ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ریحان گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام استاد جانم .

    من شغلم شیفتیه .و هر روز که میرم خونه .اونقدر از بدی شیفت میگم ،اونقدر از بدی همکاران میگم و اونقدر از خستگیم و مریضیم میگم که فرد مقابل میگه دیگه نرو سرکار .

    باید آگاهانه یاد بگیرم که نباید در مورد بیماری در مورد. بی‌پولی صبحت کنیم چون اونا رو جذب زندگیم میکنم .پس چکار کنم ؟!

    ناشنوا باشم در مقابل درد و دل مردم .و لال باش زمانی که به زبانت میاد از ناخواسته ها حرف بزنی

    اینطور اون ها ضعیف میشن و از بین می ره ن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    به نام خدای آمرزنده و مهربان

    ✔️💯 من در اینجا برداشت ها و نکاتی که از فایل یادداشت کردم می نویسم

    یکی دوتا مثال هم از خودم می نویسم

    این ها الهامات من بوده بنابراین یه بخش هایی مثال و یه بخش هایی هم برداشت هام از فایل هستش یعنی به صورت ترکیبی نوشتم

    ✅ احساس قربانی شدن: چیزی که در دوره عزت نفس استاد خیلی خیلی عالی توضیح داده و من نفهمیده بودمش و فکر می کردم خب من که اینجوری نیستم….

    تا روزی که استاد این فایل را گذاشت روی سایت و من با دیدن چند باره ی این فایل و عمیق فکر کردن به حرف های استاد….

    متوجه شدم که بله… اتفاقاً به شدت هنوز این احساس قربانی شدنه در موارد مختلف در من هست

    ولی اومدم از زاویه ای بهش نگاه کردم که بهم احساس خوبی بده به قول رزا خانم تو کلاب هوس: این خودش کلی پیشرفته… این که این بیماری رو به لطف خدای مهربونم فهمیدم و راه کار درمانش هم استاد سخاوتمندم بهم گفت باعث خوشحالیمه

    چون از حالا به بعد دیگه مسیر مشخصه… فقط ایمان و استمرار و ادامه دادن من رو می خواهد

    ✅ من تصمیم گرفتم بشینم ریشه یابی کنم و اون جاهایی که این احساس مثل علف هرزهای پرادایس فضای ذهنم رو پر کرده از ریشه نابود کنم

    وقتی من فکر کردم به این نتیجه رسیدم که بزرگترین احساس گناهم که به شدت احساس قربانی بودن رو بهم میده پدرم هستش…

    (حالا این هم داخل پرانتز بگم اگه بشینم عمیق فکر کنم و بتونم تو این مداری که هستم ویژگی های مثبت پدرم رو ببینم و بنویسم مثل گذشته ها ، مثل همون گذشته عاشقش میشم و به داشتن همچین پدری افتخار می کنم)

    از بعد از ۲۰ سالگیم ، عمل پام و یه سری مسائلی که نمی خواهم بهشون اشاره ای بکنم…

    با توجه به اینکه قوانین رو نمی‌دونستم کاملاً افسار ذهنم رو رها کردم و اجازه دادم هر جوری که دوست داره برای خودش تاخت و تاز کنه…

    در واقع ایمانم به خداوند هر روز ضعیف تر میشد و شیطان بیشتر تو ذهنم نفوذ می کرد و این دقیقاً مصداق همون مثال زیبایی هست که استاد عزیزم در کتاب «چگونه فکر خدا را بخوانیم» میگه.

    ✔️ ایشون میگه جایی که روشنایی نیست ، عدم روشنایی که تاریکی رو به وجود میاره (وگرنه هیچ لامپی نیست که شما روشن کنی ، همه جا تاریک بشه!)

    ✔️ تو قلبی که ایمان نباشه ، کفر و شرک هست

    ✔️ جایی که ثروت نباشه ، فقر هست

    ✔️ جایی که خداوند نباشه شیطان هست

    در یک کلام جایی که احساس خوب به صورت آگاهانه نباشه ، قطعاً احساس بد هست…

    این قانون این دنیاست آقا محمد… ایستایی نداریم

    ✔️ یا حرکت می کنی و پیشرفت می کنی و مسئولیت صد در صد زندگیت رو می پذیری و تصمیم می گیری با این خیری که در جهان هست همراه بشی

    و از خدای مهربان و توانمند هدایت و حمایت می طلبی و اون هم سخاوتمندانه پاسخ میده

    ✔️ یا هر روز و هر لحظه پسرفت می کنی و سقوط می کنی..!! ثابت موندن نداریم ، جهان هر لحظه در حال تغییر و گسترش خودش هست و منِ محمد حسین هم هر لحظه مدارم داره تغییر می کنه…

    قشنگی این جهان به اینه که من خالقم ، من اختیار دارم که با کانون توجهم کاری کنم که برم در مدار های بالاتر یا پایین تر (این خدا و این قوانین واقعاً ستودنیه 👌🏻💫)

    من با توجه به همین آگاهی و آگاهی های فایل حاضری برای رسیدن به خواسته ات چه بهایی بپردازی اومدم نوشتم : خب من خواهم یه رابطه پدر و پسری خیلی خوب رو با پدرم تجربه کنم ، چه کارهایی باید انجام بدهم و چه کارهایی که تا امروز انجام میدادم و اشتباه بوده نباید دیگه انجام بدهم ..!!

    و بعد شروع کردم در حد توانم عمل کردن به چیزهایی که نوشتم

    الان فکر کنم یه هفته ده روزی هست که مصمم دارم عمل می کنم و یه سری نتایج خوب هم گرفتم

    دائما به خودم یادآوری می کنم که آقا محمد باید صبر داشته باشی و ایمان داشته باشی که مسیر درسته باید با درک قانون تکامل ادامه بدهی و ادامه بدهی تا به ثبات فرکانسی برسی

    گاهی اوقات هم که یه کمی نا امید میشم و می خواهم بگم بیخیال… از خودم می پرسم که اصلاً برای چی این مسیر رو شروع کردی؟؟ دلایلی میاد جلوی چشم هام و خوشحال میشم

    و به روزهای قشنگی فکر می کنم که این زمین خاکی که تازه بذر هاشو کاشتم و جوانه زدن در نهایت میشه به باغ فوق العاده زیبا که کلی ازش لذت خواهم برد ✔️💯💫

    ✅ بریم برای ادامه فایل:

    ✅ خیلی از افراد حواسشون نیست وقتی دارند در مورد بدبختی ها و مشکلاتشان صحبت می کنند با دیگران

    وقتی دارند توجه جلب می کنند به خاطر مشکلات و بیماری هاشون در واقع دارند به خداوند میگن که از این مشکلات به من بیشتر و بیشتر بده چون داره به من کمک می کنه که توجه بیشتری کسب کنم

    ✔️ در قرآن آیه داریم که خداوند به پیامبر می فرماید: با من درباره مشکلات صحبت نکن!! یعنی نه تنها با دیگران راجع به مشکلاتمون صحبت نکنیم ، نه تنها با خودمون در مورد مشکلاتمون صحبت نکنیم … بلکه با خدا هم در مورد مشکلاتمون صحبت نکنیم

    ✔️ اینکه من بخواهم احساس ترحم و دلسوزی و محبت از دیگران بگیرم لحظه ای هستش ولی این مشکل ، این بیماری ، این بدبختی با من یه عمر می مونه..!!

    ✔️ من به خاطر اینکه بیام یه لحظه احساس خوب بگیرم بیام راجع به بدبختی هم صحبت کنم و یک عمر مشکلات رو برای خودم نگه دارم ❌🤔

    ✅ اگه می خواهی توجه جلب کنی بیا راجع به چیزهایی صحبت کن که بهت قدرت میده… بهت کمک می کنه…

    ✔️ به این فکر کن که بری به بقیه بگی من این بیماری ای که بقیه میگن لاعلاجه رو درمان کردم…

    ✅💯💫 یه نکته ی فوق العاده ارزشمند هم میان صحبت های استاد پیدا کردم برای غلبه بر این احساس که : اینجور مواقع ذهنم می خواهد بگه تو خیلی آدم بی احساسی هستی!!

    من میگم وقتی بخواهی راجع به بدبختی هات صحبت کنی من بهت توجهی نمی کنم (حالا چه ذهنم باشه ، چه یه نفر دیگه)

    ✔️ هم به خودم کمک می کنم …

    ✔️ هم به تو… چون با توجه کردن بهت وقتی راجع به بدبختی هات حرف میزنی این کار باعث میشه بدبخت تر هم بشی

    بنابراین بهت توجه نمی‌کنم که بدبخت تر نشی

    ✅ یه تجربه مثبت هم از خودم بگم

    توی این چند سال اخیر که با استاد آشنا شدم خیلی روی سلامتیم تمرکز کردم و منی که قبلاً به خاطر پا درد نمی توانستم تا ۲ تا خیابان اونورتر برم…

    حالا خدا رو صد هزار مرتبه شکر اگه هوا خوب باشه از صبح تا شب به دلایل مختلف حتی مسیر هایی که می تونم به راحتی با تاکسی و اتوبوس برم هم پیاده میرم و واقعا پیاده روی برام شده یه تفریح لذت بخش ؛ دیدن زیبایی ها و تحسین کردن و تصدیق کردن اونها…

    یادمه پارسال یه سری از صبح ساعت ۴:۳۰ پاشدم با قطار رفتم تهران و شب هم با قطار برگشتم

    تقریبا حدود های ۱۲ شب رسیدم خونه … با افتخار میگم قدم شمار ساعتم ۲۱ کیلومتر پیاده روی رو ثبت کرده بود 👏🏻💯

    ✅ به نکته ای هم بگم با کلی فکر کردن بهش رسیدم ، می تونه کلی درس داشته باشه

    ( تو قدم سوم استاد به صورت اختصاصی صحبت می کنه که کجاها وقتی یه ناخواسته ای پیش میاد باید دنبال ریشه مسئله بگردم و به صورت اساسی حلش کنم و کجاها وقتی یه ناخواسته ای پیش میاد نباید دنبال ریشه بگردم ، باید اعراض کنم از اون ناخواسته وگرنه دارم گاری به خودم می بندم)

    بعضی وقت ها میشه پاهام درد میگیره و شب موقع خواب خوب خودش رو نشون میده!

    اوایل من فکر می کردم حتما به خاطر پیاده روی زیاده و باید ازش اعراض کنم…

    ولی وقتی این الگو بارها تکرار شد ! گفتم من باید ریشه این مسئله رو پیدا کنم و حلش کنم✔️💯

    چون وقتی بهش فکر کردم دیدم بعضی وقتا اصلا تو اون روز من هیچ کار خاصی نکردم

    نه پیاده روی سنگین داشتم

    نه زیاد پله بالا پایین رفتم

    نه بار سنگینی رو بلند کردم …

    خلاصه فکر کردم و موارد زیادی رو بررسی کردم … تا آخرش رسیدم به اینکه من در طول اون روز نتونستم خوب ذهنم رو کنترل کنم و کانون توجهم روی موارد نادلخواه بوده!

    و این زنگ هشدار خداونده که حواست باشه داری از مسیر درست خارج میشی…

    ✅ ادامه فایل:

    ✔️ اگه یه مشکلی برای دستت پیش اومد به حای اینکه طناب ببندی و بندازی دور گردنت سعی کن تا اونجایی که می تونی کاری کنی که بقیه نبینند

    ✔️ اینکه شما راجع به مسائل و مشکلاتتون با خودتون صحبت نکنید ( که خودم به شخصه باهاش مشکل دارم) قدرت و اعتماد به نفس می خواهد

    ✔️ اینکه شما راجع به مسائلتون با دیگران هم صحبت نکنید قدرت و اعتماد به نفس می خواهد (که من انصافا در این مورد خوبم ولی خوب باید همیشه آگاهانه حواسم جمع باشه)

    ✔️ اینکه شما راجع به مسائل و مشکلاتتون با خدا هم صحبت نکنید اعتماد به نفس می خواهد قدرت می خواهد (بعضی وقت ها خوب عمل می‌کنم بعضی وقت ها نه)

    ✅ تو هر شرایطی که هستی ، تو هر شرایط سختی که هستی سعی کن از زاویه ای به زندگیت نگاه کنی که بتوانی راجع بهش سپاسگزار باشی بتوانی نعمت ها و فرصت ها رو ببینی بتوانی به چیزهای خوب توجه کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سهیلا سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    سلام استاد جان وسلام همفرکانسیهای عزیزم

    استاد من قبل آشنایی با این چیزها ذهن بسیار بسیار درگیری داشتم مدام احساس قربانی بودن گله وشکایت وگریه کردن از دست اطرافیانم زیرا در خانه ای بزرگ شده بودم که به شدت از کودکی کانون توجه خانواده وبه قول ما ایرانیها دست وپای پدر مادر برام خیلی میلرزید چون به قول خودشون من بعد از 3 فرزندی که از اونها مرده بود آمده بودم وتوجه زیاد داشتن به من

    اما با همه ی اینها آدم ضعیفی نبودم وهرگز در خانه تنبلی نداشتم وچون من دهه 50 بودم تقریبا با تمام کارهای خانه آشنایی داشتم ولی بعد ازدواج بسیار حساس روی رفتار دیگران احساس قربانی شدن وهمیشه علاقه داشتم از مشکلاتم برای دیگران خصوصا خانواده ی خودم تعریف کنم گریه کنم وحس ترحمشان را برانگیزم وشاید چندین سال این روند ادامه داشت وهر روز یک جنس تازه تر ومشابه به همان چیزها تکراروتکرارو تکرار

    حدود 3سال پیش من با مجموعه ای مثبت اندیشی با یک استاد بسیار عزیز آشناشدم وحالم هرروز بهتر وبهتر شد فهمیدم که افکار من احساسات من وکلام من جاندارد روح دارد ودیگر تصمیم گرفتم کات کنم وشروع به تغییر باورهام واولین کار تمام کردن اون جنس صحبتها ونالیدنها را کنار گذاشتم

    استاد اون آدمها تغییری نکردند بلکه این من بودم که تغییر کردم وشروع به دیدن زیبائیها کردم استاد بعد از مدتی با شما آشنا شدم وخودم را به یک ماهی تصور میکنم که کم کم از جوی به رودخانه والان وارد یک اقیانوس بزرگ شدم استاد من دوسال پیش عکسهای شما را در سمینارهای برگزاری تون میدیدم ولی هنوز در مدارشما نبودم وچقدر خداوند این پازل را زیبا برایم چید زیرا من بایستی دوره ی تکاملم را طی میکردم من خیلی اتفاقی با این چیزها آشنا شدم البته پیش زمینه ی قبلی داشتم زیرا تنها ارتباط با پروردگارم بود که به من آرامش میداد وفقط در خلوتهام باهاش حرف میزدم واز خودش کمک وهدایت میخواستم وچقدر عالی هدایت شدم استاد دیگه اون آدمها که روزی باعث آزارم بودند از مدار من خارج شدند با آنها ارتباط دارم اما نه به شکل قبل بلکه خیلی زیبا همانها که روزی باعث تشویش ذهنی ام بودند دیگر جور دیگر منا میبینن واز من کمک میگیرند در زمینه ی آرامش داشتن وخیلی چیزهای دیگر استاد هنوز خیلی نیاز به کار دارم اما بزرگترین وارزشمندترین نعمتی که خدا بهم داد آرامش درونی ودوست داشتن خودم ودیگران است عاشقانه این حالم را دوست دارم ومیدانم از زمانی شروع شد که دیگر دست از توجه اشتباهم وحرفها وفکرهای غلطم برداشتم

    خدا به شما قوت دهد که بی نظیرید استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مصیب کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام عرض ادب خدمت استاد عزیز واقعا بزرگترین نعمتی خدابه من داده این سایت وشماهستین اینا ازته قلب میزنم ومیدونم فرکانس منامیفهمی استاد اصلا خداداره بامن هرلحظه حرف میزنه خوب من امروز صب توستاره قطبی نوشتم خدایا راه درست رابهم نشون بده اصل ازفرع خوب نشانه امروز من راه گذرا ثروت بود آغا من تامیومدم اون فایل دانلود کنم میدیدم ای بابا این فایل میاد 2بارزدم دانلود دیدم دوباره این اومد گفتم یه چیزی مصیب هست خداداره بهت آدرس میده این فایل راگوش کن الله اکبر به این هماهنگی که این چندروز هرچی فایل نشانه منه فقط قربانی شدنه ومن به خداگفته بودم حتی امروز کدوم باوره که صدره نعمت به زندگی منه خوب بریم سر تمرین من مدتی هست همش سرمامیخورم ویااینکه همش معده درد سردرد وووو منی که اصلا دفترچه بیمه ندارم نداشتم چراهمش اینجوری هستم دیگه خانمم گفت اغابرودفترچه بیمه ات رابگیر ازبس رفتی دکتر خوب حالا شروع کنیم ازبس که من همش درمورد بیماری حرف میزنم الان چند روزه من به لطف خدا آرم سنگ دفع میکنم آغا من هرکی میبینم بهش میگم آغا سنگ دفع میکنم آغا این جورم آغا اونجور م ودرهمین گیرودار دیروز دوباره یه چیز افتاد روی ناخونم چقدر کوچکترین اتفاقی برام میفته همش درموردش صحبت میکنم خدا شاهده من به وضوح دارم میبینم بله مصیب امروز تعهد میدم اصلا اصلا دیگه درمورد بیماریم ومشکلتم حرف نزنم یه سنگ افتاده روی ناخون من حالا دیگه کل اون منطقه خبردار شدن هرکی میبینم آغا ازبس من درد کشیدم مردم چی دردی داره ومن لنگ میزنم ودلم میخواد ازم بپرسن مصیب چطورته منم میام دیگه شروع میکنم سنگ افتاده ناخونم سیاه کرده این میفته عفونت نکنه ازبس بهش توجه کردم 3روزه دردش تموم نمیشه ویاشرایط مالی ازبس من هی میام میگم این بناها ازبس زیاد شدن بازارماراخراب کردن یاهمش میگم این سایت دیوار اومده دیگه مابنگاه داران رابدبخت کرده یعنی من تااین چندروز میگفتم من که احساس قربانی شدن تووجودم نیست ولی وقتی به حرفها ورفتارهات توجه میکنی میبینی همش داری فرکانس قربانی شدن ارسال میکنی ازکمبود توجه استاد من ازهمون بچگی دوست داشتم کارهای کنم موردتوجه قراربگیرم اینم چراچون توکودکی هیچکی حتی پدرم به من توجه نداشت ومن کارهای خطر ناکی میکردم که فقط فقط توجه جلب کنم همین الانم تمام کارهای میکنم فقط برای جلب توجه است من خداراشاکرم برای اینکه داره هرلحظه راه نشونم میده مدتی بود همش میگفتم خدا چرا همچی اینجوری شد من که انسان شاد قدرتمندی بودم چقدرپول می‌ساختم چ اینجوری شد همین خونه ای که الان دارم به لطف خدا 1ساله تواین خونه جدید هستم خوب من این خونه را هی تجسم کردم وتوی مدت 70روز کامل ازصفرشروع کردم ساختم لاکچری وتمام کردم اومدم اینجا و2تادهنه مغازه هم جلوش ساختم خوب بعدازاون من همش میگفتم از قتی این خونه زود ساختم مردم به من انرژی منفی فرستادن اوفتادم سرجشم دیگه کاسبی تخته شد یعنی همون قربانی مردم انرژی منفی شدنه آخ آخ چه دردی کشیدم استاد آلن میدونم میگی ازمسیر بری بیرون ازقبلم بدترمیشه شریط هنوزگیچم سرم داره گیچ میره چقدر درمورد بدبختی هام صحبت می‌کردم همین چندروز پیش مادرم رامیبردم برای گردش تومنطقه کوهستانی توی راه بهم گفت برام قرص بگیر وکارتش راداد بهم گفتم میگیرم خودم گفت بگیر پول نداری همون مادری که هیچ وقت من ننیزاشتم بی پول بشه حالا چراازبس این چندوقت همش من میگفتم کاریست کاسبی نیست وفلان میخوام بگم این قدر ریزه این احساس قربانی شدن که نگو من پسر کوچیکم ازبس من مادرش بهش توجه میکنیم این همیشه میگه من دل دردم مخصوصا وقتی بخواد چیزی بگیره بعدش من بهش میگم اگه اینا بهت بدم خوب میشی میگه آره خخخخ اصلا پدرسوخته استاد شده تو اینکه بگه فلان جام درد میکنه وفلان چیز بهم بدین من نمیدونم چرا ما آریم می‌بینیم اطرافمون تورفتارهامون ودیگران ولی بازم این ذهن نمیبینه آلن میدونم چرا خدامیگه کرکور هستین باید هوشیاربود وقتی هوشیارباشی میفهمی یعنی من ازاین لحظه تعهد دادم حتی استاد من تجربه اینم دارم یه مدتی من درمورد ترس هام زیاد حرف میزدم که من ازفلان چیز میترسم آغا این ترس های من داره لحظه به لحظه بیشترمیشه میگفتم خدایا ای یعنی چه چرامن دعا میکنم حرف میزنم تواین ترس نمیبری چون داشتم توجه میکردم بهش استاد یعنی خدا به پدرت مادرت طول عمربده خدا به خودت خیر برکت بده مفت مجانی باعشق میای وقت میزاری بابا به ما ره درست نشون میدی اغاب ولله فایلهای دانلودی گنجه ای قدر نگو من محصولات ندارم نمیتونم ب خدابه همینا گوش کن عمل کن دنیات زیرو رومیشه من که خداداره چندروزه مستقیم باهام حرف میزنه میگه ببین لامصب دعاکردی اینم جوابش بکش این زیپ لامصب دهانت را نگو هیچی نگو این راه درسته برو این قدر مثل بچها وخانمهای که دورهم میشینن حرف نزن درد دل نکن بهت بربخوره مصیب خجالت بکش مرد بودن یعنی همین باید بزرگ بشی واین قدرا ای بچها درنیار وتااتفاقی میفته دیگه دنیا خبردار نکن من مصیب تعهد میدم تعهد میدم تحت هیچ شرایطی درمورد ناخواسته هام حرف نزنم این فایلی هست باید این قدر گوشش بدی بشه ملکه ذهنت من هستم درخدمت استاد دوباره میام با نشون دادن راه بعدی خدابهم استاد عاشقتم جون دلم تنها راه من باتو همین کامنت است ویه خواهش ستاد دارم میدونی خیلی ازبچهای انجمن معتادان شاگردای شما هستن خواهش میکنم درمورد قانون وانمجن یه فایل آماده کنین وبزارین که چه جوری بیشتر درک کنیم وبا تضادهای که برامون بین انجمن حرفای شما پیش میاد ممنونم هرچند شما الان نمیای سری به فایل آماده کنی خخخ ولی میدونم خدابهت میگه یه فایلم درمورد اینکه راه درست چیه میزاری تشکر ازشما مرد بزرگ زندگی من یه نفر که واقعا من دوستش داشته باشم وقهرمان زندگی من باشه توهستی واقعا اینا همیشه گفتم میگم وصدرصد چ. ن الگوی منی منم مثل ت میشم هیچ شکی نیست عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 819 روز

    مرداد 1402

    سلام استاد حالتون خوبه خانم شایسته عزیز خوب هستین استاد با تمام خستگی به خاطر فعالیت کاری که امروز داشتم وظیفه خودم کردم که هر روز یک فایل از سایت رو دانلود و گوش کنم وقتی داشتین صحبت می‌کردین یاد خودم افتادم خواستم بیخیال شم بخوابم برای یک وقت دیگه و رو این فایل کامنت بزارم منتها استاد عزیز چیزی که مهم‌تر از مهم‌تره کامنت گذاشتن توی این سایت هست تاثیرش توی آینده من یا توی زندگی حالای من خیلی بیشتر باشه استاد عزیز واقعا وقتی به گذشتم فکر می‌کنم می‌بینم خیلی اشتباهات کردم و چقدر داغون بودم و نفهمیدم خودم به خودم ضرر زدم توجه دیگران حتی از خدای خودم می‌خواستم که پدرم مادرم خواهرهام برادرم زندگی پر از ثروت پر از سلامتی زندگی خیلی شاد عالی با آبرو با عزت از خدا می‌خواستم که من فقیر باشم و عوضش اونا غنی زندگی شخصی ضعیف باشم ولی اون‌ها زندگی خوبی داشته باشند استاد خیلی احمق بودم خیلی چوب اشتباهاتمو هر روز خوردم و نمی‌فهمیدم من به جایی رسیدم که از همه کمتر و پوچ‌تر بودم گفتم همسر فقیری داشته باشم ضعیف دور و بریام پدرم مادرم خونوادم بهم ترحم کنن و دلشون بسوزه کل فامیل دلشان برام بسوزه غریبه‌ها دلشون برام بسوزه و دقیقاً همین چیزا اتفاق افتاد برام و شیطانی که در من هست خیلی زرنگ بود منو خیلی نباید بگم شیطان خودم خودمو خیلی تیزهوشان فریب می‌دادم که بقیه فکر کنن من آدم صبوری هستم که در برابر زندگی سختی ک دارم برعکس از درون خودم ترحم و دلسوزی بقیه رو می‌خواستم من با جون خریدم بقیه بهم ترحم کنن نداشتن فرزند رو به جون خریدم که ترحم کنند زندگی و خونه دلخواه و به جون خریدم بقیه بهم ترحم کنن نداشتن ثروت زیاد رو به جون خریدم که بقیه بهم ترحم کنند نداشتن پوشاک خوب سفر خوب رو به جون خریدم بهم ترحم کنن خیلی من الان حاضر نیستم حتی خودم به خودم ترحم کنم چه برسه به دیگران من تصمیم گرفتم که ثروتمندتر از پدر مادر و همه اقوامم باشم من تصمیم گرفتم که بهترین در بهترین خونه و زندگی زندگی می‌کنه بهترین وسیله نقلیه را دارا ترین درآمد سرمایه زندگی یا همون استایل شخصی عزیز تصمیم گرفتم آدمی باشم که وقتی می‌خوان بگن توی هر قسمت از زندگی مثال بزنن توی اقوامم توی خونوادم توی اعضای درجه یکم این کار یا برای این شیوه یا برای این فعالیت می‌تونیم مثل فلانی باشی اون آدمی که مثال می‌زنن من باشم بخاطر موفقیتش به خاطر سربلندیش من به خدا ایمان دارم دیگه شرک نمی‌ورزم پیش هیچ آدمی دست دراز نمی‌کنم و در فکر و افکارم تصمیم گرفتم اون ته ته‌های ذهنم وقتی می‌خوام درخواست کنم چیزی رو به دست بیارم هیچ وقت فکر نکنم که فلانی کارو برام بکنه چقدر خوب میشه نه میگم خدایا تو این کارو برام درست کن و دیگه هم می‌خواستم بگم بهتون من تو محیط کاری و زندگی آدم تنهایی شدم من اینروزا سرگرمیم شده درست کردن وچیدن خونه مورد علاقم و رفتن به مغازه‌ام و کسب درآمد اوقات بیکاری تماماً تو سایت شما هستم ارتباطی که من با آدم‌ها دارم در حد مشتری‌هایی هست که کارشون رو راه بندازم پیام‌ها و کامنت‌های بچه‌ها فایل‌هایی که شما می‌گذارین و در حد یک سلام و احوالپرسی با اعضای خانواده‌ام استاد عزیز روزی بود دو به شک شده بودم که آیا این قطع ارتباطم با همکارام و دوستام کار درستی یا غلط اینکه اینجا گفتین تمام بندرعباس و فایل‌های صوتی ضبط می‌کردین و توی گوشتون می‌ذاشتین و با هیچکس صحبت نمی‌کردین و اینکه تمرکزتون رو گذاشته بودین روی خودتون که راهی که انتخاب کردم درسته برای رسیدن به آرزوها و موفقیت‌های دلخواهم فقط با سایت شما و تمام دوستانی که تو این سایت هستند در ارتباط باشم تا ب جایی که می‌خوام برسم به امید روزی که من هم با شما صحبت کنم و از تمام موفقیت‌هام براتون تعریف کنم تو این سایت هستم با این آدم‌ها اشکالاتم یکی یکی می‌فهمم و سعی می‌کنم رفعشون کنم خدایا تو از من بساز یک فاطمه سربلند یک فاطمه‌ای که موفقه و در برابر خودش سرش بالاست جلو آینه به خودش می‌خنده و میگه به هر چیزی که می‌خواستم رسیدم شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    شیدا جمشیدی گفته:
    مدت عضویت: 3303 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان هم فرکانسی

    دیدین بعضا توی بعضی از جمع ها صحبت از یه موضوعی میشه، مثلاً در مورد بیماری صحبت میکنند، یک نفر میگه فلان بیماری رو دارم مثلا زانوهام ناتوان تر شده یا کمرم درد میکنه، سریع از جمع یک نفر میگه من از تو بدترم تازه فلان جام بیشتر درد میکنه، حتی این بیماری رو هم دارم، اون یکی میگه من درد زانوهام انقدر زیاده که اصلا نمیتونم پله ها رو بالا و پایین کنم…..

    یا حتی در زمینه مثبت هم داریم، مثلا یک نفر میگه من خوب بلدم فلان غذا رو بپزم، اون یکی میگه منم اینجوریم تازه توی فامیل هر کسی خونه ما میاد میگه از فلان غذا درست کن خیلی خوشمزه درست میکنی، اون یکی میگه من انقدر خوب درست میکنم که مثلا مادرم یا همسرم یا از نزدیکان میگن اگه مسابقه آشپزی بود تا حتما اول میشدی…

    هر کسی به دنبال اثبات برتر بودن خودش در خصوص اون موضویی هست که دارن در موردش صحبت میکنن…

    منم قبلاً اینجوری بودم، به افراد می خواستم ثابت کنم منم صفت (ترین) رو دارم، انگار مسابقه هست…!

    توی این سیکل معیوب همه می خوان بگن من از همه بدبخت ترم، یا این ویژگی در من بولد تر هست یا … و چون می خوان ثابت کنن بعضا به صورت ناخودآگاه همه صداشون بلند میشه که به گوش بقیه برسونه که من از همه بیشتر در خصوص فلان چیز (تَرَم)، چه بیماری باشه میگن من بیمارترم، چه ویژگی شخصیتی باشه میگن من برترم…،

    همش هم به خاطر جلب توجه دیگران هست، کلی انرژی درونی خالی میکنی که به دیگران خودت رو ثابت کنی.

    خلاصه منی که همیشه می خواستم صفت (ترم) رو مال خودم کنم، با خودم گفتم خوب که چی الان تو در سر دسته قرار گرفتی که البته اون هم از نظر خودم، چون هر کسی به دنبال اثبات خودش هست و فکر میکنه مثلاً بدبخت تر از اون توی دنیا نیست بیمارتر از اون توی دنیا نیست، (به قول اون جوک که میگفت ما ایرانی ها تا ثابت نکنیم از همه بدبخت تریم، دست بردار نیستیم!) با خودم گفتم برای کی داری این همه تقلا میکنی که ثابت کنی تو (تری) همه به فکر خودشون هستند همه به دنبال جلب توجه با بیشتر کردن امتیازات خودشون توی یه موضوع هستند و هیچ کس به هیچ کس توجه نمیکنه، با کی داری مسابقه میدی؟ برای چی داری این همه انرژی صرف میکنی؟

    دیدین بعد از تموم شدن این جور مهمونی ها چقدر آدم خسته می شه چقدر بی حال میشه، قشنگ تا چند روز اثرش روی روح و روان آدم میمونه، تازه بعد از چند روز هنوز ذهن درگیر ثابت کردن خودش هست نجواهای ذهنی دست بردار نیستن…

    این شد که با خودم تمرین کردم که در چنین سیکل های معیوبی سعی کنم نیفتم، اصلا تقلایی نکنم با خودم گفتم اصلا نیازی نیست کسی بدونه که تو مثلا در یک زمینه ای موفق تر از بقیه هستی یا فلان ویژگی شخصیتیت برتر از دیگران هست که مورد توجه قرار بگیری! بعضا هم که میبینم توی این دور باطل دارم گیر میکنم زود به قول استاد زیپ دهنم رو میبندم و از این دایره خارج میشم.

    این باعث شد درونم آرام تر بشه، این باعث شد از یک رقابت بی ارزش با دیگران بیام بیرون، این باعث شد خودم برای خود در اولویت باشم، به دیگران ربطی نداره، (به قول مهران مدیری، هیچ وقت در مورد چیزی برای دیگران توضیح نده که قانع بشن، توضیح بیشتر از حد، نشان دهنده ضعف توست).

    و این ادامه ندادن به (ترین) شدن، باعث شد که از یکسری جمع های مسموم فاصله بگیرم یعنی خداوند دست به کار شد و من رو از این جور جمع ها جدا کرد، الان بعضا وقتی می بینیم که کسی داره این شکلی خودش رو ثابت میکنه از درون خندم میگیره و بی معنی میدونم این کار رو و سعی میکنم از اون فضا دور بشم.

    این یک کار کوچک یعنی بستن زیپ دهان در چنین موقعیت هایی، باعث شد آرامش درونی به دست بیارم و استارت مهم نبودن نظر دیگران را در خودم بزنم.

    استاد عزیزم ازتون سپاس گزارم که دقیقا مو رو از ماست میکشید بیرون، من هر بار که به صحبت ها و آگاهی که در اختیارمون میذارید گوش میدم، به حرف مریم جان عزیزم میرسم که شما استاد تشخیص اصل از فرع هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 876 روز

      به نام الله یکتا

      چقدر لذت بردم از این نوع نگاه زیبا از این مثالهای به جا در مورد (ترین) بودن…

      ما میانه رو نیستیم و علاوه بر اون نکات ارزشمندی که شما فرمودین با برخورد به آدمها سریع در ذهنمون خودمون رو مقایسه میکنیم که من از اون بهترم یا بدتر و همین فکر،همون اول حتی حرف زدن و برخورد ما رو درگیر خودش میکنه و اون تر بودن از اینجا شروع میشه تا همون جایی که هیچ انتهایی نداره و نرود میخ آهنین در سنگ….

      خدا خودش دهنمون رو ببنده جاهایی که نمیتونیم خودمون دهنمون رو ببندیم و توکل میکنم به الله که همه چی خودشه و ممنونم از شما دوست عزیز…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 766 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزو مریم جان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:ریشه جذب ناخواسته ها وراهکار ان.

    قدم بعد برای خودشناسی وتغییر شخصیت توانایی اعراض از ناخواسته هاست.

    ویکی از مشکلات سر راه ما برای این مقصود احساس قربانی شدن هست ما دوست داریم در مقابل دیگران از بیماریها ومشکلاتمون بگیم تا دلشون برامون بسوزه وبرامون همدردی کنند وبا این خواسته بیماری و مشکلات بیشتری رو جذب می کنیم.

    وبه این شکل ناخواسته ها رو وارد زندگیمون می کنیم ما بیماری بدهکاری دعوا ومشکلات رو نمی خوایم ولی وقتی در موردشون صحبت می کنیم یا به درد دل بقیه در موردش گوش می دیم به جهان اعلام می کنیم از این موارد بیشتر وارد زندگیمون کن.

    پس اگه می خوای شخصیتت تغییر کنه هرگز در مورد بیماری ومشکلات حرف نزن وبهشون توجه نکن حتی در مورد بچه ها وقتی بیمار می شن مثل قبل برخورد کن تا نخواد به خاطر جذب توجه دوباره بیمار بشه به این شکل ما سلامتی شادی و خوشبختی رو وارد زندگیمون می کنیم.

    استاد این مورد رو درباره فرزندم زیاد دیدم هر وقت پاییز که مدرسه شروع می شه با شروع سرماخوردگی هی بهش بگم مواظب باش پیش بچه هایی که سرما می خورن نرو اتفاقا می ترسه وبیشتر سرما می خوره ومن توی خونه نگهش می دارم وبیشتر توجه می کنم وهفته بعد دوباره سرما می خوره .

    امسال با توجه زیاد ودکتر بردن سرماخوردگی باعث بیماریهای دیگه هم شد.

    اما از یه جایی به یاد حرفهای شما افتادم کمتر توجه کردم وبا مامانم یا شوهرم در موردش حرف نزدم واین باعث شد بهبود پیدا کنه ودیگه نمی ترسونمش واگه می گه دوستاش سرماخوردن می گم اشکال نداره اونا بدنشون ضعیفه تو هر روز عسل وبادام می خوری تو دیگه مریض نمی شی وشکر خدا دوسه ماهی هست خیلی خوبه.

    ودر مورد خودم هم خیلی وضعیت سلامتیم بهتر شده.

    ودر مورد مشکلات یا پول هم اصلا صحبت نمی کنم وهمیشه می گم خدارو شکر داریم بهریم وجنس خوب می خرم وخدارو شکر اصلا هم مشکل مالی نداشتیم.

    خدایا شکرت برای این آگاهیها برای دستانت در زمین برای استلد که با این آموزشها سلامتی وثروت وخوشبختی رو وارد زندگیمون کرده.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 511 روز

    به نام خداوند دانا و توانا

    خدایا دوست دارم

    خداوندا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    متن مورد علاقه ام بود اینجا پیست می کنم قبل از سراغ ویس امشب رفتند.

    مسیح میگفت خدا همان عشق است

    من میگویم عشق همان خداست..

    وقتی واژه خدا را بکار میبری گویی به چیزی و شخصی دور و دست نیافتنی اشاره میکنی. خدا محدود و معین می شود.

    اما عشق یک شخص نیست. یک کیفیت، یک حضور، یک بوی خوش است.

    وقتی میگویی عشق، به چیزی اشاره میکنی که  به قلب بسیار نزدیک و دست یافتنی است.

    مبلغان همواره کوشیده اند تا ثابت کنند خدا در دوردست هاست. زیرا اگر خدا در دوردست ها باشد، آنان می توانند خود را نماینده و واسطه او معرفی کنند.

    اما زمانی که پای عشق در میان است تو می توانی کاری در مورد آن انجام دهی.

    طبیعت ذاتی تو عشق ورزیدن است.

    ……..

    استاد جان بله بله این بدترین ویژگی من که از طریق درد دل با دیگران می خواستم خودم تسکین بدهم و خودم ادم خوب جلوه بدهم و دیگران بد و از این طریق محبت دیگران بدست بیارم.

    شاید روزی 6و7 ساعت راجب خانوادم برادرم پدر مادرم با دوستانم همکلاسی ها همکار صاحبکار و بقیه غیبت می کردم.

    مثلا پایه ثابت صحبت من با دوستام بد گفتن شدید ها خیلی شدید از خانوادم بود.

    مثلا سرکلاس با رفقام از دبیرستان حساب کن تا دانشگاه غیره دائم می گفتن خانوادن بد هستن بابام منومحدود می کنه و به من توجه ندارند و دیگه الان دوست دارم ندارم کامل بگم ولی خوب دیگه پیش همه می گفتم فامیلام رفتارهای مناسب ندارن آبرو من می برند به فکر آینده من نیستن

    بعد مثلا دیگران بهم روحیه می دادن انگیزه می دادن وانگار یه جورایی ارضا روحی می شدم و جلب توجه می کردم .

    بعد مثلا روابط نامناسبم با پارتنرم به دوستام تک تک می گعتم گریه زاری

    دقیقا داشنم جلب توجه می کردم و حس ترحم برمی انگیختم.

    اره استاد جان من خودم مصادق بارز این رفتار بودم

    حتی پیش خداهم همین طوری چس ناله می کردم

    خیلی حتی تو بهترین شرایط هم من دنبال دلایلی برای منفی نگری بودم .

    حتی از این طریق می خواستم پارتنرم مجاب کنم که تو بدی من خوبم

    بهش حس عذاب وجدان بدهم که تو من ازار می دهی اینا.

    حالا شما فکر کنید چه نتیجه ایی داشت

    باعث هزار برابر شدن این مشکلات می شد

    دوما دیگران مثلا صاحبکار و همکار دیگران از نقطعه ضعفت استفاده می کنند.

    سوما اگر به پارتنری بگی اونم بیشتر سو استفاده می کند.

    و صحبت از مشکلات باعث جذب بیشتر مشکلات شدیدتر می شود .چرا چون وقتی تو داخل مدار غم ومنفی نگری می شوی

    صدبرابر اتفاقات بدتر برات رقم می خوره.

    حس بد مساوی اتفاقات بدتر

    تو فکر می کنی به شرایط بد خانوادگی و می ترسی و نگران میشی این نگرانی باعث میشه تو کار تو زندگی تو درس تو پول در اوردن تو ازدواج هم پس رفت کنی

    چون همه قسمت های مختلف زندگی باهم در ارتباط هستن.

    من الان 3 ماه این حرفا گذاشتم کنار صدرصد.

    خدایا شکرت که یه پدر نجیب و کارگر بهم دادی

    پدرم یه مرد زحمت کش که همیشه از من حمایت کرده خودش لباس خوب نپوشیده ولی بهترین لباسها برای من خریده .

    خدایا شکرت که پدرم همیشه تو تحصیل از من حمایت کرده شهریه من داده خرج مخارجم داده بهم توجه کرده همیشه مواظبم بوده .

    درسته خیلی ثروتمند نبوده اما همیشه باهات رفیق بوده بهترین گوشی برات خریده اختیار ازدواجت به خودت داده

    کاری به کارت نداره بهت شک نداره بهت ازادی عمل داده

    خدایا شکرت که پدرم بهترین پدر دنیاست.

    خدایا شکرت که مادرم همیشه مواظب من بوده همیشه کارهای منزل می کنه از بچگی مواظب من بوده بزرگم کرده زحمتم کشیده برام بهترین غذاها می پزه .بهم اهمیت می دهد مراقبم بوده عمر جوانی خودش برای من گذاشته.

    از خودش گذشته برام

    پدر ومادرم همیشه به من قدرت جسارت بخشیدن تو درسم خیلی کمکم کردن

    همیشه ازخودشون به خاطر خواسته های من گذشتن

    بهم ابراز علاقه کردن بهم حرمت گذاشتن .همیشه من بودم که قدر نشناس بودم بهشون اهانت کردم غرورشون خورد کردمبا اینکه اونا همه کاری برای من کردن اما من نداشنه هاشون بارها زدم تو سرشون

    من واقعا خیلی ازار دادم پدر مادرمو

    مطمنم اگر پدرم ومادرم من حلال نکنند هیچ وقت احساس خوبی نخواهم داشت.

    پدرم همیشه ساعت ها کارگری کرده تا من به اینجا برسم .

    اما من اون خجالت زده کردم

    حتی نمی روم یکبار ببوسمشون بگم دوستتون دارم خجالت می کشم غرورم اجازه نمی دهد.

    من بهترین خانواده دنیارو دارم بهترین خواهر برادر

    همیشه حمایتشون داشتم ولی من سرکش بودم لجباز خیلی بد رفتاری کردم امیدوارم خدا از سر تقصبرات من بگذره.

    ..‌‌‌

    پارتنرم حسین رو ازار می دهم .با اینکه حسین یکی از با شرف ترین پسر هایی که وجود داره .واقعا میگم این بشر مثل فرشته هاست .خوش اخلاق خوش برخورد مهربان صبور آقا همیشه خواسته های من اولویت زندگیش قرار داده

    واقعا خدایا شکرت که دارمش خدایا شکرت که حسین مثل یه مرد پای حرفاش مونده خدایا شکرت که همیشه حتی تو اوج سخت ترین شرایطی که داره به من توجه می کنه علاقه نشان می دهد

    حسین عزیزم تو هیچ وقت از من سو استفاده نکردی همیشه مسولیت پذیر بودی هیچ گاه به من درخواست سکس و عکس های منحرفانع ندادی

    حسینم ممنونم که همیشه تحت هر شرایطی بهم انگیزه دادی بهم عشق محبت بی دریغ دادی.

    حسینم همسرم ممنونم که من خیلی دوست داری کلی ویس بهم می دهی با صداقت همه چی بهم میگی با شخصیتی من ازاد می زاری .

    واقعا خدایا شکرت که من توسط ادم هایی احاطه شدم که همشون من دوست دارن به فکر آسایش خوشبختی من هستند

    بدرفتاری های من تحمل می کنند .واقعا خدایاشکرت برای من خانوادمو و عشقم حفظ کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    سلاااااام، عاشقتونم♥️

    ✔️چه تابش آفتاب معرکه ای، چه نور خوشگلی رو تصویر هست، خدایا شکرت!

    ✔️چه تیپ باحالی، چه تیشرت خوشگلی داری استاد! دمت گرم🌺

    ✔️چه ساختمونای قشنگ و محکم و معرکه ای تو بک گراند هستن، خدایا، اینجا معرکه ست! مرسی!😌

    ✔️چه آسمون خوشرنگی، خدایا، دوستت دارم!♥️

    ✔️چه قدر این فایل به من چسبید، خدایا، مرسی که موبایل دارم و سایت عباسمنش دات کام رو عضوم کردی!😄🌺

    ✔️چند وقتیه که یه چالش سلامتی باحال نصیبم شده که خودم درستش کردم….مثه قدیما که عاشق هورمونی بودم که بعد از وزنه زدن، تو عضلاتم می‌ریخت و ازش خرکیف میشدم….اینم حالا باعث بی حالی و هپروت دایم شده، یه بنیاد هم داره این چالش سلامتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    رسول فتح نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    به نام خداوند عزیز و مهربان

    با سلام خدمت استاد عزیز جناب عباس منش و خانم شایسته مهربان و فعال

    استاد انشاالله همیشه شاد و پیروز باشید ممنون از شما بخاطر این فایل زیبا و شنیدنی واقعا این فایل رو که شنیدم متوجه شدم که زمانی با کسی صحبت میکنم که وضعیت مالی خوب نیست ندارم بیشتر بی پولی رو دارم تجربه می کنم و بی پول تر می شوم کار ویزیتوری هستش هر روزی به مغازه های زیادی سر میزنم و روزهای که با افکار مثبت کار کردم و هر روزی متری هام گفتن بازار خرابه من گفتم نه اتفاقا همه می گن بازار خوبه اون روز در خواسته های بیشتری گرفتم و ریال خوبی رو زدم واقعا کلام و گفتار شمارو باید با طلا نوشت استاد ممنونم از شما که این همه راهنمایی می کنید افرادی مثل من رو به امید دیدار شما دوست داشتم با شما به اشتراک بزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: