https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدارو شکر بخاطر نتایج متعدد که کسب کردم پس از دریافت این اگاهی ها و بعد ازتون تشکر کنم استاد من از عید سال ۱۴۰۰ با شما اشنا شدم اونم بصورت معجزه اسا که هر موقع به اینکه چجوری با شما اشنا شدم فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه ایمانم به این که خداوند هدایتم کرده بیشتر میشه
مثال در مورد این که عوامل بیرونی مقصر میدونیم گله و شکایت میکنیم
قبل از اشنای با قوانین من تماما عوامل بیرونی مقصر میدونستم یکی از اونا ماشین مدل پایینی داشتم (۲۰۶) که همیشه یه ایرادی داشت و همیشه شاکی بودم که چرا همش خرابی و تقریبا ماهی یک یا دو تا تصادف داشتم خلاصه ماشین یا صافکاری بود یا مکانیکی و مقصر تمام اینا پدرم بود (چون ثروتمند بود) و کمک نمیکرد به من برای خرید عوض کردن خودرو و با کلی گله و شکایت بلاخره یه مقدار کمک کرد و یمقدار پول خودم یه ماشین در حد صفر خریدم (اونم ۲۰۶ بود ) ولی فرکانس همون بود و این ماشین جدید هم دوباره ایراد برقی داشت و هی به مشکل بر میخورد و اون تصادفا باز هم تکرار میشد خلاصه باز هم گله شکایت که پدر که کمک کرده به من کم بود باید بیشتر کمک میکرد این ماشین خشک از کمپانی میخریدیم خلاصه قر قر های من تمومی نداشت و همینجوری اتفاقات بد آینده رو برای خودم رقم میزدم
_ تا اینکه با استاد بصورت معجزه اسایی اشنا شدم
تو چند روز اول که با استاد اشنا شدم انگار دیوانه شده بودم راه میرفت خدارو شکر میکرد انگار روی زمین نبودم انقدر حسم خوب بود که قابل وصف نیست هر لحظه با دیدن یه پرنده که پرواز میکنه شکر گذاری میکردم با کار کردن تدریجی روی خودم هر روز بهتر شدم و نتایج هم فوق العاده شد
تقریبا ۳۰ روز بعدش یه ماشین صفر (۲۰۷ ) خریدم و خدارو شکر تا این لحظه نه براش مشکلی پیش اومده نه تصادف داشتم و از سوار شدنش لذت میبرم و خدارو شکر میکنم
از این موضوع من بالای ۱۰ تا مثال دارم تو روابط تو کسب و کارم همیشه دنبال مقصر بودم تا وقتی که مسئولیت ۱۰۰ درصد امور به عهده گرفتم روند رشدم ۲۰ برابر شد .
و رفته رفته انقدر نتایج بزرگ شد که بعد از یکسال الان توانایی خرید هر خودرویی که دوست داشته باشم دارم خونه خریدم سرمایه گذاری ملک انجام دادم حساب بانکیم همیشه بالای چند میلیارد پول مازاد دارم تو کسب کارم انقدر رشدم چشم گیر بود که جز چنتای اول کشور هستم از لحاظ روابط فوق العاده پیشرفت داشتم
خلاصه تا جایی که میتونم باور کنم دارم خلق میکنم خدارو شکر واقعا
استاد من تقریبا تمام دوره های شمارو خریداری کردم وقتی دورتون میخرم انقدر ذوق دارم که همجا گوش میکنم میبینم کار میکنم تمرین میکنم تو ماشین تو محل کار قبل خواب صبح بعد بیدار شدن موقع ورزش کردن
من قبلا عاشق اهنگ و موسیقی بودم و همیشه موقع رانندگی ورزش و راه رفتن سر کار موزیک گوش میدادم الان یکسال که بهتون بگم شاید ماهی یدون موزیک گوش کنم اونم اتفاقی کسی بزاره بجای همه ی اونا دوره های شمارو گوش میدم فقط
و هر روز دارم نتایج میبینم واقعا خدارو شکر که تو این شرایط خدا به شکل استاد عباسمنش پیغام خودش به من رسوند تا بتونم مسیر درست پیدا کنم .
استادجان من بشدت بهتون و نظرتون احترام میزارم اما چیزی که من از خوندن قرآن یاد گرفتم و با اینکه بشدت به شما احترام میزارم و بابته این همه آموزش های فوق العاده تون ازتون ممنونم ولی ما هیچ جای قرآن ندیدیم موسی بشینه و به ظلم فرعون بی توجهی کنه و بگه من میخوام به نکات مثبت توجه کنه… ما هیچ جای قرآن ندیدیم که وقتی زمان جنگ های پیامبر شد و قرار شد مسلمان هارو بکشن یه سریا بیان بگن ما میخوایم به زیبایی ها توجه کنیم و نمیایم علیه جنگی که اونا برای عدم آزادی بیان مسلمونا داشتن ساکت بشینن و بگن ما میخوایم به نکات مثبت توجه کنیم. اینکه ما مسئولیت همه اتفاقات زندگیمون هستیم از نظر من هیچ ربطی به این موضوع نداره که ظلم رو ندیده بگیریم … شما قرآن رو خوندین و بارها قرآن گفته وقتی اومدن بکشن نترسید و فرار نکنید کجای قرآن گفته فرار کنید وقتی بهتون ظلم شد و بی توجهی کنید. ما باید بی توجهی کنیم به چیزی که نمیتونیم تغییر بدیم اما آیا الان چرا نباید بتونیم تغییر بدیم؟ ما توانایی تغییر شرایط جامعه خودمون رو داریم و به حقوق اساسی خودمون برسیم … حقوقی که شما تو آمریکا به ما نشون دادین و اینجا از ما دریغ شده …
نکته خیلی خوبی رو اشاره کردی. اما تصویر کامل رو اگر ببینیم، تاریخ و جغرافی رو اگر مرور کنیم میبینیم داریم در جهت اشتباهی تلاش میکنیم. مگه هدف مردم ازین انقلاب بهتر شدن زندگیشون نیست؟ خوب شواهد میگن بعد از هیچ انقلابی اوضاع بهتر نشده. نمونه اش انقلاب ۵۷ نمونه اش بهارعربی و دولتِ تونس و مصر و لیبی. من میگم ما میتونیم برخیزیم و متحد شیم و انقلاب کنیم. اما نمیتونیم با انقلاب اوضاع جامعه رو بهتر کنیم. بنظرم بجای انقلاب خیابونی یا حداقل در کنار اونهایی که به خیابون پیوستن، باید انقلاب فرهنگی و جنبش فرهنگی اتفاق بیوفته. مردم در مورد تفاوت کره شمالی و جنوبی بخونن. در مورد تفاوت اروپای شرقی و غربی بخونن. در مورد اختلاف فاحش امریکای شمالی وجنوبی ، المان شرقی و غربی مطالعه کنن. بفهمن که دلیل مشکل فقط اسلام نیست که اگر بود الان کشورهایی مثل اوکراین و کره شمالی و مکزیک که هیچ بویی از اسلام نبردن نباید جزو بدبخت ترین و فقیرترین کشورها میبودن. وقتی مردم به این اگاهی برسن اونوقته که بدون جنگ و خونریزی و خودبخود همه چیز تغییر میکنه. اصلا کاش میشد من یه کتابی بنویسم یا فیلم مستندی بسازم که توش شرایطی رو بصورت دقیق و علمی شبیه سازی کنم که دولت همینی که هست مونده اما مردم دارن روی خودشون کار میکنن و بهتر میشن. مثل مستندهایی که مثلا صد سال اینده رو با کمک دانشمندا پیش بینی و شبیه سازی میکنن. بگن که مثلا توی اون جامعه در سطح دانش اموزها به تدریج چه تغییراتی ایجاد میشه. کسبوکارهای کوچیک چه طور رفتار میکنن. اروم اروم فضای جامعه به سمت نواوری و عمل به ایده ها و اصلاح و استفاده از امکانات موجود میره و البته که همچنان دولت هیچ تغییری نکرده و مثل الان دغدغه اش حفظ نظام و حجاب و ایناس. کاش میشد نشون داد که اگر اینطور بشه چند سال طول میکشه تا ایده ها و شرایط و اتفاقاتی رقم بخوره که خیلی زیبا این دولت بدون حتی یدونه فحش یا یدونه سنگ انداختن فرومیپاشه و نمیتونه در اون فضا به بقای خودش ادامه بده. کی گفته حتما بهای رشد و تغییر خون دادن و کشته شدن بسیاری از مردم و عقب گردِ؟ مگه فتح مکه نبود؟ مگه استاد عباسمنش همینطوری از همسر سابقشون جدا نشدن؟ مگه من این شکلی بیزینس خودم رو از صفر شروع نکردم توو ایران؟ مگه اینطوری مهاجرت نکردم؟ پس شاید ایده های ساده تری هم وجود داشته باشه. شاید ایران کشوری باشه که به تاریخ نشون بده میشه جور دیگه ای هم انقلاب کرد.
در نهایت و تکنیل حرفام میخوام بگم اگه حالتون با این فعالیتها خوبه ادامه بدین. اصل قانون رو فراموش نکنین. اما اگر توی فضای غم و غرزدن هستید و حالتون بده دارید مسیر اشتباهی رو میرید.
دوست مهربونم مجید عزیزم خیلی ممنونم از پاسخ زیبایی که بهم دادی و نکات مهمی که گفتی در مورد فتح مکه گفتی و خب بهار عربی و این موارد و البته نکات خیلی جالبی در مورد اسلام. من اصلا فکر نمیکنم مشکل اسلامه اتفاقا اسلامی که من با قرآن با اون آشنا شدم اصلا هیچ شباهتی به این چیزی که اجرا میشه به هیچ عنوان نداره... اسلامی که به مردم حق انتخاب میده خدایی که اجازه میده حتی صدای مخالف خودش شنیده بشه و هزاران مورد دیگه که من وقتی قرآن رو خوندم و سعی کردم بفهممش اینقدر شوکه شدم از تفاوت های که از ذهنم از اسلام داشتم و با این چیزی که تو جامعه به عنوان اسلام داشتیم. در مورد فتح مکه حرفتون کاملا صحیح هست اما قبلش تو تاریخ اسلام همون سران بت پرستی مکه بارها حمله کردن به پیامبر که آزادی عقیده مسلمون ها رو تهدید کنن ولی پیامبر هر بار باهاشون جنگیدن و به عقب روندن اونارو… و خب فتح بدون خونریزی مکه هم وقتی اتفاق افتاد که پیامبر پس از این جنگ ها یه موضع قدرت خیلی عالی پیدا کردن که تونستن تثبیت کنن اسلام رو… همین کشور آمریکا که مهد آزادی و عدالت و توسعه توی دنیا هست با همین انقلاب خیابونی ها شروع شد و اونا تونستن با بیرون کردن انگلیسی ها از کشورشون این کشور آزاد و زیبا و دموکراتیک رو بسازن یا فرانسه و کلی مثال دیگه … من مشکلی با نظر استاد ندارم اینکه میگن ما باید مسئولیت زندگی رو کامل بپذیریم یه حرف کاملا درست و بی نقص هست که طبق قانون جذب کاملآ صحیح هست اما همین قانون جذب میگه مظلوم باعث میشه که ظالم به وجود بیاد… یعنی تو اگه اجازه بدی بهت ظلم بشه و سکوت کنی تو خودت ظالم رو ساختی… تو قرآن کریم خداوند میگه انسان ها دو تا نامه اعمال دارن … یکی نامه عمل فردی که کارهای اشخاص هست و دیگری نامه اعمال که مسئولیت های اون فرد نسبت به جامعه هست و ما بخاطر سکوتمون در برابر ظلم در جوامع هم بازخواست میشیم… این نظر من بود من تو نظر مسئولیت پذیری کل با استاد موافق هستم اما اینکه بیایم اون رو مرتبط کنیم که باید ظلم رو پذیرفت و سکوت کرد هر حکومتی هر ظلمی میخواد کنه خب الان دنیا هنوز تو دوران تاریک قرون وسطای اروپا و برده داری مونده بود … این نظر من بود … قرآن بارها به بحث جهاد اشاره کرده جهاد فی سبیل الله همون جهادی هست در مسیر کارهای خدایی … مثل اخلاقیات آزادی و عدالت و همه خوبیا که شامل سبیل الله میشن
ممنونم از شما …به نکات جالبی اشاره کردید،کمکم کننده بود .. در دوراهی مونده بودم که حتی نتونستم برم قدم بعدی از دوازده قدم خریداری کنم …چون مدام به خودم می گفتم پس مسئولیت اجتماعیت چی میشه .؟!!!..این روزها بیشتر نظرات می خونم و مطالعه میکنم تا به جوابی برسم که قانع بشم…مرسی از شما 💐
سلام دوست مهربونم مریم جان… من دوره ۱۲ قدم تو قدم ۲ هستم و خب نرسیدم به این مبحث… اما طبق مبحث ظلم که من خودم یه سری مطالعات از قرآن داشتم میدونم که خداوند میگه کسی نمیتونه به ما ظلم کنه مگه اینکه خودمون بهش اجازه بدیم و بارها گفته خداوند به کسی ظلم نمیکنه… در باب این بحث طبق چیزی که من یاد گرفتم ظلم رو همیشه خودمون در قبال خودمون انجام میدیم مثلا یه جای وقتی در برابر ظلم سکوت کنی تو داری اجازه میدی بیشتر بهت ظلم بشه و آزادی های بیشتری ازت گرفته بشه… یعنی همیشه ظلم توسط خودمون به خودمون تحمیل میشه حالا یا مستقیماً هست یا اینکه ما اجازه میدیم بهمون ظلم بشه خیلی قرآن میگه ما به فلان قوم ظلم نکردیم اونا خودشون به خودشون ظلم کردن … منظور این نیست تو اون قوم همه ظالم بودن بلکه یه سریا با سکوتشون به ظالم اجازه دادن بیشتر بتونه ظلم کنه…
من هم روزهاست دنبال جواب هستم ….اگه پیامبر ما این روش رو در پیش میگرفت الان در تاریخ اسمی به اسم جنگ های پیامبر نبود …بخشی از تاریخ داره درمورد همین ایستادگی در برابر ظلم میگه …بعنوان کسی که دارم از آموزش های شما استفاده می کنم وتا به امروز هم لذت بردم از شما می خوام لطفا در این باره توضیح بدهید ….
با درود فراوان به اقای امیررضای عزیز .من کاملا با عقیده شما هم جهت هستم.ایشان میفرمایند تو تغییر کن یعنی اگر هر چیز ناخوشیندی میبینی چون تو توان تغییرش را نداری پس تو تغییر کن .و این برای من اصلا قابل قبول نبوده. در صورتیکه یک چیزهایی در دنیا وجود داره که واقعا میشود تغییرش داد .و باید بابتش تلاش کرد . بسیار از افراد مبارز هم بر اساس همین موضوع شروع به جنگیدن کردن
استاد واقعا جالبه که این فایلو شما ۲۰ روز قبل از این اتفاقات اخیر ظبط کردید . هرچی میگذره بیشتر بهتون ایمان میارم .
من تا قبل از آشنایی باشما یعنی تا پارسال یه مشرک کامل بودم و برای بدست اوردن پول و هرچیزی چشمم به دست مادرم یا همسرم بود ولی از وقتی که فایلهای ارزشمند دانلودی شما رو بارها گوش دادم هدایت شدم به یک شغل عالی در نزدیکی منزلم و کاملا استقلال مالی دارم . خداروشکر میکنم برای قوانین ثابت جهانش .
درود و خداقوت به استاد عزیزم و همه همراهان بزرگوار سایت
داشتم میرفتم جلسه دو قدم هفت رو ببینم که دیدیم فایل جدید اومده رو سایت و دانلودش کردم و گفتم بعد جلسه میبینم که یهو چشمم خورد به نکتهای که نوشته بود «جالبه این این فایل ۲۰ روز پیش ضبط شده اما مرتبطه به اتفاقات این روزها» که دیگه گفتم آقا هدایت شدی ببینی الان مقاومت نداشته باش.
دوستانی که در دوازده قدم هستند بهتر میدونند که قدم هفتم خصوصاً جلسه اول چقدر هماهنگه با موضوع این فایل و بهتر متوجه جریان هدایت بنده میشوند.
این که هر اتفاقی که ما در زندگی تجربه میکنیم به مداری که درونش قرار داریم مرتبط میشه، فارغ از اینکه بیرون چه اتفاقی داره میفته و همینطور درک ریشه ظلم در قرآن که در هیچ موردی عاملی بیرونی رو مقصر ندونسته و تمام موارد مرتبط با ظلم به خوده.
نمیدونم حالا دوستانی که این کامنت رو میخونند تو چه حال و هوایی هستند و تا چه اندازه درک میکنند حرفهای من رو اما در بدبینانهترین حالت هم اگر باشند خالی از لطف نیست که این رو به عنوان یه نشانه و پاسخ متفاوت از طرف جهان بدونند.
استاد ازونجایی که درخواست کردید فکر کنیم درباره این موضوعات و الگوهاش رو در زندگی خودمون پیدا کنیم تصمیم گرفتم بیام و بلند بلند فکر کنم تا بقیه دوستان هم بشنوند و ببینند شاید کمکی بهشون بکنه.
یه نمونهای اول از همه از خودم مثال میزنم که خیلی برام بولده همیشه و وقتی تغییرش دادم به معنای واقعی کلمه شکل متفاوتی از دنیا و ارتباطات رو تجربه کردم و درهای رحمت به روم باز شد. اون هم این بود که من تو ارتباط چه کاری چه عاطفی با هرکی میرفتم یه مدتی (که حالا زمانش کم و زیاد میشد) با هر کسی بودم همه چی عالی پیش میرفت. کلی هیجان و تجربه فوقالعاده و احساسات بینظیر اما یه دفعه همه چیز عوض میشد و طوری با هم دشمن میشدیم و از هم جدا میشدیم که حاضر نبودیم اسم همدیگرو بیاریم، یعنی یه حد فاجعه واقعاً. یه موردش رو یادمه بعد از چند مدت زنگ زدم دل جویی کنم و اینا طرف یه جوری گفت آقا حالم ازت بهم میخوره دوست ندارم و نمیخوام صداتو بشنوم که با خودم گفتم اوه اوه دیگه این سری خیلی اوضاع خرابه:)
تا اینکه بعد از آشنایی با استاد و تغییراتی که در نگرشم و رفتارم ایجاد شد یه مدت من رو به سمت یه تنهایی برد که خوب به اون صورت با کسی جز ۱-۲ تا از دوستای صمیمیم ارتباطی نداشتم و بعد که تصمیم گرفتم برم خدمت و توی خدمت با فرماندمون خیلی اوکی شده بودم به حدی که اصلاً دوست داشت همش من اونجا باشم اما بعد از یه مدتی(دقیقاً تو همون بازه زمانی) دیدم عه اینم داره انگار داره رفتارش تغییر میکنه. یه چند وقتی خیلی داشتم مقاوت میکردم و میگفتم که به درک که اینجوریه و اینا اما یه جا به خودم گفتم آقا نگو به درک. خودتم میدونی که این اولین باری نیست که داره این اتفاق میفته. چرا برای بقیه اینجوری نیست؟ چرا تو فقط داری این تجربه رو بارها و بارها تجربه میکنی؟ خودتم میدونی ایراد از توعه. یه جایی توی افکار و رفتارت ایراد داری که داره این سیکل تو زندگیت ادامه دار میشه. پس به جای اینکه آشغالارو بریزی زیر فرش (حالا من میگم رو دندون پوسیده مسواک بزنی) بیا کامل برشون دار و تمیزشون کن (دندون پوسیده رو بکش).
که به لطف خدای مهربان پله پله هدایت شدم به اینکه اولاً خودم نه ۹۹% بلکه ۱۰۰% خالق اتفاقات و تجربیات زندگی خودم به واسطه فرکانسهام هستم و دوماً من توانایی تغییر شرایط رو به نفع خودم دارم.
یعنی کل قانون همینه.
اصل پذیرش و تغییر.
ازینجا به بعد رو میخوام کابردیتر توضیح بدم.
اومدم با خودم گفتم که آقا حالا این شرایط پیش اومده خودتم میدونی مقصری، حالا چیکار باید بکنی؟ ( رسیدن به این نقطه و رد و بدل شدن چنین دیالوگی درونت مهمترین قدمیه که باید برداری)
بعد بهم اولین ترمز رو معرفی کرد. گفتش که تو باورت اینکه اونا مقصر هستند، در صورتی که اونها همه دارند بازتاب فرکانسهای تو رو به تو برمیگردونند. تو وقتی داری به این توجه میکنی که الان من با این آدم خوبم یه ذره که بگذره اینم میشه مثل همونا دوباره همه چیز بهم میخوره، خوب عزیز من پر واضحه که چنین اتفاقی میفته.
اما اگر بگی که آقا اونا رفتاری رو با من دارند که من برانگیخته میکنم، چرا؟ چون با بقیه رفتارشون اینجوری نیست. چون این تغییر رفتار داره در ارتباط با تو اتفاق میفته نه دیگران. پس تو با فرکانسهات داری این رفتار رو برانگیخته میکنی.
بعد از اینکه این ترمز برطرف شد ترمز بعدی رو بهم نشون داد. گفتش که حالا پذیرفتی که عامل برانگیختگی این رفتار تو هستی درسته؟
گفتم آره.
گفتش که اگر تو باور داری که احساس خوب = اتفاقات خوب و زندگی داره بازتاب فرکانسهات رو بهت برمیگردونه و همه اتفاقاتی که ما تجربه میکنیم به واسطه مداریه که درونش قرار داریم و تنها خداست که در زندگی ما قدرت داره و این خدا داره ما رو به سمت خواستههامون هدایت میکنه و ما هدایت میشم به چیزی که بهش توجه میکنیم و این توجه با صحبتهامون، نوشتنهامون و تجربیاتمون و افکاری که داریم بیشتر با خودمون مرور میکنیم شکل میگیره، تو چیکار داری که بقیه چه کاری میکنند و چه رفتاری دارند؟
تو بیا روی خودت کار کن، کاری به کسی هم نداشته باش، به هر طریقی که تونستی خودت رو در احساس خوب نگه دار، اون وقت همه چیز به تفع تو تغییر میکنه.
وقتی در مدار خوبی هستی که نشونش احساس خوبه امکان نداره که اتفاقی بیفته که حالت رو بد کنه. امکان نداره چیزهای نامناسب به تو دسترسی داشته باشند. امکان نداره. امکان نداره.
ترمز بعدی. بهم گفتش که وقتی یه ایرادی تو خودت پیدا میکنی چقدر به خودت سخت میگیری؟ چقدر حال خودت رو بد میکنه و احساس گناه داری؟
گفتم زیاد.
گفتش تو با خودت در صلح نیستی.
این جمله رو قبلاً هم یکی از دوستانم (فارغ از تکرارهای مکرر استاد) بهم گفته بود که میگفت اگه ایرادی تو خودت پیدا میکنی آروم با خودت برخورد کن. مثه یه دوست. (دوستم)گفتش که فکر کن که الان من یه ایرادی دارم. مادامی که بهم بگی فلانی چه اخلاق مزخرفی داری و خاک بر سرت که نمیتونی این اخلاق مزخرف رو بذاری کنار امکان نداره من تغییر بدم اون رفتارم رو که هیچ، باهات بدترم برخورد میکنم. بعد بهم گفت چرا این گفت و گو و حس رو نسبت به خودت نداری؟ نمیای بگی اشکال نداره احسان جان. رفتارت، نگرشت اشتباه بوده تا الان، عوضش متوجه شدی اصلاحش میکنی. همونطور که قبلاً خیلی چیزای دیگه رو اصلاح کردی.
فهمیدم بابا من اصلاً با خودم در صلح نبودم. به خدا از وقتی فهمیدم باید با خودم درست رفتار کنم ملایم باشم دنیای من عوض شد. همه چی داره آروم و ملایم میشه.
بعد گفت تا وقتی با خودت در صلح نباشی آدمایی رو جذب میکنی که اونا هم با خودشون در صلح نیستند و کاری میکنن که برن رو مخ تو. چون کسی که با خودش در صلح نباشه میره رو مخ خودش و دیگران.
به قول استاد به این فکر کنیم که چرا پیامبر که در راس همه اختلافات بود نه آسیبی دید و نه کشته شد؟
نه تنها پیامبر اسلام. تمام پیامبرانی که داستانشون در قرآن روایت شده.
فرشتگان زمان قبض روح نمیپرسند شمایی که مستضعف بودید چرا اسلحه برنداشتید و با شرایطتون بجنگید؟
چرا هیچ پیامبری دست به اسلحه نشد؟
چرا فرشتگان زمان قبض روح میپرسند مگر زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟
یاد یونس زمانی که تو دل نهنگ بود و یا موسی زمانی که زیر درخت نشسته بود میوفتم و میگم: رب انی ظلمت نفسی
مایییم که داریم به خودمون ظلم میکنیم. به راحتی. به راحتی. اما من یکی دیگه تصمیم گرفتم که این مسیر رو ادامه ندم. بپذیرم. همه چیزو. خوب و بدشو. چون وقتی تو مدار زیبایی و خوبی بشی چیزی جز خوبی رو تجربه نمیکنی. چون جریان جهان هستی بر مبنای خوبی و بهبوده. چون هر خیری میرسه از جانب خداست و هر شری میرسه از جانب خودمونه. هجرت رو باید از درون شروع کنم.
پس با این منطق و برهان هر وقت که دیدم اوضاع بر وفق مراد نیست باید یقین پیدا کنم که از مسیر درست و الهی دارم دور میشم. که به اعتقاد من زمانی که انسان واقعاً تصمیم میگیره که آگاهانه روی خودش کار کنه و به زیباییهای زندگیش توجه کنه خیلی زود متوجه مسیر اشتباه میشه و تصحیح مسیر میکنه.
این وعده خداست. شیطان به هیچ وجه دسترسی به بندگان مومن نداره. کسانی که به خوبیها توجه دارند و از چیزی که نمیخواهند اعراض میکنند. کسانی که به چیزی که نمیبینند ایمان دارند و به جهان آخرت نیز.
تمام کار ما همینه. صدق بالحسنی کنیم تا نیسره للیسری شویم.
همه چیز به آرامی تغییر میکنه. همونطور که من نجنگیدم برای اینکه آدمها و موقعیتهای نازیبا از زندگیم برند بیرون، برای ورود نعمتها هم نیازی نیست تقلا کنم. تنها کافیه که سپاسگزار باشم تا خدا ظرف وجودم رو بزرگ کنه. چون نعمتهای خدا بیش از نیاز من هست. انقدر که اگر همه دریاها مرکب شوند و تمام درختان قلم نمیتوانند به شمارش در بیارند.
وقتی من به یگانگی خداوند ایمان دارم. وقتی من ایمان دارم که خداوند از روح خودش در من دمیده و من رو خلیفه بر حق خودش قرار داده و تنها گناه نابخشودنی را شرک معرفی کرده چرا باید به دنبال عاملی غیر از خودم باشم؟ چرا باید انقدر ساده مشرک بشم؟
اگر ۱% به این ایمان داشته باشم (همونطور که به یه جی پی اس ایمان داریم که ما رو تا مقصد دقیق میرسونه) که خداوند من رو هدایت میکنه و پاسخ درخواست حتی شیطان رو هم میده چه برسه به من که وقتی خلقم کرده به خودش آفرین گفته، به شرطی که من هم بهش ایمان داشته باشم، دیگه چه نگرانی دارم؟ دیگه چرا نباید پام رو محکم در جهت خلق زندگی بگذارم در قدمهایی که بهم گفته میشه. خدایی که داره در هر لحظه خیر و شر رو بهم الهام میکنه.
به خدا چند روز پیش داشتم بیلیارد بازی میکردم به یه جای حساسی رسیده بود قبل ازینکه بخوام ضربه بزنم به خدا گفتم من رو هدایت کن، بعد دیدم بهم گفت با این شدت به این نقطه ضربه بزن(جایی که اصلاً تصورش رو هم نمیکردم) و زدم و دیدم دهان بقیه باز موند. و من لبخند میزدم.
همه ما باید یه روزی که معلوم نیست کی هست ازین دنیا بریم و وارد جهان دیگه بشیم. آیا با آوردن این بهونهها اون لحظه آماده هستیم برای سفر؟
من که میخوام در اون لحظه راضی و خشنود باشم. به خاطر همین خدا من رو هدایت کرد به این مسیر.
خدایا شکرت. اگر اون لحظه همین الان باشه به خداوندیت قسم که راضی و خشنود هستم.
استاد عباس منش نمیدونم به چه شکلی ازت تشکر کنم.
فقط میدونم که خیلی خوشحالم که در اینجا هستم خیلی.
همه چیز تغییر کرد. انقدر همه بهم علاقهمند شدند که یه روز نمیرم دلشون تنگ میشه بدون اینکه بخواد اون اختلافها پیش بیاد. چون من شخصیتم تغییر کرده. من یه جلوه دیگهای از خودم رو دارم بروز میدم. میدونم این شکلش اون شکله درستشه. احساس خوبم این رو بهم میگه.
استاد درست میگی واقعا سخته در مورد این چیزا حرف نزنی و اظهار نظر نکنی بخوای نخوای درگیرت میکنن اطرافیان و یهو بخودت میای میبینی وسط بحثی و داری اینو اونو قانع میکنی 🤭
من قبلا ادمی بودم که خیلی بحث سیاسی میکردم
اما از وقتی با شما اشنا شدم کلا اخبار کانال های خبری همه چیو گذاشتم کنار حتی وقتی روسیه و اکراین درگیر شده بودن من بعد یه هفته فهمیده بودم اونم از یه مشتری
این سری هم وقتی درگیری ها بالا گرفت و اینترنتا قطع شد من تازه فهمیدم چی شده من با ادمها زیاد سر کار دارم در طول روز اما چون تو این فضا نیستم ادمها هم این اطلاعات رو به من نمیرسوندن خدارو شکر و این قانونه
اما این روزا یکی دوبار تو دام افتادم هم با مخالفای نظام هم با موافقای نظام یکم بحث کردم البته خدارو شکر همون دقایق اول ،صحبت های شما تو سرم پخش شد که صالح داری گاری به خودت میبندیا
اصلا تو درست میگی تو داری در مورد قانون حرف میزنی تو بی طرفی و داری میگی باید اصل رو پیدا کنیم و این چیزا حاشیس اما این جماعتی که داری باهاشون بحث میکنی نیستن تو این فضا …
استاد من بخشی از کار و سفارش هام از اینستا هست اما خدا شاهده اینترنت ها رو قطع کردن به الله قسم ذره ایی بابت این موضوع ناراحت نیستم که آی مشتری کم شده چرا این جوری میکنن داریم چرخ اقتصاد مملکت رو میچرخونیم و ازین حرفا که قبلا میزدیم…
الان اینچند روز تنها ناراحتی من اینه دسترسی به سایت نداشتم البته دوره ۱۲ قدم تا قدم ۵، عزت نفس، اصول کسب کار و یه چنتا فایل دانلودی رو تو گوشیم دارم و همیشه گوش میدم اما فایل های سفرنامه رو دنبال میکردم کامنت میخوندم هر روز روزی ۳ ۴ ساعت تو سایت بودم و زندگی میکردم این موضوع یکم، یکم که نه خیلی ناراحتم کرد
اما به قول شما هر چیزی که داره رخ میده دقیقا باید رخ بده و همه چیز سر جای درستش هست
این اتفاق قرار همه مارو یکم بزرگ تر کنه قرار از دل این تضاد یه چیزایی یاد بگیریم
من سال ۸۸ خیلی در گیر بودم الان که یادش می افتم خندم میگیره😄
چقد مشرک بودم فکر میکردم تمام زندگی من قرار توسط دیگران درست بشه
خدارو هزار مرتبه شکر از در دیوار اومدم بیرون و تمرکزم روی خودم کسب کارم و پول ساختن و احساس خوبمه
پدرم طرفدار جمهوری اسلامیه دیروز به من میگفت آره چقد پلیس شهید شد چقد انسان بی گناه کشته شدن
مخالفا میخواستن به یه مرگ اعتراض کنن صدها مرگ به وجود اوردن
من با بستن گاری به خودم😅 جوابش رو اینجوری دادم
بهش گفتم پدر من وقتی هر جمعه میرین میگین مرگ بر فلانی مرگ بر بهمانی خب مرگ دامن خودتون میگیره
اون گفت نه اونا استکبار جهانی هستن اسرائیل خونخاره انگلیس خبیسه….
گفتم من یاد گرفتم هرچی پیش میاد ببینم تو قران در موردش چیزی هست که ازش استفاده کنم یا نه
میبینم یونس پیامبر به خدا گفته خدایا قوم منو عذاب کن گوش به حرف نمیدن
خدا در جواب نگفت چشم اوکی
تو پیامبر مایی
به گردن ما حق داری
مادرخواستت رو اجابت میکنیم
خدا خود یونس رو عذاب کرد
و بعد گفت اگه لطف ما نبود هرگز از شکمماهی بیروننمی اومد
گفتم خدا داره میگه عزیزم من میدونم چجوری جهان رو اداره کنم و اگه چیزی قرار اتفاق بی افته می افته شماها با دعا کردن و نفرین کردن فقط جهان خودتون رو از تعادل خارج میکنید اتفاقی برای دیگران با نفرین شما رخ نمیده
پدرم گفت تو بر حزب بادی
گفتم نه پدر
من بر حزب خودمم من بر حزب الله هستم
الله میگه ما انت الیکم به وکیل
خلاصه بحث با پدرم داشت بالا میگرفت که یهو صدای استاد رو شنیدم
بابا اگه نردبون بزاری بری بالای آسمون
اگه زمین بکنی بری قعر زمین اینا نه میشنون و نه میفهمین
داری خودتو از جاده اصلی خارج میکنی
بابا نیستن تو این فضا …
خلاصه یکی دوبار تو این چند روز خواستم اینو اون رو به راه راست هدایت کنم 😅
که چوبش رو خوردم
چوبش احساس بدی بود که بهم دست داد😒
خدارو شکر این فایل اومد امروز🤲
استاد واقعا زیپ دهن رو بستن سخته حتی گاهی زیپ دهنم رو میبستم کلامی جاری نمیکردم اما تو ذهنم داشتم جواب یارو رو میدادم اینم البته یکمپیشرفت به حساب میاد و میدونم تو این مسیر باشم یه روزی میرسه هم زیپ دهنم بسته باشه هم واقعا درونن بی تفاوت باشم نصبت به مسائل بیرونی
منی که سال ۸۸ وسط میدون بودم امروز خیلی بهتر شدم و تمرکزم رو گذاشتم رو خودم روی پیشرفت فردیم
بازم خدارو شکر میکنم که تو این فضا هستم چون دارم میبینم ۹۹ درصد جامعه تو چه فضایی هس..
زندگی مثل بالا رفتن از یه قله به سمت خدا هست
من دارم با اکیپ عباسمنشی ها ازین کوه بالا میریم خیلی ها نمیرن بالا، خیلی ها حتی میگن نرو نمیشه، اونا که رفتن بالا شانس داشتن پارتی داشتن به فلانی وصل بودن
خیلی ها تو دامنه کوه چادر زدن برای همیشه
و با حسرت به اونا که بالا هستن نگاه میکنن
اما من خوشحالم دارم سعود میکنم.
استاد اون حرف که زدی گفتی زندگی من از وقتی قانون رو شناختم یه رشد رو به بالا داشته همیشه ،
بالا و پایین نبوده همیشه سعودی بوده حالا یا باسرعت کم یا با سرعت زیاد اما همیشه در حالا رشد بودم
بخدا تو این یه سالی که شما رو و حرف حساب و منتطقت رو آویزه گوشم کردم و اجرا کردم زندگی منم همینجوری رو به بالا بوده شاید سرعتش خیلی نبوده اما الحق و النصاف بخوام بگم رو به بالا بوده و من راضی ام
خیلی دوستت دارم استاد
باید یکاری کنی افلاین هم به کل سایت و کامنت ها دسترسی داشته باشیم
جالبه من اصلا از اوضاع خبر نداشتم مادرهمسرم زنگ زد بهم کار داشت وسط حرفهاش بهم گفت نری بیرون گفتم چرا؟ گفت مگه نمی دونی؟ همسرم هم چون می دونه من علاقه به شنیدن ندارم نگفته بود جالبه همون شب واتساپ و اینترنت مشکل پیدا کرد همون که استاد گفتند زمانی که لازمه تو خبری را می شنوی
شنبه اش قرار بود برای گرفتن ریز نمراتم برم دانشگاه چون کارشناسی ارشد قبول شده بودم وگفتند حتما باید مدرک با معدل ارائه بدی رفتم دانشگاه به راحتی تونستم ریزنمراتم را خیلی سریع بگیرم در حالیکه نزدیک نماز و ناهار بود و در آخرین لحظه کارم انجام شد بعدش در آخر آقای مسئول اونجا بهم گفتند چه جوری شما را در دانشگاه راه دادند دانشگاه تعطیله من در دلم خندیدم و گفتم کارهای من خدایی است و تا الان همه از بدی سرعت اینترنت می نالند ولی خدا را شکر من اصلا این مشکل را ندارم جالبه کار من آنلاینه ولی خدا را شکر مشکلی ندارم چون اصلا تو این مدت همش تمرکزم روی فایلهای توحید عملی و جهان بینی توحیدی و عزت نفس و ثروت ۳ است و واقعا یک فایلهایی را گوش می دهم این روزها که انگار تا بحال نشنیده ام و کلی حس خوب و آگاهی خوب می گیرم و همش هدایت می شم به جاهای عالی و بهترین اتفاقات
کارهام به خوبی پیش می ره حتی یک روز باید حضوری می رفتم سرکار. ولی جالبه اصلا هیچ کس حرفی از اتفاقات نزد و همش راجع به کار حرف زدیم واقعا خدا را شکر می کنم که من را با قوانین جهان آشنا کرد و خوشحالم که در این سایت و در کنار دوستانی هستم که هدفهای بزرگ دارند و همه مون همیشه به همین علت به بهترین جاها هدایت می شویم
یک نکته جالب هم این بود که این هفته من خونه مادر همسرم هم رفتم و اونجا همیشه صحبت اخبار هست حتی یک کلمه با من در این مورد صحبت نکردند ولی همسرم گفت با اون صحبت کردند ولی برام جالب بودکه دوتامون اونجا بودیم ولی من حتی نشنیدم کسی کلمه ای درباره این موارد صحبت کنه
اگر قبلا کسی این حرفها را به من می زد می گفتم مگه می شه؟ الان می فهم وقتی کانون توجه ات به خواسته هات و امور و جریانهای مثبت باشه به سمت همونها هدایت می شی و با کنترل ذهن هم حال خوب و عالی داری هم به سمتی می ری که تمام اتفاقات زیبای جهان بهت نشان داده می شه
استاد عزیزم از شما و خداوند وهابم سپاسگزارم که هر لحظه هدایای عالی و دانشهای عالی به من تقدیم می کنید. همیشه سلامت و شاد باشید.
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم
تاریخ مدام تکرار میشه چرا؟
چون مردم اون درس هایی که باید بگیرن رو پاس نکردند و اونقدر تکرار میشه تا مردم یاد بگیرند.تو باید اونقدر درس بخونی تا در کنکور قبول بشی.اونایی که قبول شدند میرن در مرحله بعد برای پاس کردن درس های دیگه.اونا نمیتونند به جای کنکوری ها درس بخونند نمیتونند به جای اونا درس پاس کنند.فقط میتونند براشون انرژی خوب بفرستند عشق بفرستند امید و….موفقیت های خودشونو نشون بدند تا انگیزه بشه برای اونا برای عبور از اون مرحله.بله مردم قیام میکنند حکومت تغییر میکنه اما انرژی مردم هنوز تغییر نکرده.در واقع انرژی همین مردم حکومت رو تشکیل داده وقتی بگی حکومت بده اون برای تو بد میشه.
چون حقیقت اینه ما یه انرژِی هستیم درون این بدن و به هر چیزی میتونیم شکل بدیم……… اون ادم یا اون حکومت هم انرژِیه و ما بهش شکل میدیم .
انرژِی حقیقت داره ما وقتی وارد یه مکان میشیم انرژِی خوب و بد حس میکنیم.میخواد یه پاساژلوکس باشه میخواد یه مکان معنوی باشه ما حسش میکنیم.انرژِی وجود داره و انرژِی اون مکانو ادمایی که با اون مکان در ارتباط بودن و در اتباط هستن , ساختند.انرژِ ی که در برخی اماکن تاریخی هست کاملا مشخصه چه ادمای فوق العاده ای اونجا بودن که انرژی شون توی در و دیوار اون مکان ذخیره شده و اگه بیشتر به درون رفته باشی این انرژی هارو بهتر درک میکنی.
حالا ببینید انرژی ایران چه شکلیه از چه انرژی هایی ساخته شده؟
ببینید این روزها چه انرژی داره ایرانو شکل میده؟
انرژی نفرت انرژی خشم انرژی ترس
میدونید همین انرژی ها مارو بیمار میکنه؟بعد به دولت و حکومت برای درمان وابسته میشی.
پس حفظ سلامتیت از هر چیزی مهمتره هر چقدر سالم تر باشی قوی تری و به خداوند بیشتر متصلی.انسان آگاه انسان سالمه انسانی که از انرژی خودش محافظت میکنه.
ما انرژی مردمی رو داریم که هنوز برای کوچکترین کارهاشون نیاز به مرجع تقلید دارن و به درون کانکت نیستند.اونا اشتباه نیستنا اونا توی یه مرحله ای هستند برای پاس کردن درس هاشون….
اما مسیله اینه منو تو از بیرون نمیتونیم ادما رو تغییر بدیم , نمیتونیم به جای اونا درس پاس کنیم. این ادما همون ادما هستند انرژِیشون هست , عادت دارن شکایت بکنند, پس از حکومت بعدی هم شکایت میکنند اوه این داستان تا جایی که درس هاشونو پاس بکنند ادامه داره.
جهان به شدت تغییر کرده و الگوهای قدیمی که خودشونو به دین نزدیک کردند در صورتی که در دین جایگاهی ندارند , دیگه کار نمیکنند.باید به روز باشیم.موضوع دین موضوع احساساتی بودن نیست .موضوع کنترل احساساته , موضوع انتخاب های خردمندانه و حکیمانس.در یه مراحلی وقتی درس هارو پاس نکردی همش احساساتی عمل میکنی این ناراحت نشه اون ناراحت نشه, آخی, وای و……اما بعد که درس هارو پاس میکنی از روی هدایت درونت میری جلو ….
یه زمانی دوستی داشتم که به شدت به من وابسته شده بود و احساس نیاز از سمتش احساس میکرم میگفتم تنهاس وضعش خوب نیست هیچکسی رو نداره و خلاصه با اینکه قوانین رو میدونستم احساساتم نمیذاشت تنهاش بذارم خلاصه یه روز فشارهایی که از روی نیاز به من داشت بیشتر شد و من موفق شدم رهاش کنم.اما در تمام لحظات احساس عذاب وجدان داشتم وای کار اشتباهی کردم و خلاصه اصلا خوب نبودم تا اینکه تصمیم گرفتم درخواست هدایت کنم رفتم قرآنو باز کردم و چه سوره ای اومد.داستان حضرت خضر یه آدمو کشت یه قایقو سوراخ کرد یه دیوار رو خراب کرد. اینا میشه تصمیماتی که تو وقتی به درونت کانکت باشی به سمتش هدایت میشی.
چیزایی هست که به نظر ما اشتباهن و این بخاطر اطلاعات کم خودمونه اما در حقیقت یک نتیجه و هدف بزرگتری رو داره دنبال میکنه و من چون نمیتونم تصویر کلی رو ببینم فکر میکنم اشتباهه.
بله اون ادم باید درس هایی رو درمورد احساس نیاز و دور شدن از خودش میگرفت و من هم باید این درس رو میگرفتم که از احساساتم باید درست استفاده کنم و خدا اینجوری منو آگاه کرد و آروم کرد.
بله جون یک انسان مهمه .من یه زمانی که آگاه نبودم . ظلم رو میدیدم میگفتم وای خدا داره میبینه و این اتفاق افتاد آخه چه جوری خدا اجازه میده!!!!بعد فهمیدم اتفاقات اونجوری که من فکر میکنم نیست……..مثلا یه بچه یه پیله میبینه میگه وای خدا چه جوری اون حشره رو اونجا زندانی کرده بله اون نگاه هنوز وسعت پیدا نکرده هنوز اطلاعاتش کمه پس اتفاقات رو از روی اطلاعات کمش قضاوت میکنه یا درمورد کرونا همه فکر میکنند چیز بدی بوده اما چقدر فرصت های جدید چقدر ایده های جدید ظهور کرد برای خود من بهترین اتفاق ممکن بود فقط در اون روزها حسش نمیکردم و الان دارم میفهمم.من فهمیدم که کلا روند دنیا روند خیر و بهبودیه و هر اتفاقی در مسیر بهبود دادن کل دنیاست.
ما همه به هم متصل هستیم نفر به نفر.مثل اکوسیستم مثل اعضای بدن.جهان به همراه تمام اجزای درونش همه بهم متصل هستند .این موضوع رو بارها تجربه کردم و درک کردم.یه بار وقتی داشتم باورهای مربوط به ثروتم رو تغییر میدادم و بعد میدیدم پدرم (که از لحاظ احساسی ارتباط عمیق تری باهاش دارم) به شکل عجیبی داره پول جذب میکنه اصلا شغلش عوض شد و درآمدش زمین تا آسمون فرق کرد پدرم داشت پول پارو میکرد و خودشم در تعجب بود بارها بهم گفت چرا تا قبل از این اینجوری نبوده و من نمیتونستم براش بگم .بعد پدرم میومد و به من پول هدیه میداد و این میشد جذب پول روزانه برای من.
من تغییرات بزرگی رو در خودم ایجاد کردم و بعد واضح میدیدم که خانودم هم به شدت تغییر کردند.این واقعیته برای من دیگه واو نیست من بهش کاملا عادت کردم.وقتی رادیو تلویزیون درست کار نمیکنند میرن درونشو تعمیر میکنند کاملا واضحه.
من وقتی درون خودمو بهبود بدم در واقع دارم روی کل دنیا تغییر ایجاد میکنم.وقتی دیدگاهمو نسبت به جهان اطرافم تغییر بدم دارم روی کل تاثیر میذارم.وقتی نسبت به آدم ها بهتر فکر کنم دارم روی بهتر شدن کل تاثیر میذارم.تمام افکار و احساسات من روی کل تاثیر میذاره و جهان بیرون رو شکل میده.این چیزیه که هر روز دارم به وضوح احساسش میکنم.
مورد دیگه اینکه هیچ انسانی تا خودش نخواد اتفاقی براش نمیوفته حتی مرگ هم به خواست خود انسانه.ما تا زمانی که واقعا نخوایم از این جسم خارج نمیشیم پس با مرگ آدما راحت تر کنار اومدم.هر اتفاقی هر چقدرم دردناک به نظر بیاد چیزهایی درونش داره که من از اون بیخبرم که اگر آگاه بشم اروم میشم.
هر چقدر آگاهی بیشتر آرامش بیشتر.
استاد عزیز خانم شایسته عزیز یک دنیا ممنونم برای همه زیبایی ها و آگاهی هایی که از سمت شما دریافت کردم.
سلام ب استاد عزیزم و مریم جون نازنینم و تمام دوستان عزیز
من تجربه چند سال پیش خودم و میگم دقیقا همین طور بود ک ما مهاجرت کرده بودیم از کشور صربستان ب کشور مجارستان و اونجا کمپ بود کمپ بسته دقیقا مثل زندان اصلا نمیتونستی بیرون بری و اونحا باید میموندی ک کیس بدی و اگر قبول میشدی دیگه آزاد بودی ک بری بیرون وقتی ما وارد اون جا شدیم کلی آدم از هر جای دنیا بود ولی فارسی زبان ها پیش هم بودن قشنگ سالن درست کرده بودن چند تا خانواده ها پیش هم و ی حیاط کوچیک هم برای هوا خوری توی اون قسمتی ک ما بودیم دو تا خانواده ایرانی بود و بقیه افغان دقیقا مثل وضعیت العان همه داشتن شکایت میکردن نامه مینوشتن برای دولت ک ی کسی بیاد کمک شون کنه از این وضعیت نجات شون بده خیلی ناراضی بودن حتی خانواده هایی ک یک سال و بیشتر با بچه کوچیک و بزرگ بودن بی بلاتکلیف و فقط غر میزدن و شاکی بودن و تمام مقصر ها رو هم مینداختن گردن دولت و مردم اونجا حتی انقدر شاکی بودن ک پرسنل هایی ک برای غذا دادن یا تمیز کاری میاومدن اونجا ک اصلا هیچ کاره اون ها فقط ی کارمند بودن حتی از اون ها هم شاکی و با نفرت باهاشون برخورد میکردن ک مقصر این ها هستند خوب هفته اول انقدر شوک بود اونجا برای ما اولین بار بود ک زندان و تجربه کرده بودیم بعد گفتم خب العان وقت شه ک از قانون استفاده کنم اگر من هم مثل این ها باشم مثل همین ها نتیجه میگیرم مثلا میگفتن شما میری کیس میدی باید بگی از کشور قبل خیلی شاکی هستی اونجا ما رو اذیت میکردن و از این جور حرفها وگرنه دیپورت میشی ب کشور قبلی یا اینکه میگفتن اصلا ب هیچ عنوان دفعه اول ب کسی قبولی نمیدن باور کنید اونجا اطاق هاش کانکس بود و ی مشاورها یی میفرستادند ک با هات صحبت کنند در دودل کنند ی خانوم مجارستانی جون همون هفته اول اومد پیش ما من گفتم ما خیلی زود نتیجه میگیریم و از اینجا میریم اون خانوم مال اون کشور بود انقدر با تعجب و خیلی جدی گفت اصلا امکان نداره تا حالا همچین چیزی این جا نبوده بعد انقدر جدی بود و براش حرف من عجیب گفتم باشه شما درست میگی اصلا باهاش بحث نکردم از همون موقع شروع کردم ب کنترل ذهن و حسابی روی باورهام کار کردم انقدر تو کنترل ذهن بودم قشنگ انگار تو لونه زنبور همه مینالیدن همه شکایت و ما باید توجه نمیکردیم و فقط روی دورهای استاد اتفاقا مریم جان عزیزم تازه شروع کرده بودن سفر ب دور آمریکا رو درست کردن هر شب میدیدم و حال خودمون و خوب نگه میداشتیم اولین بار بود من بعد از دو سال با استاد آشنا شدن داشتم ب صورت جدی ی خواسته ای ک اصلا میگفتم امکان نیست و خلق کردن و واقعا اونجا بود ک من تازه قانون و درک کردم انقدر رو باورهام کار کردم فقط میگفتم منم ک زندگی مو خلق میکنم دنیای بیرون دنیای درون من اصلا این ها مشکل ندارن من باید مدار مو درست کنم باورها مو هم جهت کنم با خواستم تا خواستم خلق بشه و خلاصه بعد از چهار ماه تمام ک من تمرکزی رو باورهام کار کردن تونستیم نه تنها همون دفعه اول جواب قبولی بگیریم و حتی باور کنید ی قانون عوض شد اونجا ک فقط ب درد ما خورد حتی اقامت سه سال هم بهمون دادن چیزی ک اصلا امکان نداشت حتی خود مردم اونجا میگفتن نمیشه ولی این باور اون ها بود باور ما این بود ک ما زندگی مونو خلق میکنیم و اونجا بود ک من تازه قدرت خلق کردن و فهمیدم قدرت اینکه قدرت از دیگران بگیرم ب خودم و خدای خودم و بدم و درک کردم فهمیدم ک اگر ما هم مثل بقیه شکایت میکردیم ب زمین زمان گیر میدادیم ک این ها مقصر ن ک ما العان اینجا هستیم یا احساس قربانی شدن ک ما قربانی شدیم واقعا ما هم همون نتیجه رو میگرفتیم و معلوم نبود چه بلایی سرمون میومد واقعا استاد جان قانون همینه
من خودم العان تو تضاد هستم و چ جالب داشتم روی باور های عوامل بیرونی کار میکردم فهمیدم ک چقدر راحت انسان فراموش کار و یادش میره خواسته های قبل ک اصلا میگفتن نمیشه رو ساختی ولی یادت میره باز قدرت میدی ب عوامل بیرونی و میری تو در و دیوار و وقتی شروع کردم ب نوشتن چقدر الهامات قشنگی به من شد در مورد عوامل بیرونی ک واقعا ی شرک ی شرکی ک اصلا قابل بخشش نیست مثلا ی خواسته ای میخوای میگی دولت نمیزاره ما شرایط نداریم نمیشه و هزار جور میندازی گردن این اون و لی نمیگی بابا این منم ک دارم زندگی مو خلق میکنم عوامل بیرونی چه قدرتی دارند ک جلو فرکانس من و بگیرن بعد تازه خود تو برگی در باد میبینی ک هیچ کاری از دستم بر نمیاد باید بسوزم و بسازم چون دست من نیست دست دولت و این ها همه با هم شرک چون بر میگرده ب بی عدالتی خدا ک این چ زندگی ک هر کسی میتونه هر بلایی سرت بیاره واقعا ب عدل خدا توهین میکنی چون این خدا انقدر قدرت داده ب انسان ک هر جوری ک دلت بخواد میتونی زندگی تو بسازی حتی غیر ممکنی ک میگن اصلا امکان نداره تو خلق میکنی پس میشود پس میشه ی جور دیگه زندگی کرد فارق از دیگران چ کار میکنند
همین امروز من داشتم این خواسته ای ک میگفتن نمیشه و من خلق ش کردم و ب یاد میآوردم و قدرتی ک خدا ب ما داده ک زندگی خودمونو خلق کنیم اصلا چیکار داریم ب دیگران واقعا اگر همین و درک کنیم ک با دلسوزی و با توجه ب ناخواسته اصلا راه رو اشتباه میری هیچ تازه کلی ناخواسته دیگه تو زندگی ت ب وجود میاد باور کنید استاد من اصلا هیچ توجه ای ب این اتفاقات ایران نمی کردم اصلا خبر نداشتم و پیگیرش نبودم همین دو روز ی کم توجهم رفت ک ببینم چی شد دیشب خدا خیلی جدی و قوی تو خواب بهم الهام کرد اصلا یک صدم درصد هم نباید توجه کنی تمرکز نزار روش و العان هم این فایل شما و عاشقتم استاد ک چقدر قشنگ قانون و درک کردی و چقدر قشنگ تو مدار درست هستید ک قبل از اینکه این اتفاقات بیافته شما فایل شو درست کردید برای ما ما ها ک دوست داریم تغیر کنیم با تمام وجود قانون و درک کنیم تا ی شاگرد نمونه باشیم مثل استاد مون ک انقدر قشنگ یاد گرفته و داره تو زندگیش عملی میکنه ما هم همون کار کنیم تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان هم جای بهتری برای زندگی کردن باشه
مرسی استاد عزیزم از خدا عمر طولانی و باعزت میخوام برای شما و مریم جون عزیزم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ما را ب راه راست هدایت کن راه کسانی ک نعمت دادی و ن گمراهان و ن غضب شدگان
سلام استاد دانا و عزیزم و مریم بانوی زیبا و دوست داشتنی
اول تشکر میکنم بابت اینکه اینقدر منظم و پیوسته فایل میذارید
تحسین میکنم که اینقدر فایلها همیشه با کیفیت بالا هستن، چه به لحاظ محتوا چه تصویر چه صوت، همیشه بک گراندتون چشم نواز و جذاب و دلپذیره، تحسین میکنم که اینقدر خانوم شایسته اهل نظم و تمیز بودن هستن واقعا لذت میبرم هربار خونه ی قشنگتون رو میبینم، خودتون هم همیشه آراسته، و کیفیت تصویر هم فوق العاده
استاد خیلی جسارت دارید چقدر این ویژگیتون رو دوست دارم که حرفی که درسته رو میزنید کاری ندارید بقیه چی فکر میکنن
و مهم تر اینکه این حرف هارو میزنید برای کسایی که در مدار شنیدنش هستن، نه اینکه به هرکسی بگید
و اینکه حرفی رو میزنید که با توجه به قوانین و تجربیاتتون بهش ایمان دارید
زمانی در زندگی من بود که من مشرک بودم
زمان طولانی ای هم بود
یک روز چنان خسته شدم و چنان درد کشیدم از این شرک که به سجده افتادم و گفتم من نیستم تو هستی؛ من نمیفهمم من نمیدونم تو میدونی و میفهمی
تو منو خوب کن تو حال منو خوب کن
من تا اون روز هم خیلی فایلهای شما رو گوش میکردم ولی بقول خودتون فرق هست بین شنیدن و درک کردن؛ و همچنین بین درک کردن و عمل کردن
من فقط بصورت تئوری این هارو میفهمیدم اون موقع ها
اون روزی که با اشک سجده کردم یک الهامی بمن شد
گفت تو راجع به این مسائلی که الان بابتشون ناراحتی کلامی دیگه با کسی صحبت نکن
و هر روز چند بار شکرگزاری کن
من این الهامم رو توی یه دفتر نوشتم در همون حال که توی سجاده نشسته بودم
و به خودم قول دادم ۴۰ روز این کار رو انجام بدم ببینم چی میشه
همون لحظه شروع کردم به شکرگزاری
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که سپاسگزاری کنم بخاطر بدنم بخاطر حضورم
بابت تک تک سلول های بدنم چنان شکرگزاری میکردم که اشک همینطور سرازیر بود و من تازه داشتم میدیدم که چه نعماتی دارم
تازه داشتم میفهمیدم شکرگزاری یعنی چی
اون روز نقطه ی عطفی بود در زندگی من
و بعد در حین اون شکرگزاری ها یک عالمه از ترمزهامو پیدا کردم و رفعشون کردم قدم به قدم
و بینهایت نعمت و شادی و آرامش از همون روز اول وارد زندگیم شد
۴۰ روز؟؟؟ من توی همون ده روز اول کااااملا شرایط و مدار متفاوتی رو داشتم تجربه میکردم
خداوند من رو خووووب کرده بود؛ همونطور که ازش خواسته بودم خیلی خیلی هم بهتر
بعد از اون روز هربار که به سمت خدا میرفتم ایراداتم رو بهم نشون میداد؛ من ازش راه حل میخواستم و اون بهترین راه هارو نشونم میداد
و من دوباره حرکت میکردم و دوباره رشد…
اوایل خیلی برام شوکه کننده بود حتی باورش سخت بود که خدای من چه اتفاقی داره میفته تو چه قدرتی داری
هنوز هم البته برام شوکه کننده و هیجان انگیزه معجزاتی که خداوند جاری میکنه
ولی اینقدر تعدادشون زیاد شده که دیگه باید خیلی نادان و نابینا باشم که این تعداد زیاد رو نبینم
که امیدوارم خداوند کمکم کنه همیشه ببینم و حتی وقت هایی که ناآگاه میشم و دور میشم بهم بفهمونه و رهام نکنه و من رو برگردونه
وقتی من شروع کردم به اینکه فقط از خدا بخوام
وقتی شروع کردم به اینکه ایرادات خودم رو رفع کنم و بهونه نیارم زندگی زیر و رو شد
طوری که مادرم میگه آگاهی و درکی که توی این دو سال پیدا کردی رو شاید تا ۳۵ سالگی هم نمیشد بهش رسید؛ چطوره که تو از ۲۲ تا ۲۴ سالگی با این سرعت بالا پیشرفت کردی
و این اتفاقات در تمام جنبه های زندگیم افتاده در تمامش
نعمات مادی که ازش خواستم
آرامش و صلح درونی
روابط زیبا و عمیق و پر از مهر
پاکی روح و ذهن
سلامتی
زیبایی
موفقیت تحصیلی و علمی
مسیر زیبا
یک چیزی هم که بابتش خیلی از خدا سپاسگزارم اینه که قوانین ثابتن
اینطوری من میتونم محکم تکیه کنم و پامو روی زمین سفت بذارم
میخوای یه بچه ی کوچیک باش با باورهای نادرست چه یه شخص بالغ، نتیجه یکیه
از زمانی که من ۱۰ سالم بود یک پزشکی به اشتباه تشخیص یک بیماری شدید رو در من داد و دارو با دوز بالا برام تجویز کرد
و من تا ۲۳ سالگی به مدت ۱۳ سال هر روز از اون دارو تحت نظر اون پزشک استفاده میکردم
استاد نمیدونم چند نفر میتونن اینو باور کنن
یک شب من دوباره نشسته بودم در خلوتم با خداوند
و گفتم خدایا من ازت سلامتی کامل میخوام؛ نمیخوام دارو مصرف کنم
و خداوند فردای اون روز من رو هدایت کرد به اینکه بفهمم که من “سالم هستم و اصلا نیازی به هیچ دارویی نداشتم”
به فاصله ی چند روز پزشک های خیرخواهی رو خداوند سر راهم قرار داد که این حرف رو تایید کردند که من هرگز به دارو نیازی نداشتم و اینکه دیگه نباید دارو بخورم
بعد از اون اتفاق خانوادم همش میگفتن باید از اون پزشک شکایت کنیم
اما من یاد داستانی افتاده بودم که شما راجع به فرزند دومتون (خداوند روحش رو غرق نور و زیبایی و شادی کنه) تعریف میکردید
و گفتم من وقتم رو برای شکایت از اون تلف نمیکنم
و بیخیال اون داستان شدم
و کمر همت بستم به جبران هر انچه عوارضی که اون دارو داشت
گفتم خب من الان باید تغذیم سالم تر بشه من باید بیشتر پیاده روی کنم و ….
و به این نتیجه رسیدم که من حتی اون پزشک رو نمیتونم قضاوت کنم
ما انسانیم و امکانات پزشکی صد در صد و کامل نیست و انسانها میتونن اشتباه کنن
و من در فضایی بودم در اون لحظات کودکی که خطای این پزشک رو جذب کردم و برای خودم رقم زدم
و نمیدونید که چقدر درس داشت اون موضوع برام
شما همیشه میگفتید مسئولیت زندگیتونو باید خودتون بر عهده بگیرید؛ میگفتید هیچ کسی نباید اونقدر در ذهن شما بزرگ بشه و باید فقط روی خدا حساب کنید
حقیقت اینه که من در گذشته خیلی روی علم اون پزشک حساب کرده بودم چون علم و دانشش زبانزد بود
بعد از این داستان دیگه همه ی انسانها رو همه رو حتی داناترین و موفق ترین افراد رو عاری از خطا نمیدونم
میدونم که باید مسئولیت تمام جنبه های زندگیم رو بپذیرم و مسئولیت صد در صد هیچ بخشی از زندگیم رو بطور کامل به کسی واگذار نکنم
من مسئول زندگی خودم هستم
یکی از اون پزشکانی که خداوند در مسیرم قرار داد بعد از اون اتفاق، که تایید میکرد که تو سالم هستی و به دارو نیازی نداری؛ بمن گفت بعد از چند ماه عدم مصرف دارو آزمایش بده؛ درصدی از افراد بعد از چنین اتفاقی بدنشون واکنش دلخواه رو نشون نمیده و زمان میبره تا به حالت عادی برگرده
و من آزمایش دادم و به لطف خداوندی که تمام سلامتیم و وجودم رو از اون دارم؛ به طرز شگفت انگیزی تمام آزمایشات من عالی بودن و من به سلامتی کامل رسیدم
از تمام لحاظ
تمام عوارض چه فیزیکی چه هورمونی و … کاملا در وجود من درمان شدن بطور کامل
ضمن اینکه شاید اگر این اتفاق نبود من اینقدر مصمم نبودم که از الان به بعد به شیوه ی سالم زندگی کنم
جالب اینجاست که اون اتفاقات مصادف شد با دوره ی قانون سلامتی و بدن من بسیار بسیار کیفیت بالاتری از زندگی در این جهان رو تجربه کرد و تجربه میکنه خداروشکر
این یکی از چندین و چند معجزه و اتفاقی بود که زمانی برام افتاد که قدرت رو فقط دادم به خداوند
اون اول حال منو خوب کرد
و بعد کم کم چشم من رو روی نقاط ضعف زندگیم باز کرد
بمن کمک کرد ایمانی داشته باشم که تنها از اون بخوام اون نقاط ضعف رو برام اصلاح و تبدیل به نقطه ی قوت کنه
و بعد معجزاتش رو دوباره جاری کرد و تمام اون مسائل رو با سریع ترین و آسان ترین شیوه ها حل کرد
الان هم توی خونه ی ما تمام مدت روز اخبار هست مدام از این شبکه به اون شبکه و حتی هر خبر چند بار
اما من اعراض میکنم
من سر درس و برنامه های خودم هستم
حتی زمان غذا خوردن اگر این فضاها باشه هندزفری میذارم و صحبت های شما رو گوش میکنم یا صحبت هایی که بهم کمک میکنن یا حتی یه موزیک
یا وویس های خودم که برای خودم ضبط کردم
و حتی خود خونوادم که اینقدر اخبار میبینن میگن نمیدونی چقدر خوشحالیم که کاری به این مسائل نداری و مسیر خودتو میری
یک موضوعی رو من چندوقته متوجه شدم اون رو هم بگم
قدرت دادن فقط به افراد و شرایط نیست
خیلی وقتها ما انسان ها به این شکل شرک می ورزیم که قدرت رو میدیم به “تلاش” خودمون
صد در صد که عمل کردن مهمه؛ من اگر قدم هایی که خداوند بهم الهام کرد رو برنمیداشتم و عمل نمیکردم هیچکدوم از اون همه نتایج اتفاق نمی افتاد
اما میخوام بگم وقتی قدرت رو به خداوند بدیم و نخوایم روی عقل خودمون حساب کنیم همون مراحلی که باید عمل کنیم هم در بهینه ترین و لذت بخش ترین حالت ممکن خودشون اتفاق می افتن
استاد خوشحالم میتونم بگم اونقدر بهبود داده شده تمام جنبه های زندگیم که دیگران متحیر و انگشت به دهان موندن که تو آخه چقدر فوق العاده شدی
یک عالمه مثال ریز و درشت دیگه مشابه مثالی که عنوان کردم اتفاق افتاده ولی خب دیگه بیش از این نمیتونم توی این کامنت بنویسم
در پایان ممنونم که اینقدر شهامت دارید
دیشب داشتم فایل چه کسی مالک توست رو گوش میکردم
بینظیره بینظیره
همیشه میگفتید در مدارهای مختلف درک متفاوتی از حرف هام دارید
برای کنترل ورودیها، این چند روز بارها فایلهای «لایو شماره هفت» و فایل « ما بی انتها هستیم» رو گوش کردم و خیلی به کمکم اومدن. و حالا هم همین فایل آخر. و چقدرررر جالب بود که این فایل بیست روز پیش ضبط شده!
توی شرایطی که هستیم، جهاد برای کنترل ورودیها، بیشتر از هر وقتی جهاد اکبر شده. و البته که هنوز کاملاً شدنیه. و قانون، آرام و مطمئن سر جای خودشه. تا ابد.
با نگاهی به کامنتهای اینستاگرامتون توی چند روز اخیر، متوجه شدم که این برحهها، دقیقاً اونجاییه که نشون میده قانون رو یه چیز فانتزی میدونیم، یا معتقدیم که تحت هر شرایطی باید اجرا بشه.
و این سایت پرانرژی و سفید، این نقطه از دنیا، شاید تنها نقطهای باشه که تجمع یه عده ایرانیه که دارن با توکل و صلح و امید، به حال و آینده روشن و زیبا فکر میکنن😍🥰
و استاد عزیز خیلی عالی میشه اگه باز هم از این ورودیهای متناسب با شرایط بهمون بدین تا هرچه بیشتر و بیشتر مجهز بشیم به ابزارهای قدرتمند برای کنترل ذهنمون. واقعاً موثره.
دربارهی سوال مسابقه، مثالی که به ذهنم میرسه، مربوط به همین اواخره. توی شهر ما یه مدت آب قطع شده بود و مردم خیلی کلافه بودن و مدام اعتراض و… . ولی من ذهنم رو کاملاً کنترل کردم و کلا بیخیال این موضوع بودم. طوری بود که حموم نمیشد رفت. ولی من گفتم خب این رو که نمیتونم کنترل کنم، پس بابتش خودمو اذیت نمیکنم. و کارهای بهداشتی دیگهای که در دسترسم بود رو تندتند و بیشتر انجام میدادم تا حس تمیزی و خوشبویی رو حفظ کنم.
و به خودم میگفتم که این قطعاً تضادیه که نتیجهش به نفع ما میشه.
در نتیجه، بدون این که من حرصی بخورم یا پیگیر اخبار باشم، پدر عزیزم کسی رو آوردن و برامون پمپ آب نصب کردن. در حالی که مثلاً همسایه ما که خیلی اهل اعتراض و… هستن، چند روز بود درگیر نصب پمپ بودن و نمیشد! ولی مال ما چند ساعته درست شد.
شبی که پمپ وصل شد، در حالی که شهر تو بیآبی بود، من بهترین حموم عمرم رو انجام دادم! یه دوش پر فشار با آب گرم و عالی! اصلاً اینقدر خوب بود که من هیجانزده و شدیداً شکرگزار شده بودم از این کیفیت بالای آب که هرگز تا قبل از از اون، تو خونه تجربهش نکرده بودم!
یکی دیگه از نتایج مثبت این قطعی آب برای من، این بود که من عادت داشتم به حمومهای طولانی و آب رو الکی باز میذاشتم و هدر میدادم و خودم هم کلافه میشدم. ولی بعد این ماجرا، به خاطر بحث مدیریت آب، بعد یه عمر زندگی بالاخره یاد گرفتم که دوشهای کوتاه بگیرم. و به خاطر همین، الان حموم رفتن برام
خیلی خیلی پرنشاطتر شده.
اون پمپ آب هم که دیگه تو خونه نصبه و ما دیگه کاری نداریم که آب کِی میره و میاد.
مطمئنم اگه توجه عمومی مردم به سمت نکات منفی نباشه هم، این تضاد قطع به یقین منجر به بهبود وضعیت مدیریت آب توی شهر ما و کل کشور میشه.
سلام درود خدمت استاد عزیز
خدارو شکر بخاطر نتایج متعدد که کسب کردم پس از دریافت این اگاهی ها و بعد ازتون تشکر کنم استاد من از عید سال ۱۴۰۰ با شما اشنا شدم اونم بصورت معجزه اسا که هر موقع به اینکه چجوری با شما اشنا شدم فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه ایمانم به این که خداوند هدایتم کرده بیشتر میشه
مثال در مورد این که عوامل بیرونی مقصر میدونیم گله و شکایت میکنیم
قبل از اشنای با قوانین من تماما عوامل بیرونی مقصر میدونستم یکی از اونا ماشین مدل پایینی داشتم (۲۰۶) که همیشه یه ایرادی داشت و همیشه شاکی بودم که چرا همش خرابی و تقریبا ماهی یک یا دو تا تصادف داشتم خلاصه ماشین یا صافکاری بود یا مکانیکی و مقصر تمام اینا پدرم بود (چون ثروتمند بود) و کمک نمیکرد به من برای خرید عوض کردن خودرو و با کلی گله و شکایت بلاخره یه مقدار کمک کرد و یمقدار پول خودم یه ماشین در حد صفر خریدم (اونم ۲۰۶ بود ) ولی فرکانس همون بود و این ماشین جدید هم دوباره ایراد برقی داشت و هی به مشکل بر میخورد و اون تصادفا باز هم تکرار میشد خلاصه باز هم گله شکایت که پدر که کمک کرده به من کم بود باید بیشتر کمک میکرد این ماشین خشک از کمپانی میخریدیم خلاصه قر قر های من تمومی نداشت و همینجوری اتفاقات بد آینده رو برای خودم رقم میزدم
_ تا اینکه با استاد بصورت معجزه اسایی اشنا شدم
تو چند روز اول که با استاد اشنا شدم انگار دیوانه شده بودم راه میرفت خدارو شکر میکرد انگار روی زمین نبودم انقدر حسم خوب بود که قابل وصف نیست هر لحظه با دیدن یه پرنده که پرواز میکنه شکر گذاری میکردم با کار کردن تدریجی روی خودم هر روز بهتر شدم و نتایج هم فوق العاده شد
تقریبا ۳۰ روز بعدش یه ماشین صفر (۲۰۷ ) خریدم و خدارو شکر تا این لحظه نه براش مشکلی پیش اومده نه تصادف داشتم و از سوار شدنش لذت میبرم و خدارو شکر میکنم
از این موضوع من بالای ۱۰ تا مثال دارم تو روابط تو کسب و کارم همیشه دنبال مقصر بودم تا وقتی که مسئولیت ۱۰۰ درصد امور به عهده گرفتم روند رشدم ۲۰ برابر شد .
و رفته رفته انقدر نتایج بزرگ شد که بعد از یکسال الان توانایی خرید هر خودرویی که دوست داشته باشم دارم خونه خریدم سرمایه گذاری ملک انجام دادم حساب بانکیم همیشه بالای چند میلیارد پول مازاد دارم تو کسب کارم انقدر رشدم چشم گیر بود که جز چنتای اول کشور هستم از لحاظ روابط فوق العاده پیشرفت داشتم
خلاصه تا جایی که میتونم باور کنم دارم خلق میکنم خدارو شکر واقعا
استاد من تقریبا تمام دوره های شمارو خریداری کردم وقتی دورتون میخرم انقدر ذوق دارم که همجا گوش میکنم میبینم کار میکنم تمرین میکنم تو ماشین تو محل کار قبل خواب صبح بعد بیدار شدن موقع ورزش کردن
من قبلا عاشق اهنگ و موسیقی بودم و همیشه موقع رانندگی ورزش و راه رفتن سر کار موزیک گوش میدادم الان یکسال که بهتون بگم شاید ماهی یدون موزیک گوش کنم اونم اتفاقی کسی بزاره بجای همه ی اونا دوره های شمارو گوش میدم فقط
و هر روز دارم نتایج میبینم واقعا خدارو شکر که تو این شرایط خدا به شکل استاد عباسمنش پیغام خودش به من رسوند تا بتونم مسیر درست پیدا کنم .
استادجان من بشدت بهتون و نظرتون احترام میزارم اما چیزی که من از خوندن قرآن یاد گرفتم و با اینکه بشدت به شما احترام میزارم و بابته این همه آموزش های فوق العاده تون ازتون ممنونم ولی ما هیچ جای قرآن ندیدیم موسی بشینه و به ظلم فرعون بی توجهی کنه و بگه من میخوام به نکات مثبت توجه کنه… ما هیچ جای قرآن ندیدیم که وقتی زمان جنگ های پیامبر شد و قرار شد مسلمان هارو بکشن یه سریا بیان بگن ما میخوایم به زیبایی ها توجه کنیم و نمیایم علیه جنگی که اونا برای عدم آزادی بیان مسلمونا داشتن ساکت بشینن و بگن ما میخوایم به نکات مثبت توجه کنیم. اینکه ما مسئولیت همه اتفاقات زندگیمون هستیم از نظر من هیچ ربطی به این موضوع نداره که ظلم رو ندیده بگیریم … شما قرآن رو خوندین و بارها قرآن گفته وقتی اومدن بکشن نترسید و فرار نکنید کجای قرآن گفته فرار کنید وقتی بهتون ظلم شد و بی توجهی کنید. ما باید بی توجهی کنیم به چیزی که نمیتونیم تغییر بدیم اما آیا الان چرا نباید بتونیم تغییر بدیم؟ ما توانایی تغییر شرایط جامعه خودمون رو داریم و به حقوق اساسی خودمون برسیم … حقوقی که شما تو آمریکا به ما نشون دادین و اینجا از ما دریغ شده …
نکته خیلی خوبی رو اشاره کردی. اما تصویر کامل رو اگر ببینیم، تاریخ و جغرافی رو اگر مرور کنیم میبینیم داریم در جهت اشتباهی تلاش میکنیم. مگه هدف مردم ازین انقلاب بهتر شدن زندگیشون نیست؟ خوب شواهد میگن بعد از هیچ انقلابی اوضاع بهتر نشده. نمونه اش انقلاب ۵۷ نمونه اش بهارعربی و دولتِ تونس و مصر و لیبی. من میگم ما میتونیم برخیزیم و متحد شیم و انقلاب کنیم. اما نمیتونیم با انقلاب اوضاع جامعه رو بهتر کنیم. بنظرم بجای انقلاب خیابونی یا حداقل در کنار اونهایی که به خیابون پیوستن، باید انقلاب فرهنگی و جنبش فرهنگی اتفاق بیوفته. مردم در مورد تفاوت کره شمالی و جنوبی بخونن. در مورد تفاوت اروپای شرقی و غربی بخونن. در مورد اختلاف فاحش امریکای شمالی وجنوبی ، المان شرقی و غربی مطالعه کنن. بفهمن که دلیل مشکل فقط اسلام نیست که اگر بود الان کشورهایی مثل اوکراین و کره شمالی و مکزیک که هیچ بویی از اسلام نبردن نباید جزو بدبخت ترین و فقیرترین کشورها میبودن. وقتی مردم به این اگاهی برسن اونوقته که بدون جنگ و خونریزی و خودبخود همه چیز تغییر میکنه. اصلا کاش میشد من یه کتابی بنویسم یا فیلم مستندی بسازم که توش شرایطی رو بصورت دقیق و علمی شبیه سازی کنم که دولت همینی که هست مونده اما مردم دارن روی خودشون کار میکنن و بهتر میشن. مثل مستندهایی که مثلا صد سال اینده رو با کمک دانشمندا پیش بینی و شبیه سازی میکنن. بگن که مثلا توی اون جامعه در سطح دانش اموزها به تدریج چه تغییراتی ایجاد میشه. کسبوکارهای کوچیک چه طور رفتار میکنن. اروم اروم فضای جامعه به سمت نواوری و عمل به ایده ها و اصلاح و استفاده از امکانات موجود میره و البته که همچنان دولت هیچ تغییری نکرده و مثل الان دغدغه اش حفظ نظام و حجاب و ایناس. کاش میشد نشون داد که اگر اینطور بشه چند سال طول میکشه تا ایده ها و شرایط و اتفاقاتی رقم بخوره که خیلی زیبا این دولت بدون حتی یدونه فحش یا یدونه سنگ انداختن فرومیپاشه و نمیتونه در اون فضا به بقای خودش ادامه بده. کی گفته حتما بهای رشد و تغییر خون دادن و کشته شدن بسیاری از مردم و عقب گردِ؟ مگه فتح مکه نبود؟ مگه استاد عباسمنش همینطوری از همسر سابقشون جدا نشدن؟ مگه من این شکلی بیزینس خودم رو از صفر شروع نکردم توو ایران؟ مگه اینطوری مهاجرت نکردم؟ پس شاید ایده های ساده تری هم وجود داشته باشه. شاید ایران کشوری باشه که به تاریخ نشون بده میشه جور دیگه ای هم انقلاب کرد.
در نهایت و تکنیل حرفام میخوام بگم اگه حالتون با این فعالیتها خوبه ادامه بدین. اصل قانون رو فراموش نکنین. اما اگر توی فضای غم و غرزدن هستید و حالتون بده دارید مسیر اشتباهی رو میرید.
دوست مهربونم مجید عزیزم خیلی ممنونم از پاسخ زیبایی که بهم دادی و نکات مهمی که گفتی در مورد فتح مکه گفتی و خب بهار عربی و این موارد و البته نکات خیلی جالبی در مورد اسلام. من اصلا فکر نمیکنم مشکل اسلامه اتفاقا اسلامی که من با قرآن با اون آشنا شدم اصلا هیچ شباهتی به این چیزی که اجرا میشه به هیچ عنوان نداره... اسلامی که به مردم حق انتخاب میده خدایی که اجازه میده حتی صدای مخالف خودش شنیده بشه و هزاران مورد دیگه که من وقتی قرآن رو خوندم و سعی کردم بفهممش اینقدر شوکه شدم از تفاوت های که از ذهنم از اسلام داشتم و با این چیزی که تو جامعه به عنوان اسلام داشتیم. در مورد فتح مکه حرفتون کاملا صحیح هست اما قبلش تو تاریخ اسلام همون سران بت پرستی مکه بارها حمله کردن به پیامبر که آزادی عقیده مسلمون ها رو تهدید کنن ولی پیامبر هر بار باهاشون جنگیدن و به عقب روندن اونارو… و خب فتح بدون خونریزی مکه هم وقتی اتفاق افتاد که پیامبر پس از این جنگ ها یه موضع قدرت خیلی عالی پیدا کردن که تونستن تثبیت کنن اسلام رو… همین کشور آمریکا که مهد آزادی و عدالت و توسعه توی دنیا هست با همین انقلاب خیابونی ها شروع شد و اونا تونستن با بیرون کردن انگلیسی ها از کشورشون این کشور آزاد و زیبا و دموکراتیک رو بسازن یا فرانسه و کلی مثال دیگه … من مشکلی با نظر استاد ندارم اینکه میگن ما باید مسئولیت زندگی رو کامل بپذیریم یه حرف کاملا درست و بی نقص هست که طبق قانون جذب کاملآ صحیح هست اما همین قانون جذب میگه مظلوم باعث میشه که ظالم به وجود بیاد… یعنی تو اگه اجازه بدی بهت ظلم بشه و سکوت کنی تو خودت ظالم رو ساختی… تو قرآن کریم خداوند میگه انسان ها دو تا نامه اعمال دارن … یکی نامه عمل فردی که کارهای اشخاص هست و دیگری نامه اعمال که مسئولیت های اون فرد نسبت به جامعه هست و ما بخاطر سکوتمون در برابر ظلم در جوامع هم بازخواست میشیم… این نظر من بود من تو نظر مسئولیت پذیری کل با استاد موافق هستم اما اینکه بیایم اون رو مرتبط کنیم که باید ظلم رو پذیرفت و سکوت کرد هر حکومتی هر ظلمی میخواد کنه خب الان دنیا هنوز تو دوران تاریک قرون وسطای اروپا و برده داری مونده بود … این نظر من بود … قرآن بارها به بحث جهاد اشاره کرده جهاد فی سبیل الله همون جهادی هست در مسیر کارهای خدایی … مثل اخلاقیات آزادی و عدالت و همه خوبیا که شامل سبیل الله میشن
ممنونم از شما …به نکات جالبی اشاره کردید،کمکم کننده بود .. در دوراهی مونده بودم که حتی نتونستم برم قدم بعدی از دوازده قدم خریداری کنم …چون مدام به خودم می گفتم پس مسئولیت اجتماعیت چی میشه .؟!!!..این روزها بیشتر نظرات می خونم و مطالعه میکنم تا به جوابی برسم که قانع بشم…مرسی از شما 💐
سلام دوست عزیز
در مورد “”ظلم”” در جلسه قرآنی یکی از قدم های دوره ۱۲ قدم،استاد به شدت عالی توضیح میدن.
به شما پیشنهاد میکنم حتما دوره ۱۲ قدم رو تهیه کنید.این دوره مثل الماس میمونه😊
موفق باشید🍁
(کاش هی پیام نده جمله ت کوتاه. ارسال نمیشه چرا😂)
سلام دوست مهربونم مریم جان… من دوره ۱۲ قدم تو قدم ۲ هستم و خب نرسیدم به این مبحث… اما طبق مبحث ظلم که من خودم یه سری مطالعات از قرآن داشتم میدونم که خداوند میگه کسی نمیتونه به ما ظلم کنه مگه اینکه خودمون بهش اجازه بدیم و بارها گفته خداوند به کسی ظلم نمیکنه… در باب این بحث طبق چیزی که من یاد گرفتم ظلم رو همیشه خودمون در قبال خودمون انجام میدیم مثلا یه جای وقتی در برابر ظلم سکوت کنی تو داری اجازه میدی بیشتر بهت ظلم بشه و آزادی های بیشتری ازت گرفته بشه… یعنی همیشه ظلم توسط خودمون به خودمون تحمیل میشه حالا یا مستقیماً هست یا اینکه ما اجازه میدیم بهمون ظلم بشه خیلی قرآن میگه ما به فلان قوم ظلم نکردیم اونا خودشون به خودشون ظلم کردن … منظور این نیست تو اون قوم همه ظالم بودن بلکه یه سریا با سکوتشون به ظالم اجازه دادن بیشتر بتونه ظلم کنه…
من هم روزهاست دنبال جواب هستم ….اگه پیامبر ما این روش رو در پیش میگرفت الان در تاریخ اسمی به اسم جنگ های پیامبر نبود …بخشی از تاریخ داره درمورد همین ایستادگی در برابر ظلم میگه …بعنوان کسی که دارم از آموزش های شما استفاده می کنم وتا به امروز هم لذت بردم از شما می خوام لطفا در این باره توضیح بدهید ….
با درود فراوان به اقای امیررضای عزیز .من کاملا با عقیده شما هم جهت هستم.ایشان میفرمایند تو تغییر کن یعنی اگر هر چیز ناخوشیندی میبینی چون تو توان تغییرش را نداری پس تو تغییر کن .و این برای من اصلا قابل قبول نبوده. در صورتیکه یک چیزهایی در دنیا وجود داره که واقعا میشود تغییرش داد .و باید بابتش تلاش کرد . بسیار از افراد مبارز هم بر اساس همین موضوع شروع به جنگیدن کردن
سلام استاد عزیزم
سلام مریم جان
سلام دوستان گلم
استاد واقعا جالبه که این فایلو شما ۲۰ روز قبل از این اتفاقات اخیر ظبط کردید . هرچی میگذره بیشتر بهتون ایمان میارم .
من تا قبل از آشنایی باشما یعنی تا پارسال یه مشرک کامل بودم و برای بدست اوردن پول و هرچیزی چشمم به دست مادرم یا همسرم بود ولی از وقتی که فایلهای ارزشمند دانلودی شما رو بارها گوش دادم هدایت شدم به یک شغل عالی در نزدیکی منزلم و کاملا استقلال مالی دارم . خداروشکر میکنم برای قوانین ثابت جهانش .
به نام خالق عشق و زیبایی
إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ
درود و خداقوت به استاد عزیزم و همه همراهان بزرگوار سایت
داشتم میرفتم جلسه دو قدم هفت رو ببینم که دیدیم فایل جدید اومده رو سایت و دانلودش کردم و گفتم بعد جلسه میبینم که یهو چشمم خورد به نکتهای که نوشته بود «جالبه این این فایل ۲۰ روز پیش ضبط شده اما مرتبطه به اتفاقات این روزها» که دیگه گفتم آقا هدایت شدی ببینی الان مقاومت نداشته باش.
دوستانی که در دوازده قدم هستند بهتر میدونند که قدم هفتم خصوصاً جلسه اول چقدر هماهنگه با موضوع این فایل و بهتر متوجه جریان هدایت بنده میشوند.
این که هر اتفاقی که ما در زندگی تجربه میکنیم به مداری که درونش قرار داریم مرتبط میشه، فارغ از اینکه بیرون چه اتفاقی داره میفته و همینطور درک ریشه ظلم در قرآن که در هیچ موردی عاملی بیرونی رو مقصر ندونسته و تمام موارد مرتبط با ظلم به خوده.
نمیدونم حالا دوستانی که این کامنت رو میخونند تو چه حال و هوایی هستند و تا چه اندازه درک میکنند حرفهای من رو اما در بدبینانهترین حالت هم اگر باشند خالی از لطف نیست که این رو به عنوان یه نشانه و پاسخ متفاوت از طرف جهان بدونند.
استاد ازونجایی که درخواست کردید فکر کنیم درباره این موضوعات و الگوهاش رو در زندگی خودمون پیدا کنیم تصمیم گرفتم بیام و بلند بلند فکر کنم تا بقیه دوستان هم بشنوند و ببینند شاید کمکی بهشون بکنه.
یه نمونهای اول از همه از خودم مثال میزنم که خیلی برام بولده همیشه و وقتی تغییرش دادم به معنای واقعی کلمه شکل متفاوتی از دنیا و ارتباطات رو تجربه کردم و درهای رحمت به روم باز شد. اون هم این بود که من تو ارتباط چه کاری چه عاطفی با هرکی میرفتم یه مدتی (که حالا زمانش کم و زیاد میشد) با هر کسی بودم همه چی عالی پیش میرفت. کلی هیجان و تجربه فوقالعاده و احساسات بینظیر اما یه دفعه همه چیز عوض میشد و طوری با هم دشمن میشدیم و از هم جدا میشدیم که حاضر نبودیم اسم همدیگرو بیاریم، یعنی یه حد فاجعه واقعاً. یه موردش رو یادمه بعد از چند مدت زنگ زدم دل جویی کنم و اینا طرف یه جوری گفت آقا حالم ازت بهم میخوره دوست ندارم و نمیخوام صداتو بشنوم که با خودم گفتم اوه اوه دیگه این سری خیلی اوضاع خرابه:)
تا اینکه بعد از آشنایی با استاد و تغییراتی که در نگرشم و رفتارم ایجاد شد یه مدت من رو به سمت یه تنهایی برد که خوب به اون صورت با کسی جز ۱-۲ تا از دوستای صمیمیم ارتباطی نداشتم و بعد که تصمیم گرفتم برم خدمت و توی خدمت با فرماندمون خیلی اوکی شده بودم به حدی که اصلاً دوست داشت همش من اونجا باشم اما بعد از یه مدتی(دقیقاً تو همون بازه زمانی) دیدم عه اینم داره انگار داره رفتارش تغییر میکنه. یه چند وقتی خیلی داشتم مقاوت میکردم و میگفتم که به درک که اینجوریه و اینا اما یه جا به خودم گفتم آقا نگو به درک. خودتم میدونی که این اولین باری نیست که داره این اتفاق میفته. چرا برای بقیه اینجوری نیست؟ چرا تو فقط داری این تجربه رو بارها و بارها تجربه میکنی؟ خودتم میدونی ایراد از توعه. یه جایی توی افکار و رفتارت ایراد داری که داره این سیکل تو زندگیت ادامه دار میشه. پس به جای اینکه آشغالارو بریزی زیر فرش (حالا من میگم رو دندون پوسیده مسواک بزنی) بیا کامل برشون دار و تمیزشون کن (دندون پوسیده رو بکش).
که به لطف خدای مهربان پله پله هدایت شدم به اینکه اولاً خودم نه ۹۹% بلکه ۱۰۰% خالق اتفاقات و تجربیات زندگی خودم به واسطه فرکانسهام هستم و دوماً من توانایی تغییر شرایط رو به نفع خودم دارم.
یعنی کل قانون همینه.
اصل پذیرش و تغییر.
ازینجا به بعد رو میخوام کابردیتر توضیح بدم.
اومدم با خودم گفتم که آقا حالا این شرایط پیش اومده خودتم میدونی مقصری، حالا چیکار باید بکنی؟ ( رسیدن به این نقطه و رد و بدل شدن چنین دیالوگی درونت مهمترین قدمیه که باید برداری)
بعد بهم اولین ترمز رو معرفی کرد. گفتش که تو باورت اینکه اونا مقصر هستند، در صورتی که اونها همه دارند بازتاب فرکانسهای تو رو به تو برمیگردونند. تو وقتی داری به این توجه میکنی که الان من با این آدم خوبم یه ذره که بگذره اینم میشه مثل همونا دوباره همه چیز بهم میخوره، خوب عزیز من پر واضحه که چنین اتفاقی میفته.
اما اگر بگی که آقا اونا رفتاری رو با من دارند که من برانگیخته میکنم، چرا؟ چون با بقیه رفتارشون اینجوری نیست. چون این تغییر رفتار داره در ارتباط با تو اتفاق میفته نه دیگران. پس تو با فرکانسهات داری این رفتار رو برانگیخته میکنی.
بعد از اینکه این ترمز برطرف شد ترمز بعدی رو بهم نشون داد. گفتش که حالا پذیرفتی که عامل برانگیختگی این رفتار تو هستی درسته؟
گفتم آره.
گفتش که اگر تو باور داری که احساس خوب = اتفاقات خوب و زندگی داره بازتاب فرکانسهات رو بهت برمیگردونه و همه اتفاقاتی که ما تجربه میکنیم به واسطه مداریه که درونش قرار داریم و تنها خداست که در زندگی ما قدرت داره و این خدا داره ما رو به سمت خواستههامون هدایت میکنه و ما هدایت میشم به چیزی که بهش توجه میکنیم و این توجه با صحبتهامون، نوشتنهامون و تجربیاتمون و افکاری که داریم بیشتر با خودمون مرور میکنیم شکل میگیره، تو چیکار داری که بقیه چه کاری میکنند و چه رفتاری دارند؟
تو بیا روی خودت کار کن، کاری به کسی هم نداشته باش، به هر طریقی که تونستی خودت رو در احساس خوب نگه دار، اون وقت همه چیز به تفع تو تغییر میکنه.
وقتی در مدار خوبی هستی که نشونش احساس خوبه امکان نداره که اتفاقی بیفته که حالت رو بد کنه. امکان نداره چیزهای نامناسب به تو دسترسی داشته باشند. امکان نداره. امکان نداره.
ترمز بعدی. بهم گفتش که وقتی یه ایرادی تو خودت پیدا میکنی چقدر به خودت سخت میگیری؟ چقدر حال خودت رو بد میکنه و احساس گناه داری؟
گفتم زیاد.
گفتش تو با خودت در صلح نیستی.
این جمله رو قبلاً هم یکی از دوستانم (فارغ از تکرارهای مکرر استاد) بهم گفته بود که میگفت اگه ایرادی تو خودت پیدا میکنی آروم با خودت برخورد کن. مثه یه دوست. (دوستم)گفتش که فکر کن که الان من یه ایرادی دارم. مادامی که بهم بگی فلانی چه اخلاق مزخرفی داری و خاک بر سرت که نمیتونی این اخلاق مزخرف رو بذاری کنار امکان نداره من تغییر بدم اون رفتارم رو که هیچ، باهات بدترم برخورد میکنم. بعد بهم گفت چرا این گفت و گو و حس رو نسبت به خودت نداری؟ نمیای بگی اشکال نداره احسان جان. رفتارت، نگرشت اشتباه بوده تا الان، عوضش متوجه شدی اصلاحش میکنی. همونطور که قبلاً خیلی چیزای دیگه رو اصلاح کردی.
فهمیدم بابا من اصلاً با خودم در صلح نبودم. به خدا از وقتی فهمیدم باید با خودم درست رفتار کنم ملایم باشم دنیای من عوض شد. همه چی داره آروم و ملایم میشه.
بعد گفت تا وقتی با خودت در صلح نباشی آدمایی رو جذب میکنی که اونا هم با خودشون در صلح نیستند و کاری میکنن که برن رو مخ تو. چون کسی که با خودش در صلح نباشه میره رو مخ خودش و دیگران.
به قول استاد به این فکر کنیم که چرا پیامبر که در راس همه اختلافات بود نه آسیبی دید و نه کشته شد؟
نه تنها پیامبر اسلام. تمام پیامبرانی که داستانشون در قرآن روایت شده.
فرشتگان زمان قبض روح نمیپرسند شمایی که مستضعف بودید چرا اسلحه برنداشتید و با شرایطتون بجنگید؟
چرا هیچ پیامبری دست به اسلحه نشد؟
چرا فرشتگان زمان قبض روح میپرسند مگر زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟
یاد یونس زمانی که تو دل نهنگ بود و یا موسی زمانی که زیر درخت نشسته بود میوفتم و میگم: رب انی ظلمت نفسی
مایییم که داریم به خودمون ظلم میکنیم. به راحتی. به راحتی. اما من یکی دیگه تصمیم گرفتم که این مسیر رو ادامه ندم. بپذیرم. همه چیزو. خوب و بدشو. چون وقتی تو مدار زیبایی و خوبی بشی چیزی جز خوبی رو تجربه نمیکنی. چون جریان جهان هستی بر مبنای خوبی و بهبوده. چون هر خیری میرسه از جانب خداست و هر شری میرسه از جانب خودمونه. هجرت رو باید از درون شروع کنم.
پس با این منطق و برهان هر وقت که دیدم اوضاع بر وفق مراد نیست باید یقین پیدا کنم که از مسیر درست و الهی دارم دور میشم. که به اعتقاد من زمانی که انسان واقعاً تصمیم میگیره که آگاهانه روی خودش کار کنه و به زیباییهای زندگیش توجه کنه خیلی زود متوجه مسیر اشتباه میشه و تصحیح مسیر میکنه.
این وعده خداست. شیطان به هیچ وجه دسترسی به بندگان مومن نداره. کسانی که به خوبیها توجه دارند و از چیزی که نمیخواهند اعراض میکنند. کسانی که به چیزی که نمیبینند ایمان دارند و به جهان آخرت نیز.
تمام کار ما همینه. صدق بالحسنی کنیم تا نیسره للیسری شویم.
همه چیز به آرامی تغییر میکنه. همونطور که من نجنگیدم برای اینکه آدمها و موقعیتهای نازیبا از زندگیم برند بیرون، برای ورود نعمتها هم نیازی نیست تقلا کنم. تنها کافیه که سپاسگزار باشم تا خدا ظرف وجودم رو بزرگ کنه. چون نعمتهای خدا بیش از نیاز من هست. انقدر که اگر همه دریاها مرکب شوند و تمام درختان قلم نمیتوانند به شمارش در بیارند.
وقتی من به یگانگی خداوند ایمان دارم. وقتی من ایمان دارم که خداوند از روح خودش در من دمیده و من رو خلیفه بر حق خودش قرار داده و تنها گناه نابخشودنی را شرک معرفی کرده چرا باید به دنبال عاملی غیر از خودم باشم؟ چرا باید انقدر ساده مشرک بشم؟
اگر ۱% به این ایمان داشته باشم (همونطور که به یه جی پی اس ایمان داریم که ما رو تا مقصد دقیق میرسونه) که خداوند من رو هدایت میکنه و پاسخ درخواست حتی شیطان رو هم میده چه برسه به من که وقتی خلقم کرده به خودش آفرین گفته، به شرطی که من هم بهش ایمان داشته باشم، دیگه چه نگرانی دارم؟ دیگه چرا نباید پام رو محکم در جهت خلق زندگی بگذارم در قدمهایی که بهم گفته میشه. خدایی که داره در هر لحظه خیر و شر رو بهم الهام میکنه.
به خدا چند روز پیش داشتم بیلیارد بازی میکردم به یه جای حساسی رسیده بود قبل ازینکه بخوام ضربه بزنم به خدا گفتم من رو هدایت کن، بعد دیدم بهم گفت با این شدت به این نقطه ضربه بزن(جایی که اصلاً تصورش رو هم نمیکردم) و زدم و دیدم دهان بقیه باز موند. و من لبخند میزدم.
همه ما باید یه روزی که معلوم نیست کی هست ازین دنیا بریم و وارد جهان دیگه بشیم. آیا با آوردن این بهونهها اون لحظه آماده هستیم برای سفر؟
من که میخوام در اون لحظه راضی و خشنود باشم. به خاطر همین خدا من رو هدایت کرد به این مسیر.
خدایا شکرت. اگر اون لحظه همین الان باشه به خداوندیت قسم که راضی و خشنود هستم.
استاد عباس منش نمیدونم به چه شکلی ازت تشکر کنم.
فقط میدونم که خیلی خوشحالم که در اینجا هستم خیلی.
همه چیز تغییر کرد. انقدر همه بهم علاقهمند شدند که یه روز نمیرم دلشون تنگ میشه بدون اینکه بخواد اون اختلافها پیش بیاد. چون من شخصیتم تغییر کرده. من یه جلوه دیگهای از خودم رو دارم بروز میدم. میدونم این شکلش اون شکله درستشه. احساس خوبم این رو بهم میگه.
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
دمتون گرم که به خاطر خودتون تا انتها خوندید.
سلام بر حسین🖐
عباسمنش منظورمه😉
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
استاد درست میگی واقعا سخته در مورد این چیزا حرف نزنی و اظهار نظر نکنی بخوای نخوای درگیرت میکنن اطرافیان و یهو بخودت میای میبینی وسط بحثی و داری اینو اونو قانع میکنی 🤭
من قبلا ادمی بودم که خیلی بحث سیاسی میکردم
اما از وقتی با شما اشنا شدم کلا اخبار کانال های خبری همه چیو گذاشتم کنار حتی وقتی روسیه و اکراین درگیر شده بودن من بعد یه هفته فهمیده بودم اونم از یه مشتری
این سری هم وقتی درگیری ها بالا گرفت و اینترنتا قطع شد من تازه فهمیدم چی شده من با ادمها زیاد سر کار دارم در طول روز اما چون تو این فضا نیستم ادمها هم این اطلاعات رو به من نمیرسوندن خدارو شکر و این قانونه
اما این روزا یکی دوبار تو دام افتادم هم با مخالفای نظام هم با موافقای نظام یکم بحث کردم البته خدارو شکر همون دقایق اول ،صحبت های شما تو سرم پخش شد که صالح داری گاری به خودت میبندیا
اصلا تو درست میگی تو داری در مورد قانون حرف میزنی تو بی طرفی و داری میگی باید اصل رو پیدا کنیم و این چیزا حاشیس اما این جماعتی که داری باهاشون بحث میکنی نیستن تو این فضا …
استاد من بخشی از کار و سفارش هام از اینستا هست اما خدا شاهده اینترنت ها رو قطع کردن به الله قسم ذره ایی بابت این موضوع ناراحت نیستم که آی مشتری کم شده چرا این جوری میکنن داریم چرخ اقتصاد مملکت رو میچرخونیم و ازین حرفا که قبلا میزدیم…
الان اینچند روز تنها ناراحتی من اینه دسترسی به سایت نداشتم البته دوره ۱۲ قدم تا قدم ۵، عزت نفس، اصول کسب کار و یه چنتا فایل دانلودی رو تو گوشیم دارم و همیشه گوش میدم اما فایل های سفرنامه رو دنبال میکردم کامنت میخوندم هر روز روزی ۳ ۴ ساعت تو سایت بودم و زندگی میکردم این موضوع یکم، یکم که نه خیلی ناراحتم کرد
اما به قول شما هر چیزی که داره رخ میده دقیقا باید رخ بده و همه چیز سر جای درستش هست
این اتفاق قرار همه مارو یکم بزرگ تر کنه قرار از دل این تضاد یه چیزایی یاد بگیریم
من سال ۸۸ خیلی در گیر بودم الان که یادش می افتم خندم میگیره😄
چقد مشرک بودم فکر میکردم تمام زندگی من قرار توسط دیگران درست بشه
خدارو هزار مرتبه شکر از در دیوار اومدم بیرون و تمرکزم روی خودم کسب کارم و پول ساختن و احساس خوبمه
پدرم طرفدار جمهوری اسلامیه دیروز به من میگفت آره چقد پلیس شهید شد چقد انسان بی گناه کشته شدن
مخالفا میخواستن به یه مرگ اعتراض کنن صدها مرگ به وجود اوردن
من با بستن گاری به خودم😅 جوابش رو اینجوری دادم
بهش گفتم پدر من وقتی هر جمعه میرین میگین مرگ بر فلانی مرگ بر بهمانی خب مرگ دامن خودتون میگیره
اون گفت نه اونا استکبار جهانی هستن اسرائیل خونخاره انگلیس خبیسه….
گفتم من یاد گرفتم هرچی پیش میاد ببینم تو قران در موردش چیزی هست که ازش استفاده کنم یا نه
میبینم یونس پیامبر به خدا گفته خدایا قوم منو عذاب کن گوش به حرف نمیدن
خدا در جواب نگفت چشم اوکی
تو پیامبر مایی
به گردن ما حق داری
مادرخواستت رو اجابت میکنیم
خدا خود یونس رو عذاب کرد
و بعد گفت اگه لطف ما نبود هرگز از شکمماهی بیروننمی اومد
گفتم خدا داره میگه عزیزم من میدونم چجوری جهان رو اداره کنم و اگه چیزی قرار اتفاق بی افته می افته شماها با دعا کردن و نفرین کردن فقط جهان خودتون رو از تعادل خارج میکنید اتفاقی برای دیگران با نفرین شما رخ نمیده
پدرم گفت تو بر حزب بادی
گفتم نه پدر
من بر حزب خودمم من بر حزب الله هستم
الله میگه ما انت الیکم به وکیل
خلاصه بحث با پدرم داشت بالا میگرفت که یهو صدای استاد رو شنیدم
بابا اگه نردبون بزاری بری بالای آسمون
اگه زمین بکنی بری قعر زمین اینا نه میشنون و نه میفهمین
داری خودتو از جاده اصلی خارج میکنی
بابا نیستن تو این فضا …
خلاصه یکی دوبار تو این چند روز خواستم اینو اون رو به راه راست هدایت کنم 😅
که چوبش رو خوردم
چوبش احساس بدی بود که بهم دست داد😒
خدارو شکر این فایل اومد امروز🤲
استاد واقعا زیپ دهن رو بستن سخته حتی گاهی زیپ دهنم رو میبستم کلامی جاری نمیکردم اما تو ذهنم داشتم جواب یارو رو میدادم اینم البته یکمپیشرفت به حساب میاد و میدونم تو این مسیر باشم یه روزی میرسه هم زیپ دهنم بسته باشه هم واقعا درونن بی تفاوت باشم نصبت به مسائل بیرونی
منی که سال ۸۸ وسط میدون بودم امروز خیلی بهتر شدم و تمرکزم رو گذاشتم رو خودم روی پیشرفت فردیم
میدونم روی هرچیزی تمرکز بزارم همون رشد میکنه
میخوام خودم رشد کنم میخوام حال خوبم رشد کنه میخوام بیزنسم رشد کنه سلامتیم، روابطم …
بازم خدارو شکر میکنم که تو این فضا هستم چون دارم میبینم ۹۹ درصد جامعه تو چه فضایی هس..
زندگی مثل بالا رفتن از یه قله به سمت خدا هست
من دارم با اکیپ عباسمنشی ها ازین کوه بالا میریم خیلی ها نمیرن بالا، خیلی ها حتی میگن نرو نمیشه، اونا که رفتن بالا شانس داشتن پارتی داشتن به فلانی وصل بودن
خیلی ها تو دامنه کوه چادر زدن برای همیشه
و با حسرت به اونا که بالا هستن نگاه میکنن
اما من خوشحالم دارم سعود میکنم.
استاد اون حرف که زدی گفتی زندگی من از وقتی قانون رو شناختم یه رشد رو به بالا داشته همیشه ،
بالا و پایین نبوده همیشه سعودی بوده حالا یا باسرعت کم یا با سرعت زیاد اما همیشه در حالا رشد بودم
بخدا تو این یه سالی که شما رو و حرف حساب و منتطقت رو آویزه گوشم کردم و اجرا کردم زندگی منم همینجوری رو به بالا بوده شاید سرعتش خیلی نبوده اما الحق و النصاف بخوام بگم رو به بالا بوده و من راضی ام
خیلی دوستت دارم استاد
باید یکاری کنی افلاین هم به کل سایت و کامنت ها دسترسی داشته باشیم
سپاس
بدرود😘
سلام استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی ام
جالبه من اصلا از اوضاع خبر نداشتم مادرهمسرم زنگ زد بهم کار داشت وسط حرفهاش بهم گفت نری بیرون گفتم چرا؟ گفت مگه نمی دونی؟ همسرم هم چون می دونه من علاقه به شنیدن ندارم نگفته بود جالبه همون شب واتساپ و اینترنت مشکل پیدا کرد همون که استاد گفتند زمانی که لازمه تو خبری را می شنوی
شنبه اش قرار بود برای گرفتن ریز نمراتم برم دانشگاه چون کارشناسی ارشد قبول شده بودم وگفتند حتما باید مدرک با معدل ارائه بدی رفتم دانشگاه به راحتی تونستم ریزنمراتم را خیلی سریع بگیرم در حالیکه نزدیک نماز و ناهار بود و در آخرین لحظه کارم انجام شد بعدش در آخر آقای مسئول اونجا بهم گفتند چه جوری شما را در دانشگاه راه دادند دانشگاه تعطیله من در دلم خندیدم و گفتم کارهای من خدایی است و تا الان همه از بدی سرعت اینترنت می نالند ولی خدا را شکر من اصلا این مشکل را ندارم جالبه کار من آنلاینه ولی خدا را شکر مشکلی ندارم چون اصلا تو این مدت همش تمرکزم روی فایلهای توحید عملی و جهان بینی توحیدی و عزت نفس و ثروت ۳ است و واقعا یک فایلهایی را گوش می دهم این روزها که انگار تا بحال نشنیده ام و کلی حس خوب و آگاهی خوب می گیرم و همش هدایت می شم به جاهای عالی و بهترین اتفاقات
کارهام به خوبی پیش می ره حتی یک روز باید حضوری می رفتم سرکار. ولی جالبه اصلا هیچ کس حرفی از اتفاقات نزد و همش راجع به کار حرف زدیم واقعا خدا را شکر می کنم که من را با قوانین جهان آشنا کرد و خوشحالم که در این سایت و در کنار دوستانی هستم که هدفهای بزرگ دارند و همه مون همیشه به همین علت به بهترین جاها هدایت می شویم
یک نکته جالب هم این بود که این هفته من خونه مادر همسرم هم رفتم و اونجا همیشه صحبت اخبار هست حتی یک کلمه با من در این مورد صحبت نکردند ولی همسرم گفت با اون صحبت کردند ولی برام جالب بودکه دوتامون اونجا بودیم ولی من حتی نشنیدم کسی کلمه ای درباره این موارد صحبت کنه
اگر قبلا کسی این حرفها را به من می زد می گفتم مگه می شه؟ الان می فهم وقتی کانون توجه ات به خواسته هات و امور و جریانهای مثبت باشه به سمت همونها هدایت می شی و با کنترل ذهن هم حال خوب و عالی داری هم به سمتی می ری که تمام اتفاقات زیبای جهان بهت نشان داده می شه
استاد عزیزم از شما و خداوند وهابم سپاسگزارم که هر لحظه هدایای عالی و دانشهای عالی به من تقدیم می کنید. همیشه سلامت و شاد باشید.
سلام به استاد عزیز خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم
تاریخ مدام تکرار میشه چرا؟
چون مردم اون درس هایی که باید بگیرن رو پاس نکردند و اونقدر تکرار میشه تا مردم یاد بگیرند.تو باید اونقدر درس بخونی تا در کنکور قبول بشی.اونایی که قبول شدند میرن در مرحله بعد برای پاس کردن درس های دیگه.اونا نمیتونند به جای کنکوری ها درس بخونند نمیتونند به جای اونا درس پاس کنند.فقط میتونند براشون انرژی خوب بفرستند عشق بفرستند امید و….موفقیت های خودشونو نشون بدند تا انگیزه بشه برای اونا برای عبور از اون مرحله.بله مردم قیام میکنند حکومت تغییر میکنه اما انرژی مردم هنوز تغییر نکرده.در واقع انرژی همین مردم حکومت رو تشکیل داده وقتی بگی حکومت بده اون برای تو بد میشه.
چون حقیقت اینه ما یه انرژِی هستیم درون این بدن و به هر چیزی میتونیم شکل بدیم……… اون ادم یا اون حکومت هم انرژِیه و ما بهش شکل میدیم .
انرژِی حقیقت داره ما وقتی وارد یه مکان میشیم انرژِی خوب و بد حس میکنیم.میخواد یه پاساژلوکس باشه میخواد یه مکان معنوی باشه ما حسش میکنیم.انرژِی وجود داره و انرژِی اون مکانو ادمایی که با اون مکان در ارتباط بودن و در اتباط هستن , ساختند.انرژِ ی که در برخی اماکن تاریخی هست کاملا مشخصه چه ادمای فوق العاده ای اونجا بودن که انرژی شون توی در و دیوار اون مکان ذخیره شده و اگه بیشتر به درون رفته باشی این انرژی هارو بهتر درک میکنی.
حالا ببینید انرژی ایران چه شکلیه از چه انرژی هایی ساخته شده؟
ببینید این روزها چه انرژی داره ایرانو شکل میده؟
انرژی نفرت انرژی خشم انرژی ترس
میدونید همین انرژی ها مارو بیمار میکنه؟بعد به دولت و حکومت برای درمان وابسته میشی.
پس حفظ سلامتیت از هر چیزی مهمتره هر چقدر سالم تر باشی قوی تری و به خداوند بیشتر متصلی.انسان آگاه انسان سالمه انسانی که از انرژی خودش محافظت میکنه.
ما انرژی مردمی رو داریم که هنوز برای کوچکترین کارهاشون نیاز به مرجع تقلید دارن و به درون کانکت نیستند.اونا اشتباه نیستنا اونا توی یه مرحله ای هستند برای پاس کردن درس هاشون….
اما مسیله اینه منو تو از بیرون نمیتونیم ادما رو تغییر بدیم , نمیتونیم به جای اونا درس پاس کنیم. این ادما همون ادما هستند انرژِیشون هست , عادت دارن شکایت بکنند, پس از حکومت بعدی هم شکایت میکنند اوه این داستان تا جایی که درس هاشونو پاس بکنند ادامه داره.
جهان به شدت تغییر کرده و الگوهای قدیمی که خودشونو به دین نزدیک کردند در صورتی که در دین جایگاهی ندارند , دیگه کار نمیکنند.باید به روز باشیم.موضوع دین موضوع احساساتی بودن نیست .موضوع کنترل احساساته , موضوع انتخاب های خردمندانه و حکیمانس.در یه مراحلی وقتی درس هارو پاس نکردی همش احساساتی عمل میکنی این ناراحت نشه اون ناراحت نشه, آخی, وای و……اما بعد که درس هارو پاس میکنی از روی هدایت درونت میری جلو ….
یه زمانی دوستی داشتم که به شدت به من وابسته شده بود و احساس نیاز از سمتش احساس میکرم میگفتم تنهاس وضعش خوب نیست هیچکسی رو نداره و خلاصه با اینکه قوانین رو میدونستم احساساتم نمیذاشت تنهاش بذارم خلاصه یه روز فشارهایی که از روی نیاز به من داشت بیشتر شد و من موفق شدم رهاش کنم.اما در تمام لحظات احساس عذاب وجدان داشتم وای کار اشتباهی کردم و خلاصه اصلا خوب نبودم تا اینکه تصمیم گرفتم درخواست هدایت کنم رفتم قرآنو باز کردم و چه سوره ای اومد.داستان حضرت خضر یه آدمو کشت یه قایقو سوراخ کرد یه دیوار رو خراب کرد. اینا میشه تصمیماتی که تو وقتی به درونت کانکت باشی به سمتش هدایت میشی.
چیزایی هست که به نظر ما اشتباهن و این بخاطر اطلاعات کم خودمونه اما در حقیقت یک نتیجه و هدف بزرگتری رو داره دنبال میکنه و من چون نمیتونم تصویر کلی رو ببینم فکر میکنم اشتباهه.
بله اون ادم باید درس هایی رو درمورد احساس نیاز و دور شدن از خودش میگرفت و من هم باید این درس رو میگرفتم که از احساساتم باید درست استفاده کنم و خدا اینجوری منو آگاه کرد و آروم کرد.
بله جون یک انسان مهمه .من یه زمانی که آگاه نبودم . ظلم رو میدیدم میگفتم وای خدا داره میبینه و این اتفاق افتاد آخه چه جوری خدا اجازه میده!!!!بعد فهمیدم اتفاقات اونجوری که من فکر میکنم نیست……..مثلا یه بچه یه پیله میبینه میگه وای خدا چه جوری اون حشره رو اونجا زندانی کرده بله اون نگاه هنوز وسعت پیدا نکرده هنوز اطلاعاتش کمه پس اتفاقات رو از روی اطلاعات کمش قضاوت میکنه یا درمورد کرونا همه فکر میکنند چیز بدی بوده اما چقدر فرصت های جدید چقدر ایده های جدید ظهور کرد برای خود من بهترین اتفاق ممکن بود فقط در اون روزها حسش نمیکردم و الان دارم میفهمم.من فهمیدم که کلا روند دنیا روند خیر و بهبودیه و هر اتفاقی در مسیر بهبود دادن کل دنیاست.
ما همه به هم متصل هستیم نفر به نفر.مثل اکوسیستم مثل اعضای بدن.جهان به همراه تمام اجزای درونش همه بهم متصل هستند .این موضوع رو بارها تجربه کردم و درک کردم.یه بار وقتی داشتم باورهای مربوط به ثروتم رو تغییر میدادم و بعد میدیدم پدرم (که از لحاظ احساسی ارتباط عمیق تری باهاش دارم) به شکل عجیبی داره پول جذب میکنه اصلا شغلش عوض شد و درآمدش زمین تا آسمون فرق کرد پدرم داشت پول پارو میکرد و خودشم در تعجب بود بارها بهم گفت چرا تا قبل از این اینجوری نبوده و من نمیتونستم براش بگم .بعد پدرم میومد و به من پول هدیه میداد و این میشد جذب پول روزانه برای من.
من تغییرات بزرگی رو در خودم ایجاد کردم و بعد واضح میدیدم که خانودم هم به شدت تغییر کردند.این واقعیته برای من دیگه واو نیست من بهش کاملا عادت کردم.وقتی رادیو تلویزیون درست کار نمیکنند میرن درونشو تعمیر میکنند کاملا واضحه.
من وقتی درون خودمو بهبود بدم در واقع دارم روی کل دنیا تغییر ایجاد میکنم.وقتی دیدگاهمو نسبت به جهان اطرافم تغییر بدم دارم روی کل تاثیر میذارم.وقتی نسبت به آدم ها بهتر فکر کنم دارم روی بهتر شدن کل تاثیر میذارم.تمام افکار و احساسات من روی کل تاثیر میذاره و جهان بیرون رو شکل میده.این چیزیه که هر روز دارم به وضوح احساسش میکنم.
مورد دیگه اینکه هیچ انسانی تا خودش نخواد اتفاقی براش نمیوفته حتی مرگ هم به خواست خود انسانه.ما تا زمانی که واقعا نخوایم از این جسم خارج نمیشیم پس با مرگ آدما راحت تر کنار اومدم.هر اتفاقی هر چقدرم دردناک به نظر بیاد چیزهایی درونش داره که من از اون بیخبرم که اگر آگاه بشم اروم میشم.
هر چقدر آگاهی بیشتر آرامش بیشتر.
استاد عزیز خانم شایسته عزیز یک دنیا ممنونم برای همه زیبایی ها و آگاهی هایی که از سمت شما دریافت کردم.
دوستتون دارم.
سلام ب استاد عزیزم و مریم جون نازنینم و تمام دوستان عزیز
من تجربه چند سال پیش خودم و میگم دقیقا همین طور بود ک ما مهاجرت کرده بودیم از کشور صربستان ب کشور مجارستان و اونجا کمپ بود کمپ بسته دقیقا مثل زندان اصلا نمیتونستی بیرون بری و اونحا باید میموندی ک کیس بدی و اگر قبول میشدی دیگه آزاد بودی ک بری بیرون وقتی ما وارد اون جا شدیم کلی آدم از هر جای دنیا بود ولی فارسی زبان ها پیش هم بودن قشنگ سالن درست کرده بودن چند تا خانواده ها پیش هم و ی حیاط کوچیک هم برای هوا خوری توی اون قسمتی ک ما بودیم دو تا خانواده ایرانی بود و بقیه افغان دقیقا مثل وضعیت العان همه داشتن شکایت میکردن نامه مینوشتن برای دولت ک ی کسی بیاد کمک شون کنه از این وضعیت نجات شون بده خیلی ناراضی بودن حتی خانواده هایی ک یک سال و بیشتر با بچه کوچیک و بزرگ بودن بی بلاتکلیف و فقط غر میزدن و شاکی بودن و تمام مقصر ها رو هم مینداختن گردن دولت و مردم اونجا حتی انقدر شاکی بودن ک پرسنل هایی ک برای غذا دادن یا تمیز کاری میاومدن اونجا ک اصلا هیچ کاره اون ها فقط ی کارمند بودن حتی از اون ها هم شاکی و با نفرت باهاشون برخورد میکردن ک مقصر این ها هستند خوب هفته اول انقدر شوک بود اونجا برای ما اولین بار بود ک زندان و تجربه کرده بودیم بعد گفتم خب العان وقت شه ک از قانون استفاده کنم اگر من هم مثل این ها باشم مثل همین ها نتیجه میگیرم مثلا میگفتن شما میری کیس میدی باید بگی از کشور قبل خیلی شاکی هستی اونجا ما رو اذیت میکردن و از این جور حرفها وگرنه دیپورت میشی ب کشور قبلی یا اینکه میگفتن اصلا ب هیچ عنوان دفعه اول ب کسی قبولی نمیدن باور کنید اونجا اطاق هاش کانکس بود و ی مشاورها یی میفرستادند ک با هات صحبت کنند در دودل کنند ی خانوم مجارستانی جون همون هفته اول اومد پیش ما من گفتم ما خیلی زود نتیجه میگیریم و از اینجا میریم اون خانوم مال اون کشور بود انقدر با تعجب و خیلی جدی گفت اصلا امکان نداره تا حالا همچین چیزی این جا نبوده بعد انقدر جدی بود و براش حرف من عجیب گفتم باشه شما درست میگی اصلا باهاش بحث نکردم از همون موقع شروع کردم ب کنترل ذهن و حسابی روی باورهام کار کردم انقدر تو کنترل ذهن بودم قشنگ انگار تو لونه زنبور همه مینالیدن همه شکایت و ما باید توجه نمیکردیم و فقط روی دورهای استاد اتفاقا مریم جان عزیزم تازه شروع کرده بودن سفر ب دور آمریکا رو درست کردن هر شب میدیدم و حال خودمون و خوب نگه میداشتیم اولین بار بود من بعد از دو سال با استاد آشنا شدن داشتم ب صورت جدی ی خواسته ای ک اصلا میگفتم امکان نیست و خلق کردن و واقعا اونجا بود ک من تازه قانون و درک کردم انقدر رو باورهام کار کردم فقط میگفتم منم ک زندگی مو خلق میکنم دنیای بیرون دنیای درون من اصلا این ها مشکل ندارن من باید مدار مو درست کنم باورها مو هم جهت کنم با خواستم تا خواستم خلق بشه و خلاصه بعد از چهار ماه تمام ک من تمرکزی رو باورهام کار کردن تونستیم نه تنها همون دفعه اول جواب قبولی بگیریم و حتی باور کنید ی قانون عوض شد اونجا ک فقط ب درد ما خورد حتی اقامت سه سال هم بهمون دادن چیزی ک اصلا امکان نداشت حتی خود مردم اونجا میگفتن نمیشه ولی این باور اون ها بود باور ما این بود ک ما زندگی مونو خلق میکنیم و اونجا بود ک من تازه قدرت خلق کردن و فهمیدم قدرت اینکه قدرت از دیگران بگیرم ب خودم و خدای خودم و بدم و درک کردم فهمیدم ک اگر ما هم مثل بقیه شکایت میکردیم ب زمین زمان گیر میدادیم ک این ها مقصر ن ک ما العان اینجا هستیم یا احساس قربانی شدن ک ما قربانی شدیم واقعا ما هم همون نتیجه رو میگرفتیم و معلوم نبود چه بلایی سرمون میومد واقعا استاد جان قانون همینه
من خودم العان تو تضاد هستم و چ جالب داشتم روی باور های عوامل بیرونی کار میکردم فهمیدم ک چقدر راحت انسان فراموش کار و یادش میره خواسته های قبل ک اصلا میگفتن نمیشه رو ساختی ولی یادت میره باز قدرت میدی ب عوامل بیرونی و میری تو در و دیوار و وقتی شروع کردم ب نوشتن چقدر الهامات قشنگی به من شد در مورد عوامل بیرونی ک واقعا ی شرک ی شرکی ک اصلا قابل بخشش نیست مثلا ی خواسته ای میخوای میگی دولت نمیزاره ما شرایط نداریم نمیشه و هزار جور میندازی گردن این اون و لی نمیگی بابا این منم ک دارم زندگی مو خلق میکنم عوامل بیرونی چه قدرتی دارند ک جلو فرکانس من و بگیرن بعد تازه خود تو برگی در باد میبینی ک هیچ کاری از دستم بر نمیاد باید بسوزم و بسازم چون دست من نیست دست دولت و این ها همه با هم شرک چون بر میگرده ب بی عدالتی خدا ک این چ زندگی ک هر کسی میتونه هر بلایی سرت بیاره واقعا ب عدل خدا توهین میکنی چون این خدا انقدر قدرت داده ب انسان ک هر جوری ک دلت بخواد میتونی زندگی تو بسازی حتی غیر ممکنی ک میگن اصلا امکان نداره تو خلق میکنی پس میشود پس میشه ی جور دیگه زندگی کرد فارق از دیگران چ کار میکنند
همین امروز من داشتم این خواسته ای ک میگفتن نمیشه و من خلق ش کردم و ب یاد میآوردم و قدرتی ک خدا ب ما داده ک زندگی خودمونو خلق کنیم اصلا چیکار داریم ب دیگران واقعا اگر همین و درک کنیم ک با دلسوزی و با توجه ب ناخواسته اصلا راه رو اشتباه میری هیچ تازه کلی ناخواسته دیگه تو زندگی ت ب وجود میاد باور کنید استاد من اصلا هیچ توجه ای ب این اتفاقات ایران نمی کردم اصلا خبر نداشتم و پیگیرش نبودم همین دو روز ی کم توجهم رفت ک ببینم چی شد دیشب خدا خیلی جدی و قوی تو خواب بهم الهام کرد اصلا یک صدم درصد هم نباید توجه کنی تمرکز نزار روش و العان هم این فایل شما و عاشقتم استاد ک چقدر قشنگ قانون و درک کردی و چقدر قشنگ تو مدار درست هستید ک قبل از اینکه این اتفاقات بیافته شما فایل شو درست کردید برای ما ما ها ک دوست داریم تغیر کنیم با تمام وجود قانون و درک کنیم تا ی شاگرد نمونه باشیم مثل استاد مون ک انقدر قشنگ یاد گرفته و داره تو زندگیش عملی میکنه ما هم همون کار کنیم تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان هم جای بهتری برای زندگی کردن باشه
مرسی استاد عزیزم از خدا عمر طولانی و باعزت میخوام برای شما و مریم جون عزیزم
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ما را ب راه راست هدایت کن راه کسانی ک نعمت دادی و ن گمراهان و ن غضب شدگان
به نام الله بخشنده ی مهربان
سلام استاد دانا و عزیزم و مریم بانوی زیبا و دوست داشتنی
اول تشکر میکنم بابت اینکه اینقدر منظم و پیوسته فایل میذارید
تحسین میکنم که اینقدر فایلها همیشه با کیفیت بالا هستن، چه به لحاظ محتوا چه تصویر چه صوت، همیشه بک گراندتون چشم نواز و جذاب و دلپذیره، تحسین میکنم که اینقدر خانوم شایسته اهل نظم و تمیز بودن هستن واقعا لذت میبرم هربار خونه ی قشنگتون رو میبینم، خودتون هم همیشه آراسته، و کیفیت تصویر هم فوق العاده
استاد خیلی جسارت دارید چقدر این ویژگیتون رو دوست دارم که حرفی که درسته رو میزنید کاری ندارید بقیه چی فکر میکنن
و مهم تر اینکه این حرف هارو میزنید برای کسایی که در مدار شنیدنش هستن، نه اینکه به هرکسی بگید
و اینکه حرفی رو میزنید که با توجه به قوانین و تجربیاتتون بهش ایمان دارید
زمانی در زندگی من بود که من مشرک بودم
زمان طولانی ای هم بود
یک روز چنان خسته شدم و چنان درد کشیدم از این شرک که به سجده افتادم و گفتم من نیستم تو هستی؛ من نمیفهمم من نمیدونم تو میدونی و میفهمی
تو منو خوب کن تو حال منو خوب کن
من تا اون روز هم خیلی فایلهای شما رو گوش میکردم ولی بقول خودتون فرق هست بین شنیدن و درک کردن؛ و همچنین بین درک کردن و عمل کردن
من فقط بصورت تئوری این هارو میفهمیدم اون موقع ها
اون روزی که با اشک سجده کردم یک الهامی بمن شد
گفت تو راجع به این مسائلی که الان بابتشون ناراحتی کلامی دیگه با کسی صحبت نکن
و هر روز چند بار شکرگزاری کن
من این الهامم رو توی یه دفتر نوشتم در همون حال که توی سجاده نشسته بودم
و به خودم قول دادم ۴۰ روز این کار رو انجام بدم ببینم چی میشه
همون لحظه شروع کردم به شکرگزاری
اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که سپاسگزاری کنم بخاطر بدنم بخاطر حضورم
بابت تک تک سلول های بدنم چنان شکرگزاری میکردم که اشک همینطور سرازیر بود و من تازه داشتم میدیدم که چه نعماتی دارم
تازه داشتم میفهمیدم شکرگزاری یعنی چی
اون روز نقطه ی عطفی بود در زندگی من
و بعد در حین اون شکرگزاری ها یک عالمه از ترمزهامو پیدا کردم و رفعشون کردم قدم به قدم
و بینهایت نعمت و شادی و آرامش از همون روز اول وارد زندگیم شد
۴۰ روز؟؟؟ من توی همون ده روز اول کااااملا شرایط و مدار متفاوتی رو داشتم تجربه میکردم
خداوند من رو خووووب کرده بود؛ همونطور که ازش خواسته بودم خیلی خیلی هم بهتر
بعد از اون روز هربار که به سمت خدا میرفتم ایراداتم رو بهم نشون میداد؛ من ازش راه حل میخواستم و اون بهترین راه هارو نشونم میداد
و من دوباره حرکت میکردم و دوباره رشد…
اوایل خیلی برام شوکه کننده بود حتی باورش سخت بود که خدای من چه اتفاقی داره میفته تو چه قدرتی داری
هنوز هم البته برام شوکه کننده و هیجان انگیزه معجزاتی که خداوند جاری میکنه
ولی اینقدر تعدادشون زیاد شده که دیگه باید خیلی نادان و نابینا باشم که این تعداد زیاد رو نبینم
که امیدوارم خداوند کمکم کنه همیشه ببینم و حتی وقت هایی که ناآگاه میشم و دور میشم بهم بفهمونه و رهام نکنه و من رو برگردونه
وقتی من شروع کردم به اینکه فقط از خدا بخوام
وقتی شروع کردم به اینکه ایرادات خودم رو رفع کنم و بهونه نیارم زندگی زیر و رو شد
طوری که مادرم میگه آگاهی و درکی که توی این دو سال پیدا کردی رو شاید تا ۳۵ سالگی هم نمیشد بهش رسید؛ چطوره که تو از ۲۲ تا ۲۴ سالگی با این سرعت بالا پیشرفت کردی
و این اتفاقات در تمام جنبه های زندگیم افتاده در تمامش
نعمات مادی که ازش خواستم
آرامش و صلح درونی
روابط زیبا و عمیق و پر از مهر
پاکی روح و ذهن
سلامتی
زیبایی
موفقیت تحصیلی و علمی
مسیر زیبا
یک چیزی هم که بابتش خیلی از خدا سپاسگزارم اینه که قوانین ثابتن
اینطوری من میتونم محکم تکیه کنم و پامو روی زمین سفت بذارم
میخوای یه بچه ی کوچیک باش با باورهای نادرست چه یه شخص بالغ، نتیجه یکیه
از زمانی که من ۱۰ سالم بود یک پزشکی به اشتباه تشخیص یک بیماری شدید رو در من داد و دارو با دوز بالا برام تجویز کرد
و من تا ۲۳ سالگی به مدت ۱۳ سال هر روز از اون دارو تحت نظر اون پزشک استفاده میکردم
استاد نمیدونم چند نفر میتونن اینو باور کنن
یک شب من دوباره نشسته بودم در خلوتم با خداوند
و گفتم خدایا من ازت سلامتی کامل میخوام؛ نمیخوام دارو مصرف کنم
و خداوند فردای اون روز من رو هدایت کرد به اینکه بفهمم که من “سالم هستم و اصلا نیازی به هیچ دارویی نداشتم”
به فاصله ی چند روز پزشک های خیرخواهی رو خداوند سر راهم قرار داد که این حرف رو تایید کردند که من هرگز به دارو نیازی نداشتم و اینکه دیگه نباید دارو بخورم
بعد از اون اتفاق خانوادم همش میگفتن باید از اون پزشک شکایت کنیم
اما من یاد داستانی افتاده بودم که شما راجع به فرزند دومتون (خداوند روحش رو غرق نور و زیبایی و شادی کنه) تعریف میکردید
و گفتم من وقتم رو برای شکایت از اون تلف نمیکنم
و بیخیال اون داستان شدم
و کمر همت بستم به جبران هر انچه عوارضی که اون دارو داشت
گفتم خب من الان باید تغذیم سالم تر بشه من باید بیشتر پیاده روی کنم و ….
و به این نتیجه رسیدم که من حتی اون پزشک رو نمیتونم قضاوت کنم
ما انسانیم و امکانات پزشکی صد در صد و کامل نیست و انسانها میتونن اشتباه کنن
و من در فضایی بودم در اون لحظات کودکی که خطای این پزشک رو جذب کردم و برای خودم رقم زدم
و نمیدونید که چقدر درس داشت اون موضوع برام
شما همیشه میگفتید مسئولیت زندگیتونو باید خودتون بر عهده بگیرید؛ میگفتید هیچ کسی نباید اونقدر در ذهن شما بزرگ بشه و باید فقط روی خدا حساب کنید
حقیقت اینه که من در گذشته خیلی روی علم اون پزشک حساب کرده بودم چون علم و دانشش زبانزد بود
بعد از این داستان دیگه همه ی انسانها رو همه رو حتی داناترین و موفق ترین افراد رو عاری از خطا نمیدونم
میدونم که باید مسئولیت تمام جنبه های زندگیم رو بپذیرم و مسئولیت صد در صد هیچ بخشی از زندگیم رو بطور کامل به کسی واگذار نکنم
من مسئول زندگی خودم هستم
یکی از اون پزشکانی که خداوند در مسیرم قرار داد بعد از اون اتفاق، که تایید میکرد که تو سالم هستی و به دارو نیازی نداری؛ بمن گفت بعد از چند ماه عدم مصرف دارو آزمایش بده؛ درصدی از افراد بعد از چنین اتفاقی بدنشون واکنش دلخواه رو نشون نمیده و زمان میبره تا به حالت عادی برگرده
و من آزمایش دادم و به لطف خداوندی که تمام سلامتیم و وجودم رو از اون دارم؛ به طرز شگفت انگیزی تمام آزمایشات من عالی بودن و من به سلامتی کامل رسیدم
از تمام لحاظ
تمام عوارض چه فیزیکی چه هورمونی و … کاملا در وجود من درمان شدن بطور کامل
ضمن اینکه شاید اگر این اتفاق نبود من اینقدر مصمم نبودم که از الان به بعد به شیوه ی سالم زندگی کنم
جالب اینجاست که اون اتفاقات مصادف شد با دوره ی قانون سلامتی و بدن من بسیار بسیار کیفیت بالاتری از زندگی در این جهان رو تجربه کرد و تجربه میکنه خداروشکر
این یکی از چندین و چند معجزه و اتفاقی بود که زمانی برام افتاد که قدرت رو فقط دادم به خداوند
اون اول حال منو خوب کرد
و بعد کم کم چشم من رو روی نقاط ضعف زندگیم باز کرد
بمن کمک کرد ایمانی داشته باشم که تنها از اون بخوام اون نقاط ضعف رو برام اصلاح و تبدیل به نقطه ی قوت کنه
و بعد معجزاتش رو دوباره جاری کرد و تمام اون مسائل رو با سریع ترین و آسان ترین شیوه ها حل کرد
الان هم توی خونه ی ما تمام مدت روز اخبار هست مدام از این شبکه به اون شبکه و حتی هر خبر چند بار
اما من اعراض میکنم
من سر درس و برنامه های خودم هستم
حتی زمان غذا خوردن اگر این فضاها باشه هندزفری میذارم و صحبت های شما رو گوش میکنم یا صحبت هایی که بهم کمک میکنن یا حتی یه موزیک
یا وویس های خودم که برای خودم ضبط کردم
و حتی خود خونوادم که اینقدر اخبار میبینن میگن نمیدونی چقدر خوشحالیم که کاری به این مسائل نداری و مسیر خودتو میری
یک موضوعی رو من چندوقته متوجه شدم اون رو هم بگم
قدرت دادن فقط به افراد و شرایط نیست
خیلی وقتها ما انسان ها به این شکل شرک می ورزیم که قدرت رو میدیم به “تلاش” خودمون
صد در صد که عمل کردن مهمه؛ من اگر قدم هایی که خداوند بهم الهام کرد رو برنمیداشتم و عمل نمیکردم هیچکدوم از اون همه نتایج اتفاق نمی افتاد
اما میخوام بگم وقتی قدرت رو به خداوند بدیم و نخوایم روی عقل خودمون حساب کنیم همون مراحلی که باید عمل کنیم هم در بهینه ترین و لذت بخش ترین حالت ممکن خودشون اتفاق می افتن
استاد خوشحالم میتونم بگم اونقدر بهبود داده شده تمام جنبه های زندگیم که دیگران متحیر و انگشت به دهان موندن که تو آخه چقدر فوق العاده شدی
یک عالمه مثال ریز و درشت دیگه مشابه مثالی که عنوان کردم اتفاق افتاده ولی خب دیگه بیش از این نمیتونم توی این کامنت بنویسم
در پایان ممنونم که اینقدر شهامت دارید
دیشب داشتم فایل چه کسی مالک توست رو گوش میکردم
بینظیره بینظیره
همیشه میگفتید در مدارهای مختلف درک متفاوتی از حرف هام دارید
الان میفهمم که چی میگفتید
من الان درک کاملا متفاوتی دارم
خداروشکر میکنم که توی این فضا هستم
دوستتون دارم
سلام به همهی دوستان.
استاد ممنون برای این فایل.
برای کنترل ورودیها، این چند روز بارها فایلهای «لایو شماره هفت» و فایل « ما بی انتها هستیم» رو گوش کردم و خیلی به کمکم اومدن. و حالا هم همین فایل آخر. و چقدرررر جالب بود که این فایل بیست روز پیش ضبط شده!
توی شرایطی که هستیم، جهاد برای کنترل ورودیها، بیشتر از هر وقتی جهاد اکبر شده. و البته که هنوز کاملاً شدنیه. و قانون، آرام و مطمئن سر جای خودشه. تا ابد.
با نگاهی به کامنتهای اینستاگرامتون توی چند روز اخیر، متوجه شدم که این برحهها، دقیقاً اونجاییه که نشون میده قانون رو یه چیز فانتزی میدونیم، یا معتقدیم که تحت هر شرایطی باید اجرا بشه.
و این سایت پرانرژی و سفید، این نقطه از دنیا، شاید تنها نقطهای باشه که تجمع یه عده ایرانیه که دارن با توکل و صلح و امید، به حال و آینده روشن و زیبا فکر میکنن😍🥰
و استاد عزیز خیلی عالی میشه اگه باز هم از این ورودیهای متناسب با شرایط بهمون بدین تا هرچه بیشتر و بیشتر مجهز بشیم به ابزارهای قدرتمند برای کنترل ذهنمون. واقعاً موثره.
دربارهی سوال مسابقه، مثالی که به ذهنم میرسه، مربوط به همین اواخره. توی شهر ما یه مدت آب قطع شده بود و مردم خیلی کلافه بودن و مدام اعتراض و… . ولی من ذهنم رو کاملاً کنترل کردم و کلا بیخیال این موضوع بودم. طوری بود که حموم نمیشد رفت. ولی من گفتم خب این رو که نمیتونم کنترل کنم، پس بابتش خودمو اذیت نمیکنم. و کارهای بهداشتی دیگهای که در دسترسم بود رو تندتند و بیشتر انجام میدادم تا حس تمیزی و خوشبویی رو حفظ کنم.
و به خودم میگفتم که این قطعاً تضادیه که نتیجهش به نفع ما میشه.
در نتیجه، بدون این که من حرصی بخورم یا پیگیر اخبار باشم، پدر عزیزم کسی رو آوردن و برامون پمپ آب نصب کردن. در حالی که مثلاً همسایه ما که خیلی اهل اعتراض و… هستن، چند روز بود درگیر نصب پمپ بودن و نمیشد! ولی مال ما چند ساعته درست شد.
شبی که پمپ وصل شد، در حالی که شهر تو بیآبی بود، من بهترین حموم عمرم رو انجام دادم! یه دوش پر فشار با آب گرم و عالی! اصلاً اینقدر خوب بود که من هیجانزده و شدیداً شکرگزار شده بودم از این کیفیت بالای آب که هرگز تا قبل از از اون، تو خونه تجربهش نکرده بودم!
یکی دیگه از نتایج مثبت این قطعی آب برای من، این بود که من عادت داشتم به حمومهای طولانی و آب رو الکی باز میذاشتم و هدر میدادم و خودم هم کلافه میشدم. ولی بعد این ماجرا، به خاطر بحث مدیریت آب، بعد یه عمر زندگی بالاخره یاد گرفتم که دوشهای کوتاه بگیرم. و به خاطر همین، الان حموم رفتن برام
خیلی خیلی پرنشاطتر شده.
اون پمپ آب هم که دیگه تو خونه نصبه و ما دیگه کاری نداریم که آب کِی میره و میاد.
مطمئنم اگه توجه عمومی مردم به سمت نکات منفی نباشه هم، این تضاد قطع به یقین منجر به بهبود وضعیت مدیریت آب توی شهر ما و کل کشور میشه.