توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرتضی حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2259 روز

    الهی به امید تو

    استاد عزیز من درود بر شما و خداوند حفظ کنه شما و همسر مهربان شمارو. استاد من با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم که این فایل رو دیدم، و چقدر در زمان درست و حال درست دیدم و با عشق دیدم و نیوشیدم مطالب رو. در شرایطی بودم که دیشب به شدت در تردید و حال بد در مورد مسایل کاریم بودم با کلی ترس، من معلمم و به لطف خدا مدت هاست با شما آشنا هستم ، بخاطر تغییراتی که بابت فایل های رایگان کردم از اون آدم محتاط و بسیار ترسو و افسرده کندم و بیرون پریدم و در اول راهم و تونستم کلی ایده که اومد که شاید هدف من باشه رو تست کنم و رها کنم و کلی تجربه کسب کنم و جسارتم رو بالا ببرم. و بعد دو سال تست ، مثل همیشه طبق پازل خداوند با آدمی آشنا شدم که درگیر ساخت و ساز و املاک شدم و تونستم خیلی زود جایگاه خوبی کسب کنم و تمام امور سازمان زیر نظر من باشه ،حالا بعد حدود دوسال کلی تجربه و جسارت فوق العاده بدست بیارم و یک ساله مرخصی گرفتم از معلمیم و شرایط زندگیم خیلی بهتر شده ولی تو مسیر یکسال گذشته کم کم یادم رفت و رو خودم کار نکردم و خوشحال که دارم موشک وار میرم جلو، که یه دفعه به خودم اومدم دیدم یکساله صبح زود میرم بیرون و آخر شب میام خونه و نه حال خوبی دارم و حال خوبی همسر و دخترم. و وقتی دوباره شروع کردم به مطالعه و سپاسگزاری کامل خودم رو دیدم که چقدر مشرک شدم و انگار مدیرم شده روزی دهنده من و دیدم ناخودآگاه کلی ترس دارم و دیدم با رفتارهای کنترل گری و سرزنش گونه مدیرم چقدر اعتماد به نفسم اومده پایین جسارتم کم شده و همش دارم سرزنش میشم بابت اشتباهات کوچیکم در حالی که زندگیم رو گذاشته بودم، وکلی مشکلات مالی اومده سراغم. خلاصه دیدم شدم مشرک و خیلی از خودم دلخور شدم که چطور با افکارم کارم رو به اینجا رسوندم و رفتار مدیرم باهام اینجوریه و رفتار همسرم هم باهام بد شده، تا اینکه قبل سال جدید تونستم به لطف خدا جسور بشم و با اینکه خونم رو فروخته بودم و پولش تو کار بود و حداقل یک سال حقوق معلمی هم نداشتم ولی خیلی راحت رفتم و گفتم من دیگه نمیتونم ادامه بدم و با قدرت حرفم رو زدم ، از اونجا همه چی تغییر کرد و ازم خواهش کرد بمون و درست فکر کن و همه چی دستته و… و از اون به بعد آدم دیگه ای شد و خیلی عجیب مهربان وآرام شد و من هم حتی دیگه فقط هشت ساعت صبح رو درگیرم، ولی آروم نشدم و دیشب بشدت حالم بد بود و پر از تردید که حتی آیا این اون هدف واقعی منه؟ خلاصه با کلی حال بد رفتم بیرون کلی با خدا صحبت کردم و چون قدم دوم دوره 12 قدم رو دارم کار میکنم گفتم هدایتم کن و کمی آروم شدم و مثل همیشه داشتم برنامه میریختم با آدمی که همیشه باهاش صحبت میکنم و ایشون هم با جدیت با دوره های شما رو خودش کار میکنه ، صحبت کنم و کمک بخوام که بسیار هدایتی این فایل رو همون شخص برام با پیامک فرستاد (قبل اینکه بهش چیزی بگم) و وقتی نشستم همش رو گوش کردم و کلی حالم فوق العاده شد و لذت بردم و آروم شدم دیدم حتی من ناخودآگاه این خانم رو راهنما بخش تر از خدا میدیدم و چقدر دیدم که شرک داشتم این مدت، چه مشورت های بیخودی که بابت مسایل کاریم داشتم با چندنفر که همش تهش حالم بدتر شد،

    الان خوشحالم که دارم میسپرم به خود خدا، و آرامم و میخوام هدایتم کنه آیا این مسیر من هست یا نه. خداجونم کمکم کن با جسارت و جرأت هدایتت رو انجام بدم. خدایا شکرت.

    استاد جان ، خدا حفظتون کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    به نام خدایی که مرا خلق کرد و بهم قول داد هدایت ت می کنم اگه بهم دل بدی.

    استاد متشکرم

    خدایا شکرت

    این روزها خوب می‌دونی که به چی نیاز دارم.

    استاد من از بچه‌های این دوره جدید م ،

    هم جهت با جریان خداوند

    این روزا از خدا تو تمرین ستاره ی قطبی هدایت خواستم که خدایا فایل چهاردهم برام از زبان عباس منش چیزهایی بگو که من این روزا نیاز دارم ، باید بدونم.

    و می بینم که فاصله ی خوبی افتاده بین این جلسه.

    اما خداوند کارشو خوب بلده.

    خانم شایسته ی عزیز مأمور شده فایل هابی رو به کمک استاد برام بذاره که جواب همون درخواست ه.

    استاد بینهایت ازتون متشکرم

    چقققققدر این روزا حالم آسمونی شده.

    چقققققدر این روزا بغض گلوم و می گیره، که همش می خواد داد بزنه بگه خدایا سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    اینه که می تونم تنها کاری ست که انجام ش بدم تا آروم تر بشم.

    خاتم شایسته ی متشکرم که ندای قلب مهربون ت خوب گوش می کنی و رسالت ت و انجام میدی که هم من سود می برم هم خودت، و هم کسانی که تو این مسیر آن.

    این روزا خدا خودش داره درس ها رو عملی بهم یاد میده ، که می خواد من خودمو خوب بشناسم که چند مرده حلاجم.

    بعد میاد یه فایل برام می‌زاره و میگه بنوس، یادداشت کن که این ذهن ت خوب تقویت بشه.

    چند روز پیش اومدم برنج درست کنم واسه بچه‌ها ، این برنج یک نوع خاصی بود که من هر وقت درستش می کردم خوب در نمیومد،

    گفتم خدایا فعلا غیر اینو تو خونه ندارم هدایت م کن که خوب بشه و مثل اون برنج با کیفیت ایرانی در بیاد.

    قسم می خورم که چقققققدر خوب و عالی قدم به قدم بهم گفت و من انجام ش دادم ، که وقتی خانواده میل می کردند فکر می کردند این همون برنج اصل ، اصل ایرانی ست.

    خیلی خدا رو سپاسگزاری کردم

    خیلی خوشحال شدم.

    روز بعد که اومدم درست کنم دقیقا یادمه اینو می گفتم به خودم،،،،

    آخ جون من دگه بلد شدم ، من یاد گرفتم

    اما وقتی درستش کردم دیدم خدای من خراب شده مثل همه ی روزهایی که بلد نبودم و خراب میشد.

    امروز با این فایل یادم اومد که آره همون حس غرور بوده که من دگه بلدم و خداوند هم به خودم واگذاشت.

    گفت حالا که بلدی خودت درستش کن ببینم.

    یادمه وقتی روزها میرم تو آشپزخونه می خوام کارها مو انجام بدم، مثل نظم دادن ، تر تمیز کردن تا برسه موقع آشپزی….

    روزهایی که خودم به خودم می بالم و میگم من که خیلی کارها م بر اساس نظم ه

    من مدیریت م عالی ست

    من بلدم

    من به راحتی انجام ش میدم.

    استاد اینققققققققدر خسته میشم که وقتی نگاه می کنم به ساعت می بینم خدای من ساعت نزدیک به 3 عصر شده و من هنوز تو آشپزخونه م و خیلی کارهام حتی بیشتر یا بهتر از قبل م انجام ندادم.

    اما وقتی هدایت می خوام و میگم خدایا کمکم کن من راحتی می خوام من سادگی می خوام.

    به خدا قسم 1 یا نهایتا 2 ساعت فقط زمان می بره .

    وقتی نگاه می کنم می بینم چقققققدر راحت و ساده کارهامو، تمیزی و آشپزی ، و حتی ناهار خوردن همه تموم شده و الان اومدم تو اتاق م برای استراحت.

    خدایا متشکرم که عاشق م هستی و امروز برای هزارمین بار بهم یا شایدم بیشتر یادآوری م کردی که فاطمه فقط رو من حساب کن.

    فقط از من هدایت بخواه.

    استاد از این مثال ها تو زندگیم زیاد دارم، اما بازم با اینکه این همه درس می گیرم اما بازم فراموش می کنم.

    خدایا کمکم کن که تنها تو رو بپرستم و تنها فقط از تو یاری بخوام.

    خدایا من را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که بهشون نعمت داده ای……

    مثل ابراهیم

    موسی

    محمد

    وعباس منش، مریم شایسته

    خدایا سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 1 خرداد رو با عشق مینویسم

    امروز روز سوم، آخرین روزی بود که رفتم به اون خیریه که به صورت رایگان ،داشتیم دیوارای خونه هاشو رنگ میکردیم

    امروز صبح که رفتم فقط یک وعده خوردم و با حالی بسیار عالی رفتم تا امروزو تجربه کنم

    وقتی رسیدم هنوز نیومده بودن از بچه ها که نقاشی رو شروع کنیم ،منم یک ساعت انقدر خوب خوابیدم که خیلی حس خوبی داشتم

    روز خوبی بود درخت و گل و پرنده کشیدم رو دیوار و صاحب موسسه خیریه خیلی پسندیده بود ، تا شب کار کردیم ، کلی خوراکی دادن که من سهممو برداشتم و آوردم خونه برای داداشم

    خوشحالم از اینکه دارم‌تمرین میکنم از چیزهایی بگذرم که برای بدنی که خدا به من عطا کرده تا در این دنیای گذره امانت داری کنم ، میتونم بگذرم و یاد میگیرم که امانت دار خوبی باشم و وقتی جسمم رو ترک کردم افسوس اینکه مراقب این امانت نبودم رو نخورم

    خدایا شکرت که منو در مسیر قانون سلامتی قرار دادی

    کارمون کمی کمتر شد مسئول خیریه رفته بود کلی خوراکی و چیزای دیگه خریده بود و چیده بود تا ما دخترا بریم و دور هم چای بخوریم

    وقتی رفتیم دور هم نشستیم ،یکی یکی گفتن دانشجوی کجا هستن و بودن

    همه از دانشگاه تهران بودن و فقط من بودم که بینشون شهر خودم تا کارشناسی خونده بودم

    وقتی یکی از دخترا گفت پس همه مون زرنگیم دانشگاه تهران هستیم

    یه لحظه خیلی کوتاه حس کردم نجوای ذهنم میخواد بگه سکوت کن چیزی نگو

    اما سریع گفتم چرا من فقط دانشگاه تهران درس نخوندم و ازم پرسیدن و گفتم شهر خودمون

    و وقتی فهمیدن مدرکی که گرفتم‌رو رها کردم و رفتم دنبال علاقه ام نقاشی براشون جذاب تر بود

    اینکه امور بانکی بخونی و بعد حسابداری

    بعد نه بانک بری و نه دارایی و یا هیچ شرکتی

    این براشون جذاب بود

    و با یه حالت تعجب پرسیدن چرا نقاشی ؟ هیچ ربطی به تحصیلاتت نداره

    که فقط یه جواب داشت علاقه

    و اون چند روزو جوری با عشق کار میکردم و نمیگفتم خسته شدم و یه سره کار میکردم که یکی از دخترا گفت معلومه که چقدر علاقه داری ،چون خستگی برات معنایی نداره

    اینو میشه از حس خوبیت موقع رنگ کردن رو دید

    در صورتی که خودشم نقاشی رو از دانشگاه تهران خونده بود ،اما هی میگفت کمر درد گرفتم انقدر سر پا وایستادم

    یاد حرف استاد میفتم که میگفت اگه کاری که انجام میدی حاضری صبح تا شب ،شب تا صبح انجامش بدی اون کار رو به عنوان شغلت شروع کن

    اما اگر میگی علاقه داری و به خودت زحمت نمیدی درموردش کتاب بخونی و یا درموردش تحقیق کنی و یا کار کنی ،تو علاقه نداری

    وقتی کلی باهم صحبت کردیم وشب که شد و مثل روز قبل که با مادر و پدر یکی از نقاشایی که اومده بودن

    دوباره منو تا دم در خونه مون رسوندن و کلی کیف داشت

    خیلی خوشحال بودم که خدا دستی از دستانش رو سر راهم قرار داده و منو تا در خونه رسوند

    خدایا شکرت

    وقتی رسیدیم در خونه مون ،دختر نقاش که درسشو از دانشگاه خونده بود ، بهم گفت اگه رفتی سر کار بهم بگو که منم بیام باهات کار کنم

    تو دلم‌میگفتم نه نیاد چرا بگم بیاد و بعد وقتی فکر کردم گفتم تو کی باشی که بگی نیاد اگر خدا بخواد کار میکنه

    بعدشم اگرم تو بگی ،تو فقط یه دستی هستی از دستان خدا و هیچی نیستی این یادت باشه

    و بعد گفتم اگر تو از این نیت و دید میگی که میاد و تو نمیتونی کار کنی ،باید بهت بگم که تو باید درست کنی افکارت رو

    تو هیچی نیستی طیبه

    تو باید انقدر رو کنترل افکارت کار کنی ،رو باورهات کار کنی که نگران این نباشی اگر کسی بیاد همکارت بشه چی میشه؟

    و به چی شدن هاش فکر کنی

    خیلی خیلی تجربه خوبی بود خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 812 روز

      به نام خدای خوشگلمممم

      سلام سلام سلام سلااااااممممم

      سلام آجی خوشگلمممم سلام طیبه جونمممم

      حالت چطورهههه دلم برات تنگ شده بود نفسسسس

      خواهر عزیزم من دوره ی دوازده قدم خریدم …قدم اولللل…

      هووووورااااااااااااااا

      و امروز داشتم جلسه 3 رو گوش میدادم و هرچی استاد درباره ی تابلو و هنر و نقاشی میگفت یاد تو میوفتادم و میگفتم وای مثل آجی طیبه …استاد میگفت قیمت اون تابلو ها از 2 هزار و 3 هزار دلار شروع می‌شد برین با دلار امروز حساب کنید من می‌گفت وای خدای من مثل آجی طیبه …

      اصلا نمیدونی همینجور که استاد میگفت منم میگفتم آجی طیبه ….

      نمایشگاه آجی طیبه

      تابلو آجی طیبه

      محصولات و نقاشیای با ارزش و پر فروش 100ملیون تومنی آجی طیبه …

      خلاصه که کلی کلی یادت کردم ….

      .

      .

      .

      داستانی که اینجا تعریف کردی مخصوصا قسمت آخرش که با خودت صحبت کردی و گفتی اگه بخواد میاد و تو تاثیری نداری ممکنه دست خدا باشی ولی در واقع هیچی نیستی یادم به اون آیه سوره یوسف افتاد …که یوسف قدرت رو میده به پادشاه و این شرک باعث میشه چندین سال دیگه توی زندان بمونه ….

      وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ

      به آن یکی از آن دو که می‏دانست رهائی می‏یابد گفت: مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآوری کن، ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و بدنبال آن چند سال در زندان باقی ماند.

      وای وای وای خدای من اینجا از رف استفاده کرده که یعنی قدرت خداوند ….چند بار منه نوعی باید ضربه بخورم از قدرت دادن عوامل بیرونی؟ افراد …بع خدا به خدا به خدا ملیکا تنها قدرت خداستتتتتت و بس …

      طیبه عزیزمممم

      خلاصه که کلی تحسین کردم و گفتم دمت گرم اجیییییییی که اینقدر سعی میکنی با ایمان باشیییییی

      خلاصه که خیلی دلم برای صحبت باهات تنگ شده مخصوصا اینکه تازگیا کلیییی ایمیل برام میاد که توی دوره ی جدید داری کولاک میکنی ولی من بهش دسترسی ندارم ….

      قربونت برم

      مرسی که هستی …

      یادت همیشه پیشمه …

      عشق منیییی

      در پناه الله یکتا باشیییی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 765 روز

        به نام ربّ

        سلام‌ملیکای عزیزم

        خداروشکر فوق العاده ام

        شما خوبی

        خداروصد هزار مرتبه شکر که دوره 12 قدم رو خریدی

        پر قدرت و با تمرکز گوش بده و میدونم که نتایجت فوق العاده میشه

        خیلی ممنونم که برای من نوشتی

        میدونم که به زودی دوره جدید رو هم میخری و میای خبرش رو بهم میدی و کلی خوشحالم از اینکه در مدار جدید برای دوره 12 قدم ،قدم گذاشتی و پر قدرت ادامه بده

        اتفاقات و ایده ها و شگفتی های خیلی زیادی در انتظارته ملیکا جان

        خیلی خیلی دوستت دارم

        خیلی خوشحالم

        یاد روزایی افتادم‌که دوره 12 قدم رو خریده بودم و از قدم دو که گوش دادم و استاد گفت اگر چسبیدی به یک خواسته و اون خواسته عشق باشه راه رو صد در صد اشتباه رفتی

        و از این دوره بود که من از خواسته عشق رها شدم

        از اصرارم‌به خدا که فردی باشه که من میخوام

        و خوشحالم که الان از خدا میخوام که هرچی که تو بگی باشه

        و حتی اگر هم در دلم خواسته ام باشه بازم میگم هرچی تو بگی ربّ من

        خداروهزاران مرتبه شکر

        فکر نمیکردم روزی انقدر تغییر کنم که بگم هرچی تو بگی ربّ من

        البته یه وقتایی شده که ممکنه خواسته مو در همه جنبه ها بگم اما سعی میکنم به یاد بیارم که هرچی خدا بچینه قشنگ تره

        از خدا میخوام برای ملیکای عزیزم بهترین هارو بچینه ،جوری برات بچینه که الیته پاسخ باورهای خودت رو بهت میده

        پس باورایی بسازی که خدا بهترین هارو برات بچینه

        خدایا شکرت برای همه بهترین هارو رقم بزن

        آمین

        منتظر نتایج فوق العاده ات هستم ملیکا جان که بیای و برام بنویسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    رڼا ځاځی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم مهربان و زیبا قلب خانم شایسته

    امروز وختی از خاب بیدار شدم و مود ام به نوشتن شد

    مه همیشه یک چیز ره مینویسم که خدا امروز برایم چی کاری را انجام دهد و چون در روزه کامل تنها شنیدن فایلهای شما هستم در قلبم میګذشت که مه ایقدر فایلها ره میشنوم هر روز و فامیلم کاملا مخالف پیش میروند همیشه بحث ها و خبر های سیاسی و منفی میشنوند و میګن و مه حتی با فامیلم هم وختم ره سپری نمیکنم و در یک اتاق جدا شب و روزم ره سپری میکنم پیش خودم ګفتم که چرا با وجود ایقدر تلاشهایم برای پیشرفت و تغیر زنده ګیم نتایج و دستاورد مه و فامیلم یکسان است درحالیکه واضح و اشکار ما باهم کاملا مخالف راه ره درپیش ګرفتیم و به درون خودم هم میبینم افکار منفی ام بیسیار خفیف هستن

    در جواب سوالم به نوشتن شروع کردم که خدایا تو نتیجه تلاشهایم ره برم بتی حق ام ره برم بتی در نیمه نوشتن رفتم غذا خوردن و حین غذا خوردن سایت شما ره باز کردم و ای ویدیوی تان ره پلی کدم و در ذهنم بحث ای شروع شد که نباید ایقسم از خدا درخواست کنم و از طرفی دګه هم میګفتم که استاد ګفته بود اګه ما یک قدم به طرف خدا برمیداریم خدا صد قدم پیش ما می اید و همچنان ای دلیل هم برم پیش میشد که استاد ګفتند که اګه تنها از خدا میخواهی نه از کسی دګه ای وظیفه خدا است که برت بدهد پس درست است که از خدا ثمره تلاشهایم ره بخایم و ای فایل تان هم مره به شک انداخت که شاید ایقسم درخواستم درست نباشد و از طرفی دګه ای نجوا هم برم میایه که اعتماد به نفس داشته باش و بخواه از خدا حالا نمفامم کدامش ره بپذیرم

    درمورد نظر اخری شما در این فایل بګویم کهمه زیادتر ګیم یالا لدو ره بازی میکنم مه اګه کمی منفی باشم حس ام حالت درونی ام خوب نباشه او وخت هر چی از خدا طلب کمک میکنم باز هم ګیم ره میبازم و هر وخت که حس و حال درونی ام خوب باشه یعنی در مدار خدا باشم از کسانیکه از من در لیول بالاتر هم باشن ګیم را برنده میشم و اګر در مدار خدا نباشم و مهمتر از همه تمرکز نداشته باشم اګر کسی باشه که لیول اش بیسیار کم باشه بازی ره میبازم

    ای هم تجربه مه از ګیم دلخواه ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1033 روز

      سلام و دروووود بر خواهر گلم ربا عزیز

      الان دومین باره دارم کامتت شمارو در این سایت میخونم وچقد الان خوشحال شدم اول توحه به اسمت نکردم طریقه نوشتنت فهمیدم زبان افغانی که لهجه افغانی رو خیلی دوست دارم چون به فارسی دری اصلی نزدیک هست خیلی از آهنگ افغانی و لهجه تون خوشم میاد بعد یهو توجه کردم پروفایلت دیدم بعلهههه دوست خوب خودمه ربا خانم که داستان زندگیتم خونده بودم هم ناراحت کننده بود بخاطر رنجهایی که کشیدی هم بسیاااار خوشحال شدم و انگیزه گرفتم که چیجوری تونستی از دل اون مرداب همانند گل نیلوفری که زیباترین گل هست رویش کنی و زیبایتو به ما بچهای سایت توحیدی ببخشی کامنتاتو دوست دارم داستانها و تجربه هاتو دوست دارم و دعا میکنم روز بروز زیباتر بشکوفی و تو مسیر زندگیت بر دستان پرقدرت خدا در آسودگی و امنیت غرق در خوشی و خوشبختی باشی و داستانهای بهتر و زیباتر ازت بخونیم و نظاره گر موفقیتهای همدیگر باشیم خواهر گلم تحسینت میکنم که چیجوری داری ازاین شرایط سخت آسان میشوی برای آسانی ها

      دمتگررررررم که سروحال قبراق داری برای هدفت میجنگی پیروزی ازآن توست چون حق ماندنی است و بدی ها فنا پذیر.

      بدروووووود رفیق خوب افغانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    استاد چه کردی با دل ما چه کردی ما چشم های ما….اشک امونم رو برید…

    وقتی حرف ها و تجربه هاتون رو می‌شنیدم یاد تک تک خاطره ها و اتفاقی میفتادم که برای خودم افتاده بود…

    یکی از واضح ترین خاطره هام وقتی بود که درمورد فوتبال بازی کردن گفتید…منم تو بازی ها خیلی این تجربه رو داشتم و دارم….یادمه یه سری با دامادمون داشتم بازی می‌کردم از این گلف های اسباب بازی بود خیلی باید دقت و نشونه گیری میکردی.منم تو بازی اینجوریم که طرف کری میخونه من رگ غیرتم میزنه بالا وگرنه خیلی برام مهم نیست ببرم یا ببازم…خلاصه ایشون شروع کرد کری خوندن و جلو هم بود ازم…آقا هیچی دیگه من افتادم دنبال اینکه من باااااید اول بشم…حالا بازیه ها مرگ و زندگی نیست…اولش تمرکز دقت فلان بهمان ایشون هم از اونور هی کری میخوند نمیشه نمیتونی من بردم…دیدم نه نمیشه هی دارم بدتر عقب میفتم…همون لحظه دست به دامان خدا شدم.گفتم خدایا تو کمکم کن تو هدایتم کن.این توپ اختیارش دست تو.این توپ رو بزن بره تو گل.بشو دست من بشو چشم من بشو دقت و تمرکز من.اصلا تو بجای من بیا بازی کن.من نمیدونم….نمیدونید چی شد نمیدونید چی شد چنان بازی رو بردم که فکر کنم اختلافمون رسید به ده امتیاز…هیچ وقت یادم نمیره اون قضیه رو هرجا کم میارم میگم ببین خدا اونجا چطور به دادت رسید.پس تواناییشو داره بسپرم به خودش.میلیارد ها میلیارد مثال این شکلی دارم که تو موقعیت های مختلف تو بازی تو روابط تو ثروت رسیده به دادم….

    اصلا نمیدونم چجوری بگم وقتایی بوده که گفتم سپردم به خودت ولی ته دلم هنوز اون تسلیم بودنه نبوده و اتفاقه هم نیوفتاده.وقتایی بوده درگیر وابستگی شدم.چسبیدم به خواسته هی زور بزن هی برو بالا بیا پایین نشده که نشده به محض اینکه ولش کردم و رها کردم اتفاق افتاده….

    بارها شده به خاطر وابستگی ها به خاطر زنجیر هایی که خودم دور خودم پیچیدم با سختی و مشقت خواستم به خواسته ام برسم ولی بدتر ازش دور شدم.تو موقعیت های مختلف وابستگی مسیرم رو بسته و به بن بست خوردم.نمونش همین امروز صبح…از کسی درخواست کردم یه کاری رو برام انجام بده ولی ته دلم حالش خوب نبود و منم چند هفته است که منتظرم اون اتفاقه بیفته ولی باز نشد که نشد….دلیلشو خوب می‌فهمم چون وابسته شدم.چون قدرت رو دادم دست کسی غیر خدا.خوشی و خوشحالیمو دادم دست غیر خدا…

    جالبه جاهایی که مقاومت ندارم یا خیلی خواسته مثل مثال بازی خیلی برام اهمیتی نداره و کاملا رها هستم در لحظه خواسته ام خلق میشه.میشم ان اقول لهو کنفیکون…یه مثال دیگش مسافرتی بود که تازگی رفتم…قبل عید از خدا درخواست کرده بودم که یه سفر به یه جای خوش آب و هوا برام جور کنه ولی اصلا جای خاصی رو مشخص نکرده بودم و کاملا دست خدارو برای هدایت باز گذاشتم.. جور شد و به راحتی رفتیم و کلییییی بهم خوش گذشت و میتونم بگم یکی از بهترین سفرهای عمرم بود

    البته این باور خطرناکم من دارم که باید زجر بکشی تا لایق بشی…کلا تو بحث لیاقت خیلی ضعف دارم و به لطف دوره احساس لیاقت دارم روش کار میکنم.این باور که تو لایق هدایت خدا نیستی و…. توی دوره استاد یه حرفی زدین که اصلا ذهنمو جابجا کرد.قشنگ نشست تو وجودم.گفتید هدایت برای هرکسی شخصی سازی شدست با توجه به شرایط و موقعیتی که داره.تو بحث مقایسه و تقلید کردن…چون بارها شده من اومدم از هدایت کس دیگه ای تقلید کردم ولی جواب نگرفتم…اون جمله خیلی تووجودم نشست که هدایت شخصیه فقط ماله توست برای تو جواب میده همین جمله احساس لیاقت آدم رو میبره بالا…

    همین کار کردن رو دوره چقدررر باعث شده رفتار جهان باهام تغییر کنه از برخورد آدم ها باهام.از دست هایی که برای کمک برام میفرسته و خودشون بدون اینکه من حرفی بزنم یا چیزی بگم میخوان بهم کمک کنن…اصلا خودم تعجب می‌کنم.میرم فروشگاه خرید.فروشنده چنان با عزت و احترام و روی خوش باهام برخورد میکنه که کپ میکنم انگار من فامیلشم یا دوست جون جونی یا رئیسشم…در صورتی که با یه نفر قبل از من اصلا اینجوری نبوده هااا.اینارو وقتی میبینم چقدر سپاسگزار خداوند میشم که خدایا شکرت که هدایتم کردم.قبلا اگه بگم برخورد آدم ها باهام چطور بوددد.باورتون نمیشه من همون آدمم…

    خلاصه احساس میکنم چرخ زندگیم نسبت به قبل روون تر شده اما بادیدن این فایل حس کردم یه جاهایی با شرک و وابستگی خودم چوب گذاشتم لای چرخ این زندگی.کلا تو بحث وابستگی تا آخر عمرم باید کار کنم.واقعا پاشنه آشیل غولیه برام بااینکه من همیشه فکر میکردم من اصلا آدم وابسته ای نیستم!!!!در صورتی که وابستگی فقط به آدما تو روابط نیست شما اگه خوشی و ناخوشیتو به خودکار تو دستت گره بزنی چوب گذاشتی لای چرخت…همین قدر ساده آدم مشرک میشه.به قول پیامبر که میگه شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در در دل تاریکی شب مخفیه…اگه بتونم این ترمز وابستگی رو حذف کنم کنار بذارمش جریانی که نعمت ها وارد زندگیم میشه…خدایا کمکم کن…این جمله خدایا کمکم کن اصلا کلیده.وقتی واقعی و از ته قلب باشه اصلا کن فیکون میکنه.انگار خدا خودش میاد بغلت میکنه و خیلی شیک و مرتب میبره اونجایی که تو میخوای…

    هرروز صبح یکی از شکرگزاری هام اینه که هدایت شدم به این مسیر.مثل مثال بازی با تمام وجودم گفتم خدایا کمکم کن خدایا هدایتم کن و قدم به قدم دستمو گرفت…

    من هنوز خیلی جای کار دارم برای اینکه موحد باشم.یه پاشنه آشیل دیگم غروره…آخ که چقدر از این یکی هم ضربه خوردم که گفتم من دیگه خدام من دیگه خرم از پل گذشت و خدا گفت ااا راست میگی باشه برو خودت بقیه راهو برو ببینم چیکار میکنی…دو قدم بعدش با سر خوردم زمین و سقوط کردم…

    وای استاد بااین فایلتون چه انقلابی تو وجودم به پا کردید هی داره مثال های بیشتری یادم میاد چه کوچک چه بزرگ.فکر نکنم به اندازه هیچ کدوم از فایل هاتون به اندازه این فایل من تجربه و خاطره داشته باشم…

    منم بچگی هام خیلی رو خدا حساب میکردم.یه امتحان تستی رو همین جوری که شما گفتید هدایتی رفتم جلو و یادمه خیلی نمره خوبی گرفتم و جز نفرات برتر شدم…خیلی مثال داره یادم میاد الان هم خیلی روش حساب میکنم ولی جاهایی که مقاومت دارم کارم پیش نمیره که نمیره.

    وای خدایا.این فایل رو اگه پونصد بار دیگه هم ببینم بازم کمه.اون کلیپ آخر که دیگه دیوانه ام کرد میخواستم فقط جیغ بزنم….

    من حتی برای خرید و اینکه از کدوم طرف برم الان چه حرفی بزنم و…. از خدا هدایت میخوام.البته اینم با آموزه های شما یاد گرفتم ولی ذهن میاد میگه اینا چیه بابا این چه هدایتیه باید در مورد پول و خونه و ماشین و رابطه هدایت بخوای.اونا چرا جواب نمیده در صورتی که خودش میدونه دلیلش چیه…باورهای شرک آلود و فقیری که راجب مسائل مالی و روابط داره باعث شده که انقدررر مقاومت ایجاد بشه و به صورت قطره ای اتفاق بیفته…

    ولی با همه این مقاومت ها و نجواهای ذهن من خیلی خدارو شکر میکنم که الان اینجام و دارم این متن رو تایپ میکنم.اگه این هدایت رو نمی‌پذیرفتم که اینجا باشم خدا میدونه چه اتفاقات و بلاهایی سر خودم میاوردم.جاهایی که به موفقیت رسیدم همیشه او بوده که کارهارو انجام داده من هیچی نبودم.من هیچ کاری نکردم فقط تسلیم بودم گفتم چشم.

    خدایا صد میلیارد بار شکرت.عاشقتم

    اینها درک و آگاهی هایی بود که تا اینجا بهش رسیدم مطمئنم اگه برم چندبار دیگه هم فایل رو ببینم باز اینجا ردپا میذارم.

    استاد عزیزم بی نهایت ازتون سپاسگزارم که این مسیرو رو انتخاب کردید و الان اینجا کنار هم داریم رشد میکنیم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 534 روز

    به نام خدا به نام من که تکیه ای از وجودش هستم

    استاد همین که دارم زاویه های دیگری از خودم میبینم و لمس میکنم واسم ماجراجویی جدیدی شروع شده، استاد عباس منش خدارو واسه حضورم توی این صفحه یقین دارم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست ، خیلی کارها رو با شور انجام دادم و بعد گذشت یک زمان چون منتظر رخ دادن معجزه ها فقط بیرون از خودم بودم سرد میشدم ، حتی خیلی وقت ها معجزه ها پیش اومده ولی حجم اش انقدر زیاد بوده که نتونستم پذیرش داشته باشم و ناخواسته ردش کردم، خیلی اتفاق ها واسم قبلا افتاده که تمامش رو پای خوش شانسی یا بد شانسی خودم نوشتم،جاهای که خوب پیش میومده قطعا به خودم میبالیدم و جاهای که بد میشده همیشه دنبال مقصر میگشتم،روزی که پول داشتم به زرنگی خودم میبالیدم و وقتی نبوده از همه چی شاکی که مقصر بودن، روز های اول میگفتم کاش این صحبت ها رو 20 سال پیش میشنیدم ولی الان میفهمم که نه الان وقتش بوده ،

    خلاصه و مفید بگم نظرم رو : همین جور که ما داریم قوی میشیم اون نجواهای منفی هم دارن قوی میشن ، خیلی باید مراقب بود چون اگاهی که میره بالا اون نجواهای منفی هم راه های جدیدی رو پیدا میکنن واسه ورود به این محیط ارام، واسه ارامش این محیط ارام نیازی به جنگ با خود نیست فقط کافیست یک ویس از استاد رو سریع پلی کنید،حرفی که از دل براید بر دل نشیند ، این ویس ها ما رو از توی منجلابی در اورده که بی شک روی تخت پادشاهی هم اراممون میکنه که کجا بودیم و کجایم ، ( کجا بودن ما قبل از اگاهی تقدیر بوده یا اشتباه ؟ یا تقصیر بوده یا انتخاب ؟ هر چی بوده مسیر ما بوده تا به اینجا ) اینجا میتونیم تصمیم بگیریم که گذشته رو بارها تکرار کنیم و همون نتایج بگیریم، یا باور هامون عوض کنیم و ارزوهای گذشته رو دست یافتنی، مراقب خواسته هامون باشیم چون هرچی بخوایم میشه ، خوب میشه همیشه اگر توحید باشه و یقین –

    استاد عباس منش عزیز خوشحالم در جهانی و در دوره ای جسمم زمین را تجربه میکند که عطر نفس های شما و نت کلام شما در این حوالی میپیچد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2404 روز

    به نام خداوند ثروتها و زیبایی ها

    سلام به استاد آگاهای ها و سلام به مریم عزیز و همه دوستان همراه در سایت

    خداوند رو شاکرم که الان به من فرصت داد که بیام و از آگاهی های این فایل و تجربه های خودم بنویسم

    اول از همه بسیار سپاسگذار وجود ارزشمند شما استاد عزیزم هستم که همواره با درکی بالا از قوانین زندگی میاید و به نکات کلیدی اشاره میکنید که موفقیت یا شکست، سربلندی و سرافکندگی و عزت و ذلت ما دقیقا بهش ارتباط داره

    یعنی دقیقا شما به مواردی اشاره میکنید که مثل نکات کنکوری هستند که معلمها و اساتید حرفه ای به دانش آموزان بیان میکنند و میگن دونستن این نکته ها هست که رمز موفقیت شما در کنکوره

    حالا اینجا صحبت از کنکور نیست اما صحبت از عرصه ای بسیار گسترده تر و مهمتر هست و اون عرصه زندگیه

    جایی که ما اومدیم تا تجربه کنیم تا روحمون آموخته بشه، درس بگیره و با تجربه و درس آموختن، وارد یک وادی عظیم تر بشه

    پس چقدر عالیه که در عرصه یا صحنه زندگی، استاد و معلمی داشته باشیم که نکات اساسی سربلندی رو بهمون بگه تا وجودمون صیقل پیدا کنه

    تا ناب بشیم تا پاک و خالص بشیم تا رها و صفر بشیم برای خداوندی که ما را خلق کرد و اجازه داد تا ما هر کدوممون، خالق زندگی خودمون و اتفاقات اون باشیم

    پس باید با گوش دل و جانمون این آگاهی های زندگی بخش رو بپذیریم و عمل کنیم که عمل کردن، نتیجه ایجاد میکنه نه فقط دانستن و تایید کردن

    کلا این رو بگم که من عاشق فایلهای توحید عملی هستم و فایل، ارتباط ما با نیرویی که آنرا خدا مینامیم

    اصلا نمیتونم بگم این فایل رو چند بار گوش دادمو از بس برام شیرین بود

    اصلا انگار مثل آب خنکی بود که بر تشنگی وجودم، پاشیده میشد و من رو هر بار کنی آرام تر می کرد و ارتباطم رو با خدا، به شکلی دیگر می ساخت

    این دست فایلها، بسیار خالص هستند چون دارن از اصل، از مبدا، از خالق یکتا، از تنها نور مطلق هستی از الوهیت صحبت میکنند

    من بسیار ارتباط برقرار میکنم با این دست فایلها و چه حس نابیه اون درک کرد که از ته وجودت به این برسی تو هر جه داری از خداست و هر آنچه را که خواهی داشت هم از جانب اوست…. پس سرکشی برای چه؟؟؟؟

    پس غرور برای که؟؟؟

    پس در زدن به در خانه غیر از او، برای چه؟؟؟؟؟

    چقدر خوبه که بفهمیم اصل اونه و باید فقط به او توکل کنیم

    پول میخوای؟؟؟ در خونه خودشو بزن

    عزت میخوای؟؟؟ از خودش بخواه

    آرامش میخوای، حال خوب میخوای، خونه نو می خوای( اینو دقیقا به خودم میگم) ، بزرگی و شکوه میخوای؟؟؟؟ دیگه چی میخوای……!

    هر چی میخوای از خودش بخواه

    هر در دیگه ای بزنی، کلا راه رو راهه رفتی

    کلا اگر رو به هر کسی غیر از خودش بیاری، مثل این هست که بخوای بری جزیره کیش به جای اینکه راه جنوب رو بری، بری بسمت شمال….

    آیا میرسی به کیش؟؟؟؟ نه عزیزم…. کلا از بیخ و بن اشتباه رفتی

    کلا همه این ، ضمیر مرجعش خودم هستما…..

    اصلا نمیخوام پند بگم… اصلا نمیخوام نصیحت کنم…. چون خودم خیلی بیشتر به همه اینا نیاز دارم اما یه چیز رو میدونم………..

    از وقتی درست تر از قبل درکش کردم، یه رابطه متفاوت دیکه ای باهاش دارم

    از وقتی که صلاتم دیگه صلات قبلی نیست

    ازپوقتی که اقوام دیگه فقط روزه گرفتن نیست

    از وقتی زهرا عبادتش دیگه عبادت به شیوه قبلی نیست و شده سبک خودش،،،،،

    دقیقا از همون موقع….

    دیگه من یه جور دیگه توکل میکنم

    اصلا من یه جور دیگه ایمان دارم بهش

    اصلا من یه جور دیگه میبینمش و قبولش دارم

    و اینو میدونم دیگه در ذهنم و در قلبم اون دیوی نیست که هر کاری میکردم از ترسش بود

    الان باهاش دوستم

    الان کسی میبینمش، نوری میبینمش، نیرویی می بینمش و کلا نمیدونم چی میبینمش اما چیزیه، که حالم باهاش خوبه

    همه چیز رو از خودش میخوام و گاهی کمی شرک میورزم اما خیلی ازش عذرخواهی میکنم و ایمان دارم قبل از عذرخواهی من، نه تنها متو بخشیده بلکه میگه، برای چی عذر میخوای؟؟؟؟؟

    در خونه من همیشه به روت بازه و هر بار بخوای ، من دوباره و دوباره و دوباره هستم و اجابت میکنم

    چقدر داره کلمات زیبایی برای نوشتن میاد که دقیقا ایمان دارم از خودشه چون به اندازه سر سوزنی به هیچ کدومش هیچ فکری نکرده بودم و همینه که من رو عاشقش کرده چون، همیشه هست

    حتی وقتی فکر میکنی الان دیگه فقط خودتی و خودت، دقیقا در همون لحظه هم هستش و همه چیز رو به نفع تو بر میگردونه

    اگه بخوام بنویسم خیلی باید بنویسم ودوست دارم از تجربه قبل عید خودم بگم که قبل از این قایل اتفاق افتاد و دقیقا همینی بود که استاد اینجا اشاره کردند

    من توی اسفند ماه یه آزمون مهم داشتم که باید 2 تا موضوع رو امتحان میدادم

    یکیش رو اصلا نرسیدم بخونم ولی دیگری رو خوندم

    مطالبی که اولین بار بود توی این همه سال درس خوندن، دیده بودم

    مطالب کاملا جدید ولی دوسشون داشتم

    خب سر امتحان چی شد؟؟؟

    سر امتحان موقع هر سوال فقط از خدا کمک میخواستم و میگفتم خدایا تو بگو کدوم؟؟؟

    دقیقا انگار یکدومش برام بلد میشد…..

    مورد دوم امتحانی که اصلا نخونده بودمش رو همین جوری پیش رفتم و برای تک تک سوالات یاری خواستم

    خلاصه امتحان رو دادم و دلم خیلی براش روشنه و حس بسیار خوبی دارم اما هنوز نتیجش نیومده

    اما من نیومده، راضی هستم و میدونم همون خدایی که توی امتحان ازش اینقدر کمک خواستم خیریت من رو رقم میزنه

    اگر لایق اون موفقیت باشه، قطعا قبولم اما اگر نیاز به درک بیشتر داشته باشم، باید تلاشم و ایمانم رو بیشتر کنم

    ان شاالله نتیجه رو که قطعا به نفع من هست دوباره برای همین فایل، کامنت میکنم

    اما در هر صورت خدا رو شاکرم که بهم اجازهدمیده یه درک دیکه ازش داشته باشم

    بهم لیاقت این رو میده که حالم باهاش خوب باشه

    بهم اجازه میده خودش رو فرمانروای کل هستی بدونم و فقط از خودش طلب یاری داشته باشم

    من برای یه خونه جدید، یه خونه نو مطابق میل خودم هم ازش یاری خواستم و همش میگم:

    خدایا تو بساز، تو بسازی قشنگ تره

    و میدونم اونقدر زیبا میسازه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم

    خدا جونم شکرت شکرت شکرت عاشقتم

    استاد صحبت های شما رو باز هم دلم میخواد گوش بدم

    شمایی که این همه موفقید و خوشبخت، همه چیز رو خاضعانه از خدا خواستید و همیشه شتکرید

    شما که همیشه توی همهذفایلها میگید بچه ها کردیت این حرفا این درس ها اصلا به من بر نمیگرده و من فقط دستی از دستان خدا هستم و چه قشنگ این باور رو در عمل هم نشون میدید و نتایج ارزشمند زندگی شما نشون دهنده این موضوعه

    خدا رو شکر که برام استادی چون شما گماشت و من رو لایق شاگردی شما کرد

    این درسها از زبان روان شما بیان شدن، شنیدن داره و میره توی قلبم و اون ته ذهنم میشینه چون از جنس خود خاست و این کلمات خداست که میخواد ما بیشتر و بهتر بفهمیمش تا زندگی رو بهتر و زیباتر و شیرین تر و راحت تر، زندگی کنیم

    و چه چیزی زیباتر از این؟؟؟؟

    باز هم سپاس

    باز هم شکرگذار خداوند و وجود ارزشمند شما هستم که این آگاهی ها رو تشر میدید تا به قدر درکمون، اجرا کنیم

    من با عشق و ایمان و امید در این مسیر هستم و ادامه میدم و باز هم مینویسم

    تا بعد…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مسلم عبدلاهی گفته:
      مدت عضویت: 807 روز

      سلام ب استاد عزیزم

      سلام ب خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی

      سلام ب تمام دوستان عزیز و ارزش مند سایت الهی عباس منش دات. کام

      سلام ب شما دوست عزیزم

      خاستم تشکر و سپاس گذاری کنم از این کامنت زیبایی ک نوشتی بسیار حال و احساس خوب بهم دست داد از این دیدگاه قشنگت

      و نکته بعدی ک میخواستم تشکر کنم از شما اون ویرگول هایی ک بین نوشته هات گذاشتی توجهم رو جلب کرد و باعث شد واضح تر بفهمم نوشته هات ممنون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 2404 روز

        به نام خدای مهربانم و سلام به شما دوست ارزشمندم

        خدا رو شاکرم که نوشتم تونست بر دل شما بنشینهو واقعا باید بگم که من هیچ کاره بودم و همش از زبان خودشه و من فقط اطاعت کردم و نوشتم

        خدا رو شاکرم که همگی در مدار رشد و بهبود قرار داریم و با حال عالی میخونیم، مینویسیم، گوش میدیم و تحسین میکنیم

        خدا رو شکر که دوستانی ارزشمند دارم که وقتی حال دلشون عالی میشه،مینویسند و حس و حال عالیشون رو منتشر میکنند و قطعا نتیجه این حال عالی رو در زندگیشون خواهند دید

        هیچ چیزی از بین نمیره و خداوند پاداش همه این حس و حال عالی رو خواهد داد فقط باید صبور باشیم

        ممنونم که از نگارشم تعریف کردید

        من کلا تایپ کردنم خیلی قویه و خواه ناخواه این موارد نگارشی رو رعایت میکنم ولی گاهی هم بدلیل تند نوشتن، غلط های املایی پیش میاد که اینم از لطف نوشتن های طولانیه

        باز هم سپاس

        شما رو تحسین میکنم که حال عالیتون رو به من هم منتقل کردید

        برای هممون استمرار در این مسیر، و تسلیم بودن همیشگی در برابر رب بی انتها رو آرزودارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    هدیه گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    سلام به استاد عزیزم و امان از این فایل های شما و این همزمانی ها…

    این فایل دقیقا چیزی بود که نیاز بود بشنوم ،چندین روز بود که خودم رو و مسیرم گم کرده بودم و به بن‌بست خورده بودم…

    مهم ترییین و مهم ترین نتیجه ای که دیدگاه توحیدی به من داده ،دیدگاهی که تا قبل از آشنایی با شما نداشتم اینه که اجازه میده خودم باشم اجازه میده با تموم وجودم هدیه باشم و زندگی کنم اینکه بگم هر چی بخام خدا بهم میده دیگه لازم نیست شبیه کس دیگه ای باشم تا پذیرفته بشم، لازم نیست فلان کار بکنم تا پول در بیارم، فلان شغل انتخاب کنم که اعتبار داره که درآمد خوبی داره …

    میدونم که اگر فقط به خودش تکیه کنم از هر راهی ،از راحت ترین راه ،از لذت بخش ترین راه منو به خواسته ام میرسونه و مسیر منحصربه فرد منو برام می‌سازه و من میتونم با آرامش و با تکیه به خودش دنبال علایقم برم بدون ترس شیوه زندگی خودم انتخاب کنم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1033 روز

      سلام و درود بر هدیه جان عزیز

      چقد زیبا و ساده و عالی توحیدی بودن و خلاصه کردی در اینکه توحیدی بودن کمک میکنه من خودم باشم خیلی حال کردم ازاین توصیف دقیقااااا توحید یعنی خودت بودن و اگه خودت نباشی یعنی توحیدی نیستی وبس.

      واقعا لذت بردم و اینو میزارم فیلتر ذهنم که هرجا خودم نبودم بفهمم که از جاده توحید خارج شدم بسمت شرک و این باعث میشه حواسم جمع باشه دمتگرررررم هدیه جان خیلی لذت بردم تا حالا هیچکس اینقد خلاصه و مفید از این زاویه توحید ووصف نکرده بود

      اینکه وقتی توحیدی باشم دیگه لازم تیست تقلا کنم یا نقش بازی کنم یا ماسک بزارم خیلی راحت خودم و خودم هستم بدون اینکه عزتمو زیر سوال ببرم

      ممنووووووونم هدیه جان برای این آگاهی زیبا در کامنتتون.سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2232 روز

    بنام او کــه همه چیز میشود همه کس را به شرطی پاکی دل، به شرط طهارت روح و معامله نکردن با ابلــیس

    سلام به شما استاد گرانقدر و بزرگوارم که این چنین سوار بر جریان هدایت ها میشید و این چنین فایل هایی میگذارید که فقط ما رو سراسر غرق لذت و سرور و شادی میکنید. تک تک ما کسانی که شما رو به عنوان استاد خودمون پذیرفتیم، شمایی که استادی در کشف قوانین زندگی، استادی برای الگو شدن، شما استادی هستی که اینقدر خوب شاگرد بودن رو بلدی و همیشه در حال یادگرفتنی و با این هــمــه هیچ ادعایی ندارین.استاد جونم میخوام یک سلام از ته دل و از ته اعماق قلبم بهتون بکنم. واقعا این چه فرکانسیه، چه موجیه که منو اینجوری میگیره و واقعا هنگ میشم و اصلا وقتی میام بنویسم (مثل الان) هر چیزی رو که فکرش رو نکردم مینویسم به جز چیزی که ته ذهنم براش دست به قلم شدم.هنگ میکنم اینا از کجا میاد. اصلا قضاوت شما یا بقیه مهم نیست و من فقط هستم و فقط موج سواری رو بلد نیستم.

    اومدم یک سلام جانانه بکنم خودم جملگی جان شدم.

    اومدم بگم منــو دوباره کوبندی و از نو دارم دوباره سر میشم.

    اومدم بگم بازم “شروعی برای از نو به پاشدن” رو برام تداعی کردین اما هیچی ندارم بگم چون اون فرکانسه که میگه بسه، همینا بسه.

    ذهنم میگه بابا اومدم از ایده هام بگم، اومدم از نکته برداری هام بنویسم، اومدم تمرین انجام بدم.اما اون یکی دیگه میگه باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد…پس همینجا دل میدم بهش و نوشتن رو استاپ میکنم و با قلبی آکنده از شور و شوق میرم تا بپذیرم عجز خودمو

    در همه چی…

    در نوشتن

    در فهمیدن….

    استاد بخدا که من نفهم ترین فهیمه دنیا هستم اینو خدا بهم گفته و اسمم اینه تا یادم باشه فهمیده یکی دیگه است و من دارم سعی میکنم که شبیه اش بشم…چشم دستامو میبرم بالا خداجونم من تسلیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2759 روز

    ینام خدای همواره حامی وهدایتگرم

    سلام به دواستادعزیزوبزرگوارم

    میخوام ازتجربه هدایت امروزخداوندوهمینطورشرکی که در درونم بود ومن متوجهش شدم بگم..

    امروزعصرکه برای پیاده روی میخواستم برم گفتم خدایا تویه فایل واسه گوش دادنم انتخاب کن چون تومیدونی من نمیدونم، بهم گفت فایل جلسه 11کشف قوانین، دیدم صوتیش توموبایلم نیست اول ذهنم گفت یه فایل دیگوش کن، گفتم نه وقتی میگه جلسه 11کشف قوانین یعنی بایداونوگوش کنی، دانلودکردم ازسایت وخلاصه گفت تا وقتی این دانلودمیشه میتونی جلسه 3احساس لیاقت روگوش کنی، منم گفتم چشم، دقیقا رسیدم مسیرپیاده روی که فایل دانلودشد و گذاشتم گوش کنم وموضوع کانون توجه واینکه چه احساسی داری ازکانون توجهت هست فایل 11…. چندمترجلوتررفتم دیدم یه عالمه ماموروایستادن ومثل اینکه دوباره موضوع حجاب دستوردادن که اجرابشه واینکه جوسنگینی بود، همونجا گفتم خدایا تومیدونسنی اینجا چ خبره واسه همین فایل جلسه 11روبهم گفتی گوش کنم، رفتم تومسیردیدم من همش توذهنم این داره میچرخه که کاش اینا نباشن، کاش حکومت عوص میشد.. یه لحظه به خودم اومدم گفتم اصلا چرامن برام مهمه که این حکومت نباشه، مگه من باورندارم که خودم زنوگیموخلق میکنم وعوامل بیرونی تاثیری نداره!؟؟

    دیدم نه من درونی هیچ ایمانی ندارم، ودرونن فکرمیکنم که این حکومت نباشه اوضاع من بهترمیشه، یه لحظه تصورکردم اصلا اینا نیستن همه چیزم تغییرکرده، خب من همینی که هستم زندگیم چه تغییری کرده؟ دیدم هیچ..

    اینجابودکه متوجه شدم سخت ترین کارواسه ذهنم اینه که تمرکزرو بزارم روی بهبودم، سخت ترین کاراینه که کنترل کنم ذهنم روکه باورکنم عوامل بیرونی بی تاثیرن، درعمل خیلی سخته که باورکنی خودت قدرت نغییرشرایطت روداری… همونجا گفتم خدایا من پرازشرکه وجودم ومحتاجم به نیروی خودت برای تغییر.. وفایل جلسه 11کشف قوانین انگارشما داشتین کنارمن راه میومدین ومنوراهنمایی میکردین که این باگ ذهنی توهست وبایدباکنترل ذهن حلش کنی… واگرخداوندهدایتم نکرده بودبه این فایل من متوجه این شرک درونم که مانع تغییرزندگیم شده نمیشدم واینکه اصلا متوجه نجواهای ذهنم نبودم، من فکرمیکردم باوردترم که صددرصدخودم خالق زندگیمم ولی درحقیقت باورنداشتم حداقل اگه دارمم خیلی ضعیفه وبایدروش کارکنم… خدایاشکرت که همیشه بتمنی وهدایتم میکنی..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: