اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
1) از همه جا برای پیدا کردن کار چند سال پیش بریدم و درونم داشت اشک میریخت رفتم یک هتل که از دستشویی آن استفاده کنم ناگهان یه حسی بهم گفت بزار سوال کنم کارمند میخان دقیقا صاحب هتل با کت شلوار جلوی دستشویی بود بعد که از اونجا اومدم برم سلام گرمی کرد با من انگار منتطر من بود و خدا در دلش انداخت که من را با یک شناسنامه استخدام کرد
برای من چایی ریخت بهترین غذا بهترین حمام و جای خواب و یک خانه بزرگ 2000 متری به من هدیه داد
اونجا که همه از من دور شدن خداوند اینطوری از من پذیرایی کرد ممنونم سپاس گذارم شاکرم ای خدای بزرگ من و ممنونم از استاد که یادآوری کردن …البته هزاران جا و مکان بوده که دستم را گرفته این یه نمونه از الطاف خدا بود که خیلی حس کردمش…
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
یادم میاد در مسابقات پینگ پنگ بود که خیلی
به خودم مغرور شده بودم و فکر میکردم اول یا دوم بشوم مثل همیشه …یک اتفاقی افتاد که در دور اول از کسی که بارها با اختلاف میبردمش به راحتی برق باد شکست خوردم و 3 بر دو 2 حذفم کرد اونجا فهمیدم این حس غرور به خود حتی کسی که با اختلاف میبردمش به راحتی من بردد…البته هزاران مثال دارم که این اتفاق بارها در رفتاری روزمره نه مسابقه افتاد برام و من فهمیدم که از کجا داره ضربه وارد میشه
ولی همین که الان میفهمم که با مردم متواضع صحبت کنم و همیشه متواضع سرم را به پایین بیارم مثل ژاپنی ها و ادای احترام کنم حتی برای کوچکتر از خودم با نا توان تر از خودم و هزاران بار شکر میکنم که این اتفاق خوب تواضع را حس میکنم و به راحتی انجامش میدم و سعی میکنم خدمتگذار باشم تا حس ارباب بودن
حس ارباب بودن باعث دور شدن از روح ام میشود و منو و فرکانس ام رو از منبع هستی دور میکند..
سلام بر استاد عباس منش عزیز و توحیدی و درود بر خانم شایسته عزیز و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز و توحیدی ام در این سایت بی نهایت توحیدی و الهی و کشتی نجات بخش؛
بارالها بی نهایت تو را سپاسگزارم بابت این فایل بی نظیر و عالی که به استاد عباس منش الهام نمودی و روی سایت قرار گرفت؛
امروز یکشنبه 22 بهمن 1402، از صبح در حال خواندن کامنت ها بودم و خیلی شور و شوق عجیبی داشتم و با وجود اینکه کارهایی هم داشتم ولی گفتم فقط یک صفحه کامنت می خوانم و بعد کارهایم را انجام می دهم و هدایت شدم به کامنت سعیده شهریاری عزیز در فایل «شکارچی نکات مثبت باشیم»، اولین کامنت در صفحه 43 و شروع به خواندن کردم و اکثر اوقات سعی می کنم که پاسخ های دوستان را به کامنت ها بخوانم و خداوند را بخاطر این آگاهی های ناب و دست اول بی نهایت شاکر و سپاسگزارم، که بعد از گذشت تقریبا یک و نیم ساعت فقط توانستم همین یک کامنت عالی با جواب های بی نظیر آن را بخوانم و خیلی حس خوبی گرفتم و آگاهی ها و هدایت ها و الهامات بی نظیری دریافت کردم؛
وقتی موقع ناهار طبق معمول روزهای تعطیل با خانواده نشستیم بر سر خوان نعمت الهی تا از جوجه ای که به لطف خداوند بر روی منقل و آتش زغال کباب شده بود را نوش جان کنیم (طبق قانون سلامتی)، و طبق معمول باید در این موقعیت فایلی از فایل های استاد را تماشا کنیم و ناهار را با حس بهتری میل کنیم که همسر عزیزم مژده فایل جدید و توحید عملی 10 را دادند و چقدر همزمانی و الهاماتی که از امروز صبح برایم رخ داده و این یکی از همان سوپرایزی بود که امروز صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن از خداوند درخواست کرده بودم که جواب آن را گرفتم و خیلی خیلی حس عالی تری به من داد؛
و الان که این کامنت را می نویسم نیز به اذن و فرمان اوست که می نویسم، و حتی این شعر زیبا هم که قبلا در کامپیوتر ذخیره کرده بودم، با هدایت او در ابتدای این فایل نگاشته شد؛
همانطور که در کامنت های قبلی (در دوره احساس لیاقت) نیز گفتم، مدتی است به لطف خداوند وقتی فایلی می بینیم و یا می شنوم تمام وجود را عشق به خداوند لبریز می کند و ناخودآگاه و بدون هیچ پیش زمینه ای قطعه شعری در وجودم فوران می کند که شاید فقط یک بار آن را در زندگی شنیده ام ولی بلافاصله mp3 خداوند روشن شده و آن را در وجود play کرده و قطعه ای از آن پخش می شود آنگونه که با تمام وجود دنبال پیدا کردن کل شعر می روم تا تمام آن را بخوانم و حسم بهتر شود؛
بعد از دیدن این فایل این حس دوباره به سراغم آمد و شعر دیگری از مولانا در وجود فوران کرد و دستور نوشتن کامنت صادر گردید و گوش به فرمان او کامپیوتر را روشن کرده و تایپ شروع شد؛
ولی وقتی خواستم آن شعر را پیدا کنم خیلی هدایتی و عالی به این شعر زیبایی که به این فایل استاد خیلی خیلی ربط بالایی دارد هدایت شدم و در کامپیوتر بالا آمد و در ابتدای این کامنت قرار گرفت، البته به لطف او و هدایت های لحظه به لحظه اش؛
استاد فرمودند در زندگی هر آنچه که دارند و به دست آورده اند از آنجا بوده که فقط به او امید داشته اند و به او توکل کرده اند و کردیت تمام کارهایشان را به حضرت حق می دهند که الحق و الانصاف اگر هر یک از ما در تک تک و لحظه لحظه زندگی مان ریز شویم و دقت کنیم هرگز چیزی جز این نبوده و نیست و نخواهد بود؛
هر لحظه که آرامم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک ترم از شیر
هر لحظه کوشیدم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آمد زنجیر پی زنجیر
استاد من در این اواخر به درک خیلی خوبی از قرآن و آیات بی نظیر خداوند رسیده ام، نسبت به خودم و این “من” که ما انسانها به آن عادت کرده ایم و فقط من من می کنیم و فکر می کنیم که آآآآآآی ی ی چه هستیم و چه می کنیم و فلان و بهمان!
و آن درک که خیلی به آن فکر کردم و خیلی آن را بررسی کردم و در مورد آن با خداوند حرف ها زدم و باز هم می دانم که این آگاهی هم از خود اوست به من، و اینکه شما بارها در رابطه با قرآن و خداوند و در فایل های متعددی گفته اید که خداوند در اکثر مواقع از ضمیر “ما” برای بیان حرف ها و یا کارهایی که بیشتر انجام داده استفاده می کند و از ضمیر “من”* وقتی استفاده کرده است و می کند که بخواهد به پرستش خودش و به توحید سفارش کند و دستور می دهد؛
و من هم چون مثل شما کسی نیستم که به راحتی و با یک حرف و یا کلام زیر و رو شوم و تغییر کنم و باید حتما آن را بیشتر بررسی کنم و در مورد آن تحقیق کنم تا خودم آن را برای ذهنم منطقی کنم و بپذیرم، و در مورد قرآن هم چون قبلا فقط قرآن را می خواندم و کمی با معنی می خواندم، ولی برای درک بیشتر، وقت بیشتری گذاشتم و مطالعه کردم و چیزهایی را یافتم که واقعا من را نیز مانند همان اوایل شما که با قرآن آشنا شده بودید به شگفتی واداشت؛
و در مورد این کلمه ی “ما” که خداوند بارها و بارها و برای انجام کارهایی که انجام شده و یا می شود آن را در موارد زیادی در قرآن و در آیات متعدد آن بیان نموده است به این درک رسیدم که، ما انسانها با این ذهن محدودی که داریم و ناتوایی که در همه موارد و چه بسا در کوچکترین کارها هم داریم، در اکثر مواقع و یا حتی می توانم بگویم در همه موارد به خصوص اگر کاری را انجام بدهیم و بخواهیم در مورد آن کار صحبت کنیم و توضیح بدهیم از کلمه “من” استفاده می کنیم؛ در حالیکه خداوند سبحان حتی خودش در قرآن وقتی می خواهد در مورد کارهایی که انجام داده و می دهد از کلمه “ما” استفاده می کند؛
و این درک را داشتم که ما چه موجودات و بندگان ناسپاسی هستیم که در خیلی از موارد و از جمله مانند این، خودمان را خداوند و پروردگار و صاحب اختیار جهان هستی بالاتر می دانیم و فقط بلدیم من من کنیم و دیگر هیچ، که این بزرگترین ناسپاسی و شرک است به درگاه الوهیت حضرت حق؛
و اینجا بود که روزها با این درگیر بودم و خیلی سعی می کردم که خودم تا آنجا که امکان دارد و به صورت آگاهانه حداقل از این من فاصله بگیرم و استفاده نکنم و هر کاری که انجام می دهم و یا می خواهم آن را انجام بدهم به خداوند می گویم که خدایا می خواهیم ما با هم انجام بدهیم و من بدون تو هیچ نیستم و تویی که می توانی هر لحظه به من قدرت و نیرو و توان عطا نمایی و کارهایم فقط با تو و به وسیله تو انجام شده، می شود و خواهد شد؛
نمونه بارز آن شروع کامنت ها و مطالبی که می نویسم که قبلا همیشه با نام خدا شروع می شد، ولی الان مدتی است به وسیله هدایتی که از او گرفته ام، با جمله ی زیبای “بنام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست” شروع می شود؛
در حقیقت من با دیدن این فایل و شنیدن این کلمات از زبان استاد هم شکه شده بودم و هم درس گرفتم و هم به قلبم و به دلم افتاد که چقدر در مسیر درست و صحیحی قرار گرفته ام که او را همیشه در کنار و همراه خود دارم و کم کم حس می کنم که در آغوش او هستم و می توانم بر روی شانه هایش سوار شوم و فقط احساس سبکی و سرزندگی و بالاترین قدرت ها را با وجود او دارم؛
من خودم در این مورد مثال های زیادی در زندگی دارم که اگر بخواهم از گذشته بگویم، اکثر آنها مربوط به مواقعی می شود که گفتم خودم انجام دادم و بدجور چک و لگدها و پس گردنی هایش را هم خوردم که اصلا دوست ندارم آنها را حتی بازگو کنم و این شرک ورزیدن ها را به خودم یادآوری کنم و یا برای دیگران بازگو نمایم؛
اما از جاهایی که وقتی به او توکل کردم و از او خواستم، به زیبایی درها را به رویم گشود و به طرق های مختلفی که حتی فکرش هم به ذهن ناقص من خطور نمی کرد، من را راهنمایی و هدایت کرد که نمونه های آن در زندگی ام بی نهایت است؛
آنجایی که می خواستم ماشین بخرم و شاید اکثر پول آن را هم نداشتم، ولی به او تکیه کردم و گفتم تو برایم بخر، و وقتی دوست و همکارم می خواست ماشین اش را بفروشد به من پیشنهاد داد و با وجود اینکه همکاران دیگر هم طالب بودند ولی او به من این پیشنهاد را داد، و وقتی در مسافرت شمال بودم زنگ زد که قیمت ماشین بالاتر رفته که حسی در درونم گفت: بگو می خواهم، ماشین برای من؛ وقتی از مسافرت برگشتم و برای معامله به دفترش رفتم باز هم گفت دوباره قیمت بالاتر رفته، و باز هم آن حس گفت: بگو می خواهم برای من؛ و من با توکل و ایمان و اعتماد به این حس ماشین را خریدم که هم پول آن به راحتی پرداخت شد و هم درست یک ماه بعد از خرید من قیمت ماشین خیلی بالا رفت و تقریبا دو برابر شد؛
در حالیکه اگر به خودم و به دانسته ها و درک خودم و حرف های دیگران می خواستم اعتماد کنم و عمل کنم شاید هرگز آن ماشین را نمی خریدم و چقدر بابت این که به او اعتماد کردم خوشحالم و او را شاکر و سپاسگزارم؛
آنجایی که وقتی می خواستم کار بزرگی که در زندگی ام سالهای سال بود آرزو داشتم و می خواستم انجام بدهم و آن یک عادت بدی بود که در زندگی ام وجود داشت و می خواستم آن را اصلاح کنم، ولی نه جرات آن را داشتم و نه حتی می توانستم به آن فکر کنم و همیشه ترس از این داشتم که دیگران از آن آگاه شوند و حیثیت و آبرویم برود و خودم بارها و بارها برای انجام آن اقدام نمودم ولی هر بار به در بسته می خوردم و ناامید و سرخورده و پشیمان از انجام آن و گفتن ناسزاهای فراوان بابت عدم توانایی در انجام آن کار به خودم، دوباره همان و روز از نو و روزی از نو؛
تا اینکه تقریبا حدود 9 ماه پیش از خداوند یاری خواستم و به سجده افتاده و از او خواستم و به او گفتم که من در مقابل تو هیچ نیستم و فقط تویی مالک و فرمانروای مطلق من و جهان هستی و من بدون اجازه و قدرت تو حتی قادر نیستم پلک چشمم را بر هم بزنم و همه از توست و فقط و فقط از او کمک خواستم و اعلام عجز و ناتوانی در مقابل قدرت بی انتهای او نمودم و اینکه فقط تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جویم؛
اینجا بود که قدرت را در وجودم جاری دیدم و چشم هایم بینا شد و گوش هایم شنید و با تمام وجود حس کردم وجود پربرکتش را در وجود نازنینم که همه از اوست و ایده ای بی نظیر و عالی الهام نمود که به این طریق و به راحتی و بدون ذره ای ترس و دلهره می توانی انجام بدهی و رهایی یابی؛
و چه زیبا بود این هدایت و الهامی که از او رسید به من گنهکار و محتاج به خیر و نیکی اش، و با انجام آن و دقیقا به انجام آنچه که گفته بود به زیبایی هر چه تمام تر رهایی یافتم از ظلمت و به سوی نور و روشنایی و آزادی و احساس خوب رهنمون نمود مرا و هر روز و هر لحظه و هر موقع که به یاد می آورم و می توانم بگویم حتی با هر نفسی که بعد از آن می کشم سعی می کنم لطفش را به یاد آورده و بخاطرش شکرگزار و سپاسگزار درگاهش باشم به یاد داشته باشم که او برایم انجام داده و می دهد و خواهد داد، اگر فقط و تنها فقط به او تکیه کنم و از او بخواهم و بدانم که قدرت از آن اوست و تمام وجودم برای اوست و لاغیر؛
البته که در این مسیر هدایت و الهام خداوند، شیطان نیز بیکار نبود و دست به عمل می زد و سعی داشت با شگردهایی که مرتب در این مسیر به کار می گیرد، حالم را بدکرده و از مسیر خارج نماید، و شاید گاهی هم از مسیر خارج می شدم ولی به لطف حضرتش و قدرتی که در وجودم به خاطر او شکل گرفته بود و اعتماد و باوری که به او کرده بودم توانستم بر شیطان نفس پیروز شوم و به شکر الله مهربانم سربلند از این آزمایش بیرون آمدم و هر لحظه که این مسیر و هدایتش را به یاد می آورم بی اختیار بخاطر آن و بخاطر لطف و فضل بی پایانش نسبت به من، اشک شوق می ریزم و او را فراوان شکر می گویم؛
هر چند می دانم که اگر با سلول سلول و مولکول مولکول بدنم و به اندازه تمام زمان های قرون گذشته تا الان شکر بگویم، نمی توانم حتی ذره ای از فقط این نعمت و لطفش را پاسخ گوید و من همیشه خودم را در مقابل این عظمت و جلال و شکوه بی نهایت هستی و این انرژی پایان ناپذیر و هستی بخش جهان به عنوان کوچکترین ذره عالم دانسته و باید بدانم و امیدوارم که هر لحظه بتوانم که بدانم که در مقابل او هیچ ام و بدون او و روح او که در بدنم قرار دارد لاشه ای بدبو و گندیده ای بیش نیستم که حتی نزدیکترین افرادم زندگی ام هم از من فراری خواهند شد؛
گاهی مواقع به این فکر می کنم که من در مقابل این عظمت و بزرگی حتی “پر کاهی” هم نیستم، چه رسد به اینکه بخواهم خودم را من بدانم در برابر این قدرت بی انتها و بی پایان جهان هستی؛
پس ای خدای مهربانم هر لحظه لطف خودت را شامل حالم بنما و مرا به راه خودت که همان راه مستقیم و صراط مستقیم است هدایت و راهنمایی نما؛
خدایا قدرت من گفتن را ازم بگیر و یاد و نام خودت را هر لحظه در وجودم و بر زبان و قلبم جاری نما تا بتوانم حتی در جزئی ترین چیزها و کارهای زندگی ام از تو یاری و مدد بجویم و بدانم که جز تو قدرتی در این جهان نبوده و نیست و نخواهد بود؛
از استاد عباس منش عزیز بخاطر این فایل بی نظیر و این آگاهی های ناب سپاسگزارم و ایشان را به همراه یار مهربانشان و دوستان عزیز و بی نظیر توحیدی ام به دستان پرقدرت و توانمند مالک و فرمانروای جهان هستی می سپارم؛
در ظل سایه الطاف مهربان و محبت حضرتش، هر کجا در این کره خاکی و افلاکی که هستید، برای همگی عزیزان آرزو می کنم که؛
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستان عزیز
من از خداوند خواسته بودم که هدایتم کنه به مسیر درست و یکتا پرستی که درست و واقعی است چون احساس می کردم این مذهب ها همش دروغین است و در ادامه داستان هدایت من به سایت این بود که یک کلیپ از استاد اتفاقی دیدم در مورد سیستمی بودن خداوند، که به شدت مقاومت داشتم و فکر کردم این طرز فکر کردن باعث گمراهی و باعث می شود خداوند مارو در نهایت ببره جهنم جالا جالبش اینه من تازه به خودم قول داده بودم دیگه پسر خوبی باشم و خیلی کارها رو نکنم
به هر حال با دیدن فایل مقاومت داشتم و دیگه پیگیر نشدم ولی در ادامه زندگی تکاملم طی شد و متوجه شدم توی زندگیم هر جور خدا رو باور دارم همون رو تجربه می کنم و کم کم با سایت استاد آشنا شدم و با وحی منزل پذیرفتم و آروم آروم مقاومت ها و تعصبات از بین رفت و به رهایی بی نظیری خدارو شکر رسیدم.
رابطه ام با خانمم خیلی درگیری داشت ولی کم کم به هدایت خدا رابطهمون عالی شد
وقتی که دست از کنترل همسرم برداشتم اون هم به سمت آگاهی های سایت هدایت شد و با هم توی این مسیر عالی قرار گرفتیم که خیلی عالی بود
وقتی که داشتم سریال سفر به دور آمریکا رو دنبال می کردم به یک مسافت عالی به سمت شمال کشور هدایت شدیم و خیلی جالبه هر جایی که می رفتیم در هم زمانی قرار می گرفتیم که دوستی پیدا می شد ما رو می برد خونشون و خیلی سفر به یاد موندنی بود که هر لحظه توش هدایت می شدیم خدایا شکرت
تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم از کرمان به بندرعباس تا از نزدیکان خودمون که خیلی فرکانس پایینی داشتن جدا بشیم و روی خودمون کار کنیم و رشد کنیم که رفتیم اونجا خونه کرمانون به موقع اجاره رفت و یک خونه عالی هم توی بندرعباس برامون پیدا شد و شرایط کاری عالی هم برام پیدا شد دستان خدا فرستاده شدن که شرایط کاریم خیلی عالی شد و در نهایت همه چیز عالی برام پیش رفت و خیلی خیلی عالی بود خدا روشکر
خیلی جاها بود که از این مسیر جدا شدم خواستم که تکامل رو دور بزنم خداوند و هدایتش رو باور نداشتم به غیر خدا تکیه کردم ولی همیشه متوجه شدم که داره تاثیرات منفیش توی زندگیم میاد فهمیدم دارم از کجا می خورم به مو رسید ولی پاره نشد، به محض اینکه ایمانم رو دوباره درست کردم و ذهنم رو کنترل کردم خداوند به طرز شگفت زده ای به همه کارهام نظم داده همه چیز رو در هم زمانی قرار داده دستانش رو فرستاده راحتی رو رفاه رو آورده آرامش و خوبی را آورده هدایتش رو فرستاده نتایج رو آورده
این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست.
خداوندا کمکم کن تا یادم باشه من هر آنچه که دارم از آن توست که به من رسیده
خدایا هر آنچه دارم تو به من داده ای
خدایا من در مقابل شما متواضع هستم
خدایا من تسلیم خودت هستم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا یاری ام کن
خدایا خودت کارها را برایم انجام بده
خدایا خودت به من بگو چه کنم.
خدایا من کردیت هیچ چیزی را به خودم نمیدهم خدایا همه ثروتم هر آنچه که دارم هر آگاهی که دارم تمام وسایل مادی و معنویم خدایا همه و همه را خودت به من داده ای و به من لطف کرده ای
خدایا بینهایت سپاسگزارم خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم
من بینهایت از شما تشکر میکنم بابت فایلهایی که به شما الهام میشه و چقدر عالی در اختیار ما قرار میدهید
استاد من چند روز پیش یک مشکل برام بوجود آمد اولش خیلی ناراحت شدم ولی خیلی زود خودم را جمع و جور کردم و با خدا صحبت کردم گفتم خدایا از شما تشکر میکنم چون با این مشکل درس بسیار مهمی را به من دادی
من به شخصی اعتماد کردم و پول زیادی را به او دادم و بعد فهمیدم چقدر اشتباه کردم
بعد به خودم گفتم اشکال نداره من این پول و دادم و این درس مهم زندگی ام را گرفتم( چون درسی گرفتم که الان موضوعیتی نداره که باز گو کنم )
که این درس را نمیشه با هیچ مبلغی یادش گرفت
واقعا خداوند من را هدایتم کرد
و من واقعا از خداوند ممنون و سپاسگزارم
خدایا من از شما در خواست میکنم هیچ وقت من را به حال خودم رها نکن خدایا من فقط و فقط به خودت نیاز دارم و محتاجم خدایا رهایم نکن
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا یاری ام کن.
خدایا من را به راه درست و صراط مستقیم هدایتم کن خدایا من را به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایتم کن نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان
خدایا عاشقتم
خدایا دوستت دارم
خدایا تو علیمی تو بصیری تو رحمانی تو رحیمی خدایا تو حکیمی خدایا تو وهابی خدایا تو رب العالمینی خدایا عاشقتم خدایا رهایم نکن من بدون تو هیچم
خدایا بابت همه چیز بینهایت شکر
خدایا بابت تمام نعمتهایت تمام نعمتهایی که به من داده ای چه آنهایی که میدانم و حتی اونهایی را که بهشون آگاه نیستم و نمیدانم بینهایت شکر
من از دیروز تا الان که چندین بار فایل رو گوش دادم مرتب ذهنم درگیره .
همش مرور میکنم قبل و بعد آشنایی با این مباحث توحیدی رو . وکج فهمی که پیدا کردم که من خالق زندگیم هستم وخودم رو از خدا جدا کردم از کجا شروع شد .
الان یادم اومد .
من درعقل کل مرتب مطالب مربوط به حس ارزشمندی رو میخوندم .
اونجایی که یکی از دوستان نوشته بود
ما چون خداوند از روح خودش در ما دمید و ما عین خداوند قدرت خلق کننده گی داریم ارزشمندیم .
ما قطره آب هستیم و خداوند اقیانوس .
یا ما جانشین خداوند در زمین هستیم و میتونیم مثل خداوند خلق کنیم هر آنچه مبخواهیم . واین مطالب خیلی دلم نشست و پذیرفتمش . واتفاقا کلی امتیاز هم خورد .
ومن باعث شد که دچار کج فهمی بشم و به بیراهه برم و قدرت خلق خواسته هام رو آرام آرام به خودم بدم و قدرت رو از خداوند بگیرم .
بگم خوب حالا خداوند جهان رو بی نهایت خلق کرد از هرچی که من بخام هست .
و جهان قانونش اینه من توجه کنم ومانع رو بردارم و خواسته ام رو خودم خلق کنم .
و البته ناگفته نمانه خیلی اعتماد به نفسم زیاد شد و کلا یه آدم دیگه شدم و به عوامل بیرونی دیگه قدرت ندادم .مثل تحصیلات عالی . فن بیان و ثروت و…
اما قدرت رو به خودم دادم اما امان از کج فهمی .
و دیگه خواسته ام علیرغم تلاشهای رگباری نتیجه متوقف شد . چون از خدا غافل شدم .
الان درکم اینه
من همینطور که حرکت میکنم در جهت هدفم با کانون توجه ام و برداشتن ترمزها . خداوند هم حمایت و هدایتم میکنه با الهامات و من با عمل به الهامات به خواسته ام میرسم .
وای که چقدر وقتی در این مورد صحبت می کنید حالم خوب میشه، زیباترین جملات دنیا رو از زبان بهترین استاد دنیا با اشتیاق فراوان گوش می کنم و یه آرامش عجیبی تزریق میشه به وجودم
روزهایی که از زندگی ناامید شده بودم و فکر می کردم دنیا به آخر رسیده دستانش رو برای کمک بهم فرستاد از جاییکه فکرش رو نمی کردم برام شغل جور کرد
اما من از اون شخصی که خدا فرستاد برام،بت ساختم و فکر کردم اون برام اینکارو کرده و مشرک شدم و توسط همون شخص به بدترین شکل ضربه خوردم الان معنی این حرفهای شما رو کاملا میفهمم
زمانیکه هنوز شما رو نمی شناختم یه فایل صوتی ازتون به دستم رسید راجع به الهامات صحبت کرده بودین با آهنگ معین میکس شده بود هر روز می رفتم سر کار توی مسیر گوش می کردم و اشک می ریختم و بر دلم می نشست این حرفها، می گفتم این کیه که اینقدر حرف هاش آرامش میده ، هنوزم توی گوشیم هست و گوش می کنم فوق العاده است
اصلا نمی دونستم الهامات یعنی چی هر چی بیشتر فایل ها رو گوش کردم بیشتر دوزاریم افتاد و سعی کردم بیشتر از خدا راهنمایی بخوام راجع به همه چیز،
الان به طور واضح تو گوشم میگه چیکار کنم آنقدر واضح که انگار یه نفر در گوشم بهم تقلب می رسونه
همونی که منطقی نیست همونی که اگه به حرفش گوش بدی بهت گرا میده هر بار که به حرفاش عمل کردم بعدش لبخند زدم از رضایت
هر بار که گوش نکردم و ذهنم گفت این منطقی نیست متوجه شدم که فرصت خوبی رو از دست دادم
چند تا مثال دارم که جنس الهامات رو کاملا متوجه شدم : یه بار بصورت اورژانسی باید می رفتم دندانپزشکی زنگ زدم نوبت بگیرم گفتن یک ماه دیگه، وقت پره، هر چی اصرار کردم قبول نکردن، چند روز گذشت دندونم اذیت می کرد همینطوری نشسته بودم یه ندایی توی گوشم گفت تو واتساپ پیام بده آنقدر صدا واضح بود ، اولش نجوا اومد که تو تلفن زدی طرف بهت نوبت نداد حالا پیام که دیگه اصلا جواب نمیده ولی من به الهامم گوش کردم همون موقع پیام دادم چند ساعت بعد تماس گرفتن که فردا بیا کارت رو انجام میدیم این یه مثال کوچک روزمره بود
یه بارم یه کلینیک می خواستم برم برای اولین بار، آدرس رو از توی پیج اینستاگرام برداشتم راه افتادم رفتم دقیقا نزدیک کلینیک که رسیدم همون صدا توی گوشم گفت یه زنگ بزن آدرس رو بپرس ولی این بار نجوا اومد که منطقی نیست تو که آدرس داری و من اینبار به نجوا گوش کردم به جای اینکه به الهام گوش کنم رفتم به آدرس مورد نظر، ولی پیدا نکردم اونجا تماس گرفتم گفتم مگه آدرستون این نیست گفت باید بیای بالاتر و دقیقا آدرس جایی رو داد که الهامم بهم گفته بود یه زنگ بزن و من کلی اون مسیر رو برگشتم تا به همون جای اول رسیدم
یا وقتی می خواستم ازدواج کنم بهم میگفت اینکارو نکن حسم بد بود ولی بهش گوش نکردم و یه ازدواج ناموفق داشتم و هزاران مثال دیگه
الان دیگه حرفاتون رو خدا رو شکر درک می کنم الان برای هر کاری باهاش مشورت می کنم ازش نشونه می خوام و اون همیشه راهنمایی میکنه،هدایت می کنه اگه من هم به حرفش گوش کنم ،ولی بازم فراموش می کنم یه وقتایی و روی عقل خودم حساب می کنم وقتی سرم به سنگ می خوره دوباره یادم میفته که چرا ازش کمک نگرفتم؟
جدیدا توی خواب یه سری جمله ها بهم گفته میشه که داره راهنماییم می کنه،یادمه بیکار بودم راجع به شغلم همش می گفتم خدایا بگو چیکار کنم توی خواب بهم گفت از این شاخه به اون شاخه نپر، واقعا این صدا خیلی واضحه فرداش رفتم مصاحبه استخدام شدم
وقتی ناراحت بودم شما روی توی خواب دیدم بهم گفتین فقط به زیباییها تمرکز کن
شده توی محل کارم دنبال چیزی می گردم میگم خدایا الان کجا رو بگردم بین سمت راست و چپ بهم میگه مثلا سمت چپه و دقیقا میرم و پیداش می کنم
این صدا خیلی واضحه برام وقتی ازش کمک میخوام اینا مثال هایی هست که یادم اومد وگرنه هر روزم شده پر از این نشونه ها،مثل یه بازی شیرین و جذاب ،
من توحید رو با شما یاد گرفتم چقدر خوشبختم که خدا شما رو سر راهم قرار داد تا بفهمم توحید چیه الهامات چیه و چقدر زندگیم شیرین شده چقدر وقتی راجع به این مباحث صحبت می کنید حالم خوب میشه انگار رو ابرام، خدا رو صد هزار مرتبه شکر که با این مطالب آشنا شدم وگرنه از زندگیم چی فهمیده بودم؟
وقتایی که یه اتفاق به ظاهر بد افتاده گفتم چرا اینجوری شد؟ بعدا حکمتش رو فهمیدم و ایمانم بیشتر شد
وقتی که فقط روی خودش حساب کردم سربلند شدم
یادمه رفته بودم یه کار اداری انجام بدم بهم گفتن فقط از این راه میشه، قبول نکردم با تعجب نگام می کردن گفتن خوب درخواستت رو بنویس نوشتم و اومدم بیرون و رها کردم دیگه بهش فکر نکردم بعد از چند ماه کارم به طرز جادویی انجام شد و بیش از پیش به این جمله ایمان آوردم آنجا که راه نیست خدا راه می گشاید
همیشه توی قنوت نمازم بیشتر از بیست سال می گفتم رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر ، معلم گفته بود دعای حضرت موسی است ولی معنیش رو نمی دونستم، با شما یاد گرفتم که :
خدایا من به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم
حالا معنی این شعر زیبا رو متوجه میشم :
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند( به شرط اینکه اعتماد کنیم بهش )
من عاشق این فایل های شمام الان که تصویرتون رو دیدم با اون لباس و اندام زیباتون و نوشته بود توحید عملی سر از پا نشناختم
سپاسگزارم استاد قشنگم ،خدا بهتون قوت بده که برامون از این فایل های بی نظیر و ارزشمند میذارین
خدایا ممنونم ازت . تو باید هدایتم کنی و اگر نه هیچ …
خدا را شکر . این فایل چند روزیه که روش موندم و حتی از دوره ذهنیت قدرتمند کننده هم عقب موندم ولی این هدایت خداوند بود . برای من این فایل قسمت بعدی دوره است . با هدایت خداوند من رفته بودم برای گرفتن خوابگاه ولی جور نشد . اومدم بیرون . اگه دست من بود در بهترین حالت میگفتم که سال بعد خوابگاه گیرم میاد . این حالتی بود که اگه دست من بود . بهترین چیزی بود که میتونستم تصور کنم . من برای گرفتن خوابگاه که رفتم گفتن نمیشه و اصرار هم نکردم . همشه با بیخیالی ته ذهنم میگم جور میشه .
در این بین هم من تو مسئله ارتباطاتم مشکل داشتم تو دانشگاه و خدا هدایتم کرد تو گروه چت دانشگاه لینک فیلم های اموزشی که به انگلیسی تو یوتیوب میبینم رو بزار . بچه ها کلی استقبال کردن و کمکم به پیشنهاد خود بچه ها قرار شد همین ایدم رو تبدیل به یه کانال بکنم . چیزی دارم روش کار میکنم . حالا همین جاها بود که با نماینده کلاس اشنا شدم . وارد گروه جزوات شدم . این اشنایی من با نماینده اینجا باشه .
برای رفتن به دانشگاه هم این چند روز به همش به ترافیک میخوردم . همیشه زنگ اول دیر میرسیدم . ولی من کلا بی خیالم . استادی که همیشه همون موقع حضور غیاب میکرد اون روز اصلا حضور غیاب نکرد و وقتی من وارد کلاس شدم خیلی اتفاقی پشتش به من بود و متوجه نشد . یروز دیگه کلاس کلاس مهمی نبود دقیقا سر حضور غیاب رسیدم . یروز دیگه دقیقا موقع شروع درس معلم . یروزم معلم نیومد . کلا تو رفت و امد مشکل داشتم . حالا در همین حین کسی دیگه از شهر ما بود راحت با پدرش میرفت . برای خوابگاه بشدت درگیر بود .
همه این اتفاقا بود تا اینکه یهو امروز نماینده کلاسمون اومد بهم گفت تو از انزلی میای راهت دوره سختته . میخوای دانشگاه شهرت درس بخونی ؟ کسی هست خونش اینجاس اونجا براش دوره میخواد جاشو عوض کنه . حالا انشگاه شهر ما جاش عالیه ولی دانشگاه خود گردان و پولیه برای من امکان رفتن در حالت عادی نبود . نمایندم گفتم اون فرد شهریه خودشو میده شما فقط جاتون عوض شه .
من اون دانشگاه رو بارها تو شهر دیده بودم ولی میگم در بهترین حالت هم فکر نمیکردم بتونم بدون دادن شهریه تو شهر خودمون باشک . حلا این راهیه که خدا در اختیارم گذاشته . خیر فی ما وقع . به همین راحتی مسئله رفت و امدم داره حل میشه . نمایندمون منو از قبل میشناخت . دوست بودیم . و دیده بود سر کلاس دیر میرسم . میدونست من قرار نیست خوابگاه بگیرم . به خاطر همین این پیشنهاد رو به من داد . حالا میفهمم که مسی میگه اگه من خودم میخواستم سناریو قهرمانیم رو بنویسم نمی تونستم به این زیبایی بنویسم یعنی چی . خدایا شکرت .
الان قراره پس فردا برای کار های اداری برم رشت . مطمعنم هرچی بشه بنفعمه . همونطور که نمیدونستم این دیر کردن هام چه معنی داره .
خدایا شکرت تو بگو چکار کنم . در هر لحظه هدایتم کن .
پس چرا من تا همین الان فکر میکردم دیر هدایت شدم و دیگه فرصت کافی برای لذت بردن از زندگی ندارم؟
چرا فکر میکردم جوانیم رفته و باز همبقیه عمرم رو بایر نقش قربانی رو بازی کنم و فقط نظاره گر باشم بقیه از ثمره ی سالهاااا تلاشم بهره ببرن و خودم دیگه پیر شدم برا خیلی چیزها؟؟
چرا فکر میکردم دیگه 40 سال و که رد کردم همه چی تمومه ؟؟؟
دوباره تودفترم بعد از سپاسگزاری ازخدا خواسته هام رو خواستم ونوشتم وسپردم به خودش ….
آمدم باشگاه خیلی بهتر وباحس خوب تمرین کردم …
که اینم هدایت خدا بود که برم باشگاه ونگران نباشم ..
بعدشم رفتم دادسرا دنبال کارهای همسرم .و من تو مسیرم فقط زیبایی دیدم وخداوند آدمهایی رو پیشم فرستاد که به راحتی پله پله کارها رو برام انجام دادن ….
به من گفته بودن مشکل همسرم فقط با گذاشتن یک سند چنصد میلیونی به عنوان وصیغه ازادمیشه
از اونجایی که خونمون سندنداره خیلی برام سخت بود به بقیه رو بزنم ..
گفتم خدایا من فقط میخوام توکارهامو انجام بدی
من آمدم اینجا تنها مدرکی که ازخونم دارم رو باخودم آوردم …
والعان تواین شرایط واقعا نمیخوام به کسی رو بزنم چون همیشه برام سخت بوده که بخوام چیزی ازکسی بخوام ..
خلاصه اینکه تمام مدتی که اونجا بودم یک آرامش خوبی داشتم واقعا توزندگیم چنین آرامشی رو هرگز تجربه نکرده بودم
وخیلی احساس خوبی داشتم
شادی توقلبم بود ومطمین پله هارو بالا میرفتم …
واتفاقی که افتاد این بود.
بدون هیچ سند و مدرکی حتی کارت شناسایی از همسرم اون رو آزاد کردن …
واقعا ازخدا سپاسگزارم …
چون هرکسی که شنید ماجرارو میگفت چه جوری مگه میشه ….
فکر میکردن مادروغ میگیم ….
یعنی قشنگ تودستهای خدابودیم در پناه ولطف وهدایتش بودیم ….
وفقط تمام اون مدت رو حتی شب موقع خواب میگفتم خدایا شکرت که اینجوری آسان و بدون اینکه من حتی به کسی زنگ بزنم اینکاربه خیروخوبی تمام شد .
وخدا بود که همه ی کارهاروبرام انجام داد
وشنیدن به موقع این فایل خیلی بهم کمک کرد
تا برام یادآوری بشه که یادم باشه من کاری نکردم وکارهارو خداانجام داد و همیشه همینطور بوده و به یادبیارم وسپاسگزارش باشم و به قول استاد اعتبار داشتن شرایط ونعمتهای زندگیم رو فقط به خداوند بدم ولاغیر ……
واین یادم باشه و هرروز به خودم بگم که خدایا تنها ترومیپرستم وتنهاازتو یاری میجویم ..
ای مهربانترین مهربانان ……
واقعا خداوند هرلحظه درحال هدایت ماهستن
از وقتی دوره دوازده قدم رو خریدم …
جوری زندگیم تغییر کرد که حتی فکرشم نمی کردم ….
بهترین و بالاترین نعمتی که خداوند بهم داد
آرامش درونی کنترل ذهن وقدرت سپاسگزاری بود
چیزی که هیچ وقت نداشتم
نه که نداشتم درک وفهمش رو هم نداشتم ….
ولی العان آدم دیگه ای شدم باادم قبلیم خیلی فرق کردم ….
وخداروشکر که این قوانین واگاهیی رو بازبان استاد که شیوا وقایل فهم ودرک بیان میکنن به من می اموزد …
خدایا هزاران بارشکرت شکرت شکرت ….
استاد این فایل تماما حرفهایی بود که باتمام وجودم درکش کردم چون خدابعزبان شما بامن واضح روشن وقایل فهم صحبت کرد ومنو به آرامش واحساس خوب دعوت کرد
توزمان ومکان مناسب این فایل رو گوش کردم وازش استفاده کردم خواهم کرد .به تک تک آگاهی های این فایل هرروز به امید الله گوش میکنم عمل میکنم …
چون این خواسته ای همیشگی خودم بود .حالا ازش سپاسگزارم که تواین مسیر دست دردست خداوند پیش میرم ….
خدابرام وضوح و روشنی بیشتر پیدا کرده ..
چیزی که هرگز درکش نمیکردم
ولی العان واقعا حضورخداوند دروجود خودم وهرچیزی واضح و پیداست
حتی همون پاسگاه رفتن هم یک لطف بود از طرف خداوند و درسهای خودش رو داشت و قطعا به زودی متوجه این نعمت میشین،
و اینکه این اتفاق قشنگ اون توحید رو چسبوند به قلبت تا بهتر درکش کنی و شاید درکش در زمان دیگه اینقدر تاثیر گذار نبود…
خداوند ببخشتمون و هدایتمون کنه به توحید ، وگرنه من که خودم پر از گناه و شرکم و هیچ امیدی نه به خودم دارم و نه به دیگران و همه ی امیدم به الله است و اوست قدرت بی پایان و بی انتها و ابدی
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته گرامی و دوستان عباسمنشی، سپاسگزارم از استاد عزیز که با صداقت تمام این آگاهی های ناب رو به ما هدیه میکنن و خدا میدونه که چقدر مثال از اتفاقهایی دارم که در زندگی من حادث شده و با توکل به خدای مهربان و رب اعلی همه کارها توسط خود خدا انجام شده و من مات مبهوت فقط نگاه کردم و قطعا به اندازه کافی شاکر او نیودم. و چه بسیار اتفاقاتی که بدون توکل به او و با امید یاری بندگانش شروع کردم و نتیجه ای جز سرافکندگی و نا امیدی برام نداشت. بعد از دیدن این فایل شعری به من الهام شد که گفتم شاید شمام دوست داشته باشین.
چونکه دمید از سر علم و عطا
روح خودش را به تن آدمی
گفت خدا بنده هشیار را
هرچه بخواهی تو ، همان میشود
خواسته ات هرچه بود آن دهم
من به مرادت همه فرمان دهم
عرصه تولید فقط فکر توست
خلق جهان در گرو ذهن توست
گر که غم و غصه و درماندگی
خستگی و فقر و عقب ماندگی
قرض و بدهکاری و بیچارگی
بخل و سکون و خطر تشنگی
یاس و دروغ و دغل و گشنگی
مرگ و عدم ، فاصله و نئشگی
میدهمت چون که تو آن خواستی
خواستی و محنتت افزاستی
یا که اگر شادی و طیب و وفا
یا که سلامت و مراد و صفا
یا زر و سیم و سفر بی خطر
یار وفادار و انبان زر
میدهمت چون که تو آن خواستی
خواستی و نعمتت افزاستی
گر که گرفتیش سخن را اثر
گشت عطایاش تو را بال و پر
چونکه خدا خواست خدایی کنی
بنده او باش و خدایی بکن
شکر کن و نعمت خود را به شکر
بیشتر و بیشتر از پیش کن
یا که به توحید نماینده باش
رب جلی را تو فقط بنده باش
گفت خدا بنده هشیار را
هرچه بخواهی تو ، همان میشود
بازم از استاد عزیزم تشکر میکنم و امیدوارم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و عاقبت بخیر باشید.
همیشه از دوران مدرسه میدونستم که معنی توحید میشه یکتاپرستی، یعنی به کسی میگن یه شخص توحیدی، که واقعا فقط خدارو میپرسته، مثلا نماز میخونه، روزه میگیره، کارهای خوب انجام میده، مسجد میره و….
تصورم این شکلی بود دیگه از توحید، بعد که بزرگتر شدم میدیدم که خارجیا، انور آبیا، خصوصا تو فیلمهاشون که نگاه میکردم،نمازه نمیخونند روزه نمیگیرند، ولی چقدر آدمهای با ایمانی هستند چقدر کارهای خوب انجام میدن ودرستکار هستند، ولی به ما میگفتن اونا کافرهستند!!!!!
چون حجابشون رو رعایت نمی کنند، یا مثلا الکل مصرف میکنند، یا چون میزنن میرقصن همش و…
واقعا خنده ام میگیره، این سطح از درک پایین و قضاوت آدمها که یه سریها به عنوان مرجع دیدن داشتند و کردند تو مغز ما….
اصلا تو همین کشور خودمون چرا راه دور بریم، یادمه اگه یکی مثلا بنده خدا معتاد بود، یا الکل استفاده میکرد یا یه خانومی حجاب درست حسابی نداشت و ارایش میکرد و… میگفتن اینا از خدا بیخبرند اینا بی ایمانند!!!!!
ای واااای بر جهل و نادانی، واقعا چرا پیش خودشون، پیش خودمون فکر نمی کردیم شاید اون از من وما بهتره، شاید به خداش نزدیکتره، شاید مسیرش زودتر وبهتر از من وما به صراط مستقیم باز بشه و هدایت بشه؟
از کجا میدونستیم که اون آدم چه ارتباطی به خدای خودش در دلش داره؟؟؟؟
️️️سوره 80 قرآن کریم: عبس️️️
️️️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ️️️
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿1﴾
چهره در هم کشید و روى گردانید (1)
أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿2﴾
که آن مرد نابینا پیش او آمد (2)
وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿3﴾
و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (3)
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿4﴾
یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (4)
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿5﴾
اما آن کس که خود را بى نیاز مى پندارد (5)
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿6﴾
تو بدو مى پردازى (6)
وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿7﴾
با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (7)
یعنی هر بار این سوره عبس واین 7 آیه رو میخونم به یاد اعمال خودم میفتم، اون وقتها که در پی اون باورهای نادرست دیگران رو قضاوتشون میکردم و برچسب باایمان وتوحیدی بودن یا کافر و بی ایمان بود بهشون میزدم….
یا حتی وقتایی که خودم رو قضاوت وملامت میکردم که چقدر گناه کردم چقدر از خدا دور شدم دیگه خدا دوستم نداره دیگه دستمو نمی گیره وناامید میشدم از درگاهش وهربار دورتر….
ولی هممون دیدیم بارها وحتی برای خودمون اتفاق افتاده که الان اینجا هستیم، دیدیم کسایی که معتاد بودند الکلی بودند هوس باز بودند بی ایمان بودند و….اماااااا از یه جایی تسلیم فرمانروای هستی شدند و گفتند مارو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن و واقعا هدایت شدند پاک ومطهر شدند و زندگی چهره ی پراز عشق و سعادتش رو بهشون نشون داده واگر ریز میشدی تو زندگیشون به وضوح توحیدی بودنشون رو حس میکردی…با ایمان بودن و یکتاپرست شدنشون رو میفهمیدی…
در مورد سوال اول، کجاها خداوند درها رو برام باز کرده ومنو هدایت کرده؟؟؟
می تونم بگم همه جا، حتی تو مسیر های نادرست، چون انسان ذاتا میدونه که نیروی برتری وجود داره که همواره می تونه هدایتش کنه، ومن هم حتی تو مسیرهای اشتباه ازش کمک میخواستم حالا یا میدونستم اون حرف یا عمل اشتباه هست یا نمیدونستم ولی بازم از خدا میخواستم که شرایطش رو برام فراهم کنه والبته که خداوند پاسخ میده به در خواست ها، همیشه وهر لحظه واین اجازه واختیار رو هم بهمون میده که عمل کنیم و بازتاب اعمالمون روبرو بشیم…
همین یک هفته پیش با اینکه میدونستم یه کاری اشتباه هست ودارم عجله میکنم توش و الان وقتش نیست ولی از خدا خواستم راهو باز بذاره که انجامش بدم، قران باز کردم بهم گفت وچه کار بیهوده ای؟؟؟
یعنی دقیقا گفتااااا، ولی من انجامش دادم ومتاسفانه شامل ضرر مالی و احساسی شدم، یعنی هم 2 میلیون ضرر کردم وهم کلی حرص خوردم که چرا اون خرید واون عمل رو انجام دادم!!!!
یعنی ما با همچین خدایی روبرو هستیم، آگاه دانا شنوا بینا و پاسخ دهنده واجابت کننده درخواست ها…
نیومد جلوی منو بگیره که انجامش ندم ولی بهن گفت کارت بیهوده هست انجامش نده….
کی این وسط ضرر کرد و به خودش ظلم کرد؟؟ من
خداوند همیشه داره مارو هدایت میکنه وزیبایی جهان وقوانینش به همینه به قول شما استاد قشنگم…
برام زیاد پیش اومده تو کارم، یادم رفته شروع کارم بگم بانام ویادت شروع میکنم خودت در انجامش یاری ام کن، یا بگم اصلا خودت انجامش بده من نمی تونم من بلد نیستم و گند زدم، اما دقیقا همونجاها که گند میزنم تا بهش میگم من خراب کردم یا دارم خرابش میکنم بیا کمکم جوری میاد همه چیز رو درستش میکنه که در عرض چند ثانیه، چند دقیقه، ورق به نفع من و در راستای خواسته ی من تغییر میکنه واون عمل یا اون حرف به شیوه ای بسیار زیبا وبی نظیر گفته ویا انجام میشه…
خدا خیلی نزدیکه خیلییییی، جاری وساری هست ، توی افکارمون تو گفتارمون توی اعمالمون، حد فاصله خدا وما فقط حرف زدن هست، حتی تو قلبمون، یعنی فقط توی دلت بی صدا بهش بگی کجاااایی؟ بیا من بهت نیاز دارم…
همون لحظه اونجاست وحسش میکنی…
اما وقتی هر جا روی خودم حساب کردم گند زدم گند…
چندوقت پیش داشتم پرده پذیرایی خونه ی مادرم رو چندسانت کوتاه میکردم که بعد چرخ کنم، مادرم و خواهرم گفتند چقدر صاف کوتاه میکنی چقدر با قیجی راحت کار میکنی پرده به این بزرگی با این طول وعرض خوب ویکدست کوتاهش کردی، بعد منم با یه غروری گفتم کاری نداره تمرین لازمه منم بلد نبودم که خیاطی رو یادگرفتم…!
بعد پرده رو اوردم خونه که چرخ کنم، یه دفعه گفتم فک کنم یه طرفش کجه، قیچی رو برداشتم و چند سانت بیشتر کوتاهش کردم وچرخ کردم و وقتی تموم شد بردم نصب کردم دیدم از اون حد خودش کوتاهتر شده!!!!!!!
همونموقعه به خودم گفتم روی چی حساب کرده بودی؟ روی خودت وتوانایی خودت؟
چرا وقتی ازت تعریف کردند توی دلت نگفتی خدایا این هنر واستعداد وتوانایی از توهست ومن فقط دارم انجامش میدم اونم تازه به کمک خودت وگرنه مغز پوک من و دستان وپاها و کل جسمم وفکرم هرگز توانایی انجامش رو نداره؟؟؟؟
بدون شک هدف شما استاد عزیز دلم، فقط وفقط این بوده که آدمهارو با توحید ویکتاپرستی آشنا کنید و تهیه اینهمه دوره و این سایت پراز اگاهی فقط وفقط یک هدف رو دنبال کرده تا الان، زندگی توحیدی داشتن….
یعنی خیر دنیا وآخرت فقط در همین عمل نهفته ولاغیر….
ولی چه کسی میتونه بهش عمل کنه؟؟؟
کسی که تسلیم شده باشه از خودمحوری هاش، از خدایی کردنهاش، از خدا بودن برای دیگران، از مشرک بودن، از منم منم کردنهاش دست برداشته باشه…..
وبگه ماااا، نه من، یگه خدایا من وتو بیا ما بشیم، تا اون بخشی که سهم منه با کمکت به انجام برسونم واون بخشی که سهم توست رو به تو واگذار کنم تا به بهترین شکل برام انجامش بدی…
جلسه 2 قدم 9، به تنهایی همه ی حرف رو زده، به تنهایی نقشه ی گنج، چوب جادو، چراغ جادو، وهرچیزیکه بهش نیاز هست تا به آسانی زندگی کنیم و به اسانی به خواسته هامون رو برسیم بهمون داده….
هرچقدر بهش عمل کنیم خوشبختر وسعادتمندتر زندگی می کنیم والسلاااام….
سلام به دوستان عزیز
کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؟
1) از همه جا برای پیدا کردن کار چند سال پیش بریدم و درونم داشت اشک میریخت رفتم یک هتل که از دستشویی آن استفاده کنم ناگهان یه حسی بهم گفت بزار سوال کنم کارمند میخان دقیقا صاحب هتل با کت شلوار جلوی دستشویی بود بعد که از اونجا اومدم برم سلام گرمی کرد با من انگار منتطر من بود و خدا در دلش انداخت که من را با یک شناسنامه استخدام کرد
برای من چایی ریخت بهترین غذا بهترین حمام و جای خواب و یک خانه بزرگ 2000 متری به من هدیه داد
اونجا که همه از من دور شدن خداوند اینطوری از من پذیرایی کرد ممنونم سپاس گذارم شاکرم ای خدای بزرگ من و ممنونم از استاد که یادآوری کردن …البته هزاران جا و مکان بوده که دستم را گرفته این یه نمونه از الطاف خدا بود که خیلی حس کردمش…
در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟
یادم میاد در مسابقات پینگ پنگ بود که خیلی
به خودم مغرور شده بودم و فکر میکردم اول یا دوم بشوم مثل همیشه …یک اتفاقی افتاد که در دور اول از کسی که بارها با اختلاف میبردمش به راحتی برق باد شکست خوردم و 3 بر دو 2 حذفم کرد اونجا فهمیدم این حس غرور به خود حتی کسی که با اختلاف میبردمش به راحتی من بردد…البته هزاران مثال دارم که این اتفاق بارها در رفتاری روزمره نه مسابقه افتاد برام و من فهمیدم که از کجا داره ضربه وارد میشه
ولی همین که الان میفهمم که با مردم متواضع صحبت کنم و همیشه متواضع سرم را به پایین بیارم مثل ژاپنی ها و ادای احترام کنم حتی برای کوچکتر از خودم با نا توان تر از خودم و هزاران بار شکر میکنم که این اتفاق خوب تواضع را حس میکنم و به راحتی انجامش میدم و سعی میکنم خدمتگذار باشم تا حس ارباب بودن
حس ارباب بودن باعث دور شدن از روح ام میشود و منو و فرکانس ام رو از منبع هستی دور میکند..
در پناه خدا باشید
شاکر همیشگی ات محمدرضا
به نام حضرت دوست که هر داریم از اوست
یار مرا غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی، فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی، بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی، دولت منصور تویی
مرغ کوه طور تویی، خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی، بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی، خانه ناهید تویی
روضه ی امید تویی، راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی، آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی، خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا
سلام بر استاد عباس منش عزیز و توحیدی و درود بر خانم شایسته عزیز و عرض ادب خدمت تمامی دوستان عزیز و توحیدی ام در این سایت بی نهایت توحیدی و الهی و کشتی نجات بخش؛
بارالها بی نهایت تو را سپاسگزارم بابت این فایل بی نظیر و عالی که به استاد عباس منش الهام نمودی و روی سایت قرار گرفت؛
امروز یکشنبه 22 بهمن 1402، از صبح در حال خواندن کامنت ها بودم و خیلی شور و شوق عجیبی داشتم و با وجود اینکه کارهایی هم داشتم ولی گفتم فقط یک صفحه کامنت می خوانم و بعد کارهایم را انجام می دهم و هدایت شدم به کامنت سعیده شهریاری عزیز در فایل «شکارچی نکات مثبت باشیم»، اولین کامنت در صفحه 43 و شروع به خواندن کردم و اکثر اوقات سعی می کنم که پاسخ های دوستان را به کامنت ها بخوانم و خداوند را بخاطر این آگاهی های ناب و دست اول بی نهایت شاکر و سپاسگزارم، که بعد از گذشت تقریبا یک و نیم ساعت فقط توانستم همین یک کامنت عالی با جواب های بی نظیر آن را بخوانم و خیلی حس خوبی گرفتم و آگاهی ها و هدایت ها و الهامات بی نظیری دریافت کردم؛
وقتی موقع ناهار طبق معمول روزهای تعطیل با خانواده نشستیم بر سر خوان نعمت الهی تا از جوجه ای که به لطف خداوند بر روی منقل و آتش زغال کباب شده بود را نوش جان کنیم (طبق قانون سلامتی)، و طبق معمول باید در این موقعیت فایلی از فایل های استاد را تماشا کنیم و ناهار را با حس بهتری میل کنیم که همسر عزیزم مژده فایل جدید و توحید عملی 10 را دادند و چقدر همزمانی و الهاماتی که از امروز صبح برایم رخ داده و این یکی از همان سوپرایزی بود که امروز صبح بلافاصله بعد از بیدار شدن از خداوند درخواست کرده بودم که جواب آن را گرفتم و خیلی خیلی حس عالی تری به من داد؛
و الان که این کامنت را می نویسم نیز به اذن و فرمان اوست که می نویسم، و حتی این شعر زیبا هم که قبلا در کامپیوتر ذخیره کرده بودم، با هدایت او در ابتدای این فایل نگاشته شد؛
همانطور که در کامنت های قبلی (در دوره احساس لیاقت) نیز گفتم، مدتی است به لطف خداوند وقتی فایلی می بینیم و یا می شنوم تمام وجود را عشق به خداوند لبریز می کند و ناخودآگاه و بدون هیچ پیش زمینه ای قطعه شعری در وجودم فوران می کند که شاید فقط یک بار آن را در زندگی شنیده ام ولی بلافاصله mp3 خداوند روشن شده و آن را در وجود play کرده و قطعه ای از آن پخش می شود آنگونه که با تمام وجود دنبال پیدا کردن کل شعر می روم تا تمام آن را بخوانم و حسم بهتر شود؛
بعد از دیدن این فایل این حس دوباره به سراغم آمد و شعر دیگری از مولانا در وجود فوران کرد و دستور نوشتن کامنت صادر گردید و گوش به فرمان او کامپیوتر را روشن کرده و تایپ شروع شد؛
ولی وقتی خواستم آن شعر را پیدا کنم خیلی هدایتی و عالی به این شعر زیبایی که به این فایل استاد خیلی خیلی ربط بالایی دارد هدایت شدم و در کامپیوتر بالا آمد و در ابتدای این کامنت قرار گرفت، البته به لطف او و هدایت های لحظه به لحظه اش؛
استاد فرمودند در زندگی هر آنچه که دارند و به دست آورده اند از آنجا بوده که فقط به او امید داشته اند و به او توکل کرده اند و کردیت تمام کارهایشان را به حضرت حق می دهند که الحق و الانصاف اگر هر یک از ما در تک تک و لحظه لحظه زندگی مان ریز شویم و دقت کنیم هرگز چیزی جز این نبوده و نیست و نخواهد بود؛
هر لحظه که آرامم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو، بی باک ترم از شیر
هر لحظه کوشیدم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آمد زنجیر پی زنجیر
استاد من در این اواخر به درک خیلی خوبی از قرآن و آیات بی نظیر خداوند رسیده ام، نسبت به خودم و این “من” که ما انسانها به آن عادت کرده ایم و فقط من من می کنیم و فکر می کنیم که آآآآآآی ی ی چه هستیم و چه می کنیم و فلان و بهمان!
و آن درک که خیلی به آن فکر کردم و خیلی آن را بررسی کردم و در مورد آن با خداوند حرف ها زدم و باز هم می دانم که این آگاهی هم از خود اوست به من، و اینکه شما بارها در رابطه با قرآن و خداوند و در فایل های متعددی گفته اید که خداوند در اکثر مواقع از ضمیر “ما” برای بیان حرف ها و یا کارهایی که بیشتر انجام داده استفاده می کند و از ضمیر “من”* وقتی استفاده کرده است و می کند که بخواهد به پرستش خودش و به توحید سفارش کند و دستور می دهد؛
و من هم چون مثل شما کسی نیستم که به راحتی و با یک حرف و یا کلام زیر و رو شوم و تغییر کنم و باید حتما آن را بیشتر بررسی کنم و در مورد آن تحقیق کنم تا خودم آن را برای ذهنم منطقی کنم و بپذیرم، و در مورد قرآن هم چون قبلا فقط قرآن را می خواندم و کمی با معنی می خواندم، ولی برای درک بیشتر، وقت بیشتری گذاشتم و مطالعه کردم و چیزهایی را یافتم که واقعا من را نیز مانند همان اوایل شما که با قرآن آشنا شده بودید به شگفتی واداشت؛
و در مورد این کلمه ی “ما” که خداوند بارها و بارها و برای انجام کارهایی که انجام شده و یا می شود آن را در موارد زیادی در قرآن و در آیات متعدد آن بیان نموده است به این درک رسیدم که، ما انسانها با این ذهن محدودی که داریم و ناتوایی که در همه موارد و چه بسا در کوچکترین کارها هم داریم، در اکثر مواقع و یا حتی می توانم بگویم در همه موارد به خصوص اگر کاری را انجام بدهیم و بخواهیم در مورد آن کار صحبت کنیم و توضیح بدهیم از کلمه “من” استفاده می کنیم؛ در حالیکه خداوند سبحان حتی خودش در قرآن وقتی می خواهد در مورد کارهایی که انجام داده و می دهد از کلمه “ما” استفاده می کند؛
و این درک را داشتم که ما چه موجودات و بندگان ناسپاسی هستیم که در خیلی از موارد و از جمله مانند این، خودمان را خداوند و پروردگار و صاحب اختیار جهان هستی بالاتر می دانیم و فقط بلدیم من من کنیم و دیگر هیچ، که این بزرگترین ناسپاسی و شرک است به درگاه الوهیت حضرت حق؛
و اینجا بود که روزها با این درگیر بودم و خیلی سعی می کردم که خودم تا آنجا که امکان دارد و به صورت آگاهانه حداقل از این من فاصله بگیرم و استفاده نکنم و هر کاری که انجام می دهم و یا می خواهم آن را انجام بدهم به خداوند می گویم که خدایا می خواهیم ما با هم انجام بدهیم و من بدون تو هیچ نیستم و تویی که می توانی هر لحظه به من قدرت و نیرو و توان عطا نمایی و کارهایم فقط با تو و به وسیله تو انجام شده، می شود و خواهد شد؛
نمونه بارز آن شروع کامنت ها و مطالبی که می نویسم که قبلا همیشه با نام خدا شروع می شد، ولی الان مدتی است به وسیله هدایتی که از او گرفته ام، با جمله ی زیبای “بنام حضرت دوست که هر چه داریم از اوست” شروع می شود؛
در حقیقت من با دیدن این فایل و شنیدن این کلمات از زبان استاد هم شکه شده بودم و هم درس گرفتم و هم به قلبم و به دلم افتاد که چقدر در مسیر درست و صحیحی قرار گرفته ام که او را همیشه در کنار و همراه خود دارم و کم کم حس می کنم که در آغوش او هستم و می توانم بر روی شانه هایش سوار شوم و فقط احساس سبکی و سرزندگی و بالاترین قدرت ها را با وجود او دارم؛
من خودم در این مورد مثال های زیادی در زندگی دارم که اگر بخواهم از گذشته بگویم، اکثر آنها مربوط به مواقعی می شود که گفتم خودم انجام دادم و بدجور چک و لگدها و پس گردنی هایش را هم خوردم که اصلا دوست ندارم آنها را حتی بازگو کنم و این شرک ورزیدن ها را به خودم یادآوری کنم و یا برای دیگران بازگو نمایم؛
اما از جاهایی که وقتی به او توکل کردم و از او خواستم، به زیبایی درها را به رویم گشود و به طرق های مختلفی که حتی فکرش هم به ذهن ناقص من خطور نمی کرد، من را راهنمایی و هدایت کرد که نمونه های آن در زندگی ام بی نهایت است؛
آنجایی که می خواستم ماشین بخرم و شاید اکثر پول آن را هم نداشتم، ولی به او تکیه کردم و گفتم تو برایم بخر، و وقتی دوست و همکارم می خواست ماشین اش را بفروشد به من پیشنهاد داد و با وجود اینکه همکاران دیگر هم طالب بودند ولی او به من این پیشنهاد را داد، و وقتی در مسافرت شمال بودم زنگ زد که قیمت ماشین بالاتر رفته که حسی در درونم گفت: بگو می خواهم، ماشین برای من؛ وقتی از مسافرت برگشتم و برای معامله به دفترش رفتم باز هم گفت دوباره قیمت بالاتر رفته، و باز هم آن حس گفت: بگو می خواهم برای من؛ و من با توکل و ایمان و اعتماد به این حس ماشین را خریدم که هم پول آن به راحتی پرداخت شد و هم درست یک ماه بعد از خرید من قیمت ماشین خیلی بالا رفت و تقریبا دو برابر شد؛
در حالیکه اگر به خودم و به دانسته ها و درک خودم و حرف های دیگران می خواستم اعتماد کنم و عمل کنم شاید هرگز آن ماشین را نمی خریدم و چقدر بابت این که به او اعتماد کردم خوشحالم و او را شاکر و سپاسگزارم؛
آنجایی که وقتی می خواستم کار بزرگی که در زندگی ام سالهای سال بود آرزو داشتم و می خواستم انجام بدهم و آن یک عادت بدی بود که در زندگی ام وجود داشت و می خواستم آن را اصلاح کنم، ولی نه جرات آن را داشتم و نه حتی می توانستم به آن فکر کنم و همیشه ترس از این داشتم که دیگران از آن آگاه شوند و حیثیت و آبرویم برود و خودم بارها و بارها برای انجام آن اقدام نمودم ولی هر بار به در بسته می خوردم و ناامید و سرخورده و پشیمان از انجام آن و گفتن ناسزاهای فراوان بابت عدم توانایی در انجام آن کار به خودم، دوباره همان و روز از نو و روزی از نو؛
تا اینکه تقریبا حدود 9 ماه پیش از خداوند یاری خواستم و به سجده افتاده و از او خواستم و به او گفتم که من در مقابل تو هیچ نیستم و فقط تویی مالک و فرمانروای مطلق من و جهان هستی و من بدون اجازه و قدرت تو حتی قادر نیستم پلک چشمم را بر هم بزنم و همه از توست و فقط و فقط از او کمک خواستم و اعلام عجز و ناتوانی در مقابل قدرت بی انتهای او نمودم و اینکه فقط تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جویم؛
اینجا بود که قدرت را در وجودم جاری دیدم و چشم هایم بینا شد و گوش هایم شنید و با تمام وجود حس کردم وجود پربرکتش را در وجود نازنینم که همه از اوست و ایده ای بی نظیر و عالی الهام نمود که به این طریق و به راحتی و بدون ذره ای ترس و دلهره می توانی انجام بدهی و رهایی یابی؛
و چه زیبا بود این هدایت و الهامی که از او رسید به من گنهکار و محتاج به خیر و نیکی اش، و با انجام آن و دقیقا به انجام آنچه که گفته بود به زیبایی هر چه تمام تر رهایی یافتم از ظلمت و به سوی نور و روشنایی و آزادی و احساس خوب رهنمون نمود مرا و هر روز و هر لحظه و هر موقع که به یاد می آورم و می توانم بگویم حتی با هر نفسی که بعد از آن می کشم سعی می کنم لطفش را به یاد آورده و بخاطرش شکرگزار و سپاسگزار درگاهش باشم به یاد داشته باشم که او برایم انجام داده و می دهد و خواهد داد، اگر فقط و تنها فقط به او تکیه کنم و از او بخواهم و بدانم که قدرت از آن اوست و تمام وجودم برای اوست و لاغیر؛
البته که در این مسیر هدایت و الهام خداوند، شیطان نیز بیکار نبود و دست به عمل می زد و سعی داشت با شگردهایی که مرتب در این مسیر به کار می گیرد، حالم را بدکرده و از مسیر خارج نماید، و شاید گاهی هم از مسیر خارج می شدم ولی به لطف حضرتش و قدرتی که در وجودم به خاطر او شکل گرفته بود و اعتماد و باوری که به او کرده بودم توانستم بر شیطان نفس پیروز شوم و به شکر الله مهربانم سربلند از این آزمایش بیرون آمدم و هر لحظه که این مسیر و هدایتش را به یاد می آورم بی اختیار بخاطر آن و بخاطر لطف و فضل بی پایانش نسبت به من، اشک شوق می ریزم و او را فراوان شکر می گویم؛
هر چند می دانم که اگر با سلول سلول و مولکول مولکول بدنم و به اندازه تمام زمان های قرون گذشته تا الان شکر بگویم، نمی توانم حتی ذره ای از فقط این نعمت و لطفش را پاسخ گوید و من همیشه خودم را در مقابل این عظمت و جلال و شکوه بی نهایت هستی و این انرژی پایان ناپذیر و هستی بخش جهان به عنوان کوچکترین ذره عالم دانسته و باید بدانم و امیدوارم که هر لحظه بتوانم که بدانم که در مقابل او هیچ ام و بدون او و روح او که در بدنم قرار دارد لاشه ای بدبو و گندیده ای بیش نیستم که حتی نزدیکترین افرادم زندگی ام هم از من فراری خواهند شد؛
گاهی مواقع به این فکر می کنم که من در مقابل این عظمت و بزرگی حتی “پر کاهی” هم نیستم، چه رسد به اینکه بخواهم خودم را من بدانم در برابر این قدرت بی انتها و بی پایان جهان هستی؛
پس ای خدای مهربانم هر لحظه لطف خودت را شامل حالم بنما و مرا به راه خودت که همان راه مستقیم و صراط مستقیم است هدایت و راهنمایی نما؛
خدایا قدرت من گفتن را ازم بگیر و یاد و نام خودت را هر لحظه در وجودم و بر زبان و قلبم جاری نما تا بتوانم حتی در جزئی ترین چیزها و کارهای زندگی ام از تو یاری و مدد بجویم و بدانم که جز تو قدرتی در این جهان نبوده و نیست و نخواهد بود؛
از استاد عباس منش عزیز بخاطر این فایل بی نظیر و این آگاهی های ناب سپاسگزارم و ایشان را به همراه یار مهربانشان و دوستان عزیز و بی نظیر توحیدی ام به دستان پرقدرت و توانمند مالک و فرمانروای جهان هستی می سپارم؛
در ظل سایه الطاف مهربان و محبت حضرتش، هر کجا در این کره خاکی و افلاکی که هستید، برای همگی عزیزان آرزو می کنم که؛
حال جسم تون خیلی خوب باشه،
حال دل تون خیلی عالی باشه،
و حال جیب تون خیلی خیلی عالی تر باشه،
در پناه حضرت حق
“پدر خانواده (علیرضا)”
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته و همه دوستان عزیز
من از خداوند خواسته بودم که هدایتم کنه به مسیر درست و یکتا پرستی که درست و واقعی است چون احساس می کردم این مذهب ها همش دروغین است و در ادامه داستان هدایت من به سایت این بود که یک کلیپ از استاد اتفاقی دیدم در مورد سیستمی بودن خداوند، که به شدت مقاومت داشتم و فکر کردم این طرز فکر کردن باعث گمراهی و باعث می شود خداوند مارو در نهایت ببره جهنم جالا جالبش اینه من تازه به خودم قول داده بودم دیگه پسر خوبی باشم و خیلی کارها رو نکنم
به هر حال با دیدن فایل مقاومت داشتم و دیگه پیگیر نشدم ولی در ادامه زندگی تکاملم طی شد و متوجه شدم توی زندگیم هر جور خدا رو باور دارم همون رو تجربه می کنم و کم کم با سایت استاد آشنا شدم و با وحی منزل پذیرفتم و آروم آروم مقاومت ها و تعصبات از بین رفت و به رهایی بی نظیری خدارو شکر رسیدم.
رابطه ام با خانمم خیلی درگیری داشت ولی کم کم به هدایت خدا رابطهمون عالی شد
وقتی که دست از کنترل همسرم برداشتم اون هم به سمت آگاهی های سایت هدایت شد و با هم توی این مسیر عالی قرار گرفتیم که خیلی عالی بود
وقتی که داشتم سریال سفر به دور آمریکا رو دنبال می کردم به یک مسافت عالی به سمت شمال کشور هدایت شدیم و خیلی جالبه هر جایی که می رفتیم در هم زمانی قرار می گرفتیم که دوستی پیدا می شد ما رو می برد خونشون و خیلی سفر به یاد موندنی بود که هر لحظه توش هدایت می شدیم خدایا شکرت
تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم از کرمان به بندرعباس تا از نزدیکان خودمون که خیلی فرکانس پایینی داشتن جدا بشیم و روی خودمون کار کنیم و رشد کنیم که رفتیم اونجا خونه کرمانون به موقع اجاره رفت و یک خونه عالی هم توی بندرعباس برامون پیدا شد و شرایط کاری عالی هم برام پیدا شد دستان خدا فرستاده شدن که شرایط کاریم خیلی عالی شد و در نهایت همه چیز عالی برام پیش رفت و خیلی خیلی عالی بود خدا روشکر
خیلی جاها بود که از این مسیر جدا شدم خواستم که تکامل رو دور بزنم خداوند و هدایتش رو باور نداشتم به غیر خدا تکیه کردم ولی همیشه متوجه شدم که داره تاثیرات منفیش توی زندگیم میاد فهمیدم دارم از کجا می خورم به مو رسید ولی پاره نشد، به محض اینکه ایمانم رو دوباره درست کردم و ذهنم رو کنترل کردم خداوند به طرز شگفت زده ای به همه کارهام نظم داده همه چیز رو در هم زمانی قرار داده دستانش رو فرستاده راحتی رو رفاه رو آورده آرامش و خوبی را آورده هدایتش رو فرستاده نتایج رو آورده
در پناه خدای مهربان باشید در پناه خیر مطلق
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه انفعال آیه 17
فَلَم تَقتُلوهُم وَلٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُم ۚ وَما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَلٰکِنَّ اللَّهَ رَمىٰ ۚ وَلِیُبلِیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ﴿17﴾
این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست.
خداوندا کمکم کن تا یادم باشه من هر آنچه که دارم از آن توست که به من رسیده
خدایا هر آنچه دارم تو به من داده ای
خدایا من در مقابل شما متواضع هستم
خدایا من تسلیم خودت هستم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا یاری ام کن
خدایا خودت کارها را برایم انجام بده
خدایا خودت به من بگو چه کنم.
خدایا من کردیت هیچ چیزی را به خودم نمیدهم خدایا همه ثروتم هر آنچه که دارم هر آگاهی که دارم تمام وسایل مادی و معنویم خدایا همه و همه را خودت به من داده ای و به من لطف کرده ای
خدایا بینهایت سپاسگزارم خدایا شکرت
سلام استاد عزیزم
من بینهایت از شما تشکر میکنم بابت فایلهایی که به شما الهام میشه و چقدر عالی در اختیار ما قرار میدهید
استاد من چند روز پیش یک مشکل برام بوجود آمد اولش خیلی ناراحت شدم ولی خیلی زود خودم را جمع و جور کردم و با خدا صحبت کردم گفتم خدایا از شما تشکر میکنم چون با این مشکل درس بسیار مهمی را به من دادی
من به شخصی اعتماد کردم و پول زیادی را به او دادم و بعد فهمیدم چقدر اشتباه کردم
بعد به خودم گفتم اشکال نداره من این پول و دادم و این درس مهم زندگی ام را گرفتم( چون درسی گرفتم که الان موضوعیتی نداره که باز گو کنم )
که این درس را نمیشه با هیچ مبلغی یادش گرفت
واقعا خداوند من را هدایتم کرد
و من واقعا از خداوند ممنون و سپاسگزارم
خدایا من از شما در خواست میکنم هیچ وقت من را به حال خودم رها نکن خدایا من فقط و فقط به خودت نیاز دارم و محتاجم خدایا رهایم نکن
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از خودت یاری میطلبم خدایا یاری ام کن.
خدایا من را به راه درست و صراط مستقیم هدایتم کن خدایا من را به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایتم کن نه راه کسانی که به آنها غضب کرده ای و نه راه گمراهان
خدایا عاشقتم
خدایا دوستت دارم
خدایا تو علیمی تو بصیری تو رحمانی تو رحیمی خدایا تو حکیمی خدایا تو وهابی خدایا تو رب العالمینی خدایا عاشقتم خدایا رهایم نکن من بدون تو هیچم
خدایا بابت همه چیز بینهایت شکر
خدایا بابت تمام نعمتهایت تمام نعمتهایی که به من داده ای چه آنهایی که میدانم و حتی اونهایی را که بهشون آگاه نیستم و نمیدانم بینهایت شکر
در پناه الله یکتا باشید
سلام به استاد عزیز و توحیدی
سلام به خانم شایسته بزرگوار
سلام به دوستان خوبم
ادامه کامنت قبلی.
من از دیروز تا الان که چندین بار فایل رو گوش دادم مرتب ذهنم درگیره .
همش مرور میکنم قبل و بعد آشنایی با این مباحث توحیدی رو . وکج فهمی که پیدا کردم که من خالق زندگیم هستم وخودم رو از خدا جدا کردم از کجا شروع شد .
الان یادم اومد .
من درعقل کل مرتب مطالب مربوط به حس ارزشمندی رو میخوندم .
اونجایی که یکی از دوستان نوشته بود
ما چون خداوند از روح خودش در ما دمید و ما عین خداوند قدرت خلق کننده گی داریم ارزشمندیم .
ما قطره آب هستیم و خداوند اقیانوس .
یا ما جانشین خداوند در زمین هستیم و میتونیم مثل خداوند خلق کنیم هر آنچه مبخواهیم . واین مطالب خیلی دلم نشست و پذیرفتمش . واتفاقا کلی امتیاز هم خورد .
ومن باعث شد که دچار کج فهمی بشم و به بیراهه برم و قدرت خلق خواسته هام رو آرام آرام به خودم بدم و قدرت رو از خداوند بگیرم .
بگم خوب حالا خداوند جهان رو بی نهایت خلق کرد از هرچی که من بخام هست .
و جهان قانونش اینه من توجه کنم ومانع رو بردارم و خواسته ام رو خودم خلق کنم .
و البته ناگفته نمانه خیلی اعتماد به نفسم زیاد شد و کلا یه آدم دیگه شدم و به عوامل بیرونی دیگه قدرت ندادم .مثل تحصیلات عالی . فن بیان و ثروت و…
اما قدرت رو به خودم دادم اما امان از کج فهمی .
و دیگه خواسته ام علیرغم تلاشهای رگباری نتیجه متوقف شد . چون از خدا غافل شدم .
الان درکم اینه
من همینطور که حرکت میکنم در جهت هدفم با کانون توجه ام و برداشتن ترمزها . خداوند هم حمایت و هدایتم میکنه با الهامات و من با عمل به الهامات به خواسته ام میرسم .
دوستان اگه درک کاملتری دارید ممنون میشم برام پاسخ بدید .
هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد
چون گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد
سلام استاد عزیزم
وای که چقدر وقتی در این مورد صحبت می کنید حالم خوب میشه، زیباترین جملات دنیا رو از زبان بهترین استاد دنیا با اشتیاق فراوان گوش می کنم و یه آرامش عجیبی تزریق میشه به وجودم
روزهایی که از زندگی ناامید شده بودم و فکر می کردم دنیا به آخر رسیده دستانش رو برای کمک بهم فرستاد از جاییکه فکرش رو نمی کردم برام شغل جور کرد
اما من از اون شخصی که خدا فرستاد برام،بت ساختم و فکر کردم اون برام اینکارو کرده و مشرک شدم و توسط همون شخص به بدترین شکل ضربه خوردم الان معنی این حرفهای شما رو کاملا میفهمم
زمانیکه هنوز شما رو نمی شناختم یه فایل صوتی ازتون به دستم رسید راجع به الهامات صحبت کرده بودین با آهنگ معین میکس شده بود هر روز می رفتم سر کار توی مسیر گوش می کردم و اشک می ریختم و بر دلم می نشست این حرفها، می گفتم این کیه که اینقدر حرف هاش آرامش میده ، هنوزم توی گوشیم هست و گوش می کنم فوق العاده است
اصلا نمی دونستم الهامات یعنی چی هر چی بیشتر فایل ها رو گوش کردم بیشتر دوزاریم افتاد و سعی کردم بیشتر از خدا راهنمایی بخوام راجع به همه چیز،
الان به طور واضح تو گوشم میگه چیکار کنم آنقدر واضح که انگار یه نفر در گوشم بهم تقلب می رسونه
همونی که منطقی نیست همونی که اگه به حرفش گوش بدی بهت گرا میده هر بار که به حرفاش عمل کردم بعدش لبخند زدم از رضایت
هر بار که گوش نکردم و ذهنم گفت این منطقی نیست متوجه شدم که فرصت خوبی رو از دست دادم
چند تا مثال دارم که جنس الهامات رو کاملا متوجه شدم : یه بار بصورت اورژانسی باید می رفتم دندانپزشکی زنگ زدم نوبت بگیرم گفتن یک ماه دیگه، وقت پره، هر چی اصرار کردم قبول نکردن، چند روز گذشت دندونم اذیت می کرد همینطوری نشسته بودم یه ندایی توی گوشم گفت تو واتساپ پیام بده آنقدر صدا واضح بود ، اولش نجوا اومد که تو تلفن زدی طرف بهت نوبت نداد حالا پیام که دیگه اصلا جواب نمیده ولی من به الهامم گوش کردم همون موقع پیام دادم چند ساعت بعد تماس گرفتن که فردا بیا کارت رو انجام میدیم این یه مثال کوچک روزمره بود
یه بارم یه کلینیک می خواستم برم برای اولین بار، آدرس رو از توی پیج اینستاگرام برداشتم راه افتادم رفتم دقیقا نزدیک کلینیک که رسیدم همون صدا توی گوشم گفت یه زنگ بزن آدرس رو بپرس ولی این بار نجوا اومد که منطقی نیست تو که آدرس داری و من اینبار به نجوا گوش کردم به جای اینکه به الهام گوش کنم رفتم به آدرس مورد نظر، ولی پیدا نکردم اونجا تماس گرفتم گفتم مگه آدرستون این نیست گفت باید بیای بالاتر و دقیقا آدرس جایی رو داد که الهامم بهم گفته بود یه زنگ بزن و من کلی اون مسیر رو برگشتم تا به همون جای اول رسیدم
یا وقتی می خواستم ازدواج کنم بهم میگفت اینکارو نکن حسم بد بود ولی بهش گوش نکردم و یه ازدواج ناموفق داشتم و هزاران مثال دیگه
الان دیگه حرفاتون رو خدا رو شکر درک می کنم الان برای هر کاری باهاش مشورت می کنم ازش نشونه می خوام و اون همیشه راهنمایی میکنه،هدایت می کنه اگه من هم به حرفش گوش کنم ،ولی بازم فراموش می کنم یه وقتایی و روی عقل خودم حساب می کنم وقتی سرم به سنگ می خوره دوباره یادم میفته که چرا ازش کمک نگرفتم؟
جدیدا توی خواب یه سری جمله ها بهم گفته میشه که داره راهنماییم می کنه،یادمه بیکار بودم راجع به شغلم همش می گفتم خدایا بگو چیکار کنم توی خواب بهم گفت از این شاخه به اون شاخه نپر، واقعا این صدا خیلی واضحه فرداش رفتم مصاحبه استخدام شدم
وقتی ناراحت بودم شما روی توی خواب دیدم بهم گفتین فقط به زیباییها تمرکز کن
شده توی محل کارم دنبال چیزی می گردم میگم خدایا الان کجا رو بگردم بین سمت راست و چپ بهم میگه مثلا سمت چپه و دقیقا میرم و پیداش می کنم
این صدا خیلی واضحه برام وقتی ازش کمک میخوام اینا مثال هایی هست که یادم اومد وگرنه هر روزم شده پر از این نشونه ها،مثل یه بازی شیرین و جذاب ،
من توحید رو با شما یاد گرفتم چقدر خوشبختم که خدا شما رو سر راهم قرار داد تا بفهمم توحید چیه الهامات چیه و چقدر زندگیم شیرین شده چقدر وقتی راجع به این مباحث صحبت می کنید حالم خوب میشه انگار رو ابرام، خدا رو صد هزار مرتبه شکر که با این مطالب آشنا شدم وگرنه از زندگیم چی فهمیده بودم؟
وقتایی که یه اتفاق به ظاهر بد افتاده گفتم چرا اینجوری شد؟ بعدا حکمتش رو فهمیدم و ایمانم بیشتر شد
وقتی که فقط روی خودش حساب کردم سربلند شدم
یادمه رفته بودم یه کار اداری انجام بدم بهم گفتن فقط از این راه میشه، قبول نکردم با تعجب نگام می کردن گفتن خوب درخواستت رو بنویس نوشتم و اومدم بیرون و رها کردم دیگه بهش فکر نکردم بعد از چند ماه کارم به طرز جادویی انجام شد و بیش از پیش به این جمله ایمان آوردم آنجا که راه نیست خدا راه می گشاید
همیشه توی قنوت نمازم بیشتر از بیست سال می گفتم رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر ، معلم گفته بود دعای حضرت موسی است ولی معنیش رو نمی دونستم، با شما یاد گرفتم که :
خدایا من به هر خیری که از جانب تو به من برسه محتاجم
حالا معنی این شعر زیبا رو متوجه میشم :
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند( به شرط اینکه اعتماد کنیم بهش )
من عاشق این فایل های شمام الان که تصویرتون رو دیدم با اون لباس و اندام زیباتون و نوشته بود توحید عملی سر از پا نشناختم
سپاسگزارم استاد قشنگم ،خدا بهتون قوت بده که برامون از این فایل های بی نظیر و ارزشمند میذارین
سکوت می کنم تا خدا سخن بگوید
رها می کنم تا خدا هدایت کند
دست بر میدارم تا خدا دست به کار شود
به او می سپارم تا آرام شوم .
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)️
خدایا ممنونم ازت . تو باید هدایتم کنی و اگر نه هیچ …
خدا را شکر . این فایل چند روزیه که روش موندم و حتی از دوره ذهنیت قدرتمند کننده هم عقب موندم ولی این هدایت خداوند بود . برای من این فایل قسمت بعدی دوره است . با هدایت خداوند من رفته بودم برای گرفتن خوابگاه ولی جور نشد . اومدم بیرون . اگه دست من بود در بهترین حالت میگفتم که سال بعد خوابگاه گیرم میاد . این حالتی بود که اگه دست من بود . بهترین چیزی بود که میتونستم تصور کنم . من برای گرفتن خوابگاه که رفتم گفتن نمیشه و اصرار هم نکردم . همشه با بیخیالی ته ذهنم میگم جور میشه .
در این بین هم من تو مسئله ارتباطاتم مشکل داشتم تو دانشگاه و خدا هدایتم کرد تو گروه چت دانشگاه لینک فیلم های اموزشی که به انگلیسی تو یوتیوب میبینم رو بزار . بچه ها کلی استقبال کردن و کمکم به پیشنهاد خود بچه ها قرار شد همین ایدم رو تبدیل به یه کانال بکنم . چیزی دارم روش کار میکنم . حالا همین جاها بود که با نماینده کلاس اشنا شدم . وارد گروه جزوات شدم . این اشنایی من با نماینده اینجا باشه .
برای رفتن به دانشگاه هم این چند روز به همش به ترافیک میخوردم . همیشه زنگ اول دیر میرسیدم . ولی من کلا بی خیالم . استادی که همیشه همون موقع حضور غیاب میکرد اون روز اصلا حضور غیاب نکرد و وقتی من وارد کلاس شدم خیلی اتفاقی پشتش به من بود و متوجه نشد . یروز دیگه کلاس کلاس مهمی نبود دقیقا سر حضور غیاب رسیدم . یروز دیگه دقیقا موقع شروع درس معلم . یروزم معلم نیومد . کلا تو رفت و امد مشکل داشتم . حالا در همین حین کسی دیگه از شهر ما بود راحت با پدرش میرفت . برای خوابگاه بشدت درگیر بود .
همه این اتفاقا بود تا اینکه یهو امروز نماینده کلاسمون اومد بهم گفت تو از انزلی میای راهت دوره سختته . میخوای دانشگاه شهرت درس بخونی ؟ کسی هست خونش اینجاس اونجا براش دوره میخواد جاشو عوض کنه . حالا انشگاه شهر ما جاش عالیه ولی دانشگاه خود گردان و پولیه برای من امکان رفتن در حالت عادی نبود . نمایندم گفتم اون فرد شهریه خودشو میده شما فقط جاتون عوض شه .
من اون دانشگاه رو بارها تو شهر دیده بودم ولی میگم در بهترین حالت هم فکر نمیکردم بتونم بدون دادن شهریه تو شهر خودمون باشک . حلا این راهیه که خدا در اختیارم گذاشته . خیر فی ما وقع . به همین راحتی مسئله رفت و امدم داره حل میشه . نمایندمون منو از قبل میشناخت . دوست بودیم . و دیده بود سر کلاس دیر میرسم . میدونست من قرار نیست خوابگاه بگیرم . به خاطر همین این پیشنهاد رو به من داد . حالا میفهمم که مسی میگه اگه من خودم میخواستم سناریو قهرمانیم رو بنویسم نمی تونستم به این زیبایی بنویسم یعنی چی . خدایا شکرت .
الان قراره پس فردا برای کار های اداری برم رشت . مطمعنم هرچی بشه بنفعمه . همونطور که نمیدونستم این دیر کردن هام چه معنی داره .
خدایا شکرت تو بگو چکار کنم . در هر لحظه هدایتم کن .
همتونو دوست دارم در پناه الله (◕ᴗ◕)
سلام آقا مهدی با ایمان
فقط 5 ستاره به پیام شما دادن کافی نبود
لازم بود ولی کافی نبود
آفرین به این ایمانت
اشکم در اومد وقتی خوندم که:
الخیر فی ما وقع
همین دیر کردنهام هم معنی داشت
خدایااااا
تو از دیر رسیدن های ما هم برنامه داری ؟؟؟
پس چرا من تا همین الان فکر میکردم دیر هدایت شدم و دیگه فرصت کافی برای لذت بردن از زندگی ندارم؟
چرا فکر میکردم جوانیم رفته و باز همبقیه عمرم رو بایر نقش قربانی رو بازی کنم و فقط نظاره گر باشم بقیه از ثمره ی سالهاااا تلاشم بهره ببرن و خودم دیگه پیر شدم برا خیلی چیزها؟؟
چرا فکر میکردم دیگه 40 سال و که رد کردم همه چی تمومه ؟؟؟
خدای ابراهیم و هاجر 90 ساله، من و ببخش
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان ..
وسلامتی هم عرض میکنم به دوستان خوب وصمیمی سایت توحیدی عباسمنش …..
این فایل چندروزی هست روی سایت آمده .امامن هربارامدم توی سایت نشد این فایل رو گوش کنم …
تا اینکه همین دیروز یه اتفاقی توی زندگیم رخ دادویه مسأله ای پیش آمد که همسرم رو بردن به پاسگاه ……
راستش تو شرایط سخت واقعا سخته ذهن رو کنترل کنم…
ولی ازخدا مدد خواستم وسعی کردم آرام باشم و به خودش توکل کنم چون عملا کاری از دستم برنمیآمد …
خلاصه اینکه تا ساعت سه همسرم رو بردن واجازه ندادن من برم همراهشون …
برادر همسرم بهم زنگ زد و گفت که ایشون میرن همون پاسگاه تا ببینن چه کاری میشه انجام داد
اما اونها هیچ اطلاعی از همسرم ندادن وبرگشتن خونه ….
شاید دوستان سایت فقط باورکنن وشما استاد عزیزم که من چطور خوب به کمک خدا تونستم خودم رو آرام کنم …
بعدهم آمدم سایت گفتم
با نگران بودن نه کاری برای همسرم میتونم بکنم ونه خودم .پس بهترین کار اینه بیام سایت ویه فایل با هدایت خدا ببینم …..
خدا خودش شاهده که واقعا اشکه که توچشمم حلقه زده از شنیدن به موقع این فایل ….
درست زمانی که باید من آمدم توی سایت این فایل رو گوش کردم …
وخیلی معجزه آسا خیلی زیبا خداوند با زبان استاد بامن دوباره صحبت کرد….
وبهم گفت باید متواضع باشم دربرابر ش
باید بدونم که همه ی کارهار و خدا داره انجام میده
باید بدونم که اگه کاری هم هست باید ازخودش بخوام ….
به خدا که فقط اشک ریختم به خداکه خودش بهم گفت بسپر به من ونگران چیزی نباش …
ومن باتمام وجودم معجزه ی خدارودبدم
دیدم که ازش خواستم بهش گفتم واجابت کرد ….
بعدازگوش کردن این فایل
دفتر ستاره قطبی رو برداشتم سپاسگزاری های روزم رو نوشتم بعدش خواسته هام رو نوشتم .وبایک آرامش قلبی که نمیتونم بگم چقدر عمیق بود در وجودم خوابیدم ….
وصبح باخیال راحت باحس خوب آرامش واحساس خوب بیدار شدم
دوباره تودفترم بعد از سپاسگزاری ازخدا خواسته هام رو خواستم ونوشتم وسپردم به خودش ….
آمدم باشگاه خیلی بهتر وباحس خوب تمرین کردم …
که اینم هدایت خدا بود که برم باشگاه ونگران نباشم ..
بعدشم رفتم دادسرا دنبال کارهای همسرم .و من تو مسیرم فقط زیبایی دیدم وخداوند آدمهایی رو پیشم فرستاد که به راحتی پله پله کارها رو برام انجام دادن ….
به من گفته بودن مشکل همسرم فقط با گذاشتن یک سند چنصد میلیونی به عنوان وصیغه ازادمیشه
از اونجایی که خونمون سندنداره خیلی برام سخت بود به بقیه رو بزنم ..
گفتم خدایا من فقط میخوام توکارهامو انجام بدی
من آمدم اینجا تنها مدرکی که ازخونم دارم رو باخودم آوردم …
والعان تواین شرایط واقعا نمیخوام به کسی رو بزنم چون همیشه برام سخت بوده که بخوام چیزی ازکسی بخوام ..
خلاصه اینکه تمام مدتی که اونجا بودم یک آرامش خوبی داشتم واقعا توزندگیم چنین آرامشی رو هرگز تجربه نکرده بودم
وخیلی احساس خوبی داشتم
شادی توقلبم بود ومطمین پله هارو بالا میرفتم …
واتفاقی که افتاد این بود.
بدون هیچ سند و مدرکی حتی کارت شناسایی از همسرم اون رو آزاد کردن …
واقعا ازخدا سپاسگزارم …
چون هرکسی که شنید ماجرارو میگفت چه جوری مگه میشه ….
فکر میکردن مادروغ میگیم ….
یعنی قشنگ تودستهای خدابودیم در پناه ولطف وهدایتش بودیم ….
وفقط تمام اون مدت رو حتی شب موقع خواب میگفتم خدایا شکرت که اینجوری آسان و بدون اینکه من حتی به کسی زنگ بزنم اینکاربه خیروخوبی تمام شد .
وخدا بود که همه ی کارهاروبرام انجام داد
وشنیدن به موقع این فایل خیلی بهم کمک کرد
تا برام یادآوری بشه که یادم باشه من کاری نکردم وکارهارو خداانجام داد و همیشه همینطور بوده و به یادبیارم وسپاسگزارش باشم و به قول استاد اعتبار داشتن شرایط ونعمتهای زندگیم رو فقط به خداوند بدم ولاغیر ……
واین یادم باشه و هرروز به خودم بگم که خدایا تنها ترومیپرستم وتنهاازتو یاری میجویم ..
ای مهربانترین مهربانان ……
واقعا خداوند هرلحظه درحال هدایت ماهستن
از وقتی دوره دوازده قدم رو خریدم …
جوری زندگیم تغییر کرد که حتی فکرشم نمی کردم ….
بهترین و بالاترین نعمتی که خداوند بهم داد
آرامش درونی کنترل ذهن وقدرت سپاسگزاری بود
چیزی که هیچ وقت نداشتم
نه که نداشتم درک وفهمش رو هم نداشتم ….
ولی العان آدم دیگه ای شدم باادم قبلیم خیلی فرق کردم ….
وخداروشکر که این قوانین واگاهیی رو بازبان استاد که شیوا وقایل فهم ودرک بیان میکنن به من می اموزد …
خدایا هزاران بارشکرت شکرت شکرت ….
استاد این فایل تماما حرفهایی بود که باتمام وجودم درکش کردم چون خدابعزبان شما بامن واضح روشن وقایل فهم صحبت کرد ومنو به آرامش واحساس خوب دعوت کرد
توزمان ومکان مناسب این فایل رو گوش کردم وازش استفاده کردم خواهم کرد .به تک تک آگاهی های این فایل هرروز به امید الله گوش میکنم عمل میکنم …
چون این خواسته ای همیشگی خودم بود .حالا ازش سپاسگزارم که تواین مسیر دست دردست خداوند پیش میرم ….
خدابرام وضوح و روشنی بیشتر پیدا کرده ..
چیزی که هرگز درکش نمیکردم
ولی العان واقعا حضورخداوند دروجود خودم وهرچیزی واضح و پیداست
خدایا سپاسگزارم ازت استاد سپاسگزارم ازت
وازخداوند برای شما استاد بهترینها رو میخوام
سلامتی ثروت خوشبختی وحال خوب
در پناه خداوند یکتا
چقدر عالی بود…
حتی همون پاسگاه رفتن هم یک لطف بود از طرف خداوند و درسهای خودش رو داشت و قطعا به زودی متوجه این نعمت میشین،
و اینکه این اتفاق قشنگ اون توحید رو چسبوند به قلبت تا بهتر درکش کنی و شاید درکش در زمان دیگه اینقدر تاثیر گذار نبود…
خداوند ببخشتمون و هدایتمون کنه به توحید ، وگرنه من که خودم پر از گناه و شرکم و هیچ امیدی نه به خودم دارم و نه به دیگران و همه ی امیدم به الله است و اوست قدرت بی پایان و بی انتها و ابدی
سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته گرامی و دوستان عباسمنشی، سپاسگزارم از استاد عزیز که با صداقت تمام این آگاهی های ناب رو به ما هدیه میکنن و خدا میدونه که چقدر مثال از اتفاقهایی دارم که در زندگی من حادث شده و با توکل به خدای مهربان و رب اعلی همه کارها توسط خود خدا انجام شده و من مات مبهوت فقط نگاه کردم و قطعا به اندازه کافی شاکر او نیودم. و چه بسیار اتفاقاتی که بدون توکل به او و با امید یاری بندگانش شروع کردم و نتیجه ای جز سرافکندگی و نا امیدی برام نداشت. بعد از دیدن این فایل شعری به من الهام شد که گفتم شاید شمام دوست داشته باشین.
چونکه دمید از سر علم و عطا
روح خودش را به تن آدمی
گفت خدا بنده هشیار را
هرچه بخواهی تو ، همان میشود
خواسته ات هرچه بود آن دهم
من به مرادت همه فرمان دهم
عرصه تولید فقط فکر توست
خلق جهان در گرو ذهن توست
گر که غم و غصه و درماندگی
خستگی و فقر و عقب ماندگی
قرض و بدهکاری و بیچارگی
بخل و سکون و خطر تشنگی
یاس و دروغ و دغل و گشنگی
مرگ و عدم ، فاصله و نئشگی
میدهمت چون که تو آن خواستی
خواستی و محنتت افزاستی
یا که اگر شادی و طیب و وفا
یا که سلامت و مراد و صفا
یا زر و سیم و سفر بی خطر
یار وفادار و انبان زر
میدهمت چون که تو آن خواستی
خواستی و نعمتت افزاستی
گر که گرفتیش سخن را اثر
گشت عطایاش تو را بال و پر
چونکه خدا خواست خدایی کنی
بنده او باش و خدایی بکن
شکر کن و نعمت خود را به شکر
بیشتر و بیشتر از پیش کن
یا که به توحید نماینده باش
رب جلی را تو فقط بنده باش
گفت خدا بنده هشیار را
هرچه بخواهی تو ، همان میشود
بازم از استاد عزیزم تشکر میکنم و امیدوارم در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و عاقبت بخیر باشید.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
اجرای توحید در عمل….
همیشه از دوران مدرسه میدونستم که معنی توحید میشه یکتاپرستی، یعنی به کسی میگن یه شخص توحیدی، که واقعا فقط خدارو میپرسته، مثلا نماز میخونه، روزه میگیره، کارهای خوب انجام میده، مسجد میره و….
تصورم این شکلی بود دیگه از توحید، بعد که بزرگتر شدم میدیدم که خارجیا، انور آبیا، خصوصا تو فیلمهاشون که نگاه میکردم،نمازه نمیخونند روزه نمیگیرند، ولی چقدر آدمهای با ایمانی هستند چقدر کارهای خوب انجام میدن ودرستکار هستند، ولی به ما میگفتن اونا کافرهستند!!!!!
چون حجابشون رو رعایت نمی کنند، یا مثلا الکل مصرف میکنند، یا چون میزنن میرقصن همش و…
واقعا خنده ام میگیره، این سطح از درک پایین و قضاوت آدمها که یه سریها به عنوان مرجع دیدن داشتند و کردند تو مغز ما….
اصلا تو همین کشور خودمون چرا راه دور بریم، یادمه اگه یکی مثلا بنده خدا معتاد بود، یا الکل استفاده میکرد یا یه خانومی حجاب درست حسابی نداشت و ارایش میکرد و… میگفتن اینا از خدا بیخبرند اینا بی ایمانند!!!!!
ای واااای بر جهل و نادانی، واقعا چرا پیش خودشون، پیش خودمون فکر نمی کردیم شاید اون از من وما بهتره، شاید به خداش نزدیکتره، شاید مسیرش زودتر وبهتر از من وما به صراط مستقیم باز بشه و هدایت بشه؟
از کجا میدونستیم که اون آدم چه ارتباطی به خدای خودش در دلش داره؟؟؟؟
️️️سوره 80 قرآن کریم: عبس️️️
️️️بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ️️️
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿1﴾
چهره در هم کشید و روى گردانید (1)
أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى ﴿2﴾
که آن مرد نابینا پیش او آمد (2)
وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى ﴿3﴾
و تو چه دانى شاید او به پاکى گراید (3)
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى ﴿4﴾
یا پند پذیرد و اندرز سودش دهد (4)
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى ﴿5﴾
اما آن کس که خود را بى نیاز مى پندارد (5)
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى ﴿6﴾
تو بدو مى پردازى (6)
وَمَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى ﴿7﴾
با آنکه اگر پاک نگردد بر تو [مسؤولیتى] نیست (7)
یعنی هر بار این سوره عبس واین 7 آیه رو میخونم به یاد اعمال خودم میفتم، اون وقتها که در پی اون باورهای نادرست دیگران رو قضاوتشون میکردم و برچسب باایمان وتوحیدی بودن یا کافر و بی ایمان بود بهشون میزدم….
یا حتی وقتایی که خودم رو قضاوت وملامت میکردم که چقدر گناه کردم چقدر از خدا دور شدم دیگه خدا دوستم نداره دیگه دستمو نمی گیره وناامید میشدم از درگاهش وهربار دورتر….
ولی هممون دیدیم بارها وحتی برای خودمون اتفاق افتاده که الان اینجا هستیم، دیدیم کسایی که معتاد بودند الکلی بودند هوس باز بودند بی ایمان بودند و….اماااااا از یه جایی تسلیم فرمانروای هستی شدند و گفتند مارو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی هدایت کن و واقعا هدایت شدند پاک ومطهر شدند و زندگی چهره ی پراز عشق و سعادتش رو بهشون نشون داده واگر ریز میشدی تو زندگیشون به وضوح توحیدی بودنشون رو حس میکردی…با ایمان بودن و یکتاپرست شدنشون رو میفهمیدی…
در مورد سوال اول، کجاها خداوند درها رو برام باز کرده ومنو هدایت کرده؟؟؟
می تونم بگم همه جا، حتی تو مسیر های نادرست، چون انسان ذاتا میدونه که نیروی برتری وجود داره که همواره می تونه هدایتش کنه، ومن هم حتی تو مسیرهای اشتباه ازش کمک میخواستم حالا یا میدونستم اون حرف یا عمل اشتباه هست یا نمیدونستم ولی بازم از خدا میخواستم که شرایطش رو برام فراهم کنه والبته که خداوند پاسخ میده به در خواست ها، همیشه وهر لحظه واین اجازه واختیار رو هم بهمون میده که عمل کنیم و بازتاب اعمالمون روبرو بشیم…
همین یک هفته پیش با اینکه میدونستم یه کاری اشتباه هست ودارم عجله میکنم توش و الان وقتش نیست ولی از خدا خواستم راهو باز بذاره که انجامش بدم، قران باز کردم بهم گفت وچه کار بیهوده ای؟؟؟
یعنی دقیقا گفتااااا، ولی من انجامش دادم ومتاسفانه شامل ضرر مالی و احساسی شدم، یعنی هم 2 میلیون ضرر کردم وهم کلی حرص خوردم که چرا اون خرید واون عمل رو انجام دادم!!!!
یعنی ما با همچین خدایی روبرو هستیم، آگاه دانا شنوا بینا و پاسخ دهنده واجابت کننده درخواست ها…
نیومد جلوی منو بگیره که انجامش ندم ولی بهن گفت کارت بیهوده هست انجامش نده….
کی این وسط ضرر کرد و به خودش ظلم کرد؟؟ من
خداوند همیشه داره مارو هدایت میکنه وزیبایی جهان وقوانینش به همینه به قول شما استاد قشنگم…
برام زیاد پیش اومده تو کارم، یادم رفته شروع کارم بگم بانام ویادت شروع میکنم خودت در انجامش یاری ام کن، یا بگم اصلا خودت انجامش بده من نمی تونم من بلد نیستم و گند زدم، اما دقیقا همونجاها که گند میزنم تا بهش میگم من خراب کردم یا دارم خرابش میکنم بیا کمکم جوری میاد همه چیز رو درستش میکنه که در عرض چند ثانیه، چند دقیقه، ورق به نفع من و در راستای خواسته ی من تغییر میکنه واون عمل یا اون حرف به شیوه ای بسیار زیبا وبی نظیر گفته ویا انجام میشه…
خدا خیلی نزدیکه خیلییییی، جاری وساری هست ، توی افکارمون تو گفتارمون توی اعمالمون، حد فاصله خدا وما فقط حرف زدن هست، حتی تو قلبمون، یعنی فقط توی دلت بی صدا بهش بگی کجاااایی؟ بیا من بهت نیاز دارم…
همون لحظه اونجاست وحسش میکنی…
اما وقتی هر جا روی خودم حساب کردم گند زدم گند…
چندوقت پیش داشتم پرده پذیرایی خونه ی مادرم رو چندسانت کوتاه میکردم که بعد چرخ کنم، مادرم و خواهرم گفتند چقدر صاف کوتاه میکنی چقدر با قیجی راحت کار میکنی پرده به این بزرگی با این طول وعرض خوب ویکدست کوتاهش کردی، بعد منم با یه غروری گفتم کاری نداره تمرین لازمه منم بلد نبودم که خیاطی رو یادگرفتم…!
بعد پرده رو اوردم خونه که چرخ کنم، یه دفعه گفتم فک کنم یه طرفش کجه، قیچی رو برداشتم و چند سانت بیشتر کوتاهش کردم وچرخ کردم و وقتی تموم شد بردم نصب کردم دیدم از اون حد خودش کوتاهتر شده!!!!!!!
همونموقعه به خودم گفتم روی چی حساب کرده بودی؟ روی خودت وتوانایی خودت؟
چرا وقتی داشتی انجامش میدادی نگفتی خدایا توبرام انجامش بده به زیبایی وآسانی؟؟
چرا وقتی ازت تعریف کردند توی دلت نگفتی خدایا این هنر واستعداد وتوانایی از توهست ومن فقط دارم انجامش میدم اونم تازه به کمک خودت وگرنه مغز پوک من و دستان وپاها و کل جسمم وفکرم هرگز توانایی انجامش رو نداره؟؟؟؟
بدون شک هدف شما استاد عزیز دلم، فقط وفقط این بوده که آدمهارو با توحید ویکتاپرستی آشنا کنید و تهیه اینهمه دوره و این سایت پراز اگاهی فقط وفقط یک هدف رو دنبال کرده تا الان، زندگی توحیدی داشتن….
یعنی خیر دنیا وآخرت فقط در همین عمل نهفته ولاغیر….
ولی چه کسی میتونه بهش عمل کنه؟؟؟
کسی که تسلیم شده باشه از خودمحوری هاش، از خدایی کردنهاش، از خدا بودن برای دیگران، از مشرک بودن، از منم منم کردنهاش دست برداشته باشه…..
وبگه ماااا، نه من، یگه خدایا من وتو بیا ما بشیم، تا اون بخشی که سهم منه با کمکت به انجام برسونم واون بخشی که سهم توست رو به تو واگذار کنم تا به بهترین شکل برام انجامش بدی…
جلسه 2 قدم 9، به تنهایی همه ی حرف رو زده، به تنهایی نقشه ی گنج، چوب جادو، چراغ جادو، وهرچیزیکه بهش نیاز هست تا به آسانی زندگی کنیم و به اسانی به خواسته هامون رو برسیم بهمون داده….
هرچقدر بهش عمل کنیم خوشبختر وسعادتمندتر زندگی می کنیم والسلاااام….
استادقشنگم بی نهایت ازتون سپاسگزارم