شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-03 00:47:452024-02-14 07:27:00شیوه مدیریت انتقاداتشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بر استاد عزیزم که اینگونه ظریف و شفاف در رابطه با اینموضوع صحبت کردین و سپاسگزارم که در این راه پر فراز ونشیب با شما همراه هستم.
این فایل یکی از مساله هایی که من در اون دچار کج فهمی شده بودم را برایم به زیبایی اصلاح کرد و دوست دارم که اینجا به اون اشاره کنم.
یکی از تکنیکهایی که استاد هم به کرات در رابطه با اون فایل های زیادی دارند و صحبت کردند، بحث اعراض هستش. به اینصورت که چنانچه به ناخواسته ای برخورد می کردیم بهترین کار اعراض و نادیده کرفتن و عدم تمرکز بر روی اون موضوع هستش که خب کاملا هم مطابق با قانون و مسیر هستش اما جالبه که مثلا من خودم سالها در این تله بودم که چنانچه الگوهای تکراری ناراحت کننده و یا انتقادهایی میدیدم فکر می کردم که بهترین کار اعراض و عدم تمرکز هستش و اینها رو باید از توی ذهنم رد کنم و توجهی به اونها نداشته باشم غافل ازینکه این پترن های تکراری ناراحت کننده در اصل تلنگرهای کائنات به من بوده که فلانی تو در اینجا در مسیر دارای باور صحیح نیستی و باید ازین مطالب درسی روفرابگیری و وجودت رو اصلاح کنی اما من به دید ناخواسته اونها رو میدیدم و اعراض می کردم. الان که فکر می کنم با خودم ( البته معما چو حل شود اسان شود) میگم تو چطور این مساله به این شفافی رودرک نکردی و واقعا در همین مسیر عمل به قانون هم مرزهای ظریفی هستش که اگر بهشون دقت نکنیم و درک عمیق نداشته باشبم باعث انحراف ما میشه.
الان متوجه هستم که چنانچه به ناخواسته ای برخوردم که به نوعی تصادفی بود مثل دیدن یک تصادف یا دزدی یا … اون موقع هستش که باید اعراض کنی اما اگر یک پترن تکراری وجود داره دیگه اون تصادفی نیست و اتفاقا همونجاست که باید ترمز دستی رو بکشی و با جسارت حلش کنی.
خداروشاکر هستم که در این فایل به زیبایی این مرزها و نکات ظریف به عالی ترین بیان توسط استاد مطرح شد بخصوص قسمتی که اشاره شد بر اینکه گاها نتایج کارهامون روبه شخصیت وجودیمون گره نزنیم و خودمون رو دوست داشته باشیم و بین شخصیت خودمون و نتایجی که گاها بهردلیلی ناخواسته بوجود میاره مرز قائل بشیم که این خودش از پارامترهای اصلی حفظ عذت نفس هستش.
با یاد ونام رب الارباب وتنها خالق جهان هستی
خداوندا تو را سپاس که مرا آفریدی تا خودم را تجربه کنم وتو را بهبود ببخشم وهرروز بهتر و بهتر شوم
هرنفسی
که فرو میرود مود حیات است وچون برمی آید مفرح ذات
پس در هرنفسی دو نعمت است وبرهر نعمتی شکری واجب
ازدست وزبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
خداوندا برزبانم وذهنم وافکارم ودستانم جاری شو تا آنچه تو خواهی بنویسم وباشم
استاد جان توحیدی ومریم جان گل سلام ودرود بیکران به شما
عجب دوره ای بشه این دوره کشف قوانین که این چند تا فایل ها که من را خیلی دگرگون کرده
استاد جان من چند تا باگ از این فایل ها برام واضح شد که سوالات شیوه حل مسائل را بهتر جواب دادم و به امید خدا این دوره هم میخرم که بعد از شیوه حل مسائل کار کنم
باید تغییر کنم وراهی حز تغییر وپیشرفت ندارم
واما در مورد این فایل که چقدر عالی و کامل توضیح دادید
من تا قبل از دوره قانون آفرینش انسانی بودم خیییلی انتقاد ناپذیر که اصلا کسی جرات نداشت در مورد من انتقاد کنه ولی درونم خیلی خودم را تحقیر وانتقاد میکردم
میگفتم چرا این کار را کردم نه خودم را میبخشیدم نه طرف مقابلم
بعد ازانتقاد اونها دلم میخواست برم کتکش بزنم
یعنی تا این حد عصبانی میشدم وتو ذهنم هی مرور میکردم اتفاقات را مثل دوربین
تا اینکه با قانون آفرینش خیلی درس ها یاد گرفتم
برای بقیه احترام قائل هستم واصلا بحث نمیکنم وفقط میگم شما درست میگید
اگر درست باشه فکر میکنم وکار میکنم
اگر با هاش موافق نباشم میگم خودم مهم هستم که از خودم راضیم
استاد جان من هیچ وقت نمیتونم طبق میل بقیه بشم پس بهتره بهترین خودم باشم وخودم از خودم راضی باشم
انتقاد همیشه هست و مردم با دید ونگاه خودشون میخوان تو را طبق میل خودشون کنند
جهانی که پر از تضاد هست و هزاران نظر ودیدگاه وجود داره پس بهتره با خودمون وخدامون رابطه خوبی داشته باشیم وهم مدار بشیم بقیه اش درست میشه
استاد جان یه انتقادی چند سال پیش از لاغری من با تغذیه طبیعی میشد که اگر میخواستم گوش کنم الان هزاران بیماری داشتم ولی من به قلبم اعتماد کردم چون میدونستم راهم درسته الان بقیه میخوام با هام حرف بزنند واز تجربیاتم استفاده کنم چون روی اصولم ایستادم
الان هم انتقاددر مورد موهای سفیدم دارند که چرا رنگ نمیزنی ولی من عاشق خودم وموهام شدم وبرام مهم نیست انتقاد بقیه
ولی وقتی کسی انتقاد سازنده از من داره من سعی میکنم آروم باشم وگوش کنم بعد نظرم را میگم
واقعا درست میگید بعدش خودشون میگن تو هم درست میگی ها
جهان اینه ماست بیرون زتو نیست
وقتی انتقاد میکنم از بقیه یعنی تمرکزم روی بدی های دیگران هست نه نکات مثبت شون وجهان هم انسان هایی را که مثل خود ما انتقاد میکنیم با ما روبه رو میکنه
خداراشکر از وقتی با شما آشنا شدم تمرکزم روی بقیه ونقاط ضعف بقیه کم شده
ولی باید روی کمالگرایی ام کار کنم چون میخوام بی عیب باشم و کامل ولی خداوند فقط کامل هست و انسانها با اشتباهاتشون تجربه کسب مبکنندوخودم را بپذیرم
آخ از این دوره کشف قوانین که احساس می کنم موشکافی دقیقی داره روی خودت وچه بروز رسانی شده
استاد جان من سپاسگزار شما هستم که هستید در این جهان مادی ودستان خداشدید وپیغمبر زمان ما
خدارا شکر
سلام
داشتم این فایل رو گوش میدادم که این جمله توی ذهنم شروع کرد به رژه رفتن: سالها پیش یه دوستی داشتم که به شدت تیزبین بود و میتونم بگم جزئی نگر بودن و داشتن یک دیدگاه دیگر رو ازش یاد گرفتم.یادمه باهاش سرگرم یه بحث داغ بودم که یهو یه جمله ای گفت که حالت ضرب المثل کنایه دار بود. من سریع واکنش نشون دادم و اونم خندید و این جمله به یاد موندنی رو گفت: ترکها یه ضرب المثل دارن که ترجمه فارسیش تقریبا میشه این؛ حرف رو بنداز زمین، هرکس خم شد و برش داشت حرف مال اونه!
توی یه کتاب خیلی وقت پیش خوندم که شما وقتی از یه کسی متنفری، در واقع از اون قسمتی که مال توئه و در وجود اون آدمه متنفری وگرنه اگر تکه ای از وجود تو نبود تو هرگز باهاش ارتباط نمیگرفتی و درکش نمیکردی. هرگز به نظرت آشنا نمیومد. هرگز جذبش نمیکردی و نمیشدی.
وقتی کسی از ما انتقاد میکنه و به این شکل به هم میریزیم یعنی توی لایه های زیرین و اعماق وجودمون باور داریم که اون نقص و عیب رو داریم وگرنه اگه مثل مثال استاد دانشگاهی که استاد زدن طرف به خودش ایمان داشته باشه، درون خودش خودارزشی رو احساس کنه اصلا به خودش نمی گیره.
اما در مورد راهکار استاد در مورد برخورد با انتقادات اعم از سازنده و غیر سازنده من اینو ناخودآگاه انجام میدادم و هرکسی چیزی بهم میگفت یا حتی انتقاد عملی انجام میداد و میده خیلی کوتاه بهش میگم ممنون که گفتی و خودمو درگیرش نمیکنم. چون خودم هر هفته عملکرد هفته ای که گذروندم رو بررسی میکنم و البته روزانه هم اگه اهمال یا سهل انگاری داشته باشم می پذیرم و سعی میکنم برطرفش کنم، بیشتر از دیگران تعریف میشنوم تا نقد.
فکر نمیکنم کسی از نقد خوشش بیاد ولی به نظرم شیوه بیان خیلی موثر از خود نقده. یک نقد حتی اگه سازنده باشه اگه ادبیات فرد متکلم کتلت باشه باعث میشه که محتوای حرفش اصلا شنیده نشه و چه بسا که مخاطب حتی از دوست، تبدیل به دشمن بشه.
مسئله دیگه تفاوت نقد و طنزه. میگن اگه با لحن شوخی حرفت رو به طرف بزنی کمتر گارد میگیره. من اینو قبلا داشتم و ایراده. اینکه بدون اینکه کسی از من نظر بخواد یا جایگاه یا احاطه لازم رو داشته باشم شروع میکردم دیگری رو به باد انتقاد همراه با لحن خنده که در واقع همون مسخره کردنه. چرا اینکارو میکردم؟ چون افراد خانواده این کارو میکردن و همدیگه و دیگران رو به خاطر هر چیز کوچک و بزرگ و درست و اشتباه، چون مخالف نقطه نظر خودشون بود به باد تمسخر میگرفتن و میخندیدن و من فکر میکردم چون تهش ختم به خنده میشه پس کار خوبیه. یه جورایی تمسخر و غیبت توامان بود. اما وقتی یکم از سن بلوغم گذشت خودمو می گذاشتم جای مخاطب و میدیدم چه فشاری رو از لحاظ روانی و ذهنی تحمل میکنه. پس فهمیدم این کار زشته و سعی کردم و میکنم به اسم خندوندن دیگران کسی رو سیبل انتقادات جوانمردانه و ناجوانمردانه نکنم. اگرچه که هنوز هم به ندرت از دستم در میره ولی به محض اینکه می فهمم دارم از کسی ایراد بیخودی میگیرم پشت سرش به خودم و دیگران میگم ولش کن بابا. از یه چیز دیگه حرف بزنیم، غیبت نکنیم.
از کسی انتقاد کردن به نظر من جرات میخواد و گاهی وقت ها خوبه که به کسی نظرمون رو بگیم که اون فرد برای شخص مخاطب ارزش داشته باشه و حرفش تاثیر بذاره. مخصوصا اگه فرد بزرگتر از خودمونه. اغلب برای بزرگترها سخته که کوچکتری بهشون تذکر بده بابت اعمالشون یا حرف هاشون
مسئله دیگه ای که خودمو در مقابل قضاوت و انتقادات بیجا ضد ضربه کرده اینه که میگم هیچکس جز خودم به تمام ابعاد موضوعی که باهاش درگیر بودم و براش عکس العمل نشون دادم آگاه نبوده و نیست. کسی که از همه چیز خبر نداره شاید حق داشته باشه انتقاد کنه ولی من به خودم ظلم کردم اگه قضاوت نادرستش که بر پایه اطلاعات ناقص بوده رو به خودم گرفته باشم.
ممنون که وقت گذاشتید
در پناه الله یکتا باشید
ای نام تو بهترین سرآغاز
از دست و زبان که برآیدکز عهده شکرت به درآید
سپاس خداوندی را که با هزار دستانش در این مجموعه سایت مرا یاری میکند به سوالاتم پاسخ می دهد نجواهایم را فرو می نشاند و امید را در قلبم جای میدهد و آیه ان مع العسر یسری را در گوشم زمزمه می کند و وعده نصر من الله و فتح قریب به من داده است .
سلامی از سر صدق و به نشانه ادب حضور استاد عباسمنش که کلامشان در هر مداری که باشم نوید روزهای خوش آینده را می دهد و چراغی در ظلمات افکار و باورهای سیاهم است و سلام بر مریم جان عزیز و دوست داشتنی که زیبایی صورت و زیبایی سیرت و زیبایی کلامشان مرا غرق در آرامش می سازد و می آموزم که همه چیز شدنیست .خدا شکر که این فایل پاسخی بر سوالات پر تکرار من و چرایی زود رنجی من از انتقادهای دیگران بود .استاد عزیزم من یکی از بزرگترین ترمز های ذهنی ام عدم انتقاعد پذیری و مقاومت در برابر انتقاد های دیگران است. به گونه ای که انتقاد های را که از من شود را بر نمی دارم و به شدت برایم برخورنده است و به نوعی انتقاد را حمله به شخصیت خودم تلقی می کردم که به لطف آموزه های این جلسه شما علت را فهمیدم و راهکارتان هم شاهکار بود استاد مهربانم .به خودم از همین لحظه قول می دهم که در مقابل انتقاداتی که از من بشود مقاومت نداشته باشم و با روی باز بپزیرم که البته دلیل آن هم این است که من از خودم خیلی انتقاد می کنم .دلم میخواهد همه اموراتم عالی باشد و کمال گرایی پاشنه آشیل من هست و خوب در بحث عزت نفس نیاز به جهادی اکبر در شخصیتم دارم که به مدد این جلسه از آموزه های شما متوجه این وجه کمال گرایی و کمبود عزت نفس در شخصیت خود شدم که سعی خواهم کرد خودم را بپزیرم وگام های کوچکم را در راه رسیدن به هدف ارج بنهم و احساس خوب را چاشنی اهدافم و همه اموراتم در طول روز بنمایم .با تشکر از شما که مرا اینگونه به خودم پیوند دادید و مسیر خودشناسی را برایم مسری دلپذیر ساختید.
به نام خدای مهربونم که هر لحظه هادی و راهنمای منه
سلام به استاد و خانم شایسته و همه بچه های هم فرکانس
من الان دقیقا توی جاده ام و دارم میرم شهرستان و متوجه شدم من خیلی بیشتر از اینا نیاز دارم روی خودم کار کنم
من اگه به جنسیتم انتقاد بشه بهم میریزم و مدافع حقوق زنان میشم مثلا سوار تاکسیم و یه خانوم بد رانندگی میکنه و راننده تاکسی میگه آره زنه دیگه
وای خدای من این داستان چقد میتونه بزرگتر از این حرفا باشه یا مثلا انتقاد به کسی که من قبولش دارم مثلا فلان بازیگر محبوبم یا خواننده یا در گذشته که مذهبی بودم انتقاد به اماما یا پیامبر میشد من عصبی میشدم
چرا من باید اینقد همه چیو به خودم بگیرم آیا جز کمبود عزت نفسه …. یا حتی برعکسش چرا من یه جاهایی به وجد میام که دارن کسی یا چیزیو نقد میکنن مثلا چیزی که بشدت مشهوده توی جامعه ایرانی موفقیت دیگرانه و چرا من بدم نمیاد بشنوم اون انتقاداتو؟؟
وای این خیلی کشف بزرگیه واسم یعنی اونجاهایی که من تمایل به انتقاد دارم یعنی یه خشم یه خلا یه جنگ درونی رو بهم نشون میده
و اونجاهایی که تعصب دارم و هر انتقادیو توهین تلقی میکنم و بخودم میگیرم یعنی من مقاومت دارم برای تغییر یعنی یه مشکلی درونمه و من نمیخام بپذیرمش وگرنه چرا باید من ناراحت شم و غیرتی شمو بخام دفاع کنم …
یاد فایل اصلح بقای اصلحتون افتادم که میگفتین توی جامعه ای هستیم که همه میخان دفاع کنن حقوق حیوانات و حقوق زنان و حقوق سیاهان و….
اقا من اصلا نمیخام بجنگم چه برسه دفاع کنم دفاع کردن یعنی یه جنگ درونی
وای خدایا شکرتتتتت
استاد مرسیییی که کمک میکنید بیشتر فکر کنیم وای من چقددددد خوشبختم
استاد یه چیزی من از شما خوشبخترم :)
شما کسیو مثل خودتون نداشتین ولی من دارم
خلاصه گفتم درجریان باشین :)))) خنده های شیطانی یاح یاح یاح
سلام خدمت استاد خوش تیپ و خوشگل و خوش لباس و خانم شایسته عزیز
من قبل از اینکه با استاد آشنا بشم خیلی زیاد بقیه رو قضاوت میکردم و به نوعی از کار همه ایراد. میگرفتم و فکر میکردم چون دانشگاه رفته ام کار من درسته و به خودم اجازه میدادم که از بقیه انتقاد کنم
از پارسال تیر ماه که با شما آشنا شدم و فایل (خودمان رو هم قضاوت نکنیم چه برسه به دیگران)هر بار خاستم که از بقیه به خاطر عملکردشون انتقاد کنم قبلش از خودم میپرسم خودت اگه جای اون بودی بهتر عمل میکردی ؟
والان خیلی کم به خودم اجازه دادم که از بقیه انتقاد کنم چون من زمانی میتونم از کسی انتقاد کنم که طرف مقابل ته دلش نگه (بابا تو خودت توی زندگیت چکار کردی که اومدی از من داری انتقاد میکنی )
باید نتیجه داشته باشم که حرف من تاثیر داشته باشه روی طرف
بعدشم وقتی آدم توی زندگیش هدف داشته باشه و هر روز به فکر بهبود خودش در زندگیش باشه دیگه وقت وحوصله انتقاد و پیشنهاد رو نداره
اگه دوروبرمون هم نگاه کنیم اکثر افرادی که دارن از همه انتقاد میکنن به خاطر اینه که خودشون نتونستن توی زندگیشون به جای برسن برای اینکه تنبلی خودشون رو سرپوش بذارن میگن فلانی تو نباید اون کار رو میکردی فلانی تو باید این جوری که من میگم باید عمل میکردی جوری که مت خوشم میاد باید عمل میکردی
یه قضیه دیگه اینکه من اگه بخام انتقاد من روی طرف تاثیر داشته باشه و سازنده باشه باید در اون حوزه تخصص یا تحصیلات یا سابقه داشته باشم وگرنه هم خودم رو خسته میکنم و هم طرف رو گنگ
مثلن موقعی من میتونم راجب خوانندگی نطر بدم که یه چیزی حالیم باشه و سر دربیارم
موفق و موید. باشید در پناه پروردگار وهاب و رزاق و غفور.
با سلام خدمت استاد خوبم و مریم خانم مهربان و همه ی دوستای عزیزم.
چقد نا آگاه بودم به مسئله ی الگوهای تکرار شونده و چقدر استاد زیبا از بسیاری زوایا موضوعات رو میبینن.
مسئله ی من در ارتباط با مادرمه. من فرزند آخر خانواده هستم که حدودا 38 سال با ایشون اختلاف سنی دارم.
و چیزی که از شروع نوجوانی باهاش روبرو شدم الگوی تکرار بیماری های متفاوت مادرمه. بعد که دانشجو شدم و ازدواج کردم و از شهر خودمون رفتم هم تقریبا 50 درصد تماس هایی که برای احوال پرسی داشتیم، این بود که میگفتن نا خوش هستن. واقعیت اینه که گاهی میترسیدم از اینکه تماس بگیرم و باز بگن خوب نیستن.
نمیدونم چطور میتونم اعراض کنم. این ریشه در چه باوری داره؟ چون احساس میکنم دارم فرار میکنم و این ترسه هم داره دنبالم میکنه.
جالب اینه که این چند روز با خودم گفتم روی الگوهام کار میکنم، ریشه یابی میکنم و کلی شاد و خوشحال تا امشب که تماس گرفتن و گفتن برای فلان موقع وقت دکتر گرفتم که باهام بیای. تو هم یه نوبت برای یه دکتر دیگه همون روزا بگیر که دارم میام، هر جفتش رو برم. چون از کانال من خیلی وقت ها نتیجه نمیگیرن، به برادر بزرگم زنگ میزنن و اونم سریع نوبت رو میگیره ولی کار و زندگی رو خیلی وقت ها بهانه میکنه و باز از من توقع داره همراهی کنم مادر رو (هرچند من خودم هم متاهل هستم و هم شاغل)
میدونم این الگو به دلیل خیلی واضحی الان پیش اومد تا برای همیشه حل بشه. اما راستش نیاز به کمک شما استاد عزیز و دوستان خوبم دارم.
پیشاپیش سپاسگزارم
سلام خدمت همه دوستان عزیز
تشکر می کنم از استاد عزیز و خانم مریم شایسه
من اولش یه لحظه فکر کردم این در مورد من هم هست؟ بعد که گوش کردم دیدم این مورد دومی بود که میخواستم در موردش ترازنامه تهیه کنم.
و واقعا ممنونم از دوستانی که صادقانه کامنت گذاشتن و الگوی تکرار شوندشون رو گفتن. من واقعا از این الگوی خودم داشتم اذیت می شدم، همیشه اذیت شدم، چون نتونستم مدیریت کنم.
چقد من رنجیده خاطر شدم، من بوده ماه ها سعی کردم خودم رو ثابت کنم به بقیه که به خدا من خوبم تو اشتباه می کردی! و یه جوری حرف زدم که خواستم خودم و ثابت کنم.
حالا با انجام این تمرین من یا فیدبک میگیرم و بعدش به جای اینکه بخوام خودم و ثابت کنم رو خودم کار می کنم، یا تشکر می کنم و می گم خیلی خوبه ممنون بابت راهنماییتون و بحث و کوتاه می کنم. دیگه نه رنجش می گیرم و نه دنبال ثابت کردن خودمم.
1. چه باورهایی در فرد باعث می شود که مرتبا مورد انتقاد قرار بگیرد.
کمالگرایی(من باید بی نقص باشم، یا حداقل به بی نقصی تظاهر کنم)
قضاوت کردن خود و دیگران(خود:من نباید هیچ خطایی بکنم)(دیگران: من وقتی کسی و قضاوت کنم خودم رو پاک کردم، خودم و بهتر نشون می دم) با قضاوت کردن من به آدم بهتری تبدیل می شم. و با این کار من در مدار قضاوتگران قرار می گیرم.
من نباید شکست بخورم
من باید مثل دیگران(بهترین حالتشون) باشم
یعنی اصولا چه جنس از توجه (فکر، صحبت، رفتار)، ما را در مداری قرار می دهد و با افرادی مواجه می کند که نتیجه اش مورد انتقاد قرار گرفتن، تقلا برای توضح دادن، دفاع کردن و رفع انتقاد کردن از خود است.
وقتی من عزت نفس ندارم، فرکانس و مدار که صد درصد کار خودش رو می کنه، اما در رفنارم میام کارهایی می کنم، که مورد انتقاد قرار بگیرم، سوتی میدم، سفره دلم و پیش همه وا می کنم، خیلی از خودم تعریف می کنم، از خودم این آدرس و می دم که بیا من و تحقیر کن، بیا ازم انتقاد کن.
2. چطور ریشه ی این جنس از توجه را در خود بشناسیم و در این باره کنترل کانون توجه خود را به دست بگیریم؟
جواب دادن به این سوالات
کار کردن روی باورها و رفتارهایی که در جواب سوال یک دادم
و کسب مهارتهایی که در این فایل آموزش داده شد.
3. چطور انتقادات سازنده را از انتقادات تخریب کننده تشخیص دهیم؟
صداقت طرف و بررسی کنم
وقتی طرف توی حالت احساسی بد قرار داره قطعا داره فرافکنی یا تخریب یا حسادت می کنه
خودم و بررسی کنم ببینم شاید واقعا حرفش درسته و ممکنه به درد من بخوره؟ رزومه خودم و نگاه کنم میفهمم.
4. چطوراز قدرت سازنده ی انتقادات، به نفع خودمان بهره برداری کنیم؛
وقتی دیدم انتقاد درسته، تشکر کنم و بیام روش کار کنم.
5. چطور از انتقادات مخرب، اعراض کنیم؛
با یه تشکر ساده و اینکه نخوام بحث و کش بدم یا خودم و ثابت کنم.
ریشه ای روش کار کنم، جواب سوال 2
درود
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که این دقیقا در بهترین زمان اومد روی سایت و منم دقیقا در بهترین زمان هدایت شدم بهش
سپاسگزارم استاد جانم
موضوع این فایل دقیقا امروز برای من اتفاق افتاد من صبح فایل رو هم تصویری و هم صوتیش رو دانلود کردم اما وقت نکردم ببینمش الان فایل رو دیدم و تموم شد اومد برای نوشتن کامنت که از تجربه ی امروزم و هماهنگی این فایل بنویسم
استاد امروز من با مامانم و بابام میخواستیم بریم بیرون میدونید من الان طرز لباس پوشیدنم به این شکله که لباس خونه و بیرونم یکیه یعنی اصلا مثل بقیه نیستم که بخوام سه ساعت وقت بزارم که چی بپوشم برای بیرون رفتن وقتی میخوام برم از خونه بیرون تنها چیزی که میپوشم کفشمه تمام لباسام همونایی که توی خونه تنم بوده هست
امروز وقتی داشتیم میرفتیم بیرون مامانم گیر داده بود به لباسام که چرا با لباس خونه میری بیرون بیا برو مانتو بپوش و فلان وقتی اینو گفت من فقط برگشتم گفتم شما چیکار داری به لباس من، من همین جوری دوست دارم برم دیگه هیچی نگفتم ولی مامانم توی ماشین چند دقیقه داشت فقط غر میزد من سکوت کرده بودم داشتم زیبایی های بیرون رو نگاه میکردم توی ذهنم عصبانی شده بودم ولی خودم رو کنترل کردم بحث نکردم باهاش که خودش آروم شد
من برگشتم خونه ولی مامانم رفت جایی کار داشت شیطان ذهنم داشت هی کشش میداد که آره چرا اینجوری گفته چرا اینجوری شده میگفت وقتی اومد بهش بگو و جوابش رو بده که دیگه دخالت نکنه ولی از اینورم گفتم اگر بحث کنم یعنی توجه کردم بهش و گسترشش میدم با ذهنم درگیر بودم که هدایت شدم به این فایل بینظیر که واقعا جواب خداونده از زبان شما
وقتی حرفاتون رو چشم تو چشم داشتم گوش میکردم بخدا انگار روی آتیش آب ریخته شد و تمام شد دیگه کلا خاموش شد جبهه گرفتن
الانم میخوام به حرف شما گوش کنم و وقتی مامانم برگرده ازش میپرسم که چرا این انتقاد رو کرده و هر جوابی هم که بده ازش تشکر کنم و دیگه چیزی نگم
استاد شما بهترین بهترین بهترین استاد توی جهان هستی
استاد من از وقتی با توحید و شما آشنا شدم فقط فقط فقط با سایت شما و با آموزه های شما هستم و سراغ هیچ استاد و کتابهای گوناگونی نرفتم و لیزری دارم با شما کار میکنم و تغییراتی در زندگیم ایجاد شده که با نرگس 5 سال پیشم اصلا قابل مقایسه نیست هم تغییرات درونی و هم بیرونی
شما یکی از بهترین دستان خوب خداوند هستین در زندگی من
استاد با تمام وجودم عاشقتونم یکی از بزرگترین آرزوهام اینکه بیام امریکا و ببینمتون از نزدیک
بخاطر وجود ارزشمند شما سپاسگزارم از خداوند یکتا
بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم انشالله که همیشه غرق در شادی و لذت و ثروت و سعادتمندی باشید در پناه خدای یکتا
به نام خداوندی که مرا خالق زندگیم کرد
سلام و درود بر همه عزیزانم بخصوص استاد عباسمنش گرانقدر
استاد واقعیتش تا این لحظه نمی خواستم کامنتی بنویسم از بس که خسته بودم و تمرکزی برای نوشتن نداشتم . چند بار فایل رو دیدم و چراغی در ذهنم روشن شد که بیام و راجع به آن بنویسم . موضوع این فایل و همزمانی بحثی که من امروز با رئیسم در مسیر برگشت به سازمانمون داشتم برایم نشانه بود و بیاد آوردن این همزمانی به من انرژی نوشتن داد. قضیه از این قرار است که امروز به اتفاق رئیس و معاونین سازمانمون بازدیدی داشتیم از شرکت پتروشیمی ایلام .
یکم برگردم عقب و از آنجا شروع کنم که دیروز متوجه شدم قرار است امروز از پتروشیمی ایلام بازدیدی انجام بشه. و منم دوست داشتم در این بازدید حضور داشته باشم. صبح که طبق معمول تمرین کدنویسیم را نوشتم دقیقآ این جمله را نوشتم (دفترم رو باز کردم تا دقیقآ همان جمله را بنویسم) که :امروز دوست دارم همراه دکتر(منظور رئیس سازمان) به پتروشیمی استان بروم و جمله تاکیدی که زیر این خواسته ام نوشتم این بود که:من می خواهم و خداوند اجابت میکند
صبح که برای دادن گزارشی نزد رئیس رفته بودم در حین کار به رئیس دفترش گفت که با این افراد تماس بگیر و بگو برای ساعت 11 بازدید از شرکت پتروشیمی داریم و اونجا به من گفت شما ساعت 10 بیائید دفتر که به اتفاق هم بریم مجموعه ورزشی علوم پزشکی رو ببینیم و برای همکاران تفاهم نامه ای ببندیم بعد از همونجا میریم پتروشیمی!
در حالی که هیچکدام از این کارها جزء وظایف من نبود. میدانستم فرکانس هایم دارند به خوبی و طبق قانون بدون تغییر خداوند دارند عمل می کنند و کد نویسیم را مثل این چند روز گذشته دقیق نوشته ام زیرا هر سه خواسته ای که این روزها مینویسم تا قبل از ظهر تیک می خورند و باور من به خلق زندگیم روز به روز قوی تر می شود.نکته جالبتر اینکه هر چیزی رو که میخواهم و مینویسم چند برابرش رو خداوند بهم می دهد!و اتفاقاتی که میفتد؛ دقیقآ ردپای فرکانس هایم را می بینم. انگار همه دنیا را مسخ خودم کرده ام و برای خودمم واقعآ حیرت انگیز است. دقیقآ یاد سریال دوپینگ افتادم که دختره آب معدنی میخورد و هر خواسته ای داشت بقیه میگفتند چشم!
استاد این روزها عجیب در زمان مناسب و در مکان مناسبم و احساس میکنم جهان در تلاش است تا خودش را با من هماهنگ کند!
استاد قبلنا من آدم فوق العاده منفی ای بودم. نقشی شبیه «گلام» در کارتون گالیور خخخ. وقتی به رفتارهای گذشتم دقت میکنم میبینم من آگاهانه از این افکار منفی بعنوان سپری برای محافظت از خودم استفاده می کردم!!! یعنی بر خلاف قانون می اومدم بدترین حالت ممکن رو تصور می کردم و اگر بدترین حالت ممکن اتفاق میفتاد میگفتم ببین نظر من درست بود! و اگر هم بدترین حالت اتفاق نمی افتاد تو دلم خوشحال بودم و اونو یه پیروزی قلمداد می کردم! چقدر با اون افکار و رفتارهام به خودم ضربه زدم امان از جهالت و ظلمت! حال به کجا رسیده ام؟ به جایی که اون شخصیت منفی نگر بقدری عوض شده که کوچکترین نگاه های منفی اذیتم می کند!
در مسیر برگشت به ایلام بحثی رو که با رئیسم داشتم این بود که سازمان ما بعلت جایگاه نظارتی ای که داره؛ گاهی بجای اینکه دست گیر سایر دستگاه ها باشیم؛ مچ گیرشان شده ایم! در حالی که وظیفه ذاتی سازمان ما دستگیریست نه مچ گیری. و اشاره کردم در این مملکت نهاد مچ گیر تا دلت بخواد هست ما اگه خیری رسوندیم؛ اگه کمکی کردیم آنوقت است که میتونیم بگوئیم وظیفه مان را درست انجام دادیم و به آن افتخار کنیم. آن مسئول هم وقتی ما رو در کنار خودش ببیند نه در مقابل خودش؛ آنوقت بیشتر به ما نزدیک خواهد شد و سیاست های ما را می پذیرد و اجرا می کند.و ایشان هم با نظر من موافق بودند و آدم مثبت نگری هستند. و همزمانی این فایل با جنس صحبت های زده شده برایم عجیب و جالب بود و بهم انگیزه و نیروی نوشتن داد تا بیایم و بنویسم.
================================================
مهمترین نکته ای که مرور گذشته و حال برایم واضح کرد این است که وقتی ما دیگران را مسئول زندگیمان می دانیم آنوقت است که مثل گذشته من دائمآ انگشتمان به سمت دیگران دراز است و به زمین و زمان دشنام می دهیم و آنرا عامل بدبختی مملکت و زندگیمان می دانیم. و این ورق زمانی بر می گردد که من خودم را خالق شرایط و اتفاقات زندگیم میدانم. تفاوت در نوع فرکانس؛ دلیل تفاوت در نتایجمان است.
وقتی به موضوع این جلسه فکر کردم دیدم ما معمولا با سه نوع انتقاد مواجه هستیم.
1- نوع اول انتقاداتی که احساس ما را بد نمی کنند و ما واکنشی در برابرشان نشان نمی دهیم.
ریشه این نوع انتقاد بر می گردد به عدم مصداق داشتن آن انتقاد در مورد ما. بعنوان مثال وقتی یه مریض به یک متخصص می گوید بی سواد! یا مثلا وقتی که اوایل دوره سلامتی من خیلی لاغر شده بودم و بعضی ها فکر می کردند من معتاد شده ام یا مریضی سختی دارم یا تغذیه نامناسبی دارم و … و واکنش من در مقابل انتقادها به این لاغری فقط لبخند بود و چون حرفشان در مورد من مصداق نداشت احساسم بد نمی شد و با لبخند میگفتم چشم حرف شما درسته و توضیح اضافه ای نمی دادم.
2- انتقاد هایی که با وجود اینکه احساسمان را بد می کنند ولی وقتی با خودمان روبرو می شویم تائیدشان می کنیم و سعی میکنیم آن رفتارمان را تغییر دهیم زیرا از سر خیرت و دلسوزی است.
نمونه این نوع انتقادها رو همه ما تجربه کرده ایم و می دانیم از سر دلسوزی و خیر خواهی است نه تخریب ما. مانند آگاهی های استاد یا نصیحت های والدین یا مثال استاد در مورد آهسته صحبت کردنشان.
طبق گفته استاد واکنش درست به این انتقاد داشتن این باور است که:انتقاد از رفتار من دلیل بر انتقاد از شخصیت من نیست. و من همان ارزشمندی و جایگاهم رو دارم و سعی در بهبود و ارتقای خودم دارم.
3- نوع سوم که نوع سمی انتقاد است، جنسش تخریب است نه اصلاح! در این نوع انتقاد سعی میشود نقاط ضعف ما بزرگنمایی شود یا از طریق تهمت و وارونه جلوه دادن حقایق شخصیت ما زیر سوال رود و نتیجه این نوع انتقاد احساس های شدید منفی است.
راهکار استاد برای این نوع انتقاد حفظ آرامش خودمان با نفس کشیدن های عمیق و تشکر از آن فرد بابت به اشتراک گذاشتن و انتقال نظرش و ممنون از اینکه از زاویه دیگری به این مسئله نگاه کرده! و سپاسگزاری کردن ازش است. چراااا؟؟؟
چون همین حرف خلع سلاحش می کند!!!
آنوقت است که دیر یا زود قطعآ ورق برای ما بر می گردد.و به هیچ وجه در مورد آن سخن نگوئیم و نخوایم توضیح دیگه ای بدیم و وقت خودمون رو با آن شخص هدر ندیم و برگردیم تمرکز کنیم روی توانائی هام؛ روی عزت نفسم و ویژگی های خوب و مثبتم کار کنم و با خودم حرفهای خوب بزنم و افکار مثبت رو به ذهنم بیاورم و موفقیت هایم را بخودم یادآور شوم و اینگونه ارزش خودمو بالاتر ببرم تا احساسم بد نشه و تمرکزم از روی آن یه دونه انتقاد برداشته بشه.
نکته کلیدی دیگری که استاد در این فایل مطرح کردند اینست که جهان بازتاب افکار ماست. اگر من دائما دارم خودم رو از زیر تیغ انتقاد می گذرانم و به قول معروف دارم از صبح تا شب خودم را با شلاق نامهربانی ها میزنم؛ جهان نیز طبق قوانین بدون تغییرش این فرکانس را با قدرت بیشتری به ما برمی گرداند و دقیقآ همین کار را با ما انجام خواهد داد.
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من توان داد تا این کامنت و بنویسم.یا حق
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام آقا اسدالله عزیز و توحیدی ِ ثروتمند
سپاس که با جان و دل این نوشته های دلی و ارزشمند را نوشتید و سپاس بخاطر درست کار کردن روی خودتان و دریافت اجابت از خدای متعال.
می خواهم و خداوند اجابت میکند
من خودم را خالق شرایط و اتفاقات زندگیم میدانم. تفاوت در نوع فرکانس؛ دلیل تفاوت در نتایجمان است.
ان شاءالله همیشه تنظیم فرکانس هایتان به سوی خوشبختی و سعادت
در پناه حق لحظه ای بی شور و مستی خدا نباشید.
سلام و درود رضوان عزیز
ممنونم که برام نوشتید و سپاسگزار خداوندم که اینقدر این روزها مرا شگفت زده و سورپرایز میکند.
همین الان تمرین کد نویسی صبحم را انجام دادم و تا روشن شدن صبح و اماده شدن برای ورزش و رفتن سر کار یه حسی به من گفت یه سر به سایت بزن بعد شروع کن به خواندن یادداشت جلسه سوم دوره قانون آفرینش.
گفتگوی و نجوای ذهنم گفت این چهار صبحی کی میاد کامنت بخونه یا لایک کنه ولی این روزها جنس نجواهای ذهنم رو بیشتر میشناسم و توجهی بهش نمیکنم و کار خودمو انجام میدم.
به خدا هنوز جوهر خودکارم خشک نشده که آنچه نوشته بودم محقق شد!
یاد صحبت های استاد افتادم که میگفت خداوند کار جهانو همزمان با هم پیش میبره و مثال زنبور عسل و گرده افشانی و تولید عسل رو زدند.الان این مثال برای من با کامنتت عینیت یافت!
میگی چجور؟!
واسه اینکه سه خواسته من با کامنت تو تیک خورد همزمان!
نوشته بودم :
1- امروز دوست دارم یک خبر خوب دریافت کنم و جمله تاکیدبم این بود که جهان در کار است تا مرا به خواسته ام برساند
اومدن کامنتت تو این اول صبح واقعا برام خبر خوبی بود.
نوشته بودم
2- امروز دوست دارم تحسین شوم و جمله تاکیدیم این بود که من درخواست میکنم و اجابت میشود
و کامنتتون برام یک نوع تحسین بود و میدانم این اتفاق باز تکرار میشود برایم تا نجواهای ذهنم ساکت شود
نوشته بودم
3-رابطه نزدیکتری با خداوند داشته باشم و حضورش را بیشتر لمس کنم
هر وقت که صبح ها قرآن روی میزم مرا دعوت به خواندن میکند خدا را احساس میکنم و صبح این اتفاق افتاد. گوی آبی کنار اسمم وقتی روشن میشه برام حکم چشم خدا رو داره و وقتی نتم رو روشن کردم و گوی آبی رو دیدم باورم نمیشد این وقت صبح پیام داشته باشم. مورد بعدی که سبب میشه بیشتر خدا رو لمس کنم اینست که هر زمان به ساعت نگاه میکنم دقیقه شمار ساعت تکرار شده است مثلت صبح ساعت 3:33 دقیقه بیدار شدم و گوشیمو نگاه کردم.
امروز ذهنم گفت درخواستاتو سخت تر کن، این چند روزه پشت سر هم میگه میگه بنویس امروز یه اتفاق خوب میخوام، انگار اتفاق خوبای قبلی اتفاقی بوده اند! اینقد ذهن نجوا گر و انکار کننده است. و من بازهم نوشتم. برای پنجمین روز متوالی نوشتم! وخداوند به من نشان داد که برای من سختی وجود نداره. حتی اگه خودمم باور نداشته باشم 5 روز متوالی هر روز خبر خوب بشنوم ولی وقتی میخواهم اتفاق میفتد. بجای یک خبر خوب گاهی چندین خبر خوب برایم اتفاق میفتد ولی این ذهن از رو نمی رود.
اینها رو نوشتم تا از رو برود و حجاب میان منو خدایم را از میان بردارد.
خداوندا فقط این بیت سعدی شیرین سخن الان به ذهنم می آید تا تقدیمت کنم که
از دست و زبان که براید، کز عهده شکرت بدر آید
البته با اجازه سعدی یه حرفشو دلی عوض کردم. یا حق
به نام خدایی که نعمت شکر کردنش را به من ارزانی داشت
سلام به بنده ی خاص و مخلص خدا
همانطور که از نوشته شور انگیز شما غرق شادی و شعف و حس غریبی که نمی دانم چیه،شده بود به صندلی تکیه دادم و تو فکر بودن که نگاهم به جزوه ی باز شده ام که با برگه های باطله ای(تحقیق و ..)که همسرم از مدرسه برایم آورده درست شده، افتاد، بزرگ نوشته بود
نام خدا را به بزرگی یاد کن
و این در صورتی بود که من یکسال است که مرتب این صفحات رو ورق میزنم و مینویسم، ولی این رو توجه نکرده بودم.
و فکر کنم تنها جواب برای من و شماست.
چرا که من دیشب بعد از چند هفته تلاش برای بیداری سحر، قبل از خواب هشدار گوشی رو خاموش کردم و به خدای مهربونم گفتم من که با ساعت و هزار ترفند دیگه بیدار نشدم، پس بهتره هشدار را خاموش کنم، دوست داشتی من در کنارت باشم مرا بیدار کن دوست نداشتی میل با خودته شب بخیر.
و سرم و گذاشتم خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم نگاهی به پنجره اتاق کردم دیدم هوا رو به روشنی است، با خودم گفتم باز هم نزدیک طلوع بیدار شدم، نگاهی به ساعت گوشی انداختم دیدیم 2 دقیقه مانده به 3 است. خدای من باورم نمیشد. بیدار شدم خدا راشکر کردم و طبق عادت همیشه که خدای مهربان با من در سایت سخن میگوید اومدم تو سایت و اولین کامنتی که توجهم را جلب کرد کامنت شما بود وقتی آن را خوندم و اون جمله زیبای میخواهم و خدا اجابت میکند
همان گفتگوی خدای مهربان برایم بود و در ادامه تمرین ستاره قطبی ام مینوشتم و لذت میبردم، خدایا شکرت
مررررسی اسدالله عزیز که هدایت هایت را نوشتی، چه حس خوبیه که بدونی یکی هست همیشه و در همه حال هواتو داره، فقط باید وا داد و دل رو به دریا داد
تسلیم بودن، رها بودن، چه حس زیبایست.
در پناه ربِّ هادی و مُهدی لحظات به شادی و سرور
سلام و درود رضوان عزیز
اینروزها تغییر مدار و فرکانست رو از کامنت هات بخوبی احساس می کنم.به عینه میبینم که چقدر با خودت در صلحی و این فرکانس خدائیت از امیدیه تا ایلام بخوبی احساس می شود. و همواره در دلم تحسینت میکنم و خدا رو شکر که میتوانم برایت بنویسم و این احساس خوب را منتقل کنم.
اگر بگویم کسی رو به بخشندگی شما تو اعضای سایت ندیدم، سخنی به گزاف نگفته ام. همواره ردپاهات رو در هر کامنتی که بچه ها میگذارند میتوان دید. حتی کامنت هایی که استاد نتونسته لایک کنه! خداوند بهت دل بزرگی رو هدیه داده تا بتوانی بی توقع به همه ببخشی ، بی منت برای همه کامنت بگذاری و جریانی از احساس خوب و خدایی را به جریان بیندازید…
و من فقط میتوانم به احترامت برخیزم و برایت یه کف جانانه بزنم.مرسی که هستی دوست عزیز.یاحق
سلام اسداله عزیز،،لدت بردم از خوندن کامنتت،و از گفتن دستگیری ب جای مچ گیری،،و ممنون از جواب کامنتت در دوره قانون سلامتی که برام گذاشتی و نشانه ای بود ک دوباره با تعهد 100درصد عمل کنم و دوتا موردی ک برام پیش اومده حلش کنم ک میگن درمان نداره،، و بیام با دست پر بگم اینکه میگفتن راه درمان نداره من با استفاده از قانون سلامتی درمانش کردم،،تشکر از شما و انرژی مثبتی ک دارید،،
سلام حمید جان عزیز
خوشحالم از این که کامنتم براتون مفید بوده است. اینکه نپذیرم همینه که هست و راه حل دیگه نیست جمله کلیدی استاد در دوره حل مسائل زندگی است. قطعآ بیماری شما هم درمان داره و با عمل به گفته های استاد سلامتی تون روز به روز بیشتر میشه. ممنون که برایم نوشتید.
بهترینها رو برات آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق