https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-17 05:54:082023-07-07 09:15:54چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2
939نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلی خیلی از شما ممنونم که این فایل رو ضبط کردین، چند بار تا الان گوش دادم وبازهم گوش میکنم و دارم روی باورهام باز هم کار میکنم تا بتونم جهانم رو گسترده تر کنم و فراوانی بیشتر و خارق العاده تری رو دریافت کنم،
نکته ای که میخواستم بگم اینکه واقعا” بدون اغراق میگم
منم مثل شما از فضای مجازی لذت نمیبرم و تبلغ کردن رو دوست ندارم و همیشه دوست داشتم مثل برند های که اصلا تبلیغ نکردن و معروف هستن عمل کنم، و من رو بخاطر کیفیت و صداقت و درستی خودم تایید کنن و قبول داشته باشن
یادمه در یکی از لایو هاتون که خیلی وقته پیش گذاشتین، گفتین یک فروشگاهی اینجا هست که قطعات تولید و تا بحال تبلیغ نکرده و پر فروش ترین فروشگاه داخل آمریکا هستش، من قبلا به این موضوع ایمان داشتم و دارم
وقتی فایل های سریال زندگی در بهشت رو میبینم، از این همه فراوانی (وای خدای من ️️️️) طوری للللذت میبرم که از درون میخوام فریااااااد بکشم، روح من روی زمین شما و اطراف مرغ ها میچرخه ️
چقدر تخم مرغ ها زیبا بودن، چقدر فراوانی، واقعا من تصویر رو جادویی میدیدم،
وبه تازه گی
وقتی فراوانی هر چقدر هم کم باشه، احساس میکنم از آسمون آمده یطور دیگه تصویر میبینم واقعا توصیفش واسم سخته
خیلی از فایل های شمارو دیدم و هنوزم دارم ادامه میدم
خیلی روی خودم کار میکنم روی ذهنم
صحبتهای شمارو تو ذهنم مرور میکنم
دقیقا همانطوری که گفتین با خودتون صحبت کنید و بگید اون ویژگی های قبل اون شرایط رو برای شما ایجاد کرده، وقتی شما تغییر میکنید آینده هم تغییر میکنه قرار نیست اون شرایط دوباره تکرار بشه….
هر وقت وارد سایت شما میشم لذت میبرم حس فوق العاده ای بهم دست میده وقتی
سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو میبینم
بادقت به تمام جزیئات فایل نگاه میکنم و گوش میدم
واقعا ممنونم بابت اینکه برای پیدا کردن باورهای محدود کننده فایل ضبط کردین
استاد چطور میشه من هر وقت خیلی گیرم و به بن بست خوردم شما جواب منو با فایلاتون می دید؟
احساس می کنم همیشه برای من معجزه میشه جوری فایل پیش میره انگار مخاطب شما منم دارید برای من می گید
نمی دونم چطور میشه با اینکه حتی یکبار شمارو ندیدم انقدر بهتون احساس نزدیک بودن دارم و انقدر حرفاتون قلبمو زیر و رو می کنه
من که شمارو نمی شناسم ولی چطور میشه یک ادمی مثل شما باشه که با هر بار شنیدن به حرفاش قلبت تکون می خوره پاک میشه خالص میشه به خودش میاد خدارو بهتر می شناسه این نمی تونه اتفاقی باشه !
ما از هر چیز دو زوج آفریدیم شاید شما متذکر شوید (( 49 ذاریات ))
وقتی فایل تموم شد کلی برای خودم دست زدم یعنی ی پکیچ کامل از تمام باورهای مخرب داشتم و چیزی جا نذاشته بودم که خدایی ناکرده کم نیارم .
استاد سپاسگزار شما هستم بابت این همه آگاهی ها واقعا خیلی پیدا کردن این ترمزها زمان و دقت میخواد من خودم وقتی فایل رو دوبار گوش کردم متعجب شدم که این همه ترمز ذهنی داشتم در صورتیکه تصور من این بود که شاید یک یا دومورد داشته باشم و مهمترین
=== باور مخرب من این بود که :
” من لایق یک ارتباط عاشقانه نیستم ”
دقیقا یکسال پیش با یک آقایی آشنا شدم که تمام آپشن های مورد نظر من از نظر ظاهر ، اخلاق ، طرز فکر، دیدگاه های یکسان ، سن ، شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی رو کامل داشت و حتی خیلی بالاتر از گزینه هایی که من مشخص کرده بودم و همه چی خوب داشت پیش میرفت تا اینکه کم کم نجواها شروع شد که تو در حد این آدم نیستی ، تو نمیتونی برابری کنی با این ، تو کم میاری و هزاران فکر و تکرار این جمله منفی که منو این همه خوشبختی محاله ، میدون رو داد به نمایش کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس و انقدر این رابطه در نظرم لقمه بزرگتر از دهنم اومد که ثمره اون قطع شدن این رابطه یکدفعه و بدون هیچ مقدمه بود
=== باور مخرب بعدی
” من بهتر است که تنها باشم ”
این باور رو من در میان صحبتهای شما تونستم مچش رو بگیرم چون این باور من نشات گرفته از ترس هست ، در حالیکه زیر چتر انتخاب خودشو قایم کرده بود ترسهایی که تا الان نمیتونستم ببینمشون و از مجموعه باورهایی مثل اینکه تو خوب نیستی ، سنت بالا رفته ، توانایی خاصی نداری ، آدم درست و حسابی نیست ، من همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم(مهمترین خط قرمز من افراد متاهل هستند) ، پایان ارتباطات با ناراحتی هست ، من باید پرفکت و بی نقص باشم ، بلد نیستم رابطه برقرار کنم ( در صورتیکه بسیار اجتماعی هستم و بسیار راحت با هر نوع قشری سریع ارتباط میگیرم ) و اینکه رابطه آزادی منو محدود میکنه ، تشکیل شده
و این کلکسیون باورهای خاردار باعث شده بود که من تنهایی را انتخاب کنم امـــــا تا قبل از شنیدن این مطالب به هیچ عنوان فکر نمیکردم که این انتخاب نیست بلکه گریز از حل مساله و بقول شما گذاشتن آشغالها زیر مبل هست
و این باورها از الگوهایی میاد که ما بارها دیدیدم دوستانی داشته ام که باید تصویری تماس میگرفتن یا لوکیشن بصورت لایو میدادن و اینکه میدیدم ارتباط زنان و مردان متاهل بسیار عادی شده همه اینها زمینه ای شد که این باورها تقویت شود
و نکته بعدی که گزینه تنهایی رو پیش رو من گذاشت این بود که پسرم (22 ساله هستن ) با من زندگی میکند و 100% مسئولیت اون ازهر نظر با من است و همیشه اولویت من آرامش و آسایش اون بوده و تصورم این بوده که با ورود شخص جدید باعث ناراحتی اون میشوم
سالها قبل زمانیکه مجرد بودم یک خواستگار بسیار ثروتمند داشتم که از نظر سطح خانوادگی و اجتماعی خیلی با ما فرق داشتند ولی همین باوری که ما ثروتمند نیستیم باعث شد من جواب منفی بدهم با اینکه خانواده آنها تماما با این ازدواج موافق بودند و اصلا این حجم از اختلاف برایشان مهم نبود
=== باور مخرب بعدی
و یکی دیگه از مشکلات من کمال گرایی بودن من هست که تصورم به این هست که فرد مقابل باید کامل کامل و بدون هیچ ایرادی باشد و باید همانطوری که من دوست دارم رفتار کند ، چون خودم رو هم به این شکل میبینم که بسیار کامل هستم که البته این مساله باید حل شود و باید بپذیرم که تمام ما انسانها نواقصی داریم و باید هم خودمون و هم دیگران را به همین شکلی که هستیم بپذیریم از طرفی هم میگم من که نباید بگم چه رفتاری باید داشته باشه یا من از چی خوشم میاد یا بدم میاد و خودش باید بدونه ( فکر میکنم همه جادوگرن و ذهن منو میتونن بخونن خخخخخخخ )
بعد از دیدن این فایل هدایت شدم به قسمت 17 زندگی در بهشت که شما بینهایت از رابطه با مریم بانو تعریف کردید و تحسین کردید که چقدر عاشق و رها هستید و اینکه بودن در این ارتباط انرژی مضاعف بشما میده و دیدن این رابطه برای من بسیار زیبا و دلپذیر بود
سلام استاد عزیزم و سپاس فراوان از شما و اون سه فرشته برای این سایت عالی و پویا.
همچنین ممنونم از خانوم سلطانی عزیز که بسیار عالی در جلسه قبلی خودشونو حلاجی کردند و بقیه دوستان که باعث شدند این فایل جامع و فوق العاده رو استاد تهیه کنند.
استاد جون شما چقدر خوب ترمز هارو پیدا کردید و چقدر خوبتر باورهای جایگزین براش گذاشتید.و بخاطر همیناس که زندگیتون در همه زمینه ها فوق العاده اس.
من در سن 19 سالگی گواهینامم رو گرفتم.چندسال قرار بود ماشین بخریم و جور نمیشد.
من پرستاری خوندم و در طول دوسال طرحم در بیمارستان،انواع مجروحین از تصادفات و اتفاقات بد و کشته شدن اعضایی از خونواده ها مثلا باقی موندن فقط یه بچه پنج ساله و کشته شدن تمام اعضای خونواده اش در تصادف رو دیدم.
(اینجا بگم که من دوسال طرح اجباریم که تموم شد،به این نتیجه رسیدم که من آدمی نیستم که بتونم حداقل20 سال انواع صحنه های بیماری و تصادفات و گریه کردن ها و مرگ مردم رو ببینم و بهم نریزم و برای استخدامی ها شرکت نکردم.با اینکه باهیچ مجموعه آموزش موفقیتی آشنا نبودم،مزایا و معایب این شغلو برا خودم نوشتم و قیدشو زدم.)
ترسی از رانندگی کردن همه وجودم رو گرفته بود.
در کنارش من غرور بیخودی داشتم که اگه رانندگی کنم نکنه بهم بخندن.ماشینو خاموش کنم سر چارراه و هی بوق بزنن و من بیشتر هول شم و بگن کی به این گواهینامه داده و ازین حرفا.
ما ماشین خریدیم و همه میگفتن بردار ماشینو خیلی خوبه و من پر شده بودم از ترمز ها.
با خودم میگفتم چطور اونهمه با ذوق رفتم برا گرفتن گواهینامه اقدام کردم و الان نمیتونم رانندگی کنم؟؟
میگفتم هرچی سن کمتر باشه ریسک پذیری بیشتره.و من اونموقع اون صحنه ها رو ندیده بودم و الان ذهنم پره از صحنه های وحشتناک.من به واسطه ی آموزشهای شما از خداوند کمک خواستم و واقعا بر یکی از بزرگترین ترسام که شاید برای خیلیا بدیهی باشه غلبه کردم.
قسمتی از صحبتهای شما که میگفتید اگ میگید تنهایی رو دوسدارید،واقعا همینطور باشه اشکالی نداره ولی سرپوشی نباشه واسه اینکه نمیتونید و الکی به خودتون دلگرمی میدید.
من برا رانندگی همین حرفا رو میزدم.
میگفتم من از پیاده روی لذت میبرم.اگ رانندگی کنم فرصت اینهمه پیاده روی ندارم.
من نیازی به رانندگی ندارم.
من اینجوری احترامم بیشتر حفظ میشه و همسرم منو با عزت میبره و میرسونه.
من اگ رانندگی کنم وظیفم میشه که خریدای بیرونو انجام بدم در صورتی که من دوس دارم دو نفری باهم بریم خرید.
اگ رانندگی کنم ممکنه اتفاقی واسم بیفته
ممکنه ماشین خسارت بهش وارد شه.
یه کلام نمیگفتم من از رانندگی کردن میترسم.
استاد من دوره دوازده قدم رو تهیه کردم.
و تصمیم گرفتم بر این ترس بزرگم غلبه کنم.
بعد از 10 سال یه دوره یادآوری رفتم تمرین.
بخودم گفتم تو هیچ جای شلوغی نمیری.نترس.فقط یه خیابون بزرگ نزدیک خونه رو برو تا تهش و برگرد خونه.میخواستم افسار ذهن چموشم رو به دست بگیرم.هم تکاملی باشه،هم قطعه قطعه.
بهمن پارسال بود که شروع کردم به رانندگی و مرحله مرحله بهتر شدم.تولدم دهم فروردینه و وقتی پیشرفت خودم رو دیدم هدف گذاشتم که من باید برای روز تولدم از قنادی ای که در شلوغترین خیابون شهرمونه،واسه خودم یه کیک تولد بخرم.
استاد عزیزم من تونستم انجامش بدم.
و چه احساس نابیه،احساسیکه بعد از غلبه بر ترسامون داریم.
الان هم کلاس شنا شرکت کردم و دارم بر ترس از قسمت عمیق استخر غلبه میکنم.
یاد اون صحبت شما در یکی از فایلای دانلودی افتادم که گفتید خدا و جهان مثل یه آبمیوه گیریه.سیب بهش بدی محاله بهت آب هویج بده.اگه زهر بدی بهت آب زهر میده.اگه تصصصصصمییییم بگیری بهش هویج بدی اون کاری نداره تو قبلا چه مدتی زهر میدادی،و بهت آب هویج میده
این ب
یعنی توبه بنظرم.چقدر زیبا توبه رو توضیح دادید.
حدا کاری نداره تو قبلا چند سال باور غلط و افکار اشتباه و کارای نادرست تحویلش دادی،از لحظه ای که تصمیم بگیری عوض بشی،اونم جوابش به تو عوض میشه.
بسیار بسیار ممنونم از شما استاد عزیزم که همیشه با مثالهای عالی و توضیحات جامع،حق مطلب رو ادا میکنید.
سلام به دوست عزیزم چقدرررر عالی نوشتید 5 ستاره کمه. خیلی لذت بردم و تحسینتون کردم که انقدررر عالی ترمزهاتون و ریشه و علت شکل گیری ترمزتون رو پیدا کردین و با ایمان رفتین توی دل تغییر دادن این ترمز. منم مشابه این ترمزها رو درمورد رانندگی دارم و الان متوجه شدم که بخاطر اتفاقی که توی تصادف رانندگی برای پدر افتاد، بعد از اون پدرم هرگز ماشین نداشت و رانندگی نکرد. من اونموقع بچه بودم یه جورایی ناخودآگاه این ترمززز بهم القا شد که رانندگی خیلی خطرناکه و اگه من رانندگی کنم ممکنه اتفاق بدی برام بیفته.
حالا باور درست و کاملا منطقی چیه؟ الان چند مورد رو خدا کمکم کرد به یادم آوردم.
باور درست و الهی اینه که میلیونها و میلیاردهااا آدم تو دنیا وجود دارن که ماشین دارن و دارن هررر روزز رانندگی میکنن و هیچ اتفاقی هم براشون نمیفته و صحیح و سالمن و از رانندگی شون خیلیم لذتتت میبرن. هر روز که همه آدمای دنیا تصادف نمیکنن. پس ترس از چیزی که اتفاق نیفتاده خیلی بی منطقه.
خداوند همیشه حواسش به من هست و من رانندگی نمیکنم من پشت فرمون میشینم ولی با هدایت لحظه به لحظه خداوند رانندگی میکنم.
و اینکه میلیونها و شاید میلیاردها آدم هستن که رانندگی میکنن و هیچ سواد خاص یا مهارت خاص یا توانایی و استعدا خاصی ندارن. سنشون هم خیلی بالاست و با این سن و سال و بدون سواد خاصی دارن حتی ماشین بزرگ مثل کامیون و اتوبوس میرونن. پس اگه اونا با اون شرایط تونستن منم قطعا میتونم.
استاد راستش چند ساعت پیش ی ایده ب ذهنم اومد ک بیام از نتیجه ی درقالب رابطه ی عاطفی قشنگم بگم براتون ک هم تمرین تمرکز بر نکات مثبتی برای خودم بشه و هم اینکه دیروز ی فایل ازتون شنیدم ک گفتین هرجا استاد عباسمنش رو دیدین فقط از نتیجه بگین
نتیجه هاتون رو برام تعریف کنین نمیدونم چرا اما ی حسی بهم میگه اینجا بنویسم
استاد تا شهریور ماه 1400 من دختری بودم ک اصلا ترس داشتم ک حتی بخوام بایک پسر چشم تو چشم شم یا حرف بزنم یاحتی روم نمیشد برم تو یک کافه همراه دوستام و ی نوشیدنی سفارش بدم در اون حد اعتماد ب نفس پایینی داشتم و همیشه میگفتم من تنهایی رو انتخاب کردم چون وقت ندارم ب رابطه عاطفی برسم و فقط میخوام درس بخونم اما در واقعیت ته دلم میدونستم ک چون فکر میکنم انسان دوست داشتنی ای نیستم چون فکر میکنم کسی منو واقعی از ته دل نمیتونه دوست داشته باشه یا مثلا مطمئن بودم از یه جایی ب بعد رابطه های من به 3ماه نمیرسیدن و کات میشدن استاد من هممممه ی این باور هارو داشتمو شروع کردم بااولین دوره ک هنوز هم دارم روش کار میکنم ،تمرین کردن عزت نفس و ی رابطه ی خوب سهمم شد با ی ادمی ک مهربون بودیم کلی باهم لذت میبردیم و منم دیگه دوره عزت نفسو گذاشتم کنار گفتم خب دیگه نتیجه داد و تموم
امتحانای مدرسمو شرکت نمیکردم از خودم میگذشتم ک وقتمو بااون فرد بگذرونم توی گوشیش همیشه یجورایی ته دلم میخواستم یچیزی ببینم و خودم حق ب جانب بشم و اون ازم عذرخواهی کنه و شرمنده ی من باشه چون کمبود داشتم و اتفاقا هم یسری چیزا میدیدم توی گوشیش و همون اتفاق میفتاد تااینک کم کم اون فرد از من جدا شد و من رو رها کرد و رفت کلی خواهش و التماس اما برنگشت
الان خوشحالم ک اون اتفاقات افتاد چون من تکاملمو طی کردم اما خب دارم بطور کلی سیر تحول و تغییرمو مینویسم
من شروع کردم بازهم عزت نفسمو تقویت کردم بازهم احساس خوب ب خودم دادم و این بار متعهد ترشدم و اون ادمو بیخیال شده بودم رهاش کردم و باخودم گفتم من فعلا باید رو عزت نفسم کار کنم بطرززززز معجزه اسایی یکسال بعدهمون ادم برگشت الان توی زندگیمه باورررررتون نمیشه استاد چقدررررر ب ما داره خوش میگذره چقد. حالمون خوبه و بخاطر شغلش اون ی شهر دیگه ب فاصله 200کیلومتر از من زندگیمیکنه اما هرهفته اخر هفته میاد پیش من تایمای استراحتشو با من میگذرونه عاشقققق منه
کارایی میکنه ک من توی رویاهام ارزو داشتم یکی اون کارارو بکنه واسم
و این فرد بدون اینک بهش بگم انجام میده
مثل شما ک میگفتید خانوم شایسته ویژگی هایی داره ک دقیقاااا منم همونارو میخواستم بدون اینک بهش بگم خودش این شکلی هس و احتیاجی نیس من اون رو تغییر بدم درواقع میخوام بگم اصلاااا احتیاجی نیست ما تلاش کنیم ک یکیو وارد زندگیمون کنیم یا یک فردیو عاشق خودمون بکنیم یا تغییرش بدیم این کار جهانه
جهان لااااااجرم این کارو انجام میده
کی فکرشو میکرد کسی ک یکسال پیش بی هیچ دلیل خاصی منو رهاکرد و هییییییییچ خبری ازش نبود حالا خودش با پای خودش برگشته
بحثای کوچیک داریم اما اجازه نمیدیم هیچکدوممون تو حال بدی باشع
از خطاهای هم میگذریم و استادددد این ادم بطرز شگگگگگفت انگیزی مثبت اندیشع
خداااای کنترل ذهنه
همیشه با ذوق حرف میزنه همیشه میخنده حالش خوبه وبا رفتاراش. به منم داره یاد میده ک چطوری با چیزای کوچیک ذوق کنم
حتی اگر ما از هم جدا هم بشیم کلی چیزای خوب یاد گرفتم باهاش بزرگ شدم و الحمدلله بابت این عشق خداروشکر بابت نعمتی بنام سید حسین عباسمنش و مریم گل شایسته ی خوبی ها و نعمت ها
شماییی ک یادم دادید چطوری بسازم هرچی ک میخوام
دوستتون دارم خدا به شما نعمت و سلامتی بی نهایت بده
این دو جلسه برای من اینقدر آگاهی داشت انگار یک دوره کامل رو گذروندم. اولی که ویدیو شروع شد فکرکردم در مورد کسب و کار صحبت میکنید و بعدش که در مورد رابطه شد، گفتم بهتر. چون من تو رابطه خیلی خوبم و 4 ساله ازدواج عاشقانه کردم. بعد از دوبار گوش دادن دفترمو آوردم و یک طرف دفتر، ترمزهای رابطه رو نوشتم و طرف مقابلش همونارو ربط دادم به کسب و کارم. گفتم تجربیاتمو بنویسم هم برای خودم دوره بشه و شاید هم به دوستان کمک کنه.
من چند سال پیش برای مهاجرت به آلمان اقدام کردم و تمام ذهنمو یک سال آخر گذاشتم روی کار و رزومه و زبان. تقریبا ذهنم خالی شد از رابطه. رابطه رو میخواستما اما دیگه اولویت اول من نبود! گفتم مهاجرت میکنم میرم سرکار بعد رابطه پیدا میشه. ذهنم خالی شد از این هدف ازدواج! از چسبیدن بهش.
تا رسیدم آلمان، تکرار میکنم تا رسیدم آلمان روز بعدش یک پسر آلمانی به من مسیج داد که تو کلی عکس از ایران داری تو پیجت و کمی هم آلمانی نوشتی، من دوست دارم بیام ایران تورلیدر من میشی؟ منم گفتم آره.
باور نمیکنید که اون مسیج تو یک هفته شد یک رابطه! ایشون 7 ساعت راه اومد، رفت هتل برای اینکه یک روز منو ببینه فقط… رفت هتل! من بهش من پیش دخترخاله م هستم و نمیتونم متاسفانه دعوتت کنم خونه. گفت اوکی، یک هتل نزدیک تو میگیرم که راحت باشی. اینو من چندساله دارم با خودم تکرار میکنم… من یه دختری هستم قد 160، وزن 50، ظاهر خوب. هیچ چیز خارق العاده ای تو صورتم ندارم… در صورتیکه هزاران دحتر اروپایی زیبا مثل عروسک اینجا پره و این آقا هم بسیار زیباست. وضغ مالی معمولی خوب و همیشه مستقل، همیشه عاشق سفر و هیجان و ماجراجویی، برای خواسته هام تلاش کردم.. این منم. نه دکتر نه مهندس نه پولدار.
بار اول که همو دیدیم حتی زبان من اینقدر خوب نبود که بتونم خوب ارتباط برقرار کنم. چی مهمتر از زبان تو یک رابطه؟! نداشتم این معیارو… دخترخاله م شب ازم پرسید چطور بود؟ و من انگار سالهاست این پسرو میشناختم. تو سکوت همو نگاه کردیم و من باورم نمیشد اطمینان قلبی و آرامش رو.
ایشون برگشت شهرش و به من زنگ زد و گفت تمام راه من فکرکردم و تمام لحظات مطمین بودم که میخوام بقیه زندگیمو با تو باشم. اینقدررررررررررررر این تصمیم برای ما بدیهی بود. میگفتم معلومه برای منم. ما تو رابطه موندیم و بعد چندماه ازدواج کردیم. و هنوز هر سالگرد ازدواج باهم تکرار میکنیم ما بدیهی ترین و بهترین تصمیم عمرمون رو گرفتیم.
خدا اونو آورد… من هیچ کاری نکردم. چطوری منو پیدا کرد و بهم مسیج داد؟ چطور پاشد اینهمه راه اومد یه ظهر دیگه تازه اونم هتل که یک روز منو ببینه! و خدایی که دلهارو نرم میکنه و بهت میبخشه چیزی و که باید ببخشه. همه از من میپرسن آلمانیا سردن و من میگم عشق و گرمایی و دارم تجربه میکنم که همیشه آرزوم بود و اینقدر سیرابم که… چشمم هیچ جنس مذکری نمیبینه.
من رابطه میخواستم اما از بعضی تجربیات تو ایران خسته و شایدم دلم کمی سرد شده بود… اما خدا دلهارو نرم و یخ هارو آب میکنه.
سر کسب و کارم همش با خودم تکرار میکنم… زور نزن. بذار خدا ببره جلو. لدت ببر و رها کن. تسلیم باش. زور نزن زور نزن. با آرامش لذت ببر از تمرین کردن و پیشرفتت. فکرنکن باید حرفه ای باشی یا کار خاص کنی. تو همون دختر معمولی و ارزشمند بودی که خدا برات عشق فراهم کرد. پس با کارها و طرح های ساده و زیبا و ارزشمندت هم میتونی موفق بشی.
میدونی من همیشه تو برقراری رابطه با پسرها خوب بودم. باوجودیکه خانواده م به شدت مذهبی و سختگیر بودن ولی من این ویژگی و داشتم. راحت رابطه شکل میگرفت برام و الانم همینه. سرکار من راحت با بقیه دوست میشم. از همکارهای پسرم که پارتنر دارن دوست خانوادگی میارم! رابطه با جنس مخالف برام راحته. خیلی پسرها هم هستن که باهاشون چندتا کلمه هم جلو نمیره ها، ولی میگم اوکی خیلی فاز فرق داره درگیرش نمیشم. وقتی پسری و میبینم چشم تو چشم و سلام و لبخند، یک مکالمه کوتاه. (البته اینو اینجا یادگرفتم و بهتر شدم) واسه اینکه ما انسانیم و احتماعی هستیم دیگه درگیر اینکه من دخترم اون پسره نیستم.
خیلی از ما رابطه میخوایم فقط برای اثبات به بقیه، برای اینکه فکرمیکنیم رابطه به مااعتبار میده. وقتی تو جمع متاهلها میزیم معذب میشیم، انگار چیزی کم داریم. کامل نیستیم!
من عاشق تنهاییم بودم و هستم. زندگی به سبک خودم داشتم، کل ایران و رفتم گشتم، زندگی مجزدی عالی داشتم. اگرهم تو جمع متاهل ها نمیرفتم دلیلش حس کمبود نبود، فازش بامن فرق میکرد مثلا.
الان هم همسرم با دوستاش بره بیزون یا سفر، من استقبال میکنم. سریع واسه خودم پلن میریزم، کتاب میخونم واسه خودم پیتزا سفارش میدم، موزیک بلند، میرم دوچرخه سواری طولانی، شاید تو راه به دوستم سر بزنم یه چای بخوریم و بعد میام خونه مدیتیشن میکنم و این پلن و باعشق ادامه میدم.
زندگی در جریانه با عشق… خوش گذروندن واقعی بدون اون هدف.
و من یاد خودم و همسرم انداختی البته من به صورت سنتی ازدواج کردم اما چیزهایی که از خدا در رابطه با ازدواج میخواستم اتفاق افتاد حتی ما شماره شناسنامه امون شبیه به همه اونم چهار رقمی
امیدوارم تو کسب و کارت روز به روز پیشرفت کنی که تو لایقش هستی عزیزم
و جملاتت در مورد کسب و کار به من هم آرامش داد و برای خودم استفاده میکنم
این جمله زور نزن و لذت ببر و کارها رو به خدا بسپار
رو امروز برای بار دومه که از دو کامنت مختلف دارم میشنوم
برای من بزرگترین ترمزم تکیه به خودم بوده و هست در حالیکه ناتوان ترینه انسان. هر تایمی که من خالصانه تسلیم شدم و گفتم خدایا ازم کاری برنمیاد باورنمیکنی تو یک ساعت چندین مشتری برای من اومد.
تسلیم شدن نه برای دریافت نعمت بلکه تسلیم شدن برای داشتن حال خوب. ما به این حال حوب و انرژی الهی که درون ما میپیچه و مارو رشد میده فقیریم . البته که هر کسی عاشق و متصل به این نیرو شد تمامی نعمت ها اورو دربر میگیره چون خدا سخاوتمندترینه، همونطور که من و تو توی ازدواجمون حسش کردیم تجربه ش کردیم.
تسلیم شدن یعنی حس آرامش و لذت از زندگی. یعنی عجله نکردن و هی منتظر نموندن.
اینا ترمزهای منه که نوشتم! و براشون راهکاری دارم… برای اینکه به خودم بقبولونم که همه چیز حال حوبه و به ساعات کاری و میزان فعالیت هام قدرت ندم و بدونم روزی من از همه چیز جداست.
من عاشق طبیعت و سفرم. دریم بورد من یک ون بزرگ سفر هست که پشت اون تابلوهای هنری من هست و حتی ون رو نقاشی کردم. میخوام تایم طولانی حداقل یکساله تو سفر باشیم راحت و بی دغدغه. به خودم گفتم مگه دوست نداری بری شهر به شهر بگردی؟ پس پاشو باهمین امکانات الان اقدام کن. من هفته ای یک روز خودمو به زور از پشت میزم جدا میکنم و میرم شهرهای اطراف رو با دوچرخه یا با قطار میگردم. یک کوله پشتی هم برمیدارم و دو تا تابلو هم میذارم تووش. اوایل میرفتم بساط میکردم میشستم در شلوغ ترین جای شهر و 30-60 دقیقه طراحی میکردم. الان اگر هدایتم کنه میرم اون تابلوهامو گالری ها نشون میدم. 2 ماهه شروع کردم و براش هیچ پلنی نمیریزم. یعنی میگم اوکی امروز فلان شهر، اما اینکه کجا برم و چیکار کنم نمیدونم.
با خودم تمرین میکنم برم آروم یه کافی شاپ بشینم و بدون فکرکردن به کار فقط لذت ببرم. این روز فقط برای من و خداست. فقط فایل گوش میدم پیاده روی میکنم گاهی لب آب میشینم مراقبه و شکرگزاری میکنم و عصر برمیگردم خونه. همش به خودم میگم آروم باش و عجله کار و نکن. فردا برو راحت کار کن. امرزو روز لذته…
باور نمیکنی این تمرین به ظاهر ساده و لذت بخش چقدر برای من دشوار بود… فکرمیکردم از کارهام عقب میفتم پس ایده م چی … اینقدر تمرین کردم تا یادبگیرم ایده از روزی جداست. زندگی یعنی لذت… رهایی.
و همین یک روزهای تو هفته چنان انرژی به من میده… و بعدش اومدم از هر بار بیرون رفتنم در حد 1-2 پاراگراف یک متن با عکس های خوبی که خودم حسی تو لحظه میگیرم، تو سایتم آپلود میکنم و حسمو ازش مینویسم. فارغ از کار فارغ از ایده! فقط حس فقط لذت.
و من همین کارو تو ایران کردم. من عاشق سفر بودم و اوایل برام امکان سفر خارجی نبود. تو ماه با دوستم با هم هرجور شده یه سفر میرفتیم حتی جاهای نزدیک و بعد چندسال من 2/3 ایران و دیده بودم. جاهای بکر و لذت محض.
دستم جاری شد و اینهارو نوشتم… شاید برای یادآوری. چون هنوزم گیر دارم. دارم تمرین میکنم متصل بمونم به خدایی که داناترین تواناترین خلاق ترینه. دارم تمرین میکنم رها کنم. دستاوردهامو ببینم. منی که سه ساله مهاجرت کردم و عالی زبان حرف میزنم و عالی ارتباط برقرار میکنم، حتی با وجود تپق هام که دیگه ازشون ناراحت نمیشم و میخندم. منی که 12 سال کارمند بودم اومدم تو اروپا یهویی کار فریلنسری شروع کردم اونم از سرگرمی که سه ساله شروعش کردم. برای منی که در همه جنبه ها جدید و نو بودم… دارم تمرین میکنم موفقیتمو ببینم و گره نزنمش فقط به خونه و ماشین و پول. لذت ببرم از مشتری هایی که میان و بلاخره من اینو شنیدم که عهه چقدر ارزونه کارهات چقدر عالی… و سفارش میدن. مشتری که خودش اومد.
وقتی میرم خودمو پرزنت میکنم هزارباررررررررررر تکرار میکنم قرار نیست قطعا ازین پرزنت مشتری بیاد. سهم تو همین ارایه کردن و لذته و بقیه ش سهم خداست. تو حال کن. شل… رها… خودتو تحربه کن. اومدی یک کشور جدید و اینهمه راحت میری با خنده با مردم حرف میزنی. یک سبک کاملا جدید هنری آوردی و مثل بچه ت عاشقشی و میری نشونش میدی و میگی بیایید باهم لذت ببریم. در عشق من شریک شین. چون نیروی الهی رو پشت اون طرح هات میبینی. من طرح هامو مثل قاصدک گرفتم کف دستم و اونو فوت میکنم به سمت دنیای بیرون تا انرژی خودشو پیدا کنه.
دارم تمرین میکنم مقایسه نکنم و دوست صمیمی خودم باشم. دیگه کاری و که میخوام شروع کنم از کمال طلبی نمیام بگم اوکی پس اول اون کار بزرکه و بهترین و شروع کن، مثل یک دوست میگم بیا از ساده ترینه شروع کنیم. از راحت ترینه. بعدا هی پله پله ارتقاش میدیم. دارم سعی میکنم از عجله رها شم.
امیدوارم عشق و لذت رهایی تمام لحظه هامونو فرا بگیره و پرواز کنیم…
آلا جان چقدر ممنونتم که برام نوشتی و تو این مدت به حرفهات فکر میکردم
و اینکه برام عجیب بود و جالب اما نه دنیا دنیای آدمهای است که در یک مدارند
الا جانم کاری که من الان انجام میدهم کار نقاشی روی بشقاب سفالی است و چقدر انجام این کار هم هدایتی بود یعنی من از خدا تو سال 98 درخواست کرده بودم واین جمله رو نوشته بودم
خدایا راه درست را به من نشان بده . دوست دارم چیزی بیاموزم و خلاقیتی داشته باشم
و من چند ماه بعد با این کار آشنا شدم در صورتیکه که به هنر و نقاشی علاقه ای نداشتم و یه ترسی از این رشته هنوزم دارم که تو باید خیلی کار کنی و استعدادت تو این رشته نیست
حالا که دارم مینویسم یادم امد بچه که بودم دو تا گروه تحسین میکردم یکی کسیکه خط زیبایی داشت و کسیکه نقاشی قشنگ میکشید.و تو هر دو تا مورد همیشه دوست داشتم من هم می توانستم
الا جانم از وقتی که گفتی لذت بردن چیزهای ساده رو داری تمرین میکنی منم به خودم یادآوری میکنم مونا تو هم شروع کن
الا الا جانم بی نهایت دوستت دارم و مطلبت چندین چند بار خواندم و فکر کردم و یه قسمتهایش رو تو دفترم نوشتم که یاد بگیرم
عزیزم امیدوارم به هر چی آرزوی خوبه برسی و خودت و خدای عزیز و وهاب هر چی بهتر و زیباتر بشناسی
سلام دوست عزیزم با اسم زیبات. امروز کامنتت رو خوندم چقدر زیبا بود یکی دیگه از بهترین تصمیم های زندگیت این بود که اینجا داستان ازدواجت رو نوشتی واقعا لذت بردم اون کلمه ی بدیهی ترین تصمیم زندگی برام بسیار ترکیب زیبایی بود نمیدونم چه طور توصیف کنم احساسم رو از این ترکیبی که ساختی انگاری همه چیز قبلا در وجود تو شکل گرفته و بعد تو باهاش مواجه شدی و حالا شده واست بدیهی چون از قبل میشناختیش….
واقعا برام زیبا بود کامنتت، داستانت و بیشتر از همه سکوتت در اولین برخورد چقدر برای من زیبا بود و پر مفهوم عزیزم برات بهترین ها رو آرزو دارم
هزاران هزارن سلام به استاد جان و خانم شایسته ی مهربان و تمام دوستان صمیمی در این خانواده ی بینظیر
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
یعنی این فایل و اگه هزار بار گوش بدی واسه بار هزار و یکمین بار هنوز چیزهایی میشنوی که انگار هیچ وقت نشنیدی .
استاد عزیزم خدارو هزاران بار سپاسگزارم به خاطر وجود شما دوفرشته ی زمینی که این همه اگاهی رو رایگان در اختیارما قرار میدید .هرچقدر از شما تشکر کنم بازم کم گفتم.واقعا ما خیلی خیلی باید رو خودمون کار کنیم ما هیچ وقت کامل نیستیم و نخواهیم شد وگرنه اگه کامل شویم تلاش نمیکنیم چقد این جمله رو من تاثیر گذاشت این فایل چنان تحولی در من ایجاد کرد که واقعا من شوکه شدم به خاطر این همه ترمز های ذهنی که از بچگی با من همراه بوده و من الان دارم اگاهانه به توکل الله مهربان به آن ها بهبود میبخشم .
از ته دل واستون آرزوی بهترین هارو دارم واقعا خداوند رو سپاس گزارم به خاطر وجود شما استاد عزیزم که سزاوار بهترینها هستید الهی شکرت بابت این همه آگاهی
انشالله خداوند حفظتون کنه استاد عزیزم واقعا من خیلی خوشحالم تو دوره ای از این دنیا قرار دارم که با همچین فرشته های نابی آشنا شدم خدایا شکرت خدایا شکرت هزاران هزار مرتبه
این دو فایل اینقدر با ارزش و قابل تامل و عالیه که حد نداره استاد واقعا ممنون و سپاسگزارم از این وقت و انرژیی که میزارین برای فایلهای دانلودیِ بسیار بسیار ارزشمند.
یه ترمزی که من دارم برقرار نکردن تعادل بین کار ذهنی و عملگرایی
یعنی ایمان و عملی که در کنار هم باید باشن اما من تعادلم رو اغلب از دست میدم و از یه ور بوم میفتم نه اینکه آدم تنبلی باشم و عمل و تلاش و حرکت برام سخت باشه نه به این خاطر نیست چون پرتلاش هستم و این رو دوست هم دارم.
ریشه ی این قضیه که توی خیلی از مسائل من خودش رو نشون میده تک بعدی بودن و سخت بودن پیدا کردن تمرکزم هستش و البته کمال طلبی و سخت گیری و یه جور صفر و یک فکر کردن، همه یا هیچ.
این مشکل در نداشتن رابطه عاطفی هم خودش رو برام نشون میده به این شکل که نمیتونم بین تمام فعالیتهام یه جور تعادل ایجاد کنه و یکی از ترمزهامه.
یه دلیلش که در همه خواسته هام هم هست برمیگرده به همین ترمز که فکر میکنم هر کاری زحمت و سختی فراوان داره و نیاز به کلی کار و فکر عمیق و بررسی داره و باید براش زحمت زیادی بکشم
این باعث طولانی تر شدن مسیر میشه برام و استرس و ترس.
این باعث شده کارها برام سخت پیش بره و آسون بودن در نگاه اول برام غیرقابل باور باشه.
راه حل من برای این ترمز :
حواسم باشه که تعادل رو برقرار کنم به این شکل که اولا یه برنامه بچینم و بهش پایبند بمونم و اینطوری به خودم بگم که من هر چه بیشتر بمونم روی این قضیه که تمومی نداره چرا چون هر چیزی رو ادامه بدی بازم از همون بیشتر میشه و تهی براش وجود نداره که. پس رضایت بدم به تا یه جایی پیش رفتن و به جاش بیام و توی همون تایم دقیق تر و با کیفیت تر انجامش بدم و ذهنم رو جوری تربیت کنم که باور کنم من هم میتونم وقتی که بخوام باکیفیت انجام بدم ایده هاش میاد و انجامش میدم. و متعهد باشم در همون تایم خودش تمام خودم رو عالی براش بزارم و تمام.
یه ترمز دیگه که دارم و خیلی ناخودآگاهه و فهمیدم اینه که فکر میکنم با انتظار همه چی حله این باور از باورهای مذهبیه که در من ریشه داره به خاطر گذشته ام
این که من روی خودم کار میکنم چه از نظر ذهنی و چه فیزیکی و بعد دیگه بقیش خودش میشه این باور خیلی به باور هدایت نزدیکه ولی مرز باریکی بینشون هست این هست که این باور محدود باعث میشه تا یه جایی کار رو پیش ببری و دیگه رها کنی کامل و تا آخرش با یه جور منتظر بودن از بیرون از خدا باشی و یا به این شکل این باور انتظار هستش که به خودت بگی بزار یه تضاد بزرگ ببینی بعد درست حسابی انجامش بدم یا واقعا بخورمش یا اونقدر رنج بکشم تا بالاخره مجبور بشم درسا بزنم تو خال. چرا اینجوری فکر میکنم چون قبلا این شکلی بوده برام. این باعث میشه هر تغییری رو در برداشت اول نتونم به راحتی باور کنم که واقعیه و عمیقه که در نهایت بتونه منو به خواستم برسونه.
جواب من:
خب اولا این بر اساس من قبلی و باورهای گذشته ام بوده و من میتونم این روند رو تغییر بدم همونطوری که از وقتی که با استاد آشنا شدم در خیلی از مسائل و مخصوصا در ورود و ادامه ی مسیر عشق و علاقه ام رویای زندگیم این کار رو کردم و دارم انجام میدم که منتظر نبودم بهم داده بشه خودم رفتم سراغش و از کم شروع کردم از هر چی که تونستم و روی خودم کار کردم. ولی خب در دل این کار هم با همین باورها به شکلی در واقع برای رفتن از خوب به عالی این باور رو شناسایی کردم.
پس همینطوری که تونستم شروع کنم و تا به اینجا بیام در ادامه هم برای عالی بودن هم نیاز به رنج و تضاد عجیب و غریبی ندارم و از همینجایی که هستم شروع میکنم م منتظر هیچ چیزی هم نمیمونم و زیباییش و رشدش به همین حل مسائل درونش هست.
در بقیه مسائل هم همینه .
دوما هم اینکه استاد تو فایلی که در مورد اینه که چه زمانی تغییر میکنیم این که آدما چند دسته اند من نمیخوام جز اون دسته ای باشم که برای تغییر نیاز به تلنگر شدید جهان دارن و من از هر موقعی و حتی قبل از هر تلنگری میتونم تغییر کنم و به هر چی میخوام برسم و نیازی به چیز بیرونی برای تغییر عمیق و ادامه دار ندارم.
سوما هر تغییری هر چند بزرگ ذره ذره به وجود میاد و تکامل داره مهم اینه که در مسیر درست حرکت کنم و لذت ببرم ازش. ولی قرار هم نیست تموم نکنم و به نتیجه مدنظرم رو نگیرم.
قرار هم نیست بی مسئله باشم تا ادامه بدم و یا حتی کاریی رو بی نقص و بی مسئله و کامل کامل تموم کنم همونطوری که برای شروع نیاز به بی عیب و نقص بودن نیست و همینطور برای ادامه دادن که دیدم نیاز به بی مسئله بودن نبود برای اتمام و سرانجام یه کار هم قرار نیست بی نقص و کامل باشی. چون مشکل بزرگ من تموم کردن و نتیجه بزرگ خلق کردنه البته من در شروع و ادامه هم مشکل داشتم که از وقتی روی خودم کار میکنم به لطف آموزشهای ناب استاد درست شدم اما خلق بزرگتر یا نتیجه خاص و در واقع اتمام رو تجربه نکردم با کار روی خودم و الان فهمیدم که ترمز من از همین کمال طلبیه منه که پاشنه آشیله که آره همینه که فکر میکنم باید کامل کامل باشم که اون نتیجه ای رو که میخوام و مطلوب منه بگیرم در صورتی که این همه آدمی که میشناسم دور و بر خودم که به خواسته های بزرگ تری رسیدن و باز هم ایرادهایی دارن ولی به اون خواسته رسیدن و این ربطی نداره که مانع خلقشون بشه
تموم کردن به معنی کامل بودن نیست همونطوری که شروع کردن کامل بودن نبود.شروع کردن در اون زمان مطلوب و مدنظر من بود و شد پس تموم کردن هم همینه.
عالی بودن هم به معنی کامل و بی عیب و نقص بودن نیست کسی که عالیه فقط یه کار کرده و اون هم اینه فقط فکر نکرده کامل و بی اشتباه و بی ایراده و این باعث میشه اون بار اضافی ِ الکی از روش برداشته بشه و فرکانسش خالص تر بشه همین.
پس یه نتیجه ای که میگیرم اینه من به خاطر این فکر میکردم تغییر عمیق نمیکنم چون تغییر عمیق مساوی کامل بودن یعنی ذهن من دنبال کامل بودنه و تغییر عمیق و بزرگ این معنی رو براش میده و از اونجایی هم که چنین چیزی نه تنها برای من که برای هیچ کسی شدنی نیست چون کمالی وجود نداره حتی با اتمام یه کار، در نتیجه نتیجه مدنظرم رو برام غیر قابل باور میکرد. ولی الان قشنگ برام جا افتاد که با وجود نقص هایی که خواه ناخواه هست میشه به اتمام رسوند و هم میشه عالی بود چون قرار بر این نبوده و نیست که کامل و عاری از خطا بود و این منافاتی با اتمام و عالی و پرفکت بودن نداره که هیچ که دقیقا کار جهانه چون اگه اینطور نباشه رشدیی هم نمیمونه. به خاطر همین بود که حتی با وجود تلاشهایی که میکردم و شب و روزم رو به هم میدوختم و از نظر ذهنی هم گاز میدادم به خواسته ی مورد نظرم نمیرسیدم.
از خدا میخوام اگه در مدار این دوره هستم به راحتی و زیبایی من رو به خرید این دوره بینظیر هدایتم کنه.
خدایا به خاطر حضور استاد در زندگیم و این مسیر الهی هزاران بار شکر.
تجربتون جالب توجه بود چون من هم اینطوری بوده و هستم
اززمانی که وارد مسیری شدم که هدایت گونه پیش برم خدا منو میبرد سر یه موضوعی بعد یکم روش کار می کردم باهدایت بعد میگفت که خب کافیه بیابریم سر یه موضوع دیگه ….و من بخاطر کمال گرابودنم دوست داشتم و الانشم دوست دارم که وقتی رو یه چیزی تمرکز میکنم دیگه تهش رو در بیارم و حسابی روش بمونم اما سیستم هدایت اینطور نبوده برام و تو هر جنبه از زندگیم پیشرفت ایجاد میکنه و به نوعی تعادل رو ایجاد میکنه مثلا عزت نفس یکم ثروت یکم سلامتی یکم روابط یکم معنویت یکم اجتماعی بودن یکم و این برای منه کمال گرا سخته انگار از هر کدوم یکم بچشی ولی سیر نشی اماازنظر خدا و سیستم او درسته و تکاملی میبرتم جلو و پله پله همه جنبه ها رو درست میکنه …که شکرگزار این سیستم هستم
و فکرش رو که میکنم که مثلا ادم بخواد فقط رو یک چیز تمرکز کنه واقعااز سایر چیزهاباز میمونه
چقدر کامنت قشنگ بود و جواب من بود در این روزها،که ذهن هی میاد میگه خوب تو کارت رو درست انجام دادی و از اینجا به بعدش دست خداست و تو بشین یه کنار و نگاه کن و از این طریق و بیشتر هم از طریق کمال گرایی خودش رو نشون میده.
ترمز 7 من برای تجربه یک رابطه عاشقانه خیلی جوانم یا سنی ازم گذشته
رابطه عاشقانه می تونه در هر سنی شکل بگیره خودم به عینه نمونه هایی دیدم در فامیل و دوستان ک بسیار جوان بودن و تا الان هم دارن در کنار هم به خوشی زندگی میکنن. (همیشه تو ذهنم بهشون میگفتم وا چقد زود اخه تو چه تجربه ای کسب کردی چی دیدی یعنی باز این باورو داشتم ک طرفی ک میاد تورو محدود میکنه. من همیشه این باور ک من خیلی بچم تو ذهنمه نمیدونم دیگه این فکر تا چند سالگی ام قراره ادامه پیدا کنه :))))) خودم می بینم از لحاظ شخصیت سال ب سال دارم بزرگتر میشم ولی این یک باگ هست ک باعث شده تا سن 23 سالگی تجربه خاصی نداشته باشم و وقتی ب دوستام میگفتم همه میگفتن وا مگه میشه ولی تو ذهن من تعجب برانگیز و بد نبود و اتفاقا افتخار هم میکردم باز برمیگرده ب این باور ک من هنوز تجربه ی خاصی پیدا نکردم هنوز از زندگی درک خاصی ندارم چقدر کمالگرا بودم در این زمینه و خبر نداشتم.در صورتی ک بگم میتونی همون تجارب رو درکنار یک فردی لذت بخش تر کسب کنی. در مورد بیزینس هم این باور محدود کننده رو دارم ک میگم من هنوز جوانم درصورتی ک الگوهای بسیاری هست و دیدم هم مثل آقا عرشیا،خود استاد ک از نوجوانی برای خودشون کار کردن و این همه بیزنیس من های موفق و جوان)
ترمز 8 من باید خیلی پرفکت و بی نقص باشم تا یک رابطه رو شروع کنم
هیچ کس در این جهان بی نقص نیست، هیچ انسانی نه بوده و نه هست و نه خواهد بود.
این ویژگی جهان مادی عه. همه انسان ها نقص دارن برای اینکه ما باید پیشرفت کنیم، چیز کامل ک نمیتونه پیشرفت کنه. خودتون رو محدود نکنید. نع تو خودت رو با نقص هات بپذیر، روش کار کن. بدون ک یک مسیر همیشگی برای پیشرفت وجود داره، با خودت در صلح باش، خودت رو لایق بدون با اونی ک هستی با کمی هات با نقص ها و نقاط قوت ات. اون وقت ببین ک جهان چه انسان های فوق العاده ای رو وارد زندگیت میکنه.
( اینجانب باز بسیار بسیار کمالگرا بودم و هستم و اتفاقا این ترمز رو نقطه عطفم میدونستم و جزوی از ویژگی های خوبم میدونستم. مثل خانم شایسته ک میگفتن من فردی بسیار مسئولیت پذیرم و همیشه میخوام کاری ک انجام میدم پرفکت و بی نقص باشه تا بی هوش دیده نشم که نوعی کمالگرایی میشد ک مثلا بروزرسانی دوره هارو شروع نکنن چون میترسیدن برن تو دل ناشناخته ها. و اونجا استاد گفتن اشکالی نداره ما نمیخواییم بگیم آقا من بی نقصم من پرفکتم نه ما انسانیم اشتباه میکنیم و درس می گیریم و بزرگتر میشیم. من همیشه میگفتم نه تو هنوز آگاهی های لازم از قوانین رو نداری هنوز درک درستی نداری پس زوده اول قشششنگ کامل شو همه چی رو یاد بگیر یه حرفایی باید برا گفتن داشته باشی، بی نقص شو بعد وارد رابطه شو. درصورتی ک آقا ما کامل بی نقص نداریم ما هر روز داریم یاد می گیریم پیشرفت می کنیم چه خوبه ک باهم رشد کنید کنار شخص هم فرکانس خودت.)
ترمز 9 افراد همیشه خیانت میکنن
این باور رو اگر داشته باشید باعث میشه یا اصلا وارد رابطه نشید یا اگر شدید بخوای هر لحظه موبایل شو چک کنی هر لحظه بخوای کنترل اش کنی.
و تو کار کنی تو کاری کنی تو کاری کنی که اون اتفاق بیوفته برات با باورهات، رفتارهات، ترس هات، شک هات، کنترل کردن هات طرف رو عاصی کنی. این همه آدم هستن دارن سالها زندگی میکنن سالم و درست چرا فکر میکنیم همه نامناسب ان ؟ کِی اینارو می بینی ؟؟ وقتیکه باور کنی ک هست. وقتیکه دنبالش بگردی و وقتیکه دنبالش بری پیدا میکنی الگوهاش رو.
( در این مورد راستش من باورم اینه ک کنترل کردن کسی خیلی اشتباه هست حالا هرکسی و باعث میشه احترام ها از بین بره و حرمت شکنی میشه. پس من باورم اینه من نگرانی بابت از دست دادن کسی رو ندارم اگر هم رفت الخیر فی ماوقع و اگر قرار باشه چیزی رو بفهمم خدا خودش در زمان مناسب هدایتم میکنه ک مثلا نباید این رابطه ادامه پیدا کنه)
باز بحث حیاتی و مهم کنترل ورودی های ذهن ک استاد چقدر تاکید دارن همیشه. استاد میگن من همیشه با آدم های فوق العاده صحبت میکنم یک مرزی دارم برا خودم یک فیلتری برا خودم گذاشتم که چه آدم هایی هم صحبت بشن با من. چون من میدونم چه تاثیری میزاره روی باورهای من.
وای استاد چه جمله ای به خدا وقتیکه اجازه میدی یک نفر با تو درددل کنه و تو گوشِت رو بهش میدی برای اینکه فکر میکنی داری بهش کمک میکنی ک خودش رو خالی کنه. نمیدوووووونی چه باری رو داری اجازه میدی ک روی دوشت خالی کنه، چه آینده ای رو داری از خودت می گیری بخاطر این شنیده ها
بچه ها باید بهای رسیدن به خواسته هاتون رو بپردازید. با فیلتر کردن ورودی هاتون با کنترل کردن آدم هایی ک باهاشون هستید.شروع کنید به قطع کردن اون وقت آدم های مناسب با موضوعات مناسب وارد زندگیت میشن.
ترمز 10 من پولدار نیستم من وضعم خوب نیست من پدر پولداری ندارم من تو محله پایینی زندگی میکنم.
ارزش ما به وجود ما وابسته است نه به شرایط مالی مون اگر باورت این باشه ک من الان شرایط مالی خوبی ندارم و ثروتمند نیستم پس نمیتونم رابطه خوبی با یک آدم درست حسابی داشته باشم داری خودت رو محدود میکنی. تو شاید الان از لحاظ مالی شرایط خوبی نداشته باشی ولی قرار نیست ک این آینده تو باشه تو میتونی رو خودت کار کنی و بهتر و ثروتمند بشی. این یک روند ابدی نیست برای تو.
( مثالش استاد دخترهایی هستن تو فامیل ما ک توی شهرستان زندگی میکردن و اومدن و با پسرهای پولدار فامیل مون ازدواج کردن و من وقتی دقت میکردم می دیدم ک چقدر اعتمادبنفس دارن یا دخترهایی ک با پسرهایی خارج از کشور ارتباط گرفتن و ازدواج کردن. این ترمز رو هم من داشتم ک میگفتم تا به مبلغ ایکس تو حسابت نرسی لایق تجربه رابطه عاشقانه نیستی و ارزش تورو اون مبلغ مشخص میکنه.)
ترمز 11 من دوست دارم تنها باشم
اینکه انتخاب کنی ایرادی نداره ولی خیلی موقع ها این جمله از انتخاب نمیاد از ترس میاد.
ما انسان ها بصورت بنیادین موجودات اجتماعی هستیم.
یک رابطه عاشقانه واقعا به آدم اضافه میکنه،ما هویت مون توی روابط با دیگران شکل می گیره و اینجوری خودمون رو عرضه میکنیم.
یک رابطه عاشقانه واقعا کیفیت زندگی رو میبره بالا .ولی این نباشه از تنها بودن به عنوان یک سلاح و مکانیزم دفاعی استفاده کنی برای اینکه میترسی تجربه اش کنی.
( اعتراف میکنم من خیلی این ویژگی ام رو نقطه قوتم می دونستم و افتخار میکردم بابت این دیدگاهم، میخواستم تجربه کنم ها ولی خودم رو گول میزدم و پشت این بهانه و حرف ک تنهایی خودم رو دوست دارم قایم میشدم.یعنی خدا میدونه من چقدررر این جمله رو سالها برا خودم تکرار کردم. درسته از تنهایی خودم لذت میبردم ولی به خودم اجازه تجربه اش رو نداده بودم.)
ترمز 12 اصن تو سرنوشت ما نوشته شده، عشق ب ما نمیاد، ماها اصلا عشق رو تجربه نکردیم.سرنوشت ما مقدر شده
هیچ چیزی برای ما مقدر نشده هیچ چیزی ما انسان هایی هستیم ک داریم با افکارمون شرایط مون رو خلق میکنیم. ولی اگر باور داشته باشی که بدبختی بی پولی تنهایی مقدر شده برات جهان بهت ثابت میکنه ک آره مقدر شده. نه به این دلیل ک مقدر شده به این دلیل ک تو باور کردی که تقدیرت اینه.
هیچ خواسته ای از طرف خداوند برای ما وجود نداره خواسته خداوند اینه ک ما به خواسته مون برسیم. کلا نمد هولا و هولا.
استاد : من هرچیزی رو ک خواستم تجربه کردم تو کل طایفه ما هیچ کس حتی نزدیک نتایج من نشده. من اینو به عنوان تقدیر یا اینکه بگم خانواده من اینجوری بوده قبول نکردم، نع من خالق زندگی خودم هستم و آنچه ک میخواهم رو خلق میکنم. خدای من پاسخ میده به افکار و باورهای من. اگر من تغییر کنم جهانم برای من تغییر میکنه.
( این ترمز رو هم من داشتم میگم تو اطراف ما ک عشقی نبوده پس نیست دیگه حتما ولی من میخوام الگوهایی رو ببینم و تایید کنم. حتی حقوق خودم رو مثلا با اطرافیانم مقایسه میکنم و سریع به خودم میام نکنه با احساس عدم لیاقت از خودت بگیری نعمت هات رو. خودت رو با اطرافیانت مقایسه نکن تو لایق نعمت های بیشتری هستی.)
ترمز 13 من اصلا بلد نیستم، اصن نمیدونم چه جوری حرف بزنم من اصن بلد نیستم ارتباط برقرار کنم مگه همه از شکم مادرشون بلد بودن چه طوری ارتباط برقرار کنن؟؟
آدم یاد می گیره، هر چیزی قابل یادگیری عه.هیچ کدوم مون تو همه چیز عالی نیستیم. باید تمرین کنیم و یاد بگیریم.
( من هم میگفتم من اصن نمیدونم چی باید بگم چیکار باید کنم چطوری ارتباط برقرار کنم اعتمادبنفس ام پایین هست چون تجربه نکردم چون میترسم و به قول استاد باید بری تو دل ترسهات تا بفهمی همش پوچ بوده. و بگم مگه همه از اول بلد بودن ارتباط برقرار کردن رو ؟؟ خوب تجربه کسب کردن و یاد گرفتن توهم میتونی)
ترمز 14 اگر من وارد یک رابطه بشم، آزادی مو از دست میدم
رابطه عاشقانه یعنی اسارت یعنی کنترل شدن چیکار دارم خودم رو اسیر کنم.
باید یاد بگیریم رابطه واقعی و درست رابطه ای عه ک هر فردی آزادی عمل خودش رو داره، علایق خودش سلایق خودش رو داره و درعین حال دوطرف به سلایق یکدیگر احترام میزارن. قرار نیست شما مجبور کنی ک طرف مثل شما فکر کنه و یا شما مثل اون شخص. اصلا آزادی جذابیت یک رابطه قشنگه.
یک رابطه عاطفی به معنای رفتن تو زندان نیست اگر باورهات درست باشه، آدم درستی بهت هدایت میشه، آدمی ک برای آزادی تو ارزش قائله و تو هم برای علایق اون فرد ارزش قائلی و باهم از زندگی تون لذت می برید در حالیکه به ویژگی های هم احترام میزارید.
( من هم همیشه این سناریو رو داشتم و میگفتم پدر من نمیتونه منو مجبور ب انجام یا انجام ندادن کاری کنه بعد اون وقت یکی بیاد ب من زور بگه فلان جور باش فلان جا برو، این خیلی ریشه ای تو ذهنم.اگر من خودم به علایق و سلیقه افراد احترام میزارم پس مطمئنم ک فردی هم عقیده من با من آشنا میشه. درسته من آزادی برام اولویت داره ولی نگران نباش هیچ کس آزادی تورو نمی گیره همه این افکار از ذهن توعه ذهن محدود تو، وقتی تو ب کسی قدرت ندی توی ذهنت پس اون فرد هیچ تسلطی روی تو نخواهد داشت.)
استاد سپاسگزارم این فایل یک گنجی بود از روابط و عزت نفس
سلام به همه عزیزانی که هدایت شدن به این کامنت زیبای من که از صحبت های ناب این فایل تونستم بنویسم .از دیروز که 27 این فایل رو دانلود کردم دوبار گوش دادم اما میگفتم خدایا این همه نکات مهم در دل همین فایل تقربا یه ساعته است حاصل تجربیات افرادی است که سال هاست با افرادی زندگی میکنند که خودشون با ارسال فرکانس هایشون جذبش میکنند .
یعنی هر کسی که به هر نحوی ما با ان ارتباط داریم خودمون جذبش کردیم با احساس لیاقت
یا کسی رو که خیلی دوستش داشتیم خودمون دفعش کردیم . با احساس! عدم لیاقت در مورد داشتن طرف مقابل .
یعنی اگر اعتماد به نفس داشته باشیم در ارتباط گرفتن
هر کسی را که اراده کنیم میتوانیم با او ارتباط داشته باشیم و.از لحاظ فرکانسی به طرف نزدیک باشیم
که میگه در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد یا
کبوتر با کبوتر باز با. باز کند هم جنس با هم جنس پرواز
استاد عزیزم من اونقدر میخواهم قشنگ به این نکات اشاره کنم و بنویسم که هم زمان هندز فری تو گوشمه و دارم صحبت های ناب شما رو مینویسم تا بخونمش که بفهممش واقعا تا ننویسم از یاد میبرم که چی داشتید میگفتید ولی باز هم شاید ناقص باشه اما سعی خودم را میکنم تا بهترین را برای خودم ثبت کنم تا یاد بگیرم .
شما میفرمایید که در دوره کشف قوانین زندگی بیشتر در مورد کدهای صحبت میشه که با انجام دادن انها زندگی ما صد در صد تغییر بنیادین میکنه با درک این قوانین بدون تغییر وعمل کردن به این قوانین
بریم سراغ موضوع فایل که خیلی خیلی مهمه رابطه عاشقانه
افراد خیلی زیادی مثل خود من که گفتم یه فردی رو خیلی دوست داشتم و وابسته به طرف بودم اما به دلیل احساس عدم لیاقت اون رو از خودم دورش کردم . یا حتی در همین زندگی زناشویی که الان دارم هم دچار مشکلات بسیار سنگینی هستم که واقعا خیلی وقت ها کم میارم که خدایا خسته شدم دیگه تموم شه بره واقعا من موندم که چرا باید این همه من سهل انگار باشم در مورد انجام قوانین، اما خدا رو شکر تا به خودم میام اوضاع سریع عوض میشه و به نفع من تموم میشه اما من میگم چرا باید اتفاقی بیفته که من چک و لقد رو بخورم بعد به خودم بیام خیلی وقتها چکو لقد ها طولانی تره راهشو گم میکنم که چطور میتونم به نفع خودم رابطه رقم بزنم که لذت پشت لذت را تجربه کنم .
باور ها و ترمزها در مورد روابط عاطفی و عاشقانه
چی میشه که ما خواسته ای داریم اما چون باورهای مناسبی نداریم با وجود تلاش های فراوان به ان خواسته نمیرسیم ترمز و گاز ماشین
من ماشین هستم
ترمز و گاز هم باور ها ی من هستند یعنی ماشین روشنه صداشم داره در میاد و بنزین مصرف میکنه اما چون پا هایم هم روی گاز هم رو ترمز ماشین به حرکت در نمیاد . تا وقتی پاهایم روی ترمزه مهم نیست که چقدر دوست داشته باشم ماشین حرکت کنه. مهم اینه که بابا پاتو از رو ترمز بردار تا به سرعت هر چه تمام تر به سمت خواسته ی ات حرکت کنی
تا وقتی که باورهای نامناسب دارم به هیچ عنوان نمیتوانم به خواسته های دلخواهم برسم
باید باور ها رو درست کنم در مورد ادم ها یا حتی در مورد ثروت. و حتی هر انچه که بخواهم در زندگی داشته باشم .
بریم سراغ موضوع: چه مجرد چه متأهل چه موضوعات مختلف دیگه ما میتوانیم از این صحبت ها به کار بگیریم برای تحقق خواسته ها
فقط با دونستن باور ها ی مناسب, مثل اینکه من یک ادم جذاب دوست داشتنی…ِ خوشگل و زیبا هستم برای رابطه گرفتن البته که وقتی دارم این فایل پر محتوا را میشنوم یعنی سوال من بوده و حال به دنبال جواب و دریافت جواب هستم .
پس من لایق و زیبا و جذابم حتی اگر اندام خاص نداشته باشم حتی اگر چشمان رنگی لبان پرتز شده گونه های پرتز شده کاشت ناخن. کاشت مو. پوشیدن لباس های خاص. ارایش های خاص هم نداشته باشم من انسان لایقی هستم من جذابم من ادم مناسبی هستم برای جذب ادم مناسب برای رابطه ی جذاب
کسی که به دنبال راه های هست تا بلکم جذابتر بشه یعنی اعتماد به نفس نداره یعنی با خودش در صلح نیست یعنی خودش رو همون جوری که خلق شده دوست نداره حنیفه جان. این که تو نقاط ضعف شخصیتی داشته باشی و برای برطرف کردنش تلاش کنی تازندگی عاشقانه ای تجربه کنی خیلی فرق داره تا این که بخواهی از پوست خودت در بیای و با ماسک بیرون بیایی یا کلی تلاش های طاقت فرسا انجام بدی برای راضی نگه داشتن ِطرف ،برا رابطه ی عاشقانه. یا رابطه دوستی. یا رابطه ی کاری
دوستای عزیزم الان ساعت 3:37دقیق بامداداست خیلی خوابم میاد و حالم یع جوریه اما باید بنویسم. باید بها پرداخت کنم پس ادامه میدهم تا هر وقت که طول بکشد چون من در پشت گوش انداختن کار ها خیلی ماهر شدم برا همین هیچ پیشرفتی نداشتم اما وقتی میتوانم نتیجه های عالی کسب کنم که برای خودم ارزش قائل باشم و بها ی رسیدن به خواسته را پرداخت کنم
اقا جان باور مناسب
زیباییی به ظاهر نیست. به باطن من ربط داره، هر کسی به یه نحوی زیبایی در درونش و ظاهرش داره ما باید یاد بگیریم نقاط قوت خود و افراد رابطه ی مان را ببینیم و تحسین کنیم ونقاط ضعف های خودمان را بهبود ببخشیم .
من نباید دنبال قیافه ای خاص باشم باید الگو هایی پیدا کنم که ظاهر خاصی ندارند اما رابطه ای عاشقانه و صمیمی دارند و روابط فوقالعاده بهتری دارند . و احساس لیاقت خیلی بالایی دارند و افرادی را جذب میکنند که انها هم عاشق خود هستند و از وجود خودشان لذت میبرند به خودشون احترام میگذارند
برای خودشون ارزش قائل هستند با خودشون در صلح اند با همان قیافه ای که دارند خودشان را دوست دارند و افراد فوقالعاده را جذب میکنند وقتی ارزشهای خودم را به ظاهرم پیوند نمیزنم. وقتی که با خودم در صلح ام
وقتی که خودم رو به رشد درونی که قابل بهبوده پیوند میزنم رابطه ای عالی تجربه میکنم
باور بعدی
این که من توانایی های خاصی نداشته باشم حتی اگر پزشک نیستم یا وکیل نیستم یا فرد مشهوری نیستم باز هم میتوانم رابطه ای عالی داشته باشم
توانایی های خودم را افزایش بدهم و برای خودم و توانایی های خودم ارزش قائل باشم
کسانی هستند که هیچ مهارت های خاصی ندارند اما خیلی محبوب و دوست داشتنی اند در صورتی که آدم های زیادی هستند تا با انها ارتباط برقرار کند چون انها خودشان را دوست دارند به هر شکل و ظاهری که هستند ارتباط برقرار میکنند
باور بعدی
که هنوز و در هر لحظه ادم های درست حسابی و کار بلد و قابل احترام زیادی. هستند که ما با انها ارتباط بر قرار کنیم این جهان هر لحظه در حال بهبود و گسترش است هر لحظه در حال پیشرفت است پس منابع در امد زایی زیادی وجود دارد تا ما به ثروت برسیم
در هر لحظه انسان های شریف و قابل احترامی وجود دارند تا با انها رابطه بر قرار کنیم
در هر لحظه ما میتوانیم اراده کنیم برای به دست اوردن خواسته های خود به راحتی ولاجرم و طبیعی و بدیهی
دختر های خوب زیادی وجود دارند
پسر های خوب زیادی وجود دارند هر لحظه فراوانی وجود دارد هیچ وقت نیست که در جهان کمبود باشه
ما هدایت نمیشویم چون باور های درستی نداریم
اون چیزی که باور دارم را بیشتر جذب میکنم چه مثبت چه منفی اینو جهان به ما ثابت میکنه .
از شنیده ها و دیده ها و رسانه و ادمهای نامناسب ورودی های نامناسب جذب میکنیم و در شکل گیری باورهای مان تاثیر به سزایی دارند و ما باور میکنیم که رابطه ی خوب وجود ندارد
هر روزادمهای فوقالعاده ای وجود دارند البته که اگر باور کنیم انها وارد رابطه ی ما میشوند
اگر بیشتر باور کنم و رفتارم را تغییر بدهم. افرادی را حذب میکنم که ثابت میکنند رابطه عاشقانه وجود دارد
رابطه صمیمی کاری وجود ددارد
باور بعدی
اینکه من لایق رابطه ای عاشقانه ام به راحتیو خیلی اسان و طبیعی اما با تغییر باور های نامناسب
من لایق ام من جذابم من لیاقت عشق رو دارم
من هم مثل اون ادم طرف مقابل ام لایق هستم
نه اینکه لیاقت اون بیشتر از اون چیزی ه که من از دارم نه اینکه من و این همه خوشبختی محاله بشه باور من که از دستش بدم
به محض گفتن این جمله تمام بنیان رابطه فرو پاشی میکنه چون لایق ندونستم خودم رو
یه باور دیگه هر ادمی که میاد سراغ من ادم خیلی مناسب و دوست داشتنی و عزیز و بااحترام و با ارزش است ادمی است که برای وجود خود خودم ارزش قائل است نه اینکه براش ماسک بزنم
باور بعدی این که از تنهاییی هم خیلی لذت میبرم اما اگر ازدواج کنم و یه ادم دیگه وارد رابطه با من باشه هم بیشترین لذت را تجربه میکنم اما نه صرفاً برای کامل شدنم نه صرفاً برای پا بند کردنم نه صرفاً برای وابسته شدنم نه صرفا برای محدود کردن ازادی ام ازدواج رخ بدهد ازدواج و یا رابطه گرفتن یعنی در کنارش ازادی هم داشته باشم ازادی زمانی. مکانی داشته باشم و باید باور داشته باشم که میشود هم ازدواج کنم هم اینکه دنبال خواسته ها و رویاهای خود بروم و ازادانه سفر کنم حتی تنهایی و بدون، بودن طرف مقابل
باور داشته باشم که اخر رابطه ام یک رابطه ای خیلی زیبا وجود دارد من میتوانم هر گونه رابطه را تجربه کنم چه خوب چه بد من با این کار تجربه کسب میکنم .بزرگتر میشوم
باور دیگه من در هر سنی میتوانم یک تجربه ی عالی از رابطه عاشقانه داشته باشم چه پیر چه جوان چه نوجوان
باور دیگه
هیچ انسانی به دنیا نیومده که کامل و بی نقص باشه انسانها به هر شکلی یک نقص هایی دارند اما خودشان را پذیرفته اند
باور های نامناسب رادور کن که ادمها همه دزد اند. ،خیانت کار اندر ،بد اخلاق اند در اخر بدی را تجربه میکنند هیلنت را تجربه می کنند
دنبال باور های درست برو و باور کن که تو لایق بهترینها هستی
دنبال کردن شبکه های اجتماعی و ارتباط گرفتن با ادمهای بد که هر لحظه باور های مخربی را به ماالقا میکنند کنار بگذارم چون با گوش دادن صحبت های منفی چه بار سنگینی را به جون میخرم
باور دیگه
چه پول دار باشم چه بی پول من دوست داشتنی و لایق هستم ارزش من به پول دار بودن یا بی پول بودن من بالا پایین نمیشود من در هر موقعیتی دوست داشتنی هستم چه کار داشته باشم چه بی کار،چه ماشین و خونه داشته باشم چه نداشته باشم من دوست داشتنی هستم
باور بعدی
از تنهایی هم نترسم از ارتباط گرفتن با ادمها هم نترسم
من در هر موقعیتی لذت بخش ترین زندگی را تجربه میکنم
من از بودن با یک ادم هیچ ترسی ندارم ،
من با از دست دادن یک ادم در زندگی ان فروپاشی نمیکنم من باید بپذیریم که روی هیچ کس نباید حساب باز کنم یا نباید از کسی بت بسازم که با از دست دادنش تمام اعتماد به نفسم فرو پاشی کند .تقدیر و سرنوشت خودم را خودم میسازم چه خوب چه بد من هر انچه که تجسم کنم به آن خواهم رسید مثل استاد عزیزم
اقای عباسمنش عزیز من در شکم مادر هیچ چیزی بلد نبودم به دنیا اومدم و یاد گرفتم و تجربه کسب کردم و خودم را بهبود دادم
من باید حتی بالاتر از استاد عزیزم زندگی عالی را تجربه کنم
یاد بگیرم احترام بگذارم. ارزش قائل شوم پیشرفت کنم تجربه کسب کنم مهارت هایم را تبدیل به عادت و رفتار های عالی کنم
من کسی را مجبور به، با من موندن نمیکنم طرف مقابلم ازاد ازاد باشد به هر جا که بخواهد برود هر جا که بخواهد بماند و من هم مانند او در صلح و ارامش باشم حتی وقتی که کنارم باشه یا نباشه
استاد عزیزم چه صحبت های نابی بود واقعاً با نوشتن آدم یه جنس از تجربه ای عالی را دریافت میکند
من یپاس گزار خداوندم بابت این نشانه ها و هدایت های عالی و زیبا
خدایا من لایق یک رابطه ای هستم که سراسر عشق و محبت را تجربه کنم
بزرگترین خواسته ی من رابطه ای عاشقانه داشتن با خود درونی ام هست بزرگترین خواسته اینه که رابطه ی توحیدی داشته باشم با الله مهربانم
من لایق بهترین ها هستم همین طور که استاد عزیزم قشنگترین رابطه را دارد تجربه میکند.
دوستان عزیزم با هر سختی بود نوشتم گاهی چرت زدم گاهی دوباره فایل رو گوش دادم تا بالاخره تونستم صحبت های را بشنوم و به کار ببندم که زندگی ام را با بهترین شکل بسازم
الان شد ساعت 5:7دقیقه بامداد خدا نگهدارهمه تا کامنت بعدی
سلام و عرض ادب استاد عزیزم
خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم.
خیلی خیلی از شما ممنونم که این فایل رو ضبط کردین، چند بار تا الان گوش دادم وبازهم گوش میکنم و دارم روی باورهام باز هم کار میکنم تا بتونم جهانم رو گسترده تر کنم و فراوانی بیشتر و خارق العاده تری رو دریافت کنم،
نکته ای که میخواستم بگم اینکه واقعا” بدون اغراق میگم
منم مثل شما از فضای مجازی لذت نمیبرم و تبلغ کردن رو دوست ندارم و همیشه دوست داشتم مثل برند های که اصلا تبلیغ نکردن و معروف هستن عمل کنم، و من رو بخاطر کیفیت و صداقت و درستی خودم تایید کنن و قبول داشته باشن
یادمه در یکی از لایو هاتون که خیلی وقته پیش گذاشتین، گفتین یک فروشگاهی اینجا هست که قطعات تولید و تا بحال تبلیغ نکرده و پر فروش ترین فروشگاه داخل آمریکا هستش، من قبلا به این موضوع ایمان داشتم و دارم
وقتی فایل های سریال زندگی در بهشت رو میبینم، از این همه فراوانی (وای خدای من ️️️️) طوری للللذت میبرم که از درون میخوام فریااااااد بکشم، روح من روی زمین شما و اطراف مرغ ها میچرخه ️
چقدر تخم مرغ ها زیبا بودن، چقدر فراوانی، واقعا من تصویر رو جادویی میدیدم،
وبه تازه گی
وقتی فراوانی هر چقدر هم کم باشه، احساس میکنم از آسمون آمده یطور دیگه تصویر میبینم واقعا توصیفش واسم سخته
خیلی از فایل های شمارو دیدم و هنوزم دارم ادامه میدم
خیلی روی خودم کار میکنم روی ذهنم
صحبتهای شمارو تو ذهنم مرور میکنم
دقیقا همانطوری که گفتین با خودتون صحبت کنید و بگید اون ویژگی های قبل اون شرایط رو برای شما ایجاد کرده، وقتی شما تغییر میکنید آینده هم تغییر میکنه قرار نیست اون شرایط دوباره تکرار بشه….
هر وقت وارد سایت شما میشم لذت میبرم حس فوق العاده ای بهم دست میده وقتی
سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو میبینم
بادقت به تمام جزیئات فایل نگاه میکنم و گوش میدم
واقعا ممنونم بابت اینکه برای پیدا کردن باورهای محدود کننده فایل ضبط کردین
خیلی بی نظیر بود
مشتاقانه منتظر فایل های جدیدتون هستم.
خیلی دوستون دارم؛ ️
و خیلی دوست دارم شمارو از نزدیک ببینم؛ ️
بهتون افتخار میکنم؛
با احترام….
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی ام
استاد چطور میشه من هر وقت خیلی گیرم و به بن بست خوردم شما جواب منو با فایلاتون می دید؟
احساس می کنم همیشه برای من معجزه میشه جوری فایل پیش میره انگار مخاطب شما منم دارید برای من می گید
نمی دونم چطور میشه با اینکه حتی یکبار شمارو ندیدم انقدر بهتون احساس نزدیک بودن دارم و انقدر حرفاتون قلبمو زیر و رو می کنه
من که شمارو نمی شناسم ولی چطور میشه یک ادمی مثل شما باشه که با هر بار شنیدن به حرفاش قلبت تکون می خوره پاک میشه خالص میشه به خودش میاد خدارو بهتر می شناسه این نمی تونه اتفاقی باشه !
دوستون دارم
سلام به هلیا عزیز
واقعا شما درست میگید
دقیقا همین طوره
من هر وقت این فایل ها رو گوش
میدم .واقعا جواب سوال ها م رو میگیرم
واین حاصل تلاش و استمرار و تکامل استاد که
بیاد ببینه کی توی سایت بیشتر در مورد
چه موضوعی مینویسه
وبعدالویت رو به موضوعی که بالاترین کامنت
خورده بعد بیاد در موردش فایل اماده کنه
و چقدر جالب که هر وقت سوالی داشتیم دقیقا وقتی جواب رو میگیریم که برامون دونستنش مهم میشه
چقدر این استاد عزیزمون به بخشیدن اعتقاد. داره که هر بار اگاهی هایی که داره رو جاری میکنه تا از خدای مهربان. الهامات بهتر و کاملتر از قبل را دریافت کند
خدایا شکر.
برای هممون ارزوی موفقیت دارم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عزیز
وَمِنْ کُلِّ شَىْء خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ».
ما از هر چیز دو زوج آفریدیم شاید شما متذکر شوید (( 49 ذاریات ))
وقتی فایل تموم شد کلی برای خودم دست زدم یعنی ی پکیچ کامل از تمام باورهای مخرب داشتم و چیزی جا نذاشته بودم که خدایی ناکرده کم نیارم .
استاد سپاسگزار شما هستم بابت این همه آگاهی ها واقعا خیلی پیدا کردن این ترمزها زمان و دقت میخواد من خودم وقتی فایل رو دوبار گوش کردم متعجب شدم که این همه ترمز ذهنی داشتم در صورتیکه تصور من این بود که شاید یک یا دومورد داشته باشم و مهمترین
=== باور مخرب من این بود که :
” من لایق یک ارتباط عاشقانه نیستم ”
دقیقا یکسال پیش با یک آقایی آشنا شدم که تمام آپشن های مورد نظر من از نظر ظاهر ، اخلاق ، طرز فکر، دیدگاه های یکسان ، سن ، شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی رو کامل داشت و حتی خیلی بالاتر از گزینه هایی که من مشخص کرده بودم و همه چی خوب داشت پیش میرفت تا اینکه کم کم نجواها شروع شد که تو در حد این آدم نیستی ، تو نمیتونی برابری کنی با این ، تو کم میاری و هزاران فکر و تکرار این جمله منفی که منو این همه خوشبختی محاله ، میدون رو داد به نمایش کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس و انقدر این رابطه در نظرم لقمه بزرگتر از دهنم اومد که ثمره اون قطع شدن این رابطه یکدفعه و بدون هیچ مقدمه بود
=== باور مخرب بعدی
” من بهتر است که تنها باشم ”
این باور رو من در میان صحبتهای شما تونستم مچش رو بگیرم چون این باور من نشات گرفته از ترس هست ، در حالیکه زیر چتر انتخاب خودشو قایم کرده بود ترسهایی که تا الان نمیتونستم ببینمشون و از مجموعه باورهایی مثل اینکه تو خوب نیستی ، سنت بالا رفته ، توانایی خاصی نداری ، آدم درست و حسابی نیست ، من همیشه آدمهای نامناسب رو جذب میکنم(مهمترین خط قرمز من افراد متاهل هستند) ، پایان ارتباطات با ناراحتی هست ، من باید پرفکت و بی نقص باشم ، بلد نیستم رابطه برقرار کنم ( در صورتیکه بسیار اجتماعی هستم و بسیار راحت با هر نوع قشری سریع ارتباط میگیرم ) و اینکه رابطه آزادی منو محدود میکنه ، تشکیل شده
و این کلکسیون باورهای خاردار باعث شده بود که من تنهایی را انتخاب کنم امـــــا تا قبل از شنیدن این مطالب به هیچ عنوان فکر نمیکردم که این انتخاب نیست بلکه گریز از حل مساله و بقول شما گذاشتن آشغالها زیر مبل هست
و این باورها از الگوهایی میاد که ما بارها دیدیدم دوستانی داشته ام که باید تصویری تماس میگرفتن یا لوکیشن بصورت لایو میدادن و اینکه میدیدم ارتباط زنان و مردان متاهل بسیار عادی شده همه اینها زمینه ای شد که این باورها تقویت شود
و نکته بعدی که گزینه تنهایی رو پیش رو من گذاشت این بود که پسرم (22 ساله هستن ) با من زندگی میکند و 100% مسئولیت اون ازهر نظر با من است و همیشه اولویت من آرامش و آسایش اون بوده و تصورم این بوده که با ورود شخص جدید باعث ناراحتی اون میشوم
سالها قبل زمانیکه مجرد بودم یک خواستگار بسیار ثروتمند داشتم که از نظر سطح خانوادگی و اجتماعی خیلی با ما فرق داشتند ولی همین باوری که ما ثروتمند نیستیم باعث شد من جواب منفی بدهم با اینکه خانواده آنها تماما با این ازدواج موافق بودند و اصلا این حجم از اختلاف برایشان مهم نبود
=== باور مخرب بعدی
و یکی دیگه از مشکلات من کمال گرایی بودن من هست که تصورم به این هست که فرد مقابل باید کامل کامل و بدون هیچ ایرادی باشد و باید همانطوری که من دوست دارم رفتار کند ، چون خودم رو هم به این شکل میبینم که بسیار کامل هستم که البته این مساله باید حل شود و باید بپذیرم که تمام ما انسانها نواقصی داریم و باید هم خودمون و هم دیگران را به همین شکلی که هستیم بپذیریم از طرفی هم میگم من که نباید بگم چه رفتاری باید داشته باشه یا من از چی خوشم میاد یا بدم میاد و خودش باید بدونه ( فکر میکنم همه جادوگرن و ذهن منو میتونن بخونن خخخخخخخ )
بعد از دیدن این فایل هدایت شدم به قسمت 17 زندگی در بهشت که شما بینهایت از رابطه با مریم بانو تعریف کردید و تحسین کردید که چقدر عاشق و رها هستید و اینکه بودن در این ارتباط انرژی مضاعف بشما میده و دیدن این رابطه برای من بسیار زیبا و دلپذیر بود
در پناه الله یکتا سرشار از عشق جاودان باشید
فاطمه سادات
سلام استاد عزیزم و سپاس فراوان از شما و اون سه فرشته برای این سایت عالی و پویا.
همچنین ممنونم از خانوم سلطانی عزیز که بسیار عالی در جلسه قبلی خودشونو حلاجی کردند و بقیه دوستان که باعث شدند این فایل جامع و فوق العاده رو استاد تهیه کنند.
استاد جون شما چقدر خوب ترمز هارو پیدا کردید و چقدر خوبتر باورهای جایگزین براش گذاشتید.و بخاطر همیناس که زندگیتون در همه زمینه ها فوق العاده اس.
من در سن 19 سالگی گواهینامم رو گرفتم.چندسال قرار بود ماشین بخریم و جور نمیشد.
من پرستاری خوندم و در طول دوسال طرحم در بیمارستان،انواع مجروحین از تصادفات و اتفاقات بد و کشته شدن اعضایی از خونواده ها مثلا باقی موندن فقط یه بچه پنج ساله و کشته شدن تمام اعضای خونواده اش در تصادف رو دیدم.
(اینجا بگم که من دوسال طرح اجباریم که تموم شد،به این نتیجه رسیدم که من آدمی نیستم که بتونم حداقل20 سال انواع صحنه های بیماری و تصادفات و گریه کردن ها و مرگ مردم رو ببینم و بهم نریزم و برای استخدامی ها شرکت نکردم.با اینکه باهیچ مجموعه آموزش موفقیتی آشنا نبودم،مزایا و معایب این شغلو برا خودم نوشتم و قیدشو زدم.)
ترسی از رانندگی کردن همه وجودم رو گرفته بود.
در کنارش من غرور بیخودی داشتم که اگه رانندگی کنم نکنه بهم بخندن.ماشینو خاموش کنم سر چارراه و هی بوق بزنن و من بیشتر هول شم و بگن کی به این گواهینامه داده و ازین حرفا.
ما ماشین خریدیم و همه میگفتن بردار ماشینو خیلی خوبه و من پر شده بودم از ترمز ها.
با خودم میگفتم چطور اونهمه با ذوق رفتم برا گرفتن گواهینامه اقدام کردم و الان نمیتونم رانندگی کنم؟؟
میگفتم هرچی سن کمتر باشه ریسک پذیری بیشتره.و من اونموقع اون صحنه ها رو ندیده بودم و الان ذهنم پره از صحنه های وحشتناک.من به واسطه ی آموزشهای شما از خداوند کمک خواستم و واقعا بر یکی از بزرگترین ترسام که شاید برای خیلیا بدیهی باشه غلبه کردم.
قسمتی از صحبتهای شما که میگفتید اگ میگید تنهایی رو دوسدارید،واقعا همینطور باشه اشکالی نداره ولی سرپوشی نباشه واسه اینکه نمیتونید و الکی به خودتون دلگرمی میدید.
من برا رانندگی همین حرفا رو میزدم.
میگفتم من از پیاده روی لذت میبرم.اگ رانندگی کنم فرصت اینهمه پیاده روی ندارم.
من نیازی به رانندگی ندارم.
من اینجوری احترامم بیشتر حفظ میشه و همسرم منو با عزت میبره و میرسونه.
من اگ رانندگی کنم وظیفم میشه که خریدای بیرونو انجام بدم در صورتی که من دوس دارم دو نفری باهم بریم خرید.
اگ رانندگی کنم ممکنه اتفاقی واسم بیفته
ممکنه ماشین خسارت بهش وارد شه.
یه کلام نمیگفتم من از رانندگی کردن میترسم.
استاد من دوره دوازده قدم رو تهیه کردم.
و تصمیم گرفتم بر این ترس بزرگم غلبه کنم.
بعد از 10 سال یه دوره یادآوری رفتم تمرین.
بخودم گفتم تو هیچ جای شلوغی نمیری.نترس.فقط یه خیابون بزرگ نزدیک خونه رو برو تا تهش و برگرد خونه.میخواستم افسار ذهن چموشم رو به دست بگیرم.هم تکاملی باشه،هم قطعه قطعه.
بهمن پارسال بود که شروع کردم به رانندگی و مرحله مرحله بهتر شدم.تولدم دهم فروردینه و وقتی پیشرفت خودم رو دیدم هدف گذاشتم که من باید برای روز تولدم از قنادی ای که در شلوغترین خیابون شهرمونه،واسه خودم یه کیک تولد بخرم.
استاد عزیزم من تونستم انجامش بدم.
و چه احساس نابیه،احساسیکه بعد از غلبه بر ترسامون داریم.
الان هم کلاس شنا شرکت کردم و دارم بر ترس از قسمت عمیق استخر غلبه میکنم.
یاد اون صحبت شما در یکی از فایلای دانلودی افتادم که گفتید خدا و جهان مثل یه آبمیوه گیریه.سیب بهش بدی محاله بهت آب هویج بده.اگه زهر بدی بهت آب زهر میده.اگه تصصصصصمییییم بگیری بهش هویج بدی اون کاری نداره تو قبلا چه مدتی زهر میدادی،و بهت آب هویج میده
این ب
یعنی توبه بنظرم.چقدر زیبا توبه رو توضیح دادید.
حدا کاری نداره تو قبلا چند سال باور غلط و افکار اشتباه و کارای نادرست تحویلش دادی،از لحظه ای که تصمیم بگیری عوض بشی،اونم جوابش به تو عوض میشه.
بسیار بسیار ممنونم از شما استاد عزیزم که همیشه با مثالهای عالی و توضیحات جامع،حق مطلب رو ادا میکنید.
سلام به دوست عزیزم چقدرررر عالی نوشتید 5 ستاره کمه. خیلی لذت بردم و تحسینتون کردم که انقدررر عالی ترمزهاتون و ریشه و علت شکل گیری ترمزتون رو پیدا کردین و با ایمان رفتین توی دل تغییر دادن این ترمز. منم مشابه این ترمزها رو درمورد رانندگی دارم و الان متوجه شدم که بخاطر اتفاقی که توی تصادف رانندگی برای پدر افتاد، بعد از اون پدرم هرگز ماشین نداشت و رانندگی نکرد. من اونموقع بچه بودم یه جورایی ناخودآگاه این ترمززز بهم القا شد که رانندگی خیلی خطرناکه و اگه من رانندگی کنم ممکنه اتفاق بدی برام بیفته.
حالا باور درست و کاملا منطقی چیه؟ الان چند مورد رو خدا کمکم کرد به یادم آوردم.
باور درست و الهی اینه که میلیونها و میلیاردهااا آدم تو دنیا وجود دارن که ماشین دارن و دارن هررر روزز رانندگی میکنن و هیچ اتفاقی هم براشون نمیفته و صحیح و سالمن و از رانندگی شون خیلیم لذتتت میبرن. هر روز که همه آدمای دنیا تصادف نمیکنن. پس ترس از چیزی که اتفاق نیفتاده خیلی بی منطقه.
خداوند همیشه حواسش به من هست و من رانندگی نمیکنم من پشت فرمون میشینم ولی با هدایت لحظه به لحظه خداوند رانندگی میکنم.
و اینکه میلیونها و شاید میلیاردها آدم هستن که رانندگی میکنن و هیچ سواد خاص یا مهارت خاص یا توانایی و استعدا خاصی ندارن. سنشون هم خیلی بالاست و با این سن و سال و بدون سواد خاصی دارن حتی ماشین بزرگ مثل کامیون و اتوبوس میرونن. پس اگه اونا با اون شرایط تونستن منم قطعا میتونم.
درود و سپاس
سلام دوست گلم.
ممنون از محبتت.
بله همینطوره.منم سعی کردم همینطور که گفتی باورهای مثبت رو جایگزین باورهای مخرب کنم.
گفتم این همه آدم تو شلوغیها و ترافیک به خوبی رانندگی میکنند،از اول که اینطور نبودن،تکاملشونو گذروندن.
و اینکه وقتی آروم برم میتونم بخوبی ماشینو کنترل کنم و هیچ اتفاقی نمیفته.
و کلی هم بهم اعتماد بنفس میده وقتی تونستم به این ترسم غلبه کنم و به هدفم برسم رسیدن به اهداف دیگه برام راحت میشه.
اولین بار که میخواستم ماشینو تنهایی سوار شم و رانندگی کنم،یه صبح جمعه بود و خلوت.به همسرم گفتم خودم تنها میرم،دیگه نیا کنارم بشین.
تنها نشستم و گفتم خداجون بشین بغل دست من حواست بهمه چی باشه.خودت بگو کجا آروم برم،کجا ترمز بگیرم،کجا راهنما بزنم و هرجایی چه کاری کنم.
با ذوق رفتم و پیاز و سیب زمینی که واسه خونه لازم داشتیم خریدم و برگشتم خونه و گفتم دمت گرم.عجب همراه خوبی هستی تو واسه من.
امیدوارم در تمام مراحل طی کردن مسیر اهدافت موفق باشی
سلام استاد عزیزدلم سلام مریم جانم
استاد راستش چند ساعت پیش ی ایده ب ذهنم اومد ک بیام از نتیجه ی درقالب رابطه ی عاطفی قشنگم بگم براتون ک هم تمرین تمرکز بر نکات مثبتی برای خودم بشه و هم اینکه دیروز ی فایل ازتون شنیدم ک گفتین هرجا استاد عباسمنش رو دیدین فقط از نتیجه بگین
نتیجه هاتون رو برام تعریف کنین نمیدونم چرا اما ی حسی بهم میگه اینجا بنویسم
استاد تا شهریور ماه 1400 من دختری بودم ک اصلا ترس داشتم ک حتی بخوام بایک پسر چشم تو چشم شم یا حرف بزنم یاحتی روم نمیشد برم تو یک کافه همراه دوستام و ی نوشیدنی سفارش بدم در اون حد اعتماد ب نفس پایینی داشتم و همیشه میگفتم من تنهایی رو انتخاب کردم چون وقت ندارم ب رابطه عاطفی برسم و فقط میخوام درس بخونم اما در واقعیت ته دلم میدونستم ک چون فکر میکنم انسان دوست داشتنی ای نیستم چون فکر میکنم کسی منو واقعی از ته دل نمیتونه دوست داشته باشه یا مثلا مطمئن بودم از یه جایی ب بعد رابطه های من به 3ماه نمیرسیدن و کات میشدن استاد من هممممه ی این باور هارو داشتمو شروع کردم بااولین دوره ک هنوز هم دارم روش کار میکنم ،تمرین کردن عزت نفس و ی رابطه ی خوب سهمم شد با ی ادمی ک مهربون بودیم کلی باهم لذت میبردیم و منم دیگه دوره عزت نفسو گذاشتم کنار گفتم خب دیگه نتیجه داد و تموم
امتحانای مدرسمو شرکت نمیکردم از خودم میگذشتم ک وقتمو بااون فرد بگذرونم توی گوشیش همیشه یجورایی ته دلم میخواستم یچیزی ببینم و خودم حق ب جانب بشم و اون ازم عذرخواهی کنه و شرمنده ی من باشه چون کمبود داشتم و اتفاقا هم یسری چیزا میدیدم توی گوشیش و همون اتفاق میفتاد تااینک کم کم اون فرد از من جدا شد و من رو رها کرد و رفت کلی خواهش و التماس اما برنگشت
الان خوشحالم ک اون اتفاقات افتاد چون من تکاملمو طی کردم اما خب دارم بطور کلی سیر تحول و تغییرمو مینویسم
من شروع کردم بازهم عزت نفسمو تقویت کردم بازهم احساس خوب ب خودم دادم و این بار متعهد ترشدم و اون ادمو بیخیال شده بودم رهاش کردم و باخودم گفتم من فعلا باید رو عزت نفسم کار کنم بطرززززز معجزه اسایی یکسال بعدهمون ادم برگشت الان توی زندگیمه باورررررتون نمیشه استاد چقدررررر ب ما داره خوش میگذره چقد. حالمون خوبه و بخاطر شغلش اون ی شهر دیگه ب فاصله 200کیلومتر از من زندگیمیکنه اما هرهفته اخر هفته میاد پیش من تایمای استراحتشو با من میگذرونه عاشقققق منه
کارایی میکنه ک من توی رویاهام ارزو داشتم یکی اون کارارو بکنه واسم
و این فرد بدون اینک بهش بگم انجام میده
مثل شما ک میگفتید خانوم شایسته ویژگی هایی داره ک دقیقاااا منم همونارو میخواستم بدون اینک بهش بگم خودش این شکلی هس و احتیاجی نیس من اون رو تغییر بدم درواقع میخوام بگم اصلاااا احتیاجی نیست ما تلاش کنیم ک یکیو وارد زندگیمون کنیم یا یک فردیو عاشق خودمون بکنیم یا تغییرش بدیم این کار جهانه
جهان لااااااجرم این کارو انجام میده
کی فکرشو میکرد کسی ک یکسال پیش بی هیچ دلیل خاصی منو رهاکرد و هییییییییچ خبری ازش نبود حالا خودش با پای خودش برگشته
عاشقانع منو دوس داره
و منو ازاد گذاشته ک با دوستام خوش باشم
راحتیمو ازم نمیگیره گوشیمو چک نمیکنع و الان 4ماهه ک بازم باهمیم
بحثای کوچیک داریم اما اجازه نمیدیم هیچکدوممون تو حال بدی باشع
از خطاهای هم میگذریم و استادددد این ادم بطرز شگگگگگفت انگیزی مثبت اندیشع
خداااای کنترل ذهنه
همیشه با ذوق حرف میزنه همیشه میخنده حالش خوبه وبا رفتاراش. به منم داره یاد میده ک چطوری با چیزای کوچیک ذوق کنم
حتی اگر ما از هم جدا هم بشیم کلی چیزای خوب یاد گرفتم باهاش بزرگ شدم و الحمدلله بابت این عشق خداروشکر بابت نعمتی بنام سید حسین عباسمنش و مریم گل شایسته ی خوبی ها و نعمت ها
شماییی ک یادم دادید چطوری بسازم هرچی ک میخوام
دوستتون دارم خدا به شما نعمت و سلامتی بی نهایت بده
سلام به همه دوستان و استاد عزیز
این دو جلسه برای من اینقدر آگاهی داشت انگار یک دوره کامل رو گذروندم. اولی که ویدیو شروع شد فکرکردم در مورد کسب و کار صحبت میکنید و بعدش که در مورد رابطه شد، گفتم بهتر. چون من تو رابطه خیلی خوبم و 4 ساله ازدواج عاشقانه کردم. بعد از دوبار گوش دادن دفترمو آوردم و یک طرف دفتر، ترمزهای رابطه رو نوشتم و طرف مقابلش همونارو ربط دادم به کسب و کارم. گفتم تجربیاتمو بنویسم هم برای خودم دوره بشه و شاید هم به دوستان کمک کنه.
من چند سال پیش برای مهاجرت به آلمان اقدام کردم و تمام ذهنمو یک سال آخر گذاشتم روی کار و رزومه و زبان. تقریبا ذهنم خالی شد از رابطه. رابطه رو میخواستما اما دیگه اولویت اول من نبود! گفتم مهاجرت میکنم میرم سرکار بعد رابطه پیدا میشه. ذهنم خالی شد از این هدف ازدواج! از چسبیدن بهش.
تا رسیدم آلمان، تکرار میکنم تا رسیدم آلمان روز بعدش یک پسر آلمانی به من مسیج داد که تو کلی عکس از ایران داری تو پیجت و کمی هم آلمانی نوشتی، من دوست دارم بیام ایران تورلیدر من میشی؟ منم گفتم آره.
باور نمیکنید که اون مسیج تو یک هفته شد یک رابطه! ایشون 7 ساعت راه اومد، رفت هتل برای اینکه یک روز منو ببینه فقط… رفت هتل! من بهش من پیش دخترخاله م هستم و نمیتونم متاسفانه دعوتت کنم خونه. گفت اوکی، یک هتل نزدیک تو میگیرم که راحت باشی. اینو من چندساله دارم با خودم تکرار میکنم… من یه دختری هستم قد 160، وزن 50، ظاهر خوب. هیچ چیز خارق العاده ای تو صورتم ندارم… در صورتیکه هزاران دحتر اروپایی زیبا مثل عروسک اینجا پره و این آقا هم بسیار زیباست. وضغ مالی معمولی خوب و همیشه مستقل، همیشه عاشق سفر و هیجان و ماجراجویی، برای خواسته هام تلاش کردم.. این منم. نه دکتر نه مهندس نه پولدار.
بار اول که همو دیدیم حتی زبان من اینقدر خوب نبود که بتونم خوب ارتباط برقرار کنم. چی مهمتر از زبان تو یک رابطه؟! نداشتم این معیارو… دخترخاله م شب ازم پرسید چطور بود؟ و من انگار سالهاست این پسرو میشناختم. تو سکوت همو نگاه کردیم و من باورم نمیشد اطمینان قلبی و آرامش رو.
ایشون برگشت شهرش و به من زنگ زد و گفت تمام راه من فکرکردم و تمام لحظات مطمین بودم که میخوام بقیه زندگیمو با تو باشم. اینقدررررررررررررر این تصمیم برای ما بدیهی بود. میگفتم معلومه برای منم. ما تو رابطه موندیم و بعد چندماه ازدواج کردیم. و هنوز هر سالگرد ازدواج باهم تکرار میکنیم ما بدیهی ترین و بهترین تصمیم عمرمون رو گرفتیم.
خدا اونو آورد… من هیچ کاری نکردم. چطوری منو پیدا کرد و بهم مسیج داد؟ چطور پاشد اینهمه راه اومد یه ظهر دیگه تازه اونم هتل که یک روز منو ببینه! و خدایی که دلهارو نرم میکنه و بهت میبخشه چیزی و که باید ببخشه. همه از من میپرسن آلمانیا سردن و من میگم عشق و گرمایی و دارم تجربه میکنم که همیشه آرزوم بود و اینقدر سیرابم که… چشمم هیچ جنس مذکری نمیبینه.
من رابطه میخواستم اما از بعضی تجربیات تو ایران خسته و شایدم دلم کمی سرد شده بود… اما خدا دلهارو نرم و یخ هارو آب میکنه.
سر کسب و کارم همش با خودم تکرار میکنم… زور نزن. بذار خدا ببره جلو. لدت ببر و رها کن. تسلیم باش. زور نزن زور نزن. با آرامش لذت ببر از تمرین کردن و پیشرفتت. فکرنکن باید حرفه ای باشی یا کار خاص کنی. تو همون دختر معمولی و ارزشمند بودی که خدا برات عشق فراهم کرد. پس با کارها و طرح های ساده و زیبا و ارزشمندت هم میتونی موفق بشی.
آرزوهاتون رو آرزومندم دوستان
به نام خدا
سلام آلا جان ، کامنتت رو خوندم و لذت بردم ؛
واقعا چقدر جالب بود روند ایجاد رابطه ی عاشقانه ات ، چقدر میشه توش هدایت خدا رو دید ، امیدوارم هر روز عشق بیشتری تجربه کنی ؛
و چقدر اون جمله آخرت لذت بخش بود که آقاااااا زور نزن ، بزار خدا کارها رو ببره جلو ، واقعا دمت گرم
موفق و شاد باشی
ازت ممنونم آلای دوست داشتنی ،با خواندن کامنتت دلم نرم تر شد که این امکانش برای من هم هست که عشق رو جذب کنم.سپاسگزارم.
میشه بگی چه فکر ها و باورهایی در تو در مورد خودت و رابطه پر رنگ هست ؟میخوام بدونم چه فکری باعث یک رابطه پایدار با عشق شده.
سلام شهرزاد جان عزیز؛
میدونی من همیشه تو برقراری رابطه با پسرها خوب بودم. باوجودیکه خانواده م به شدت مذهبی و سختگیر بودن ولی من این ویژگی و داشتم. راحت رابطه شکل میگرفت برام و الانم همینه. سرکار من راحت با بقیه دوست میشم. از همکارهای پسرم که پارتنر دارن دوست خانوادگی میارم! رابطه با جنس مخالف برام راحته. خیلی پسرها هم هستن که باهاشون چندتا کلمه هم جلو نمیره ها، ولی میگم اوکی خیلی فاز فرق داره درگیرش نمیشم. وقتی پسری و میبینم چشم تو چشم و سلام و لبخند، یک مکالمه کوتاه. (البته اینو اینجا یادگرفتم و بهتر شدم) واسه اینکه ما انسانیم و احتماعی هستیم دیگه درگیر اینکه من دخترم اون پسره نیستم.
خیلی از ما رابطه میخوایم فقط برای اثبات به بقیه، برای اینکه فکرمیکنیم رابطه به مااعتبار میده. وقتی تو جمع متاهلها میزیم معذب میشیم، انگار چیزی کم داریم. کامل نیستیم!
من عاشق تنهاییم بودم و هستم. زندگی به سبک خودم داشتم، کل ایران و رفتم گشتم، زندگی مجزدی عالی داشتم. اگرهم تو جمع متاهل ها نمیرفتم دلیلش حس کمبود نبود، فازش بامن فرق میکرد مثلا.
الان هم همسرم با دوستاش بره بیزون یا سفر، من استقبال میکنم. سریع واسه خودم پلن میریزم، کتاب میخونم واسه خودم پیتزا سفارش میدم، موزیک بلند، میرم دوچرخه سواری طولانی، شاید تو راه به دوستم سر بزنم یه چای بخوریم و بعد میام خونه مدیتیشن میکنم و این پلن و باعشق ادامه میدم.
زندگی در جریانه با عشق… خوش گذروندن واقعی بدون اون هدف.
سرشار از نور الهی و متصل به انرژی نامتناهی باشی.
سلام آلای عزیزم
چقدر لذت بردم از کامنتت خیلی عالی هستی تو دختر
و من یاد خودم و همسرم انداختی البته من به صورت سنتی ازدواج کردم اما چیزهایی که از خدا در رابطه با ازدواج میخواستم اتفاق افتاد حتی ما شماره شناسنامه امون شبیه به همه اونم چهار رقمی
امیدوارم تو کسب و کارت روز به روز پیشرفت کنی که تو لایقش هستی عزیزم
و جملاتت در مورد کسب و کار به من هم آرامش داد و برای خودم استفاده میکنم
این جمله زور نزن و لذت ببر و کارها رو به خدا بسپار
رو امروز برای بار دومه که از دو کامنت مختلف دارم میشنوم
دوستت دارم و چه اسم زیبایی داری
سلام مونا جان و ممنون از پیام پر مهرت عزیزم
برای من بزرگترین ترمزم تکیه به خودم بوده و هست در حالیکه ناتوان ترینه انسان. هر تایمی که من خالصانه تسلیم شدم و گفتم خدایا ازم کاری برنمیاد باورنمیکنی تو یک ساعت چندین مشتری برای من اومد.
تسلیم شدن نه برای دریافت نعمت بلکه تسلیم شدن برای داشتن حال خوب. ما به این حال حوب و انرژی الهی که درون ما میپیچه و مارو رشد میده فقیریم . البته که هر کسی عاشق و متصل به این نیرو شد تمامی نعمت ها اورو دربر میگیره چون خدا سخاوتمندترینه، همونطور که من و تو توی ازدواجمون حسش کردیم تجربه ش کردیم.
تسلیم شدن یعنی حس آرامش و لذت از زندگی. یعنی عجله نکردن و هی منتظر نموندن.
اینا ترمزهای منه که نوشتم! و براشون راهکاری دارم… برای اینکه به خودم بقبولونم که همه چیز حال حوبه و به ساعات کاری و میزان فعالیت هام قدرت ندم و بدونم روزی من از همه چیز جداست.
من عاشق طبیعت و سفرم. دریم بورد من یک ون بزرگ سفر هست که پشت اون تابلوهای هنری من هست و حتی ون رو نقاشی کردم. میخوام تایم طولانی حداقل یکساله تو سفر باشیم راحت و بی دغدغه. به خودم گفتم مگه دوست نداری بری شهر به شهر بگردی؟ پس پاشو باهمین امکانات الان اقدام کن. من هفته ای یک روز خودمو به زور از پشت میزم جدا میکنم و میرم شهرهای اطراف رو با دوچرخه یا با قطار میگردم. یک کوله پشتی هم برمیدارم و دو تا تابلو هم میذارم تووش. اوایل میرفتم بساط میکردم میشستم در شلوغ ترین جای شهر و 30-60 دقیقه طراحی میکردم. الان اگر هدایتم کنه میرم اون تابلوهامو گالری ها نشون میدم. 2 ماهه شروع کردم و براش هیچ پلنی نمیریزم. یعنی میگم اوکی امروز فلان شهر، اما اینکه کجا برم و چیکار کنم نمیدونم.
با خودم تمرین میکنم برم آروم یه کافی شاپ بشینم و بدون فکرکردن به کار فقط لذت ببرم. این روز فقط برای من و خداست. فقط فایل گوش میدم پیاده روی میکنم گاهی لب آب میشینم مراقبه و شکرگزاری میکنم و عصر برمیگردم خونه. همش به خودم میگم آروم باش و عجله کار و نکن. فردا برو راحت کار کن. امرزو روز لذته…
باور نمیکنی این تمرین به ظاهر ساده و لذت بخش چقدر برای من دشوار بود… فکرمیکردم از کارهام عقب میفتم پس ایده م چی … اینقدر تمرین کردم تا یادبگیرم ایده از روزی جداست. زندگی یعنی لذت… رهایی.
و همین یک روزهای تو هفته چنان انرژی به من میده… و بعدش اومدم از هر بار بیرون رفتنم در حد 1-2 پاراگراف یک متن با عکس های خوبی که خودم حسی تو لحظه میگیرم، تو سایتم آپلود میکنم و حسمو ازش مینویسم. فارغ از کار فارغ از ایده! فقط حس فقط لذت.
و من همین کارو تو ایران کردم. من عاشق سفر بودم و اوایل برام امکان سفر خارجی نبود. تو ماه با دوستم با هم هرجور شده یه سفر میرفتیم حتی جاهای نزدیک و بعد چندسال من 2/3 ایران و دیده بودم. جاهای بکر و لذت محض.
دستم جاری شد و اینهارو نوشتم… شاید برای یادآوری. چون هنوزم گیر دارم. دارم تمرین میکنم متصل بمونم به خدایی که داناترین تواناترین خلاق ترینه. دارم تمرین میکنم رها کنم. دستاوردهامو ببینم. منی که سه ساله مهاجرت کردم و عالی زبان حرف میزنم و عالی ارتباط برقرار میکنم، حتی با وجود تپق هام که دیگه ازشون ناراحت نمیشم و میخندم. منی که 12 سال کارمند بودم اومدم تو اروپا یهویی کار فریلنسری شروع کردم اونم از سرگرمی که سه ساله شروعش کردم. برای منی که در همه جنبه ها جدید و نو بودم… دارم تمرین میکنم موفقیتمو ببینم و گره نزنمش فقط به خونه و ماشین و پول. لذت ببرم از مشتری هایی که میان و بلاخره من اینو شنیدم که عهه چقدر ارزونه کارهات چقدر عالی… و سفارش میدن. مشتری که خودش اومد.
وقتی میرم خودمو پرزنت میکنم هزارباررررررررررر تکرار میکنم قرار نیست قطعا ازین پرزنت مشتری بیاد. سهم تو همین ارایه کردن و لذته و بقیه ش سهم خداست. تو حال کن. شل… رها… خودتو تحربه کن. اومدی یک کشور جدید و اینهمه راحت میری با خنده با مردم حرف میزنی. یک سبک کاملا جدید هنری آوردی و مثل بچه ت عاشقشی و میری نشونش میدی و میگی بیایید باهم لذت ببریم. در عشق من شریک شین. چون نیروی الهی رو پشت اون طرح هات میبینی. من طرح هامو مثل قاصدک گرفتم کف دستم و اونو فوت میکنم به سمت دنیای بیرون تا انرژی خودشو پیدا کنه.
دارم تمرین میکنم مقایسه نکنم و دوست صمیمی خودم باشم. دیگه کاری و که میخوام شروع کنم از کمال طلبی نمیام بگم اوکی پس اول اون کار بزرکه و بهترین و شروع کن، مثل یک دوست میگم بیا از ساده ترینه شروع کنیم. از راحت ترینه. بعدا هی پله پله ارتقاش میدیم. دارم سعی میکنم از عجله رها شم.
امیدوارم عشق و لذت رهایی تمام لحظه هامونو فرا بگیره و پرواز کنیم…
سلام به آلای عزیزم
آلا جان چقدر ممنونتم که برام نوشتی و تو این مدت به حرفهات فکر میکردم
و اینکه برام عجیب بود و جالب اما نه دنیا دنیای آدمهای است که در یک مدارند
الا جانم کاری که من الان انجام میدهم کار نقاشی روی بشقاب سفالی است و چقدر انجام این کار هم هدایتی بود یعنی من از خدا تو سال 98 درخواست کرده بودم واین جمله رو نوشته بودم
خدایا راه درست را به من نشان بده . دوست دارم چیزی بیاموزم و خلاقیتی داشته باشم
و من چند ماه بعد با این کار آشنا شدم در صورتیکه که به هنر و نقاشی علاقه ای نداشتم و یه ترسی از این رشته هنوزم دارم که تو باید خیلی کار کنی و استعدادت تو این رشته نیست
حالا که دارم مینویسم یادم امد بچه که بودم دو تا گروه تحسین میکردم یکی کسیکه خط زیبایی داشت و کسیکه نقاشی قشنگ میکشید.و تو هر دو تا مورد همیشه دوست داشتم من هم می توانستم
الا جانم از وقتی که گفتی لذت بردن چیزهای ساده رو داری تمرین میکنی منم به خودم یادآوری میکنم مونا تو هم شروع کن
الا الا جانم بی نهایت دوستت دارم و مطلبت چندین چند بار خواندم و فکر کردم و یه قسمتهایش رو تو دفترم نوشتم که یاد بگیرم
عزیزم امیدوارم به هر چی آرزوی خوبه برسی و خودت و خدای عزیز و وهاب هر چی بهتر و زیباتر بشناسی
سلام به دوست و همراه خوبم موناجان در این مسیر سبز
امروز خداوند منو هدایت کرد برای خوندن این کامنت شما که در جواب یکی از دوستان نوشته بودین..
دو مورد در کامنت تون برام جالب بود که علاوه بر لایک 5 ستاره دلم نیومد بگذرم بدون این که این دو مورد رو برای خودم تکرار نکنم…
و به رسم ادب هم از شما تشکری کرده باشم.
اول این که
خدایا راه درست را به من نشان بده دوست دارم چیزی بیاموزم و خلاقیتی داشته باشم
و دوم
لذت بردن چیزهای ساده رو داری تمرین میکنی
چقدرررررررررررررر عالیه که همه چی رو از خداوند بخوایم…
و از اون بخوایم راه راست و مستقیم رو که بدون شک راحت ترین و نزدیکترین راه هم هست رو بهمون نشون بده
و
اینکه تمرین لذت بردن از چیزهای ساده…
که همین تمرین به ظاهر ساده تو رو آدم شکرگزارتری میکنه..
و خود شکر گزاری تو رو لایق میکنه برای دریافتهای بیشتر و نعمتهای خارقالعاده تر…
خدایا برای روزی فوقالعاده امروزم تورا سپاس..
مونای عزیز
دوست خوبم برای این در پایی که حدود یک ماه پیش از خودت به جا گذاشتی ممنونم دوستم..
واقعاااااااااا کلمات زنده ان
جان دارن
و اگر در مسیر باشی بهت کمک میکنن..
و میشن دستی از دستان خداوند غفور و رحمان..
خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت
الهی سراسر غرق عشق و نور الهی باشی دوست خوبم
سلام دوست عزیزم با اسم زیبات. امروز کامنتت رو خوندم چقدر زیبا بود یکی دیگه از بهترین تصمیم های زندگیت این بود که اینجا داستان ازدواجت رو نوشتی واقعا لذت بردم اون کلمه ی بدیهی ترین تصمیم زندگی برام بسیار ترکیب زیبایی بود نمیدونم چه طور توصیف کنم احساسم رو از این ترکیبی که ساختی انگاری همه چیز قبلا در وجود تو شکل گرفته و بعد تو باهاش مواجه شدی و حالا شده واست بدیهی چون از قبل میشناختیش….
واقعا برام زیبا بود کامنتت، داستانت و بیشتر از همه سکوتت در اولین برخورد چقدر برای من زیبا بود و پر مفهوم عزیزم برات بهترین ها رو آرزو دارم
به نام الله یکتا
هزاران هزارن سلام به استاد جان و خانم شایسته ی مهربان و تمام دوستان صمیمی در این خانواده ی بینظیر
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
یعنی این فایل و اگه هزار بار گوش بدی واسه بار هزار و یکمین بار هنوز چیزهایی میشنوی که انگار هیچ وقت نشنیدی .
استاد عزیزم خدارو هزاران بار سپاسگزارم به خاطر وجود شما دوفرشته ی زمینی که این همه اگاهی رو رایگان در اختیارما قرار میدید .هرچقدر از شما تشکر کنم بازم کم گفتم.واقعا ما خیلی خیلی باید رو خودمون کار کنیم ما هیچ وقت کامل نیستیم و نخواهیم شد وگرنه اگه کامل شویم تلاش نمیکنیم چقد این جمله رو من تاثیر گذاشت این فایل چنان تحولی در من ایجاد کرد که واقعا من شوکه شدم به خاطر این همه ترمز های ذهنی که از بچگی با من همراه بوده و من الان دارم اگاهانه به توکل الله مهربان به آن ها بهبود میبخشم .
از ته دل واستون آرزوی بهترین هارو دارم واقعا خداوند رو سپاس گزارم به خاطر وجود شما استاد عزیزم که سزاوار بهترینها هستید الهی شکرت بابت این همه آگاهی
انشالله خداوند حفظتون کنه استاد عزیزم واقعا من خیلی خوشحالم تو دوره ای از این دنیا قرار دارم که با همچین فرشته های نابی آشنا شدم خدایا شکرت خدایا شکرت هزاران هزار مرتبه
هر کجا که هستید در پناه الله مهربان باشید
باتشکر
سلام استاد عزیزم
این دو فایل اینقدر با ارزش و قابل تامل و عالیه که حد نداره استاد واقعا ممنون و سپاسگزارم از این وقت و انرژیی که میزارین برای فایلهای دانلودیِ بسیار بسیار ارزشمند.
یه ترمزی که من دارم برقرار نکردن تعادل بین کار ذهنی و عملگرایی
یعنی ایمان و عملی که در کنار هم باید باشن اما من تعادلم رو اغلب از دست میدم و از یه ور بوم میفتم نه اینکه آدم تنبلی باشم و عمل و تلاش و حرکت برام سخت باشه نه به این خاطر نیست چون پرتلاش هستم و این رو دوست هم دارم.
ریشه ی این قضیه که توی خیلی از مسائل من خودش رو نشون میده تک بعدی بودن و سخت بودن پیدا کردن تمرکزم هستش و البته کمال طلبی و سخت گیری و یه جور صفر و یک فکر کردن، همه یا هیچ.
این مشکل در نداشتن رابطه عاطفی هم خودش رو برام نشون میده به این شکل که نمیتونم بین تمام فعالیتهام یه جور تعادل ایجاد کنه و یکی از ترمزهامه.
یه دلیلش که در همه خواسته هام هم هست برمیگرده به همین ترمز که فکر میکنم هر کاری زحمت و سختی فراوان داره و نیاز به کلی کار و فکر عمیق و بررسی داره و باید براش زحمت زیادی بکشم
این باعث طولانی تر شدن مسیر میشه برام و استرس و ترس.
این باعث شده کارها برام سخت پیش بره و آسون بودن در نگاه اول برام غیرقابل باور باشه.
راه حل من برای این ترمز :
حواسم باشه که تعادل رو برقرار کنم به این شکل که اولا یه برنامه بچینم و بهش پایبند بمونم و اینطوری به خودم بگم که من هر چه بیشتر بمونم روی این قضیه که تمومی نداره چرا چون هر چیزی رو ادامه بدی بازم از همون بیشتر میشه و تهی براش وجود نداره که. پس رضایت بدم به تا یه جایی پیش رفتن و به جاش بیام و توی همون تایم دقیق تر و با کیفیت تر انجامش بدم و ذهنم رو جوری تربیت کنم که باور کنم من هم میتونم وقتی که بخوام باکیفیت انجام بدم ایده هاش میاد و انجامش میدم. و متعهد باشم در همون تایم خودش تمام خودم رو عالی براش بزارم و تمام.
یه ترمز دیگه که دارم و خیلی ناخودآگاهه و فهمیدم اینه که فکر میکنم با انتظار همه چی حله این باور از باورهای مذهبیه که در من ریشه داره به خاطر گذشته ام
این که من روی خودم کار میکنم چه از نظر ذهنی و چه فیزیکی و بعد دیگه بقیش خودش میشه این باور خیلی به باور هدایت نزدیکه ولی مرز باریکی بینشون هست این هست که این باور محدود باعث میشه تا یه جایی کار رو پیش ببری و دیگه رها کنی کامل و تا آخرش با یه جور منتظر بودن از بیرون از خدا باشی و یا به این شکل این باور انتظار هستش که به خودت بگی بزار یه تضاد بزرگ ببینی بعد درست حسابی انجامش بدم یا واقعا بخورمش یا اونقدر رنج بکشم تا بالاخره مجبور بشم درسا بزنم تو خال. چرا اینجوری فکر میکنم چون قبلا این شکلی بوده برام. این باعث میشه هر تغییری رو در برداشت اول نتونم به راحتی باور کنم که واقعیه و عمیقه که در نهایت بتونه منو به خواستم برسونه.
جواب من:
خب اولا این بر اساس من قبلی و باورهای گذشته ام بوده و من میتونم این روند رو تغییر بدم همونطوری که از وقتی که با استاد آشنا شدم در خیلی از مسائل و مخصوصا در ورود و ادامه ی مسیر عشق و علاقه ام رویای زندگیم این کار رو کردم و دارم انجام میدم که منتظر نبودم بهم داده بشه خودم رفتم سراغش و از کم شروع کردم از هر چی که تونستم و روی خودم کار کردم. ولی خب در دل این کار هم با همین باورها به شکلی در واقع برای رفتن از خوب به عالی این باور رو شناسایی کردم.
پس همینطوری که تونستم شروع کنم و تا به اینجا بیام در ادامه هم برای عالی بودن هم نیاز به رنج و تضاد عجیب و غریبی ندارم و از همینجایی که هستم شروع میکنم م منتظر هیچ چیزی هم نمیمونم و زیباییش و رشدش به همین حل مسائل درونش هست.
در بقیه مسائل هم همینه .
دوما هم اینکه استاد تو فایلی که در مورد اینه که چه زمانی تغییر میکنیم این که آدما چند دسته اند من نمیخوام جز اون دسته ای باشم که برای تغییر نیاز به تلنگر شدید جهان دارن و من از هر موقعی و حتی قبل از هر تلنگری میتونم تغییر کنم و به هر چی میخوام برسم و نیازی به چیز بیرونی برای تغییر عمیق و ادامه دار ندارم.
سوما هر تغییری هر چند بزرگ ذره ذره به وجود میاد و تکامل داره مهم اینه که در مسیر درست حرکت کنم و لذت ببرم ازش. ولی قرار هم نیست تموم نکنم و به نتیجه مدنظرم رو نگیرم.
قرار هم نیست بی مسئله باشم تا ادامه بدم و یا حتی کاریی رو بی نقص و بی مسئله و کامل کامل تموم کنم همونطوری که برای شروع نیاز به بی عیب و نقص بودن نیست و همینطور برای ادامه دادن که دیدم نیاز به بی مسئله بودن نبود برای اتمام و سرانجام یه کار هم قرار نیست بی نقص و کامل باشی. چون مشکل بزرگ من تموم کردن و نتیجه بزرگ خلق کردنه البته من در شروع و ادامه هم مشکل داشتم که از وقتی روی خودم کار میکنم به لطف آموزشهای ناب استاد درست شدم اما خلق بزرگتر یا نتیجه خاص و در واقع اتمام رو تجربه نکردم با کار روی خودم و الان فهمیدم که ترمز من از همین کمال طلبیه منه که پاشنه آشیله که آره همینه که فکر میکنم باید کامل کامل باشم که اون نتیجه ای رو که میخوام و مطلوب منه بگیرم در صورتی که این همه آدمی که میشناسم دور و بر خودم که به خواسته های بزرگ تری رسیدن و باز هم ایرادهایی دارن ولی به اون خواسته رسیدن و این ربطی نداره که مانع خلقشون بشه
تموم کردن به معنی کامل بودن نیست همونطوری که شروع کردن کامل بودن نبود.شروع کردن در اون زمان مطلوب و مدنظر من بود و شد پس تموم کردن هم همینه.
عالی بودن هم به معنی کامل و بی عیب و نقص بودن نیست کسی که عالیه فقط یه کار کرده و اون هم اینه فقط فکر نکرده کامل و بی اشتباه و بی ایراده و این باعث میشه اون بار اضافی ِ الکی از روش برداشته بشه و فرکانسش خالص تر بشه همین.
پس یه نتیجه ای که میگیرم اینه من به خاطر این فکر میکردم تغییر عمیق نمیکنم چون تغییر عمیق مساوی کامل بودن یعنی ذهن من دنبال کامل بودنه و تغییر عمیق و بزرگ این معنی رو براش میده و از اونجایی هم که چنین چیزی نه تنها برای من که برای هیچ کسی شدنی نیست چون کمالی وجود نداره حتی با اتمام یه کار، در نتیجه نتیجه مدنظرم رو برام غیر قابل باور میکرد. ولی الان قشنگ برام جا افتاد که با وجود نقص هایی که خواه ناخواه هست میشه به اتمام رسوند و هم میشه عالی بود چون قرار بر این نبوده و نیست که کامل و عاری از خطا بود و این منافاتی با اتمام و عالی و پرفکت بودن نداره که هیچ که دقیقا کار جهانه چون اگه اینطور نباشه رشدیی هم نمیمونه. به خاطر همین بود که حتی با وجود تلاشهایی که میکردم و شب و روزم رو به هم میدوختم و از نظر ذهنی هم گاز میدادم به خواسته ی مورد نظرم نمیرسیدم.
از خدا میخوام اگه در مدار این دوره هستم به راحتی و زیبایی من رو به خرید این دوره بینظیر هدایتم کنه.
خدایا به خاطر حضور استاد در زندگیم و این مسیر الهی هزاران بار شکر.
استاد عاشقتونم
سلام سمیرا جان
تجربتون جالب توجه بود چون من هم اینطوری بوده و هستم
اززمانی که وارد مسیری شدم که هدایت گونه پیش برم خدا منو میبرد سر یه موضوعی بعد یکم روش کار می کردم باهدایت بعد میگفت که خب کافیه بیابریم سر یه موضوع دیگه ….و من بخاطر کمال گرابودنم دوست داشتم و الانشم دوست دارم که وقتی رو یه چیزی تمرکز میکنم دیگه تهش رو در بیارم و حسابی روش بمونم اما سیستم هدایت اینطور نبوده برام و تو هر جنبه از زندگیم پیشرفت ایجاد میکنه و به نوعی تعادل رو ایجاد میکنه مثلا عزت نفس یکم ثروت یکم سلامتی یکم روابط یکم معنویت یکم اجتماعی بودن یکم و این برای منه کمال گرا سخته انگار از هر کدوم یکم بچشی ولی سیر نشی اماازنظر خدا و سیستم او درسته و تکاملی میبرتم جلو و پله پله همه جنبه ها رو درست میکنه …که شکرگزار این سیستم هستم
و فکرش رو که میکنم که مثلا ادم بخواد فقط رو یک چیز تمرکز کنه واقعااز سایر چیزهاباز میمونه
پس این هدایت و این تعادل و توازن و تکامل عالیه
خداروشکر
سپاس سمیراجان
سلام سمیرا خانوم
چقدر کامنت قشنگ بود و جواب من بود در این روزها،که ذهن هی میاد میگه خوب تو کارت رو درست انجام دادی و از اینجا به بعدش دست خداست و تو بشین یه کنار و نگاه کن و از این طریق و بیشتر هم از طریق کمال گرایی خودش رو نشون میده.
ممنون از کامنت قشنگت
سلام ادامه ترمزها
ترمز 7 من برای تجربه یک رابطه عاشقانه خیلی جوانم یا سنی ازم گذشته
رابطه عاشقانه می تونه در هر سنی شکل بگیره خودم به عینه نمونه هایی دیدم در فامیل و دوستان ک بسیار جوان بودن و تا الان هم دارن در کنار هم به خوشی زندگی میکنن. (همیشه تو ذهنم بهشون میگفتم وا چقد زود اخه تو چه تجربه ای کسب کردی چی دیدی یعنی باز این باورو داشتم ک طرفی ک میاد تورو محدود میکنه. من همیشه این باور ک من خیلی بچم تو ذهنمه نمیدونم دیگه این فکر تا چند سالگی ام قراره ادامه پیدا کنه :))))) خودم می بینم از لحاظ شخصیت سال ب سال دارم بزرگتر میشم ولی این یک باگ هست ک باعث شده تا سن 23 سالگی تجربه خاصی نداشته باشم و وقتی ب دوستام میگفتم همه میگفتن وا مگه میشه ولی تو ذهن من تعجب برانگیز و بد نبود و اتفاقا افتخار هم میکردم باز برمیگرده ب این باور ک من هنوز تجربه ی خاصی پیدا نکردم هنوز از زندگی درک خاصی ندارم چقدر کمالگرا بودم در این زمینه و خبر نداشتم.در صورتی ک بگم میتونی همون تجارب رو درکنار یک فردی لذت بخش تر کسب کنی. در مورد بیزینس هم این باور محدود کننده رو دارم ک میگم من هنوز جوانم درصورتی ک الگوهای بسیاری هست و دیدم هم مثل آقا عرشیا،خود استاد ک از نوجوانی برای خودشون کار کردن و این همه بیزنیس من های موفق و جوان)
ترمز 8 من باید خیلی پرفکت و بی نقص باشم تا یک رابطه رو شروع کنم
هیچ کس در این جهان بی نقص نیست، هیچ انسانی نه بوده و نه هست و نه خواهد بود.
این ویژگی جهان مادی عه. همه انسان ها نقص دارن برای اینکه ما باید پیشرفت کنیم، چیز کامل ک نمیتونه پیشرفت کنه. خودتون رو محدود نکنید. نع تو خودت رو با نقص هات بپذیر، روش کار کن. بدون ک یک مسیر همیشگی برای پیشرفت وجود داره، با خودت در صلح باش، خودت رو لایق بدون با اونی ک هستی با کمی هات با نقص ها و نقاط قوت ات. اون وقت ببین ک جهان چه انسان های فوق العاده ای رو وارد زندگیت میکنه.
( اینجانب باز بسیار بسیار کمالگرا بودم و هستم و اتفاقا این ترمز رو نقطه عطفم میدونستم و جزوی از ویژگی های خوبم میدونستم. مثل خانم شایسته ک میگفتن من فردی بسیار مسئولیت پذیرم و همیشه میخوام کاری ک انجام میدم پرفکت و بی نقص باشه تا بی هوش دیده نشم که نوعی کمالگرایی میشد ک مثلا بروزرسانی دوره هارو شروع نکنن چون میترسیدن برن تو دل ناشناخته ها. و اونجا استاد گفتن اشکالی نداره ما نمیخواییم بگیم آقا من بی نقصم من پرفکتم نه ما انسانیم اشتباه میکنیم و درس می گیریم و بزرگتر میشیم. من همیشه میگفتم نه تو هنوز آگاهی های لازم از قوانین رو نداری هنوز درک درستی نداری پس زوده اول قشششنگ کامل شو همه چی رو یاد بگیر یه حرفایی باید برا گفتن داشته باشی، بی نقص شو بعد وارد رابطه شو. درصورتی ک آقا ما کامل بی نقص نداریم ما هر روز داریم یاد می گیریم پیشرفت می کنیم چه خوبه ک باهم رشد کنید کنار شخص هم فرکانس خودت.)
ترمز 9 افراد همیشه خیانت میکنن
این باور رو اگر داشته باشید باعث میشه یا اصلا وارد رابطه نشید یا اگر شدید بخوای هر لحظه موبایل شو چک کنی هر لحظه بخوای کنترل اش کنی.
و تو کار کنی تو کاری کنی تو کاری کنی که اون اتفاق بیوفته برات با باورهات، رفتارهات، ترس هات، شک هات، کنترل کردن هات طرف رو عاصی کنی. این همه آدم هستن دارن سالها زندگی میکنن سالم و درست چرا فکر میکنیم همه نامناسب ان ؟ کِی اینارو می بینی ؟؟ وقتیکه باور کنی ک هست. وقتیکه دنبالش بگردی و وقتیکه دنبالش بری پیدا میکنی الگوهاش رو.
( در این مورد راستش من باورم اینه ک کنترل کردن کسی خیلی اشتباه هست حالا هرکسی و باعث میشه احترام ها از بین بره و حرمت شکنی میشه. پس من باورم اینه من نگرانی بابت از دست دادن کسی رو ندارم اگر هم رفت الخیر فی ماوقع و اگر قرار باشه چیزی رو بفهمم خدا خودش در زمان مناسب هدایتم میکنه ک مثلا نباید این رابطه ادامه پیدا کنه)
باز بحث حیاتی و مهم کنترل ورودی های ذهن ک استاد چقدر تاکید دارن همیشه. استاد میگن من همیشه با آدم های فوق العاده صحبت میکنم یک مرزی دارم برا خودم یک فیلتری برا خودم گذاشتم که چه آدم هایی هم صحبت بشن با من. چون من میدونم چه تاثیری میزاره روی باورهای من.
وای استاد چه جمله ای به خدا وقتیکه اجازه میدی یک نفر با تو درددل کنه و تو گوشِت رو بهش میدی برای اینکه فکر میکنی داری بهش کمک میکنی ک خودش رو خالی کنه. نمیدوووووونی چه باری رو داری اجازه میدی ک روی دوشت خالی کنه، چه آینده ای رو داری از خودت می گیری بخاطر این شنیده ها
بچه ها باید بهای رسیدن به خواسته هاتون رو بپردازید. با فیلتر کردن ورودی هاتون با کنترل کردن آدم هایی ک باهاشون هستید.شروع کنید به قطع کردن اون وقت آدم های مناسب با موضوعات مناسب وارد زندگیت میشن.
ترمز 10 من پولدار نیستم من وضعم خوب نیست من پدر پولداری ندارم من تو محله پایینی زندگی میکنم.
ارزش ما به وجود ما وابسته است نه به شرایط مالی مون اگر باورت این باشه ک من الان شرایط مالی خوبی ندارم و ثروتمند نیستم پس نمیتونم رابطه خوبی با یک آدم درست حسابی داشته باشم داری خودت رو محدود میکنی. تو شاید الان از لحاظ مالی شرایط خوبی نداشته باشی ولی قرار نیست ک این آینده تو باشه تو میتونی رو خودت کار کنی و بهتر و ثروتمند بشی. این یک روند ابدی نیست برای تو.
( مثالش استاد دخترهایی هستن تو فامیل ما ک توی شهرستان زندگی میکردن و اومدن و با پسرهای پولدار فامیل مون ازدواج کردن و من وقتی دقت میکردم می دیدم ک چقدر اعتمادبنفس دارن یا دخترهایی ک با پسرهایی خارج از کشور ارتباط گرفتن و ازدواج کردن. این ترمز رو هم من داشتم ک میگفتم تا به مبلغ ایکس تو حسابت نرسی لایق تجربه رابطه عاشقانه نیستی و ارزش تورو اون مبلغ مشخص میکنه.)
ترمز 11 من دوست دارم تنها باشم
اینکه انتخاب کنی ایرادی نداره ولی خیلی موقع ها این جمله از انتخاب نمیاد از ترس میاد.
ما انسان ها بصورت بنیادین موجودات اجتماعی هستیم.
یک رابطه عاشقانه واقعا به آدم اضافه میکنه،ما هویت مون توی روابط با دیگران شکل می گیره و اینجوری خودمون رو عرضه میکنیم.
یک رابطه عاشقانه واقعا کیفیت زندگی رو میبره بالا .ولی این نباشه از تنها بودن به عنوان یک سلاح و مکانیزم دفاعی استفاده کنی برای اینکه میترسی تجربه اش کنی.
( اعتراف میکنم من خیلی این ویژگی ام رو نقطه قوتم می دونستم و افتخار میکردم بابت این دیدگاهم، میخواستم تجربه کنم ها ولی خودم رو گول میزدم و پشت این بهانه و حرف ک تنهایی خودم رو دوست دارم قایم میشدم.یعنی خدا میدونه من چقدررر این جمله رو سالها برا خودم تکرار کردم. درسته از تنهایی خودم لذت میبردم ولی به خودم اجازه تجربه اش رو نداده بودم.)
ترمز 12 اصن تو سرنوشت ما نوشته شده، عشق ب ما نمیاد، ماها اصلا عشق رو تجربه نکردیم.سرنوشت ما مقدر شده
هیچ چیزی برای ما مقدر نشده هیچ چیزی ما انسان هایی هستیم ک داریم با افکارمون شرایط مون رو خلق میکنیم. ولی اگر باور داشته باشی که بدبختی بی پولی تنهایی مقدر شده برات جهان بهت ثابت میکنه ک آره مقدر شده. نه به این دلیل ک مقدر شده به این دلیل ک تو باور کردی که تقدیرت اینه.
هیچ خواسته ای از طرف خداوند برای ما وجود نداره خواسته خداوند اینه ک ما به خواسته مون برسیم. کلا نمد هولا و هولا.
استاد : من هرچیزی رو ک خواستم تجربه کردم تو کل طایفه ما هیچ کس حتی نزدیک نتایج من نشده. من اینو به عنوان تقدیر یا اینکه بگم خانواده من اینجوری بوده قبول نکردم، نع من خالق زندگی خودم هستم و آنچه ک میخواهم رو خلق میکنم. خدای من پاسخ میده به افکار و باورهای من. اگر من تغییر کنم جهانم برای من تغییر میکنه.
( این ترمز رو هم من داشتم میگم تو اطراف ما ک عشقی نبوده پس نیست دیگه حتما ولی من میخوام الگوهایی رو ببینم و تایید کنم. حتی حقوق خودم رو مثلا با اطرافیانم مقایسه میکنم و سریع به خودم میام نکنه با احساس عدم لیاقت از خودت بگیری نعمت هات رو. خودت رو با اطرافیانت مقایسه نکن تو لایق نعمت های بیشتری هستی.)
ترمز 13 من اصلا بلد نیستم، اصن نمیدونم چه جوری حرف بزنم من اصن بلد نیستم ارتباط برقرار کنم مگه همه از شکم مادرشون بلد بودن چه طوری ارتباط برقرار کنن؟؟
آدم یاد می گیره، هر چیزی قابل یادگیری عه.هیچ کدوم مون تو همه چیز عالی نیستیم. باید تمرین کنیم و یاد بگیریم.
( من هم میگفتم من اصن نمیدونم چی باید بگم چیکار باید کنم چطوری ارتباط برقرار کنم اعتمادبنفس ام پایین هست چون تجربه نکردم چون میترسم و به قول استاد باید بری تو دل ترسهات تا بفهمی همش پوچ بوده. و بگم مگه همه از اول بلد بودن ارتباط برقرار کردن رو ؟؟ خوب تجربه کسب کردن و یاد گرفتن توهم میتونی)
ترمز 14 اگر من وارد یک رابطه بشم، آزادی مو از دست میدم
رابطه عاشقانه یعنی اسارت یعنی کنترل شدن چیکار دارم خودم رو اسیر کنم.
باید یاد بگیریم رابطه واقعی و درست رابطه ای عه ک هر فردی آزادی عمل خودش رو داره، علایق خودش سلایق خودش رو داره و درعین حال دوطرف به سلایق یکدیگر احترام میزارن. قرار نیست شما مجبور کنی ک طرف مثل شما فکر کنه و یا شما مثل اون شخص. اصلا آزادی جذابیت یک رابطه قشنگه.
یک رابطه عاطفی به معنای رفتن تو زندان نیست اگر باورهات درست باشه، آدم درستی بهت هدایت میشه، آدمی ک برای آزادی تو ارزش قائله و تو هم برای علایق اون فرد ارزش قائلی و باهم از زندگی تون لذت می برید در حالیکه به ویژگی های هم احترام میزارید.
( من هم همیشه این سناریو رو داشتم و میگفتم پدر من نمیتونه منو مجبور ب انجام یا انجام ندادن کاری کنه بعد اون وقت یکی بیاد ب من زور بگه فلان جور باش فلان جا برو، این خیلی ریشه ای تو ذهنم.اگر من خودم به علایق و سلیقه افراد احترام میزارم پس مطمئنم ک فردی هم عقیده من با من آشنا میشه. درسته من آزادی برام اولویت داره ولی نگران نباش هیچ کس آزادی تورو نمی گیره همه این افکار از ذهن توعه ذهن محدود تو، وقتی تو ب کسی قدرت ندی توی ذهنت پس اون فرد هیچ تسلطی روی تو نخواهد داشت.)
استاد سپاسگزارم این فایل یک گنجی بود از روابط و عزت نفس
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به همه عزیزانی که هدایت شدن به این کامنت زیبای من که از صحبت های ناب این فایل تونستم بنویسم .از دیروز که 27 این فایل رو دانلود کردم دوبار گوش دادم اما میگفتم خدایا این همه نکات مهم در دل همین فایل تقربا یه ساعته است حاصل تجربیات افرادی است که سال هاست با افرادی زندگی میکنند که خودشون با ارسال فرکانس هایشون جذبش میکنند .
یعنی هر کسی که به هر نحوی ما با ان ارتباط داریم خودمون جذبش کردیم با احساس لیاقت
یا کسی رو که خیلی دوستش داشتیم خودمون دفعش کردیم . با احساس! عدم لیاقت در مورد داشتن طرف مقابل .
یعنی اگر اعتماد به نفس داشته باشیم در ارتباط گرفتن
هر کسی را که اراده کنیم میتوانیم با او ارتباط داشته باشیم و.از لحاظ فرکانسی به طرف نزدیک باشیم
که میگه در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد یا
کبوتر با کبوتر باز با. باز کند هم جنس با هم جنس پرواز
استاد عزیزم من اونقدر میخواهم قشنگ به این نکات اشاره کنم و بنویسم که هم زمان هندز فری تو گوشمه و دارم صحبت های ناب شما رو مینویسم تا بخونمش که بفهممش واقعا تا ننویسم از یاد میبرم که چی داشتید میگفتید ولی باز هم شاید ناقص باشه اما سعی خودم را میکنم تا بهترین را برای خودم ثبت کنم تا یاد بگیرم .
شما میفرمایید که در دوره کشف قوانین زندگی بیشتر در مورد کدهای صحبت میشه که با انجام دادن انها زندگی ما صد در صد تغییر بنیادین میکنه با درک این قوانین بدون تغییر وعمل کردن به این قوانین
بریم سراغ موضوع فایل که خیلی خیلی مهمه رابطه عاشقانه
افراد خیلی زیادی مثل خود من که گفتم یه فردی رو خیلی دوست داشتم و وابسته به طرف بودم اما به دلیل احساس عدم لیاقت اون رو از خودم دورش کردم . یا حتی در همین زندگی زناشویی که الان دارم هم دچار مشکلات بسیار سنگینی هستم که واقعا خیلی وقت ها کم میارم که خدایا خسته شدم دیگه تموم شه بره واقعا من موندم که چرا باید این همه من سهل انگار باشم در مورد انجام قوانین، اما خدا رو شکر تا به خودم میام اوضاع سریع عوض میشه و به نفع من تموم میشه اما من میگم چرا باید اتفاقی بیفته که من چک و لقد رو بخورم بعد به خودم بیام خیلی وقتها چکو لقد ها طولانی تره راهشو گم میکنم که چطور میتونم به نفع خودم رابطه رقم بزنم که لذت پشت لذت را تجربه کنم .
باور ها و ترمزها در مورد روابط عاطفی و عاشقانه
چی میشه که ما خواسته ای داریم اما چون باورهای مناسبی نداریم با وجود تلاش های فراوان به ان خواسته نمیرسیم ترمز و گاز ماشین
من ماشین هستم
ترمز و گاز هم باور ها ی من هستند یعنی ماشین روشنه صداشم داره در میاد و بنزین مصرف میکنه اما چون پا هایم هم روی گاز هم رو ترمز ماشین به حرکت در نمیاد . تا وقتی پاهایم روی ترمزه مهم نیست که چقدر دوست داشته باشم ماشین حرکت کنه. مهم اینه که بابا پاتو از رو ترمز بردار تا به سرعت هر چه تمام تر به سمت خواسته ی ات حرکت کنی
تا وقتی که باورهای نامناسب دارم به هیچ عنوان نمیتوانم به خواسته های دلخواهم برسم
باید باور ها رو درست کنم در مورد ادم ها یا حتی در مورد ثروت. و حتی هر انچه که بخواهم در زندگی داشته باشم .
بریم سراغ موضوع: چه مجرد چه متأهل چه موضوعات مختلف دیگه ما میتوانیم از این صحبت ها به کار بگیریم برای تحقق خواسته ها
فقط با دونستن باور ها ی مناسب, مثل اینکه من یک ادم جذاب دوست داشتنی…ِ خوشگل و زیبا هستم برای رابطه گرفتن البته که وقتی دارم این فایل پر محتوا را میشنوم یعنی سوال من بوده و حال به دنبال جواب و دریافت جواب هستم .
پس من لایق و زیبا و جذابم حتی اگر اندام خاص نداشته باشم حتی اگر چشمان رنگی لبان پرتز شده گونه های پرتز شده کاشت ناخن. کاشت مو. پوشیدن لباس های خاص. ارایش های خاص هم نداشته باشم من انسان لایقی هستم من جذابم من ادم مناسبی هستم برای جذب ادم مناسب برای رابطه ی جذاب
کسی که به دنبال راه های هست تا بلکم جذابتر بشه یعنی اعتماد به نفس نداره یعنی با خودش در صلح نیست یعنی خودش رو همون جوری که خلق شده دوست نداره حنیفه جان. این که تو نقاط ضعف شخصیتی داشته باشی و برای برطرف کردنش تلاش کنی تازندگی عاشقانه ای تجربه کنی خیلی فرق داره تا این که بخواهی از پوست خودت در بیای و با ماسک بیرون بیایی یا کلی تلاش های طاقت فرسا انجام بدی برای راضی نگه داشتن ِطرف ،برا رابطه ی عاشقانه. یا رابطه دوستی. یا رابطه ی کاری
دوستای عزیزم الان ساعت 3:37دقیق بامداداست خیلی خوابم میاد و حالم یع جوریه اما باید بنویسم. باید بها پرداخت کنم پس ادامه میدهم تا هر وقت که طول بکشد چون من در پشت گوش انداختن کار ها خیلی ماهر شدم برا همین هیچ پیشرفتی نداشتم اما وقتی میتوانم نتیجه های عالی کسب کنم که برای خودم ارزش قائل باشم و بها ی رسیدن به خواسته را پرداخت کنم
اقا جان باور مناسب
زیباییی به ظاهر نیست. به باطن من ربط داره، هر کسی به یه نحوی زیبایی در درونش و ظاهرش داره ما باید یاد بگیریم نقاط قوت خود و افراد رابطه ی مان را ببینیم و تحسین کنیم ونقاط ضعف های خودمان را بهبود ببخشیم .
من نباید دنبال قیافه ای خاص باشم باید الگو هایی پیدا کنم که ظاهر خاصی ندارند اما رابطه ای عاشقانه و صمیمی دارند و روابط فوقالعاده بهتری دارند . و احساس لیاقت خیلی بالایی دارند و افرادی را جذب میکنند که انها هم عاشق خود هستند و از وجود خودشان لذت میبرند به خودشون احترام میگذارند
برای خودشون ارزش قائل هستند با خودشون در صلح اند با همان قیافه ای که دارند خودشان را دوست دارند و افراد فوقالعاده را جذب میکنند وقتی ارزشهای خودم را به ظاهرم پیوند نمیزنم. وقتی که با خودم در صلح ام
وقتی که خودم رو به رشد درونی که قابل بهبوده پیوند میزنم رابطه ای عالی تجربه میکنم
باور بعدی
این که من توانایی های خاصی نداشته باشم حتی اگر پزشک نیستم یا وکیل نیستم یا فرد مشهوری نیستم باز هم میتوانم رابطه ای عالی داشته باشم
توانایی های خودم را افزایش بدهم و برای خودم و توانایی های خودم ارزش قائل باشم
کسانی هستند که هیچ مهارت های خاصی ندارند اما خیلی محبوب و دوست داشتنی اند در صورتی که آدم های زیادی هستند تا با انها ارتباط برقرار کند چون انها خودشان را دوست دارند به هر شکل و ظاهری که هستند ارتباط برقرار میکنند
باور بعدی
که هنوز و در هر لحظه ادم های درست حسابی و کار بلد و قابل احترام زیادی. هستند که ما با انها ارتباط بر قرار کنیم این جهان هر لحظه در حال بهبود و گسترش است هر لحظه در حال پیشرفت است پس منابع در امد زایی زیادی وجود دارد تا ما به ثروت برسیم
در هر لحظه انسان های شریف و قابل احترامی وجود دارند تا با انها رابطه بر قرار کنیم
در هر لحظه ما میتوانیم اراده کنیم برای به دست اوردن خواسته های خود به راحتی ولاجرم و طبیعی و بدیهی
دختر های خوب زیادی وجود دارند
پسر های خوب زیادی وجود دارند هر لحظه فراوانی وجود دارد هیچ وقت نیست که در جهان کمبود باشه
ما هدایت نمیشویم چون باور های درستی نداریم
اون چیزی که باور دارم را بیشتر جذب میکنم چه مثبت چه منفی اینو جهان به ما ثابت میکنه .
از شنیده ها و دیده ها و رسانه و ادمهای نامناسب ورودی های نامناسب جذب میکنیم و در شکل گیری باورهای مان تاثیر به سزایی دارند و ما باور میکنیم که رابطه ی خوب وجود ندارد
هر روزادمهای فوقالعاده ای وجود دارند البته که اگر باور کنیم انها وارد رابطه ی ما میشوند
اگر بیشتر باور کنم و رفتارم را تغییر بدهم. افرادی را حذب میکنم که ثابت میکنند رابطه عاشقانه وجود دارد
رابطه صمیمی کاری وجود ددارد
باور بعدی
اینکه من لایق رابطه ای عاشقانه ام به راحتیو خیلی اسان و طبیعی اما با تغییر باور های نامناسب
من لایق ام من جذابم من لیاقت عشق رو دارم
من هم مثل اون ادم طرف مقابل ام لایق هستم
نه اینکه لیاقت اون بیشتر از اون چیزی ه که من از دارم نه اینکه من و این همه خوشبختی محاله بشه باور من که از دستش بدم
به محض گفتن این جمله تمام بنیان رابطه فرو پاشی میکنه چون لایق ندونستم خودم رو
یه باور دیگه هر ادمی که میاد سراغ من ادم خیلی مناسب و دوست داشتنی و عزیز و بااحترام و با ارزش است ادمی است که برای وجود خود خودم ارزش قائل است نه اینکه براش ماسک بزنم
باور بعدی این که از تنهاییی هم خیلی لذت میبرم اما اگر ازدواج کنم و یه ادم دیگه وارد رابطه با من باشه هم بیشترین لذت را تجربه میکنم اما نه صرفاً برای کامل شدنم نه صرفاً برای پا بند کردنم نه صرفاً برای وابسته شدنم نه صرفا برای محدود کردن ازادی ام ازدواج رخ بدهد ازدواج و یا رابطه گرفتن یعنی در کنارش ازادی هم داشته باشم ازادی زمانی. مکانی داشته باشم و باید باور داشته باشم که میشود هم ازدواج کنم هم اینکه دنبال خواسته ها و رویاهای خود بروم و ازادانه سفر کنم حتی تنهایی و بدون، بودن طرف مقابل
باور داشته باشم که اخر رابطه ام یک رابطه ای خیلی زیبا وجود دارد من میتوانم هر گونه رابطه را تجربه کنم چه خوب چه بد من با این کار تجربه کسب میکنم .بزرگتر میشوم
باور دیگه من در هر سنی میتوانم یک تجربه ی عالی از رابطه عاشقانه داشته باشم چه پیر چه جوان چه نوجوان
باور دیگه
هیچ انسانی به دنیا نیومده که کامل و بی نقص باشه انسانها به هر شکلی یک نقص هایی دارند اما خودشان را پذیرفته اند
باور های نامناسب رادور کن که ادمها همه دزد اند. ،خیانت کار اندر ،بد اخلاق اند در اخر بدی را تجربه میکنند هیلنت را تجربه می کنند
دنبال باور های درست برو و باور کن که تو لایق بهترینها هستی
دنبال کردن شبکه های اجتماعی و ارتباط گرفتن با ادمهای بد که هر لحظه باور های مخربی را به ماالقا میکنند کنار بگذارم چون با گوش دادن صحبت های منفی چه بار سنگینی را به جون میخرم
باور دیگه
چه پول دار باشم چه بی پول من دوست داشتنی و لایق هستم ارزش من به پول دار بودن یا بی پول بودن من بالا پایین نمیشود من در هر موقعیتی دوست داشتنی هستم چه کار داشته باشم چه بی کار،چه ماشین و خونه داشته باشم چه نداشته باشم من دوست داشتنی هستم
باور بعدی
از تنهایی هم نترسم از ارتباط گرفتن با ادمها هم نترسم
من در هر موقعیتی لذت بخش ترین زندگی را تجربه میکنم
من از بودن با یک ادم هیچ ترسی ندارم ،
من با از دست دادن یک ادم در زندگی ان فروپاشی نمیکنم من باید بپذیریم که روی هیچ کس نباید حساب باز کنم یا نباید از کسی بت بسازم که با از دست دادنش تمام اعتماد به نفسم فرو پاشی کند .تقدیر و سرنوشت خودم را خودم میسازم چه خوب چه بد من هر انچه که تجسم کنم به آن خواهم رسید مثل استاد عزیزم
اقای عباسمنش عزیز من در شکم مادر هیچ چیزی بلد نبودم به دنیا اومدم و یاد گرفتم و تجربه کسب کردم و خودم را بهبود دادم
من باید حتی بالاتر از استاد عزیزم زندگی عالی را تجربه کنم
یاد بگیرم احترام بگذارم. ارزش قائل شوم پیشرفت کنم تجربه کسب کنم مهارت هایم را تبدیل به عادت و رفتار های عالی کنم
من کسی را مجبور به، با من موندن نمیکنم طرف مقابلم ازاد ازاد باشد به هر جا که بخواهد برود هر جا که بخواهد بماند و من هم مانند او در صلح و ارامش باشم حتی وقتی که کنارم باشه یا نباشه
استاد عزیزم چه صحبت های نابی بود واقعاً با نوشتن آدم یه جنس از تجربه ای عالی را دریافت میکند
من یپاس گزار خداوندم بابت این نشانه ها و هدایت های عالی و زیبا
خدایا من لایق یک رابطه ای هستم که سراسر عشق و محبت را تجربه کنم
بزرگترین خواسته ی من رابطه ای عاشقانه داشتن با خود درونی ام هست بزرگترین خواسته اینه که رابطه ی توحیدی داشته باشم با الله مهربانم
من لایق بهترین ها هستم همین طور که استاد عزیزم قشنگترین رابطه را دارد تجربه میکند.
دوستان عزیزم با هر سختی بود نوشتم گاهی چرت زدم گاهی دوباره فایل رو گوش دادم تا بالاخره تونستم صحبت های را بشنوم و به کار ببندم که زندگی ام را با بهترین شکل بسازم
الان شد ساعت 5:7دقیقه بامداد خدا نگهدارهمه تا کامنت بعدی