دلیل نتایج پایدار - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

717 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    و همه دوستان مخصوصا کسانی که دیدگاه میزارن و پیغام های خوبی را به ما میدن و در این مسیر زیبای الهی راهنمای ما هستن بینهایت سپاسگزارم

    سوره اعراف آیه 68 و 69

    “أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ ﴿۶٨

    پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی اَمینم. (68

    أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ ۚ وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَهً ۖ فَاذْکُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۶٩﴾

    آیا تعجب کردید که بر مردی از جنس خودتان معارفی از سوی پروردگارتان آمده تا شما را [از عذاب دنیا و آخرت] بیم دهد؟! و به یاد آورید که شما را جانشینانی پس از قوم نوح قرار داد، و شما را در آفرینش [جسم و جان] نیرومندی و قدرت افزود، پس نعمت های خدا را به یاد آورید تا رستگار شوید. (69)”

    خدا یا شکرت که ازت هدایت خواستم و این آیه ها را برام روشن کردی و چقدر عالی همسو هم جهت هست با استاد

    مردی از جنس خودتان یعنی کی استاد

    معارفی از سوی پروردگارتان یعنی کی استاد

    خدا کی را تو این زمان جلو راه ما قرار داده که از جنس خودمون باشه کسی که طعم همه چیز را چشیده باشی کسی را راهی که ما می‌خوایم را رفته باشه و الان به ما میگن

    شما جانشینانی بعد از قوم نوح هستین که میتونید قدرت دارین نفوذ دارین که خالق زندگی خودتون باشین

    استاد استاد عزیزم چقدر زیبا و عالی و رسا آن چیزهایی که باید گفته بشه را عنوان کردین

    می‌خوام هیستوری از خودم بگم

    سمانه سادات محمدیان با 16 سال زندگی مشترک و دودختر

    کسی که هم تو خانه پدری و هم زندگی زناشویی

    آزادی نداشت

    کسی که باخودش در صلح نبود و همش دنبال کسی یا کسانی بود حتی جنس مخالف که حال اونو خوب کنه بهش آرامش و عشق بده

    کسی که نمیتونست تو جمع ها راحت بخنده ، راحت حرف بزنه ، راحت لباس بپوشه، راحت با ماشین بیرون بره ، راحت موهاش را پسرونه کوتاه کنه ، راحت سر کار بره ، راحت تو محل کار از جنس مخالفش گذر کنه و حتی ساعتها حرف بزنه فقط راجب قوانین خدا و هدفهاش و مسیر کارش ، راحت از همسرش گذر کنه با تمام رفتار ها و گرفتارهاش ………..

    من از تمام اینها گذر کردم

    اوایل خیلی عجله داشتم فرکانسم را ارسال کرده بودم ولی درست نفهمیده بودم چی از خودم می‌خوام

    هدف الآنم چیه

    هدف چند ماه آینده ام چیه

    هدف بلند مدت من چیه

    ولی فقط خدا بهم گفت صبر کن تو جز هدایت یافته هستی با تمام تضادها صبر کردم

    که در حال حاظر سمانه که تا به الان سر کار نرفته

    یک هفته هست استارت زده

    استاد یادتون بهتون گفتم دوست دارم در مورد خدا حرف بزنم و دیروز دقیقا زمانی که باید من تو جمعی بزرگ معرفی میشدم رفتم زمانی که گفتین تو کلاس دست و پاتون می‌لرزید از من لرزید ولی یه ایمان یه حس خوب اینکه داشتم خودم را معرفی می‌کردم و اینکه چقدر عالی با رها کردن خانواده به این مکان هدایت شدم مکانی که آموزش داره اون هم آموزش خودشناسی ، احساس خوب ، داشتن هدف ، داشتن انگیزه …. و در آخرش همه تایید و تحسینم کردن که در جلسه اول آشنایی اینقدر قشنگ از ایمان و هدایت خدا حرف زدم همین چیزی بود که میخواستم

    داشتم دفترم را نگاه میکردم دیدم اصلا من کجا و جواب اون سوالها کجا

    من میخواستم شغل و درآمد داشته باشم ولی کویرم موندن تو نقطه امنم بود تازه الان متوجه شدم چون تو جلسه دوره شیوه حل مسائل واقعا هنگ کردم دیدم جوابها باهم جور در نمیاد تا اینکه کمک رسان من کشف قوانین زندگی بود

    استاد حالم عالیه چون چیزهایی که ارسال کرده بودم تو این مدت دریافت کردم

    برای کاری که شروع کردم بها دادم ولی بهایی که ارزش داره

    استاد هر روز به خودم میگم همینه قانون درسته مسیر درسته و چه حس و حال عالی داره

    دیروز درخواست پاسخ به دیدگاه داشتم و عصر انجام شد

    تا به امروز 26 روز هست که سر تعهد 30 روز خودم هستم و هر شب شاهد تیک خوردن هاش هستم

    فقط بعضی موقع ها در مورد همسرم تیک نمیخوره

    که اون هم به مرور زمان حل میشه

    فقط می‌دونم تا به اینجا خوب پیش رفتم و با سمانه سال های قبل فرق دارم

    چون من قبل از آشنایی با شما اینستاگرام ، اخبار ، تلویزیون ….. را گوش نمی‌کردم و نداشتم و ندارم و نخواهم داشت

    استاد یادمه همش زنگ میزدم از رفتار همسرم و زندگیم برا بقیه حرف میزدم گله میکردم و بد ایشون را میگفتم ولی تا امروز نبوده

    خدا روشکر میکنم

    که پایدار بوده

    و با کمک و هدایت الله پایدار تر خواهد بود

    امروز با کمک و هدایت الله نوشتم

    خدا یا بینهایت سپاسگزارم

    استاد بینهایت سپاسگزارم

    دوستان بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      عارفه گفته:
      مدت عضویت: 1208 روز

      سلام سمانه عزیزم

      باورت نمیشه امروز تو تمرین کد نویسی نوشته بودم کامنتی بخونم که برام نشانه باشه برای روشنایی مسیر و هدفی که دارم

      و از قسمت دوم صحبت هات مه داشتی میگفتی اون سمانه که نیاز به محبت داشت و…. انگار فقط باید جای اسم سمانه عارفه نوشته می‌شد و میبینم منم چقدر از وابستگی هام گذشتم و حال کسی را داره که حسابی فنرش فشرده شده و وقتشه که رها بشه تا اوج بگیره

      منم 12سال زندگی را جلو بردم که نشون بدم من زن سازگار و زندگی سازی هستم و هیچ وقت اون زندگی رویایی که دوست داشتم را تجربه نکرده ام و میگفتم همینه که هست بهبد سعی کنم هنبن را بسازم

      و تو سرم رفته بود که زن کانون زندگی را گرم میکنه و چقدر دنبال شوخی و حال خوب و حرف زدن تو خونه بودم که جو خونه شاد باشه

      ولی از درون احساس خوبی نداشتم

      زندگی با مردی که….. بگذریم اگه حرف بزنیم میشیم همون آدم های قبلی پس اعراض میکنم

      و به نظر من طلاق فقط اون جیزی نیست که تو دفتر خونه ثبت میشه

      وقتی مهری و عاطفه ای بین دو نفر نباشه ماها حتی اندازه یک دست دادن هم را مورد محبت قرار نداده باشند ابن بزرگترین طلاقه و جداییه

      و البته این چیزی که رخ داده خواست خودم بعد شبی بود که خدا پرده ای را برام کنار زد که بهم بفهمونه زندگی که 13سال داری میبری جلو گول زنی خودت بوده بندت را بکن تا رها بشی و از همون شب که هیچ وقت یادم نمیره من دیگه معضب بودم نقش همسری برای ایشون داسته باشم و از خدا خواستم و جوابم داد الحمد الله ولی حتما پاشنه آشیل شرک آلود آخرم که باعث شده این بند کامل و جدی پاره نشه باور اشتباه ابنکه من که مستقل نیستم چطور خرج خودم را بدم من که دوست ندارم حتی بک ساعت هم خونه مامانم و بابام زندگی کنم

      من ما دوست دارم بچه هام پیش خودم باشند چطور میتونم زندگی را با خرج هاش جلو ببرم و هی به خودم میگم عارفه روزی رسون خداست

      سمانه جان ببخشید رو کامنت خیلی افشا گری کردن چون اصولا من تو فایل های دانلودی ابن احساس درونم و اون جیزی که اون شب بهم گذشت را نمیگم ولی انگار جنس کامنتت جوری بود که خودم را دیدم

      خیلی تحسینت کردم مهراحت رفتی در جمع حرف زدی و خودت را معرفی کردی آفرین عزیزم

      بهترین هارا برات میخوام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    بسم الوکیل النعیم العلیم الرحمن الرحیم

    سلام به عزیزای دلم،استاد مومن و مریم جان موحد و دوستان توحیدی ایم

    استادم:

    هر چه در وصف تو گویم به خدا باز کم است

    آخـر ایـن زمزمه ها بازی لب ها و فَـم است

    استاد متحیر از کارهایت بودم متحیر تر شدم، وقتی تلاش های سخت خودم را می‌بینم برای کنترل ذهن که بیشتر اوقات کم میارم و به سایت پناه میبرم تا مرحمی باشد بر ناخواسته هایی که ناخواسته با آنها همراه شدم و قلبم را متاثر کرده. و چه نوش دارویی ایست این سایت و چه زیبا سخنانی که چه شیوا با من سخن می گوید. و همان لحظه با خودم می گویم، خدایا استاد چطوری خودش را این موقعه ها آرام می کرد و شعله های امید را در دلش می افروخت؟ من این همه نتیجه از استاد و شاگردانش دیده‌ام باز تزلزل ایمان دارم، و باز شگفت زده از کارهای استادم می شوم.

    استاد سپاس گذارم که چه نیکو الگویی هستید. سایه تان مستدام باشه الهی.

    شیرین ترین و لذت بخش ترین نتیجه ای که به وضوح به آن رسیدیم یه حس خوب و نابی است که بیشتر اوقات مرا فرا می گیرید انگار که روی زمین نیستم یجورایی انگار بی وزن میشم و وجودم تمام عالم را فرا می گیره، انگار من همه چی هستم و خدایم را به وضوح حس می کنم حتی لبخند رضایتش و نگاه های امیدواری دهندهاش.

    یه جوری که دوست دارم در دیوار را غرق بوسه کنم، همه چی زیبا میشه مثل عاشقی که به معشوق رسیده سرمست و خرامان.

    ولی همین که از فضای سایت یا آموزش ها دور میشم بنا به دلیل اینکه وقتی مهمان میاد یا یه جوری میشه که درگیر همسر و فرزندان و خانه میشم اون حس و حال کمتر یا محو میشه.

    من اون حس قشنگ اون گنج رو دوست دارم میخوام همیشه یا حداقل بیشتر اوقات داشته باشم.

    برای همین شرایطم باید جوری باشه مثل شما، کاملا ایزوله و خبر خوب اینجاست که خبر آمد خبری در راه است، بوی رسیدن به خواسته هایم که یکیشون محیط ایزوله و آرام دارم به وضوح میشنوم، تصاویر داره کم کم وضوح پیدا می کنه. نصر من الله و فتح قریب خدایا شکررررررررت

    استاد بعضی وقتها اینقدر سرمست و خوشحالم، بعد یه مهمانی میاد یا کسی رو میبینی یا زنگ میزنه(گرچند الان کمتر شده) بعد یه حرفی میزنه و حالم یکم بد میشه، برام مثل باز کردن در جهنم و احساس اون شعله های گداخته آتش است، و اصلا دلم نمیخواد این احساس ها را تجربه کنم حتی برای چند لحظه.

    هر چی میگذره در این کوه الماسی که به اون رسیدم الماس های درخشان تری را پیدا می کنم، مگر می‌شود، این جواهر و الماس ها را رها کنم و دنبال سنگ و کلوخ بروم؟!!! هیهات من الذله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
    • -
      مبینا حیدری گفته:
      مدت عضویت: 2188 روز

      سلام به شما دوست توحیدی عزیزم.

      چه زیبا حس و حال خوبت رو توصیف کردی رضوان جان،چقدر دلم خواست

      و می‌دونی نکته ی زیبا و عالی برای من چیه،هر وقت تو کامنت های دوستانم یه حال خوبی رو میخونم و غرقش میشم و می‌خوام تجربه اش کنم،خیلی زود واسم اتفاق می افته

      بعد به خودم میگم آهان این حس رو دوستم تجربه کرده بود و میرم تو مدار درکش

      منم حس و حال عالی ت رو می خوام

      واست بهترین حال رو،زیباترین الماس ها رو می خوام رضوان جوون،که بعد بیایی واسمون تعریف کنی ،با او کلام زیبا و شیرینت

      عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2227 روز

        به نام آنکه زیباست و زیبا می آفریند

        سلام مبینا جان

        دختر پروفایلت رو که نگاه کردم اول فکر کردم شما 14 تا 15 سالته بعد گفتم شاید مثل فرزانه (یکی از اعضای سایت)بی بی فیس باشه رفتم دیدیم بابا کجای کاری مبینا سرکاره، متاهل است هر روز ساعت 4 میشینه میره کوه نوردی بیشتر محصولات استاد رو خریده. دمت گرم مهربان بانو.

        من باید پیش پای شما لنگ بندازم و از اون روح و سرشت پاکتون درس یاد بگیرم و به خدای مهربونم بگم منم مثل مبینا اون حس قشنگ، اون کوهنوردی باحال رو میخوام.

        رفتم قسمت کامنت ها و کامنتهای قبلی ات رو خواندم این کامنتت اشکم را درآورد

        abasmanesh.com

        سپاس گذارم که مرا با خودت آشنا کردی.

        مراقب زیبائی های زندگیت باش مهربانم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مبینا حیدری گفته:
          مدت عضویت: 2188 روز

          سلام رضوان جونم.سلام عشقم

          سپاسگزارم ازت عزیزم که اینقدر بهم لطف داری،ممنونم که اینقدر زیبا ازم تعریف کردی،آره عزیزم با اینکه 37 سالمه اما به لطف قانون سلامتی احساس می کنم هنوز تو دهه بیستم زندگیم هستم.

          فدات شم که لینک کامنت من رو هم واسه یادآوری گذاشتی.خودم هم رفتم و اون کامنتم رو خوندم…و دوباره یادم اومد که زندگی یعنی لذت بردن از همین چیزهای کوچک

          نکته ای که سید علی خوشدل هم تو کامنت اش خیلی زیبا بهش اشاره کرده.

          بیشتر باید سعی کنم از زندگیم لذت ببرم.بیشتر سپاسگزار لحظه های زندگیم باشم

          بیشتر در لحظه باشم…همه چیز همین لحظه است.

          خوشحالم که دوستان توحیدی مثل شما دارم.

          عکس پروفایل شما هم بسیار خلاقانه و هنری بود.وقتی دیدمش لبخند زدم و بهت گفتم آفرین دختر

          عاشقتونم.شاد و سلامت و در مدار توحید باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2975 روز

      سلام رضوان جان

      وقتی داشتم کامنت دوستان رو میخوندم همین که دیدم کامنت بعدی کامنت شماست شاید باورت نشه تمام وجودم پراز عشق وانرژی شد اصلا نمیدونم چطور توصیف کنم وقتی کامنتت رو خواندم متوجه شدم این حال واحساس عالی ات بود که در من رخنه کرد ازت بی نهایت ممنونم وبهترینها را برات آرزو دارم وامیدوارم به زودی زود نتایج عالی از آن خبری که در راه هست را برای خودت رقم بزنی بی صبرانه منتظر خواندن نتایج فوق‌العاده ات هستم

      دوستت دارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت جانانه به استاد عزیز و نازنینم، خانم شایسته دوست‌داشتنی و بی‌نظیر و همه دوستان خوبم در این جمع فوق‌العاده

    استاد واقعاً به خودم و خدای خودم می‌بالم که دوست و استاد بی‌نظیری مثل شما دارم. حضور شما در زندگیم یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین سپاس‌گزاری‌های هر روزه منه.

    این فایل و سلسله‌ فایل‌های الگوهای تکرارشونده و مسیری که در دوره کشف قوانین دارم طی می‌کنم رشته‌ها و جریانات فکری تازه‌ای در مغزم ایجاد کرده که خیلی دارم ازش لذت می‌برم ونتایجی هم که این روزها دارم می‌گیرم بسیار گواهی‌دهنده این موضوعه.

    وقتی به صحبت‌های شما فکر کردم دیدم که دقیقاً تفاوت شما با دیگران در میزان عمل‌گرایی که شما نسبت‌به این قوانین دارید هستش. وقتی درباره موضوع احساس لیاقت صحبت می‌کنید میشه بازتابش رو در زندگیتون و این فایل‌های استثنائی که تولید می‌کنید به‌خوبی مشاهده کرد. استانداردهای شما تو زندگی انقدر بالا هست که ذهن شما نمیتونه به کمتر از بهترین راضی بشه و من سعی دارم این اصل رو از شما یاد بگیرم در کنار تمام اصول مهم دیگه.

    اینکه ما چرا برمی‌گردیم به‌شیوه قبل، دقیقاً بازتاب سطح توقع ما از زندگی و شناخت و باور ما نسبت‌به فراوانی و قدرت جهان و خداونده. ارزشمندی من داره خودش رو در رفتارهای من نشون میده، از انتظاراتی که از خودم و جهانم دارم، از عملکردی که در زندگی دارم پیاده می‌کنم، نه اینکه چقدر حرفای قشنگی میزنم، نتیجه خودش صحبت میکنه.

    یه جایی در اوایل جلسه دوم دوره کشف قوانین که درخصوص باورسازی صحبت می‌کنید که باور ساختن یعنی رسیدن به احساس خوب و کم شدن نگرانی. وقتی فکر کردم با خودم گفتم واقعاً چقدر فکر می‌کنی که چیزهایی که تا حالا شنیدی رو باور کردی؟ چقدر احساست نسبت‌به گذشته تغییر کرده؟ چقدر کمتر نگران هستی و بیشتر امیدوار و با ایمان شدی؟ چقدر جریان هدایت را باور کردی؟ چقدر نگاهت به خودت و جنس گفت‌وگوهای درونیت متفاوت شده؟ چقدر دیگه کمتر دست‌وپا میزنی و بیشتر به راحت اتفاق افتادن باور داری؟ چقدر باور کردی که میتونی همه چیز رو به‌شکل دلخواه خودت خلق کنی؟ چقدر کمتر نظر دیگران برات مهمه و بیشتر به خودت اهمیت میدی؟ چقدر برای خودت ارزش قائل هستی؟

    این پرسش‌ها این روزها مسیر زندگی من رو خیلی متفاوت کرده. من به شخصه خودم از زمانی که استاد دوره قانون سلامتی رو معرفی کردند، با اینکه هنوز در این دوره شرکت نکردم، اما خیلی ایمانم به صحت صحبت‌های استاد و حقانیت مسیرشون بیشتر شد. وقتی مقایسه می‌کنم نتایج استاد رو با دیگران اصلاً هیچ حرفی برای گفتن باقی نمیمونه. واقعاً سپاس‌گزار خداوند هستم که لیاقت شاگردی و استفاده از فایل‌های شما را دارم.

    وقتی داشتم به این فکر می‌کردم که چرا منی که علاقه به هزار مدل به‌زعم گذشته خودم و دوستان عشق‌وحال داشتم الان دیگه از اسم یه‌سری از کارها هم دیگه عقم میگیره، به این نتیجه رسیدم که من از انجام این کارها بدم اومده. من از نتایجی که این عشق‌وحال‌ها داشت بدم اومده. وقتی فکر می‌کردم میدیدم آیا من، کسی که خدایی که با عظمتش من رو خلیفه خودش در زمین قرار داده، چرا باید همچین کاری رو انجام بدم؟ لیاقت من اینکه این بدحالی‌ها رو تجربه کنم؟ لیاقت من اینکه وابسته بشم به چیزهایی که هیچ ارزشی ندارند و بیرون از خودم؟ اینه لیاقت یک پادشاه؟

    و همین افکار باعث شد که از انجام یه‌سری کارها به‌کلی بدم بیاد و حتی برای یک لحظه دیگه حتی هوس هم نکنم با اینکه تو جمعش حضور داشتم.

    اما در مورد موضوعات دیگه خیلی به این خوبی عمل نکردم و به این نتیجه رسیدم انگار من از نتایج قبلی خودم خیلی هم بدم نیمده انگار و دوست دارم هر از گاهی دوباره یه سرکی به زندگی گذشتم بزنم اما وقتی این فایل رو گوش دادم خیلی حالم دگرگون شد، یه سری چیزها بوم بوم تو مغزم صدا کرد انگار که: به خودت بیا، دیگه برهان و نشانه از این واضح‌تر؟ دیگه چجوری و با چه زبانی باید بهت بگم که به خودت بیا. دست از کارهای بیهوده گذشته خودت بردار. بزرگ باش و بزرگ فکر کن.

    یعنی وقتی بررسی می‌کنی ریشه این برگشتن به عادت‌های قبل رو باز میرسیم به توحید. گاهی ما فکر می‌کنیم عاجز هستیم از تغییر اتفاقات زندگیمون و یا انقدر قدرت دادیم به عوامل دیگه و قدرت‌های مختلف رو تأثیر گذار میدونیم که وقتی این آگاهی‌ها رو می‌شنویم آروم میشم و احساس خوبی نسبت‌بهش داریم اما در پذیرشش به‌عنوان اصل خیلی مقاومت نشون میدیم، یعنی به‌جای اینکه فکر کنیم که آقا این قانونه و خودمون رو منطبق کنیم باهاش، تصورمون اینه که این یه چیز فانتزیه که خوبه اگه رعایت بشه اما وقتی به زندگی شما نگاه می‌کنم می‌بینم که واقعاً شما استاد اجرای قوانین هستید.

    خود من این روند سینوسی همیشه یه موضوع اذیت‌کننده بوده با اینکه نسبت‌به گذشته خیلی خیلی بهتر شدم اما همچنان میتونم الگوهای تکرار شوندش رو تو برخی از عادت‌ها و نتایجم به‌خوبی پیدا کنم و انقدر خوب تو این فایل توضیح داد و با قانون سلامتی مثال زدید که انگار تازه شیرفهم شدم درباره جدیت درخصوص اجرای قانون.

    واقعاً همه چیز باوره. وقتی به زندگی خودم نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم که خوب چی شد که این خواسته رو هنوز تو زندگیت نداری یا این عادت و رفتار همچنان در زندگیت هست، به این نتیجه رسیدم که یا من باور نکردم که میتونم به خواستم برسم یا اون رفتار و عادت برام هنوز اذیت‌کننده نیست، یعنی نتوستم به‌خوبی تشخیص بدم که این لذت مخربی که کد ذهنی من داره ازش تغذیه میکنه چیه و جای اهرم رنج و لذت رو تو ذهنم تغییر بدم. چرا من همچنان دارم به شیوه سابق عمل می‌کنم؟ چون من دارم از یه چیزی به اشتباه لذت می‌برم و ذهن من نتونسته تشخیص بده که این چیز برای من مناسب نیست و نقش عزت‌نفس رو درک کنه.

    یه نمونه بارز این تعهد رو در کنترل ورودی‌های ذهن میشه پیدا کرد. خود من هنوز در این مورد خیلی باید روی خودم کار کنم چون انگار حساسیت این موضوع رو به‌اندازه کافی درک نکردم چون به‌طورمثال هنوز هم ساعت‌هایی رو در شبکه‌های اجتماعی هستم با اینکه میگم خیلی بهتر از قبل شده اما همچنان هست.

    یا مثلاً درخصوص ورزش هنوز بعد از این همه مدت یه روال مشخص و برنامه‌ریزی شده نداره ورزش من و به‌همین‌خاطرم هست که پیشرفت دلخواهم در این عرصه اتفاق نیفتاده چون اون استمراره و تداومه و اون تمرکزه به‌حدی که باید باشه نیست. چرا؟ چون ذهن من این کارو همچنان یه تلاش فیزیکی سخت میدانه که باید خیلی براش انرژی بگذاره، به همین خاطر چند روزه خیلی خوب و طبق برنامه پیش میره و بعد دوباره این روند کند میشه.

    حتی در خصوص مسائل کاری و مالی یه مدتی خیلی عالی و فعال هستم و باز دوباره اون انرژی ادامه‌دار نمیشه.

    یاد این حرف بسیار فوق‌العاده از استاد میوفتم که درخصوص اهرم رنج و لذت میگن که موضوع اراده نیست. موضوع قرار نگرفتن اهرم رنج و لذت سرجای درست خودشه. موضوع اینکه ما از انجام کار اشتباه بدمون بیاد و عاشق کار درست بشیم یعنی نتونیم کار درست رو انجام ندیم، نه اینکه خودمون رو مجبور کنیم به‌صورت اتوماتیک ما درست عمل کنیم.

    مگه آدم میتونه که یه درخت میوه‌ای رو بکاره، اون اوایل یا یه مدت حسابی بهش برسه بعد ول کنه و انتظار داشته باشه که بعد از چندوقت میوه بده؟ کدوم باغبانی به این شیوه عمل میکنه؟

    مسلماً اگر 1 روز سر نزنه روز دوم به‌خوبی میبینه که آفات اومدن سراغ درخت و دارن نابودش میکنن. به‌همین دلیل که مومن در قرآن کسی تعریف شده که همیشه در مسیر درست هست نه برای یه روز دو روز، به‌شکل مستمر تا پایان عمر.

    اگر همه ما یک روز غذا نخوریم چه اتفاقی برامون میفته؟ احتمالاً از گشنگی به مرز جنون میرسیم چون میدونیم که حیاتمون به این موضوع وصله اما درخصوص کار کردن روی قوانین و خوراک ذهنی همچین حساسیتی رو نداریم، حالا اینو ببینم، حالا با این صحبت کنم، حالا اینجارو برم، حالا اینو بخورم. دقیقاً همین حالا حالاها داره مسیرو مارو ناهموار میکنه. داریم تو مسیر آسفالتی صاف حرکت می‌کنیم، جریان زندگیمون خیلی روان‌تر شده، اما هر از چندگاهی یه دست‌انداز یا چاله نافرم رو باهاش برخورد می‌کنیم. چرا؟ چون باور نکردیم که این مسیر میتونه بدون پستی و بلندی باشه چون به همینی که تو این جاده قرار گرفتیم قانع شدیم، درصورتی که این جاده تازه خودش آغاز مسیره تا ما رو به قله‌های سعادت و خوشبختی برسونه. یاد قبلاً میوفتم که خیلی میرفتیم جاده چالوس و تا کندوان مثلاً میرفتیم یه چیزی می‌خوردیم و برمی‌گشتیم، چرا؟ چون همون برامون کافی بود. درحالی که اگر 2 ساعت بیشتر میرفتیم می‌تونستیم از زیبایی‌های جنگل و دریا و جاده‌های بی‌نظیر دیگه هم لذت ببریم، چون خودمون رو لایق زیبایی‌های بیشتر نمی‌دونستیم.

    یکی از دلایلی که من میام و کامنت مینویسم همین موضوعه. از یه جایی به بعد دیگه بر خودم واجب کردم این‌کار رو، یعنی اوایل آزمایشی بود و حالا شده یه کار واجب که دیگه الکی نگاه نکنم اون فایل و تموم بشه بره، نه. فکر کنم راجع‌به آگاهی‌هاش و پیدا کنم تأثیرش رو تو زندگیم، از تجربه‌های مثبت و منفی که دارم دربارش و بیام الگوش رو تغییر بدم اگر نامناسب بوده. چون وقتی آدم میاد کامنت مینویسه ناخودآگاه مغز سعی میکنه با حواس و تمرکز بیشتری فکر کنه و ایده بده. واقعاً بی‌انصافیه استادی که این همه به فکر بهبود عملکرد خودش و دانشجویانشه ما بخوایم بی‌تفاوت باشیم نسبت‌بهش. از نظر من این یک ناسپاسی بزرگ حساب میشه، به‌همین دلیله که من همیشه افرادی که مشارکت فعال دارند تو سایت رو تحسین می‌کنم تو ذهنم چون میبینم که دارند به‌خوبی ذهنشون رو تربیت میکنند برای عمل به قانون، تحسین زیبایی‌ها و اعراض از ناخواسته‌ها، به‌شکل آگاهانه. واقعاً از همه دوستان عزیزم تشکر میکنم برای نوشته‌های عالیشون.

    یاد اون آیه قرآن درخصوص ایمان کافران که به رعدوبرق تشبیه شده میفتم، ایمان و عمل صالحی که یه لحظه و برای یه روز باشه هیچ تأثیری نداره مثل رعد و برق میمونه یه دفعه همه جارو روشن مینکه و بعد اثرش میره. اگر می‌خواهیم همیشه این روشنایی رو داشته باشیم باید همیشه ایمان بیاریم و همیشه عمل صالح رو انجام بدیم. یادمون باشه که جهان داره به فرکانس‌های غالب ما پاسخ میده نه فرکانسی که برای یه لحظه یا یه روز میفرستیم.

    باز هم از خدای خودم، استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و همه دوستان گلم سپاس‌گزار هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  4. -
    مبینا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2188 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ

    آیا براى تو سینه‏ ات را نگشاده‏ ایم

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ

    و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتیم

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَک

    باری که گویی پشت تو را شکست

    نمی‌دونم از کجا شروع کنم ،اما می‌دونم همه چیز به هم پیوسته است،همه چیز از درخواست های من شروع میشه و خداوند همیشه بهترین پاسخ ها رو میده،چون وعده اش ان علینا للهدی است.

    استاد عزیزم از دوره قانون سلامتی گفتید،منم از شروع قانون سلامتی خیلی تغییرات داشتم،هم جسمی و هم ذهنی.

    از شروع دوره بسیار روی ورودی هایی که به جسم مون میدادیم حساس شدیم و البته نیازمند ذهن قوی بود که باید اون رو هم با دادن ورودی های سالم و درست تقویت میکردیم که شما چنان باورهای قوی در ذهن مون کاشتید که خود من هم مثل شما هرگز حتی فکر برگشت به عقب رو نمیکنم…من یک سال و نیم هست که یه دونه برنج نخوردم یه ذره نون نخوردم.حدود یه ماه قبل چند تا زردآلو خوردم که دیدم وقتی اولین گاز از زردآلو رو زدم توی دهنم و توی بدنم انفجار رخ داد دیگه الان حتی فکر خوردن میوه رو هم ندارم…باورتون میشه اصلا یادم میره که منم می‌تونستم میوه بخورم ،با اینکه همیشه تو خونه جلوی چشمم هست ازتون سپاسگزارم استادم.

    اما اوایل شروع دوره قانون سلامتی من ورودی درستی میدادم ،یعنی همون موارد مجاز رو استفاده می کردم اما یه نکته ریز رو رعایت نمی‌کردم و اون هم این بود که نباید همه چیز رو با هم بخورم و زیاده روی هم نباید بکنم،این نکته رو از یکی از پاسخ های خانم شایسته به سوالات دوستان متوجه شدم و از اون موقع رعایت میکنم و بسیار عالی هستم

    حالا میدونستم که در مورد ورودی های ذهنم هم همینطوره،یعنی من علاوه بر اینکه ورودی مناسب باید بدم باید درست رفتارکنم،باید خالص رفتار کنم،

    همیشه این رو به خودم می‌گفتم اما نمی‌دونستم اون کدر بودن رفتارم کجاست،اون ترمزم کجاست…

    تو کامنت قبلی ام گفتم که چند شب قبل مهمونی دعوت بودیم و من احساسم بد شد،راستش سر سفره غذا به خاطر نگاه های دیگران و اینکه من چیزی نمی‌خوردم ،به خاطر عزت نفس پایین خودم بود،احساسم بد شد اما سریع تونستم حرفهای خوب به خودم بگم و خودم رو کنترل کنم و در ادامه مهمونی کلی بهمون خوش گذشت،جوری که خواهرشوهرم با اصرار ما رو بیشتر نگه داشت،،،

    اما چیزی در درون من، همیشه من و دست کم میگیره ،برای این کارهام و این کنترل هام ارزشی قائل نیست ،و موضوع همینه

    همین که من واسه این همه تعهدم در کنترل ورودی های ذهنم و جسمم ارزشی قائل نیستم،همین که اینها رو نتیجه نمی‌بینم باعث شده سپاسگزار داشته هام نباشم،،،،مخدوش و کدر بشم،،،،خالص نشم

    سپاسگزار خودم نیستم و فکر میکنم این که چیزی نیست،خوب که چی،،،،این باعث شده فکر کنم اینها حرف های فانتزیه که من توی ذهنم دارم،و باعث شده خودم رو دست کم بگیرم و نبینم داشته هام رو ،،،،و بعد احساس بار سنگینی رو دوش خودم داشته باشم و بعد بگم اینا واسه من جواب نمیده و بعد شل بشم،رها کنم،نا امید بشم،،،همون که اون روز دم سحر خدا بهم گفت لا تقنطوا من رحمه‌الله

    دیروز بهش گفتم خدای من خیلی سنگینم ،تو من رو به این راه هدایت کردی، من که از خودم چیزی نداشتم،تو آگاهم کردی،تو رسولت رو بر من فرستادی،پس بار سنگینی که حتی نمی‌دونم چیه رو از روی دوشم بردار،

    روز قبل تو کامنت نفیسه عزیز خوندم که نوشته بود و وضعنا عنک وزرک الذین انقض ظهرک

    کل روز این موضوع توی ذهنم می چرخید و بعد هدایت شدم به خواندن دوباره و دوباره آیت الکرسی تو کامنت سعیده عزیزم

    دیروز که قرآن رو باز کردم واسم این آیه اومد الم نشرح لک صدرک

    گفتم خدایا خودت بار رو بردار و سینه ام را فراخ گردان

    امروز که استاد شما این فایل رو گذاشتید این آگاهی بهم داده شد که ارزشمند بدونم خودم رو،من واقعا کار میکنم،از اونجا فهمیدم که دیروز که عملیات انتحاری شد و همه استرس داشتن من رفتم خوابیدم،از اونجا که میتونم خیلی بهتر خودم رو کنترل کنم اما وقتی خودم و کارم رو ارزشمند نمی‌دونم ،از خدا چه انتظاری دارم؟

    وقتی میگه خواب مومن عبادته ،وقتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند ،من چرا در غفلتم؟

    امروز به رسم موسی که وقتی خواست وارد سرزمین مقدس بشه از آلودگی دور شد،وضویی گرفتم و هدایت خواستم و قرآنش رو باز کردم

    بهم گفت:الم نشرح لک صدرک ،و وضعنا عنک وزرک ،الذی انقض ظهرک

    سپاسگزارم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  5. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 990 روز

    سلام استاد جان سلام خانم شایسته عزیز که مشتاق بودن شما توی فایلها بودم و از شنیدن صداتون لذت بردم…

    سلام به همه دوستان توحیدی و ثابت قدم…

    استاد آخر فایل آرزو کردید که این فایل بهمون کمک کنه در لحظه استجابت شد و این فایل برای من یکی که هدایت به موقعی بود…

    باید خود افشایی کنم یا خدا این داستان چندین و چند ساله رو چه طوری بریزم بیرون!!!!!!!

    داستان از این تلویزیون لعنت الله علیه شروع میشه وقتی نه سالم بود یادم میاد قرعه کشی بانک یا محصولات مواد غذایی اینطور چیزها پخش میشد و من همونجا معتاد این قرعه کشی ها شدم هر بار میگفتم آهان اگه اسمم در بیاد خونه میخرم اجاره میدم پولشو ماهانه این کار میکنم با باقی پول فلان کار میکنم و اوووووووو این داستان پردازی ها تمومی نداشت من هی بزرگتر شدم جوایز بیشتر و ارزنده تر و من در دام بزرگتری میافتادم

    یادم توی سن 15 16 سالگی یه مدت در گیر بودم پولامو کجا قائمش کنم کسی نبینه یا می‌خوام از بانک بیارم دزد نزنه یا چقدر باید این پول زیاد باشه که تموم نشه ناگفته نمونه که 2 3 سال بعدش که خیلی پول لازم داشتم رفتم حسابمو ببندم که فکر میکردم پولی ندارم کارمند بانک گفت یه سال پیش شما یه مبلغی به اسمتون در اومده حسابتون پول بیشتری داره می‌خواهید حساب و ببندید یا نه؟! و منم کل پول حالا زیادم نبودا گرفتم حسابم بستم برگشتم خونه فکر میکنید چکار کردم؟! منی که انقدر پول لازم بودم واسه مادرم کادو خریدم نهار همه رو دعوت کردم به صرف کباب و واسه خودم فقط یه شارژ خریدم و فاتحه پول همون روز اول که نه ساعات اول خونده شد اما این داستان توهم برنده شدن قرعه کشی تمومی نداشت هر بار منتظر یه مناسبتی بودم یه جا قرعه کشی بشه من از مدتها قبل واسه تومان به تومان پول برنامه میریختم و بعد که نمیشد هر بار ناامیدتر و کافرتر از قبل اما نمی‌دونم چرا خسته هم نمی‌شدم هر بار گوشم جایزه میشنید دوباره جانی تازه می‌گرفتم میگفتم اینبار دیگه نوبته منه ….

    یه بار پارچه زده بودن سر در یه بانکی یه خانمی هم نام من برنده جایزه شده بود برادرم از اونجا رد میشه میبینه سریع خودشو رسوند خونه دیدی اسمتو زدن سردر بانک گفتم دلت خوشه ها من اصلا توی اون بانک حساب ندارم!!!!!

    خلاصه این رویه با من بود تا همین جمعه عید غدیر منتظر بودم یه جایزه یه جا برنده بشم حالا خدا رو شکر بهتر شدما قبلا فقط مواد غذایی که کد قرعه کشی داشت رو می‌خریدم بستنی ،تاید،رب،برنج…واسه بقیه رو هم من ارسال میکردم …

    الان دیگه از این کارا نمیکنم همون حساب بانکی شاید فقط چشم به همونه یاد اون لطیفه افتادم:

    طرف می‌ره حرم امام رضا گریه و زاری تو رو خدا قرعه کشی اسمم در بیاد امام میاد به خوابش تو اول برو حساب باز کن !!!!!

    حکایت منه …

    دیگه من کد اینا ارسال نمیکنم می‌دونم این فقط خوره شده افتاده به جونم من انقدر قشنگ حرفایی استاد گوش دادم عمل کردم کم نیستا ایده رو اجرا کردم همسرم بیکار بود الان داریم کار میکنیم کار پیشرفت کرده ماشین خریدیم دستگاه خریدیم لوازم زندگی زمین تا آسمون فرق کرده همه چی هر چند همسر جان اعتقادی به این مباحث نداره البته واسه همینه که به قول خودش داره واسه من کار می‌کنه حالا اینا به کنار این مغز جایزه باز داره اذیتم می‌کنه…

    الان که قانون رو دارم اجرا میکنم میدونید مغزم چی میگه :

    میگه تو لایقتر شدی که جایزه بزرگتری ببری واسه خودت خرج کنی دلم میخواد فقط خفه شه کسی منو درک میکنم آیا؟؟؟؟؟؟؟

    یعنی من خودم بدون جایزه این همه نتیجه دارم میگیرم این هر دفعه میاد دو روز حالمو بد می‌کنه استاد دقیقا دو روز بود من داشتم کلنجار میرفتم چون از غروب عید غدیر منتظر بودم یه پولی برسه و نرسید من نا امید شدم و الان این فایلتون به دادم رسید…

    از همون بچگی توی همین کامنت خلاصه شده کلی باور مخرب هست میشه پیداش کرد بستن دستان خدا,احساس عدم لیاقت و باور کمبود و طی نکردن تکامل فاحش ترین ها هستند

    شاید هنوزم نتونستم حلش کنم با اینکه نوشتم اما نمی‌دونم این نوشتن چه حکایتی داره که مینویسم گره ها باز میشه توی این ده روزه من دو تا از بزرگترین گره هام داره با فایلهای شما باز میشه امیدوارم خدا بیش از همیشه یاریم کند تا منطق این داستان در ذهنم بشکند و حل شود

    استاد به موقع بود فایلتون دوباره باید حسمو خوب کنم برگردم به مسیر اصلیم

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 990 روز

      معجزه نوشتن

      اومدم در پاسخ خودم بعد از حدود 14 ساعت بنویسم که چطور هدایت شدم

      از هر چی به رد توحید میرسم به رد خود خدا به رد او…

      کدام او؟!

      همان که گفت پول را خدا کردی جایزه را خدا کردی مشرک شدی این پول نیست که از تو رفع نیاز میکند و خوشبختت میکند این ارتباط من با خدایم است که در نعمتها متجلی می‌شود و به صورت رفع نیاز دیده میشود

      باید منیت رو قربانی کنم به خدا میگفتم من بلدم با پول چطوری زندگیمو بسازم من چون پول ندارم الان گیر کردم تو پول بده باقیش با من !!!

      دریغ از اینکه تنها گمشده این وسط خود خداست نه پول، نه من ،من باید نیست شوم تا او هست شود …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ریحان گفته:
      مدت عضویت: 2160 روز

      سلام

      الهه جان .همه ی ما خوره هایی داریم یا بهتره بگم باورهای تکرار شونده ای داریم که اومدیم اینجا حلشون کنیم آن شالله خدا کمکت می‌کنه.

      حالا تو یک نوع نجوا داری و من هم یک نوع دیگر.

      من وقتی پول درمیارم فک میکنم که آیا افراد اطرافم احتیاج دارن یا نه .روز بعد خواهری برادری کسی زنگ میزنه میگه پول لازمم.و پولارو بهش میدم و راحت میشم.اصلا نفس راحتی میکشم انگار که نمیخوام نعمت داشته باشم و جنبشو ندارم.الان یکساله تقریبا من برای دیگران خرج میکنم اما برای خودم خرید نمیکنم و پولی نمیذارم .جای اینکه پول اجاره ی مطبم رو بدم.

      مثلا امروز یه تومن اگه کار کنم فردا پیامش میاد که اینقدر پول داری .تو ذهنم میگردم که پول لازم داشت و میفرستم.و میمونم توی پول اجاره یا فک میکنم از اطرافیانم کی چی لازم داشت و براش میخرم و برای خودم نمیخرم.

      این الان رفتار خوب منه‌.اغلب میدونی چکار میکنم؟طرف میگه پول میخوام بهش نمیگم ندارم.میگم باشه و بعد قرض میکنم و بهش میدم و آخر ماه حقوقم رو برای قرص‌ها میدم.

      باورم نمیشه چقدر ظلم‌میکنم به خودم من یکسال به خودم ظلم کردم و خودم رو عذاب دادم.

      در کل نگران نباش ما اومدیم تضادهامونو حل کنیم و هیچکس به قول استاد کامل نیس.

      موفق باشی دوستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم جوان گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    بنام خداوند ثروت آفرین

    سلام بر استاد جان عزیز و مریم بانوی شایسته

    و سلام به تمام عزیزان و دوستان

    قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿الزمر53﴾

    بگو اى بندگانم که زیاده بر خویشتن ستم روا داشته‏ اید، از رحمت الهى نومید مباشید، چرا که خداوند همه گناهان را میبخشد، که او آمرزگار مهربان است‏

    استاد کلی دلم تنگ شده بود برای کامنت نوشتن انقدر سرعت رشد تغییرات من بعد از کشف قوانین زیاد شده ( خدا رو شاکر و سپارسگزارم ) که اصلا نمیرسم بخوام کامنت بزارم یا اینکه کامنتهای زیادی رو بخونم ولی در تک تک ثانیه هایی که پیدا میکنم بدو بدو میام اینجا یا خیلی وقتها فقط میزارم صفحه سایت رو صفحه مانتیورم باشه

    آیه بالا دقیقا برای تایید کلام شما بود که ما خوشبختی و نمیخوایم ، که چقد سقف آرزوهای ما کوتاست و ما خودمون بر خودمون ستم میکنیم و ظرف وجودی خودمون رو تلاش نمیکنیم بزرگتر کنیم بقول شما در دوره ثروت 1 باران رحمت الهی همیشه در حال باریدن هست و هر کس به اندازه ظرفشش برمیداره

    استاد عزیز من الان پا تو اون جاده ایکه در جلسه دوم قدم اول از دوره 12 قدم گفتید گذاشتم و دارم کم کم جلو میرم بزارید از اول بگم که کجا بودم و چی شد با خرید 12 قدم وارد این سایت شدم گوش میدادم ولی نه خیلی جدی ولی انصافا تغییرات هم داشتم از نظر مالی نه ولی آرامشم بیشتر شده بود راحت میخوابیدم چالشهام تا حدی کمتر شده بود در بین دوره ، دوره قانون سلامتی اومد و از اونجا که شور و شوق که بقول استاد سوخت موتور ماست رو داشتم خیلی سریعتر و راحتر از اونچه که فکر میکردم نتیجه گرفتم و اصلا چیت نکردم حتی اگه زمانی میرفتم مهمانی و غذای اونها بر خلاف دوره بود راحت به میزبان میگفتم ” لطفا برای من نیمرو با کره درست کنید ” دقیقا به همین شیکی و راحتی و کم کم همه متوجه برنامه غذایی من شدن و همیشه در مهمانی ها حواسشون به این هست که چیزی که مجاز هستم رو درست کنن .

    و استاد دوره قانون سلامتی برای من شد یک مسیر هموار برای بقیه خواسته هام و گفتم وقتی تو اینجا قانون جواب داده پس بقیه جاها هم جواب میده و نشستم تمرکزی فایلها (البته نه شدید شدید نسبن به قبل خیلی خیلی بیشتر ) رو گوش کردن و نتایج به مرور تغییر کرد و بهتر و بهتر و بهتر شده الان اون چیری که میخوام نیستم ولی همه چی بهتر شده ، بقول شما چرخ زندگی من روغنکاری شده و دیگه قلچ و قولوچ نمیکنه

    استاد من نمیگم شاگرد عالی شما هستم ، البته فعلا ولی شاگرد خوبی هستم در زمان اعتراضات با اینکه من تایم زیادی نبود که وارد سایت شده بودم و با همون ی ذره درکی که از قانون پیدا کرده بودم استاد اصلا وارد این جریانات نشدم نه با کسی در موردش حرف میزدم ، نه کاری به کسی داشتم که چرا میری یا نمیری ، دنبال قانع کردن و منع کردن نبودم ، حتی اخبار رو هم پیگیری نمیکردم و نمیدیدم کلا هر کی در این مورد ازم میپرسید میگفتم من رفته بودم مریخ و بیخبرم و تمرکزم رو روی کسب و کار و فایلها گذاشته بودم حتی پسر 22 ساله من هم خودشو وارد نکرد و این تصمیم خودش بود ، من حتی یکبار نگفتم برو یا نرو

    و افرادیکه در این جریانات بودن رو دیدم که چقدر مشکلات و مسائل اونها زیاد شد ، استاد عزیز ازت سپاسگزارم که بما تاثیر کنترل ذهن رو آموزش دادید و بما یاد دادید که فقط احساس خوب داشتن چقد میتونه مسیر رو هموار کنه

    تو همین مدت یک ماهه که کلی تغییرات خوب برام اتفاق افتاد بارها هم موراد ناخواسته برام پیش اومد ولی مدام به خودم میگفتم مریم حواست باشه احساس بد = اتفاقات بد مواظب باش تو تله نیفتی تا نجواها می اومد سریع براش فکت پیدا میکرد

    من مدام به فایلها تو ماشینم گوش میدم و تو خونه هم واو به واو جلسات رو مینویسم گاها یادم میره غذا درست کنم ، با اینکه خیلی مواقع حواسم نیست و فکرم جای دیگه هست و هیچ تمرکزی ندارم بازم میزارم فایلها پخش بشه و مدام صدای شما رو میشنوم ولی درکی از کلمات ندارم ولی بازم میزارم پخش بشه و بخودم میگم حتی ی کلمه هم اون وسطا بفهمم خودش عالیه ، انقد خودمو درگیر کردم که بارها تو خواب قوانین رو برای خودم مرور میکنم همین دیشب خواب دیدم که دفتر تمرین کشف قوانین و تمرین 30 روزه رو اوردم و دارم بخودم تاکید میکنم که ببین این اتفاق افتاده و اون اتفاق افتاده و داشتم با خودم مرور میکردم

    استاد عزیزم میدونم شما و دوستان در این سایت میتونن کامل درک کنن بخدا راههایی برام باز شده ، افرادی بهم زنگ میزنن ، خریدهای خوبی انجام میدم و بقول شما از جاییکه فکر نمیکنیم نعمتها میاد ما فقط باید دست خدا رو باز بزاریم و من میدونم که سرمنشاء همه اتفاقات خوب آگاهی هایی هست که از شما دریافت کردم اطرافیانی که از نزدیک دارن این تغییرات رو می بینن میگن چی شده چه اتفاقی افتاده این همه خبرای خوب داره بهمون میرسه و من میگم نمیدونم شاید شانس بما رو کرده چون باور دارم هر زمان خودشون در مسیر دریافت این آگاهی ها باشن متوجه میشن که این تغییرات فقط از ذهن ماست که سرچشمه میگیره

    چشام از خستگی وا نمیشه فقط بگم خیلی دوستتون دارم که زندگی رو برام با معناتر کردید

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  7. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2932 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان‌آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان همفرکانسی

    این فایل زیبا و تاثیرگذار در بهترین زمان ممکن برای من بود، دقیقا در زمان که من فکر می کردم چرا من به نتایجی می رسم ولی آنها ادامه دار نیستند و دلیل آنها چه بوده است و چرا به برخی از خواسته ها و اهدافی که می خواهم اصلا نمی رسم. دلیل اینکار چیست؟

    من چند روزی است به صورت لیزری تر روی پاشنه آشیل خودم که ثروت است کار می کنم و خیلی خوب در جلسه دوم کشف قوانین زندگی توانستم بسیاری از ترمزهای ذهنی ام را پیدا کنم که برای من خیلی عالی بود.

    خدای من شکرت. در پاسخ به سوالات این جلسه می خواهم موارد ذیل را برای خودم یادآوری کنم:

    سوال 1: درباره تجربیات شخصی خودت از زمانی بنویس که آگاهانه سعی داشتی آموزش های استاد را در زندگی ات اجرا کنی، چه نتایجی گرفتی و چه تغییرات مثبتی در هر جنبه از زندگی ات ایجاد شد؟

    • استاد جان من کسی هستم که از دوره قانون سلامتی به نتایجی رسیدم که واضح و قابل دیدن بود که شامل کاهش وزن و از دست دادن چربی های دور شکم بود. چون من مثل شما باورهای بسیار عالی در مورد سلامتی دارم واصلا مریض نمی شوم یادم نمی آید آخرین مریضی که داشته ام کی بوده است اما کاهش وزن و از دادن چربی های دور شکم که سالها با ورزش به وزن ایده ال خودم نرسیده بودم به راحتی برای من اتفاق افتاد که خیلی برای من خوب بود. من به کمتر از وزن 20 سال پیش خودم رسیده ام که برای من رویایی بود بماند که سلامتی من خیلی بهتر و سطح انرژی من خیلی بیشتر شده است.

    • من با آموزه های شما استاد جان به راحتی آب خوردن با یک تصمیم جسورانه از کاری که 16 سال در آن کار کرده بودم و شده بودم رییس بانک و زندگی بسیار خوب و جایگاه اجتماعی بسیار خوبی از دید دیگران داشتم استعفا دادم و تصمیم گرفتم که وارد کار جدیدی بشوم و کسب و کار شخصی خودم را راه اندازی کنم.

    • استاد جان بازهم با همان کارکردن روی دوره عزت نفس و دوازده قدم و کلا بودن و ادامه دادن با شما من توانستم به راحتی و به سادگی همزمان که از کارم استعفا دادم با سه تا بچه که یک نوزاد 6 ماهه هم بود سال قبل دقیقا قبل از شروع اغتششات در ایران در بهترین زمان ممکن به خارج از کشور مهاجرت بسیار لذت بخشی داشته باشم.

    • استاد جان من از زمانی که با شما آشنا شدم و دوره های روانشناسی ثروت شما را خریدم توانستم به سادگی و در طی یک مدت زمان مناسب نزدیک به 600 میلیون تومان بدهی ( که برای من خیلی زیاد بود با این یک کارمند بودم ) را پرداخت کنم و با افتخار بگویم که من الان هیچ بدهی بانکی ندارم. آنقدر این بدهی ها زیاد شده بودند که زندگی من را مختل کرده بود و آرامش نداشتم والان در آرامش کامل در این کشور زیبا دارم زندگی میکنم.

    سوال 2: (اگر در مورد شما صدق می کند) درباره تجربیاتی بنویس از زمانیکه از این فضا دور شدی؛ به مسیر قبلی خودت برگشتی و دیگر این آموزه ها را در عمل استفاده نکردی، شرایط شما چگونه تغییر کرد و نتایج به چه شکل اُفت کرد؟

    استاد جان من تلاش کردم که هر روز از زمانی که با شما آشنا شدم که تاکنون 2204 روز می گذرد در این مسیر باقی بمانم. کم وزیاد داشته و شاید برخی روزها تعهدم به عمل به قوانین و یا درک آن کم بوده است و یا شاید در برخی از موارد بر طبق قوانین عمل نکرده ام ولی از شما آموخته ام که احساس خودم را بد نکنم و بدانم که این مسیر تکامل است و بالا و پایین داشته است. در همه زمینه ها من نتایج بسیار خوبی گرفته ام فقط در مورد مسائل مالی پاشنه آشیل من است و نتایج هنوز من را راضی نکرده است ولی به صورت لیزری دارم روی آنها کار می کنم و به وضوح نتایج بهتر را دارم می بیینم.

    سوال 3: به نظر شما، چه عواملی باعث می شود افراد بعد از اینکه مسیر درست را (در هر جنبه ای) می شناسند و از آن نتیجه می گیرند، آن را ادامه نمی دهند و دوباره به الگوهای قبلی خود برمی گردند؟

    اگر از دیدگاه قرآن بخواهم با توجه به درک خودم بگویم، خدا خودش هم در قرآن گفته است که انسان فراموشکار است و فراموش می کند نعمتهایی که خدا به او داده است را .

    بازهم خدا در قرآن می گوید که شما نتیجه اعمال و رفتارهای خودتان را خواهید گرفت و این خیلی مهم است که بدانیم به کانو یعملون است. اگر نتایج خوبی گرفته ایم به خاطر فرکانسهای خوبی است که فرستاده ایم و اگر نتایج نادلخواه است بازهم به خاطر افکار و باورهای خودمان است که باید اصلاح شود.

    من در این مورد به درک بسیار خوبی رسیده ام استاد. دیگه من هر اتفاقی و هر نتیجه ای را که می گیرم در خودم و افکار و باورهای خودم می بینم و هیچ کس دیگری و یا عوامل بیرون از خودم را مقصر در این نتایج نمی دانم. همین یک درک را اگر من خوب کار کنم در عمل و به درجه استادی برسم که خودم و افکار و باورهای خودم دارند اتفاقات را رقم می زنند، همه چیز حل است حله استاد جان. خیلی خوب شده ام در این یک مورد خیلی به خودم افتخار می کنم. ولی جا برای کار کردن خیلی خیلی دارم تا به درک بهتری برسم و به همان نسبت در عمل بتوانم از آن استفاده کنم.

    ممنوم از شما استاد گرامی که به این زیبایی و شیوایی مثل همیشه به این موارد و باگهای ذهنی ما اشاره می کنید.

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1830 روز

      سلام به شما برادر بزرگوارم

      از خوندن کامنت تون غرق در لذت شدم و بارها و بارها هنگام خوندن کامنت تحسینتون کردم.

      قسمت جالب قضیه اینجاست که کامنت شما برای من نشانه بسیار واضحی بود از قوانین ثابت جهان هستی، سبحان الله از عظمت خداوندی که وعده اش حق است…

      امروز صبح داشتیم با همسرم در مورد مهاجرت و قوانین الهی صحبت میکردیم و بعد از اینکه ایشون رفتند سرکارشون ذهنم درگیر صحبتهامون بود… سایت رو باز کردم ، و تصمیم گرفتم چندتایی کامنت بخونم ، اتفاقی دستم خورد روی این صفحه و کامنت شما… و چقدرررررررررررررر زیبا نوشته بودین از مسیری که طی کردین ، که بالا و پایین داشته ولی توقف نداشتین…بازم احسنت میگم بهتون…

      و صدالبته که رشد مالی خوبی هم داشتین چرا که صفر کردن بدیهی بانکی خودش ثروت بزرگیه که اولین دستآوردش آرامش خواهد بود..

      و این که مهاجرت کردین و به قول استاد عزیز کسانی که مهاجرت میکنند جزو دسته شجاعان هستند و خداوند به شجاعان پاداش میدهد…

      براتون بهترین ، رؤیایی ترین، لذت بخشترین و عزتمندانه ترین پاداش های خداوند رو آرزو میکنم و امیدوارم همیشه غرق در نور و عشق الهی باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محمد نوری گفته:
    مدت عضویت: 1534 روز

    سلام به همگی

    وقتی که عنوان این فایل رو دیدم ذهنم رفت سمته همه چیز جز تعهد به بودن در این مسیر و وقتی که فایل رو گوش دادم فهمیدم که موضوع همینه ، اولش خیلی سخت بود که بیام راجب این موضوع بنویسم در واقع خود افشایی کنم یا حتی اعتراف اما حسم خیلی به این بود که بگمش که هم بمونه برای خودم و هم شاید کمکی به دوستانم بکنه.

    فکر میکنم خرداد 1400 بود که من نشستم پای فایل های رایگان استاد و فقط سعی میکردم یه سری کارها رو انجام بدم مثل سپاسگذاری مثل غر نزدن و… شهریور همون سال اولین دورم رو خریدم تو همین سال و همین روزا هم یک رابطه خیلی نامناسب داشتم که بواسطه تغییر مدارم اون رابطه خیلی ساده و راحت تموم شد و بعد از یه مدتی یک رابطه جدید داشتم که تو کل اون رابطه دعوا نداشتم کلا و چند مورد خیلی ساده که بحث کوچیک بود عاشقانه بود و زیبا درآمدم اول شد فکر کنم نیم برابر بعد 1/5 برابر و بعد 3/5 برابر تو همون کاری که داشتم جوری که من خیلی راحت هم میتونستم زندگی کنم هم تفریح کنم هم کلی چیزی برای خودم بخرم و هم کلی دوره میخریدم از استاد اونم تقریبا پشت هم پولمم که کلااا برکت داشت من هی خرج میکردم باز میدیدم کلییی دیگه دارم کلی سفر رفتم از داخل و خارج کوه دشت کویر و دریا جاهایی که سال ها دوست داشتم ببینم همینجوری داشت پشت هم اتفاق میوفتاد روابط با همه خوب هر روزم بهتر میشد در کل تو تمام ابعاد داشت هر روز و هر هفته نتایج زندگیم بهتر و بهتر میشد هر روز سعی مسکردم بیشتر ادامه بدم بیشتر حالم رو خوب نگهدارم بیشتر سپاس گذاری کنم که بخشی از نتایجشم گفتم و قشنگ حسم این بود که داره اتفاقات بزرگ و خواسته های بزرگ هم تو زندگیم خلق میشه تا اینکه رابطه عاطفی من تموم شد از طرف من چون دیدم کیفیت اون رابطه داره سقوط میکنه و این رو نشونه دیدم واسه اینکه حتما قراره آدم بهتری وارد زندگیم شه ( البته چند ماه تو اون حالت بودم دیدم داره بدتر میشه دیگه تموم کردم ) نمیدونم منشاش این جا بود یا درگیری تو روزمرگی باعث شد از آذر یا دی پارسال برگردم به حالت قبل یعنی تعهدی نداشتم به فایل گوش دادن تعهدی نداشتم به نوشتنش تعهدی نداشتم به سپاس گذاری و دیدن نعمت هام فکرم رفته بود رو چیا رو ندارم و یه جوری انگار نور رو گم کرده بودم و با سرعت به سمت تاریکی میرفتم بجای اینکه به سمت نور برم کم کم رفتنم تو فضای مجازی بیشتر شد مثل اینستاگرام نتایج هم شروع کرد به تغییر کردن درآمدم حدودا یه برابر کمتر شد رابطه هم نداشتم هیچ رابطه ای هم ایجاد نمیشد یا اگرم میشد داغون تر از روابط قبلیم ( همون موقع که با استاد آشنا نبودم ) چیز های کمتری وارد زندگیم میشد هزینه یا ضرر هام بیشتر شد مثلا خیلی جریمه شدم موضوع به جایی رسید که درآمدم صفر شد اصلا رابطه هم که هیچ خواسته هم که کوچیکاش نمیومد بزرگاش که اصلا ولش کنیم این قضیه بود تااا عید امسال یعنی از آذر پارسال تا عید امسال که دقیقا یادم نمیاد چیشد ولی یا فایلی دیدم از استاد یا اتفاقی افتاد اصلا یادم نیست ولی تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم دوباره تمرین کنم دوباره بقول استاد نه چیت نه هیچیه دیگه ادامه بدم و امیدوارم تا آخر عمر و شروع کردم اول از دوره ثروت 1 دوباره دیدن زندگی در بهشت و توجه به زیبایی و کنترل ذهن و… یه مدت باز هیچی نتیجه نبود ولی گفتم باید ادامه بدم ادامه دادم تا دوباره نتایج برگشت نه کامل ولی برگشت دوباره یه جا استخدام شدم دوباره حال خوب دوباره هر روز کار کردن حتی جدی تر از قبل حتی پول ثبت نام اولیه ماشین هم اومد به حسابم نشد ثبت نام کنم ولی این نبود هیچوقت ولی بخاطر کار کردن دوباره رو قانون و ادامه دادن این مسیر دوباره داشت نتایج ایجاد میشد.

    و البته یکی از لطف هایی که خدا به من داشت تو اون موضولات اخیر ایران بخاطر فایل های استاد هیچ مشارکت و اعتراض و دنبال کردنی نبود و خدا میدونه اگر درگیر اون مسائل میشدم کار به کجا میکشید.

    نمیدونم بگم خوشحالم یا چیز دیگه چون این میتونه برام درس بزرگی باشه چون هر موقع استاد میگفتن بزنگردید به حالت قبل من میگفتم بابااا با این همه نتیجه ( از نظر دیگران کوچیک ولی خودم نه ) مگه میشه برگردم به حالت قبل ولی دیدم آره میشه ، اگر تعهد نداشته باشی آره میشه ، اگر نا امید بشی آره میشه ، اگر ذهنت رو باز بذاری و کنترلی روش نداشته باشی آره میشه اگر ادامه ندی آره میشه و اگر زود نفهمی و سریع برنگردی چندین برابر شدن درآمدت میشه صفر، خیلی واقعا درد داره برام گفتن این حرفا اما میدونم که نیازه ، نیازه تا به این شکل یادم بمونه و اما که این اتفاقات برام بشه درس عبرت که متعهد باشم به این مسیر .

    استاد من عاشق همه فایلاتونم همشون ولی یه سری هاشون هست که برای من هم درد داره و هم خیلییییی بهم بر میخوره انقدری بر میخوره که میگم انجامش میدم این یکی از اون فایل ها بود که خیلییی خیلییی زیااااد به من برخورد بر خوردنی که نه از کوچسک شدن من باشه نه برخوردن از این جهت که محمد آیا میخوای مثل قبل تعهدت رو ادامه ندی ؟ آیا میخوای دسگه تو این مسیر نباشی آیا میخوای سقف آرزوهات انقدر کوچیک باشه ؟ آیا میخوای خوشی بهت نیاد آره اینارو میخوای ؟ نه! من هیچوقت نمیخوام اینارو صبح که داشتم اینارو گوش میدادم نمیدونستم بغض باید کنم یا بخندم اما یه چیز رو میدونم که خدا باز مثل همیشه دستم رو گرفت و بهم دوباره پیامش رو نشون داد دوباره بهم گفت متعهد باش و ادامه بده من روزهای از دست رفتت رو جبران میکنم به شرط اینکه توتم ادامه بدی

    عاشقتونم عاشق این جمع دوست داشتنی و فوق العاده از استاد این خانواده تا همه عزیزانم که فوق العادن

    امیدوارم هممون تو این مسیر متعهدانه ادامه بدیم و هیچ وقت دست از این تعهدمون برنداریم تو هر شرایطی و اصل رو بدونیم و پایبند به این اصل باشیم تا آخر عمر

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  9. -
    فائزه مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1032 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام استاد خوش تیپ و مهربونم

    سلام به مریم جان عزیز ،عزیز دل خفن ترین انسانی که تا به حال شناختم

    استاد جان من فائزه هستم خواهر سارا

    سارا بیشتر فایل های شما رو خریداری کرده و ما جفتمون دارم روی خودمون کار میکنیم و چقدر نتیجه گرفتیمممممم

    واقعاااا خسته نباشید و دمتون گرم️

    استاد جانم من کامنت کم میزارم به دلیل اینکه قدرت کلامم بهتر از نوشتنمه فقط امروز این کامنت نوشتم که ازتون تشکر کنم ️

    به نظر من که شما خوب قانون درک کردید و خوب هم دارین آموزش میدید جای که کلمه ی قانون رو به کار میبرید موهای بدنم سیخ میشه و قدرتم ١٠٠ برابر برای انجام قوانین .استاد من ٣ سال پیش که با تضادهای زیادی برخوردام شروع کردام کمک خواستن از خدا و با استادی اشنا شدم که خودشناسی کار میکرد من با تمام نیرویی که داشتم تمرین هارو انجام میدام ی روز ی فیلم دیدم به نام جنگجوی درون چقدر دلم میخواست زندگی ام رو تغییر بدم همون جا بود که این خواسته در من شکل گرفت هر روز بهش فکر میکردام که چقدر خوب میشه منم استاد داشته باشم بهم بگه چی درسته استاد قشنگم من با تمامممممم سلول های بدنم میخواستم تغیییر کنم فقط از خدا میخواستم چطوری باید این کار انجام بدم ؟!!دنیا چطوری داره میچرخه ؟؟؟ و کلی سوال دیگه …….

    تا با شما اشنا شدم که اونم خیلیییی هدایتی

    خیلیییییی نتیجه ها گرفتم اما خیلیییی جایی کار دارم

    به خودام قول دادم تا وقتی در این جهان هستی دارم زندگی میکنم روی بهبود خودام وشرایط زندگی ام کار کنم .

    ی چیزی با تمام وجودام بهتون افتخار میکنم و میگم نوش جونتون که انقدر خوش بخت هستید

    نوش جونتون که عزیز دلی دارید ،نوش جونتون که انقدر خفن هستید خیلیییی دوستون دارم و میدونم ی روز همدیگرو میبینیم که خیلییی هم دیر نیست و ماچتون میکنم به خاطر تمام چیزهای که بهم آموزش دادین و من انجامشون دادم .

    ی چیزی دوره ی کشف قوانین زندگی و راهنمایی دستیابی به رویاها خیلیییییییییییییییییییی فوق العاده است

    قانون های که هر لحظه سعی میکنم انجام بدم :

    ١-به هر چیز توجه کنی از جنس همون چیز وارد زندگیت میشه

    ٢-ایمان

    ٣-هدایت

    ۴-یکتا پرستی

    ۵- قانون تکامل

    ۶-اعراض از ناخواسته ها

    ٧- تکرار تکرار تکرار تکرار

    و اینکه ما بدون چون و چرا خالق زندگی خودمون هستیم

    به خداوند بزرگ میسپارمتون ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    به نام خداوندِ هدایتگر و مهربونم.

    سلام به استاد عزیزم، مریم جانم و همه ی دوستان عزیزم در این سایت توحیدی.

    استاد ممنونتونم، چون این فایل دقیقا برای منه و متوجه شدم دارم با خودم چیکار میکنم، چند چندم…

    حاشیه نمیرم، مستقیم میرم سراغِ جواب به سوال این فایل.

    در رابطه با موضوعِ فعلیِ خودم که تو فایل تخصصی بهش اشاره کردین…

    قطع نتایجم به دلیل خروج از مدارِ دوره قانون سلامتی.

    همه اش هم برمیگرده به عملکرد خودم.

    به تقلب هایی که انجام دادم.

    باورهایی که ریز ریز شل شد و منو رسوند به این نقطه و جایی که هستم.

    طی سالهای پیش، چندین بار رژیم گرفتم و مدتی تناسب اندام داشتم و هر بار برگشته…

    اینبار هم همون الگو تکرار شد…

    جملات کلیدی این فایل که متوجه شدم دارم با خودم چیکار میکنم، اینکه چه باوری پشت کارم هست که روند رو خراب کردن:

    – حرف و قضاوت و پیشنهادهای مردم:

    بله، تا جایی که توجه نکردم، روی اصولم سفت ایستادم، همون اراده و انجامِ تعهدم به دوره، عالی جلو رفتم، از جایی که خودم اجازه دادم آسیب پذیر شم نسبت به نظر مردم در رابطه با تغیراتم، راهِ خروج از مدار دوره بازتر و بازتر شد.

    حرفهایی مثل اینا:

    سمانه صورتت خیلی لاغر شده، بد میشیا…

    دنده هات زده بیرون…

    کی راضی میشی که بسه!!!!

    در ظاهر توجه نکردم، ولی میدونم نفوذ کردن حرفها بهم…

    تاثیر کردن که روندم کم کم معکوس شد…

    خیلی جاها با اعتماد به نفس وقتی بیرون از خونه غذا خوردم، به میزبان گفتم چی میخورم با چه حجمی…

    اما اون پشت، تو ذهنم، گاهی خجالت کشیدم، معذب شدم که بهشون بگم غذای من فقط گوشت هست و تخم مرغ…

    – اینکه من ظرفیت سلامت بودن و متناسب بودن اندامم رو از یه جایی به بعد دیگه ندارم.

    بله، به همین دلیل رژیم های قبلی، الان هم دوره قانون سلامتی متوقف شد، ورودی ها غلط شدن، خروجی هم غلط شد کم کم…

    از یه جایی به بعد روندِ غلط شدن نتایج سریعتر هم شد، اوایل زیاد نشون نمی‌داد اما وقتی عادت کردم به ورودیِ غلط و بیشتر تکرار شد، خروجی با سرعت بیشتری غلط شد…

    انگار که به خوبی و خوشی عادت کنم و بعد رهاش کنم…

    عادت باعث میشه کم کم ناسپاس شم و یادم بره دلیلِ به وجود اومدن نتیجه چی بوده…

    یادم بره به تعهدم پایبند بودم که جواب داد…

    استاد، با گوش دادنِ این فایل، یه سوال از خودم پرسیدم.

    نوشتمش روی مقوا زدم روی دیوار، کنار میزی که کارهامو انجام میدم:

    بها دادن، قربانی کردن

    یعنی وقتی چالشی میاد، چه رفتاری نشون میدی؟ مثلِ گذشته یا جدید؟

    امروز خیلی زیبا، سیلی خوردم از شما، از جهان.

    نیاز داشتم که شفاف رو به رو شم با خودم.

    دور از قربون صدقه های رایجِ خودم…

    کاملا این چند روز اخیر، متوجه شدم که به قندسوزی برگشتم، اما نمیخواستم باور کنم…

    میگفتم هوس کردی خوراکی، بخور اشکالی نداره…

    متوجه شدم به اسم توجه به خود و سرزنش نکردن خودم در شرایط موجود، داشتم با غذای نامناسب به خودم باج میدادم…

    دیدم چرا با اینکه خوراکی های غیر مجاز هوس میکنم و میخورمشون، به دهنم مزه نمیدن، لذت نمی‌برم ازشون …

    به این دلیل بوده که نیازِ حقیقیم نبوده، باج بوده…

    آدم باج بده یا بگیره خوشحالِ قلبی نیست، ظاهرش گول زننده است…

    امروز یه فایل عالی متناسب با شرایطم سر راهم قرار گرفت:

    پس کی به خواسته ام میرسم؟

    مکمل فایل نتایج پایدار شد برام…

    نمیگم دیگه میخوام چیکار بکنم یا نکنم…

    پروسه ام رو شروع کردم…

    سمانه، روند تکاملی…

    تغییر، هر لحظه کمی بهتر از قبل…

    عجله نکن…

    وگرنه میخوری به در بسته…

    الان فهمیدم…

    برای سمانه و هر کسی مثل سمانه بهش نیاز داره:

    صبر کن، سکوت کن، تسلیم خدا باش، اجازه بده خدا هر لحظه بهت بگه چیکار کنی که برات بهترین باشه. (هدایتِ خدا)

    حسم خوبه، امید دارم، انجامش دادم قبلا، بازم میتونم انجامش بدم، چون خیلی دلم به خدا و کمک هاش قرصه. خدایا شکرت که هستی تو زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای: