اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ازابتدااگربخوام بگم که شروع کردم به استغفارازخداوندوطلب بخشش کردم ازخداوندبخاطرهمه لحظه هایی که واقعابدون آگاهی وازروی نادانی ندانسته این اصل مهم وتوزندگیم اجرانکرده بودم ودچارشرک شده بودم
تمام دفعاتی که انسان هاروتوزندگیم بزرگ کرده بودم وبامغززمین خوردم
همه اون موقعیت هایی که روی انسانهاحساب کرده بودم
همه زمان هایی که فکرمیکردم پدرم یاعزیزان ونزدیکانم بایدبهم توجهه وکمک کنن و….
راستش اول آگاهی من باشرمندگی وشرمساری بودتاباتاییدعملکردگذشته وفقط دلگرم بخشنده بودن خداوندم بودم که توبه پذیره ومنم دیگه حواسم وجمع میکنم
آرامش تمام وجودم وگرفته بعضی وقت هاکه کم میارم انقدرآرومم که خودم به خودم میگم نکنه دچارخوش خیالی وتنبلی شدم
هرچه روکه میخوام حتی لباس ویاهرچیزدیگه اول ازاومیخوام
وازخودخداونددرخواست میکنم که من راهنمایی کنه تابتونم به مسیردرست رسیدن بهش هدایت بشم
شایدباورکردنی نباشه ولی واقعیت اینه که اگرنوشته های قبل ترمن وخونده باشیدمتوجه میشیدکه من همه زندگیم وازدست دادم اماامشب که دارم این هاروبه لطف توکل وایمانم به خداوندمینویسم توخونه خودم کنارهمسروفرزندم هستم وازشهرستان مهاجرت کردم تهران
همین شهریورماه که به خواست ولطف خدارابطه شکست خورده من جون تازه گرفت بعدسه سال دوری نه خونه ای بودونه وسیله ای ونه پس اندازی
خداوندخودش دست های مهربان شوفرستادوتاهمه چی دوباره جون تازگی وعشق بگیره
من دیگه هیچ انسانی روبزرگ نمیکنم
هیچ رابطه ای وازرابطه م باخداوندارزشمندنمیدونم
هیچ سختی ومشکلی روباورنمیکنم
هرگزدرمقابل اتفاقات سرتعظیم فرودنمیارم
دیگه منتظرکمک پدرم ونزدیکانم نیستم
من الان خودم هستم خودخودخودم
واینهاروهمه ازاجرای واقعی وعملی توحیدتوزندگیم دارم که همه داشته من هم به لطف شمابوده وآگاهی هایی که ازشمابه لطف خودپروردگارم بدست آوردم
زندگی رنگ تازه وعطردلنشینی به خودش گرفته
هیچ وقت دیگه به صفرصفرنرسیدم
انسانهای اطراف من تغیرکردن ادم های جدیدواردزندگیم شدن
وهمه اینهارومدیون خداوندی هستم که من روبه شماواین سایت هدایت کرد
باتمام وجودم متعهدم به توحیدوباوربه خدای خودم
باتک تک سلول های بدنم این صحبت های شماروبارهاوبارهاگوش دادم
سلام گرم به استاد عزیزم، مریم جانم و تمام دوستان الهی
استاد جان نمیدونید با این فایلهای توحیدیتون چه موجی از ایمان و توکل و ارتباط و اتصال عاشقانه تر با خداوند در دل بندگانش ایجاد میکنید
من واقعا از گوش دادن بهشون سیر نمیشم..
لب تشنه ای به منزل دریا رسیده است
بیش از یک هفته ست که هر روز دارم روزی چندین و چندبار به این فایل توحید عملی 10 گوش میدم و اصلا ازش سیر نمیشم..
استاد جان عاشقانه ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم که با سخاوت و مهربانی ما رو به شیرینی این فایلهای توحیدی دعوت میکنید
در همین چندروز با گوش دادن این فایل تمام وجودم داره توحید رو فریاد میزنه
احساس میکنم سبکبال شدم
تسلیم شدم،رها شدم
استاد جان چقدر اون مثالتون زیبا بود و تصویر قدرتمندی از خدای قدرتمندم در ذهنم نقش دادین که مثل یه موجود بزرگ و عظیم الجثه تصورش کنم که بر همه چیز محیط و مسلطه و تمام جهان رو بر سر انگشتانش داره میچرخونه..
و من عزیز دردونه این موجود عظیم هستم
که عاشقانه با میل هر دومون بر شونه های اون سوارم و هر لحظه داره در گوشم زمزمه میکنه: فانی قریب،اجیب الدعوه الداع اذا دعان
و داره بهم میگه بنده من، خیالت تخت، از اون بالا فقط لذت ببر، از چنان مسیرهای سرسبز و همواری ببرمت که فقط کِیف کنی و لذت ببری، تا وقتی با منی نه ترس آینده وجود داره و نه غم گذشته…
وای خدای من عاشقتم عاشقتم با سلول به سلول وجودم..خوشحالم که پیدات کردم خوشحالم که تورو وکیل و کارگزار خودم قرار دادم و چه کسی در وکالت از او برتر و کاردان تر است؟
استاد جان این چندروزه چنان آسان شدم برای آسانی ها، چنان از در و دیوار نشانه و نتایج عااااالی برام میرسه که فقط میگم خدایا همش از توئه، هو من عندالله هست
استاد جان از وقتی گفتین توی کوچکترین مواردتون هم از خدا طلب هدایت میکنید و بهتون میگه، منم دلم خواست این سبک از دوستی با خدا و آسان و رها و سبکبال در مسیر هدایت گام برداشتن رو تجربه کنم
بنابراین امتحانش کردم و چناااااااااان شگفت زدم کرد که نمیدونید چقدر بابت اون موارد کوچیک من ذوق کردم و بالا پایین پریدم و ازش قدر دان بودم که اینطور میتونم دستمو در دستش بذارم و انگار که خدا تمااااام کار و زندگیشو ول کرده اومده شخصا مدیر و مشاور و همه کاره زندگی من شده…
وای خدای مننننن عاشقتم
استاد عزیزم عاشقتممممممم که کلام خدا رو بیان میکنی
میخوام از همزمانی های شیرین امروز براتون بگم که ایمانمون قوی تر بشه:
امروز نوبت عمل لیزیک داشتم برای چشمم ، که البته اینم در راستای احساس لیاقت و ارزش قائل شدن برای جسم عزیزم بود که جایگاه خداست و دوس دارم سالمترین و عالیترین باشه
خلاصه رفتم برای عمل و در روند کارهای اداری قبل از عمل بودم
قبل از عمل باید هزینه رو پرداخت میکردم
دکترم بهم گفته بودن از طرف خودشون بهم تخفیف میدن چون از طرف مطبشون اومدم این کیلینیک
خلاصه موقع حساب کتاب، صندوق اون تخفیف رو اعمال نکرد و مبلغ کلی رو تو سیستم زدن و منتظر بودن که من کارت بکشم
حالا من داشتم کلی میگشتم کارتمو پیدا نمیکردم!!
یه لحظه صندوق گفت از دکتر دست نویس بگیرین که مبلغ تخفیف چقدره تا به پرونده الصاق بشه
وقتی رفتم پیش دکترم، همینجوری بدون هیچ حرفی از سمت من، خودشون دو برابر مبلغی که بهم گفته بودن رو بهم تخفیف دادن و نوشتن
بعد من رفتم پایین و کارتم توی کیفم بین آینه ای که تو کیفم بودم رفته بود قایم شده بود تا در زمان مناسب پیدا بشه!
مبلغ رو حساب کردم و کلی ذوق کردم ازین پاداش شیرین خدا جونم و مدام تو دلم گفتم خدایااااا تو بودیا تو دلها رو نرم میکنی تو برام انجامش دادی این از درخواست اول. حالا بریم برای عمل که درخواستم ب خدا جون این بود که عملم در راحت ترین حالت با بهترین نتیجه و بینایی 100% انجام بشه
تو اتاق انتظار از تمام بیماران ریلکس تر بودم و تو دلم پر از حس شکرگزاری و توکل بود
از همه زودتر صدام زدن و کارم خیییییییییییییلی راحت و سریع و با عزت و احترام انجام شد و برگشتم خونه خوش و خندان و شادان
وقتی روی خدا حساب میکنم چنان برنامه ریزی های دقیق و چیدمان دقیق و منظمی رو برام انجام میده که من فقط میتونم سپاس بگم…. واقعا کی میتونه اینجور هماهنگی ها رو ایجاد کنه که مو لای درزش نره؟؟
کی میتونه اینطور دلها رو نرم کنه که دکتر بگه این مبلغ رو فقط به شما تخفیف دادم
کی میتونه اینطور نتیجه کار رو به عالیترین شکل رقم بزنه برات؟
خدایا راضییییم ازت..من به هر خیری از سمت تو راضیم و محتاج
این تازه شروعشه
احساس میکنم تازه دارم میفهمم توحید واقعی توکل واقعی، اون رو دوش خدا نشستنی که استاد همیشه ازش حرف میزد بعنی چیییی…
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم شایسته نازنین
داشتم با خدا توی دلم حرف میزدم و ازش سوال پرسیدم که چی شد که اینجوری شد چی شد که یهو شرایط به سمت منفی تغییر جهت داد چی شد که اون ندای شاد و پر انرژی تبدیل شد به این ندایی که داره نزدیک میشه به یک فرد بی انگیزه که یه حسی بهم گفت برو فایل توحید عملی جلسه 10 که قبلا میخواستی گوش کنی رو بشین گوش کن. من گوش کردم به اون صدای درونم و توی این فایل پاسخ تمام سوال هامو گرفتم. من با گوش کردن به فایل های استاد و دوره هایی که از استاد خریدیم جرات اینو پیدا کردم که بعد از 4 سال درس خوندن شاگرد اول دانشگاه بودن و مهندس شدنم همه ی اونا رو کنار گذاشتم و رفتم دنبال شغلی که از بچگی رویاشو داشتم و قناد شدنم. من از بچگی عاشق کیک پختن و تزئین کردن بودم بعد از اینکه مدرک کارشناسی ام رو گرفتم کلاس رفتم و آموزش دیدم و بعدش شروع کردم به کیک درست کردن یه پیج هم زدم و عکس کیکامو میزاشتم از فامیل و دوست گرفته همه متعجب بودن که من دارم چه کیکایی درست میکنم با این تجربه کمی که دارم. یادمه اولین بار که میخواستم کیک تولد دوستمو درست کنم از شب قبل هی خدا خدا میکردم کیکم خوب بشه. همش به خدا میگفتم که کمکم کن کیکم جوری بشه که همه انگشت به دهان بمونند و همونم شد. اصلا دوستام باورشون نمیشد که من این کیک رو درست کردم. کم کم شروع کردم به کیک درست کردن و برای دایی ام که قهوه فروشی داشت کیک میزدم. بعد سفارش کیک تولد میگرفتم ولی دیگه به خودم مطمئن شده بودم فقط میگفتم خدایا بر امید تو میدونم خوب میشه. من دیگه اون اعتبار رو دادم به خودم گفتم منم که دارم این کیک های محشر رو درست میکنم. منم که کیک هام خوشمزست دارم و مشتری میگیرم. وقتی به خودم مغرور شدم تموم اون سفارشات رفت داییم گفت بازار خوب نیست نمیبرن دیگه نیار. اینطوری شد که دیگه مشتری نبود و من توی خونه بیکار بودم این بیکاری باعث شده بود من حس گندیدگی بکنم حس فاسد شدن به درد نخوردن بودن داشتم توی منجلاب پایین میرفتم و هر روز بی انگیزه تر میشدم و شروع کرده بودم به مقایسه کردن خودم با دیگران فلانی رو ببین از تو کوچیک تره سرکار میره مستقله تو هیچکاری نمیکنی و این روند ادامه دار شده بود و من حالم هر روز داشت بدتر میشد و حتی گوش کردن به فایل های استاد هم نمیتونستم حالمو خوب کنه تا اینکه برادرم دوره احساس لیاقت رو خرید و من با گوش کردن به جلسه اول این فایل فهمیدم وای من با مقایسه کردن خودم با دیگران دارم چه بلایی سر خودم میارم. سعی کردم با گوش کردم و عمل کردن به گفته های استاد حال خودمو خوب کنم. بعد تصمیم گرفتم که یه قدمی بردارم برای رویاهام کیک بپزم و ببرم کافه ها برای تست مدت ها برای انجامش مقاومت داشتم اما بلاخره رفتم من برای 14 تا کافه رفتم همه برخورد خیلی خوبی با من داشتند اما دریغ از یک تماس برای سفارش خیلی ناراحت شدم نا امید شدم اما میدونستم مشکل از باورهای خودمه ولی نمیدونستم چکار کنم. و بخاطر اینکه پاشنه ی ارشیل من کارکردن برای دیگران بود همش بهونه میاوردم عقب میکشیدم چون پدر من از بچگی توی گوشم خونده بود تو هیچ نیازی نداری که بخاطر پول کار کنی همین باعث شده بود من یه غروری داشته باشم و گارد شدید برای کار کردن برای دیگری تا اینکه جهان چک آخر رو به من زد و من دیگه هیچ دریافت پولی از پدرم نداشتم. با اینکه حمایت برادرم بود اما دیگه داشت بهم برمیخورد گفتم باید هر طوری شده برم سرکار برای خودم پول در بیارم توی دیوار دنبال کار میگشتم چندجایی پیام دادم ولی جواب ندادند تا اینکه یه جایی پیدا شد من رفتم مصاحبه بعد گفتند هفته آینده تماس بگیرید که امتحانی چند روز بیاین من زنگ زدم ولی جوابمو ندادند خیلی ناراحت شدم تا اینکه خدا هدایتم کرد به سمت این فایل و من ایراد خودمو پیدا کردم که چقدر راحت اون اعتبار رو به جای اینکه به خدا بدم داده بودم به خودم داده بودم و خدا چقدر راحت بهم نشون داد که تو هیچی نیستی این منم که کمکت میکنم کیک هات خوب بشن این منم که برات مشتری میفرستم. وسط این فایل که من به این حرفا داشتم گوش میکردم و هنوز این فایل تموم نشده بود از سر همون کار خودشون بهم زنگ زدن و گفتن از فردا بیا امتحانی سرکار. منم رفتم روز اول خیلی برام سخت بود و ذهنم به شدت تمرکزش رو گذاشته بود روی نا زیبایی ها تا من رو منصرف کنه چون ذهنم خیلی مقاومت داشتم که بخوام برای کسی کار کنم. اما من گفتم تو مجبوری که بیای تو باید به قول استاد یه ورودی مالی داشته باشه و قرار نیست تا ابد اینجا باشی خدا برای مسیرهای بهتر تو رو هدایت میکنه و من در 24 سالگی پا گذاشتم روی پاشنه و غروری که داشتم و الانم که این کامنت رو مینویسم دهمین روز کاری من هست و برخلاف تصورم حالم سرکار خیلی خوبه چون کاری که عاشقش هستم رو دارم انجام میدم و هر روز بخاطرش از خدای مهربانم سپاس گزارم.
استاد عزیزم من خیلی خیلی دوستتون دارم و خواستم بگم من و برادرم و مادرم 972 روزه که داریم با فایل های شما زندگی میکنیم و تقریبا با برادرم همه ی دوره های ارزشمند شما رو خریدیم. میدونم هنوز خیلی جای کار داریم اما همین که به این حال خوب رسیدیم همین که سعی میکنیم به این جهان جوری دیگه ای نگاه کنیم، اینکه هر روز یه قدم به خودمون به خدایی که میپرستیم نزدیک تر میشم خودش باعث میشه نعمت های بیشتری وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم و مریم نازنینم سپاس گزار شما و خدای مهربانم هست بابت تمام این آگاهی ها.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
وای استاد چقدر من به این فایل نیاز داشتم نمی دونم چطور شاکر خدا باشم به خاطر این دستان مهربانی که در مسیر زندگیم قرار داد
وقتی که در اوج ناامیدی بودم به هر بندهی خدایی که میرسیدم می خواستم درد دل کنم به زمین و زمان گیر میدادم خودم را همیشه قربانی مسائل زندگی میدانستم همه کس و همه چیز را در زندگی مقصر میدانستم جز خودم را همیشه از خداوند گله داشتم که آخه خدا چرا من دیواری کوتاه تر از من ندیدی چرا منی که همیشه نمازهام را به موقع میخوندم و تمام مسائل مذهبی را به جا می آوردم آخه چرا باید این این مسائل پیش بیاید
یه روزی انقدر ناامید بودم که نشستم رو به روی خدا باهاش حرف زدم گفتم آقا من نمی دونم تو به من بگو باید چکار کنم و خدا دستم گرفت و گفت حالا که آمدی پیش خودم بهترین راه را برات نشون میدم واون راه این سایت الهی بود با وارد شدن به این سایت الهی اولین باری بود که میشنیدم که ما هستیم که خالق زندگیمون هستیم
این خیلی برام سنگین بود ودرکش نمی کردم تا اینکه خداوند مرا با دورهی بی نظیر دوازده قدم آشنا کرد که دیگه هنوزم که هنوزه دارم از این آگاهی ها استفاده می کنم و هر روز این دوره را گوش می کنم با این در خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود و قرآن را در ماه رمضان ختم می کردم ولی هیچ تاثیری در زندگیم نداشت ولی الان خدا را شکر خیلی آگاهی هایی از قرآن درک کردم ودر واقع خدای خودم را پیدا کردم نه اون خدایی که برای من ساخته بودند که آگه یه گناهی انجام بدی دیگه کارت تمام شده خدای رحمان خدای رحیم خدای وهاب خدای بخشنده خدایی که در خیلی از جاها به جای اینکه مچم را بگیره دستمو گرفت
خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره خدایی که همش خیره مطلقه خدایی که آسمان ها وزمین را مسخر ما کرده خدایی که فرموده که هر وقت شما مرا بخوانید من شما را اجابت می کنم من به این خدا توکل می کنم و هر آنچه که دارم از آنه اوست او صاحب اختیار منه او خیر و صلاح من بیشتر میخواد او از من بیشتر دوست داره که ثروتمند شوم او عاشق منه منو دوست داره مرا هدایت و حمایت و حفاظت میکنه
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت که کرو کور از این دنیا نرفتم با او عهد بستم که تا زمانی که راضی نشدم نمی ام پیشت چون من تازه متولد شدم من الان دو سالمه باید مرا لعلک ترضی کنی
دیگه کار من شده رو دوش تو بشینم و او مرا ببره به سمت زیبایی ونعمت وثروت وعشق راه مؤمنین و متوکل
تشکر ویژه از شما استاد عزیزم که من را از این آگاهی ها سیراب می کنی به خدا من تشنهی این آگاهی ها هستم همواره این را ادامه بدهید لطفا
من درباره موضوع هدایت تا حالا به این دید نگاه نکرده بودم که حتی میشه کوچیک ترین کارها رو هم از خداوند هدایت خواست کارهایی که جزو روزمرگی ما حساب میشه
اما من دیشب به صورت کاملا اتفاقی بدون دیدن این فایل
همین کارو انجام دادم
من اکثر اوقات وقتی که روی قسمت نشانه امروز من
داخل سایت میزنم فایل های زندگی در بهشت و سفر دور امریکار رو نشون میده و شده چندین روز همین طوری بوده
دیشب قبلش گفتم خدایا اگه یه فایلی جز سفر دورامریکا و زندگی در سریال بهشت بیاد
یعنی داری منو میبینی
یعنی داری هدایت میکنی راجب چالشی که توی زندگیم دارم
وقتی روی نشانه امروز زدم
فایل نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش
قسمت 8
همون فایلی که اقای رضا عطار روشن
شروع کردن به گفتن داستانشون
همونجا از شدت خوشحالی و هیجانی که داشتم اشک توی چشمام جمع شد
و فایل رو گوش دادم
توی اون فایل شما گفتید من اومدم باور اینو ساختم که بدون تبلیغ هم میشه
و خب همین طوری شد
یا وجود اینکه تموم عالم و آدم میگفتن نمیشه بدون تبلیغات
دقیقا موضوعی که داخل همین فایل صحبت کردید
اخر اون فایل گفتید
کسی که توکل میکنه حالش خوبه
همین یک جمله باعث شد تمام غم ها و ناراحتی های من راجب این چالش از بین بره و بفهمم که مسیر درست چیه
در حالی که من این فایل رو چند ماه پیش گوش داده بودم ولی همین یه جمله اخر فایل کافی بود
همش هدایت خداونده
استاد من با این فایل امروز شما اشک ریختم
خداوند در همه جا در همه حال درحال هدایت کردن ماست
بعد از تموم شدن فایل
قران صورتی رنگی که همیشه میخونمش رو
اتفاقی یه صفحشو باز کردم و فقط فقط اشک ریختم چون دقیقا حرفای فایل امروز شما بود سوره حج
«این قدرت نمایی ها از سر آن است که خدا حقیقتی اشکار است و دائم بی جان ها را جان میدهد و از عهده هر کاری بر میاد» حج 6
«عده ای هم هستند درباره این قدرت خدا چون و چرا می کنند، آن هم بدون دلیل عقلی یا الهام درونی یا استناد به کتاب روشنگر آسمانی . تازه قیافه روشنفکری هم می گیرند تا مردم را از راه خدا به در کنند، این جماعت در همین دنیا رسوا میشوند.»9و8حج
«این عذاب تقاص همان کارهایی هست که قبلا کرده اید، وگرنه خدا به بندگان کمترین ظلمی نمی کند»10حج
«بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
«جلوی کسانی خم و راست میشوند که ضررشان بیشتر از نفعشان است . واقعا بد تیکه گاهی اند و بدهمدمی!»حج13
خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای خوب کرده اند، وارد باغ های پر درختی می کند که در آن ها جوی ها روان است زیرا خدا هرکاری بخواهد ، می کند»حج14
میبیند استاد
هدایت دیگه از این واضح تر که خداوند تک تک حرفای این فایل رو از زبون خودش گفت
چقدر این آیه ای که نوشتی یاداوریِ خوبی بود برای من:
بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
ممنونم ازت برای کامنت خوبت.
الان یهو دلم خواست بیام از اول کامنتهای این صفحه رو بخونم، شما اولین کامنت این فایل هستی و ممنونم ازت که هم از تجربه ی شخصی ات نسبت به هدایت نوشتی و هم آیه های زیبای سوره حج رو نوشتی.
سلامت و برقرار و شاداب باشی همیشه کوثرِ زیبا.
خدایا ازت سپاس گزارم که هدایتم میکنی به خوندنِ کامنتهای خوب و کاربردی و حال خوب کن.
قبلش کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو که فصل دومش رو میخواستم شروع کنم ،کپی گرفتم با چاپگرمون تو خونه و بعد فایل من میتوانم آینده مالی شمارا پیشگویی کنم رو که خونده بودم اونم کپی گرفتم
تا بیارم و شروع کنم به خوندن
از دیروز تا الان من بارها این فایل جدید قسمت 10 توحید عملی رو گوش دادم
امروز ایده هایی که خدا بهم داده بود رو رفتم تا قدم بعدیشو که نشون دادن به مغازه دارا بود رو نشون بدم ولی گفتن برای فروش عمده باید از خیلی کمتر قیمت بدی
من چند بار هی میخواستم ذهنم رو کنترل کنم و میگفتم باشه نشد اشکالی نداره میرم بازم رو باور هام کار میکنم و میدونم که خدا کمکم میکنه
همینجور بین ذهنم و خودم جنگ بود که هی میخواست نگرانم کنه
و من تلاش میکردم و از خدا میخواستم منو به راه خودش برگردونه
تو اون فاصله صحبت هام تو دلم بهم یادآوری شد که مهم اینه الان تو کنترل کنی ذهنتو و احساستو خوب کنی
الان باید سپاسگزار باشی و لبخند بزنی خدا به وقتش بهت عطا میکنه
و دقیقا این آیه که برای شما هدایت بود رو خوندم فقط و فقط اشک ریختم
من قبلش اومده بودم تا ببینم من چی نوشتم تو دیدگاهم آخه احساس کردم یه چیزی رو درست درک نکردم و در دیدگاهم برعکسشو نوشتم
بعد اومدم دیدگاه خودمو ببینم یهویی دیدگاه شما نظرمو جلب کرد که خوندم و اشک ریختم
که خدا هدایتم کرد تا بهم بگه
بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
وقتی این آیه رو خوندم گفتم طیبه مراقب باش تو این مسیر لذت ببری
هرچقدر هم سخت باشه اوضاع الانت خالقت خودت بودی و خدا فقط خیر به تو میرسونه و هر شری بهت رسیده از خودت بوده
خدا خیر مطلق هست
پس آروم باش و سعی کن کنترل ذهنت رو داشته باشی
خدا با دیدگاه شما بهم یادآور کرد که آروم باش
اونجا که نوشتین زندگی در بهشت براتون میومد
امروز دقیقا من از خدا خواستم گفتم خدا یه نشونه ای بفرست که حالمو خوب کنی و آرومترم کنی و باورم بهت تقویت بشه که تو مراقبمی
وقتی دیدم نشونه ام زندگی در بهشت قسمت 80 اومد خیلی آرومم کرد که این درک رو گرفتم که خدا گفت تو آروم باش زندگی تو هم بهشت میشه
تو فقط احساستو خوب نگه دار
خداروشکر میکنم که هدایتم میکنه و بهم میگه که مراقب باش در مورد کوچکترین چیز ها و افکار هام بهم هدایت میده و به قول استاد پس گردنی میزنه و درسایی که باید یاد بگیرم رو بهم یادمیده
خیلی خوشحال شدم دیدگاهتون رو خوندم براتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
من اولین بار بود که دیدگاهی به زبون خودم و تجربه خودم نوشتم صبح زود وقتی که فایل رو دیدم و بعدش قران رو باز کردم و این آیه ها اومد یه ندای درونی گفت برو بنویس کوثر آیه هارو بنویس
این آیه ها همون توحید عملی قسمت 10 بود
من هر موقع که از خدا هدایت میخوام قران رو به نیت باز میکنم و میگم خدایا خودت باهام حرف بزن
البته ذهن من خیلی فراموش کار و چموشه ولی بارها خداوند هدایت کرده منو این کامنت هم هدایتی بود اولش نجوا اومد نه ننویس
یه فایل هدایتی دیگه ام دیشب هدایت شدم که فایل گفتگوی استاد با دوستان قسمت 51
که استاد میگن اگر میخوای شهود (هدایت خداوند) رو دریافت کنی
که خداوند خودش گفته بر ما واجب است شمارو هدایت کنیم چه بخواهید جهنم برید چه بهشت
زمانی هدایت رو دریافت میکنیم که تو حال خوب باشیم
همون احساس خوب =اتفاقات خوب
وقتی عصبانی و غم هستی اون حرف شیطانه
وقتی ناراحتی اون حرف شیطانه نه هدایت خدا
خداوند گفته نبوده ما به پیامبر وحی کنیم و شیطانم حرف خودشو نگفته باشه ولی ولی کلام خدا بالاتره
در کل وقتی احساسمون بد باشه شهود نمیتونه بیاد
برا پیامبراهم همین طوری بوده
هدایت خداوند زمانی اتفاق میفته که قلبت باز باشه وقتی احساست بد باشه قلب بسته اس
حالا وقتی قلبت باز باشه هدایته میاد بهت یه کار عملی میده
که برو جلو فعلا این قدم رو بردار
هرچند غیر منطقی باشه
در کل هر اتفاقی برا ما میفته الخیر فی ما وقع
با این تفکر
قلبتون باز میشه
بازم همین ایه که الان جلو روی من بازه سوره کهف
داستانی که حضرت موسی با حضرت خضر میره و از ایشون میخاد حقایقی که یاد گرفته رو نشون بده که حضرت خضر میگه( تو هرگز نمیتوانی پا به پای من بیایی، چطور میتوانی چیزهایی تحمل کنی که از رمز و رموزشان خبر نداری)کهف 67و68
(و حضرت موسی میگه انشالله صبورم و سعی میکنم مخالفت نکنم و حضرت خضر دوباره گوشزد میکنه هیچ مپرس تا به وقتش)کهف70
(وقتی راه افتادند سوار قایق شدند حضرت خضر زد قایق رو خراب کرد
موسی اعتراض کرد که به آن خسارت زدی تا سرنشین هارو غرق کنی؟ عجب کاری کردی واقعا خضر گفت مگر نگفتم تو هرگز نمیتوانی پابه پای من بیای .موسی به خود امد و گفت از اینکه قولم یادم رفت منو باز خواست نکنید
راه افتادند و خضر نوجوانی را دید و او را کشت باز موسی اعتراض کرد شخص بی گناهی را کشتی بی انکه مرتب گناهی شده باشد واقعا کار زشتی مرتکب شدی)کهف71تا74
(خضر دوباره گفت مگر نگفتم تو هرگز پابه پای من نمیتوانی؟ موسی باز به خود امد و گفت اگر به چیزی اعتراض کردم، مرا همراه خودتان نبرید چون از نظر من دیگر عذر موجهی دارید
باز به راهشان ادامه دادند به روستایی رسیدند از اهالی انجا غذا خواستند ولی انها مهمانشان نکردند آن طرف ترچشم خضر و موسی به دیواری افتاد که کج شده بود داشت میریخت خضر تعمیرش کرد و موسی گفت خب برای این کار میتوانستید دستمزد بگیرید
خضر گفت اینجا دیگر جای جدایی من و توست اکنون از رمز و رازها باخبرت میکنم که نتوانستی در برابرشان صبر کنی)کهف75تا78
(آن قایق مسافری مال عده ای فقیر بود که در دریا کار میکردند و پادشاهی ستمگر در کمین بود که هر قایق سالمی را به زور چنگ صاحبش در بیاورد قایقشان را جوری معیوب کردم که آن را از آنان نگیرد)کهف79
(آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند و ترسیدم آن بچه آن هارا به سرکشی و بی ایمانی بکشاند و از خدا خواستم عوض ان بچه ای پاک تر و مهربان تر به آنان بدهد)کهف81
(آن دیوار هم مال دو پسر بچه یتمی بود که در شهر زندگی میکردند و زیرش گنجی نهفته بود که مال آنها بود چون پدرشان مرد خوبی بود خدا از سر لطفش میخواست آن دو پسر بچه به رشد کافی برسند و گنجشان را از زیر دیوار بیرون بکشند
این کارها را سر خود نکردم و بله این بود حقیقت کارهایی که تو ظرفیت تحملشان را نداشتی)کهف82
هر اتفافی بیفتد الخیر ما فی وقع است
خدا خضرهای زیادی برامون میفرسته اگر بهش ایمان داشته باشیم و عمل کنیم
من هم براتون عشق و شادی و سلامتی و ارامش و ثروت بی نهایت رو از خدا میخوام و در پناه خدا باشید و همیشه توحیدی بمونید
نوشته تو که خوندم گفتم خدای من دقیقا جواب سوالم بود
دو سه روزه از خدا سوال داشتم که خدا چرا بهم هدایت نمیفرستی بگی درمورد کارم چیکار کنم
چند تا الهان بهم کرده بود راجع به فروش نقاشیام اونا رو قدم برداشتم و منتظر بودم بگه چیکار کنم
حتی امروز پرسیدم گفتم هدایتم کن،من نمیدونم چجوری خودت این مقدارو برام جورش کن ، فردا باید 4 میلیون و 500 بدم به هزینه کلاسم
میدونم باید صبور باشم و مسیر تکاملم رو طی بکنم ، هر بار که ذهنم میخواد شروع کنه به حرف زدن سعی میکنم کنترلش کنم
الان با نوشته شما فهمیدم که من نگران بودم و این چند روز هدایتی دریافت نکردم که چیکار باید بکنم
چند باریم فک کنم گفتم که هرچی تو بگی هرچی خیره همون بشه
اونجا که نوشتین در مورد شهود
گفتم خدایا کمکم کن
این فایل توحید عملی قسمت 10 هر بار داره یه چیزی رو بهم یادآوری میکنه یا یاد میده بهم
ممنونم از اینکه وقت گذاشتین نوشتین و من یاد گرفتم
الان رفتم بعد نوشتنم ببینم قسمت 51 گفتگو با دوستان ، دیدم فایلی بود که من اولین باری که شروع کردم هر روز دیگه فایلای استادو گوش دادم با این فایل بود 4 ماه پیش که لایو کلیشو گوش داده بودم اینجا تیکه تیکه گذاشتن قسمتاشو
که بعد اون فایل دیگه هر روز من دارم با فایلای استاد هر روز سعی خودمو میکنم و به قول حرف استاد به اندازه ای که تغییر میکنی به همون اندازه خدا بهت کمک میکنه
سلام به دوستان عزیزم که همیشه با کامنتهاشون سورپرایزم میکنند
الهی شکر برای اینکه توی این سایت الهی هستم و من چقدر خوشبختم که خدا اینقدر دوستم داشته که همیشه هدایت و حمایتم میکنه
اومدم بازهم امروز از نتایجی بگم که خدای مهربان برام رقم زده و کلی اتفاق های خوب برام افتاده در این یکسالی که گذشت اما این ذهن چموش کار خودش رو میکنه و هر بار میگه خوب که چی هنوز به فلان چیز که نرسیدی هنوز فلان مورد رو که نداری هنوز که به آنی خواسته ات نرسیدی
و……
من الان در شرایطی هستم که خیلی دلم میخواست باشم و از خدا میخواستم که برام فراهمش کنه
کار مورد علاقه ام کار کردن با آدم های خوب و درست سفرهای کاری که هزینه ای نخوام بکنم بودن توی مکان های زیبا و حتی خونه های زیبا و بزرگ و گران قیمت
الان کنگان هستم و هوا بشدت عالی هست و جای همتون خالی
هوا بهاری و باورنکردنیه باران رحمت الهی داره میاد که اصلا دیوانه کننده هست و من تا ساحل زیبا فقط 5 دقیقه فاصله دارم
امروز صبح زود قبل از طلوع زیبای خورشید رفتم کنار ساحل و یکجا نشستم
دوستان جاتون سبز عجب آرامشی عجب محیطی عجب نسیمی عجب موجهای روانی که چقدر آرام بودند و فقط به افق نگاه میکردم و میگفتم خدایا ازت بابت همه چیز ممنونم همه این نعمتها و این شرایطی رو که دارم بخاطر لطف تو هست و تو من رو به این مرحله از زندگی رسوندی اعتبار همه این ها از تو هست و من هیچ دخالتی درش ندارم و اگر تو دستم رو نمیگرقتی و اگر تو هدابتم نمیکردی قطعا من از گمراهان بودم
و کلی باهاش عشق بازی کردم و لذت بردم توی راه سایت رو باز کردم و فایل صوتی رو دانلود کردم و الله اکبر به این آگاهی ها
الله اکبر به این عظمت خدا
الله اکبر به زیبایی
خدایا چطور این کارها رو انجام میدی
چطور …..
استاد عزیزم.بخدا همه این چیزهایی رو که دارم رو از شما یادگرفتم و همه اعتبارش رو میدم بخدای مهربان
درسته هنوز به درجه ایمان شما نسبت به خدا نرسیدم اما به اندازه خودم و حتی بیشتر از خودم یادگرفتم و بیشتر از خواستم خدا بهم داده
امروز یک موروری کردم این یکسالی که برام گذشت
یادآوری کردم به خودم که چیزهایی رو که نوشتم قبل از سال قبل برای خودم که امسال بهشون برسم تقریبا 70 درصد بهشون رسیدم و اون 30 درصد الباقی هم ایراد از خود من بوده وگرنه همون هم میشد و البته که باید تماملم هم طی بشه
من با کلی ترس و نگرانی از آینده و خانوادم تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم و برم توی دل ترسهام
این من نبودم که مهاجرت کرد بلکه خدای من بود که قاب ها رو برای من نرم کرد آدم ها رو آورد سر راهم و من رو به خواسته هام رسوند
من کلی پیشرفت کردم کلی رشد کردم کلی چیز یاد گرفتم کلی ارتباط ایجاد کردم و همه و همه به لطف خودش هست
من ایمان نشون دادم و حرکت کردم که همین حرکت هم به خودش میرسه
خیلی وقت ها هم بوده که الهام شده بهم و اما گوش ندادم و دیدم متیجش رو
اما بارها و بارها هم از خودش خواستم و کمکم کرده
من کارم رنگکاری دکوراسیون داخلی هست و عاشقشم و قبل از هر بار رنگ زدن و پیستوله دست گرفتن به خدای خودم میگم خداجونم خودت دستم شو پیستوله ام شو رنگم شو و بشین رو کار تا هم خودت هم خودم و هم صاحب کارزاری باشه و بخدا همین اتفاق هم میفته
توی این زمینه من خیلی روی خدا حساب میکنم و قبلش میگم
اما توی خیلی زمینه های دیگه فراموش میکنم و باید بیشتر ازش بخوام
آهان ی موضوع دیگه هم هست اینه که من آشپزی رو خیلی دوست دارم و همیشه سعی میکنم خودم رو به چالش بکشم و غذاهایی رو درست کنم که تا حالا درست نکردم و قبل از هر کاری ازش میخوام که کمکم کنه و یک غذای خوشمزه رو بهم بده و اینقدر اون قضا خوشمزه و عالی میشه که بار ها و بارها دوستام وقتی از غذاهام خوردند لذت بردند و اون کسانی که نمیدونستند که این غذا رو کی درست کرده گفتند این دست پخت یک خانم با یک مامان حرفه ای هست و وقتی که شندیند و دیدند که من بودم اصلا تعجب کردند
آره توی این زمینه هم فقط از خدا میخوام و انصافا هم برام کمنمیذاره
حالا موردی رو میخوام بگم که گوش نکردم تا بیشتر یادم بمونه و حواسم رو بیشتر جمع الهامات کنم
ی بار قراربود اوستام بیاد دنبالم و گفت فلان چهارراه واستا تا بیام دنبالت
ولی قلبم بهم میگفت که باید فلان مکان وایستی چون اون حواسش نبوده و آدرس اشتباهی داده و من گفتم ن میرم همون جایی که طرف گفته وامیستم خلاصه رفتم و بعد فهمیدم که اشتباه رفتم و نباید اونجا باشم
اون لحظه به خودم گفتم که دیدی توجه نکردی به الهامت ؟؟؟من هزینه ی زیادی رو نپرداختم اما واقعا درس بزرگی رو گرفتم و سعی کردم که بیشتر به قلبم گوش بدم و این شد ملکه ذهنم و هربار همین موضوع رو یادآوری میکنم به خودم تا حواسم جمع باشه هزاران مرد دیگه هم بوده ولی مهم این هست که یاد بگیرم تا به قلبم بیشتر گوش بده
استاد عزیزم خودت هم میدونی که نمیشه روی این فایل های توحیدی قیمت گذاشت وقتی سایت رو باز کردم منتظر دیدن بنر فایل 4 ام از فایل های قبل بودم ولی وقتی که دیدم نوشته توحید عملی 10 خیلی خوشحال تر شدم و میدونم که این پاشنه آشیل من هست و باید هربار توش بهتر بشم
از صبح تا الان 3 یا 4 بار این فایل رو گوش کردم و هربار از خدا بابت وجودت شکر کردم که خدایا چطور من رو سر راه این بنده موحدت قرار دادی و چطور داری من رو هدایت میکنی
و هربار اشک ریختم از این آگاهی هایی که بر قلبم نشست و هربار تشنه تر شدم برای باز شنیدنش
چه مثالهای بجایی زدید از داستان یوسف پیامبر و فالوور داشتن
الان توی مرحله هستم که بهتر الهامات رو میشنوم و بهتر عمل میکنم البته خیلی کار دارم هنوز اما خیلی بهتر از قبل خودم شدم
امروز و اینجا میخوام از خدای خودم تشکر کنم که هدایتم میکنه
و بعد از خودم تشکر کنم و بگم جواد جان دمت گرم که ادامه میدی دمت گرم که میخوری زمین و دوباره بلند میشی دمت گرم که ناامید میشی اما کم نمیاری
دمت گرم که هر بار سعی میکنی بهتر و بهتر بشی
استادم عزیز دلم دورت بگردم که امروز هم به ندای قلبت گوش کردی و این فایل ناب رو ارائه دادی
خدا شادی بی نهایت بهت بده
از همین جا از همه دوستان عزیزم هم تشکر میکنم بابت کامنتهای خوبشون
کامنت زیباتو خوندم و کلی لذت بردم چه قدر بهم انگیزه داد.انگیزه برای ادامه دادن انگیزه برای حرکت کردن و دل سپردن به الله.
اینک نوشتی قبل از طلوع خورشید رفتی لب ساحل و صدای موج ها…
نمیدونی انگار با خوندنشون داشتم اون لحظه رو زندگی میکردم آخه جز یکی از تصویر سازی هامه چون من فقط یک بار قبل از طلوع خورشید لب ساحل بودم و دوست دارم ک دوباره اون لحظه رو تجربه کنم و میدونم ک چه آرامشی داره و چه صحنه زیباییه.
خداوندپدرتونو قرین رحمت کنه.در مورد شغلتون ک به خدا میگید دستم شو پیستولم شو رنگم شو کاملا درک کردم که چی میگید چون پدرم رنگکار سرویس چوب هستن و تو کرج خیلیا که حوزه کاریشون با سرویس چوب منزل مربوط میشه میدونن که کار پدر من جزو بهترین رنگ هاست.
واقعا تحسینتون میکنم که اشپزی میکنین و دستپخت خوبی دارین.
در مورد الهامات بگم که دیشب به یک مهمونی خانوادگی دعوت شدم و قلبم میگفت نرم و قرار هم بود که نرم ولی دقیقه آخر منصرف شدم و رفتم وبعد به این نتیجه رسیدم ک اگ میموندم خونه و کارامو انجام میدادم خیلی بهتر میشد.و این درسی شد ک همیشه به حرف قلبم گوش کنم.
براتون آرزوی بهترینا رو دارم امیدوارم به هر آنچه ک در زندگی میخوایید برسید.
سلام به استاد عزیز و همه دوستان مسیر سعادت وموفقیت
بسیار خوشحالم از شنیدن این فایل زیبا
همه چیز خداوند است همه چیز رب العالمین است همه چیز قدرت واحد خداوند در این جهان دنیوی است هدف ما از وجود در این جهان نزدیک تر شدن به منبع نعمت و برکت و فراوانی خداوند یکتا است همه چیز خداوند است هدف ما از وجود در این جهان زیبا بیاد اوردن وتجربه فیزیکی بیشتر از شناخت قدرت خداوند است شناختی که پاداش ان هر انچه لذت بخش است میباشد و چه لذتی بالاتر و بهتر از فضل ورحمت خدارا دریافت کردن
تمام بهترین و عالی ترین کتاب های موفقیت بهترین و عالی ترین دوره های اموزشی موفقیت اصل آن نزدیک تر شدن به خداوند است تمام منطق های اصولی علوم ودانش ها میخواهد نزدیک تر شدن به منبع عظیم این هستی خداوند یکتا را فریاد بزند.
و چه کتابی چه راهنمایی برای موفقیت بهتر از قران !؟
خدای عزیزم شکرت بابت وجود این کلام تو که بهترین و عالی ترین مسیر موفقیت را نشان میدهد
همه چیز توحید است همه چیز رب العالمین است به میزانی که به خداوند یکتا نزدیک میشویم
خداوند عظیمترین بزرگترین مغرور ترین قدرت هستی است هیچ چیز و هیچ کس قدرتی ما فوق قدرت خداوند نیست
ما هیچ هستیم ما هیچیم همه چیز الهام خداوند است همه چیز هدایت خداوند است
خدای بزرگ من هیچی ندارم جز انچه که از فضل ورحمت تو به من میرسد خدای بزرگ سپاسگزارم به خاطر فرصت عالی زندگی که در اختیار من قرار دادی خدای بزرگ سپاسگزارم بابت نفس کشیدنم خدای بزرگ سپاسگزارم بابت جریانی عظیم از ثروت و فراوانی که مانند رودخانه ای عظیم در زندگی من جاری کردی خدای مهربانم سپاسگزارم بابت این نظم بینظیر این جهان مادی خدای عزیزم تو قدرتی هستی که این سیاره زمین به وزن 60 به توان 24 کیلو گرم را معلق در این فضای لایتناهی قرار داده ای توقدرتی هستی کهاین وزن عظیم را منظم میچرخانی تو قدرتی هستی که حیات ورشد ونمو را به این سیاره بخشیده ای خدای بزرگ چه بگویم از قدرت تو که توانایی من بسیار ناقص است خدای بزرگ چقدر خوشحالم که تو به من نزدیکی تو همواره به تمام بندگانت نزدیکی و هر فاصله ای هست ما خودمان ایجاد کرده ایم با گناهانی که بین من وتو فاصله انداخته خدای بزرگ ببخش گناهان من را گناهانی که این فاصله را ایجاد کرده است ببخش که تو بخشاینده ترین بخشندگانی
خدای بزرگ توتنها تکیه گاه من هستی لا عماد من لا عماد له
خدای بزرگ توتنها قدرتی هستی که ترس من را به امنیت تبدیل میکنی
خدای بزرگ تومنبع ارامش هستی تو منبع احساس خوب من هستی
خدای بزرگ بابت همه چیز از تو سپاسگزارم
خدایا من سخت محتاج هدایت تو هستم خدای عزیزم دستان کوچک من را بگیر که امیدم فقط به تو است
به نام خداوند بهار، محمد، سلیمان، خدیجه، یوسف و ابراهیم
بنویسم که قلبم آرام شود، مثل کاری که استادم کرد، توحید عملی ده را ضبط کرد تا آرامشی توحیدی بر قلبش حاکم شود.
دیروز که فایل را دیدم در مسافرت آخر هفته ام بودم و الان در رختخوابم در خانه ام.
استاد جان، دوره ی احساس لیاقت سفر درونی در من آغاز کرد که هنوز در آن سفر هستم. حس کسی را دارم که به یک منطقه ی خوش آب و هوا رفته و آنقدر خوش میگذرد که نمیخواهد برگردد. دوره ی احساس لیاقت همان حس را برایم دارد. آبی است بر کویر تشنه و ترک خورده ی وجودم. مکمل دوره ی عزت نفس، ثروت، قانون سلامتی و ساختن باورهاست. چه مطالبی در این دوره گفته شد و چه ها که در من تغییر نکرد.
امشب مینویسم تا بتوانم با نوشتن و خواندن این متن، ذهنم را در آغوش بگیرم و با محبت و دستاوردها رام ترش کنم.
شنبه عصر راه افتادیم به سمت ادیرنه، من باید از زیبایی های اطرافم شروع کنم تا هدایت شوم به زیبایی های بزرگتر، با این منطق به ساده ترین شکل همه چیز را آماده کردیم و راه افتادیم، دو ساعت راه داشتیم. چقدر راه خوش گذشت، چقدر آواز خواندیم چقدر لذت بردیم تا رسیدیم به مقصد. ادیرنه مرا یاد قزوین میاندازد.
شهری قدیمی و پر تاریخ نزدیک پایتخت.
ادرینه نیز قدیمی و پر تاریخ هست آن هم در نزدیکی استانبول.
غذایی نخورده بودم چون همسرم گفته بود که جگرهای ادیرنه معروف هست. چی بهتر از این!
یک وعده غذا آن هم مطابق با قانون سلامتی، همان چیزی که در ستاره قطبی ام نوشته بودم.
رسیدیم در هتل. اسکان کردیم آن هم معجزه آسا ، چون من هیچ مدرک هویتی نداشتم و مأمور هتل گفت، استثناً برای شما قوانین را نادیده میگیرم و من در دلم گفتم:« قوانین برای من عوض میشوند.»
«من خدایی دارم که تمام آسمانها و زمین و هر آنچه مابین است را به تسخیر من در آورده است.
همه برای من کار میکنند.
اتفاقات به نحوی رقم میخورد که شرایط برای من بهتر، زیباتر، پر ثروت تر رقم بخورد.»
خدایا شکرت
این ها را مرور کردم و در اتاق مستقر شدیم و به سمت جیگرکی معروف ادیرنه رفتیم.
من گشنه، بعد از یک روز کار و رانندگی، با دل صابون زده برای غذای خوشمزه ی جیگر تابه ای، خورد تو بالم، وقتی فهمیدم این جیگرها قبل از پخت در آرد غلتانده میشوند.
همسرم و دخترم را همراهی کردم تا سر میز ولی من غذایی سفارش ندادم. در نهایت به همسرم و دخترم گفتم:« شما با خیال راحت میل کنید من از نشستن در این فضا در کنار شما حس خوبی دارم، بعد از این جا به رستوران دیگری میرویم برای غذا، اگر غذای مناسب من داشت میل میکنم در غیر این صورت تا فردا صبر میکنم.»
این هم به لطف قانون سلامتی است که باورهای غلط راجع به گرسنگی را در خودت تغییر میدهید و اینکه بدنت به دلیل استفاده از چربی ها تو را اذیت نمیکند و برای خوردن هر غذایی وسوسهات نمیکند .
آنها غذایشان را میل کردند و راه افتادیم برای کشف ادیرنه، رسیدیم به مسجد سلیمیه، مسجدی از شاهکار های، معمار سینان ، مردی که ششصد سال پیش زندگی کرده ولی متدهایش هنوز در دانشکده های معماری دنیا تدریس میشود.
احسنت به او.
نزدیک مسجد رستورانی بود و از حال و هوایش فهمیدیم که کباب و غذاهای این سبکی هم دارد.
واردش شدیم. بعد از ورودی، سمت چپمان مردی نشسته بود و غذای عجیبی جلویش بود. هیچ جا همچین غذایی ندیده بودم ولی مشخص بود که گوشت خالص است. پیش خودم گفتم من هم از منو همین غذا را سفارش خواهم داد. بلافاصله درخواست منو کردم و دریغ از حضور آن غذا در منو. مرا میگویی، یک نگاهی به غذای مرد و یک نگاهی به منو.
آخر کاسه ی صبرم لبریز شد. به مرد سلام دادم، گفتم :« شما چه غذایی سفارش داده اید؟ من هر چه منو را نگاه میکنم غذای شما را پیدا نمیکنم.»
مرد با خوشرویی از جایش بلند شد، سمت ما آمد و گفت:« غذای من داخل منو نیست، من شکارچی هستم و چیزی که میخورم اردکی است که شکار کردم. بگذارید برای شما هم بیاورم.»
یک آن دیدم که مرد رفت داخل آشپزخانه و با یک بشقاب پر برگشت. میانه ی بشقاب، یک اردک کامل پخته شده بود.
کلی با ما معاشرت کرد و عکس هایش را نشان داد. عکس هایی که از شکارهایش گرفته بود. کلی غاز و اردک و خرگوش و ماهی و بلدرچین و پرنده های دیگر که من نمیشناختم.
وای خدای من، رزق من بر من مشتاق تر است. او مرا تعقیب میکند و او به سمت من می آید.
خدایا شکرت
جانم برایتان بگوید که اردک و غذاها را نوش جان کردیم و با مرد شکارچی هم صحبت شدیم.
فهمید که مسافر هستیم و بالای ده بیست بار گفت بیایید «مدرسهی قدیمی بایزید» و از آنجا به من زنگ بزنید، خانهان کوچه پشتی آنجاست ، هم آنجا را میبینید هم با همسرم آشنا میشوید و با هم قهوه خواهیم نوشید.
وای خدای من تو از من میزبانی میکنی، از تو ممنونم.
موقع خداحافظی شماره های مان را رد و بدل کردیم و دل به نشانه ها سپردم برای دیدار فردا.
فردای آن روز تمام شهر را گشتیم و «مدرسه ی قدیمی بایزید» را برای آخر گذاشتیم که اگر قرار بود با مرد شکارچی ملاقات کنیم با خیال راحت و با حس خوب باشد.
حوالی عصر همسرم تماس گرفت و مرد شکارچی آمد دنبالمون و ما را برد به خانه شان.
چقدر گفتگوهای شیرین داشتیم و خندیدیم. همسر مرد شکارچی کلی از بافتنی هایش را به ما هدیه داد و گفت از این به بعد در ادیرنه غریب نیستید. فصل گیلاس هم بیایید. ما منتظر شما هستیم.
در تمام لحظات سعی کردم که اعتبار همه چیز را به خدا بدهم. به خودم یادآوری کردم، هیچ کدام از این اتفاقات ساخته ی تو نیست تو فقط فرکانس های درست فرستادی و این هم نتیجه.
خدایا شکرت.
اما خدایا میخواهم توبه پذیریات را به رخم بکشی.
خدایا توبه ی مرا بپذیر اگر آنی اعتبار چیزی را به خودم بده. آن فرکانس را بپوشان و به جایش برایم رحمت و خیر بنویس، همانا که تو غفور و رحیم هستی.
ایمان به غیب . ایمان به کسی که با چشم دیده نمیشه اما تمام کارها را برات انجاممیده تو را مدیریت میکنه بهت میگه کجا برو کجا بایست کجا حرف بزن کجا سکوت کن . بهت میگه چکار کن چی بگو به کی بگو اون تو را راه میبره اون تو را هدایت میکنه اون دیده نمیشه ولی هست و خیلی مسخره س که باورش نکنیم آخه با ابزارهای محدودی مثل چشم و گوش و دست و پا چجوری میخواهیم اون عظمت را ببینیم . ولی هست . میفهمم استاد میفهمم ایمان به غیب را . مؤمنین کسانی هستند که به غیب ایمان می آورند فعل مضارع را میفهمم استاد . هر لحظه ایمان می آورند چون اون لحظه به لحظه ما را مدیریت میکنه و ما لحظه به لحظه باید ازش استفاده کنیم . هرلحظه من بپرسم و اون به انواع روش ها هدایتم کنه . و من گوش کنم و عمل کنم و این عمل کردن به هدایت ها یعنی که من وجود دارم یعنی که من عضوی از این جهان و تکه ای از آفرینش هستم . یا ایها الذین آمنوا عملوا الصالحات… و من چه درک بهتری از این تکرار قرآنی پیدا کرده ام که مؤمنین کسانی هستند که عمل میکنند و برای مؤمن شدن باید به غیب و به اون نیرویی که از چشم ما پنهان هست ایمان آورد و نشانه داشتن ایمان ، عمل کردن به هدایت های این نیروست و این اعمال گوناگون هستند .
انّ سعیکم لشتی …. اما سعی شما پراکنده است …. پراکندگی یعنی پراکنده عمل کردن و تنها به هدایت اون یک نیرو عمل نکردن …. بارها به این آیه فکر کردم و حالا شاید درکش کرده و به جواب رسیده باشم . اعمال انسان پراکنده هست و این پراکندگی براحتی دیده میشود . سعی های پراکنده یعنی عمل هایی که صالح نیستند و از مؤمنین سر نمیزنند و شاید تفاوت سعی و عمل همین باشد که سعی در پراکندگی است و عمل در انجام هدایت های اون نیروست . سعی در دست و پا زدن ها و شرک ورزیدن هاست و عمل حالتی است که انسان در فرکانس دریافت هدایت قرار میگیرد و به آنچه از خداوند دریافت میکند عمل میکند . سعی در آویزان شدن آدم ها به آدم ها و به غیر خداهاست که جهان را از نظم خارج کرده و بقول خدا پراکنده میکند . اما عمل در وصل شدن به یگانه نیروی خلق کننده جهان است و تصور کنید حالتی را که همه انسان ها در خطوط موازی به یک نیرو وصل شوند و نظم حاصل از این پیوند را تصور کنید و خلافش را تصور کنید که به تعبیر قرآن ان سعیکم لشتی ، که موجودات در پی یافتن خوشبختی به دامان هم بیفتند و چه آشوبی به پا میشود و پراکندگی ایجاد میشود .
ب خودم گفتم آخ جون کامنت اندیشه،کامنت شما برای توحید عملی نوشتن رو باید در یک مکان آرام با دل و جان بخوانم.چرا ک توحید رو در کامنت های شما ب وضوح میشه دید.
چه درکی چه کامنتی بسیار تحسین تون میکنم، خداروشکر برای حضور چنین دوستان نابی در زندگی ام، چه سعادتی بالاتر از این.
تفاوت سعی و عمل
چه زیبا گفتید، سعی یعنی هر وقت خودم خواستم زور بزنم، هر وقت خدا رو فراموش کردم و اعتبار همه چیز را ب عقل و توانایی و استعدادم دادم.و قول استاد باید این فروتنی در برابر خداوند رو همیشه ب یاد خودمان بیاریم چرا ک فراموش کاریم. چون کسی در اطراف مان از حضور خداوند در زندگی اش صحبتی نمیکنه، چون از بچگی یاد نگرفتیم.
هرجا کارم ب سختی پیش میرفت، هرجا دیدم دارم زور میزنم یاد این آیه بیوفتم ان سعیکم لشتی، ینی یادت باشه داری رو خودت حساب میکنی.
از خدا میخوام فراموشم نشه این روان شدن زندگی ام در این روزها رو، این روزهایی ک بندگانش بسیج میشن تا من تیک خواسته های ستاره قطبی ام رو بزنم با عزت با نهایت عشق و احترام.اینکه من نمیدونم در بک گراند چه اتفاقاتی می افته ولی همزمانی هاش رخ میده برام. همون ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند.
ب خودم میگم ینی واقعا تو چقدر فراموشکار و ناسپاس خواهی بود ک این مسیر رو گم کنی؟ نمیدونم آیا گم خواهم شد یا نه فراموشم خواهد شد یا نه. ولی در این مدتی ک عضو سایت بودم ب یاد نمیارم بیراهه رفته باشم و همیشه سپاسگزار لطف و محبت خدا بودم ک دستم را محکم گرفته و نگذاشته ب بیراهه برم.
یعنی خوشی چقدر بزنه زیردلم ک فراموش کنم دیدن نتایج نکات مثبت زندگی ام رو، دیدن نتایج سپاسگزاری ام رو، فقط همین دو مورد چنان چرخ زندگی ام رو روان کرده ک میگم چقدر ساده بوده و من سالها ب خودم زحمت میدادم، چقدر زندگی زیبا و لذت بخش و آسان بوده و من سخت میکردم برای خودم. و این شیرینی اش خیلی می ارزد برام فکر نکنم بتونم ترکش کنم. چون فکر کردن ب شرایط گذشته برام ترسناکه.
همیشه مریم جان برایم بهترین الگو بودن، ک چه استاندارهای بالایی برای زندگی شان دارند، طبق گفته خودشان حرص و ولع دارن برای شنیدن آگاهی ها، من هم ب دنبال باکیفیت ترین زندگی هستم و تعهدم را نشان میدهم و به هیچ عنوان ب کم قانع نمیشوم. میدونی این روزها روی روابط خیلی حساس تر شدم ب خودم میگم من با فردی وارد رابطه میشم ک بتونم دو کلام حرف درست حسابی بزنیم، بتونم ازش فقط و فقط یاد بگیرم مثل خانم شایسته جان ک انقدر مشتاق هستند و ب بهترین فرد هدایت شدند.حتما ک لایق اش هستن. و بالاترین اولویتم همین مکالمات مفید و سنجیده و یاد گرفتن بیشتر از یکدیگر هست.
این جملات چه درک زیبایی بود، چه زیبا اهمیت توحید رو توصیف کردی.
تصور کنید حالتی را که همه انسان ها در خطوط موازی به یک نیرو وصل شوند و نظم حاصل از این پیوند را تصور کنید و خلافش را تصور کنید که به تعبیر قرآن ان سعیکم لشتی ، که موجودات در پی یافتن خوشبختی به دامان هم بیفتند و چه آشوبی به پا میشود و پراکندگی ایجاد میشود .
میخوام جریانی بگم خیلی واضح بود برام که من داشتم به غیراز خدا حساب باز میکردم
سال گذشته یادمه چندروزی تعطیل بود فک کنم 3یا4روز گوشهای من درد شدیدی گرفت طوری که اصلا آروم قرار نداشتم از اونجا که تعطیل بود اومدم خود درمانی به گوشام عسل زدم گوشام عفونت شدیدی گرفت
میخام با جزییات بگم تا برای خودم یادآوری بشه
پس انداز منم 20میلیون بود
بعداز مدتی کل دکترهای گوش حلق شهرمو آسفالت کردم از این دکتر به اون دکتر بعدش دکترهای تهران
که قشنگ علاوه بر پس اندازم 20میلیون کلی ازم انرژی گرفت اصلا تغییری نکرد گوشام و گفتن پرده گوشم پاره شده ریسک هست عمل کردنش و عملا فلج شده بودم چون سرکار میرفتم صداها متوجه نمیشدم و از طرفی سرزنش های خانواده که چرا اینکارو کردی حالمو ناجالب میکردن
باورتون نمیشه در عرض چندماه کلی دارو وقطره های مختلف و شستشوی گوش و نوار گوش غیره….. اصلا اصلا گوشم تغییر نکرد
ی روزی که خسته شده بودم بریدم به خدا گفتم من دیگه بریدم خودم کردم اما نمیدونستم اینطوری میشه خدایا میدونم با ذهن خودم رفتم این شد نتیجه خدایا میخام روی خودت حساب کنم
دیگه اصلا دارو استفاده نمیکنم بخدا گوشامو سپردم
حالم اصلا واقعا دگرگون شد
بعد از فک کنم 2هفته رفتم پیش دوستم که مطب ی دکتری کار میکرد دکتر عمومی بود رفتم گوشمو نگاه کرد گفت من متخصص نیستم برو این دکتری که میگم
رفتم دکتر خانم بود برای من ام آر آی نوشت انجام دادم
دکتر گفت گوشایی شما عفونتی نداره حتی پرده گوشات سلامت هست
وای باورتون نمیشه من تو ابرها بود ی از ی طرف نجوای ذهن که دروغ میگه تو گوشات عفونت داره
دوباره رفتم که مطمعن بشم دقیقا همین حرف دکتر تکرار کردن دیگه نجوای ذهنم ساکت شد
گوشای من سلامت شدن اونم وقتی سپردم بخدا
این داستان من یادآور خداوند مهربانم هست که فقط فقط فقط از خودش یخوام ذهن من کیلو چند
درودبراستادم عزیزم
بازهم ازشماسپاسگزارم به خاطرچنین آگاهی نابی که دراین فایل هم برایمان به ارمغان آوردید
راستش من تمام فایل های توحیدعملی وتک به تک باتمام وجودم نه یکباربلکه چندین بارگوش دادم وهرباربیشترازقبل آگاهی دریافت کردم ولذت بردم
بعدازفایل های چکونه خداوندرابشناسیم وفایل های توحیدعملی واقعاتمام زندگیم شدهمین رعایت توحید
ازابتدااگربخوام بگم که شروع کردم به استغفارازخداوندوطلب بخشش کردم ازخداوندبخاطرهمه لحظه هایی که واقعابدون آگاهی وازروی نادانی ندانسته این اصل مهم وتوزندگیم اجرانکرده بودم ودچارشرک شده بودم
تمام دفعاتی که انسان هاروتوزندگیم بزرگ کرده بودم وبامغززمین خوردم
همه اون موقعیت هایی که روی انسانهاحساب کرده بودم
همه زمان هایی که فکرمیکردم پدرم یاعزیزان ونزدیکانم بایدبهم توجهه وکمک کنن و….
راستش اول آگاهی من باشرمندگی وشرمساری بودتاباتاییدعملکردگذشته وفقط دلگرم بخشنده بودن خداوندم بودم که توبه پذیره ومنم دیگه حواسم وجمع میکنم
باتمام وجودم صحبت های شمابه دلم نشست وشدیکی ازاصول اساسی وبزرگ ترین ارزش زندگیم
حالاخیلی وقتِ که تسلیم خداوندم هستم وسکان زندگیم ودست اودادم وخودم اززندگی لذت میبرم
اول نگاهم به خداونده وآخربه خودخدا
آرامش تمام وجودم وگرفته بعضی وقت هاکه کم میارم انقدرآرومم که خودم به خودم میگم نکنه دچارخوش خیالی وتنبلی شدم
هرچه روکه میخوام حتی لباس ویاهرچیزدیگه اول ازاومیخوام
وازخودخداونددرخواست میکنم که من راهنمایی کنه تابتونم به مسیردرست رسیدن بهش هدایت بشم
شایدباورکردنی نباشه ولی واقعیت اینه که اگرنوشته های قبل ترمن وخونده باشیدمتوجه میشیدکه من همه زندگیم وازدست دادم اماامشب که دارم این هاروبه لطف توکل وایمانم به خداوندمینویسم توخونه خودم کنارهمسروفرزندم هستم وازشهرستان مهاجرت کردم تهران
همین شهریورماه که به خواست ولطف خدارابطه شکست خورده من جون تازه گرفت بعدسه سال دوری نه خونه ای بودونه وسیله ای ونه پس اندازی
خداوندخودش دست های مهربان شوفرستادوتاهمه چی دوباره جون تازگی وعشق بگیره
من دیگه هیچ انسانی روبزرگ نمیکنم
هیچ رابطه ای وازرابطه م باخداوندارزشمندنمیدونم
هیچ سختی ومشکلی روباورنمیکنم
هرگزدرمقابل اتفاقات سرتعظیم فرودنمیارم
دیگه منتظرکمک پدرم ونزدیکانم نیستم
من الان خودم هستم خودخودخودم
واینهاروهمه ازاجرای واقعی وعملی توحیدتوزندگیم دارم که همه داشته من هم به لطف شمابوده وآگاهی هایی که ازشمابه لطف خودپروردگارم بدست آوردم
زندگی رنگ تازه وعطردلنشینی به خودش گرفته
هیچ وقت دیگه به صفرصفرنرسیدم
انسانهای اطراف من تغیرکردن ادم های جدیدواردزندگیم شدن
وهمه اینهارومدیون خداوندی هستم که من روبه شماواین سایت هدایت کرد
باتمام وجودم متعهدم به توحیدوباوربه خدای خودم
باتک تک سلول های بدنم این صحبت های شماروبارهاوبارهاگوش دادم
وهرلحظه رعایت کردم
ازشمااستادعزیزم باتمام وجودم سپاسگزارم
به نام رب و صاحب اختیار بزرگ من
خداوندا هر آنچه دارم از آن توست
سلام گرم به استاد عزیزم، مریم جانم و تمام دوستان الهی
استاد جان نمیدونید با این فایلهای توحیدیتون چه موجی از ایمان و توکل و ارتباط و اتصال عاشقانه تر با خداوند در دل بندگانش ایجاد میکنید
من واقعا از گوش دادن بهشون سیر نمیشم..
لب تشنه ای به منزل دریا رسیده است
بیش از یک هفته ست که هر روز دارم روزی چندین و چندبار به این فایل توحید عملی 10 گوش میدم و اصلا ازش سیر نمیشم..
استاد جان عاشقانه ازتون سپاسگزارم سپاسگزارم که با سخاوت و مهربانی ما رو به شیرینی این فایلهای توحیدی دعوت میکنید
در همین چندروز با گوش دادن این فایل تمام وجودم داره توحید رو فریاد میزنه
احساس میکنم سبکبال شدم
تسلیم شدم،رها شدم
استاد جان چقدر اون مثالتون زیبا بود و تصویر قدرتمندی از خدای قدرتمندم در ذهنم نقش دادین که مثل یه موجود بزرگ و عظیم الجثه تصورش کنم که بر همه چیز محیط و مسلطه و تمام جهان رو بر سر انگشتانش داره میچرخونه..
و من عزیز دردونه این موجود عظیم هستم
که عاشقانه با میل هر دومون بر شونه های اون سوارم و هر لحظه داره در گوشم زمزمه میکنه: فانی قریب،اجیب الدعوه الداع اذا دعان
و داره بهم میگه بنده من، خیالت تخت، از اون بالا فقط لذت ببر، از چنان مسیرهای سرسبز و همواری ببرمت که فقط کِیف کنی و لذت ببری، تا وقتی با منی نه ترس آینده وجود داره و نه غم گذشته…
وای خدای من عاشقتم عاشقتم با سلول به سلول وجودم..خوشحالم که پیدات کردم خوشحالم که تورو وکیل و کارگزار خودم قرار دادم و چه کسی در وکالت از او برتر و کاردان تر است؟
استاد جان این چندروزه چنان آسان شدم برای آسانی ها، چنان از در و دیوار نشانه و نتایج عااااالی برام میرسه که فقط میگم خدایا همش از توئه، هو من عندالله هست
استاد جان از وقتی گفتین توی کوچکترین مواردتون هم از خدا طلب هدایت میکنید و بهتون میگه، منم دلم خواست این سبک از دوستی با خدا و آسان و رها و سبکبال در مسیر هدایت گام برداشتن رو تجربه کنم
بنابراین امتحانش کردم و چناااااااااان شگفت زدم کرد که نمیدونید چقدر بابت اون موارد کوچیک من ذوق کردم و بالا پایین پریدم و ازش قدر دان بودم که اینطور میتونم دستمو در دستش بذارم و انگار که خدا تمااااام کار و زندگیشو ول کرده اومده شخصا مدیر و مشاور و همه کاره زندگی من شده…
وای خدای مننننن عاشقتم
استاد عزیزم عاشقتممممممم که کلام خدا رو بیان میکنی
میخوام از همزمانی های شیرین امروز براتون بگم که ایمانمون قوی تر بشه:
امروز نوبت عمل لیزیک داشتم برای چشمم ، که البته اینم در راستای احساس لیاقت و ارزش قائل شدن برای جسم عزیزم بود که جایگاه خداست و دوس دارم سالمترین و عالیترین باشه
خلاصه رفتم برای عمل و در روند کارهای اداری قبل از عمل بودم
قبل از عمل باید هزینه رو پرداخت میکردم
دکترم بهم گفته بودن از طرف خودشون بهم تخفیف میدن چون از طرف مطبشون اومدم این کیلینیک
خلاصه موقع حساب کتاب، صندوق اون تخفیف رو اعمال نکرد و مبلغ کلی رو تو سیستم زدن و منتظر بودن که من کارت بکشم
حالا من داشتم کلی میگشتم کارتمو پیدا نمیکردم!!
یه لحظه صندوق گفت از دکتر دست نویس بگیرین که مبلغ تخفیف چقدره تا به پرونده الصاق بشه
وقتی رفتم پیش دکترم، همینجوری بدون هیچ حرفی از سمت من، خودشون دو برابر مبلغی که بهم گفته بودن رو بهم تخفیف دادن و نوشتن
بعد من رفتم پایین و کارتم توی کیفم بین آینه ای که تو کیفم بودم رفته بود قایم شده بود تا در زمان مناسب پیدا بشه!
مبلغ رو حساب کردم و کلی ذوق کردم ازین پاداش شیرین خدا جونم و مدام تو دلم گفتم خدایااااا تو بودیا تو دلها رو نرم میکنی تو برام انجامش دادی این از درخواست اول. حالا بریم برای عمل که درخواستم ب خدا جون این بود که عملم در راحت ترین حالت با بهترین نتیجه و بینایی 100% انجام بشه
تو اتاق انتظار از تمام بیماران ریلکس تر بودم و تو دلم پر از حس شکرگزاری و توکل بود
از همه زودتر صدام زدن و کارم خیییییییییییییلی راحت و سریع و با عزت و احترام انجام شد و برگشتم خونه خوش و خندان و شادان
وقتی روی خدا حساب میکنم چنان برنامه ریزی های دقیق و چیدمان دقیق و منظمی رو برام انجام میده که من فقط میتونم سپاس بگم…. واقعا کی میتونه اینجور هماهنگی ها رو ایجاد کنه که مو لای درزش نره؟؟
کی میتونه اینطور دلها رو نرم کنه که دکتر بگه این مبلغ رو فقط به شما تخفیف دادم
کی میتونه اینطور نتیجه کار رو به عالیترین شکل رقم بزنه برات؟
خدایا راضییییم ازت..من به هر خیری از سمت تو راضیم و محتاج
این تازه شروعشه
احساس میکنم تازه دارم میفهمم توحید واقعی توکل واقعی، اون رو دوش خدا نشستنی که استاد همیشه ازش حرف میزد بعنی چیییی…
خدایا قلبمو باز کن برای دریافت الهاماتت
خدایا درکمو بالا ببر از حضور خودت
خدایا توکلمو قوی کن و منو به غیر خودت بی نیاز کن
خدایا هر آنچه دارم از آن توست…..
…
با عشق
الهه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم و مریم شایسته نازنین
داشتم با خدا توی دلم حرف میزدم و ازش سوال پرسیدم که چی شد که اینجوری شد چی شد که یهو شرایط به سمت منفی تغییر جهت داد چی شد که اون ندای شاد و پر انرژی تبدیل شد به این ندایی که داره نزدیک میشه به یک فرد بی انگیزه که یه حسی بهم گفت برو فایل توحید عملی جلسه 10 که قبلا میخواستی گوش کنی رو بشین گوش کن. من گوش کردم به اون صدای درونم و توی این فایل پاسخ تمام سوال هامو گرفتم. من با گوش کردن به فایل های استاد و دوره هایی که از استاد خریدیم جرات اینو پیدا کردم که بعد از 4 سال درس خوندن شاگرد اول دانشگاه بودن و مهندس شدنم همه ی اونا رو کنار گذاشتم و رفتم دنبال شغلی که از بچگی رویاشو داشتم و قناد شدنم. من از بچگی عاشق کیک پختن و تزئین کردن بودم بعد از اینکه مدرک کارشناسی ام رو گرفتم کلاس رفتم و آموزش دیدم و بعدش شروع کردم به کیک درست کردن یه پیج هم زدم و عکس کیکامو میزاشتم از فامیل و دوست گرفته همه متعجب بودن که من دارم چه کیکایی درست میکنم با این تجربه کمی که دارم. یادمه اولین بار که میخواستم کیک تولد دوستمو درست کنم از شب قبل هی خدا خدا میکردم کیکم خوب بشه. همش به خدا میگفتم که کمکم کن کیکم جوری بشه که همه انگشت به دهان بمونند و همونم شد. اصلا دوستام باورشون نمیشد که من این کیک رو درست کردم. کم کم شروع کردم به کیک درست کردن و برای دایی ام که قهوه فروشی داشت کیک میزدم. بعد سفارش کیک تولد میگرفتم ولی دیگه به خودم مطمئن شده بودم فقط میگفتم خدایا بر امید تو میدونم خوب میشه. من دیگه اون اعتبار رو دادم به خودم گفتم منم که دارم این کیک های محشر رو درست میکنم. منم که کیک هام خوشمزست دارم و مشتری میگیرم. وقتی به خودم مغرور شدم تموم اون سفارشات رفت داییم گفت بازار خوب نیست نمیبرن دیگه نیار. اینطوری شد که دیگه مشتری نبود و من توی خونه بیکار بودم این بیکاری باعث شده بود من حس گندیدگی بکنم حس فاسد شدن به درد نخوردن بودن داشتم توی منجلاب پایین میرفتم و هر روز بی انگیزه تر میشدم و شروع کرده بودم به مقایسه کردن خودم با دیگران فلانی رو ببین از تو کوچیک تره سرکار میره مستقله تو هیچکاری نمیکنی و این روند ادامه دار شده بود و من حالم هر روز داشت بدتر میشد و حتی گوش کردن به فایل های استاد هم نمیتونستم حالمو خوب کنه تا اینکه برادرم دوره احساس لیاقت رو خرید و من با گوش کردن به جلسه اول این فایل فهمیدم وای من با مقایسه کردن خودم با دیگران دارم چه بلایی سر خودم میارم. سعی کردم با گوش کردم و عمل کردن به گفته های استاد حال خودمو خوب کنم. بعد تصمیم گرفتم که یه قدمی بردارم برای رویاهام کیک بپزم و ببرم کافه ها برای تست مدت ها برای انجامش مقاومت داشتم اما بلاخره رفتم من برای 14 تا کافه رفتم همه برخورد خیلی خوبی با من داشتند اما دریغ از یک تماس برای سفارش خیلی ناراحت شدم نا امید شدم اما میدونستم مشکل از باورهای خودمه ولی نمیدونستم چکار کنم. و بخاطر اینکه پاشنه ی ارشیل من کارکردن برای دیگران بود همش بهونه میاوردم عقب میکشیدم چون پدر من از بچگی توی گوشم خونده بود تو هیچ نیازی نداری که بخاطر پول کار کنی همین باعث شده بود من یه غروری داشته باشم و گارد شدید برای کار کردن برای دیگری تا اینکه جهان چک آخر رو به من زد و من دیگه هیچ دریافت پولی از پدرم نداشتم. با اینکه حمایت برادرم بود اما دیگه داشت بهم برمیخورد گفتم باید هر طوری شده برم سرکار برای خودم پول در بیارم توی دیوار دنبال کار میگشتم چندجایی پیام دادم ولی جواب ندادند تا اینکه یه جایی پیدا شد من رفتم مصاحبه بعد گفتند هفته آینده تماس بگیرید که امتحانی چند روز بیاین من زنگ زدم ولی جوابمو ندادند خیلی ناراحت شدم تا اینکه خدا هدایتم کرد به سمت این فایل و من ایراد خودمو پیدا کردم که چقدر راحت اون اعتبار رو به جای اینکه به خدا بدم داده بودم به خودم داده بودم و خدا چقدر راحت بهم نشون داد که تو هیچی نیستی این منم که کمکت میکنم کیک هات خوب بشن این منم که برات مشتری میفرستم. وسط این فایل که من به این حرفا داشتم گوش میکردم و هنوز این فایل تموم نشده بود از سر همون کار خودشون بهم زنگ زدن و گفتن از فردا بیا امتحانی سرکار. منم رفتم روز اول خیلی برام سخت بود و ذهنم به شدت تمرکزش رو گذاشته بود روی نا زیبایی ها تا من رو منصرف کنه چون ذهنم خیلی مقاومت داشتم که بخوام برای کسی کار کنم. اما من گفتم تو مجبوری که بیای تو باید به قول استاد یه ورودی مالی داشته باشه و قرار نیست تا ابد اینجا باشی خدا برای مسیرهای بهتر تو رو هدایت میکنه و من در 24 سالگی پا گذاشتم روی پاشنه و غروری که داشتم و الانم که این کامنت رو مینویسم دهمین روز کاری من هست و برخلاف تصورم حالم سرکار خیلی خوبه چون کاری که عاشقش هستم رو دارم انجام میدم و هر روز بخاطرش از خدای مهربانم سپاس گزارم.
استاد عزیزم من خیلی خیلی دوستتون دارم و خواستم بگم من و برادرم و مادرم 972 روزه که داریم با فایل های شما زندگی میکنیم و تقریبا با برادرم همه ی دوره های ارزشمند شما رو خریدیم. میدونم هنوز خیلی جای کار داریم اما همین که به این حال خوب رسیدیم همین که سعی میکنیم به این جهان جوری دیگه ای نگاه کنیم، اینکه هر روز یه قدم به خودمون به خدایی که میپرستیم نزدیک تر میشم خودش باعث میشه نعمت های بیشتری وارد زندگیمون بشه.
استاد عزیزم و مریم نازنینم سپاس گزار شما و خدای مهربانم هست بابت تمام این آگاهی ها.
سلام دوست خوبم.
بسیار برام آموزنده و زیبا بود
و تلاش شما که همش دنبال این بودین که افراد خودتون رو پیدا کنید و خداروشکر تونستید نتیجه بگیرید!
ایشالا به موفقیت های بزرگی برید و الهام بخش ما بشید
مهمترین قسمت کار،حفظ و رشد ایمانه
سلام به استاد عزیزم ومریم بانو
ندای عزیزم قشنگم بهت تبریک میگم بخاطر شغلی که همیشه دوستش داشتی وبهش رسیدی
انقدر خدا مهربون وبخشنده هست تا ما استغفار میکنیم و احساس عجز وناتوانی میکنیم جلوش سریع دستمون رو میگیره
عزیزدلم خیلی خوشحال شدم بابت هم خواندن کامنت زیبات وهم رسیدنت به آرزوت
حتما به جایگاه های بالاتری میرسی چون پشتت خدا هست
برات ازپروردگارجهانیان بهترینهارو خواستارم
درپناه الله مهربان باشیم.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان عزیزم
وای استاد چقدر من به این فایل نیاز داشتم نمی دونم چطور شاکر خدا باشم به خاطر این دستان مهربانی که در مسیر زندگیم قرار داد
وقتی که در اوج ناامیدی بودم به هر بندهی خدایی که میرسیدم می خواستم درد دل کنم به زمین و زمان گیر میدادم خودم را همیشه قربانی مسائل زندگی میدانستم همه کس و همه چیز را در زندگی مقصر میدانستم جز خودم را همیشه از خداوند گله داشتم که آخه خدا چرا من دیواری کوتاه تر از من ندیدی چرا منی که همیشه نمازهام را به موقع میخوندم و تمام مسائل مذهبی را به جا می آوردم آخه چرا باید این این مسائل پیش بیاید
یه روزی انقدر ناامید بودم که نشستم رو به روی خدا باهاش حرف زدم گفتم آقا من نمی دونم تو به من بگو باید چکار کنم و خدا دستم گرفت و گفت حالا که آمدی پیش خودم بهترین راه را برات نشون میدم واون راه این سایت الهی بود با وارد شدن به این سایت الهی اولین باری بود که میشنیدم که ما هستیم که خالق زندگیمون هستیم
این خیلی برام سنگین بود ودرکش نمی کردم تا اینکه خداوند مرا با دورهی بی نظیر دوازده قدم آشنا کرد که دیگه هنوزم که هنوزه دارم از این آگاهی ها استفاده می کنم و هر روز این دوره را گوش می کنم با این در خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود و قرآن را در ماه رمضان ختم می کردم ولی هیچ تاثیری در زندگیم نداشت ولی الان خدا را شکر خیلی آگاهی هایی از قرآن درک کردم ودر واقع خدای خودم را پیدا کردم نه اون خدایی که برای من ساخته بودند که آگه یه گناهی انجام بدی دیگه کارت تمام شده خدای رحمان خدای رحیم خدای وهاب خدای بخشنده خدایی که در خیلی از جاها به جای اینکه مچم را بگیره دستمو گرفت
خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتره خدایی که همش خیره مطلقه خدایی که آسمان ها وزمین را مسخر ما کرده خدایی که فرموده که هر وقت شما مرا بخوانید من شما را اجابت می کنم من به این خدا توکل می کنم و هر آنچه که دارم از آنه اوست او صاحب اختیار منه او خیر و صلاح من بیشتر میخواد او از من بیشتر دوست داره که ثروتمند شوم او عاشق منه منو دوست داره مرا هدایت و حمایت و حفاظت میکنه
خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتننتت که کرو کور از این دنیا نرفتم با او عهد بستم که تا زمانی که راضی نشدم نمی ام پیشت چون من تازه متولد شدم من الان دو سالمه باید مرا لعلک ترضی کنی
دیگه کار من شده رو دوش تو بشینم و او مرا ببره به سمت زیبایی ونعمت وثروت وعشق راه مؤمنین و متوکل
تشکر ویژه از شما استاد عزیزم که من را از این آگاهی ها سیراب می کنی به خدا من تشنهی این آگاهی ها هستم همواره این را ادامه بدهید لطفا
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
سلام خدمت شما استاد عباس منش عزیز
من درباره موضوع هدایت تا حالا به این دید نگاه نکرده بودم که حتی میشه کوچیک ترین کارها رو هم از خداوند هدایت خواست کارهایی که جزو روزمرگی ما حساب میشه
اما من دیشب به صورت کاملا اتفاقی بدون دیدن این فایل
همین کارو انجام دادم
من اکثر اوقات وقتی که روی قسمت نشانه امروز من
داخل سایت میزنم فایل های زندگی در بهشت و سفر دور امریکار رو نشون میده و شده چندین روز همین طوری بوده
دیشب قبلش گفتم خدایا اگه یه فایلی جز سفر دورامریکا و زندگی در سریال بهشت بیاد
یعنی داری منو میبینی
یعنی داری هدایت میکنی راجب چالشی که توی زندگیم دارم
وقتی روی نشانه امروز زدم
فایل نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش
قسمت 8
همون فایلی که اقای رضا عطار روشن
شروع کردن به گفتن داستانشون
همونجا از شدت خوشحالی و هیجانی که داشتم اشک توی چشمام جمع شد
و فایل رو گوش دادم
توی اون فایل شما گفتید من اومدم باور اینو ساختم که بدون تبلیغ هم میشه
و خب همین طوری شد
یا وجود اینکه تموم عالم و آدم میگفتن نمیشه بدون تبلیغات
دقیقا موضوعی که داخل همین فایل صحبت کردید
اخر اون فایل گفتید
کسی که توکل میکنه حالش خوبه
همین یک جمله باعث شد تمام غم ها و ناراحتی های من راجب این چالش از بین بره و بفهمم که مسیر درست چیه
در حالی که من این فایل رو چند ماه پیش گوش داده بودم ولی همین یه جمله اخر فایل کافی بود
همش هدایت خداونده
استاد من با این فایل امروز شما اشک ریختم
خداوند در همه جا در همه حال درحال هدایت کردن ماست
بعد از تموم شدن فایل
قران صورتی رنگی که همیشه میخونمش رو
اتفاقی یه صفحشو باز کردم و فقط فقط اشک ریختم چون دقیقا حرفای فایل امروز شما بود سوره حج
«این قدرت نمایی ها از سر آن است که خدا حقیقتی اشکار است و دائم بی جان ها را جان میدهد و از عهده هر کاری بر میاد» حج 6
«عده ای هم هستند درباره این قدرت خدا چون و چرا می کنند، آن هم بدون دلیل عقلی یا الهام درونی یا استناد به کتاب روشنگر آسمانی . تازه قیافه روشنفکری هم می گیرند تا مردم را از راه خدا به در کنند، این جماعت در همین دنیا رسوا میشوند.»9و8حج
«این عذاب تقاص همان کارهایی هست که قبلا کرده اید، وگرنه خدا به بندگان کمترین ظلمی نمی کند»10حج
«بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
«جلوی کسانی خم و راست میشوند که ضررشان بیشتر از نفعشان است . واقعا بد تیکه گاهی اند و بدهمدمی!»حج13
خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای خوب کرده اند، وارد باغ های پر درختی می کند که در آن ها جوی ها روان است زیرا خدا هرکاری بخواهد ، می کند»حج14
میبیند استاد
هدایت دیگه از این واضح تر که خداوند تک تک حرفای این فایل رو از زبون خودش گفت
عاشقتونم استاد عزیزم
ازتون تشکر میکنم بابت این فایل
سلام به کوثرِ عزیز.
چقدر این آیه ای که نوشتی یاداوریِ خوبی بود برای من:
بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
ممنونم ازت برای کامنت خوبت.
الان یهو دلم خواست بیام از اول کامنتهای این صفحه رو بخونم، شما اولین کامنت این فایل هستی و ممنونم ازت که هم از تجربه ی شخصی ات نسبت به هدایت نوشتی و هم آیه های زیبای سوره حج رو نوشتی.
سلامت و برقرار و شاداب باشی همیشه کوثرِ زیبا.
خدایا ازت سپاس گزارم که هدایتم میکنی به خوندنِ کامنتهای خوب و کاربردی و حال خوب کن.
سلام کوثر جان
من رو خدا هدایت کرد به دیدگاه شما
قبلش کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو که فصل دومش رو میخواستم شروع کنم ،کپی گرفتم با چاپگرمون تو خونه و بعد فایل من میتوانم آینده مالی شمارا پیشگویی کنم رو که خونده بودم اونم کپی گرفتم
تا بیارم و شروع کنم به خوندن
از دیروز تا الان من بارها این فایل جدید قسمت 10 توحید عملی رو گوش دادم
امروز ایده هایی که خدا بهم داده بود رو رفتم تا قدم بعدیشو که نشون دادن به مغازه دارا بود رو نشون بدم ولی گفتن برای فروش عمده باید از خیلی کمتر قیمت بدی
من چند بار هی میخواستم ذهنم رو کنترل کنم و میگفتم باشه نشد اشکالی نداره میرم بازم رو باور هام کار میکنم و میدونم که خدا کمکم میکنه
همینجور بین ذهنم و خودم جنگ بود که هی میخواست نگرانم کنه
و من تلاش میکردم و از خدا میخواستم منو به راه خودش برگردونه
تو اون فاصله صحبت هام تو دلم بهم یادآوری شد که مهم اینه الان تو کنترل کنی ذهنتو و احساستو خوب کنی
الان باید سپاسگزار باشی و لبخند بزنی خدا به وقتش بهت عطا میکنه
و دقیقا این آیه که برای شما هدایت بود رو خوندم فقط و فقط اشک ریختم
من قبلش اومده بودم تا ببینم من چی نوشتم تو دیدگاهم آخه احساس کردم یه چیزی رو درست درک نکردم و در دیدگاهم برعکسشو نوشتم
بعد اومدم دیدگاه خودمو ببینم یهویی دیدگاه شما نظرمو جلب کرد که خوندم و اشک ریختم
که خدا هدایتم کرد تا بهم بگه
بعضی هام هستند که خدا را با منفعت طلبی می پرستند :اگر خیری به آن ها رسد دلگرم به آن اند و اگر به شری دچار شوند به هم می ریزند!این ها نه دنیا را دارند نه اخرت را . این است همان ورشکستگی جبران ناپذیر»حج11
وقتی این آیه رو خوندم گفتم طیبه مراقب باش تو این مسیر لذت ببری
هرچقدر هم سخت باشه اوضاع الانت خالقت خودت بودی و خدا فقط خیر به تو میرسونه و هر شری بهت رسیده از خودت بوده
خدا خیر مطلق هست
پس آروم باش و سعی کن کنترل ذهنت رو داشته باشی
خدا با دیدگاه شما بهم یادآور کرد که آروم باش
اونجا که نوشتین زندگی در بهشت براتون میومد
امروز دقیقا من از خدا خواستم گفتم خدا یه نشونه ای بفرست که حالمو خوب کنی و آرومترم کنی و باورم بهت تقویت بشه که تو مراقبمی
وقتی دیدم نشونه ام زندگی در بهشت قسمت 80 اومد خیلی آرومم کرد که این درک رو گرفتم که خدا گفت تو آروم باش زندگی تو هم بهشت میشه
تو فقط احساستو خوب نگه دار
خداروشکر میکنم که هدایتم میکنه و بهم میگه که مراقب باش در مورد کوچکترین چیز ها و افکار هام بهم هدایت میده و به قول استاد پس گردنی میزنه و درسایی که باید یاد بگیرم رو بهم یادمیده
خیلی خوشحال شدم دیدگاهتون رو خوندم براتون عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
سلام طبیه عزیزم
من اولین بار بود که دیدگاهی به زبون خودم و تجربه خودم نوشتم صبح زود وقتی که فایل رو دیدم و بعدش قران رو باز کردم و این آیه ها اومد یه ندای درونی گفت برو بنویس کوثر آیه هارو بنویس
این آیه ها همون توحید عملی قسمت 10 بود
من هر موقع که از خدا هدایت میخوام قران رو به نیت باز میکنم و میگم خدایا خودت باهام حرف بزن
البته ذهن من خیلی فراموش کار و چموشه ولی بارها خداوند هدایت کرده منو این کامنت هم هدایتی بود اولش نجوا اومد نه ننویس
یه فایل هدایتی دیگه ام دیشب هدایت شدم که فایل گفتگوی استاد با دوستان قسمت 51
که استاد میگن اگر میخوای شهود (هدایت خداوند) رو دریافت کنی
که خداوند خودش گفته بر ما واجب است شمارو هدایت کنیم چه بخواهید جهنم برید چه بهشت
زمانی هدایت رو دریافت میکنیم که تو حال خوب باشیم
همون احساس خوب =اتفاقات خوب
وقتی عصبانی و غم هستی اون حرف شیطانه
وقتی ناراحتی اون حرف شیطانه نه هدایت خدا
خداوند گفته نبوده ما به پیامبر وحی کنیم و شیطانم حرف خودشو نگفته باشه ولی ولی کلام خدا بالاتره
در کل وقتی احساسمون بد باشه شهود نمیتونه بیاد
برا پیامبراهم همین طوری بوده
هدایت خداوند زمانی اتفاق میفته که قلبت باز باشه وقتی احساست بد باشه قلب بسته اس
حالا وقتی قلبت باز باشه هدایته میاد بهت یه کار عملی میده
که برو جلو فعلا این قدم رو بردار
هرچند غیر منطقی باشه
در کل هر اتفاقی برا ما میفته الخیر فی ما وقع
با این تفکر
قلبتون باز میشه
بازم همین ایه که الان جلو روی من بازه سوره کهف
داستانی که حضرت موسی با حضرت خضر میره و از ایشون میخاد حقایقی که یاد گرفته رو نشون بده که حضرت خضر میگه( تو هرگز نمیتوانی پا به پای من بیایی، چطور میتوانی چیزهایی تحمل کنی که از رمز و رموزشان خبر نداری)کهف 67و68
(و حضرت موسی میگه انشالله صبورم و سعی میکنم مخالفت نکنم و حضرت خضر دوباره گوشزد میکنه هیچ مپرس تا به وقتش)کهف70
(وقتی راه افتادند سوار قایق شدند حضرت خضر زد قایق رو خراب کرد
موسی اعتراض کرد که به آن خسارت زدی تا سرنشین هارو غرق کنی؟ عجب کاری کردی واقعا خضر گفت مگر نگفتم تو هرگز نمیتوانی پابه پای من بیای .موسی به خود امد و گفت از اینکه قولم یادم رفت منو باز خواست نکنید
راه افتادند و خضر نوجوانی را دید و او را کشت باز موسی اعتراض کرد شخص بی گناهی را کشتی بی انکه مرتب گناهی شده باشد واقعا کار زشتی مرتکب شدی)کهف71تا74
(خضر دوباره گفت مگر نگفتم تو هرگز پابه پای من نمیتوانی؟ موسی باز به خود امد و گفت اگر به چیزی اعتراض کردم، مرا همراه خودتان نبرید چون از نظر من دیگر عذر موجهی دارید
باز به راهشان ادامه دادند به روستایی رسیدند از اهالی انجا غذا خواستند ولی انها مهمانشان نکردند آن طرف ترچشم خضر و موسی به دیواری افتاد که کج شده بود داشت میریخت خضر تعمیرش کرد و موسی گفت خب برای این کار میتوانستید دستمزد بگیرید
خضر گفت اینجا دیگر جای جدایی من و توست اکنون از رمز و رازها باخبرت میکنم که نتوانستی در برابرشان صبر کنی)کهف75تا78
(آن قایق مسافری مال عده ای فقیر بود که در دریا کار میکردند و پادشاهی ستمگر در کمین بود که هر قایق سالمی را به زور چنگ صاحبش در بیاورد قایقشان را جوری معیوب کردم که آن را از آنان نگیرد)کهف79
(آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند و ترسیدم آن بچه آن هارا به سرکشی و بی ایمانی بکشاند و از خدا خواستم عوض ان بچه ای پاک تر و مهربان تر به آنان بدهد)کهف81
(آن دیوار هم مال دو پسر بچه یتمی بود که در شهر زندگی میکردند و زیرش گنجی نهفته بود که مال آنها بود چون پدرشان مرد خوبی بود خدا از سر لطفش میخواست آن دو پسر بچه به رشد کافی برسند و گنجشان را از زیر دیوار بیرون بکشند
این کارها را سر خود نکردم و بله این بود حقیقت کارهایی که تو ظرفیت تحملشان را نداشتی)کهف82
هر اتفافی بیفتد الخیر ما فی وقع است
خدا خضرهای زیادی برامون میفرسته اگر بهش ایمان داشته باشیم و عمل کنیم
من هم براتون عشق و شادی و سلامتی و ارامش و ثروت بی نهایت رو از خدا میخوام و در پناه خدا باشید و همیشه توحیدی بمونید
سلام کوثر جان
نوشته تو که خوندم گفتم خدای من دقیقا جواب سوالم بود
دو سه روزه از خدا سوال داشتم که خدا چرا بهم هدایت نمیفرستی بگی درمورد کارم چیکار کنم
چند تا الهان بهم کرده بود راجع به فروش نقاشیام اونا رو قدم برداشتم و منتظر بودم بگه چیکار کنم
حتی امروز پرسیدم گفتم هدایتم کن،من نمیدونم چجوری خودت این مقدارو برام جورش کن ، فردا باید 4 میلیون و 500 بدم به هزینه کلاسم
میدونم باید صبور باشم و مسیر تکاملم رو طی بکنم ، هر بار که ذهنم میخواد شروع کنه به حرف زدن سعی میکنم کنترلش کنم
الان با نوشته شما فهمیدم که من نگران بودم و این چند روز هدایتی دریافت نکردم که چیکار باید بکنم
چند باریم فک کنم گفتم که هرچی تو بگی هرچی خیره همون بشه
اونجا که نوشتین در مورد شهود
گفتم خدایا کمکم کن
این فایل توحید عملی قسمت 10 هر بار داره یه چیزی رو بهم یادآوری میکنه یا یاد میده بهم
ممنونم از اینکه وقت گذاشتین نوشتین و من یاد گرفتم
الان رفتم بعد نوشتنم ببینم قسمت 51 گفتگو با دوستان ، دیدم فایلی بود که من اولین باری که شروع کردم هر روز دیگه فایلای استادو گوش دادم با این فایل بود 4 ماه پیش که لایو کلیشو گوش داده بودم اینجا تیکه تیکه گذاشتن قسمتاشو
که بعد اون فایل دیگه هر روز من دارم با فایلای استاد هر روز سعی خودمو میکنم و به قول حرف استاد به اندازه ای که تغییر میکنی به همون اندازه خدا بهت کمک میکنه
بهترین ها و بی نهایت زیبایی ها باشه براتون
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد محترم و مریم بانوی گرامی
سلام به دوستان عزیزم که همیشه با کامنتهاشون سورپرایزم میکنند
الهی شکر برای اینکه توی این سایت الهی هستم و من چقدر خوشبختم که خدا اینقدر دوستم داشته که همیشه هدایت و حمایتم میکنه
اومدم بازهم امروز از نتایجی بگم که خدای مهربان برام رقم زده و کلی اتفاق های خوب برام افتاده در این یکسالی که گذشت اما این ذهن چموش کار خودش رو میکنه و هر بار میگه خوب که چی هنوز به فلان چیز که نرسیدی هنوز فلان مورد رو که نداری هنوز که به آنی خواسته ات نرسیدی
و……
من الان در شرایطی هستم که خیلی دلم میخواست باشم و از خدا میخواستم که برام فراهمش کنه
کار مورد علاقه ام کار کردن با آدم های خوب و درست سفرهای کاری که هزینه ای نخوام بکنم بودن توی مکان های زیبا و حتی خونه های زیبا و بزرگ و گران قیمت
الان کنگان هستم و هوا بشدت عالی هست و جای همتون خالی
هوا بهاری و باورنکردنیه باران رحمت الهی داره میاد که اصلا دیوانه کننده هست و من تا ساحل زیبا فقط 5 دقیقه فاصله دارم
امروز صبح زود قبل از طلوع زیبای خورشید رفتم کنار ساحل و یکجا نشستم
دوستان جاتون سبز عجب آرامشی عجب محیطی عجب نسیمی عجب موجهای روانی که چقدر آرام بودند و فقط به افق نگاه میکردم و میگفتم خدایا ازت بابت همه چیز ممنونم همه این نعمتها و این شرایطی رو که دارم بخاطر لطف تو هست و تو من رو به این مرحله از زندگی رسوندی اعتبار همه این ها از تو هست و من هیچ دخالتی درش ندارم و اگر تو دستم رو نمیگرقتی و اگر تو هدابتم نمیکردی قطعا من از گمراهان بودم
و کلی باهاش عشق بازی کردم و لذت بردم توی راه سایت رو باز کردم و فایل صوتی رو دانلود کردم و الله اکبر به این آگاهی ها
الله اکبر به این عظمت خدا
الله اکبر به زیبایی
خدایا چطور این کارها رو انجام میدی
چطور …..
استاد عزیزم.بخدا همه این چیزهایی رو که دارم رو از شما یادگرفتم و همه اعتبارش رو میدم بخدای مهربان
درسته هنوز به درجه ایمان شما نسبت به خدا نرسیدم اما به اندازه خودم و حتی بیشتر از خودم یادگرفتم و بیشتر از خواستم خدا بهم داده
امروز یک موروری کردم این یکسالی که برام گذشت
یادآوری کردم به خودم که چیزهایی رو که نوشتم قبل از سال قبل برای خودم که امسال بهشون برسم تقریبا 70 درصد بهشون رسیدم و اون 30 درصد الباقی هم ایراد از خود من بوده وگرنه همون هم میشد و البته که باید تماملم هم طی بشه
من با کلی ترس و نگرانی از آینده و خانوادم تصمیم گرفتم که مهاجرت کنم و برم توی دل ترسهام
این من نبودم که مهاجرت کرد بلکه خدای من بود که قاب ها رو برای من نرم کرد آدم ها رو آورد سر راهم و من رو به خواسته هام رسوند
من کلی پیشرفت کردم کلی رشد کردم کلی چیز یاد گرفتم کلی ارتباط ایجاد کردم و همه و همه به لطف خودش هست
من ایمان نشون دادم و حرکت کردم که همین حرکت هم به خودش میرسه
خیلی وقت ها هم بوده که الهام شده بهم و اما گوش ندادم و دیدم متیجش رو
اما بارها و بارها هم از خودش خواستم و کمکم کرده
من کارم رنگکاری دکوراسیون داخلی هست و عاشقشم و قبل از هر بار رنگ زدن و پیستوله دست گرفتن به خدای خودم میگم خداجونم خودت دستم شو پیستوله ام شو رنگم شو و بشین رو کار تا هم خودت هم خودم و هم صاحب کارزاری باشه و بخدا همین اتفاق هم میفته
توی این زمینه من خیلی روی خدا حساب میکنم و قبلش میگم
اما توی خیلی زمینه های دیگه فراموش میکنم و باید بیشتر ازش بخوام
آهان ی موضوع دیگه هم هست اینه که من آشپزی رو خیلی دوست دارم و همیشه سعی میکنم خودم رو به چالش بکشم و غذاهایی رو درست کنم که تا حالا درست نکردم و قبل از هر کاری ازش میخوام که کمکم کنه و یک غذای خوشمزه رو بهم بده و اینقدر اون قضا خوشمزه و عالی میشه که بار ها و بارها دوستام وقتی از غذاهام خوردند لذت بردند و اون کسانی که نمیدونستند که این غذا رو کی درست کرده گفتند این دست پخت یک خانم با یک مامان حرفه ای هست و وقتی که شندیند و دیدند که من بودم اصلا تعجب کردند
آره توی این زمینه هم فقط از خدا میخوام و انصافا هم برام کمنمیذاره
حالا موردی رو میخوام بگم که گوش نکردم تا بیشتر یادم بمونه و حواسم رو بیشتر جمع الهامات کنم
ی بار قراربود اوستام بیاد دنبالم و گفت فلان چهارراه واستا تا بیام دنبالت
ولی قلبم بهم میگفت که باید فلان مکان وایستی چون اون حواسش نبوده و آدرس اشتباهی داده و من گفتم ن میرم همون جایی که طرف گفته وامیستم خلاصه رفتم و بعد فهمیدم که اشتباه رفتم و نباید اونجا باشم
اون لحظه به خودم گفتم که دیدی توجه نکردی به الهامت ؟؟؟من هزینه ی زیادی رو نپرداختم اما واقعا درس بزرگی رو گرفتم و سعی کردم که بیشتر به قلبم گوش بدم و این شد ملکه ذهنم و هربار همین موضوع رو یادآوری میکنم به خودم تا حواسم جمع باشه هزاران مرد دیگه هم بوده ولی مهم این هست که یاد بگیرم تا به قلبم بیشتر گوش بده
استاد عزیزم خودت هم میدونی که نمیشه روی این فایل های توحیدی قیمت گذاشت وقتی سایت رو باز کردم منتظر دیدن بنر فایل 4 ام از فایل های قبل بودم ولی وقتی که دیدم نوشته توحید عملی 10 خیلی خوشحال تر شدم و میدونم که این پاشنه آشیل من هست و باید هربار توش بهتر بشم
از صبح تا الان 3 یا 4 بار این فایل رو گوش کردم و هربار از خدا بابت وجودت شکر کردم که خدایا چطور من رو سر راه این بنده موحدت قرار دادی و چطور داری من رو هدایت میکنی
و هربار اشک ریختم از این آگاهی هایی که بر قلبم نشست و هربار تشنه تر شدم برای باز شنیدنش
چه مثالهای بجایی زدید از داستان یوسف پیامبر و فالوور داشتن
الان توی مرحله هستم که بهتر الهامات رو میشنوم و بهتر عمل میکنم البته خیلی کار دارم هنوز اما خیلی بهتر از قبل خودم شدم
امروز و اینجا میخوام از خدای خودم تشکر کنم که هدایتم میکنه
و بعد از خودم تشکر کنم و بگم جواد جان دمت گرم که ادامه میدی دمت گرم که میخوری زمین و دوباره بلند میشی دمت گرم که ناامید میشی اما کم نمیاری
دمت گرم که هر بار سعی میکنی بهتر و بهتر بشی
استادم عزیز دلم دورت بگردم که امروز هم به ندای قلبت گوش کردی و این فایل ناب رو ارائه دادی
خدا شادی بی نهایت بهت بده
از همین جا از همه دوستان عزیزم هم تشکر میکنم بابت کامنتهای خوبشون
در پناه نور و عشق الهی باشید
سلام دوست عزیزم آقا جواد
کامنت زیباتو خوندم و کلی لذت بردم چه قدر بهم انگیزه داد.انگیزه برای ادامه دادن انگیزه برای حرکت کردن و دل سپردن به الله.
اینک نوشتی قبل از طلوع خورشید رفتی لب ساحل و صدای موج ها…
نمیدونی انگار با خوندنشون داشتم اون لحظه رو زندگی میکردم آخه جز یکی از تصویر سازی هامه چون من فقط یک بار قبل از طلوع خورشید لب ساحل بودم و دوست دارم ک دوباره اون لحظه رو تجربه کنم و میدونم ک چه آرامشی داره و چه صحنه زیباییه.
خداوندپدرتونو قرین رحمت کنه.در مورد شغلتون ک به خدا میگید دستم شو پیستولم شو رنگم شو کاملا درک کردم که چی میگید چون پدرم رنگکار سرویس چوب هستن و تو کرج خیلیا که حوزه کاریشون با سرویس چوب منزل مربوط میشه میدونن که کار پدر من جزو بهترین رنگ هاست.
واقعا تحسینتون میکنم که اشپزی میکنین و دستپخت خوبی دارین.
در مورد الهامات بگم که دیشب به یک مهمونی خانوادگی دعوت شدم و قلبم میگفت نرم و قرار هم بود که نرم ولی دقیقه آخر منصرف شدم و رفتم وبعد به این نتیجه رسیدم ک اگ میموندم خونه و کارامو انجام میدادم خیلی بهتر میشد.و این درسی شد ک همیشه به حرف قلبم گوش کنم.
براتون آرزوی بهترینا رو دارم امیدوارم به هر آنچه ک در زندگی میخوایید برسید.
به نام خدا
سلام به زهرا خانم عزیز
خیلی خوشحال هستم که کامنت های شما رو میخونم و چقدر لطف دارید که کامنت برام میذارید
خداروشکر که که کامنتم کمکی کرده که البته از من نیست از لطف خودش هست
چقدر خوشبختم که پدر شما هم در این زمینه هستند و استاد بنده اند
آره جاتون سبز دیدن طلوع و غروب خورشید اون هم کنار دریا حس فوقالعاده ای داره باید باشید تا حسش کنید و میدونم که به زودی براتون اتفاق میفته
همیشه یکی از آرزوهام بوده و هست و دیدن غروب و طلوع خورشید و راه رفتن روی ماسه های گرم و مرطوب ساحل
و بسیار شاکر خدا هستم که الان اینجا هستم و از رحمتش بیشتر استفاده میکنم
براتون بهترین ها رو میخوام از خدای مهربان در پناه خدای بزرگ شاد باشید و ثروتمند
﷽
به نام خداوند بسیار بخشنده ومهربان
سلام به استاد عزیز و همه دوستان مسیر سعادت وموفقیت
بسیار خوشحالم از شنیدن این فایل زیبا
همه چیز خداوند است همه چیز رب العالمین است همه چیز قدرت واحد خداوند در این جهان دنیوی است هدف ما از وجود در این جهان نزدیک تر شدن به منبع نعمت و برکت و فراوانی خداوند یکتا است همه چیز خداوند است هدف ما از وجود در این جهان زیبا بیاد اوردن وتجربه فیزیکی بیشتر از شناخت قدرت خداوند است شناختی که پاداش ان هر انچه لذت بخش است میباشد و چه لذتی بالاتر و بهتر از فضل ورحمت خدارا دریافت کردن
تمام بهترین و عالی ترین کتاب های موفقیت بهترین و عالی ترین دوره های اموزشی موفقیت اصل آن نزدیک تر شدن به خداوند است تمام منطق های اصولی علوم ودانش ها میخواهد نزدیک تر شدن به منبع عظیم این هستی خداوند یکتا را فریاد بزند.
و چه کتابی چه راهنمایی برای موفقیت بهتر از قران !؟
خدای عزیزم شکرت بابت وجود این کلام تو که بهترین و عالی ترین مسیر موفقیت را نشان میدهد
همه چیز توحید است همه چیز رب العالمین است به میزانی که به خداوند یکتا نزدیک میشویم
خداوند عظیمترین بزرگترین مغرور ترین قدرت هستی است هیچ چیز و هیچ کس قدرتی ما فوق قدرت خداوند نیست
ما هیچ هستیم ما هیچیم همه چیز الهام خداوند است همه چیز هدایت خداوند است
خدای بزرگ من هیچی ندارم جز انچه که از فضل ورحمت تو به من میرسد خدای بزرگ سپاسگزارم به خاطر فرصت عالی زندگی که در اختیار من قرار دادی خدای بزرگ سپاسگزارم بابت نفس کشیدنم خدای بزرگ سپاسگزارم بابت جریانی عظیم از ثروت و فراوانی که مانند رودخانه ای عظیم در زندگی من جاری کردی خدای مهربانم سپاسگزارم بابت این نظم بینظیر این جهان مادی خدای عزیزم تو قدرتی هستی که این سیاره زمین به وزن 60 به توان 24 کیلو گرم را معلق در این فضای لایتناهی قرار داده ای توقدرتی هستی کهاین وزن عظیم را منظم میچرخانی تو قدرتی هستی که حیات ورشد ونمو را به این سیاره بخشیده ای خدای بزرگ چه بگویم از قدرت تو که توانایی من بسیار ناقص است خدای بزرگ چقدر خوشحالم که تو به من نزدیکی تو همواره به تمام بندگانت نزدیکی و هر فاصله ای هست ما خودمان ایجاد کرده ایم با گناهانی که بین من وتو فاصله انداخته خدای بزرگ ببخش گناهان من را گناهانی که این فاصله را ایجاد کرده است ببخش که تو بخشاینده ترین بخشندگانی
خدای بزرگ توتنها تکیه گاه من هستی لا عماد من لا عماد له
خدای بزرگ توتنها قدرتی هستی که ترس من را به امنیت تبدیل میکنی
خدای بزرگ تومنبع ارامش هستی تو منبع احساس خوب من هستی
خدای بزرگ بابت همه چیز از تو سپاسگزارم
خدایا من سخت محتاج هدایت تو هستم خدای عزیزم دستان کوچک من را بگیر که امیدم فقط به تو است
در پناه رب العالمین باشید
به نام خداوند بهار، محمد، سلیمان، خدیجه، یوسف و ابراهیم
بنویسم که قلبم آرام شود، مثل کاری که استادم کرد، توحید عملی ده را ضبط کرد تا آرامشی توحیدی بر قلبش حاکم شود.
دیروز که فایل را دیدم در مسافرت آخر هفته ام بودم و الان در رختخوابم در خانه ام.
استاد جان، دوره ی احساس لیاقت سفر درونی در من آغاز کرد که هنوز در آن سفر هستم. حس کسی را دارم که به یک منطقه ی خوش آب و هوا رفته و آنقدر خوش میگذرد که نمیخواهد برگردد. دوره ی احساس لیاقت همان حس را برایم دارد. آبی است بر کویر تشنه و ترک خورده ی وجودم. مکمل دوره ی عزت نفس، ثروت، قانون سلامتی و ساختن باورهاست. چه مطالبی در این دوره گفته شد و چه ها که در من تغییر نکرد.
امشب مینویسم تا بتوانم با نوشتن و خواندن این متن، ذهنم را در آغوش بگیرم و با محبت و دستاوردها رام ترش کنم.
شنبه عصر راه افتادیم به سمت ادیرنه، من باید از زیبایی های اطرافم شروع کنم تا هدایت شوم به زیبایی های بزرگتر، با این منطق به ساده ترین شکل همه چیز را آماده کردیم و راه افتادیم، دو ساعت راه داشتیم. چقدر راه خوش گذشت، چقدر آواز خواندیم چقدر لذت بردیم تا رسیدیم به مقصد. ادیرنه مرا یاد قزوین میاندازد.
شهری قدیمی و پر تاریخ نزدیک پایتخت.
ادرینه نیز قدیمی و پر تاریخ هست آن هم در نزدیکی استانبول.
غذایی نخورده بودم چون همسرم گفته بود که جگرهای ادیرنه معروف هست. چی بهتر از این!
یک وعده غذا آن هم مطابق با قانون سلامتی، همان چیزی که در ستاره قطبی ام نوشته بودم.
رسیدیم در هتل. اسکان کردیم آن هم معجزه آسا ، چون من هیچ مدرک هویتی نداشتم و مأمور هتل گفت، استثناً برای شما قوانین را نادیده میگیرم و من در دلم گفتم:« قوانین برای من عوض میشوند.»
«من خدایی دارم که تمام آسمانها و زمین و هر آنچه مابین است را به تسخیر من در آورده است.
همه برای من کار میکنند.
اتفاقات به نحوی رقم میخورد که شرایط برای من بهتر، زیباتر، پر ثروت تر رقم بخورد.»
خدایا شکرت
این ها را مرور کردم و در اتاق مستقر شدیم و به سمت جیگرکی معروف ادیرنه رفتیم.
من گشنه، بعد از یک روز کار و رانندگی، با دل صابون زده برای غذای خوشمزه ی جیگر تابه ای، خورد تو بالم، وقتی فهمیدم این جیگرها قبل از پخت در آرد غلتانده میشوند.
همسرم و دخترم را همراهی کردم تا سر میز ولی من غذایی سفارش ندادم. در نهایت به همسرم و دخترم گفتم:« شما با خیال راحت میل کنید من از نشستن در این فضا در کنار شما حس خوبی دارم، بعد از این جا به رستوران دیگری میرویم برای غذا، اگر غذای مناسب من داشت میل میکنم در غیر این صورت تا فردا صبر میکنم.»
این هم به لطف قانون سلامتی است که باورهای غلط راجع به گرسنگی را در خودت تغییر میدهید و اینکه بدنت به دلیل استفاده از چربی ها تو را اذیت نمیکند و برای خوردن هر غذایی وسوسهات نمیکند .
آنها غذایشان را میل کردند و راه افتادیم برای کشف ادیرنه، رسیدیم به مسجد سلیمیه، مسجدی از شاهکار های، معمار سینان ، مردی که ششصد سال پیش زندگی کرده ولی متدهایش هنوز در دانشکده های معماری دنیا تدریس میشود.
احسنت به او.
نزدیک مسجد رستورانی بود و از حال و هوایش فهمیدیم که کباب و غذاهای این سبکی هم دارد.
واردش شدیم. بعد از ورودی، سمت چپمان مردی نشسته بود و غذای عجیبی جلویش بود. هیچ جا همچین غذایی ندیده بودم ولی مشخص بود که گوشت خالص است. پیش خودم گفتم من هم از منو همین غذا را سفارش خواهم داد. بلافاصله درخواست منو کردم و دریغ از حضور آن غذا در منو. مرا میگویی، یک نگاهی به غذای مرد و یک نگاهی به منو.
آخر کاسه ی صبرم لبریز شد. به مرد سلام دادم، گفتم :« شما چه غذایی سفارش داده اید؟ من هر چه منو را نگاه میکنم غذای شما را پیدا نمیکنم.»
مرد با خوشرویی از جایش بلند شد، سمت ما آمد و گفت:« غذای من داخل منو نیست، من شکارچی هستم و چیزی که میخورم اردکی است که شکار کردم. بگذارید برای شما هم بیاورم.»
یک آن دیدم که مرد رفت داخل آشپزخانه و با یک بشقاب پر برگشت. میانه ی بشقاب، یک اردک کامل پخته شده بود.
کلی با ما معاشرت کرد و عکس هایش را نشان داد. عکس هایی که از شکارهایش گرفته بود. کلی غاز و اردک و خرگوش و ماهی و بلدرچین و پرنده های دیگر که من نمیشناختم.
وای خدای من، رزق من بر من مشتاق تر است. او مرا تعقیب میکند و او به سمت من می آید.
خدایا شکرت
جانم برایتان بگوید که اردک و غذاها را نوش جان کردیم و با مرد شکارچی هم صحبت شدیم.
فهمید که مسافر هستیم و بالای ده بیست بار گفت بیایید «مدرسهی قدیمی بایزید» و از آنجا به من زنگ بزنید، خانهان کوچه پشتی آنجاست ، هم آنجا را میبینید هم با همسرم آشنا میشوید و با هم قهوه خواهیم نوشید.
وای خدای من تو از من میزبانی میکنی، از تو ممنونم.
موقع خداحافظی شماره های مان را رد و بدل کردیم و دل به نشانه ها سپردم برای دیدار فردا.
فردای آن روز تمام شهر را گشتیم و «مدرسه ی قدیمی بایزید» را برای آخر گذاشتیم که اگر قرار بود با مرد شکارچی ملاقات کنیم با خیال راحت و با حس خوب باشد.
حوالی عصر همسرم تماس گرفت و مرد شکارچی آمد دنبالمون و ما را برد به خانه شان.
چقدر گفتگوهای شیرین داشتیم و خندیدیم. همسر مرد شکارچی کلی از بافتنی هایش را به ما هدیه داد و گفت از این به بعد در ادیرنه غریب نیستید. فصل گیلاس هم بیایید. ما منتظر شما هستیم.
در تمام لحظات سعی کردم که اعتبار همه چیز را به خدا بدهم. به خودم یادآوری کردم، هیچ کدام از این اتفاقات ساخته ی تو نیست تو فقط فرکانس های درست فرستادی و این هم نتیجه.
خدایا شکرت.
اما خدایا میخواهم توبه پذیریات را به رخم بکشی.
خدایا توبه ی مرا بپذیر اگر آنی اعتبار چیزی را به خودم بده. آن فرکانس را بپوشان و به جایش برایم رحمت و خیر بنویس، همانا که تو غفور و رحیم هستی.
چقدر خوبه که اینقدر بر بال خدا پرواز میکنی…
رزق من مشتاق تر از من است، اگر فقط همین یک جمله رو باور کنیم تموم مسائلمون حل میشه
چقدر خوبه که استقامت میکنی و چقدر خوب گفتی که قوانین برای من عوض میشوند،چقدر این نوع نگاه توحیدی راه گشا است….
خدا رو شکر
سلام استاد عزیزم
ایمان به غیب . ایمان به کسی که با چشم دیده نمیشه اما تمام کارها را برات انجاممیده تو را مدیریت میکنه بهت میگه کجا برو کجا بایست کجا حرف بزن کجا سکوت کن . بهت میگه چکار کن چی بگو به کی بگو اون تو را راه میبره اون تو را هدایت میکنه اون دیده نمیشه ولی هست و خیلی مسخره س که باورش نکنیم آخه با ابزارهای محدودی مثل چشم و گوش و دست و پا چجوری میخواهیم اون عظمت را ببینیم . ولی هست . میفهمم استاد میفهمم ایمان به غیب را . مؤمنین کسانی هستند که به غیب ایمان می آورند فعل مضارع را میفهمم استاد . هر لحظه ایمان می آورند چون اون لحظه به لحظه ما را مدیریت میکنه و ما لحظه به لحظه باید ازش استفاده کنیم . هرلحظه من بپرسم و اون به انواع روش ها هدایتم کنه . و من گوش کنم و عمل کنم و این عمل کردن به هدایت ها یعنی که من وجود دارم یعنی که من عضوی از این جهان و تکه ای از آفرینش هستم . یا ایها الذین آمنوا عملوا الصالحات… و من چه درک بهتری از این تکرار قرآنی پیدا کرده ام که مؤمنین کسانی هستند که عمل میکنند و برای مؤمن شدن باید به غیب و به اون نیرویی که از چشم ما پنهان هست ایمان آورد و نشانه داشتن ایمان ، عمل کردن به هدایت های این نیروست و این اعمال گوناگون هستند .
انّ سعیکم لشتی …. اما سعی شما پراکنده است …. پراکندگی یعنی پراکنده عمل کردن و تنها به هدایت اون یک نیرو عمل نکردن …. بارها به این آیه فکر کردم و حالا شاید درکش کرده و به جواب رسیده باشم . اعمال انسان پراکنده هست و این پراکندگی براحتی دیده میشود . سعی های پراکنده یعنی عمل هایی که صالح نیستند و از مؤمنین سر نمیزنند و شاید تفاوت سعی و عمل همین باشد که سعی در پراکندگی است و عمل در انجام هدایت های اون نیروست . سعی در دست و پا زدن ها و شرک ورزیدن هاست و عمل حالتی است که انسان در فرکانس دریافت هدایت قرار میگیرد و به آنچه از خداوند دریافت میکند عمل میکند . سعی در آویزان شدن آدم ها به آدم ها و به غیر خداهاست که جهان را از نظم خارج کرده و بقول خدا پراکنده میکند . اما عمل در وصل شدن به یگانه نیروی خلق کننده جهان است و تصور کنید حالتی را که همه انسان ها در خطوط موازی به یک نیرو وصل شوند و نظم حاصل از این پیوند را تصور کنید و خلافش را تصور کنید که به تعبیر قرآن ان سعیکم لشتی ، که موجودات در پی یافتن خوشبختی به دامان هم بیفتند و چه آشوبی به پا میشود و پراکندگی ایجاد میشود .
سلام ب دوست عزیزم، اندیشه جان
ب خودم گفتم آخ جون کامنت اندیشه،کامنت شما برای توحید عملی نوشتن رو باید در یک مکان آرام با دل و جان بخوانم.چرا ک توحید رو در کامنت های شما ب وضوح میشه دید.
چه درکی چه کامنتی بسیار تحسین تون میکنم، خداروشکر برای حضور چنین دوستان نابی در زندگی ام، چه سعادتی بالاتر از این.
تفاوت سعی و عمل
چه زیبا گفتید، سعی یعنی هر وقت خودم خواستم زور بزنم، هر وقت خدا رو فراموش کردم و اعتبار همه چیز را ب عقل و توانایی و استعدادم دادم.و قول استاد باید این فروتنی در برابر خداوند رو همیشه ب یاد خودمان بیاریم چرا ک فراموش کاریم. چون کسی در اطراف مان از حضور خداوند در زندگی اش صحبتی نمیکنه، چون از بچگی یاد نگرفتیم.
هرجا کارم ب سختی پیش میرفت، هرجا دیدم دارم زور میزنم یاد این آیه بیوفتم ان سعیکم لشتی، ینی یادت باشه داری رو خودت حساب میکنی.
از خدا میخوام فراموشم نشه این روان شدن زندگی ام در این روزها رو، این روزهایی ک بندگانش بسیج میشن تا من تیک خواسته های ستاره قطبی ام رو بزنم با عزت با نهایت عشق و احترام.اینکه من نمیدونم در بک گراند چه اتفاقاتی می افته ولی همزمانی هاش رخ میده برام. همون ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند.
ب خودم میگم ینی واقعا تو چقدر فراموشکار و ناسپاس خواهی بود ک این مسیر رو گم کنی؟ نمیدونم آیا گم خواهم شد یا نه فراموشم خواهد شد یا نه. ولی در این مدتی ک عضو سایت بودم ب یاد نمیارم بیراهه رفته باشم و همیشه سپاسگزار لطف و محبت خدا بودم ک دستم را محکم گرفته و نگذاشته ب بیراهه برم.
یعنی خوشی چقدر بزنه زیردلم ک فراموش کنم دیدن نتایج نکات مثبت زندگی ام رو، دیدن نتایج سپاسگزاری ام رو، فقط همین دو مورد چنان چرخ زندگی ام رو روان کرده ک میگم چقدر ساده بوده و من سالها ب خودم زحمت میدادم، چقدر زندگی زیبا و لذت بخش و آسان بوده و من سخت میکردم برای خودم. و این شیرینی اش خیلی می ارزد برام فکر نکنم بتونم ترکش کنم. چون فکر کردن ب شرایط گذشته برام ترسناکه.
همیشه مریم جان برایم بهترین الگو بودن، ک چه استاندارهای بالایی برای زندگی شان دارند، طبق گفته خودشان حرص و ولع دارن برای شنیدن آگاهی ها، من هم ب دنبال باکیفیت ترین زندگی هستم و تعهدم را نشان میدهم و به هیچ عنوان ب کم قانع نمیشوم. میدونی این روزها روی روابط خیلی حساس تر شدم ب خودم میگم من با فردی وارد رابطه میشم ک بتونم دو کلام حرف درست حسابی بزنیم، بتونم ازش فقط و فقط یاد بگیرم مثل خانم شایسته جان ک انقدر مشتاق هستند و ب بهترین فرد هدایت شدند.حتما ک لایق اش هستن. و بالاترین اولویتم همین مکالمات مفید و سنجیده و یاد گرفتن بیشتر از یکدیگر هست.
این جملات چه درک زیبایی بود، چه زیبا اهمیت توحید رو توصیف کردی.
تصور کنید حالتی را که همه انسان ها در خطوط موازی به یک نیرو وصل شوند و نظم حاصل از این پیوند را تصور کنید و خلافش را تصور کنید که به تعبیر قرآن ان سعیکم لشتی ، که موجودات در پی یافتن خوشبختی به دامان هم بیفتند و چه آشوبی به پا میشود و پراکندگی ایجاد میشود .
سپاسگزارم، در پناه الله باشی دوست عزیزم.
بنام الله رب بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم مریم جان
سلام به خانواده ی عزیزم
میخوام جریانی بگم خیلی واضح بود برام که من داشتم به غیراز خدا حساب باز میکردم
سال گذشته یادمه چندروزی تعطیل بود فک کنم 3یا4روز گوشهای من درد شدیدی گرفت طوری که اصلا آروم قرار نداشتم از اونجا که تعطیل بود اومدم خود درمانی به گوشام عسل زدم گوشام عفونت شدیدی گرفت
میخام با جزییات بگم تا برای خودم یادآوری بشه
پس انداز منم 20میلیون بود
بعداز مدتی کل دکترهای گوش حلق شهرمو آسفالت کردم از این دکتر به اون دکتر بعدش دکترهای تهران
که قشنگ علاوه بر پس اندازم 20میلیون کلی ازم انرژی گرفت اصلا تغییری نکرد گوشام و گفتن پرده گوشم پاره شده ریسک هست عمل کردنش و عملا فلج شده بودم چون سرکار میرفتم صداها متوجه نمیشدم و از طرفی سرزنش های خانواده که چرا اینکارو کردی حالمو ناجالب میکردن
باورتون نمیشه در عرض چندماه کلی دارو وقطره های مختلف و شستشوی گوش و نوار گوش غیره….. اصلا اصلا گوشم تغییر نکرد
ی روزی که خسته شده بودم بریدم به خدا گفتم من دیگه بریدم خودم کردم اما نمیدونستم اینطوری میشه خدایا میدونم با ذهن خودم رفتم این شد نتیجه خدایا میخام روی خودت حساب کنم
دیگه اصلا دارو استفاده نمیکنم بخدا گوشامو سپردم
حالم اصلا واقعا دگرگون شد
بعد از فک کنم 2هفته رفتم پیش دوستم که مطب ی دکتری کار میکرد دکتر عمومی بود رفتم گوشمو نگاه کرد گفت من متخصص نیستم برو این دکتری که میگم
رفتم دکتر خانم بود برای من ام آر آی نوشت انجام دادم
دکتر گفت گوشایی شما عفونتی نداره حتی پرده گوشات سلامت هست
وای باورتون نمیشه من تو ابرها بود ی از ی طرف نجوای ذهن که دروغ میگه تو گوشات عفونت داره
دوباره رفتم که مطمعن بشم دقیقا همین حرف دکتر تکرار کردن دیگه نجوای ذهنم ساکت شد
گوشای من سلامت شدن اونم وقتی سپردم بخدا
این داستان من یادآور خداوند مهربانم هست که فقط فقط فقط از خودش یخوام ذهن من کیلو چند
ایاک نعبدو ایاک نستعین