دلیل نتایج پایدار - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-09 05:51:142023-07-09 06:20:30دلیل نتایج پایدارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود و سلام به استاد خوشتیپ و مریم بانو عزیزم و همه اعضا خانواده بزرگ عباسمنش
استاد جان چقدر زیبا توضیح دادید چه مثال های نابی را بیان کردید
استاد عزیزم من و همسرم بارها در مورد این نتایج پایدار باهم صحبت کرده بودیم و هر بار همسرم از تشابه عالی استفاده میکرد، ایشون قانون سلامتی را خریداری کردند و معجزه در زندگی مان رخ داد با اینکه پزشکان گفته بودند ایشون دیابت نوع 1 دارند ولی ما باور نکرده بودیم و همیشه دنبال راه حل بودیم
خلاصه وقتی همسرم این سبک زندگی را شروع کرد همیشه میگفت قند و کربوهیدرات مثل مواد برای من و من هیچ وقت تحت هیچ شرایطی قانون شکنی نمیکنم و این شد که بعد از یکسال به قند خون 84 رسید و در مورد ذهن هم به این نتیجه رسیدم دوری از قوانین مثل مواد برای ذهن و ما را به باتلاق روزمرگی و زشتی ها و ناخواسته ها میبره.
الان هم میخوام به سوالات پاسخ بدم
1)زمانی که من آرام آرام شروع به تغییر کردم و به اموزش عمل کردم از لحاظ سلامتی ، ارتباط با خدا و روابط نتایج خوبی دست یافتم از همه مهمتر آرامش داشتم
2) من بعد از مدتی کار کردن روی خودم فرصتی پیش آمد تا در آزمون استخدامی بانک شرکت کنم پسرم نزدیک 2 سال بود و تایم درس خواندنم بسیار کم پس تصمیم گرفتم وقتی که آزاد داشتم فقط روی درس خواندن بگذارم و کار کردن روی خودم را بزارم کنار درنتیجه کم کم همه چیز برگشت به عقب روابط تنش دار و ارامشم را از دست دادم و این شد یک تضاد بزرگ برای من هر چند که خودم را جمع کردم و دوره عزت نفس را خریدم و اکنون فهمیدم دلیل ناپایداری نتایج از عزت نفس وقتی کسی خودش را لایق زندگی خوب و آرامش بدون عزت نفس داره و به خودش ضربه نمیزنه که افت کن و زمانش و فرصت زیبای زندگی را با تنها یک درصد بهتر کردن خودش نسبت به دیروزش جلو میره
3) یکی از دلایل برگشت به عقب غرور البته درباره خودم و اینکه یادمون میره گذشته خودمون را ،قبلا چه شرایطی داشتیم و الان چه شرایطی و اینجا یک مثال از همسرم میزنم که ایشون برای اینکه درد های قبل از عمل به قانون سلامتی را یادشون نره انسولین های خودش را به دیوار اتاق خواب زده ، و جالب در مورد مثال استاد و انجمن معتادین گمنام که وقتی دور هم جمع میشوند اینگونه آغاز میکنند سلام من فلانی هستم یک معتاد ……….
استاد عزیزم ممنون بابت این آگاهی زیبا دوستون دارم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به تمام دوستان هم فرکانسی عزیزم
اگر که بخوام در مورد نتایجی که تا الان در زندگیم با توجه به آموزش های استاد و الگوی عزیزم گرفتم بگم اولیش و شاید مهمترینش بهبود رابطه ام با خداوندم بود و هست من قبل از آشنایی با استاد و استفاده از آگاهی های چه دوره ها و چه فایل های رایگان فقط به ظاهر یه خدایی رو قبول داشتم که اصلا نسبت بهش شناخت نداشتم و یادمه چند باری هم که قرآن رو خوندم توجه میکردم به آیه های عذاب و این داستانا و احساسم بد میشد میگفتم ولش کن این چه خدایی هستش که عذاب میکنه اصلا این درست نیست چون با باور های قبلم خدا رو یه نیرویی میدیدم که همش منتظر من یه سوتی بدم عذابم کنه و بیشتر 90 درصد ازش میترسیدم تا ازش لذت ببرم اما اما بعد از آشنایی با استاد و هدایتم به این مسیر تونستم نسبت به گذشتم خدای واقعی خدایی که بستگی داره به من که چجور بپرستمش و چجور باورش کنم خیلی خیلی خیلی بهتر شدم رابطمون
الان دیگه همه چیز برام خداست خدا برام شده یه انرژی که همه جا هست همه چیز اونه بالا و پایین اونه بهشت و جهنم اونه همه چیز بستگی داره به من که بهشت رو انتخاب کنم یا جهنم رو خوب رو انتخاب کنم یا بد رو مسیر مستقیم رو انتخاب کنم یا مسیر کج رو این انرژی که منو خلق کرده نهایت عادل ترینه میگه تو کدوم رو میخوای من برات باشم خدای عذاب کننده یا خدای بخشنده و مهربان خیلی خیلی سپاسگزارم از خداوند به خاطر هدایتم به این دست قدرتمندش استاد عزیزم و میتونم بگم که من خودم رو جز هدایت شدگان به مسیر درست میبینم و جز اهل ایمان میبینم که این مسیر تا بی نهایت ادامه داره هی بهتر و بهتر میتونم بشم و سعی میکنم متعهدانه تر به این مسیر مستقیم ادامه بدم چون برام لذت بخشه هنوز میشه خیلی خیلی بهتر و بهتر شد و هر چی رابطه هر شخص با خالقش بهتر بشه توحیدی تر بشه تو لذت بیشتری میبری از فرصتی که در اختیارت گذاشته شده توسط خداوند توی این زمینه معنویت در کل میتونم بگم از جهنم احساس میکنم وارد بهشت شدم و هی بهتر و بهتر داره میشه شرایطم خیلی سپاسگزارم و من به خودم تعهد دادم این مسیر رو تا دیدار عزائیل جان ادامه بدم چون خیلی برام مهمه که اون لحظه خوشحال این دنیا رو ترک کنم بجای اینکه با حسرت ترکش کنم خب این از زمینه معنوی
در زمینه ارتباطم با دیگران بگم قبل و بعد رو من رابطه ام با مادرم همیشه جنگ و دعوا و بی احترامی بود با خواهرم اصلا دوست نداشتم خونش پا بزارم با داداش کوچکم همیشه بحث و بی احترامی بود اما الان با مادرم خیلی خیلی بهتر شده ارتباطمون خیلی دوستانه تر شدیم خیلی تنش هامون کمتر شده بیشتر از حضورش لذت میبرم و سپاسگزارترم با خواهرم که الان اوکی اوکی هستیم خیلی صمیمی شدیم باهم راحت شدیم باهم خیلی میرم خونش میدونمم که اونم دوست داره و خوشحال میشه ازینکه میرم پیشش با داداش کوچیکم هم خیلی نسبت به گذشته بهتر شدیم با اینکه یه شهر دیگست بهم زنگ میزنیم و حال همو میپرسیم و این ها همه به خاطر اینه که من دارم روی خودم کار میکنم و باورهام رو تغییر دادم دنبال بهتر شدنم چون میخامش چون خودم رو لایقش میدونم یه رابطه خانوادگی عالی رو در کل رابطه خانوادگیم خیلی بهتر شده شکر خدا
در زمینه کنترل کردن ورودی هام و توجه به افکار و باورهامم که الان یه مدت زیادیه که دوستانی که باهاشون در ارتباط بودم و توی این خط فکری دنبال رشد نبودن رشد ذهنی دیگه باهاشون کلا کات کردم دنبال محفل هایی که بهم کمکی نمیکنه و میشینن یه مشت باورهای چرت و پرت تو مغز همدیگه میکنن نیستم ازشون دوری میکنم در صورتی که قبلا برعکسش بود میرفتم توی این جمع ها چه با دوستان و جمع های خانوادگی و برامم مهم نبود اما الان برام مهمه چرا چون من نمیخام نتایجی که عموم جامعه میگیرن منم بگیرم من میخام در مسیر اقلیت حرکت کنم نتایج متفاوت رو میخام بگیرم میخام لذت هایی رو تجربه کنم که 1 درصد از جامعه فقط تجربه میکنن و نسبت بهش هم تعهد کامل دارم لغزش بوده اما خارج شدن از مسیر هرگز چون میدونم من چیزی رو که میخام میشه دیرو زود داره اما سوختو سوز نداره که الان خیلی هاش هم شده و بازم میتونه بهتر بشه این قانونه قانون هم مو لا درزش نمیره در کل به کنترل ذهنم خیلی بیشتر اهمیت میدم و در کل با تقوی تر شدم و هر روز هم دارم ایمپروو میکنم توی این داستان خیلی خوبه قشنگ احساسش میکنم رشدم رو توی بحث تقوی
از نظر مالی و ساختن باورهای ذهن ثروتمند خیلی بهتر شدم در مسیر علایقم دارم حرکت میکنم شرایط مالی بهتر شده و میدونمم که قراره خیلی خیلی بهتر بشه لاجرم. زمان میبره اما رخ میده اگر قانون خداوند میگه رخ میده پس رخ میده من صبور و با ایمانم به خداوند
در کل باز هم به قول خانم شایسته عزیزم خیلی خیلی بهتر شدم توی توانایی تشخیص اصل از فرع که خیلی خیلی مهمه که جا بیفته این داستان توی وجود هر شخصی که دنبال و خواهان بهشته هم در دنیا و هم در آخرت
در مورد سوال 2 هم من نتایجم احساس میکنم داره روی یه شیب ملایم به بالا حرکت میکنه و یویویی نبوده
و سوال 3 بنظر من کسانی که نتیجه میگیرن و به قول قرآن کسانی که ایمان میاورند و دوباره کافر میشوند بنظرم بخاطر عدم تعهدشون هست برای رشد هر روزه بخاطر اینه که باور ندارن ازین نتیجه ای که گرفتن باز مدار بالاترشم هست حالا که مدار بالاتر و ساده تر و راحتترشم هست من چرا نباید بخام که اون مدار بهتره روهم تجربه کنم مگه من جاهلم! نه من خردمندم پس باید بازم ادامه بدم هی بهتر و بهتر بشه نتیجش واسه خودمه لذتش واسه خودمه پس انجامش میدم
بنظرم کسانی که باز از مسیر خارج میشن شایدم دیگه برنگردن میتونه عامل دیگش احساس عدم خودارزشمندی و لیاقتشون هم باشه که راضی میشن به نتیجه های کم و نمیدونن که عاغا این داستان ته نداره برو جلو جلوتر و آسان و آسانتر
خیلی سپاسگزارم استاد و الگوی عزیزم و همینجور هم ممنونم از خواهر عزیزم خانم شایسته عزیزم انشاالله میبینمتون به زودی
همیشه به یاد الله مهربان باشید
سوال این بود که چرا افراد با اینکه یه زندگیه جدیدِ موفق رو میسازن زندگیشون از این رو به اون رو میشه چرا باز بر میگردن به شیوه زندگی قبلیشون
من خودم فک میکنم دلیلش اینکه تو مثل خودم که برای من به یک روزم نمیکشه که نخوام برگردم به اون شیوه قبلی اینکه یه چیزی هی بهم فشار میاره که برگرد به اون شیوه قبلیت انگار انجام اون کارای قبلی برام هنوز لذت بخشه هنوز اون کارای قبلی برام رنج آور نشده به همین دلیلم برمیگردم به اون شیوه قبلی
اما راه کارش چیه که دیگه اون شیوه قبلی برام رنج آور شه؟ (مثلا من هر روز هم آهنگ گوش میدم همراهش با موبایل بازیم میکنم ) که یه جورایی میتونم بگم خیلی برام لذت بخشه بار ها سعی کردم که ترک کنم اما نتونستم باز رفتم آهنگ گوش دادم بازی کردم اما واقعا راهکارش چیه من تونستم یکی از عادتامو که بازی با pc بود رو انجام ندم ولی بعضی وقتا وسوسه میشم که برمو بازیو نصبش کن و بازی کن اما میگم ن چون این همه انجام ندادنش هیچ میشه دیگه این همه مدت ( نزدیک یک سال) بازی نکردم اون وقت یه دفه برمو بازیو نصب کنمو بازی کنم هیچ میشه که ولی اون وقتم میگفتم موبایل هست با موبایل بازی میکنم و یه خورده اینجوریم تونستم به خودم کمک بیشتری کنم تا با pc بازی نکنم اما الان موضوع اینجاس که من حتی اگر بتونم با موبایل هم دیگه بازی نکنم باز یه چیزی هی بهم فشار میاره که برو بازی کن اونو چیکارش کنم اون ( فشاره ) .
اگر بگویید اهرم رنج و لذت رو استفاده کن اصلا من نمیدونم چی بنویسم که مثلاً اگر تا چند سال دیگه این کارا رو انجام بدم چی میشه اگر انجام ندم چی میشه کسی هست که ایده ای بده که آره مثلاً اگر تا چند سال دیگه این کارا رو انجام بدم این اتفاقات میوفته اگرم انجام ندم این اتفاقات میوفته
ممنونم میشم راهنمایی کنید
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان این فایل ازاون فایلا ست ک ادمو وادار میکنه ب کامنت گذاشتن
من هر کامنتی رو ک میزارم تو سایت چ تو محصولات چ تو فایلهای رایگان درصد بیشتریش واسه خودمه ینی ب قول استاد ی ردپایی از خودم ک وقتی ب ی تضادی میخورم و مسیرو گم میکنم میام کامنتایی ک از قبل نوشتمو میخونم و اینکار خیلی ب من کمک میکنه ک ب مسیر برگردم
من بارها و باره شده ب یه تضادی خوردم اومدم از خودم سوال کردم ک چیکار باید انجام بدم ک این تضاده برطرف بشه و جالبیش اینجاست ک موقع ای ب ایده هایی ک ب ذهنم میرسه عمل میکنم ک فشار اون تضاده روز ب روز داره بیشتر میشه ینی یجورایی مجبور میشم بیام تو مسیر ینی اوایلش اینجوریه ک ذهنم میگه حالا هر روز ی فایلی رو گوش بده اوصاع خوب میشه ولی وقتی فشار تضاد زیاد میشه ذهنم میگه ک اقا ی مدت فایل گوش دادی اونچیزی ک میخواستی ب وجود نیومدا بفکر چاره باش اونجاست ک میام تمرکزمیزارم سر اینک چجوری برطرفش کنم و خیلی جالبه ک ب ی سری فایلا هدایت میشم ک جواب سوال من اونجا هست مثلا این اخرین بار من ب دلیل اینک ب ی تضادی بخوردم خواسته بوجود اومد ب فایل دوره 12 قدم اول جلسه 6 هدایت شدم ک راجبه هدفگذاری بود استاد جواب منو تو اون فایل دادن اونم اینکه انگیزه +باورهای مناسب با اونخواسته مساوی رسیدن ب خواسته من ب این عمل کردم یسری باورها رو بصورت فایل صوتی با صدای خودم ضبط کردم و هرروز گوش میدادم میرفتم بیرون ب اون کسایی ک خواسته ی منو دارن بیشتر توجه میکردم و تو ذهنم میگفتم چون اون تونسته منم میتونم و اومدم رو همون فایل کامنت گذاشتم و تعهد دادم ک من تا یک ماه دیگ ب خواستم میرسم و حتی ب خانومم گفتم من تا یک ماه دیگ ب خواستم میرسم و رسیدم وقتی بهش رسیدم و تاریخ تعهدمو بصورت اتفاقی دیدم خیلی تعجب کردم ک دقیقا سر همون تاریخ ب خواستم رسیدم ینی تاریخشو اصلا یادن نبود.
حالا چیزی ک من ازین این فایل استاد یاد گرفتم این بود ک وقتی من ب اون خواسته ام رسیدم و قبل ازینکه بهش برسم خیلی برام ارزش داشت وقتی ک بهش رسیدم ی مدت باز همون روند و ک قبل رسدن بهش انجام نیدادمو انجام دادم و همچنان داشت نتیجه میداد اما ب مرور یکم ک گدشت ذهنم میومد میگفت تو ک الان ب این خواستت رسیدی حالا فعلا ازهمین استفاده کن اینکه تموم شد دوباره برو رو خودت کار کن اینجا من دوچیز رو یاد گرفتم ینی همون جواب سوال استاد ک چرا نتایج پایدار نمیمونه
اولیش اینکه من فراموش میکنم از چ مسیری ب خواستم رسیدم ینی من ب تضاد برمیخورم تمرکز میزارم ک راه حل و پیدا کنم و پیدا میکنم و ب خواستم میرسم بعد یواش یواش شل میکنم تا دوباره ب تضاد بخورم دوباره بیام فک کنم ک باید چیکار کنم یبار دیگ انرژی بیشتری بزارم ک ب مسیر برگردم
دوم اینکه وقتی من ب یک خواسته ای میرسم باید دقیقا همون لحظه ک ب خواستم رسیدم هدف بعدیمو انتخاب کنم و از هممون مسیر ب خواسته بعدیم برسم ینی باید همیشه بفکرت بهتر کردن وپیشرفت باشم ن اینکه ب حرف ذهنم گوش بدم ک حالا تو از همین استفاده کن وقتی تموم شد دوباره بیا از اول شروع کن
من این دوتا دلیل و واسه خودم پیدا کردم
واقعا فایل فوق العاده ای بود من خیلی نیاز داشتم بهش
با تشکر
سلام به استاد عزیز و مریم نازنین و همراهان خوب سایت.
زمان زیادی نیست که به طور جدی در این مسیر قرار گرفتم و خدارو شکر میکنم برای هر روزش. هنوز نتایج بزرگی اتفاق نیفتاده یا شاید هم خیلی بزرگ باشه اینکه من در سخت ترین روزهای زندگیم حال دلم خوبه و میتونم از لحظه ها و روزنامه لذت ببرم، اینکه ارتباطم با خداوند بهتر شده، اینکه همسرم با من هم مسیره و ما آرزوهایی که سالها به خاطر جهل و ناآگاهی گذاشته بودیمشون زیر پاهامون و حسرت نداشتنشون رو میخوردیم و آوردیم گذاشتیم روبرومون درست جلوی چشمامون و تبدیل به هدف کردیم و در جهتش قدم های کوچیکی برداشتیم هر چند که ذهن ملامتگر و نجواهای شیطان ولم نمیکنن و بهم میگن که دیگه دیره و ده سال پیش باید این کار و میکردی دیگه تو چهل سالگی کی خواننده میشه یا کی میتونه یه اثر هنری موسیقی عالی از خودش به جا بزاره ولی من بهش تو دهنی میزنم و بحث میکنم و دلیل و مصداق میارم که میشه و من انجامش میدم و خلاصه ما هر روز با هم در کش مکش هستیم و گاهی اون منو شکست میده ولی این مسیر برام روشنه که هیچ محدودیتی برای هیچ هدفی وجود نداره
و اتفاق دیگه اینکه من آروم شدم و صبور روح سرکشم رو آروم کردم و نشستم به تماشای برنامه ای که خداوند برامون ریخته ، و دوستان جدیدی که خدا بهمون هدیه داده و آنقدر هوای مارو دارن و مدل زندگیشون با شرایط الان ما سازگاره، و از وقتی توجهمون رو به نکات مثبت اطرافمون گذاشتیم همش به جاهای زیباتر هدایت شدیم برای گشتن و لذت بردن و از این دست اتفاقات که شاید شماها بهتر بتونین بگین که اینها هم میتونه شروع روان شدن زنگیمون باشه یا نه. با دوره دوازده قدم ، دارم قدم برمیدارم آهسته و پیوسته و امیدوارم بتونم مصمم ادامه بدم و از این فایل ها و کامنت ها درس بگیرم.
اما چیزی که برام خیلی حال خوبی داشت و باعث شد اینجا بنویسم تا این روز رو یادم بمونه این بود استاد :
بعد از مدت ها دیروز خیلی خیلی از صبح حال بدی داشتم مدت ها بود این حال و تجربه نکرده بودم حتی نتونستم تمرین ستاره قطبی رو صبح انجام بدم از بس با حال بدی بیدار شده بودم سر درد شدید و انرژی روانی پایینی داشتم پشت سر هم اتفاقایی می افتاد که حالم و بدتر میکرد هیچ زیبایی رو نمیدیدم و تا غروب هر کاری کردم نتونستم ذهنم و کنترل کنم دلم گریه میخواست کم طاقت بودم و حسرت داشتم غروب اومدم خونه با خدا حرف زدم قرآن رو باز کردم و از خدا خواستم باهام حرف بزنه تا آروم بشم و امان از لطف و مهربانی خداوند که آنچنان باهام حرف زد و آرومم کرد که نتونستم جلوی اشکام و بگیرم و به سجده افتادم سوره مریم آیه 23، 24 (مریم با ناراحتی گفت ای کاش پیش ازین مرده بودم و بکلی فراموش میشدم، ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی گوارا قرار داده است و …) بقیه آیه ها که من دقیقاً حالم و اونجوری میدیدم که دیگه طاقت ندارم و ای کاش مرده بودم و خدا اینجوری من و آروم کرد از دیروز همش شکر میکنم و اشک میریزم و سپاسگزارم که خدا بهم گفت وقتی به من توجه میکنی منم به تو توجه میکنم و این یعنی فرکانس آروم باش و صبر کن که من بهترین برنامه ریزی رو کردم برات خدایا ممنونم و این رد پای من باشه تو این تاریخ که هرگز توجه خاص تورو یادم نره و فراموش نکنم که لایق این ارتباط شیرین با تو بودم دوستون دارم استاد ممنونم ازین همه آگاهی ناب
سلام به سمیرای عزیز
حالتو کاملا درک میکنم
از آخر کامنتت شروع میکنم
استاد همیشه توی آموزه هاش میگه اینکه احساست بد بشه ایرادی نداره اینکه توی احساس بد بمونی ایراده تو هم اومدی و متوسل شدی تا احساست خوب میشه من هم مثل شما همینکارو میکنم
منم 39 سالمه و اولین کتابم داره چاپ میشه منم قبلا فکر میکردم سنم دیره واسه اینجور کارا ولی وقتی دیدم این باور بهم کمک نمیکنه باور کردم که حتی یه روز موتده به مرگ کاری بکنی ارزشمنده و الان توی مرحله مجوز چاپ هستم و هدف بعدی و موضوع کتاب بعدیمو هم دارم مشخص میکنم
امیدوارم بهترین ها واسه هممون اتفاق بیفته
ممنونم سمانه جان از جوابت
چقدر خوشحال شدم برای این موفقیتت خداروشکر و بهت تبریک میگم
بله دقیقاً من هم باید روی ذهنم بیشتر کار کنم تا این باور و بسازم و میدونم که اتفاق می افته فقط باید مصمم باشم و ادامه بدم .
موفق باشی دوست عزیزم
با سلام ووقت به خیرخدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم :
استاد در این فایل یادآور شدن که یه قانون بسیارمهم وجوددارد و اونم اینکه تمام اتفاقات زندگی مون رو خودمون خلق میکنیم .
خب تا این قسمت و این موضوع را هزاران بار استاد در فایلهایشان گفته اند با تاکید زیاد.
ولی خود من جز اون افرادی هستم که در مواقع بسیاری که تضاد پیش اومده ،به راحتی برگشتم به همون طرز فکر قبلی و همون افکار جامعه،خب نتیجه اش هم مشخصه.
میخوام بگم اون تعهدی که استاد داشتن را اگر من نوعی داشتم ،صددرصد نتایجی به همون بزرگی میگرفتم که استاد داشتن.
پس اگر نتیجه نگرفتم یعنی تعهد صددرصد نداشتم.
اصلا بخوام صادق باشم 30 درصد باور کردم که این قانون هس و غیر آن هم نیس.
یعنی کلی در مورد دیگران که استاد را قبول نداشتن،کاملا گارد میگرفتم که حق با من است و استاد به راه درست هستن ،ولی خودم در مواقع عملگرایی همرنگ جماعت میشدم یا اینکه لااقل جماعت رو ترک نمیکردم که روی من اثر نگذارند.
خیلی خداروشکر میکنم که استاد این فایل رو گذاشتین که تلنگری برامون بشه برای مایی که ادعا میکنیم دانشجوی شما هستیم.
قانون با کسی شوخی نداره و فقط به صرف اینکه من اومدم توی سایت و ثبت نام کردم بهم ترحم نمیکنه.اونجایی که نتونم ذهنم رو کنترل کنم میشم مثل 99 درصد مردم.
استاد من بعدازاین فایل به خودم تعهد دادم که بیش از این دیگه خودم رو گول نزنم که حالا طوری نمیشه که با آدمهای منفی چرخیدی و اونا شروع کردن به گله و شرایط از اوضاع و تو گوش دادی،زندگیت رو به بهبود میره چون تو قانون رو میدونی.
یعنی من روزی چندساعت فایل گوش میکردم و از اون تو رودربایستی می افتادم که حالا خواهرم یا خواهرشوهرم کسی رو جز من ندارن،پس بزار دردل کنن.
یه مثال بزنم از خودم:
این مثالی که میزنم به صورت یه الگوی تکراری بارها برام تکرارشد و من درس نگرفتم ازش و بدجورضربه خوردم.
خواهرشوهر من با مادرشوهرش خیلی مشکل داشت و هر دفعه که پیش من میومد،شروع میکرد از مادرشوهرش شکایت کردن.
خداشاهده جوری میشد که من نا خودآگاه ،تاکید میکنم ناخودآگاه با کوچکترین رفتار مادرشوهر خودم بسیار ناراحت میشدم و کاملا از فضای مثبت خارج میشدم.حالا تمام سعی ام رو میکنم که فقط به آرامش ذهنی خودم فکرکنم و این دفعه اگر خواهرشوهرم شروع به غیبت کرد قاطعانه و البته محترمانه برخورد کنم یا سعی کنم جو رو عوض کنم.
و واقعا حرکت سینوسی رو تا جایی که میتونم کمتر و کمتر کنم .این قدر کار کنم که فقط حرکتم رو به بالا باشه ،انشالا.فکرکنم با جریمه کردن خودمون خیلی راحتتر بتونیم به مسیربرگردیم.
ممنونم از شما استاد گرامی.
سلام استاد خوبم ومریم جان عزیز دلم من محبوبه سادات هستم که با پروفایل همسرم دارم کامنت میزارم
استاد جانم من هنوز این فایلو ندیدم ولی دلم میخواد یه چیزایی بنویسم که تو این مدت واسم اتفاق افتاده یادمه تو یکی از کامنتام در روانشناسی ثروت نوشتم میشه من هیچ کاری نکنم وعمسرم کار کنه والگوی من باشه دوستی که هیچ کاری نمیکنه وجذبیات ثروتش توسط کار کردن همسرش باشه دیدم با نوشتن این کامنت یه ستاره هم نگرفتم وشسصتم خبر دار شد که بعله مسیرتو اشتباهی اومدی
استاد بعد یه مدت همسرم کار کردن رو خودشو گذاشت کنار ومنم اسرار که باید فایل گوش کنی باور بگی ستاره قطبی بنویسی وشکر گذاری واز اون انکار که برو بابا مگه همکارای من که انقدر وضعشون توپه باور کار میکنن مگه اصلا استادو میشناسن انقدر معامله میکنن وماشین میفروشن ووضعشون توپه
حالا داستان ما از قبل چی بود شوهر من سوپری باباش کار میکرد ودرامد کمی داشت بعد آشنایی با استاد تغییر مدار داد ووارد شغل مورد علاقه اش شدش یه مدت عالی رو خودش کار میکرد ودرامدش فوق العاده بود واما رسید به جایی که دیگه رو خودش کار نکرد دوسه ماه با اینکه رو خودش کار نمیکرد ولی ورودی داشت ولی بعد چند وقت کلا صفر شد درامدش واعتماد به نفسش اومد پایین بدهیاش زیاد شد ومن اسرار وقر که تو رو خدا باور گوش بده رو خودت کار کن واما اون کلا مسیرو یادش رفته بود
حالا نتیجه این تضاد ها واسه من چی داشت استاد یه روز که من هی قر میزدم که رو خودت کار کن مدارتو تغییر بده مجتبی بهم گفت تو چرا همش به من گیر میدی راست میگی خودت کسب درآمد کن با باورات به من چیکار داری (استاد همسر من با کار کردن من بشدت قبلا مخالف بود وهیچ وقت اجازه نمیداد که من کار کنم بیرون خونه)جسته گریخته گاهی ورودی دلشتم با کار آرایشگری ولی نه زیاد بود ونه دائمی ومنی که ترمزای زیادی داشتم واسه کاری که عاشقش بودم ولی فک میکردم پذیرفته نمیشم من چادریم واین باور که خانم هایی که تو سالن کار میکنن باید مانتویی وخیلی خفن باشن ومن جایگاهی بینشون ندارم
خلاصه کوتاه کنم حرفامو آقا تا اینو شوهرم بهم گفت والبته اینم گفت مگه تو نمیگی باور جواب میده خوب تو کار کن باهاش پول دربیار منو انگار آتیش زدن گفتم بعلهههه که باوره بهت ثابت میکنم شروع کردم باور گوش دادن واسه خودم وشوهرمو رها کردم اصلا انگار افتاد تو کل کل که من باید ثابت کنم میشود با این باور شروع کردم هر روز موقعیت شرایط افراد ایده هایی که منو به ثروت بیشتر میرسونه داره بیشتر وبیشتر میشه وچند باور حرفه ایی وخفن دیگه نگم براتون که چطور مسیر واسم روشن شد افتادم تو مسیر علاقم با 300 هزار تومن شروع کردم که اونم پس انداز داشتم مرداد 1400 بود تو مسیر خواستم قرار گرفتم واز ماهی صفر تومن به ماهی 3 تومن رسیدم شغل من ناگفته نماند که کم زحمت والبته آزادی زمانی ومکانی والبته دست خودمه اصلا همه چی عالی واوکی همونی که میخواستم هی تو کارم هدایت شدم هدایت وارتقا شغلی (من کار پوستی انجام میدم اول با پلکسر شروع کردم ومزو وبعد ژل وبوتاکس فیشیال)ناگفته نماند که یه سری ترمز داشتم تو کارم که ژل وبوتاکسو فقط باسد پزشک بزنه ولی استاد من با اعتماد به خدا واعتماد به نفس شروع کردم مدام آموزش دیدن وآبدیت کردن خودم از ترسام نگم واستون که ابتدا کارم فلجم داشت میکرد ولی من مقاومت کردم از نجواهام نگم واستون که داشتم دیونه میشدم ولی با خودم میگفتم من عاشق کارمم باید موفق بشم تو کارم منو خواهرم با هم آموزش دیدیم خواهرم بخاطر نجوا وترساش گذاشت کنار کارشو ولی من مقاومت کردم ومدام دنبال یه چیز جدید بودم تو آموزش تا بهتر یاد بگیرم وبهترین خودمو ارائه بدم ترمز داشتم ودارم هنوز سر اینکه این کار پزشکه ولی الگو میارم که خیلی از پزشکا بودن که بی مهابا تزریق کردن ومریصو فالو نکردن ومشگل خورده بیمار واثعین خیالشون نبوده ومن دقت وتمرکز میزارم تو کارم وبعد کار فالو میکنم زیبا جو رو تا اوکی بشه من کارمو از این ور صد درصد درست انجام میدم وخدا هم صد درصد اونور درست کارشو انجام میده وحمایتم میکنه یکی از الگوه هامم شمایید هر وقت نجوا میاد میگم خود استاد عباس متش مگه مدرک فلان وبهمان داره ولی کارشو از صدتا رونشناس بهتر انجام میده فقط من باید یاد بگیرم وبرم جلو مثل استاد عزیزم استاد خوبم الان که دارم اینو مینویسم درامدم به ماهی 25 میلون رسیده بماند کع چقدر تو کارم تلاش کردم وپا رو ترسام گذاشتم ورو اعتماد بنفسم کار کردم وتو مسیر به چند تا از آروزوهام رسیدم با کسب هر موفقیت اعتماد به نفسم بیشتر وبیشتر شده استاد من آرزوی خرید ماشین داشتم واسه خودم که شکر خدا خیییلی نزدیک شدم به خواستم خیلی اصلا حالم خوب شده وقتی کاری که عاشقشم وانجام میدم وپولایی که به راحتی وارد حسابم میشه گفتم باید بیام بنویسم تا هم شما ودوستان بدونین وواسم ذوق کنید همونطوری که من کامنت بچه ها رو میخونم ذوق میکنم استاد من با چادر رفتم تو سالنایی که فک میکردم منو نمیپذیرن والان به من میگن تو تو کارت عالی هستی پذیرای منن
حالا بیام از همسرم بگم استاد همسرم همچنان موفقیتای منو میدید ودرامدمو میدید وبازم هیچکاری نمیکرد فقط صبح به صبح میرفت دفتر فروش وغروب برمیگشت خونع دست از پا دراز تر بیانگیزه تر ونا امید تر ومنم رهاش کرده بودم شاید به خوذش بیاد زد وشریکش پولشو ازش گرفت وهمسرم در کارش بدون سرمایه شده واین باور کع بدون سرمایه نمیتونم کاری کنم فلج ترش کرد من شیش ماه رهاش کردم وفقط باور کار میکردم وفایل گوش میدادمو هودمو تو کارم رشد میدادم میدید من درامد دارم ولی فقط نا امید منو نگاه میکرد یه روز بهش گفتم مجتبی تو داری منو میبینی وهیچ کاری نمیکنی میبینی که من چطوری از هیچی به درامد رسیدم با باور وباز داری نگاه میکنی گفت خوب تو میگی چیکار کنم من به یادش اوردم موفقیتای گذشتشو وهی تکرار کردم که عزیز من تو اون موقع این موفقیتا رو کسب کردی وحالا وایسادی که معجزه بشه باید دوباره شروع کنی
استاد شاید باورتون نشه هیچ پولی نداشت ولی مجبورش کردم بره ایرپاد بخره غصه میخورد که من 5 میلیون هزینه کنم کارم درست نیست ومن میگفتم این هزینه نیست سرمایه گذاری رو خودته تو بخر متعهد باش رو خودت کار کن سر دوماه نشده پولش برمیگرده به حسابت سروع کرد به باور گدش دادن بیست وچهاری نشونه ها اومد زیاد نبود ولی اومد وشروع کرد به کسب درامد اعتماد به نفسش بهش برگشت خودشو پیدا کرد دوباره شکر گذاریاش شروع شد نگن استاد واست بدهیاشو پرداخت کرد البته اینم بگم شوهرم همیشه ترس داشت که شریکش پولشو ازش بگیره ولدون سرمایه بشه ومن همش واسش الگو تو همکاراش میاوردم که تو بدون سرمایه هم میتونی شکر خدای مهریون الان بدون سرمایه داره کار میکنه هرچند دوباره شریکش پول بهش داد که کار کنع اون موقع ها بشدت وابستع بود والان رها وبه قول خودش هر لحظه بگه پولمو بده دودستی میدم بهش چون بینیاز شدم هر چند شریک داشتن هم یه نوع شرکه ونیاید شریک داشته باشه ولی در کل اینم نیاز داره به زمان تا بیشتر وبهتر بفهمه ودرک کنه موضوع رو استاد وظیفه خودم دونستم که بیام به اشتراک بزارم این مسیر ی که الان اومدیم وحالمون فوق العاده اس هم من هم شوهرم دعاگویتان همیشه بودیم وهستیم
خدا رو شاکرم به خاطر قوانین خفنی که آفریده واستاد بینظیرم حال این روزامون با دوسال پیش قابل مقایسه نیست استاد روزای سخت بدون تمرین وتمرکز وسقوط وحالا روزای با تمرین وتمرکز وسعود فقط نباید فراموش بشه چطوری تا اینجا اومدیم وادامه دادن مسیر
دوستتون دارم مخلص شما محبوبه سادات
سلام دوست عزیز
بهت تبریک میگم
منارایشگر نیستم ولی کامنت شما به من این باور رو رساند که انسانها به کار و شخصیت همدیگه احترام میزارن نه تیپ
خفن
از اینکه تونستی خودت رو پیدا کنی بهت تبریک میگم بابتدموفقیتت تبریک میگم
عالی بودی
و باعث شدی همسرت هم دوباره مسیرش رو پیدا کنه
این قانون که باید همیشه بود در مسیر واقعیت اصلی زندگی است
همواره شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام محبوبه عزیز
چقدر داستان تو شبیه داستان منه.
یه شب با همسرم بحثم شده بود اون موقع ها زور میزدم خود خوری میکردم که چرا همسرم رو خودش کار نمیکنه چرا وقتشو تلف میکنه چرا چرا چرا….
یه شب باهم بحثمون شد.
یک جمله ای برگشت گفت که خیلی به من برخورد.
گفت زندگی تو گوشی نیست زندگی اینجاست حی و حاضر.
اینکه همش تو گوشی باشی زندگی درست نمیشه.باید تو دنیای واقعی باشی چرت و پرت گوش ندی.
(دیده بود که شبا فایلای استاد رو میبینم و سایتم)
خلاصه اون شب منکه قبلش یکم گریه کرده بودم و واقعا از دستش ناراحت بودم از کنارش پاشدم رفتم تو حال رو مبل نشستم.
اشکامو پاک کردم سرمو گرفتم تو دستام.یه آن گفتم چی گفت؟
خیلی بهم برخورد خیلی وحشتناک بهم برخورد.انگار به شعورم توهین کرده بود به اعتقاداتم به استادم توهین کرده بود.
چند دقیقه رفتم تو خلا.فقط جمله هاش تو ذهنم بود.ینی چی.چی داره میگه.چند دقه بی حرکت بودم.بعد به خودم اومدم اشکامو پاک کردم گفتم و به خودم قول دادم که بهت ثابت میکنم قانونی که من میشناسم درست عمل میکنه.حتما من اشتباهی اجراش میکردم که همسرم این برداشت رو کرده چون خیلی نتیجه گرفته بودم.
اشکامو پاک کردم گفتم دیگه غصه بسه.
همون لحظه همسرم اومد کنارم عذرخواهی کرد و همه چی تموم شد.
البته که وانمود کردم تموم شد در حالیکه تازه شروع شده بود.
الان نزدیک 3 ماه شایدم بیشتر از اون موضوع میگذره همسرم طوری شده که به قول خودش هر روز عاشق تر میشه.
مسافرت رفتیم ماشین جدید گرفتیم.
کار مشترکمونو شروع کردیم و….
دیگه بهش کار ندارم.تازه از یه لحاظ میگم بهتر که الان هنوز با فایلا اشنا نیس چون اگر اشنا بود ممکن بود هر روز ایرادات بیشتری ازم بگیره.
و وقتی من ایراد کمتری داشته باشم و اگر صلاح باشه خودش میاد تو مدار.دیگه هیچ تلاشی نمیکنم.
ازت ممنونم عزیزم که امشب یه بار دیگه یاداوریم کردی که از کجا به کجا رسیدم.
در پناه حق باشی
سلام دوست عزیزم
از خوندن کامنتت بی نهایت لذت بردم
سپاسگزارم تجربیاتت رو به اشتراک گداشتی
شاکر خداوندم که من رو به کامنت شما هدایت کرد
چقدر زیبا نوشتی و صمیمانه
مننم هر موقع تمرکزم روی خودمه نتایج فوق العاده میشه
تبریک می گم برای عزت نفس و اعتماد به نفست و درآمدی که ساختی
انشاللع بیشتر و بیشتر ازت بشنوم
در پناه الله شاد ثروتمند و با حال خوب باشی
بنام یکتای هستی بخش
سلام استاد جانم و مریم دلبندم …
انگار این فایل رو برای من ضبط کردید استاد…تقریبا یک ماه پیش برای بار دوم قانون سلامتی رو شروع کردم و تا 10 روز فقط پیش رفتم ولی فشارها تو محیط کارم اینقدر زیاد شد که زیر تعهدم زدم …من به لحاظ اینکه چیزی نخورم مشکل نداشتم اما اعتماد به نفس پایین من و ارزش قائل نبودن برای خودم باعث شد که نتونم دوره رو ادامه بدم…تو محیط کارم جمع خیلی دوستانه و صمیمی ای داریم و کار من جوریه که معمولا تایم ناهار و صبحونه سرکارم و با همکارا ناهارو و صبحونه میل میکنیم…و تغییر شیوه ی من باعث شده بود که همه به زبون بیان که چرا هیچی نمیخوری و مدام داشتن تکرار میکردن…من هم روزای اول انصافا خیلی خوب مقاومت میکردم و هرچقدر اصرار میکردن چیزی نمیخوردم جوری بود که دیگه همکارام به زور لقمه و شیرینی اینا میاوردن و میخواستن بزارن تو دهن من که بخورم روز اول خیلی مقاومت کردم و انصافا اصلا هوس هیچی نمیکردم اما کم کم به لحاظ ذهنی کم آوردم واقعا اصرار های همکارام و صاحب کارم برای خوردن غذا خیلی روی احساسم تاثیر بد گذاشته بود و نمیتونستم احساسمو خوب کنم…حتی جوری شد که صاحب کارم با طعنه پیام داد خواهشا خوب غذا بخور نیای تو کار انرژیت بیفته با اینکه من کارمو به نحو احسن انجام میدادم…ولی خب قانون جهانه وقتی که عزت نفس نداشته باشی که با قدرت شیوه و سبک انتخابی خودت رو پیش بری جهان هم مدام ادمهایی رو سر راهت قرار میده که بهت بفهمونه تا زمانی که عزت نفس نداشته باشی که محکم به تعارفا بگی نه اوضاع همینه…و با نهایت تاسف بعد از دهمین روز دوباره برگشتم به روال قبلیم…
اما حتی یک لحظه هم قانون سلامتی از ذهنم بیرون نمیره از خداوند جانم میخوام کمکم کنه تا ترمز هامو در این مورد برطرف کنم و با تعهد کامل قانون سلامتی رو اجرا کنم..و به اندام ایدال و جسم سالم و انرزی فوق العاده دست پیدا کنم…
عاشق همتونم لایق بهترینها هستید
سلام استاد عزیزم من روی این فایل شما خیلی کار میکنم و میخوام هروز هروز هروز کار کنم تا بفهمم
درسته هروز صددرصد میفهمم ولی بعدش یادم میره چون این روند یاد گیری هست اگه شما هروز بفهمید و تکرار کنید میشه بگی که شما فهمیدید
و دیگه امکان برگشتنتون کم میشه ولی بازم باید کار کنید
این خاصیت جهان مادی
خدا توی آیه های قران از اول تا آخر داره قانون جذب رو میگه
چطوری میگه؟
میگه عزیزان من شما منو باور کنید و فقط و فقط به خاطر چیزای خوب سپاس بگذارید
وسلام
دیگه چیزی نیست؟
ما چرا انقدر همه چیزو برای خودمون سخت میکنیم من یه مدت کتابهای خیلی زیادی خوندم و به قول شما همه اون کتابها لقمه رو دور سرشون چرخوندن در حابی که توی قران خیلی ساده و فصیح از اول تا آخر میگه بنده های من ، منم که شمارو خلق کردم اوکی؟
و منم که تمممممااااااممممم نعمت هارو به شما دادم اوکی؟
خب فقط سپاس گزاری کنید دیگه؟!
فقط به من ایمان بیارید دیگه؟!
چرا نمیارید؟!
بنده های من چون شما مغرورید چون شما روی قدرت خودتون حساب میکنید میگید منننننن اینکارارو کردم
چون وقتی یکی میگه این خط قرمز منه اینو دیگه قبول نمیکنم نابودت میکنم فلان فلان باورش میکنی
عزیزم چون تووو همواره وقتی یچیزی میخوای قدرت های بیرونی رو حساب میکنی نه منو
تو اصلا محدودی محدود
تو که نمیتونی قدرت بی منتهای منو باور کنی همون بهتر در اون سطح باقی بمونی
شما از راه درست برو
مسیر های دور رو انتخاب نکن
من بهت همه چیز میدم
تو فقط راه درست رو برو و از راه درست کج نشو
و در این راه هیچی رو وارد ذهن خودت نکن
در مسیر درست استوار باقی بمون
تمام شد رفت
انقدر دلت قنج نزنه برای چیزای بی مصرف که تورو از مسیر دور میکنه
مانند خری نباش که از صبح تا شب وسیله پشتش تلمبار میکنه برای خوشحال بودن
استاد این کج روی ها همش برای خوشحالیه
این کج روی ها همش مارو از مسیر آزادی و رهایی دورتر میکنه اصلا خوشحالی به خاطر رهایی و آزادی هست نه داشتن چیزهای خییییلییی زیاد
حتی وقتی به ثروت میرسی اگه رهاش نکنی اسیرت میکنه
اصلا کل دنیا یه رفتارو بکنن مهم نیست همه اونا دارن اشتباه میکنن و نمیدونن ترکش هارو دارن از کجا میخورن نمیدونن که چرا با اینکه اینهمه جیز برای خوشحالی دارن ولی بازم نمیتونن اون خوشحالی رو به دست بیارن
استاد من عاشق عشقم
عاشق خنده و شادی ام
خسته ام از کمالگرایی
استاد من میخوام زنده باشم
نه کارگربرای پر کردن شکمم که بهم رنج میده
به قول مولانا
ما درین انبار گندم میکنیم
گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصدور
لا صلوه تم الا بالحضور
گر نه موشی دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
موش همون باورهای کهنه ماست که میخوایم تغییرش بدیم همون جاهایی که روی قدرت هاااا حساب کردیم و گفتیم نمیشه
اونجاست که مولانا میگه عزیزان شما برای خدا کار نمیکنید
شما فقط میگید بده بده بده
شما باید بدهید تا در شما جاری شود
شما باورهای کهنتو بده شما نیازهاتو رها کن بگو اصلا من از شما ها هیچی نمیخوام
فقط از خدا میخوام بعدشم دیگ برات مهم نباشه
اونوخت خدا بهت میده
وگرنه اگه با چسبندگی بخوای خدا بهت نمیده تا بفهمی که تو آرامش میخوای نه اونو
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام استاد عزیزم
اول از همه قبل از اینکه به سوالات جواب بدم دلم میخاد یه عالمه تحسینتون کنم….
واقعا منم هیچکس رو ندیدم مث شما و مریم بانو!!
واقعا منم با قدرت میگم که شما لایق هر انچه دارین هستین…
واقعا هم شما هم مریم عزیزم یک الگوی بی مانند هستین برای من.….
و فرسنگها راه دارم تا به شما نزدیک بشم تا به این حد از ایمان…این حد از عزت نفس و این حد از لیاقت برای تمام نعمت های خداوند…
یه اعتراف هم بکنم استاد راستش با دیدن این فایل از خودم و از شما خجالت کشیدم !!!!
درسته که من برای اولین بار 3ماهه که درین مسیر هستم(ازوقتی قدم هاروشروع کردم)و جاده خاکی نزدم….
و بخدا میتونم بجرات بگم تعیرات درونی و شخصیتی من اینقدر زیادبوده که میتونم بگم یه ادم دیگه ای شدم توی این مدت کوتاه…
اما بازم احساس شرمندگی کردم و اومدم اینجا بخودم و خدای خودم و شمااستاد گرانقدرم تعهد بدم که درین مسیر بمونم و همیشه درحال ادامه دادن باشم و حتی یکروزم تقلب نکنم!!
سوال1_بارها توی کامنت دوره براتون نوشتم اما بازم مینویسم برای خودم که یاداوری بشه..
من 5اردیبهشت1402قدم اول رو خریدم و تا به الان که اینجا هستم میتونم بگم لعزشی نزاشتم و روزی حداقل4،5ساعت روی خودم کار کردمو فایل گوش دادمو نت برداشتمو و….
حالانتایجم توی این مدت کوتاه؛
اول بگم که من درین چندماه به اندازه ی4سالی که باشما آشناشدم تعیراتم بیشتر بوده یعنی اون4سال من دقیقا یویو بودم و ذهنمم بشدت مقاومت داشت برای خرید دوره ها!!!
اول از همه با تمرین ستاره ی قطبی به ارامش رسیدم مخصوصا اونجاهایکه میگفتین دیگه نگرانی معنایی نداره،زندگی فقط خلقِ
چن من ازصبح تاشب نگران همه چی بودم!!
با این این تمرین به خدا رسیدمو پیداش کردم و یاد گرفتم که خواسته هامو فقط وفقط از خودش بخوام و ووووواونم چقدر عالی تاشب پاسخ میده به درخواستهام!
و چطور من هر روز دارم زندگیمو خلق میکنم !
ایمانم بیشتر شد که من واقعا خالقم!!
خودمو بیشتر از قبل دوست دارم و برای خودمم ارزش قایل هستم!
قبلا این جمله ی استاد مصداق زندگی من بود!!
که من که ادم نیستم دیگران ادمن!!رفتارام اینو نشون میداد!!
زندگیم شده بود فقط بچه هاااام !!!!!!!!
خودم رو و دیگران رو تاحد خوبی بخشیدم و احساس گناهم خیلی کمتر شده.
پاشنه ی اشیلم توی ستاره ی قطبی فهمیدم روابطه!!
که الان اصلا خودمم باورم نمیشه چقدر ارامش دارم(قبلا اسم یه افرادی رو که میشنیدم آتشفشانی از خشم میشدم)
الان مدتیه که با تکامل رسیدم به اینجایکه هر روز تقریبانکات مثبت تمام افرادزندگیمو مینویسم!
توی کنترل ذهن خیییییییییلی خوب شدم و توانایی اعراص لز ناخواسته هارو دارم.
توی روابط چن توی ستاره ی قطبی کارمیکنم بیشتر از همه نتیجه گرفتم.
در آمدم داره کم کم بهتر میشه…
چندین ماهه که یه محیط ایزوله برام درست شده که کسی خونمون نمیاد و من براحتی میتونم تمرکز بزارم روی خواسته هام(خودش پیش اومده من هیچکار بیرونی نکردم اماخانوادم ناخودآگاه ازم دورشدن انگار از وقتی که این مخالفت هاتوی جامعه شدت گرفت!چن خانوادمم شعار میدادن و توی همین فضاهابودن امااااامن هرگزیکروزم نیوفتادم توی این دام!!و خودبخود فاصله افتاد بینمون!)
عزت نفسم بیشتر شده.بیشتر تعیراتم درونیه و خیلی لدتبخشه….
بقول شما اصلا دهنم دیگه دوست نداره منفی هارو بشنوه.
خودشناسی استاد
هیچوقت خودمو نمیشناختم الان اینقدر قشنگ دارم یاد میگیرم و خیییییییلی بیشتر از سابق به خودم آگاهم.خودشناسی بزرگترین دستاوردمن بوده.
نه اینستادارم نه هیچ شبکه ی اجتماعی!!تی وی هم هیچوقت بهش علاقه نداشتم!!!
خییییلی زیاده تعیرات شخصیتیم و نگاهم به زندگی و امید و هیجان و هدف هایکه دارم…..
چقددددددددددرسپاسگزارترم استاد
سوال2_ بله متاسفانه فَت و فراوان داشتم توی این 4سال و خیلی بد بوده استاد چن وقتی ازین فضا دورمیشی وقتی سرت به سنگ میخوره و برمیگردی خییییلی سخته شروع دوباره ش چن انرژی چند برابر ازت میگیره و تعهد فراوان میخاد من بارهاتجربه کردم و دیگه اصلا دلم نمیخاد بیوفتم توی اون دام!!
الان که ماشین رو هل دادم و از سربالایی گذشتم و داره چرخ زندگیم روان تر میشه نمیخام دیگه ماشین خاموش بشه و نمیکنم اینکار رو!!
چن نه تنها ماشین خاموش میشه بلکه برنمیگرده به جای اولی که روشنش کردی خیییییلی عقب تر از اون برمیگرده و واقعا حس میکنی که داری سقوط میکنی!!
بارها تجربه ش کردم!چندسال پیش تونستم مکان زندگیمو تغیربدم و خونه ی بهتر محله ی بهتر و….
اماااااباز دوباره برگشتم سرخونه ی اولم!!!!
همه چی خراب شد استاد و هرانچه ساخته بودم خودم خرابش کردم با دور شدن ازین فضا!!!
اماااایندفه بنیادین دارم تکاملی با12قدم ازریشه و بُن میسازم و دیگه این سازه سُست نیست که با کوچکترین باد خراب بشه!
سوال3_بنطر من همون تعهدی که گفتین اصل و اساسش همونه !!
من خودم تعهدم رو از دست دادم که ….
یه چیز مهم دیگه کنترل ورودی های ذهنه!!تا یه ذره شل میگرفتم دیگه شرایطی پیش میومد که درمعرض حرف ها و شنیده های منفی بیشتری قرارمیگرفتم!
یه مورد دیگه هم که ذهن من قبلا بشدت باهاش مقاومت داشت اما الان به ایمان تبدیل شده
پرداخت بهاست استاد
من تاوقتیکه از فایلهای دانلودی استفاده میکردم هیچوقت این تعهد و استمرار رو نداشتم!!
با اینکه مطالب فایلهای دانلودی دست کمی از محصولات نداره و قانون یکیه اماااا من هیچوقت جدی نمیگرفتمشون مث یه مسکن ازش استفاده میکردم!
یعنی فقط گوش میدادمو لدت میبردمو تایید میکردم حرفاتون رو!!
اما الان چنان دست به قلم و دست به عمل شدم ک ……
قانون رو بهتر از قبل درک میکنم ،همیشه فکر میکنم تمریناتش رو انجام میدم و از همه مهمتر عمل میکنم استاد ،کاریکه توی این 4سال نکرده بودم!!!
الان هر چی یاد میگیرم روزانه بسته به مواردی که پیش میاد ازش کاربردی توی زندگیم استفاده میکنم.
خیییییلی برام این فایل مفید و لازم بود استاد
سسسسسسسسسسپاسسسسسسسگزارم ازتون.