توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

    بنام خداوندی که همه زندگیم همه وجودم همه هستیم..همه چیز همه چیز از آن اوست..

    ای مومنان!از خدا بپرهیزید ،هر کسی باید با دقت بنگرد که برای فردایش چه چیزی پیش فرستاده!از خداوند پروا کنید!هر آینه خدا به آنچه انجام می دهید آگاه هست..

    اوست خدایی که حز او هیچ معبودی نیست. به هر نهان و آشکاری آگاه است،او رحمان و رحیم است.

    اوست خدایی که هیچ معبودی جز او نیست،حاکم و فرمانروای مطلق،بسیار پاک،منزه از زیان رسانی ،ایمنی بخش،چیره و مسلط،شکست ناپذیر،دارای اراده نافذ،صاحب کبریایی و عظمت،و منزه از آنچه شریک می دهند.

    اوست ذات، دارای همه صفات کمال،آفریننده،نوآفرین بدون ابزار و الگو،صورتگر،که نام های نیکوتر ویژه اوست،

    آنچه در آسمان ها و زمین است خداوند را می ستایند ،و او توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

    خداوندی که ذاتش .صفاتش..نوآفرین ….

    خداوندی که همه چیزه…

    خداوندی که ما را افریده از آبی جهنده و ما را اشرف خودش قرار داده…

    خداوندی که همه هستی تمام آسمانها و زمین کیهان همه و همه از آن خودشه…

    ما چه نعمت بزرگی دارییم در مقابل این خداوند کل کیهان…

    خداوندی که همه جوره بر ما تسلط داره و همه جوره داره ما رو هدایت میکنه…

    بیام برگردم به روزهای پر از شرک و تنگ دستی..روزهایی که جز شریک بودن برای خودم نداشتم.

    اینقدر خداوند و جهان چک و لگد بهم زد..

    تا روزی در همون روزهای شرک آلود….

    پاهایم شکست…

    پاهایی که دیگر قدرت توان را نداشت…

    پاهایی که جز درد رنج چیز دیگری برایم نداشت…

    و همه اون اتفاقات ناجالب.بخاطر شرکی که از شخصی داشتم..و بهم گفت..

    و اونفرد جز توهین و قربانی چیز دیگری بهم یا آور نشد.ولی من کر کور لال بودم…

    و اینقدر این چک و لگدها زیاد بود تا اینکه..از خداوند درخواست کمک گرفتم.

    و مرا هدایت کرد بجایی…

    بجایی هدایتم کرد…

    تا دنبال خداوند باشم…

    بدنبال یچیز با ارزش نمیدونستم چیه فقط میدونستم توحید عملی..

    یادمه اولین فایلی که برام دلچسب بود…فایل توحیدی بود.هر جا صحبت از خداوند میشد من آرام میگرفتم..

    مثل کسی که گمشده ایی داره الان بهش رسیده..چیزی که ساعت و دقیقه و ثانیه براش مثل آب روان میشه…

    تمام من با توحید عملی رقم خورد…تا اینکه تونستم در اینراه پر از خیرو برکت قدم بردارم…

    و تا الان هر روزه بخودم تاهد بستم بیشتر بیشتر بتونم توحید عملی را اجرا کنم.

    توحید عملی همون نور مطلق خداوند هست که به هر چیزی بزنی ،اون از هم پاشیده میشه..

    پاشیده گی که…تمام اجزاشو ریز ریز میکنه و نابود میشه…

    زندگی من با تمام سختیها و تمام باورهای محدود کننده.و باورهای ضعیف با نور مطلق توحید از بیین رفت و میدونم هر چقدر در اینراه جلو میرم..بازم این توحید بیشتر بیشتر برام قوی تر میشه…و بازم خودشناسیم بیشتر

    ……..

    استاد عزیزم..چقدر این فایل زمان درستش روی سایت اومد…

    من دقیقا یک روز قبلش به مسئله بزرگی برخورد کردم دقیقا…بازم تکه هایی از باورهای محدود کننده برای پیشبرد کارهایم…

    صبحش بصورت واضح بهم الهام شد…

    چون شب از خداوند درخواست کردم..

    بهم گفت (فکرتو تعققیر بده)

    دیدم آره بازم پای باورهای محدود کننده برای خاسته جدیدم و پیشبردن کارم.نمایان شده!

    ….

    همون روز اقدام به شکستن بت بزرگی که بخاطر یسری مسائل بهش ارج و قرب داده بودم.به فردی که بهش بگم دیگه ادامه نده!چون دقیقا بزرگترین شرک بود…

    چیشد؟

    باعث شد!من از خداوند همون لحظه گفتم خدایا اینطرفم خودتی من نمیدونم تو کمکم کن.همون لحظه به جایی خاص هدایت شدم..بازم پس گردنی باحالی بهم زد…

    تا بهم بگه نگاه کن امروز درستو خوب یاد بگیر..اینکاری که داری انجام میدی داری بازم شرک میورزی…

    تا اینکه فهمیدم آره کارم اشتباهه!

    بزرگترین نقطعه عطفم شد…تا اونو ریشه کن کنم.تا اعتماد بنفس و بازم با هدایت خودش پاهامو روی ترسهام گذاشتم و هدایت شدم براحتی و اون شرک از بیین بردم..چون رودروایسی با شخص مقابلم داشتم..دیدم دقیقا نشتی ظرفمه که نمیزاره فکرم شخصیتم بحال خودش بشینه!

    و همون دو سه روز تونستم خیلی بهتر پا روی ترسهام بزارم و اون باور محدود کننده رو نابود کنم..(به لطف خداوند)

    تا اینکه فردای اونروز هدایت شدم و آرامش محضی درونمو گرفت که این فایل توحید عملی..مثل بمبی تو درون من افتاد تا ریزه های باورهای محدود کنندمو نابود کنم.

    و بدونم همه چیز خودشه..همه چیز از آن خودشه.

    تمام اتفاقات.بد…یا خوبی که الان در راهمه همه خودشه همه خودشه من هیچی از آن خودم ندارم همه چیز خودشه…

    هر خیری به من میرسه از جانب خودشه.

    اگه هم اتفاق بظاهر ناجالبی برسه بازم درسی از خودشه تا بصورت عملی بهم گفت عجول نباش بزار من خودم هدایتت میکنم.

    دقیقا همین آیه از پیامبر رو برام آورد…منم پرتاپ میکنم منم……یادت بمونه همه چیز خودم هستم..

    هر چی دارم کار میکنم همه چی خودشه..این فایل با فایل رضا عطاروش که بازم الهام خودش بود..بازم خودشه خودشه خودشه .همه چیز خودشه..

    خداوند مدام بهم میگه! یادته قبلا اینجور شخصیتی داشتی..ولی چون ذات ما..انسانها فراموشکار و عجوله عجول .

    یادش میره قبلا کجا بوده همیشه خودش بهم یادآوری میکنه یادته کجا بودی ..الان کجا هستی…

    استادم نمیدونم چجور ازت تشکر کنم.اول هفته همین هفته.شب خواب دیدم شیطان مثل الاغیه بند بهش وصله همنجور فقط میخاست منو بگیره…

    همه شکلی میشد..یا قسمتی از خوابم..چیزی بنام مغز نداشت انداخته بود دنبالم..تا اینکه صدای خداوند بلندم کرد.و با کار کردن و شکستن باورهایم که نشتی کارم بود…با لطف خودش شکوندش…و من به ارامش محض رسیدم…

    میخام بگم هر خیری که به ما میرسه از جانب خداست.

    هر شری به ما میرسه بخاطر باورهای محدود کننده ایی که سالیان سال..بصورت مخفی در درونمون قرار گرفته…

    و با توحید عملی خودشو نشون داده..

    تا بتونیم این بتها رو بشکنیم.بتهایی که جز ترس چیز دیگری ندارد.

    خداوند را سپاس می گوییم که مرا بجایی هدایت نمود تا بیشتر بتوانم متواضعتر در برابرش باشم..و هر لحظه مواظب شخصیت درونیم باشم..که خیلی راحت میتونه گول بخوره و به عقب باز گرده..

    که خداوند مدام در قرآن میگه اگه بازگردید ما نیز باز میگردیم.خداوند مدام این ایه را بصورت واضح بهم الهام کرد..

    استاد عزیزم من سپاسگزار شما و سپاسگزار خداوندی هستم که دقیقا ما در زمان مناسب و در مکان مناسب هدایت میکنه .و این هدایت هر روز هروز داره گسترده تر میشه..

    همون فروتن بودنمون در برابر قدرت بی انتهایش هست..

    ما چیزی جز ذهن فراموشکار نیستیم..

    و هیچی از خودمون نداریم!

    هر چه دارییم از آن خودشه!

    الان بازم یادآوری خداوند بهم.

    یادمه اوایلی که شروع بکار کردن کردی!.حدودا 8سال پیش…

    بخاطر ناشی بودنم و اطلاعات غلط از باورهای خودم…

    شروع کردم تبلیغات گسترده در واتساب.و اینستاگرام.و افرادی سمت من اومدن…

    یادمه بخاطر نبودن مدار درست کاریم…چقدر هموقع چک و لگد خوردم.چقدر ضررها و خودمو خسته میکردم.

    دقیقا تبلیغات من شد ضد کارم…مشتریان همیشه ناراضی بودن از کارم..

    چون تیکه بزرگتر از دهنم برداشته بودم..

    ..

    ناگفته نمونه منم تازه وارد بودنم تو زمینه برخورد با مشتری برخورد با افراد.برخورد با کارایی که انجام میدادادم وووووو…تا 8سال پی در پی این موضوعات برام تکرار میشد…

    تا این هفته متوجه برخوردم با گذشته ام شدم.چقدر من میخاستم با عجله کردن…ظرفمو گسترش بدم..ظرفی که بزرگ نمیشد ولی اینقدر سوراخ داشت که زره ایی از اون آب میموند!

    و با استارت کارم بعد از رشد شخصیتیم در روابط…و الهامات خداوند..از زبان خداوند استااد عزیزم بهم گفتی..و حتی در فایل آقا رضای عزیزمون…گفتین..ما کم کم رشد میکنیم الهاماتت به اندازه رشدت در موضع کاریت هست…(خداوند در زمان مناسب و در مکان مناسب تو رو قرار میده.الله اکبر)

    دقیقا همینه!طبق شرایط الانم ایده ها میاد تا من کارمو گسترش بدم….ایده و الهامات خداوند بستگی به موقعیت الانته و این بهبود برای همیشه…و بهمون اندازه هم رشدت تعققیر میکنه.

    چقدر از همی نکته میشه درس گرفت..

    درسته ما هر روز داریم روی خودمون کار میکنیم.ولی اون درکمون از قانون هم بهمون اندازه تکاملمون هست.

    تکاملی که جز رشد شخصیت و درونی چیز دیگری نیست…

    و من هر روز در کنارش باید هر روز بهتر بشم در ارزش خلق کردن…(که بازم اونم خودشه)الله اکبر

    .

    من سپاسگزار خداوندی هستم که مرا بجایی هدایت نمود تا همیشه هر چه دارم را از آن خودش ببینم…

    و بدانم هر چقدر در من در مقابلش متواضع و فروتن باشم!بهمون اندازه بهم کمکم میکنه و بهم راه رو نشون میده…

    چون همه چیز همه چیز خودشه..خودشه!

    و همین دقیقه هایی که دارم مینویسمم خودشه..که بهم بگه..به گذشته خودت نگاه کن.و الانتو نگاه کن.و ریشه هاتو ببین.چقدر بزرگ شدن…همه بخاطر اینکه تسلیم من بودی و بهمین اندازه هم من بهت کمکم کردم ..و بدونی تمام عواملهای بیرونی که همه بهت چک و لگد زده.از خودت بود و درسی برات باشه که هیچ وقت روی هیچکس جز من حساب باز نکنی..

    خدایا من سپاسگزار توآم من وظیفمه ههمیشه در برابرت سر به سجده باشم.و بدونم من هیچی در برابر تو نیستم…هر چه دارم فقط فقط از آن توئه تو برای من همه چیزی..همه چیزی..

    خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار.

    خدایا نرا روی دوش خودت بزار خداویا تو قدرتت خیلی زیاده

    خدایا یه لحظه هم یه چشم بهم زدنی هم نرا بحال خودم واگذار مکن که من …همه وحودم از آن توئه…

    خدایا من به غیر تو هیچکسی را ندارم.

    همه چیز خودتی..همه چیز خودتی خودشه.!خودشه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  2. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1284 روز

    ب نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیز و دوستانم

    قصدی نداشتم برای این فایل کامنت بنویسم ولی صحبت های خودم با خداوند رو در تمرین ستاره قطبی امروز کپی میکنم اینجا ک نامربوط ب توحید و ب یاد اوردن قدرت خداوند نیست.

    خدایا دارم در تک تک مشتری هام تو رو می بینم ،داری بهم می فهمونی اونی ک هدایت میکنه مشتری هارو منم ،اونی ک جنس هات رو میفروشه منم .منم ک بهت رزق میدم منم ک مشتری برات میفرستم.ربطی ب جنس زیاد یا کمت نداره.داری بهم می فهمونی قدرت کیه تنها قدرت کیه.قدرت رو نده دست اجناس متفاوت ات.ک بگی خدایا من جنس پر میکنم دیگه تو برو کنار ممنون.( دقیقا این دو سه روزی ک فایل توحید عملی رو گوش دادم من با همون اجناس قدیمی فروش بسیار خوبی رو دارم تجربه میکنم، فقط میگم خدایا خودتی خودت اون تقاضا رو بوجود میاری، خودت هدایت شون میکنی، اصن قششنگ خدا رو میبینم توی تک تک شون، الله اکبر، قدرت از آن توست ولاغیر)

    من غلط بکنم تویی این جنسا تویی این ادماهایی ک از من خرید میکنن تو هستی،تو جنس میخری تو رفتار خوب ب من یاد دادی. رفتار من مشتری جذب نمیکنه لباس های شیک من مشتری جذب نمیکنه من غلط بکنم همچین فکری کنم غلط بکنم.

    داری بهم توحید رو یاد میدی، قدرت مطلق تنها قدرت مطلق رو یاد میدی .داری ب یادم میاری اون موقعی ک با دوقفسه جنس برام مشتری میفرستادی یادته من از اون موقع پیشتم.

    مرا ببخش ک کفورم ،ک غرور و خودبینی سراغم میاد، فک میکنم خودم ب این جایگاه رسیدم.

    ولی اگر روزی لطف و محبتت رو از من دریغ کنی

    چه رزقی میاد ؟ چه مشتری ای هدایت میشه؟ چه  اجناسی ب ذهنم میاد ک بخرم، روی عقلم حساب و کتاب نکنم، همانطور ک 1 هفته میشه مغزم رو قفل کردی و پول در حسابم هست و نمیدونم چی بخرم و فقط میگم تو بگو من هیچی نمیدونم.

    ب یادم آر ب یادم آر توحید را قدرتت را

    مثل استاد هر روز ب یادم آر ک بگم من هیچم هیچ همه چیز تو هستی.

    تو تیر ننداختی خدا تیر انداخت

    پوست تو هیکل تو باعث هدایت افراد ب زندگیت نمیشه اره بهت اعتمادبنفس میده درسته،شاید بخوای خودتو بندازی جلو بگی خدایا برو کنار من خودم همه چیم تکمیل عه الان دیگه نیازی ب هدایت تو ندارم. استغفرالله این شرک هارو داشتم پنهان بود خداروشکر ک آگاه شدم.

    چه پست باشم از کسی روزی طیبات بگیرم و پوست و هیکلم اینگونه بشود و بعد اعتبارش رو ب خودم بدم.

    مگر یادم نمی آید ک تو چگونه رزقم را عطا کردی؟

    مگر این جسم از آن تو نیست

    مگر تو نمیتونی همین الان بگیری اش از این دنیا!؟

    مگر اون افراد بنده تو نیستن؟

    مگر اگر تو نخواهی حتی صدم ثانیه هم کسی نمیتونه با من هم فرکانس بشه ک ببینم اش.حتی با اختلاف صدم ثانیه چشم تو چشم نمیزاره بشین قدرت از ان توست ولاغیر.

    مرا ببخش من طاقت راه بیراهه را ندارم

    من طاقت چک و لگد خوردن را ندارم

    دستم را بگیر و قدرتت را ب یادم ار

    هرجا شوآفی بود، هرجا خودبرتربینی ، هرجا خودم را بالاتر از کسی دانستم، هرجا اعتبار هرچه دارم را ب هیکلم ب جسمم ب عقلم ب باورهایی ک خودم ساختم، ب رژیمی ک خودم گرفتم، ب تمرکزی ک خودم رو فایلها گذاشتم، ب تمرین ستاره قطبی ای ک خودم انجام دادم و ازت درخواست کردم ، ب باورهای ثروت آفرینی ک خودم روش کار کردن،من دیگه بلدم تمام دیگه راه و روش مول ساختن و یاد گرفتم، شما برید کنار ممنون.

    یادت بیار کی از مترو اتوبوس کار اداره نجاتت داد با عزت و احترام

    کی تو را از افراد غیرهم فرکانس رهایی بخشید با وجود ترسی ک از اعلام کردن ترک کردن داشتی. با نهایت عزت و آسانی.

    کی تو را محافظ بود هرجا ک رفتی، نزاشت سختی ببینی تو ظاهر قضیه رو می دیدی و او درون اش را و میگفت من نمیخوام تو زحمت زیادی بکشی این ادم های اطرافت نیروهای از سمت من هستن ب خدمت تو اوردم شون قراره نزارن سختی بکشی، اره یادمه هر ارتباطی ک با هر فردی چه کاری چ دوستانه چ اجتماعی ساختم همه شون داشتن ب من خدمت میکردن حتی اگر اون رابطه ب 1 ساعت میکشید و جوری جهان فرکانسی ات ما رو جدا کرد ک در عجبم. اینکه از من مثل گل رز محافظت شده در شیشه مراقبت کردی و من از داخل شیشه می دیدم ک انسان ها میخوان بیان داخل ولی اون شیشه نمیزاشت و من فقط ته دلم لبخندی از جهان فرکانسی ات میزدم.

    استاد جانم من هم قراره توحید رو در عملم نشون بدم، قراره قطع کنم چیزی را، این فایل برای همه ما بود درست در زمان مناسبش، اگر موهبت های پشت در را میخواهی باید قفل را بشکنی و وارد ترست بشی. فقط بدون آیا خداوند برای تو کافی نیست!؟ اینهارو ب خودم میگم، انجامش میدم و با عزت تمام میشه جوری ک میگم خدایا همین؟ همین بود؟ برایتان می نویسم بعد از اجرای توحید در عمل

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
  3. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2390 روز

    به نام خدای مهربان

    خدای من ببخش منو بخاطر غرور مخفی

    خدای من ببخش منو بخاطر اینکه با هوش وذهن خودم دنبال راه حل بودم.

    خدای من منو ببخش بخاطر فراموشیم.

    خدای من منو ببخش که در ظاهر تو را شکر کردم ولی در باطن اعتبار و به فعالیت خودم دادم.

    استاد اگه اشکهام بهم اجازه بدن از خودش هدایت میخوام که بنویسم.

    امروز بین خواب وبیداری یه لحظه از ذهنم گذشت خانم توانا(اشپز کترینگ) درمورد ما با کسی حرف میزنه میگه اینا دوتا شعبه دارن خیلی موفق هستن…

    دوتا شعبه داری؟!موفقی؟! مگه تو موفقی ؟!مگه دوتا شعبه مال توعه؟!تو که باعقل خودت داشتی پیش میرفتی به قول یکی از بچه ها تا خط ریش تو بدهی فرو رفته بودی …

    من بودم که هدایتت کردم از وقتی 12 قدم رو کارکردی ازمن هدایت خواستی فرمون زندگیت رو سپردی به من خودت مثل بچه ی ادم نشستی سرجات گذاشتی من روندم تورو به یه مغازه 5برابر مغازه ی قبلت با ازدحامی از مشتری هدایتت کردم .از وقتی فرمون رو دادی دست من من بردمت سمت خرید واحد آپارتمانی. من برات ماشین شاسی خریدم .من برات یه واحد دیگه خریدم .من برات کترینگ رو اوکی کردم .لیلای فراموشکار !

    افتادی دنبال اینکه چرا فروشت اندازه ی هزینه هاته؟! داری به چی فکر میکنی ؟!زور نزن من قفلش کردم واسه اینکه به خودت مغرور نشی واسه اینکه به یاد بیاری اینجایی که هستی من اورادمت. من رسوندمت. مثل استاد که پایین سن مغزش قفل میشد من مغزشو قفل میزدم واسه اینکه مغرور نشه اون حرفایی که بالای سن میزنه مال خودشه واسه کتاباست من بهش میگفتم …

    لیلای من حالا فهمیدی کی به من گفتی پیاده شو خودم بشینم پشت فرمون …

    حالا فهمیدی کی به من گفتی خودم بقیه ی راه رو بلدم من میرونم من میدونم تو بشین کنار .حالا فهمیدی ؟! درست از همون موقع که خودت پشت فرمون زندگیت نشستی استرسهات شروع شد . حکایت من وتو حکایت راننده وسرنشین تو پیچ وخم جاده ی اسالم به خلخاله.

    همه ی استرس رانندگی وسواس جمعی به جاده مال رانندست وهمه ی عشق وحال ولذت بردن از قشنگی جنگل‌های کنار جاده مال سرنشینه …

    اخه بنده ی من که داشتم میروندم وتو داشتی عشق میکردی چرا یهو فرمون رو ازم گرفتی ؟!

    چرا خواستی خودت برونی ؟!

    اخه لیلای من من که داشتم تو رو به جاهای قشنگی می‌بردم داشتم نرم ورون

    میبردمت. تو اصلا فهمیدی این همه نعمت وثروت وخوشبختی چطور وارد زندگیت شد؟! معلومه که نفهمیدی چون فقط داشتی عشق میکردی فقط داشتی لذت میبردی چون گفته بودی من نمیدونم .گفته بودی خدای من همه چی دست تو باشه .تو منو هدایت کن. من بلد نیستم .من ندارم .من نمیدونم .من تسلیمم. تو منو ببر . تو نروندی .تو پارو نزدی .تو وا دادی .خودم بردمت .اما حالا میگی من من من دوتا شعبه دارم . میگی دوتا خونه دارم .میگی …خوب برو دیگه برو جلو برو بگو من کم کم ماهی یه میلیارد سود دارم .تو که بلدی برو بگو برو برو یه میلیارد سود کن مگه دوتا شعبه نداری ؟!

    خدای من شرمندتم.

    من هرچی دارم از توعه ومال توعه .تو به من بخشیدی .تو راه رو به من نشون دادی .تو هدایتم کردی .تو مشتریا رو به صف کردی .تو جارو واسم آماده کردی .تو اونجارو واسم تجهیز کردی .منکه اصلا پولش رو نداشتم تو خودت واسه من پول ردیف کردی .تو بهم ایده دادی .تو تو تو خدای من هرچی شد تو کردی اعتبارش مال خودته .من فقط حرکت کردم به اون سمتی که گفتم نمیدونم وتو بهم نشون دادی .

    یه نگا به زندگیم میکنم!!!

    هر چی دارم مثل معجزه بوده …

    من قدرتی نداشتم .

    همه چی چیدمان خدا بوده.

    فلان جا برو .

    فلان چیزو بخر .

    فلان شخص رو ببین .

    نه اینکه اینطوری بگه نه چون اینطوری میگفت من نمیفهمیدم …

    خودش اون مسیرو اون چیز رو اون شخص رو میاره سر راه.فقط من باهاش برخورد کردم.

    ای خدااااااااا

    اخه تو چقدر بزرگی.

    زمانی که تقلی نکردم .زمانی که عجله نکردم .زمانی که توکل کردم .زمانی که هدایت خواستم وباور داشتم که الهام میکنه وباور داشتم آسون میکنه وباور داشتم فراوونه زمانی که برا هرچیزی تو زندگیم شکر گزار بودم ودیگه تمرکزی روی نداشته هام نبود .همه ی اینها کلید وصل شدن به منبع بود.

    همه ی اینا یعنی مثل بچه ی ادم بشین سرجای خودت ولذت ببر وسویچ رو بده دست خدا ودیگه هر جا میخوای بری بسپار به خود خدا .اون تورو از زیباترین مسیرها میبره . افتادی به مسیر سنگلاخی اصلا نگران نشو بازم از مناظر لذت ببر حتی از افت وخیز ماشین زندگیت لذت ببر چون خود خدا میدونه که این مسیر بهتره ولذت بخش تر از مسیر اصلی بوده شاید اون جلو تصادفی شده شاید کوه ریزش کرده جاده بستست .بهش اعتماد کن لیلا جان …

    افتادی یه جایی تو ترافیک دارین کند پیش میرین به جون خدا غر نزن شاید تو این ترافیک روی دیواری روی پلی جایی یه نوشته ای یه شماره ای چیزی ببینی که نقشه ی راهته .همونی که دنبالش بودی .حتما باید کند میرفتی تا میدیدیش.

    تو فقط اروم باش لیلا.

    تو فقط سکوت کن لیلا.

    تو فقط اعتماد کن لیلا.

    تو فقط هدایت بخواه لیلا.

    تو فقط لذت ببر لیلا.

    تو فقط شکر گزار باش لیلا.

    تو فقط تو هر شرایطی دنبال قشنگی وزیبایی باش لیلا.

    تو فقط از مسیر لذت ببر دنبال کی میرسیم وچطور میرسیم نباش لیلا.

    تو اطلاعات خودت وتجربه های خودت رو جلوی شعور وآگاهی خداوند ساکت نگه دار .

    به نشونه ها والهامات خداوند دقت کن لیلا.

    دست از زور زدن وتقلی کردن بردار لیلا.

    غر نزن لیلا.

    لذت ببر لیلا.

    همه چی آسون وقشنگ پیش میره هر جا نرفت بدون خیری در اونه لیلا.

    استادم این فایل شد فایل ثابت شروع هر روزم .

    برای اینکه در تمام اون روز دلسپرده باشم ورها.

    برای اینکه بدنبال هدایت ونشانه باشم .نخوام با هوش وعقل خودم برم جلو .

    بی نهایت سپاسگزارم.

    میدونم همین لحظه دوباره نشست پشت فرمون زندگیم.

    آخ که چه سفری بشه این سفر .

    بچه ها تعهد میدم بیام بنویسم از اتفاقاتی که داره برام رقم میخوره از جاهایی که منو میبره از قشنگیهایی که نشونم میده از لذتهایی که نصیبم میکنه .واز تمام احساس خوبی که کنار خدا تجربه میکنم .

    بزن بریم عشقققق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
    • -
      وحید سخاوتی گفته:
      مدت عضویت: 2267 روز

      سلام همسفر عزیز لیلا خانم.

      چقدر لذت بردم از این کامنت.

      چقدر زیبا و رها واژه ها رو نوشتی.انگار که یک دیدار دو نفره با خدا داشتی و الان داری اون خاطرات رو با عشق بازگو میکنی.در واقع عشق بازی تو با خدا منو شگفت زده کرد.

      چقدر خوب توحید رو درک کردی و چقدر زیباتر خدا با تو بنده نابش گفتگو کرده.

      نمیدونم چطور احساسم رو بیان کنم تا حق مطلب رو ادا کرده باشم.

      واست بهترین ها رو آرزو میکنم همسفر.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2390 روز

    به نام خدا

    این بخشی از چت های من با ندا خواهرمه

    که ایشون هم با عنوان ندا طلایی در این مسیره زیباست.وما محصولات استاد رو باهم استفاده می‌کنیم.

    ندا:

    همون خدایی ک باشگامو چید،همون خدایی ک طلاقمو اک‌کرد،الان منم ک میگم باید پول بابامو جور کنم؟؟

    چی شد؟ الان من قدرتمند شدم ک دنبال راه بگردم ک پول جور کنم؟؟

    خودش فرستاد همین پولارو

    منک درخواست نکردم از ادما

    خودش جور کرد خودشم بقیشو اک میکنه

    خودش منو میبره ی جای قشنگترو ازادتر

    ی جای ازاد و سرسبزو خنکو افتابیو تمیز

    خودش زندگیمو میچینه من فقط باید اروم باشمو شکرش کنم و حرفاشو بفهمم.

    ندا:

    وقتی با خدا حرف میزنیم،نباید از رو درموندگی باشه

    بلکه باید تو اوج پیشرفتو عالی بودنمون باشه.

    من:

    ندا تو حرفای من با خدا درماندگی بود؟

    خودم میگم فقط تسلیم شدم فقیر شدم به اونچه که اون میتونه ومیدونه ومن نه

    نه به اندازه ی اون

    من واقعا محتاج وفقیرم به تمام توانایی‌های خدا

    من عاجزم نسبت به اونچه که خدا میتونه انجام بده

    من نمیتونم من نمیدونم من بلد نیستم برای من سخته مغز من کوچیکه ولی همین خدا هم هدایتم میکنه هم قدرت خلق رو با فرکانسام به خودم داده حالا این فرکانس یا احساس یا ارتعاش یا پیام یا سیستم اصلا هرچی میگه وقتی تو همه چی رو بسپاری به یه قدرت وآگاهی برتر خیالت راحته همین خیال راحت همه کار میکنه واست همین میشه فرکانس نعمت وثروت وخوشبختی .

    ندا:

    چرا اینارو میگی؟

    مگه خدا نمیدونه؟

    همین ک ی تلنگر خوردی فهمیدی داشتی ب منم منم میرسیدی و قدرتو تقسیم کرده بودیکافیه

    خدا اصلن احتیاج نداره ک ما هی بخوایم اینارو بگیم

    فرکانست تنظیم شده الان

    خدا انسان نیس ک هی بخوایم بگیم اقا فهمیدیم اشتباه اومدیم ی ذره

    با همون ی تلنگر،کل جهانو لرزوند برای مسیرت

    الان دوباره افتادی توی همون مسیری ک بودی

    احساس عالی

    انگار اون انرژی روشو چرخونده هی داره بهت نور میزنه پوستت گرم بشه بخاطر سرمایی ک‌بودی

    اون الان دلتنگ بوده و حالا ک برگشتی،میبرتت میذاره همون جایی ک دوس داشتی باشی

    من:

    اره دقیقا همین حسو دارم اصلا یه انرژی دوباره گرفتم. اصلا بوی خوش تمام اتفاقات به مشامم میرسه .احسان با یه انرژی عالی پاشد رفت مغازه .دیگه مطمعن هستم از همه چی .اصلا کاری به نتایج ندارم .تو لحظه هستم .چون میدونم همه چی چون سپرده شد به خودش اوکیه…

    آخ که چقدر این غرور مخفی بود ومن نمی‌فهمیدم

    خدا با توقف سود میخواست حالیم کنه

    ولی من نمیفهمیدم

    با مثال استاد مو به تنم راست شد

    گفتم عه همینه

    میخواد بهم بگه زدی جاده خاکی تو مسیر نیستی خبر نداری .

    بجای اینکه بگی خدا هدایتم کن میگفتی بذره کاشتم داره رشد میکنه دارم تکامل طی میکنم.

    مگه جیگرگی رو گرفتی مشتریا صف وایستادن اون موقع تکامل کجا بود پس.

    انقده فیش میزدی گلوت خشک میشد بذر کجا بود.

    نه اون موقع فقط خودت رو ناتوان میدونستی وهمه چی رو از خدا میخواستی .

    اما تو کترینگ گفتی معروفم گفتی بلدم .گفتی کترینگ قشنگه مشتری میاد اسنپ فود داریم .غذا پک میشه اینا مشتری میاره.

    نه بابا اینا مشتری نمیاره.

    خدا میاره.

    واسه همینه 6ماه هیچ پیشرفت نداشتی سرب سر شدی.

    حتی غرورت تو کترینگ روی اون‌یکی مغازه هم تاثیر گذاشته .

    وندا دیگه چیزی نفرستاد …

    ومن قلبم انقده روشن شده انقده قلبم باز شده دلم میخواد فقط یه جایی باشه فقط اشک بریزم و شمر کنم که دوباره هدایتم کرد دوباره از طریق استاد هدایتم کرد ..

    منو از فراموشی وغرور مخفی کشید بیرون ونجاتم داد.

    ولی یه چیزی بگم ..

    این اتفاقات تو بعد مالی ومادی منه…

    اما من عمیقا حتی بدون این سود مالی عاشقانه کار میکردم.بدون هیچ عجله وچطور وچگونگی.

    من اصلا بیشتر روز رو در حال عشق بازی با خدای درونم هستم .بی هیچ دلیل وبهانه خوشحالم.

    بی هیچ دلیل وبهانه از درون راضی وخوشنودم.

    از هر موقعیت و رابطه و شرایط بیرون از خودم بی نیازم .خودم رو به منبع عشق بی نهایت متصل میدونم .این عشق رو در وجودم حس میکنم.

    از این عشق لبریزم.پرم. حتی اگه یه روزی از خواب بیدارشم ببینم همه کس وهمه چیزم رو ازدست دادم فکر میکنم خیلی زود با دلخوشی قلبیم با همون انرژی عشقی که از درون بامنه بتونم خودمو اروم کنم.

    به خودش قسم که اینها شعار نیست.

    من انسانم .

    با ذهنی نجواگر که قسم خورده تا لحظه ی مرگم دست از نجوا برنداره ومنو گمراه کنه.

    چند روز پیش باهمسرم وبچه هام قرار شد بریم دریاچه..

    همسرم رفت تا به هردو مجموعه رستوران وکترینگ یه سر کوچیک بزنه وبیاد بریم گفت ده دیقه دیگه اینجام وده دیقه شد یک ساعت.

    وذهن من گفت همسرت برای تو ارزش قاعل نیست .

    همین یه جمله صدبار در ذهنم تکرار شد .

    تا اینکه همسرم اومد . ومن همین رو بهش گفتم .

    وایشون گفتن من داشتم پخش ماشین رو اوکی میکردم تا در مسیر لذت ببریم .

    ولی من دوباره با یه جمله ی دیگه به ایشون گفتم تو برای من ارزش قاعل نیستی اگه بودی سرتایم میومدی.

    ایشون از همون لحظه از حرف من ناراحت شد ودیگه بامن حرف نزد .

    من از اینکه توی ماشین سکوت بود وحتی بچه ها متوجه ناراحتی پدرشون شدند ورفتن توی خودشون شروع کردم خودمو سرزنش کردن که چرا اینجوری شد .اولش همسرم رو توی ذهنم مقصر کردم و تو ذهنم با ایشون جنگیدم . بعد با خودم جنگیدم که چرا اعتراض کردی واعراض نکردی؟

    خلاصه این جنگها توی سرم بود وجو ماشین خیلی سنگین. من چندبار خواستم جو رو اوکی کنم با هم حرف بزنیم ولی چون این جنگها با خودم وبا همسرم در سرم بود بیرون از من اتفاق خوب وجالبی رخ نمی‌داد وتلاشم بیهوده بود.

    رسیدیم دریاچه …

    دخترم گفت میرم کافه

    همسرم وپسرم دوچرخه گرفتند ورفتن دور دریاچه

    ومن هم فایل جلسه تکمیلی احساس لیاقت 2 رو گذاشتم توی گوشم وشروع کردم به پیاده روی.

    ولی صادقانه بگم دقایق ابتدایی فایل رو اصلا نشنیدم چون صدای ذهنم خیلی بلند بود.

    یه جا وایستادم .

    گفتم لیلا جانم عزیزم به خودت سخت نگیر .

    فقط مسؤلیت این اتفاق رو قبول کن وخودت رو ببخش .

    بله درسته تو میتونستی اعراض کنی از دیر آمدن همسرت میتونستی توجهت رو بزاری روی اینکه خواسته خیلی بهتون خوش بگذره رفته سیستم پخش ماشین رو اوکی کنه پس تو احساست رو بد کردی وحالا نتیجه این شد که دیدی ..

    از این اتفاق درس بگیر .

    تو هر احساس بدی که قرار میگیری اصلا مهم نیست که چقدر حق داشته باشی ناراحت بشی وحست بد بشه مهم اینه که یه راهی پیدا کنی یا به یه موضوعی توجه کنی که احساست یکم بهتر بشه.خوب درست رو گرفتی حالا عاشق خودت باش و دور دریاچه پیاده روی کن واز زیباییها لذت ببر واز کنار آدمها با لبخند رد شو و وقتی حالت بهتر شد فایل رو پلی کن و به استاد گوش کن .چند دیقه تمرکز به مرغهای دریایی واسمون آبی با ابرهای پفکی وصحبت با اون نیروی درونم با همون که داشت قربون صدقم می‌رفت چنان ارامش بهم داد که یک دور کامل ویک نصفه دور زدم وکل فایل رو گوش کردم وبعد با تماس باهم همگی رسیدیم کنار ماشین توی پارکینگ اما همسرم همچنان در قیافه وناراحت.

    ذهن اومد شروع کنه …

    نگاهم به آسمون آبی عشق بازی با الله شروع شد ..

    گفتم خداجون تا وقتی توجه ومحبت وعشق تورو در سینه دارم از توجه وعشق ورزی ومحبت هرکسی حتی همسرم بی نیازم .

    انقده خالص شدم که قطرات اشکم از گونه هام بی اختیار میلغزید .انقده توی قلبم عشقش رو حس میکردم بهش میگفتم خداجون تو با تمام خطاهای من عاشقمی .تو بی قید وشرط عاشقمی .ازت ممنونم که این همه زیبایی رو مهمون چشمهام کردی .خلاصه بخاطر تمام زیباییها ونعمتهای زندگیم ازش تشکر کردم و به یک چیز رسیدم اونم اینکه من بدون هیچ شخصی وهیچ چیزی حتی در خلأ وهیچ خوشبختم وراضیم وخوشنودم وخوشحالم.چون از وجود خداوند لبریزم .چون به منبع نوروعشق وآگاهی متصلم .

    بی نیازم بی‌نیاز از هرچی که بیرون از منه .چه خوب چه ناخوب من ازدرون وجود خداوند رو حس میکنم …

    ما رسیدیم وهمسرم رفت مغازه..

    منم بعد یه استراحت کوتاه رفتم کترینگ.

    یه ارامش عجیبی سرتاسر وجودم رو فراگرفته بود.

    ساعت ده شب دیدم همسرم اومد کترینگ با یه لبخند زیبا وپراز معنی…

    بهم گفت حساب وکتاب کترینگ رو زودتر انجام بدم ورفت.

    من یه نگاهی به گل قشنگ روی میزم کردم و دستم رو گذاشتم روی قلبم گفتم من باتو خوشبختم .

    یک ساعت بعد دوباره همسرم اومد خوشحال‌تر لز قبل باهم کترینگ رو تعطیل کردیم گفت برم بشینم تو ماشین.

    فهمیدم جایی قرار هست بریم ..

    واون شب همون بی نیازی از توجه ومحبت و وصل شدن به عشق بی نهایت الله در وجود همسرم به شکل یک عشق زمینی متجلی شد .

    باهم به ابشار تهران رفتیم وتا ساعت دوشب باهم راه رفتیم .وچه شب زیبا وعاشقانه ای شد .همون خدایی که باهاش پر شدم و ازدیگران بی نیاز همون این حس زیبا در همسرم واین شب زیبارو رقم زد .همون خدا ساخت . همون خدا همون انرژی عاشق خودش رو بهم نشون داد.

    این خدا بود که بامن راه می‌رفت وزیر اسمون شب توی مسیر پیاده روی کوهستانی دست منو گرفته بود وبرای من حرفهای عاشقانه میزد .همون خدا بود که اون وقت شب مارو به یک کافه با موزیک زنده وفضای رویایی بر فراز تهران غرق در نور دعوت کرد .

    وخلاصه ….

    چند وقته درونم یه ارامش وخوشحالیه عجیبی حس میکنم .

    خیلی به نتایج فکر نمی‌کنم.

    مثلا اگه یه جایی مثل سایت صحبت از ترمز وباور و شخصیت ونتیجه باشه میام فکر میکنم ومیگم اما واقعا از عمق وجودم احساس خوشبختی وبی نیازی میکنم . حالا فارغ از اینکه چطور عمل میکنم چطور باور دارم وچه نتایجی داره در راستای باورهام خلق میشه ویا شده .

    به قول استاد همین نتیجه هایی که هست هم مال خداست مگه من ساختمش نه خدا هدایتم کرده خدا همه رو هدایت میکنه به شرطی که در هدایت رو باز بزاریم تا خداوند وارد بشه .

    هممون صدای خدارو می‌شنویم زمانی که صدای ذهن ساکت باشه.

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
    • -
      لیلا بشارتی گفته:
      مدت عضویت: 2390 روز

      من خواهر لیلا ی عزیزم هستم

      خواهر گلم خیلی لذت گرفتم از کامنتت ابجی واقعا اشک در چشم هایم جاری شد که چه خوب گفتی وقتی از عشق های زمینی دل بکنی وبه عشق واقعی متصل شوی چه لذتی داره واقعا خیلی عالی توضیح دادی کاملا درک کردم وآگاهی کردیم من رو تازه فهمیدم نبایددر جنگ با خودمون باشیم نباید به کسی قدرت بدیم بعضی وقت ها باید احراز کنیم که این ترمز منه باید خیلی روش کارکنم واز همه بهتر که با عشق واقعی خودم عشق ورزی کنم با خدای خودم ممنون عزیزم از کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      یداله رحمانی قورتانی گفته:
      مدت عضویت: 1043 روز

      سلااام لیلا خانوم

      سلام خواهر عالی و دوست داشتنی خودم

      سلامی گرم و پرمهر از شهر زیبا و قشنگ نایین به شما

      حتما الان سر کار هستید و دارید از کارتون و علاقتون لذت میبرید

      خیلی خوشحالم وقتی میبینم که چقدر خوب دارید توی مسیر میمونید بخصوص اینکه با خواهرتون هم میبرید

      آخه منم اینجا با خانومم کنار هم هستیم و هر کجا که از مسیر خارج میشیم اون یکی یاد آوری میکنه،واقعا لذت بخش

      از خوندن کامنتتون لذت بردم و واقعا بهتون تبریک میگم از این همه ایمان و توحید و ماندن در مسیر درست

      شما فوق‌العاده ای خانم بشارتی، امیدوارم یک روزی بیام کترینگتون و از نزدیک ببینمتون

      چون منم آشپزم و لذت میبرم از بوی غذا،طعم غذا،از اینکه هر روز یک غذای خوب و خوشمزه خلق کنم،

      دوستتون دارم

      امیدوارم که در تمام جنبه های زندگیتون موفق باشید

      ب امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        لیلا بشارتی گفته:
        مدت عضویت: 2390 روز

        سلام به یدالله عزیز

        چقدر از خوندن کامنتت خوشحال شدم وانرژی گرفتم .

        من از شما سپاسگزارم برای این حس قشنگی که به من منتقل کردید.

        والبته که من هم دریافت کننده ی خوبی بودم.

        عزیز هم فرکانس وهم کار دنیای ما دنیای خیلی قشنگیه وتو این دنیای خیلی قشنگ اتفاقات جالب وقشنگی هم میوفته هم زمانیها اتفاق میافته .

        چه بسا من وشماهم روزی باهم ملاقات کنیم واز همکاری باهم لذت ببریم .

        من برای شما وهمسر گرامیتون آرزوی خوشبختی در هر دو جهان رو دارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابولفضل فنائ گفته:
      مدت عضویت: 903 روز

      به نام خداوند زیبایی ها

      سلام خدمت دوست عزبزم خانم لیلا

      واقعا لذت بردم از متن زیبا شما به دید

      من شما زیبا هستین وزیبا نوشتین

      واحساس وانرژی شما رو دریافت کردم

      اگر واقعا بتونمیم خودمان را رها کنیم

      و بسپاریم به خدای بزرگ میشود که

      تمام کار های مان به درستی که ما فکرش را هم نمیکنیم انجام شود

      البته که تکامل جز اصلی برنامه است

      واقعا رها بودن ادم رو به همه چیز های

      که میخواد میرسونه

      چون برام اتفاق افتاد تا وقتی که چسبیده بودم هرچه زور زدم درست نشد

      وقتی گفتم خدایا من دیگه نمیدانم

      ونمی توانم به سرعت چشم بهم زدن درست شد

      با ارزوی توفیق ثروت سلامتی ارامش

      برای همه عباس منشی ها

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنْکَ

    هر نعمتی که هست از لطف و کرم و بزرگواری و فضل اوست

    سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته گرانقدر و همه دوستان الهی و ارزشمندم

    امیدوارم حال دلتون عالی باشه ودر بهترین مدارها قرار داشته باشید

    استاد جانم دیروز یه اتفاق جالب برای من و همسرم فاطمه جان افتاد که به نظرم گفتنش خالی از لطف نباشه

    از اونجا که من کار mdf را تا حدودی بلدم

    قرار شد که کابینت‌های آشپزخونه را خودم کامل عوض کنم. (در جهت بهبودگرایی )

    باهم رفتیم به یه چوب فروشی و یه رنگ انتخاب کردیم

    من در یکی از حسابهام مقدار پولی که برای خرید ورق ام دی اف بود را داشتم و رفتیم برا خرید که قرار بود با دوتا کارت پرداخت کنم بیشتر پول را از یه حساب پرداخت کردم و اومدم مابقی را با کارت دیگه پرداخت کنم ناگهان متوجه شدم که تو کارتم اون مبلغ نیست

    همون لحظه یه جا خوردم و فاطمه جان کارتش همراهش بود و من گفتم که با کارت شما پرداخت کنیم و بعد بهم گفت یه نشونه هست که فعلا چوب را برش نزنیم

    دست نگه داریم

    و من همون جا تو ماشین در راه برگشت به فاطمه جان گفتم ایمان و توکل اینجا خودشا نشون میده

    من فکر میکردم تو کارتم پول هست

    ولی در واقع نبود

    و رفتیم برای خرید چوب

    خلاصه که دو نفر فرشته واقعا در سر راه ما قرار داده شد از طریق خداوند

    انسانهای فوق العاده ،من کلا دوتا ورق چوب میخواستم

    خداییش چقدر وقت برام گزاشت و چقدر راهنمایی کرد و حتی منو معرفی کرد به یه برش کار به نام آقا مهدی که اونم با روی باز گفت ورقهات را میبرم و بیا ببر

    انسان خوش برخورد و با احترام

    واقعا قبلا من میخواستم برم برای این طور خریدها ،خیلی آدمهای خوبی جلوی راهم قرار نمی‌گرفت این موضوع نشون داد که مدار من بالا رفته و اون بنده خدا (فروشنده )اسرار که شما باید چوب‌ها را ببری و بعدا حساب کنی

    که فاطمه جان گفت پول هست اگر اجازه بدید ما دو روز دیگه میایم برای خرید چوب. فاطمه جان گفت این نشونه بود که من رنگ چوب را عوض کنم و اینکه با باور لیاقت یه نکته ای را متوجه شدیم که چرا بهترین چوب را نگیریم و زنگ زدیم و رنگ چوب را گفتیم عوض میکنیم و حتما های گلاس باید باشه .

    بارها شده در این موارد برای بقیه بهترین پیشنهاد را کردیم ولی الان متوجه شدیم که اتفاقا باید برا خودمون بهترین چوب را انتخاب کنیم

    بارها این تجربه را داشتیم با باور کمبود خرید کردیم و الان خداوند هدایت کرده که اگه این نوع چوب ام دی اف ملامینه را بگیرید مثل گذشته حتما پشیمون میشید.

    و ما چقدر سپاسگزار خداوندیم برای این هدایت.

    واقعا این اتفاق درس بزرگی برام داشت که آیا من در جایی که فعلا چیزی معلوم نیست میتونم ایمان فعالم را نشون بدم و حرکت کنم ،کاری که استاد در همه زندگیش سمت خودش را انجام داده و خداوند وقتی این شجاعتش را دیده بقیه کارها را انجام داده براش.

    حرکت کنی وقتی پول کافی نداری

    حرکت کنی ،وقتی نمیدونی کجا میخوای بری مسافرت و لذت ببری

    حرکت کنی، وقتی چیزی معلوم نیست

    ولی میدونی یه چیزهایی مربوط به تو هست که الان میتونی انجامش بدی

    این واقعا شجاعت میخواد و ایمان و توکل.

    و موضوع دیگه این بود که دیشب ما از ساعت 11 تا 3 شب داشتیم با هم قدم 9 فایل 4 را گوش میدادیم که در اون استاد دقیقا همین صحبت‌ها را با جملات تاکیدی میگفتن و این همزمانی بارگزاری این فایل واقعا برام نشونه الهی بود

    درباره مدارها و اینکه وقتی مدارت بالا میره اون نعمت و ثروت و فراوانی هست در اون مدار و نمیخواد زور بزنی و کار پیچیده ای کنی.

    استاد جان واقعا این را من بارها و بارها متوجه شدم که وقتی گفتم من (منیت)

    اوضاع به طرز عجیبی پیچیده شد و همه کارهام بهم ریخت

    چون متواضع نبودم و اعتبارش را به خودم نسبت دادم.

    و هر جا اعتبار کارهام را به خدا نسبت دادم ،هم عجر و قرب مردم را داشتم و هم هدایت الله را و به طرز جادویی کارهام خوب پیش رفت.

    مثل ازدواجم، ماشین خریدینم و خیلی اتفاق های دیگه..

    اتفاقا باید الان متوجه بشم که مغرور بودن در برابر مردم به این دید که هیچ نقش و تاثیری در زندگی من ندارند خیلی هم خوبه و این نه تنها غرور نیست بلکه تواضع در برابر خداوند هست که اوست که کارهام را به عهده گرفته.

    إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦ

    خداونده که کارها را انجام میده،به شرط

    قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءٖ قَدۡرٗا

    که تو قدر و منزلت و جایگاهت را بدونی و ظرف وجودیت را بزرگ کنی با ایمان و توحید عملی و تواضع در برابر خداوند که کاملا قلبی هست.

    استاد جان چقدر این جملتون به دلم نشست که فکر میکنم باید این را هم قابش کنم و در قلبم حکش کنم.

    بهترین مدیتیشن اینه که متواضع باشیم در برابر خداوند و بدونیم که خدا هست که داره کارها را انجام میده،و منم منم نکنیم و از راهش بریم کنار و فقط ساکت باشیم (یعنی پاک کردن تمام تجربیات گذشته) و اجازه بدیم که قلبمون(الهام و شهود) مارا هدایت کنه.

    استاد جان تا دلتون بخواد قبل آشنایی با شما و قوانین جهان و به دلیل داشتن باورهای مذهبی و شرک الود تو زندگی شرایطمون به مو رسیده و این جمله ورد زبونمون بوده که خدا خواسته

    ولی الحق و والانصاف بعد آشنایی با شما و قرآن و قوانین محکم الهی زندگیمون به طرز جادویی روغن کاری شده و واقعا آسون شدیم به آسونی ها و اصلا این زندگی ربطی به زندگی قبلمون نداره.

    و خدارا هر لحظه بابتش سپاسگزاری میکنم.

    این فایل هم واقعا طلایی بود مثل 9 تا فایل دیگه، اینقدر آگاهی در اون بود که باید بارها و بارها شنید و یاد گرفت و یاد گرفت و لذتش را برد .

    سپاسگزار شما دو استاد گرامی و همه دوستانم الهی ام . شاد باشید و ثروتمند.

    یا حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1273 روز

      سلام و درود خداوند بر آقا رسول عزیزم

      با خواندن کامنتت نمی دونم همسرتون رو تحسین کنم یا خودتون را (ایموجی خنده اشکدار). ولی جدا از شوخی هر دو عزیز برای من تحسین برانگیز بوده و هستید. چند وقت بود میخواستم برای شما دو عزیزم کامنت بنویسم ولی جور نمیشد.و الان که کامنتتون رو خوندم فرصت رو غنیمت شمردم تا موفقیت های اخیرتون رو بهتون تبریک بگم و بگم که خیلی خوشحال شدم که تونسته بودید وارد کار ساخت طلا و جواهر بشید. اینکار هم هنره و هم ظرافت و هم ثروت و خودم هم به کار طلا و جواهر علاقه دارم و باجناقم هم طلافروش است و بیگانه نیستم با طلا و کار طلا سازی . ناگفته نماند در سفر یکماه قبلم به تهران رفتم سبزه میدان و راسته طلافروشی ها و طلاسازی ها رو از نزدیک دیدم و تجربه خوبی بود برام. موردبعدی انجام تمرین آگهی بازرگانی در طلا فروشی بود که برای من الهام بخش و جذاب و جالب بود و ازین بابت که اینقدر عملگرا هستید تحسینتون میکنم و مورد بعدی هم که میدونم فاطمه جان این کامنت رو میخونه مربوط به کامنت قبلی ایشون است که واقعا به پهنای صورت اشک منو درآورد همانگونه که تو کامنت ها بقیه دوستان هم اشکشون درومده بود و ایشان رو هم تحسین میکنم که اینقدر دارند خوب عمل می کنند و یک خانواده توحیدی رو ساختن و اینقد به نشانه ها توجه می کنند و الهامات رو خوب دریافت می کنند. و چه سعادتی ازین بالاتر که برای زندگی دو بال پرواز داشته باشی. ببخشید که به قول معروف قیمه ها رو ریختم رو ماست ها! و جواب چندین کامنت رو در یک کامنت به اختصار نوشتم. براتون بهترینها رو آرزو میکنم و منتظر موفقیت ها و نتایج پر بارتون خواهم بود.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1084 روز

        سلام به آقای زرگوشی عزیزم

        و شینا جان و زینب عزیزم .

        سپاسگزارم از مهر شما .

        خداروشکر که دوستان نازنین و بهشتی تو زندگی خوشگل مون مثل شما داریم .

        خداروشکر بخاطر اینکه وسط این بهشت هرروز داریم رو خودمون کار میکنیم وسرمون گرمه خودمونه.

        خداروشکر که اینجا داریم یاد میگیریم از نتایج دوستامون لذت ببریم و تحسین کنیم و بگیم

        خدایا برا دوستم اتفاق افتاده پس برا منم ممکن وشدنیه .

        این حال خوب ها خیلی ارزشمنده .

        اینکه تو بهشت این دنیا اتاق شخصی داریم

        اینکه دوستامون میتونن وارد اتاق شخصی مون بشن با نشونه ی نقطه آبی جذاب

        چقدر شگفت انگیز و لذت بخشه .

        خداروشکر اینجا همه دارن مهربانی خدارو میبینن

        خداروشکر اینجا همه از لطف خدا میگن و نعمت هاش وزیبایی هاش و قدرتش .

        آره همین جا همه دوستان در آغوش خدا بودن را احساس میکنن و از شوق قلبی اشک میریزن .

        اینجا دوستانی داریم که خوب با خدا خلوت میکنن و چای میزنن بربدن باطعم شکرگزاری

        شما گفتین تا حالا رو استیج نرفتین

        و یه تمرین بگم که انجامش میدم اینم از هدایت خداست که تو ذهنم واردش کرد ولطف خودشه .

        برا انجام تمرین اگهی تبلیغاتی من خودم بارها تجسم میکردم که استاد عباسمنش عزیز و دوستان سایت تو یه سالن نشستن و من دارم رو استیج از نتایجم و شخصیتم و رشد وپیشرفت واتفاقاتم تعریف میکنم

        بارها و بارها .

        حتی تو پایان دوره لیاقت تا امروز هرشب اینکارو انجام میدم که دارم برا استاد وخانم شایسته نتایج هرروزمو میگم و ایشونم با عشق ودقت گوش میکنن

        خیلی حس خوبی به من میده .

        تو جلسات دوره که الانم مرور میکنم یا تو فایل های دانلودی ، هر کامنت را طوری میخونم که انگار اون دوست مون داره پیش استاد با صدای خودش از نتایج و پیشرفت هاش حرف میزنه و استاد باعشق

        گوش میکنه واسه همین شاید خنده دارباشه ولی خیلی با دقت کامنت میخونم و تصویرسازی میکنم که در کنار استاد و دوستان هستم و این باعث میشه که

        حال بهتری و انرژی بیشتری از کامنت خوندن ها دریافت کنم و ساده ازش نگذرم .

        جالبه که این تمرین کمکم کرد

        و تو برنامه روز زن که از طرف سازمان رسول جان خانوادگی دعوت شدیم و همه همکاران سازمان وخانواده ها بودن

        برنامه طوری پیش رفت که مجری گفت هرکسی اسمش فاطمه است

        دستش بالا و منم بردم و ازبین این همه خانم ، من انتخاب شدم و

        رفتم رو استیج واونجا تجسم کردن باعث شده بود بدون ترس به چندتا سوال فانتزی جواب بدم و

        چقدر با جوابهام ملت خندیدن

        و نهایت بهم کارت هدیه خوبی دادن

        چقدر اون لحظه نیشم بازشد ذوق کردم

        از این نتیجه و رشد خودم

        که رسیدم به پاداش مالی .

        انجام این تمرین واقعا خیلی باعث

        پیشرفت میشه در هرحوزه ای .

        اینم از ذکاوت شماست که تو یه کامنت جواب چندین کامنت را دادین و ایده خوبی بود آفرین.

        مختصر ومفید .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره.

        عاشقتونیم خونوادگی

        خدا حفظ تون کنه ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
        • -
          اسداله زرگوشی گفته:
          مدت عضویت: 1273 روز

          سلام و درود خداوند بر فاطمه عزیزم

          ممنونم از لطف و محبتی که ابراز کردید و احساس خوبی که منتقل کردید. روی ماه دانشمند کوچکمان محمد حسن و گل دخترم هلیسا رو جای من ببوس. چقدر لذت بردم از نثر زیبا و قلم توانایتان و چقدر شکرگزاری هاتون دیتیلی و زیبا و دلنشین بود دستمریزاد بانو.

          از استیج گفتی یادم اومد چندین سال پیش در مراسم تودیع مدیر کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بواسطه دوستی که با ایشون داشتم منو تو عمل انجام شده قرار داد و رو استیج رفتم و یکی دو دقیقه برای کودکان و بزرگسالان که نزدیک 200 نفر بودند حرف زدم و چون یهویی بود حرف زیادی برای گفتن نداشتم. اما در تجربه مشابه که در کامنتم اشاره کردم با اینکه باز یهویی بود ولی بخوبی تونستم صحبت کنم و از خودم راضی بودم.تجربه دیگه ای که از استیج دارم سال 1400 بود که در دوره نوبل دکتر آزمندیان شرکت کردم و چند جلسه بخاطر تمریناتی که انجام دادم رفتیم رو استیج و عکس یادگاری گرفتیم.

          خیلی وقت ها مثل الان وقتی بیشتر فکر می کنیم یادمون میاد جزئیات و تجربه های بیشتری که قبلا فراموش کرده بودیم. از تخیل و تصویرسازی ذهنی نوشته بودید که ایده خیلی خوبی است و قطعآ هر آنچه را که در ذهن بتوانیم بسازیم در واقعیت هم میتوانیم بسازیم و یکی از تمرینات جلسه ششم عزت نفس توصیه استاد به تصور کردن قبل از وارد شدن به هر اتفاق و موضوعی است و خانمها معمولا تخیل قوی تری نسبت به آقایان دارند مثال عینی اش همین تجربه صحبت کردن روی استیج بود و جهان هم پاداش فرکانستون رو بهتون داده است که مبارکتون باشه.و ممنونم بابت ایده خوبی که گفتید و قطعآ از این روش بهره خواهم گرفت برای خلق خواسته هایم.

          باز اینجا تقلب کنم و گریزی بزنم به کامنت آقا رسول گل و از طرف من از ایشون عذرخواهی کنید بدلیل اینکه اون روز خیلی مشغله داشتم و خسته بودم و نتونستم آنجور که باید و شاید با ایشون گپ بزنم ولی از شنیدن صدای دلنشین و گرمشون خیلی خوشحال شدم و این اتفاق خودش درسها داشت برام و بهم ثابت کرد که خواسته های ما پاسخ داده میشه؛ چجورش رو هیچکسی نمیدونه و خداوند از بینهایت طریق داره کارها و هم زمانی ها رو پیش میبره و هماهنگ میکنه؛ ان شاالله در زمان مناسب و در مکان مناسب روی ماهتون را میبینم و یدل سیر صحبت خواهیم کرد.

          همگی در پناه خداوند مانا و سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشید، با آرزوی بهترینها براتون.یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        رسول خانکی گفته:
        مدت عضویت: 1122 روز

        سلام به اسدالله عزیز

        سپاسگزارم از لطف ومحبتت .

        نمیدونم این را قلبا به شما دوست عزیزم میگم که همون موقع که صدای شمارا اولین بار شنیدم واقعا احساس عالی داشتم و نسبت به بعضی دوستان احساس نزدیکی خیلی زیادی میکنم

        و برام مثل خانواده خودم هستید.

        اگر کامنت نوشتن براتون و همصحبتی با شما را بزارم کنار ،بازهم همیشه در قلبم شما دوستان را تحسین کردم و میکنم و نعمت الهی میدونم

        یه جورایی همچین دوستای بهشتی رو رزق خدا میدونم و جالبه هرروز بنابه کامنت ها صحبت دوستان در خانه ما میشه .

        واقعا منم شما و خانواده محترمتون را تحسین میکنم .

        من دوتا برادر دارم ولی دوستانی در این سایت دارم که از برادر هم بهم نزدیکترند.

        و شما هم جز اون دسته از انسانهای مورد احترام برای من هستید.

        منو یاد اولین آگهی بازرگانی انداختید

        بقدری مقاومت داشتم که یادمه رفتم بلوار کشاورز که نزدیک محل کارمه و شاید به خاطر مقاومتی که داشتم بعد 20 دقیقه دور دور زدن یه خانم را که دانشجو بود آگهی را انجام دادم و چقدر حس خوبی داشتم.

        سپاس برای لطف و محبت شما به بنده و خانواده ام.

        اسدالله جان به خدا که من خیلی استاد تو ایران دیدم و تو دوره هاشون هم شرکت کردم ولی جنس استاد عباسمنش به دلیل توحیدی بودن و عملگرا بودن خودشون فرق داره و به دل بیشتر میشینه .

        برای شما و خانواده محترمتون بهترینها را آرزو میکنم

        شاد باشید و ثروتمند.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  6. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    به نام خداوند که رحمت اش همیشگی است

    سلام به همه عزیزانم

    اصلا تصمیم نداشتم کامنت بمانم و می خواستم فقط کامنت بخوانم اما تصمیمم عوض شد و گفتم بیایم جا های که خداوند هدایتم کرده را بنویسم تا ایمان بیشتر و بیشتر شود

    اولین مورد همین چند وخت پیش بود که من می خواستم پاسپورت بیگیرم و همه میگفتن باید پارتی داشته باشی باید آشنا داشته باشی و یا هم چند هزار دالر داشته باشی که رشوت بدهی برایت پاسپورت بدهند و من گفتم من از خدای خودم می خواهم او خودش دل های سخت را نرم می کند و همه به کمک من می آیند و این در خواست را هم در دفتر ام نوشته بعد چند وخت که کلا فراموشم کرده بودم پدرم کار هایم را انجام داده بود و در ظرف سه روز خییلی ساده آسان و راحت پاسپورتم را گرفتم انشالله به زودی هم تصمیم مهاجرت دارم که خداوند هدایتم کند به مسیر درست و کشور درست

    مورد دوم شهادت نامه صنف دوازدهم من بود فکر کنم

    زمانی بود که دولت افغانستان به تازگی سقوط کرده بود و خیییلی سخت بود که شهادت نامه آت را بیگیری و من اول شرک ورزیدم رفتم پیش یکی از پدر دوستانم گفتم فلانی کار هایم را انجام میدهد و هر جا با دوستم می رفتم بخاطری این که فکر می کردم پدر آن دوستم کار های من را هم انجام می دهد یک ماه با دوستم مکتب یا همان مدرسه و معارف شهر میرفتم خییلی اذیت هم شدم و در آخر پدر دوستم گفت من نمی توانم کار هایت را انجام بدم و من آن موقع دوباره تسلیم خداوندم شدم و در دفتر نوشته نمی‌فهمم چطور خدای مهربانم من از آت شهادت نامه می خواهم چند روز بعد مدیر مدرسه ما به من تماس گرفت گفت بیا مدرسه شهادت نامه آت آمده من اصلا به مدیر مدرسه باور نداشتم چون خییلی دروغ می گفت تا این که شهادت نامه را گرفتم اصلا هم باورم نمی شد که به این ساده گی کار هایم انجام شده آن موقع خییلی شرک داشتم اما حالا خدا را شکر ایمانم به خداوندم بیشتر و بیشتر شده

    یکی از شب های ماه رمضان همین سال بود روزه هم داشتم و اصلا نه غذا پختن را یاد داشتم و نه کسی بود که برایم غذا درست کنه و خییلی گرسنه بود که نزدیک یک مسجد شدم که در داخل می بردن برای افطاری منم رفتم و غذا همان جا خوردم و بعد که بیرون شدم یکی آمد دست ام را محکم گرفت و گفت من به شما جوانا خییلی افتخار میکنم و خییلی محترمانه برخورد کرد

    در یکی سفر های که داشتم آنقدر سوغاتی گرفتم که پول هایم تمام شد و حتی پول نداشتم که ماشین بیگیرم که تا مقصد برساند و همانجا تصمیم داشتم که گوشی ام را بفروشم گوشی سالمی سالمم مشکل پیدا کرد و صاحب مغازه هر چی کرد درست نشد و وختی از مغازه بیرون شدم زن پسر عمه ام تماس گرفت و من نمی‌خواستم برم چون فکر می کردم که سوغاتی هایش را کابل می‌فرسته همین که خانه اش رفتم بعد چند دقیقه یک مقدار پول داد که با آن پول راحت می توانستم که سفر کنم و از معجزه خییلی خییلی زیاد در زندگی من رخ داده هر موقعی خدا را صدا بزنی جواب آت را میدهد کافی است کمی باور ش کنیم

    من همیشه فایل توحید عملی قسمت اول را گوش میدهم خصوصا همان شعر که یکی دوستان نوشته در دقیقه 12:05تا 15است هر زمان که وخت کنم آنرا گوش می دهم این هم یک تیکه از همان فایل است

    آمده بودم میلیاردر شوم عاشق سرگشته کویت شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1207 روز

      سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باشید

      ممنون که به هدایت الله مهربان کامنت نوشتید

      چقدر باخوندن کامنت شما دلم روشن شد. تحسینتون میکنم که از خداهدایت خواستید تسلیم شدید والبته کارها برای شما سهل واسان شد.

      فواد عزیز. دوست همفرکانسی من. باور ویقین مت به اینکه آقایان محترم وخوب زیاد هستند که روی خودشون کار می‌کنند قوانین راباور دارند. تسلیم خداوند هستند بیشتر وبیشتر شد

      هدف من کار کردن روی روابط هست وبا خوندن هرکامنتی. پاسخ دادن وتحسین کردن. باور خودم نسبت به آقایان بهتر وبهتر میشه

      واقعا تحسینتون میکنم. افرین برشما

      براتون بهترین ها راارزومندم.

      انشالله به بهترین کشور هدایت میشوید وبازم با خوندن کامنت های شما لذت میبرم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فواد بنیادی گفته:
        مدت عضویت: 878 روز

        سلام به مرجان عزیز و ارزشمند

        منم شما را خییلی تحسین میکنم بخاطری این که این شجاعت و این همت را برای تغییر باور های تان انجام می دهید و انشالله به زودی زود هدایت می شوین انسان های هم مدار

        قانون به همین ساده گی است و این را یک نشانه میبینم که منم باید روی این کار کنم و چقدر خوبه که الگو های خوب برای خودم پیدا کنم و منم همین تمرین را از این به بعد انجام میدهم که به خودم بگم خانم و دختر های که هنوز وارد رابطه نشده خییلی زیاد است و همه شأن منتظر انسان هم مدار هستند خییلی سپاسگزارم مرجان عزیز در پناه خدا شاد سالم ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      همتا نوری گفته:
      مدت عضویت: 270 روز

      سلام حضور ماه تان همفرکانسی ، توحیدی ، بهترین هم دوره ،ناب ترین هدایتگرامم در این مسیر زیبا .

      ان شاءالله همیشش جاویدانه بدرخشید .

      در پناه الله یکتا باشین .

      واوووو چقدر شما تجربه های زیبا و جذاب داشتین.

      ازینجا باید گفت خداوند هیچگاه ناامید نمی‌کنند بنده هایش را ، خداوند از بی نهایت طریق جواب می‌دهد برای ما .

      و من هم مثال شما اصلاع هدف برای جواب دادن به کمنت ها نداشتم اما زمانیکه شما را دیدم یک حس گفت باید این طلب هدایت تان‌را تحسین کنم .

      شما نه تنها افتخار برای خود بلکه افتخار میان فامیل عزیز تان ، دوستان‌تان و من استین .

      سخت حضور گرم تان را خیرمقدم می‌گویم

      همیشش بدرخشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فواد بنیادی گفته:
        مدت عضویت: 878 روز

        سلام به همتا خانم زیبا و خوش قلب

        خیییلی سپاسگزارم از شما بابت کامنت زیبایت و بابت یاد آوری هدایت های خداوند

        این مسیر برایت همه چی می دهد عذت احترام شهرت پول و…. ولی در اخیر فقط به یک چیز می رسی به عشق خدا اینقدر این زیبا است اینقدر همه چیز را برایت عالی انجام می دهد که همه چیز که یک زمان با ارزش می دانستی بی ارزش می شود

        کافیست باورش کنیم قدرت را بدهیم به خداوند که همیشه از همه به ما نزدیکتر است

        و در اخیر میرسی به نیروی که فقط خیر و برکت را وارد زندگیت می کند

        خداوند را هزارم مرتبه سپاسگزارم بابت وجود مقدست انشاالله همیشه ادامه بدی و از نتایج عالیه بنویسی

        در پناه خداوند همیشه شاد سالم ثروتمند باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    خدایا هزاران مرتبه شکرت که من هر آنچه دارم از آن توست

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه

    چند سال پیش بود که در سیستمی مشغول به کار بودم و دچار اشتباهی شده بودم که راه به ترکستان بود و اونجا بود که خدا آمد و چنان کمکی به من کرد در جایی که تنها اومدم فقط خدا بود و قبل از اون به همه چیز و همه کسی فکر میکردم به صورت قلبی الی خدا و مسیری رو قدم برداشته بودم با ذهن محدود خودم که داشت زندگی به انتها میرفت و اونجا بود به صورت قلبی و واقعی از خود خدا خواستم و ای جان که الان که دارم مینویسم مو به بدنم سیخ شده که خدا آمد و گفت همین حالا هم که صدای خودم زدی من هستم بیا روی شانه هایم و نگران نباش من نجاتت میدم و چنان نجاتم داد که هر چی فکر میکنم نه خودم و نه هیچ کسی دیگه می‌تونست این جوری نجاتم بده

    چنان من رو از ته دره آورد بالا و همچنان بعد از چندین سال داره می‌بره بالا که فقط خودش میداند و من میدانم ای قربون خدا برم که هر وقت رفتم سراغش حتی نگفت چرا الان اومدی نگفت چرا بعد از همه اومدی سراغ من. ….

    همون لحظه دست های من رو گرفت و به صورتی که انگار پرواز کردن من رو خوشبخت ترین کرد ….

    در موارد مالی هر وقت به صورت قلبی و واقعی ازش خواستم کسانی رو به سمت من هدایت کرد بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ منتی که من رو ببرن بالا که نگو و نپرس ….

    و معنای به مو رسیدن و پاره نشدن رو چندین بار توی زندگی خودم دیدم

    البته روی همین باور هم دارم کار میکنم که اصلا نخواد به مو برسه که بخواد پاره بشه ….

    آخه خدا آنقدر خوبه که فقط کافی هست ما ازش طلب کنم هر جوری که طلب کنیم برامون انجام میده

    شکر بابت وجود استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته که این آگاهی های ناب رو در اختیار من قرار میدهند تا خودم و خدای خودم رو بهتر بشناسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
  8. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام اللهِ یکتا

    سلام.

    خدایا هر آنچه دارم، از آنِ توست.

    جمله ای که استاد اول سپاس گزاری هاشون مینوشتن…

    خداوندا تو شگفت انگیزی…

    سورپرایز شدم، ذوق زده شدم، لبخند اومد روی صورتم وقتی دیدم فایل جدید اومده، اونم با چه عنوانی…

    توحید عملی 10

    دوره ی هدیه ای توحید عملی، که من عاشقشم.

    اتصال من با سایت با همین فایلهای توحید عملی سفت و محکم شد…

    هنوز حلاوت و شیرینیِ فایل توحید که شعر پروین اعتصامی عزیز رو خوندین و شرح دادین، زیر زبونمه…

    باورهای جذابِ این فایلِ ناب:

    1- هر موفقیت و خیری، اعتبارش از اللهِ یکتاست.

    2- خدایا من به هر خیری از جانب تو، فقیر و محتاجم.

    3- هر چقدر متواضع تر باشی در برابر خدا، بیشتر هدایت های خدا رو دریافت میکنی.

    4- خدا همه ی کارها رو انجام میده نه من (هوش، قدرت، مهرت و منطقم)

    5- خدایا من نمیدونم، تو میدونی.

    6- من تسلیم خدا هستم.

    7- خدایا هر آنچه دارم، از آنِ توست.

    8- وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ

    9- خداوند در زمان مناسب (که ظرفم اماده شده باشه)، منو هدایت میکنه که چه کاری رو چه زمانی انجام بدم.

    10- هر خیری از جانب خداست، هر شری از ناآگاهی های خودمه.

    11- فقط یه منبع وجود داره، منبع نور، ثروت و …

    تنها منبعِ جهان هستی، فقط خداست.

    تاریکی، یعنی من ترمز گذاشتم و دسترسیمو قطع کردم به نور و ثروت و شادی و آرامش و …

    12- تنها وابستگی، فقط به خداست ولاغیر.

    من بی نهایت عاشقِ آیه وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ هستم، وقتی استاد گفتن از قلبم اومد گفتم عزیزم…

    خداوند به پیامبر میفرماید که تو در جنگ با کفار تیر پرتاب نمیکنی بلکه این خداست که به سمت دشمنان تیر پرتاب میکند.

    قلبم شکفته شد با این فایل…

    صحبت از مدارها و فرکانس، برام جذابیت بالایی داره.

    بارها شده این روزها به دوستانی فکر میکنم که دور شدیم از هم…

    به خودم میگفتم مدارمون جدا شده.

    درسته ارتباطمون خوب بوده، اما به هر دلیلی از مدار هم خارج شدیم که دیگه ارتباطی شکل نمیگیره…

    قبلا میگفتم چرا من پیام میدم هر از چند گاهی، و بعد جوابمو میدادن. چرا این ادامه دار نمیشه؟ دوستان پیام نمیدن و …

    الان راحت تر شدم و دندونِ لقِ این توقع رو کشیدم، چون درک کردم مدارمون جدا شده…

    کلی شارژ شدم با این فایل.

    سپاس گزارم استاد جان که توحیدی هستین و توحید رو بسیار زیبا معرفی میکنین.

    آدم دلش قنج میره برای این توحید.

    امروز صبح، داشتم تو دفترم از خداوند مینوشتم که همیشه حواسش هست، منو هدایت میکنه، من بلد نیستم یادم میره، خودش راهنماییم میکنه.

    دلم قرص هست به خدا.

    ترس، از نجواهای شیطانی میاد با خدا جای هیچ ترس و نگرانی نیست، با خدا هیچ تاریکی و ترسی وجود نداره …

    و بعد فایلی اومد که تاکیید شدیدِ همین باورها هستن.

    الهی شکرت.

    برای من نشانه است…

    من چندین مورد دارم تو ذهنم که الان دقیقا متوجه شدم کار خوب اینه که رهاشون کنم، پامو بکشم بیرون از ماجرا، اجازه بدم خداوند کار خودشو انجام میده.

    نترسم که چی میشه.

    چه باید کرد؟

    سکوت کنم، تسلیم باشم، خدا خودش هدایتم میکنه.

    برام حل یکی از این مسائلی که تو ذهنمه، نیاز به جهادِ فکری دارم که خودم پای خودم رو بکشم بیرون، آخه عادت کردم به یه روشِ خاص حل کنم این جنس از مسایل رو…

    پیام واضحی اومد که من هیچ کاره ام.

    پس قشنگ ترش اینه خودم زودتر بیام بیرون و اجازه بدم خدا حلش کنه.

    (نی نی هم سلام میرسونه استاد جان بهتون، همینطور به دوستان عزیزم)

    سپاس گزارم که با الهاماتتون زندگی میکنین.

    چون نتیجه اش دسترسیِ ما به فایلهای شگفت انگیزی هست که روحمون نیاز داره.

    :-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-:-

    صبح بعد از چند روز نشستم پای دفتری که تدارک دیده بودمش برای نوشتن از چالش هام، و حل و فصلشون.

    استارت زدم، اولین مورد رو نوشتم، کلی هم صحبت کردم شفاف با خودم، به دو تا راهکار هم رسیدم…

    انقدر جالب سوال و جواب میکردم، دقیقا انگار رفتم مشاوره و دارن ازم سوال های درست میپرسن که رجوع کنم به داخلم و حس و حالم…

    این از خدا بوده و هست که انقدر کمکم میکنه خوب با خودم صحبت کنم و نتیجه بخش.

    راهکارهام:

    1- من ادمها رو دوست دارم، بهشون مهربونی میکنم، اما وابسته شون نمیشم.

    2- عینکِ بی طرفی بزنم در مورد مسایلی که بوی مذهب یا تربیتِ مذهبی میدن.

    3- من مسیول هیچکسی در این جهان نیستم، فقط مسیول خودمم و افکار و رفتار و اعمالم.

    فقط همراه هستم در مسیر زندگی با ادمها وگرنه مسیولیتی در برابر افکار، گفتار و اعمالشون ندارم.

    نوشتم که تکاملی به بهبود میرسم در این چالش، با تمرین اهسته و پیوسته ی این راهکارها.

    داشتم سوال جواب میکردم، دقیقا یاد استاد افتادم و سوال هایی که تو هر فایل مطرح میکنن و از ما میخوان مشارکت کنیم برای خودشناسیِ خودمون.

    دعای خیر من و نی نی، برای استاد نازنینم و دوستان خوبم.

    خدایا شکرت که تو زندگیم هستی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
  9. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    بنام خدایی که برای بنده اش کافیست

    خدایا شکرت برای این همزمانی ها

    خدایا شکرت برای سریع جواب دادن ها و سریع دریافت کردنها

    خدایا شکرت که حضور داری در تمام لحظه هام

    الحمد لله رب العالمین

    سلام به روی ماهتون استاد عزیزم

    چقدر خوب خداوند در زمان مناسب به آگاهی های مناسب هدایتمون میکنه ، الهی هزار مرتبه شکر

    دیروز صبح درخواستم از خداوند این بود که هدایت و برام بیشتر واضح کن ، گفتم خدایا من میخوام بهتر مفهوم هدایت و فهم کنم در عمل

    بعد از نوشتن درخواستم ، دیدم بیرون مه و منظره رویایی و گفتم بهترین موقع برای پیاده روی

    زدم بیرون و مسیری انتخاب کردم که فکر میکردم وسط جنگل میرم و مه و عمیق تر لمس می‌کنم و راه افتادم

    اول مسیر بودم که یهو ی پرنده از روی درخت بلند شد و صدام کرد برگرد و مسیر مخالف و برو

    منم یاد درخواست چند ساعت پیش افتادم و گفتم خدایا سپاسگزارم که داری خصوصی بهم آموزش میدی

    و طی مسیر که دیوانه شدم از این همه هدایت لحظه به لحظه و نعمت هایی که دریافت کردم

    ی جایی وسط جنگل خدا بهم گفت برو سمت راست منم گفتم خدایا دیگه خیلی راه رفتم میخوام مستقیم برم که زودتر برسم خونه ،

    الله اکبر

    چند دقیقه رفتم جلوتر ،یک دریاچه بود که اصلا راهی نبود برای عبور و من خجالت زده از سرپیچی و شرک خودم برگشتم و از مسیری که خدا گفته بود رفتم و عجب مسیری بود

    ی راهی بود که از زیبایی قابل توصیف نیست

    واقعا بارها یقین پیدا کردم که هیچی نمی‌دونم و همش خداست که داره کارها رو انجام میده اما بعضی وقتها یادم میره و میخوام با عقل محدود خودم مسایل و حل کنم یا مسیری و طی کنم

    خدایا این توحید و مثل خون در رگ‌هامون جاری کن

    جالبه که استاد هر اتفاق مهمی که از زندگی مو مرور می‌کنم فقط به توحید ختم میشه و واقعا من کاری نکردم

    خدا همه کارها رو کرده

    دقیقا هر سختی که کشیدم از عقل محدود خودم و حساب کردن روی خودم بوده

    ایمان دارم که خداوند فقط منبع نور و خیر و برکت و روشنایی

    رسم عاشق نیست ، با یک دل ، دو دل برداشتن

    یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن

    ما هم میخوایم خدا کارها رو انجام بده ، هم میخوایم بگیم خودم بودم که انجامش دادم

    دیشب یک انیمیشن دیدم به اسمluck ، موضوعش درباره خوش شانسی بود

    ی سرزمین بود به اسم خوش شانسی و همه اتفاقات عالی پیش میرفت ، ی دختر بد شانس وارد این سرزمین شد و میترسید اعتماد کنه ، بعد گربه که اهل سرزمین شانس بود بهش گفت اینجا کسی فکر نمیکنه فقط عمل میکنه

    خیلی برام جالب بود

    وقتی ما در مدار توحید هستیم دیگه فکر نمیکنیم فقط عمل می‌کنیم چون کارها توسط یک قدرت لایتناهی انجام میشه نه عقل محدود من پس نتیجه فارق از ظاهر همیشه عالیه

    دلم می‌خواد این توحید و حک کنم روی تمام سلول هام که سارا تو نمیخواد کاری کنی فقط از سر راه خدا برو کنار بزار کارش و بکنه

    صبح که اسم فایل و دیدم خیلی گریه کردم و طی مسیر که میرفتم فایل گوش میدادم قلبم میلرزید که خدایا چطوری هر لحظه حواست هست

    من اینجا ی درخواستی میدم تو به قلب استاد وحی میکنه در مورد توحید حرف بزنه

    خیلی دلم می‌خواد توحید رو در تمام لحظه هام سرلوحه قرار بدم

    خدایا سپاسگزارتم

    خدایا سپاسگزارتم که حضور داری و اجابت میکنی

    خدایا سپاسگزارتم برای لحظه با شکوه اکنون که همه تویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
  10. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1078 روز

    سلام استاد جان

    هنوز فایل دانلود نشده ولی خواستم جواب سوال رو بدهم و مشتاق شنیدن صدای جانان تان هستم.

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    خب استاد ازدواج سنتی و واقعا ناخواسته ای داشتم ولی سعی کردم بسازم با مظلوم نمایی با احساس قربانی شدن ولی چندسال که شد دیدم نه نمی تونم بسازم و خب چون تنها میخواستم خودم گره زندگیم بازکنم سوختم پس سوختم و ساختم و دوباره خواستم خودم توانایی م رو نشون بدم و اینبار با ژست مقابله اومدم جلو و در برابر ندیدن های همسرم همراه نبودن هاش ایستادگی کنم و جواب و دعوا راه انداختم و باز ایشون قدرت بیشتر داشتن و دعواها بالاتر گرفت و بالاخره باز باختم

    ولی وقتی به عجز رسیدم و از خدا طلب کمک کردم هدایت شدم به دوستم مرجان و اساتید انگیزشی و الان زندگیم عالیه ،همسرم مهربون و بهم احترام و خوب شده

    دیگه اینکه چه جاهایی به دست خدا سپردم و بهترین شد.

    من توی این مسیر فهمیدم خودم خیلی اعتماد به نفس ندارم و نمی تونم دخترام رو تربیت کنم وقتی خودم خیلی پایینم،سپردمشون به خدا

    شروع کردم به دوره ها و تمرین یهو چشم باز کردم دیدم دخترام هم دارن تمرین انجام میدن البته با استاد دیگه ای که به دلشون بوده و جواب هم گرفتن

    استاد واقعا باید فریاد بزنم:از تو حرکت از خدا برکت

    واقعا توحید یعنی حرکت بزنی و برکت رو ببینی

    برکت میشه جهش در نتیجه

    وقتی مثلا من کفش برای ورزش بخرم و هدایت میشیم به باشگاه یا هدایت میشیم با دوستی برای پیاده روی هدایت

    مهم اقدام به کفش خریدن هست. مهم فهمیدن این هست که کفش لازمه

    دوستاد هدف هاتون پیدا کنین و هر روز یه قدم کوچیک براش بردارید و خدا می تواند زندگی تون رو مدام تکرار کنین

    برم دیگه فایل دانلود شد.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 81 رای:
    • -
      مجید کدخدایی گفته:
      مدت عضویت: 1972 روز

      سلام به مینای عزیز دوست هم فرکانسی

      اینکه همسر شما تغییر کردند نشان از ارسال فرکانسهای عالی شما بوده و نشانه این است که درک عالی از قوانین داشته اید ،

      کامنتتون عالی بود ،خیلی خوشحال شدم که با کارکردن روی خودتون توانستید زندگی عالی و قابل تحسین برای خود و‌خانواده تون تشکیل بدید

      بدون شک با کار کردن روی باورهایمان میتوان پیشرفتهای چشمگیر و از این موضوع فراتر رو‌کسب نمود

      چه‌وقتها که منم‌مثل شما احساس قربانی کردن کردم و در حق خودم ظلم نمودم و نتایج بی کیفیت و ویرانگری نصیبم شده و زندگی به کامم بدتر و بدتر گشته است

      اما

      اما

      ،،،،

      هدایت رو‌ از الله خواستم و انجا که پاشنه آشیلم‌رو پیدا کردم و از الله کمک خواستم منو به این مسیر زیبا هدایت نمود و در زمینه روابط و عزت نفس و توحید چه نتایجی کسب کرده ام ،،فقط خدا میداند

      خداوند رو هزاران بار شکرگزارم بابت بودنم در این سایت الهی و در این مسیر هموار .

      از شما هم دوست عزیز متشکرم که با نتایج عالی که میگیرید ما رو در درک بهتر قوانین بعنوان دستی از دستان خدا یاری میدهید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: