پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-07 03:04:562024-08-04 11:28:17پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 10شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم مچکرم بخاطر این فایل هایی که هر هفته به ما هدیه میدین واقعا سپاسگذارم. سلام مریم جان و دوستان عزیزم.
جواب هایی که من در الگوی بازخورد پیدا کردم:
البته با حذف نکات مثبت چون تمرکز بر اون نکات منفی تا اصلاح بشوند .
● اضافه وزن داری و شکمویی
● از دور و برت یا جامعه و اتفاقات کاملا بیخبری و بی تفاوت و آدم دل سوزی نیستی (البته از نظر خودم این نکته مثبت حالا اگه منفی بود شما دوستان بهم بگین )
● توی زندگی زناشویی دو دلی شک و تردید داری ( مدت کوتاهی دارم اصلاح میکنم )زود ازدواج کردی و اصلا بهت نمیاد بچه داشته باشی
● بی برنامه و بی نظم و شلوغ پلوغی و بد قولی نمیشه رو حرفت حساب باز کرد
● هیچوقت حرف دلتو نمیگی خجالت میکشی از خودت دفاع نمیکنی اجازه میدی حقتو بخورن مظلومی و بی عرضه ای زرنگ نیستی
● خیلی تحملت بالاست
● ساده لوح و زودباوری راحت میشه گولت زد
باهوشی ولی ازش استفاده نمیکنی تنبل و تن پروری
● خودخواه و تک خوری، همش بفکر خودتی ، آدم دلسوزی نیستی (اینم از نظر خودم مثبت)
● زیاد سرت تو گوشی میگی دارم کار میکنم ولی درآمدی نداری
● خوش خیالی و بیشتر تو رویاهاتی تا واقعیت ،
کم حرف میزنی ولی اگه شروع کنی میری بالای منبر و شعار میدی ، حرفای خوبی میزنی ولی خودت عمل نمیکنی ، ادای با کلاس ها رو درمیاری ، زیاد از خودت تعریف میکنی .
● در کل آدم آرومی هستی ولی بعضی وقتا وحشی و عصبی و رک و بی ادب میشی .
● با اینکه وقت زیادی تو خونه بیکاری اصلا حوصله ات سر نمیره و وقتت رو به بطالت میگذرونی ( البته بنظرخودم من همیشه وقت هم کم میارم )
به امید اصلاح باور های محدود . فعلا خدانگهدار .
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و هم خانواده ای های دوست داشتنی!
خدا رو شکر که بعد از چند روز فرصت این رو پیدا کردم که توی سایت بنویسم. هر شب خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود این سایت الهی و این نعمتی که وارد زندگی من کرد…
بازخوردی که من از خیلی ها گرفتم اینه که قیافه ت خیلی جدی و خُشکه و آدم میترسه باهات حرف بزنه! در صورتی که خودم در درونم اون احساس رو ندارم، مثلاً ناراحت نیستم، ولی به نظر ناراحت میام. الان خیلی وقت ها آگاهانه سعی میکنم در همه حالت یه لبخند کوچک روی لبم باشه تا اون حس جدیت یا عصبانی بودن رو به اطرافیان نده.
یه بازخورد دیگه هم اینه که خیلی کم حرفی! من کلاً آدم ساکت و کم حرفی هستم مگر اینکه در جمعی باشم که خیلی باهاشون جور باشم و از حرف زدن باهاشون لذت ببرم. من حتی در نوشتن هم “کم نویس” هستم (خخخخخ) یادمه توی امتحانا همیشه مختصر مفید می نوشتم و یه بار یه استادم بهم گفت تو جواب سوال رو درست نوشتی و نمیتونم بهت نمره ندم، ولی سعی کن یه کم بیشتر توضیح بدی دفعه ی بعد :)))
از خدا میخوام همه ی مار و کمک کنه تا بتونیم از این فایل های بی نظیرِ شناختِ خودمون بهترین استفاده رو ببریم و خودمون رو بهبود بدیم!
خدایا! من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم!
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
در پناه خدا باشید!
یاسمن زیبا ،دوست ارزشمند من
هر کس به عکس پروفایل شما نگاه کنه متوجه این جوشش انرژی مثبت و شادی در وجود شما میشه،من با اینکه شما رو هیچوقت ندیدم ولی با دنبال کردن کامنتهاتون و خط فکری شما متوجه این حس خوب شما میشوم،همه ما در مسیر تکاملیم تکاملی که هیچ انتهایی نداره و همش بهبوده و چقدر زیباست که این تغییراتو آدم متوجه میشه،بهتون برای این خصلتهای خوبتون تبریک میگم و از خدا براتون حال بهتر ،زندگی با برکت تر،شادیها و آرامش بیشتر،سلامتی کاملتر آرزومندم
سلام به دکتر عباسِ عزیز!
بی نهایت سپاسگزارم از لطف و محبت شما و باز هم خدا رو شکر می کنم که دوستان ارزشمندی مثل شما در این خانواده ی الهی دارم.
از خواندن داستان هدایت شما بسیار لذت بردم و شما رو تحسین می کنم که متعهد به تغییر و یافتن حقیقت بودین و نتایج فوق العاده گرفتین!
از خدا می خوام که در این مسیر تکاملی ثابت قدم باشیم و ادامه بدیم و نعمت های بی حساب و غیر قابل شمارش وارد زندگیمون بشه…
در پناه خدا باشید!
بنام خدایی که مرا خالق زندگی خودم قرار داد
سلام به دو استاد عزیز و بزرگوارم
و سلام به دوستای خوب و نازنینم که با خوندن دیدگاههاشون درهای جدیدی از آگاهی و معرفت بروم باز میشه دید و نگرشم گسترده تر میشه
تمام آنچه در زندگی من اتفاق میفته چه خوب و چه بد، با افکار باورها و کانون توجهم توسط خود من بوجود میاد نه هیچ عامل بیرونی دیگه ای
49 روزه که هر روز صبح اینو بخودم میگم و تو دفترم می نویسم و در باره اش فکر می کنم تا تبدیل به باور بشه برام
چون باور چیزی نیست جز همون افکاری که مرتب تکرار میشه تو ذهنم
خدا رو شکر که دوسه سال هست دارم رو تغییر باورها و بهبود خودم کار می کنم تو این مسیر هم به هر اندازه که روی خودم کار کردم به همون اندازه نتایج وارد زندگیم شده
وضعیت حال حاضر زندگی ام که بنظرم تا حد زیادی رضایتبخش هست نتیجه فرکانسهاییه که قبل از این ارسال کردم
سعی کردم همیشه یادم باشه که احساس خوب=اتفاقات خوب
و اینکه ورودیهای ذهنمو کنترل کنم و غذای مناسب برای روحم فراهم کنم
و هرچه بیشتر ذهنمو تمرین بدم تا به زیباییها توجه کنم و شکارچی نکات مثبت باشم
از همه لحاظ پیشرفت کردم
از نظر مالی وضعیتم بهتر شده
روابطم با نزدیکانم و دیگران خیلی بهتر شده
سلامتی بدنم بیشتر شده
معنویتم و ارتباطم با خدا که از قبل هم وجود داشت چقدر نزدیکتر و صمیمی تر شده….خدا رو بینهایت شکر
و من با توجه به قوانین حاکم بر جهان کاملاً خوشبین هستم که در آینده وضعم بمراتب بهتر خواهد شد بخاطر اینکه چند ماهه دارم با تعهد بیشتر و جدی تر کار می کنم
خدا رو هزاران بار سپاسگزارم
_
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکردتان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید
هر وقت میخوام در مورد الگوهای تکرار شونده بنویسم کلام آقای زرگوشی عزیز تو ذهنم میاد که عملکردم به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم میشه:
قبل از آشنایی با استاد
بعد از آشنایی با استاد و استفاده از آموزه ها
من بیشتر بازخوردهایی که از افراد میگیرم مثبت هست تا منفی، کم و بیش حتی قبل از آشنایی با استاد… و البته الان که دیگه با عمل به آموزشهای استاد خیلی بیشتر شده، دلیلش هم فکر می کنم بخاطر این ویژگی من بوده که از ابتدای جوانی بدنبال خدا بودم بودم و دوست داشتم یک انسان درستکار باشم دروغ نگم غیبت نکنم با دیگران با احترام رفتار کنم در برخورد با مصیبت ها و ناملایمات صبور باشم نسبت به دیگران حسن ظن داشته باشم
در برخورد با افراد خیلی میشنوم که برای این ویژگی ها تحسینم می کنن … و بشوخی میگن دست راستت روی سر ما! یا برای ما هم دعا کن!
اما یه بازخورد تکرار شونده انتقادی که در گذشته از نزدیکانم داشتم این بود که همگی گله می کردن که چرا اکثر اوقات اونا با من تماس میگیرن و حال منو می پرسن؟ چرا خیلی کم پیش میاد که من با اونا تماس بگیرم؟
یادمه وقتی که اونا زنگ میزدن من استرس می گرفتم که دیدی انقدر من زنگ نزدم تا دوباره اونا تماس گرفتن..و ازشون عذرخواهی و اظهار شرمندگی می کردم
کلاً زنگ زدن خیلی برام سخت بود حالا برای کار اداری و تماس با افراد غریبه که دیگه خیلی سختتر بود معلومه که روابط عمومیم ضعیف بود
ولی خدا رو شکر آگاهانه دارم رو این نقطه ضعفم کار می کنم و خیلی خودمو بهبود دادم
بر خلاف گذشته که تمام تماسهای اداری و یا تماس با افراد غریبه رو همسرم بعهده می گرفت الان خودم داوطلبانه این کارها رو انجام میدم
یا مرتب به خواهرها و برادرها و فامیل نزدیکم زنگ میزنم…جوری که قضیه برعکس شده…یعنی چند روز پیش خواهرم زنگ زد گفت دو سه روزه میخوام زنگ بزنم و همش خدا خدا می کردم که نکنه دوباره شما زنگ بزنی و من شرمنده ات بشم!
یعنی دقیقاً جای من عوض شده بود!
چقدر از این حرفش خوشحال شدم
بخاطر اینکه نشون میده من دارم به آموزه های استاد عمل می کنم و سعی بر بهبود خودم دارم
خدا رو شکر که در مدار دریافت این آگاهیها هستم و با این فایل های خود شناسی نقاط قوت و ضعف خودم رو بهتر پیدا می کنم
خدا رو شکر که در این زمان و همزمان با استاد دارم روی این کره خاکی زندگی می کنم
خدا رو شکر بخاطر نعمت وجود استاد و مریم جان و دوستان عزیزم در زندگی ام
از درگاه رب العالمین حال دل عالی و توفیقات روز افزون برای خودم و همه دوستانم درخواست می کنم
هزاران درود به فاطمه بانوی عزیز
اصلااااااااا نگفته، قشنگگگگگگ میدونستم این خصلتها تونو :))))
چنان انرژی تون رو از تصویرِ خندان و دوست داشتنی تون دریافت میکنم که ناخودآگاه لبخند به لبم میاد…
چند روز پیش داشتم پروفایل (فک کنم نسیم جان بود، جالب بود که دیدم همسن و سال منم هست) که نوشته بودن توی یک ساختمان با شما زندگی میکردن و با وجودی که براشون سخت بوده و نگران شما و پسرشون بودن مهاجرت کردن به کانادا..
اون قسمتش برام جالب بود که میگفتن مامانم چون این آگاهی ها رو دارن خیلی راحت تونستم تصمیم بگیرم…
اول که بسیاااااااااااااااااااار همگی تونو تحسین کردم که چه توفیقی بزرگیه که عده ایی از یک خانواده در مسیر رسیدن به شناخت خود، خداوند راستین رو پیدا کنن و اینقدر زیبا و آگاهانه زندگی کنند ، خدایا شکرت…
و بعد چقدر بیشتر شما رو تحسین کردم که چه عالی پیگیر این آموزه ها هستین و چه الگوی خوبی هستین برام که منم متعهد و پیگیر باشم و در نهایت به رضایتی برسم که بدونم خداوند ازم راضیه… ان شاءالله
ممنونم از حضور نورانی تون در این سایت و براتون سراسر نور و عشق الهی طلب میکنم
سلام به وجیهه بانوی عزیزم
خیلی خیلی ممنونم از نوشته پر مهرت و اظهار لطف و محبتت
بسیار شما رو تحسین می کنم که دیدگاههای زیبا و شیوا و سودمند می نویسی و در کامنت نوشتن و ارتباط با دوستان فعال هستی و چقدر انرژی و احساس خوب تو نوشته هات وجود داره و به مخاطبت منتقل می کنی
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
واقعاً خدا رو شکر می کنم که به این مسیر الهی هدایتم کرد و با تغییر باورهام و عمل به آموزه های استاد یاد گرفتم و تمرین کردم که نگران فرزندانم نباشم و وابستگیمو نسبت به اونها کمتر کنم با این نگرش راحتتر تونستم با موضوع مهاجرتشون و دوری از اونها کنار بیام
و خدا رو شکر که در این عصر و زمان زندگی می کنیم که با استفاده از امکانات تماس تصویری بیشتر روزهای هفته با هم در ارتباط هستیم
خدا رو هزاران بار شکر
انشاء الله همگی در این مسیر سبز به جایی برسیم که رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضوا عَنهُ بشیم هم خدا از ایشان راضی است و هم آنها از خدا راضی هستند
در پناه رب العالمین لحظه هات پر از یاد خدا و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
به نام ایزد یکتا
سلام و درود و عرض ادب به استاد عزیزم و بچه های سایت
سلام به خانم سلیمی عزیز
من وقتی کامنت شمارو خوندم دیدم خیلی شبیه شما هستم
با این تفاوت که من همیشه به دیگران زنگ میزنم و حالشونو میپرسم
چون قبل از اشنایی با استاد عزیزم واقعا تو خونه بیکار بودم و همیشه تلفن دستم بود وحال همه رو میپرسیدم حتی حال صاحب خونه 20 سال پیش
خیلی جالبه مگه نه خندم گرفت خخخخخخ
ولی حالا دیگه این طوری نیست از بس فایل گوش میدم و کامنت میخونم وقت برای غذا درست کردنم ندارم
خیلی فرق کردم همه نالانن که من تو خونه از بیکاری چکار میکنم نمیدونن
که من وقت ندارم سرمو بخارونم
خدارو شاکرم که منو به این سایت هدایت کرد تا خیلی چیزها رو یاد بگیرم که باعث پیشرفت در روح و روانم بشه
خدارو شاکرم که با خوندن کامنت بچه ها پاشنه اشیلم رو پیدا میکنم
خدارو شاکرم که تو این سایت عضوم
و خیلی چیزها از شما عزیزان می اموزم
همگی شما رو به خدا ی پاک و منزه میسپارم در پناه خدا شاد و سلامت و ثرمتمند در دنیا و اخرت باشید
سلام به ملیحه بانوی عزیزم
خیلی از شما سپاسگزار و ممنونم که از وقت ارزشمندت گذاشتی و به کامنتم پاسخ دادی و این حس خوب رو بمن هدیه دادی
بسیار شما رو تحسین می کنم که در پی رشد و پیشرفت خودت هستی و با پشتکار و جدیت در این مسیر قدمهای رو به جلو برمیداری
خیلی جالبه انگار از زبون من نوشتی که از بس فایل گوش میدم و کامنت میخونم وقت برای غذا درست کردنم ندارم!
چقدر خدا رو شکر می کنم که با استاد و آموزه هاش آشنا شدم و سعی می کنم اونها رو بصورت عملی در زندگی خودم بکار ببرم
و این سایت برای همه ما بهترین پناهگاه امنه که فارغ از هیاهوی دنیای بیرون برای بهبود خودمون تلاش کنیم و مسئولیت تمام اتفاقات زندگیمونو بعهده خودمون بگیریم
خیلی این فضای خوندن کامنت دوستان و تبادل نظر با همدیگه رو دوست دارم…چقدر از همدیگه یاد می گیریم… چقدر احساس خوب نثار هم می کنیم…و بقول مریم بانوی شایسته همه اش سوده و سوده و سود
سپاسگزار خداوندم برای این نعمت گرانبها
از خدای مهربان درخواست می کنم که خیر و برکت و نعمتهای بغیر الحساب در زندگیت جاری و دلت پر از آرامش و عشق خدا باشه
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد گلم و همگی دوستان همراه
چقدر دلم برای کامنت گذاشتن تنگ شده بود و خیلی خوشحالم که الان اینجام و دارم مینویسم
استاد گلم این روزا دارم اینقد سفت و سخت رو خودم کار میکنم و لذت میبرم از مسیرم ک وقت نمیکنم کامنت بنویسم اینقدر که غرق در شادی ام
از این شادی ها برای تمام دوستانم خاستارم .
بریم سراغ سوال
چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
اولیش که خیلی زیاد میشنیدم ولی ی چند مدته کمتر میشنوم اینه که (خیلی حرف میزنی ،چقدر حرف میزنی ،کمتر حرف بزن )
واییی خدایی چقدر این حرف نزدن پاشنه آشیلم شده
جوری ک بارها میدونستم ک باید ساکت باشم اما بازم حرف میزدم
و خداروشکر میکنم که الان 1درصد بهتر شده و تواین چند وقته یکی دوبار این جمله هارو شنیدم
.
مورد بعدی اینه که (چقدر بلند پروازی)
من بااینکه راجب خاسته هام زیاد باکسی حرف نمیزنم اما وقتی شروع به کمی گفت و گو با بقیه میکنم بهم میگن خوشم اومد عزت نفست بالاست بلند پروازی و آینده نگر هستی
.
مورد بعدی اینه ک (چقد دیر میجنبی )
نمیدونم دلیل این که اینقدر اروم اروم کار میکنم چیه ؟خیلی هم دوستدارم که یکم سرعتم رو بالا ببرم
گاهی اگاهانه سریعتر کارامو میکنم ولی اینقدر ناخوداگاهه که یهو به خودم میام میبینم که دارم مث حلزون کار میکنم
خیلی رو این مورد هم باید رو خودم کار کنم
انشالله به امید خدا بتونم رو تمام جنبه ها رو خودم کار کنم و سال بعد وقتی میام و این کامنتمو میخونم بگم کِی واقعن من اینجوری بودم؟
انشالله با توکل به تنها فرمانروای جهانیان
خدایا شکرت که منو خلق کردی و هدایتم کردی جزء بندگان مومنت خدایا واقن سپاسگزارم
راستی بعد از چند روزی ک درگیر گذاشتن عکسم بودم
امروز موفق شدم و با کمک یکی از دوستان گذاشتمش ولی الان یاد گرفتمش و خیلی خوشحالم که عکس خوشگلم رو میبینم رو صفحه اصلی سایت
خدایا شکرت
هرروز از روز قبل پرانرژی تر و ثروتمند تر و باایمان تر باشید
خدانگهدار
سلام به استاد عزیزم
سلام به همه دوستان همفرکانسی ام که همیشه کامنتاتون رو میخونم و لذت میبرم از اینهمه آگاهی های عالی و نابی که میگیرم ازشون
زمانی که فایل رو گذاشتید چندبار گوشش دادم و اصلا چیزی به ذهنم نمیرسید، یعنی بود ولی من اینقدر سعی داشتم نادیدشون بگیرم یا عادی جلوشون بدم که اصلا در همون لحظه اول یادم نمیومد
هرچقدر فکر کردم دیدم دوستان و اطرافیان من از روی محبت زیادی که به من دارن همیشه فقط ازم تعریف کردن مثل چقدر قدرت فروش بالایی داری ، چقدر خوب سریع دوست پیدا میکنی ، چقدر خوب میتونی موضوعات رو حلشون کنی و چقدر باهوشی زود میگیری و … که اینها اکثرشون بعد از این که با استاد آشنا شدم اتفاق افتاد
اما وقتی بیشتر فکر کردم دیدم دوتا موضوع هست که لا به لای این تعریف و تمجیدها گم شدن یا بهتره اینطوری بگم که دوست داشتم نشنومشون و اما الان دیگه تسلیم شدم و گفتم این فایل نشونه هست که باید ببینی کجاها داری اشتباه میکنی و چشمتو میبندی و رد میشی
یکی از اینا ترس هست اینجانب از هر حیوان و حشره ای میترسم، زنده باشه یا مرده اصلا اهمیتی نداره برام این ترس باعث شده خیلی جاها نتونم برم خونه خیلی ها نتونم برم چون حیوان خونگی داشتن یا خیلی وقت ها شبا سمت پارک نمیرم که سوسکی چیزی نیاد رو من !! و این برای منی که عاشق پیاده روی هستم الان شبا دوست دارم برم و پیاده روی کنم که هوا خنک تر شده باشه خب موضوع خوبی نیست الان یکمی ترسم رو کمتر کردم نسبت به سگ و گربه البته در حد خیلی کم یعنی فقط از کنارشون رد بشم و خب تصمیم گرفتم براش اهرم رنج و لذت رو بزارم تا بتونم ترسم رو خیلی کمتر کنم
موضوع دوم ادامه دادن و تموم کردن کاری هست که شروعش کردم و این باعث میشه همیشه بهم بگن تو با این اراده قوی که داری اینقدر انرژی میزاری زمان میزاری خوبم پیش میری چرا آخر کار شل میکنی خسته میشی یه هفته مونده به تحویل کار وقت کم اوردنه؟ چرا تمومش نمیکنی؟ و خب این هم موضوع خیلی مهمی هستش و باعث شده خیلی جاها ضربه بخورم و مجبور بشم دوباره تلاش کنم کارو از اول انجامش بدم ، از زمانی که شروع کردم به اینکه با تعهد ادامه بدم نشونه هارو خدا برام فرستاده و داره خودش هدایتم میکنه تا بتونم این پاشنه اشیلم رو هم درست کنم
خدارو هزاران بار شکر بخاطر این فایل های عالی الگوهای تکرار شونده که باعث میشه من بیشتر و بیشتر توجه کنم بگردم دنبال نشتی انرژی و درستش کنم
سلام کیمیا خانم هم خانواده ای عزیزم.
خداروشکر چه خوب خودتون را شناختید و چقدر واسه من خوبه وقتی نتایج تون رامیبینم. هر روزی که توی این سایت نتایج دوستانم را میبینم بیشتر و بیشتر ایمانم تقویت میشه برای تغییر شخصیتم و شور واشتیاق من برای تغییر بیشتر میشود.
چ جالب من خیلی بهش دقت نکرده بودم توی خیلی از کارها قبلا من هم تا تمام کردنش ادامه نمیدادم و نزدیک ها آخر اون کار یا پروژه شل میشدم. از روزی که توی این یکسال و یکماه روی خودم کار کردم یادم نیست چه کاری بوده که اینجوری بشم و تمومش نکنم.
کیمیایی که به گفته خودتون اینقدر تغییر کرده قطعا همینطوری که ادامه میده، این الگو ها را با احساس خوب برطرف میکنه و هدایت میشه و اینجا بنویسید واسمون از حس و حال خوبتون، از شرایط عالی تری که پیدا کردید.
خیلی بیشتر می خواستم بنویسم اما احساسم گفت کافیه.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به آقای اصفهانی عزیز
مرسی از این کامنت قشنگی که گذاشتین ، اصلا روز منو ساخت
باید بگم که برای موضوع تعهد برای خودم چالش 21 روز گذاشتم و دارم اینطوری پیش میرم تا کمکم بتونم از موضوعات کوچولو تعهدم رو نشون بدم
مطمئنم که اگر با تعهد بیشتر قدم برداریم انجامش بدیم نعمت و ثروت بیشتری رو وارد زندگیمون میکنیم و از اون بلاتر یه رضایت کامل از خودمون رو
تبریک میگم به شما که الان با کار کردن روی خودتون به این تعهد رسیدید واقعا تحسین میکنم شمارو
مرسی برای این دعای قشنگی که برام کردین ممنونم که اینقدر حس حال خوبتون رو به منم دادین دوست خوبم امیدوارم همیشه شاد و سلامت ثروتمند باشید و کامنت های زیباتون رو بخونم و لذت ببرم
به نام خدا
سلام و درود
نمونه های این فایل چقدر عالی داره اون ترمزهای ریزی باوری و اعتقادی اشتباهی که در ته ذهنمون هست را به راحتی هر چه تمام تر بیرون میکشه و باعث میشه ما خودمون را بهتر و بیشتر بشناسیم و بفهمیم که چرا در موضوعات خاصی که مَدنظرمون هست نتیجه مورد نظر را نمیگیریم.بعد از سه سال که در سایت استاد هستم و فایل هاشون را گوش دارم تازه میفهمم که چرا نتیجه لازم و کافی را نگرفتم،چرا؟چون هنوز نتونستم ذهنم را کنترل کنم و مسلط بشم به ذهنمهنوز نتونستم ورودی هام را کنترل کنم،هنوز نتونستم زبانم را کنترل کنم،هنوز نتونستم تمرکز کنم،هنوز نتونستم افکار بَد را کم رنگ کنم،هنوز نتونستم گذشته را فراموش کنم،هنوز نتونستم دیگران را ببخشم،هنوز نتونستم شاد باشم و اون لذتی که باید از زندگی را ببرم ببرم
وقتی استاد میگه همه چیز ذهنه و زندگیه ما را افکار،باور،عملکردمون میسازه مثل اینکه تازه دارم درک میکنم،تازه میفهمم که باید روی خودم کار کنم،وقتی استاد فایل درسهای فیلم گربه چکمه پوش را در سایت قرار دادن و تماشا کردم دقیقه 28 به بعد را بسیار گوش دادم مثل اینکه برای من ضبط شده بود،برای من ناشکر که نعمت هایی که جلوی چشمم هست را نمیبینم و شکرگزاری نمیکنم و از خدا نعمت های بیشتر و بزرگتر طلب میکنم و مثل اینکه خدا میگه بنده من تو قدر این نعمت هایی که بهت دادم را بدون و شاکرشون باش تا من نعمت های بیشتر و بهتر بهت بدم
بعضی از حرف های استاد دقیقا مثل اون تیری میمونه که شلیک میشه و دقیقا میره جایی میشینه که باید میشست همه چیزش اوکی ساخته و پرداخته شده تو زمان خاصش،تو مکان خاصش،تو حال خاصش دیروز یه فایل از استاد گوش میدادم بسیار عالی و زیبا که میگفت وقتی تو ژاپن سونامی اومد و نیروگاه هستی منفجر شد،وزیر نیرو رفت جلو مردم زانو زد و معذرت خواهی کرد و گفت من مقصرم،در صورتی که سونامی و طوفان دریا که دیگه دست اون نبوده که،اگه من بودم میگفتم تقصیر خداست و خدا را مقصر حادثه میدونستم،هر وقت تو زندگیمون خواستیم دیگران را مقصر شرایط و حال فعلیمون بدونیم بریم جلو آینه تا مقصر اصلی را ببینیم و باهاش مواجه بشیم،چرا؟چون اگه ما دیگران را مسبب زندگیمون بدونیم هیچ وقت تلاش نمیکنیم که خومونا تغییر بدیم و سالها با این بهانه ی چرت و پرت عمرمونا تلف میکنیم،ما همون قدر که ناتوانیم از تغییر دیگران،همون قدر توانمندیم در تغییر خودمون
پس مهم ترین عمل تغییر زندگی انسان ذهن هست اگه انسان انسان خوب و بدرستی تغییر کند قطعا زندگی هم تغییر خواهد کرد،چون همه چیز را ذهن میسازه،ذهن افکار را میسازه و افکار تبدیل به واقعیت زندگی ما میشن و ما اونا را در دنیای واقعی میبینیم
چون خود خدا هم کائنات را به وسیله فکرش ساخته و همین قدرت را در انسان نیز به ودیع گذاشته و فرموده که میگویی و میشود
الان بهتر درک میکنم که واقعا کنترل ذهن و ورودی ها از کار کردن در معدن و تلاش فیزیکی سخت تر هست و انرژی بسیار زیادی را در اویل میخواد و الکی نیست.قشنگ حرف زدن خیلی راحته ولی قشنگ فکر کردن و قشنگ عمل کردن کار آسونی نیست
سوال: چه الگوهای تکرار شونده ای در بازخوردهایی که افراد از رفتار و عملکرد تان به شما می دهند، می توانید پیدا کنید؟
شماره یک:عادن تکراری من اینه که آدم نصحیت گرایی هستم و همیشه میخوام دیگران نصیحت کنم و به قوای خودم را همه چیز دون و عالم بدونم و آدم سنگینه و خوبه مجلس و دورهمی ها باشم.
نصحیت های بیخودی که نه تنها اثری در فرد مقابل نداره بلکه باعث ایجاد اختلاف و کدورت بینمون میشه
شماره دو:غرور کاذب من هست که میخوام خودما جدا از مردم بدونم و یه خودبرتر بینی بیخودی در خودم دارم و میخوام وانمود کنم که اگه مشکلی هست اون مشکل از بیرون و مربوط به دیگران هست و من هیچ عیب و مشکلی ندارم و دیگران و محیط تغییر کنه به جای اینکه من تغییر کنه
شماره سه:عادت کمی بَد تو حرف دیگران پَریدن هست،خیلی میخوام که صحبت دیگران را قطع کنم و خودم کنترل مجلس و صحبت را بگیرم دستم،یه جور حس مدیر و رئیس بودن در همه جا
شماره چهار:کم حرف بودنم و زیادی ساکت بودن در مواقعی که باید حرف بزنم و نظر و اعتقاد خودما بیان کنم
شماره پنج:آدمی هستم که خیلی زیاد به جای اینکه عملگرا باشم و اقدام کنم زیاد دو دو تا میکنم و تمام جوانب موضوع را میخوام بهش فکر کنم و بسنجم و بعد اقدام کنم
شماره شش:
به نام خدا
ردپای 100
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
خب راجب الگو تکرار شونده بازخورد !
بازخوردی که میگیرم معمولا اینکه خیلی ساکت و آرومم
البته که این بیس رفتاری منه که خیلی پرحرف و شلوغ کن نیستم اما این متناسب با محیط و اطراف تغییر میکنه
بیشتر سکوت و آرامش و حرف های مهم زدن ترجیح میدم به مدام حرف زدن و از هر دری گفتن تا اینکه آخرسر یکی ناراحت کنیم
بازخورد دیگه از نزدیکان که میگن من خیلی حساس و زودرنجم
باید رو خودم کار کنم که کمتر از محیط اثر بگیرم
متاسفانه خیلیییی ناراحت میشم وقتی بعضی رفتارهارو میبینم !مخصوصا از افرادی که خودشون بزرگ میدونن اما مثل یک بچه رفتار میکنن ،افرادی که حد خودشون نمیدونن ،یا سوالا بیخود میپرسن ،یا زیادی تو همه چی دخالت میکنن
یا حرف های نسنجیده آدم ها مخصوصا نزدیکان منو عصبی میکنه!یا وقتی ضعف نشون میدن
البته که این به خودم برمیگرده و حاصل باورهای خودمه:)قبل از هر چیز باید مسئولیت خودم بپذیرم و توقعم از آدم ها بیارم پایین
البته که آنقدر دنبال اطرافیان آگاه بودم که به این جمع هدایت شدم
بازخورد بعدی اینکه بی حوصله ام ،اونم باز برمیگرده به اینکه خیلی از محیط تاثیر میگیرم
مثلا اگه حالم خیلی خوب باشه یک آدم یک رفتار میتونه منو برگردونه به لاک خودم
مخصوصا این روزها که بسیار میل به تنهایی و دوری از ورودی بد دارم
حالا بازخورد خودم به خود این روزها و خود افشایی :)
من خیلی دنبال ویژگی های بد تو آدما هستم !
مثلا ممکنه آدم خوبی باشه اما چون آن تایم نیست به کل از چشمم میفته
یا آدم خوبیه ولی خیلی ناآگاه حرف میزنه و اگه تو جمعی باشه 100٪یک نفر تو اون جمع ناراحت میکنه !خیلی دلم میسوزه که آنقدر نااگاهه و مدام از طرف بقیه مورد حمله قرار میگیره ،اما همین رفتارش باعث میشه من همه خوبی های دیگه فراموش کنم
بازخورد دیگه ای که خودم به خود جدیدم دارم و گفتنش سخته اما میگم ،توجهت رو از روی مردهای نامناسب بردار !
یک الگو مرد بد در ذهن من هست که مثلا 10 تا ویژگی داره !و همین باعث شده تو مرد های اطراف اون ویژگی پیدا کنم و بعد در ذهنم اونو تو دسته بد ها قرار بدم :)
ته این ماجرا اصلا خوب نیس ،چون روزی به این نتیجه میرسه که خب مرد خوب نداریم و….
اما من بارهااااا مردهای خوب دیدم ولی این الگو تکرار شونده باعث میشه خوب هارو نبینم
فعلا راه حلی براش ندارم جز اینکه دوباره شروع به دیدن سریال زندگی در بهشت و آمریکا بکنم تا ،الگو مناسب در ذهنم دوباره ترسیم کنم
قبلا این کار کرده بودم و نتیجه اش خوب بود اما چون موضوع مهمی نبود برای ذهنم !باور سازی ادامه ندادم و الگو دوباره تکرار شد
اینم اهمیت استمرار و اینکه تا زمانی که روی باورها کار میکنیو نتیجه متفاوت میگیرید
البته که جهان اینه است و اون چیزی نشون من میده که من نشونش دادم
اشتباه از خودمه و من با سوالات خوب استاد آگاه میشم که بیشتر از قبل به درون خودم رجوع کنم
از استاد سپاسگزارم
در پناه خدا باشید
سلام فاطمه ی عزیزم
بنظرم برای تمرین ذهنت به دیدن مردهای خوب یه کاغذ و خودکار بردار و یه لیست معکوس بنویس و هر ویژگی مثبتی که یه مرد میتونه داشته باشه رو توش بنویس و حالا دنبال اون ویژگی ها تو اطرافت بگرد
برای مثال:
به همسر و فرزند و خانواده احترام بگذاره
برای خانوادش دست و دلباز باشه
صبور باشه
به همسرش محبت کلامی بکنه
همراه و رفیق باشه
ثروتمند باشه
اهل کار باشه
سالم و اهل ورزش باشه
توی کارهای خونه کمک کنه
خانوادشو خرید و مسافرت ببره
تشکر کردن بلد باشه
وفادار باشه
رازدار باشه
توکارهاش با همسرش مشورت کنه
و…
خداروشکر میکنم که این ویژگی هارو با فکر کردن به ویژگی های همسرم نوشتم
البته تو این یک سالی که با استاد و فوانین و خداوند اشنا شدم این زندگی رو ساختم به کمک خدا
سلام رویا زیبا امیدوارم خوب باشی
ممنون بابت کامنتتون
مدتی که این روش شنیدم اما خیلی گارد داشتم برای انجام دادنش !با باور های قبلی من در تضاد بود
اما این یادواری خوبی بود که من به عنوان خالق زندگی خودم بایدانتخاب کنم علاقه مندم در فرکانس چه افرادی قرار بگیرم
حتی میتونم از این روش برای موقعیت های مختلف هم استفاده کنم
مثلا افرادی که در محیط های اداری و دولتی باهاشون برخورد میکنیم
البته که تکمیل کننده این روش ،پیدا کردن چندین الگو تا برای ذهن باور پذیر بشه
سپاسگزارم بابت یادواری
خیلی خوشحالم بابت زندگی عاشقانه ای که خلق کردی در پناه خدا شاد و موفق باشید
به نام الله مهربان. سلام به دوست خوبم فاطمه جان…باور میکنی من میخواستم همین چیزهایی رو بیان کردی رو در دیدگاهم بگم؟ یه لحظه حس کردم خودمم.. از بازخوردهای من همین زود رنج بودنه و اهمیت دادن به رفتار دیگرانه و اینکه زوداشکم درمیاد.. حس میکنم کسی به من اهمیت نمیده .و دیگه اینکه رفتار بد مردها رو میبینم..از نظر من هرچند رفتار خوب داشته باشن اما خیلی کمه و باعث شده تنها باشم..البته اینم بگم از تنهایمم لذت میبرم. شما گفتی که سریال زندگی در بهشت و سفربه دور امریکا رو دیدید بهتون کمک کرده ..من هم دنبال باورهای خوبم سپاسگذارم بابت ایده خوبت به امید خدا روی باورهامون کار میکنیم و نتایج عالی رقم میزنیم.از استاد عزیزمم سپاسگذازم بابت تهیه فایل بسیار زیبا و اینکه ما الگوهای تکرار شونده خودمون رو پیدا میکنیم .. در پناه حق باشید
سلام عزیزم
چه جالب !احتمالا تو محیط مشابه بزرگ شدیم
من چون تک دختر بودم و همه توجه ها داشتم ،تو محیط بزرگ شدم که زودرنجی و اهمیت به حرف بقیه و حساس بودن و زود اشک ریختن ،جز جدایی ناپذیر من شده بود
البته که الان فوووق العاده بهتر شدم به لطف استاد
این توجه به رفتار بد افراد هم برای من اونجایی شکل گرفت که مرد های خانواده ما ویژگی های خوب زیادی داشتن و یه دفعه وارد اجتماعی شدم که شبیه زندگی من نبود
پس حساس تر شدم ،البته که باز هم به خاطر تک دختر بودن محیط جوری بود که انگار مرد ها همه خطرناک و بدن
و خب باورها دنبال اثبات خودشونن !
بله واقعا زندگی استاد و مریم عزیز الگو بی نظیر برای من شد
خوشحالم که کمک کننده بود براتون
موفق باشید
به نام خدای بزرگ و مهربان
سپاسگزار خداوندی هستم که اجابت کننده سریع هست
استاد عزیزم
خانم شایسته بزرگوار
و تک تک دوستان نازنینم ، سلام و درود فراوان
احساس بسیار خوب خودم رو با عشق ، تقدیم می کنم به همه نازنین های همسفرم در این مسیر بی نهایت زیبا و لذت بخش و روحانی
دوست دارم در مورد یکی از بزرگترین نتایج عالی خودم که به لطف خدا با آموزشهای استادعباسمنش تونستم خلق کنم صحبت کنم.
یکی از بزرگترین مشکلات من در چند سال گذشته ارتباط بسیار بدِ من با همسرم بود که تمام جنبه های دیگر زندگی من رو تحت الشعاع قرار داد بود.
مشکلاتِ بسیار بسیار زیاد و عمیق در رابطه ما ، که با وجود دو فرزند نازنین که داشتیم ، بارها تا مرحله جدایی و متارکه پیش رفت . چندین مشاوره می رفتیم ، کلی وقت و هزینه ولی بعد از چند ماه ، روز از نو …
اون موقع نه استاد رو می شناختم نه چیزی از قوانین می دونستم و بد جور تو در و دیوار بودم!
این مشکل بسیار بزرگ من تمام زندگی من رو کاملا احاطه کرده بود و هر روز اوضاع بدتر و بدتر می شد.
روزگار بسیار سخت و طاقت فرسا پیش می رفت و مشکل عمیق تر می شد.
تلخی زندگی بسیار بیشتر از شیرینی ها شده بود.
جهان بازخوردهای و هشدارهای زیادی به من می داد .
مثلا تو اداره رفتارم با کارمند های زیر دستم خوب نبود.
کار حساسی داشتم (هواپیمایی) و اشتباهات و خطاهای من بیشتر شده بود.
اضافه وزن زیادی داشتم
چیزی به عنوان درک نعمت ها و زیبایی های زندگی و توجه به اونها در من وجود نداشت.
دلیل اینکه می خوام خودافشایی می کنم ، اینه که هم برای خودم یادآوری بشه و هم شاید ، برای هر عزیز دیگر ، این موضوع کمک کننده باشه.
من یک اشتباه بزرگی مرتکب شدم و به دلیل باورهای غلط خودم ، با یک خانم دیگر وارد رابطه شدم ، درسته که این رابطه از روی عشق و علاقه نبود ، ولی اعتراف می کنم که به خاطر لجبازی و توجیه کردن خودم این کار رو انجام دادم و منجر به چه اتفاقات بسیار وحشتناک بین من و همسرم شد.
بعد از اینکه همسرم از این رابطه آگاه شد شرایط به مراتب وخیم تر و هولناک تر شد.
طبق قانونی که بعدا درک کردم ، اوضاع بدتر و بدتر میشد
اصلا معنی شکرگزاری و احساس خوب رو درک نمی کردم
نزدیکی به خداوند رو باور نداشتم
عزت نفسی در من وجود نداشت
هدف و علاقه خاصی رو در این اواخر نداشتم
ولی در عوض غرق در باورهای غلط مذهبی بودم و سبک زندگی آبا و اجداد خودم رو اصول واقعی زندگی می پنداشتم!
حس نفرت و کینه نسبت به طیفی از انسانها در سطح تاریخ و جهان ، که مخالف عقاید من بودند در من موج می زد.
تقلید و آدم پرستی و شرک به بالاترین حد خودش رسیده بود
دقیقا برگی در باد…
به دلیل همین مشکلات از محل کارم استعفا دادم و به شهر همسرم ، اصفهان مهاجرت کردیم و تصمیم گرفتم که ایشان کنار خانواده خودش باشه شاید اوضاع درست بشه!!
ولی مشکل از محل زندگی ما نبود.
بازخوردهای تکرار شونده زیادی رو از همسرم دریافت می کردم ولی باورم این بود که مشکل فقط از طرف همسرم هست و من هیچ ایرادی ندارم!!!
همون بازخوردهایی که از همسرم می گرفتم رو به یک سبک دیگه از افراد دیگه دریافت می کردم و منشا همه اونها یک چیز بود ، و اون خودِ من بودم
یکی از بازخوردهای بسیار لذیذ و جذاب برای من این بوده که هر وقت با هر کسی در مورد همسرم صحبت می کردم ، بلافاصله من می شدم آدم خوب و همسرم می شد آدم بدِ داستان!!!
یکی از اشتباهات بزرگ من این بازخورد بسیار دلچسب و وسوسه انگیز بوده.
من روی نکات منفی همسرم تمرکز می کردم و با تکرار اینها برای بقیه می شدم آدم خوبه داستان!!!
واقعا دیگه کارد به استخوان رسیده بود.
ولی من یه جایی از درون خواستم که اوضاع رو بهتر کنم ، اما راهکاری رو پیدا نمی کردم.
دیگه واقعا کم آورده بودم
عاجز
ناتوان
مستاصل
نا امید
درمانده
کاملا وا داده بودم
واقعا هیچ حرف و کلامی و ایده ای از خودم برای خودم نداشتم
تا یک شب در مسیر بازگشت از اصفهان به تهران ، پشت فرمان ، تو دل کویر در یک شب مهتابی ، ناخودآگاه چندین بار آهنگ ملکا ذکر تو گویم که تا پاکی و خدایی گوش کردم. یک ندایی من رو هدایت کرد به سرچ کردن در گوگل…
(این اواخر گاهی اوقات فایل های استادعرشیانفر رو نگاه می کردم)
همون جا در حین رانندگی ساعت 1 بامداد ، در مسیر اصفهان به تهران ، تو گوگل فایل های استاد عرشیانفر رو سرچ کردم و یک فایل به عنوان
لایو استادعرشیانفر و استاد عباسمنش توجه من رو به خودش جلب کرد.
این من نبودم که با گوشی پشت فرمون در حین رانندگی تایپ می کردم ، خود خدا بود
و اونجا من برای اولین بار چهره نازنینِ توحیدی ترین استاد زندگیم رو دیدم…
الان که یادم میاد مو به تنم سیخ میشه
فردای اون روز تو سایت ثبت نام کردم و به لطف هدایت الله وارد این مسیر بهشتی شدم.
کلمه به کلمه حرف های استاد رو با جان و دل پذیرفتم
نوری در وجودم روشن شد
و هر روز شعله ورتر می شد.
یک نگاه متفاوت
حرفهای جدید
صبحت هایی که احساس خوبِ وصف ناپذیری رو در من به وجود آورد
کم کم خدا رو شناختم
خودم رو شناختم
تازه فهمیدم کی هستم و چی هستم
و به لطف خدا فهمیدم که باید یاد بگیرم
فکر
باور
فرکانس
ذهن
قانون
توحید
خداپرستی
شکرگزاری
آرامش واقعی
در صلح بودن
عزت نفس
دوری از شرک
خودباوری
دیدن نکات مثبت انسانها
خالق بودن و کلی آگاهی های ناب دیگه
اول فقط گوش میدادم
کم کم شنیدم
ماهها بعد قبول کردم
چندین ماه بعد کاملا پذیرفتم
و بعد باور کردم
و در این اواخر شروع کردم به عمل کردن و اجرا کردن آنها در رفتارها و عملکردهام
از دوره 12 قدم شروع کردم و کلی فایل های رایگان استاد
سریال سفر به دور آمریکا
سریال زندگی در بهشت
بعد دوره بی نظیر عزت نفس
و این اواخر دوره بی نهایت عالی کشف قوانین زندگی
سعی کردم با استاد زندگی کنم
با نگاهش و حرفهاش میخوابیدم و بیدار می شدم
و باور داشتم خدا ایشان رو برای هدایت و راهنمایی من به مسیر راست ، برای من خلق کرده
همه زندگی شد صدای استاد
فایل های استاد
تن صدای استاد
غرق شدن در فایل های 12 قدم و میکس کردن اونها و تکرار کردن میلیون ها باره اونها برای خودم
.
و به لطف الله مهربان ، از زمانی که آموزش های استاد رو صحیح و درست درک کردم ، دیدم ای بابا مشکل من هستم نه مشکلات و رفتارهای تند همسرم!!!!!
مشکل من هستم نه کارمندهای من!
مشکل من هستم که اضافه وزن دارم!
مشکل من هستم و جهان همون چیزی که هستم رو به من بازخورد میده
این نقطه به قول استاد نقطه عطف Turning point من بود.
من مشکل دارم که همسرم رفتار بدی با من داره
من مشکل دارم که همسرم گاهی اوقات به من احترام نمی ذاره (عزت نفس من)
من مشکل دارم که همسرم از من ایراد می گیره (منظم نبودن من)
من مشکل دارم که همسرم با من مهربان نیست (تمرکز من به اخلاق های بد همسرم و ندیدن نکات مثبت فراوان ایشان)
من مشکل دارم که با همسرم نمی تونم چند دقیقه صبحت کنم و حتی نظرات مخالف ایشان رو بشنوم (عدم توجه من به صحبت های همسرم و کبر و غرورِ من و باورهای غلط مذهبی من)
من مشکل دارم که رابطه زناشویی خوب رو کمتر تجربه می کنم (توجه من به زنان زیبایی که می بینم و مقایسه کردن اونا با همسرم!!)
من مشکل دارم که اکثر اوقات صحبت کردن با همسرم به بحث و ناراحتی منجر میشه (عدم تمرکز من به صحبت های همسرم و نداشتن ارتباط چشمی با ایشان)
و کلی مشکل دیگه در شخصیت من
همه بازخوردهای جهان به من ، نشان دهنده نقاط ضعف شخصیتی من هست.
این چیزی بود که تونستم از آموزش های استاد به خوبی درک کنم.
.
.
.
و الان به لطف الله مهربان هر روز احترام بین ما بیشتر میشه
هر روز ابراز عشق و علاقه ما بیشتر میشه
هر روز رابطه ام با فرزندانم بهتر میشه
هر روز در مسیر کاری جدیدم ، شور و عشق و علاقه من بیشتر میشه
هر روز کدهای بیشتری از من ارسال میشه و توسط خداوند اجابت میشه
هر روز کدنویس ماهرتری در خلق نتایج زندگی میشم
هر روز نعمت ها و زیبایی ها و لذت های بیشتری رو تجربه می کنم
هر روز احساس سپاسگزاری من خالص تر و قوی تر میشه
هر روز معجزات بیشتری رو از خداوند می بینم
هر روز ایمانم در حال قوی تر شدن هست
هر روز لبخندهای بیشتری رو روی لب همسرم و خودم تجربه می کنم
هر روز فرزندانم زیباتر و قوی تر و داناتر میشوند
دیگه با کسی از نکات منفی همسرم ، حرف نمی زنم ، بلکه از زیبایی ها و فداکاری ها و دلسوزی ها و مرام و معرفت ایشان بیشتر میگم.
هر روز درهای بیشتری توسط خداوند به روزی من باز میشه
هدایت شدم به مسیر خلق ارزش که با عشق و علاقه خودم و با توانایی های من منطبق هستند.
دیگه برام مهم نیست در گذشته چه اشتباهاتی رو داشتم و چه خطاهایی از من سر زده ، مهم اینه که هر روز از لحاظ شخصیتی و درونی بهتر و بهتر میشم و این تازه شروع یک مسیر بی نهایت هست…
الان دیگه خواسته های بزرگم رو قابل دسترس می بینم و خیلی برام غیر ممکن نیستند.
و این مسیر زیبا و لذت بخش ، به لطف الله مهربان ، با آموزش های استادعبامنش عزیز برای من محیا شد.
حال خوب من و احساس آرامش من بیشتر شده
رابطه با اطرافیانم بهتر و بهتر شده
امکانات زندگیم بیشتر شده
بدهی های سنگین من صفر شده
دنیا برام زیباتر و قشنگ تر و جذاب تر شده
برای خودم هدف دارم
دیگه بی برنامه و بی نظم نیستم
دیگه باری به هر جهت زندگی نمی کنم.
عزت نفسم هر روز بیشتر میشه
کلام من تاثیر گذارتر شده
خدای مهربان سپاسگزارم
سپاسگزارم خداوندی هستم که هر لحظه راه رو برای بازگشت ما باز گذاشته
سپاسگزارم خداوندی هستم که هر لحظه در حال اجابت کردن خواسته های ماست
سپاسگزارم خداوندی هستم که از قدرت بی نهایت خودش که جهان رو خلق کرده، قدرت خلق زندگی ما رو به ما عطا کرده
سپاسگزارم خداوندی هستم که اگر ما یک قدم به سمتش حرکت می کنیم ، اون هزار قدم به سمت ما میاد
سپاسگزارم خداوندی هستم که با گذشته ما کاری نداره ، بلکه با باورها ، اعمال و فرکانس های الان ما کار داره
سپاسگزارم خداوندی هستم که از همه چیز و همه کس به من نزدیک تر هست
سپاسگزارم خداوندی هستم که من رو به مدار توحیدی ترین و موفق ترین و عمل گرا ترین استاد روی زمین هدایت کرد.
سپاسگزارم خداوندی هستم که با شکرگزاری ما ، ظرف ما رو بزرگ تر می کنه و هر چقدر ما تغییر می کنیم ، معجزات و نعمت های بیشتر رو وارد زندگی ما می کنه. و این همون عدالت خداوند هست.
سپاسگزارم خداوندی هستم که بهتر از اون چیزی رو که ما درخواست می کنیم ، به ما عطا می کنه.
سپاسگزارم خداوندی هستم که ما رو خالق زندگی خودمان آفرید
در پناه این خداوند بزرگ و آمرزنده و قدرتمند ، همیشه شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام اقا جواد
امیدوارم حالت خوب خوب باشه
ایشالله خدا شما را برای این بچه های شیطونت حفظ کنه
دمت گرم
دمت گرم
دمت گرم
اقا شما چقدر پیشرفت کردین
دمتون گرم
حاجی خدایش این همه پیشرفت کم نیستا
کم چیه بی نهایته
ولی چیزی ک بیشتر از همه توجه منو جلب کرد
هدایت بود
هدایت شما به این سایت
هدایت شما به سوی خوشبختی
هدایت شما به سوی ارامش
هدایت شما به سوی ازادی
هدایت شما به سوی خانواده
هدایت شما به سوی نعمت
هدایت شما به سوی ثروت
اونم زمانی ک رها کردی و تسلیم شدی
و اونجا بود ک هدایت الهی اومد
به امید دیدنت جواد جان
سلام و درود خدمت علی آقای عزیز و نازنین
من هم امیدوارم حال دلت هر روز بهتر و بهتر از روز قبل باشه
همیشه و در همه حال در مسیر موفقیت و بهبود و پیشرفت ، بهتر از قبل قدم برداری
اول عرض کنم که به هدف زدی علیرضا جان…
از شیطونی بچه ها هر چی بگم کمِ
ماشالله هم ، شیرین و خوش زبون و بامزه هستند به لطف الله
و هم شیطون و خستگی ناپذیر
اصلا انرژی بچه ها تمومی نداره
خدا رو بی نهایت شکرگزارم برای تمام نعمت ها و بهبود ها و روان تر شدن چرخ زندگیم
انشاالله خداوند به شما دوست نازنینم و به همه عزیزانتون سلامتی و سعادت و خوشبختی و تندرستی و طول عمر با عزت عنایت کنه
از نگاه محبت آمیز و سرشار از عشق شما و از ابراز لطف و حسِ سرشار از صمیمیت و مهربونی شما سپاسگزارم.
معرفت و پاکی و مهربونی شما رو کامل دریافت کردم و با تمام وجوم حس کردم.
از خداوند برای شما و خودم و همه دوستان نازنینم هدایت الله و آرامشِ بی نهایت رو خواستارم.
به امید بوسیدن روی ماهت
عاشقتم
سلام علیرضای عزیز
این کامنت را وقتی مینویسم که تو جاده تو اتوبوس در مسیر مشهد مقدس هستم
جذابیت تعداد روز های عضویتت که بی نهایت چشم نوازی میکنه 1234
از اینکه چون چند وقت بود فعالیتی ازت توی سایت نبود تو تمرین کد نویسی نوشته بودم که علی رضا خنجری کامنتی بزاره الان میبینم به تیک خورد
امیدوارم همیشه هرجا هستی در آغوش امن الهی باشی و حالت همیشه عالی باشه
سلام عارفه عزیزم
امیدوارم حالت خوب خوب باشه
و مسافرت بهت خیلی خیلی بچسبه و کلی خوش گذرونی کنی
عارفه جان این مدت ی چالشی بزرگی داشتم که به لطف هدایت خدا به صورت خیلی خوشگلی حل شد
و خدا را بی نهایت سپاسگزارم به خاطر لطفی ک بهم داره و هموراه هوامو داره
و بهم حال میده
وقتی ی سرهنگ ارتش ازم به خاطر ی سوتفاهم شکایت کرد
و هزار ی پارتی بازی در اورد و قاضی عوض کرد
این دید و اون دید تا پدر منو در بیاره
اما
من تو این مدت ی بیخیالی خاصی داشتم و اصلا انگار ن انگار
پدر من میگفت تو چرا بیخیالی
چرا کاریش نداری اصلا انگار ن انگار ک شاکیت سرهنگ ارتشه
ولی من در ارامش خاصی بودم چون یادگرفتم ب خدا توکل کنم
و رفتم دادگاه
و شاید باورت نشه
به خود خدا قسم تو دادگاه
من دو کلمه بیشتر حرف نزدم
و اونم این بود ک قاضی گفت
اسمت چیه
من گفتم علیرضا خنجری
دیدم ی امضا زد گفت حل شد برو
گفتم چی حل شد
گفت پرونده ات را بستم
تبرئه شدی برو دنبال زندگیت
برام عادی بود
ولی پدرم ماتش برده بود
بعدش ب پدرم گفت دیدی چجوری حل شد
اصلا پسر رئیس جمهور بره از من شکایت کنه
ما ک خدا را داریم
اینا را نمیدونم چرا دارم اینجا مینویسم
ولی مینویسم ک یادم باشه
پسر تو خدا را داری
تو کسیا داری ک ربه
فرمانروای عالم و ادمه
خدایا مرا به سوی نعمت و ثروت بیکرانت هدایت کن
در پناه الله یکتا
سلام علیرضای عزیزم
دقیقا یه حسی بهم میگفت علیرضا که چند وقته نیست داره چالشی را پشت سر میزاره که قراره پستش کلی رشد کنه
کیف کردم پسر
اینکه قبلا در یکم از جریان گفته بوده و لذت برده بودم که احساس خودت را خوب نگه داشته بودی
و الان که دارم نتیجه اون احساس خوب را میبینم که شده اتفاقات خوب بی نهایت دارم خداراشکر میکنم تحسینت میکنم و میگم حقا که قانون بدون استثنا جواب میده
ماشاالله علی رضا داداش مثبت اندیش خودم ایستاد و به عشق امشب وقتی وسط صحن امام رضا کامنتت را خودم تشویقت کردم
این نتیجه نوش نگرش و باورت باشه
سلام دوست عزیزم
به خدا نتایج شما از فوق العاده ترین نتایجی بود که توی این وبسایت تا به حال خونده م!
خیلیه که اینطور خودت رو کن فیکون کنی، اونم تو رابطه ای که دونفره ست و سابقه ی خوبی هم براش نگذاشته بودید!
ماشاالله به شما! تحسینتان میکنم. خیلی مردی آقا! چاکرتیم!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام و درود فراوان خدمت آقای بردبار عزیز
متشکرم از لطف و محبت و صداقت شما
سپاسگزارم از کامنت شما که سرشار از معرفت و عشق و مهربانی هست.
این انرژی بسیار عالی که به من انتقال دادید ، نشان از بزرگواری و مهربانی و صداقت و شخصیت والای شماست.
من هم تحسین می کنم شما رو برای دلِ بزرگ و قلبِ پاک و مهربانی که دارید.
روی ماهتون رو می بوسم.
در پناه الله مهربان سلامت و تندرست و ثروتمند و سعادتمند و خوشبخت باشید.
درود خدمت استاد عزیزم و آقای بایرامی بزرگوار، سپاسگزارم بابت این تجربه بسیار بسیار آموزنده،این مطالبی که فرستادین واقعا خودش ارزشمندتر از حاصل دها و دها کتاب خوب بود،من دقیقا همچین تجربه ای تو زندگیم در حال گذراست و متوجه شدم کجای ماجرا هستم و به خودم قول دادم از همین الان شروع کردم به اصلاح خودم تو زمینه روابطی که دارم. بسیار بسیار متشکرم. سربلند باشین…
سلام به دوست عزیز آقا جواد
خیلی سپاسگزارم که اینقدر صریح صحبت کردین
زندگی شما دقیقا مثل من بود و این عمل را ما هر دو در مقابل هم انجام دادیم
و حتی اقداماتی هم برای جدایی کردیم ولی نشد
تو این چند روز که بعد از یکسال و نیم که من بعد از درخواست مهرم برگشتم مسیرم اصلا عوض نشد و از این بابت خیلی خوشحالم
ولی به این نتیجه رسیدم که واقعا این زندگی باید تمام بشه
ایشون برای اموالش اقداماتی انجام داده من متوجه شدم
چند ماه پیش بهشون گفتم اگه میخوای واقعا زندگی کنی حرف از گذشته نزن یه مدت خوب بود ولی با درگیری ذهنی که دارن دوباره روز از نو روزی از نو شروع شد
من بهش گفتم که چرا تو عذاب من عذاب بچه ها عذاب بیاین حرف بزنیم به نتیجه برسیم و تمام کنیم
دیروز خواعرشون گفتن من برم تا حرف بزنیم
ایشون گفتن همسرت ازت میخواد این کار را که تازه شروع کردی نری
همسرت میگه توقعات زیاده
همسرت میگه این خیانت کرده و تو باید اعتمادش را جلب کنی
ولی ایشون نگفت تو سمانه حرفی داری
چیزی میخوای و فقط منو محکوم کردن
و برای چندین بار امروز خواعرشون گفتن که تو این کار را کردی
من آتیش گرفتم چرا چون هر دو مقصر بودیم در گذشته
اینکه هر دو اشتباه کردیم در گذشته
ولی چرا هنوز انگشتش به من هست انکار اصلا خودش را یادش رفته که چی کار کرده
به خواهرشون گفتم کارهای خودش را یادش هست و شما دیشب تا حالا فقط میگین تو
من بهشون گفتم نمیتونم ادامه بدم تمام بشه
من حدود یکسالی هست که در مورد رفتارهاش به هیچ کس حرف نمیزنم
ولی امروز تو این شرایط گفتم فقط به اشاره کوچیک و ایشون کارش فقط تهدید شده که تلافی کنه
بزرگترین مسئله من اینکه که زود وقتی حرفی بر علیه من و یا ضد من باشه و بخوان به من عقاید خودشون را تحمیل کنند و فقط بگن تو مقصر بودی خیلی اذیت میشم و بلند صحبت میکنم و آتیش میگیرم
نمیدونم شاید اصلا خودم از مدارم دور شدم شاید انتخابی که کردم اشتباه باشه
شاید باید طرفم بزرگتر باشه
شاید باید بیشتر رو خودم کار کنم
خیلی هدایتی به کامنتتون رسیدم و وقتی داشتین از اتفاقات زندگیتون میگفتین انکار من داشتم اولهاش را میگفتم
سپاس از لطفتون
در پناه الله
سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیز سمانه خانم
خدا رو شاکرم برای همسفر و دوست خوبی مثل شما
از خداوند مهربان برای شما موفقیت و حال خوب و رسیدن به تمام خواسته هاتون رو خواستارم.
سمانه عزیز
تجربه من در مورد رابطه با همسرم رو میشه یک کتاب کرد.
من و همسرم 4 سال دوست بودیم و در زمان دوستی حال خیلی خوبی داشتیم.
ولی وقتی وارد زندگی مشترک شدیم شرایط به کل تغییر کرد.
من به دلیل نداشتن مهارت در همسرداری و عدم درک صحیح از قوانین زندگی باعث بروز این مشکلات شدم.
البته که در اون زمان درک درستی از قوانین نداشتم و همیشه همسرم رو مسبب این اختلاف ها و دعواها می دونستم.
به جرات می تونم بگم شدت درگیری ها و دعواهای من با همسرم جزو بدترین نوع خودش بود و می تونم بگم هر کسی جای من بود ، خیلی زودتر از اینها یا جدا شده بود یا یک مشکل جدی برای خودش به وجود می آورد.
می خوام عمق شرایطِ بسیار فاجعه بار خودم رو عرض کنم که در آخر برسیم به این نکته که شرایط زمانی بهتر شد که من فهمیدم علت تمام این اتفاقات خودم بودم
سمانه عزیز
تا زمانی که من دنبال این بودم که اشتباهات و توهین ها و فحاشی ها و سو برداشت های همسرم رو برای بقیه توضیح بدم – بقیه پدرم مادرم خواهرِ همسرم پدر و مادرِ همسرم و …. – در این حالت تمرکزم به صورت صد در صد روی ناخواسته ها بود و طبق قانون در طول زمان این رفتارها بیشتر و بیشتر و بیشتر می شد.
من فکر می کردم حق بامن هست و خداوند به زودی دری برای من باز می کند و ایشان از زندگی من بیرون می روند و جدا می
شیم
غافل از اینکه من در حال گسترش و بزرگ تر کردن این مشکلات بودم ، چرا ؟؟ چون ناخواسته تمرکز بر روی نکات منفی همسرم بود.
سمانه عزیز ، پذیرش این نکته که تمام رفتارهای بدِ طرف مقابلم اعم از توهین ، تهمت ، بد دهنی ، فحاشی ، بی محلی و … همه و همه ، باعث و بانی آنها من هستم ، سخت ترین و مهم ترین کار هست و دلیلی که خیلی ها نمی تونند شرایط زناشویی رو بهبود بدهند دقیقا همین نکته است
من آدم بسیار مناسبی برای توضیح و تشریح این موضوع هستم چون از بدترین شرایطی که دو زوج می تونند داشته باشند رو تجربه کردم و از اون شرایط با عمل به آموزش های استادعبامنش ، تونستم به لطف الله به شرایط خیلی عالی دست پیدا کنم.
حتی ما به خاطر شرایط بسیار وخیم در روابطمون ، به اصرار من قصد داشتیم بچه دوم (پسرم) رو سقط کنیم!!
ببینید چقدر اوضاع من وخیم بوده .
از چه شرایطی به اینجا رسیدم .
ولی با مقاومت همسرم عزیزم این کار رو نکردیم. من حرف این بود که اگر قرار هست جدا بشیم ، بچه دوم رو چرا به دنیا بیاریم ؟!
خدایا شکرت برای کمک و یاری و هدایت من به مسیر درست
خدای مهربان الان همون پسرم 8 سالش شده و هر لحظه از وجودش لذت می برم و کیییییف می کنم
خدایا اگر تو بنده ای رو هدایت کنی و دستش رو بگیری ، یعنی خوشبختی یعنی سعادت یعنی آرامش
ما هر لحظه که از منیت ها رها شیم و احساس عجز کنیم ، اون وقت در مسیر هدایت و یاری خدا قرار می گیریم.
.
.
.
ولی نکته اصلی همون چیزی هست که استاد هزاران بار تاکید کردند : من خالق تمام شرایط و اتفاقات و تجربیات زندگیم هستم نقطه سرخط!!!!
من با دست خودش شرایط رو به بدترین شکل ممکن رقم زدم ، و سالها از روی بی ایمانی و کمبود عزت نفس این شرایط رو تحمل کردم ، ولی تونستم با رسیدن به نقطه عجز و ناتوانی و تسلیم بودن ، هدایت بشم به استادعباسمنش و با کارکردن و باورداشتن به استاد و آموزش های ایشان ، تونستم در طول چندسال اوضاع رو به شکل دلخواه تغییر بدم.
سمانه عزیز
وقتی بپذریم که همه چیز به ما بر می گرده ، اون وقت می تونیم این آموزش های ناب رو به درستی درک کنیم و عمل کنیم.
اگر در ذهن خودمون هنوز این باور رو داریم که مشکل از طرف مقابل من هست ، هر چند تا دوره از دوره های استاد رو بخریم و مشاهده کنیم به دلیل داشتن ترمز بسیار قوی ، هیچ نتیجه ای حاصل نخواهد شد.
یادمون باشه درد و دل کردن با هر شخصی و با هر نسبتی که با ما داره ، در این شرایط هیچ کمکی که نمی کنه ، در عوض باعث بدتر شدن اوضاع میشه ، چون در زمان درد و دل کردن ، ما در حال ارسال فرکانس های ناخواسته بیشتری هستیم و طبق قانون از همون جنس فرکانس ها رو بیشتر و بیشتر تجربه خواهیم کرد.
قانون خداوند به همین دلیل از نگاه برخی انسان ها بی رحم هست و هیچ تغییری در اون نیست
وقتی ما در حال تمرکز بر رفتارهای اشتباه طرف مقابل هستیم (که شاید به زعم ما حق با ما هم باشه) و این رفتارها رو برای بقیه بازگو می کنیم ، دقیقا ناخواسته در حال تشدید این مشکلات در آینده هستیم.
به الله قسم من زمانی که استاد رو برای خودم فصل الخطاب قرار دادم و سعی کردم مو به مو به کلام ایشان عمل کنم ، نتایج کم کم بهتر شد. حدود 4 سال زمان برد . و این 4 سال به دلیل تاخیر در شکل گیری باورهای من بود ، نه اِشکال در قوانین و آموزش های استاد
قطعا با توجه به ایمان و تعهدی که در شما وجود داره ، شما هم می تونید شرایط رو به دلخواه خودتون تغییر بدید.
قطعا به این باور و یقین خواهید رسید که وقتی عزت نفش شما افزایش پیدا کنه ، همسر شما که هیچ ، رفتار کل جهان به شکل معجزه واری با شما تغییر می کنه
قطعا شما توانایی بهبود اوضاع رو دارید وگرنه در این مسیر و در این سایت حضور نداشتید و شاگرد استادعباسمنش نبودید.
خداوند بزرگ دست شما رو گرفته و هدایتتون کرده به این مجموعه بی نظیر در جهان.
خداوند بزرگ راه رو به شما نشان داده ولی ادامه این مسیر و عمل به آگاهی ها بر عهده شماست. و خداوند هیچ چیزی رو بدون تغییر ما ، تغییر نمی ده.
وقتی شما در مدار استادعباسمنش و شاگردان ایشان هستید ، یعنی نوری در دل شما روشن شده و شعله ور شدن این نور با شماست.
خداوند در آغوش پر مهر خودش همه ما رو جای داده ، این ما هستیم که نباید از خداوند فاصله بگیریم .
این ما هستیم که باید تمام دقیقه ها و ساعت ها و روزها رو وقف کار کردن روی خودمون بکنیم
این ما هستیم که باید از هم کلام شدن با افرادِ دور و نزدیکی که ما رو از خداوند دور می کنند ، بپرهیزیم.
این ما هستیم که باید تمام نویزها و حواشی رو حذف کنیم و فقط و فقط از همون لحظه ای که بیدار میشیم و چشم باز می کنیم با این آموزش ها و با توکل به خدا ، فقط روی خودمون کار کنیم و با هیچ کسی حتی طرف مقابل مون کاری نداشته باشیم
باور کنیم که اگر ما تغییر کنیم طبق قانون بسیار دقیق خداوند همه چیز تغییر می کنه.
باور کنیم که با صحبت کردن با خداوند و درخواست مدد و یاری از خودش ، مشکلات راه برای ما آسان خواهد شد.
باور کنیم که با نیایش واقعی و احساس شکرگزاری بابت کوچک ترین داشته هامون ، می تونیم رحمت و فضل و عنایت خداوند رو وارد زندگی مون کنیم.
تمام ابزار و آگاهی ها برای شما مهیاست و قطعا شما خیلی عالی این مهم رو انجام خواهید داد.
انشاالله به زودی زود ، منتظر خبرهای خوب شما هستیم.
انشاالله در پناه الله مهربان هر روز بهتر از دیروز در مسیر رشد و بهبود قدم بردارید.
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به اساتید عزیزم و همه دوستان جانم در این مسیر زیبای الهی
سپاسگزار این جریان رحمت الهی هستم که بهوسیله دستان قدرتمند خودش باعث میشه هرلحظه زندگی برامون زیباتر و عمیقتر بشه و هرلحظه سپاسگزارتر باشیم
سپاسگزاری واقعاً خودش بزرگترین نعمته، دیدن، توجه و استفاده از نعمتها در عمل سرراستترین و بهترین مسیر برای لذت بردن از زندگیست، خداروشاکرم که این نعمت رو هر لحظه داره بیشتر و باکیفیتتر در زندگیم وارد میکنه.
صحبت رو با یه جمله خیلی فوقالعاده استاد در جلسه 3 قدم 10 (محشره این جلسه) شروع میکنم، یعنی جایی که استاد میگن این باورها و شخصیت رو خودم در خودم بوجود اوردم وگرنه گذشته من هیچ نقطه توانمند و مثبت خاصی نداشت که بخوام با تکیه بر اون روی عزتنفس خودم کار کنم و در ادامه صحبتی که در دوره کشف قوانین مبنیبر پیدا کردن ریشه ترسها، الگوهای تکرارشوند و ترمزها شد و این مجموعه فایلهای الگوهای تکرار شونده خیلی زیاد باعث شد که من متوجه سمت خودم بشم، یعنی باور کنم که هر اتفاقی که تو زندگی من داره میفته بهواسطه کانون توجه و فرکانسهای خودم بهوجود اومده و هیچ عامل دیگهای حتی به اندازه 1% در زندگی من دخیل نیست.
دیشب یه صحبتی با یکی از دوستان در مورد موضوعی داشتیم که داستانی رو از کتاب خانم اسکاول شین نقل میکردند(قسمت قانون کارما و بخشایش) که داستان ازین قراره که خانمی علاقهای به خونهای پیدا میکنه و صاحب آن خانه میمیره و خونه برای اون خانم میشه و یه چند وقت بعد شوهر اون خانم هم میمیره و زمانی که از خانم اسکاولشین میپرسه که آیا من در مرگ این فرد دخالت دارم خانم اسکاولشین مگین که بله و بههمینخاطر شوهر شما چندی نکشید که تو همان خانه مرد و تو کارمای کارت رو پس دادی و در ادامه میگن که تو باید به خدا میسپاردی و اجازه میدادی خدا برات بهترین خونه رو انتخاب کنه و اصلاً شاید صاحب همان خونه تصمیم میگرفت که بره از اون خونه یا هر اتفاقی غیر از مرگ،
و دوستم با استناد به همین داستان داشت راجعبه بحث صلاح خداوند و اینجور موارد صحبت میکرد.
بعد همان موقع این به ذهنم رسید که چقدر ما در درک قانون گاهاً دچار کجفهمی میشیم، همین بحث صلاح یا غیر صلاح، اینکه انگار یهجورایی خدا برامون انتخاب میکنه این مغایر هست با عدالت خداوند و قدرت اختیار انسان. خداوند چیزی رو برای ما انتخاب نمیکنه هرگز و ما هرگز تأثیری در زندگی افراد نداریم(اینکه اون فرد مرده نه بهخاطر خواسته اون زن باشه، مرگ اون فرد به خودش و خدای خودش مربوطه و چون این اتفاق همزمان شده با این خواسته اون خانمه فکر کرده که مرگ همسرش بهخاطر خواسته خودش بوده به همین خاطر عذاب وجدان گرفته و همان عذاب وجدان و احساسات بد اتفاقات بدی رو براش بوجود اورده) مگر اینکه خودشون بخوان و البته که ما از درون هیچ فردی هم اطلاع نداریم که چه باورهایی داره و چه فرکانسهایی رو داره به جهان میفرسته که این نتایج رو داره میگیره، درواقع ما در رابطه با خودمون هم تو این الگوهایی تکرار شونده داریم میفهمیم که عه کرم از خود درخته.
من از این صحبت دوستمون بیشتر متوجه این موضوع شدم که چقدر ما بهدنبال این هستیم که همه چیز رو گردن خدا بندازیم، بهعبارتبهتر نتونستیم تشخیص بدیم که کجا باید عمل کنیم و کجا باید رها باشیم یعنی ما میخواهیم بهنوعی مسئولیت انتخابهای خودمون رو هم گردن خدا بندازیم تا خدا برامون انتخاب کنه که چیکار بکنیم و چیو انتخاب کنیم درصورتیکه خداوند کارش این نیست، خدا کارش هدایته کارش روشن کردنه مسیره، هر مسیری که ما بخواهیم و این عین عدالت خداست، اصلاً همین نگاه که خدا برامون انتخاب میکنه چقدر میتونه ما رو از خداوند دور کنه و در ذهنمون عدالتش رو زیر سوال ببره.
بهقول استاد در جلسه 9 راهنمای عملی باید صلاح رو کنار گذاشت و مسئولیت انتخابها رو به عهده گرفت و بعد که رسیدیم حالا به این فکر کنیم که میخوایم تو زندگیمون باشه یا نه.
بعد داشتم اینجوری فکر میکردم که مثلاً یه فردی رو دوست داریم باهاش ارتباط برقرار کنیم بعد بهجای اینکه یه قدم جلو برداریم و توکل کنیم به خدا و باورهامون رو درست کنیم هی میایم به این فکر میکنیم که آره خدایا این اگر به صلاح منه یه کاری کن که موقعیتش جور بشه بعد با همین طرز فکر هیچ قدمی برنمیداریم و هیچ اتفاقی هم نمیفته بعد میایم خودمون رو اینجوری توجیه میکنیم که آره حتماً به صلاحم نبوده و همون بهتر که نشد اما وقتی ما به هدایت خداوند ایمان میاریم دیگه این نگاه رو نخواهیم داشت که آره حضور این فرد یا اتفاق در زندگی الکی بوده، نه، میگیم حتماً یه پیامی برای من داره پس جای اینکه بایستم و نظارهگر باشم میرم سمتش و باز میکنم این هدیه الهی رو.
رها بودن به این معنا نیست که تو هیچ قدمی برنداری، تو باید با تمام وجودت بخوای قدم برداری و درباره نتیجه به خدا توکل کنی. مثلاً خودم بارها شده خواستم با یه فردی ارتباط بگیرم بعد به خدا گفتم اگر صلاحه برام جورش کن بعد همان موقع احساس کردم خدا بهم گفت عزیزم صلاح من خواسته توعه، هرچی تو بخوای اون صلاح منه، من فقط پاسخ میدم به درخواستهای تو و زمانیکه تو از نظر فرکانسی کاملاً هماهنگ باشی با خواستت بهش میرسی، صلاح من اینه. تو از من بخواه و نچسب به خواستت. یکی از مهمرین دلایلی که ما به خواستههامون نمیرسیم اینکه در روند خواسته یا خودمون رو فراموش میکنیم یا دلیل خواستمون رو، به همین خاطر وقتی با سدی برخورد میکنیم خیلی راحت خودمون رو میبازیم چون پشتوانه محکمی نداره انگار این خواسته، منظورم این نیست که خواستهها سخت بدست میان نه، اتفاقاً قانون جهان بر سادگیه اما این طرز فکر به صلاح بودن خیلی وقتها باعث شده ما یه خواستهای رو عمیقاً نخواهیم ودریافتش نکنیم و بعد به این نتیجه برسیم که به صلاحم نبوده.
اینها رو نقل کردم تا متوجه قدرت کانون توجه در خلق زندگی بشیم و ریشه اتفاقات زندگیمون رو پیدا کنیم. خود من همیشه جز اون دست افرادی بودم که همیشه با وجود اینکه زیاد تحسین میشدم اما مورد انتقاد هم زیاد قرار میگرفتم یا یه الگوی خیلی مشابه این بود که با یه فردی خیلی صمیمی میشدم به حدی که طرف همه چیزش رو در اختیار من قرار میداد اما بعد از یه مدتی بازخوردهای نامناسبی از همان فرد میگرفتم که فهمیدم این الگو داره تکرار میشه و یا مورد دیگهای که بود خصوصاً اوایل آشنایی با قانون اینکه همه بهم میگفتن تو داری تو رویا زندگی میکنی با زندگی واقعیت روبرو شو حقیقت اینی نیست که تو میگی و این الگو تا همین اواخر هم ادامه داشت، یعنی یه جورایی احساس میکردم افراد این احساس رو دارندن که با یه آدم متوهم سروکار دارند.
اوایل خیلی از این موضوع ناراحت میشدم بعد که بیشتر کنکاش کردم خودم رو دیدم که این مسئله ریشه در یه موضوع عمیقتری داره که من انگار بنای زندگیم رو گذاشتم روی نظر و بهبود زندگی دیگران، یعنی انگار اولاً که بهدنبال این هستم همزمان که خودم خوب میشم با حرفام و کارهام زندگی دیگران رو هم بهبود بدم و ثانیاً صحت و درستی افکار و رفتارهای من وابسته شده به تأیید دیگران یعنی اگر از نظر دیگران درست باشه مسیر من درسته و اگر از نظر دیگران درست نباشه مسیر من درست نیست و فهمیدم که ریشه این موضوع برمیگرده به عزت نفس من و نیاز شدیدم به تأییدطلبی و با خودم گفتم چقدر من انرژیم رو هدر دادم برای این موضوع یعنی یه طرز فکر اشتباه چقدر میتونه مسیر زندگی انسان رو تباه کنه واقعاً و گفتم آقا من مگه برای بقیه زندگی میکنم، بقیه شاید بخوان خودشون رو بندازند تو چاه من چیکار دارم که بقیه چجورین و این حس الکی انساندوستی من نه تنها کمکی به دیگران نکرده بلکه باعث شده من از زندگی خودم هم بیفتم و عزتنفسم تخریب بشه و تصمیم گرفتم که خودم رو رها کنم از این مسئله و با افرادی که آمادگیش رو ندارند صحبت نکنم و البته همین موضوع نباید باعث بشه که من هیچوقت حرفم رو نزنم نه، من حرفم رو میزنم اما در جایی که مربوط به خودم و زندگیم میشه و کاری هم ندارم دیگران میپسندند یا نه. دیگران دوست داشتند الگو بگیرند دوست نداشتند به شیوه خودشون ادامه بدن. هر کسی نتیجه افکار و فرکانسهای خودش رو دریافت میکنه.
یاد یه مصاحبهای از رونالدو افتادم که مصاحبهگر ازش پرسید چه نصحیتی برای جوانان داری؟ بعد گفت من آدمی نیستم که بخوام نصیحت کنم حتی پسر خودم رو، من یه الگو میشم دیگران دوست داشتند از من الگو بگیرند و شبیه من بشند دوست نداشتند هرجوری که دلشون خواست رفتار کنند.
باید بپذیریم که تنها میتونیم در زندگی خودمون تغییر ایجاد کنیم و نگران دیگران نباشیم و قانون رو باور کنیم که طبق قانون اگر من انسان باکیفیتتری بشم جهان هم انسانهای باکیفیتتری رو سر راه من قرار میده و فقط توجهم رو بگذارم روی رشد و بهبود خودم.
اصلیترین بازخورد رو ما داریم از جهان میگیریم، اگر مودمون خوب نیست اگر وضع اقتصادیمون خوب نیست اگر در روابط مشکل داریم یعنی توجهمون رو گذاشتیم روی بخشهای منفی زندگیمون بهجای اینکه سپاسگزار باشیم و حال خوب ایجاد کنیم. یعنی فارغ از اینکه تا الان زندگی چی بوده از همین لحظه شروع کنیم به حال خوب ایجاد کردن در زندگی خودمون با توجه به نکات مثبت و سپاسگزاری. مثلاً چند روز پیش که رفتم تو صفحه اینستاگرام خودم متوجه شدم که من اصلاً بابتش سپاسگزار نیستم و بهش حس خوب ندادم یعنی هر بار که بازش کردم با خودم گفتم ای بابا چرا اون رشده اتفاق نیفتاد چرا اینجوری نشد چرا اونجوری نشد بعد این سری گفتم خوب پسر خوب تو یکی خودت با خودت این کارو انجام بده چه واکنشی بهش نشون میدی، میگی قربونت برم بیا انقدر بازخورد خوب؟ یه بار شده سپاسگزاری کنی ازش که اصلاً همیچین پلتفرمی هست و باعث میشه تو خیلی ساده و آسان کارت رو به نمایش بگذاری، الان بخوای یه فروشگاه تو بهتری نقطه شهر به بزرگترین مساحت بگیری چقدر باید هزینه کنی تا چقدر آدم تو یه نقطه چمع بشوند و کار تو رو ببینند، آیا سپاسگزار بودی از اینکه خداوند وسیلهای رو سر راهت قرار داده تا بتونی برای میلیونها نفر به رایگان کارت رو به نمایش بگذاری؟ تا زیباییهایی که هرگز ندیده بودی رو ببینی؟ یا همش فکرت رفته سمت مقایسه خودت با دیگران و بهجای اینکه تحسین کنی حسرت خوردی؟ خب معلومه نباید نتیجهای وارد زندگیت بشه که احساس بهتری در تو ایجاد کنه چون تو اصلاً احساس خوبی ایجاد نکردی چون توجهت روی نکات منفی و کمبودها بوده نه روی فرصتها و کاربردها.
بدتر از این اینکه ما این نگاه رو نسبتبه خودمون داریم یعنی توجهمون به کمبودها و نداشتههای خودمونه به رفتارهای نامناسب خودمونه تا اینکه به نعمتها و نکات مثبت خودمون توجه کنیم.
من از این بازخوردهایی که از دیگران گرفتم به این نتیجه رسیدم که من اصلاً با خودم در صلح نیستم خودم رو دوست ندارم که زندگی و بهبود دیگران برام مهمتر شده
خودم رو دوست ندارم که دیگران رفتاری با من دارند که من رو به این نتیجه رسونده که من آدم دوستداشتنی و مناسبی نیستم. این بازخورد از خود من شروع شده.
من خودم و کارهام رو ارزشمند نمیدونم که مشتریان من افتخار نمیکنند از اینکه دارند با من کار میکنند، چجوری که همه ماهایی که در این مسیر هستیم به خودمون و خدای خودمون و استادمون افتخار میکنیم و سپاسگزار هستیم که هدایت شدیم به استاد عباسمنش و با عشق کارهاش رو دنبال میکنیم و بیتابیم برای اینکه در کسری از ثانیه محصولاتش رو بخریم، چرا این احساس در وجود و کسبوکار ما نیست.
نه به این خاطر که اینها در زندگی استاد از اول بوده نه، استاد همان فردی که وقتی همسایه قدیمیش از خاطرات زمانهای گذشته تعریف میکنه میگه خدا میدونه من چقدر درب و داغون بودم اما خودم اومدم این نگاه متفاوت رو در خودم ایجاد کردم و با خودم به صلح رسیدم و خودم رو ارزشمند دونستم که بازخورد جهان به من تغییر کرد.
همه اینها ریشه در خودمون داره و نه هیچکس دیگه. این عدم لیاقت و ارزشمندی کاری کرده که ما ترسو بشیم در درخواست کردن حتی از خداوند و نیایم نتایج مثبت اینکه اگر بشودهای خواستههامون رو با خودمون مرور کنیم و بعد یه ذره که راجعبه خواستههامون صحبت میکنیم خیلی سریع به خودمون نهیب میزنیم که حالا زیادم دربارش حرف نزن که بهش وابسته نشی چون اگر بهش وابسته بشی ازت دور میشه، نه. این درست نیست. وقتی فراوانی رو باور کنی با جسارت در مورد خواستههات صحبت میکنی، حالا این نشد یکی دیگه اما دلیل نمیشه که تو خواستت رو نخوای. چه بسا که ما بهخاطر همین موضوع اصلاً خواستمون رو بیان هم نمیکنیم و نماییم بازش کنیم برای خودمون و خداوند که آقا اگر این اتفاق بیفته چقدر امتیاز مثبت داره برامون و چه احساسات خوبی رو تجربه میکنیم سریع از ترس اینکه یه وقت وابسته نشیم ادامه نمیدیم صحبت و ارسال فرکانسهارو، بعد نمیرسیم میگیم به صلاح نبوده. عزیزم یه بار دوبار سه بار. خود این به خواستهها نرسیدن و به تعویق افتادن مهمترین الگوری تکرارشونده زندگی ماست که بهخاطر این باور اشتباه مدتهاست که به تعویق افتاده.
اصلاً مگر این نیست که ایمان باید شجاعت بیاره پس من چرا باید از رفتن تو دل یه اتفاق بترسم اصلاً گیریم که اشتباهه مگر من باور ندارم که خدا همیشه همراه منه و من رو داره هدایت میکنه پس ترسی وجود نداره. من پیش میرم قدم برمیدارم. باورسازی یعنی همین ترسها رو کم کردن.
وقتی به این شکل عمل میشه جهان بازخوردهای متفاوت رو به ما میده و ثابت میکنه که ترسها واهی بودن و ما مدتهاست که بهعنوان حقیقت پذیرفتیمشون و از همه بدتر اینکه به خدا نسبتشون داریم. سبحانالله
خدایا سپاسگزارم برای این جریان همیشگی و جذاب هدایت برای این جمع الهی
هر لحظه همه ما رو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادهای هدایت کن.
دیشب یه الهامی رو دریافت کردم که خدا بهم گفت از من ثروت نخواه، نه ثروت، هیچ چیز دیگری رو، همه چیز در وجود خودت هست نیازی نیست چیزی از بیرون بیاد به داد تو برسه یادت باشه من اجابت میکنم راهو برات باز میکنم تا متوجه این قدرت درونی خودت که در وجودت قرار دادم بشی تا عزیز من خودت خلق کنی هر آنچه که دوست داری رو.
خدایا مسیر رو طوری برامون باز کن که شایسته بندهای باشه که روی نیازش تنها به سوی تو و با تمام وجود سعی داره که تسلیم تو باشه.
سلام بر استاد متحول کننده دلها و بانوی همدل و همراه
اساتیدی که همه عمر مدیون آموخته هاشونم
خدارو شاکرم برای این هدایت و حمایت که سبب رسیدن از راهی هموار و مستقیمه
منم مثل تمام انسانها پر از ضعف هایی بودم که به لطف آموزههای استاد و هدایت الله برطرف شده و خب هنوز یک سری مونده که باید برطرف بشه و میشه ان شاءالله
اینکه چه بازخوردی داشته، میشه در کلام دیگران کاملاً درک کرد که خب این افراد به دو دسته تقسیم میشن
اونایی که از سر دلسوزی نقدت میکنند و دسته دوم از سر جهالت خوردت میکنند
مهم اینه که من باید از این بازخورد بفهمم مشکلم کجاست و چرا هی داره تکرار میشه و من این جملات ناخوشایند و تمسخر آمیز و نصیحت گونه رو بارها میشنوم
و مهمتر اینکه « افلا تتفکرون و افلا یعقلون»
خب چرا یه ذره ننشستم فکر کنم ببینم واقعا گیر کجاست ؟ نتیجه چی شده؟ و این رفتار چرا باید تکرار بشه ؟
یاد این شعرمیر نجات اصفهانی افتادم که خیلی به رفتار من بی ربط نیست.
بسیار بدی کردی و پنداشتی اش نیک
نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی
عمده و قالب نصایح دوستان حول محور سادگی یا ساده لوحی من میچرخید و هزار بار میشنیدیم و تو زندگی مشترک میشنیدیم که شما چقدر ساده اید و البته تو دلشون چیزای دیگه هم میگفتند وصدای ذهنشون اینقدر بلند بود که میشد بفهمی یک پوزخند همراه با دلسوزی چی شکلیه
و در نهایت این همه فجایع ،برای من درس نشد تا یک روز این آیه از قرآن رو دیدم
« فرشتگان و روح به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است ( تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ اِلَیْهِ فى یَوْم کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِیْنَ اَلْفَ سَنَه »
به حساب خودتون برسید قبل از اونکه روزگار به چک و لگد به حسابتون برسه
شروع کردم به آنالیز خودم و دیدم حق با اوناست و محترمانه ترین مترادف احمق همون ساده لوح بود که با ملاحظه به بنده ابلاغ میشد و من واقعا احمق بودم چرا ؟!!!
چون دقیقا تعریف دیوانگی هم شامل حالم میشد«انجام و تکرار یک عمل و انتظار نتیجه متفاوت »
من چه کاری میکردم که لایق این واژه شده بودم؟!.
جواب: از شکست هام درس نمیگرفتم و یک اشتباه رو بارها تکرار میکردم
بذارید چندتا از پرتکرارهاشو بگم که بیشتر ریشه در شرک داشت: شراکت و دوستی با آدمهای نادانتر از خودم
اصرار به انجام کاری که شرایط انجامش نبود و نه سرمایه لازم برای انجامش بود و نه اعتبار برای وام گرفتن پس با قرض و نزول و …نگم که حالم بد میشه…
و جالبه از پیش برای شکست آماده بودم.
به آدمهای بی اعتبار و نامعلوم الحال اعتماد میکردم و تمام سرمایه و زندگیمو مسپردم به اونا و میرفتم دنبال تفریح خودم.
خب من بچه کوچیک خانواده بودم و تمام خانواده 8 نفری ما منتظر سقوط من بودند تا بعدش شروع به نصیحت و سرزنش کنند و این قصه در طول سالیان زندگی من بارها تکرار میشد .
اونا مثل خبرنگارها مترصد لحظه اتفاقات شوم بودند تا رسانه داخلی به سرعت پخش شون کنه.
این ضرب المثل رو خیلی تکرار میکردم « گاو خال پیشونی» این لقب به این دلیل بود که همه علاقه زیادی به اخبار شکست های من داشتند و دائم مستقیم و غیر مستقیم اخبار زندگی منو دنبال می کردند.
هر بار که منو میدیدند منتظر بودند من یک قصه جدید از یک شغل جدید و عواقب نافرجامشو تعریف کنم.
این الگوهای تکرار شونده من بودند که در حالی که همه میگفتن تو چقدر خوبی اما….
خداوندا یاری ام کن تا آنی باشم که برایش آمدم
و از استاد جاااانم سپاسگزارم که دوباره منو شخم زد برای رویشی دوباره.
باشد تا رستگار شویم ( ان شاءالله)
خداجان بخشنده ام سلام
هزاران سلام از خدای عزیزم به عشقِ پاکی که حبیب نامید..
کامنت شما رو در لحظه اکنونِ مقدس خوندم….
چقدررررر ساده
چقدرررررر صمیمی
چقدررررررر شجاعانه
بهت افتخار می کنم سیدجانم…
کاش کامنت تو ادامه میدادی و
مینوشتی بخش زیادی از ساده خطاب کردنت به دلیل صداقت و راستگویی در کلام و رفتارته…
در بخشش و سخاوتمندیته….
در کار خیر کردنت بدون داشتن توقع و چشم داشت از دیگرانه….
در همراهی نکردن با کلام زشت یا غیبت وتمسخر آمیز بقیه اس…..
کاش مینوشتی بعد از اینکه خودتو آنالیز کردی چه اتفاقهایی افتاد :)))
مینوشتی که توکل بخدا و شکر گزاری شما رو در مدار چه انسانهایی قرار داد و چقدرررر عزیز کرد…
کاش مینوشتی این آنالیز کردن خودت چطور مسیر مهاجرت ما رو باز کرد..
و چه پروژه های کاری فوق العاده ایی رو در مسیر زندگی سبز برات به ارمغان آورد که به زیبایی و عزتمندانه تونستی کار رو پیش ببری و بسیار تحسین بشی….
کاش مینوشتی باز بینی و آنالیز کردن خودت باعث شد جانی دوباره بگیری….
و در پیشگاه خداوند گرفتن جانی دوباره مستحق گرفتن روزی جدید دوباره است….
که به قول مولانای جان:
جان گفت من مریدم
زاینده جدیدم
زایندگانِ نو را
رزقی جدید باید
خداوند رو سپاس که ما رو در مسیر آگاهی قرار داد …
خداوند رو سپاس که به آموخت با توکل کردن به خودش چقدر میشه زیباتر و راحت تر و عزتمندانه تر و باشکوهتر زندگی کنیم…
خدا رو سپاس در این مسیر یادمون داد با ذهن و چشم سر ، فکر کنیم و ببینیم ولی با قلب و چشم دل تصمیم بگیریم و عمل کنیم…
خدایا شکر که به من حبیبی داد عاشق…. صادق… نیکو رفتار و نیکو گفتار و نیکو اندیش….
و خدایا شکر به ما فرصتی داد و با آگاهی های ناب کیهانی خودش اون فرصت رو برکت داد و قیمتی کرد که ؛
دقایقی زِ زمانه هنوز در پیش است
که از سراسر بگذشته قیمتش بیش است
خدایا شکر که اکنونِ ما با نام تو مقدس شد…
و با یاد الطاف تو متبرک شد…
خدایا غرق نعمتیم الحمدالله
حبیبم برات سراسر نور ، برکت ، سعادت و عشق الهی میطلبم