چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 4
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
من از یه داستانی برا خودم بگم
تو خونه بودم فوتبال تماشا می کردم تلویزیون یه صدای جیز در اومد و خاموش شد
من کنترل چک کردم اینرا اونرا فایده نداشت گفتم سوخته دیگه ،،از این اتفاق خیلی خوشحال شدم خیلی زیاد گفتم بالاخره این خاموش شد اخبار هم نمی بینیم … فیلم تعطیل ، خبر این اتفاق رو ب والدینم نگفتم
بعد از اومدن پدرمادرم بهشون با خنده و خوشحالی گفتم تلویزیون سوخته بعد اتفاقی که افتاد این بود سرایه تلویزیون مشکل داشت و همون موقع درست شد
این اتفاق برای من واکنش متفاوت نسبت ب اتفاقات و ارتباطش با نتایج متفاوت رو به وضوح نشون میده ، زمان حال بدی و تضاد باید توجهمون رو ببریم روی نکته مثبت از اون اتفاق و حاله خودمون رو به هر دلیلی بهتر کنیم این جوری قطعا اتفاقات بهتری رخ می دهد
توی کار زمانی که اشتباهی انجام می دم می ترسم باز سمتشبروم ، بازیکنان فوتبال مثال خوبی می تونن باشن ،حتی بهترین ها هم پنالتی خراب می کنن داستان از جایی شروع میشه که کمال طلبی داستان رو خراب می کنه ، ب نظرم این تفکر که در 100 در 100 مواقع باید اوضاع خوب پیش بره مارو ناامید می کنه و متوقف می شویم ، بازم می رسیم ب قانون تکامل که کم کم کم با توجه و تمرکز مثل یه گلوله برفی همه چی برات رخ می ده
توی فوتبالِ مدرسه وختی توپ گل نمیشد با خودم نمی گفتم ای بابا خراب شد می گفتم بعدی رو گل می کنم عیبی نداره .. شور و اشتیاق برای گل زدن بیشتر از ترس نزدن گل بود و هر بار گل نمی شد ، ذهنم نمی گفت خرابش کردی می گفت دفعه بعد باید این جوری بزنی تا گلش کنی !! پس شور و اشتیاق ما خیلی می تونع ب کنترل ذهنمون کمک کنه و راحتتر منطقی میشه ذهنمون
مورد ج ب ذهنم رسید باز کامنت می ذارم
مورد د : اول از همه باید با صلح باشیم با خودمون و بپذیریم که کاریه ک شده و بگیم که قانون درسته و ب قانون شک نکنیم ، این تیکه کار خیلی مهمه چون همون لحظه ذهن سریع میاد بگه دیدی عباس منش جواب نداد دیدی همه این حرفا کشک بود ،، با ساخت باور بنیادین که قانون جواب می ده و من خودم این اتفاق رو بوجود میارم ارامش نسبی خوبی می گیریم و بعد از ان می توانیم راحتتر ذهنمون رو کنترل کنیم بعد از ان باید به جنبه مثبت اون اتفاق توجه کنیم تا ب احساس بهتر برسیم .. همیشه اتفاقات بد عامل ناراحتی ما نمی شوند یوختایی اتفاقات خوب رخ نداده نگرانی مارا تشدید می کنند و باید تمرکز کنیم رو قانون تکامل و با خودمون بگیم من وظیفم اینه که حرکت کنم نتیجع دستِ خداست من باید ایمانمو نشون بدم و به خودم بگم احساس خوب هست که اتفاقات خوب رو رقم می زنه پس ب دنبال توجه ب مواردی باشم که احساسم رو بهترتر می کند ،،طبق مثال اولم شرایط جوری رقم می خوره که اتفاقات بهتری برایتان رخ می دهد اگر هم رخ ندهد تنها دلیل منطقیش هم اینه ک حداقلش از زندگی لذت بردید
یه فایل از استاد هست سفر ب دور امریکا قسمت 100 ، اروی با یه تراک تصادف می کنه ولی استاد بعدش خیلی راحت میاد فایل ضبط مکنه و از زیبایی های دریاچه می گه توی اون فایل اصلا اصلا متوجه نمیشید که اتفاق بدی برا استاد رخ داده ، اگر ما بودیم برای همه توضیح می دادیم ک چ اتفاق بدی رخ داده و جالب اینجاست اتفاقات بد رو با اغراق زیاد و مرتباااا تکرار مکنیم تکرار می کنیم که حواسمان جمع باشد زرنگ تر باشیم و باز رخ ندهد!!ولی قانون بازی این نیست (دقت کردید چون دلیلی برای صحبت با دیگران نداریم از مشکلاتمان می گوییم؟!از نمره بد بچه مان از ثبت نام ناموفقی پسرمان در مدرسه ایی با معلم های عالی و.. انگار گفتن بدبختی هایمان و مشکلات افتخاری برایمان شده که بقیه نگویند چقد فلانی خوشبخت است و می خواهیم در ثابت کردن بدبختی مان از بقیه بتازیم و برای دیگران دلیل و منطق اوریم که نه من در این موضوع از تو هم بدبخت ترم و از من کسی بدبخت تر نیست!!! در این اتفاقات تصویر ذهنی من مثال سلف سرویس است که همه ب همه نعمات دسترسی دارند و استفاده نسبی دارند و باور اکثریت این است که نعمت ها و خوشبختی ها کم است اگر من خوشبختی را تجربه کنم و بقیه ان را بفهمند!! ان از من گرفته میشود و ب طریقی ان را از دست می دهم !! پس سر ب زیر باش خودت را بدبخت نشان بده تا انگشنمای بقیه نشوی!) و جالب این جاست که صاحب تراک خودش مکانیکی بوده و می گه من خودم درستش می کنم بعد استاد میارتش داخل اروی و چند ساعت باهم لذت می برند و صحبت می کنند این اتفاق نه تنها بد بود بلکه خوب هم بود ،، به خدا قسم اگر یکی از ما بود همون لحظه می گفتیم عااا طرف خودش مکانیکه معلوم نیست چقدر می خواد نرخ تعیین کنه چون خودش کارشو بلده می تونه یع جوری حرف بزنه که پول بیشتری از من بگیره!!! می بینید این کنترل ذهنِ منفی و دیدن اتفاقات بد اینده برای ما تمامی ندارد و عادت شده است … نگرانی های ما تمامی ندارد با وجود فهمیدن این که صاحب ماشین خودش مکانیک است و می تواند خودش کار را انجام دهد باز ما منتظر اتفاقات بد بعدی هستیم
من خودم باید خیلی روی ذهنم کار کنم و خیلی روی نکات منفیه بقیه تمرکز می کنم مخصوصا در روابط و همیشه ب دنبال نقد از بقیه هستم و نمی تونم درست حرف بزنم و زود می خوام از طرف لیراد بگیرم…
خسته نباشید ب استاد عزیز بابت این فایل مورد ج بعدا نوشته میشود
مرسی از خدا بابت نوشتن همچین حرفایی هیچ ایده ایی برای نوشتن نداشتم ، من که نگفتم تو گفتی ، مارمیت اذ رمیت لکن الله رمی️
به نام خداوند هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و خانواده ی خوبم
استاد تو کلمه یا کلمات نمیتونم بگم چقدر خوشحالم و چقدر سپاسگزارم برای این فایل بی نهایت ارزشمند .
فقط اینو بگم که با هر صحبت شما تو این فایل من خدا رو شکر میکردم که دارمتون که تو این سایتم از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم که وقت گذاشتین این فایل و اگاهی ها رو در اختیارمون قرار دادین .
فقط از خدا یاری میخوام تا کمکم کنه بنویسم بهترین مثال ها رو بنویسم چون بینهایت مثال دارم از این فایل تو زندگیم.
از اون جایی بگم که نه تنها من تو این زمینه مشکل داشتم و نمیتونستم ذهنم و کنترل کنم توجه همسرم و رفتارهاش باعث ترس بیشتر من و نگرانی بیشتر من میشد
وقتی قرار بود بریم مسافرت یا مکانی که قرار بود من وسیله ها رو جمع کنم ، وای اگر من ناخواسته وسیله ای رو جا میزاشتم ، جنگ جهانی دوم تو این لحظه اتفاق می افتاد و همسرم بقدری به این موضوع توجه میکرد و تکرار میکرد و منو سرزنش میکرد که بارها و بارها این اتفاق برامون می افتاد و هر دفعه شدت عصبانیت همسرم هم بیشتر میشد و من دیگه به این باور رسیده بودم حتما قراره یه چیزی و جا بزارم با اینکه مینوشتم و تو ذهنم مدام مرور میکردم بازم جا میزاشتم چون همسرم مدام میگفت تو خنگی تو هواس پرتی حتما بازم این بار چیزی جا گذاشتی
البته که الان با تغییر من با کار کردن من روی خودم این موضوع به طور کامل حل شده و من دیگه اون اتفاقات و تجربه نکردم خدا رو شکر .
مثال دیگه اینکه چون همسرم بنا به دلایلی که اونم صد در صد خودم باعث بودم به من خیانت کرده بود و این تو ذهن من هک شده بود که تمام مردا خیانت میکنن
و یک عمر با این فکر که همسرم دوباره خیانت میکنه و پروش این فکر خیانت ، باعث شد به طرز خیلی بدتری دوباره خیانت ببینم
این موضوع هم با کار کردن روی خودم تغییر پیدا کرد خدا روشکر
١5 سال فکر میکردم همسر بداخلاقی دارم و نمیشه هیچ کاریش کرد با خودم میگفتم دیگه ذات این ادم این شکلیه ( خردادیا همینن دیگه مثل بهارن ، طرز فکر بسیار اشتباه)
ولی خدا روشکر با اموزه های شما متوجه شدم ایراد از خودمه و نداشتن عزت نفس و احساس لیاقت خودمه نه همسرم و باورم نمیشد که چقدر همسرم اروم شد .
استاد من بارها نوشتم که همسرم اینستای منو پاک کرد
اونم به دلیل اشتباهی از روی شخصیت اشتباه اون زمان و باورای اشتباه اون زمان داشتم این کار و کرد ،
الان دوسال از اون ماجرا میگذره و میبینه که من چقدر تغییر کردم ولی بازم فکر میکنه قراره دوباره اون اشتباه و بکنم به طرز بدی وقتی اسم اینستا میاد مقاومت داره .
و منی که افسرده شدم و فکر میکردم تنها راه پیشرفت من اینستاعه و تنها علاقه ی من عکاسی ،
وقتی این باور و از ذهنم پاک کردم که بدون اینستا هم میشه شاد بود ( اونم به کمک شما و دوره ی بینظیر عزت نفس)
باورم نمیشد من به علاقه ی جدیدی هدایت شدم و درامدی که فکرشو نمیکردم .
استاد بارها شده با یه اشتباه من از همه چی منع شدم
و میتونم مهمترینش گرفته شدن باشگاه از من و اینستا بوده و گوشی
البته همه ی این اتفاقات به ظاهر ناجالب و از روی باورای اشتباه همسرم به نفع من تموم شده از زمانی رو خودم کار کردم
گوشی و با درامد خودم از همسرم خریدم به جای رفتن به باشگاه و خسته شدن همیشگی ( به قول شما با خودکشی هیکل خوب نگه داشتن ) تو خونه اونم خیلی کم ورزش میکنم و اندام خیلی خوبی دارم گرفته شدن اینستا با اینکه اوایل برام سخت گذشت ولی باعث شد بیام سراغ سایت شما و نتایج بینظیرم .
شما چقدر قشنگ میگین :
باید ما بهتر بشیم تا اوضاع بهتر بشه .
نباید اجازه بدیم ذهنمون به ما دستور بده
نباید اجازه بدم ترس هام بر من غلبه کنه من باید برای خودم برای افکارم ارزش قائل باشم و اجازه ی پیروزی به ذهنم و نجواهای شیطان ندم .
اگر من یک روند اشتباهی رو داشتم ، به خاطر شخصیت قبلم الان که تغییر کردم دیگه اون نتایج و نمیگیرم و نتایجم تغییر کرده خدا رو هزاران مرتبه شکر ،
و می دونم با تغییر و دیدن نتایج متفاوت من همسرم هم به این باور میرسه و درک میکنه که یک اشتباه و مرجع قرار نده.
استاد تو بچگی که فراوون از این مثال ها دارم بزنم
شاید الان که بزرگتر شدیم اشتباهاتمون هم بزرگ شده ولی تو بچگی با کوچکترین اشتباه مثلا شکستن ظرفی مادرم میگفت تو دیگه نمیتونی و عرضه نداری ظرف بشوری
یا چون برادرم کنکور قبول نشد همیشه میگفت چون اون قبول نشده شما هم نمیشین و ما هم نشدیم .
استاد همیشه ارزوم بود اشتباه کنم فقط خودم باشم و خودم کسی سرزنشم نکنه و خودم با اشتباهم کنار بیام و ازش درس بگیرم کمبود عزت نفس باعث شد مادر و پدرم جای خودشون و بدن به همسرم ( به دلیل همون افکار و کنترل ذهن اشتباه )
ولی دیگه این اجازه رو به کسی نمیدم تا منو سرزنش کنه چون دیگه خودم ، خودم و سرزنش نمیکنم و خودم و دوست دارم .
دیگه با یه اشتباه فکر نمیکنم کارم تمومه دیگه ترسی ندارم
دیگه اجازه نمیدم ترسهام بر من غلبه کنه ، من بر اونها غلبه میکنم .
فقط میتونم بگم چقدر خوبه که هستین استاد عزیز من .
خدایا شکرت برای تمام هدایت هایی که باعث شد من تو این مسیر قرا بگیرم و رشد کنم .
خدایا همیشه هدایتم کن به ایده ها و شرایط و زمانی که از لحظه به لحظه ی زندگیم لذت ببرم .
خدایا برای ارامش بینظیرم شکرت .
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
التوبه
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ
[ ﺁﻥ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ، ﻫﻤﺎﻥ ] ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ، ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﺍﻥ ، ﺭﻛﻮﻉ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﺳﺠﺪﻩ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﻧﺪﮔﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﻭ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﻘﺮّﺭﺍﺕ ﺧﺪﺍﻳﻨﺪ ; ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﻭ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺧﺪﺍ ] ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻩ .(١١٢)
تائبون؛کسی میتونه توبه کنه که مسئولیت صد در صد زندگیش را پذیرفته .
العابدین؛عابده یعنی اون چیزی که سمتِ خودش هست را سعی میکنه درست انجام بده ،یعنی درست بندگی کنه و کنترل ذهن داشته باشه.
سائحون؛کسانی که سیر و سلوک دارند و بیشتر توجهشون به اصل هست و به درون و توحید .
راکعون؛کسانی که تسلیم پروردگارند و خشوع و خضوع دارند
ساجدون ؛سجده کنندگان در راه حق که اینقدر خضوع و خشوع داند که همه اون چیزی که دارند را از خدا میدونند و از خود چیزی ندارند و مالک را فقط خودِ خدا میدونند.
در این آیه 9 تا از شاخصه های بارز مؤمنین میگه و در آخر میگه الامرون بالمعروف،الناهون عن المنکر
الامرون بالمعروف؛کسی که تمرکز ذهن داره و به اون قسمتی توجه میکنه که بِهِش کمک میکنه و در نجواهای ذهن و تله شیطان گیر نمیکنه و الناهون عن المنکر یعنی بیتوجهی میکنه به سمت مشکل و کمبود و اعراض میکنه و اینگونه هست که خداوند به مؤمنان مژده میده که بهشت را هم تو این دنیا تجربه میکنند و هم در آخرت.
سلااااام به استاد جانم
سلااااام به استاد شایسته عزیزم
سلااااام به دوستان الهی و ارزشمندم
از خداوند درخواست هدایت کردم برای ایه ای که نورِش باعث بشه قلبم روشن بشه برای کامنت نوشتن و این ایه روزیم شد و نشونه ای هست برای این جمع و محفل توحیدی
امیدوارم حالتون عالی عالی باشه و متنعم از بینهایت نعمتی که خداوند به ما عنایت کرده باشید و در حالِ لذت بردن و سپاسگزاری باشید.
الهی به امید تو
عجب فایل جامع و کاملی بود استاد واقعا ازتون سپاسگزارم برای این فایل ارزشمند .
هر بار که روی باورهام و کانون توجهاتم کار میکنم و یه مقدار بهتر میشم خداوند را بینهایت برای شما استاد عزیز و دوستان بهشتی م سپاسگزاری میکنم که من را به راه راست هدایت کرد.
الهی صدهزار مرتبه شکر برای حضور شما عزیزانم در زندگیم
که طعم خوشی را دارم الان احساس میکنم در بیشتر لحظات زندگیم ،خدارا شکر.
راستش از وقتی استاد جان اعلام کرد که دارم روی دوره سپاسگزاری کار میکنم
منم از اون وقت تا حالا ضمن اینکه روی دوره 12 قدم و لیاقت کار میکنم
یه مقدار وقت گزاشتم برای سپاسگزاری و چقدر این فایل نمود سپاسگزار بودن را در زندگیمون پررنگ میکنه.
اگر یه اتفاقی توی زندگیمون میوفته به جای اینکه کانون توجهمون را به بیشتر اتفاقات مثبتی بزاریم که نتیجه خیر شده روی اون اتفاق منفی و تو تله ذهن و مغز میوفتیم و دقیقا همون لحظه شیطان و نجواهای ذهن ناکُتمون میکنه و نتیجه کاملا مشخصه ،
احساس بد =اتفاقات بد.
برای خودِ من به شخصه اتفاقی که یه بار بیوفته و دیگه توش گیر بیوفتم و انجام ندم چیزی به ذهنم نرسید
ولی اتفاقاتی افتاده که تکرار شده و من توی تله ذهن و مغز افتادم
مثلا من در محل کارم از دوسال پیش افرادی که دور و برم بودن به شدت منفی بودن و همیشه در کنارم بودن و منم از این همنشینی واقعا ناراحت بودم
اومدم باورهام را درست کردم و گفتم این همه من با این انسانهای ارزشمند اوقات خوشی داشتم و دارم و حالا در طول روز یکی دو مورد اونها ناخودآگاه ذهنشون به سمت منفی ها میره چرا باید من این همه روابط خوب را نبینم و روی این زوم نکنم
و اینطور شد که آگاهانه به نکات مثبتی که بین ما اتفاق افتاده بود فکر کردم،صحبت کردم و روی نکات مثبتشون ذوم کردم و اینجا دیگه وقتی به آرامش رسیدم کاملا فرمون از دست من خارج شد و خداوند عهده دار بقیه روابط من در محل کارم شد
و اوضاع به طرز شگفت انگیزی فرق کرد
کم کم و قدم به قدم روابطم با اون انسانهای شریف به طرز جادویی عالی شد و من در بهترین شرایط قرار گرفتم در محل کار و در مثبت ترین حالت ممکن.
در زمان ازدواجم هم یادمه وقتی ازدواج کردم
با فاطمه جانم مقاومت خیلی کمی داشتم به اختلاف سلیقه و واقعا سعی نکردم ایشون را تغییر بِدم فقط روی نکات مثبت ایشون ذوم کردم و اگر موردی پیش میومد بینهایت موارد عالی را به ذهنم یادآوری میکردم و به آرامش و حالِ خوب میرسیدم و دیگه دوباره خداوند امورِ منو به عهده میگرفت و روابطم عالی تر و عالی تر میشد
در بحث کاری من خیلی از شغلها را تجربه کردم که خیلی خوب شروع میکردم ولی به دلیل نداشتن خود باوری متوقف میشد که خدارا شکر بعدِ دوره لیاقت خیلی خیلی بهتر شده و دارم خیلی خوب ادامه میدم و چقدر درسها توی این مسیر یاد گرفتم که مثل گنج میمونه برام
که توی بحث علاقه و شروع شغل وقتی باورهامون قدرت گرفت دیگه خیلی ذوم نمیکنیم به اینکه چی علاقه داری و اون ایده ای که در اون لحظه بِهت الهام شده را اجرایی میکنی و در طول مسیر با خیلی از درسهایی که میگیری برای شغلِ دلخواهِت به وضوح بیشتری میرسی و همه و همه درس هست و درس
استادجانم اگر الان کسی هست روابطی داره که مثلا معمولی هست و دوست داره بهتر بشه راهی جز سپاسگزاری نداره
اصل اول اینه که خداونده که منو خلق کرده و این روابط را به من هدیه داده حالا من قانون را فهمیدم و الان باید نسبت به اون قسمتی از روابطم که خوبه شکر گزار باشم و به خوبیهای بینهایتش فکر کنم. صحبت کنم ،بنویسم
اینگونه به آرامش و حال خوب میرسم و خدا وارِد عمل میشه و عهده دار بقیه کارهام میشه و روابطِ بینظیرتر شکل میگیره.
تو بحث ثروت ما اگر خوب دقت کنیم بینهایت داشته داریم و وقتی کمبودی پیش میاد به جای سپاسگزاری از بینهایت داشته تو تله ذهن گیر میرفتیم و مثلا اگر ماشین نداریم میگیم من که ماشین ندارم و حالمون بد میشه در صورتی که بینهایت نعمت دیگه داریم که راحت میتونیم به اونا فکر کنیم و اینگونه خدا راه ها را برامون باز میکنه.
استاد جان نمیگم خیلی عالی شدم ولی خدا را هزار مرتبه شکر از خودم تو کنترل ذهم راضیم
همین هفته پیش رفته بودیم شهرستان برای دیدن مادر عزیزم و آبیاری باغمون که بعدِ کلی لذت و کار خونه که به مادرم کمک کردم یه مقدار خسته شدم و به فاطمه جان گفتم یه مقدار زودتر راه بیوفتیم که بتونیم استراحت کنیم چون فردا باید سر کار میرفتم
به محض اینکه آماده شدیم راه بیوفتیم
فاطمه جان گفت وقتی بچه ها کنار باغ همسایه داشتن آب بازی میکردن ساعت محمد حسن جان جا مونده
من یه لحظه برای چند ثانیه حالم گرفته شد ولی سریعا گفتم الخیر و فی ما وقع حتما قراره یه مقدار دیر راه بیوفتیم
خلاصه کفشام پوشیدم و به سمت باغ رفتم که ببینم ساعت را پیدا میکنم، که وقتی رسیدم به محل ِبازی بچه ها ساعت پیدا نشد و با حالِ عالی برگشتم خونه و به محمد حسن جام گفتم ساعت نبود
محمد اشکش دراومد و به من گفت بابا من خیلی اون ساعت را دوست داشتم
منم گفتم که خداوند هدایت کرده شما را به داشتم یه ساعت بهتر
برات یه ساعت خوشگل دیگه میخرم و اینکه با این اتفاق قرار بوده ما یه مقدار دیر راه بیوفتیم
و تو این حین فاطمه جان گفت که ببین محمد حسن جان شاید توی این روستا یه کودکی دِلِش میخواسته یه ساعت داشته باشه ولی شرایط خریدنِش را نداشته و الان خداوند ساعت تورا براش فرستاده آیا تو ناراحتی باز
و محمد حسن جان یه آرامش عالی گرفت و ما واقعا با حالِ عالی راه افتادیم
شاید اگر کنترلِ ذهن نداشتیم خیلی اتفاق های دیگه برامون میوفتاد با نجواهای شیطان و ذهن.
استاد جان میشه این موضوع را بسط داد به سپاسگزاری نعمتهایی که داریم
وقتی روابط خوبی که داریم ،نعمتهایی که داریم ،سلامتی که داریم برامون عادی میشه و شکرش را به جا نمیاریم
این نعمت بخشیش
یعنی جزئی از کل گرفته میشه که ما سپاسگزاری کنیم برای بینهایت امکاناتی که داریم
روابطی که داریم حالا یه قسمتیش خوب نیست و باید به اون قسمت خوبِش فکر کنیم،بنویسیم ،صحبت کنیم و به احساسِ خوب برسیم و خدارا دعوت کنیم با این سپاسگزاری تا نعمتهای بهتر را واردِ زندگیمون بشه.
امام صادق ع در باره آخریم مرحله شکر می فرماید:
آن حضرت می فرماید:
«أوْحَی اللهُ تَعالی إلی مُوسی علیه السلام: یا مُوسی! أُشْکرْنی حَقَّ شُکری. فَقالَ: یا رَبِّ کیفَ أشْکرُکَ حَقَّ شُکرِکَ وَلَیسَ مِنْ شُکرٍ أشْکرُکَ بِهِ إلّا وَأنْتَ أنْعَمْتَ بِهِ عَلَی؟ فَقالَ:
یا مُوسی! شَکرْتَنی حَقَّ شُکری حینَ عَلِمْتَ أنّ ذَلِکَ مِنّی؛
خداوند به موسی وحی فرستاد که ای موسی! حق شکر من را ادا کن.
موسی عرض کرد:
چگونه حق شکر تو را ادا کنم در حالی که همین نعمت توفیق شکرگزاری، نعمت دیگری از سوی تو بر من است؟ (بنابراین با شکرگزاری نعمت جدیدی به من عطا می شود که باید شکر آن را هم بگزارم)
خداوند فرمود: ای موسی!
حق شکر من را به جا آوردی چون می دانی این توفیق هم ازسوی من است.
یعنی همین رسیدن به شکر نعمت و حال خوب و آرامش نعمتی از سوی پروردگار هست که اگر این را همه ی اون چیزی بدونیم که یه انسان میتونه با باور لیاقت انجام بده دیگه نگرانِ نعمت بعدی ،و بهتر نیست چون اون چیزی که باید به دست میاورده بِهِش داده شده و لاجرم با بزرگ شدن ظرف وجودی و جایگاه قلبمون که احساسِ سپاسگزاری هست بهترش هم بهمون داده میشه.
ولی متاسفانه شیطان از چهار طرف بِهمون حمله میکنه
که ما سپاسگزار نباشیم.
وقتی ما در روزمرگی گیر میکنیم و حواسمون و ورودیهامون نیست و باعث میشه ناسپاس باشیم و به سمتِ کمبودها نداشته ها توجهمون جلب بشه و اون وقته که در مدار با منبع نیستیم و نجواهای شیطان از راه میرسه و حالِ بدمون اتفاقات بدتر را برامون به همراه داره.
پس نتیجه میگیریم در شرایط عادی باید خوداگاه سپاسگزارِ روابط خوبمون باشیم (منظورم به اون قسمتی هست که میتونه بِهمون کمک کنه نه کمبودها)
سپاسگزارِ بینهایت امکاناتی که خدا بِهمون داده باشیم نه اینکه به نداشته هامون فکر کنیم و حالمون بد بشه.
سپاسگزار سلامتی که داریم باشیم که اگر بخواهیم هر روز هم شکرِش را بجا بیاریم نمیتونیم واقعا شکرِش را به جا بیاریم و اگر هم موقعی قسمتی از بدنمون سلامتیش را از دست میده باید این را یه آلارم بدونیم از جانب خدا که بیشتر به اون بدن سالمون فکر کنیم که همیشه و طی این سالها سلامتی داشته و برامون عادی شده و باید شکر تمامل عضوهای بدنمون را انجام بدیم.
شغلی که داریم سپاسگزارِش باشیم نه اون قسمتی که برامون مسئله ای پیش اومده و مثلا میگیم حقوقم کمه
و اگر به این کمبود فکر کنیم کمبود بیشتر وارد زندگیمون میشه
خدارا شکر کنیم بابت این شغلی که داریم داره اموراتمون میگزره و بهترِش را از خدا بخواهیم با شکر همین شغل و زیباییهاش و محاسِنِش
اونوقته که به آرامش میرسیم و لحظه حال را تجربه میکنیم و خدا عهده دار کارهامون میشهو راه ها را برای پیشرفت بیشتر باز میکنه با خود باوری و خدا باوری و شکرگزاری توی این دو قسمت.
از خداوند میخوام که به من نعمت شکرگزاری بینهایت نعمتش را بده که این نعمت به آرامش رسیدن و لحظه حال همه ی اون چیزی هست که استاد جان داره تو اموزشهاش تاکید میکنه به شکلهای مختلِف.
باز هم از شما استاد عزیز و دوستانم سپاسگزاری و قدردانی میکنم.
حق نگهدارتون
سلام به برادر توحیدی عزیزم رسول جان
واقعا قابل تحسینی برادر حال دلمو که عالی بود تو عالی تر کردی
کنترل ذهن تو و فاطمه خانم عزیز قابل تحسینه و موقع گم کردن ساعت وقتی بیای از دید خدایی و توحیدی انقد قشنگ موضوع رو بررسی کنی و بگی الخیر فی ما وقع واقعا کار هرکسی نیست و شما عالی توحید رو در عمل جاری کردین
خوش به حال محمد حسین جان که پدر و مادری به این آگاهی و عملگرایی داره
در مورد شکرگزاری گفتی دلم بازتر شد چون این روزا منم خیلی بیشتر واردش شدم و باهاش عجین شدم و دارم با شکرگذاری به الهاماتی که خداوند بهم میکنه زودتر عمل میکنم و خیلی حالم خوبه و ذهنمو خیلی خوب دارم کنترل میکنم
رسول جان برات آرزوی آرامش و حال خوب دارم و همچنین برای خواهر فاطمه توحیدی عزیز و بچه های قشنگت
چون همین آرامش و حال خوب پایه و بنیه تمام نعمت های خداست
به آغوش گرم خدا میسپارمتون
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الأعراف
قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ
ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻪ ﻗﻮﻣﺶ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺭﻱ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ، ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻭﺭﺯﻳﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺯﻣﻴﻦ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﺪ ، ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﻧﻴﻚ ، ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳﺖ .(١٢٨)
سلاااااام به برادر عزیز و بزرگوارم عادل جانم
راستش از جمله انسانهایی هستید تو این سایت که برام خیلی قابل تحسین هستید و وقتی عکستون را میبینم ناخودآگاه احساسِ دوستی و الفت بیشتری با شما دارم
سپاسگزارم برای نقطه آبی پربرکت
که موجب شد قلبم باز بشه چون در مورد شکرگزاری فرمودید
ببین عادل جان
اگر کسی روابطی داره و قسمتی یا خیلی از اوقات این رابطه خوب نیست ،آیا برای اون قسمتی که رابطه خوب هست آگاهانه توجه میکنه و شکرگزاری میکنه ،
من واقعا از استاد دارم هر روز یاد میگیرم و واقعا کسی را تا الان عملگراتر و شاکر تر از استاد در همه زمینه ها ندیدم
جوری از افراد تشکر و قدردانی میکنه که انگار کل سلولهاش دارن تسبیح خدا میکنند
شکرگزاری هم درجاتی داره و باید طوری شکر داشته هامونو تو بحث ،مالی و روابطی و سلامتی به جا بیاریم و به اون قسمتی از این مباحث فکر کنیم ،صحبت کنیم که بهمون کمک میکنه و حالِ دلمونو خوب میکنه
مثلا استاد میگه تمامِ ثروتمندا آدمهای خوبی هستند
منظور ایشون اینه که یه فیلتری توی مغزشون درست کردن و یه تعریفی از ثروتمند شدن برای خودشون دارن و بر اساس اون تعریف که مثلا اصل و پایه ثروتمند شدن در درجه اول ظرف وجودی آدمهاست یعنی این آدم در درجه اول نگاه سپاسگزاری به همه مسائل در بیشتر اوقات داره
،کنترل ذهن داره ،الخیر و فیماوقع را درک کرده و بیشتر اوقات داره در زندگیش عمل میکنه
ایمان و توکل داره،آرامش درونی داره،با خودش در صلحه،
ادمهارا میپذیرد همون جوری که هستند و نگاه از بالا به پایین به آدمها نداره و مغرور نیست
این عوامل تو ذهنِ استاد یعنی ثروتمندی
پس هر کس این خصوصیات را داره لاجرم ظرف وجودیش خیلی بزرگه ،سطلِش و جایگاه قبلش وسعت داره ،پس نعمت حقِش هست ،ثروت حقِش هست به قولِ استاد میگه نه اینکه حقِشه بلکه قانونِش همینه.
پس میشه با این تعریف و با این فیلتر با صراحت و قدرت گفت تمام ثروتمندا آدمهای درست و پاکی هستند.
وقتی توی سوره حمد خداوند بعد از بخشندگی و دهندگی میاد در اولین کلمه قرآن میگه الحمد الله رب العالمین
بزرگترین کلیدرا به ما میده و میگه بالاترین فرکانسِ جهان را همین شکرگزاری و احساسِ خوب داره و اگر کسی به درجه شکرگزاری و شاید بهتر بِگَم به درجه شکور بودن برسه
اون حالی را پیدا میکنه که مولانا بِهِش دست پیدا کرد سماع بود
وقتی همه عوامل شرک را دونه دونه قطع کردی و به سماع درونی میرسی
حالتی که تموم وجودِت را شور و شعف میگیره و فقط و فقط در همه چیز و همه کس خدا را میبینی
خودِتی و خودِش
باهاش هر لحظه عشق بازی میکنی
وقتی صورت بچه هات نگاه میکنی تمومم وجودِت سپاسگزاری میشه
وقتی یه خوبی از همسرِت بِهِت میشه دوباره فقط و فقط خدارا میبینی و لطف و کِرَمِش
وقتی پولی و مالی به سر سفرت میاد باز خدا را میبینی
وقتی سلامتی داری
این سلامتی برات تکراری نمیشه
مدام و در هر لحظه برای تک تکِ عضوهای که داری شکرِش را میکنی و اون حس و حالِ درونی هر کسی نشون میده چقدر سپاسگزاره
بعضی وقتا یه کسانی را میبینی برای کوچکترین نعمتها اینقدر به وجد میانکه خودِ آدم میمونه
میگه این دیگه مگه خوشحالی داره
بله آقا جان خوشحالی داره
چون این بنده خدا تکامل طی کرده و طی سالها اینقدر دربرابر نعمتهای بی پایانِش شکور بوده که خداوند ظرفِش را بزرگ کرده و الان داره واقعا خدارا با تموم سلولهاش تجربه میکنه
خدارا باید چشید زره زره عادل جان.
سپاسگزارم از شما دوست عزیزم که باعث شدید من با رفتن به دنیایِ درون و
قلبم این حرفها را بگم و بر من این دلنوشته ها جاری بشه.
برات سپاسگزاری و شادی و سلامتی و ثروت و خیر و برکت بیپایان را از درگاه خداوند آرزومندم.
سلام مجدد
بله رسول جان باید خدارو چشید ذره به ذره و با تکامل…
خیلی قشنگ اشاره کردی و دقیقا اینطوریه بحث سپاسگزاری
آدم با سپاسگزاری درست و خالص انقد سبکبال میشه و برای موارد جزئی ذوق میکنه که یه شخص که تو باغ نیست ببینه واقعا تعجب میکنه میگه بابا این دیوانه س بخدا
ولی مهم نیست مردم هرچی میخوان بذار بگن
این دیوانگی عالمی دارد
راستی ممنونم که از عکس پروفیلم انرژی میگیری و همین انرژی رو به خودم برمیگردونی
به امید دیدارتون در بهترین مکان و بهترین زمان ممکن
در آغوش خدا باشید برادر عزیزم
سلام به اقا رسول و خانم محترمتون که چند خط بالاتر هم کامنت ایشون مطالعه کردم ولذت بردم از کنترل ذهن ایشون اونجایی که گفتید ساعت گمشده شما برگشتین و ساعت پیدا نشده و محمد حسن ناراحت بود و گفتید حتما قرار یه ساعت بهتری داشته باشی و اقعا لذت بردم از این نوع نگاه اما هسته اصلی نگرش فاطمه خانم بود که گفت شاید یه نفر تو این روستا ساعت میخواسته این به وسیله شما محقق شده چند لحظه بصورت ناخوداگاه براتون دست زدم و به خودم گفتم این نگاه هست که انسان به ارامش میرسونه و این ارامش که کمک میکنه این اتفاقات دیگه پیش نیاد
سپاس فراوان از شما
سلام اقای خانکی عزیز
وقتی پیام شمارو و فاطمه خانمتون رو خوندم یاد خودم افتادم و البته چیزی که امروز درک کردم راجب خودم خواستم تجربه مشابه خودم رو براتون بنویسم ,استاد خیلی تاکید دارند به دلیل رفتارهامون فکر کنیم
منم از وقتی با استاد اشنا شدم و از قبلترش همش این درگیری را داشتم که علاقم چیه !نمیدونم شغل مورد علاقم چیه و فقط دور خودمو شلوغ کرده بودم
خب من از بچگی میرفتم نقاشی و بعدم نگارگری ولی هنرستان نرفتم رفتم ریاضی در کنار اینها کلاس زبان و ورزش رو هم میرفتم ,شده بودم همه فن حریف در حدی دورمو شلوغ کرده بودم که برا کنکور, هم کنکور زبان هم ریاضی و هم زبان و هنر رو امتحان دادم و هیچ کدومم دولتی نیوردم,حالا چیشد رفتم دانشگاه ازاد و رشته کامپیوتر حالا ازین به بعد اینم بهش اضافه شد ,اخه جالبم هست هرچی میرفتم توش خوب بودم بعد حس میکردم علاقه دارم بهش و میگفتم این اون رسالتیه ک خدا برام قرار داده مثلا یه مدت زبانو خیلی خوب کار میکردم تصمیم میگرفتم برم برای اموزش اصلا رغبتی نداشتم, بخاطر ورزشهای زیاد و ورزیدگی تصمیم گرفتم برم کلاسهای مربیگری بعله من هزینه کردم و مدرکو گرفتم و بعد گفتم اینو ک من دوس ندارررم اصلا به من چه دیگرانو ورزش بدم ,بعد که میرفتم کوهنوردی تصمیم گرفتم برم کلاسهای مربیگریش, دیگه گمراه تا چه حد, خیلیم جالبه وقتی ادم زیاد درگیر یه موضوعی باشه انگار علاقه مند میشه شایدم من اینطوریم نمیدونم, یه دوستی هم داشتم اونوقتا اونم مثل من بود مهندسی پزشکی میخوند و چقدرر باهوش و البته هنرمند, همش میگفتیم باهم که بابا ما باهوشای هنرمند ورزشکار تکیفمون چیه پس!!!
درسم که تموم شد خب من مهندسی خونده بودم و باید میرفتم شرکت کامپیوتری ولی بدلیل کاراموزی قبلش و خسته کننده بودن کارای کامپیوتری دیدم اینم نمیخوام, سرگردون سرگردون, ولی امان از وقتی جواب کنارت باشه ولی نابینا و گمراه شده باشی
پارسال اوایل سال که دیگه یه سال دنبال کار و اینا بودم دیگه کم اوردم گفتم اصلا کار بببییی کار نمیخوام اقا بیخیال
تا اینکه خداوند دست به کار شد, گفت از بچگی دوست داشتی خونه بمونی چیکار کنی گفتم نقاشی
گفت زمانهای مدرست که خیلییی بی حوصله میشدی برای ارامشت چیکار میکردی گفتم نقاشی
بعد ک دانشگاهت شروع شد در کنارش چی ارومت میکرد گفتم نقاشی
وقتی دنبال کار میگشتی و ازین شرکتها حرصی میشدی وقتی میومدی خونه سریع میرفتی سراغ چی گفتم نقاشی
کم کم درها باز شد و چیزی ک فکرشم نمیکردم باهاش پول مناسب بسازم رو واردش شدم. بهترین لحظات زندگیم وقتیه ک دارم نقاشی میکنم, و به خیلی از اقایونی برخورد کردم که با سه تا بچه کارشون همین بود و شغل اصلی بود و موفق شدند و این نوید رو به من میدادند ک میشه
ولی امروز فهمیدم موندن تو مسیر علاقه استقامت میخواد, استاد هم ک رفت تو مسیر علاقش به دلیل پول درنیوردن میخواست بره سراغ ترشی فروشی و این حرفا, شاید علاقه پیدا بشه ولی استقامت نداشته باشیم و ولش کنیم و بگیم این علاقمون نبود, منم تو اوایل بیست سالگی داشتم با نقاشیم پول میساختم ولی از بس حقیرش دونستم از دستش دادم تا چندسال بعدش که پارسال باشه ,شاید علاقمون رو پیدا کنیم ولی استقامت نداشته باشیم و خسته بشیم ,حود من گاهی پیش میاد اگه چشمام خسته بشه از کار یا بی حوصله بشم بگم باید میرفتم یه شغل دیگه ک تو خونه نباشم و فکر میکنم بقیه ادمها هم همینند و به این دلیل یهو فکر میکنیم کار مورد علاقمون نبوده ,ولی کارموردعلاقه به شخصیت خودمونم مربوطه درسته شغل هایی مثل مربی ورزش و کوهنوردی شاید خیلی جذابتر باشند برای من ولی با توجه به شخصیت درونگرا و خلوت پسندم ک محیط کم سروصدا و خلوت رو ترجیح میده این شغل مناسبتره ولی واقعا هم میشه ک یه وقتایی ادم خسته بشه مهم اون ادامه دادنه و استقامته ست!
موفق باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
اللهم ما بنا من نعمت فمنک
هر چه هست از لطف و کرم و بخشندگی اوست
سلام و درود به خانم فضائلی عزیز و بزرگوار
سپاسگزارم برای پاسخ پربرکتی که برام فرستادید
استاد توی دوره ها و فایلهای دانلودی و خانم شایسته عنوان میکنند که وقتی باورهای شما شکل میگیرند و به ثبات میرسند
هر ایده ای که به شما الهام میشه انجام میدید و میرید تو دِلِش
به قول استاد شاید این همون علاقه شما نباشه ولی کلی درس داره برای شما. کلی شما پیشرفت میکنید و در مراحل بعدی برای شغلِ اصلیتون به وضوح بیشتری میرسید
بله واقعا من در شغلهایی که تجربه کردم بدون ساختن خودباوری انجامشون دادم و در نهایت هم به سرانجام نرسیده و بعضی هاشون را واقعا علاقه نداشتم و رها کردم
مثلا من دوره تکنسین داروخانه را گذروندم و دیدم علاقه واقعا ندارم
ولی چقدر برکت برام داشته
از تزریق آمپول و سرم توخونه که خودم و بچه هام راحت بودند
ام دی اف کاری را یاد گرفتم و دیدم علاقه واقعا ندارم
ولی کلی خیر و برکت داشته برام
کلی وسیله تو خونه ساختم
ولی کاملا صحبت ارزشمند شما را قبول دارم که باید وقتی به کاری هدایت شدیم که علاقه داریم
باید به قول استاد بندِ کفشهامون را محکم ببندیم و با ایمان و توکل و طی تکامل بریم تو دلِ کار و فقط لذت ببریم از انجامِش و نتیجه را بسپاریم به خداوند و باورهای درست بسازیم برای شغل و علاقه ای که داریم.
سپاسگزارم از شما خواهر عزیز و بزرگوارم برای کامنت پر از آگاهی که برام نوشتید.
براتون سلامتی و ثروت و شادی درونی را از درگاه الهی خواستارم.
مناهستم
سلام به برادر توحیدیم آقا رسول
واقعا چقدر هدایت های خداوند دقیق و بجاست
من مدتیه روانشناسی ثروت یک رو خریدم و همیشه چون استاد گفتن برید دنباله علاقه تون و شغلتون همون عشقتون باشه که وقتی انجامش میدید هی نگاه تون به ساعت نباشه که کی ساعت کاریتون تمام میشه که برید خونه
من همش دنبال این بود که خداوند هدایتم کنه به اون شغل(که بخاطر باورهای محدود کننده ام خودمم نمیدونم چیه)
به علاوه تو شغل حال حاضرم حقوق کمی میگیرم که همین حال منو بد می کنه که پس چرا من نمی تونم اون کاری که عاشق باشم رو پیدا کنم و باید برای چندرغاز حقوق ساعات طولانی کارمندی کنم(هیچ کارمندی کردن و اون قسمتی که تایمت دست خودت نیست رو دوست نداشتم و ندارم)
اون تیکه از کامنتتون که گفتید اگه شغل دارید براش سپاس گذاری کنید نه اینکه تمرکز کنی رو کمبود حقوقت تا هدایت بشی
انگار خدا دستم رو گرفت گفت بیا اینم جواب سوالی که هی می پرسیدی.
چقدر ازاینکه انقدر کنترل دارید رو ذهنتون تو شرایطی که میخواید زودتر برید که خستگی در کنید و برسید به خونه ولی یه اتفاق به ظاهر نا جالب که می افته فورا کنترل ذهن می کنید و اینقدر عالی با فاطمه جان توحیدی عمل می کنید.
برادر عریزم سپاس گذارم از کامنت عالیتون
انشالله زندگیتون پر از سعادت و ثروت و نعمت باشه
بسم الله الرحمن الرحیم
وَهُدُوٓا۟ إِلَى ٱلطَّیِّبِ مِنَ ٱلْقَوْلِ وَهُدُوٓا۟ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلْحَمِیدِ
آنان به آن سخن پاک و به راه خداوند ستودنى راهنمایى شدهاند.(سوره حج آیه 25)
آقا رسول عزیز
سلام و سعادت قرینتان
امیدوارم که حال دلتون عالی عالی باشه
خیلی از شما سپاسگذارم بابت کامنت خیلی دلنشین و آرامش بخشتون … مدتی بود کامنت ننوشته بودم و یه مقداری از لحاظ ذهنی به هم ریخته بودم و تصمیم گرفتم یه مقداری تمرکزم را روی سایت و کامنتها بیشتر کنم …
داشتم کامنتهای بی نظیر این فایل عالی را میخوندم . خیلی لذت بردم از نکات مفید کامنتهای آقا رضا عطار عزیز ، سعیده خانم شهریاری سوگلی خداوند، شهرزاد خانم بیزینس وومن موفق، فاطمه خانم و رسیدم به کامنت شما (البته بقیه کامنتها را هنوز نرسیدم بخونم ) که یه جور دیگه به دلم نشست و آرومم کرد … از خدا خواستم به نشانه تشکر از شما، یه آیه مهمونمون کنه و تقدیم شما کنم که آیه بالا اومد
بی نهایت از شما ممنونم که این راهکارهاتون را بیان میکنین … واقعا این روزمرگی ها و فراموشی این نعمتهای کوچیک و بزرگ خداوند چه سختی هایی که به بار نمیاره…
دارم یه تحقیقی در مورد ثروت انجام میدم در قرآن، که یک سال و خورده ایه دستم بنده فیش برداریش هست
جالبه که بدونین هر جا سخن از نعمت و ثروت اومده کنارش رد پایی از سپاسگذاری هم اومده و اینکه چه پاداشهایی را خداوند نصیب کسانی کرده که تسلیم و خاشع و سپاسگذار نعمتهای خدا هستند
چون موضوع پایان نامه دکتریم “انگاره ثروت و ثروت اندوزی از منظر قرآن” هست یه کم انسم با قرآن بیشتر شده و جالبه که بدونین الان که دارم فیش برداری هام را مرور میکنم که آماده ش کنم برای تدوین نهایی ، آگاهیهای بیشتری که از این سایت الهی استاد گلم دریافت میکنم را به آیات را اضافه میکنم که اینم لطف خداست چرا که پارسال همین موقع هیچکدوم از این آگاهی ها را نداشتم
اما بعنوان حسن ختام کامنتم: جالبه بدونین تا اینجایی که سوره ها را بررسی نهایی کردم ثروتی ترین سوره قرآن سوره حمد هست (حدود 85 درصد آیاتش به ثروت ربط داره ) چرا ؟ چون بشدت بحث سپاسگذاری و مالکیت و قدرت و هدایت خداوند را مطرح کرده و وقتی خوب در این موارد دقت کنیم میبینیم یکی از راه های رسیدن به ثروت و دریافت نعمت بیشتر از خداوند، سپاسگذاری هست که شما هم تو کامنتتون اشاره کردین
آقا رسول عزیز
ویژگی برجسته شما نوع نگاه متفاوتتون در برخورد با مسایل و چالشها و تضادهاست که الحق و الانصاف من از شما یاد میگیرم و تحسینتون میکنم
بازم ازتون سپاسگذارم
امیدوارم این آگاهیهای شما منجر به دریافت نعمتهای بیشتر و ساکن شدن شما در بهشتهای زمینی و زندگی با آرمش باشه
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
الفاتحه
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻫﺎ، ﻭﻳﮋﻩ ﺧﺪﺍست ، که ﻣﺎﻟﻚ و پروردگار جهانیان ﺍﺳﺖ .(٢)
سلام ودرود خداوند به مجید عزیزم
کامنت نورانی شما را در بهترین زمان و مکان دریافت کردم
راستش الان من چیزی که بِهش رسیدم اینه که سوره حمد کل قرآنه
سپاسگزاری و توحید کل اون چیزیه که خدا در قرآن داره به ما میگه.
اگر من توی یه شرایط سخت ذهنم را کنترل میکنم و یه جورِ دیگه ای به قضیه نگاه کنم به احساس بهتری میرسم یعنی من سپاسگزارم و ثروتمندم
اگر من دارم به صورت زیبایِ بهشتی فرزندم نگاه میکنم و به حالِ خوب میرسم یعنی من سپاسگزارم و ثروتمندم
یعنی اگر من دارم خوداگاه بینهایت نعمتم را از روابط و سلامتی و ثروت توزندگیم میبینم و سپاسگزاری میکنم بابتشون یعنی من ثروتمندم
چوندر هر لحظه من دارم خدارا وارد زندگیم میکنم با این احساسِ ناب سپاسگزاری و توحید یعنی همین
خدارا هر لحظه در زندگیت ببین
خدارا باید ذره ذره چشید
اگر من بر فرض مثال روابط خوبی با همسرم ندارم
فقط و فقط باید به خواسته ام که روابط عالی هست فکر کنم و به احساسِ بهتر برسم و هر چقدر اندک هم باشد باید محاسن این رابطه را ببینم و فکوس کنم روی آن
و بینهایت روابط خوبی که دیگران دارن را ببینم و اگر شکرگزار باشم
یعنی طوری به ذهنم جهت بدَهَم که به احساس بهتری برسم یعنی من سپاسگزارم و ثروتمند
و نعمتها و ثروتها راهشان را به سوی من سرازیر میکنند
به الله قسم که استاد همین یه کار به ظاهر ساده را از روز اول آشنایی با قوانین انجام داده
ولی ذهنِ چموش ما قبول نمیکنه
و فقط مارا داره میبره به راه های سخت و گمراهمون میکنه.
سپاسگزاری کلید ورود به بهشته .
بسیار سپاسگزارم از محبتی که به بنده داشتید
و من هم در اخر کلام این ایه ارزشمند را که به صورت کاملا هدایتی بهِش رسیدم تقدیم نگاه و قلبِ مهربونتون میکنم جنابِ دکتر فقیه عزیز.
حق نگهدارت
الرعد
مَّثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوا وَّعُقْبَى الْکَافِرِینَ النَّارُ
ﺻﻔﺖ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ [ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ] ﺍﺯ ﺯﻳﺮ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ]ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺍﺳﺖ . ﺍﻳﻦ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻭ ﻓﺮﺟﺎم ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ] ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﺟﺎم ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ .(٣۵)
سلام و هزاران تحسین و سپاسگزاری خالصانه خودم را تقدیم حضور پر برکت شما میکنم آقا رسول عزیز
دم شما گرم
درود بر شما که اینقدر نگاهتون خداییه و پر از عشق و نور و معنویته
خط به خط کامنتتون زیبا و دلنشینه و عمیقه
نوع نگاهتون برخاسته از تجربیات زندگی و سبک و سنگین کردن اتفاقات آمیخته شده با نگاه توحیدیه و چقدر خوب اینها با هم جمع شده و ثمره اش زندگی سرشار از عشق و نور و معنویته… الهی شکر
خدا را سپاسگزارم بابت حضور در این سایت الهی و در جمع شما عزیزان
آیه زیبای آخر کامنتتون هم خیلی بهم چسبید…
ممنونتونم برادر عزیزم آقا رسول
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته گرامی و دوستان هم مسیر.
من به لطف خدا به اسپانیا مهاجرت کردم، اینجا چون همسرم دانشجو هست، خودم اجازه کار ندارم، بحث خونه یک چالش جالب هست.
اوایل که اومدیم ما یک شهر دیگه بودیم و من هر کاری کردم یک خونه پیدا کنیم نشد و رفتیم یک خونه اشتراکی که اونم البته خداروشکر صاحبش کلا 8 شب میومد تا 10 و بیشتر دست ما بود.(که اون خونه ام ما معجزه وار پیدا کردیم) ولی خب میخواستیم آزاد باشیم و برای خودمون باشه همه چیز.
طی یک تضادی ، البته من همون روزش توی تمرین ستاره قطبی نوشته بودم که میخوایم یک خونه جدا داشته باشیم، طرف اومد گفت من میخوام خونه رو بفروشم، حالا کاری ندارم، بعد گفت احتمالا باید بگردین دنبال یک خونه اشتراکی دیگه چون به شما خونه نمیدن، منم گفتم حالا اون رو خدا درست میکنه مهم نیست.
من اگه قانون رو نمیدونستم تسلیم میشدم ولی خب جالبه توی دوره 12 قدم هم بودم (الان هم هستم) و این اتفاق افتاد.
همسرم قبلا با یک شرکت که اونم کار خدا بود، توی یک شهر دیگه بود، صحبت کرده بود و قرار شد اونجا بره سر کار.
قانون خونه توی اسپانیا، چند تا چالش داره، یکی اینکه آیا کار رسمی داری یا نه؟ دومی اعتماد بکنه پول داری و میخوایی خونه رو ترک کنی. چون بعضی ها که اونم از بعضی کشورهای دیگه هستند خونه رو خالی نمیکنند و مالک باید 2 سال کار حقوقی بکنه که بتونه بندازه بیرون مستاجر رو یا نه.
این شرایط و قوانین بود ولی خب منی که آشنا ام باور نکردم.
ما خوش وخرم رفتیم به شهر جدید با کلی احساس عالی. دو هفته گشتیم. خونه به ما نمیدادن.
من توی دفترم میومدم باورهای مناسب برای پیدا کردن خونه رو مینوشتم، خواسته ام میگفتم که یک خونه دو خواب میخوام، بالکن داشته باشه و اون املاکی هم انگلیسی بلد باشه چون باز اینجا همه اسپانیایی صحبت میکنند.
خلاصه، من یک ترمز بین خودم و خانمم رو پیدا کردم، یک روز نشستیم با هم گفتم. ما ازینکه کل پول رو یک جا بدیم، نگرانیم و نشستیم اینو منطقی کردیم که این پول رو در میاریم. یک ساعت گفتگو بود البته.
خلاصه ما فرداش دو سه تا خونه پیدا کردیم، من همش توی خودم جستجو میکردم که این ترمز رو بردارم.
یک خونه اوکی شد،با همین املاکی قبلش بحث ام شد، میگفت خارجی ها نمیرن بیرون و میگن ما فقیریم و .. گفتم نه ما پولداریم، گفتم ما خارجی نیستیم ما ایرانی هستیم. گفتم تو یک ایرانی پیدا نمیکنی اینجا که توی خیابون باشه همشون یا دانشمندن، یا سرمایه دارن و خلاصه پرچم رو بردم بالا.
بعد یک خنده کرد و گفت آره من میشناسمتون، شماها آدم های خوبی هستید.
خلاصه، صاحب خونه قرارداد رو بست و ما یک سال رو کامل پول نقد دادیم رفت. رفتیم توی خونه و خونشو تمیز کردیم با کلی حال خوب و خونشم هم موجودات موزی بود و ولی ما از خدا با تمیزکاری تشکر میکردیم.
اینجا همه باید برن شهرداری درواقع امپادرون بگیرن برای اقامتشون. که بحث مهمی توی اقامت هستش.
حالا رفتیم شهرداری، اونجا کارمندش گفت این خونه واسه یکی دیگه است واسه این کسی نیست که قولنامه نوشتین. بسم الله.
من زنگ زدم املاکی، کلی عذرخواهی و گفت خونه برای مادر این خانم هست و مادرشون مرده و اینا افتادن توی بحث تقسیم ارث و داستان. خلاصه گفتم راه حل پیدا کن. راه حل این بود، قرارداد مجدد نوشته بشه و به اسم مادرش و صاحبخونه نماینده بشه که صاحبخونه قبول نکرد.
املاکی گفت من یک خونه دیگه دارم توی همون ساختمون بیایین برین اونجا. خلاصه من فقط ذهن ام رو کنترل میکردم که شکرگزار پروردگارم باشم و اومدیم از طبقه یک به طبقه چهارم، ویو عالی، کلی وسایل های بهتر و نو، 6 تا جای خواب و تشک نو(پایین تشک مون خوب نبود:)) )
خلاصه صاحب خونه دوم، یک خانم هستش و فرانسه زندگی میکنه، گفت که پول رو ماهیانه بدین. خدایی من که باور نمیکردم ولی همسرم ایمانش قوی بود و میگفت درست شنیدیم، ماهیانه پرداخت میکنیم.
خلاصه رفتیم شهرداری و کارمون هم درست شد.
این ویدئو منو یاد این موضوع انداخت که میشه خونه پیدا کرد توی اسپانیا. میشه یک خونه عالی داشت. میشه هر روز شکرگزار پروردگار بود. راستی استاد اینجا والنسیا هستیم و خونمون 10 دقیقه تا دریا فاصله داره و لب ساحل و اون فضاش، درخت های نخل اش مثل ویدئویی هایی بود که از امریکا برامون میفرستادید. خداروصدهزار مرتبه شکر. مرسی که هستین. و خداروصدهزار مرتبه شکر که رب العالمین اجازه میده اسمشو فریاد بزنیم و شکرگزارش باشیم هر چند که نه قلم میتونه بنویسه نه تمام کاغذهای جهان میتونند گنجایش این همه نعمت باشند. یا حق.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ وَاسِعَهٍ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (آیه 147 انعام)
اگر تو را تکذیب کردند، بگو: پروردگارمان صاحب رحمتى گسترده است، ولى عذاب او هم از گروه مجرمان بازگردانده نخواهد شد
=====================================
سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته نازنین
سلام به دوستان ارزشمندم
استاد عزیز این چیزیه که من بارها تجربه اش کرده بودم ، اینکه ذهن بخواد با یک اشتباه یا یک تضادی آدم رو ناامید کنه
میخوام یک مثالی از خودم بزنم و بعد خیلی دوست دارم در مورد ایمانی که منجر به عمل میشه بنویسم
چیزی که خیلی دوست دارم هر روز توش بهتر بشم
من تا قبل از سال 1403 برای دو نفر سایت درست کردم یعنی همزمان دو تا پروژه گرفتم و خب خیلی هم خوشحال بودم از اینکه خداوند دو تا آدم رو به سمتم هدایت کرد تا من براشون سایت درست کنم خلاصه خیلی خوشحال میشم در مسیر کاری مورد علاقه ام همینجوری در حال عمل کردن و کار کردن باشم
اون دوتا پروژه همون قبل از عید سال 1403 به اتمام رسید و من دیگه عملاً پروژه ای نداشتم
عید که شد رفتیم دنبال تفریحات خودمون که باعث بشه توی اون دو سه ماهی که قبل از عید تقریباً میشه گفت مدام پشت لپتاپم نشسته بودم و یکسره داشتم کد میزدم ، یکم ذهنم باز بشه و تمرکزم بره روی زیبایی ها و نکات مثبت که واقعاً هم بهترین تفریحی بودش که رفتم
گذشت ، دیگه عید هم تموم شده بود و همه هم رفتن دنبال کار و زندگی خودشون
اتفاقی که افتاد این بودش که من هیچ پروژه ای رو نمیتونستم بگیرم که پول بسازم و در اصل کارمو کنم
تقریباً هر روز ذهنم شروع می کرد به نجوا کردن که الان تو پروژه ای در دست نداری میخوای چیکار کنی؟ پولو میخوای چیکار کنی؟ دیگه تموم شد همون پروژه هایی که قبل از عید زدی همونا بود دیگه تموم شد؟
خلاصه این ذهن بزرگوار من به هر شکلی که شده داشت منو میبرد به حالت تقلاء کردن
چرا؟؟؟
چون یکسری اقداماتی رو داشتم با ترس از آینده و اضطراری که در من به وجود امده بود انجام میدادم
خب قطعاً که نتیجه این نوع فرکانس اصلاً خوب نمیشه ، در حالیکه من داشتم یکسری اقداماتی هم انجام میدادم
چیکار میکردم؟
مثلاً میومدم به شرکت هایی که برنامه نویس احتیاج داشتند رزومه مو ارسال میکردم یا توی سایت های فریلنسری روی پروژه هایی که کارفرمایان گذاشته بودند پیشنهاد میدادم یا توی سایت های دیوار و شیپور از خودم و مهارت هایی که در زمینه برنامه نویسی داشتم آگهی میکردم
خلاصه هر کاری که میکردم جواب نمیداد که نمیداد و با هر بار جواب ندادن و جواب نگرفتن از این اقدامات نجوای ذهن من بدتر و بدتر میشد
بعد چیکار کردم؟؟؟
اون کاری که استاد عباسمنش توی دوره 12 قدم گفت رو انجام دادم
استاد توی جلسه سوم قدم دوم میگه به جای اینکه دنبال یک عمل فیزیکی برای حل اون مسئله ات باشی دنبال یک راه حل ذهنی برای رسیدن به احساس خوب باش
منم امدم همین کارو کردم یعنی از صبح تا شب خودمو بستم به دوره 12 قدم و فایل های استاد ، ظاهرش این بود که من کاری انجام نمیدم ولی در اصل من داشتم کاره اصلی رو انجام میدادم
اینجا آدم گول میخوره ، همون چیزی که استاد توی جلسات تجسمی قدم دوم میگه که فکر میکنی این کار کردن روی ذهن و این تجسمات مثلاً چیکار میتونه کنه
در حالیکه اتفاقاً این کار اصلی رو داره انجام میده
نتیجه اش چی شد ؟
هیچی خیلی راحت بدون اینکه من بخوام کاری انجام بدم یا تقلایی کنم پروژه گرفتم
اون هم با قیمتی بالاتر از پروژه های قبلی
چرا این اتفاق قبلاً نیوفتاده بود؟
چون که من تا قبل از این داشتم روی عقل خودم حساب میکردم و با منطق ذهنی خودم میخواستم یکسری کارهایی رو انجام بدم که به لطف الله در جلسات قرآنی دوره 12قدم به این درک رسیدم که من توی هیچ موردی از زندگیم نباید روی عقل خودم حساب کنم و فقط باید به اون چیزی که خدا در هر لحظه به من میگه عمل کنم
=====================================
تا الان مثال از خودم زدم ، حالا بریم ببینیم منطق های قرآن چی میگه
اولین آیه میگه که:
وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّىٰ یَحْکُمَ اللَّهُ ۚ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ (آیه 109 یونس)
و از آنچه بر تو وحى مىشود پیروى کن و صبور باش تا خدا داورى کند، و او بهترین داوران است
این آیه داره این پیام رو میرسونه که فقط باید به اون چیزی که خدا میگه عمل کرد و دیگه کاری نداشته باشم بعدش چی میشه یا قدم بعدی چیه یا من باید چیکار کنم ، یعنی نخوام در اون لحظه که ذهنم داره نجوا میکنه کاری رو انجام بدم
در اون لحظه ای که خدا به من یک عملی رو میگه که باید انجام بدم فقط باید چشم بسته عمل کنم ، کاری هم به بعدش نداشته باشم
چون هر چی بشه به نفع منه
در رابطه با مفهوم صبر در قرآن استاد در جلسه هفتم قدم چهارم گفته که صبر به این معناست که بین فرکانس هایی که ارسال میشه و اتفاقات هماهنگ با اون فرکانس که میخواد در زندگیمون وارد بشه یک فاصله زمانی هستش ، بابت همین فکر نکنم اگر الان دارم روی خودم کار میکنم پس چرا هنوز نتیجه ای نداده ، کاره داره انجام میشه ولی تو نمیبینیش
به قول قرآن الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ (آنان که به غیب ایمان دارند)
توی یک آیه دیگه از قرآن عمل کردن بر پایه الهامات رو میگه
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (آیه 60 شعراء)
فرعونیان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال کردند.
توی این آیه میگه که صبح زود لشکر فرعون به سمت موسی و بنی اسرائیل حرکت میکنند که اونا رو به قتل برسونند
بعد چه اتفاقی میوفته؟؟
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (آیه 61 شعراء)
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: حتماً ما به چنگ آنان خواهیم افتاد
خب سپاه فرعونیان که صبح زود میوفتن دنبالِ موسی و یارانش اینقدر نزدیک میشن که فرعونیان و بنی اسرائیل توی یک راستا قرار میگیرند!
طوری که خیلی واضح دو گروه بتونند همدیگه رو ببینند ، دقیقاً همه چیز داشت طبق برنامه ریزی بی نقص خداوند پیش میرفت
دقیقاً همین چیزی که استاد در این فایل گفت
بنی اسرائیل این معجزات خدارو دیده بودند در حالیکه یکم اوضاع داشت سخت پیش میرفت ، همه چی رو یادشون رفت و گفتند دیگه کارمون تمومه یعنی نجوای ذهنی اینقدر زیاد شد توی اون شرایط که فکر میکردن دیگه کارشون تمومه
اینجاست که ایمان واقعی خودش رو نشون میده
در ادامه وقتی بنی اسرائیل میترسند و اون حرف رو میزنند
موسی یک جمله طلایی میگه
اون جمله چی بود؟؟؟
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ (آیه 62 شعراء)
موسى گفت: این چنین نیست، بىتردید پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدایت خواهد کرد
اول در مورد خودِ آیه میگم
توی کلمه سَیَهْدِینِ ، اولین کلمه میشه سَ یعنی به زودی یعنی یک چیزیه که هنوز اتفاق نیوفتاده ولی میدونی که اتفاق میوفته
اینجا موسی در اصل با این حرفی که میزنه همزمان ایمانش رو حفظ میکنه و ذهنش رو کنترل میکنه تا چی بشه؟؟
تا بتونه اون چیزی که خدا بهش میگه رو متوجه بشه
یعنی احتمالاً موسی هم دچار این نجوا شد ولی امد ذهنش رو کنترل کرد
دقیقاً همین چیزی که استاد توی این فایل میگه
بعد از اینکه موسی با این حرفش آرامشش رو حفظ کرد
چه اتفاقی افتاد؟؟
تصور کنید یک موقعیتیه ، دشمنانی که به قصد کشتن شما دارند میان و همزمان هم شما داری اونا رو میبینی که به شما دارند نزدیک میشن
اینجاهاست که آدم در عمل ذهنش رو باید کنترل کنه و پاداش ها اینطور موقع ها داده میشه
این به این معنا نیست که حتماً یک کسی میخواد بهت آسیب بزنه بعد بیایی ذهنت رو کنترل کنی ، این یعنی که وقتی من به یک تضادی در زندگیم میخورم اگر میخوام توسط خداوند هدایت بشم و بفهمم که خدا داره به من چی میگه تا عمل کنم باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم حالا باز هم نه همون اول ولی باید چند دقیقه یا نهایتاً در مدت زمان کوتاهی باید ذهنم رو کنترل کنم
اتفاقی که میوفته بعد از این حرفی که موسی میزنه چی میشی؟
فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (آیه 63 شعراء)
پس به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن. دریا شکافت و هر پارهاى مثل کوهى بزرگ گردید
خب در اینجا موسی یک عملی رو بر اساس اون چیزی که خدا بهش گفت انجام داد
این عمل زمانی بهش گفته شد که موسی ایمانش رو ساخته بود و حفظ کرده بود ، میخوام بگم ایمان چیزیه که ساخته میشه
یعنی ایمانی که منجر به یک عملی شده نه عملی که منجر به ایمان بشه!!
توی بیشتر آیات قرآن دقیقاً اول ایمان گفته شده بعد عمل
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (آیه 58 عنکبوت)
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، جای خواهیم داد، در آنجا جاودانه اند؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان
میبینید ، آخرش هم میگه پاداش عمل کنندگان
چرا؟؟؟
چون ایمان ساخته شده با خودش عمل میاورد
در حالیکه منِ نوعی ممکنه گول بخورم از اینکه اگر ایمان دارم باید حتماً یک کاری رو انجام بدم یعنی یک کاری بر اساس عقل خودم نه اون چیزی که خدا میگه!!
اصلاً کسی که هر روز با خدا در حال مکالمه هستش ازش سوال میپرسه تا جواب بگیره ازش درخواست میکنه تا براش اجابت بشه با دوره های استاد عباسمنش مقاومت های ذهنیش رو کم میکنه ، خب خودِ خدا هم اون چیزی که باید انجام بدی رو بهت میگه دیگه
من خودم میخواستم در یک ناحیه ثروتمند نشینی برم قدم بزنم که هم کانون توجه ام بره روی فراوانی و ثروت هایی که توی اون ناحیه هست و هم اینکه با خدا صحبت کنم ، هفته پیش بود که از خدا پرسیدم خدایا امروز برم خوبه یا چی؟ میخوام که شما به من بگی
به خدا اینقدر واضح و طبیعی به من جواب داد که شاید هر کسی دیگه بود اصلاً متوجه این موضوع نشه ، هیچی جوابی که خدا اون روز به من داد این بودش که نه امروز نباید بری ، منم گفتم چشم و حتی نپرسیدم پس کی باید برم چون میدونستم خدا در زمان مناسبش به من میگه که دقیقاً دیشب به من گفتش که فردا باید بری
اینقدر قشنگ خدا در مورد هر چیزی که بخوام بهم میگه ، چرا ازش استفاده نکنم!!
حالا چه زمانی بهت میگه؟؟؟
زمانیکه تو فکر نکنی چیزی رو میدونی ، که البته اینم با منطق میشه درست کرد ، چون ممکنه گاهی اوقات به زبون بیاری که خدایا من چیزی نمیدونم شما میدونی ولی اون کدی که توی ذهنت داره اجرا میشه چیزه دیگه ای رو داره به جهان میفرسته
حالا منطق قرآنیش چیه؟
یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ۚ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (آیه 4 تغابن)
آنچه در آسمانها و زمین است مىداند و آنچه را پنهان مىکنید و آنچه را آشکار مىسازید، مىداند و خداوند به آنچه در سینههاست به خوبى آگاهى دارد
این یعنی چی؟؟
یعنی دیگه همه چی رو میدونه ، هر چیزی که میخواد باشه
چه از این بهتر که یک کسی رو داری و هر روز هر ساعت هر دقیقه میتونی ازش درخواست کنی هدایت بخوای سوال بپرسی هر چیزی که فکرش رو کنی
بابت همین هم هست که اصلاً نباید روی عقل خودم حساب کنم
چون اصلاً ذهن من حاصل چیه؟؟
حاصل ورودی ذهنیم هستش ، یعنی اون چیزی که من با چشم هام دیدم و با گوش هام شنیدم
ولی اون چیزی که خدا میگه یک پله بالاتر از اون چیزهایی هستش که من دیدم یا شنیدم
فرض کنید وارد یک جنگلی شدین مثل جنگل نور در مازندران یا جنگل آمازون در برزیل :)
حالا در اون لحظات شما چه آگاهی ای از طریق چشماتون و گوش هاتون دریافت میکنید؟
هیچی ، کلی درخت و گیاه که در شعاع دید شما هستند
شما تا چند متر جلوتر رو میتونی ببینی؟
بگیم نهایتاً تا 10 متر ، شاید
ولی باز هم این وسط یک داستانی هست
اینکه این 10 متری هم داری میبینی در شعاع 360 درجه شما هست باز هم نمیتونی دقیقاً بگی کدوم مسیر ، مسیر درستیه
اینجا به چه کسی احتیاج داری؟
به کسی که کل جنگل رو میشناسه و بهش واقفه ، نه فقط تو شعاع 10 متری شما
بالاتر از اون چیزی که داری میبینی و میشنوی
دقیقاً آگاهی خداوند بالاتر از اون چیزی هستش که من دیدم و شنیدم
بابت همین اینجا احساس نیاز شدید پیدا میکنم به خداوند
خدایی که همه چیز رو میدونه و توانایی انجام هر کاری رو داره
بابت همین هم عمل کردن در اصل از روی چیزیه که خدا بهت گفته
اینجوری راحت و سریع در مسیر درست قدم به قدم هدایت میشی
حالا چرا قدم به قدم؟
شاید این سوال برامون پیش میاد که چرا خدا قدم به قدم هدایت میکنه یا چیزها رو به آدم میگه مثلاً اینجوری نیست که همون اول همه رو بگه و کل مسیر رو بدونیم
در جواب به این پاسخ بیایید برگردیم به اون جنگل
اگر اون کسی که جنگل رو خوب میشناسه و کاملاً بلدش هستش همون اول قبل از اینکه قدم از قدم برداری بیاد بهت کل اون مسیری رو که باید بری بگه!
بعدش هم بره و بگه من دیگه مسیر رو بهت گفتم خودت برو
آیا واقعاً یادت میمونه که باید از کدوم مسیر بری؟
شاید چند قدم اول رو یادت باشه بقیه اش چی؟ یا حتی ممکنه اصلاً بترسی بگی نه بابا اصلاً بیخیالش و عطای حرکت کردن در مسیر درست رو به ترس هایت ببخشی یا حتی آمادگی اینو توی خودت ایجاد نکرده باشی همون داستان تکامل
حالا این که یک مثال از یک جنگلی هستش که بالاخره سر و تهش مشخصه
زندگی که یک مسیر بی پایان هستش
چطور ممکنه همون اول همه رو بدونی
توی داستان موسی
موسی نمیدونست باید چیکار کنه دقیقاً این ندونستنش باعث شد که خدا بهش بگه چیکار باید کنه
این کلیده
نه اینکه بیاد بگه ، نه من بلدم خودم راهش رو پیدا میکنم و اتفاقاً اینطور موقع ها مثل تراکتور استاد عباسمنش که توی گِلِ پارادایس گیر کرده بود؟ هر چقدر تقلاء میکرد تراکتور بیشتر فرو میرفت ، همین جوری میشی
بیشتر فرو میری
چون دارم روی عقل ناقص خودم حساب میکنم نه روی خدایی که جهانیان از اونه
حالا زمانی میتونم به اون چیزی که خدا بهم میگه عمل کنم که مقاومت های ذهنیم رو بیارم پایین
با چی؟؟؟
با دوره های مقدس استاد عباسمنش
میخواستم در مورد نشانه ای که دیروز از بابت مهاجرتمون گرفتم بگم ولی بذارید انجام بشه بعد میام میگم
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که باز هم در راستای بهبود خودمون یک فایل ارزشمند دیگه ای رو بهمون هدیه دادین
از خدا میخوام که یاری ام کنه تا همیشه یک آدمی باشم که داره عمل میکنه به اون چیزهایی خدا بهم میگه
=====================================
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (آیه 17 انفال)
شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست
بهنام حضرت عشق
خداااای من چقدرررریه کامنت میتونه عالی باشه زیبا باشه پرازنور باشه پرازشور باشه
اللهاکبر
داداش حسن نازنینم ممنونم ازت بابت چیدمان این حروف وکلمات وجملات که با چاشنی عشق وتوحید دل ازمن بردی وروحمو پرواز دادی عاشقتم بابت این قصیده روح نواز دلربا
بارها بین خوندن کلماتت مکث کردم بغض کردم وسعی کردم جلواشکهاموبخاطر حضوربچههام بگیرم باوجوداینکه کامنتت رومزهمزه کردم وبا قلبم خوندمش امابازم باید هی صبرمیکردم سکوووت میکردم تاطنین کلمات روهم بشنوم وباز دوباره ادامه میدادم انگار سنگین بود و باید هضمش میکردم چشمامومیبستم نفس عمیییق میکشیدم و بابت دریافت این نور سپاسگذاری کردم وبه خودم تبریک گفتم ودست خودموبوسیدم که در مدار این همه نوروعشق و لطافت.و طراوت ومشک وعنبر و رنگ وصوت بهشتی هستم قشننننگ بوی خاک بارون خورده رو از کامنتت استشمام کردم وعاشقانه سپاسگذارتم بابت انتشار این آگاهی ناب وبهترینهارو برات آرزو میکنم
درپناه نوروعشق الله باشید
سلام مهتاب عزیزم
چقدر اسمتون زیباست
تک تکِ این جملاتی که به قلب شما نشسته خواهر قشنگم همش از جانب خداست ، من خودم دارم از لابه لای این جملاتی که در کامنتم نوشته شده دنبال پیامی میگردم که خدا برای من گذاشته
عزیز دل داداش ازت سپاسگزارم که لطف کردی برام نوشتی خدا شما رو برای بچه های نازنینتون حفظ کنه
در پناه خدا بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم براتون
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به آقا حسن گل که نامش نیکو و فامیلی اش گرانقدر….
چقدر با این کامنتت قلبم باز شد…
این نشانه ای برای من بود….
از خدا هدایتی خواسته بودم. چون احساس کرده بودم که به ته خط رسیدم، دیگه از این بالاتری نیست.
اما کامنتت واقعا قلبمو باز کرد ، حالمو خوب کرد. راهو بهم یادآوری کرد.
چقدر خوب مفاهیم دوازده قدمو درک کردی و عمل کردی.
آفرین بهت….
چقدر خدا کارش درسته …. ممنونم از این خدایی که هوای همه مون رو داره.
این خدا جایی که راه نمیبینی اما راه رو برات باز میکنه مثل موسی به شرط ایمان.
خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت خودت… بابت هدایت هات…
خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت دوستان گلم توی این سایت الهی…
خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته گل…
سلام دوست عزیزم
خداروصدهزار مرتبه شکر کامنتی که توسط خداوند گفته شده و من نوشتم بر قلب نازنین شما نشست
این هدایت ، همون جریانی که به راحتی شما رو به این کامنت به درخواست خودت هدایت کرد
مطمئن باش همون جریان به هر مسیری که ازش درخواست کنی به همین راحتی هدایتت میکنه
انشالله همیشه در پناه نور آسمان ها و زمین باشی
سلام دوست عزیز واقعا لذت بردم چقدر زیبا و روان توضیح دادید و بدردم خورد همیشه موفق باشید
یه سوال
شما از چه برنامه ای برای تفسیر قران استفاده میکنید؟!چون دنبال سک برنامه هستم بتونم قران رو شروع کنم الان کامنتتون دیدم گفتم مثل همیشه خدا هدایتم کرد️
سلام و درود به شما دو عزیز بزرگوار محمدامین جان و شیما جان نازنین
چقدر عکس از خودتون پروفایلتون گذاشتین زیباست ، انشالله همیشه کنار هم شاد و خوشبخت و سلامت باشید
والا من اپلیکیشنی که استفاده میکنم اسمش قرآن نور هستش که توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی درست شده
اگر خواستین دو تا سایت قرآنی هست به اسم های دانشنامه اسلامی و پارس قرآن
هرکدوم که دوست داشتین استفاده کنید
در پناه خدا همیشه شاد باشید
به نام خدای عزیزتر از جانم که هرچه دارم از اوست
سلام استاد نازنینم سلام مریم بانوی عزیزم (شما بهترین الگوی یک زن کامل برام هستین ،در این چندسالی که باهاتون در حقیقت دارم زندگی میکنم،بهم نشون دادین با طی کردن تکامل ولذت بردن از زندگی وتوجه به نکات مثبت هر چند خیلی کوچک)تمام شعارهایی که امروز اغلب خانمها سر میدن که کجازندگی خوب پیدا میشه،کو عشق،کجاست خوشبختی و….شما نمونه ی بارز خوشبختی هستی عزیز دلم
وسلام به تک تک دوستان نابم که این روزها کامنتهاتون رو زیاد میخونم ولذت میبرم ودلم خواست خودم هم بعداز مدتها بنویسم ،حتما در بین شما دوستان ،کسی هست که خوندن کامنت من براش نقطه ی شروع یک زندگی زیباتر باشه
الهی به امید تو
من بیست سال زندگی مشترک داشتم،تقریبا شش سالی هم میگذره که جدا شدم،الان که که درسهامو رو تواین سایت الهی دارم یاد میگیرم،متوجه شدم که من هم چقدر اشتباهات زیادی در زندگی قبل داشتم که اگه آدم امروز بودم قطعا انجام نمیدادم،نمیگم از جدا شدنم پشیمون هستم قطعا نه،چون طرف مقابل من که انسان فوق العاده خوبی وبراش خیلی احترام قائلم تفریبا همون آدم قبلی وباهمون طرز تفکر با این تفاوت که سنشون بالاتر رفته،ازین لحاظ مطمئن هستم چون به خاطر دو فرزند مشترکی که داریم از حال واحوال زندگیشون ازطریق بچه ها تقریبا خبر دارم،همیشه هم براشون بهتریتها رو از خدای بزرگم خواستارم
اینارو گفتم که به این مطلب برسم که من چقدرررر تغییر کردم،من اصلا اون آدم سابق نیستم چون هیچ کس به اندازه ی خودت نمیتونه باهات صادق باشه
یه جاهایی هنوز باید کار کنم ولی میدونم هیچ ارتباطی با شهلای سابق ندارم
روزهای آخر جداییم هیچ وقت یادم نمیره میشنیدم که میگفتن ای بابا میموند سر خونه زندگیش با کم وزیاد میساخت،حالا یه اتفاقی هم افتاده چشمپوشی میکرد،کی الان دیگه با دوتا بچه سمت این بنده خدا میره،درست جوون ،زیباست ولی عمرش هدر میره با این دوتا بچه به روزی پشیمون میشه که دیگه دیر و….
سعیده شهریاری عزیزنمیدونم کامنت من رو میخونی یانه،من همیشه مشتاق خوندن کامنت شما هستم،روز گار الان شما دوازده سال پیش برای من اتفاق افتاد،بااین تفاوت که من دوتا بچه رو هم باخودم آوردم تهران،ویک تفاوت خیلی بزرگتر که شما الان داری اینجا باکلمه به کلمه استاد جلو میری ،ولی من باذهن درگیر اون موقع خودم وتنهایی خودم
والبته خدایی که همیشه بامن بوده وهست،ولی حال بد اون موقع من کجا؟……
بگذریم نمیدونم چرا اینارو مینویسم ولی فقط به خودم قول دادم هر چه دلم گفت باید بنویسم
استاد عزیزم تواین شش هفت سالی که جدا شدم خیلی ضربه ها خوردم چه مالی چه عاطفی وروحی
ولی برام نیاز بود ،وا ندادم به جاهایی خیلی خیلی ترسیدم از خدا دور شدم ولی آخرش به آغوش بی منت خودش برگشتم وبرام همه چیز رو درست کرد
ذهنم میگفت دیدی دیدی چی شد،دیدی چه اشتباهاتی کردی همین ،پدر بچه ها بفهمه برات کافی،وهزار فکر مزخرف که فقط از شرک میومد،ولی باز،عین بچه ای که فقط دنبال آغوش مادرش میگرده میگشتم خدارو پیدا میکردم وآرام میگرفتم میگفتم تنها ترا دارم وتنها از تو یاری میجویم
زمانی که جدا شدم از همسر سابقم،خونه داشتم ماشین عالی داشتم ،پس انداز عالی داشتم طلا داشتم،فقط به چیزی نداشتم ،خدارو باتمام وجودم نداشتم،گاهی از سر ناچاری سراغش میرفتم بعدش یادم میرفت
فکر میکردم اگه یه رابطه درست وحسابی داشته باشم حالا یه کم شرایطش ایده آل نبود،در کل رابطه س دیگه …اما دل غافل
خونه رفت ماشین رفت سرمایه رفت،رسیدم به جایی که اصلا دوست ندارم دوباره تداعی بشه
شمایی که این کامنت رومیخونی،خدا بهت خیلی فرصت میده ،این تویی که باید خودت رو لایق بدونی
من خودم رو لایق ندونستم،همیشه میترسیدم نکنه منی که تنهام هیچ کسی رو ندارم نه خواهری نه برداری نه پدری نه مادری ،پدر بچه ها هم که نیست،من با این دوتا بچه کم نیارم
اشتباه پشت اشتباه،چرا چون خدارو نادیده گرفتم،ذهنم همیشه من رو میترسوند،رسیدم به جایی که دیدم هیچی به غیر از همون خدا برام نمونده
اگه افسار ذهن رو نتونی کنترل کنی همین میشه
دوسه سالی هست که من خودم رو جمع وجور کردم ،که اگه همین خدا نبود معلوم نبود من کجا بودم
بچه پدر مادر دوست همسر،همه یک طرف،خدا به تنهایی یک طرف
واسه همین الان لحظه ای ازش غاقل نمیشم،که اگه بشم روز از نو روزی از نو
ذهن اجازه نمیده،همین دوروز تعطیلی باز دوباره نجواها میومد،ببین چقدر تنهایی،همه یه جایی رو دارن برن ،تو هیچ کس نیست کنارت باشه،بااین همه زیبایی وشادابی،وتو دل برویی ببین هیچ کس الان نیست دو قدم باهاش راه بری،خدایا چرا من ؟چرا من؟وهزار تا فکر مزخرف دیگه
باز خودم رو جمع کردم گفتم شهلا شهلا پاشو که باز شیطون اومد ،پاشو خودت رو جمع کن
الان میدونید تفاوت بزرگ من باگذشته م چی،دیگه بیشتر از نیم ساعت ،نیم ساعت چه عرض کنم،چند دقیقه،شیطان اجازه نداره باهام صحبت کنه،چنان در نطفه خفه ش میکنم که نگو ونپرس
دلم بدجوری به خدا بسته شده وریسمانش بد جور محکم
الان صاحب خونه نیستم ،ولی دلی دارم به وسعت یک امارت بی نظیر
سرمایه ی زیاد ندارم،ولی شغلی دارم که باعشق ازش لذت میبرم،بدهی ندارم،سرمایه م عشقی که تووجودم با خدادارم که بادنیا عوض نمیکنم
دارایی من صداقتم،حال خوبم
یاری به ظاهر در کنارم نیست،ولی در خلوت خودم در کنار پوست بدنم خدارو حس میکتم که لذت بخش ترین حس وحال دنیاست
نمیدونم فیلم مست عشق رو سینما رفتین،پیشنهاد میکنم برای کسی که این کامنت رو میخونه بره ولذنش رو ببره
میفتمه من چی میگم
تو همه جان وجهانی
چه کنم جان وجهان را
تو همه گنج روانی
چه کنم سودوزیان را…….
دوستون دارم
یاحق
خدا…؟
خدا هیچ وقت دیر نمیکنه،خدا هیچ وقت یادش نمیره،خدا هیچ وقت فراموش نمیکنه،خدا هیچ وقت خوابش نمیبره،خدا هیچ وقت بیخیال نمیشه…
شهلای عزیز ونازنینم،کامنتت برای من پر از نور بود و آگاهی…چنان پازل های ذهنی من رو جفت و جور کرد که باز هم در کار خدا انگشت به دهان حیران موندم…من یک قدم برمیدارم واون هزار قدم …
من برای آقا احمد کامنتی مینویسم با آیه ای از سوره ی حشر…درحالیکه خود خدا ایشون رو هدایت میکنه بیا وبه سوره حشر گوش بده…
من وقتی میخواستم کامنت بنویسم خیلی مقاومت داشتم شهلا جان،شاید باورت نشه وسط کامنتم چندبار گوشی رو گذاشتم پایین…گفتم نه…اینارو نباید بنویسی،ذهنم میگفت ننویس..قلبم میگفت بنویس سعیده،هرچیزی باهاش بیشتر مقاومت داری،باید بیشتر روش کار کنی،بنویس بنویس بنویس…
من توی کامنتم از تکاملم در جدا شدن از اشتباه گذشته م مینویسم و خدا به قلب شما الهام میکنه که برای من بنویسی…
ازت ممنونم شهلای زیباروی،زیبا سیرت
برات از خداوند بهترین هارو طلب میکنم.
زندگی پر از نور…
رابطه ی توحیدی،ثروت توحیدی،زندگی توحیدی،خوشبختی توحیدی…
دوستت دارم …بینهایت.
در پناه الله یکتا باشی همیشه
به نام خدای مهربانم
سلام به روی ماهت سعیده ی نازنینم
اول از همه بگم سعیده جان وقتی اون نقطه ی آبی رنگ رو دیدم عجیب میدونستم که پیام از خودت بدون اینکه بازش کرده باشم،وقتی کلمه خدارو اول کامنتت دیدم سعیده جان چنان زدم زیر گریه که تا ده دقیقه اصلا اشک امانم رو بریده بود وقادر به خوندن کلمات کامنتت نبودم
نخواستم این حال خوب رو از خودم بگیرم ومقاومتی نکردم ویک دل سیر اشک شوق ریختم وباخدا عشق بازی کردم،که اینقدر من رو لایق دونسته که پیام رسانش باشم برای سعیده نازنین
خوندم خوندم وخوندم
تا این دوسه روز مدام میومدم ومیخوندم وتکرار میکردم کلمه هارو
حقیقتش تا امروز نتونستم برات جوابی بنمویسم چون این چند روز به خاطر مشغله ای که برام پیش اومده ومطمئن هستم که برای زندگیم هم خیر،دلم نیومد باذهن آشفته جوابت رو بدم،صبر کردم آرامتر بشم،صبری که این روزها خیلی بهش احترام میزارم شاید از دید خیلیها خسته کننده باشه ولی از دید خودم ارزشمند،چون یک سری از اشتباهات رو نمیگم صددرصد ولی کمتر انجام میدم…
بگذریم
سعیده جان بیشتر مراقب خودت باش،کاری که من سالها انجام ندادم والویت زندگیم بجه ها شده بودن،جایی رسیدم که دیدم فقط خودم به داد خودم میرسم وبس
بچه ها هم خدای خودشون رو دارن وهمینکه بزرگ میشن وخواسته های خودشون براشون مهمتر
مگه تا حالا همین تو زندگیمون صدق نکرده؟
شما خودت کاربلد هستی ،این مورد رو هم که برات عنوان کردم از سر تجربه ی بیشتری که تو زندگیم بدست آوردم وگرنه ماشالله خودت همه چی تموم هستی
خیلی دلم میخواد یه روزی یک جمع عباسمنشی عالی تشکیل بدیم واز نزدیک باهم بگیم وبخندیم واز حال خوبمون ،پیشرفتهامون وهر آنچه که لیاقت برای بهترین هارو داشتن هست بگیم ولذت ببریم
شک ندارم روزی اتفاق میفته در بهترین زمان ومکان ممکن
هر آنچه که برای من آرزو کردی در کامنتی که برام نوشتی هزاران برابر تو زندگی خودت اتفاق بیفته نازنین من
دوست دارم
در پناه حق عزیزدلم
به نام خداوندبخشنده وبخشایشگر
سلام خدمت استادبزرگواروخانم شایسته مهربان وآقا ابراهیم وخانم فرهادی فعال وبچه های سایت خدایا شکروسپاسگزارم که دراین لحضه زیبا روی موتور دربازار تهران درحین کار کامنت مینویسم استاد به قول خانم شایسته شما استاد تشخیص اصل ازفرع هستید شما خوب پاشنه آشیلهای ذهن روتشخیص میدید واقعا ازشما سپاسگزارم این فایل باعث شد اول؛ خودمو دست کم نگیرم درواقعه ایلان ماسک هم پاشنه آشیل داره این برای من خیلی درس داشت. یعنی اگه افکار هی تشدید بشه درواقع ناسپاسی به وجود میاد وهی ناسپاس های بیشتر وسپاسگزاری ازیاد میره.
استادمن دقیقا درسال 90درکسب کارم منفی 500 میلیون شدم ونزدیک به 13 سالی هست بامسافرکشی باموتوردرحال پرداخت بدهی ها هستم وهنوز به صفرنرسیده ونمیتونم ازشما فایل بخرم خداروشکروسپاسگزارم بافایل به ظاهررایگان زندگی من متحول شده استاد خدا به کسب کارزندگی شما برکت بده.
یکی ازپاشنه آشیلهام مربوط به همین موضوع هست طبق عملکردگذشته وتجربه گذشته جرات شروع کسب کارم رونکردم ،ازیه طرفی هم آگاهانه تصمیم میگیرم نه که برنامه ریزی کنم نقشه بکشم نه ازعملکرد گذشته ام درس میگیرم باگوش دادن این فایل درازآگاهی به روم بازشد.خدایا شکر وسپاسگزارم
مثال ؛دربحث روابط به نکات مثبت همسرم توجه میکنم وجواب گرفتم همسرم کاراشتباهی انجام میده سریع به خودم میگم ساکت شو این حرکت گذشته هستش مهدی حرف نزن به نکات مثبت توجه کن وهمین تشدید افکارباعث میشه بعدچنددقیقه اوضاع آروم میشه این آگاهی ها ازهمین فایلهای به ظاهررایگان هستش استاد بزرگوار.
مهدی ازاین به بعد باهوش باش
خدایا برای قانون بدون تغییرت شکر وسپاسگزارم
دربحث سلامتی 30کیلو وزن کم کردم ولذت میبرم نزدیک به 6ماه هستش همه چی میخورم بدون اضافه وزن فقط باکنترل ذهن وتغییرات فرمول ذهن البته من به روش قانون سلامتی شما جثارت نمیکنم این باورمن هستش مثلادیگه به چاقی فکر نمکنم اصلا درذهن من چیزی به نام چاقی وجود نداره فقط به متناسب بودن فکر میکنم مرجع من اینه وهمین آزادی خوردن باعث شده توجه به خوردن ندارم وهمیشه متناسب هستم دیگه وسواس چاقی ندارم خدایا شکروسپاسگزارم ازنظرمن اگه به چاقی فکر کنم ناسپاسی میکنم
البته غذای سالم مهم هستش اگه هوس فست فود کردم فقط سالم باشه نه هرفست فودی فقط اورجینال استاد من به این نتیجه رسیدم چه درمسیردرست ویا نادرست فقط باتشدید افکارنتیجه میده خدایا به من شایستگیه کنترل خودآگاه بودن روهدیه کن من درمقابل توتسلیم هستم هرخیری ازجانبت برسد فقیرم خدایا برای منفی 500میلیون سال 90 سپاسگزارم که دراین لحضه هستم چیزی روبدست آوردم که نمیشه قیمت گذاری کرداستادبزرگواردلی روی موتور کامنت نوشتم فقط خواستم شما خوشحال بشید ببینید دارید چیکار میکنیدبا افکارما واقعا سپاسگزارم
سلام آقا مهدی عزیز
ماشالله به این همت شما، خدا بهتون برکت بده و هر روز روزی ات بیشتر بشه.
مهدی جان انشاله به زودی فایل های خریدنی هم میخری، بهش فکر کن، خدا هدایتت میکنه، فقط با لبخند. اتفاق میافته. تا میتونی کامنت های بچه ها رو بخون، اینا همشون چکیده اصلی دوره ها هستند.
یک قانون هست به نام قانون تکامل، یعنی کم کم، قدم به قدم حرکت کن، با عشق و لذت حرکت کن و خدا شاهده اتفاق های خوب برات رخ میده.
راجع به بدهی ات با هیچ کسی صحبت نکن، هیچ کس.حتی به خدا هم شکایت نکن. توی ذهنت هر روز بگو خدایا شکرت تعهد مالی ام رو پرداخت کردم و حس خوب بگیر. اون اومده که بزرگ ات کنه. برای خیلی ها بوده، بلند شدند. منم بودم، اینا رو میگم ایمانت قوی بشه.
کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن رو بگرد پیدا کن، تمرین 28 روزه اش رو مو به مو انجام بده. و یک دفتر شکرگزاری بردار و هر روز ده تا از داشته هایی که داری رو بنویس.مثلا، خدایا شکرت برای سلامتی که دارم. خدایا شکرت برای موتوری که دارم و…
مهدی جان، سایت یک بخش داره بالای منو، زیر عقل کل، جواب گروه عباس منش به سوالات شما. تمام دوره های استاد نوشتاری اونجاست، نت برداری کن.
تا میتونی با خودت و خدا صحبت کن راجع به جواب هایی که توی عقل کل گفته شده.
ببین برادر من، وقتی هی از بدهی ات میگی یعنی میخوایی احساس ترحم میخری و یک جوری اون ته دلت هم بدت نمیاد دیگران دلشون برات بسوزه. این سم مهلک هستش. من ایمان دارم بدهی ات رو تسویه میکنی، ایمان دارم که کارتو راه اندازی میکنی، چون قانونه احساس خوب، شکرگزاری، تکامل و رخ میده. یا حق.
سلام خدمت حسین آقای بزرگوارواقعا ازشما سپاسگزارهستم که وقت گذاشتین کامنت منو خوندین وراهکاردادین من به فاعل نیک میگیرم پیام شمارو چشم .حتما خدایا شکروسپاسگزارم برای دوستان مهربان .
من باتعهد دارم جلو میرم ومطالعات بچه هاروباید ادامه بدم وذهنمو کنترل کنم همین طوره وراجع مشکلات حتی باخودم هم حرف نزنم گله شکایت نکنم خدایا من برای گذشته ام وآینده ام سپاسگزارم، خدایا من برای سلامتی سپاسگزارم،برای تمام داشته هام آنچه را که دارم ندارم، خواهم داشت ونخواهم داشت سپاسگزارم،خدایا برای پرداخت تعهد مالی ام سپاسگزارم ،برای این لحضه ای که مینویسم سپاسگزارم وووووخدایا شکررررررر
حسین آقای عزیز شما دستی ازخدا شدید من شکر گزاری کنم یعنی اینکه کلید همینجاست خداخیرتون بده واقعا سپاسگزارم ازشما استاد عاشقتم بااین سایت بی نظیردرپناه الله شادوسلامت
دوست عزیزم سلام
احسنت میگم ب اراده و تعهدت
تحسینتون میکنم که باور سلامتی رو در خودتون ایجاد کردین و تمرکزتون روی سلامتی
چ خوبه در مدار سایت بودن و همراهی استاد و دسترسی ب فایلهای بطاهر رایگان که میلیونها تومن ارزش دارن
منم وقتی با استاد اشنا شدم
دوستم که من با استاد اشنا کرد
گفت این اقا ( یعنی استاد) دوره هاش خیلی گرون
و واقعا برای درامد اون زمان من فوق العاده بالا بود
من کجا و دوره ثروت 6 میلیونی کجا
ولی چون نمیخواستم قدم و تکامل رو طی کنم
و اصلا در مدار درک این نبودم
خیلی راحت تمام فایلهای دوره های استاد بدستم رسیدم بدون پرداخت ی ریال
و من با ذوووق دوره ها رو گوش میدادم
ولی کو نتیجه
اصلا ب سایت نمی اومدم و فقط ثبت نام کرده بودم
و دنبال ی ورد ی میان بر ی معجزه از توی فایلهای دوره بودم تا ی کیسه پول برام بندازه پایین
و رسیدن ب مدار همراهی سالم و درک قانون تکامل برای من تقریبا 4 سال طول کشید
و تعهد دادم ب خودم تمام دوره ها و نت هام رو پاک کردم
و با روز شمار تحول زندگی شروع کردم
و اینقدرر زود جواب کرفتمکه نگو و کمتر از سه ماه من دوره کشف قوانین رو که ارزوم بود خریدم ( من تو خوابم خرید دوره ها رو نمیدیدم)
بعد دوره لیاقت
و هفته پیش دوره عزت نفس
و اسان شدم برای خرید اسان و عزتمندانه وقتی تعهدم نشون دادم
مطمینم که خدا هم براتونمهیا میکنه
اسانتون میکنه برای اسانی ها
ب پرداخت اسان تمام بدهی ها و افزایش سرمایه تون
و ی روز میبینین که کنار اسمتون توی سایت نوشته خریدار و جشماتون از شادی برق میزنه
براتون ارزوی موفقیت دارم
در پناه خدای مهربان باشی
عرض سلام خدمت خواهربزرگوارم که وقت گذاشتین کامنت منومطالعه کردین وبرای من آرزوی موفقعیت کردین من واقعا ازشما سپاسگزارم بله همینطوره
من واقعا ازنظرسلامتی مشکلی ندارم تقریبا30کیلووزن کم کردم جوری شده خیلیها منو میبینن نمیشناسن پوشیدن لباسهام و… درکل کلی تغیییرکردم ویه چیزی هم متوجه شدم وقتی وزنم اومده پائین به معنویت هم نزدیک شدم یعنی دوست دارم تنها باشم به خدافکرکنم به خلقت جهان هستی وو.. من مطمعن هستم روزهای خوبی درپیش دارم همین کامنت های شما نشونه هستش برای من خدایا سپاسگزارم برای تحسین سلامتی برای من ازشما سپاسگزارم درپناه الله شادوسلامت
به نام خدای مهربان
سلام به استادعزیزوارزشمندم ومریم جون شایسته و سلام به همه بنده های خوب خدا
برای اولین بار این موقع ازروزمن توخونه تنهام وفهمیدم که خدا شرایط روفراهم کرده تا راحت کامنت بنویسم
بسیارسپاسگزارتون هستم برای این فایلی که اماده کردید واین صحبت های ارزشمندی که میلیون ها تومن باید هزینه میکردیم تادریافتشون کنیم اما به لطف سخاوت وتوحیدشما رایگان دراختیارما قرار میگیره …که صددرصد نوراین همه اگاهی رایگان به زندگی خودتون برمیگرده استادبی نظیرم
مثالی که میخوام ازخودم بزنم درباره موضوع این فایل مربوط به کسب وکارشخصیم میشه
من یه خانم خونه داربودم با دوتابچه دلبر که ازوقتی باسایت وشما اشنا شدم برای خودم کارهای کوچیک انجام میدادم ودرامد کسب میکردم مثلا پیج لوازم خونگی زدم چون به وسایل خونه علاقه داشتم و ریز ریز برای خودم کارمیکردم
تااینکه پارسال روانشناسی ثروت رو ازسایت خریدم و تصمیم گرفتم برم دنبال کارموردعلاقم که تولید کردن بود
نمیدونستم چی بایدتولید کنم که باهدایتهای خدا به سمتش هدایت شدم
همه مخالفت کردن که اخه توچی از کار و بازار وفروش میدونی اینکارونکن ضررمیکنی که داستانش رو توکامنتهای دوره احساس لیاقت گفتم
من پارسال مردادماه دستگاه خریدم وتوپارکینگ یه دیوار کشیدم و درو پنجره گذاشتم و برای خودم کارگاه زدم تا اسکاج تولیدکنم
باعشق کارم روشروع کردم هیچ نتیجه ایی نبود
ازصفر مطلق ..هیچی بلدنبودم ولی خداوندلحظه ایی تنهام نگذاشت و ادامه وادامه دادم
اوایل دقیقا همونطورکه شماگفتید استاد..مواداولیه رو از کسی میخریدم که خودش وارد کننده نبود وازکس دیگه ایی میخرید
توی بافت زدن چندباراشتباه کردم ومجبورشدم که بار رو بدون سودبفروشم ولی خیلی خوشحال بودم چون داشتم یادمیگرفتم وبرام مهم پول وسود نبود میخواستم فقط کار رویادبگیرم وتوکارم پیشرفت کنم
بادستگاه بلدنبودم کار کنم واروم اروم یادش گرفتم ووارد ترس هام شدم هرچقدر بیشترگذشت فهمیدم که چقدر اینکارو دوست دارم
هدفم فروش عمده بود که اولین فروش عمدم به بازارمولوی تهران رقم خورد به لطف خدا با دوتا اشتباه که درس هاشوگرفتم والبته که میترسیدم بارم برگشت بخوره ولی خدا خدا خدا و گفتگوهای ذهنی مثبتی که به لطف دوره خداگونه احساس لیاقت ایجادکرده بودم و سرزنش نکردن خودم کاربه راحتی انجام شد
فروش های بعدی هم به شکل عمده وجزیی انجام میشد ومن هرباربیشتریادمیگرفتم ولی هنوز سود انچنانی نکرده بودم
باعشق وعلاقه کارمیکردم وبار جدید رو اماده کردم برای فروش ولی اینبار به هر دری زدم مشتری عمده سراغم نیومد که نیومد اوایل که اصلا ناراحت نبودم وباعشق به تولیدم ادامه دادم تااینکه دیدم دیگه کارگاهم جا نداره وباید صبرکنم تااین اسکاج ها فروش بره وبعددوباره تولید کنم
ازخدا هدایت میخواستم که دلیلشوبهم بگه همش میگفت صبر کن
ولی من حالم خوبه خوب بود وخبری ازنجواهانبود وازاین بابت ممنون شماودوره هاتون هستم که اینقدرخوب ذهن مارو پایه ریزی کردید
تااینکه هدایتهای خدا اومدو ایده جدید برام اومد ومن سمت تولید کاردیگه ایی رفتم به خاطرالهامی که بهم شده بود والان درمرحله دوخت کارجدیدهستم درواقع یکی ازمشتری هام سفارش کار جدید بهم دادکه من درحال تولیدش هستم که تولید سفره پاک کن هست.. ونجواهای ذهنموچندروزیه که شروع شده بود که خوب الان که سفره پاک کنهارو تولید کردی وبه مشتری دادی(داستانشو حتماتویه کامنته دیگه مینویسم چون خیلی طولانیه)
اسکاج هاچی اونارو چیکارمیکنی ؟؟
حالا اصلا مشتری هم اومدو این باراسکاج روهم فروختی و دوباره تولید کردی بعدش چی دوباره میخوای منتظر مشتری بمونی؟؟
دیدی نتونستی از پس اینکاربربیای ؟
دیدی همه پولاتو خرج کارت کردی و موفق نشدی؟
خوب راست میگفتن این همه ادم که این کارتونیست بشین خونه زندگی وبچه داریتو بکن
مگه مشتری جورکردن به این راحتیه اونم بارای چندین هزارتایی تو…
چندروز بود که درگیر این نجواها بودم که ولم نمیکردن وهمش به خدامیگفتم کجای باورام ایراد داره که اینطوری شد وخداهربار بهم گفت
یه بار گفت احساس لیاقت برای مشتری راحت و زیاد نداری
یه بارگفت به کیفیت محصولت ایمان نداری
و….ودارم روی این باورهام کارمیکنم
ومن تونستم براین نجواها پیروزبشم استاد الان چندین هزارتااسکاج پایین توپارکینگ خونست ولی من خوشحالترینم
چون نشستم نوشتمو نوشتم وکشیدم بیرون اون باورهای داغونی که نمیذاشت راحت بفروشم
مثلا تمرکزم روی کمبود بود واصلا نمیدونستم ….
شکرگزاریم کمترشده بود ونتایج ونشانه های کوچیک رونمیدیدم ومنتظر مشتری عمده بودم فقط
ومن به ذهنم اینارو گفتم وارومش کردم:
ذهن عزیزم درسته که الان بارم مونده وفروش نرفته ولی توفکرکن اگه این اتفاق تواولین تولیدم میوفتادچی میشد ؟؟؟یعنی همون پارسال بارم میموند رودستم و فروش نمیرفت اون موقع من میخواستم چیکارکنم چون ازلحاظ مداری پایینترازالانم بودم وصددرصد نجواهاداغونم میکردن چون اعتمادبه نفس الانم رواصلا نداشتم
ببین چقدر خدا هوامو داره ببین چقدر درست عمل کردم اگه اون موقع فروش نمیرفت که دیگه من حریف تو ونگاه وحرف بقیه نمیشدم ولی همون باراول من تونستم 11میلیون بار به بازارمولوی تهران بفروشم من من تونستم خداکمکم کرد
منی که هیچی نمیدونستم از تولیدوفروش ببین چقدر خوب عمل کردم باراول که رفتم مولوی سفارش گرفتم وکل بارم روفروختم
دفعه های بعد هم که خودت شاهدی مشتری ها ازجایی اومدن که من اصلا نمیدونم فقط زنگ میزدن ومیومدن بار رومیبردن ..دستان خداوند رو میبینی چطورکمکم میکنه
حالا الان چندماهه فروش عمده نداشتم میدونی چرا؟؟؟؟
چون باید رشد کنم وبزرگ بشم چون خدا میخواد ظرفم روبزرگ کنه
چون قراره سودم ازکارم بیشتروبیشتربشه پس باید یه جاهایی رو توذهنم درست کنم
باید وایسم وبیشتر روی خودم کارکنم تا شغلم
اگه مشتری داشتم که اصلا به سمته تولید سفره پاککن نمیرفتم خودت دیدی چقدر همه چی تواین مسیرهدایتی بود وخداگفت و من انجامش دادمچون باید چیزای جدید یادبگیرم که برا پیشرفت توکارخودم یعنی اسکاج لازم وضروریه
اگه اینبارهم مثل سری های پیش مشتری میومد من چجوری میفهمیدم این ایرادهایی که خدابااین تضاد بهم گفت باید درستشون کنم
اگه فروش داشتم که اینقدر ازخداسوال نمیپرسیدم و ترمز هاروپیدا نمیکردم
دیدی دیدی حالا به نفعم شدکه نفروختم اگرنه که مشتری فراااوانه خداهم که وعده فزونی وخیر داده
پس دلیل دیگه ایی داره این تضادبرام
حالافهمیدی چرا؟؟؟بیاباهم مهربون باشیم دیگه ازاین حرفهابه من نزن باشه؟؟.بیابهم کمک کن تا باهم با باورهای قدرتمند کننده جلوبریم وشادباشیم
ذهن من:اخه الان این اسکاج هاروفروختی باشه درست
دوباره سری بعد چی؟؟مشتری ازکجامیخوای بیاری؟؟
من::بابا فقط همین یه بار اینطوری شده ومشتری نیومده که اونم دلیلشو بهت گفتم چون قراره رشد کنم
این همه باری که فروختم چی؟؟؟؟اونارم ببین دیگه
من دارم روخودم کارمیکنم مطمئنم که هرباربهترو بیشتروراحتترمیفروشم حالا میبینی که به زودی همه اسکاج هام فروش میره ومیرم برای تولید باربعدی به امیدخدا حالا میبینی
کامنتم به قول سعیده ی عزیزم صلاتم طولانی شد
استاد خیلی خوشحالم ازخودم راضی ام چون کارم توتولید ات جدیدم( سفره پاک کن)داره خوب پیش میره پس این نشون میده دارم بهتروبهترمیشم
همین برام کافیه
این تضادروهم حلش میکنم وادامه میدم به لطف خدا وشما واین سایت بینظیرتون
دوستتون دارم خیییییلی زیاد
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیز امیدوارم حالتون خوب باشه
تمام این آگاهی هارو من تجربه کردم.در یک سری از مواقع تونستم کنترل کنم ذهنم رو و در یکسری دیگه زورم بهش نمیرسید ولی سعی کردم جهت دهیش کنم اما خب نگرانم بودم
ولی استاد یه نکته دیگه هم هست که وقتی میبینم یکی یه مشکلی براش پیش اومده ذهنم میگه این برای توام پیش خواهد آمد درواقع ترسه به این صورتم هست.مثلا الان شما گفتی ایلان ماسک رفته رستوران غذا خورده مسموم شده ذهنم گفت مراقب باش نری رستوران وگرنه ممکنه برای توام پیش بیاد.کلی مثال اینجوری دارم
میخوام بگم ترسی که مغز ایجاد میکنه اینجوریم هستم.
قبلا من دچار وحشت زدگی بودم در حدی که از ترس از خونه بیرون نمیرفتم یعنی ذهن من اجازه نمیداد چون میگفت قراره دوباره اونجوری بشی یا مثلا یبار تو جاده اینجوری شدم و تا چند وقت تو اون جاده نمیرفتم یا اگه مجبور بودم برم با استرس میرفتم الانم میخام برم تو همون جاده یه ذره اولشس اون ترسه میاد ولی خب چون کار کردم به لطف خدا خیلی بهتر شدم و زورم بهش رسید.
استاد ممنونم بابت این آگاهی
استاد عزیزم باورتون نمیشه چقدر در این برهه زندگیم به این فایل نیاز داشتم ! این روزا تابستونه و ذهنم در بازیگوش ترین حالتش بود ! من خودم واسم سواله این ذهنی که انقدر منطقی هستش چطور میتونه انقدر راحت اون همه مدرک و فکت راجب اتفاقای خوب رو نادیده بگیره و یه کاه سبک رو کنه یه کوه اهنین !
استاد وقتی من پارسال داشتم معلم زبان میشدم ، یادم نمیره اون روز رو که اخرین جلسه کلاسمون یه شبه کلاس بود که هرکسی یه درسی خاصی رو از یه کتاب باید میومد درس میداد . اون روز اونطوری که میخواستم نشد و اصن یادمه چقدر ناامید شدم گفتم هیچی دیگه تیچری بی تیچری ! ولی باز ادامه دادم . یعنی خیلیا رو دورم میشناسم که توی همچین موقعیتی توی جنبه های مختلف دست کشیدنا ولی من اینطور سعی کردم نباشم . اقا ما ادامه دادیم و شد جلسه اول ترم اول . من یه عالمه خودمو اماده کرده بودم و وقتی رفتم سر کلاس دیدم کتاب اینا با کتاب من فرق میکنه و نسخه جدیدشه ! من انقدر ذوق داشتم که گفتم میرم تو دلش یکاریش میکنم و از کتاب یکی از بچه ها استفاده کردم و اون جلسه عالی پیش رفت ! باز دو جلسه جلوتر کلاس اصن از دستم خارج شد انرژی سنگینو حس میکردم ولی اونقدر روی باورام کار کرده بودم که اقا ارزش تورو حرف مردم تعیین نمیکنه ها اگر اشتباهی ازت سر زده برو درستش کن برو یاد بگیر و قشنگ یادمه هیچ اتفاقی تو وجودم نیفتاد چون انقدر ارتمش داشتم که خدا کمکم میکنه ارام ارام بودم و میدونستم جا نمیزنم ! و یادم نمیره جلسه بعدی من از صبحش داشتم فایل گوش میدادم که بعد از ظهر میخوام برم سر کلاس ذهنم قوی باشه و انقدر اون کلاس محشر بود که اخر سر همه شاد و خندون رفتن و یکی از بچه ها هم بغلم کردن و از اون به بعد هم از اینور اونور میشنیدم که تعریف منه پیش کانتر اموزشگاه . میخوام بگم اجازه ندادم اون اتفاقه کل ترمو بهم بزنه ! یا سر درسام هم همین اتفاق افتاد . خب من اموزشگاه زبان میرفتم تدریس میکردم و وقت نداشتم اصلا درس بخونم و نمره ریاضیم شدش پنج از بیست ! اوضاع عجیبی بود اونم منی که توی تیزهوشان همیشه جز نفرات اول مدرسه بودم این خیلی سخت بود ولی به چشم یه تجربه بهش نگاه کردم و باز برگشتم به دوران اوجم !
حالا از اونورش رو میخوام بگم ؛ من روز سیزده به در دوره عشق و مودت رو خریدم و چقدر منو بزرگ کرده این دوره که ایشالا یه اپدیت فوقالعاده مثل بقیه دوره ها روش میاد . خب همونطور که استاد تو این دوره گفتن اصن شیثه ای که فرهنگ ما در روابط داره اشتباهه و اون تجربیات رو من هم مثل خیلیا نداشتم . اشتباهات بسیاری توی روابط چه عاطفی چه دوستی اینا داشتم ولی توی طول مسیر انقدر بزرگ شدم که خیلیاش برطرف شد و من تصمیم گرفتم بهتر روی خودم کار کنم . نشانه های زیادی اومدن هرروز دارم مینویسمشون ولی ذهنم همش میگه نه تو اصن ساخته نشدی واسه رابطه تو اصن ادم رابطه نیستی تو جذاب نیستی درصورتی که خداوکیلی من یادم نمیاد مثلا به مشکل خاصی توی ارتباط با جنس مخالف داشته بوده باشم ! این چند وقت که دارم روی خودم کار میکنم به وضوح دیدم که چقدر تغییر کرد ادمای دورم ولی این ذهن یواش یواش داره باگ هاش میاد روی سطح ! هر دفعه که میشینم خودمو و دوره عشق و مودت رو کالبد شکافی میکنم یه نکته جدید از خودم میفهمم که جدیدترینش همین بودش . دیشب خیلی این افکار تو ذهنم بود که من تنهام تنهایی واسه منه کلا هیشکی نمیخواد و نباید با من باشه ولی یچی درونم میگفت صبوری کن غصه دار نکن خودتو حالا یسری تجربیات رو نداشتی یا اشتباهاتی داشتی ایراد نداره ! قرار نیست ایندت هم همینطوری پیش بره . سر پول هم این نجوا ها رو داشتم اما رفتم زندگینامه های زیادی رو خوندم که طرف هزار بار شرایطش از من بدتر بوده والا این همه نعمت الان من دارم همچین افکاری دارم که تو پولدار نمیشی اگه این واقعیت بود مه شرایط فعلی ما اینده ما هم هست ، اون بنده خدا که باید فقیر ترین ادم دنیا میموند ! ویل اسمیت ها داشتیم ، خواننده های مشهوری داشتیم مثل کانیه وست ها که با یتیمی و اون شرایط سخت حالا سیاه پوست بودن یا اصن توی شلتر های دولت زندگی میکردن ولی امروزه جز بهترین هان توی صنعت خودشون ! پس از این قرارا نیست که این باید ثابت بمونه ! من یه باوری دارم که خدا در نهایت همه چیز رو به نفع من قرار میده نمیدونم الان چجوری ولی این اتفاق میفته . این تنهایی ای که الان هست و این افکاری که الان میان نباید بزارم که فریبم بدن ، این همه بار دوستان محشر بهم داده لحظات عالی داده یه دوره ایم تنهایی هست ! سپاسگزارم واسه این فایل عالی کیف کردم از مهار ذهنم . مطمئنم برای هممون بهترین ها در راهه