توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 6

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ ﴿٢١٣﴾

    پس با خدا معبودی دیگر را مپرست، که از عذاب شدگان خواهی شد.

    وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ﴿٢١۴﴾

    و خویشان نزدیکت را [از عاقبت اعمال زشت] هشدار ده،

    وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿٢١۵﴾

    و پر و بال [فروتنی و تواضع] خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر

    فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ ﴿٢١۶﴾

    پس اگر تو را نافرمانی کردند بگو: من از آنچه انجام می دهید، بیزارم؛

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ﴿٢١٧﴾

    و بر توانای شکست ناپذیر مهربان توکل کن،

    الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ ﴿٢١٨﴾

    هم او که تو را هنگامی که [برای عبادت] می ایستی، می بیند،

    وَتَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ ﴿٢١٩﴾

    و گردش و حرکت تو را در میان سجده کنندگان [مشاهده می کند،]

    إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿٢٢٠﴾

    یقیناً او شنوا و داناست.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عزیزم،استاد توحید من،استاد ابراهیم نشانم

    سلام به یارِ بی همتای استادم

    سلام به تموم رفیق های غار حرای من

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَىٰ أَهْلِهَا ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

    سلام و سلامتی و نور ورحمت و عشق الله یکتا به جسم و جان و روح توحیدی بندگان صالح خداوند

    خدای عزیز و دلبر و شیرین و قدرتمندم،به عقل و درک و ذهن من از نور خودت ببار که اگر تو کمکم نکنی،من از شر همزات شیاطین در امان نیستم،خدایِ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ به تو پناه میارم برای از تو نوشتن…برای عشقی که قلبم زیر بارِ سنگینیش در تلاطمه …صاحب روح و جان و نظمِ ضربان قلبم،به من اجازه ی صلات بده که من به هر صلات تو محتاج و فقیر ونیازمندم.

    سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ

    عزیزِ مهربان من سلام

    ازت سپاسگزارم که یکروز دیگه به من فرصت زندگی دادی،فرصت بیدار شدن،فرصت تجربه ی عشقت،فرصت یک قدم فهم بیشترِتوحید عملی….

    توحید،عشقی که بزرگترین سرمایه ی زندگی من شد.

    سرمایه ای که بین قلب و سینه ام حائل بود و من سال ها بیرون از خودم به دنبالش میگشتم…

    وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

    و بدانید که خدا میان آدمى و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گرد آورده شوید.

    عزیزِ مهربان،از تو و از عشق تو نوشتن،بسیار برام سنگینه،و تو میبینی دستانم به سختی روی کیبورد لپ تاپ در حرکتند…

    کمکم کن ….کمکم کن…..کمکم کن….

    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

    مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

    هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم

    غروبِ دیروز….

    من و خدا ….باهم رفتیم پیاده روی…

    ازون پیاده روی های دونفره ی عاشقانه …

    که دستش روی دوش من بود….

    مسئله ای بود که باید حل میشید…و من هیچ راه حلی براش نداشتم…

    پس مثل همیشه ….از بی عقلی و نادانی و ضعف خودم به قدرت و آگاهی و عشق مطلق رو آوردم….

    انتهای این پیاده روی….رسید به قسمت تاریک آرامگاه…

    جای راحتی برای نشستن پیدا کردم …و خداهم رو به روی من نشست…

    مثل همیشه گفت بگو سعیده…من میشنوم…من مشتاق شنیدن صداتم ….

    گفتم…خدا اومدم اینجا…که هیچ آدم زنده ای نباشه…من باشم و شما…

    گفتم خدا،تاریکی این قبرستان رو میبینی؟و این انسان های مرده که جز استخونی ازشون باقی نمونده؟ و هیچ کاری ازشون برنمیاد؟

    دوسال پیش …زندگی منم همینقدر تاریک بود…همینقدر بیچاره بودم…همینقدر درمانده و ناتوان … یادته؟

    خدا گفت…بهتر از تو میدونم …

    گفتم یادته؟توی آسمونت یک ستاره پیدا کرده بودم وهرشب باهاش حرف میزدم و میگفتم خدایا میدونم این ستاره رو تو فرستادی،میدونم صدامو میشنوی،نجاتم بده….یادته خدا؟

    گفت یادمه سعیده…

    گفتم تونجاتم دادی…تو نورت رو فرستادی….من مثل موسی…نورت رو توی تاریکی پیدا کردم…

    فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿٢٩﴾

    چون موسی آن مدت را به پایان برد و با خانواده اش رهسپار [مصر] شد، از جانب طور آتشی دید، به خانواده اش گفت: درنگ کنید که من آتشی دیدم، [می روم] شاید خبری از آن برای شما بیاورم یا پاره ای از آتش را می آورم تا گرم شوید.

    فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَىٰ إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿٣٠﴾

    چون نزد آن آمد، از جانب راست آن وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا رسید که ای موسی! یقیناً منم خدا پروردگار جهانیان،

    به قبرهای دور برم نگاه کردم….و به عکس جوونی که هم سن من بود اشاره کردم و بهش گفتم ببین خدا،این پسر هم سن من بوده،الان زیر خروار ها خاک خوابیده،اتفاقی که ممکنه یک ثانیه بعد برای من بیفته…

    من چه قدرتی دارم که بتونم جلوی مرگم رو بگیرم؟

    من میتونم ادعا کنم اگر نفسم رو بگیری میتونم برش گردونم؟

    اگر بخوای قلبم بایسته،نبضش رو برگردونم؟

    خدایا این قبرها رو ببین …

    این آدم هایی که دیگه نه صدایی ازشون درمیاد…نه نفسی…

    نمیدونم چند نفرشون قبل ازینکه بمیرند،تونستند بهت وصل بشند

    تونستن اصل روحشون رو پیدا کنند….

    گفتم خدایا…تو گفتی وقتی یکی میمیره،ما از شما بهش نزدیکتریم.

    فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ ﴿٨٣﴾

    پس چرا هنگامی که روح به گلوگاه می رسد

    وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ ﴿٨۴﴾

    و شما در آن وقت نظاره گر هستید [و هیچ کاری از شما ساخته نیست!]

    وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَٰکِنْ لَا تُبْصِرُونَ ﴿٨۵﴾

    و ما به او از شما نزدیک تریم، ولی نمی بینید.

    خدا گفت …آره من گفتم …

    گفتم ببین خدا…

    اومدم وسط این قبرها تا بهت بگم،من نمیخوام وقتی مردم ببینمت،نمیخوام وقتی دیگه فرصت بندگی ندارم،تازه اربابم رو پیدا کنم،نمیخوام وقتی تموم شدم،شروع بشی….

    گفتم استاد میگه…اگر حضرت موسی باهات حرف زده…پس حرف زدن باهات امکان پذیره…

    مثل همین الان که داری صدامو میشنوی…

    مثل الان که من نمیبینمت و تو منو میبینی

    لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ

    چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند

    گفتم خدایا…کجا میتونم برم که ملک فرمانروایی تو نباشه؟از کی درخواست کنم که قدرتش از تو بیشتر باشه؟از کی بترسم که دستش روی دست تو باشه؟

    تو خالق منی،تو فرمانروایی…من چی داشتم از خودم؟

    تو منو به این دنیا آوردی…تو به من چشم دادی…دست دادی…عقل دادی….

    خدایا …جواب تموم مسائل رو تومیدونی…توهم به من میگی…

    من بنده ی ضعیف توام…تو قدرت مطلقی

    من بنده ی محدود توام…تو نامحدودی

    من بنده ی نادون توام …تو علم کلی

    من بنده ی ناسپاس توام…تو خیر مطلقی…

    خدایا با تموم این خصلت های ناجورم…یک چیزی رو خوب فهمیدم…

    من جز تو خدایی ندارم….

    من جز تو اربابی ندارم….

    میدونی خدا….؟

    قبل ازینکه بمیرم و روحم از جسمم جدا بشه،تو منو هدایت کردی،تو نورت رو نشونم دادی،تو کمکم کردی کرو کور از دنیا نرم…

    بسم الله …دست منو بگیر…

    کمکم کن …

    من از عقل خودم هیچی نمیدونم ….

    و همراه با سوره ی سجده خوندم:

    «لا اله إلَّااللَّهُ حَقّاً حَقّاً لا اله إلَّااللَّهُ ایماناً وَ تَصْدیقاً لا اله إلَّااللَّهُ عُبُودِیَّهً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ انَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ»

    و آزاد و رها …از تاریکی های قبرستان به سمت نورش حرکت کردم…

    گفت حالا وقت گوش دادن به فایل چه کسی مالک توست…گفتم چشم…

    تموم شد…گفت حالا توحید عملی 6 رو گوش کن ….گفتم چشم….

    آرام شدم…آرام تر از هر آرامشی…

    و همراه باآهنگ انتهای فایل خوندم…

    ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد

    در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد

    کی شبروان کویت آرند ره به سویت

    عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد

    ما با خیال رویت، منزل در آب دیده

    کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد

    خوشحال و خندان رسیدم خونه …

    گفت برو دفتر مشقت رو بیار و از روی نوشته هات بخون…

    جلسه 6 قدم 1…

    گفت بخون تا جواب مسئله ت رو بهت بگم…

    خوندم…با شوق و اشتیاق خوندم تا رسیدم به اینجا:

    برگی بدون اذن خداوند نمیفته پایین،همه چیز تحت سیطره ربِ،من وصل میشم به رب واون همه ی کارها رو برام انجام میده،به قول قرآن،ما جن و انس رو آفریدیم برای اینکه بندگی کنند!

    پس من بنده ی خداوندم و اون اربابه،وظیفه ی من بندگی کردنه،وظیفه اربابم،ارباب بودنه!وظیفه ی رب،ارباب بودنه!ارباب قدرت داره،کارهارو انجام میده،برای بنده هاش همه ی کارهارو انجام میده

    یعنی این رابطه دوسویه ست،وقتی من فقط به خداوند توکل میکنم…ایاک نعبد و ایاک نستعین…بارها تو قرآن میگه:آیا خدا برای بنده ش کافی نیست؟آف کرس که کافیه!

    استاد ….جواب اومد…جواب واضح و روشن اومد….

    انقدر سریع و واضح که من ثانیه ای درنگ نکردم …

    سریع دفترم رو گذاشتم کنار و رفتم انجامش دادم…

    به سرعت نور…

    رفتم تو دل ترس هام….

    رفتم اون کاری که سال هاست میدونم باید انجامش بدم رو با قدرت خداوند انجامش دادم ….

    استاد…کی ترس هام رو ازم گرفت…؟

    کی کمکم کرد توی مسیر حرکت کنم و هیچ جا واینستم؟

    کی کمکم کرد که به جای حساب کردن روی عقل خودم،روی هدایت حساب کنم….؟

    کی یادم داد به جای دست های خدا….به خدا نگاه کنم…؟

    به جای حساب کردن روی آدم ها،روی خداشون حساب کنم؟

    به جای ترسیدن از آدم ها،از خداشون بترسم….؟

    یاد تعبیر قشنگ آقای عطار روشن میفتم …

    به نظر من سیستم جهان هستی مانند گلدکویست است. در گولدکویست بخشی از پرداختی زیرشاخه ها به سرشاخه تعلق دارد، در جهان هستی نیز بخشی از نعمت هایی که به زیرشاخه ها می رسد به شکل نعمت وارد زندگی سرشاخه ها می شود.

    من از شما یاد گرفتم و عمل کردم و زندگی ام متحول شد و هزاران نفر به واسطه من تغییر کردند. چندین برابر احساس خوبی که در انسانهایی که از برنامه های من استفاده می کنند به زندگی من و همچنین شما استاد عزیز وارد می شود. شما سرشاخه این جریان مقدس هستید.

    شما استاد….شما سرشاخه ی این جریان مقدس هستید…

    شما گلوی خداوند شدید تا صدای توحید رو به ما برسونید…

    استاد جانم…با اشک چشم هام برات مینویسم…

    سپاسگزاری از شما به کلمات نمیاد …

    لطفا همیشه باشید…

    همیشه از خدا بگید…

    واز این غار حرا مراقبت و محافظت کنید که خدا میدونه چه محمدها توی این غار به خدا رسیدند….

    استاد میدونی خدا داره الان دم گوشم چی میگه ….؟

    میگه سعیده…منم که این غار حرا رو نگه میدارم…..نگران نباش….

    وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ

    از خداوند طلب نور ورحمت و سعادت میکنم برای هممون…

    دعا میکنم هر روز بیشتر از روز قبل تسلیم رب العالمین باشیم…

    هر ساعت بیشتر از ساعت قبل سپاسگزارتر….

    استاد عزیزم…دعا میکنم

    به زودی ببینمتون…یا صداتون روبشنوم…یا ….

    نمیدونم…فقط عمیقا بهتون احساس نزدیکی دارم…

    دوستون دارم و عشق و نور الله رو از روشنی قلبم براتون میفرستم…از شمال ایران تا شمال فلوریدا….

    الهی که به قلب سلیمتون بشینه …

    به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 581 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1596 روز

      سلام به دوست عزیزم خانم شهریاری عزیز

      کامنت های زیبای شما را که میبینم یه شوق عجیبی پیدا میکنم چون میدونم بدون ترس از اینکه قضاوت بشی صحبت های خودت با خداونده و اونارو هم میایی اینجا مینویسی و چشمامونو خیس میکنی

      به راستی که فقط خدا برای ما کافیست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا

        و هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است. خدا کار خود را به اجرا مى‌رساند و هر چیز را اندازه‌اى قرار داده است.

        سلام به برادر عزیزم،آقا فرزاد

        از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.

        از خداوند متعال براتون خوشبختی روزافزون طلب میکنم و استمرار در مسیر الهی

        الهی که هر روزتون به نور الله روشن باشه و غرق احساس عمیق خوشبختی بی قید وشرط باشید.

        به راستی که فقط خدا برای ما کافیست

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2227 روز

      به نام یگانه خالق هستی

      سلام سعیده جان ، امیدوارم حالت عالی باشه و در پناه خداوند مهربان باشی

      سپاسگزارم به خاطر نگارش این دل نوشتهِ زیبا

      بی نهایت لذت بردم و یاد خدا در دلم زنده شد

      همیشه دیدگاه های شما من رو توحیدی تر ، زلال تر و آرام تر می کنه

      آرامش الهی رو برای قلب مهربانت خواستارم

      سعیده خانم، بابت عشق توحیدی ای که هر روز داره درونت، بیشتر شعله ور میشه، تبریک و تهنیت عرض می کنم

      عشقتون پایدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به محمد حسین عزیزم

        برادر عزیز راه دور من

        سلام وسلامتی و نور و عشق ورحمت و ثررروت الله کرور کرور به تموم زندگیت

        ازت سپاسگزارم مثل همیشه من رو شرمنده ی محبتت کردی،ممنونم که برام مینویسی،هر نقطه ی آبی برای من حکم نوری از سمت الله که اومده قلب من رو روشن کنه …

        محمدحسین جانم،چند روز پیش داشتم درمورد موضوعی با عزیزی صحبت میکردم و درمورد مسئله ای که براش پیش اومده بود، براش توضیح میدادم،و بهش گفتم وقتی شما فقط از خداوند درخواست میکنی نه از غیر خدا،به تعبیر ایه الکرسی،ولی وسرپرست شما خداست،پس بدون شک شما از تاریکی به سمت نور هدایت میشی،آروم و تسلیم پلن الله باش،برعکس کسانی که به طاغوت رو زدند و ازون ها خواستند …

        وقتی ازم تشکر کرد که ایه الکرسی رو به صورت پرکتیکال براش باز کردم بهش گفتم آلمست این آگاهی از من نیست و من خودم این آگاهی رو از کامنت محمدحسین جان یاد گرفتم.

        خواستم این موضوع رو بهت بگم که بدونی شاید خودت خبر نداشته باشی و اما خیلی ها مثل خود من از کامنت هات یاد میگیریم و تو موقعیت های مختلف برای توحید عملی بهتر ازش استفاده میکنیم…و مطمئن باش این عشقی که سرمنشاش از قلب سلیم شماست،تبدیل به نوری میشه که هزاران برابر به زندگیت میباره ….

        آره محمد حسین جانم… داداش عزیزم

        خدا همینجاست بین منو تو

        ساده ساده عین منو تو

        خدا همینجاست تو لحظه هامون

        بین نماز احساس و بارون

        خدا همینجاست تو بی کسی هام

        وقتی که از عشق معجزه میخوام

        خدا همینجاست واسه همیشه

        چشمات و واکن معجزه میشه

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان :)

        قلبِ فراوان برای تو

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      مریم دهقان گفته:
      مدت عضویت: 2193 روز

      سعیده عزیزم ، ازت سپاسگذارم بابت کامنت های ناب و خالصت، چقدر زیبا با خدا عشق بازی می کنی و چقدر زیبا در قالب کلمات به ما منتقل می کنی این ارتباط زیبات رو با رب. همیشه از خوندن کامنت هات لذت می برم . من هم در مهاجرت چالش های زیادی رو دارم تجربه می کنم و هر روز از خداوند طلب هدایت می کنم. قبل از مهاجرتم باهاش عهد بستم که ادامه می دم و بهش گفتم تو باید هدایتم کنی. مگه نه اینکه قدرت تویی، ارباب تویی، من فقط دارم مکان جغرافیاییمو عوض می کنم، تمام این جهان ملک توئه.پس محکم بغلم کن. تو این یک سال و نیم چالش های زیادی داشتم ولی کاملا حضورشو تو تک تک لحظه هام حس می کنم و پرقدرت ادامه می دم . تنها خداوند کافیست .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        مریم عزیزم سلام به روی ماهت

        ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی

        مریم جانم …

        بی نهایت تحسینت میکنم برای مهاجرتت…

        دعوتت میکنم بری آیه های قرآن درمورد کسانی که مهاجرت میکنند رو بخونی و ببینی چطور توسط خود الله تحسین و هدایت شده هستی….

        دست تو در دست مدیر کیهان و کهکشان هست…

        ما درگیر مرزبندی های روی زمینیم…

        ما ازین شهر به یک شهر دیگه میخوایم بریم کل وجودمون پر از استرس میشه…

        درحالیکه که اون داره کیهان رو مدیریت میکنه …

        مرزبندی های روی زمین برای الله..تیله بازی هم نیست…

        خدا باتوعه هرجا که هستی…

        هروقت نگران شدی،دستت رو بزار روی رگ گردنت تا نبضش رو حس کنی…

        بعد به خودت بگو…خدا ازین نبض هم نزدیکتره….

        هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

        اوست خدایی که آسمانها و زمین را در شش روزبیافرید آن‌گاه بر عرش (تدبیر عالم) قرار گرفت، او هر چه در زمین فرو رود و هر چه از آن برآید و آنچه از آسمان نازل شود و آنچه به آن بالا رود همه را می‌داند و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه کنید بیناست.

        مریم عزیزم بزودی بیا و از موفقیت های قشنگت بنویس…بیا و بگو خداوند چطور با هزاران فرشته به کمکت اومد…

        دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.

        قلبِ فراوان برای تو دوست نازنینم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          زهرا جعفرزاد گفته:
          مدت عضویت: 1490 روز

          سلام به دوست عزیز و دوست داشتنی ام سعیده خانوم

          چقدر لز خوندن کامنت شما لذت بردم

          کامنتی که واسه این فایل گذاشته بودین جنس متفاوتی داشت اما دستم نرفت که کامنت بنویسم

          الان دوست دارم بگم که چقدر شجاع هستید میرید توی قبرستان و ارامش دارید اونجا با خداوند صحبت میکنید ، لونجا با دیدن قبر ها چقدر درخواست های زیبا از خدلوند می کنید که من نمیخوام زمانی که وقت تموم شد تورو بشناسم

          زمانی اربابم بشناسم که وقتی برای بندگی نیست

          خیلی به دلم نشست این جمله

          گفته بودین که با خداوند رفتین پیاده روی؟ برای اولین حس کردم منم همین دیروز غروب با خودش رفتم بیرون

          همه چی متفاوت بود خیلی اروم بودم ، انگار همه چیز زیبا تر شده بود و من شجاع تر بودم

          بعدش که برگشتم به مامانم گفتم خیلی حال و هوای بازار خوب بود

          گفت شلوغ بود؟ گفتم نه

          بعد گشتم دنبال دلیل منطفی که چرا خوب بود؟ پیدا نکردم و فقط میدونم که خوب بودنش رو حس کردم

          گفتین که خدلوند ترس هاتون رو گرفته؟ میخوام بگم دقیقا چند ساعت پیش همین حس عمیق تجربه کردم ، دیشب قبل خواب یه تصمیمی گرفتم که همونم بعد از شنیدن هدایتی یکی از فایل های استاد تصمیم گرفتم و صبح توی دفترم نوشتم خدایا تو گفتی انجامش بده و من عید انجامش میدم ، بعد از خودم پرسیدم چرا الان انجامش نمیدم؟ جواب خودمو دادم که میترسم حقیقتا

          بعدش این شهامت اومد و پاشدم با ایمان رفتم انجامش دادم و جمله بعدی که توی دفترم نوشتم این بود: من این قدم رو برای تو برداشتم.

          بعد یاد زمانی افتادم که برای لولین بار رفتم اتاق فرار ، خیلی ترسیده بودم و از بغل دوستم تکون نمیخوردم ، و اون موقع با خده حرف میزدم که تو مراقبم باش

          روال بازی این بود که تک نفره هم باید میرفتیم تو یه اتاق و من اصلا جرعت اینو نداشتم خیلی میترسیدم

          برای اینکه ترسم بریزه از اون دختری که تنها رفته بود توی اتاق پرسیدم رفتی اونجا چیکار کردی و چطور باید انجامش داد؟

          اقا یهو کلید صندوق دادن به من و هولم دادن و یهو دیدم باید برم تنهایی برم تو بازی !!!

          فضا تاریک و ترسناک اصلا نمیدونستم حتی از کدوم سمت باید برم ، نمیدونم چطور شد من قدم برداشتم شجاع شدم گفتم انجامش میدم و زمانی که اون اکتور اتاق فرار با اون قیافه وحشتناکش اومد جلوم ، من در لحظه ترسم ریخت و اون فقط یه ماسک بود و قلبم بهم گفت برو جلو و همین اکتور رو دنبال کن تا مسیر رو بهت نشون بده

          منی که گرخیده بودم قبلش الان داشتم اکتور رو دنبال میکردم تا به اتاق اول برسم

          واقعا خداوند ترس هارو میگیره خداوند شجاعت میده

          چقدر لذت میبرم وقتی اینقدر زیبا خداوند رو از کلام خودش از قران خودش شناختید چقدر اگاهی زیبایی از قران دارید چقدر زیبا همون لحظه تو کامنتتون به ایه استناد میکنیدو خیلی ازش لذت بردم

          “هروقت نگران شدی،دستت رو بزار روی رگ گردنت تا نبضش رو حس کنی…

          بعد به خودت بگو…خدا ازین نبض هم نزدیکتره. ”

          چقدر پاسخی که دادید این جمله اتون برام زیبا بود

          گفتین که یه ستاره تو اسمون پیدا کردین که هر شب باهاش حرف میزدید و این ستاره نشونه ی شما بوده

          به این فکر کردم منم باید نشونه ای بزارم که یادم بمونه

          و بعدش که رگ گردن رو مثال زدین و فوق العاده بود

          در دسترس ترین نشانه و خالص ترینش که دقیقا ابنجا بود که دلم خواست براتون بنویسم و تشکر کنم

          خیلی راه حل عالی به من دادین و امبدوارم در اینده بیشتر از کامنت های زیباتون بهره مند باشم

          در پناه و اغوش پر مهر خداوند باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهرا کریمی گفته:
      مدت عضویت: 1750 روز

      خوشا کسانی که عاشق نورند. بسیار لذت بردم سعیده جان. از گفتگویت با خداوند. هرکسی این لذت را تجربه نمی‌کند.انگار حرفهای من بود که اززبان تو گفته شد با گفتن حرفهایت هم گریه کردم هم خندیم وهم طلب بخشش کردم وازش خواستم که من را هم از بندگان شایسته خودش قرار دهد.ازکسانی که درزیر پاهایشان نهرها جاریست. امین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مسلم محمدی گفته:
      مدت عضویت: 2574 روز

      سلام بر سعید جان، که مثل همیشه اشک مون رو در آوردی، البته میدونم که بقول خودت این حرفا رو خدا زده به وسیله سعیده، بنده توحیدی خداوند. خدایا چقدر عمیقی که هر کسی هر چقدر بخاد بشناستت، حتی اندازه یه قطره هم نمی تونه درکت کنه، چقدر بزرگی تو خدا که هر چه بپرذیم هم بهت نزدیک هم نمیبشیم. ممنونم سعیده جان با این حس خوبی که درونم زنده کردی. نفست گرم بنده دوستداشتنی خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      بنام خدای مهربان

      سلااام ب سعیده ی عزیزم

      خداروشکر میکنم بخاطر هدایتم ب کامنت سرشار از عشق و آگاهیت

      الهی صدهزار بارشکر

      بابت این تجربه های شیرین تر از قند

      خییلی دوسدارم ب این مرحله از توحید وایمان برسم

      از خدا هدایت مبخوام ک تواین مسیر منو ثابت قدم کنه و ایمانم و قوی تر کنه

      چقد قشنگ جواب سوالات ذهنم واز کامنتت دریافت کردم

      و الهامی ک بهم شده بود از طریق احساسم و باز اینجا تایید کرد خداوند ک مسیرت درسته

      فقط روی من حساب کن

      روی خدای آدم ها

      ن دستان خدا

      فقط از من بخواه

      فقط ب من بگو

      من قدرت مطلقم

      مرگ وحیاتت دست منه

      اینکه اجازه بدم خداوند مسیرو بهم نشون بده

      و بهش اعتماد کنم

      چون جواب همه ی سوالارو میدونه

      همه ی ایده هارو بلده

      و همه روبهم میگه

      ب راحتی

      نمیخواد من زجر بکشم

      فقط کافیه بهش وصل بشم

      با دست ودلبازی تمام همه رو بهم میگه و هدایتم میکنه

      الهی صدهزاررر بارشکرت

      مرسی عزیزم بخاطر وجود پراز عشقت

      ان شاالله همیشه موفق و پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 919 روز

      سلام برشما دوست عزیز.

      قابل تحسین هستید با این چنین دیدگاه توحیدی و باورهای توحیدی

      من از مطالعه کامنت های شما بسیار لذت می برم

      چقدر خوب با خداوند داری عشق بازی می کنی

      چقدر خوب شناخت بهتری از خداوند داری

      چقدر خوب با کلمات دل ها. را خوشحال می سازی

      چقدر خوب داری در زمان حال زندگی می کنی

      چقدر این کامنت های شما برای من جذاب و رویایی است

      من امروز کامنت های دوستان را مطالعه می کردم

      واقعا این سایت عباس منش و خود استاد عباس منش و خانم شایسته و این عزیزان با این درک خوب شأن از قوانین جهان هستی چی تحولی عظیمی را در ذهن من و امثال من خلق می کند

      از شما و این کامنت های زیبای تان یک گیتی ممنون هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرانجفی گفته:
      مدت عضویت: 1565 روز

      سلام سعیده جانم

      دخترخوب بازم حال دلمو دگرگون کردی با کامنت نابت.بامناجات های دلنشینت.تنم لرزیدبا جملت(نمیخوام تموم که شدم شروع بشی)

      خیلی دلنشین بوداین جمله.اعتراف میکنم که ازسالهای خیلی دوریکی ازدعاهام این بودکه خدایامحبت خودت روازم نگیروتالحظه مرگ باهام باش.

      وخیلی خوشحالم ازاینکه تاالان دعام موثرواقع شده.استادوخانواده ای پیداکردم که نفسشون خیرونور وبرکت.منوهدایت میکنندبه سمت خودش به سمت خیروزیبایی مطلق.

      سعیده جانم همیشه برات آرزوی خوشبختی وسعادت میکنم بابت اینهمه عشقی که باخدا ردوبدل میکنی تحسینت میکنم عزیزم.

      درپناه خداباشیدآمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 914 روز

      به نام الله مهربان

      سلام بر پروردگار جهانیان

      سلام بر بنده خاص و توحیدی اش استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی

      سلام بر بنده خوب خدا سعیده

      سلام بر تمام غارنشینان حرا

      سعیده عزیزم وقتی کلیپ توحیدی استاد رو دیدم گفتم خدایا تو از رگ گردن به من نزدیک تری و هر زمان با همه وجودم این رو باور کردم و هر زمان به خداوند توکل کردم و خودم رو به دستان پر قدرت و پر محبت و بی انتهایش سپردم خداوند درهایی رو به روی من باز کرده ک خودم می‌نشینم میگم خدایا بی نظیری اگر میخواستم با قدرت عقل پیش برم و یا کمک از غیر تو نمی‌دونم چه سرانجامی منتظرم بود اما هر آنچه سپردم به تو بهترین حالت ممکن رو برام رقم زدی

      یادمه پارسال دی ماه بود ک داشتم اشک می ریختم و میگفتم ببین خدایا حالم بده رسیدم به انتهای خط

      خدایا هدایتم کن

      خدایا روز قیامت اگر منو زنده کنی و بگی اینجا ها لغزیدی میگم شب‌هایی ک تا صبح اشک ریختم و هدایت خواستم چی پس من دیگه جایی ندارم ک برم هدایتم کن

      از نظر مالی در شرایط سخت بودیم از نظر بیماری پسرم یه تا اسپری برای آلرژی استفاده میکرد و دایم سرفه داشت و چه شب‌هایی ک تا صبح بالای سرش بودم پیش دبستانی نمی‌رفت و….

      بعد ک پناه آوردم به خدا

      و گریه کردم گفتم مگه کنارم نیستی مگه از رگ گردن به من نزدیک تر نیستی نجاتم بده من نمی‌دونم تو میدونی

      دستمو بگیر خدایا من ناتوانم من تسلیمم و با دوره ای از اساتید آشنا شدم ک بسیار برام پر برکت بود و منو به خدا نزدیک تر میکرد انگار خداوند مسیرش رو از طریق ایشان به من نشان دادن

      یادمه وقتی یاد گرفتم ک چطور ذکر بگم چطور باهاش صحبت کنم شبها رو به جای اینکه سخت بگذرونیم تا صبح کنار سرفه های پسرم ذکر میگفتم و با خدا راز و نیاز میکردم و انگار ناخواسته توجهم از روی نازیبایی ها برداشته میشد

      من خدا رو یه شب دیدم

      یک شبی ک 40شب بود از 40برداشتن ذکری برای بهبودی پسرم یک نور ک اومد و توی وجود منو پسرم

      البته ک اینجور ک استاد عباس منش بهم یاد دادن خدا رو نشناخته بودم ولی تصویر خدا رو فرداش کشیدم و زدم به دیوار خونمون به بچهام گفتم این خداست خدا این شکلیه ی نور

      ک همه جا هست توی قلب ماست فقط کافیه دستتون رو بذارید روی قلبتون و باهاش صحبت کنین

      و این شد شروع مسیر توحیدی من

      مسیر توکل من

      و نعمتها بود ک وارد زندگیم میشد

      اولش من یرزقه لایحتسب از جایی ک گمان نمی‌بردیم ماشین دار شدیم

      هنوز باورم نمیشه آخر هفته بود همسرم اومد منزل و گفت صبح بریم یه شهر های اطراف و من فکر میکردم ک اسنپ گرفتن اما وقتی رفتم بیرون از خونه دیدم ماشینی جلوی درب منزله

      بازم گفتم حتما از کسی قرض گرفتن

      اما وقتی سوار شدیم گفتن اینو خریدم

      من باور نمی‌کردم خدایا تو خیلی بزرگی

      سبحان ربی العظیم و بحمده

      خدایا با کدوم پول ما توی هزینه های منزل هم کم می آوردیم

      و تازه خدا چطور بیشتر گفت این نتیجه توکل های تو هست ک اونو بدون درخواست من به نام من زد

      نمی‌دونستم چی بگم فقط گفتم خدایا شکرت خدایا چطور بندگی تو کنم

      ک هر لحظه بندگی خدا به تمام زندگی دنیا می ارزد

      ایمانم قوی تر شد و گفتم وقتی میام در خونه خودت و اینجور همه چیز رو مهیا می‌کنی از غیب چرا نیام

      توحیدی تر شدم و قبل از اینکه اون ماشین به نامم بشه یک ماشین توی ایران خودرو به نامم در اومد و خدا پولش رو واریز کرد

      و زمان تحویلش شد مردادسال بعد

      می‌دونم ک بچه‌های اینجا فقط میتونن باور کنن ک با صفر با زیر صفر خداوند دستان خودش رو می رسونه و زندگیت رو تغییر میده

      اونقدر توحیدی شدم ک دیگه نمی‌تونستم تسبیحم رو از خودم دور کنم و خدا رو هر لحظه نخونم

      یه روز دیدم استاد عباس منشی شدم و دارم فایلهای توحیدی استاد رو میبینم انگار توی مدار استاد قرار گرفته بودم

      اشک بود ک جاری می‌شد

      هنوزم اشک هست ک جاری بشه

      همسرم هر جا به مشکل برمیخورد فایل چه کسی مالک توست رو واسشون میگفتم

      خدایا همه جا تو بودی همه جا تو هستی و غیر از تو فریاد رسی نیست

      مهاجرتمون به شهر دیگ و اجاره کردن یکی از خونه های خدا رو هم قبلا گفتم ک چطور خداوند هدایت کرد و انجام داد.

      تو همه لحظهام هر زمان ک از خدا هدایت خواستم بهترین نتیجه رو گرفتم

      بهترین رو بهم عطا کرده

      و امان از زمانی ک نجوای شیطان در گوشم زمزمه میکرد تو بودی تو متفاوتی وقتی می‌رسیدم به خانواده ام به کسانی ک دوست داشتم توی مسیر توحیدی باشند میخواستم نتیجه های زندگیشون رو تغییر بدم

      یادم می‌رفت خودم از خدا به اینجا رسیدم و هر کسی فقط خودش می‌تونه ناجی خودش باشه

      و صحبتهای من برای اونها انگار فخرفروشی بود برای دریافت نعمت ها

      و من نمی‌فهمیدم فقط احساسم بد میشد

      الآنم همینطوره

      گاهی نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و تا به عزیزانم میرسم شروع میکنم به هدایت و صحبت

      شاید ی تایمی گوش بدن و بگن بگو ولی فکر نمیکنم هیچ کدومشون سایت استاد رو سر زده باشند

      کم کم دارم سایلنت شدن رو یاد میگیرم

      استاد توی دوره 12قدم می گن باید بتونین سکوت کنین و بذارید نتایجتون صحبت کنه اگر کسی بخواد خدا خودش هدایتش می‌کنه

      استاد عزیزم و سعیده مهربانم

      یعنی هر زمان ک یه نگاه کردم و گفتم آفرین به من کاش بیان ببینن چه نتایجی دستمه بعدش یه پس گردنی خوردم ک اینها کردیتش از خداست

      اینها رو خداوند داده همه آنچه داری از خداست و منو سریع به مسیر درست هدایت کرده

      خدایا سپاسگزارم

      خدایا تنهام نذار

      خدایا اناعبدک الضعیف

      خدایا من محدودم و تو نامحدودی

      خدایا دست تو بالاترین دستهایت

      خدایا هر خیری از تو به من میرسه من فقیرم

      خدایا سپاسگزارم بابت تمام نعمت‌هایی ک به من عطا فرمودی و بزرگترین نعمت من این سایت و استاد هست و دوستان توحیدی. چون سعیده

      ک وقتی میام جان دوباره میگیرم مسیر برام روشن تر میشه میفهمم کجاها دارم بیراهه میرم

      سعیده جان من همیشه با خواندن کامنتت اشک میریزم چون خدا رو توی کامنت شما بیشتر احساس میکنم حرفهات میاد و روی قلبم میشینه

      و دوست دارم کامنتهام رو زیر فایل استاد در پاسخ و سپاسگزاری از کامنت شما بذارم.

      خداوند به شما سلامتی و طول عمر بده خدا برکت به زندگی شما بده

      ک هر روز پر فروغ تر از قبل باشید

      سپاسگزارم از استاد عزیزم ک وقتی فایل توحیدی میذارن من دستام میلرزه و همه کارهامو میذارم کنار میگم ببین اینو باید ببینی این تشنگی روحت رو برطرف می‌کنه

      و خدا رو شکر ک خداوند هم همه شرایط رو فراهم می‌کند برای دیدن این فایلها

      انگار خدا هم دوست داره بیاد کنارم باهم تماشا کنیم

      انگار خدا هم میگه بیا ببین من چقدر پیشت بودم چقدر هوات رو داشتم

      بعضی وقتها ک درگیر دنیا میشی از ذکر من غافل نشو

      خدایا دوستت دارم

      خدایا سپاسگزارم

      ای فرمانروای مهربان و بخشنده جهانیان

      با همه عظمت و شکوه و جلالت میای کنار من و به من میگی تو از وجود منی تو لایق بهترین هایی

      تو لایق بهترین نعمت هایی ،سلامتی،

      ثروت، عزت ،اعتبار ،عشق ،خانواده خوب ،رابطه خوب و….

      سعیده هنوز توی مبحث سلامتی ضعیفم هنوز با هر سرفه پسرم دلم می لرزه و همیشه این تکرار میشه

      سریع میرم سراغ دارو

      خدایا امشب ازت می‌خوام توی این موضوع هدایتم کنی

      این الگوی تکرار شونده رو چطور و با چه باوری تغییرش بدم

      خدایا هدایتم کن ک توجهم رو از روی این موضوع بردارم .خدایا من ضعیفم و ناتوان و تو قادر مطلقی دستی از دستانت رو برای نجاتم بفرست و هدایتم کن به مسیر درست

      نسبت به پارسال خیلی بهتر شدم ولی هنوز تکرار میشه هنوز پسرم پشت هم بیمار میشه و سرفه های شبانه داره و هنوز من درمانده ام و خدایا تو امشب منو هدایت کن مشرک نباشم

      لا اله الله

      الله اکبر

      لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

      سعیده جان دوستت دارم وجود ارزشمندی داری پایدار باشی

      در پناه خداوند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        زهرا علیپور گفته:
        مدت عضویت: 957 روز

        سلام به دوست عزیزم ماریا

        ماریا جان زندگی شما و اتفاقاتی که نوشتی خیلی شباهت به زندگی من داشت وقتی وصل میشی به اقیانوس دیگه هیچ ترسی توی وجودت نمیاد

        دوست خوبم تجربه ی سرفه ی پسرت رو منم دارم برای سالها پیش که دخترم کوچک بود و من چه شبهایی که بیدار بودم واز سرفه های مداومش ناراحت

        ولی دختر من یک مشکل کوچک قلبی داشت که با رفع اون مشکل به مرور زمان سرماخوردگی و سرفه هاش از بین رفت .والان برای خودش سالم وسلامت هست و ازدواج کرده و همه چی حل شد .

        دختر کوچکم هرماهی یکبار تهوع واستفراق براش پیش میومد و با امپول وسرم حل میشد ولی ما پیش یک متخصص گوارش رفتیم وایشون تشخیص دادند که به کاکائو حساسیت داره و ازوقتی ازاش استفاده نکردو یک دوره دارو استفاده کرد کلا خوب شد ودیگه این مسئله تکرار نشد .

        الان هم دخترم بزرگ شده وهیچ وقت این قضیه براش تکرار نشده چون ریشه شو پیدا کردیم

        میخوام بهت بگم ریشه شو پیدا کن

        و حلش کن چون با صبر کردن و منتظر خوب شدنش بودن هیج اتفاقی نمیوفتد .

        پزشکایی خیلی ماهری هستند که میتونی با مشورت گرفتن از خدا بهشون هدایت بشی ومسئلت براحتی حل بشه

        جای هیچ نگرانی نیست حتی ممکنه با یه شربت سرفه ی گیاهی خیلی سریع درمان بشه

        ولی تازمانیکه ندونی این سرفه به خاطر چیه ؟به خاطر حساسیته ؟یاشاید یه غذایی بهش سازگار نیست

        و خیلی از دلایل دیگه یی که ممکنه خودت که پیشش هستی بهتر بتونی پیداش کنی وبراحتی حلش کنی .

        دوست خوبم اصلا نگران نباش خود نگرانی هم بهش قدرت میده

        مطمئنم بزودی این هم حل میشه

        دوست داشتم تجربه ی خودم رو برات بگم امیدوارم به کارت بیاد

        درپناه الله باشی دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          مریم گفته:
          مدت عضویت: 914 روز

          به نام الله مهربان

          سلام و درود به دوست توحیدی ام زهراجان عزیز

          زهرای عزیزم از اینکه تجربه فوق العاده کاربردی تون رو برای من نوشتید از صمیم قلب از شما سپاسگزارم.

          این موضوع همیشه باعث آزار من بوده با اینکه دوره های استاد رو دارم توی خیلی از مسایل تونستم نتیجه بگیرم و باور سازی کنم اما این موضوع پاشنه آشیل من هست

          و اون روز خداوند هدایتم کرد ک بنویس و من گفتم چشم

          و الان ک کامنت شما رو دیدم بسیار خوشحال شدم

          چهارشنبه ای پسرم رو بردیم دکتر و ایشون گفتن عفونت لایه میانی گوش دارن باید چرک خشک کن مصرف کنن

          من توی این زمینه خودم رو سپردم به خدا

          گفتم خدایا تو میدانی و من نمیدانم خودت هدایتم کن اگر دیدی من آماده دریافت هدایت نیستم و الهامات رو نمی‌فهمم خودت بهترین ها رو برام رقم بزن من کارم رو به خودت سپردم ک تو شنوا و بینایی

          افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد

          خدا رو شکر چقدر برای بچه‌های دسته گلتون خوشحال شدم خدا حفظشون کنه

          شاید بزرگترین شرک من همین بچهام باشن و بخصوص پسرم ک البته میگم بچهام امانت خدا هستند اما از ی سویی صحبتهای استاد ک میگن اونها خودشون خدا دارن و رسالتی دارن ک خداوند خودش حافظ اونهاست و هیچ برگی بی اذن پروردگار بر زمین نمی افته.

          مادر بودن به نظرم سخت ترین کار دنیاست یا شایدم برای من اینجور بوده

          شایدم شرک من توی این موضوع زیاده .

          هر چقدر توی دوره عزت نفس استاد سعی میکنم قوی باشم و روی خودم کار کنم وقتی به مادر بودن و بچهام میرسم ضعف دارم

          قلبم درد میگیره نه اینکه به پروردگارم اعتماد نداشته باشم بچهام رو زیاد دوست دارم تحمل دردشون رو ندارم گاهی میگم خدایا اونها برای تکامل شاید باید مسیرهایی رو طی کنن تا قویتر و آگاه تر بشن

          اما بعدش میگم خدایا می‌دونم خودشونو خالق زندگیشون هستن اما میشه مسیر تکاملشون راحت باشه تو خدایی و قادر مطلق

          تو رحمانی تو رحیمی تو کریمی تو بزرگی تو غفوری یا ذالجلال و الاکرام یا رب العالمین

          همه چیز تویی اول تویی آخر تویی

          این روزها فقط با خودم میگم منم همچون حضرت موسی می‌خوام تسلیم بشم خدایا من به هر خیری ک از تو به من برسه فقیرم.

          خدایا استاد چه ایمان قوی داشتند استاد چطور توانستند در زمان از دست دادن فرزندشون صبور باشند و توکل کنن

          من یه بیماری میگیرن بچهام تمام آنچه توی دوره ها آموختم رو به کار میبرم و توی قلبم درد میکشم و میگم خدایا منو با عزیزانم امتحان نکن من همیشه ازت ایمان ابراهیمی خواستم ولی توی آزمون ابراهیمی رد میشم

          می‌دونم خیلی کار می‌بره ک این موضوع برای من درست بشه و باورهای قدرتمند براش بسازم و به ذهنم بگم ببین تو مادری اما اونها خدا رو دارن ک خداوند قطعا از تو بیشتر بچههات رو دوست داره

          من همینجا میگم خدایا منو ببخش ک مشرکم خدایا منو ببخش ک فکر میکنم بیشتر از تو خیر بچهام رو می‌خوام خدایا منو ببخش ک فکر میکنم بچهام نزد من عزیز ترن

          خدایا منو ببخش

          لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

          بازم از شما سپاسگزارم

          به لطف الله یه روزی منم میام از نتایج کار کردن روی خودم برای مسلمان شدن و تسلیم شدن و ایمان واقعی پیدا کردن به خدا بخصوص توی این مورد کامنت میذارم باشد ک خداوند هدایتم کنند به مسیر درست.

          کامنت شما هدایتی است از سوی خداوند برای من برای تغییر نگاهم و حل مشکلاتم

          در پناه الله مهربان باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            زهرا علیپور گفته:
            مدت عضویت: 957 روز

            سلام ماریا جانم

            منتظر خوندن خبر سلامتی پسرت هستم

            نگران نباش مطمئنم بزودی همه چی درست میشه این هم باعث میشه درک کنیم سلامتی بزرگترین نعمتیه که هرلحظه باید سپاسگذارش بود.

            وقتی نگرانی رو ازخودت دور کنی همه چی خودش حل میشه

            پس سعی کن هرروز شکر گزاری تو روی سلامتی بزاری و تصویر سازی کن که پسرت خوب شده

            مطمئنا همه چی سریع انجام میشه

            منتظر خوندن خبر سلامتی فرزندت هستم

            درپناه الله باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              مریم گفته:
              مدت عضویت: 914 روز

              به نام الله مهربان

              به نام خداوند هادی و هدایتگر

              سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی

              زهرای عزیزم سلام

              عید رو به همه دوستان توحیدی ام تبریک میگم.

              خدایا سپاسگزارم بابت تمام نعمت‌هایی ک در زندگی من جاری است

              خدایا بابت تمام لحظه های ک من رو هدایت میکنی و مرا رشد میدهی سپاسگزارم

              خدایا بابت ظرف وجودی ام ک هر روز بزرگتر میشه و من آگاه تر میشم سپاسگزارم

              خدایا سپاسگزارم که چون تو خدای مهربانی دارم

              خدایا سپاسگزارم که شروع سال جدید رو برای من یک تحول بزرگ ایجاد کردی

              زهرا ی عزیزم قرار شد با کارکردن روی خودم از سلامتی پسرم برای شما بنویسم و من می‌نویسم از تمرکزم روی خواسته هام روی هدف گزاری برای سال جدیدم روی توحیدی تر شدنم

              روی اعتماد به خداوند و درخواست الهام و هدایت از خدا

              یکی از اساتیدی ک هم‌اکنون توی ایران هستن. و دوره های موفقیت برگزار میکنند و من با ایشون مدارم بالا اومدم و به سمت سایت استاد هدایت شدم یک شب به خوابم اومدن و به من گفتن برای درمان بیماری پسرت باید فلان داروی گیاهی رو بگیری و بدی و همون لحظه انگار خداوند مرا بیدار کرد و من اسمی ک درست هم متوجه نشده بودم رو نوشتم توی یادداشت گوشیم

              و همون لحظه شروع کردم توی گوگل سرچ کردن با چشمان خواب آلود به خدا اعتماد کردم

              از اون گیاه اسکرین شات گرفتم و به طرز معجزه آسایی توی خواص ا‌ون گیاه درمان بیماری ریه و برونشیت و آلرژی و … بود

              فردا صبح که بیدار شدم مجدد تصاویر رو نگاه کردم متن ها رو خوندم و اشک ریختم و گفتم خدایا سپاسگزارم هر جور شده پیداش میکنم.

              به یک نفر گفتم که توی کار داروهای گیاهی هستن و ایشون یک لیست از غذاهایی ک نباید بچه بخوره و … برای من ارسال کردن ولی من میدونستم باید به دستور خداوند عمل کنم با همسرم مشورت کردم و گفتم ببینید این به من الهام شد توی خواب و باید تهیه کنم برای فشار خون هم مفیده آرامش بخش

              و ایشون خدایی همون روز برام هم خود گیاه هم عرقش رو تهیه کردن و من طبق دستور العمل شبها با چایی دم کردم و همگی مصرف کردیم

              جالب اینه ک این گیاه به چایی حضرت علی معروفه

              و خدایا سپاسگزارم ک به طریق معجزه آسایی پسرم بهبود پیدا کرده و مدتهاست خواب راحت می‌ره و عالی مثل یک پسره سالم و راحت و آرام می خوابه

              خدایا سپاسگزارم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      لیلا عفت گفته:
      مدت عضویت: 2008 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      دوست توحیدی وخالصم بسیار تحسینت میکنم وبرات آرزوی بهترین هارو دارم ازهرآنچکه که خودت دوست داری وعاشق اون هستی که خداوند سخاوتمندبهت عطا کنه

      سعیده جانم اینروزها فقط قلبم وچشمهام دنبال کامنتهای تومیگرده ونمیدونم چرا تورو مسیریاب اهدافم برام قرارداده که انگار خداداره باکامنتهای تو قدم بعدیمو بهم میگه

      بنویس دوست عزیزو موحدم بنویس از درکهای قشنگت که قلبمد به مرواز درمیاره وروحمو جلامیده ومسیرمو روشنترمیکنه

      سپاسگزارم عزیزم بابت نوشته های پراز توحید واخلاصت

      درپناه خدای زیبایی که اینروزهاداری باهاش زندگی وعشق میکنی درآرامش وحال خوش باشی بتمام آرزوهای قشنگت برسی عزیزخداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نسیم زمانی گفته:
      مدت عضویت: 1613 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم، سعیده ی نورانی، به قول یاسمن چراغ سایت:)

      سعیده جان باور کن کامنتت رو که داشتم میخوندم، تو اون پیاده رویت با خدا، که قشنگ الان حس و حالت رو درک میکنم و کاملا میتونم تصورت کنم در حال گپ و گفت با خدا بدون هیچ اغراقی، دلم میخواست به قول خودت دورت بگردم برنگردم:))

      چقدر خلوص و توحید و حس خوب و صداقت و بی ریایی و سعادت هست تو این نوشته ی زیبات و تو توصیفت از لحظات زیبایی که با خدا داشتی

      چقدر تحسینت میکنم

      و چقدر از ته دل آرزو میکنم روز به روز پیشرفتت، حس خوبت، آگاهی هات، ارتباط قشنگ و قلبیت با خدا و فرکانس ها و نتایجت روز به روز بالاتر و بالاتر بره

      دلم برات خیلی تنگ شده بود دوست قشنگم، برای حرف زدن باهات، کامنتهات رو همیشه میخوندم اما کلا مدتی بود خیلی کم فعالیت شده بودم تو کامنت نوشتن. خداروشکر که دوباره این سعادت رو نصیب خودم دارم میکنم:)

      دوسِت دارم یه عالمه و از ته دل

      بوس فراوان از راه خیلی دور

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      رضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1031 روز

      نهسلام سعیده ی عزیز

      این دومین کامنتی که ازشما میخونم و لذت میبرم و حس میکنم که تک تک این کلمات روح دارن ،چون از یک دل سرشار از عشق و تسلیم میان ،چقدر احساس فوق العاده ای آیه هایی که سره جای خودشون نوشته شدن و من با خوندن هر کدومشون موهای تنم سیخ شد و عاشق اشک هایی بودم که آرام از چشمام سرازیر میشدن و لذت بخشه این وصال این نزدیکی این نور هدایت که نزاشت ما ناآگاه بدون ملاقات روح و اصلمون از این دنیا بریم ، الله اکبر از این کامنت و این آیه های قرآن ،

      چشمان من تورا نمی‌بیند ،اما تو همه‌ی چشم ها را میبینی ،

      تویی که وقتی به عبادت می ایستم ،مرا تماشا می‌کنی ، تویی که اگر بخواهی قلبم متوقف شود ،توانی از خود ندارم ،قادر مطلق منو ببخش بابت تمام لحظاتی که غافل از یادت گذشت و تو غافل نبودی از من ،

      الله اکبر از این آگاهی ها ،از این عشق بی قید و شرط که بر وجودمان جاریست .

      چرا هنگامی که روح به گلوگاه می‌رسد و شما نظاره گر هستید ،اما هیچ کاری از دست شما ساخته نیست؟؟؟ الله اکبر ،الله اکبر ،الله اکبر

      خدایا بر من ببخش خطاهایم را خواسته و ناخواسته که به درگاهت سلاحی به غیر از دعا ندارم.

      سعیده ی عزیز نور چشم خدا ،زبان خدا ، عشق فرستاده شده از جانب خدا با این پیام الهی ،خوشا به سعادتت چون خیلی ها مثل من با خوندن کامنتت غرق در عشق شدن واز شدت این عشق اشک وصال ریختن ، وکیست رستگارتر از آنکه یاد خداوند را بر دلها می‌پراکند ؟؟؟

      دوست عزیزم بابت قطره قطره اشکی که از شوق این عشق و وصال با معبود بی همتایمان ریختم ،برات از رب یکتا نعمت های بهشتی خواستارم . و آرزو میکنم تا خداوند به هر شکلی که دوست داری در لحظات قشنگ زندگیت متجلی بشه .

      در پناه رب یکتا پیغام آور الهی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      حسام گفته:
      مدت عضویت: 1964 روز

      سلام سعیده عزیز

      درود بر شما خانم پرانرژی و با لیاقت و شایسته

      چقدر از هدایت خدا ممنونم که از وهابیتش توی کامنتهای عالی مثل کامنت شما دارم و کامنت زیبای شما رو خوندم

      منم صبح از خواب بیدار شدم و گفتم منم اول صب برم مث استاد ،،، ببینم دوستان چه کامنتی گذاشتن که کامنت شما اومد

      از خدا ممنونم که منو در مسیر کامنت زیبات گذاشت

      لذت بردم از تجربیاتت

      منم دارم مث شما هر روز بهتر میشم

      منم دارم هر روز ارتباطمو با خدا بیشتر میکنم

      چقدر تجربیاتتون رو دوس داشتم و باهاش حال کردم

      خیلی از اونا رو منم داشتم

      منم خیلی وقتا با خدا اینجوری صحبت میکنم

      اینکه گفتین

      خدا از وهابیتش چه نعمتهایی بهمون داده

      اینکه چقدر من فقیرم به اینکه جای خدا رو توی قلبم باز کنم بیاد اسباب کشی کنه بیاد توی قلبم ساکن بشه

      ولی اونجایی که گفتین

      استاد میگه…اگر حضرت موسی باهات حرف زده…پس حرف زدن باهات امکان پذیره…

      خیلی لذت بردم چون منم توی غار حرای خودم بودم و همونجا به خدا گفتم یالا باش اینهمه بهت گفتم تو خندونی

      تو خوش اخلاقی

      تو خوشکلی

      تو ثروتمندی

      تو خوشبویی

      تو ناز داری

      تو چقدر دوس داشتنی هستی

      و…تو…..

      الان وقتشه منو الهام کردی این کامنت رو از سعیده بخونم و منم بهت یقین پیدا کردم یالا باش منو به درخواست نامه ای که برات نوشتم برسون

      بعدش بهش گفتم خدا جون تو نیازمندترین نیازمندان هستی

      خدا بهم گفت چرا ؟

      مگه من رو بی نیاز مطلق نمیدونی؟

      منم گفتم از یه نظر آره

      از یه نظر نه ؟

      گفت چطور؟

      گفتم مگه خدا جون خودت بهم نگفتی اگه کمپانی بنز مجهزترین و پرآپشن ترین بنز و بهترین بنز از هر نظر رو تولید کنه ولی هیچکس سوارش نشه ….

      این بنز رو کی میتونه درک کنه

      چه سودی داره

      چه فایده ای داره

      انگار نه انگار که ساخته شده

      و هیچ استفاده ای برای هیچکس نداره

      پس منم که خدای توام اگه کسی منو نشناسه

      اگه به فایده ها و آپشن های من خدا کسی پی نبره و درکم نکنه

      پس من خدا چه فایده ای دارم.

      خدا جون من از این الهام تو فهمیدم که نیازمندترین نیازمندان هستی و فقیر هستی به اینکه من تو رو بشناسم

      با تو رفیق بشم

      درکت کنم

      به سمت تو بیام

      حالا من اومدم سمت تو پس نوبت توهه

      تو همه این کارا رو میکنی که من مث خودت به آرامش و شادی برسم

      پس ازت میخوام به راحتی منو به درخواستهام برسونی که به تو نزدیکتر بشم

      من مث موسی نیاز ندارم ببینمت

      چون هر روز هزاران مرتبه میبینمت

      اما از وهابیتت بدوره که برای باور سازی کمکم نکنی و میخوام درخواست های

      ناممو بدی

      همینجا صحبتم با خدا تموم شد.

      منم میخوام از خدا استفاده کنم

      من صبح ها توی تمرین جلسه 2 دستمو میبوسم و تشکر میکنم از خودم که قسمتی از خدا هستم

      اما به نظرم تجربه و ایده شما هم خیلی جالب و شیرین بود که گفتین اگه خدا برای موسی کافی بود برا منم کافیه

      سعیده جان میدونین احساس کردم شما هم مث مریم جان ، استادم ، دارین به صلح با خودتون میرسین.

      منم پاشنه آشیل بزرگم دوس نداشتن خودمه

      میخوام از این به بعد برا خودم بیشتر وقت بزارم

      سعیده جانم

      کامنت زیباتو سیو کردم

      دمت گرم دختر….

      دمت گرم خانم پرانرژی سایت

      خیلی چیزا از کامنتتون یاد گرفتم

      مثلا اینکه با خودتون صادق و مث دوست مهربون بودین و برای خودتون ارزش قائل بودین و پیاده روی با خدا رفتین

      منم تو نمایشگاه با خدا با هم کار میکنم

      و اینکه مثالتون رو کامل توضیح دادین

      امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید

      دوست دارم

      دمت گرم که باعث گسترش جهان شدی

      دمت گرم که باعث شدی اول صبحمو پرانرژی شروع کنم

      دمت گرم که باعث شدی یادم بیاد امروز مث دوست مهربون با خودم و خدای خودم صحبت کنم .

      ایول داری

      سعیده جان بقول خودت ” الهی دور سر مبارکت بچرخم

      میدونی منم شمالیم و گرگانیم

      دوست دارم همشهری جان

      ایول

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      حسنعلی سوختانلو گفته:
      مدت عضویت: 1051 روز

      سلام و وقت بخیر

      خلیی عالی بود.

      خیلی عالی ایات قران برای اثبات استفاده کردی..

      دوبار اشک من تو همین دیدگاه در آوردی.

      ایمل دیدگاهتون تو فایل های دانلودی واسم میاد.

      ممنونم که همیشه یه حول دهنده بودی. یکی که نصیحت نمیکنه و یادآور خوبیه..

      یه سوال هم ازتون دارم…

      شما حافظ قرآنی.؟؟؟

      اگر نیستی

      چطور آیه های مناسب پیدا میکنی.

      من خیلی خوشم میاد. و دوست دارم بدونم که چطور این کارو انجام میدی…

      ممنون میشم پاسخ بدید

      بازم سپاسگزارم بابت این تلنگری که بهم میدی..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به برادر عزیزم آقاحسنعلی

        سلام و‌سلامتی و عشق و نور‌ورحمت الله به جسم و جان و قلب سلیم شما…

        نقطه ی آبی شما،قلب من رو‌روشن کرد الهی که نور الله،تموم زندگیت رو روشن کنه…

        از لطف‌و‌محبتت سپاسگزارم بی نهایت،حقیقتا اعتبار این کامنت ها از‌من نیست،هرجا جمله ای از کامنت من،نور خداروبه قلبتون وارد کرد اعتبارش از الله ست…

        شاید باورتون نشه ولی خیلی وقت ها من هم حالم خوب نیست خدا منو میفرسته پای کامنت های خودم،میگه بخون سعیده…

        بعد خودم با تعجب جمله هارو میخونم و میگم این هارو من نوشتم ؟نه اصلا اینا کار من نیست….

        به قول خانم پروین اعتصامی:

        این سخن، پروین، نه از روی هواست

        هر کجا نوری است، ز انوار خداست

        برادر عزیزم امیدوارم یک روز سعادت حفظ قرآن رو داشته باشم اما نه من حافظ قرآن نیستم…

        من فقط زیاد قرآن رو میخونم.

        بیشترین چیزی در روز میخونم به لطف الله قرآنه …چه با کتاب چه با گوشی …

        این استمرار در مطالعه قران و دقت در معنی آیه ها که اونم لطف پروردگاره،باعث شده که اگر بخوام مطلبی رو‌بنویسم خود به خود یکسری آیه ها هماهنگ با اون موضوع میاد توی سرم و‌من هم سریع ایه رو سرچ میکنم و کپی میکنم همون قسمت کامنتم…

        باور کنید این شکسته نفسی نیست،واقعا حتی اینکه چه آیه ای کنار کدوم جمله بیاد هم کار من نیست…اون میگه و‌من مینویسم….

        همه چیز اونه ….همه چیز….

        هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

        ازتون سپاسگزارم برای پاسخ پرمهرتون و‌امیدوارم این تلگراف در بهترین زمان و‌مکان به دستتون برسه …

        درپناه الله یکتا…نورِ آسمون ها وزمین …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      میلاد گفته:
      مدت عضویت: 3812 روز

      سلام دوست عزیز روزت بخیر و شادی باشه

      برای اون آیه که نوشتید خدابین بنده و قلبش حایل میشه خواستم بگم معنی اشتباه هست بنظرم و من خیلی بهش فکرکردم و کلمه حول به معنی اطراف و چرخیدن خیلی بهتر معنی میده و اگه بگیم خدابین قلب و شخص درحال حرکته بنظرم بهتر میخونه و به قول خانم شایسته مهربان خدا همان احساس خوب ماست

      در پناه الله یکتاباشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به برادر عزیزم آقامیلاد

        از تذکر شما سپاسگزارم،ممنونم که معنی و مفهوم دقیق آیه رو برام نوشتید.

        قطعا همینطوره…خدا همه جا هست…و حتی این تعیین کردن مکان… مثل همین بین قلب وشخص حائل بودن…یا از رگ گردن نزدیکتر بودن…

        هم بخاطر فهم و‌درک منِ انسانه…

        که در تجسم من بگنجه…

        وگرنه که خدا همه چیزه… من …شما …استاد…و هرچیزی که توی این جهان مادی هست… همه ش خودشه….

        خداروصدهزار مرتبه شکر که ما قبل از مرگمون هدایت شدیم که کر و کور از دنیا نریم…

        و دعا میکنم تا آخرین لحظه ی عمرمون لحظه ای از مسیر خارج نشیم.

        وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا

        و بگو: پروردگارا! مرا به نیکی وارد کن و به نیکی بیرون آور و برایم از نزد خود نیرویی یاری دهنده قرار ده.

        درپناه الله یکتا باشید همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      سلام و درود بشما سعیده عزیز…

      دوستداشتم براتون بنویسم…

      قانون الهی هر چی پیش میرم و این متاهد بودن در مسیر راست و تسلیم بودن محض در برابر خداوند..بیشتر داره برام بولد میشه..

      حدودا اوایل هفته یه مسئله ایی برام پیش اومد..بازم مغز پلاستیکم ریخت بهم و من وارد فرکانس خلاف قانون شدم.الان یه هفته بیماری سخت گرفتم….

      هنوز درگیرشم….میخام بگم و بخودم یادآوری کنم…چقدر حرف زدن با درک کردن یه موضوع میتونه نتایج متفاوتی رو ایجاد کنه..

      یادم از گوش دردتون توی یه فایلی اومد…

      اینقدر این هفته از خداوند بخاطر برگشتم.طلب آمرزش خواستم.و اینقدر با خداوند صحبت کردم.گفتم خدایا منو ببخش من در برابرت هیچی نیستم.جز یه ذهن.نجواگر..

      بیشتر دارم این ناتوان بودنمان عاجز بودنمان را در برابر خداوند.درک میکنم…و این بیماری برای خودم خیر و برکت میبینم…

      و ازش درسها گرفتم!و همیشه بیادم بمونه…بخاطر داشته هام مخصوصا سلامتیمون سپاسگزارش باشیم…

      چون توحید داشتن.میتونه پاشنه تمام باورهای محدود کننده رو از بیخ بشکنه..

      من ناتوانی و جهنم قرار گرفتنم را به صورت واضح تو همین دنیای مادی ببینم…که همه چیز خودشه!

      ما بدون خداوند مانند همون سیاره بدون نور، سرگردانی بیین شهاب سنگها هستیم…که هر چی دارم پیش میرم بیشتر بیشتر متوجهش میشم.راه نادرست یعنی نابودی…

      همه چیز با خداوند جان میگیرد.فقط کافیه تسلیمش باشیم..تسلیم (یعنی من هیچی نمیدونم زور نزنم مقاومت نکنم.بزارم با احساس خوب و لذت بردن پیش بره.)همین تمرکز روی زیباییها و چشمان الهیمو هر روز بروی نعمتهایش باز کنم.و بزارم نور خداوند برام بدرخشه و منم عشق کنم…و این عشق پایدار…هدایت شدن و روی دوش خودش نشستن…

      ولی به لطف خودش این هفته کنترل ذهن زیادی میطلبید،و تونستم به لطف خودش زیپ دهنمو ببندم و فقط از خودش یاری بخام.

      چون همه چیز خودشه با خودش دنیا و آخرتم میتونه با خوشحالی و حال خوب امتداد پیدا کنه!.و زندگی خوبی را در همین دنیای خاکی و سرای پایدار داشته باشم..

      خدایا سپاسگزارم هر خیری از جانب تو بهم برسه من ناتوان و محتاجم در برابرت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        معصومه سلمانی پور گفته:
        مدت عضویت: 1037 روز

        سلام فاطمه جان.

        شبتون بخیر

        امروز از هر طرف و سمت و سو نشانه اومد و میدونم بازم میاد چون ازش خواستم که نشانه هاشو ببینم و.امروز ی روز فوق العاده بود برام میدونین چرا چون از خود صب تا الان که کامنت شما رو.خوندم چون شمام جزو کسایین که دوس دارم نوشته هاشون رو بهم انگیزه میده و ایمیل شد برام . فقط یچیز اومد اونم تسلیم بودن تسلیم شدن رها کردن بریدن از همه کس و همه چیز بود.

        با اینکه من فکر میکردم بریدم طناب وابستگی رو و همه رو رها کردم

        اما فهمیدم که نکردم و روی خودم بستم ناخوداگاه اینکه 0تا100نسپردم خودمو بهش. اینکه نبریدم طنابو و بین زمین و هوا معلق بودم و فک میکردم اونه فقط. امروز از چندتا از دستانش فهمیدم که باید تسلیم محضش باشم تسلیم تسلیم . فکر میکردم باید کار خاصی کرد برای تسلیم بودن در مقابلش ولی عزیزی گف همینکه هیچ کار نکنی خودش تسلیم بودن . همینکه بسپاری به دستای خودش تسلیم بودن.

        یاد صحبتهای رزا جان افتادم که میگفتن باید وا بدی و بزاری خودش ببرتت .چقدر دوس داشتم ثحبتها و حرفاشونو و چقد تحسینشون کردم و میکنم و امثال رزاجان و شما تو این سایت پره و بی نهایت . که اگر از هر کدوم ی نکته ی حرف اویزه گوشم کنم دنیام که هیچ اخرتم گلریزون میشه.

        با وا بدم و باید رها کنم بزارم خودش منو ببره

        یاید پارو نزد واداد

        باید دل رو به دریا داد

        خودش میبرتت هرجا دلش خواست

        بهرجا برد بدون ساحل هونجاست.

        عاشق این شعرم و ان شاا.. از این ببعد بزارم خودش ببرتم و تسلیم محضش باشم.

        عاشقتم و عاشق هر کسی که خودشو داره یکم بهتر میشناسه.

        ان شاا.. هر روزتون پر از معجزات خدا باشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمیرا عبدالهی حسن گفته:
      مدت عضویت: 949 روز

      سلام سعیده جان

      چقدرزعالی نوشتی ،چقدرعشق بازیت با رب جهانیان روزیبابیان کردی،چقدرلذت بخشه تجسم رابطه قشنگت باخداوند،من عاشقتم عزیزم، چه اسم زیبایی روبرای سایت انتخاب کردی الان که دارم دقت میکنم اینجاواقعامثل غارمیمونه،بدوراز حیاهوی دنیا،بدورازواکنش آدمها،درآرامش کامل بااحساسات عالی،چقدرلذت بخشه این نزدیکی به مداردرک خداوند،ازت ممنونم سعیده جان،امشب چقدرآگاهم کردی ازاین نعمت تنهاییم توی این غارشگفت انگیز بااینکه خانواده بزرگی دارم ولی من سمیرا اینجادارم لذت میبرم ازتنهاییم وازارتباط گرفتن بابندگان خوش فرکانس وتوحیدی مثل شما

      خدایاهزاران بارسپاسگزارتم ازتجربه ی این حدازآرامش توی این سایت الهی

      سعیده جان ازخداوندمیخوام تاهمیشه درآغوش رب العالمین باشی ودرنهایت توحیدوبندگی ازعشق بازی بارب الارباب لذت ببری وزندگی رو زندگی کنی

      دوستت دارم دخترتوحیدی وخوش فرکانس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      بشیر فرهادی گفته:
      مدت عضویت: 733 روز

      سلام

      سلامی پر از عشق و احساس خوب

      سلام به همی دوستان خوب

      سلام به استاد عزیزم

      سلام به سعیده عزیز واقعا ازت ممنونم برای این احساس زیبا

      و این بیان زیبا خیلی عالی بود پر از عشق و احساس خوب

      ازت سپاسگزارم

      و از شما استاد عزیز بی نهایت سپاسگزارم برای این سایت زیبا و پر از عشق واحساس خوب

      خدایا شکرت. شکر وجودت

      شکر بزرگی و عظمتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Leili گفته:
      مدت عضویت: 572 روز

      به نام خدا

      سلام به شما

      دارم با چشمهای اشک آلود برای شما مینوسم که متن زیبای شما بر قلبم نشست و قلبمو روشن کرد

      خدایا شکرت

      فایل گوش کردم و کامنت نوشتم و کامنتها رو به ترتیب امتیاز گذاشتم

      چقدر بهش نیاز داشتم

      چقدر انگار حرفای دل من بود

      خدایا کمکم کن تو هدایتم کن که خبرداری

      ممنون از شما بابت کامنت نورانیتون

      درپناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      الهه رشیدی گفته:
      مدت عضویت: 2215 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      به نام خدایی که ارامش دهنده ی قلب های

      خدایی که تمام قلب و جان منه

      خدایی که برامون همه چیز و همه کس میشه

      سلام سعیده جانم

      عاشقتم عزیزدلم

      الان که دارم برات مینویسم اشک جلوی دیدم رو گرفته

      چقدر زیبا برامون از خدا نوشتی

      اره همون خدایی که منو از فرش به عرش رسونده

      همون خدایی که منو عزیز کرده

      همون خدایی که هر شب منو از محل کار بهشتی م به خونه ی بهشتی و پر از ارامش م میرسونه با ماشین دست بینظیرش همکار عزیزم

      تا تایم کاری مون تموم میشه با لبخند قشنگش بهم میگه خانم رشیدی بریم خونه

      انگار خدا ایشونو راننده خصوصی من قرار داده که این ماموریت رو بهش داده منو برسونه به خونم

      الله الله

      عاشقتم سعیده جانم

      حالم خیلی خوبه

      دوست دارم تا صبح برات بنویسم

      بنویسم از اتفاقات خوب زندگیم

      بنویسم از دستای بینظیر خدا که حاضرن جونشون رو بهم بدن

      از همسایه هایی که من تا حالا ندیده مشون و میان دم در خونه برام هدیه میارن

      اره سعیده جانم این روزها به شدت حال دلم خوبه

      با بهترین رفیق دنیا خدای وهاب مون داریم زیباترین زندگی بهشتی رو تجربه میکنیم

      عاشقتم عزیزدلمم

      ازتون سپاسگزارم بابت این کامنت بهشتی که برامون نوشتی و روح مون رو جلا دادی

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فیروزه گفته:
      مدت عضویت: 1066 روز

      سلام بریگانه‌ معبود عالم هستی

      به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

      عاشقم بر همه عالم  که همه عالم از اوست

      خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان

      اما بقدر فهم تو کوچک می شود

      و بقدر نیاز تو فرود می آید

      و بقدر آرزوی تو گسترده می شود

      و بقدر ایمان تو کارگشا می شود

      و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود

      و به قدر دل امیدواران گرم می شود

      یتیمان را پدر می شود و مادر

      بی برادران را برادر می شود

      بی همسرماندگان را همسر می شود

      عقیمان را فرزند می شود

      ناامیدان را امید می شود

      گمگشتگان را راه می شود

      در تاریکی ماندگان را نور می شود

      رزمندگان را شمشیر می شود

      پیران را عصا می شود

      و محتاجان به عشق را عشق می شود

      خداوند همه چیز می شود همه کس را

      به شرط اعتقاد

      به شرط پاکی دل

      به شرط طهارت روح

      به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

      بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا

      و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف

      و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک

      و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

      و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا

      ناراستی ها، نامردمی ها!

      چنین کنید تا ببینید که خداوند

      چگونه بر سر سفره ی شما

      با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند

      و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد

      و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند

      و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

      مگر از زندگی چه میخواهید

      که در خدایی خدا یافت نمیشود؟

      که به شیطان پناه میبرید؟

      که در عشق یافت نمیشود؟

      که به نفرت پناه میبرید؟

      که در حقیقت یافت نمیشود؟

      که به دروغ پناه میبرید؟

      که در سلامت یافت نمیشود؟

      که به خلاف پناه میبرید؟

      و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید؟

      که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

      سلام  بر سعیده جانم در مسیر نور

      سعیده جانم چند شب پیش پیامت را تو دوره هم جهت با خدا جلسه  هفت خواندم  و فقط سعیده تو ذهنم‌تکرار میشود  نوشتن برای تو و بارها مقاومت کردم که چی بگم ……و باید زیر این فایل مینوشتم،امشب لبیک گفتم….

      abasmanesh.com

      آمدم بهت بگم اون چیزی که دنبالشی اون چیزی که قبلا داشتی حالا نداری عشقه عشق عشق  ،یادت میاد وسط سخت ها میرقصیدی  چرا؟؟؟؟؟چون خودت را تو آغوش مهربان ترین مهربان  ها میدیدی ،لحظه به لحظمون با خدا بود  همچیز را هدیه عشق او می‌دیدیم ،حتی در یک گل خدا را  میدیدیم ،انگار رو تخت پادشاهی  باشیم، در این جهان فقط باید عاشق شد.‌‌‌..

      سعیده جونم شروع کن شروع کن عاشقی  با خدا دوباره بخواه ازش هر خواست تو  که میده اون موج عشق را بهت میده باید باهاش زندگی کرد….باید سر مست حضورش و عشقش شد باید خدا را عاشق واقعی خودت  ببینی تا به اون سر مستی برسی ..‌باید با خدا ناهار خورد و شام خورد آره عزیزم  باید نفس به نفس  خدا بود،باید دستات را بسپاری به خودش میبرمت جایی که بهت خوش بگذره..‌‌‌‌.

      حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو.

      و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.

      باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

      گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛

      پشو پشو برقص پشووووو در دنیا هیچ خبری جز عشق نیست  مگه خدا هزارتا خواسته ما را نداد باز که پنچر شدیم از عشق ،باز که فراموش کردیم،باز که شوقمون کمرنگ شد…..اون عشق هست که وجود ما را پر میکنه از حال خوب اون دوستی با خداست  که شکرگزاری ها عمیق و مناجات  های با عشق  و حرف های عاشقانه  با خدا میزنیم اون عشق که درون ما جاری بشه خودش میجوشه…..آه خدای خوبم مرا ببر تا بر خودت  من من بدون تو فقط ی مرده بی جانم خدایا مرا مثل ماهی موسی زنده کن  ببر مجمع البحرین ببر سمت خودت سمت دریای نعمت و ثروت و فراونی ….‌‌

      خدایا قسمت میدم به ماه و خورشید به روز و شب به تمام کهکشان‌ها  هر لحظه مرا از عشق خودت زنده کن ،خدایا بزار  همچیز در من زنده بشه حتی تششعشعه نور خورشیدت برام دوست داشتنی بشه …..بزار اشک شوق حضورت در وجودم  زنده بشه..‌.‌‌

      این روزها میرم بیرون   درخت ها چطور بذر عشق می‌پاشند نعمت ها در هر لحظه در حال باریدن هست  به فراوانی و میچرخن دور هم  من امروز مثل بچه ها رفتم وسط. چرخششون وایسادم  دوست داشتم باهاشون یکی بشم و بگم از عشق چه خبر هان چه خبر آوردی. دلم میخواست تمام ادم هایی که نمیشناسم  باهاشون برقصم ……‌‌درحالی برات  مینویسم که فواره ای آب و ی عالم  بنفشه رنگ رنگی و کلاغی که با بی خیالی روی لبه قدم میزنه …اگر عشق را از ما بگیرن  چیزی نداریم چیزی نداریم …..

      باید عاشق خدای شکوفه های صورتی شد باید عاشق خدای بوی بهار نارنج شد باید عاشق خدای قاصدک ها شد باید عاشق خدای سبزی چمن ها شد  باید عاشق خدای صدای پرنده  ها  شد،باید اینقدر بهش نزدیک بشیم که باهاش بریم پیاده روی. باهاش بستنی بخوریم باهاش از کوچک ترین حرف ها تا بزرگترین ها را گفت اونم بخنده بگه من هستم با من..‌

      ما در هر لحظه داریم کلی نعمت و ثروت و عشق را از دست میدیم چرا چون خدا را باور نداریم چون ایمان  واقعی کم رنگ شده چون عشق تو. وجودمون کم رنگ شده .‌‌.‌

      ذوق صدای یا کریم ها پشت پنجره ،ذوق نور آفتاب پشت شیشه ،ذوق نفس کشیدن در بهار کم رنگ شده،خدایا کمکم کن و ایمانی بهم بده که تو را در آغوش بکشم  من فقط با تو به آرامش به سرمستی میرسم بقیه آرزوهام با تو زنده میشن‌‌‌…

      چند مدت پیش ی فیلم دیدم که ی سری روح ها هستن که مدتها تو صف هستن و دلشون میخواد بیان رو زمین تا انسان بودن تا در جسم بودن  تا لمس کردن را  تجربه کنند..

      .امروز به خودم گفتم نکنه در دنیای بعدی من نتونم  برگ های بنفشه را لمس کنم‌، نکنه  نتونم بوی بهار  نارنج را تا جان نفس بکشم چنان نفس میکشیدم که ذخیره کنم  یادم نره،نکنه دنیای بعدی نتونم کسی را ببوسم،نکنه دنیای بعدی نتونم رنگهای زیبای بنفشه را ببینم،نکنه نتونم شبووووووو را بو بکشم رنگهاش وای چه حیف میشه اگر نتونم از هر روزم استفاده کنم ذخیره کنم ،نکنه در دنیای بعدی نتونم اینقدر با احساس پیاده روی کنم نتونم از صدای فورارها لذت ببرم،خدایا بزار بزار عاشقت بشم و تک تک اون عشقو خوشبختی را تجربه. کنم با جانم  با جسمم،نکنه فقط تو این جسم حق عشق و انتخاب داشته باشم.نکنه فقط تو این جسم بتونم مادرم و خانوادم و عزیزانم را به آغوش بکشم ‌‌‌…

      خدایا من چه این دنیا چه هر دنیایی دیگه ای میخوام خودتا انتخاب کنم  حضورت ،عشقت  میخوام هم نفس من باشی هر جا هر جا

      امروز  سر قرار توحیدیم با معبودم ،خانمی را دیدم که برام شمع روشن کرد به نیت روشنایی  اینا خود زندگیه کار خداست.‌.‌. و قرآن کوچیکی که فقط عربی بود گذاشت بود کنارش و دعاهای  که بهم داد بخونم  و شمع های که چیده بود دور و برش من قرآن را برداشتم  تا  مثل همیشه بازش کنم. خدا  باهام حرف بزنه ولی تا بازش کردم آخر جلد  کتاب منا گرفت و آیه نوشته‌ بود با دستخط خودش که مدتهاس دارم با همین آیه زندگی میکنم و نشانه ای واضح و روشن

      فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿١٢٩﴾

      پس اگر [منافقان] از حق روی گرداندند، بگو: خدا مرا بس است، هیچ معبودی جز او نیست، فقط بر او توکل کردم، و او پروردگار عرش بزرگ است. (129)

      از این واضح تر اینکه برای من از ترجمه دعاها در وصف عشق خدا بگه ، اینکه برام دعا کنه ، دیروز ازش شقایق خواستم تو مسیرم بین ی عالم گل نرگس که خشک شده‌بودند  بهم شقایق نشون داد جایی که فکرشم نمیکردم باشه، اینا کار کیه ،اینا را چه کسی برای من انجام میده همین  همین  نشانه ها همین دیدنها میشه دیدن یار میشه عشق میشه حال خوب من با معبودم، مگه دیگه چی میخوام که در خدا پیدا نشه……که به همه پناه میبرم جز خدا

      در سفر چند مدت پیشم به بوشهر چندین کافه بودن که خیام خوانی داشتن و من ی کافه به شدت جذبش شدم و گفتم چه حس خوبی داره و خانم گفت ایام عید سخت بلیطش اوکی میشه گفتم اوکی ولی میبینمت،تا اینکه یکی از دوستان که همراهمون بود با ی خانم که ی شغل مهم داشت زنگ زد که میخوایم بریم خیام خوانی و گفتن که چندین مهمان مهم دارن و ی کافه عالی قرار ببریمشون شما هم بیاید اونجا،گفتم هر جا باشه خوش بگذره فقط ،از کافه گذشتیم رفتیم ی کافه طبقه بالا تو صف طولانی ،بعد اون کسی که هماهنگ کرده گفت اینجا نیست برید کافه فلان،آمدیم پایین دیدیم بله همون کافه،همون خانم ،همون که من شب قبلش گفتم دوست دارم برم …‌.نباید عاشق همچی خدای شد،نباید از عشقش مرد ….. باید دیوانه شد از این همه قدرت از این همه دلبری،از این همه شنوا بودنش،که تا بخوایم میگه جانم بفرما

      خداست که همه کارها را داره میکنه من فقط میخوام همین قدرت دست خداست،صاحب جهان خداست،مدیر خداست،پادشاه جهان فقط خداست که ازش درخواست میکنیم.

      با  حال و هوای این اهنگ برات  کامنت میزارم  عزیزم….

      به والله که جانانم تویی تو…

      به سلطان عرب آی جانم تویی تو!

      تو دوری از برم دل در برم نیست…

      هوای دیگری اندر سرم نیسـت…

      نگار تازه خیز من کجایی آی کجایی!

      به چشمان سرمه ریز من کجایی آی کجایی

      نفس بر سینه ی عاشق رسیده آی رسیده

      سعیده جون نیمه شب نوشتم را کامل کردم خودمم نمیدونم چی شود ،فقط لبیک گفتم بوس به قلب مهربونت عزیزم  هر جایی پر از عشق باشی‌.

      در پناه رب عاشق  شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2356 روز

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    سلام گرم من را پذیرا باشید در این روزهای سرد زمستانی

    چقدر خوشحالم هدایت خداوند از زبان استاد عزیزم دوباره آمد

    شیرین ترین و جذاب ترین بخش توحید عملی پایه و فندانسیون زندگی

    استاد چقدر این فایلای توحیدی تون مغز ما رو باز میکنه

    اینکه در مورد هدایت ها و الهاماتتون صحبت می کنید که خداوند کارهارو انجام میدهد مهم ترین پاشنه اشیلی هست که همه ما بهش نیاز داریم

    انسانی میتونه بیشترین هدایت ها و الهامات رو دریافت کنه که ذهنیت قدرتمندی داشته باشد .

    این جنس از شناخت خود و خداوند هست باعث هدایت در این مسیر توحیدی می شود

    هر چقدر خودت رو بیشتر می شناسی بیشتر روی قدرت خداوند حساب باز میکنی و حتی نمک زندگیت رو هم از خدا میخوای

    این روزها خیلی نیاز دارم با توحید بسوزانم ریشه های مخرب شرک رو در درونم که تمام انرژی ام را گرفته

    تنها آرامش قلبم شنیدن صدای خداوند هست

    چقدر خوبه وصل نیرویی بشی که تو رو بزاره روی شونه هاش ببره تو رو

    چقدر خوبه همیشه فکر میکردیم این قدرت ها توی کارتون ها میتونه باشه و همیشه آرزوم بود همچین نیرویی باشه کارهای منو انجام بده حواسش ب من باشه همیشه توی بغلش باشم

    مثل کودکی که نیازمند محبت مادرش هست دلش میخواد مهر و محبت دریافت کنه از مادرش عشق دریافت کنه و مادرش همیشه حواسش بهش باشه و کارهارو براش انجام بده و هر لحظه کنارش باشه چقدر شیرینه و لذت بخش من همچین ارتباطی رو میخوام داشته باشم

    میخوام همه کارهام رو بهش بسپرم و اعتماد کنم

    وصلش ک میشی مثل GPSهست که تو را از ساده ترین مسیرها راحتترین مسیرها و کارهارو برات انجام میده بدون اینکه بخوای تبلیغات کنی باج بدی و تاوان های سنگین پس بدی او براحتی همه کارهارو برات انجام میدهد

    چقدر تشنه این توحیدم دلم میخواد آگاهی م بیشتر بالا بره و متصل بشم بهش

    یادم هست وقتی من فقط لذت میبردم او چقدر بهم کمک میکرد کارهارو انجام میداد عزت آبرو و احترام شده بود برام اما من ناآگاه بودم نمیدونستم

    خودم تبلیغ میکردم از راههای که تو میگفتی و چقدر اتفاقات خوب میفتاد همه کارهارو داشتی تو انجام میدادی اما زمانی که قدرت دادم به عوامل بیرونی و روی ذهن خودم حساب کردم از همه جا رانده شدم

    چه دوستانی داشتم چقدر دست خدا شده بودن برام و کارهارو برام انجام میدادن اما من تواضع نداشتم نمیدونستم باید اعتبارش رو بدم ب خدا و دور شدم ازین مسیر از چشمه ای خودبخود می جوشید

    ابراهیم ابراهیم ابراهیم استاد شما بهترین نمونه شخصیت ابراهیم هستید برای ما

    بیشتر باعث میشید ما اشنا بشیم با این شخصیت تسلیم و توحیدی ابراهیم

    همیشه فکر میکردیم این داستانا برای ما نیست

    اما اکنون متوجه شدیم این داستانا تمثیل هایی هستند برای اینکه درس بگیریم و زندگی خودمون رو طبق این اصول پیش ببریم تا هم در این جهان بهترین هارو تجربه کنیم هم در آن جهان

    خدایاشکرت ک این جلسه توحیدی عملی هدایت شدین و این خواسته من بود زمان بیشتری طول بکشه بین جلسات ذهنیت قدرتمند کننده بچه ها بهتر بتونن روی خودشون کار کنند

    حالا که کامنتم رو خوندین لبخند بزنید دوستتون دارم یا علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  3. -
    راحله زرین ابادی گفته:
    مدت عضویت: 1024 روز

    سلام و وقت بخیر به همه دوستان عباس منش ام و استاد عباس منش.وسپاسگزار خداوندم ک هربار منو به سایت شما هدایت می‌کنه ک هدایت شوم. هزاران الله اکبر به ابن فایل و این صحبت هاا.انگار ک خدا داره بامن حرف میزنه.دیروز یه سری اتفاقات برام افتاد ک باعث شد کلی ناراحت بشم و حالم بد شد تازه امروز بعد شنیدن حرف شما فهمیدم ک علتش چی بوده چرا یکدفعه همه چیز بد شده.فعمیدم ک روز قبلش وقتی دیدم ک چقدر همه چیز خوبه همه اعتبار بجای خدا دادم به خودم و تا حدی ک یه حسی بهم گفت اینها همه کار خدا هستن ولی باز من گفتم ن اینها کار و توانایی من. و بعدش قشنگ با اتفاقاتی ک افتاد فهمیدم من هیچی در برابر خدا نیستم و همه چیز هر اتفاقی ک میافته خدا داره انجام میده ن من .این ضربه رو میتونم بگم چند بار برام اتفاق افتاد در زندگی ام و بارها فراموش کردم ک اعتبار ب خدا و بعدش همه چیز بد شده برام.این فایل پشت سر هم باوجود زیاد بودنش دو باره گوش دادم و بعد بهم الهام شد بیا اشتباهت بیان کن ک درس بگیری ک دفعه بعد تکرارش نکنی.برای همین بازم میخام امروز یکبار دیگه تمرکزی تر این فایل گوش بدم و دانلوش کردم ک بارهاا این فایل ببینم و به خودم یادآوری کنم ک همه چیز دست رب العالمین من دربرابرش هیچی نیستم.اگر اون نخاد هیچ چیزی برای من خوب پیش نمیره.خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم.خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  4. -
    مرضیه غلامی گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    درود بر شما استاد عباس منش فرستاده ی خدا تو زندگیم

    از وقتی که سعی کردم جایگاه توحید رو تو زندگیم درک کنم و فالو کنم خدا رو با آرامش و زیباتر زندگی میکنم

    مرداد همین امسال بود که آنقدر فشارها بهم اومد تو همه ی زمینه ها از که بس که تقلا کردم و به غیر خدا دل بستم

    خالصانه از خدا خواستم کمکم کنه و راه درست رو بهم نشون بده

    خیلی زود من رو با استاد عباس منش آشنا کرد

    من یه معلمم همیشه آموزش می‌دیدم تا قبل آشنایی با استاد تا بهتر آموزش بدم و رو خودم هم سعی میکردم کار کنم

    ولی انگار اون آموزش ها عمیق نبود

    دستان خداوند استاد عباس منش رو به زندگیم آورد

    که حرفهایش درست نشست وسط قلبم و حسش کردم با تمام وجودم در زمان درستش

    فقط میتونم بگم خدایا تو چقدر خدایی بلدی

    و ما چقدر بندگی بلد نیستیم

    خدایا کمکم کن که فقط تو رو بپرستم و فقط از تو کمک بخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    محمدحسین مقدم گفته:
    مدت عضویت: 857 روز

    استاد من داشتم به ارتباط بین این فایل و موضوع اعتماد به نفس و عزت نفس فکر می کردم.

    ببینید، اگر تو بحث اعتماد به نفس خیلی قوی نباشیم و فکر کنیم که من هستم که تمام کار ها را انجام می دهم و خدا را نبینیم. به نوعی به جهت بر عکس موضوع این جلسه داریم از توحید استفاده نمی کنیم. مثلا فکر می کنیم من هستم که مشتری ها را می آورم و اگر خودمان را هم توانمند نبینیم کلا در بحث داشتن مشتری احساس ضعف می کنیم. یعنی بعضی ها دید تواضع را هم تا حدودی دارند ولی چون خودشون رو انجام دهنده ی کار می بینند یعنی قدرت خدا را احساس نمی کنند که چقدر هدایت کننده و پشتیبان هستش همچنان احساس ضعف می کنند. دقیقا زمانی که رها می کنیم و همه چیز را بهش می سپاریم، تمام کار ها سیستماتیک و به بهترین حالت انجام می شوند و به سادگی.

    بهترین ترکیب زمانی است که به خودمون و به پروردگار اعتماد داشته باشیم و قدرتی که داریم رو از طرف خدا ببینیم. این طور قدرت خدا میشه قدرت ما. من حس می کنم در این موقعیت کائنات از ما برای این ترکیب و هماهنگی تشکر می کند. حالا این تشکر می تونه ثروت، حال خوب یا هر چیز خوب دیگری باشد.

    استاد یکی از بهترین فایل های شما توحید عملی هستند.

    از شما بینهایت سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    مهدی حوازاده گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    به نام تنها هدایتگر جهان هستی

    استاد این الان دقیقا فایلی بود که نیاز داشتم

    چند وقتی بود به خودم میگفتم دیگه مثل یکی دو سال پیش به هدایت خداوند اعتماد ندارم انگار

    خداوندی که تمام چیز هایی که دارم الان رو تک تک شون رو رقم زده

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده ؟

    از اون اولی که با خداوند و این سایت آشنا شدم میخوام بگم

    یادمه یه شبی میخواستم از کتابخونه برگردم خونه و هیچ تاکسی نبود ،حسم بهم گفت که برو به سمت فلان‌خیابون ، اصلا منطقی نبود ، هم راهش دور بود و هم جاده تاریک بود و یکمی هم ترسناک اما رفتم گفتم من توکل میکنم به خدا. و به طرز جادویی وقتی رسیدم سر اون اون خیابون یکی از فامیل های دور اومد سوارم کرد و منو رسوند دم خونه

    الان که دارم فکر میکنم اگه بخوام مثال بزنم باید کل این دو سالی رو که روی خودم کارکردم و ریز به ریز توضیح بدم

    از اون روز اولی که من خیلی هدایتی رفتم مشاور کنکور ثبت نام کردم بعد با یه فردی برخورد کردم که از بچه های همین سایت بود و چقدر به من کمک کرد

    یادمه توی اون روزایی که برای کنکور میخوندم واقعا میخوندم ولی نتیجه نمیداد اون فرد خیلی الهام وار قشنگ یادمه انگار اون چمله نشست به قلب من بهم به آیه از قرآن رو گفت که تلاش های شما پراکنده است و من همون لحظه باشگاه رو گذاشتم کنار و تمرکزم رو صد در صد گذاشتم روی کنکور و نتایج عظیم و خارق العاده بود و اگه هدایت خداوند نبود من هیچی نبودم ، خداوند منو به یه کتاب خونه بینظیر هدایت کرد

    یادمه من خیلی دوست داشتم غذای رستوران بخورم و اینطور شده بود که من هر روز توی کتابخونه از اسنپ فود غذا سفارش میدادم بیاد

    بعدش چقدر به سفرای بینظیری هدایت شدم

    یادمه میخواستم برم سفر کیش و تنهایی میخواستم برم ؛روز قبل رفتن رفیقم زنگ زد گفت منم میخوام باهات بیام و چقدر خوب شد که اومد چقدر بیشتر خوشگذشت چقدر هدایت کرد خداوند

    داستان خریدن جایی که زندگی میکنم هم خیلی جادویی بود

    داستان تمام وسایلی که من توی خونم دارم

    من فقط توجه کردم به خواستم و خداوند هدایتم

    چند وقت پیش رفته بودم یه جنگلی و همون اول خداوند یه فردی رو هدایت کرد به سمت من و اون فرد منو با تراکتورش رسوند بالای جنگل

    یا الان یاد سفر به تهران افتادم

    یادمه شب ها با دوستم میرفتیم بیرون و میگفتیم قراره هدایتی بریم و جاهای قشنگ و باحال و مخصوصا ماشین های خوشگلو ببینیم و تا یه جایی مثلا تا اندرزگو میرفتیم و بعد مپ رو خاموش میکردم و هرجا حسم میگفت میرفتم و همیشه از شدت هیجان میخواستیم داد بزنیم اصن به جاهایی میرفتیم و به چیزایی میدیدیم که فکر کنم خود تهرانیا هم ندیدن یه خیابونی رفته بودیم که نه اون لحظه میدونستم کجاست و هنوز هم نمیدونم کجا بود

    و انقدر اون خیابون ماشینای خوشگلی داشت که دلمون میخواست داد بزنیم

    و صد ها و هزاران مثال دیگه ای که شاید اصن یادم نیاد

    همین الان موقع تایپ کردن هدایت شدم به اینکه بعد از ماه ها کمربندم رو که گم شده بود و خیلی دوستش داشتم پیدا کنم

    ولی من خداوند رو به هدایتگریش میشناسمش

    و البته مثال هایی هم دارم که خداوند بهم درس داده و انصافن هم بدون هزینه یا کم هزینه بوده و من فقط سعی کردم یادبگیرم

    مثلا یکی از درسایی که اخیرن گرفتم از معامله ای بود که پدرم انجام داد و فهمیدم که برای یک معامله باید همه چیز پایه و اساس داشته باشه و نباید صرفا به حرف باشه و همه چیز باید مکتوب بشه حتی کوچک ترین نکات و نباید جایی از معامله باشه که فقط توی ذهن ما بوده باشه و روی برگه واضح و روشن باید نوشته بشه

    خدایا عاشششقتم

    اگه نه

    حتی نمیتونم به این فکر کنم که اگه نبودی چی می شد

    اگر زندگی خوب و در صلح و آرامش و سلامتی دارم لطف تو بوده و هر آنچه که دارم از آن توست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  7. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    به نام الله یکتا

    به نام خدایی که هر لحظه با من هست و من رو هدایت می‌کنه

    این روزها درگیری دارم با خودم با ذهنم یه کشمکش درونی هست البته که این کشمکش ها همیشه با ما بوده و هست و تا آخر عمر هست ولی این درگیری و این انتخاب من که حرف کدوم یکی رو گوش بدم و کدوم وری برم مهمه

    دریافتم که من خودم مقاومت دارم نسبت به تغییر نسبت به تلاشم برای تغییر ،میگم اگه من فرکانسم عوض بشه خانواده ام رو از دست میدم ای بابا امان از ذهن

    چه کنم که همسر و پسرم خیلی با هم درگیرند فضای خونه آرام نیست و از حرف‌ها و حرکات و کارهای همسرم ناراحت میشم چون من خیلی تاثیر میگیرم

    اصلا پاشنه آشیل من همینه چرا اینقدر همسرم برام مهمه

    بفرما اینهم فایل توحید عملی

    فقط خدا فقط هدایت خدا فقط خود خودش

    میدونم شرایطم سخته و واقعا کنترل ذهن حتی کنترل زبان برام کار آسونی نیست ولی حتما میتونم انجامش بدم مثل خیلی کارای دیگه که قبلاً بخوبی انجام دادم کم کم یذره یذره بقولی آروم آروم تغییر کمی باعث تغییرات کیفی میشه و حتما پاداش خداوند هم بزرگه

    و باز در مورد خودم بیشتر و بیشتر فکر میکنم و سپاسگزارم از شما استاد عزیز که خودم رو به خودم برگردوندی یعنی حواسم رو تمرکزم رو از دیگران در حال کم کردن و متوجه خودم کردن هستم و این وسط یاد خدا کمک خدا هدایت خداوند رو هم نباید فراموش کنم و اون هم قاطی خودشناسیم بکنم و یه معجون عالی ازتوش دربیارم به امید الله یکتا

    خداوند عزیز رو سپاس بخاطر همه چی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1622 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خدامرا کفایت است وجز او خدایی نیست

    من براو توکل کرده ام

    که اوست پروردگار عرش بزرگ

    خدایا بابت هدایت های به موقع وهم زمانی هایت با تمام قلبم تو رارشکرمیگویم

    خداجونم عاشقتم که از زبان استاد این چنین به موقع صحبت های که باید بشنوم را شنیدم

    سلام ودرود بر استاد توحیدی ومریم جان عزیزم

    واقعا به موقع مثل هر فایل دیگه ای از شماهدایت شدم و قلب وجانم روشن شد .

    استاد این چند سالی که خدا هدایتم کرد به مسیر شما بخش های توحیدی سایت توحید عملی های 1تا 10چقدر آرامم کرد وچقدر قلبم را مطمئن کرد .

    صادقانه هر جا که ذهنم حرف میزنه ومیگه این حرف های استاد را باور نکن راه بقیه را برو برای استاد فقط جواب میده و هزاران ترمز که از ذهن نجواگر میاد اومده وقلبم را آروم کرده .

    استاد وقتی که با آقای عرشیانفر آشنا شدم که باعث شد به سایت شما هدایت بشوم از طریق دوره کوچینگ ،فایل های شما را همراه با حرف های

    آقای عرشیانفر می‌گذاشتند توی واتس اپ

    من همش فایل های شما را که می‌شنیدم خیلی بن دلم می‌نشست وانگار همونی بود که میخواستم وهمش را سیو کردم در تلگرام مخصوصا فایل نگاه ملاصدرا از خداوند که همیشه می‌شنوم .

    اصلا نگاه من به خدا با نگاه شما به خداوند عوض شد .

    خدایی که ترسناک بود در ذهنم که من اصلا نمی‌شناختم ولی شما دید متفاوت از بقیه است راد جامعه داشتید وتا الان هم همون نگاه را دارید وتغبیر نکرده .

    اینقدر ایمان داشته باشی که همه چیز را به خدا وصل کنی .

    واین تقوا که در قرآن میگه .

    یه بار از خدا پرسیدم که استاد عباسمنش چطوری اینقدر به همه چیز را حت واسان رسیده که خداوند قشنگ گفت ایمان داشته ومن را باور کرده .

    به خود خدا هرجا تسلیمش شدم جواب گرفتم نمی‌دونم چطوری ولی فقط اون راه ها را بلده .

    می‌خوام داستانی بگم از یه ماه پیش که درس گرفتم که غروردر برابر خدا انسان را میکشه پایین .

    تو یه مغازه لبنیاتی مشغول به کارشدم 5ماه پیش با شروع دوره احساس لیاقت .

    صاحب کارم همش از شیر وماستش خیلی تعریف میکرد وهمش می‌گفت شیر من تک هست تو کل شهر

    ماست من تک شده تو‌شیراز

    همش من‌ومن ومن

    من احساس خوبی نداشتم ومیگفتم چرا فقط میگه من یعنی خدا براش کاری نکرده وله خودم میگفتم ببین سمیه این غرور نابودش می‌کنه .

    تا اینکه یکماه پیش که یه یخچال از یه شرکت آوردند براشون، من خیلی خوشحال شدم وگفتم خدا برامون رسوند فریزری که میخواستید.

    با لحن مسخره آمیز گفت :خدا رسوند؟

    خودم رفتم دنبالش

    خدارسوند؟

    من را میگی دیگه ساکت شدم

    با خودم میگفتم این آدم سقوط می‌کنه کسب وکارش، چون غرور شدید داره که خودش همه چی می‌دونه .

    واقعا هم سقوط کرد خیر و برکت از مغازه اش رفت ومن هم دیگه اومدم بیرون از اون کار

    ویاد حرف های شما استاد افتادم که هیچ وقت نباید کریدیت کارهامون وحتی نفس هامون را به خودمون بدیم .

    واقعا من نمی‌دونم چطوری مغزم وقلبم واندام هام کارمیکنه وخودم هیچ دخالتی نداشتم در تشکیلشون پس چطور بگم من این کارراانجام دادم

    استاد حتی از اینکه بخوام از کلمه من استفاده کنم ناراضی هستم چون خدا ایده ها را میاره ،خدا روزی میده بهم ،هذا از خواب بیدارم می‌کنه وهرچی که گوش کردم به حرف هاش واقعا نتیجه گرفتم با اینکه اولش‌ اصلا غیر قابل باور بود برام .

    کجاها خداوند درها را برایت باز کرده و مسیر را برایت هموار کرده؛

    خدایی از بچگی همیشه هدایتم می‌کرده ولی خیلی جاها با کله خودم رفتم خوردم زمین

    اینقدر قشنگ هدایتم می‌کنه وکمکم می‌کنه که متوجه شدم کار اونه .

    مثلاً بچگی من بیماری کلیوی داشتم و خداوند یه دست مهربونش را فرستاد با چندتا آیه قرآن وباور معلم قرآن برادرم که فکر کن تو دستت یه سیب قرمزه ومیخوریش وخوب میشی ،خوب شدم

    اینقدر هدایتم کرده که صفحه ها باید بنویسم

    در ازدواجم هدایت خواستم وفرپ خوبی را فرستاد برام

    در زمان بارداری وموفع زایمان که چقدر راحت انجام شد

    در زمان بچگی که چندین بار از بلندی افتادم وخدا نجاتم داد.

    در زمان جالبه جایی منزلمون که چقدر راحت جابه جاشدم بعد 15سال .

    در زمانی که جویای کار بودم هدایتم‌کرد به کار راحت تر

    در هر زمانی که خواستم اومد ولی به شرط ایمان وپاکی دل

    کجاها خداوند در زمان مناسب دستان خودش را فرستاده و گره ها را از زندگی شما باز کرده؛

    واقعا هیچ‌کس جز خدا گره ها را راحت باز نمیکنه

    اگر جایی کارمون راحت پیش می‌ره یعنی خداوند داره کار می‌کنه ولی اگر سخته با کله خودمون رفتیم.

    اینقدر به موقع که تسلیم شدن دست کم اش را فرستاده که واقعا بی نهایت دست هایش را دیدم .

    آخریش هم همین دیشب که مدارکم وحقوقم که یک ماه بود دستم نرسیده بود به دستم رسید .

    ویه سری مدارک هم دست صاحب کار دومی داشتم که از خدا هدایت خواستم وگفت برو زنگ بزن چرا فرار می‌کنی شهامت داشته باش وحرفت را بزن

    وزنگ زدم وگفت امروز به دستت می‌رسونم .

    چون قبلش میترسیدم از رفتار صاحب کارم وشرک داشتم ولی وقتی خدا گفت وانجام دادم اون قلب ها را برام نرم کرد.

    کجاها خداوند بی دریغ به شما کمک کرده و مسائل تان را حل کرده به گونه ای که به مو رسیده اما پاره نشده است؛

    هرجا پولی لازم داشتم وبه موقع رسید و کارم انجام‌شده

    یه دوسال پیش رفتیم بوشهر با همسرم ودرمسیر راه خاکی بود شد اینقدر ترسیده بودم ولی از خدا کمک

    خواستم وچقدر زیبایی دیدم چقدر راحت شد مسیر وماه کامل وبزرگ‌را دیدم که هیچ وقت اینقدر قشنگ ندیده بودنش .

    زمانی که به خاطر تصادف همسرم که من گردن گرفتم میخواستند زندانی ام کنند و همون جا گفتم به مسئولش که من فقط خدارادارم وهمون افرادی که همسرم تصادف کرده بود باهاشون،یه ضامن کارمند آوردند وکارم انجام‌شد.

    چقدر خدا بی دریغ کمکم کرد ومن غرور داشتم واومدم پایین ودرزمانی که تسلیم شدم دستم را گرفت .

    در عوض، کجاها به خودت و توانایی هایت مغرور شدی و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردی و ضربه خوردی؟

    خیلی جاها

    موقعی که نیازش داشتم گفتم خدایا کمکم کن وکمکم کرد از هزاران راه

    اون جاهایی که کارم انجام‌شدگفتم خودم با هوش بودم و رنگ بودم ودرستش کردم .

    واین یعنی شرک وقشنگ دستش را رها کرد وبا مخ خوردم زمین .

    همین امروز صبح که تو محل کار داشتم از بالابر میرفتم بالا میگفتم خب میتونم خودم برم بالا آیا نیازی دارم از خدا کمک بخوام؟نه دیگه راحته

    به خدا همون موقع آسانسور وسط گیر کرد ومن با زحمت خودم را کشوندم بالا

    به خود خدا حتی هر نفسمون هم از لطف اونه که راحت میاد ومیره .

    آخه این غرور نشانه وجود شیطانه که میفهمم از خدا دورم می‌کنه

    ودراخر یاد این جمله از هدایت خدا که الان افتاد در قلبم

    با خدا باش وپادشاهی کن

    بی خدا باش وهرچه خواهی کن .

    استاد در پناه خدا زنده وسلامت توحیدی باشی وهدایتگر هزاران انسان و دستان خدا شدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  9. -
    علی ملکی گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    سلام عشقای من

    من خواستم زمانی که به اون شهرت و ثروت مدنظرم رسیدم از نتایجم بگم اما

    الان بهم الهام شد که بیام از نتایجم بگم از این 6 ماه که خاص ترین لحظات زندگیم بودن

    در این 6 ماه اندازه 20 سال رشد کردم

    خب

    من 20 سالمه و 3 ماه دیگه 21 ساله میشم

    تقریبا 6 ماه پیش بیزینس خودم رو با برادر 24 ساله ام استارت زدیم

    اوایل قبل از اینکه کارمون رو استارت بزنیم خیلیا گفتن ما براتون کار میاریم و من به برادرم میگفتم روی هیچکدوم از اونا حساب نکن و خدا شاهده یکی از اونا برامون کار نیاوردن، خیلیا فکر میکردن ما خیلی زود زمین میخوریم، خیلیا فکر میکردن ما حتی تا یکی دو سال نمیتونیم هزینه اجاره 45 تومانی این ملک رو پرداخت کنیم

    راستش خیلی کار ها انجام دادم، خیلی فشارهای ذهنی روم بود

    خیلی چشم ها روی ما بود

    اومده بودیم در صنعتی ترین خیابان ایران(فتح 11 تهران)

    همه اطرافمون پر از پیر ها و گرگ های صنعت بودن

    نمیدونم چرا عزت نفسم داغون شده بود از آدم هایی که میدیدم و داشتم از فشار ذهن میترکیدم و هزار بار میگفتم خدایا کاش میمردم اما چنین فشار های ذهنی رو نداشتم اما هرکاری که باید انجام بدم رو انجام دادم

    ماه اول که میخواستم دیوانه بشم از فشار ذهن

    مدام کسانی که صبح تا شب داشتن کار میکردن رو تحسین میکردم ، مدام سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم

    در شرایطی قرار گرفته بودم که راه برگشتنی نداشتم به قول استاد تمام پل های پشت سرمونو خراب کرده بودیم

    یا باید به فردی خیلی قوی تبدیل میشدم

    یا زیر فشار جهان له میشدم و نابود میشدم

    خلاصه من کم نیاوردم، خیلی کار ها کردم و رفتم و رفتم …

    الان درآمدمون بدون هیچچچچچ تبلیغاتی به بالای 400 میلیون رسیده

    باشگاهی که میرم حدود 10 میلیون تومان شهریه اش هست

    چندین دستگاه به کارگاه اضافه کردیم

    بعضی از مشتری ها میگن من توقع داشتم مدیر این شرکت یه آدم ریس سفید و … باشه اما میبینم شمایی و انقدرررررر از اخلاق و خدمات ما راضی هستند تک تک شون که حد نداره، حتی استوری میزارن و مینویسن جدا از خدمات خیلی خوبشون اخلاق خیلی خوب و تحسین برانگیزی داشتند و این ها رو همه مدیون رب العالمین هستم

    حدود 500 میلیون بدهی داشتیم که همه رو پرداخت کردیم

    از لحاظ مدیریتی و عزت نفس شدم گرگ صنعت یعنی تبدیل شدم به چیزی که چندین ماه پیش ازش میترسیدم:):):)

    در این 6 ماه با خیلی آدم های مختلف آشنا شدم

    با خیلی دوستان عباسمنشی آشنا شدم و ازشون یاد گرفتم

    حتی مشتریان عباسمنشی هم داشتیم ، راستی در خصوص مشتری بخوام بگم خداشاهده مشتریانی که ما داشتیم همشووووون بی نهایت با شخصیت،دوست داشتنی و خوش حساب بودند و به جرئت میتونم بگم حتی یک مشتری نداشتیم که اندازه سر سوزن خصوصیت ناجالب و نازیبایی داشته باشه

    همسایه هایی که اینجا داریم بهترین همسایه هایی هستند که میتونستیم داشته باشیم که اگر خودمون میخواستیم انتخاب کنیم نمیتونستیم تا انقدر عالی بچینیم همسایه هامونو

    در این چند وقت به هیچ عنوان با کسی چکی کار نکردیم حتی در ابتدای کارمون خدا با یک پیشنهاد وسوسه کننده از طرف یه مشتری معروف در صنعت آسانسور که میخواست بابت اون کاری که براش انجام میدیم ازشون چک قبول کنیم اما ردش کردم و گفتم ما قانون کارمون اینه که هیچوقت با هیچکسی حتی اگر پدرمون هم باشه چکی کار نمیکنیم!!

    با دختر های مختلف و بی نظیری آشنا شدم و رابطه سطحی داشتم (واقعا دختر موجود بی نظیره هست و همیشه میگم که : قشنگ ترین و نازترین و بهترین مخلوقات خدا هستند)

    حتی از یه دختر بعد از 20 سال زندگیم یه کوچولو خوشم اومد و یه کوچولو طعم عشق رو چشیدم و همون رو هم کنار گذاشتم چون میخوام فقط تمرکزم روی هدفم باشه (الان اگر کامنتم رو بخونن همشون به خودشون میگیرن هههه، عزیزم شما نیستی)

    خلاصه خیلییییییییییییی تجربه های مختلف داشتم و وقتی مصاحبه های دوستان با استاد رو میشنوم دیگه از تجربه ها و نتایج هیچکدام از عزیزان تعجب نمیکنم چون فکر میکنم من همه اون فشار ها و امتحانات رو گذروندم

    و حالا چند روزه که فصل جدیدی از زندگیم شکل گرفته و تمرکز 100 درصدی روی شهرت و ثروت دارم و تولید محتوا برای شرکتمون رو در اینستاگرام استارت زدم

    دیگه ارتباطی با هیچ دوستی که در مدار ثروت یا درآمدش بالاتر از من نیست ندارم چون میخوام تمرکز کنم روی این 2 موضوع و به نظرم باقی همه حاشیه هستش

    اتفاقا پست اولی که در اینستاگرام گذاشتم 10k بازدید خورد و این نشون میده در مسیر درستی هستم

    میخوام 6 ماه دیگه وقتی خیلی مشهور و ثروتمند شدم بیام از نتایج رویاییم بگم و همتون رو سورپرایز کنم

    چون من جدا بر ثروتمند شدن عاشق شهرتم

    خدارو بی نهایت شکر‌ میکنم که دستم رو گرفت و بهترین شکل زندگیم پیش رفت

    خداروشکر میکنم که با استاد عباسمنش آشنا شدم ، این علی با اون علی 18 ماه پیش زمین تا آسمووووون فرق میکنه

    اصلا وقتی با دوستای قدیمیم لحظاتی گفت و گو میکنم همه از طرز گفت و گو و رفتار من با خودشون و دیگران تعجب میکنن و میگن واو چه خفن و باکلاس و …

    و من اصلا نمیفهمم اینا از چه چیزی تعجب میکنن

    الان همه دوستام درآمد میلیاردی یا نزدیک به میلیارد دارن ، همه آدم های موفق که اشتیاق سوزانی برای پیشرفت دارن هستند و جز این هم نباید باشه

    عاشق خودتون باشید، همون چیز هایی که دوست دارید مردم بهتون بگن به خودتون بگید،هر لحظه سپاسگزار خداوند باشید و از همین چیز هایی که دارید و اطرافتون هست حسابی لذت ببرید

    از غذایی که می‌خورید

    از نفسی که میکشید

    از آسمان زیبایی که می‌بینید

    از ادراری که میکنید

    از اینکه عزیزانتون کنارتون هستند

    در عین لذت بردن و سپاسگزار بودن و عاشقی کردن با خودتون و خدای خودتون،بکوشید که هر روز یک قدم به سمت اهدافتون بردارید

    ما باید بسیار ثروتمند باشیم مثل حضرت سلیمان

    ما باید بسیار سلامت و تندرست باشیم مثل کریس رونالدو

    اینا طبیعیشه

    شما بی نهایت باارزشید همانی که خداوند در هنگام خلقتش احسن الخالقین گفت

    خیلی مختصر نوشتم و حرف برای گفتن خیلییییی زیاده و این کامنت رو خیلی سریع نوشتم و دارم میرم باشگاه، راستی شهریه باشگاه نزدیک 10 میلیون هستش

    آره ثروت خیلی قشنگه ههههه

    همتونو به کردی:

    Khoshem avey یا dooset direm

    یا به ترکی:

    seni seviyorum

    یا به لری:

    لیوتم نازار :))

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 120 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1591 روز

      سلام علی جان

      سلام سلام سلام

      چندین ماهه توی سایت دنبالت میکنم ولی اولین باره برات کامنت مینویسم

      اومدم باااااا تماااام وجودم تحسین ات کنم پسر

      اومدم با تماااام وحودم از ته قلبم بهت تبریک بگم

      دمت گرم پسر واقعا کامنتت رو خوندم هم کلی خشکم زد هم ذوق زده شدم که اینهمه تحول اینهمه پیشرفت توی این مدت کوتاه تونستی داشته باشی

      افرین دقیقا تویی که داری طبیعی و درست زندگی میکنی تویی که راه عادی و طبیعی زندگی کردن رو یاد گرفتی و عملیش میکنی تویی که زندگیت نمونه ی یک زندگی طبیعیه که هر انسانی باید داشته باشه

      تو یک سال از من کوچیکتری و برام کلیییی الگو شدی پسر اصن با خوندن کامنتت یه اشتیاق سوزانی برای جدی تر و متعهد تر ادامه دادنم در من ایجاد شد

      یه جایی گفتی من برای تمرکز روی اصل و هدفم رابطه ام با دختری که دوستش داشتمو قطع کردم

      اونجای کامنتت یه هینت از طرف خداوند به من بود که نگار بدون اصل زندگیت چیه راه رو گم نکنی و فقط به من وابسته باش نه کسانی که از طریقشون بهت عشق میورزم

      پسرررررررر دمت گرم پرچم ما دهه هشتادی هارو بردی بالا توی این سایت بهت افتخار میکنم و منتظر نتایج بعدی خفنت هستم

      عادی و طبیعی اینه که به سود خالص یک میلیارد برسی

      عادی و طبیعی اینه که یک میلیارد درامد داشته باشی این مقدر شده این گونه جهان تعبیه شده اگر غیر از این باشه غیر عادی و غیر طبیعیه

      پسررررررر واقعا قلیم شکفت با کامنتت

      این حد از رشد و پیشرفتت رو در مدت کوتاه بهت تبریک میگم

      ادامه بده پر قدرررررررررت

      در پناه الله یکتا باشی عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        علی ملکی گفته:
        مدت عضویت: 1064 روز

        سلام نگار عزیز و زیبا

        ممنونم از ابراز محبتت به من

        میدونی که خودت فوق العاده ای دختر

        دمت گرم که در مسیر هستی و روی خودت کار میکنی

        اگر دست از کار کردن روی خودمون برداریم میریم سمت نابودی

        شیطان هرلحظه در کمین نشسته تا شکارت کنه، باید هر لحظه مراقب باشیم

        خدا به شیطان اجازه داد که انسان هارو به هلاکت بنشونه و گفت پروردگارا من 2 چیز رو از این بنده ات میگیرم

        1- نمیزارم آرام باشه

        2- نمیزارم سپاسگزار نعمت هایت باشه

        و خداوند این اجازه رو بهش داد

        و الان در حداقل مملکت خودمون میبینی 95 درصد مردم این 2 چیز رو ندارن

        زمانی که ما پا در این دنیا گذاشتیم خداوند همه آگاهی هارو به ما داد

        1- لحظه ای ترس و نگرانی در خودت ایجاد نکن

        2- بدان که سیستم ما هرلحظه باتوست

        3-بدان که هر لحظه هدایت تو بر ما واجب است

        4- به غیب ایمان داشته باش

        5- بدان هر سختی باتوست، آسانیش هم باتوست فقط کافیه آرام باشی

        6- بدان از جاهایی بهت روزی میرسونم که فکرشو نمیکنی(از کجا؟ نمیدونم، فضولیشم به من و نگار نیومده!!!!!)

        7-بدان انقدر بهت میبخشم تا خشنود بشی

        8-بدان که هر لحظه فقط باید مرا بپرستی و فقط از من یاری بخوای

        این ها چیزهایی هست که ما فراموش کردیم و باید مدام برای خودمون تکرارش کنیم

        شیطان زمانی ورود میکنه که سعی میکنی تغییر کنی

        منم منتظر نتایج بی نظیرت هستم عزیزم، راستی اندام زیبایی داری و رنگ موهاتو با لباست که ست کردی خیلی قشنگه و بهت میاد

        من خودم عاشق رنگ مو سفید سیاه یا صورتی مشکی یا جدیدا سفیدطلایی شدم(نمیدونم بهش چی‌میگن) برای دخترا

        اگر اینستا داری،هر زمان منو داخل اکسپلور اینستاگرام دیدی(یعنی دیدی یه پسر موفرفری خوشتیپ هست که داره در مورد محصول توضیح میده، البته ممکنه خیلی از پست ها از چهره خودم استفاده نکنم مثل پستی که امروز میخوام بزارم) زیر پست کامنت «IN GOD WE TRUST» رو بنویس که بدونم چقدر نتیجه گرفتم و برای خودت و خودم یادآوری بشه که می شووووود

        همین روزا بوی میلیونی شدن میاد…. به به

        من میخوام جدا براینکه بسیار ثروتمند بشم،در کشور مشهورترین بشم انشاالله

        به شرط ایمان

        به شرط عمل

        به شرط کار کردن روی خودمون و داشتن ورودی های خوب به صورت مدام و پیوسته

        عشقی عزیزم، از راه دور میبوست

        نتیجه نتیجه نتیجه، حرف مفت رو ولش کنیم…..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    توحید خادمی گفته:
    مدت عضویت: 995 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبایی را دوست دارد،

    استاد جان،قربونت برم چند ماهی بود که پیام نداده بودم،و اون هم به خاطر شرایط جدیدم بود که اقدام کرده بودم واسه شغل جدیدم،

    استاد جان به لطف وجود شما در زندگیم و کار کردن دائم برروی باورهام بنده بعداز چندین سال کارمندی و رفاه و امنیت مالی که داشتم زیر میز بازی زدم و در شرایطی که سه فرزند دارم ازین شغل استعفا دادم و رفتم توی دل شیر،استاد عزیزم توی این مسیر چناااااان فشار هایی رو تحمل کردم،چناااان بی پولی هایی رو کشیدم که استخونام نزدیک بود بشکنه،

    ولی باور داشتم به مو میرسه پاره نمیشه،و به مو میرسید پاره نمیشد،

    استاد عزیزم،شبایی بود که دخترام نون و رب گوجه یا نون و ترشی میخوردن،ولی بازم سپاسگزاری میکردم که خدارو شکر نون هست که سیر بشیم،

    البته استاد این رو بگم من طلا و ماشین و یه سری سرمایه های باارزش داشتم برای فروش که اذیت نشیم،ولی گفتم استاد گفته نباید چیزی رو بفروشید،

    استاد گلم توی این چند ماه هرشب،هرشب به مو میرسید و پاره نمیشد،روزی بچه هام هر سری به یک طریقی میرسید 5 روز پیش ساعت 24 بیمه ماشینم تمام میشد،دریغ از نون شب، پول بیمه که حدود 5 میلیون میشدولی باور داشتم که پول بیمه جور میشه،چون اگر ماشین بیمه نمیشد من نمیتونستم برم سر کار جدیدم،در اصل وسیله ی کارم هستش ماشین،خدای محمد شاهده،(اشک میریزم) همون شب ساعت23:16 یه اقایی که ازش طلبکار بودم 5 میلیون به حسابم واریز کرد،همه ی 5 نفرمون تو خونه تا ساعت2 بعداز شب گریه میکردیم،اصلا انگار الله میخواست تو این چند ماه ایمان منو بسنجه،

    ولی من یکبار هم پا پس نکشیدم،گاهی بریدم،ولی کوتاه نیومدم،چون همون شب به همسرم گفتم خدا راه و باز میکنه،استاد ازون شب درا یکی یکی باز شد،

    نمیدونم چرا،شاید چون احساسمون خوب شد،

    شایدم چون ایمانمون رو به سیستم (خداوند)نشون دادیم،

    از پانزدهم این ماه درها یکی یکی باز شد صدها بار به خانمم گفتم اینا کار من نیست اینا کار خداست،

    من نمیدونم چطور این همه پول توی 7 روز اومد توی زندگیم،استاد جان توی همین چند روز قراردادهایی رو نوشتم که بالغ بر 200 میلیون که حقوق یکسال اداره هست وارد زندگیم شد،خدایا شکرت،

    خدایا خودت میدونی من کوچکترین توانایی در نوشتن این قراردادها نداشتم،تو برام مشتری شدی،زبان من شدی،تو برام پول شدی،واگر به پول رسیدم برای من پول و ثروت شدی،

    وازاستاد عزیزم سپاسگزارم که در این مسیر رهبر و راهنمای من شدی،

    چه رهنما و رهبر شایسته ای

    تو این مدت تنها مرهم قلبم سایت شما بود،و قسم خوردم تا نتیجه نگرفتم پیامی ننویسم،

    والان با افتخار با نتیجه ایمان این پیام رو نوشتم،

    یادمه روزی که سه فرزند کوچیکم نون و رب گوجه میخوردند به خانمم گفتم استاد گفته چه اشکالی داره بجه ها سختی و تنگی بکشند،این لحظات باعث میشه بچه ها خواسته هاشون رو پیدا کنند،

    و چه زیباست اعتماد کردن به خداوند و استاد

    وچه زیباست که به مو میرسه ولی پاره نمیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: