عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
استادوخانم شایسته عزیزم اول ازتون تشکرمیکنم ک این فایلارو درحال پیاده روی دراین فضای زیبا وبی نظیر پرادایس برامون ضبط میکنین وچقدرلذت بخشه ومن همزمان باشماخودم روتجسم میکنم ک درکنارتون دراین فضای زیبا درحال پیاده روی هستم
خدای من چقدر دلم برابرونی تنگ شده بود استاداگرامکانش هست ازبچه هایه فیلم بگیرین دلمون تنگ شده آخ آخ ابوموسی کجاست خخخخ
حالا بریم رو موضوع فوق العاده فایل
درمورد این موضوع تصمیم در حالت خشم یا کنترل خشم دقیقا من دوروش انجام دادم برای ازپوشک گرفتن دخترم
اولین بار چون ورودی منفی بود من خیلی عصبی وپرخاشگربودم ومتاسفانه یه روزخانواده همسرم ک بودن دخترم خرابی کرد توخودش اونام گفتن بایدبزنیش واینا چنباربزنیش یادمیگیره ومنم اون روز ب شدت عصبانی شدم واونموقع حرفاشونم برام مهم بود وشروع آشنایی باشمابود خلاصه تنبیه فیزیکی انجام دادم وتایه هفته ناراحت بودم ک چراب حرفشون گوش کردمو خلاصه تواین مدتم همش اتفاقات بدوناراحتی بود بعددیگ سعی کردم کنترل ذهن کنم واین همزمان شدبا فایله8 ارامش درپرتوآگاهی ک فوق العاده عالیه برای کنترل خشم ودائم گوشش میدادم وهربار ک عصبی میشدم میومدم بیرون نفس عمیش میکشیدم دوباره میرفتم دخترمومیشستم ودائم حرفاتون توسرم میچرخید ک خشم می آیدومیرومد باخشم همکاری نکن سرکوبش هم نکن وهمینجورمیگفتم الان کاری نکن بکنی بعد پشیمون میشی ممکنه جبران ناپذیرباشه کارت وخلاصه ب همین صورت کاری ک با کلی خشموعصبانیت دوماه طول کشیده بود با کنترل ذهن وارامش وتجسم یک هفته ب راحتی بدون هیچ ناراحتی واذیتی حل شد الان روش من همینه دقیقا فایل شماره 8 روقسمت مربوط ب خشمو تکرارمیکنم توذهنم وهیچ کاری نمیکنم تواین مورد ب خودم 9میدم
عاشقتونم
در پناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید
سلام استاد عزیزم
استاد من در یک برهه ای از زندگیم از روی کینه از همسرم و نارضایتی از کارهاش حرفهایی زدم و کاراهایی کردم که واقعا اینقدر بد هست که روم نمیشه اینجا مطرح کنم ولی در حدی بود که من حرف جدایی زدم و مشاوره رفتیم به منظور اینکه راحت جدا بشیم و حرفهایی زدم که دیگ نمیشد جمعش کرد.هر چند الان دیگ هزار درجه همه چیز خوبه و رابطمون عالیه و بسیار بسیار اوضاع وحشتناکی بود که فقط نتیجه تصمیمات احساساتی من بود.
این تجربه من بود . در پناه حق باشید
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
اول از همه تشکر میکنم از شما که قدم به قدم با صحبت ها و فایل های که روی سایت قرار میدید، باعث میشوید با خودمون و نقاط قوت و ضعفمون آشنا بشیم و مچ گیری کنیم و سعی در بهبود آگاهانه وجودمون کنیم و بطور اصولی کیفیت زندگیمون رو بالا ببریم.
واقعا احساس خوشبختی میکنم که با این قوانین آشنا شدم و از همه مهم تر اشتیاق در عمل کردن به گفته ها و آموزه های شما استاد عزیز دارم ،در زمانی که اطرافیان و دوستانم درگیر مسایلی هستند که راه حلش بسیار ساده و با آگاهی و عمل کردن به قوانین هست.
من قبل از ازدواجم خیلی زود جوش بودم و با همنشینی با همسرم یاد گرفتم کنترل ذهن کنم و الان میفهمم که درخواستی که داشتم برای آرامش ذهن و زندگی ام،باعث شد با همسرم آشنا بشم و در قدم بعدی با سایت شما ،تا آرام آرام به آرامش واقعی و اصلی برسم.
راهکارهایی که در کنترل ذهن بطور کلی چه شادی و هیجان و چه عصبانیت انجام میدم:
1) با همسرم در هر ساعتی از شبانه روز هم که باشه،به دل جاده میزنیم و ساعت ها در مورد مسأئل مثبت صحبت میکنیم و یا اگر عصبانی باشیم به وجه مثبت جریان توجه میکنیم و اگر نکته ای نباشه،زیبایی جاده و اطراف رو به زبان میاریم
2)آهنگ شاد و رقصی گوش میدم و چون علاقه به رقص دارم، ذهنم رو به چالش رقص وادار میکنم حتی در ذهنم که مثلاً با این ریتم آهنگ چه رقص ها و حرکت هوایی میشه کرد. در زمان هایی که تنها هستم
3) پیاده روی کردن
4) آتیش روشن کردن و پرکردن فایل بصورت صوتی در زمانهایی که تنها هستم
5)موبایلم رو خاموش میکنم تا با کسی صحبت نکنم و به آرامش نسبی برسم و هوش هیجانی ام فروکش کنه
5)و در نهایت از زمانی که با شما و سایت شما آشنا شدم، پلی کردن فایل های شما استاد عزیز و جمع و جور کردن افکارم .
امیدوارم راهکارهایی که اشاره کردم و واقعاً هم برای من موثر هستند، ایده ای برای دوستان هم فرکانسی ام در کنترل هیجانات ذهنی باشه.
سلام
سلاام
سلاااام
به استاد عزیزم عباسمنش کار درست، بدن درست
به مریم بانوی کاردرست، مشتی
به همه ی اعضای خانواده و سایت استاد عباسمنش
خداروشکر که اینجام و این زیبایی ها رو میبینم و این گوهرها رو از زبان استاد عزیزم میشنوم.
استاد جان خدا حفظت کنه.
دوستت دارم.
و متشکرم بابت این همه عشقی که نثار من و مردم جهان میکنید.
در حال حاضر در موارد احساسی تسلط خیلی زیادی دارم بواسطه آموزه های شما استاد گرانقدرم.
از الگو برداری از سریالهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت که در چه شرایطی چه رفتار عالیی داشتید و چطور به مسائل نگاه کردید.
از قانون اعراض(بچه ها اعراض در لحظه معجزه میکنه) خیلی استفاده کردم و خیلی خیلی بمن تو کنترل احساساتم کمکم میکنه.
و فراوانی هم بسیار توی کنترل ترس و نگرانی بمن کمک میکنه.
تلاشم رو میکنم تا تصمیماتم بر پایه احساسات نباشن و حداقل اگر نتونم تنهایی تصمیم بگیرم با همسرم مشورت میکنم.
الان چون خیلی دارم رو بحث هدایت الله کار میکنم از خودش هدایت میخوام و خودش میبرتم هر جا دلم خواست.
تجربه من از ناتوانی کنترل احساس و تصمیم گرفتن توی لحظه فوران احساس منفی و جاهل بودن اینه که
با یکی از دایی هایم که بسیارهم نزدیک بودیمو خوش میگذروندیم به دلیل تهمت زدن به برادم بحثم شد و چنان خشمی من را فرا گرفت که با یه چکش توی دستم رفتم تا بکشمش.
چند نفر از کارمندانم توی دفترم اومدن جلوی من را بگیرن تا من نرم و دعوا راه نندازم.
ولی از خشم من ترسیدن و حقیقتا فرار کردن.
کسی جلوی من رو نتونست بگیره و من پشت تلفن هم بهشون گفتم میام تا بکشمت.
خبر به مادرم رسید و با من تماس تلفنی داشتن و کمی من رو آروم کردن اما من برای خالی شدن عصبانیتم رفتم توی مکان یه مشتری که باهاش مشکل داشتم و به دفتر من خیلی نزدیک بود و بمن توهین کرده بود دعوا راه بندازم که خداروشکر کل اون محله(محله ای که همه ی مغازه ها سبیل به سبیل مکانیکی هست و همیشه شلوغه) هم تعطیل بودن و کسی نبود که اربده کشیدن و فحاشی های من را بشنوه.
حسابی خالی شدم و
آره بشدت عصبانی بودم و چکش توی دستم، دستم خشک شده بود و دونفری با زور انگشتام رو باز کردن تا چکش رو دربیارن.
خدا خیلی من رو دوست داره که همه چی رو برای من طوری برنامه ریزی کرد تا من به کسی آسیب نزنم.
درسش هم این بود که سعی کردم دیگه به خودم چنین حدی از فشار رو نیارم که نتونم خودم رو و احساساتم رو کنترل کنم، نمیگم که توی اینکار صد درصد موفق شدم ولی با اطمینان میگم که پنجاه درصد به بالا احساساتم رو کنترل کردم. بماند که روابطم با دایی و خانواده مادرم بسیار زجرآور و محدود شد بحدی که عروسی و مهمونی های زیادی رو از خودم دریغ کردم از خوشی های زیادی خودم رو دور کردم و احساس نفرت رو توی وجودم کاشتم و بهش پروبال دادم.
خداروشکر الان رابطه ی مناسب و خوبی برقرار کردم و احساس نفرتم از دایی گلم از بین رفته و باهم خوب و خوش وقت میگذرونیم و دوستشون دارم.
من آدم بسیار عجول و پرحرف و بسیار توی مسائل نادرست عملگرا بودم
و همه بمن میگفتن اه چقدر حرف میزنی ببند دهنت رو مغزم درد گرفت.
خسته از این عادت نادرستم و ناراحت از ناتوان بودن در کنترل احساساتم از ته دلم از خدا خواستم تا هدایتم کنه تا بتونم درست بشم.
یه روز بعد از کار اومدم خونه و نمازم رو خوندم دلم شکسته بود و کم آورده بودم، نماز مغرب رو خوندم و نشستم سوره محمد رو خوندم و نماز عشا رو خوندم و طبق عادت اون زمان با باورهای اون زمان(که آخرین وقتی هست که با خدا ارتباط دارم و دیگه نمیشه خدارو داشته باشم تا نماز صبح که شاید بمیرم و خدا رو نداشته باشم) سجده آخر نمازم رو طولانی کردم، چشمام رو بستم و اشک ریختم، یهو صحنه قتلگاه کربلا اومد جلوی چشمام و من مثل فیلم سینمایی بیشتر وقایع کربلا رو دیدم و رفتم بالای سر جسد چندتا از شهدای کربلا نشستم، نمیشناختمشون و فقط نشستم و نگاه کردم توی یه گودال بودم یه دفعه دیدم یه جوان اومد سمتم و بدون هیچ مقدمه ای گفت: حسین سه روز، روزه سکوت بگیر.
و بعد برگشتم سر سجاده نماز و بدون هیچ حرفی رفتم و خوابیدم.
و سه روز بدون هیچ حرفی گذروندم.
یه تمرین که بمن کمک کرد تا بتونم الان آرامش بیشتری داشته باشم اینه که سه روز پشت سرهم روزه سکوت گرفتم اونم وقتی که سرآشپز یه پیتزافروشی بودم که روزانه 1000تا پیتزا میزدیم.
و من با نوشتن توی برگه با همکارانم صحبت میکردم
روز اول بسیار سخت بود ولی باورتون نمیشه دو روز بعد چقدر راحت بود و چقدر دوست داشتم.
بعد از این قضیه من صحبتهام بجا بود و کنترل روی احساساتم بیشتر شد.
تا موقعی که سال 98با استاد آشنا شدم
با آموزهای شما استاد عزیزم الان زمین تا آسمان با حسین قبلم فرق کردم و آروم تر شدم
جالبه که بواسطه برادر عزیزم سجاد طبسی نژاد که اومده بود تهران برای مسابقات ووشو با استاد کوه کمری بنیان گذار جیت کاندو چند ساعتی صحبت داشتیم.
من و همسر گلم فهیمه پژوهنده و سجاد عزیز،
ایشون برای هرکدوم از ما بواسطه ی رفتارمون توی اولین برخورد، لقبی دادن
و لقب من رو مرد آرام گذاشتن.
و بعد از اون هم بمراتب از آرامش من بمن گفته شد.
نمیگم الان دیگه شدم آرامترین یا کاملا روی احساساتم کنترل دارم اما خیلی پیشرفت کردم که بجز خودم دیگران هم در من این آرامش رو میبینن.
استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر وجود آرام شما که الگویی برای آرام تر شدن من بودید.
شاد
پاینده
وسازنده باشید.
من با عزیز ترین کسم که الهه زمینی ام هست 2 ماه پیش سر یه ماجرا دعوا گرفتم خیلی بهش تندی میکردم در حدی که با اینکه صد بار ازش عذرخواهی کردم التماس کردم ببخش هنوز خودم از خودم بابت اینکه چه رفتارهایی باش مردم ناراحتم خب انتظار نباید داشته باشم اون منو ببخشه فراموش کنه ولی شاید با مرور زمان کمرنگ تر تو وجودش بشه گاهی باید در تصمیات شتابزده یا عجله ای یا احساسی اونم در وضعیت ناراحت و تنش زا سکوت کنیم
خلوت کنیم
نیایش کنیم
نجوا بگیم
به خوبی های طرف مقابل فکر کنیم به اینکه اگر تصمیم شتابزده کنم چقدر بی اعتبار میشم چقدر خودم در خودم میشکنم چقدر ممکنه دیگه نتونم از شرمندگی کمر راست کنم
گاهی طرف مقابل در اوج تصمیمات غلط ما ساده میگذره در اوج معصومیت حرفی نمیزنه و سکوت میکنه چون رو خودش کنترل داره ولی ما واقعا خط قرمزها رو رد میکنیم بی آنکه اصلا برامون شخصیت خودمون و طرف مقابل و ارزش اون طرف مقابل مهم باشه
من الان اینجا جلوی همه عباس منشی ها از این آدم که دوماه پیش اذیتش کردم با حرفام با تصمیمات اشتباهم با حرف های شتابزده ام عذر خواهی میکنم ازش میخوام منو ببخشه
امیدارم که پیامو بخونه
سلام به محبوبترین و بهترین استاد وعشق دنیا و مریم عزیز و مهربان و خوش انرژی
من زیاد بابت کنترل نکردن احساساتم به ویژه خشم دچار مشکل شدم و هربار بعدش گفتم که موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم ، آب بخورم ، نفس عمیق بکشم ، بازی کنم ، برم توی سایت و … وبازم کمتر موفق بودم و در لحظه از صفر به صد رسیدم.
مثلاً در یک مشاجره خانوادگی من عصبانی شدم و دخالت کردم و حالا یکسال هست که کل خانواده بهم ریخته و البته اکثرا تحت تاثیر رفتار و نظر دیگران عصبی میشم که مثل اونا باشم ، اینو الان فهمیدم. میتونم بگم در خیلی موارد تصمیماتم بر اساس نظر دیگران هست و دارم تلاش میکنم که دیگه اهمیتی به نظر دیگران ندم.
و البته در موارد زیادی مثل برخورد با بچه ها و همسر و خانواده همسرم و دوستانم و خانواده ام هم پیش اومده که خودمو کنترل کنم و بعدش خیلی راضی و آرام بودم و لذت بردم.
و الان در بیشتر موارد خشم به این توجه میکنم که من آگاهانه شادی و آرامش رو انتخاب میکنم و میگم که مثلاً فلانی که اینو گفت حواسش نبود و یا درکش در این حده و یا به خوبیهاش فکر میکنم و لبخند میزنم وکمکم آرام و شاد میشم . که مدیون شما و آموزشهاتون هستم.
بازم شکر بینهایت خدای مهربان را برای وجود شما استاد عزیز و دوستان مهربانم و سایت عباس منش
سلام استاد عزیز، خیلی ممنونم از اینکه این فایل در زمان درست بدستم رسید، و باعث شد تو این موقعیت که عصبانی شدم بتونم تا حدود زیادی عکس العملی نشون ندم، این اهرم رنج و لذت واقعا یه ترمز خوبه واسه کنترل خودمون تو مسیر پیشرفت، یادمه چند سال پیش بعد از اینکه رابطه ی من و کسی که قرار بود با هم ازدواج کنیم به دلایلی از سوی ایشون به هم خورد، من تو حالت عصبانیت کلی تصمیمات اشتباه گرفتم، موندن تو اون احساسات بد باعث شد که من تا مرز خودکشی هم پیش رفتم، سه ماه طول کشید من خودم رو ریکاوری کردم، اما اون فرد ازدواج کرد و انگار نه انگار، این بزرگترین اتفاقی بود که باعث شد من کلا مسیر جدیدی رو برای زندگیم پیش بگیرم، الان با گفته های اسناد عزیزم، بهتره که برم پیاده روی تا آروم شم…
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
نکته این فایل برای من این بود که هر وقت بر احساس احساسات خودم تصمیم می گیرم دچار شکست و عواقب بدی خواهم شد
این کنترل کردن احساسات واقعا مهم است
وقتی که من برپایه احساسات خودم مثل خشم و ترس و نگرانی و اضطراب تصمیم می گیرم این سبب می شود که من بی شک در آن کار شکست بخورم
باید یاد بگیرم که همیشه بتوانم احساسات خودم را کنترل کنم
همیشه بتوانم روی خودم تمرکز و تسلط داشته باشم
باید بتوانم ذهن خودم را در همه شرایط و مخصوصا شرایط سخت کنترل کنم
باید یاد بگیرم که در زمانی که دچار احساسات هستم هرگز تصمیم نگیرم
هرگز دست به عمل و اقدام نزنم
باید سعی کنم در این موقع خودم را آرام کنم و بعد از گذشت زمان که هیجان من فروکش کرد آنوقت تصمیم بگیرم و بعد عمل کنم
چقدر استاد راهکاری عالی برای آرام کردن در مواقع هیجانی به من یاد دادند
تنفس کشیدن های عمیق و پی در پی
پیاده روی کردن که من از آن نتایج عالی گرفتم
نوشتن نکات مثبت
دوش آب سرد گرفتن که واقعا مفید است
یادم باشد و یاد بگیرم که هیچ وقت دیر نمی شود
هیچ وقت دیر نمی شود
هیچ وقت دیر نمی شود
پس می توانم کمی صبر کنم و آرام بگیرم و بعد تصمیم خودم را بگیرم
چرا که هیچ وقت دیر نمی شود
فرصت ها همیشه وجود دارد
فرصت ها همیشه به فراوانی وجود دارد
پس بجای عجله کردن خودم را آرام می کم و سپس تصمیم می گیرم و کار خودم را عملی می کنم
چقدر این صحبت های استاد عالی بود و چه راهکارهایی عالی به من آموزش دادند
سپاس از استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خدای مهربان
درود به همهی دوستان همفرکانسی و درود بیشمار به استاد ارجمند جناب عباسمنش و عزیز دلشون سرکار خانوم مریم شایسته
شکر خدای مهربان که هر روزمون بهتر از روز قبل هست
تجربهی من از تصمیمات احساسی برمیگرده به سال 95 تقریبا هفت سال پیش
ما به لطف خدای مهربون پنجتا برادریم و فاقد خواهر، و من پسر دوم خانواده هستم، ما پنجتا خیلی خیلی با هم برادریم و کلی هوای هم رو داریم و کلی هم تو شرایط مختلف برای هم رفیقیم
خدارو شکر
اما تو سال 95 که مد نظر ماست من ی مقدار پول به کوچکترین برادر بدهکار بودم و ایشون که اون زمان تقریبا 23 ساله بود تو گروه خانوادگیمون ی حرفی از روی جوونی و بیتجربگی زد که خیلی خیلی به من برخورد و عصبانیم کرد
من اون لحظه میتونستم با ی کم صبر و ی نفس عمیق از موضوع رد بشم و با شوخی حلش کنم و با ی کم فکر مناسب در آرامش پول برادر کوچیکه رو فراهم کنم و پرداخت کنم.
اما اون لحظه احساسات بد ترس و غرورکاذب و عصبانیت زورش بیشتر بود. و بر آرامش و ذهن من چیره شد و باعث شد که من ی خط رُند همراه اول، کد یک رو به قیمت ناچیز بفروشم تا فقط دهن داداش کوچیکه رو ببندم.
اگر اون خط رو داشتم الان راحت یک میلیارد میارزید.
اشتباه کردم و عصبانی شدم و تو همون حالت که پشت فرمون بودم جلوی یکی از خط فروشهای بالای میدون تجریش توقف کردم و سریع فروختم و همونجا هم به نام زدم
استاد عزیز:
شاید این اتفاق خیلی ساده باشه اما من اون خط رو خیلی دوس داشتم اصلا کاری به قیمتش هم ندارم
کلا بهش علاقه داشتم
و خیلی وقتها الان خودمو سرزنش میکنم که دیگه حق نداری از روی احساسات تصمیم بگیری
تو لحظهی تصمیمات احساسی انسان همون موقع فکر میکنه این بهترین راه ممکن هست برای رفع اون مشکل، غافل از اینکه بعد از اینکه اون احساس ناجالب فروکش میکنه، میفهمه که ممکن چه اشتباهی کرده باشه از همه بدتر اینکه ی تجربه بد به ذهن انسان اضافه میکنه و شاید چندین باور غلط به مغز انسان اضافه کنه که مخرب باشه
دوستان هم فرکانسی و همخانواده دوستون دارم
استاد عزیز: من هنوز سر حرفم هستم که دوس دارم از تو صفحه موبایل بکِشمت بیرون ی ماچ خیس و آبدارتون بکنم و دوباره بفرستمتون تو پرادایز
امیدوارم جریانی از ثروت و نعمت و سلامتی به سمت همهی خانوادهی عباسمنش که عضو هستن، هم مادی هم معنوی سرازیر باشه
آمیییییییین
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و خانواده صمیمی عباس منش
ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیز که با الهاماتشون و بیان این آگاهی ها کمک و لطف بزرگی میکنند در جهت رشد و ارتقای آگاهی بشری.
یکی از تصمیمات احساسی که گرفتم بر میگرده به 7 سال پیش که از روی ترحم و دلسوزی اومدم برای یکی از دوستان صمیمیم وام برداشتم. درسی که از این تصمیم گرفتم این بود که دیگه دور وام و قرض و چک رو خط قرمز کشیدم و برای همیشه از فرکانسشون اومدم بیرون. چرا که این تصمیم نابخردانه نه تنها منو بشدت از پیشرفت دور کرد بلکه حتی از خیلی از هدف های مالیم عقب انداخت و ضررهای روحی و مالی زیادی بهم زد. خداروشکر الان نه وامی دارم نه بدهکار کسی هستم و نه میخام برای کسی دلسوزی کنم…
تجربه دیگه ای که دیدم تو بورس بود که خیلی از دوستانم ضررهای بزرگی کردند و خیلی هیجانی و بدون هیچ فکری پولشون رو ریختن دور و نه تنها سودی نکردند بلکه بدهکارم شدندخوشبختانه اونموقع اصلا نه کد بورسی گرفتم نه رفتم دنبالش فقط داشتم روی خودم و مهارت هام کار میکردم.
چند روز پیش که داخل پارک نشسته بودم و داشتم به فایلهای استاد گوش جان میسپردم یه آقایی نزدیکم شد و درخواست کرد که با گوشیم در حد چند ثانیه به خانمش اطلاع بده که اینجاست و نگرانش نشه. من هم بدون هیچ مقاومتی گوشی رو دادم به ایشون. چند ثانیه شد 1 دقیقه بعد شد 3 دقیقه و ایشونم که انگار اولین بارش داره با خانمش صحبت میکنه هی میخنده و آمار همه رو میگیره و … منو میگی دیگه کم کم داشتم به نقطه حساس که عصبانی بشم و ی چیزی بهش بگم آماده میشدم که یهو دیدم گوشی رو محکم کوبید به زمین بعد پا شدم که بهش ی چیزی بگم و حتی بزنمش دیدم بغلم کردو بهم گفت آقا توروخدا دوربین مخفی. من هم همینطور موندم…
از اتفاقی که برای من افتاد این درس رو گرفتم که بیشتر رو خودم تمرین کنم و در مواقعی که ظاهرا ناخواسته ای برام پیش میاد بتونم ذهنم رو کنترل کنم و زود قضاوت نکنم و احساساتی نشم و هیجانی اقدامی نکنم.
سعی کنم خودم رو در مواقع عصبانیت آروم کنم و از اون محیط یا فعل نامناسب رو ترک کنم. مشغول بازی بشم یا
برم تفریح مورد علاقم رو انجام بدم و به خودم زمان بدم تا بصلح برسم و با حوصله و آرامش بیشتری اون چالش رو بررسی کنم تا بتونم تصمیم عاقلانه و بهتری رو اتخاذ کنم. در هر صورت توجه ام رو باید از اون موضوع به موضوع دیگه ای که بهم حس خوبی میده هدایت کنم.