دلیل نتایج پایدار - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام سلام
رد پای 18 از تعهد 40 روزه
دلیل نتایج پایدار.
سه چهار روزی بود نیومده بودم تو سایت به دلیل مشغله های زیادم تو این هفته.
مشغله….
مشغله کاری..
مشغله زندگی..
مشغله بچه ها…
مشغله مشغله مشغله….
این کلمات برا همه ما اشنا ان.
قول میدم نزدیک 95 درصد از افرادی که تو سایت هستن و یه مدت نتیجه میگیرن باز نتایج از بین میره به خاطر همین کلماته.کلماتی که من جمله خود من خیلی وقتا به خاطرش از مسیر دور شدم.
کار داشتم نشد ادامه بدم.
به خاطر بچم شوهرم دوست پسرم دوست دخترم فلانی… که اینجوری شد اونجوری شد یه کوچولو نتونستم ادامه بدم.
اینا موضوعاتیه که همه ماباهاش روبرو هستیم.
و بهانه ای هست برا نگرفتن نتیجه پایدار.
همینجا یک اعترافی میکنم.
همسر من علاقه زیادی به مشروب داره.
کسی که مشروب میخوره دوست داره یه پایه هم داشته باشه و به قول خودشون تنهایی فاز نمیده. مخصوصا اقایون دوس دارم همسرشون هم همراهشون باشه.
من خودم شخصا اصلا دوست ندارم.
چون کلا ادمی هستم که اونقد انرژی دارم که بارها برام اتفاق افتاده که اگه یه موقعی عصبانی بشم اکثرا تعجب میکنن تو همین سفری که تازگی رفتم یه جا یه کوچولو عصبانی شدم اونوقت یکی از همسفرها برگشت گفت این قیافه اصلا بهت نمیاد تورو خدا عوض نشو.
کلا چون همیشه ادم شادی هستم احتیاجی نمیبینم بخام با چیز دیگه ای خودمو به زور بخندونم یا شاد کنم.
ولی همسرم همیشه اصرار داره که تو هم هم پای من باش.خیلی اوقات موفق شدم به قول خودش پایه نبودم ولی بعضی اوقاتم نشده
دارم میگم بعضی اوقات هم نشده
همون موقع ها همونا که گفتم ای بابا باشه فقط یه کوچولو که از سرم بازش کنم خوردم.
فقط یه کوچولو همانا و گیر افتادن همانا.
دیگه بعدش پیله کردناش که یه کوچولوی دیگه همانا.
به دنبال اون بیرون رفتنا و مهمونیای چرت و پرت همانا.از مسیر قانون دور شدن همانا و عذاب وجدان خودم همانا.
صبح که پاشدم با خودم گفتم لعنتی مگه تو نمیدونی قانون چیه پس چرا این بهانه های ریز رو میاری.
بعد با خودم گفتم حالا خوب یه کوچولو که حال ادم رو بهتر میکنه پس حتما به خاطر همینه بهانه میارم.
باز گفتم کدوم حال رو دوس داری اون حالیکه هر لحظه به یاد خدایی هر لحظه میگی شکرت اونقد دلت شاده که نمیدونی چی بگی چیکار کنی فقط میتونی از خوشحالی اشک بریزی و قند که هیچی کله قند تو دلت اب بشه رو دوست داری
یا اون حالیکه فقط دو یا سه ساعت یکم میخندی و سرت گیجه رو دوست داری و گاهی نمفهمی داری چیکار میکنی.
کدوم خنده به دلت میشینه؟
دقیقا جواب بده.
یاد مسافرتام میفتم .
اون لحظه ای که کنار رودخونه بودم غرق خدا بودم و اومدم اینجا با همون حال خوبم کامنت گذاشتم رو دوست دارم.
یا اون شب اخر مسافرت که بالخره ارادمو از دست دادم و اون مشروب رو خوردم و فقط میرقصیدم رو دوست دارم.
هر چی فکر میکنم حال اولمو با هیچی با هیچی با هیچی تو دنیا عوض نمیکنم.
حتی با پرادایس استاد که واقعا عاشقشم و یکی از ارزوهامه.
دقیق نمیدونم مشروب خوردن چه گناهی داره یا اصلا داره یا نداره فقط میدونم یه مدتی دو یا سه ساعتی ممکنه فقط بخندی و دیگه اراده نداری که کاریکه درسته رو انجام بدی.
شاید کار غلط انجام ندی ولی نمیتونی کار درست رو هم انجام بدی.
من نزدیک 2 ماه بود لب نزده بودم البته قبلشم شاید در ماه یه بارم نمیخوردم ولی دیشب دیدم از مسافرت که برگشتم همون یه بار خوردن همانا و دو بار بعدشم همانا.
از قانون دور شدن همانا.
نمیدونم من تلقین میکنم یا واقعا همین جوریه از دوستان اگر کسی تجربه داره میخام که بگه وقتی واقعا مشروب میخوری انگار یه حاله ای بین تو و خدا میفته.نه اینکه نخای تو مدار باشی تو میخای ولی انگار شرایط جوری میشه که نمیزاره تو وارد مدار درست بشی.
نمیزاااره تااا وقتی که یکهو به خودت میای میگی یه خلعی دارم ولی نمیدونم چیه.یه پوچی احساس میکنم نمیدونم چیه.
تو این فکرا بودم که وقتی اومدم تو سایت گفتم بزار این فایلو گوش کنم.
چند روز پیش گفتم باید پولامو جمع کنم دوره قانون سلامتی رو هر جور شده بخرم.
امروز که از خاب پاشدم باز تو این فکرا بودم باز با خودم گفتم چی میگی تو
مگه به دوره هاییکه داری چقدر عمل کردی که باز داری به دوره بعدی فکر میکنی.
اصلا دوره ها هیچی همین فایلای رایگان که تازگی استاد رو سایت گذاشتن همین پترن ها چندتاشو پیدا کردی چندتا شو داری رفع میکنی؟
درسته دارم روش کار میکنم ولی کار کنی باز بگی حالا این حرفو تو جمع بزنم چیزی نمیشه
این کوچولو مشروبو بخورم طوری نمیشه
این غیبت کوچولو رو که بکنم که چیزی نیس
حالا یه کوچولو دروغم گفتم مجبور بودم
و هزااار تا کوچولوی دیگه
وقتی من به این موضوعات کوچیک اهمیت ندم چه طور میتونم به شیرینی نخوردن که یکی از فانتزیای زندگیمه نه بگم.
واقعا خنده داره تو این شرایط اخلاقی بتونم به قانون سلامتی عمل کنم.
باید بتونم غیبت نکردن مشروب نخوردن دروغ نگفتن مسخره نکردن و…..رو
ادامه بدم
ادامه بدم
ادااااامه بدم
برام عادی بشه عادی بشه عادی بشه
عادت زندگیم بشه عادت زندگیم بشه
تا بتونم شیرینی رو هم نخورم
باید از این اخلاقا نتیجه بگیرم بعد ذوق کنم بعد برام عادی بشه جزء خصوصیت اخلاقیم بشه تا بتونم از قانون سلامتی هم نتیجه بگیرم.
اول که میخاستم این کامنت رو بزارم خیلیدو دل بودم.
چون واقعا سختم بود اعتراف کنم.
اعتراف به نقطه ضعفها به رفتارهای منفی به نظر من یکی از کارهای سخته دنیاست.
چون هزار تا فکر تو سرت میاد که بقیه در موردم چی فکر میکنن و بزرگترینش اینکه بعدا ها اگر بچه هام اومدن این کامنت رو یه وقتی اگه من تو این دنیا نبودمیا اینکه بودم بخونن چی در موردم فکر میکنن.
ولی به هر حال یه چیزی درونم گفت بنویس و نوشتم.
از شما استاد عزیزم میخام اگه مقدوره در مورد این موضوع هم صحبت کنین بگین که چرا مشروب خوردن بده یا بد نیست و از دوستان گرانقدرم میخام اگه در این زمینه تجربه دارن برام بنویسن.
یک دنیا سپاس بی کران از شما.
در پناه حق
سلام دوست عزیزم
من معمولا پر امتیاز ترین کامنت ها رو میخونم ولی این بار خدا من رو هدایت کرد که از آخر به اول کامنت ها رو بخونم و خدارو هزار مرتبه شکر میکنم که کلی درس و نکته و تجربه های دوستان رو تونستم بخونم و خیلی بیشتر از قبل مراقب افکار و ورودی هام باشم.
چون خدارو هزار مرتبه شکر تا الان واقعا سعی کردم متعهد باشم ولی فهمیدم هرچقدر سعی کنم بازم باید بیشتر و بیشتر و بیشتر تعهد بدم به این مسیر و تمام وجودم رو حتی جونم و زندگیم رو در این مسیر به عنوان بهاء پرداخت کنم.
چون تا الان واقعا ارزشش رو داشته و واقعا به نتایج شگفت انگیزی رسیدم.
و میخوام بهاء بیشتری پرداخت کنم برای بدست آوردن تجربیات شگفت انگیز تر تو این مسیر.
.
میخوام در دو موردی که صحبت کردید پاسخ بدم، انشاالله خداوند من رو به پاسخ مناسب هدایت کنه.
در مورد این موضوع حالت مستی که گفتید یک جمله از استاد شنیدم تو لایو شماره ٣5 (که یک میلیارد بار هم گوش داده بشه بازم کمه) با آقای عرشیانفر که استاد دقیقا این جمله رو گفتند که:
«تو زمان مستی تو زمان مصرف مواد مخدر تو زمان خواب هیچ گونه فرکانسی ارسال نمیشه.»
خداروشکر میکنم کامنت شما یکی از سوالای ذهنم رو که چرا در این حالات فرکانس ارسال نمیشه پاسخ داد و شما خیلی قشنگ حالت روحیتون رو توصیف کردید:
“””
نمیدونم من تلقین میکنم یا واقعا همین جوریه از دوستان اگر کسی تجربه داره میخام که بگه وقتی واقعا مشروب میخوری انگار یه حاله ای بین تو و خدا میفته.نه اینکه نخای تو مدار باشی تو میخای ولی انگار شرایط جوری میشه که نمیزاره تو وارد مدار درست بشی.
“””
.
میرسیم به قانون سلامتی:
خدارو شکر من و همسر فوق العاده ام که دستی از دست های خداوند هست تو زندگیم که باعث شده طعم زندگی(منظورم طعم واقعی زندگیه:دی )
رو بیشتر رو تجربه کنم، بیشتر از 4 ماهه که دوره سلامتی رو با شیب خیلی ملایم داریم اجرا میکنیم.
نتایج؟ شگفت انگیز رویایی فوق العاده، خدارو هزار مرتبه شکر من از لحاظ جسمی واقعا شخصیت قبلی خودم رو نمیشناسم
حتی عکس های قبلی رو نگاه میکنیم خودمو رو نمیشناسیم اینقدر که زیباتر با طراوت تر پر انرژی تر و متمرکز تر و کلا فرض کنید هرکدومون یک بچه ١٠ ساله، تا این حد پر انرژی و زیبا و شاداب و باهوش و آروم شدیم.
من و همسرم وزن نرمالی داشتیم یعنی یه فرد نرمال جامعه ولی با اندام ورزشکاری(بدون شکم و …)،
الان لاغرتر شدیم ولی واقعا زیباتر شدیم.
تقریبا تمام مسائل سلامتی که به دلیل تغذیه نامناسب داشتیم حل شده.
و بخوام تعریف کنم واقعا کامنتم طولانی میشه.
ولی این رو بگم سختی این دوره فقط یک ماه اولشه بعدش با سرعت نور از دوره و این سبک انشاالله ابدی لذت میبرید .
من پیشنهادی برای خرید این دوره به کسی نمیدم.
ولی اگه بخوام دوباره برگردم و به خودم توصیه بدم:
میگم فردا دیره برای اجرای دوره، حتی امروز هم دیره برای اجرای دوره،
باید از دیروز دوره رو شروع کنی.
انشاالله که همیشه جیب هاتون پر پول و حال دلتون خوب و سلامتی و روابط عالی رو تجربه کنید .
.
انشاالله پروردگارم مرا بهتر از آنچه ز من گمان میبرند قرار دهد.
الهی آمین.
سلام اقای یوسفی
چقدر واضح توضیح دادین چقدر به جا و به موقع حرف استاد رو یاد اوریم کردین.که در حالت مستی هیچ فرکانسی نمیفرستی.
چقدر عالی شرایط جسمی تون رو توضیح دادین.الان دیگه مصمم تر شدم که اولین درامدمو وقتی به حد نصاب برسه قانون سلامتی رو بخرم.
چقدر عالی که همسر عزیزتون تو این راه کنارتونه.
راستی امشب خونه مون مهمونی بود خیلی اصرار کردن ولی من نخوردم.انگار از مدارش دارم میام بیرون.حتی تو این چند روز شیرینی هم در حد یک نصفه کوچولو خوردم نمیدونم وقتی کامنت میزاری انگار اون کامنت سر یک نخو میده دستت و میگیریش و مواقع اضطراری که نباید یک کارو انجام بدی اون نخ تو رو میکشه سمت خودش.
و میگه نکن.
شاید باورتون نشه ولی از وقتی که اون کامنت رو گذاشتم از شیرینی دیگه خوشم نمیاد از قلیون از مشروب از چیپس پفک اصلا نمیدونم چرا هر چی رو که میخام بخورم بهش دقت میکنم این چیه از چی تشکیل شده مضره؟مفیده؟
نمیدونم چرا ولی شاید چندین ثانیه نگاش کنم فکر کنم بعد تصمیم بگیرم که بخورم یا نه.
جالب بود امشب هر کس بهم تعارف کرد همسرم میگفت نه نمیخوره.بهانه اورد که محرمه نمیخوره.حالا میدونست که گاهی اگر زیاد اصرار کنن میخورم ولی گفت خانوم من نمیخوره.
یک اتفاق جالب دیگه هم افتاد رفتم شیرینی فروشی چون امشب تولد زن داداشم بود که براش کیک بخرم از روی عادت که هر موقع اون شیرینی فروشی معروف میرم حتما ناپلئونیشو میخریدم واقعا از روی عادت گفتم دوتا ناپلئونی هم بدیم اومدم کارت بکشم گفت موجودی کافی نیست به هر دری زدم جور نشد نفهمیده بودم کارتم کی خالی شده بود زنگ زدم همسرم تا پول ریخت و اومدم کیک رو حساب کنم دیدم دوتا ناپلئونی رو برداشته فکر کرده نمیخام.این پلن خدا رو هم الان یادم اومد.
امشب یه خورده حالم گرفته بود نمیدونم از چی باید ریشه شو پیدا کنم و درستش کنم.
ولی هر چی که بود کامنت شما حال منو خوب کرد.
خدایا من چه جوری ازت سپاس گذاری کنم که در شان خداییت باشه که این دستاتو برام میفرستی.
الهی صدهزار مرتبه شکرت.
یک دنیا سپاس بیکران از شما دوست گرامی.
ارزوی خوشبختی و سلامتی روزافزون برای شما و همسر عزیزتون دارم.در پناه خدا باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر تمام کسانی که این را میخوانند…
تقریبا دو ماه پیش بود که تصمیم گرفتم تغییرات عظیمی در زندگی ام خلق کنم و آنگونه که تاکنون زندگی میکردم زندگی نکنم.عضو سایت شدم و شروع کردم به گوش کردن فایل های دانلودی و هر روز چندین ساعت را صرف گوش دادن به فایل ها و فکر کردن در باره آنها میکردم.شروع کردم به نوشتن و شکر گذاری و همراستا کردن ذهن و افکارم با خواسته هایم.هر روز واقعا نسبت به دیروز آرامش بیشتری پیدا میکردم و واقعا زندگیم رنگ و بوی دیگری گرفته بود.از خودم بیشتر خوشم می آمد،آرام بودم،سر هرچیز کوچکی عصبانی و ناراحت نمی شدم،به معنای واقعی کلمه خداوند را در زندگیم احساس میکردم که مرا با هم زمانی ها با الهام ها به سوی آرامش و خواسته هایم هدایت میکرد. اولین محصول خودم رو خریدم و اولین کامنت خودم رو در سایت هم نوشتم و همه چیز به صورت رویایی برایم در حال سپری شدن بود.روتین زندگی روزانه من تغییر کرده بود و من تغییرات رو در زندگیم احساس میکردم.
اکنون دو ماه از زمان عضو شدن من در سایت میگذرد و حدود 15روز میشود که نمیدانم چه شد چه اتفاقی افتاد که من ارام ارام برگشتم به زندگی دوماه پیشم و دوباره همان افکار و همان نتایج.در این 15 روز گذشته ارام ارام فعالیتم در سایت کم شده بود و این اواخر حتی به سایت هم سر نمی زدم.باز دوباره نجواهای شیطانی ذهنم را درگیر کرده و با تمام قدرت مرا به سوی سرزنش کردن خودم هل میدادند.
امروز در گوشه ای نشسته بودم و غرق در افکار خود بودم و به این اتفاقات و علی الخصوص این 15روز فکر می کردم.با خودم گفتم چرا آخه اینجوری شد،چرا نتوانستم افکارم را کنترل نمایم، چرا باز به بی راهه آمده ام و چرا باز مانند گذشته دارم زندگی میکنم.
بسیار افکارم پریشان و بهم ریخته بود.اما ناگهان احساس کردم چیزی از درونم میگوید این افکار را بگذار کنار هرچقدر بیشتر خود را سرزنش کنی بیشتر درگیر میشوی و راه حل در یخشیدن خودت است و نه سرزنش کردن خودت.به ندای درونم گوش دادم و وارد سایت شدم و با خود گفتم احتمالا دوستانی که تجربه بیشتری دارند این مشکلات برایشان پیش امده است و حتما در بخش عقل کل پاسخی برای این مشکل هست.وارد سایت شدم و همینکه خواستم وارد بخش عقل کل شوم دیدم عبارت مرا به سوی نشانه ام هدایت کن برایم براق و پر نور به نظر میرسد و بدون درنگ بر روری ان قسمت کلیک کردم و به این فایل بی نظیر هدایت شدم.
فایل را دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن این فایل،هر چقدر که زمان فایل میگذشت در دلم غوغا بیشتر میشد.گویا این فایل را اصلا اماده کردند برای من برای پاسخ دادن به سوال من.چقدر دقیق و با جزییات فراوان به سوالم پاسخ داده شد و بعد از گوش دادن به این فایل برایم عین روز روشن شد که در این 15روز چرا این اتفاقات رخ داده است.
واقعا کسی که به دنبال تغییر است واقعا کسی که حقیقت را کشف کرده است،واقعا کسی که راه درست را تشخیص داده است،واقعا کسی که قوانین الهی را شناخته است حتی یک روز به مسیر نادرست باز نمیگردد.اکنون وقتی به این 15روز نگاه میکنم میبینم که به یک باره من وارد مسیر نادرست نشده ام بلکه ارام ارام و با اینکه با خودم گفتم حالا یک روز که هزار روز نمیشه طوری نیست بیخیال قوانین بشم.همین یک روز ارام ارام تبدیل به 15 روز شد و تبدیل به این شد که باز دچار سردر گمی و عادت های گذشته ام شوم.
میدانم هنوز در اول مسیر هستم و گام های زیادی در مقابلم قرار دارد که باید یکی یکی انها را بردارم تا به مدار های بالاتر و آگاهی های بیشتری دست یابم.اما امروز برایم دوباره مانند نقطه عطفی شد که باز وجود خدا را در درونم احساس میکنم و امیدوارم که بتوانم حتی یک روز هم از مسیر درست منحرف نشوم.
خداوند بزرگ و مهربان را بابت تمامی نعماتی که ثانیه به ثانیه بر من ارزانی داشته است سپاس میگویم و همچنین به خاطر هدایت شدن به این فایل، به خاطر اجابت کردن خواسته ام چنان سریع و چنان دقیق عاشقانه او را سپاس میگویم و از طرفی دیگر از استاد عزیز به خاطر این فایل بی نهایت سپاس و قدردانی را به عمل می اورم.
این 15 روز را نیز به فال نیک میگیرم و با دید تکامل به ان نگاه میکنم و امیدوارم همیشه در مسیر درست ثابت قدم بمانم و با قدرت فروان و عزم و اراده پولادین بتوانم زندگیم را انگونه که لایق ان هستم رقم بزنم.
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام سلام سلام به استاد جانم به مریم بانو شایسته به هم فرکانسی های گرامی
وایی خدا خدا خدا استاد شما چقدر بی نظیرید چندین بار این فایل و گوش کردم چقدر نکته چقدر درس چقدر آگاهی چقدر تلنگر بهم زده شد درسته استاد نتیجه پایدار نبودن نتایج فقط و فقط متعهد نبودن به آگاهیها و قانونه من دوره قانون سلامتی و همان ماههای اول که روی سایت اومد خریدم وشروع کردم به عمل کردن دوره و ظرف 40تا 50 روز نتایج فوقالعاده ای گرفتم هم از نظر تناسب اندام و هم سلامتی ولی عمل نکردن به قانون و رها کردن و برگشتن به قبل از دوره همان و اضافه وزن و هر روز. هر روز چیت دی کردن و تنبلی و کسلی و بیماری و بی انگیزه بودن همان و حتی هروز میگفتم از فردا از شنبه از بعد از تولدها بعداز مهمانیها بعداز……. دوباره شروع میکنم ولی تا همین امروز نشد که نشد و من رفتم بودم تو قند سوزی به شدت ولی با این فایلتون از همین امروز تعهد دادم که شروع کنم و بمونم و حتی یه دونه خرما و یا مواد قندی و چیت نکنم من تعهد دادم تا این دوره رو خوب رعایت نکنم نمیتونم دوره های بعدی که کنترل ذهن و تغییر باورهاست و ادامه بدم چرا که انرژی و انگیزه رو ندارم و همش خواب آلوده خسته ام و نمیتونم درست رو ذهن و دورها کار کنم بنابراین متعهد میشم چیت دی نکنم تا سرحال باشم برلی ادامه مسیرم دقیقا استاد من چیت دی و تو دورهها ی دیگه هم داشتم به روز خوب بودن دو روز بد یه روز بالا سه روز پایین و اونم بخاطر عمل نکردن به قانون بوده و من اعتراف میکنم هنوز قانون و لمس نکردم و باور نکردم و ظاهرا دارم رو خودم کار میکنم و نتیجه ام بعد از یکسال و نیم هیچه و متعهد میشم کار کنم راه دیگه ای ندارم خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد که چه سخاوتمندانه فایلهای با ارزش رو در سایت قرار میدن امیدوارم بتونم شاگرد خوبی برای استادم و بنده مخلص خدا باشم
سلام استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
الهی هدایتم را سپاس ، میل به تحولم را سپاس
بنظرم تعهد و پایبندی به اصل، مهمترین کاری که باید انجامش بدم، اینکه تحت هر شرایطی همون که قبولش کردم، اعتماد کردم، انجامش دادم، نتیجه گرفتم رو تکرار کنم.
من تازگی ها خودم متوجه میشم که چه زمان هایی از مسیر خارج میشم .
علامتش هم بیقراری، ناارومی، کلافگی، بی برنامگی، درگیری ذهنی و خستگی فکری، یا همون چه کنم چه کنم ؟
انگار ده ها کار برای انجام دادن دارم، ولی وقتی کارها رو لیست میکنم، متوجه میشم که کاری زیادی ندارم.
و جای شکر داره که یاد گرفتم، چطوری سریعتر از این حالت بیرون بیام.
کلا اینجور وقتا موقعیتم رو تغییر میدم.
یا فایل گوش میدم، یا به یکی از دوستان تماس میگیرم، یا برنامه و خواسته هام رو نگاه میکنم، بینشون یه هدف انتخاب میکنم، یا میرم پیاده روی و …
سپاس بابت آگاهی های بینطیر
سلام به استاد عزیز ومریم بانوی زیبا ودوستان هم فرکانس
راستش من اول که با شما استاد عزیز آشنا شدم و عضو سایت شدم فایل های شما رو همیشه نگاه نمی کردم مثلا 20 روز نگاه می کردم وباز چند روز نگاه نمی کردم وهر دفعه هم یک بهانه ای می آوردم یک دفعه می گفتم امتحان دارم نمیشه، یک دفعه می گفتم فلان کار رو انجام بدم اگه وقت شد اون موقع فایل گوش می کنم وکامنت می خونم و.. این باعث می شد همیشه یک موج سینوسی داشته باشم وچند روز اوضاع خوب باشه بعد دوباره بد بشه این هم به قول ریحانه جان به خاطر این بود که من نه تنها قانون رو صد در صد باور نکرده بودم بلکه شک هم داشتم و بعضی وقت ها تو ذهنم می گفتم یعنی واقعا میشه از این قانون استفاده کنم وبه هر چی می خوام برسم
وبه این هم توجه نداشتم که هر یک از ما به اندازه ای نتیجه می گیریم که این قانون رو باور داشته باشیم و با ایمان بهش عمل کنیم. این درحالی بود که من نه تنها به این قانون همیشه عمل نمی کردم بلکه صد در صد باور هم نداشتم چون اگه من واقعا باور می داشتم این قانون رو نباید نگران آینده می بودم ونباید تو ذهنم می گفتم اگه به خواسته هام نرسم چی و.. این ها نشون می داد که من صد درصد قانون رو باور نکردم .
همین باور نداشتن به طور صدر صد وشک داشتن به این قانون باعث شد تعهد نداشته باشم ومدام وسوسه بشم وبگم حالا این یک فیلم رو تماشا کنیم بعد دیگه فیلم نمی بینم، حالا این یک بار رو تلویزیون ببینم دیگه نگاه نمی کنم و… وهمین جور خودم رو گول می زدم و تقلب می کردم و وقتی به خودم آمدم دیدم من که دوباره دارم آشغال به خورد ذهنم می دم و آدم های نامناسب وشرایط نامناسب رو دارم جذب می کنم.
ولی از وقتی که این قانون واقعا باور کردم و شکی نسبت بهش ندارم نه تنها وسوسه نمی شوم بلکه متعهدتر هم شدم و همیشه هر جا می خواد احساسم بد بشه یا بد میشه و افکار منفی می یاد تو ذهنم مثلا می گه ببین فلانی چه جوری باهات رفتار کرد و… این مثال استاد رو به خودم یاد آوری می کنم:( فرض کنید از کوه دارید می روید بالا تو شرایط خاصی قرار می گیرید که می خواهید بیافتید تو دره و تردیدی ندارید که اگه نتونید خودتون رو نگه دارید و پرت بشوید پایین صد در صد می میرید به خاطر همین هر طوری شده هر کاری می کنید مثلا یک بوته خار ببینید دستتون رو می کنید تو بوته با این که دستتون داره خون می یاد ولی محکم می گیرین که نیفتید تو دره چون صد در صد مطمءن هستید اگه نتونید خودتون رو نگه دارید پرت می شوید پایین و می میرید. افکار هم همین طور هستند اگه ما نتونیم افکارمون رو کنترل کنیم ودر احساس بد بیافتیم وادامه بدیم انگار از کوه میافتیم پایین ) بهم کمک می کنه که احساس و افکار و ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و زیاد تو احساس بد نمونم چون می دونم اگه بمونم دوباره از همون جنس اتفاقات رو جذب می کنم ودوباره میرم تو احساس بد و کلی بلا خودم، سر خودم می یارم.همان طور که شما استاد عزیز گفتین سعی می کنم جوری نگاه خودمو در هر لحظه از زندگی نسبت به شرایط واتفاقات تغییر بدم که احساس کمی بهتر بهم بدهد و حال بهتر داشته باشم و زیاد ناراحت نشوم.
از خداوند سپاس گذارم که من رو توی چنین مسیری قرار داده که همه چیزهای خوب و زیبا رو به همراه دارد هم آرامش و هم ثروت وهم سعادت و خوشبختی و…
سلام به شما دوست عزیزم
ممنونم که این مثال زیبا رو از استاد گفتین
و چقدر راست گفتین هنوز به قانون باور نداریم
خودمو میگم
من ساعتها میتونم از قوانین بگم
ولی از ته قلب خودم خبر دارم که هنوزم به یقین برام تبدیل نشده
چقدر این مثال پرت شدن از کوه میتونه عمق فاجعه ی موندن تو حال بد رو نشونمون بده
راست میگی برای اینکه پرت نشیم واقعا تا سر جان تلاش خواهیم کرد حتی از گرفتن یه بوته خار دریغ نمیکنیم
همه چی اونجا بی معنا میشه فقط تمرکز لیزری میره روی نگاه داشتن خودمون و پرت نشدن
تمام زور و انرژی داشته و نداشته مون میاد تو دستامون
خودمونم از فرزی که پیدا میکنیم توی اون لحظات سخت حیرت میکنیم
ما صد در صد میشیم خواسته ی موندن اون بالا
اگه باور کنیم که قانون وجود داره
و قانون ثابته
و قانون جواب میده
چند روز پیش یه اتفاق جالبی برام افتاد
یعنی یه جورایی شیطان دست خودشو برام رو کرد
هرچند واقعا دستش به لطف الله توی قران رو شده هست (اگر کسی بتونه به یقین برسه در مورد قران)
خلاصه مدتیه که توی چالشی هستم میاد و نجوا میکنه و میره و بازم میاد
ولی ایندفعه یه چیزی توی نجواها گفت
اصلا من خندم گرفت انقدر دیگه این دروغ و نجوا شاخدار بود
گفتم لعنتی میدونم تویی ، دستتو رو کردی ، وقتی دروغ به این گندگی گفتی معلومه پس تمام اون صداهای نا امید کننده و ترساننده هم از خودت بوده و همه یکسره دروغ
پس خیالم بیشتر راحت شد
و بیشتر به آرامش رسیدم
بقول استاد هر نجوایی که حال آدمو خراب کنه از حدا نیست، اونی که حس بد بده از خدا نیست ، فقط ایمان میخواد که اون نجواها و باور نکنی و یادت بیاری این ثمره همون قسمیه که خورد همه مونو از راه درست منحرف کنه
دیگه از دشمن چه انتظاری داریم؟
انتظار تشویق و دلداری و ظن خوب؟
انتظار فال نیک؟
یا انتظار فال بد زدن و حال خراب کردن؟
و اینکه بدونی عملا هیچ قدرتی نداره جز همین
اون فقط یه لب و دهنه نه بیشتر
وقتی بهش گوش نکنی عملا هیچ قدرتی نداره
وقتی بی محلش کنی
وقتی سگ محلش کنی
وقتی تا حرف زد بگی فهمیدم خودتی لعنتی
وقتی دل به دلش ندی
وقتی پای حرفش نشینی
وقتی نذاری توی بینهایت خاطره فوق العاده ای که داری اون دوتا مورد ناخوبو برات بزرگنمایی و تکثیر کنه
خب دیگه کاری از دستش ساخته نیست
میشی اون عبدی که تسلطی شیطان برش نداره
إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ ﴿۴٢﴾
قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند. (42)
خداوندا اون مدل عبد شدنو از خودت تقاضا میکنم
از شما فاطمه ی عزیز که باعث شدی بنویسم و برسه به دست هرکسی که در فرکانسشه متشکرم
سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
سلام استاد عزیزم خانم شایسته ی مهربانم وهمفرکانسیهای دوست داشتنی من
من خدا را شاکرم بابت این بهشتی که در اون قرار گرفتم واین عنایت الله مهربانم است وخودم را لایق میدانم که در مسیر درست باشم خدا را صد هزار مرتبه شکر
استاد امروز فایل شما بسیار مرتبط با حال ما بود وجوابهای عالی گرفتم همسر بنده فرهنگی هستن وامسال بازنشست شدن البته از زمانی که من در مسیر آگاهی قرار گرفتم ایشون هم واقعا نمیدونم چطور شد بدون این که تلاشی کرده باشم خود به خود وارد این مسیر شد زیرا اوهم درگیر مسائل سیاسی ومنفی این اواخر مملکتمون بود اما به طرز مهجز آسایی اومد توی مسیر وتمام افکار قبلی ناپدید شدن
واما اصل داستان ایشون بعد از بازنشستگی دوست داشت ارتباطش با همکاران قطع نباشه برای همین یک دورهمی اون هم ماهی یک بار یا دوهفته یکبار برای یک پیاده روی در پارکی ویک صبحانه که حدود 2ساعت در کنار هم بودن البته همکاران هم خانم وهم آقا وبرای اینکه این دورهمی به گفتن حرفهای بی اساس منتهی نشه از اونها میخواست هر دفعه یک نفر یک کتاب بخونن در مورد کتابهای خوب واونجا با هم صحبتی داشته باشیم وافراد کتاب مثلا آدمهای سمی وغیره را آمدن ودر موردشون صحبت کردند
البته همسرم دوست داشت که من هم در جمعشون باشم واین دفعه نوبت من بود ومن به انتخاب خودم در مورد کتاب چهار میثاق اثر میگوئل صحبت کردم اولا که استاد عزیزم منی که قبلا در جمع نمیتونستم حرف معمولی را هم بزنم وهمیشه در جمع میگفتم کاش کسی از من سوالی نپرسه که مجبور به حرف زدن بشم
طوری در جمع همکارانی که همه فوق لیسانس وهمه فرهنگی صحبت کردم بدون تپق زدن وبدون خواندن از روی نوشته که خودم تعجب میکردم که اینها از برکات آموزشها وآگاههیهایی بود که به لطف خدا از آموزهای شما داشتم
وهمه میگفتن بابا شما بخون وبیا برای ما صحبت کن
امروز وقتی صحبت بینمون ردوبدل میشد من وهمسرم مجبور میشدیم مثالهایی از زندگی خودمون بزنیم تا منظورمون را بهتر انتقال بدیم اما وقتی اومدیم خونه همسرم گفت نبایستی در مورد زندگی خودمون حرف میزدیم آخه توی این 30 سال خدمت من هرگز در مورد مسایل زندگی شخصیم با همکاران صحبت نکردم وهر دو یک احساسی که شاید خیلی جالب نباشه البته مسائل خاصی نبود خلاصه من سراغ سایت رفتم وفایل جدیدتون را شروع به گوش دادن کردم وشنیدم که شما دقیقا همین صحبت را در اول فرمایشاتتون فرمودید ومن یه جورایی ته دلم آروم شد وبه همسرم نیز گفتم وخیلی برام جالب بود
واستاد نکته ی دوم اینکه من خودم آدم کاملا متعهدی هستم یعنی اگر کاری را بخواهم بکنم دیگه هیچ وسوسه ای نمیتونه منا شکست بده
توی زمینه ی سلامتی من چند کیلو اضافه وزن داشتم وزنم را متعهدانه پاش وایستادم وعالی شدم ولی هر کسی منا میدید میگفت وای چقدر لاغر شدی چقدر از بین رفتی اما من گوش به حرف دیگران نمیدادم تا اینکه به قدری تکرار وتکرار شد که من هم دیگه با اینکه مدتی وزن ایده الم را داشتم بی خیال ماجرا شده ودوباره رفتارهای غلط قبلی واضافه کردن وجالب همه میگفتن حالا بهتر شدی
اما خودم احساسم اصلا خوشایند نبود اما اینبار با روشی درست تر دارم انجام میدم دوباره خیلیها گفتن بابا ول کن چه حوصله ای داری یا بی خیال بخور وحتی امروز در جمع همکاران همسرم غذای من متفاوت بود ومن اصلا احساس نگرانی از قضاوت شدن به خودم احترام گذاشتم وحتی همسرم گفت امروزا بی خیال شو ولی قاطع گفتم نه استاد این تغیرات را در خودم میبینم وچقدر لذت بخشه که میثاق های غلط گذشته را در هم بشکنیم ومیثاقهای جدید مبنی بر حقیقت را با خودمان ودیگران وجامعه وغیره ببندیم من به نتایج عالی میرسم وحتما کامنت میگذارم چون به خودم وبه خدای خودم ایمان دارم
الهی از درودیوار آسمون وزمین براتون سلامتی شادی وثروت بباره در پناه حق
سلام چقدر عالی از احترام به خود و پیوند و میثاق و تعهد جدید و درست و اصل صحبت کردین شما و همسرتان را تحسین می کنم
چقدر خوبه خودمون باشیم و از اینی که هستیم احساس خوب داشته باشیم و لذت ببریم
هر چقدر به خودمون ارزش بدیم بیشتر به خودمون احترام می زاریم و مسلما پایبند به اصل هستیم
و نتایج پایدار از راه می رسد.
موفق باشید.
سلام به استاد عزیزم
وقتی آگاهانه از آموزشها و قوانین استفاده کرده ام چه نتایجی گرفتم
من چند ساله که دوره عزتنفس رو مرور میکنم و هر بار بهتر میفهمم و تمریناتش رو بهتر عمل میکنم امثالش در زمینه غلبه بر ترس هام ،اوایل از ترسهای کوچیک شروع کردم مثل اینکه هنگام صحبت با افراد به چشماشون نگاه کنم ،سرم رو پایین نندازم از وسط مردها رد شم ،
العان بااقایونی که تاجر هستن و عمر پدر من و بالاتر رو دارند در زمینه کاری خودم مراوده دارم و اصلا از صحبت باهاشون استرسی نمیگیرم ،اصلا اینا ترس حساب نمیشه واسه من
یا در زمینه روابط به شدت آدم وابسته و دلسوزی بودم
دوسالی هست که بالا پایین داشتم ولی طی چند ماه اخیر بخصوص با فایلهای اخیر به شناخت بیشتری از خودم رسیدم ،متوجه شدم که خیلی تغییر کردم ،قبلا مثلاً یه مهمونی میرفتم و بعدش کلی از حال خوب خودم خارج میشدم و چند روز طول میکشید و تو در و دیوار بودم و خودم رو سرزنش میکردم که چرا رفتی که اینطوری ذهنت پر شه از حرف های مفت ،کی چکار کرده ،کی طلاق گرفته ،وو
العان اصلا نمیخواد جلو خودم رو بگیرم که نرم واقعا هیچ گونه تمایلی به جمع های منفی و فامیلی ندارم ،وزمانم بسیار برام ترزشمنده
در زمینه باور لیاقت و ارزشمندی با کار روی قوانین و خوندن مقالات عقل کل و سوال جواب های دوستان و نوشتن تمریناتش و عمل به اونها واقعا تغییر محسوسی میبینم ،خیلی برا خودم ارزش قائل هستم ،اصلا دیگه اون احساس گناه های بیخود که داشتم رو ندارم ،یه کارهایی خدا برام کرده که میبینم عه اینقدر ارزشمند و محبوبم نزد پروردگارم ،چقدر قبلاً خودم رو کم میدیدم ،باید خیلی خودم رو ارزشمند تر بدونم ،
راه اندازی کسب و کارم و ورود به بازار کار و درآمد شخصی با کار سه ماهه مداوم روی دوره دستیابی به رویاها شروع شدو از اونجا هدایت شدم به پله های بالاتر
در خیلی از موارد که پاشنه آشیل م بوده ،و جزو نقاط ضعف شخصیتی م بوده،و باعث عقب گر م ،تکرار کارهای تکراری شده، از صحبت های استاد دور شدم و اصلا یه موقع های تحمل شنیدن صدای استاد رو هم نداشتم ،ده بار طی روز به سایت سرزدم و چرخیدم و هر کاری کردم نتونستم حالم رو خوب کنم و با حسرت شاهد از دست رفتن زمانم به بطالت ،از بین رفتم عزت نفس و اعتماد به نفس آم بودم ،چون فک کردم حالا تا حدودی فلان مشکلم حل شد اوکی هست ،دیگه مشکلم رفع شد ،ایرادی نداره حالا یکم هم از این صحبت ها دور بشم،حالا برم فلانی رو ببینم یکم صحبت کنیم ،متاسفانه خیلی قشنگ خودم رو دور میزدم و تا دوهفته تو در و دیوار و خیال پردازی های بیخود و مقایسه و… یادآوری ش حالم رو بد میکنه ، ،،
همش هم از کنار گذاشتن اهرم رنج و لذت و اهمال کاری در تمرینها و جدی نگرفتن اونها شروع میشد
چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند؟ بنظرم تا حدود زیادی برمیگرده به برنامه ریزی مغزی تا به العان ما ،و بهم ریختن و از نو برنامه ریختن برا ذهنمون ،خیلی زمان میبره و باید استمرار داشته باشیم
یه دلیل دیگه اش فراموشی نتایج و اینکه واقعا این نتایج از کجا شروع شد هست ،فک میکنیم از اول همینطوری بوده ،فک میکنیم این قضیه مثل حقوق ماهیانه است صرفاً با داشتن این فایلها و خرید محصولات نتایج مثل حقوقت میاد دیگه ،در حالی که فرکانس از لحظه ای به لحظه دیگه ممکنه متفاوت باشه ،عدم ایمان واقعی به خداوند و عدم قبول 100 در صد این صحبتها و قوانین،عدم کنترل ورودی ها که مساوی با عدم کنترل ذهن،مغروررشدن و خودمون رو علامه دانستن و اعتماد بیش از حد به خودمون که من چند ماه کار کردم و دیگه اون نقاط ضعف شخصیتی رو ندارم و دوباره از همون سوارخ ها گزیده شدنو سیکل تکراری که برا من دو سال هر چند ماه تکرار میشد
خدایا شروع سخت نام توست
وجودم به هر لحظه آرام توست
دل از نام و یادت بگیرد قرار
خوشم چونکه باشی مرا در کنار
درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم
خداقوت استاد عزیزم ممنون از فایلهای فوقالعادتون سپاسگذارم
سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟
• افزایش سه برابری درآمد در یکسال .به لطف خدا خیلی از این سالها که دارم با استاد کار میکنم درآمد من به بیش از سه برابر هم رسیده
• درحوزه ی روابط . عالی شدن روابطم به لطف خدا
• تسویه بدهی و حذف دسته چک . که خیلی سخت بود و الان در دوره کشف قوانین زندگی رسالت زندگی من شده و دارم خیلی عالی در مسیرش حرکت میکنم
• نقدی کار کردن . ایده های خیلی عالی که بعد از ده سال کار کردن تازه داره به ذهنم میرسه
• کسب آگاهی در حوزه کسب وکارم. همیشه هر چقدر بتونم راجب کارم تحقیق میکنم و چقدر بهبود در کارم حاصل شده
• وسوسه نشدن در مواقعی که افراد به روش پونزی میخوان من رو وارد راه اشتباه کنن. وچقدر این افراد در اشتباه هستن خداروشکر که از 8 سال قبل که روانشناسی ثروت 1 رو گرفتم بکل از این افراد دوری کردم
• اقدامات عملی راجب رسیدن به اهدافم مثل نوشتن و انجامشون دادن و به قسمتهای کوچک تقسیم کردن خواسته هام و بهشون برسم و تیکشون رو بزنم
• لیست کارهایی که الان به ذهنم میرسه برای رسیدن به خواسته هام رو همیشه بنویسم و هر روز بهشون نگاه و فکر در بهبودشون کنم
2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟
به لطف خدا همیشه از زمان عضویتم با استاد عباس منش عزیزم بودم به شکلی که گوشی من در حد 10 آهنگ داره و بقیه 200 گیگابایت همش فقط فایلهای استادعزیزم هست
به مواردی از آموزه های استاد مثل حذف دسته چک و وام کمتر عمل کردم چون مقاومت داشتم . بقدری بدهکار شدم و فشار طلبکارا روی زندگیم بود که تمام آرامش من رو گرفته بود و الان در دوره ی فوقالعاده کشف قوانین زندگی دارم خیلی عالی به روش استاد این مورد رو در زندگیم به کلی تمامش میکنم والان که تازه یکچهارم بدهی ها پرداخت شده آرامش من خیلی بیشتر شده خداروشکر
سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟
بنظرم افراد بقول استاد اگ چیزی بهشون بگی میگن من اینارو خودم میدونم اما اگر ازشون سوال کنی که خب میدونی ،درست خب چه قدم های عملی راجب این خواستت برداشتی هیچ جوابی ندارن و یا جوابهایی دارن که کلا با قانون همخوانی نداره .
بنظرم ی دلیل دیگه که افراد از مسیرخارج میشن عجله و راه صد شبه رو یک شبه بخوان برن هست که به هیچ عنوان من ندیدم بتونن ازش نتیجه بگیرن
انشاءالله استاد عباس منش عزیزم ،من و همه دوستان سایت همیشه دراوج ،سربلند، سلامت و ثروتمند باشید
بدرود
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز .
چقدر این حرف که چقدر سقف آرزوهاتون کوچیکه چقدر منو اینهمه خوشبختی محاله منو به فکر برد. دیدم واقعا درسته انگار هر کسی به اندازه ظرفی که مشخص کرده برای خودش میتونه از این نعمتها استفاده کنه انگار نمیتونه از اون مدار از اون حد بیشترو. دلشو میزنه .انگار به خودمون میگیم که حالا همه چیزم که نباید بدون تقلا باشه عشقش اینه که زجر بکشی انگار این باوره تومون خیلی شدیدتره که باید خیلی تقلا کنیم زجر بکشیم ده روز بریم بالا دوباره با کله بیایم پایین .وقتی من درک کردم هر وقت با عشق رو باورهام کار میکنم احساسمو خوب میکنم کامنت میزارم از فرداش چقدر اتفاقات خوب پیش میره چقد همه چیزت میوفته رو دور پس سرعتشو ببر بالاتر نزار که عادی بشه برات نزار که کسی بیاد با ناله کردن ورودیهاتو از بین ببره تو برای این احساس برای باز کردن قلبت زحمت کشیدی نزار یک ورودی بد دوباره سرعتتو بیاره پایین و دوباره بخوای کلی زور بزنی
نترس اگر برای خودت ارزش قاعل باشی اجازه نمیدی هیچ کس تو دنیا بخواد این احساس خوب رو که کلی روش کار کردی رو بخواد خرابش کنه چه کاریه بری تو جمعی که منفیه بعد بیای به خودت بگی برم حالا زور میزنم مثبتا رو نگاه کنم سوالهای خوب بپرسم تا فضا مثبت بشه. بعد تا جواب یه سوالو میدن دوباره ناله .و فرداش دوباره کلی باید خودم فایل گوش بدمو بنویسمو که حالم برگرده به سیستم قبل آخه چه مرضیه .محافظت کن از این حال خوبت برای ورودیهای ذهنت .
ورودیهای قانون سلامتیم همینه آخه به کی چه ربطی دا ره که چی میخوری اگه خجالت میکشی میری یه تولد و میگی حالا یه تیکه کیکو میخورم تا ناراحت نشن تو به خودت بی احترامی کردی .به این همه هزینهای مالی و این همه جلوی خودت رو گرفتنو انقد حال خوب و بعد فردا میبینی مغزه آلارم میده من قند میخوام و باید چند روز دوباره سختی بکشی تا دوباره بدن برگرده تو حالت چربی سوزی، مگه چشه که فقط رو به بالا باشیم هر روز سلامت تر هر روز درامد بیشتر هر روز نعمت عشق بیشتر چرا وقتی میدونی میشه همه چیز رو با کنترل ورودیها لذتشو بیشتر کرد و فقط سر بخوریمو لذت ببریم چرا باید برگردیم مسیر قبل .اینجاس که باید سقف آرزوهاتو بیشتر کنی و بگی که اکی اگه کامنت نوشتن داره انقدر قلبتو باز و اتفاقای خوبو ایجاد میکنه بنویس هر روز بنویس که این فرکانسو ثابت نگه داری و ادامش بدی ادامش بدی تا به خواستت برسی واقعا قانون همه چیز مشترکه و اون تعهدی هست که میدی و اعمالی که پیوسته و با کیفیت ارسال میکنی .به صورت پیوسته .اگر میخوای نتیجهای بزرگ بگیری حتی یک ساعتم از مسیر خارج نشو .و این شل کن سفت کناست که باعث میشه نتایج هم شل کن سفت کن بشه.آخه قانون اینه دیگه بابا ورودی مناسب بده خروجی مناسب تحویل بگیر .یادمه تازه که محاجرت کرده بودم و بیرون نقاشی میکردم و همونجا هم میفروختم ،یه آقای ایرانی رو دیدم که خیلی با کمالات و مثبت بود و نمیدونم چی شد من گفتم درامدم از همین نقاشی که دارم بیرون کار میکنم این عدد هست و اون برگشت گفت میدونی دکترای اینجا این درامدو دارند . شاید این حرف خوب بود ولی یه جورایی شلم کرد و انگار همون داستان باعث شد بگم شاید خوبه دیگه، و لی دیدم این نگاه سمه چرا من بخوام خودمو محدود کنم به این عدد کم که حالا خوشحال بشم و با تمام انرژی جلو نرم اون دکتری که انقدر درامدشه باید یه فکری به حال خودش کنه یا میدیدم کسایی که هفت سال هشت سال محاجرت کردن ولی درامد من بیشتر از اونهاست .اااا بابا اگه بخوای خودتو با دسته معلولین مقایسه کنی که دیگه اون بهشت استادو نداری .بابا تو چیزیو بلدی قانونیو داری که به بنهایتها میتونیی برسی نه این که دو قرون درامدت از فلانی بالاتره ذوق کنی و نخوای با تمام انرژی به مسیرت ادامه بدی نه سقف آرزوهای من خیلیییی بالاتره من چیزیو دارم که مثل استادم هر آنچه رو که بخوام میتونم داشته باشم نه یدونه بلکه صدها ، طوری ثروت بیاد که نتونی بشموری که حالا بخوای با کسی مقایسه کنی که از کی بیشتر در میاری یا فروشت از این دربو داغونا بیشتره. سقفتو ببر بالا نرو تو جمع آدمایی که مجبور باشی هی انرژی بدی برو تو جمعی که انرژی بگیری .خداروشکر که سه ساله تو این مسیرم و با عشق دارم میرم جلو و دارم باگهامو بر میدارم ولی این تعهد هم میدم که حد خوشیمو ببرم بالا خودمو لایق بهترینها بدونم و ظرفمو بزرگ و بزرگتر کنم و هر روز این فرکانس خوب رو ثابت نگه دارم و ادامه بدم و لذت ببرم .
به نام خداوندِ جانآفرین
حکیمِ سخندرزبانآفرین
خداوند بخشندهٔ دستگیر
کریم خطابخش پوزشپذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت
به هر در که شد هیچ عزّت نیافت
سلام خدمت استاد عباس منش گرانقدر و بانو شایسته
وسلام میکنم به تک تک دوستان عزیزم که با خوندن کامنت های پر معنی شون آدم از خود بی خود میشه
خدا میدونه که این فایل های دانلودی که استاد با جانو دل و از سر شوق و ذوق برای ما تهیه میکنه به نظر من میلیاردها دلار ارزش داره و اگر کسی به قول استاد با تمام وجود و این مباحث را وحی الهی بدونه زندگیش به صورت بنیادین تعقیر میکنه .
من از روزی که وارد این موضوعات شدم اول از همه کاری که کردم هر آنچه که میدونستم را به طور کل گزاشتم کنار و بقول معروف فنجان ذهنم را خالی کردم و بعد به خودم تعهد سنگین دادم و کار را شروع کردم
شاید کمتر کسی باورش بشه که چطوری دارم رو افکارم کار میکنم
من صبح که بیدار میشم یعنی به صورت خیلی آگاهانه تا چشمم را باز میکنم اول از هرچیز خداوند مهربان را شکر میکنم به خاطر اینکه مرا به راه راست هدایت کرده
بعد دفتر شکر گزاری را بر میدارم و داشته هایم را می شمارم و بابتشان از خدای عزیزم سپاسگزاری می کنم
و بعد یه کلیپ از آرزو هایم درست کردم 6 دقیقه هست اون را تماشا میکنم و بخاطرشان که خداوند آن نعمت ها وموقعیت ها را که به من داده از خدا تشکر میکنم.(می دونم این نعمت ها برای من هستند فقط باید من ظرفم را آماده کنم ).
بعد آماده یک روز خوب با اتفاقات عالی میشم
میرم باشگاه ورزش میکنم 2ساعت بعد میرم محل کسب کارم و از لحظه که لباس کار را میپوشم به صورت کاملا برنامه ریزی شده فایل های استادرا پلی میکنم با هندزفری گوش میدهم دقیقا از ساعت 9صبح تا 6 غروب بدون توقف که همکارهایم بارها وبارها آمدن گفتن به خدا که دیوانه میشی بابا یه لحظه به اون مغزت استراحت بده که من معمولا جوابی به اونا نمیدم فقط میگم باشه ولی کار خودمو انجام میدم (میدونم که با ورودی مناسب نتایج عالی در انتظارم هست)به خاطر همین از ماه های اول این روش را برای ساختن باورهای قدرتمند کننده استفاده کردم
از خانه تا محل کارم تقریبا 1 ساعت هست تو این یک ساعت پشت فرمون دوباره شاید کمتر کسی باورش بشه من سفر به دور امریکا،تمرکز بر روی نکات مثبت،سریال زیبای زندگی در بهشت را تماشا میکنم و محو زیبایی ها میشوم (این روش را به کسی توصیه نمیکنم چون بسیار کارتمرکزی هست برای رانندگی)
هم صبح و هم غروب که میرم خانه و لحظه ای که میام خانه تا بخوابم در مورد آگاهی اون روز فکر می کنم و باخودم حرف میزنم و به یاد می آورم قوانین جهان هستی را و بعد قبل از خواب از خداوند برای داشته هایم و برای اتفاقات خوب اون روز سپاسگزاری میکنم و مینویسم و بعد کلیپ آرزو هایم را تماشا میکنم و اصلا نمی فهمم کی صبح شد نکته خیلی جالبش اینجاست که قبلا میخاستم بخوابم شاید 1 یا 2 ساعت طول میکشید بخوابم ولی الان اصلا نمی فهمم کی خوابم برد.
وقتی استادمیگه اینقدر خوب رو خودشون کار میکردن که خواب هاشون هم در این مباحث هست من به خودم افتخار می کنم که پس منم کار درست رو دارم انجام میدم و دقیقا خواب هام هم موضوعش همینه
حالا اینها رو گفتم که اینو بگم من در اول راه هستم و همین اول راه به جان خودم کلی اتفاقات خوب و تعقیرات عالی برام افتاده که تو یه فرصت دیگه میام تمامشونو مینویسم
من از روزی که شروع کردم حتی برای 1 ساعت بدون این آگاهی ها زندگی نکردم باز به قول استادکه میفرماید باید این مباحث جزئی از زندگی تون شود
از خداوند مهربان می خواهیم که مرا همینجوری که در این مسیر آورده می خواهیم مرا ثابت قدم کند و مرا همیشه تا لحظه مرگ در این مسیر زیبا هدایت کنه
میگم، چون من تازه وارد این دانشگاه شدم خدارو شکر که مسیر را گم نکردم و نمی خواهم گم شوم چون خداوند مرا همیشه به راه درست هدایت میکنه از خدا کمک میگیرم
ای بـیخبــر بکــوش کـه صاحب خبــر شوی
تــا راهــــرو نباشی کـی راهـبـر شـوی
در مکتب حقایق پیش ادیـب عشـق
هان ای پسر بکـــوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…
انشالله همیشه سالم پر انرژی وشاد و موفق شوید
یا حق