https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداروشکر میکنم که به شنیدن این فایل هدایت شدم و متوجه شدم که قوانین یادم رفته شایدم اصلا تطابق ندادم اصولی که از استاد یاد گرفتم رو توی این ماجرای اخیر..
درسته من هم تهران زندگی میکنم سخت گیری جمهوری اسلامی رو تجربه نکردم این روزها همه صحبت از حمایت میشه که اره تو به عنوان یک ایرانی باید دین خودتو ادا کنی و هربار که من سر باز میزدم بحث ترسو بودن رو پیش میکشیدن و من آگاهانه سعی میکردم اعراض کنم و تمرکز کنم روی آرزوی مهاجرتم روی زبان خوندن روی مصمم شدنم واسه رفتن
حتی تصمیم گرفتم توی کارم مواردی که خودم به عنوان مدیرگروه دوسه ساله انجام نمیدادم و فقط مسول چک کردنشون بودم رو انجام بدم و یاد بگیرم و تمرمزم رو کلا گذاشتم روی چالش جدیدی که برای خودم ایجاد کرده بودم…
ولی باصحبت هایی که استاد کردن من رفتم به 6 سال پیش که مادرم رو خیلی یهوویی بخاطر سرماخوردگی و شرایط خیلی بد هوای اهواز از دست دادم
و من از زمین و زمان گله مند بودم از شهرمون که هوای گردو غبار طور داشت در طول سال از ادمهای بی مسولیتی که هیچ کاری دراین راستا نمیکنن از اب کثیفی که قابل تصفیه شدن نبود برای خوردن و خیلی موارد دیگه حتی از پرستاران و دکتر بیمارستانی که نتونستن برای مادرم کاری کنن… از پدرم از خودم و همینطور خداوند که چرا مادرم رو ازم گرفتی…
این پروسه دوسال طول کشید روز به روز ناراحت تر غمگین تر و عصبی تر میشدم از دیدن ادم هایی که میخندن و شادن عصبی میشدم و غر میزدم که اینا چرا انقد خوشحالن فردا همینم ازشون گرفته میشه…
دوسال جنگیدن باهمه چی حتی با خداا تا جایی که دیگه جوون مقاومت کردن نداشتم خسته شده بودم از تنهایی خودم از اون همه شرایط بدی که توی ذهنم بولد کرده بودم از نگاه های ترحم اقوام دوستان که هرکی منو میدید باز از هوای بد و زندگی سخت و بی رحم صحبت میکرد
انگار توی مردابی پامو گذاشته بودم و روز به روز لحظه به لحظه بیشتر غرق میشدم و بقیه هم بیشتر منو هل میدادن پایین
دقیقا توی اون فرکانس نارضایتی از شرایط بودم و ادم های توی اون مدار توی زندگیم میومدن.. و یه جایی رسید که خسته شدم خودم فهمیدم که من کاری از دستم برنمیاد مادرم که برنمیگرده شرایط اب و هوایی که عوض نمیشه اصلا همه چی به جهنم من خدارو میخوام توی زندگیم
بشدت احساس بی کسی و فقر میکردم از شدت غمی که توی وجودم بود نمیدونستم باید چکار کنم گریه زاری من کاری رو درست نمیکنه حتی یادمه سجده کردم و زار زار گریه کردم که من دیگه نمیتونم خداا اگه خدایی اگه میبینی حال بد منوو الان وقتشه الان بهت خیلی نیاز دارم من دوس دارم برگردم به یاسمین شادی که بودم دوس دارم زندگی رو دوباره لمس کنم دوس دارم دوباره رنگ هاا برام معنی داشته باشه از خنده بقیه خوشحال شم ادم ها رو دوس داشته باشم این نفرت از وجودم بره بیرون…
خیلی رب جهانیان خدایی کرد در حقم.. چند روز بعدش خبر بارداری خواهر کوچکترم رسید که چندسالی واسه بچه دار شدن اقدام میکرد ولی نمیشد.. 😍 این خبر چنان وجودمو پراز شادی کرد و هیجان برای دیدن این بچه که من شرو کردم دنبال کار گشتن تا بتونم جای مادرم که نیس سیسمونیشو خودم اماده کنم… و چالش جدید..
شکرگزاری هرروزمو شرو کرده بودم یسری فایل انگیزشی اون موقع گوش میدادم و حالم داشت بهتر میشد روابطم با خانوادم بهتر شد پذیرفتم که مرگ جزیی از زندگیه و ادامه دادم تا اینکه بعد سه چهار ماه یه کار خوب توی تهران برام پیدا شد معجزه بود انگار من حتی رزومه نفرستاده بودم اونجا ولی شرایطش انقدر خوب بود از اهواز مهاجرت کردم به تهران
همین کمکم کرد که شرایط اب و هوایی اهواز یادم بره توی دل اون شهر نباشم
و فقط با تمرکز به نعمت هایی که خداوند بهم دده بود این اتفاق افتاد
الان چندسالیه تهرانم توی کارم خیلی سریع پیشرفت کردم و روابطم با همه روز به روز بهتر شد..
اشنایی من با استاد هم به محض ورودم به تهران اتفاق افتاد از طریق یه دوست قدیمی که تصادفی توی مترو دیدم و از دوره های استاد بهم گفت البته اونموقع توی فرکانسش نبودم که از اموزه های استاد استفاده کنم ولی بعد از چندین بار سرزدن به سایت و هدایت شدن به فایل های مختلف دل دادم..
عاشق شدم
و مسیرمو شرو کردم
لذت بردن از زندگی 🙃🙂
اره میشه همیشه از تاریکی به روشنایی رسید به شرط امید توکل و توجه به زیبایی های مسیر
سلام یاسمین عزیز. آرزوی آرامش دارم برای روح مادرتون. من هم در خوزستان زندگی میکنم و درک میکنم چقدر قوی و با اراده بودی که تونستی این هوا و آب آلوده رو نادیده بگیری و فقط بر زیبایی تمرکز کنی. من خودم هنوز گاهی نمیتونم اعراض کنم. وقتی اول صبح پات رو میذاری بیرون و ابتدایی ترین حق تو که تنفس یه هوای سالم هست رو نداری و بجاش با یه هوای خاکی و داغ مواجه میشی واقعا سخته نادیده بگیریش. من هم دارم تمام سعیم رو میکنم که فقط زیبایی هارو ببینم تا بتونم ازین استان مهاجرت کنم و البته که دارم براش اقداماتی هم انجام میدم. بازهم بهت تبریک میگم بخاطر اینکه تونستی دوباره خودت رو بسازی. برات آرزوی موفقیت دارم.
نرگس جان عزیزم 🥰 ممنونم از کامنت باارزش و مثبت شما
آره حتما میتونی شک نکن استاد میگه جهان به فرکانس های ما جواب میده و ما میشیم خالق زندگیمون ما میتونیم که زندیگیمونو اون طوری که آرزوشو داریم خلق کنیم پس ادامه بده با قدرت و ایمان که به جاهای زیباتر هدایت میشی جایی که زندگی سالمتر و باکیفیت تر رو تجربه کنی و شکرگزار نعمت های بیشتری باشی 😋😍
من هم برات آرزوی موفقیت میکنم توی مسیر خلق زندگیت توی مسیر لذت از رسیدن به اهدافت و رضایتی که برگزدی به خدا بگی خداایا دمت گرم راضی ام از زندگیم دوس دارم هر انچه رو که دارم حالم خوبه ممنونم ازت
من عاشق این حرکتم راستش خیلی وقتا اینو به خدا میگم که مرسی بابت این زندگی مرسی که اجازه تجربه این زندگی رو بهم دادی و حال خودم خیلی خوب میشه وقتی بهش میگم راضی ام ولی بیشتر میخوام 😅😋😉😉
انشاالله به زودی کلی خبرهای خوب برامون بزاری اینجا و مسیر باشکوهت رو باهم جشن بگیریم 🤩
زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است؛ و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را میدهد و اموال شما را نمیطلبد، (36)
اول از همه
چه قدر قشنگ خدا اومده ایمان اول آورده بعد تقوا رو آورده بعد پاداش رو
یعنی یکی از قشنگترین ترکیب هاس
تو اول باید ایمان بیاری
اول باید از شرک دور بشی
بعد باید تقوا داشته باشی
خودتو بتونی حفظ کنی
موقعی که شرایط سخت میشه
اون موقع اس که اگه بتونی خودتو کنترل کنی هنر کردی
وگرنه توی حالت عادی که همه استاد کنترل ذهنن
و بعدش پاداش رو آورده
همه ی ما میتونیم زبونی بگیم ایمان آوردیم
آیه داریم دیگه ای کسانی که ایمان آوردید ایمان بیارید
یعنی خود خدا هم میدونه اوضاع چطوره
مثلا قوم موسی اون زمانی ک دنبال موسی میان و فرعونی هام انداختن دنبالشون
خب اینا کسایی بودن که ایمان آورده بودن دیگه
بعد نیل باز میشه اینا رد میشن و فرعونی ها غرق میشن
به محض اینکه تمام این قضایا رو میبینن
میان جلوتر میرسن به یه روستایی که بت پرستن
سریع
همونای که ایمان آورده بودن
گیر میدن ب موسی که یه خدایی مثل خدای اینا برای ما بیار
یعنی بابا این که خودشون به ظاهر ایمان آورده بودن تازه از عذابم جون سالم به در برده بودن
اینا اینقدر میلنگه پای ایمانشون
بذارید ساده ترش کنم
از بحث ملاها بیایم بیرون
بریم توی زندگی شخصی مون
مثلا خودم یه زمان هایی میام یه سری باورها رو از توی ذهنم میگذرونم میگم ایول دیگه طبق اینا عمل میکنم
ایول دیگه
بعد توی عمل که میرم میبینم وااای خدایا چه قدر میلنگم
مثلا با همکارم صحبت میکردم برگشتم بهش گفتم من قبلا مدیر بودم میدونم که میگم اگه میگم فلان کارو بکنیم به خاطر اینکه حرف و حدیثی پیش نیاد ب خصوص برای این جمعی که اکثرا خانومنا و حرفهای خاله زنک بیشتره
بعد دیدم اون همکارم درست جواب نداد درست پیام نداد
چون خیلی مثبت نگره
بعد تازه دوزاریم افتاد که آقا من دارم ناخواسته میگم
من ایمان آورده بودم به اینکه باید مثبت نگر باشیم
باید دنیا رو با دید مناسب ببینیم
ولی اینجا حسابی کم آورده بودم
اینجا حسابی خراب کردم
اینا نشون میده که تقوا این وسطهاس که به داد ما میرسه
تقوا همون کنترل ذهنه
که باید یاد بگیریم دیگه قبل از یه سری رفتارها هر چقدرم منطقی باشه به خودمون بیایمو بعد عمل کنیم
و ساده بگم
مرحله ی بعدش پاداشه
اونی که بتونی هم ایمان داشته باشه هم سلف کنترل خب طبیعیه که نتیجه بگیره
مثل اینکه من بپرم بالا خب طبیعیه دوباره برمیگردم به سمت زمین چون قانون گرانش وجود داره
برای بحث قانونم دقیقا به همین شکله
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
هر روز سپاسگذاریم ریز وریز وریزتر میشود جوری که امروز واکنون سپاسگذار بالش زیر سرم جوراب تازه وتمیزم .آب خنکی که از درون یخچال بیرون کشیدم ومیل کردم وان حس زیبای سیراب شدنو سپاسگذارم .
من سپاسگذاری میکنم دیدن آسمون صاف وزیبای بالای سرم رو احساساتم بحدی لطیف هستن که عنکبوت گوشه اتاقم که جدیدا خونه ساخته ومهمان من است را سپاسگذارم .نمیدانم…. هر لحظه وهر رفتار وهر برخوردی را با خدا در میان میگذارم وسپاسگذاری میکنم
سپاسگذارم
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
سلام بر استاد عزیز و مریم خانم دوست داشتنی و همکلاسی های عزیزم
می خوام از تجربه شخصی خودم و همسرم بگم. ما یه سال پیش دوره روانشناسی ثروت رو خریدیم ولی نتیجه ای نگرفته بودیم. تا اینکه من چند ماه پیش بعد از روبرو شدن با یه ناخواسته در مورد سلامتیم تازه متوجه شدم که من خیلی نگاهم به شوهرمه و اونو بابت مشکلات مالیمون مقصر می دونم و از اون زمان تلاش کردم که قدرت را فقط به خودم بدم و از قضاوت کردن و انتقاد کردن از همسرم دست بردارم.
نزدیک ۲ ماه پیش بود که نشستیم و با هم در مورد قوانین صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگه ما تا حالا از نظر مالی نتیجه نگرفته ایم فقط علتش کار نکردن روی خودمون بوده.
در واقع ما تصور می کردیم که داریم روی خودمون کار می کنیم ولی باورهای شرک آلود و منفیمون هنوز سر جاشون بودن و من ایشونو مقصر می دونستم و به خودم می گفتم من خانه دارم و کوتاهی از سمت اونه و همسرم هم اشخاص دیگه ای رو مقصر می دونست.
همون زمان تصمیم گرفتیم که متعهدانه روی خودمون کار کنیم و بسته روانشناسی ثروت را از اول شروع کردیم و از همون اول تغییرات شروع شدن. اول فقط نشونه بودن و ما به هم دلگرمی می دادیم که نتیجه میاد و با وجود اینکه در شرایط سخت مالی بودیم ولی تموم تلاشمون رو می کردیم که حالمون خوب باشه
و الان که هنوز ۲ ماه هم نشده خدا رو شکر نتایج دارن میان و از زمین و آسمون داره برامون نعمت می باره و اصلا خودم و همسرم بعضی وقتا ماتمون می بره. واقعا نعمت از جایی میرسه که ما اصلا فکرشو نمی کردیم.
هر دو تامون مرتب به هم یادآوری می کنیم که حالا که نتیجه اومده باید این مسیرو ادامه بدیم و نذاریم نتایج مغرورمان سازند و همه چیزو رها کنیم.
بعضی وقتا اشک توی چشمام جمع می شه و اون لحظات فقط از خدا طلب بخشش می کنم که نگاهم به جای اون به چیزها و اشخاص دیگه بوده و مرتب به خودم می گم تنها منبع رزق و روزی من خداست.
این تازه ترین تجربه من از تمرکز بر خواسته و تمرکز بر تغییر خوده به جای مقصر دونستن بقیه.
شاکر خدا هستم که منو به این مسیر هدایت کرد و دعای هر روزم اینه که در این مسیر ثابت قدم باشم و تسلیم نجواهای شیطان نشم.
من همیشه اجاره نشین بودم و برای این خونه نداشتن ام همیشه پدرم رو مقصر میدونستم و میگفتم چرا به بقیه ی برادرها وقتی ازدواج کردند کمک کرد برای خرید خونه، ولی منکه این همه ساله اجاره نشین ام هیچ کمکی نکرد و بعد هم که من خودم خونه خریدم به اندازه ی پول ۲ متر بهم هدیه داد! در حالی به به برادرم ۱۵ متر داد اونم ۲۰ سال پیش! هر دو خونه هم در یک رنج قیمت بودند. و ذهن نجواگر ام اینجوری هی حساب و کتاب میکرد و خودم رو عذاب میدادم. بعدش که با آگاهی ها آشنا شدم تکاملی مسئولیت پذیرفتم و دیگر اصلا توقعی ندارم و چون نیازی به تایید و دعای خیر و اینا ندارم و این رابطه برای من مخرب بود صلح ام رو برقرار کردم و به خاطر احساس خود ارزشی، کم کم و تکاملی تقریبا قطع رابطه کردم و رفت و آمد نمیکنم. جالب اینجاست که آلان خیلی محبوب ام و کسی هم باهام کاری نداره و ازم توقعی نداره. زندگی و قدرتم رو پس گرفتم و خیلی به آرامش رسیدم. آنقدری که الان بهم زنگ بزنن بگند بیا ارث بدیم نمیرم! دارم این باور رو در خودم میسازم که خودم باید پول بسازم. برده ی کسی نمیشم، چون برادرهام رو میبینم که همیشه خونه ی پدرم هستند و کارای غیر ضروری انجام میدن و رفت آمد اجباری میکنن و حسشون بده، برای اینکه روزی سودی بهشون برسه یا احساس دین میکنند نسبت به کمک هایی که بهشون شده و اعتقاد به نفرین والدین و…
چقدر این فایل موقعیت ماه گذشته منو خوب به تصویر کشید.. به موارد خودم اشاره میکنم:
1. من دارم میرم باشگاه بدمینتون بازی میکنم. من و هم بازیم توی سه مااااه همش تمرکزمون روی موارد منفی بود. همش زیرلب داشتیم غر میزدیم و شاکی بودیم. میگفتیم چقد باشگاه شلوغه…. چقد مربی بفکر بچه های مسابقه اس و به ما اهمیتی نمیده…. چرا مربی دو جلسه اس مارو توو زمین نبرده.. چرا مربی یه ماه فقط دوتا ضربه بهمون یاد داده… اره این خودشو گرفته اره حسوده و ووووووووو همش تمرکز روی چرت و پرت!!!
و فکر میکنین چیشد؟؟؟؟؟
هیچی! مربی واقعا دیگه به ما توجهی نمیکرد.. و توپم خیلی راحت گم شد و دیگه پیدا نشد. اصلا معلوم نشد کی برداشتش. بخودم اومدم!!!
گفتم صبا این گم شدن توپ که گرونم بود (برند یونیکس) یه تضاده که اگه تو بتونی درست رو برداری به نفع توعه در غیر اینصورت میری پایین تر و جوری میشه که دیگه بدمینتونو میزاری کنار. ورزشی که عشق اول و اخرته
نشستم فکر کردم با خودم حرف زدم گفتم ببین صباجان روزای اول که میومدی یادته چقد مربی بهت توجه میکرد اون بهت سلام میداد از لباسات تعریف میکرد و خوشرو بود بعد تو دوست بدی انتخاب کردی و دل به دلش دادی تمرکزت رفت روی ناخواسته و ..
اولین کاری ک کردم گفتم باید این دوست رو بزارم کنار چون اخلاقش این بود و منم که نمیتونستم عوضش کنم پس کات کردم و دیدم اصلا کائنات به خاست من پاسخ داد و اون خودش به طرز عجیبی دیگه نیومد باهام بازی کنه!!!!!! منم از خدا خواسته
بعد شروع کردم به تمرکز و توجه به خوبی های باشگاه
به کوچکترین چیز عکس العمل نشون میدادم و میگقتم وای چه عالی
چه مربی خوشرویی چقد مهربون و خودم رفتم همش ازش سوال پرسیدم رفتم با بچه های جدید بازی کردم ووووووو از همون جلسه اول اوضاع به کلی تغییر کرد
مربی اینقدر باهام خوب شد که بهم برنامه امادگی جسمانی داد و منو میفرستاد با بچه های نیمه حرفه ای بازی کنم تا بهترشم و در یک ماه استاد بخدا در یک ماه چنان پیصرقتی کردم که توی این سه ماه نکردم!!!!!!
و من به شرک خودم پی بردم. من چسبیده بودم به این دوستم و میگفتم خوبه این هست و همیشه میتونم باهاش بازی کنم من میترسیدم که تنها بمونم و این شرک بود و وابستگی. از همون روزی که رهاش کردم و به این ترسم غلبه کردم چنان بازیکن هایی اومدن باهام بازی کردن که در حد مربی بودن و من فقط داشتم یاد میگرقتم و این حد از پیشرفت باورنکردنیه
من توو همه گیم ها میباختم ولی جلسه اخری 3 تا گیم رفتم و هر سه رو به راحتی بردمممممممممممممم
البته توو این یک ماه فراز و نشیب داشتم چون تکامل باید طی میشد باورهام و تمرکزم خیلی خراب بود ولی مهم جلسه اخره که نتیجه از همه لحاظ بازی من و دوستای جدید و رابطه ام با مربی عااااااالی و راضی کننده بود
این نتیجه تمرکز من روی بدی ها و خوبی ها بود که تونستم با تغییر درون خودم و نه بیرون (عوض کردن باشگاه و مربی و قهر و شکایت و دلخوری) همونجا اوضاع رو به نفع خودم تغییر بدم و این نتیجه رو بگیرم
2. من سالها دوست داشتم لباسایی بپوشم که از نظر خانوادم مشکل داشتن و خیلی ناراحت بودم. قکر میکردم که در اسارتم و ازادی ندارم. وقتی با فایلای توحیدی شما اشنا شدم گفتم باید درونم رو تغییر بدم. حالا باید چکار میکردم؟؟؟
باید شرکم رو از بین میبردم. بله اون شرک بود که باعث میشد دیگران بهم گیر بدن و نزارن خودم باشم. چون میترسیدم و اجازه میدادم با ترسم که اونا روی زندگی من تاثیر بزارن. من اول شروع کردم این ترس رو از بین بردن. و بعد یه روزی اون لباسی ک میخاستم و پوشیدم و اروم رفتم بیرون
منم میگفتم من آزادم و هیچ کس نمیتونه برام تصمیم بگیره تازه حرف مردم (خانوادم) برام مهم نیس من دیگه دنبال تایید اونا نیستم بدشونم بیاد برام مهم نیس من راهم خطا و اشتباه نیس لباسم عرف جامعه اس و ناهنجار نیس پس درسته
و الان یک سال و خورده ای که انواع لباس هایی که دوست دارم رو خریدم و هیچ وقت هیچ کس هیچی نگفت. این نتیجه تغییر درونمه. این نتیجه از بین بردن شرکه
سلام و درود به همه اعضای خانواده ام مخصوصاً استاد عباس منش عزیز
بقول مهران مدیری « در این چند سالی که در مقطع حساس کنونی بودیم ، هیچ مقطع حساس کنونی به اندازه مقطع حساس کنونی ، مقطع حساس کنونی نبوده»😂😂😂
دیروز داشتم با خودم فکر میکردم در این مقطع حساس کنونی😉☺️ استاد عباس منش یه فایل حتماً میذاره با این موضوع که بجای اعتراض و شکایت روی خودت متمرکز باش و برای خودت کار کن. و صبح ساعت پنج که سایت رو چک کردم دیدم آموزش جدید اومده روی سایت. خیلی خوشحال شدم و خدا رو شاکرم و تا الان سه بار این فایل رو دیدم.
خب نکات بسیار مهم و ارزشمندی گفته شد. به شخصه چیز چندانی از فوتبال نمیدونم و فقط چندتا از چهره های مشهور رو میشناسم. ولی تمام مثالهایی که استاد عباس منش فرمودند رو میتونم درک کنم، یادمه یبار یه کلیپ ۱۰-۱۵ دقیقه ای دیدم از نق زدن های یه مربی معروف ، بعد همون بزرگوار رو آوردن توی یه برنامه زنده، در مورد یه داوری که رحمت خدا رفته بود کلی گفت خدا رحمتش کنه ولی من حلالش نمیکنم 😂😂
یه ذهنیتی در کشور ما هست که انگار جامعه به آدم نق زن بیشتر امتیاز میده یا نق زدن نشانه روشن فکری محسوب میشه یا حداقل نق زدن برای بازه زمانی کوتاهی میتونه انسان رو در کانون توجه اون جمع حاضر قرار بده ، متاسفانه این ویژگی در بیشتر افراد هست که تمایل دارن توجه رو کسب کنن به هر قیمتی ، یعنی توجه بد رو به بی توجهی ترجیح میدن و چه ابزاری راحتتر از نق زدن و مقصر دونستن دیگران.
استاد عباس منش عزیز و دوستان عزیزم ، من خودم توی کار یکی از نق زن ترین افرادی هستم که نق زدن هام حتی خودم رو هم خسته کرده. به حدی که واقعاً توی بسیاری از موارد جانب انصاف و منطق رو رعایت نکردم و وقتی بعداً که جزئیات موضوع رو برام توضیح دادن نهایتاً محصولی جز شرمندگی و عذرخواهی ازش برداشت نکردم. به نسبت قبل خیلی بهتر شدم ولی هنوز رضایت بخش نیست. استعداد بسیار خوبی دارم در دیدن اشکالات فنی و داشتن خلاقیت برای ارائه پیشنهاد اصلاحی که بارها تو محل کارم تونستم گره از یه سری مسائل باز کنم. یه مسئول توی مجموعه مون داریم که اگه افراد خودشون رو تیکه پاره کنن، بازم معتقده که وظیفه ات رو انجام دادی، و از کسی تشکر نمیکنه. همون آدم به این سختگیری بارها از گوشه و کنار شنیدم که گفته فلانی استعداد خوبی داره برای پیشنهادات اصلاحی و خلاقیت کاری و من حرفاش رو بیشتر از همه قبول دارم ، ولی نتیجه نهایی این شد که من بخاطر عدم صبر و شکیبایی و بروز دادن واکنشهای هیجانی تو لحظه جوری خودم رو بد جلوه دادم که توی ارزیابی سالیانه برام بنویسند «عدم کار گروهی، عدم کارایی، عدم خلاقیت، نداشتن اطلاعات کافی و … » کی مسئول این شرایطه «خود خودم. این بذری بوده که خودم کاشتم و الان درو کردم». بعدها رئیسمون بهم گفت من میدونم نفراتی که ارزیابی رو رد کردن منصفانه عمل نکردن، ولی بقول استاد عباس منش چرا من اینقدر عالی عمل نکردم توی کارم توی ارتباطات اجتماعی و کار گروهی که همه افراد بگن، حمید بهترین نفری هست که ما بهش اعتماد داریم، از همه جهت عالیه و وقتی توی تیم عملیاتی مون باشه عامل اطمینان خاطر مون هست، با اینکه واقعاً خودم میدونم بارها و بارها نقش وزنه تعادل تیم رو بازی کردم، بارها عالی عمل کردم. ولی همون یک نقطه ضعف میتونه صدتا نقطه قوت رو باطل کنه.
مولانا توی سرآغاز دفتر دوم مثنوی ( پیشنهاد میکنم بخونید) در مورد گناه آدم به درگاه خداوند میگه «گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود ؛ لیک آن مو در دو دیده رسته بود # بود آدم دیدهٔ نور قدیم ؛ موی در دیده بود کوه عظیم # گر در آن آدم بکردی مشورت ؛ در پشیمانی نگفتی معذرت # زانک با عقلی چو عقلی جفت شد ؛ مانع بد فعلی و بد گفت شد» دوستان این سرگذشت من هیچ جای افتخار نداره، ولی امیدوارم بتونم به شما کمک کنم بهتر از من عمل کنید. بعدها یاد گرفتم خودمو جای دیگران بذارم و تلاشهای اونها رو ارزش گذاری کنم، حاکم کردن این ذهنیت که واقعاً دیگران دست روی دست نذاشتن و بیکار نیستن، دیگران هم دارن تلاش میکنن، باعث شد توی محل کار آرامشم بیشتر حفظ بشه. یه چیز دیگه هم اینکه هر بار هر کاری خواستم انجام بدم هر حرفی خواستم بزنم یه مکث ۳-۴ ثانیه ای میتونه از یه دردسر بزرگ جلوگیری کنه. حتی برای جواب دادن به تماس گوشی. بارها بوده با یه سکوت و مکث چند ثانیه ای یه کلاس آموزشی ۳۰ نفره رو ساکت کردم. گاهی اوقات یه مکث کوتاه باعث شده که خودمو قاطی بحثهای بی ارزش نکنم. اینها در مورد محل کارم بود. تو مقیاس بزرگتر و اوضاع سیاسی سالهاست که اظهار نظر خاصی نمیکنم و اگه میبینم کسی از نزدیکان چیزی میگه همیشه نظرم این بوده ما مردم خودمون مسئول شرایط هستیم. ما ریشه درخت هستیم. برای بهتر شدن ثمر درخت به ریشه اش مواد مغذی میدن، شاخه رو قطع نمیکنن. مثال همیشگی من اینه که مردم آلمان و ژاپن سالانه چندین کتاب مطالعه میکنن ولی سرانه مطالعه مردم ایران فقط در حد ۳-۴ دقیقه است. گاهی اوقات میبینم افراد تحصیلکرده اصرار بر این دارن که بجای پوشیدن کفش کل شهر رو فرش کنن. دائما به خودم یادآوری میکنم برای ساختن یه کشور چند صد تریلیون تومان پول لازمه، ولی برای مهاجرت کردن چند صد میلیون. حالا انتخاب با خودته 😂😂
تو این شرایط فعلی جامعه ، اگه یه نفر پیش قدم بشه برای عذرخواهی، برای کوتاه اومدن از موضع لجبازی بلافاصله آرامش برقرار میشه. من وقتی میگم برام مهم نیست چه اتفاقی کجا میافته ، کاری از دست من برنمیاد ، اطرافیان بهم میگن پس انسانیت چی میشه؟؟ انسانیت اونه که من مراقب خانواده خودم باشم و داغ به دلشون نذارم و امنیت و آرامش شون رو به مخاطره نندازم. به قول دوست عزیزمون جمال که توی فایل ۳۷ مصاحبه با استاد کامنت گذاشته بودن تو شرایطی که قاعدتاً باید شاکی میشد دست خانواده رو گرفته رفته تو طبیعت و تفریح کردن.
الان ما بریم توی خیابون بین این فحش دادن ها و سنگ زدن ها بالاخره یه پس کله ای هم میخوریم ، انرژی منفی خروجی مساویست با انرژی منفی بیشتر ورودی ، این قانون انرژی حاکم بر جهانه. ولی اگه بریم تو طبیعت و آرامش کسب کنیم برای خودمون و خانواده مون، انرژی مثبت خروجی ، مساویست با انرژی مثبت ورودی بیشتر. جمله ای که استاد یه میلیون بار گفتن: «حال خوب مساویست با اتفاقات خوب ؛ این یک قانون است»
خدا رو شاکرم بخاطر آرامش و امنیت مون
خدا رو شاکرم بخاطر جریان همیشگی نعمت و ثروت و فراوانی که به راحتی در جریانه
خدا رو شاکرم بخاطر اینکه خودش امور زندگی مون رو بدست گرفته.
خدا رو شاکرم بخاطر ثبات و پایداری قوانینش
خدا رو شاکرم بخاطر هر روز آگاهی و اطلاعات بیشتر
خدا رو شاکرم بخاطر سخاوتمندی استاد عباس منش
خدا رو شاکرم بخاطر این دوستان هم فرکانسی ارزشمند و نازنین و دوست داشتنی در این سایت
سلام صبح همه دوستان بخیر وسلامتی من الان یک خانم 56 ساله هستم زمانی که بچه بودم مامانم بخاطر بیحجابی ان زمان نگذاشت مدرسه بروم ومن با اینکه درسم خیلی خوب بود مجبور شدم تو خونه بمونم وبعد ازدواج کنم بعدها با اینکه زندگی نسبتا خوبی داشتم وهمسر خوب وهمدلی هم داشتم ودارم ولی هر چند وقت یکبار که میدیدم کسی از هم سن و سالای من پیشرفت کرده ومثلا دبیر شده به مامانم میگفتم اگه شما میذاشتی درس بخونم منم حتما به یک جایی میرسیدم چون درسمم خوب بودمیگفتم اگه بعد انقلاب لااقل میذاشتینم مدرسه حتما موفق میشدم تو خانواده ما همه معلم ومهندس و مدیر شدن فقط من خیاط شدم ولی تو کارم و زندگیم خیلی موفق بودم ولی حالا با حرفای استاد به فکر فرو رفتم که من اگه میخواستم بعد از ازدواجم میتونستم ادامه تحصیل بدم و به جایی که میخواستم برسم والانم که با خانواده عباسمنش اشنا شدم دارم تلاش میکنم که تحصیلاتمو در رابطه با شغلم که خیاطی هست ادامه بدم و در کارم انقدر پیشرفت کنم که به همه خواسته هام برسم ومطمئنا موفق میشم از استاد ممنونم که چشمای من باز کرد تا بتونم واقعیتو ببینم ارزوی سلامتی وسعادت برای همتون دارم خدا نگهدار
سلام استاد عزیز من واقعا عاشق این لباس شما شدم و با اینکه مردانه هست دوست دارم یک دونه برای خودم بگیرم عاشق اون ماشین شدم روی لباس🥰
من تازه دارم قوانین رو درک می کنم و سعی می کنم بهش عمل کنم هر روز و هر شبم رو با فایل های رایگان شما سپری می کنم که الحق رایگان هم نیست این اگاهی های ارزشمند استاد وقتی گذشته رو مرور می کنم می بینم که چقدر تکامل رو طی کردم تا به امروز رسیدم و باعث میشه خیلی بهتر حرف های شما رو متوجه بشم تا همین دو سال قبل من ادمی بودم به شدت منفی نگر و همیشه توجهم روی ناخواسته ها بود و هیچ وقت اتفاقات اونطور که می خواستم رقم نمی خورد و متعجب میشدم چرا به خواسته هام نمی رسم!؟
از دوسال پیش که شروع کردم کار کردن روی خودم با فایل های شما و نوشتن و نوشتن و تمرکز و کنترل ورودی ها معجزه ها اتفاق افتاد و به مسیر های درست و همون اتفاقات که ارزوشو داشتم هدایت شدم وقتی شما از شکر گذاری صحبت می کردید و تمرکز روی خواسته اون اوایل می گفتم چه دل خوشی دارید منم جای شما بودم شکر گذار بودم وقتی می گفتید تو بندر عباس که هیچ چیز نداشتید صبح تا شب خدارو شکر می کردید انقدر به خدا نزدیک بودید که اشک می ریختید متوجه نمیشدم !اما الان متعجب میشم که چطور این همه نعمت تو زندگی مو نمی دیدم چطور انقدر ناسپاس بودم و تعجب می کردم چرا نتیجه نمی گیرم و همیشه شکایت داشتم از همه چیز ماچقدر زود یادمون میره جایی که امروز ایستادیم ارزوی دیروزمون بود تو شرایط الان وقتی دوستانم بهم پیام میدادن که فلان شد بهمان شد من اصلا اون فیلم عکس باز نمی کردم و اون پیام نمی خوندم و می گفتم بچها توجه تون بزارید رو خواسته ها بیایید وظیفه خودمون خوب انجام بدیم به عنوان مثال ما که دانشجوییم درسمون رو بخونیم …و چقدر مسخره میشدم که تو اصلا تو باغ نیستی ! و بعد اون سکوت کردم و کار که بهش اعتقاد داشتم انجام می دادم تا امروز فایل شما رو دیدم چقدر خوشحالم که خداوند من رو هدایت می کنه و با شما اشنا شدم سپاس فراوان استاد عزیز
🤔 – سلام و درود بر امیر رضا که در تاریخ ۵ /٧ دیروز نظرات قابل تفّکر و تامّل خود را بیان نمودید ، من کاملاً با ایده هاى قرآنى شما موافقم . چون دنیا به کفر مى ماند ، امّا به ظلم هرگز ، حاتم طایى کافر بود امّا بخشنده مورد لطف خداى غفور قرار گرفت امّا فرعون و نمرود و تمام ظالمین جهان که مانع رشد و پیشرفت و تعالى و زندگانى کردن بودن به زباله دان تاریخ پیوستن و مى پیوندند و خواهند پیوست تا ابدیت ، این قانون و سنّت بى برو و برگشت الهى ست
🤔 – امّا متجاوزان و قانون شکنان و ناجوانمردان که سوادشون انسانیت نیست حتّى در این دوره و زمانه هم خود را بخواب زدند و تمایلى به بیدارى ندارند ولى دستان بینهایت الهى از آستین خَلق بدر آمده با شناخت و آگاهى و دوست داشتن و بها دادن به خود با عزّت نفس و اعتماد به نفس رفتارى و احساسى و معنوى دیگر به کسى اجازه نمى دهند که حقّ زندگى کردنِ با راستى و درست اندیشى و شادمانى و آگاهى و شکرگزارى زبانى و قلبى و عملى که حقِّ مسلّم هر ذى وجود و جاندارى ست چه رسد به انسانها اااااااااا از آنها توسّط هر خدا نشناسى گرفته شود
🤔 – ، چون جان انسانها در دست الله یکتا و ربّ العالمین یُحیى و یُمیت که جان مى دهد و جان مى ستاند ، است و لاغیر و نه مشرکان و منافقان و کافران
🤔 – ان شاءالله به لطف خداى ناجى و هادى و کافى و ارحم الّراحمین بزودى شاهد نجات تمام انسانهاى در بند و فقر ذهنى با آموزش هاى رشد دهنده و آگاهى پیدا کردن با بپا نمودن جشن شکرگزارى و صلح و آرامش و دوستى با خود و خدا و خَلق و خلقت در جهان خواهیم بود 🇮🇷🙏👌✌️
در پناه ایزد منّان با زنده ماندن و سلامتى و استفاده بهینه و صحیح با شادمانى و سوت زنان در جاده رهایى از تمام غُل و زنجیرهایى که به دست و پاى خود بسته ایم و سیمان هاى کَنده شده از ذهن فقیر و قلب 🤍🤍🤍 و ذهن 🧠 در یک راستا و در چرخش بدور مدار هدایت الهى با نور الهى 🙌☀️ الهى آمین
من کلا هیچ علاقه ای به تلویزیون و اخبار نداشتم ولی تو یه دوره ای از زندگیم پیگیر اخبار شدم و هرروز خبر از پلاسکو و کشتی غرق شده و… میشنیدم و حالم بد میشد و استرس میگرفتم از پارسال که با استاد آشنا شدم و در ناامید ترین حالت ممکن بودم و گرونی ها و دولت را مقصر ضرر هایی که دیده بودیم میدونستم به محض ورود به سایت خودمو با فایلهای استاد بمباران کردم و تایم های آزادمو فقط فایل ها را گوش میدادم و اخبار و تلویزیون کلا نمیدیدم حتی در حد یه دیقه هم کم کم مسئولیت اتفاقات زندگیمو به عهده گرفتم بعداز یه مدت حالم خیلی بهتر شد ولی احساس میکردم خوب کار نمیکنم روی خودم اینستاگرامم و حذف کردم (با اینکه فقط پیج های مثبت را فالو کرده بودم )و به طور عجیبی ذهنم آروم تر شد و نتایج مالیم شروع شد شرکتمون یه کار عالی گرفتم طلب های سال های گذشته را از ادارات گرفتیم و کل حقوق معوقه سال گذشته و چند ماه اول سال امسال را دریافت کردم و این شرایطی که الان میگن من اصلا ندیدم فقط در حد چند کلمه از همکارام تو محیط کار شنیدم و اصلا نمیدونم چه خبر شده
استاد عزیزم😍
دوستای هم فرکانسی 😍
سلام به همگی روزتون سرشار از شادی 🌹🌸🌹
خداروشکر میکنم که به شنیدن این فایل هدایت شدم و متوجه شدم که قوانین یادم رفته شایدم اصلا تطابق ندادم اصولی که از استاد یاد گرفتم رو توی این ماجرای اخیر..
درسته من هم تهران زندگی میکنم سخت گیری جمهوری اسلامی رو تجربه نکردم این روزها همه صحبت از حمایت میشه که اره تو به عنوان یک ایرانی باید دین خودتو ادا کنی و هربار که من سر باز میزدم بحث ترسو بودن رو پیش میکشیدن و من آگاهانه سعی میکردم اعراض کنم و تمرکز کنم روی آرزوی مهاجرتم روی زبان خوندن روی مصمم شدنم واسه رفتن
حتی تصمیم گرفتم توی کارم مواردی که خودم به عنوان مدیرگروه دوسه ساله انجام نمیدادم و فقط مسول چک کردنشون بودم رو انجام بدم و یاد بگیرم و تمرمزم رو کلا گذاشتم روی چالش جدیدی که برای خودم ایجاد کرده بودم…
ولی باصحبت هایی که استاد کردن من رفتم به 6 سال پیش که مادرم رو خیلی یهوویی بخاطر سرماخوردگی و شرایط خیلی بد هوای اهواز از دست دادم
و من از زمین و زمان گله مند بودم از شهرمون که هوای گردو غبار طور داشت در طول سال از ادمهای بی مسولیتی که هیچ کاری دراین راستا نمیکنن از اب کثیفی که قابل تصفیه شدن نبود برای خوردن و خیلی موارد دیگه حتی از پرستاران و دکتر بیمارستانی که نتونستن برای مادرم کاری کنن… از پدرم از خودم و همینطور خداوند که چرا مادرم رو ازم گرفتی…
این پروسه دوسال طول کشید روز به روز ناراحت تر غمگین تر و عصبی تر میشدم از دیدن ادم هایی که میخندن و شادن عصبی میشدم و غر میزدم که اینا چرا انقد خوشحالن فردا همینم ازشون گرفته میشه…
دوسال جنگیدن باهمه چی حتی با خداا تا جایی که دیگه جوون مقاومت کردن نداشتم خسته شده بودم از تنهایی خودم از اون همه شرایط بدی که توی ذهنم بولد کرده بودم از نگاه های ترحم اقوام دوستان که هرکی منو میدید باز از هوای بد و زندگی سخت و بی رحم صحبت میکرد
انگار توی مردابی پامو گذاشته بودم و روز به روز لحظه به لحظه بیشتر غرق میشدم و بقیه هم بیشتر منو هل میدادن پایین
دقیقا توی اون فرکانس نارضایتی از شرایط بودم و ادم های توی اون مدار توی زندگیم میومدن.. و یه جایی رسید که خسته شدم خودم فهمیدم که من کاری از دستم برنمیاد مادرم که برنمیگرده شرایط اب و هوایی که عوض نمیشه اصلا همه چی به جهنم من خدارو میخوام توی زندگیم
بشدت احساس بی کسی و فقر میکردم از شدت غمی که توی وجودم بود نمیدونستم باید چکار کنم گریه زاری من کاری رو درست نمیکنه حتی یادمه سجده کردم و زار زار گریه کردم که من دیگه نمیتونم خداا اگه خدایی اگه میبینی حال بد منوو الان وقتشه الان بهت خیلی نیاز دارم من دوس دارم برگردم به یاسمین شادی که بودم دوس دارم زندگی رو دوباره لمس کنم دوس دارم دوباره رنگ هاا برام معنی داشته باشه از خنده بقیه خوشحال شم ادم ها رو دوس داشته باشم این نفرت از وجودم بره بیرون…
خودمو بغل کردم و تسلیم خدا شدم
حس کردم که دوس دارم خدارو یبار دیگه پناه اوردم بهش…
و..
خیلی رب جهانیان خدایی کرد در حقم.. چند روز بعدش خبر بارداری خواهر کوچکترم رسید که چندسالی واسه بچه دار شدن اقدام میکرد ولی نمیشد.. 😍 این خبر چنان وجودمو پراز شادی کرد و هیجان برای دیدن این بچه که من شرو کردم دنبال کار گشتن تا بتونم جای مادرم که نیس سیسمونیشو خودم اماده کنم… و چالش جدید..
شکرگزاری هرروزمو شرو کرده بودم یسری فایل انگیزشی اون موقع گوش میدادم و حالم داشت بهتر میشد روابطم با خانوادم بهتر شد پذیرفتم که مرگ جزیی از زندگیه و ادامه دادم تا اینکه بعد سه چهار ماه یه کار خوب توی تهران برام پیدا شد معجزه بود انگار من حتی رزومه نفرستاده بودم اونجا ولی شرایطش انقدر خوب بود از اهواز مهاجرت کردم به تهران
همین کمکم کرد که شرایط اب و هوایی اهواز یادم بره توی دل اون شهر نباشم
و فقط با تمرکز به نعمت هایی که خداوند بهم دده بود این اتفاق افتاد
الان چندسالیه تهرانم توی کارم خیلی سریع پیشرفت کردم و روابطم با همه روز به روز بهتر شد..
اشنایی من با استاد هم به محض ورودم به تهران اتفاق افتاد از طریق یه دوست قدیمی که تصادفی توی مترو دیدم و از دوره های استاد بهم گفت البته اونموقع توی فرکانسش نبودم که از اموزه های استاد استفاده کنم ولی بعد از چندین بار سرزدن به سایت و هدایت شدن به فایل های مختلف دل دادم..
عاشق شدم
و مسیرمو شرو کردم
لذت بردن از زندگی 🙃🙂
اره میشه همیشه از تاریکی به روشنایی رسید به شرط امید توکل و توجه به زیبایی های مسیر
برای همتون ارزوی سعادتمندی میکنم.
سلام یاسمین عزیز. آرزوی آرامش دارم برای روح مادرتون. من هم در خوزستان زندگی میکنم و درک میکنم چقدر قوی و با اراده بودی که تونستی این هوا و آب آلوده رو نادیده بگیری و فقط بر زیبایی تمرکز کنی. من خودم هنوز گاهی نمیتونم اعراض کنم. وقتی اول صبح پات رو میذاری بیرون و ابتدایی ترین حق تو که تنفس یه هوای سالم هست رو نداری و بجاش با یه هوای خاکی و داغ مواجه میشی واقعا سخته نادیده بگیریش. من هم دارم تمام سعیم رو میکنم که فقط زیبایی هارو ببینم تا بتونم ازین استان مهاجرت کنم و البته که دارم براش اقداماتی هم انجام میدم. بازهم بهت تبریک میگم بخاطر اینکه تونستی دوباره خودت رو بسازی. برات آرزوی موفقیت دارم.
نرگس جان عزیزم 🥰 ممنونم از کامنت باارزش و مثبت شما
آره حتما میتونی شک نکن استاد میگه جهان به فرکانس های ما جواب میده و ما میشیم خالق زندگیمون ما میتونیم که زندیگیمونو اون طوری که آرزوشو داریم خلق کنیم پس ادامه بده با قدرت و ایمان که به جاهای زیباتر هدایت میشی جایی که زندگی سالمتر و باکیفیت تر رو تجربه کنی و شکرگزار نعمت های بیشتری باشی 😋😍
من هم برات آرزوی موفقیت میکنم توی مسیر خلق زندگیت توی مسیر لذت از رسیدن به اهدافت و رضایتی که برگزدی به خدا بگی خداایا دمت گرم راضی ام از زندگیم دوس دارم هر انچه رو که دارم حالم خوبه ممنونم ازت
من عاشق این حرکتم راستش خیلی وقتا اینو به خدا میگم که مرسی بابت این زندگی مرسی که اجازه تجربه این زندگی رو بهم دادی و حال خودم خیلی خوب میشه وقتی بهش میگم راضی ام ولی بیشتر میخوام 😅😋😉😉
انشاالله به زودی کلی خبرهای خوب برامون بزاری اینجا و مسیر باشکوهت رو باهم جشن بگیریم 🤩
آیه 36 سوره ی محمد
سلام به همه امیدوارم عالی باشید و حال دلتون پر از احساس نزدیک شدن و رسیدن به ثروت باشه
اول میخام راجب این فایل صحبت کنم
خیلی قشنگ پپ گواردیالو اومد در مورد قانون صحبت کرد
اولا این همون مصداق بارز برای کسایی که میگن افراد موفق دنیا از قانون استفاده نکردنا موفق شدن
نشون میده پپ کاملا استاد استفاده کردن از قوانینه
دوما وقتی که اینجوری صحبت میکنه من احساس اینو میگیرم که اصلا کاری به گذشته و آینده نداره
میخاد توی حال زندگی کنه
افرادی مثل پپ مثل زیدان افرادی هستن که از کژی دورن
به راه راستن
از بیراهه ها نمیرن
و اینکه اعتراض نمیکنند یعنی احساس قربانی شدن ندارن
یعنی کنترل ذهن دارن یعنی تقوا دارن
بارها برای خود من همین الان پیش میاد که میگم چرا من الان اینجا ام
بعد میگم به این دلیل که من نتونستم خوب روی قانون کار کنم
بعد یکم که میگذره ذهنم یکی رو بولد میکنه و میگه چون مثلا تو توی تیم فلانی هستی مثلا الان موفق نمیشی
بعد حرفهای اون طرف شاید حتی وعده وعیدهاش میاد توی ذهنم بعد شرایط بد الانم میبینم
سریع میگم ببین به قولش عمل نکرد
ببین فلاان کرد
ببین باید الان مثلا من توی فلان مدار میبودم اگه این ب قولش عمل کرده بود
و اینها باعث این احساس قربانی شدن میشه
و تا زمانی که اینها توی ذهنم باشه من هرچقدرم زور بزنم فقط تقلا
عین یه ماشینی که بوکس و باد میکنه فقط داره زیر پاشو گود میکنه جلو نمیره
چون بستنش به یه تخته سنگ گنده
نمیتونه راه بره تا زمانی که پابنده اونه
منم پابند این باورهای مزخرفم هستنم که انشاالله به زودی زود تغیرشون میدم با حرکتهایی ک میزنم
مثالش توی فوتبال ایران
امسال سپاهان تقریبا از دی ماه دیگه خودشو از بقیه جدا کرد
دیگه غول شد
واقعا خوب بازی میکرد
و اختلاف امتیازی با تیم های استقلال و پرسپولیس ایجاد کرد
و همه میگفتن امسال سپاهان قهرمانه
همه چی خوب بود
سرمربی تیم که مورایس باشه قبلا دستیار مورینیو بوده توی رئال مادرید الان سرمربی سپاهانه
اوایل خیلی آروم بود
اصلا در مورد داوری صحبت نمیکرد
اینقدر خوب بود که مثلا میشد زمان هایی که خبرنگارهای ایرانی که فقط میخان بحث ها رو حاشیه ای کنند
اینقدر قشنگ مورایس حرف میزد که اشکشونو در میاورد
اصن عرفانی حرف میزد
خیلی عجیب و غریب بود
یه شخصیت واقعا کاریزماتیک برای فوتبال ایران ساخته بود
کم کم از اون قالب خودش خارج شد با فشاری که روش بود
یعنی برای بازی با پرسپولیس که توی لیگ بود
اونقدر فشار خونش رفت بالا که چشم خونریزی کرد
و به زور سر پا موند
با اینکه اون بازی رو برد
ولی من از همونجا ترسیدم
گفتم نکنه این با این همه فشاری که روشه از توی راه راست خارج بشه
و همونم شد
آروم آروم شروع شد
و رسید به بازی با تراکتور
که برای سپاهان دو تا پنالتی رو اگه اشتباه نکنم نگرفتن
و تراکتور بازی رو برد
و دیگه مورایس یه باره شد
و گیر داد به پرسپولیس و خلاصه ادامه داستان
تا همین الان که اینقدر سپاهان گند زد
اختلاف امتیازی از دست رفت
تازه یه امتیازم الان از پرسپولیس کمتره
و احتمالا پنج شنبه این هفته پرسپولیس قهرمان میشه
برعکس سپاهان یحیی گل محمدی از زمانی که سرمربی سپاهان رفت توی باقالی ها
اون اومد تازه توی مسیر
و الان از سپاهانی که همین پرسپولیس رو توی آزادی برده
یه امتیاز جلوتره
با اینکه همه میدونن نصف تیم ملی توی سپاهانه
و از لحاظ بازیکن سپاهان غوله
اما آیه امشب
امشب هم میخام به ایده ام عمل کنم یه آیه دیگه از قرآنو آنالیز کنم
اون چیزی که ازش میفهممو با علم الانم از این آیه بنویسم
مثل همیشه میگم قرار نیس همه حرفام درست باشه اینا فقط برداشت من از این آیات هست با علم الانم
إِنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ
زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است؛ و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را میدهد و اموال شما را نمیطلبد، (36)
اول از همه
چه قدر قشنگ خدا اومده ایمان اول آورده بعد تقوا رو آورده بعد پاداش رو
یعنی یکی از قشنگترین ترکیب هاس
تو اول باید ایمان بیاری
اول باید از شرک دور بشی
بعد باید تقوا داشته باشی
خودتو بتونی حفظ کنی
موقعی که شرایط سخت میشه
اون موقع اس که اگه بتونی خودتو کنترل کنی هنر کردی
وگرنه توی حالت عادی که همه استاد کنترل ذهنن
و بعدش پاداش رو آورده
همه ی ما میتونیم زبونی بگیم ایمان آوردیم
آیه داریم دیگه ای کسانی که ایمان آوردید ایمان بیارید
یعنی خود خدا هم میدونه اوضاع چطوره
مثلا قوم موسی اون زمانی ک دنبال موسی میان و فرعونی هام انداختن دنبالشون
خب اینا کسایی بودن که ایمان آورده بودن دیگه
بعد نیل باز میشه اینا رد میشن و فرعونی ها غرق میشن
به محض اینکه تمام این قضایا رو میبینن
میان جلوتر میرسن به یه روستایی که بت پرستن
سریع
همونای که ایمان آورده بودن
گیر میدن ب موسی که یه خدایی مثل خدای اینا برای ما بیار
یعنی بابا این که خودشون به ظاهر ایمان آورده بودن تازه از عذابم جون سالم به در برده بودن
اینا اینقدر میلنگه پای ایمانشون
بذارید ساده ترش کنم
از بحث ملاها بیایم بیرون
بریم توی زندگی شخصی مون
مثلا خودم یه زمان هایی میام یه سری باورها رو از توی ذهنم میگذرونم میگم ایول دیگه طبق اینا عمل میکنم
ایول دیگه
بعد توی عمل که میرم میبینم وااای خدایا چه قدر میلنگم
مثلا با همکارم صحبت میکردم برگشتم بهش گفتم من قبلا مدیر بودم میدونم که میگم اگه میگم فلان کارو بکنیم به خاطر اینکه حرف و حدیثی پیش نیاد ب خصوص برای این جمعی که اکثرا خانومنا و حرفهای خاله زنک بیشتره
بعد دیدم اون همکارم درست جواب نداد درست پیام نداد
چون خیلی مثبت نگره
بعد تازه دوزاریم افتاد که آقا من دارم ناخواسته میگم
من ایمان آورده بودم به اینکه باید مثبت نگر باشیم
باید دنیا رو با دید مناسب ببینیم
ولی اینجا حسابی کم آورده بودم
اینجا حسابی خراب کردم
اینا نشون میده که تقوا این وسطهاس که به داد ما میرسه
تقوا همون کنترل ذهنه
که باید یاد بگیریم دیگه قبل از یه سری رفتارها هر چقدرم منطقی باشه به خودمون بیایمو بعد عمل کنیم
و ساده بگم
مرحله ی بعدش پاداشه
اونی که بتونی هم ایمان داشته باشه هم سلف کنترل خب طبیعیه که نتیجه بگیره
مثل اینکه من بپرم بالا خب طبیعیه دوباره برمیگردم به سمت زمین چون قانون گرانش وجود داره
برای بحث قانونم دقیقا به همین شکله
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
سلام وصد سلام
سپاسگذارم
سپاسگذارم
هر روز سپاسگذاریم ریز وریز وریزتر میشود جوری که امروز واکنون سپاسگذار بالش زیر سرم جوراب تازه وتمیزم .آب خنکی که از درون یخچال بیرون کشیدم ومیل کردم وان حس زیبای سیراب شدنو سپاسگذارم .
من سپاسگذاری میکنم دیدن آسمون صاف وزیبای بالای سرم رو احساساتم بحدی لطیف هستن که عنکبوت گوشه اتاقم که جدیدا خونه ساخته ومهمان من است را سپاسگذارم .نمیدانم…. هر لحظه وهر رفتار وهر برخوردی را با خدا در میان میگذارم وسپاسگذاری میکنم
سپاسگذارم
خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی
خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیست
ویپاسگذارتم دوست خوبم بابت این دعای زیبا
سلام بر استاد عزیز و مریم خانم دوست داشتنی و همکلاسی های عزیزم
می خوام از تجربه شخصی خودم و همسرم بگم. ما یه سال پیش دوره روانشناسی ثروت رو خریدیم ولی نتیجه ای نگرفته بودیم. تا اینکه من چند ماه پیش بعد از روبرو شدن با یه ناخواسته در مورد سلامتیم تازه متوجه شدم که من خیلی نگاهم به شوهرمه و اونو بابت مشکلات مالیمون مقصر می دونم و از اون زمان تلاش کردم که قدرت را فقط به خودم بدم و از قضاوت کردن و انتقاد کردن از همسرم دست بردارم.
نزدیک ۲ ماه پیش بود که نشستیم و با هم در مورد قوانین صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اگه ما تا حالا از نظر مالی نتیجه نگرفته ایم فقط علتش کار نکردن روی خودمون بوده.
در واقع ما تصور می کردیم که داریم روی خودمون کار می کنیم ولی باورهای شرک آلود و منفیمون هنوز سر جاشون بودن و من ایشونو مقصر می دونستم و به خودم می گفتم من خانه دارم و کوتاهی از سمت اونه و همسرم هم اشخاص دیگه ای رو مقصر می دونست.
همون زمان تصمیم گرفتیم که متعهدانه روی خودمون کار کنیم و بسته روانشناسی ثروت را از اول شروع کردیم و از همون اول تغییرات شروع شدن. اول فقط نشونه بودن و ما به هم دلگرمی می دادیم که نتیجه میاد و با وجود اینکه در شرایط سخت مالی بودیم ولی تموم تلاشمون رو می کردیم که حالمون خوب باشه
و الان که هنوز ۲ ماه هم نشده خدا رو شکر نتایج دارن میان و از زمین و آسمون داره برامون نعمت می باره و اصلا خودم و همسرم بعضی وقتا ماتمون می بره. واقعا نعمت از جایی میرسه که ما اصلا فکرشو نمی کردیم.
هر دو تامون مرتب به هم یادآوری می کنیم که حالا که نتیجه اومده باید این مسیرو ادامه بدیم و نذاریم نتایج مغرورمان سازند و همه چیزو رها کنیم.
بعضی وقتا اشک توی چشمام جمع می شه و اون لحظات فقط از خدا طلب بخشش می کنم که نگاهم به جای اون به چیزها و اشخاص دیگه بوده و مرتب به خودم می گم تنها منبع رزق و روزی من خداست.
این تازه ترین تجربه من از تمرکز بر خواسته و تمرکز بر تغییر خوده به جای مقصر دونستن بقیه.
شاکر خدا هستم که منو به این مسیر هدایت کرد و دعای هر روزم اینه که در این مسیر ثابت قدم باشم و تسلیم نجواهای شیطان نشم.
سلام
پدر خانواده:
من همیشه اجاره نشین بودم و برای این خونه نداشتن ام همیشه پدرم رو مقصر میدونستم و میگفتم چرا به بقیه ی برادرها وقتی ازدواج کردند کمک کرد برای خرید خونه، ولی منکه این همه ساله اجاره نشین ام هیچ کمکی نکرد و بعد هم که من خودم خونه خریدم به اندازه ی پول ۲ متر بهم هدیه داد! در حالی به به برادرم ۱۵ متر داد اونم ۲۰ سال پیش! هر دو خونه هم در یک رنج قیمت بودند. و ذهن نجواگر ام اینجوری هی حساب و کتاب میکرد و خودم رو عذاب میدادم. بعدش که با آگاهی ها آشنا شدم تکاملی مسئولیت پذیرفتم و دیگر اصلا توقعی ندارم و چون نیازی به تایید و دعای خیر و اینا ندارم و این رابطه برای من مخرب بود صلح ام رو برقرار کردم و به خاطر احساس خود ارزشی، کم کم و تکاملی تقریبا قطع رابطه کردم و رفت و آمد نمیکنم. جالب اینجاست که آلان خیلی محبوب ام و کسی هم باهام کاری نداره و ازم توقعی نداره. زندگی و قدرتم رو پس گرفتم و خیلی به آرامش رسیدم. آنقدری که الان بهم زنگ بزنن بگند بیا ارث بدیم نمیرم! دارم این باور رو در خودم میسازم که خودم باید پول بسازم. برده ی کسی نمیشم، چون برادرهام رو میبینم که همیشه خونه ی پدرم هستند و کارای غیر ضروری انجام میدن و رفت آمد اجباری میکنن و حسشون بده، برای اینکه روزی سودی بهشون برسه یا احساس دین میکنند نسبت به کمک هایی که بهشون شده و اعتقاد به نفرین والدین و…
خداروشکر
سلام استاد قشنگم
چقدر این فایل موقعیت ماه گذشته منو خوب به تصویر کشید.. به موارد خودم اشاره میکنم:
1. من دارم میرم باشگاه بدمینتون بازی میکنم. من و هم بازیم توی سه مااااه همش تمرکزمون روی موارد منفی بود. همش زیرلب داشتیم غر میزدیم و شاکی بودیم. میگفتیم چقد باشگاه شلوغه…. چقد مربی بفکر بچه های مسابقه اس و به ما اهمیتی نمیده…. چرا مربی دو جلسه اس مارو توو زمین نبرده.. چرا مربی یه ماه فقط دوتا ضربه بهمون یاد داده… اره این خودشو گرفته اره حسوده و ووووووووو همش تمرکز روی چرت و پرت!!!
و فکر میکنین چیشد؟؟؟؟؟
هیچی! مربی واقعا دیگه به ما توجهی نمیکرد.. و توپم خیلی راحت گم شد و دیگه پیدا نشد. اصلا معلوم نشد کی برداشتش. بخودم اومدم!!!
گفتم صبا این گم شدن توپ که گرونم بود (برند یونیکس) یه تضاده که اگه تو بتونی درست رو برداری به نفع توعه در غیر اینصورت میری پایین تر و جوری میشه که دیگه بدمینتونو میزاری کنار. ورزشی که عشق اول و اخرته
نشستم فکر کردم با خودم حرف زدم گفتم ببین صباجان روزای اول که میومدی یادته چقد مربی بهت توجه میکرد اون بهت سلام میداد از لباسات تعریف میکرد و خوشرو بود بعد تو دوست بدی انتخاب کردی و دل به دلش دادی تمرکزت رفت روی ناخواسته و ..
اولین کاری ک کردم گفتم باید این دوست رو بزارم کنار چون اخلاقش این بود و منم که نمیتونستم عوضش کنم پس کات کردم و دیدم اصلا کائنات به خاست من پاسخ داد و اون خودش به طرز عجیبی دیگه نیومد باهام بازی کنه!!!!!! منم از خدا خواسته
بعد شروع کردم به تمرکز و توجه به خوبی های باشگاه
به کوچکترین چیز عکس العمل نشون میدادم و میگقتم وای چه عالی
چه مربی خوشرویی چقد مهربون و خودم رفتم همش ازش سوال پرسیدم رفتم با بچه های جدید بازی کردم ووووووو از همون جلسه اول اوضاع به کلی تغییر کرد
مربی اینقدر باهام خوب شد که بهم برنامه امادگی جسمانی داد و منو میفرستاد با بچه های نیمه حرفه ای بازی کنم تا بهترشم و در یک ماه استاد بخدا در یک ماه چنان پیصرقتی کردم که توی این سه ماه نکردم!!!!!!
و من به شرک خودم پی بردم. من چسبیده بودم به این دوستم و میگفتم خوبه این هست و همیشه میتونم باهاش بازی کنم من میترسیدم که تنها بمونم و این شرک بود و وابستگی. از همون روزی که رهاش کردم و به این ترسم غلبه کردم چنان بازیکن هایی اومدن باهام بازی کردن که در حد مربی بودن و من فقط داشتم یاد میگرقتم و این حد از پیشرفت باورنکردنیه
من توو همه گیم ها میباختم ولی جلسه اخری 3 تا گیم رفتم و هر سه رو به راحتی بردمممممممممممممم
البته توو این یک ماه فراز و نشیب داشتم چون تکامل باید طی میشد باورهام و تمرکزم خیلی خراب بود ولی مهم جلسه اخره که نتیجه از همه لحاظ بازی من و دوستای جدید و رابطه ام با مربی عااااااالی و راضی کننده بود
این نتیجه تمرکز من روی بدی ها و خوبی ها بود که تونستم با تغییر درون خودم و نه بیرون (عوض کردن باشگاه و مربی و قهر و شکایت و دلخوری) همونجا اوضاع رو به نفع خودم تغییر بدم و این نتیجه رو بگیرم
2. من سالها دوست داشتم لباسایی بپوشم که از نظر خانوادم مشکل داشتن و خیلی ناراحت بودم. قکر میکردم که در اسارتم و ازادی ندارم. وقتی با فایلای توحیدی شما اشنا شدم گفتم باید درونم رو تغییر بدم. حالا باید چکار میکردم؟؟؟
باید شرکم رو از بین میبردم. بله اون شرک بود که باعث میشد دیگران بهم گیر بدن و نزارن خودم باشم. چون میترسیدم و اجازه میدادم با ترسم که اونا روی زندگی من تاثیر بزارن. من اول شروع کردم این ترس رو از بین بردن. و بعد یه روزی اون لباسی ک میخاستم و پوشیدم و اروم رفتم بیرون
هیچی نشد!!!! هیچی نگفتن!!!!! همش ذهنم میگفت وایسا الان بهت توجه نکردن بزار قشنگ ک دیدنت حسابی بهت گیر میدن حالا ببین
منم میگفتم من آزادم و هیچ کس نمیتونه برام تصمیم بگیره تازه حرف مردم (خانوادم) برام مهم نیس من دیگه دنبال تایید اونا نیستم بدشونم بیاد برام مهم نیس من راهم خطا و اشتباه نیس لباسم عرف جامعه اس و ناهنجار نیس پس درسته
و الان یک سال و خورده ای که انواع لباس هایی که دوست دارم رو خریدم و هیچ وقت هیچ کس هیچی نگفت. این نتیجه تغییر درونمه. این نتیجه از بین بردن شرکه
هر جا هستید شاد و سلامت و پرانرژی و ثروتمند باشید
دوستتون دارم
بنام جان جانان رب العالمین جان عزیز
سلام و درود به همه اعضای خانواده ام مخصوصاً استاد عباس منش عزیز
بقول مهران مدیری « در این چند سالی که در مقطع حساس کنونی بودیم ، هیچ مقطع حساس کنونی به اندازه مقطع حساس کنونی ، مقطع حساس کنونی نبوده»😂😂😂
دیروز داشتم با خودم فکر میکردم در این مقطع حساس کنونی😉☺️ استاد عباس منش یه فایل حتماً میذاره با این موضوع که بجای اعتراض و شکایت روی خودت متمرکز باش و برای خودت کار کن. و صبح ساعت پنج که سایت رو چک کردم دیدم آموزش جدید اومده روی سایت. خیلی خوشحال شدم و خدا رو شاکرم و تا الان سه بار این فایل رو دیدم.
خب نکات بسیار مهم و ارزشمندی گفته شد. به شخصه چیز چندانی از فوتبال نمیدونم و فقط چندتا از چهره های مشهور رو میشناسم. ولی تمام مثالهایی که استاد عباس منش فرمودند رو میتونم درک کنم، یادمه یبار یه کلیپ ۱۰-۱۵ دقیقه ای دیدم از نق زدن های یه مربی معروف ، بعد همون بزرگوار رو آوردن توی یه برنامه زنده، در مورد یه داوری که رحمت خدا رفته بود کلی گفت خدا رحمتش کنه ولی من حلالش نمیکنم 😂😂
یه ذهنیتی در کشور ما هست که انگار جامعه به آدم نق زن بیشتر امتیاز میده یا نق زدن نشانه روشن فکری محسوب میشه یا حداقل نق زدن برای بازه زمانی کوتاهی میتونه انسان رو در کانون توجه اون جمع حاضر قرار بده ، متاسفانه این ویژگی در بیشتر افراد هست که تمایل دارن توجه رو کسب کنن به هر قیمتی ، یعنی توجه بد رو به بی توجهی ترجیح میدن و چه ابزاری راحتتر از نق زدن و مقصر دونستن دیگران.
استاد عباس منش عزیز و دوستان عزیزم ، من خودم توی کار یکی از نق زن ترین افرادی هستم که نق زدن هام حتی خودم رو هم خسته کرده. به حدی که واقعاً توی بسیاری از موارد جانب انصاف و منطق رو رعایت نکردم و وقتی بعداً که جزئیات موضوع رو برام توضیح دادن نهایتاً محصولی جز شرمندگی و عذرخواهی ازش برداشت نکردم. به نسبت قبل خیلی بهتر شدم ولی هنوز رضایت بخش نیست. استعداد بسیار خوبی دارم در دیدن اشکالات فنی و داشتن خلاقیت برای ارائه پیشنهاد اصلاحی که بارها تو محل کارم تونستم گره از یه سری مسائل باز کنم. یه مسئول توی مجموعه مون داریم که اگه افراد خودشون رو تیکه پاره کنن، بازم معتقده که وظیفه ات رو انجام دادی، و از کسی تشکر نمیکنه. همون آدم به این سختگیری بارها از گوشه و کنار شنیدم که گفته فلانی استعداد خوبی داره برای پیشنهادات اصلاحی و خلاقیت کاری و من حرفاش رو بیشتر از همه قبول دارم ، ولی نتیجه نهایی این شد که من بخاطر عدم صبر و شکیبایی و بروز دادن واکنشهای هیجانی تو لحظه جوری خودم رو بد جلوه دادم که توی ارزیابی سالیانه برام بنویسند «عدم کار گروهی، عدم کارایی، عدم خلاقیت، نداشتن اطلاعات کافی و … » کی مسئول این شرایطه «خود خودم. این بذری بوده که خودم کاشتم و الان درو کردم». بعدها رئیسمون بهم گفت من میدونم نفراتی که ارزیابی رو رد کردن منصفانه عمل نکردن، ولی بقول استاد عباس منش چرا من اینقدر عالی عمل نکردم توی کارم توی ارتباطات اجتماعی و کار گروهی که همه افراد بگن، حمید بهترین نفری هست که ما بهش اعتماد داریم، از همه جهت عالیه و وقتی توی تیم عملیاتی مون باشه عامل اطمینان خاطر مون هست، با اینکه واقعاً خودم میدونم بارها و بارها نقش وزنه تعادل تیم رو بازی کردم، بارها عالی عمل کردم. ولی همون یک نقطه ضعف میتونه صدتا نقطه قوت رو باطل کنه.
مولانا توی سرآغاز دفتر دوم مثنوی ( پیشنهاد میکنم بخونید) در مورد گناه آدم به درگاه خداوند میگه «گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود ؛ لیک آن مو در دو دیده رسته بود # بود آدم دیدهٔ نور قدیم ؛ موی در دیده بود کوه عظیم # گر در آن آدم بکردی مشورت ؛ در پشیمانی نگفتی معذرت # زانک با عقلی چو عقلی جفت شد ؛ مانع بد فعلی و بد گفت شد» دوستان این سرگذشت من هیچ جای افتخار نداره، ولی امیدوارم بتونم به شما کمک کنم بهتر از من عمل کنید. بعدها یاد گرفتم خودمو جای دیگران بذارم و تلاشهای اونها رو ارزش گذاری کنم، حاکم کردن این ذهنیت که واقعاً دیگران دست روی دست نذاشتن و بیکار نیستن، دیگران هم دارن تلاش میکنن، باعث شد توی محل کار آرامشم بیشتر حفظ بشه. یه چیز دیگه هم اینکه هر بار هر کاری خواستم انجام بدم هر حرفی خواستم بزنم یه مکث ۳-۴ ثانیه ای میتونه از یه دردسر بزرگ جلوگیری کنه. حتی برای جواب دادن به تماس گوشی. بارها بوده با یه سکوت و مکث چند ثانیه ای یه کلاس آموزشی ۳۰ نفره رو ساکت کردم. گاهی اوقات یه مکث کوتاه باعث شده که خودمو قاطی بحثهای بی ارزش نکنم. اینها در مورد محل کارم بود. تو مقیاس بزرگتر و اوضاع سیاسی سالهاست که اظهار نظر خاصی نمیکنم و اگه میبینم کسی از نزدیکان چیزی میگه همیشه نظرم این بوده ما مردم خودمون مسئول شرایط هستیم. ما ریشه درخت هستیم. برای بهتر شدن ثمر درخت به ریشه اش مواد مغذی میدن، شاخه رو قطع نمیکنن. مثال همیشگی من اینه که مردم آلمان و ژاپن سالانه چندین کتاب مطالعه میکنن ولی سرانه مطالعه مردم ایران فقط در حد ۳-۴ دقیقه است. گاهی اوقات میبینم افراد تحصیلکرده اصرار بر این دارن که بجای پوشیدن کفش کل شهر رو فرش کنن. دائما به خودم یادآوری میکنم برای ساختن یه کشور چند صد تریلیون تومان پول لازمه، ولی برای مهاجرت کردن چند صد میلیون. حالا انتخاب با خودته 😂😂
تو این شرایط فعلی جامعه ، اگه یه نفر پیش قدم بشه برای عذرخواهی، برای کوتاه اومدن از موضع لجبازی بلافاصله آرامش برقرار میشه. من وقتی میگم برام مهم نیست چه اتفاقی کجا میافته ، کاری از دست من برنمیاد ، اطرافیان بهم میگن پس انسانیت چی میشه؟؟ انسانیت اونه که من مراقب خانواده خودم باشم و داغ به دلشون نذارم و امنیت و آرامش شون رو به مخاطره نندازم. به قول دوست عزیزمون جمال که توی فایل ۳۷ مصاحبه با استاد کامنت گذاشته بودن تو شرایطی که قاعدتاً باید شاکی میشد دست خانواده رو گرفته رفته تو طبیعت و تفریح کردن.
الان ما بریم توی خیابون بین این فحش دادن ها و سنگ زدن ها بالاخره یه پس کله ای هم میخوریم ، انرژی منفی خروجی مساویست با انرژی منفی بیشتر ورودی ، این قانون انرژی حاکم بر جهانه. ولی اگه بریم تو طبیعت و آرامش کسب کنیم برای خودمون و خانواده مون، انرژی مثبت خروجی ، مساویست با انرژی مثبت ورودی بیشتر. جمله ای که استاد یه میلیون بار گفتن: «حال خوب مساویست با اتفاقات خوب ؛ این یک قانون است»
خدا رو شاکرم بخاطر آرامش و امنیت مون
خدا رو شاکرم بخاطر جریان همیشگی نعمت و ثروت و فراوانی که به راحتی در جریانه
خدا رو شاکرم بخاطر اینکه خودش امور زندگی مون رو بدست گرفته.
خدا رو شاکرم بخاطر ثبات و پایداری قوانینش
خدا رو شاکرم بخاطر هر روز آگاهی و اطلاعات بیشتر
خدا رو شاکرم بخاطر سخاوتمندی استاد عباس منش
خدا رو شاکرم بخاطر این دوستان هم فرکانسی ارزشمند و نازنین و دوست داشتنی در این سایت
خدا رو شاکرم بخاطر بینهایت نعمت و ثروت
متشکرم استاد عباس منش عزیز
متشکرم دوست خوبم که کامنت منو خوندی
💚🌹In GOD we TRUST
سلام صبح همه دوستان بخیر وسلامتی من الان یک خانم 56 ساله هستم زمانی که بچه بودم مامانم بخاطر بیحجابی ان زمان نگذاشت مدرسه بروم ومن با اینکه درسم خیلی خوب بود مجبور شدم تو خونه بمونم وبعد ازدواج کنم بعدها با اینکه زندگی نسبتا خوبی داشتم وهمسر خوب وهمدلی هم داشتم ودارم ولی هر چند وقت یکبار که میدیدم کسی از هم سن و سالای من پیشرفت کرده ومثلا دبیر شده به مامانم میگفتم اگه شما میذاشتی درس بخونم منم حتما به یک جایی میرسیدم چون درسمم خوب بودمیگفتم اگه بعد انقلاب لااقل میذاشتینم مدرسه حتما موفق میشدم تو خانواده ما همه معلم ومهندس و مدیر شدن فقط من خیاط شدم ولی تو کارم و زندگیم خیلی موفق بودم ولی حالا با حرفای استاد به فکر فرو رفتم که من اگه میخواستم بعد از ازدواجم میتونستم ادامه تحصیل بدم و به جایی که میخواستم برسم والانم که با خانواده عباسمنش اشنا شدم دارم تلاش میکنم که تحصیلاتمو در رابطه با شغلم که خیاطی هست ادامه بدم و در کارم انقدر پیشرفت کنم که به همه خواسته هام برسم ومطمئنا موفق میشم از استاد ممنونم که چشمای من باز کرد تا بتونم واقعیتو ببینم ارزوی سلامتی وسعادت برای همتون دارم خدا نگهدار
سلام استاد عزیز من واقعا عاشق این لباس شما شدم و با اینکه مردانه هست دوست دارم یک دونه برای خودم بگیرم عاشق اون ماشین شدم روی لباس🥰
من تازه دارم قوانین رو درک می کنم و سعی می کنم بهش عمل کنم هر روز و هر شبم رو با فایل های رایگان شما سپری می کنم که الحق رایگان هم نیست این اگاهی های ارزشمند استاد وقتی گذشته رو مرور می کنم می بینم که چقدر تکامل رو طی کردم تا به امروز رسیدم و باعث میشه خیلی بهتر حرف های شما رو متوجه بشم تا همین دو سال قبل من ادمی بودم به شدت منفی نگر و همیشه توجهم روی ناخواسته ها بود و هیچ وقت اتفاقات اونطور که می خواستم رقم نمی خورد و متعجب میشدم چرا به خواسته هام نمی رسم!؟
از دوسال پیش که شروع کردم کار کردن روی خودم با فایل های شما و نوشتن و نوشتن و تمرکز و کنترل ورودی ها معجزه ها اتفاق افتاد و به مسیر های درست و همون اتفاقات که ارزوشو داشتم هدایت شدم وقتی شما از شکر گذاری صحبت می کردید و تمرکز روی خواسته اون اوایل می گفتم چه دل خوشی دارید منم جای شما بودم شکر گذار بودم وقتی می گفتید تو بندر عباس که هیچ چیز نداشتید صبح تا شب خدارو شکر می کردید انقدر به خدا نزدیک بودید که اشک می ریختید متوجه نمیشدم !اما الان متعجب میشم که چطور این همه نعمت تو زندگی مو نمی دیدم چطور انقدر ناسپاس بودم و تعجب می کردم چرا نتیجه نمی گیرم و همیشه شکایت داشتم از همه چیز ماچقدر زود یادمون میره جایی که امروز ایستادیم ارزوی دیروزمون بود تو شرایط الان وقتی دوستانم بهم پیام میدادن که فلان شد بهمان شد من اصلا اون فیلم عکس باز نمی کردم و اون پیام نمی خوندم و می گفتم بچها توجه تون بزارید رو خواسته ها بیایید وظیفه خودمون خوب انجام بدیم به عنوان مثال ما که دانشجوییم درسمون رو بخونیم …و چقدر مسخره میشدم که تو اصلا تو باغ نیستی ! و بعد اون سکوت کردم و کار که بهش اعتقاد داشتم انجام می دادم تا امروز فایل شما رو دیدم چقدر خوشحالم که خداوند من رو هدایت می کنه و با شما اشنا شدم سپاس فراوان استاد عزیز
🤔 – سلام و درود بر امیر رضا که در تاریخ ۵ /٧ دیروز نظرات قابل تفّکر و تامّل خود را بیان نمودید ، من کاملاً با ایده هاى قرآنى شما موافقم . چون دنیا به کفر مى ماند ، امّا به ظلم هرگز ، حاتم طایى کافر بود امّا بخشنده مورد لطف خداى غفور قرار گرفت امّا فرعون و نمرود و تمام ظالمین جهان که مانع رشد و پیشرفت و تعالى و زندگانى کردن بودن به زباله دان تاریخ پیوستن و مى پیوندند و خواهند پیوست تا ابدیت ، این قانون و سنّت بى برو و برگشت الهى ست
🤔 – امّا متجاوزان و قانون شکنان و ناجوانمردان که سوادشون انسانیت نیست حتّى در این دوره و زمانه هم خود را بخواب زدند و تمایلى به بیدارى ندارند ولى دستان بینهایت الهى از آستین خَلق بدر آمده با شناخت و آگاهى و دوست داشتن و بها دادن به خود با عزّت نفس و اعتماد به نفس رفتارى و احساسى و معنوى دیگر به کسى اجازه نمى دهند که حقّ زندگى کردنِ با راستى و درست اندیشى و شادمانى و آگاهى و شکرگزارى زبانى و قلبى و عملى که حقِّ مسلّم هر ذى وجود و جاندارى ست چه رسد به انسانها اااااااااا از آنها توسّط هر خدا نشناسى گرفته شود
🤔 – ، چون جان انسانها در دست الله یکتا و ربّ العالمین یُحیى و یُمیت که جان مى دهد و جان مى ستاند ، است و لاغیر و نه مشرکان و منافقان و کافران
🤔 – ان شاءالله به لطف خداى ناجى و هادى و کافى و ارحم الّراحمین بزودى شاهد نجات تمام انسانهاى در بند و فقر ذهنى با آموزش هاى رشد دهنده و آگاهى پیدا کردن با بپا نمودن جشن شکرگزارى و صلح و آرامش و دوستى با خود و خدا و خَلق و خلقت در جهان خواهیم بود 🇮🇷🙏👌✌️
در پناه ایزد منّان با زنده ماندن و سلامتى و استفاده بهینه و صحیح با شادمانى و سوت زنان در جاده رهایى از تمام غُل و زنجیرهایى که به دست و پاى خود بسته ایم و سیمان هاى کَنده شده از ذهن فقیر و قلب 🤍🤍🤍 و ذهن 🧠 در یک راستا و در چرخش بدور مدار هدایت الهى با نور الهى 🙌☀️ الهى آمین
سلام به همه ی خالقان زندگی خود
من کلا هیچ علاقه ای به تلویزیون و اخبار نداشتم ولی تو یه دوره ای از زندگیم پیگیر اخبار شدم و هرروز خبر از پلاسکو و کشتی غرق شده و… میشنیدم و حالم بد میشد و استرس میگرفتم از پارسال که با استاد آشنا شدم و در ناامید ترین حالت ممکن بودم و گرونی ها و دولت را مقصر ضرر هایی که دیده بودیم میدونستم به محض ورود به سایت خودمو با فایلهای استاد بمباران کردم و تایم های آزادمو فقط فایل ها را گوش میدادم و اخبار و تلویزیون کلا نمیدیدم حتی در حد یه دیقه هم کم کم مسئولیت اتفاقات زندگیمو به عهده گرفتم بعداز یه مدت حالم خیلی بهتر شد ولی احساس میکردم خوب کار نمیکنم روی خودم اینستاگرامم و حذف کردم (با اینکه فقط پیج های مثبت را فالو کرده بودم )و به طور عجیبی ذهنم آروم تر شد و نتایج مالیم شروع شد شرکتمون یه کار عالی گرفتم طلب های سال های گذشته را از ادارات گرفتیم و کل حقوق معوقه سال گذشته و چند ماه اول سال امسال را دریافت کردم و این شرایطی که الان میگن من اصلا ندیدم فقط در حد چند کلمه از همکارام تو محیط کار شنیدم و اصلا نمیدونم چه خبر شده