live | ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

1037 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم جم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2632 روز

    سلام به استاد خوش تیپم?و دوستان عزیزم، استاد جانم چقدر صحبت هاتون آرامش روی آرامشمون میاره فدای مهربونیاتون،چقدر زیبا گفتید در مورد قضاوت نکردن. به لطف خدا و محبت های شما تونستم ۹۵ درصد خودمو دور نگه دارم از این موضوعات، البته که حس دلسوزی داشتم ولی سعی می‌کردم نگاهم تغییر بدم و با بقیه همراه نشم و مردم دوست داشتنی آمریکا رو جدا از سیاستمدارانشون ببینم، در مورد شهید شدن آقای سلیمانی به این فکر میکردم که اون به آرزوش رسیده و الان شادمان و راضی هست و من چرا مثل مردمی باشم که فقط حرف می‌زنند و هر روز دنبال یه موضوع جدید برای بحث کردنند اون رسالتش رو انجام داده، منم باید به فکر خودم و رسالتم باشم میتونم جزو سلیمانی ها جزو عباس منش ها و جزو همه ی آدم های موفق باشم که بسیار اندکند باشم و به رویاهام برسم و تا مدتی که توی این سیاره ی زیبا مهمانم رو در جهت رسالتم، با عشق حرکت کنم و یا مثل بقیه فقط حرف بزنم و حرص بخورم و هیچ کاری هم انجام ندم و روز آخرِ مهمانی که دیگه باید برگردم رو در پشیمانی و اندوه باشم و من انتخابم اینه که زیبا زندگی کنم خدا رو هزار مرتبه شکر که شاگرد خوبیم و درس ها رو دارم یاد میگیرم و عمل میکنم. توی اتفاق هواپیما هم که الحمدلله چند ثانیه بیشتر نشنیدم، نسبت به درک قانون احساس کردم که اتفاقه درست بوده هر چند امیدوارم خدا به خانواده هاشون صبر بده، توی این روزها سعی می‌کردم دهنم بسته باشه چون ممکن هر برچسبی بهم بزنند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  2. -
    مائده کردی گفته:
    مدت عضویت: 2537 روز

    ●گام هشتم ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده●

    آگاهی هایی که از این فایل دریافت کردم

    الله و اکبر الله و اکبر:)

    داستان چیه اینقد همه چی دقیق داره عمل میکنه

    من دیگه برگام ریخته

    خدای من چقدر همه چی درسته چقدر همه چی عین قانون و سیستم داره عمل میکنه

    و عجیب ترش میدونی چیه؟!!

    اینکه هر روز که بیدار میشی فایل هارو تماشا میکنی

    دقیقا یه داستانی هست توی اون روز که مربوط به همین فایل روزانه گام به گام هست

    از شدت این‌همزمانی ها سجده شکر باید رفت

    خدای من شکرت:)))

    ذهنیت خالق یا ذهنیت واکنش دهنده:::

    من یه شخصیت واکنش گر عجیبی هستم اعتراف میکنم و یه آدم دنبال کننده و ثابت کننده

    هنوز نتونستم‌ تو این مورد به ثبات فرکانسی برسم

    به دنبال ثابت کردن موضوعات میگردم مخصوصا اگر اون ماجرا مربوط به دفاع از خودم باشه دیگه واویلا…..

    امروز اومدم ذهنمو کنترل کنم و تمام تلاشمو کردم

    واکنش نشون ندادم و باید به خودم افرین بگم

    احساساتی واکنش ندادم باید بازم به خودم افرین بگم

    نشستم فکر کردم و نوشتم دقیقا یهدساعت فرصت داشتم چون بعدش شاگردم میومد

    به خودم گفتم خب حالا که شده حالا که این اتفاق افتاده الان باید چیکار کنی که بتونی حستو نسبت به این موضوع یه پله بهتر کنی

    بلند بلند تو سالن با خودم حرف میزدم طوری که انگار یه نفر نشسته داره حرفامو گوش میده

    دفترمم جلوم باز بود

    نمیدونم انیمیشن (درون و بیرون 2) رو دیدین یا نه؟!

    اما ولی توصیه میکنم حتما حتما حتما

    امروز زمان بزارید و برید ببینید که درون ما چه خبره و چقدر به بیرون مرتبطه و قانونی که استاد

    میگن و اونجا به زبانی ساده و زیبا متوجه میشین

    حالا از خودم میگم از زبان انیمیشن

    خشمم اومده بود کنترل سیستم بدنیمو تو دست گرفته بود و اجازه نمیداد شادی دخالت کنه

    خشم و هیجان یک ترکیب کشنده است

    در واقعیت خیلی برنده ان اما عجیب وحشتناک و

    کشنده هستن

    خشمم فرمان میداد به تمام احساساتم و گفت گوشیو بردار و هزارتا تیکه بارش کن

    اما وجودم این اجازه رو نداد

    اگر با خودم حرف نمیزدم اگر بلند بلند حرف نمیزدم

    (این تیکش خیای مهمه چون ما همیشه غالب ما اینه که از درون با خودمون حزف میزنیم و از درون تصمیم میگیریم غافل از اینکه تمام تصمیات ممکنه به ضرر تو باشه پس بیا بلند بلند حرف بزن با خودت و سلف تاک داشته باش تا بفهمی درونت چه خبره

    تا بفهمی میخوای چیکار کنی

    و از خودت بپرسی که این کار طبق قانون هست یا نه؟)

    خلاصه به همین شکلی گه گفتم رفتم جلو

    بلند بلند حرف زدم و بعد از کلی غرررر زدن سر خودم که باید تکست بدم یا نه

    از خودم پرسیدم آیا این کارایی که داری میکنی

    مائده طبق قانون هست یا نه؟

    اصلا معلوم هست داری چی میگی؟

    الان مائده تو حالت آرامشی که میخوای تصمیم بگیری؟

    کلی از خودم سوال پرسیدم و بهشون جواب دادم با صدای بلند

    و بعد که اروم تر شدم یه پله نه خیلی

    اومدم نوشتم و گفتم امروز میخوام چطور برام پیش بره

    (ستاره قطبی خودمون)

    شادی یواش بواس داشت میومد رو سیستم کنترل

    و خشم جاشو به شادی داد

    یه ربع بعدش کلاسم شروع شد (دنس عربی)

    این داستان و گفتم که امروز به خودم یادآوری کرده باشم که به قول استاد کنرتل ذهن همهوچیزه

    تو باید بتونی تو شرایط ناخوب ذهنتو کنرتل کنی

    حتی اگر من جای خواهرم بودم شاید همین ری اکشن و داشتم نباید قصاوت کنم

    شاید که نه صددرصد ری اکشن منم همین بود

    پس نباید واکنش گرا باشم

    اینکه ذهن و بتونم‌کنترلش کنم واقعا کار سختیه

    اگر آسون بود الان همه باید موفق میبودن

    همه باید مثل استاد تو چنین لوکیشن زمانی و مکانی و مالی بودن

    کنترل ذهن در شرایط آسون معلوم کاری نداره

    اما همیشه که شرایط گل و بلبل نیست

    این تویی که باید بتونی بازی ذهن و تو دستت بگیری

    ■اینکه همه مردم منتظرن یه اتفاقی بیوفته جرف بزنن عجیب واقعیته و باید گفت یک فکت حقیقیست

    اما میدونید خیلی وقته از این چیزا فاصله گرفتم

    و حتی یادم نمیاد آخرین باری که کسی اومد سمتم که راجب این پندمیک حرف بزنه کی بود

    و خب خیلی تلاش کردم بتونم روی مدارم کار کنم

    تا از نورم جامعه کنده بشم

    دقیقا حرفی که استاد میزنه و همینم شد به خدااااا شد بچه ها

    من الان جتی کنار خانوادمم نیسنم از صبح تا شب

    و حتی نمیبینم پدرم و مادرم راجب چی حرف میزنن

    به لطف خدا الان لوک مکانیم عوض شده

    و همه لینا از عمل کردن به قانون

    میخوام بگم نتیجه گرفتم و الان چقدر قدردان خداوندم

    اگر این شده پس میشه به لول های بزرگتر برسم

    ایملن دلرم

    چون استاد داره میگه اصل کارکرد جهان اینه

    اگر ما یاد بگیریم اصل کارکرد جهان و یاد بگیریم بازی ذهن و ما هم‌میشیم مثل اون 1% از آدم های موفق

    استاد میدونی اینقد آسون و راحت توصیح میدی

    وقتی پای عمل میرسه اینقد سخت میشه

    میگم خدایا کمکم کن فقط بتونم

    یکی از ستاره قطبی های روزانم اینه که خداوندا کمکم کن تمرکزم روی خودم و زندگی خودم باشه

    کمکم کن بتونم تو مسیر درست گام‌بردارم

    تو هدایتم‌کن به راه راست به راه آنانی که بهشون نعمت داده ای نه آنانی که غضب کرده ای و نه گمراهان

    و حتی این جمله رو الان نوشتم زدم به دیوار اتاق

    》》با هر منطقی با هر منطقی مهم نیست اون منطق چقدر قوی باشه به هر چیزی که دوسش نداری و خوشت نمیاد توجه کنی اونو به زندگیت دعوتش میکنی این یک قانون《《

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      مهدی رحیمی گفته:
      مدت عضویت: 1957 روز

      سلام به عزیز دلم مائده پر انرژی و زیبا درود بر تو دختر توحیدی خیلی خوب داری روی خودت کار میکنی احسنت بهت به وجودت تو زندگیم افتخار میکنم که اینقدر صدای قلبتو زیاد کردی تا عمل کنی به گفته های قلبت یکی از بهترین هدیه های ویژه خدایی تو زندگیم و همیشه قدردان وجودتم ایمان دارم با ایمان راسخ ثابت قدم در این مسیر زیبا باشیم و ادامه بدیم زندگیمون از هر لحاظی عوض میشه این یک قانون است.چقدر لذت میبرم هر دومون تو این مسیر زیبا هستیم چقدر خوبه نه من رو شما تاثیر گذاشتم که بیای تو این مسیر و نه شما رو من تاثیر گذاشتی که باشم تو این مسیر این مدارمون بود که طبق خواستمون پیش رفت همسرو همسفری میخواستم که آگاه باشه همسری میخواستم که عاشق تغییر و قانون باشه و تو این موهبت الهی بهم داده شده قدر دان وجودتم خانوم زیبام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مائده کردی گفته:
        مدت عضویت: 2537 روز

        سلام به عشق زندگیم مهدی رحیمی

        درود خداوند بر تو باد ای مرد توحیدی

        منم بی نهایت شکرگزار خداوندم برای وجود شما

        چقدر لذت میبرم از اینکه اینقد زیبا د خوشگل داریم این مسیر و میریم جلو

        خدای من شکرت

        دورت میگردم من که عاشقانه روی خودت کار میکنی

        با اینکه از هم فاصله داریم

        از لحاظ لوکیشینی هزاران کیلومتر باهم فاصله داریم

        اما خداوند قانونش میگه کبوتر با کبوتر باز با باز

        منو شما هم قلب هامون در یک مدار بوده فرقی نمیکنه که تو یک شهر نبودیم یا یک استان

        مهم اینه تو یک مدار بودیم

        خدا کارش درسته

        عاشقتممممم بی نهایت عااااااشقتممممم شکرگزار پروردگارم برای وجودت پسر توحیدی :))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2220 روز

    به نام خدا

    این برای دومین بار بود بعد از قسمت ۱۰۶ سفر به دور آمریکا که دقیقا در زمان اشتراک یک فایل توسط استاد در سایت، هدایت شدیم و با آگاهی های ناب ش و لذت یادآوری شون از زبان استاد همراه.

    خدایا شکرت ?

    این هم قطعا نشانه ای است از ربّ برای بودن در صلح درونی و هماهنگی با قوانین کائنات.

    باز هم خدایا شکرت ?

    من امروز بعد از مدتها این کلام استاد رو با همه وجودم درک کردم که می گویند:?

    فقط وقتی که خدای درون شان به ایشان الهام می کند که باید فایلی تهیه شود و صحبت هایی گفته شود و به اشتراک گذاشته شود ایشان جلوی دوربین می آیند. و یکی از نشانه های “به موقع بودن ِ آن صحبت ها” هم در دیدگاه بچه ها (جمع بی نظیر خانواده ام) نهفته است که با شور و شوق از استاد سپاسگزاری می کنند که چقدر به موقع پاسخ سوالات ذهنی شان را در کلام استاد دریافت کرده اند. و این نشانه، امروز در دیدگاه من هم ظاهر است.

    ماجرا را از زبان کلمات شرح می دهم :

    دقیقا شب قبل از اشتراک لایو در سایت(در همان ساعت هایی که درواقع لایو در اینستاگرام در حال اجرا بود) من با خواهر نازنین م که در آلمان زندگی می کند در حال گفتگو بودم که صحبت به اینجا رسید که او خبر اتفاقات اخیر ایران را از من پرسید که یکی از آنها سیلی بود که چند روز پیش برای بخشی از بلوچستان اتفاق افتاده … زمانی که من اظهار بی اطلاعی کردم و از خوبی و خوشی بارش باران گفتم و اظهار داشتم که تصمیم گرفته ام تا تمرکزم را بر اتفاقات خوب زندگی که در هر لحظه در حال روی دادن است بگذارم، از جمله که : هرروز در این مملکت عروسی ها و جشن های مختلفی برگزار می شود، تولدهای فراوانی ثبت می شود که بخاطرش خانواده های زیادی شاد می شوند، پول های زیادی به حساب افراد مختلف واریز می شود، خانه های زیبای زیادی در حال ساخته شدن است، ماشین های لوکس زیادی وارد و به فروش می رسند و… و چون آنقدر ها که باید رسانه ای نمی شوند دلیل بر کم بودن اهمیت شان و یا کمبودشان نیست…

    در اینجا بود که در جمله ای از طرف خواهرم به “بی احساس بودن” محکوم شدم چرا که گفت :

    بالاخره آدم هم دردی می کنه!!!

    من سکوت کردم و ادامه ندادم…

    اما همان لحظه بود که پاسخ و تایید مسیرم را به خداوند واگذار کردم و از او قلبا خواستم که ایمانم را قوی تر کند و گرچه من به هیچ عنوان شکی در اصل و اساس قانون فرکانس و تولید ش با توجه خودم نداشتم و بارها نتایج کوچک و بزرگ ش در زندگی ام نمایان و جاری بود و است اما چون” ابراهیم” خواستم که قلبم را مطمئن کند و باز هم به من ثابت کند که مسیر من مسیر درستی است…

    و معجزه ی بدیهی این درخواست از راه رسید:

    دیروز صبح وقتی که برای رسیده گی به کار دیگری جی میل م را باز کردم، با این پیام از طرف دوست داشتنی ترین مخاطب این روزهایم رو به رو شدم :

    نرگس عزیز! فایل جدید با عنوان “لایو استاد عباس منش شماره ۷” بر روی سایت قرار گرفت.

    آنقدر به وجد آمده بودم که همانطور ایستاده تمام متن را خواندم و این بی سابقه بود.

    هرچه جلوتر می رفتم بیشتر یقین پیدا می کردم و صدای درونی ام بلندتر می شد که این همان پاسخی است که منتظر ش بودی…

    … چقدر احساس بی نظیری است وقتی به این وضوح گفتگوی تو با خداوند در جریان است.

    تو می گویی و او هم می گوید.

    تو می خواهی و او هم اجابت می کند.

    تو می پرسی و او هم پاسخ می دهد.

    من زمانی قبل تر، وقتی از زبان استاد جریان این گفت و شنود خداگونه را می شنیدم و حتا می شنیدم که او حتا برای خرید و فروش هایش هم با خدا مشورت می کند و خدا شریک تمام زندگی اش است، تمام وجودم سرشار از شوق می شد و انگار واژه ها را می بلعیدم. من می خواستم. همین رابطه را. همین گفت و شنود را. همین پرسش و پاسخ را. همین شراکت را.

    و چه سعادتمند است کسی که خدا شریک و همدم ش باشد!

    چه بی نیاز است او که خداوند یاورش باشد!

    چه ثروتمند است او که خدا وکیل و ولی اش باشد!

    … من همیشه به استاد غبطه می خوردم که چه رابطه ای شگفت انگیز و دوسویه را با ربّ ش در حال تجربه کردن است.

    و خواستم از صمیم قلب ام.

    با تک تک سلول های وجودم خواستم .

    انگار این خواسته گم گشته ی تمام عمرم بود…

    و حال، این روزها

    فقط چند قدم جلوتر از شروع این مسیر نورانی و این سفر درونی، به قول مریم جان تمام زندگی ام پر شده است از این نشانه های صلح درونی ام و هرروز در حال نوشتن بسیاری از علامت هایی هستم که زبان خداوند بود برای گفتگوی با من :?

    در لحظه ای که استاد به واسطه ی اسپیکر گوشی، از تنها مالک من سخن می‌گوید ماشینی در مقابل م سبز می شود که بر شیشه اش حک شده :

    “فقط خدا مالک است”

    یا بیت شعرفارسی زیبا و خوش خطی در درس زبان انگلیسی نمایان می شود :

    “بیهوده نگردید به تکرار در این شهر/

    او طرز نگاهش به خدا، شعبه ندارد”

    ( من از تعجبم دهان ام باز مانده بود!)

    عبارتی در یک آهنگ ساده

    و حتا موسیقی بی کلام interestellar

    و یا آیه ای در کامنت نازنینی چون جناب شهیدی و…

    و…

    ( این روزها خدا هم صحبت لحظه به لحظه ی من شده)

    و امروز هم این پاسخ واضح و تمام و کمال :

    لایو استاد

    خدایا شکرت ?

    تماشای چهره ی همیشه مطمئن و آرام استاد در فضای زیبای خانه ای که هرگوشه اش بوی قانون می دهد( من عاشق جز جز آن شده ام: آن آینه های قدی با آن نور زیبای چند رنگ پس زمینه شان ، آن تابلویی که با خط ساده ی انگلیسی نوشته:

    Enjoy the little things

    و یا عبارت بی نظیر

    In God we trust)

    ، در قاب ال ای دی خانه، نعمتی است که به قول استاد درصد کمی از مردم من تجربه ش می کنند و معجزه ای است ارزشمند که باید بخاطرش شکر گفت.?

    چرا که این روزها خیلی ها با همین ابزار موجود در خانه های شان خوراکی مسموم را به خورد ذهن و روح شان می دهند و خود را در دنیایی از غم و نگرانی و ترس گرفتار می کنند.

    خدا رو شکر برای این همه اتفاقات زیبا و خواستنی ?

    و اما این فایل،

    “لایو بی نظیر استاد “، بداهه صحبت کردن تون رو دوست دارم استاد نازنینم .

    مثل توی فایل هدیه ی تولدتون که هربار می خواستید خداحافظی کنید اما باز یه بخشی از قانون رو بازگو می کردید، عاشق این خدام که خواه و ناخواه بر زبان تون جاری میشه.

    سپاسگزارم از شما که زبان گویای خداوند شدید برای من.

    شما واضح ترین و بلندترین صدای خدای من در این روزهایید.

    با شنیدن دقیقه به دقیقه ی صحبت هاتون به خودم افتخار می کردم.

    افتخار می کردم که از استادی چون شما، شاگردی چون من متولد شده.

    افتخار می کردم که از بس خودم رو با آموزه های شما بمباران کردم در لحظه ی صحبت خواهر م بلافاصله جوابی هم راستا با شما بر زبان م جاری شد

    شما بزرگ ترین تجلی نعمت ما در این روزهای با “خدا” بودن هستید.

    به قول دوست مون مریم در فایل تصویری شون : ?

    این نتیجه نیست؟؟؟

    مگر چند نفر حتا در این روزها چون شمایی داره که اینقدر عاشقانه و با اطمینان کلام خداوند رو در گوش ش زمزمه کنه و قلب ش رو مطمئن تر و ایمان ش رو قوی تر کنه.

    وقتی شما زمانی تنهای تنها در بندرعباس قدم می زدید و خدا رو برای خودتون تکرار می کردید و اشک می ریختید و احساس خوشبختی داشتید، ما چقدر خوشبختیم که در جمع این خانواده و با حضور پدری چون شما خدا برامون تکرار میشه و اشک شوق بر چهره مون جاری ه.

    به شما افتخار می کنم که توحید، ناب ترین مکتب بشریت رو به من آموزش دادید و من رو در مسیری به بلندای تاریخ بشر وارد کردید، مسیری که موفق ترین ها، ثروتمند ترین ها، شادترین ها و خوشبخت ترین ها در اون گام گذاشتن و بس.

    با تمام قلبم دوستت دارم

    و قطعا مسیری را که تو راهنمایم هستی انتخاب می کنم و می شوم جزو همان عده ی قلیلی که “خلق کننده ی” شرایط هستند نه “واکنش گرا”.

    گروهی که “توحیدی” هستند و قدرت را از آن خدای واقعی می دانند نه خدایان دروغی.

    من قدم های اول را با صلابت و اطمینان کامل برمی دارم و :

    “تعهد می دهم که بپذیرم من با باورها و کانون توجه ام زندگی ام را خلق می کنم.”

    و من توانایی تغییر باورهایم را به کمک کنترل کانون توجه‌ام و تغییر ورودی‌های ذهنم‌، دارم.

    من می پذیرم که بالاترین و بزرگترین ماموریت زندگی ام به دست آوردن مهارت کنترل ذهن است، چرا که در این صورت با اصل م هماهنگ خواهم بود و هماهنگی با اصل یعنی صلح درونی ?

    من می پذیرم که باید در دل هرماجرایی هرچند به ظاهر فاجعه بار به دنبال نکات مثبت بگردم و شکارچی زیبایی ها و خواستنی های هر لحظه باشم و آنها را تایید و تحسین کنم تا به زندگی ام دعوت شوند.

    من از خداوند برای خودم و همه مان تعهدی پولادین طلب می کنم تا این روند، این سفر و این مسیر را ادامه دهیم تا با افزایش فاصله ی فرکانسی مان با جامعه ی کنونی به جامعه ای هدایت شویم متناسب با فرکانس های ناب صلح درونی مان، و در آن جا آسان تر بر تعهد مان استوار بمانیم و تکامل مان را به سمت توحید پیش ببریم. ?

    من مشتاق آن روز هستم که وعده ی تو استاد نازنین م عملی شود و در پارادایس جشنی برپا کنیم به پاس متعهد ماندن مان به این مسیر.

    خدایا شکرت ?

    من عاشق تو، این مسیر پربرکت و استاد راهبری که برایم درنظر گرفته ای هستم

    دوستتان دارم

    خداوند عاشق ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 3013 روز

      به نام تنها معبود زیبای جهان وعالمیان

      سلام نرگس عزیزم دوست الهی ارزشمندم

      اصلا یه کامنت های هی مثل همین کامنت شما عشق الهی که نمیشه براش پیغام خدا و عشق و محبت و دوستی و تحسین شو ارسال نکرد .

      آفرین له این عشقی که پراکنده کردید جاهای اشک و بغض تو وجودم نشست و خدارو‌شکر میکنم صد هزار مرتبه شکر ش میکنم که به این آگاهی زیبا رسیدم .

      بهت تبریک میگم دوست عزیز و ارزشمندم و لذت بردم از این همه ایمان و تعهد وجودی و عشق وعشق و عشقی که سرازیر شده از قلم خود شما خود خداست .

      از جایی رد میشدم با دلی پر از امید و ایمان

      با خدایم صحبت میکردم

      نگاهم رو به نوشته ای گذاشت وجودم لرزید :

      با خدا باش و پادشاهی کن

      آری خدای عزیزم با تو بودن یعنی عین خودت پادشاه همه زیستن و ماندگار بودن .

      عاشقتم تنها پادشاه عالمیان.

      نرگس عزیز خیلی خوب و ارزشمندی .

      بهترین ها رزق هر لحظه زیبایت .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نرگس پرورش گفته:
        مدت عضویت: 2220 روز

        سلام بر طیبه ی نازنین با آن لبخند دلنشین ت 🌼

        من هم برای تو و پاسخ سرشار از عشق ت و نگاه نازنین ت بر کامنت م سپاسگزاری و قدردانی می کنم و خدا رو شکر می کنم 🙏

        چقدر زیبا بود که :

        “با خدا باش، پادشاهی کن”

        چقدر خوب بود و به دلم نشست.

        چقدر دوست دارم نوشته ی بچه ها رو که توحید ازشون می باره.

        اینجا جز بهشت چی می تونه باشه 😊

        یادت باشه

        دوستت دارم ❤️

        و خداوند عاشق توست ❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 2045 روز

      سلام نرگس جونم ..چقدر نوشته هاتو دوست دارم ..حس میکنم دقیقا حرف های دلم رو میگی …دختر تو بی نظیری با این نوشته های قشنگ و پر از احساس قشنگت …تو یکی از دست های خدا هستی برام نرگس جونم ..نظراتت رو خیلی دوست دارم ..هر وقت میخونم انرژی عجیبی میگیرم…از خدا ممنونم که منو هدایت کرد به این سایت خوبب و به هم سفره شدن با استاد عزیزو دوستایی مثل شما …خداجونمممممم عاشقتمممممم بابتت همه ی نعمت ها ..بابت این کامنتتت های قشنگ دوستام که سر راهم قرار میدی …دو سه روز بود که درگیر امتحانات بودم و نتونستم زیاد سر بزنم به سایت ..و همش نگران بودم که حواسم باشه کار کردن رو باور ها ی کار همیشگیه و یکی از راهاش سر زدن به سایت که انگیزه هایی زیاده میده ..برام جالبه که امشب که کمی نگران بودم برام جیمیل اومد که نرگس و حمید فعالیت جدیدی داشته …مثل همیشه خوندم و سر شار از انرژی مثبت شدم…

      در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند در دنیا اخرت باشی عزیزممم💙❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نرگس پرورش گفته:
        مدت عضویت: 2220 روز

        سلام سمانه ی نازنینم 🌼

        خواهر عباس منشی زیبای من❤️

        سپاسگزارم برای حس عالی و نابی که با پاسخ ت به دیدگاه هام به من منتقل می کنی 😊

        و خدا رو شکر می کنم که می تونم زبانی باشم برای گفتن هرآنچه “خدا” ست🙏

        امیدوارم این روزها بهترین نتیجه ها و بهترین اتفاقات رو در حال تجربه کردن باشی و مثل من برات پر از نشانه های در صلح بودن با خود باشه. 🙏🎈

        دوستت دارم ❤️

        خداوند عاشق توست ❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نرگس پرورش گفته:
        مدت عضویت: 2220 روز

        سلام بر نسرین آزاد عزیز 🌸

        وقت بخیر 🌼

        خدا رو شکر و خوشحالم خواهر خوب عباس منشی ام که خداوندبه نوشته های من هدایت رو برات رقم زد و نشانه ای برات فرستاد.

        خدا رو شکر 🙏

        دوستت دارم ❤️

        خداوند عاشق توست ❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2628 روز

    به نام خدای مهربان و روزی رسان

    گام هشتم

    سلام و احترا م

    یک قشر خیلی زیادی از ادم ها که به اون قشر به اصطلاح مثبت اندیش میگن خیلی زیاد به دنبال حاشه هستند و از اصل خودشون دور شدن ..

    بحث کردن با هر دلیل و منطقی و به دنبال حواشی بودن با هر دلیل و منطقی یعنی توجه به ناخواسته ها

    مراقب باسم که مثل اکثریت به دنبال حواشی نباسم و سرم توی کار خودم باسه ،، به قول یکی از دوستان من سرم روی گردن خودمه !!!

    اینقدر سرک نکشیم توی زندگی دیگران.. اینقدر هی نخوایم بحث های بیهوده سیاسی کنیم ..

    قشر بی هدف جامعه اغلب دنبال حواشی هستند تا وقتشون رو هدر بدن..

    من باید هدفمند باسم و هدف های واضح داشته باشم… یعنی من در عین حال که آرزوهایی دارم و در عین حال که دریم بورد دارم باید هدف های واضح و مشخص داشته باشم و باور داشته باشم که دیر یا زود بهشون میرسم ،، ولی باید حواسم باشه از حواشی دوری کنم و سرم روی کار و زندگی خودم باشه و نخوام دیگران رو قضاوت کنم ..

    هر‌ روز باید روی ذهنم کار کنم و فکزم رو قویتر و قویتر کنم .. فکر من مصل یه عضلس که هر چی روش کار کنم قویتر میشه.. قدزت تفکز من میتونه هی رشد کنه و قویتر بشه …

    قدرت تفکر من میتونه در جهت مثبت رشد کنه و قدرت تفکر من میتونه در جهت منفی هم رشد کنه ..

    ادمی که قدرت تفکرش در جهت مثبت رشد کرده به دنبال حواشی و بحث کردن و قانع کردن دیگران نیست بلکه به دنبال پیشرفت و بهبود و رسیدن به ارزوهاشه و اهل داد و بیداد و هارت و پورت کردن نیست ،، ادعا نمیکنه ،، قضاوت نمیکنه .. بلکه مشاهده میکنه و گذر میکنه و رهاس و در لحظس.. اما چیو مشاهده میکنه ؟؟ زیبایی ها رو مشاهده میکنه و نمیچسبه بهشون و رهاس .. چون میدونه در روزهای بعد و در لحظات بعد زیبایی های بیشتری در انتظازشه !!! چون این ادم میدونه خودش با ذهنش و قدرت تفکرش داره زندکیش زو خلق میکنه و برگی در باد نیست که اون رو باد هر جایی خواست ببره !!

    ولی اگر قدرت تفکر در جهت منفی رشد کنه .. نتیجش میشه یک فردی که خیلی توی در و دیواره و با همه درگیره.. با خودش با خدا با دیکران با دولت ووووو همه چی درگیره !!! مثل همین قشر به اصطلاح روشن فکر که با همه چی درگیرن !!!

    من باید یاد بگیزم ناظر و مشاهده گر باشم… ناظر بر افکازم بشم .. چی توی ذهنم میگذره ؟؟ باید حواسم بهش باشه.. اگر این فکره حس بدی بهم میده باید اون فکر‌ رو تحلیل کنم و آنالیز کنم تا به حس خوب برسم ..

    پس در کل از حواشی دوری کنم .. میدونم همیشه این موضوع رو یادم میره که از ادم های منفی دوری کنم .. اشکال نداره باز هم یاداوری میکنم و یاداوری میکنم ووووو تا زندگیم شکوفا و شکوفا تر بشه ..

    البته که بهتر شده و کمتر منفی ها دور و برم هستن .. چون خودم کمتر‌به دنبال بحث کردن و قانع کردن دیگران هستم و کمتر غر غر میکنم و کمتر میخوام دیگران رو تغییر بدم و کمتر میخوام هی این صحبت ها رو به بقیه انتقال بدم..

    زندگی میتونه زیبا باشه اگر ذهن من زیبا بشه

    خدایا شکزت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    سلام بر همه عزیزان

    گام هشتم خانه تکانی ذهن

    خدایا شکرت که تا این قسمت منو همراهی کردی و در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم

    این فایل و تقریبا یکی دو ماه پیش مجدد گوش دادم و اون موقع کامنت گذاشتم و گفتم در بهترین زمین و بهترین موقع هدایت شدم سمتش اما الان میگم بهترین زمان برای گوش دادن این فایل فقط همین موقع بود و کاملا موقیعت مناسب هنوز گوش نکرده گفتم چقدررر بموقع

    دقیقا امروز سر ناهار مادرم راجع به اتفاقاتی که در حال رخ دادن تو یه کشور دیگه بود داشت حرف میزد و گفت میدونی اون علامت مشکی که تلوزیون زده چیه؟ گفتم نه نمیخوامم بدونم زیر لب یسری چیزها گفت اما من سرم و انداختم پایین غذامو خوردم و تو ذهنم داشتم با خودم حرف میزدم یعنی یجورایی اعراض میکردم

    من باید زندگیمو بسازم و اجازه ندم جریانی منو با خودش همراه کنه چون من جریان زندگیمو خلق میکنم

    هربار که این فایل و گوش دادم بازم دقیقه ای ثانیه ای جمله ای انگار بار اولشه خدایا چیجوری ممکنه الان این جریان و جریانی اجازه نده تو رو با خودش همراهی کنه رو همون دو ماه پیش من نشنیدم اصلا

    بپذیر که هم خودت ممکنه اشتباه کنی هم دیگران و بخاطر این خودت و بقیه رو سرزنش نکن

    واقعا چند ماهی هست دارم روی این موضوع کار میکنم چون قبلا هم گفتم هم این فایل هم همزمان فایل خودمان را هم قضاوت نکنیم چه برسه دیگران و گوش داده بودم و چون موضوع و صحبتهای استاد تو هر دو فایل دقیقا عین هم هست من این موضوع رو تمرین کردم برای خودم و اصلا نمیدونین بعدش حالم چیجوری دگرگون شد کاری به اتفاقاتی که بعدش افتاد ندارم همینکه من یه نشتی رو جلوش گرفتم و باعث شد حالم بهتر و بهتر بشه کلی اتفاقای خوب پشت هم بعدش برام افتاد و نوشتمش تا یادم نره و ادامه ش بدم

    دنبال کردن اخبار منفی و توجه بهشون با هر دلیل و منطقی و هر برچسبی (روشنفکری و…) باعث بیشتر شدنش میشه

    همیشه نجواها و منفی ها میرن سر و شکلشون و عوض میکنن و حتی وقتی میبینن تو داری روی خودت کار میکنی به شکل مثلا مثبت میخوان وارد زندگیت بشن تا از راه بدرت کنن حالا یا سر و شکل مثلا مثبت میگیرن یا کلمه ش در ظاهر با کلاسه مثل همین ادای روشنفکری یا مثل کمالگرایی و….

    مسئولیت پذیری + مدیریت کردن شرایط

    هردوش برای خودش پکیج جداگانه ست ک ترکیبش کولاک میکنه اینکه تو هر شرایطی تو مسئولیت کار درست یا غلط خودت و گردن بگیری و بتونی بگی خب الان چیکار کنم بهتره یعنی مدیریتیش کنی بقولی گل و زدی و نصف مسیر و رفتی

    من دو تا تجربه و یادم افتاد آخر صحبتهاتون که بگم

    یکی این موضوع یادم اومد آخرین باری که رفتیم پل طبیعت و من کلن بچه تهرونم و گردش و تفریحی باز اما چند ماه پیش اولین بارم بود میرم و هربار یا نمیشد برم یا یه هر دلیلی حالا کلن نررفتم و شبم بود یه قسمتهایی از پل وقتی پایین و نگاه کردم ترسیده بودم میخواستم خودم بزنم به اون راه که من نترسیدم اما واقعیت ترسیده بودم و وقتی دوستم بهم نگاه کرد اولش زد تو شوخی خنده بعدش دید واقعا دارم میترسم دل به دلم نداد به حالت خیلی منطقی و معمولی گفت هواپیما رو که کلن با ارتفاع زیادی از زمین بالاست و سوار میشی هیچ سازه ای هم بهش وصل نیست نمیترسی اونوقت این ارتفاع کمتر و با اون سازه ها که از زمین نگهش داشته رو میترسی؟ باورتون میشه اینقدر منطق پشت حرفش بود که یه لحظه انگار دکمه شجاعت در من فعال کرد کمرم که یکم خم شد و راست کردم اهم اهم یه نفس عمیق و حتی رفتم جلوتر کنار نرده هاش از بالا پایین و نگاه کردم و ماشین هایی که خیلی کوچولو بودن با خودم داشتم به منطق و کلن ترس ها که بیهوده هستن و ایمان و اینجور مسائل فکر میکردم همون بالا خواهرمم باهامون بود خندید گفت خیلی جوگیری :))) ولی من به این موضوع که اگه برای هر ترسی دلیل منطقی بیارم راحت تر میتونم باهاش کنار بیام فکر میکردم

    مورد بعدی که راجع به افراد غیر فرکانسی گفتین

    ما خیلی ساله که با فامیل رفت و آمدی نمیکنیم من و خواهرم ولی مادرم رفت و امد میکنه با فامیل پدریم با اینکه پدرمم فوت شده خیلی ساله ولی مادرم همچنان خیلی گرم باهاشون در رفت و آمده یه مدتیه حالا به هر دلیلی کمتر میرفت سمتشون نمیدونم سر چه موضوعی پشت تلفن با برادرم داشت میگفت که یعنی چی و واا اینا چرا اینجورین و اینا بعدش اومد که فاز درد دل بگیره با منو خواهرم و خب ما معمولا کابل و میگیریم اینجور مواقعا :)) گفت آره بابا اصلا دیگه باهاشون رفت و امدم نمیکنم والاا خواهرم گفت خودت نبودی اصرار داشتی ما باهاشون رفت و امد کنیم برای اینکه کم نیاره و میدونست که ما کاری دیگه باهاشون نداریم گفت نه من شما رو نگفتم شما میتونین برید من دیگه نمیرم :))) اینا مثال هایی بود که یادم اومد نمیدونمم چرا گفتم شاید خیلی ربطی به موضوع نداشت ولی خب میشه گفت تو هر شرایطی میشه خودمون و برای لحظاتی جای طرف مقابل بزاریم اینجوری کم کمش اینه اگه حتی مار و عصبی کرده باشه هم کمتر از دستش حرص میخوریم یا خیلی موارد اصلا توجه ای نمیکنم و این خودش کمتر میکنه اون بخش رفتار آدمها رو با ما

    ممنونم از استاد و مریم عزیزم بازم مثل همیشه خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      الهام رهنما گفته:
      مدت عضویت: 1608 روز

      سلام ندای قشنگم چقد از پیام چطور هدایت شدی به این بهشتت لذت بردم چقد باهات همراهی کردم واقعا همه دوستایی که اینجا جمع شدیم و خانواده خودم میدونم حتی شاید باورت نشه بیشتر از خانوادم چون ی زبان مشترکی داریم که خود خانوادمم درکش نمیکنن دقیقا امروز بخاطر اون اتفاقی که افتاده دیدم که چقد آدما پیگیری میکنن اومدم خونه مامانم بهم گف ولی من اصن توجه نکردم و توجه صدم و گذاشتم رو خانه تکانی ذهنم که مریم گلی قشنگم داره زحمتش و میکشه و چقد گام هشتم حال الان منو زد واقعا هرروز بیشتر از دیروز شگفت زدمون میکنه استاد دلبرمون با اون قسمت کامنتتم خیلی حال کردم منم پدرمو از،دست دادم و با فامیل پدرم رفت و امد داشتیم سر یه موضوع خیلی خاله زنکی قط،ارتباط کردیم مامانم خودش گف که دگ کلا با هیچ کس رفت و امد نمیکنه خیلییییی حال خوبی داره اونجا که استاد میگه ادما خودسون حذف میشن از زندگیتون دقیقاااا عین یه موفقیت بزرگه برام و خیلی خوشحالم یهویی و بدون هیچ دلیلی حسم گف که اون قلب کنار اسمتو پررنگ کنم تا هرسری میای و کامنت قشنگ میذاری بیام و با عشق بخونم مررررسی که هستین بی،نهایت عاشقتونممممممم خدایا صدهزار مرتبه شکرت بینهاااااایت شکرت من خوشبختممممم من رهاااااا از،همه چیزم و فقط،دارم لذت میبرمممممم مرسی که این کامنت و گذاشتی تا راغب بشم جوابتو بدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        ندا گلی گفته:
        مدت عضویت: 1833 روز

        سلام الهام عزیزم

        مرسی عزییزم یه عالمه دوستای با اسم قشنگ خودت الهام به دوستام اضافه شدن جدیدا هروقت میام پاسخ کامنتمو میخونم میبینم الهام ها جواب دادن قلب قلبی شدم

        بقول دوستمون الهام و ندا یجورایی اسماشون هم معنی هستن

        ممنونم عزیزم واقعا اینجا حکم بهشت و داره برای همه مون من خودم چهار ساله عضوم ولی هر روز احساس میکنم بزرگتر میشم یعنی از دید قوانین الان چهار سالمه اما چهار سال قوووی چهار سالی که نمیتونم بگم هر سال واقعا هر روز دارم رشد خودمو میبینم بقول گیم بازا انگار یه جون به جونام اضافه میشه

        وقتی داشتی داستان مادرت و میگفتی منم اومد صحنه ها جلوی چشمم میدونی فرکانس حتی اون یه ذره ارتباطی هم که از طریق مادرم با خانواده پدریم بود و قطع کرد حالا نه فقط بخاطر فوت پدرم این ارتباط قطع شد کلن ادمهای اجباری که فقط از روی جبر مجبور بودی تحملشون کنی همه پراکنده شدن بدون هیچ دعوا و درگیری الان کل فامیل من شده یدونه خالم که اونم چند ماه یبار میبینیم همو تازه اونم خیلی تغییر کرده و هربار داره خودش و تغییر میده این باعث شده ما الگوی مادرم بشیم و شاید روند تغییرش کند باشه اما خودشم داره انگار تغییر میکنه و اینه جهان فرکانسی

        مرسی عزیزم بابت انتقال حس خوبت لذت بردم اومدم اینترنتمو خاموش کنم بخوابم یه حسی ناخوداگاه خودش منو هدایت کرد مجدد روشن کردم اومدم تو سایت این حس قشنگ و دریافت کنم قبل خواب و با فرکانس خوب بخوابم خدایا شکرت بازم ازتون ممنونم قشنگم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مرضیه رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    دوستان مورد اصلی این کامنت که خواستم عنوان کنم

    اینه که در واقع در تمام مدتی که برام ماجراها پیش اومد مواقعی که خواستم دقیقا کانون توجه خودم رو کنترل کنم ودر موردش با دیگران هم صحبت نکنم وبه قانون توجه کنم سود کردم واقعا نتیجه دیدم از اطرافم ارتباطاتی …

    یعنی کلا تا من بی توجه به این مسیله میشدم واز وقتی پذیرفتم همه آدما یه جور نیستن صرفا

    یعنی آدما بدم نیستن ومثل هم نیستن وباهم فرق میکنند واین قانون طبیعته و

    اینکه من مثل بقیه آدما که میشدم وهم رنگ اونا میشدم وتو موج اونا قرار می‌گرفتم

    می‌دیدم وااااایییی خدایی من من اینا رو نمی خواهم و دوباره بر می‌گشتم تو مسیرم واز خدا سپاسگزاری میکردم که این مسیر چه آرامشی داره

    وبسیار متفاوته با بدنه جامعه

    واحساس استاد رو درک میکردم که کار راحتیهم نیس و نام امید نمی شدم واز همون جا که تصمیم می‌گرفتم که دوباره تمرکزم رو بزارم روی خودم. نه هیچ چیز وهیچ کس دیگه

    وچقدر در این مدت زندگیم متفاوت تر شد ومن بزرگتر شدم خودم رو بهتر شناختم

    ترسام رو بهتر شناختم.

    شرکام رو شناختم که خیلی مخفی بود در درونم

    وچقدر ارتباطات من کیفیتش بهتر شده

    با همسرم

    همسرم نسبت به من ودخترام نسبت به من

    واقعا معجزاتی رو دیدم که بیش از اون چیزی بود که تصور کنم

    کیفیت ارتباطاتی خیلی بهتر شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  7. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2869 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به خودم و خدای خودم و همگی دوستانم و این فایل ارزشمند که خود خداست و استاد عزیزم

    راستش من دیروز یه لحظه فایل لایو۱ بهم گفته شد خیلی سریع که استاد در مورد توی جریانه گله و شکایت در مورد خرابی و سیل و به زعم مردم عام اهمال کاری دولت همان سیلی که امد و در دوهفته خشکسالی ۵۰ سال گذشته را جبران کرد

    حتما یادتان هست

    استاد گفت که مسئولیت پذیر باشید مسئولیت زندگی خودتون بپذیرید

    (با یاد اوری نکاتی که از لایو۱ برایم در ذهن مانده است میخوام نکات مهمی را یاد اور کنم برای خودم و تصویری ذهنی من اینه که این لایو با لایو ۱ یک موضوع هست و استاد در اون فایل دقیقا همین جنس حرفا رو با شدت بیشتری گفتن که فکر میکنم یه سریا اونجا بهشون برخورد)

    فقط کافیه بشینم و بشمارم که توی این دو سه سال اخیر گوشامون با چه خبرایی پر شد

    سیل شورش گرانی بنزین براثر شورش و کرنا و این قضیه سردار سلیمانی(که من با یه حساب سطحی انداختن در ابتدا متوجه شدم آقا این ارزوش بوده که شهید بشه پس باید یه دست خدایی میومده تا اونو به خواستش برسونه) البته که این إگاهیی به راحتی برای عموم مردم اصلا قابل هضم نیست

    و….. الا ماشالله

    هر بار گله هر بار شکایت

    آقا استاد میخوام بگم میگی شرایط حساس کنونی تلویزیون همیشه میگفته از رهبر گرفته تا دولت و….

    پدر از ابتدای تولدم تا همین امروز کلمه اوضاع خراب است داره تکرار میکنه

    گاهی کفور میشم و میخوام بهم بریزم

    مثل امروز که دقیقا به تضادی باهم خوردیم

    و من احساس کردم داره بهم ظلم میشه

    مشغول درست کردن ناهار بودم که بعد از پخش موزیک این فایل را که امروز دانلود کرده بودم پلی شد و گوش دادم

    میدونید چی فهمیدم اینکه من از یه عامل بیرونی خودم توی کوچک ترین خواسته هام انتظار دارم بعد توقع دارم که اونی که هم فرکانس و هم مدار من هست عالی باشه و اون بی توقع و با خودش در صلح باشه ولی من نه این حق دارم که انتظار داشته باشم

    چرا انتظار دارم پدرم بشه قانونمند!!

    درحالی که این منم که دارم خلق میکنم با کانون توجهم شرایطتو!!!!

    انتظار و توقع معنی شرک میده نه؟؟!

    خیلی رفتم توی فکر و با خدای خودم حرف زدم البتع قبلش یه گفتگویی بینمان شد و گفت تو فقط کافیه هرجا که نگاه میکنی منو جستجو کنی تمام

    خدا رو ببینی

    و ادامه ادامه

    تا توی این فایل به یه نگاهی رسیدم که چرا اینقدر خودم حتی در دریافت الهامات خداوند اذیت میکنم

    من میخوام اسون باشه میخوام جاری بشه

    چرا توی این قدم های اولی که تازه شروع و کردم و حتی نمیتونم ادعا کنم که ۵ درصد تونستم باورام تغییر بدم انتظار بیجا دارم که خب دیگه نجوا نباشه و من بفهمم خدا چی میگه

    اونجا بود که تصمیم گرفتم ذهنم کنترل کنم و به آرامش بیشتر با خدای خودم برسم

    استاد چقدر چقدر این فایل جواب سوالات این اخیر من بود

    هی میدیدم خانوادم مدام دارن شکایت میکنن

    توی کوچکترین چیز

    اعصابم خورد شد گفتم کجای کار میلنگه

    تا اینکه شما در این فایل گفتید که اگر جوری که بقیه فکر میکنن توجه و فکر کنم و عمل کنم

    لاجرم نتیجه ای مثل اونا رو میگیرم

    پس من به جای توقع از پدر و مادرم بیام سطح توقع خودم از دیگران بیارم پایین و بشینم تمرکزی تر روی خودم کار کنم

    همونطور که الان ادمای مدار قبلی من نیستن

    حتی حتی با وجود از لحاظ فامیلی نزدیک بودن و گاهی با مادرم ارتباط برقرار کردن دیگه نه من سمت اونا میرم نه اونا سمت من میان

    قبلا هر روز زنگ و پیام بود

    اونا نیستن و ادمای جدید وارد زندگیم شدن ادمایی که جنس خالص بیشتری دارن چون من توی این مدت یه شجاعا نشون دادم

    یه ادمایی ایگنور کردم گفتم من نیستم

    چون حرکت کردم

    حالا با این حرف های شما کمی ایمانم قوی تر شد

    این موضوع خیلی مهمه من اگر یه بار بهش بسنده کنم باز یادم میره و باید تکرار کنم

    اگاهانه

    نکاتی نوشتم از این فایل

    استاد شما چقدر عزت نفس دارید

    حال کردم گفتم ببین عباسمنش خوب بازی فهمیده

    استاد:

    من برام مهم نیست که شما بگید درست یا غلطه

    خدایی کدوم استاد و معلمی رو دیدین اینطوری بگه 😆

    من ندیدم

    اون چیزی که من بهش اعتقاد دارم در موردش صحبت میکنم اونایی که توی این فضا باشن میفهمن و اونایی که نباشن بعد میفهمن و یه تیکه رو هم خودم اضافه میکنم یه سریا هم نمیفهمن اصلا

    حالا استاد میاد دلیل این نگاهش میگه :

    👇👇👇👇👇

    به این دلیل که من مطمئنم (ایمان و باور و یقین زیادی که تونسته بر نجواهاش غلبع کنه)

    این نوع نگاه که باعث خوشبختی میشه اصلا نگران نمیشم که کسی حرفهای منو قبول کنه یا نکنه..(رسما استاد داشت میگفت شما هیچ تاثیری توی خلق اتفاقات زندگی من ندارید اون خدای من خیلی قدرتمندتر فالورامه)

    استاد وقتی این حرف میزنیا من بیشتر عاشقت میشم

    این همون مهم نبودن نظر دیگران

    همان عدم تلاش برای جلب توجه عامل بیرونی

    همان عزت نفس

    همان سبک شخصی

    همان چیزی که من سعی میکنم آگاهانه انجامش بدم

    و تا الان تونستم انجامش بدم

    و ایشالا از این به بعدم خواهم توانست

    این فایل مرا مشغول کرد این چیزایی که استاد گفت یه سری الگو های تکراری و اتفاق هایی که اصل تکراری و ادمهایی که رفناری تکراری دارن

    دقیقا دقیقا میتونم تایید کنم وقتی یه دزدی بیاد توی روستای پدریم یه ادمی بخواد یه کاری کنه

    یه نفر بخواد عروسی کنه بخواد طلاق بگیره بخداد خونه درست کنه ووووووووو

    دیگه میشنن خبر میدن

    حواشی و کل اصل صحبت میکنن

    در این حد که یه سریا که جمع بسیاری هستن به هم دیگه لقب ادم اخباری میدن

    حالا این موصوع توی شهر و بعد استان

    و بعد کشور صدق میکنه

    اما سوال اینجاست که چرا این ادمها روز و شبشون دنبال این کار هستن؟!

    مگر برای این کار بهشون دستمزد لحظه ای میدن؟؟؟!

    یا

    گاهی میشینبم میشینیم فکر میکنیم در مورد مملک و جهان و کشور و فلان خانواده و فلان… بعد اخرش میگیم ما که هیچ قدرتی نداریم

    آیا ما هیچ قدرتی نداریم و کارمون غُر زدنه؟؟؟!!!

    اصلا الگو میبیند میگیم مملکت دست فلانیه و بعدش میشنیم غر میزنیم

    تهش ام بعد غر میگیم بهمون ظلم کردن حالا توی اسکیل کوچکتر میگم میگیم فلان شخص پدرم مادرم همسرم خواهرم و برادزم و… بهم ظلم کرد

    غرشم میزنیم و اخرشم خودمون در نهایت برگی باد میدونیم

    اره کشورم اینجوریه اره پدرم اینجوریه

    اره باید ساخت

    من اوایل اشنایی با استاد بودم با پدرم کش و مکش داشتم نمیتونستم زوراشو بپذیرم (البته هنوزم مقاومتا دارم) بعد مادرم میگفت باید بسازی خداروشکر کن بابات اهل دود و دم نیست

    من نپذیرفتم نپذیرفتم

    اگر الانم دارم کار میکنم نه بخاطر استاد نه هیچ فرد خاصی توی زندگیم

    اصلا همش دارم سعی میکنم که برای کسی دنبال موفقیت نباشم

    کسی توی دنیای من نباشه

    بخاطر همین میگم استاد بازی فهمیده

    اخر چرا من اینقدر به این شیوه که انتخاب و کردم و سبکی که دوست دارم ایمان نداشته باشم که یک : روی دیگری انرژی بیهوده نذارم

    دو:فارغ از اینکه بقیه دوست دارن یا ندارن به مسیری که دوست دارم برم

    من خیلی باید تکاملی بشینم به اینا فکر کنم

    این فایل این حرفها این تضادها امده منو ببره جایی که میخوام

    این فایل باید هر بار باز گوش داد اصلا به یه قدرتی از خودتون میرسید که نگو

    استاد عزیزم دست قدرتمند خداوندم سپاسگزارم

    که با فرد قدرتمندی چون شما هم مدار شدم و هر روز بهتر از دیروزم میشوم

    این جمله از لایو۱ یادگار مینویسم هر کسی با عباسمنشه باید قوی باشه هر کسی با عباسمنش بوده بدون استثنا قوی شده اونایی که از لحاظ فرکانسی بودن نه مکانی

    عاشقتونم تا بعد..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2429 روز

      سلام بر مریم قهرمانم

      مریم عزیزم سلول به سلول هایم باهات خواند و لذت برد و اشک شوق ریخت برای این هدایت های نابتچقدر بی نظیر جاری کردی آگاهی های خداوند را دربهترین زمان و مکان خداوندم را هزاران بارشکر میکنم که هر لحظه هدایتم میکنه به سمت عالی ترین هاو بهترین ها خدارو هزارانبارشکر میکنم برای وجود نازنینت برای وجود نازنین خودم برای این همه نعمتو فراوانی و ثروت عشق من بی نهایت سپاسگذارم که مثل همیشه عمل کردی به تک تک هدایت های نابت و نوشتی عاشقتم عاشقتممم عاشقتم خداوند ره گشای مسیرت باشه به سمت نعمت ها و فراوانی ها و بی نهایت زیبایی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نرگس نوشادي گفته:
      مدت عضویت: 2418 روز

      دوست هم فرکانسی عزیزم سلام

      چقدر عالی نوشته بودی لذت بردم از اینهمه تعهدت از کارکردن روی خودت از فاصله گرفتن از افراد نامناسب از ایمانت از خلق زندگی به سبک شخصی خودت

      دمت گرم رفیق

      عالی هستی تو

      مطمئنم خیلی زود میای از نتایج فوق العاده ت برامون مینویسی

      در پناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1977 روز

      عاشقتم مریم نازنین و قدرتمند

      عاشقتم انقدر زیبا بازگو کردی

      تحسینت میکنم برای این تعهد و کارکردنت،

      تحسینت میکنم انقدر فوق العاده ای دختر نازنین،

      الهی که بی نهایت بدرخشی رشد کنی بی نهایت خودتو تجربه کنی و لذت ببری،

      واقعا سپاسگذارم برای کامنت فوق العاده ت مریم جانم،

      در پناه رب العالمین باشی❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    دانا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان در این دوره

    امیدوارم که همیشه شاد و سالم و خوشبخت و ثروتمند و سعادتمند باشید

    توکل بر خدا شروع کنیم به گذاشتن ردپای گام هشتم در این پروژه فوق العاده که خانم شایسته لطف کردن برامون آماده کردند

    میخوام از داستانی شروع کنم که دقیقا همین امروز برام اتفاق افتاد و به موضوع این جلسه ربط داره

    امروز باز یه ( شرایط حساس کنونی ) رخ داد که فکر کنم همه خبر دارید و اون اتفاقاتی که در لبنان افتاد اما با این قسمتش کاری ندارم , موضوعی که برای من که در این فضا هستم مهمه اینه که با وجود اینکه این جور اتفاقات ( مثل امروز یا جریان هواپیما مثلا یا پلاسکو یا هر اتفاقی مشابه اینا ) هیچ وقت کوچکترین اهمیتی برای من نداشته و بهشون توجه نکردم و کلا پیگیر اخبار نیستم و فکر هم نکردم که در زندگی من تاثیر دارن , اما باز برای من که حتی پیگیر نیستم مثلا امروز دو فرد متفاوت اومدن فروشگاه من و شروع کردن در مورد این موضوع صحبت کردن و تفسیر و تحلیل کردن و دیگه بحثهایی که همه ما ایرانیها میدونیم تو این جور جمعها چی گفته میشه

    و شروع کردم به فکر کردن به اینکه چطور میتونم الان این ورودی های منفی رو ایگنور کنم , هی طرف صحبت از موشک میکرد هی من میگفتم ربطی به ما نداره , از اون تفسیر و از من پیچوندن , بعد یه لحظه به خودم اومدم دیدم کشیده شدم وسط بحث و این بحث کردن خودش یعنی توجه کردن به موضوع و یاد حرف استاد افتادم که گفتن با هیچ کس بحث نکنید که نمیتونید اونارو قانع کنید و فقط یک نشتی انرژی برای خودتون بوجود میارید و بعد از این افکار که تو سرم چرخید گفتم که آقا من کار دارم باید برم و این طور اون بحث رو خاتمه دادم

    و باز شروع کردم به فکر کردن در مورد اینکه این یک تضاد هست برای من , چیزهایی که من هیچ علاقه ای به صحبت کردن در موردشون ندارم اما باز به شکلهای مختلف میان سراغ من و الان دیگه میدونم که فرکانس خودم هست که داره این بحثها رو به سمت من میکشه و باید بیشتر کار کنم روی خودم تا جهان در زمان مناسب من رو به جایی هدایت کنه که کمتر و کمتر با این موضوعات برخورد کنم .

    یعنی دقیقا همه ما میدونیم که چقدر بیکار و بیعار زیاده که دنبال یه موضوعی میگردن که در موردش صحبت کنن ولی وظیفه من اینه که به موضوعاتی که احساسم و بهتر میکنه توجه کنم , و دقیقا امروز با وجود اینکه با احساس خوبم طبق درخواستم فروش خوبی رو جذب کرده بودم , با این چند دقیقه بحث کلا موضوع فروشی که داشتم یادم رفت و توجهم رفت سمت چیزای دیگه .

    الان یاد یه طنز قدیمی افتادم که خبرنگار از پیرمرد پرسید راز اینکه تو این سن انقدر خوب موندید چیه و پیرمرد جواب داد رازش اینه که با کسی بحث نکردم و خبرنگار پرسید مگه میشه با کسی بحث نکنید و پیرمرد جواب داد که : حق با شماست , نمیشه – و حتی با خبرنگار هم بحث نکرد

    و خدا رو شکر میکنم که با وجود همچین فضایی که ما درش قرار داریم هر روز بهمون یادآوری میشه که ما برگی در باد نیستیم و نباید اجاره بدیم که جریان اکثریت جامعه روی مارو هم به سمت خودش بکشونه ,

    وظیفه من اینه که توجهم رو روی چیزهایی بذارم که احساس بهتری به من میده و این کار اگر بصورت مستمر انجام و تبدیل به عادت بشه در من , بلاخره کار خودشو میکنه و منو به سمت شرایط دلخواهم هدایت میکنه طبق قانون

    استاد واقعا این میزان از تسلط شما به موضوعات را تحسین میکنم و چقدر مثالهی جالبی برای آموزشهاتون بکار میبرید ,

    خدارو شکر میکنم بابت هدایت شدن به این مسیر زیبا و این مکان توحیدی

    خدارو شکر میکنم که کمکم کرد در این گام هم به تعهدم عمل کنم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    سکینه دهقان گفته:
    مدت عضویت: 942 روز

    سلام به خالق تمام هستی سلام به همه عزیزان هم فرکانسی سلام به پیامبر زمانه که تمام حال خوبم وتمام فرکانس های عالی تو زندگی مدیون ا ستا دم

    امشب تولد نوه ام بود

    من وقتی فرکانس خوب وعالی باشیم تمرکز رو زیبای ها رو شادی

    وخیلی خوش گذشت

    کلی زدیم رقصیدیم

    خدا را شکر

    خدایا شکرت که چقدر

    این سایت الهی فقط شادی وتوحید را شناختن

    را به طور درست خدایا شکرت که روز به روز حالم بهتر بهتر میشه وخدا گواهه تمام آدم های منفی دور بر من به خودی خود کنار رفتن ومن روز به فرا وانی بیشتر در زندگی هست وزمانی که اگاهی من بیشتر شد دیگر نیازی نیست برای هر چیزی واکنش نشون بدیم و روز به روز زندگی من زیباتر میشه وهر لحظه احساس شادی احساس خوب دارم در پناه حق صحیح وسالم باشید استاد جان وخانم شایسته مهربان چقدر پروسه کام به کام قشنگ توضیح دادید بارها و بارها گوش کردم ودقیقا این اتفاقات برای ذهنم افتاده چقدر اروم شدم گفتگوی ذهنم تمام شده وبا خودم در صلح هستم وچه لذتی دارد وقتی دیکران را رها میکنی چه در ذهن چه در گفتار و در لحظه زندگی کردن چه زیباست خدایا سپاسگزارم که مرا به سایت هدایت کرد ی تا ذهنم اروم بشه فکر م اروم بگیره تا بتونم با خدا ی خودم صحبت کنم وبیشتر با او در ارتباط باشم وهمه اینها مدیون زحمات استاد گرامی وخانم مریم عزیز است در پناه حق صحیح وسالم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1940 روز

      سلام به شما دوست عزیز

      تولد نوه گلتون رو تبریک میگم انشالله بهترین سال عمرشو تجربه کنه و هر سال از عمرش میگذره از سال قبل براش بهتر بشه

      سپاسگزارم بابت کامنتتون

      منم حال شما رو دارم مخصوصا اونجایی که گفتین چقدر خوبه که روی خودمون تمرکز میکنیم و کاری به بقیه نداریم دقیقا زندگی یه رنگ و بوی دیگه ای به خودش میگیره وقتی صد تمرکزمون روی خودمونه

      الهی همیشه همینقدر حال دلتون خوب باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    علی سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 3278 روز

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی و استاد عزیز و خانم شایسته

    بعد از دیدن این فایل خیلی حس خوبی بهم دست داد و خواستم یه سری مسائل رو با همه دوستان به اشتراک بزارم

    اول از همه بگم خدا رو صد هزار مرتبه شکر که من این قدر تونستم ورودی های ذهنم رو کنترل بکنم و کانون توجهم فقط به سمت خوبی ها و زیبایی ها باشه که الان از زبان استاد این خبر رو شنیدم و راستش رو بخواهید خیلی متوجه نشدم دقیقا چه اتفاقی افتاده فقط متوجه شدم که یک سری از افراد کشته شدند فقط همین و به چه شکل ؟ و در کجا ؟ واقعا نمیدونم و علاقه ای هم ندارم بدونم دقیقا چه اتفاقی افتاده چون یاد گرفتم به خواسته هام توجه کنم نه به ناخواسته ها و این در صورتی هست که من شخصی هستم که در کرج زندگی می کنم و به خاطر کارم مدام به تهران در رفت و آمد هستم و در این مدت حتی یک بار هم در تاکسی یا مترو یا حتی در بازار تهران از کسی در مورد اتفاقی که افتاده چیزی نشنیدم این در شرایطی هست که در خانه ما میشه گفت زمان زیادی شبکه تلویزیون روی شبکه ایران اینترنشنال هست ولی من در اتاق خودم هستم و باور های خودم رو میسازم و اصراری به تغییر حتی نزدیک ترین افراد زندگیم ندارم ولی این رو فهمیدم باز در ایران یه سری اتفاق افتاد که خیلی از افراد نتونستند ذهنشون رو کنترل کنند شاید خیلی از دوستان در ذهنشون بگن تو که نمیدونی چه اتفاقی افتاده چطور میگی که مردم ایران نتونستن ذهنشون رو کنترل بکنند؟

    و من در جواب میگم شاید من ندونم دقیقا چه اتفاقی افتاده و یک قانون رو خیلی خوب میدونم و درک کردم :

    مهم ترین قانون جهان : این باور ها و فرکانس های ما هستند که نتایج زندگی ما رو خلق می کنند و هیچ عامل بیرونی دیگری وجود ندارد مگر این که ما اون رو باور کنم و بهش قدرت بدیم (که این دقیقا خود شرکه)

    ((هر کسی در هر جایگاهی هست جای درستش همون جاست)) این جمله ای که من هزاران بار به خودم گفتم و هر موقعه در زندگی در حال رشد بودم،پول ساختم،شاد بودم، سپاس گزار بودم و در کل همه چی بی نهایت عالی بوده به خودم میگم علی این جایگاهی که هستی واقعا حق تو هست و تو در جای مناسب هستی و بعضی از مواقع هم که خیلی کمتر شده در زندگی من به خاطر اینکه نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم و جوری به اتفاقات و شرایط نگاه کنم که احساس خوبی بهم بده اتفاقات بدی رو تجربه می کنم احساسم بد میشه ناراحت میشم نا امید میشم و در این شرایط هم باز به خودم میگم علی تو باز در جای مناسب هستی و هیچ چیزی اشتباه نشده و حق کسی خورده نشده

    در لایو در قسمتی استاد کامنت یکی از دوستان رو خوندن که این دوستمون گفته بود این اتفاق عمدی بوده

    خب من پیشنهاد میکنم به این دوستمون فایل اعتماد به نفس چیست ؟ استاد رو از بخش محبوب ترین فایل ها نگاه کند و قسمت چهارم رو کامل گوش کند در این فایل استاد ریشه کلمه ظلم را در قرآن به صورت کامل توضیح داده که ما هیچ وقت نمی تونیم به کسی ظلم کنیم (البته اگر اون شخص این رو باور داشته باشد که در غیر صورت شرکه) یا حق کسی رو بخوریم چرا ؟ چون این دقیقا با همون قانون اصلی جهان که ما خالق شرایط خود هستیم تضاد داره

    حالا شاید بگید در این اتفاق خیلی ها کشته شدند ولی باید بگم خب شاید باور ما در مورد موضوع مرگ یکم ایراد داره به خدا مرگ پایان زندگی افراد نیست این نیست که ما بتونیم با کشتن کسی به زندگی اون پایان بدیم و اون شخص رو نابود کنیم توصیه میکنم برای درک بهتر این موضوع فایل ما بی انتها هستیم رو از بخش محبوب ترین دانلود ها نگاه کنید

    و در نهایت چیزی که خودم بهش رسیدم و با تمام وجود درک کردم اینکه ما در این جهان چیزی به عنوان اتفاق خوب یا اتفاق بد نداریم صرفا یک سری اتفاق خنثی هستند که ما با توجه به نگاهمون به این اتفاق ها بهشون شکل میدیم به طور مثال بالا رفتن قیمت دلار یک اتفاق هست حالا این خوبه یا بد برمی گرده به نگاه ما به این موضوع که برای ما این اتفاق بد بشه یا خوب و این باعث میشه یه سری اتفاق های یکسان برای افراد یک جامعه نتایج متفاوت رو ایجاد کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      امیرحسین دانش گفته:
      مدت عضویت: 3034 روز

      بسیار عالی و بی نظیر،مدتهاست دارم روی موضوع کنترل ورودی ها و کنترل ذهن کار می کنم و تو اکثر مواقع هم خیلی خوب عمل می کنم و با اطرافیانم فرق عمده ای دارم اما روز شنبه صبح تا ظهر کنترل ورودی های ذهن رو نتونستم بدرستی انجام بدم و در واقع احساسات و افکار منفی به من قالب شد،با اینکه اصلا دنبال کردن اتفاقات منفی رو دوست ندارم اما دائم در معرض اخبار منفی هستم و بعضی مواقع ناخواسته هم خودم این کار رو می کنم،اما بعد از خوندن کامنت شما تصمیم گرفتم رسیدن به سطح توان ذهنی شما برای کنترل ورودی ها رو یکی از اهداف خودم قرار بدم،اینستاگرام شاید بدترین عامل انتقال افکار نفی و ناراحت کننده و بدردنخور هستش که خیلی به افراد لطمه می زنه,من از همین روز شنبه بعد از اوج گرفتن اخبار منفی در رابطه با سقوط هواپیما سریعا اینستاگرام رو پاک کردم و حالاحالاها قصد بازگشت ندارم، با تمام قدرت و اطمینان می گم راه موفقیت و خوشبختی از توانایی کنترل افکار و کنترل ورودی های ذهن می گذره.با آرزوی سعادت و حال خوب برای شما و دوستان گرامی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        علی سلیمانی گفته:
        مدت عضویت: 3278 روز

        سلام امیرحسین جان خیلی خوشحالم که دستی شدم از دستان خداوند و تونستم (یعنی نشونه ای شدم از سمت خدا) به پاسخ به سوال یا تضادی که بهش برخورده بودی

        واقعا موضوع کنترل ذهن خیلی موضوع مهمی هست و عامل تمام اتفاقاتی که ما خودمون به زندگی خودمون دعوت می کنیم

        اما باید بگم که خود همین کنترل ذهن هم تکامل داره یعنی یک فردی که همش توجهش به اخبار بد و ناخواسته ها بوده نمی تونه یک دفعه بیاد و ذهنش رو کنترل بکنه و جوری به مسائل نگاه بکنه که احساس خوبی بهش دست بده و سپاس گزار باشه این فاصله زیاد فرکانسی فقط و فقط با تکامل طی میشه

        اگر یک زمانی به هر دلیلی احساسمون بد شد خودمون رو سرزنش نکنیم فقط سعی کنیم کم کم جوری به همون مسئله نگاه کنیم که احساس بهتری بهمون دست بده و این کار رو ما می تونیم با شکر گزاری و توجه به چیز هایی که در حال حاظر داریم انجام بدیم کلا قانون اینکه که احساس خوب = اتفاقات خوب

        اگر واقعا این موضوع رو درک و باور کرده باشیم که کانون توجه ما باور های ما رو می سازند و باور های ما زندگی ما رو و ما تنها خالق زندگی خودمون هستیم دیگه هر چیزی رو گوش نمی کنیم در مورد هر چیزی صحبت نمی کنیم به هر چیزی توجه نمی کنیم یعنی درک خود همین قانون به ما در کنترل ورودی های ذهنمون خیلی کمک میکنه و راهکار های خیلی خوبی بهمون میده

        البته که باید یه سری اقدامات عملی هم انجام داد که من اقداماتی که خودم همیشه سعی می کنم انجام بدم و میشه گفت تقریبا خوب انجام میدم رو میگم

        نکته اول اینکه من در اینستاگرامم فقط پیچ اصلی استاد که در همین سایت آدرسش هست رو دارم به خاطر دیدن لایو ها و ویدیو های IGTV که گاها در سایت قرار نمیگیره و تنها دلیل وجود این اپلیکیشن در گوشی من هم فقط همینه الان نزدیک سه ماه هست که این کار رو انجام دادم و دیگه در اینستاگرام بیهوده نمی چرخم چون من خالق زندگی خودم هستم و خودم باید مشخص کنم چه ورودی هایی داشته باشم نه اینکه ورودی های زیادی بدون اینکه هیچ کنترلی روی اونا داشته باشم وارد ذهنم کنم و در نهایت به فردی واکنش گرا تبدیل بشم

        نکته دوم اینکه از دوستان و افرادی که منفی هستند خیلی غر میزنن و کلا همش توجهشون به ناخواسته هاست و زمین و زمان رو مقصر حال خودشون میدونند دوری می کنم و این رابطه رو به صورت فیزیکی قطع می کنم البته که من روی باور های خودم کار کردم و تعداد همون افراد خیلی خیلی کمتر شده (قانون کبوتر با کبوتر باز با باز )

        نکته سوم اگر در جمعی هستم و افراد همش دارند غر میزنن و از شرایط فعلی خودشون ناراضی هستند در صورت امکان اون جمع رو ترک می کنم یا اگر شرایط ترک اون جمع رو به هر دلیلی ندارم سعی می کنم با یک سوال موضوع صحبت رو عوض کنم

        نکته چهارم من خیلی وقته تلویزیون و فیلم و سریال (البته به غیر از انیمیشن که اونم به خاطر تقویت زبان انگلیسی و اکثرا میشه ازشون باور های خوبی ساخت) نگاه نمی کنم و ترجیح میدم غذای روحم رو همیشه سالم نگه دارم و ورودی هایی که خودم میخوام بهش بدم تا در نهایت نتیجه هایی که خودم میخوام در زندگیم بگیرم

        و با تمام این ها ما انسان ها گاهی نمی تونیم ذهنمون رو کنترل کنیم فقط کافی زمان های بیشتری احساس خوبی داشته باشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: