توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ســــــمـــــیـــه گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربانم

    خداوند رو هزاران بار شاکرم که در مدار دریافت آگاهی های این فایل گرانبها قرار گرفتم ،

    هیچ قیمتی نمیشه روی فایلهای توحیدی گذاشت.

    خداوندا، هر آنچه دارم از آن اوست .

    ای راهنمایم در سرگردانیم

    جایی توی سایت این مطالب و خوندم که

    توحید یعنی من بخشی از نیرویی هستم که منبع همه ی قدرت ها و نعمت هاست

    توحید یعنی رابطه ی ابدی ام را با فراوانی ها بیاد بیارم ،تا روی هیچ‌کس حساب باز نکنم و از تهدیدهای ذهنم و دیگران نترسم

    فراوانی هوایی که هر لحظه مثل باران بر من می بارد و مثل خورشید بر من می‌تابد

    اما به اندازه ایی که این ارتباط را تایید کنم و به ابن فراوانی توجه کنم ،در دسترسم قرار داده میشود

    توحید یعنی خداوند یک انرژی هست که واکنش میدهد به آنچه در ذهنم می‌گذرد ،و بر آن تمرکز میکنم و آن را در گفتگوهای درونی ام تکرار میکنم .پس نتیجه ی ابن واکنش در قالب اتفاقات و شرایط وارد تجربه ی زندگی ام می‌شود .

    توحید یعنی تغییر همه ی جنبه های زندگیم ،را یک مسابقه ی یک نفره ببینم ،مسابقه ای که فقط من در آن شرکت دارم ،نه همسرم ،نه فرزندم ،نه شهرم ،نه کشورم ،نه قوانین ،افکار سیاستمداران ،نه شغلم

    توحید یعنی بتوانم واکنش ها و نگرش هایم را در زیر ذره بین این قانون قرار دهم ،که تمامی اتفاقات زندگی من ،بدون استثنا نتیجه ی باورهای خودم

    من اگر بخوام از

    هدایت‌های که ابن روزها ،هر لحظه توسط خداوند میشم بنویسم اونقدر ، زیاده که شمارشون از دستم خارج شده .

    فقط میتونم بگم اونقدر این روزها حالم خوبه که هیچ لذتی ، بالاتر از ،حس و حال ،قشنگ‌ابن روزهام برام نبوده .

    جایی که داشتم لذت یک خواب آرام رو تجربه میکردم و خواهرم به من زنگ زد و گفت.خواننده ای که خیلی دوستش داری برای اولین بار تو شهر ما کنسرت گذاشته ،میایی برات بلیط بگیرم و من یک لحظه گفتم آره و تمام

    وقتی بیدار شدم و فکر کردم دیدم من دیگه دوسال اصلا هیچ آهنگی از این خواننده نشنیدم ،گر چه قبلاً عاشقانه دنبالش میکردم ،اون مال سمیه قبل بود .

    ولی سمیه الان چیزهای دیگه ایی رو میخواد بشنوه

    گفتم خدایا چه حکمتی توش ،که بلیط و اوکی کردم ولی،اصلا ، تمایلی به رفتن کنسرت ندارم .

    شب

    با حس و حال عالی و خوب آماده شدم ،

    وقتی تو مسیر رفتن بودم ،تو ماشین آهنگهای زیبا در وصف خدا می‌شنیدم و در حال لذت بردن بودم با خدای خودم خلوتی عاشقانه داشتم .‌

    و هر لحظه خدا رو در کنارم حس میکردم و باهاش صحبت میکردم .که گوشیم زنگ خورد و دیدم خواهرم خیلی ناراحت.

    گفت کنسرت کنسل شده

    دقیقا سانسی که مال ما بود کنسل شده بود .

    اون ناراحت بود و من از شدت خوشحالی در حال اشک ریختن بودم ،از این که خداوند چطور ابن کنسرت و کنسل کرد که من نرم و به قول استاد کاری که چند نفر اگه بخوان دست به دست هم بدن ،نمیتونن

    ولی خدا چنان این کنسرت و کنسل کرد برام تا من در اون ،فضا قرار نگیرم .

    وقتی بهش فکر میکنم ،بدنم از شدت بزرگی خداوند می لرزه . از قدرتی که داره ،از کاریی که برای من بنده ی ارزشمندش انجام داد،

    من لایق این بودم که خداوند ابن کار و برام انجام داد .

    خدایا شکرت

    خدایا من و ببخش اگه ،گاهی فراموش میکنم ،بزرگی و قدرت تو رو

    من و ببخش که گاهی آدمها رو توی ذهنم خیلی بزرگ میکنم .

    خدایا زندگی توحیدی و آگاهانه روزیم کن .

    یه ماه پیش یک برنامه ی کوهنوردی داشتم ،از اولش اعلام آمادگی کردم ولی دقیقا شب قبل از رفتن ،یه ندایی بهم میگفت، نرووو

    گفتم خدایا یه نشانه برام بفرس ،خدایاهدایتم کن که در کسری از ثانیه ،داشتم اماده میشدم برم بیرون ،انگشت پام خورد به در ،و خیلی راحت بدون درد شیک و مجلسی ،ناخن شصت پام کلا کنده شد .

    این یعنی چی

    یعنی من نباید برم اونجا!! مناسب من نیست ،

    و من رفتن رو کنسل کردم و توخونه مشغول لذت و خوشگذارانی و استراحت شدم .

    و فرداش متوجه شدم که ،مسیری که دوستان رفته بودن ،به جز برف سنگین ،مسیر و گم کرده بودن و نیمه های شب به خونه رسیدن و کلی اذیت شده بودن ،و‌گرسنه برگشته بودن حتی نتوانسته بودن ،یه غذای سبک بخورن

    ابن اگه هدایت نیست ،چیه

    که خداوند به این زیبایی به من گفت نرو و من گفتم چشم ،

    خدایا شکرت

    حال این روزهای من عجیب

    چنان عاشق و واله ی خدای خودم شدم ،که هر چی میگه ،من میگم چشم ،

    حتی جاهای که در ظاهر به ضررم و بعد میبینم که به نغعم تمام شد .

    اونقدر هدایت‌های خداوند. تو زندگیم زیاد ،که اگه بخوام بنویسم صفحه ها باید بنویسم .

    من می‌خوام تو این مسیر بمونم و با قدرت ادامه بدم پس در هر لحظه به خودم روزی هزار بار باید یادآوری کنم که

    خدایا هر چه دارم ازتوست

    خدایا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم

    خدایا هر لحظه هدایتم،کن به سمت خیر و خوبی ها

    خدایا من نمی‌دونم ولی تو می‌دونی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    امیر رضا سلمانی گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    درود و ارادت

    هر روز سحر که بیدار میشوم بعد از مراقبه و مناجات با خداوند یکی از قسمت های توحید در عمل استاد عباسمنش رو تماشا میکنم.

    خدا میداند روزی که با این فایل های توحیدی استاد عباسمنش شروع میکنم چقدر آرامش دارم و احساس قدرت میکنم

    و اون روز با توکل و اعتماد به خداوند عالی پیش میرود و احساس میکنم خداوند برایم آسانی و سادگی را مقدر کرده است

    خیلی دوستون دارم

    ممنون و سپاسگذارم از تیم عباسمنمش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    Rouzbeh somayeh گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربونم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم و دوستان گرامی

    خدایا کمکم کن راحت تر بنویسم چیزی که میشنوم و درک میکنم و باعث رشدم میشه

    سالهای دور وقتی بچه بودم تا همین چند وقت پیش خدایی داشتم که نه تنها رو دوشش سوار نبودم بلکه زیر دست و پاش گم بودم و همیشه باید حواسم میبود که یه وقت با کوچکترین لغزش لهم نکنه ….

    انقد گناه ها پررنگ. بودن که( قلبم ) با لوح سفید و خال های سیاه رنگش سنجش میشد و پاک بودنش نشانه یکم امید به زندگی بهتر.

    با همه اون ترسها و تفکرها ، باز کی دستم گرفته که دارم حرفهایی به شیرینی عسل و خیلی بالاتر از اون که کام جانم رو شیرین میکنه می‌شنوم و بقول استاد عزیزم کردیدتش برمیگرده به خدا و خدا و خدا

    سر سفره ایی نشستم که میزبانش خداست و هرروز یه جوری تمام امید رو تو دلم جاری میکنه که واقعا نمیدونم چجوری شکر گزاری کنم.

    شما بگید چجوری شکرگزاری کنم اینهمه حس آرامش و امید و یقین و …..

    تو همه سال‌های زندگیم ، اتفاقات و شرایط و جریان زندگی رو نمیفهمیدم، هر کاری میکردم راضی بشم آروم بشم نمیشد، همیشه عدل خداوند زیر سوال بود میگفتم یعنی چی آخه چرا سرته مسائل مشخص نیست چرا نمیشه الگویی باشه روشی باشه که دلت گرم باشه ، قرص باشه ، آروم باشه و آروم

    و خداوند به نیکو ترین روش جواب داد به منی که خیلی میپرسیدم ….

    استاد عزیزم، شما میگید چه اتفاق هایی از زندگی یادتونه که درهای لطف خداوند باز شده براتون:

    من میگم دری که به این خونه و این صاحبخونه و اهلش باز شده ، یکی از باشکوه‌ترین درهایی بوده که خداوند برام باز کرده و گفته باش تا هروقت که بخوای

    من تا آخر عمرم از خداوند میخوام که مهمون همیشگی این خونه خدا باشم جایی که به اذن خداوند نیکوترین زندگی و بندگی انجام میشه….

    ( در قسمت اعتماد به نشانه ها و حتی هدایت انگشتی خودم روی انتخاب فایل ها ، زمانی نبوده که نیت واضح من بی جواب مستقیم بمونه )

    پس کارگردانش خداست چون قبل از اینکه من بخوام و بدونم خدا کارارو انجام داده و …..

    چقدر تحسین تون کردم و متعجب شدم بابت تک تک کلام ارزشمندتون

    چقدر تواضع رو دلی توضیح دادین ، چقدر عالی و شیرینه این حد از بندگی که خداوند همیشه میگه تو فقط بندگی منو بکن

    اره وظیفه ما تواضع و بندگی ، یعتی وقتی این کلام ناب رو بفهمیم و باورش کنیم، چقدر راحت تر از هر مساله ایی میگذریم، آخه اینجا دیگه فقط رئیس و سرور خداست، چیزی نداریم برای اهن و تلپ ( چقدر این آگاهی وجودم رو آروم شاد کرده )

    استاد عزیزم، چقدر قشنگ میگین، خدا شریک نداره تو هم نداشته باش ، خدا یکیه: تو هم یکی باش برای خدا ، خدا آزاده: تو هم آزاد باش و رها،

    وکیلت خدا باشه ،مشاورت خدا باشه ، کارگزارت خدا باشه، چقدر خوب میگید اعتماد کن به جریان هدایت ، ساکت باش و بی‌دغدغه گوش کن و مشرک نباش تابشنوی

    اره وقتی آروم شدم دستم تو دست خدا بود نترسیدم، لحظه های آیندم بهتر خلق شد،، می‌فهمیدم چی واسه امروزم میخوام، چی دلم شاد میکنه، و خدا کمکم کرد تا تجربه کنم .

    خیلی از روزهای زندگیم داره اینجوری سپری میشه، و همه لطفش از خداست. اونه که بشدت هوامو داره و من رو دوشش سوارم تا بهتر ببینم که چرا باید متواضع باشم برای خدایی که بشدت زیبا داره کارامو انجام میده.

    سال اولی که اینجا اومدم خیلی چیزای خوبی برام اتفاق افتاد، اما جاهایی بلد نبودم حسابی چک و لگد روزگار خوردم تا بفهمم شرک یعنی چی و منم منم یعتی چی….

    و آویزه گوشم شد که یاد بگیرم روی خدا برای همیشه حساب کنم ( اتفاقات بد بود ، اولش میگفتم چرا من ولی نتایج برام شگفت انگیز بود و انقد درس داشت برام که تو یادگیری تئوری هیچوقت این اندازه نمیفهمیدم و رشد نمیکردم ، خداروشاکرم و بعد اونها کدهای کامل تری رو تونستم بفهمم و بارگزاری کنم ) ، هم روابط و هم بحث مالی .

    با کار کزدن رو خودم دارم هدایت رو بیشتر میفهمم و تجربه میکنم ، ذهنم همیشه میخواد دلیل بیاره ولی خدا کمک میکنه به من که از در امید ویقین وارد شم و با احساس خوب و آرامش ادامه بدم و نتایج خوب رو ببینم.

    از این همزمانی و پاسخ به سوالاتم که بسیار مشتاق شنیدنش بودم خداروشاکرم و سپاس از استاد عزیزم

    خدایا وظیفه من بندگی و تو خدایی، و همه امور به لطف تو سامان می‌یابد.

    کلام ناب استاد :

    اگه کسی بدونه خدا داره کارارو انجام میده ، دیگه از کسی نمیترسه، باج به کسی نمیده، دیگه نگران غیر خدا نیست و در نتیجه رفتار و نحوه فکر کردنش عوض میشه و میفهمه الهامات خداوند رو ( و برای هر کس به شکلی و با توجه به شخصیتش ، خداوند رابطه برقرار میکنه) …

    این اصل که به اندازه ایی که در مقابل خداوند خاضعی به همون اندازه هم زندگی روان میشود ( اصل مهم)

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    خدایا مارا به راه راست هدایت فرما ، راه کسانی که به آنها نعمت، عزت داده ایی

    در پناه خدا ناب ترین هارو تجربه کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    zahra hatami گفته:
    مدت عضویت: 2049 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    سپاسگزارم ازتون بابت این فایل فوق العاده عالی و زیباتون

    استاد جان گوش دادن این فایل هم کاملا هدایتی بود برام و دقیقا در زمان و مکان مناسب هدایت شدم به گوش دادن این فایل فوق العاده تون.

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؟

    استاد جان به قدرت میتونم ابنو بگم که همیشه خداوند درهارو برام باز میکنه همیشه حضورشو حس میکنم اعتراف میکنم به ختطر عجول بودن خیلی جاها شرک ورزیدم اما خداوند دقیقا در زمان مناسبش برام کارمو سروسامون داده و اونجا بوده که به خودم گفتم دیدی مونا خداوند درست در زمان مناسب برات کارتو انجام داد و وقتی نگاه میکنم میبینم اگه قبل ترش اون اتفاق میفتاد من به اندازه الان شگفت زده نمیشدم و درست به موقع اتفاق افتاد

    1.سال گذشته در محل کار قبلیم بودم و با همکارم که ارتباط مستقیم با مدیر داشت به مشکل برخوردم و به حدی اتفاق به ظاهر ناحالب افتاد که گفتم دیگه نمیرم اونجا و یادمه وقتی ساعت کارم تموم شد کل مسیر از محل کار تا خونه مون رو پیاده رفتم و با خودم صحبت کردم و گفتم خدایا خودت کمکم کن من بهت ایمان دارم مطمئنم در این اتفاق خیری هست و من ازت میخوام خودت کمکم کنی…شاید باورتون نشه اون شب قبل خواب گفتم خدایا من خواسته مو گفتم هر تصمیمی برام بگیری هر چیزی جلوم بزاری من تسلیمم و مطمئنم خیره ( همش اموزش ها و صحبت های شما تو گوشم زمرمه میشد) شب خوابیدم صبح ساعت 6 بیدار شدم دیدم یکی از دوستانم پیام داده یک خبر خوب دارم برات چند وقت پیش رفتی فلان جا فرم پر کردی بهم دیشب پیام داده که دوستت میتونه از فردا بیاد سرکار. بخدا قسم همین الان که تعریف میکنم مو به تنم سیخ میشه…

    2. استاد جان سالها بود ما درگیر فروش خونه مون بودیم و حتی تو کامتنهای 12 قدم هم نوشته بودم…. همه بهمون میگفتن مگه شما میتونید دیگه فلان جان خونه بخرید…اطرافیان خیلی ناامید میکردن اما امیدی در دل ما بود که مطمین بودیم معجزه رخ میده و رخ داد…همزمان به راحتی هم خونه هامون فروش رفت و همزمان در یکی از بهترین مناطق کرج یک خونه زیبا که خیلی دوستش دارم خداوند مهربانم بهمون هدیه داد.

    3. یادمه دو سال پیش گوشیمو دلم میخواست عوض کنم و مدل بالاترش بخرم دقیقا دو روز بعدش نصف شب از خواب بیدار شده بود و گوشیمو زده بودم به شارژ پاشدم برم آب بخورم پام خورد به سیم گوشیم پرت شد و ال سی دی گوشیم سوخت و هر جا بردم گفتن فایده نداره و…بعدش به صورت کاملا معجزه آسا خداوند مهربانم بهم یک گوشی با بهترین مدل و بهترین امکانات برام هدیه داد

    4. سال گذشته به مرحله ای رسیده بودم که دیگه خسته شده بودم از کارمندی و دلم میخواست کسب و کار خودمو راه بندازم و استارتشو بزنم نمیدونستم از کجا شروع کنم و از خداوند هدایت خواستم و درست در زمان مناسبش با فردی به طور کاملا معجزه آسا آشنا شدم که همون باعث شد قدم به قدم پیش برم و قشنگ خداوند داره بهم میگه الان ابنکار کن ماه بعد اونکار کن و همیطنور هدایت خداوند…

    5. بارها شده ناامید شدم تو زندگیم شکست خوردم و همون لحظه هدایت شدم به سایت استاد و دقیقا استاد جان همون چیزایی رو میگفتید که لازم بود بشنوم

    6. تو ارتباطاتم که همشون معجزه هست و هدایت خداوند… از دوستی با ادمای جدید گرفته تا قطع ارتباط باهاشون به هیچ دلخوری همه و همه هدایت خداوند هستم…اتفاقا چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که من باید در فلان زمان با فلان شخص آشنا میشدم و یک دوره ای باهاش صمیمی میشدم که بعد فرد جدیدی توسط اون فرد بهم معرفی میشد بعد هدایت شدم به یک مکان جدید و بعدش با یک شخص جدید اشنا بشم که اون منو با افرادی آشنا کنه و وارد محیطی بشم که میخواستم یعنی باید همه این اتفاقات با برنامه پیش میرفت تا من به خواسته ام برسم( دقیقا جایی که ادم فکرشم نمیکنه اتفاق میفته)

    یعنی تو این زنجیره اگه یک فرد حذف میشد دیگه اون اتفاقه یجور دیگه شاید میبود… و جالبه که اشنایی من با همون نفر اول فقط برای همون مدت بود انگار اون ادم اومده بود منو اشنا کنه با نفر بعد و بره….

    و هزاران معجزات دیگر خداوند مهربانم

    اما نکته مهم همه این معجزات فقط صبر و ایمان هست… الان که دارم تابپ میکنم با اینکه اینارو میشنوم و یاداوری میشه اما باز هم ذهن نجواگرم برای خواسته های جدید داره ناامیدم میکنه و باید ساکتش کنم و صبر داشته باشم و با ایمانم نشون بدم که در زمان مناسبش اتفاق میفته اگر الان هنوز نیفتاده یعنی وقتش نشده…

    یک فایلی داشتید که میگفت هر وقت روی خدا حساب کردم خدا جوابمو بهم داده و هر وفت غیر خدا حساب کردم از همون کسی روش حساب کرده بودم ضربه خوردم…. دقیقا جاهایی که تو زندگیم مغرور شدم و منم منم گفتم و روی غیرخدا حساب کردم و قدرت به انسان ها دادم به جای اینکه به خدا بدم چنان ضربه ای خوردم و سیلی خوردم که درس عبرتی باشه تا هیچوقت روی غیر خدا حساب باز نکنم و هیچوقت مغرور نشم و هیچوقت فکر نکنم من کاری کردم… هر روز صبح که بیدار میشم میگم خدایا من تسلیمم من خودمو به تو میسپارم خودت بهم بگو چی بگم چیکار کنم… من هیچی از خودم ندارم ( اینا رو همه شو شما بهم یاد دادید… حتی یادگیری اینا هم به موقع با تغییر فرکانسم بهم یاد دادی و گفتی ) همیشه این جمله تون تو ذهنمه(( خدایا خودت منو در زمان مناسب در مکان مناسب قرارم بده))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  5. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    بنام یگانه خالق جهان هستی که من را خالق آفرید که خلق کنم اهداف و آرزوهایم رو در این جهان فیزیکی … و بنام خداوند وهاب و رزاق و غفور و بخشنده ی مهربانم

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته ی نازنینم

    و سلام به دوستان عزیزی که با اون چشمان خوشکل شون این کامنت منو می خوانند… بهترین ها هدیه ی راه تان باد..

    امروز خداوند صبح زود قبل از ساعت چهار صبح بیدارم کرد .. هنوز هوا تاریک بود و بهترین زمان برای شروع سپاسگذاری های بینظیرم بود اول از همه اومدم توی سایت چون شب گذشته با همین فایل توحیدی جدید قسمت 10 بخواب رفتم و صبح هم نشستم نت برداری کردم و سپاسگذاری های امروزم رو بهم یادآوری کرد ..

    استاد عزیزم شاید قبلنا برای هر کاری بخودم مغرور می شدم و فکر می کردم خودم همه کاره هستم . خودم همه چی رو فهمیدم . خودم عقل کل هستم .. خودم توانا هستم خودم روابط ها و تمام کارها رو مدیریت می کنم . خودم و خوددددددددم ….. ولی وقتی تضادها ی زندگیم رو دیدم و منو تا تههههههه اعماق زیر صفر رسوند و کمرم و غرورم رو خوب شکوند و صداشو کاملا شنیدم تازه فهمیدم که من حتی پشه هم نیستم … خوب فهمیدم که دستمو بسمت یگانه خالق این کهکشان و این جهان هستی فقط دراز کنم … خداوند اولین کاری که برام انجام داد و خوب دستمو گرفت همون جایی که به مو رسید و ولی پاره نشد … منو با راهنمای خردمندی چون استاد عباسمنش آشنا کرد تا پیرو راه و مسیر توحیدی و الهی استادم باشم خدایاااااا شکرت که اینجا در این سایت بهشتی حضور دارم خدایییاااا بی نهایت ممنون و سپاسگذارم که ما همگی در این سایت از هدایت شدگان هستیم

    وقتی با فایل های شما آشنا شدم و تازه از خواب غفلت داشتم بیدار میشدم … خیلی خیلی فهمیدم که هیچ کاره هستم …

    خدای من ، ای آشنای من ، ای من غریبه با تو ، ای کسی که تنها مرا میشناسی و من همه را شناخته ام جز تو … ای کسی که بمن اعتبار دادی و من این اعتبار را به دیگران دادم …. ای عالم به غیب ، ای هماهنگ کننده امور ، ای راه گشا ….از وقتی که تو را با این فایل های توحیدی شناختم راهها به رویم هموار ، درها به رویم باز و آدم ها برایم وسیله میشوند و وابستگی ام بجز تو در هیچ کجا نیافتم..خدایا شکرت که آن پسکله ها و اون چک و لگدها رو قشنگ و تر و تمیز نوش جان کردم .. بعدش هم خیلی قشنگ دستمو گرفت و روی شانه هایش نشوند . خدایااا شکرت

    همش زندگیمو شبیه این کارتون ها و انیمیشن های کارتونی میبینم که….

    خداوند توانایی اینو داره از جایی که به عقل من نمیرسه بهم یاری برسونه و مسیرها رو بهم نشون بده

    این فایل هم مثل فایل توحیدی فقط روی خدا حساب کنیم بهم یادآوری کرد که گردیدت هر کاری رو بخودش بدم .. خدایاا هر آنچه که دارم از آن توست و از تو به من می رسد

    بهترین دعای استاد : “از خدا میخوام توحید رو در دل ما و در وجود ما جاری کنه ” . آمین :)

    خدایا من می خوام باور کنم برای اینکه همه ی کارهایم بخوبی پیش می‌ره … که نیازی نیست من تبلیغی کنم و یا کاری انجام دهم و یا هیچ هزینه ای پرداخت کنم … خدایا من از کسی نمی خوام که منو معرفی کنه یا اینکه نشونم بده …

    می‌خوام بشکل درستش منو به خواسته ام بروسونی… در زمان درستش .. در همزمانی های جادویی خودت در شرایط جادویی قشنگ …

    خودت منو آماده ی دریافت کن اگر خواسته ای رو دریافت نکردم حتما هنوز آماده ی دریافتش نشدم پس خودت آماده ام کن خودت محیا کن .. خودت دستمو بگیر و ببر ..

    خودت بشکل درستش انجام بده

    خدایا من می خوام پتانسیل این خواسته هام رو داشته باشم

    خدایا خودت همان دستی بشو که بهم عشق رو هدیه میده نور میده و درخشش میده ..

    وقتی بیاد آرامش و سلامتی میشه در جسم و جانمان

    سرمایه ی اولیه میشه برای کسب و کارمان

    جرأت و جسارت میشه برای حرکت ها و قدم به قدم های مسیرمان

    عزت نفس می شود برای درک ارزشمندی و توانایی هایمان

    خوشبین و امیدوار میشوی برای هر فرصتی

    اگر آگاهی خداوند در وجودمون جاری شود دیگر هیچ محدودیتی برای این اتصال به انرژی منبع وجود ندارد

    خدای من : چه دارد آنکه تو را ندارد / و چه ندارد آنکه تو را دارد

    خدایا شکرت که برنامه ریز ماهری هستی و خدایا می خوام تمام کارها و امورات زندگیم و تمام برنامه هایم را خودت چیده مان و برنامه ریزی کنی . خدایاا شکرت که با مدیریت خودت والاترین نظم و هماهنگی کامل در زندگیم حاکم است این تو هستی که باید بهترینهع بهترین برنامه های دقیقی که مو لای درزش نمیره رو برام انجام بدی .. خدایا چطوری ازت تشکر کنم ای معبود الهی ام و ای نور و عشق الهی ام ترا سپاس می گویم و سجده ی شکر بجای می آورم

    خدایا شکرت که با معجزاتت سوپرایزم می کنی

    خدایا شکرت که در آغوش گرم و نرمت من را نوازش می کنی ومن را روی شانه هایت می نشانی و می‌بری به همان سمت و سویی که باید ببری و شد هر آنچه که باید میشد

    ای نور الهی و ای معبود الهی و ای عشق الهی ام

    خدایاا منم می‌خوام مثل استادم به طرز جادویی در تمام جنبه های زندگیم عالی پیش برم

    خدایااا منم می خوام مثل استادم نهرهای جاری در مکان زندگیم باشه

    خدایااا منم می‌خوام مثل استادم اون مبل ماساژور چرمی عالی رو داشته باشم

    همینجا اعلام می کنم .. و این هشدار را باید دایم بخودم در ذهنم یادآوری کنم… خدایاا من هیچ ایده و راهکاری ندارم .. من میپذیرم و اعلام می کنم که همه چی از آن خداوند است

    خدایا من در مقابل تو هیچی نیستم.. خودت آماده ام کن .. خودت من رو آماده ی دریافت خواسته ها و اهدافم کن

    خدایاا من به هر آنچه که از جانب تو بر من فرستاده میشه نیازمندم

    خدایاا من عقلم نمی رسد تو منو هدایت کن تو راهگشای من باش حتی صحبت هایی که می گویم و یا افرادی که بسمت من آمده آند و دور من جمع شدند رو هم خودت مدیریت کن

    خدایا من می خوام بلطف خدای مهربانم از طریق الهام شهود و دانش درونی ام تصمیمات درست و مناسب و عاقلانه و سازنده رو بگیرم تا بهترین اتفاقات رو تجربه کنم

    خدایااا شکرت از اینکه این فایل جدید توحید عملی قسمت 10. مصادف شده با تعهدم روز 79 سفرنامه روز شمار قانون اصل بقا

    تو عظیمی تو وهابی تو بزرگی تو سمیعی تو بصیری خدایاا مواظب نفس اماره و غرور و تکبر و خود بزرگ بینی خود بزرگ بینی من در مقابل خودت باشخدایا هر آنچه که دارم از آن توست و دست توست که منو به عرش میرساند.. خدایاا خودت منو هدایت کن و نشونه ای واضح و آشکاری رو به من بده و یک آگاهی به من بده و یک نوری بر من بتابان تا بسمت آن خواسته و هدفم هدایتم شوم

    خدایا تو فقط منو بسمت آن بهترین ها هدایت کن دستمو محکم در دستان خودت گره بزن و تا شرایط برای من خوب و عالی پیش بره

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی در تمام جنبه های زندگی رو رزق و روزی مان کن و کمک مان کن تا خلق آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    خدایاا خودت کمکم کن تا در زمان درست و مناسب و جادویی و در مکان درست و مناسب جادویی باشم تا آن اتفاق های قشنگ و عالی را با اون بهترین فرصت های طلایی و جادویی رو دریافت کنم و استفاده کنم و بهره ببرم و شاد باشم

    خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم

    خدایاااا کمکم کن که در این مسیر ثابت قدم تر و محکم تر و استوار تر قدم بردارم

    خدایااآاا خودت کمکم کن که قدم به قدم حرکت ها و قدم هام منور به نور الهی خودت باشه ..

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2254 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا

      ﺍﻱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ! ﺑﺮ ﺗﻘﻮﺍﻱ ﺍﻟﻬﻲ ﺛﺎﺑﺖ ﻗﺪم ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺑﺎﺵ ، ﻭ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﻜﻦ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ .(١)

      وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا

      ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭﺣﻲ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻦ ; ﻗﻄﻌﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ .(٢)

      وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا

      ﻭ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ ; ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ [ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ] ﺑﺎﺷﺪ .(٣) احزاب

      سلام بانو جان سلام عزیزم سلام بر رویا ی مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم

      هر وقت که دلم یکم حرف های توحیدی میخواد میام به صورت رندم یکی از کامنت های فایل های توحیدی رو گوش می‌کنم و شارژ میشوم میرم دنبال کار و زندگی ام.

      امروز قرعه به نام شما افتاد و چه صحبت های دلنشینی با خدای مهربون داشتید. این آیه های قرآن هم هدیه به شماست. صبح که قرآن میخوندم آیه سوم رو باید به یه نفر هدیه میدادم و اون نفر شما هستی.

      بانو جان دوست دارم مراقب حال قشنگ دلت باش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2226 روز

        درود و سلام خدمت رضوان باغ بهشتی عزیزم ممنون و سپاسگذارم که در بهترین زمان و بهترین مکان لایق دریافت پیام صبحگاهی زیبایت بودم و از اینکه در قرعه کشی الهی ام برنده شدم تا این هدایای آیه ها رو دریافت کنم ممنون و سپاسگذارم .. خدایاااا شکرت هدایت های الهی امروزم رو توسط دستان الهی آت بر من نازل کردی .. خدایااآاا شکرت که سپاسگذاری صبحگاهی ام رو با نام و یاد نشونه ها و کلام الهی ام آغاز کردم …. خدایا شکرت که ما همه از هدایت شدگان الهی هستیم و روی شانه های خداوند نشستیم و از بهترین مسیرهای لذت بخش زندگی مون عبور می کنیم ..

        رضوان عزیزم .. رضوان بهشتی ام و ای رضوان زیبا رویم نمیدونی چقدر خداوند منو و تورو و همه مون رو دوست داشت که دستمون رو محکم گرفت و صاف آورد اینجا و توی آغوش گرم و نرم خودش توی کلاس توحیدی نشاند مرسی مرسی عزیزم .. خدایاا شکرت که تمام کارها و برنامه ها و امورات زندگی مون با مدیریت خودت برنامه ریزی و چیده مان و هماهنگ کرده ای و ممنون و سپاسگذارم که پشتیبان و محافظ و حامی و هدایتگر مون هستی

        رضوان جون امروز نشانه ی صبحگاهی ام رو از کلام خدا توسط تو دوست الهی ام دریافت کردم و آن سه تا آیه ای که به من هدیه داده ای چراغ روشنایی شروع لذت بخش امروزم شد و به من هشدار داد که سکوت کنم و گوش بزنگ فرمان الهی الهام شهودم باشم .. تا توانایی شنیدن صدای هدایت های الهی ام باشم و توانایی شنیدن صدای دانش درونی ام. رو برای تصمیمات درست و مناسب و سازنده و عاقلانه رو داشته باشم خدایااآاا ممنون و سپاسگزارم برای داشتن دوستان الهی و دوست داشتنی ام

        رضوان عزیزم روز و شبت بخیریت و خوبی و خوشی و شادمانی ..

        ایام بکامت شیرین و گوارا همراه با سلامتی و تندرستی و پول و ثروت و نعمت و برکت

        …. عزت زیاد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3592 روز

    استاد جانم، سلام. مریم بانو جان سلام. دوستان هم فرکانسی ام سلام. سلام و صد سلام.

    استاد جانم ممنون از تهیه این فایل که به الهام دلتون از خدا جون، گوش کردین و برای ما این فایل عااالی را ضبط کردین. خدا قوت

    استاد جانم از زمان آشنایی با شما و گذراندن تکامل از درک قوانین، خیلی کم هست که رو شانه های خدا نباشم و حس امنیت نکنم. دیگه کلمه توکل به خدا را با تفکر بیان میکنم با اینکه می‌دونم که مثل نقل و نبات تو دهان اکثر مردم است اما دریغ از درک واقعی ….. دیگه می‌دونم که باید خدا را در هر کاری وکیل خود قرار دهم، غم به دلم راه ندهم و الهام دلم از طرف خدا را گوش دهم و عمل کنم. در هر صورت. خیلی موقع ها الهام از خدا میبینیم و عمل نمی‌کنیم و چوبش را هم میخورم.

    همین اخیرا کاری که دلم بهش راضی نبود و اون موقع از خدا کمک خواستم و بهم الهام کرد که این سری بهت نشون دادم که دنبال این کار را نگیر … ولی با گذشت زمان و از یاد بردن هدایت خدا و رودربایستی ماندن …. دوباره پی اون کار را گرفتم و ….. ولی حالا که اون کار رو خودم عاملش شدم و مطمینا نتایجش را خودم باید تحمل کنم، اول از همه تمام تلاشم را کردم که خیلی کم خودم را سرزنش کنم و از این تصمیم بیشتر درس بگیرم و بیشتر خودم را به خدا جون بسپارم که الهام هایش را جدی تر بگیرم و حالا که خودم خبر دارم از عمل خودم … از خدا خواستم که تو این مسیر هم من رو هدایت به بهترین ها بکند و کمکم کند که بتونم مدیریت خوب تر داشته باشم و با این فایل تلنگری بهم شد که شیما جونم، دلت به ترس نباشه، تا خدا هست هیچ غمی نداشته باش که خودش خیلی خیلی کمکت میکنه، در صورتی که باورش داشته باشی … اون موقع هست که دلم آرام گرفت که هر چه دارم از خدا دارم و بس …. اوست همه چیز من, اوست رفیق همیشگی من، اوست عشق من …..

    در پناه حق خدا جوووووون باشین استاد جانم

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2386 روز

    همین الانن ک خواستم بنویسم خواسته هام رو برنامه هایی در درونم فعال شد و اجازه نوشتن رو بهم نداد و احساس بی لیاقتی میکنه و اجازه نمیده من بنویسم اما این هم برنامه هست فقط یک برنامه ضعیف هست که من با قدرت ب جلو ادامه میدهم و ادامه میدهم تا هر روز کمرنگ و کمرنگ تر شود

    قدرت من هستم نه برنامه های درونم

    من جدا هستم از برنامه های درونم

    من بزرگتر هستم از احساسات و برنامه های درونم

    اشکال ندارد من ادامه میدهم و هر باری که اقدام میکنم او دوباره می آید و من میبینمش و بهش میگم من قدرت هستم و او کم کم متوجه می شود جایی برای ماندن ندارد و بار خودش را می بنند و خواهد رفت

    کلی احساس از گذشته ممکنه فعال بشه

    کلی برنامه ممکنه فعال بشه در درونم

    اما من متعهد شده ام فقط با خدا باشم

    من به خودم قول داده ام وابسته هیچ چیزی نباشم

    من قول داده ام بخودم انسان دیگری شوم

    من برنامه های گذشته را کنار می گذارم و شخصیت جدیدی می سازم

    من خودم را دارم پیدا میکنم دیگر مهم نیست چگونه زندگی کردم و چه اتفاقاتی در زندگیم افتاده هست

    من جدی نمیگیرم خانواده ام را و خاطراتی رو که داشته ام آن ها دیگر قدرتی در درون من ندارند

    من بخودم قول داده ام توحیدی باشم

    من بخودم قول داده اهم موحد باشم

    من بخودم قول داده ام فقط روی خدا حساب باز کنم

    من دیگر انسان ضعیف قبل نیستم

    من، من جدیدی ساخته ام در کنار ربم زندگی میکنم

    من با ربم هستم هر لحظه او محافظ منه

    تنها دوست و رفیق من خداست هر چه را میخواهم از او میخواهم

    دیگر انسان ها در زندگی من قدرتی ندارند

    من فقط با او صحبت میکنم

    با او مطرح میکنم مسایل را

    او هر لحظه شنونده صحبت های منه

    او هر لحظه بهترین پاسخ دهنده به سوالات منه

    من رسم عاشقی کردن رو از او میاموزم

    من راهی جدید یافته ام

    این راه بی پایان هست با خدایم قدم میزنم هر لحظه و زیبایی ها را نظاره می کنیم با هم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    لیلا طهماسبی گفته:
    مدت عضویت: 3212 روز

    سلام استاد عزیزم و دوستان ارزشمندم

    گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش

    خدایا تو برام کافی ترینی، من هر وقت به تو تکیه کردم و از تو چیزی رو خواستم به بهترین شکل برام سنگ تموم گذاشتی نکته ش اینه که پروردگار عزیزم چقدر دارم عاشقانه تشخیص میدم تو رو که با مهر و رحمت داری کارهامو انجام میدی و چقدر قدردانت هستم؟

    مثلا وقتی که با ایمان به تو دیگه از خرج کردن نترسیدم و خرج کردم معجزه وار برام پول شدی، چرا باید بترسم وقتی خدایی دارم که اون ثروتمندترین عالمه؟ چرا باید بترسم از خرج کردن وقتی به خدایی وصل هستم که همه ی ثروت ها دست اونه و من بنده اونم و اون برام کافیه.

    وقتی حسابی خسته شده بودم از کار و دلم‌مسافرت میخواست خودت دعوتم کردی به یه مسافرت لذتبخش و رایگان که رفتم . خدای مهربون و قدرتمندم شکرت.

    وقتی نیاز داشتم به جایی که آرامش داشته باشم و با آرامش کارهامو انجام بدم، برام بهترین مکان شدی بازم رایگان هرگز برام کم نذاشتی.

    هر وقت زکریا به صومعه عبادت مریم می آمد روزی شگفت آوری می یافت میگفت ای مریم این روزی از کجا برای تو میرسد؟ پاسخ میداد که این از جانب خداست که همانا خدا به هرکه خواهد روزی بی حساب میدهد.

    فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّاۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیۡهَا زَکَرِیَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ یَٰمَرۡیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ

    هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ

    من چقدر مثل مریم میگم :هو من عند الله؟

    من چقدر رزق تو رو که به هزاران شکل داری وارد زندگیم میکنی میبینم و از تو سپاسگزاری میکنم متواضعانه مثل مریم؟ مگه خسته میشی از بخشیدن به من؟ مگه کم میاری؟ نه هر روز داری بیشتر و بیشتر بهم میبخشی به هزاران شکل مختلف. به شکل احترام و عزت بیشتر به شکل پول بیشتر به شکل محبت بیشتر به شکل سلامتی فوق العاده تر به شکل انسانهای مناسب که به بهترین شکل نیازهای منو پاسخ میدن. بهترین مربی ورزشی جهان که مناسب من باشه .. یک راه ساده و عالی که قرآنو بخونم و درک کنم و یک معلم عالی…

    خدای من که خدای همه ست حتی حواسش به کوچکترین نیازهای من هم هست وقتی دلم دوست میخواد که باهاش فقط برم بیرون و لذت ببرم برام دوستان خوب میشه.

    من مثل یه ماهی همیشه در حال غوطه خوردن در دریای لطف خداوندم. وقتی با کار کردن دوره شیوه حل مسائل دست خدارو باز گذاشتم تا هدایتم کنه به ثروت بیشتر من رو وارد مسیری کرد که لحظه به لحظه ش رشد بود و از من یه آدم دیگه ساخت خیلی عملگراتر خیلی متمرکزتر خیلی با اعتماد به نفس تر خیلی ماهرتر در استفاده از قانون و صدها پله منو رشد داد، خدایا صد هزاران مرتبه شکرت.

    خداوند هر لحظه عین یه مادر مهربان داره از من مراقبت و حمایت میکنه همه جوره و من بنده خاص و عزیزشم اینو هر روز دارم لمسش میکنم هر لحظه.. منو تو آغوشش گرفته و داره لحظه به لحظه رشد میده.

    گفتم خدایا من عضلات قویتر میخوام اما نمیتونم برم باشگاه و آدمی رو آورد برام که نه تنها باهاش ورزش میکنم از طریق کانال یوتوبش بلکه بینهایت از سبک زندگیش یادگرفتم، یاد گرفتم خودمراقبتی اصلا چی هست.

    پروردگارم وقتی هر لحظه دارم تورو صدا میزنم اینجوری برام سنگ تموم میذاری. تو ریزترین امورم میای و مرتبش میکنی.

    همیشه بهترین افراد با ویژگیهای فوق العاده رو سر راهم قرار دادی، بهترین و نابترین بندگانت رو، نه هر جور حساب میکنم برام کم که نذاشتی هیچ بینهایت لطف و مهر و رحمت و عشقت رو وارد زندگیم کردی و میکنی هر لحظه. باید هر بار به خودم یاد آور بشم که هو من عندالله..هو من عندالله..

    پروردگار مهربان و قدرتمندم شکرت و از تو سپاسگزارم تویی که در جز جز عالم عاشقانه داری به من کمک میکنی، در جز جز عالم عاشقانه داری به من خدمت میکنی؟ من چقدر کنترل ذهن دارم روی توحید مثل مریم؟ در جز جز عالم عاشقانه داری از من محافظت و مراقبت میکنی هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای نیست.

    ا لیس الله بکاف عبده؟ تو برام همه چیز میشی.

    با عشق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  9. -
    نیما کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2421 روز

    به نام خدا

    اخیرا یه اتفاق معجزه آسا برام افتاد که تنها دلیلش رها بودن و خوب نگه داشتن احساسم بود. من چند ماه پیش تو شرکتی که کار میکردم یهو یه روز تصمیم به عدم همکاری کردن و گفتن از فردا دیگه نیا. یه لحظه انگار منو برق گرفته خشکم زده بود و کاملا شوکه بودم. بدون هیچ مقاومتی گفتم اوکی حتما خدا پلن بهتری داره.

    وقتی رسیدم خونه کنترل ذهن برام خیلی سخت بود چون همش میگفت دیگه درآمدی نداری، اجاره خونه رو چکار میکنی؟ چی میخوای بخوری؟ و از این دست افکار که جز نگرانی چیزی نداره. خلاصه اون روز رو کلا استراحت کردم و یه فیلم پر هیجان هم پیدا کردم و دیدم که کلا حواسم پرت شه چون واقعا کنترل ذهن سخت بود برام. شب زود خوابیدم و گفتم فردا صبح بیدار میشم و رزومه ام رو آپدیت میکنم و میگردم دنبال کار بهتر. یهو حسم گفت تو دنبال درآمد بیشتر بودی شاید اینجا پتانسیل درآمد بیشتر رو نداشته و خدا میخواد ببرت جای بهتر که با مدار جدید تو همخونی داشته باشه.

    وقتی با این فکر خوابیدم فردا صبح بدون آلارم ساعت 7 پر انرژی و غبراق بیدار شدم و شروع کردم دنبال کار گشتن. خلاصه که نمیذاشتم ذهنم قدرت رو دستش بگیره و حسم بد شه. هر روز هی رهاتر میشدم و فایل هایی از استاد گوش میدادم که تضاد کمک کننده ست و رها باش و بذار خدا هدایتت کنه، نچسب به یه جای خاص. از طرفی هم من به عنوان فریلنس هم کار میکردم دیدم 3 4 تا مشتری هست که پیشنهاد کار دادن و چند روز بعد یکیشون همون اول کل پول پروژه رو برام واریز کرد.

    من واقعا مبهوت بودم

    چطور تا من بیکار شدم این همه مشتری اومده

    و چقدر عجیب یه نفر بدون اینکه منو بشناسه یا قراردادی بنویسیم پول رو داده؟

    غیر از اینه که خدا دستاش رو فرستاده؟

    غیر از اینه که اینا نشونه های رهایی منه؟

    چرا قبلا که من در به در دنبال کار بودم این اتفاق نمیوفتاد؟

    خلاصه که من خودم رو سرگرم اون پروژه ها کردم و کاملا حسم خوب بود که خیلی زود یه پیشنهاد کاری تو یه شهر دیگه بهم شد و اونا یکم داشتن اصرار میکردن که تو بیا اینجا خوشت میاد از محیط کاری اینجا.

    اینجا بود که ذهن منطقی من شک کرده بود که چرا یه کارفرما داره اصرار میکنه به من؟ نکنه کاسه ای زیر نیم کاسه ست؟ من ازشون درخواست کردم که فکر کنم چون مهاجرت به یه شهر بزرگ و هزینه های بیشتر یکم غافلگیرم کرده بود.

    تو مصاحبه داشتم میگفتم خدایا چکار کنم ایا این هدایت توست که من از این شهر برم؟ خودت بهم بگو من چی بگم بهشون؟ از طرفی یه پیشنهاد کاری هم داشتم خیلی نزدیک به خونه که درآمدش زیاد هم نبود.

    یهو اونا گفتن بیا یه کاری کنیم، تو یه ماه به عنوان فریلنس بیا تو شرکت ما و اینجا ما خونه هم داریم خیالت از مسکن راحت باشه. من یهو گل از گلم شکفت چون قیمتی که گفته بودن تو یه ماه 3 برابر درآمد قبلیم بود چون هزینه ی استخدام فریلنسر خیلی بیشتر از نوشتن قرارداد و کارمندیه. اما خوشحالی زیادم رو کنترل کردم و مسلط به احساساتم گفتم من بهتون تا چند روز دیگه ایمیل میزنم و خبر میدم.

    وقتی تماس تموم شد من بالا پایین میپریدم و خدا رو شکر میکردم که عجب پلنی ریختی خداجونم. من اگه میدونستم قراره اینجوری هدایتم کنی اصلا خودم از کار قبلی استعفا میدادم.

    من یه ماه اومدم تو این شرکت و حسابی از محیط جدید و همکارای جدید خوشم اومد و قشنگ میدیدم که چقدر این شرکت با فشار کاری خیلی کمتر، ثروتمندتره و اصلا باور کارها باید آسون باشه در من هزاران برابر تقویت شد.

    خلاصه که بعد از یه ماه هم با من قرارداد رسمی بستن من شدم مدیر تیم برنامه نویس های این شرکت و حقوق قرار داد 1 و نیم برابر جای قبلیه. البته که خیلی از هزینه هام هم کمتر شده. یعنی من اجاره و قبض اصلا نمیدم و یه خونه ی دوخوابه نزدیک شرکت در اختیار منه.

    همه این اتفاقات رو خدا رقم زد چون من اجازه دادم وگرنه چقدر من میتونستم زرنگ باشم که همچین فرصتی رو بقاپم به قول معروف؟ اونم به این سادگی.

    تازه من جای قبلی که بودم باید قرارداد خونه مینوشتم با صاحب خونه و بعدا فهمیدم که صاحب خونه موقع اتمام قرارداد کل پیش خونه رو پس نمیده و خیلی اذیت میکنه. یعنی خدا نه تنها منو از گزند اتفاقات بد حفظ کرد، نه تنها هزینه های من رو کمتر کرد، نه تنها مقام و شغل من رو بهتر و لذت بخش تر کرد، بلکه من دارم با کار ساده تر درآمد بیشتر کسب میکنم.

    هر دفعه این داستان رو مرور میکنم مو به تنم سیخ میشه و به کوچیکی خودم و بزرگی خدا بیشتر پی میبرم. خدا میدونه که چه اتفاقات بهتری در انتظارمه چون من رهایی و توحید رو بهتر درک کردم بعد از این اتفاق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    اکبر ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2875 روز

    خدایا…

    قصه وکالت را زیاد شنیده ام

    اما قصه وکیلی چون تو را نه …

    تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است

    پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است

    از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم

    و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را …

    رازی بنام “توکل” …

    “توکل” قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،

    دستانت در دست من است …

    بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن…

    “توکل” …

    و فهمیدم :

    “حسبنا الله ونعم الوکیل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌

    خدایا کمکم کن بهتر بفهمم و درک کنم این متن رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای: