم همان طور که در کامنتهای قبل نوشتم من الگوهای تکرار شونده زیادی دارم مثلا اینکه یه سری افراد را مرتبا در زندگی جذب میکنم متل آدم های سیگاری انسانهای وابسته آدم هایی که به شدت حمایت گر هستند همیشه در زندگی ام داشتم و مرتبا تکرار شده حالا اسماشون فرق کرده

    و واقعا استاد من این موضوع را اخیرا با فایلهایی که شما گذاشتید و خیلی دقیق شدم در مسیر زندگی ام درک کردم که تا کنون نمی‌دانستم استاد واقعا از شما ممنونم همین که این موضوع را فهمیده ام مطمئن هستم راه حل اون هم

    پیدا میکنم و حتما خداوند هدایتم خواهد کرد

    در رابطه با ترهاسهایم

    من ترسهای زیادی دارم و به آنها آگاهم و خیلی دوست دارم از آنها عبور کنم

    مثلا ترس از تاریکی

    ترس از تنها ماندن در خانه

    ترس از قضاوت شدن

    ترس از حیوانات که البته خیلی روش دارم کار میکنم که این ترسم از بین بره

    و اینکه همه ترسهایم را می‌خواهم با تلاشم و با آگاهی بر طرف کنم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: