گفتگو با دوستان 20 | فرایند تکاملی تغییر شخصیت - صفحه 17

296 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    بنام الله مهربان خالق شیرین دلبرم

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز35

    الهی صدهزار مرتبه شکر یکبار دیگه هدایت شدم ب این صفحه برای کامنت نوشتن و الحق والانصاف چقد خوب هدایت شدم

    چون دارم میبینم شخصیم داره تغییر میکنه و چون شخصیتم داره تغییر میکنه دنیای بیرونم هم داره تغییر میکنه

    چطوووررر؟؟

    الان میگم خیلی هم مفصل تا برام مرور بشه و باورم هم قوی تر ک فرکانس منه ک داره اتفاقات و رقم میزنه

    امروز شادی جان همون ک باهم تو اتاق ماساژ گیر افتادیم

    گفت دیروز یعنی جمعه

    ک قرار بود آسیه جان ادامه کلاس آموزشی وبرگزار کنه، هیچ مطلب جدیدی آموزش نداده

    گفته چون زکیه نیست درس جدید و نمیدم و فقط مشتری ها رو هندل کرده با هنرجوی دیگه

    اونوقت زکیه هیچ بهایی پرداخت نکرده ها، و اینکه اون هنرجو 13میلیون بها پرداخته

    صبحش آسیه عزیز بهم پیام داد زکیه کلاس هست ها ولی اگه نمیتونی بیایی اشکال نداره

    وقتی پیامشو دیدم ذهنم گفت نخواد نری

    اون داره بهت رایگان آموزش میده

    باید بیشتر وقت بزاری

    باید حتما بری اگه نری از درس جا میمونی و مطالب جدید و از دست میدی

    وقت کمه

    اشکال نداره اگه هم اذیت بشی

    اگه نری آسیه ناراحت میشه

    مخصوصا وقتی ب خواهرم گفتم

    اونم بهم گفت حتما برو ضرر میکنی اگه نری

    و این فرصتو ازدست میدی

    منم داشتم باورهای قدرتمند کننده احساس لیاقتو باخودم تکرار میکردم و بعد رفتم ویژگی های مثبت خودمو ک نوشته بودم خوندم

    ک بالاش چنتا سوال خوب نوشته بودم ک خیییلی حس خوب بهم میده

    کی از خودم مهمتره؟؟؟

    کی از خودم واجب تره؟؟؟ *

    کی از خودم ارزشمندتره؟؟

    دیدم احساس خودم و راحتی خودم برام واجب تره من نیاز دارم ب استراحت روز جمعه

    من نیاز دارم امروز و برای خودم باشم

    من نیاز دارم رو خودم کار کنم

    و کارهای شخصیم و انجام بدم

    همیشه فرصت هست

    همیشه میتونم یادبگیرم

    هیچ عجله ای در کار نیست

    هیچی از دست نمیره

    و بعد دوساعت پیام دادم بهش ک

    سلام عزیزم من خونه کار دارم ان شالله فردا میبینمت

    و حس فوق العاده ای گرفتم ازاین تصمیم قشنگم چون من لایق و ارزشمندم

    الهی صدهزاز مرتبه شکرت

    امروز تونستم با موزر موهای شادی رو فلت کنم

    من تو عمرم دوبار انجام دادم

    یکبار سال98 یکبارم تقریبا یکسال پیش بوده

    اول موهاشو سشوار کشیدم بعد اتو کردم

    و بعد موزر و آوردم و همه موهاش و آوردم پشت شونه کردم و چنتا حرکت اول موزرو تا انتها نبرم ک باعث شد ی کم از زیر بمونه

    بعد گفتم خدایا چطور درستش کنم ک براحتی ایده ش بهم گفته شد الهی صدهزار مرتبه شکرت و راحت تونستم صاف دربیام

    الهی صدهزار مرنبه شکرت

    بابت روز عالی ک داشتم

    ساعت 7مامانم زنگ زد گفت زکیه میخوام امشب سفره ی داداشتو بندازم خودتو زود برسون

    خدایا شکرت امروز تونستم اعراض کنم

    ب خودم افتخار میکنم

    الهی شکرت دارم بزرگ میشم

    دارم رشد میکنم از درون

    ذره ذره مرررسی ازت عاشقتمممم

    الهی شکرت ک امروز آسانم کردی برای آسانی ها و بعد کارم وقتی رسبدم خونه دیدم مادرم همه کارها ی سفره رو آماده کرده ب کمک داداش و آجیم

    سپاسگزارم بخاطر حس ارزشمندی ک درمن جوانه زده عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3350 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 172

    چقدر صحبت‌های این قسمت را با گوشت و پوست و استخوانم درک می‌کنم و بیاد می‌آورم که برای من چقدر آشنا و ملموس است

    من بعد از بازنشستگی با شور و اشتیاق مشغول کارآموزی در گلخانه تولید صیفی‌جات شدم

    هرروز ساعت شش صبح و حتی قبل از اینکه صاحب‌گلخانه از خواب بیدار شود من در آنجا لباس کار پوشیده و آماده بکار بودم بدون اینکه دستمزدی دریافت کنم

    به عینه می‌دیدم که شور و اشتیاق فوق‌العاده‌ای درونم بیدار شده و من را به جلو و به سمت یادگیری بیشتر هل می‌دهد

    هدفم فقط یادگیری و پیشرفت در زمینه‌ای بود که به آن علاقمند شده بودم و هیچ مانعی را بر سر راه خودم نمی‌دیدم حتی اینکه روزانه حدود شصت کیلومتر رانندگی می‌کردم، حتی اینکه قرار نداشتم بابت کارکردنم حقوق دریافت کنم ولی میخواستم یاد بگیرم و تجربه کسب کنم

    و طبق صحبت استاد جهان نیز به من پاسخ می‌‌داد و تمام مسیر را برای من هموار می‌ساخت

    بطرز جادویی هیچ‌کس کاری با من نداشت و مساله و مشکلی که بخواهم آنرا حل کنم برای من پیش نمی‌آمد حتی یک سرماخوردگی کوچک

    و همزمان نیز داشتم روی دوره‌های استاد کار می‌کردم

    اما متاسفانه همانگونه که خیلی از دوستان به آن اشاره داشته‌اند یک مدت دور شدن از دوره‌ها باعث شد نجواهای ذهنی شروع بکار کرده و من را از ادامه دادن این مسیر باز داشتند

    وقتی من از آموزه‌ها دور شدم انگار جهان نیز این مساله را فهمید و موانعی را بر سر راهم قرار می‌داد تا به مسیری که خودم انتخاب کرده بودم و آن دور شدن از دوره‌ها بود هدایت شوم و بالاخره آن اتفاقی که نباید بیفتد افتاد و من از گلخانه‌ای که با چنان شور و اشتیاق میرفتم نیز باز ماندم و چند سال است که بی‌هدف و انگیزه به زندگی ادامه می‌دهم

    تمام نشانه‌ها نیز برای من واضح است که این مسیری که در حال حاضر دارم اشتباه محض است و باید قبل از اینکه بواسطه تضادهای بیشتر از خواب بیدار شوم خودم دست بکار شوم و بخاطر همین شروع کردم به دیدن فایل‌های روز شمار تحول زندگی و مطمئن هستم در صورت تعهد داشتن من، درها برای من گشوده خواهد شد انشاالله

    تمامی اعتبار این کامنت صرفاً متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2936 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    حکیم سخن بر زبان آفرین

    سلام استاد گرامی

    سلام خانم شاسته مهربان

    سلام دوستان همفرکانسی

    من صحبتهای استاد را در این فایل بارها و بارها و بارها گوش کردم و چقدر عالی بود.

    جایی که استاد معنی صبر کردن را برای ما باز کرد خیلی زیبا بود و به نظر من حجت را برای همه تمام کرد که اصلا صبر کردن و صبر چه می تواند باشد.

    الله و اکبر از این همه آگاهی نابی که خداوند بر قلب ایشان وارد می کند و ایشان پیامبر گونه به کسانی که در مسیر درک این آگاهی ها هستند انتقال می دهند. خدایا شکرت .

    اینکه ما شرایط لحظه بعد خودمان را با فرکانسهای الان خودمون می سازیم خیلی عالی است اما و اما درک آن خیلی می تواند سخت باشد و در بسیاری از موارد یادمان برود که من الان دارم چه فرکانسی به جهان هستی ارسال می کنم و جهان هستی دارد مطابق با همان فرکانس من اتفاقات را رقم می زند.

    استاد جان من همین الان یک اتفاق ساده ای که دیروز برایم اتفاق افتاد و من فراموش کردم در یک لحظه قانون را و نتوانستم زبانم را کنترل کنم برای دوستان تعریف می کنم تا به خودم یادآوری شود که فرکانسهای الان من چطور اتفاقات آینده من را رقم می زند. کولر آبی خانه مون خراب بود و هوا خیلی گرم بود و چند روز پیش پدرخانمم به همراه سرایدار رفتته بودند که آن را درست کنند که از قضا تعدادی زنبور که در داخل کولر بودند به آنها حمله می کنند و آنها را نیش می زنند. این اتفاق در ذهنم مانده بود و امروز که می خواستم به همراه سرایدار برویم روی پشت بام یادم از زنبورها آمد و به سرایدار گفتم که بیا و نترس من خودم در را باز می کنم که اگر زنبوری بود من را نیش بزند. ببینید من خودم این فرکانس را فرستادم و این تصویر را به صورت کاملا ناخودآگاه در ذهن خودم ساختم که امکان دارد که زنبور باشد اشکالی ندارد من را نیش می زند و این گفته همانا و مشخص است که جهان پاسخ داد در همان لحظه و زنبوری زیبا من را نیش زد تا به من یادآوری کند که کلام من قدرت دارد و من با کلام خودم خلق کردم که زنبور من را نیش خواهد زد. و این درس بزرگی به من بود که کلام خودم را کنترل کنم و حواسم باشد که چه چیزی بر زبان می آوردم . اما این اتفاق یک درس خوب دیگر هم برای من داشت و آن این بود که به من الهام شد الان که حدود عصر بود بروم و کولر را درست کنم و انگار که یک نفر من را بلند کرد که بروم اینکار را انجام دهم در صورتی که من در پای لپ تاب خودم مشغول کار بودم ولی این عمل به الهامات هم درس دیگر این اتفاق بود که افتاد.

    خلاصه که هدف من از بیان این مثال، تایید حرف استاد برای خودم و دوستانی بود که این کامنت را می خوانند که اتفاقات آینده ما به وسیله فرکانسهای همین لحظه ما بوجود می آیند و من باید به خودم بارها و بارها و بارها این درست کردن کولر و نیش زدن زنبور را یادآوری کنم در مورد اهمیت کنترل کلام و کنترل فرکانسهای ارسالی

    در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1736 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز31

    الهی صدهزار مرتبه شکر ک تونستم 31روز ادامه بدم و ب قولم عمل کنم

    فرایند تکاملی تغییر شخصیت

    امروز روز فوق العاده عالی بود برای من خداروشکر خیییلی حس عالی داشتم

    و خیلی قشنگ تغییر مدارم و حس کردم

    ب خودم افتخار کردم لذت بردم از وجود خودم از توانایی هام

    تحسین شدم

    آموزش 13میلیونی برای من رایگان بود

    مشتری داشتم

    عشق دریافت کردم

    بااحترام بامن رفتار شد

    تاکسی ب موقع اومد در بهترین زمان ممکن اصلا خدا خییلی داره بهم حال میده همه ش سوپراییزم میکنه

    موقع برگشت از سرکار

    ساعت 8و 37دقیقه ک هوا تاریک شده بود خودم تنها تو خیابون اصلی رفتم و پا روی ترسم گذاشتم منتظر تاکسی شدم

    و بعد 3،4دقیقه ی تاکسی کولر دار

    اومد و نصف کرایه رو هم ازم گرفت(:

    منی ک نهایت تا 7ک هوا روشن بود ب خودم اجازه میدادم ک بیرون باشم

    و من میدونم داره از کجا آب میخوره این تغییرات زیبا

    امروز خواهرم زنگ زد گفت زکیه این همکارم ک داری پیشش کار میکنی همچین شخصیتی داره

    باهمه دعوا میکنه و دیروز کلی دست گل آب داده تو اتاق عمل و فلان و بهمان

    حواست باشه حق وحقوقت و بهت بده تو نمیشناسیش من میشناسمش و…

    گفتم والا من ب جز خوبی چیزی ازش ندیدم

    تایم کارم و 6،7ساعت کرده 4ساعت

    داره ی آموزش تخصصی ک هزینه ش 13میلیونه رو ب من رایگان آموزش میده

    دیشب ک کارمون طول کشید بنده خدا خودش باشوهرش با احترام منو آوردن در خونه وکلی ازم تشکر کرد

    تازه بهم گفت پول اسنپ تو خودم میدم

    خیلی باحترام باهام رفتار میکنه

    و دیروز با همین آموزشی ک بهم داد دوتا مشتری و کمکش هندل کردم

    گفت با اینکه داری فعلا آموزش میبینی

    ولی من بابت هرکدوم 50تومن بهت میدم

    و آدم ب این خوبی کجاش بده

    آجیم اصلا بهم اجازه نمیداد حرف بزنم

    گفت هرچی ک من بهت میگم فقط گوش بده نمیخوام منو توجیح کنی :|

    باخودم گفتم خدایا شکرت ک هدایتم کردی ب این مسیر زیبا اینکه هرکی فقط نتیجه افکار و باورهای خودشو میگیره

    هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی من نداره

    واینکه هیچ برگی بدون اذن خداوند از درخت نمی افته

    هراتفاقی ب نفع منه

    امروز یکی از بچه ها ک کارش کراتین و صافی موهست

    از 11صبح اومده بود سالن همراه مشتریش و وقتی ک من ساعت 4رفتم اونجا بود تا ساعت 7ونیم هی رو موهای مشتریش کار انجام میداد

    ک صدام زد منم رفتم کنارش گفت زکیه ی کم سرشونه هامو فشار بده قفل شده

    گفتم ی روغنی چیزی داری ک ماساژ بدم

    گفت شاید تو اتاق ماساژ باشه

    خلاصه رفتیم وچیزی پیدا نکردیم ک صاحب سالن برام کرم آورد

    منم در اتاقو بستم چون دستگیره نداشت

    در جفت شد و ما اونجا گیر افتادیم

    شادی گفت زکیه الان چیکار کنیم

    اونسری در بسته شد صاحب ملک اومد در و باز کرد گیر افتادیم

    گفتم فعلا بریم ماساژت بدم بعد فکری میکنیم براش

    و کاملا خونسرد بودم

    چون میدونستم خدا هست و خودش در و باز میکنه برامون

    و منم شروع کردم آروم از کنار گردنش دو طرف و ماساژ دادن بعد سرشونه ها و چن دقیقه سمت راست گردن و چن دقیقه سمت چپش

    و بعد ستون فقراتش و بعد دست ها

    گفت زکیییه چقدد خوب ماساژ میدی تا حالا هیچکی اینجوری ماساژم نداده

    گفتم تاحالا ماساژ گرفتی گفت اره

    ولی مال تو ی چیز دیگه س

    گفت ماساژورمون میخواد بره چرا نمیایی آموزش ببینی ک خودت ماساژو انجام بدی

    خلاصه ماساژ تموم شد

    و گفتیم الان چیکار کنیم

    رفتم سمت در گفتم خدایا خودت درو باز کن برام ک صاحب سالن آسیه جان

    ی موچین بزرگ از زیر در فرستاد

    منم خندیدم گفتم مگه میخوام عمل کنم

    خم شدم و برداشتم و بردم سمت اون زبانه ی در حسم گفت بزن رو گوشه بالایی در و منم زدم

    و دیدم در ب راحتی بازشد ک اصلا خودم حیرت کردم. خدایا عاشقتممممم من

    همه گفتن زکیه چطور درو باز کردی؟؟؟

    و ی اتفاق قشنگ دیگه

    داشتم صورت مشتری و با حوصله وباعشق از تیکه های جامونده ماسک صورتش پاک میکردم

    ک با ی دستم صورت مشتری و ب آرومی گرفته بودم و دست دیگه م با حوله خیس کارمو انجام میدادم

    ک مشتری گفت چ آرامشی داره دستت دوسدارم بخوابم

    گفتم خدایا شکرت بخاطر آرامشی ک در وجودم جاری کردی

    سپاسگزارم بخاطر اتفاق های قشنگ زندگیم

    سپاسگزارم بابت تغییر مدارم

    سپاسگزارم بخاطر محل کار جدیدم.

    آدم های سالم دوسداشتنی

    ثروتمند

    توحیدی

    و شاد

    عاشقتممم بخاطر هدایتم ب این مسبر زیبا

    تنها تورا بندگی میکنم وتنها از تو باری میخوام

    من روب راه راست هدایت کن

    راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی

    ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3132 روز

      سلام زکیه عزیز

      خدا رو شکر بابت بودن در این مدار

      مداری که دوستانی دارم که در کنترل ذهن انقدر خوب و عالی هستن

      مدتی‌ه کامنت‌های شما رو دنبال می‌کنم و این حد از تعهد و این حد از کنترل ذهن شما رو تحسین میکنم

      چقدر خوب می‌تونی ذهنت رو کنترل کنی

      چقدر خوب می‌تونی گفتگوهای درونی‌تو به سمتی ببری که هم احساست خوب میشه هم اتفاقای خوب برات رخ میده

      چقدر خوب خدا داره تو زندگیت کار می‌کنه

      عالی

      لذت میبرم از کامنت‌هات

      هر جا هستی آرامش و آسایش و رفاه برات آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زکیه لرستانی گفته:
        مدت عضویت: 1736 روز

        بنام خدای بخشنده ی مهربان

        خدایی ک هرلحظه مراقب منه و حواسش ب من هست

        خدایی ک هیچ وقت فراموشم نمیکنه

        هیچ وقت خوابش نمیگیره

        خدایی ک باعشق داره منو هدایت میکنه

        مرحله ب مرحله داره مسیرو بهم میگه

        خدای نوح

        خدای ابراهیم

        خدای موسی

        خدای عیسی

        خدای محمد

        در درون من حضور داره وهر لحظه داره با من حرف میزنه

        سلام ب دوست عزیزم آقا نویدگل نمیدونی چقددد انرژی گرفتم از نقطه ی آبی شما

        میدونی چی شد!!!

        دو سه دقیقه پیش ذهن نجواگرم بهم گفت زکیه تو ک روزشمار تمرکز بر نکات مثبتت و تو دفترت نوشتی

        دیگه لازم نیست تو سایت کامنت بنویسی برای خودت بگیر بخواب

        چرا این همه خودتو اذیت میکنی

        تواین چن دقیقه چند بار چرت زدی خخخخخخ

        حسم گفت فقط بیا از صفحه ی ک توش هستی بیا بیرون و منم اومدم

        و چشمم ب جمال نقطه ی آبی پراز عشق و نور شما روشن شد

        و دربهترین زمان ممکن ب دستم رسید و فهمیدم ک خدا چقددد دوستم داره ک سریع از طریق شما بهم یادآوری کرد ک دلیل نتابجم همین نوشتن و خوندن و مرور اتفاقات مثبت وآگاهی هاست

        الهی صدهزار مرتبه شکرت عاشقتممم خدای قشنگم

        میخوام کامنت روز33رو اینجا بنویسم

        پس الهی ب امید تو

        خدایا شکرت امروز صبح داداشم ک مرخصی گرفته بود تا بره مامان قشنگم و بیاره عازم خونه روستامون بود

        و از اونجایی ک من سرکار هستم و آجیم امتحان داره همراهش نرفتیم

        و موندیم خونه

        داداشم قرار بود نون بگیره بیاره برای ماو بعد حرکت کنه

        منم مشغول مرور آگاهی هایی بودم ک تو دفترم نوشته بودم

        داداشم یک ساعت دیر کرد ک ما فک کردیم رفته و نون نگرفته برامون منم سختم بود برم بیرون چون دوسداشتم کارمو انجام بدم

        آجیم گفت زکیه فک کنم سعید رفته دیگه پاشو برو نون بگیر

        منم گفتم خدایا میشع من

        نرم بیرون و بمونم رو باورهام کار کنم خودت ی کاریش بکن و رهاش کردم

        گفتم ی کم دیگه میرم

        ک بعد یک ساعت و نیم داداشم 20تا نون گرفته بود برامون

        گفتم خدایااا عاشقتممم من خخخخ چقد خوبه ک مجبور نشدم تواین گرما برم بیرون خییلی خوشحال شدم

        دیشب بعد اینکه کامنتم و نوشتم یاد حرف آسیه جان صاحب کارم افتادم ک باز بهم گفت ی گوشی خوب بگیر ک عکس کارهاتو قبل و بعدش و بزاری استوری و اینستا تو نصب کن تا پیج های آموزشی پوست و برات بفرستم

        گفتم خدایا من از خودت گوشی میخوام چطورش و نمیدونم و شروع کردم یک دقیقه تو خواب ووبیدار تجسم کردم

        ک صبحش پدر عزیزم ک سالی یکبار باهام تماس میگیره زنگ زده بود رو گوشیم ک متوجه نشدم

        بعد یک ساعت دوباره تماس گرفت و اولین حرفش این بود

        ک دماغت چاقه خخخخخخ

        خدایا شکرت بخاطر وجود نازنین پدر قشنگم وقتی ک خیییلی دلش برا کسی تنگ شده باشه و بخواد محبتشو ابراز کنه این سوالو میپرسه

        الهی شکرت از کارم پرسید ک چطوره راضی هستم یا نه ک جریان گوشیو بهش گفتم ک گوشیم چون مدلش پایینه نمیتونم برنامه هارو نصب کنم روش

        گفت گوشی چقده

        و من قند تودلم آب شد گفتم ببین زکیه ببییییین ی دقیقه تجسم کردی چطوررر سریع داره پاسخ میده ببین و باور کن

        گفتم 8تومن تا 12تومن ولی 12تومنی کارمو راه میندازه

        گفت اشکال نداره پیش قسط شو من میدم قسطشو خودت بده خخخخخخ

        گفتم حالا ببینیم چی میشه

        بعد ک فک کردم با خودم گفتم من گوشی قسطی نمیخوام

        و اومدم تو دفترم نوشتم خدایا من ی گوشی میخوام ک نقد نقد بخرمش و حتی 1000تومنی هم هزینه نکنم درست مث چرخم ک 1000تومنی هم هزینه نکردم و راحت مال من شد

        الهی صدهزار مرتبه شکرت و دیگه تو ذهنم رو حرف بابام حساب نکردم گفتم خدایا من از خودت میخوام بقیه ش ب من مربوط نیست

        درست مث کارم ک هدایتم کردی برای گوشی هم هدایتم کن

        الهی صدهزار مرتبه شکرت

        امروز خداروشکر خییبلی سریع تاکسی اومد یعنی من اگه اسنپ میگرفتم اینقد زود نمیرسبدم

        حتی 5دقیقه زودتر ازتاییم سالن بودم خدایا شکرت

        امروز خییلی اصولی و حرفه ای بحث اسیدها رو یاد گرفتم

        PHAوAHAها

        اسید های میوه هستن ک تو درمان پوست خییلی حرفه ای عمل میکنن اصن سوپراییز شدم

        چقد خوبه ی چیزی و اصولی یاد بگیری هم ب مردم خدمت میکنی هم ثروت میسازی وهم لذت میبری

        امروز برای پوست یکی از مشتری ها ژل بابل ماسک زدیم ماسک اکسیژن هم بهش میگن

        بعد چند ثانیه یهو اومد بالا شروع کرد ب واکنش روی پوست

        و بعد با مولتی کیور چن دقیقه ماساژ دادیم

        اصن خییلی حیرت کردم ازاین پیشرفت علم از این دانش آسیه جان خیییلی تحسبنش کردم ب جای اینکه حسادت کنم

        چون دوسال از من کوچیک تره و اصلا خودمو باهاش مقایسه نمیکنم خییلی هم براش احترام قائلم و تحسبنش میکنم و بهشم میگم

        امروز بهم گفت زکیه میخوام خییلی حرفه ای یاد بگیری وقتایی ک نیستم خودت برای مشتری فیشیال انجام بدی

        الهی صدهزار مرتبه شکرت امروز ی مشتری هم خودم داشتم ابرو و اصلاح

        چقددد مشتری راضی بود خداروشکر

        قبل اینکه کارو شروع کنم آسیه جان اومد عکس قبل و با گوشی خودش گرفت گفت میخوام استوری کنم کارتو

        حین کارم مشتری بهم میگفت چقددد ارامش داری تو

        دخترشم ک شاید5سالش بود ی حرف قشنگی زد

        گفت من صدای خدارو میشنوم

        و ی حرف خییلی قشنگ دیگه ک زد:

        گفت مامان اگه درد داری

        ب چیزای خوب فک کن

        گفتم خدایا ببین این دختر کوچولو چ درک و آگاهی داره

        قشنگ داشت میگفت تمرکزتو بزار رو زیبایی ها و احساستو خوب نگهدار

        الهی صدهزار مرتبه شکرت ک کارم و عالی برام انجام دادی

        من ک از خودم توانی ندارم این تو بودی ک تو دست من جاری شدی و کارو انجام دادی

        من هیچی از خودم ندارم

        هیچی نمیدونم

        هیچ قدرتی از خودم ندارم

        تویی ک داری کارها رو برام انحام میدی

        خدایا شکرت چقددد چشمای مشتری دوممون خوشگل و زیبا بود آبی روشن پوست سفید

        موهای فر بور

        لبهای خوشگلش

        چقد زیبا این بنده تو نقاشی کردی فتبارک الله احسن الخالقین

        خدایا شکرت موهای مشتری اولمون چقددد زیبا بود و بلند اصن سوپراییز شدیم ک آسیه جان اومد استوریش کرد وقتی ماسک روی صورت خوشگلش بود

        و خداروشکر تونستم با کلامم هم تحسبنشون کنم و بهشون عشق بدم

        الهی صدهزار مرتبه شکرت

        بخاطر استایل زیبایی ک بهم دادی

        امروز متوجه شدم آسیه جان هم زیبایی هایی رو ک میبینه تحسین میکنه

        و یاد حرف روز اولش افتادم ک گفت من اگه فقط10تومن تو کیفم باشه و برم بازار از ی چیزی خوشم بیاد ک قیمتش 10تومن باشه اونو میخرم

        و فهمیدم ک چقداحساس خوبش براش مهمه

        خییلی تودلم تحسبنش کردم و بهشم گفتم

        خدایا شکرت بخاطر هدایت ب این مسیر زیبا

        انسان های توحیدی دوسداشتنی و استاد توحیدی

        امروز بعد از تماس پدر رفتم قرآنو باز کردم و ازش هدایت خواستم ک دیدم نوشته ما ب نیکوکاران پاداش میدیم و ب نوح پاداش دادیم

        و قلبم باز شد ک بزودی پاداشم و دریافت میکنم

        و تصمیم گرفتم واتساپ و روی همین گوشیم نصب کنم ک در کمال ناباوری دیدم نصب شد

        الهی صدهزار مرتبه شکرت

        خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

        مارو ب راه راست هدایت کن راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی ن کسایی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان

        سپاسگزارم از شما دوست قشنگم نوید جان

        سپاسگزارم ک برام نوشتی و باعث شدی این ردپای زیبارو برای زکیه ی آینده بزارم

        مرررسی ازت

        شاد و موفق باشی

        ب خدای بزرگ میسپارمت:)

        واینکه عاشقتممم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          نوید گفته:
          مدت عضویت: 3132 روز

          سلام زکیه عزیز

          الحمدلله

          همون الله‌ی که منو از تاریکی‌های جامعه هدایتم کرد به این مدار و این فضای فرکانسی که دوستان خوب و عالی پیدا کردم

          چقدر قلم خوبی داری

          چقدر خوب می‌تونی ذهنت رو کنترل کنی

          چقدر خوب می‌تونی گفتگوهای ذهنی‌تو به سمت خواسته‌هات ببری

          چقدر خوب به نکات مثبت و زیبایی‌های اطراف و افراد توجه می‌کنی

          چقدر چرخ زندگی روان و راحت می‌چرخه وقتی ذهنت رو می‌تونی کنترل کنی

          چقدر راحت و طبیعی و لذت‌بخش نعمت‌ها رو دریافت می‌کنی

          و چقدر لذت بردم از اینکه تمرینت رو اینجا نوشتی

          با این شدت و تعهدی که داری رو ذهنت کار می‌کنی مطمئنم ی گوشی بهتر از چیزی که تو ذهنت هست رو دریافت می‌کنی

          از مسیر الهی و کاملا راحت و آسان و لذت‌بخش

          برات مسیری پر از آرامش و لذت آرزو می‌کنم

          آسایش و رفاه تو زندگیت جاری باشه دوست عزیزم

          در پناه الله باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3545 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    روزشمار تحول زندگی من روز 172

    فایل گفتگو با دوستان قسمت 20حاوی نکات خوب و یادآوری کننده قانون برای من بود و با توضیحات خوب استاد در مورد اینکه به همون نسبت که تغییر میکنم و شخصیت من هم تغییر میکند جهان من هم برای من تغییر میکند همانند آینه که هر حرکتی جلوی اون انجام بدم همون رو بهم نشون میده نه بیشتر نه کمتر و لازم به گفتن نیست که قانون تکامل همیشه و در این مورد هم دیده میشه و به گفته استاد اینجاست که نباید گول بخوریم و بگم که من تغییرکردم پس صبر صبر صبر میکنم تا نتایجی که میخام رو‌ ببینم که اون نکته به همون نسبت حتی یک ذره تغییر کنم جهان همون یک ذره تغییر من رو پاسخ میده رو نادیده می‌گیریم و گول میخوریم که استاد تو این فایل این نکته مهم رو برای من و شما بیان کردن همون مثال جهان مانند آینه هستش و من این رو همیشه تو ذهنم و یادم خواهم گزاشت و خدارو شکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم.

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مریم حقیقت گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    سلام استادم

    سلام الگو

    سلام

    استاد شما خیلی فرق دارید

    همتتون

    تمرکزتان

    خواستنتون

    دقتتون

    تعهدتون

    خیلی متفاوته

    استاد بعد از اینهمه فایل گوش دادن تازه دارم یه چیزهایی می‌شنوم

    راستی اونجا که میگین توی اون شرایط این تصمیم رو گرفتن فرق داره رو تازه درک کردم

    میدونید استاد شما تنها کسی هستید که میتونه الان شرایط من رو درک کنه

    بدون دقت کافی در تکامل یهو دسته گل به آب دادم

    حالا تعهد کردم برای عبور از مسیر از قوانین خارج نشم

    میدونم الان درکم میکنید

    خوبه که هستید و این مسیر رو رفتید تا من با امید روی تعهدم بمونم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1039 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوند بابت حضور در این فضای بهشتی و لذت خوندن کامنت های بچه های نازنین و صدای استاد عزیز

    همش سپاس و سپاس و سپاس و سپاس

    الهی شکرت بابت همین لحظه‌ی مقدس

    الهی شکرت بابت این فایل و یادآوری قانون

    الهی شکرت بابت این که با یادت دل من آرام میگیرد .

    فرایند تکاملی شخصیت یا فرایند تکاملی ذهن ؟؟؟

    قانون جهان میگه که افکار هر لحظه‌ی من و باورهایی که در ذهنم داره حرکت می‌کنه اتفاقات جهان من رو رقم میزنع در آینده ،

    پس من برای تجربه خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت باید باورهای خوب بسازم ،چون همه چیز در دستان من است

    جهان مسخر باورهای من است و هر آن چیزی که من بسازم و تصویر کنم اتفاق می افتد

    خب تغییر باور یعنی چی ؟؟؟

    یعنی تغییر ورودی های ذهن

    و به تبع اون تغییر نوع تفکر ذهن

    پس میشه گفت فرایند تکاملی تغییر ذهن

    ذهن !!!!!!

    برده ی خوب و ارباب بی رحم و نامرد

    اما خبر خوب اینه که افسارش دست منه ،و مثل الان که می‌گفت دیر وقته بخواب ،صب قراره زود پاشی و بعداً کامنت میزاری و اینا ،کع بهش گفتم نه قانون به فرکانس من پاسخ میده نه صب پاشدن و کار فیزیکی انجام‌دادن و نوشتن کامنت کاره اصلی منه

    خوندن کامنت کار اصلی منه

    تفکر در این صحبت ها و نکته های کامنتها کاره اصلی منه ،چون اینجوری ذهن من برنامه ریزی میشه ،و من هر آن چیزی که میخواهم میتونم با قدرت ذهنم خلق کنم در هر حوزه ای از زندگیم

    چجوری با قدرت ذهن ؟؟؟ با اجی مجی خوندن؟؟؟

    نه با برنامه‌ی درست دادن به ذهن

    پس

    فرایند تغییر شخصیت یعنی هر فایلی که گوش میدم و هر بار کمی بیشتر به خودم تعهد میدم که بهش عمل کنم ،هر بار کمی بیشتر

    فرایند تکاملی تغییر شخصیت یعنی هر ورودی مثبت کوچیکی که به ذهنم میدم

    فرایند تکاملی تغییر شخصیت یعنی هر کامنتی که میخونم

    فرایند تکاملی تغییرشخصیت یعنی هر کامنتی که میزارم و درکم رو مینویسم و سعی میکنم با تعهد بهش عمل کنم

    فرایند تکاملی تغییر شخصیت ،یعنی هر بازخوردی که به نظر دوستان میدم

    فرایند تکاملی شخصیت یعنی درک اینکه جریانی از سعادت و خوشبختی در جهان در حال حرکته و من با همین وقت گذاشتن در سایت و باهمین گوش دادن و تکرار و خوندن و نوشتن دارم سوار این موج‌میشم و همه چیز برای من به راحت ترین شکل رقم میخوره ،چرا که وقتی ذهن من با تغییر ورودی هام تغییر می‌کنه به تبع اون عمکلکردم و به تبع اون نتایج من تغییر می‌کنه و در کل شخصیت من تغییر می‌کنه و نتایج تا زمانی ادامه دار است که من دارم روی این باورها و بهبود شخصیتم به وسیله‌ی بهبود باورهام کار میکنم ،

    پس هیچ عجله ای نیست

    هیچ چیز از دست نمیره

    هیچ چیز تموم نمیشه

    هیچ چیز کم نمیشه

    هرروز همه چیز داره بهترو بهتر میشه

    هر روز از هر لحاظ جهان داره ثروتمند تر میشه

    هر روز ایده ها برای ثروت ساختن داره راحتتر میشه

    و سهم من از این جهان پر از فراوانی و این خدای باسخاوت و بخشنده و روزی رسان به اندازه‌ ای است که دارم روی ذهنم کار میکنم و ظرف وجودم رو بزرگتر میکنم ،با هر لحظه ای که در صلحم با خودم و حس و حالم خوبه و سپاس گزارم از چیزی یا کسی ظرف وجود من داره بزرگتر میشه و شخصیت من قوی تر میشه و این شخصیت قوی همه چیز رو خلق می‌کنه ،چون یاد گرفته که تمام داستان رو ذهنش داره رقم میزنع و بزرگترین کارش اینه که سوار ذهنش بشه و اونو کنترل کنه تا خداوند کارهاشو انجام بده و خواسته هاش از بینهایت طریق رخ بده

    و این بهبود و تکامل و بهتر شدن انتهایی نداره

    هر چقدر عالی می‌تونه عالیتر باشه

    هر چقدر سپاس گزارتر می‌تونه سپاس گزارتر باشه

    هر چقدر تسلیم تر می‌تونه تسلیم تر باشه

    هر چقدر رهاتر می‌تونه رهاتر باشه

    هر چقدر آزاد تر و بخشنده تر باز می‌تونه آزادتر باشه ،

    هرچقدر در راستای این آگاهی ها قدم برداریم

    شخصیت ما الهی تر میشه و اتصالمون با جریان جهان هستی بیشتر و بیشتر و هر چقدر این مسیر رو ادامه بدیم و ورودی خوب بدیم

    صددرصد خروجی مناسبه

    این جهان کوه این و فعل ما ندا

    سوی ما آید نداها را نوا

    جهان همواره در حال گسترش و رشده و هوشمندانه ترین کار اینه که ماهم باهاش رسد کنیم ،چجوری با کار کردن روی فرکانس هامون و ارسال فرکانس های خوب

    وو به قول قرآن که خداوند به پیامبر توصیه می‌کنه که از کاری فارغ شدی به مهم دیگری بپرداز ،

    چون فقط به این شکله که تو حالت خوبه ،چرا چون هدف داری و شوروشوق برای دستیابی به اون هدف و دوباره یه هدف دیگه و دوباره و دوباره .

    الهی شکرت بابت این آگاهی ها

    خدایا کمک کن تا متعهد باشیم برای کار کردن روی ذهنمون و فرکانس ها و ورودی هامون چون کاره اصلی رو ذهن انجام میده نه اعمال ما

    خدایا کمک کن تا درک کنم که جهان به فرکانس من پاسخ میده نه به اعمال فیزیکی من

    کمک کن تا درک کنم که جهان داره با فرکانس هر لحظه من اتفاقات رو رقم میزنع

    کمک کن تا درک کنم که به اندازه ای که تغییر میکنم نتایج تغییر می‌کنه و نه بیشتر

    کمک کن تا نتایج ریز و کوچیک خودم رو ببینم و تحسین و تایید کنم کارکرد قانون رو

    کمک کن تا توحید رو در عمل اجرا کنم

    با عمل به این قوانین که همش برپایه ی توحید و ربوبیته

    کمک کن تا درک کنم که به غیر از فرکانس من هیچ چیز در زندگی و نتایح زندگیم به اندازه سره سوزنی تاثیر نداره

    کمک کن تا هرروز کمی بیشتر تورا وعظمت و بزرگی و بخشندگی و رزاقیت و‌ وهابیتت رو باور کنم

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    باسلام وعرض ارادت خدمت اساتید گرانقدروشمادوستان عزیزم درسایت توحیدی وصمیمی عباسمنش

    دوستان عزیز بعداظهرروز گذشته قصدکردم که حوالی عصرباهمسرعزیزم وپسرگلم ارمین بیایم کرمان پیش دیگر پسرگلم امیرمحمد که سرباز میباشد وهمچنین برای بازدید یک ملک

    بهشون گفتم که کاراتون راانجام بدین ساعت 8 به بعد بریم کرمان

    ارمین گفت میشه من نیام ؟

    گفتم براچی؟

    گفت تازه ازبندرعباس آمدم وکارعقب افتاده دارم ( ارمین دانشجوی فیزیک دانشگاه امیرکبیر میباشد که فعلا پیش ما هست)

    گفتم نه بهتراست که بیایی آنجا هم خونه خودمون هست وتوراحت میتونی بری اطاقت هرکاری داری انجام بدی

    مقاومت داشت

    همسرم گفت بذارازادباشه اگه دوست داشت بیاد

    امامن به طورعجیبی اصرارداشتم بیاد

    درنتیجه برای لحظاتی کنترل ذهنم روازدست دادم وبین من وهمسرم بعدازمدتها بگو مگو رخ داد آن هم با باتندی البته بیشترازجانب من

    اصلا خودم هم تعجب کرده بودم چرادارم این حرفهای بی ربط رومیرنم

    انگارنجواها فرصت پیداکرده بودند تا به نوعی ازمن انتقام بگیرن

    اماخوشبختانه خیلی سریع درعرض چنددقیقه افسارذهنم رودردست گرفتم وموقع نهارسعی کردم فضاروتلطیف کنم وبدون اشاره به صحبتهای چنددقیقه پیشم بحث جدیدی روباارمین جان بازکردم

    ارمین ساعت 6رفت باشگاه وهمسرعزیم هم بعداز تعطیل شدن موسسه آمدن خونه ومن همان موقع ازخداطلب بخشش کردم بخاطر رفتارناشایستم درچندساعت قبل

    گفتم من خودم رومی‌بخشم چونکه خدامنوبخشید

    دلم آرام شد وهمه چیزوسپردم به خدای خوبم

    لازم به یادآوری است من اززمانی که دراین مسیرالهی هستم هرزمان که به‌هردلیل کنترل ذهنم روازدست میدم هرچندکوتاه وحسم بدمیشه خداوند وجهان خیلی سریع به طورعجیبی پس گردنی میزنه که حواست باشه داری ازمسیرخارج میشی ها

    خلاصه ارمین هم قرارشد بیادبعدازآماده شدن سه نفری ازخونه باماشین خوشکلم حرکت کردیم هنگام خروج از یکی به اخرین میدان شهر به سمت کرمان درحال حرکت بودیم البته باسرعت تفریبابالا دقیقا در ابتدای دایره میدان یک مرتبه یک موتوری بدون چراغ بادوراکب مثل عجل جلوما سبز شدند

    درکسری ازثانیه ترمزکردم وتلاش کردم مسیرم رومنحرف کنم تا باآنها برخوردنکنم

    همسرم فریادزد خدایا کمک کن

    مواظب باش زدی بهشون !!!!!

    خودم هم یک لحظه گفتم تمومه زدم

    اماخدای مهربانم حی حاظربود

    الله اکبربه بزرگی خدا

    همان لحظه یادصحبتهای استادافتادم

    که بارها ازایشان شنیده ایم که میگن

    هیچ برگی بدون ازن خدا ازدرخت نمی افتد زمین

    بازم یادصحبتی ازاستادافتادم که فایلی همین چندروز پیش ازشون گوش کردم که می گفتند

    خداهمیشه مواظب مون هست چقدربرامون اتفاق افتاده هنگام رانندگی با اختلاف یک سانت یایک لحظه جلو عقب شدن ازیه اتفاق ناگوار جلوگیری کرده خداست که داره همه چی رو مدیریت میکنه

    به شرط اینکه اگربه او توکل کنیم وفقط روخودش حساب کنیم وفقط از اوکمک بخواهیم

    خدایابی نهایت شکرت که این حادثه روازمن دورکردی

    خدایاشکرت که اینقدرزمانبندی ات دقیق بود که اجازه ندادی تامن باموتورسیکلت وراکبین ان برخوردکنم

    خدایاشکرت که بازهم به من یاداوری کردی که حواسم باشه حق ندارم حتی یرای دقایقی کوتاه کنترل ذهنم روازدست بدم وحسمو بدکنم

    خدایاشکرت که تورادارم

    خدایاشکرت که همیشه حافظ ونگهدارمون هستی.

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  9. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 502 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ﴿82﴾فرمان او تنها این است که هر گاه چیزی را اراده کند به او می‏گوید: موجود باش آن نیز بلافاصله موجود میشود!

    (82) فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ﴿83﴾پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست او است، و (همگی) به سوی او باز می‏گردید.

    فایل روز شمار تحول زندگی من 172

    فایل تکاملی تغییر شخصیت

    استاد بینهایت سپاسگزارم از شما و این فضای عالی و بهشتی

    واز شکیبای عزیز هم سپاسگزارم که زیبا حرفهاشون رو بیان کردند و استاد هم که مثله همیشه نکته بین و عالی عمل میکند به دانسته ها و الهامات الهی

    دقیقا حرفهای شکیبا جان برای منم صدق می‌کنه

    همیشه فکر میکردم باید چیزی بیرون از من تغییر کنه

    وقتی که پای صحبت‌های بقیه نشستیم و باورهای مخرب و منفی بقیه رفت تو وجودمون دیگه نخواستیم زیبایی ها ‌ الگوهای بهتر را ببینیم

    همش تمرکز گذاشتیم روی باورهای منفی که شده بود عادت زندگی مون

    خدایا شکرت استاد وقتی که چک و لقدهای جهان رو محکم خوردم هدایت شدم به مسیر درست وثابت الهی و تغییرات من شروع شد

    و واقعا که همه چی تکامله

    باید هر جنبه مثبتی از روند زندگیم رو دیدم ثبت کنم هر گونه زیبایی هر گونه کلام مثبت

    هر گونه پاکی و عشق بی قید و شرطی که دیدم ثبتش کنم

    چون تا حالا هم این زیبایی ها بوده ولی من در مدار دریافت این زیبایی ها نبونم درک من کم بوده یا بگم هیچ درکی از زیبایی ها نداشتم

    فکر میکردم این زیبایی ها بدیهی است

    خب باید اینا باشند

    ولی الان بهلژف خداوند به این درک رسیدم که من هر روز صبح که خدا وند لطف دارد در حقم و جانم می‌بخشد پس یعنی حضور من در این دنیا لازم هست

    من باید امروزم را درست زندگی کنم

    آگاهانه در هر تضادی تمرکز م را بر روی زیبای ها و نکات مثبت خودم و اطرافم بزارم

    وقتی به یه نعمت و زیبایی رسیدم تشکر کنم چون امروز این خق به من داده شده که از لحظه هاپ لذت ببرم

    هر گونه نکته مثبتی که دیدم تحسین کنم خودم را که با تغییرات من این اتفاق ها میافتد

    درکم در این موضوع که جهان هر لحظه داره به فرکانس های من پاسخ میدهد آگاه باشم که جهان در لحظه داره با افکار من جوابم رومیدهد

    منم که دارم اتفاقات را رقم میزنم خلق کننده من هستم

    پس اگه جایی ایرادی مسئله ای هست ایراد از من هست نه عوامل بیرونی

    منم که باید در اون شرایط خودم را تغییر بدهم

    ن اون شرایط رو

    چون جهان داره به فرکانس های من پاسخ می‌دهد

    شرایطم افراد اتفاقات را من دارم خلق میکنم

    جاهایی هست که من در طول روز دچار روزمرگی یا غرور یا بی انگیزگی میشوم

    باید بیشتر عملگراتر باشم توکل کنم اعتماد کنم به جریان هدایت الهی

    باید حرکت کنم بگم شرایط باید بهتر از این که هست باشه

    استاد منم الان نزدیک یکساله با اینکه دوتا بچه هم دارم واقعا تلویزیون رو روشن نکردیم

    چون واقعا ما هروز یه کارهایی داریم که فقط وقتمون رو میزاریم روی اون کارها

    پسرم می‌ره در مغازه با پدرش مواظب مرغ و جوجه ها هست خودم روی کارهای هنری و در سایت وقتم را میزارم

    دخترم کارهای خودش و بازی و کلاسهای آموزشی رو داره

    همسرم که کارهای خودشو داره و واقعا وقت برای تلویزیون و دیدن خیلی چیزها رو نداریم

    خدایا شکرت که جهان مثله اینه عمل میکند

    به اندازه ای که من تغییر کنم جهان همون لحظه شرایط رو برام تغییر میدهد

    فقط من باید چشم بیناتر و گوش شنواتر و عملکرد بهتری داشته باشم

    مثلاً من اگه با اطرافیانم همیشه افکار منفی اونا رو بر انگیخته میکردم

    و الان که دارم روی تغییر خودم کار میکنم

    پس الان آگاهانه دارن تمرکز میکنم روی نکات مثبت اطرافیانم و بوضوح برام مشخض است که اطرافیانم چقدر وقت با هم برخورد داریم دیگه منفی بافی هاشون رو پیش من نمی‌گن

    وقتی هم که حرف منفی باشه من سریع تغییر جهت میدم سعی میکنم حواس طرف مقابل رو پرت کنم و یه چیزی بگم که بکل اون موضوع منفی فراموش میشه

    خدایا شکرت

    بقول شما استاد درسته یه میلیارد نبوده تو زندگیم چون منم به اندازه یه میلیارد تغییر نکردم به همون اندازه تغییر کردم که فرکانس مثبتری ارسال کردم

    پس در هر جنبه ای که میخواهم تغییر کنم باید هر نکته مثبت رو در اون جهت ببینم و بگم ایول جهان دارت به افکار و فرکانس هاو باورهای من پاسخ می‌دهد

    استاد بخدا قشنگ احساس میکند مدارم داره بالاتر می‌رود با این دیدگاهم

    هر چقدر واضح تر باشم هر موفقیت کوچکی را تحسین کنم تکاملم را درست پیش ببرم

    چون یه شبه بوجود نیومده که یه شبه هم معجزه رخ بده

    همینکه دارم تغییرات کوچک را متوجه میشوم یعنی در مسیر درست هستم

    تغییر دیدگاهم زوایه دیدم نسبت به اتفاقات و احساس خوب و آرامش بیشتری که در وجودم چشمک میزند

    داره تغییرات اساسی تر و بنیادی تر را در زندگی ام بوجود می آورد

    پس من باید استمرار م را دراین مسیر الهی قوی تر کنم هر روز با تعهد ‌ تمرینهای دوره‌های عالی که از سایت دارم

    روی تغییر شخصیت و باورهایم مسمم تر کار کنم

    توجه به زیبایی ها و نشانه ها و تمرکز بر نکات مثبت خودم و عزیزانم و شکر گذاری که اصلی ترین راهکاره برای رسیدن به حال خوب را در خودم بهتر و بیشتر کنم

    خداوند میفرماید که هر مخلوقی که با احساس خوب با اعتماد و توکل به من اراده هر چیزی کند ان افول له کن فیکون

    حالا این در جنبه برکسش هم هست دیگه

    وقتی میخواهی میشود

    یعنی همان مثال اینه

    جهان در هر لحظه داره به افکار و فرکانس های من پاسخ می‌دهد

    همون لحظه که من جلوی آینه دستم رو تکون بدم همون لحظه دست من در آینه تکون میخوره

    جهان هم همینه که من رو داره هدایت می‌کنه به افکارم چه اتفاقی الان در زندگی ام رخ داده بهش توجه کنم آگاهانه تمرکزم را روی افکار و فرکانس های خودم بزارم چون من خالق تمام اتفاقات زندگی ام هستم

    الهام خانم داری به چی توجه می‌کنی ؟

    همین حالا چه احساسی داری ؟

    جهان داره به کانون توجه و احساس تو در لحظه بهت پاسخ میده

    پس دختر خوب آگاهانه تمام تمرکزت را روی بهبود خودت بزار

    خدایا تو گواهی که من نبودم که این کلمات را نوشتم از درونم بهم گفته شد پس لطفاً منو به درک بهتر از این کلمات هدایت کن

    خدایا کمکم کن تا بهتر درک کنم قوانین بدون تغییر جهانت را

    خدایا من تسلیمم هیچی نمیدووووونم هر آنچه دارم همگی از آن توست مالک اصلی تویی

    خدایا شکرت آگاهم کن با افکار و فرکانس های خودم فقط شخص خودم

    چون من هیچ قدرتی در تغییر دیگران ندارم و هیچ کس هم قدرتی در تغییر کن نداره

    من فقط مسئول شخص خودم هستم

    همینکه هر روز از خدا میخواهم و باهاش تقسیم کار میکنم که امروزم یه ذره بهتر از روز قبلم باشم

    کمتر غیبت کنم کمتر دروغ و سرزنش و خودخوری و انتقاد و قضاوت کنم یعنی پیشرفت یعنی رشد در مسیر درست الهی

    همینکه آرامشم بیشتر شده

    ساکت تر شده ام در هر کاری دخالت نمیکنم

    با جامعه هم رنگ نیستم بیشتر اوقات

    سرم در زندگی خودم هست و از زندگی دیگران سرم را بیرون کشیده ام آگاهانه

    ونمیخواپ بدونم که دیگران چکار میکنند یعنی رشد و پیشرفت در مسیر درست الهی

    درسته هنوز نتایج بزرگ وارد زندگی ام نشده

    چون اندازه من در این حد تغییر کرده و این یعنی مسیرم درسته و باید با تعهد بیشتر و جهادی اکبر حرکت کنم

    صبرم یعنی و ایمان و توکل به خدا و حرکت کردن با قدرت خداوند وچوش جان سپردن به آگاهی های ناب الهی

    صبر یعنی شجاعت داشتن و عمل کردن به ایده های الهامی خداوند

    صبر یعنی ثروت طبیعی وارد زندگی ام شدن

    صبر یعنی احیا شدن ارزشمندی درونی ام

    صبر یعنی لایق بندگی کردن بودن

    صبر یعنی لایق دریافت الهامات الهی بودن

    صبر یعنی لایق دریافت نعمتها و ثروت‌هاو فراوانی های جهان هستی

    صبر یعنی توکل داشتن بخداوند

    صبر یعنی اعتماد کردن به جریان هدایت الهی

    صبر یعنی امید داشتن به خداوندی که هر لحظه مرا در معرض هدایت خودش قرار داده

    صبر یعنی احساس خوب

    صبر یعنی آرامشی که این لحظه در درونم وجود دارد

    صبر یعنی دیدن زیبایی ها و تمرکز بر نکات مثبت

    صبر یعنی در صلح بودن با خودم

    صبر یعنی شناخت بیشتر خودم و خدای درونم

    صبر یعنی با تعهد کار کردن روی بهبود شخصیتم در مسیر توحید

    صبر یعنی خدا را در هر کاری دیدن

    صبر یعنی هم صحبتی با خدا

    صبر یعنی خودت را بر تمام امورات بخدا سپردن و دست و پا نزدن

    صبر یعنی عاشقانه زندگی کردن لذت بردن از زندگی

    صبر یعنی زندگی مسیری است که مقصد ندارد و باید از مسیر لذت برد در لحظه

    صبر یعنی تضاد و تکامل باهم هستند

    صبر یعنی تقوا و کنترل ذهن

    صبر یعنی احساس خوب اتفاقات خوب

    خدایا شکرت برای گفتن این جملات زیبا و درک بهتر از قوانین بدون تغییر ت

    خدایا شکرت برای سیستمی بودن جهانت

    خدایا شکرت که مرا انسان آفریدی تا بندگی کردن را بجا آورم در این وقت صلا زنده باشم و ردپایی از خودم برای رشد و پیشرفتم بماندگار بزارم

    خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَکَذَٰلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَٰکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿5٢﴾

    و همان گونه [که بر پیامبران پیشین وحی کردیم] روحی را [چون قرآن] از امر خود به تو وحی کردیم. تو [پیش از این] نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟ ولی آن [کتاب] را نوری قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت می کنیم؛ بی تردید تو [مردم را] به راهی راست هدایت می نمایی.

    صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ ﴿5٣﴾

    راه آن خدایی که آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست. آگاه باشید! که همه امور به سوی خدا بازمی گردد.

    =====================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به یاران توحیدی غارحرای من

    نامبرده با اینکه دیشب دیر خوابیده بود ولی از6/٧ صبح خدا بیدارش کرده،دیدی میخوای بخوابی انگار مغزت لجبازی کرده نمیزاره؟منم هی به خودم میگفتم بخواب بابا،کجا چه خبره؟ساعت ٢ خوابیدی ،6 پاشی چیکار؟ ولی قلبم می‌گفت خدا داره بیدارت می‌کنه برای چی مقاومت میکنی؟پاشو از برکت این وقت استفاده کن!

    این شد که روز من از ٧صبح شروع شد با قهوه و شیرینیِ صوت سوره ی حدید

    شکرگزاری و ستاره ی قطبی،خوندن نقطه‌ی های آبی قشنگم ودیدن نشانه ی روزانه،تموم کردن جلسه ٢ ثروت،و فایل الگوهای تکرار شونده ٧ که الان روی صفحه ی سایت هست و خوندن رد پای خودم در سال گذشته زیر همون فایل.

    و

    اینجا استپ خوردم!

    یهو به قلبم این درخواست اومد:

    خدایا من می‌خوام درآمد رو ٣برابر کنم،چیکار کنم بهم بگو!

    هدایتم کن!

    یک چرخی زدم توی سایت ودیدم منو برد سمت کامنت خانوم نورا که توی تاپ کامنت های محصولات امروز بود.

    یک سری گره ها توی مغزم باز شد!

    شروع کردم به حمله کردن به باورهای محدود کننده م.

    گوشی رو دستم و گرفتم و مثل برق و باد این جملات رو می‌نوشتم.

    تمرینم‌رو‌اینجا کپیش میکنم تا شاید به کار کسی بیاد!

    =====================================

    پول فقط توحید است.

    توحید فقط پول است.

    پول یک نیروی ماورایی از جنس توحید است.

    اگر توحید رو می‌خوام باید پول رو بخوام.

    اگر پول رو بخوام یعنی توحید رو می‌خوام.

    اگر توحید داشته باشی،یعنی پول ها دنبالت میان.

    چون توحید و پول هم فرکانس هستند همدیگرو جذب می‌کنند.

    توحید و پول یکی هستند،و جز جدایی ناپذیر همند.

    توحید بدون پول غیر ممکنه.

    پول بدون توحید غیر ممکنه.

    هرکس توحید رو میخواد یعنی پول رو میخواد .

    هرکس پول رو میخواد یعنی توحید رو میخواد .

    هرکسی بی پول تره،توحیدش کمتره،درنتیجه ایمانش کمتره،بخاطر ایمان کمش در مدار سختی هاست.

    هرکس پولش بیشتره،توحیدش بیشتره،در نتیجه ایمانش بیشتره،و بخاطر ایمان بیشتر در مدار آسونی هاست.

    رسیدن به توحید راحته،پس رسیدن به پول هم راحته.

    نمیشه توحید داشته باشی ولی پول نداشته باشی

    نمیشه پول نداشته باشی ولی توحید داشته باشی

    توحید =پول

    توحید=قدرت،نعمت،حال خوب،آسایش،آرامش،عزت،احترام،ایمان،روابط عالی،خوشبختی،یکتا پرستی،مدار آسانی ها،عبادت درست،احساس خوشبختی بی قیدو شرط،خلق زندگی دلخواه

    پس:

    پول=قدرت،نعمت،حال خوب،آسایش،آرامش،عزت،احترام،ایمان،روابط عالی،خوشبختی،یکتاپرستی،مدار آسانی ها،عبادت درست ،احساس خوشبختی بی قیدوشرط،خلق زندگی دلخواه

    خدا برای تموم بنده هاش توحید زیاد میخواد!

    توحید= پول

    خدا برای تموم بنده هاش پول زیاد میخواد !

    پول خواستن یعنی توحید رو خواستن

    هرکه پولش بیش،توحیدش بیشتر !

    هرکه پولش بیش،عشق و حالش بیشتر!

    هرکه پولش بیش!عبادتش مقبول تر!

    هرکه پولش بیش!به درگاه خدا مقربتر!

    هرکه پولش بیش!زندگی آسانتر!

    هرکه پولش بیش!عزت و احترامش بیشتر !

    هرکه پولش بیش!بندگی اش بیشتر !

    هرکه پولش بیش! آسانی اش بیشتر !

    توحید از پول جدا نیست،پول از توحید جدا نیست.

    اگر توحید رو میخوای باید پول رو بخوای !

    اگر پول رو میخوای یعنی توحید رو خواستی !

    خدا مشتاقه که بنده هاش توحیدی تر بشن!

    پس خدا مشتاقه که بنده هاش پولدار تر بشن!

    هرچقدر پولدارتر=معنوی تر

    هرچقدر پولدار تر=خداپسندانه تر

    هرچقدر پولدارتر=به خدا نزدیکتر!

    فقط ثروتمندان به بهشت می‌روند!

    فقط ثروتمندان به مقام رضای خدا میرسند!

    استاد میگه من فقط می‌خوام شاگردهایی رو ببینم که نتیجه مالی کسب کردن !

    خدا هم فقط بنده هایی رو میبینه که به ثروت رسیدند!

    خدارو میخوای باید خرما رو هم بخوای !

    خدارو میخوای باید ثروت رو هم بخوای!

    رضایت الله=داشتن ثروت و نعمت و خوشبختی !

    نارضایتی الله=فقر و کمبود و بدبختی !

    هرکسی که ثروتمندتر است،بهشتی تر است.

    توحید انرژیه پس پول هم انرژیه!

    با سختی پول در آوردن ،بی ارزشیست.

    پولی که به آسانی به دست بیاد ارزشمنده!

    پولی که آسون میاد موندگاره!

    پولی که سخت به دست میاد از دست می‌ره!

    =====================================

    بعد همون الهامم دوباره گفت برو فایل بنر سایت رو گوش کن،گفتم حاجی اینو ده بار گوش کردم!گفت برو!گفتم چشم!

    یکبار دیگه گوش کردن به صحبت های استاد،این گره های توی ذهن من رو باز تر کرد!

    اونجا که استاد از دیدن تغییرات زندگیش صحبت کرد که حتی سوار شدن یک مسافر خوش اخلاق تر یعنی نتیجه ای که جهان به تغییر باورهاش داده!

    گفتم همینه!من اصلا حواسم به تغییرات زندگی نیست،چون میگم تغییر نکرده و کانون توجهم روی کمبودهاست در نتیجه جهان نمیتونه تغییرات مثبت دیگه ای ایجاد کنه،و من فکر میکنم من هرچقدر دارم روی خودم کار میکنم،اون بیرون تغییر نمیکنه!نه این یک تله ست!نباید توش بیفتم !

    الان می‌خوام برای خودم یکم شرایط کاری قبل و بعدم رو مقایسه کنم و منطقی به ذهنم این تغییرات رو نشون بدم که به چه آسونی اتفاق افتاده !

    این منطق رو باید به ذهنم بدم:

    پس اگر انقدر آسووون این همه تغییر رخ داده،ازینجا به بعد به صورت تصاعدی آسونتر میشه،

    چون ذهن من به صورت پیش فرض پول بیشتر ساختن رو با تلاش بیشتر کردن مساوی میدونه،میگه پول بیشتر میخوای ؟بیشتر کار کن،و چون این یک اهرم رنج شده توی ذهن من،و میخواد ازش فرار کنه،پس نمیتونه به فرکانس ثروت دسترسی پیدا کنه.

    همه چیز ذهنیه!

    پول یک فرکانسه،ثروت فرکانسه،غیرمادیه.

    اینجوری نیست که ما توی ساحل باشیم و ماهی به سمتمون بیاد!

    ما باید بریم سمت دریا تا بتونیم ماهی بگیریم .

    ما باید این پیچ ذهنمون رو روی آهنگ ثروت تنظیم کنیم اونوقت آهنگ خود به خود پخش میشه!

    ما!

    ما باید فرکانسمون رو تنظیم کنیم!

    ثروت هست!

    بیش از نیاز کل مردم جهان!

    باران رحمت الهی همواره در حال بارشه!

    خودش میگه :

    وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ

    و اگر نعمت‌[هاى‌] خدا را شماره کنید، آن را نمى‌توانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.

    با چندتا تاکیید ؟

    وَإِنْاول آیه، إِنَّوسط آیه، لَ تاکید بیشتر در قبل ازصفت بخشنده بودن!

    بابا کجا دنبال چی میگردی؟

    ثروت داره بالای سرت داره می‌باره!

    مثل باران !

    تو ظرفت رو بزرگتر کن!

    تو دریافتش خواهی کرد!

    به تو عطا خواهد شد!

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ!

    و پروردگار تو به زودی به تو چندان عطا کند که تو راضی شوی

    من دورت بگردم که اینجام با تاکیید داری ذهن منطقی منو آروم می‌کنی خدا!تو چقدر قشنگی !چقدر مهربونی!

    من عاشقتم باشه؟!

    برم برای نوشتن تمرین از تغییرات مثبت زندگیم :

    =====================================

    تغییرات محیط کار:

    سابق :

    من قبلاً توی محیط icu و اورژانس بیمارستان کار میکردم و کارم پرستاری از مریض های بدحال بود و توی بدترین شرایط آدم ها باهاشون سروکار داشتم،همه ش صدای جیغ و گریه بود،فضای قدیمی بیمارستان،بوی نامطبوع،همکاران نامناسب،آدم هایی با مشکلات مالی،همه ش درگیر قسط و وام و چک،همه ش شکایت از روزگار و بی پولی،آدم هایی که احساس قربانی شدن داشتن،زیرآب همو میزدن،چشمشون به دست رئیس بود،جلوی رو آدم ها یک چیزی میگفتن،پشت سرشون یک چیز دیگه،همه ش گلایه،همه ش نارضایتی،همه ش درگیری

    فعلی:

    مراکز تجاری و مال های بی نظیر کیش،فروشنده های بینهایت مهربون،خوش اخلاق ،ثروتمند و توحیدی،همه جا خنک و خوش بو،صدای خنده وشادی و آهنگ های شاد،ارتباط من با آدم ها در بهترین حالتشونه،اومدن خوش گذرونی و تفریح و عشق و حال،همه شون پولدارن،همه شون خالق زندگیشونن،پر از احترام ،پر از عشق،کلا یک دونه همکار دارم اونم بینهایت توحیدی و انسان شریفه

    =====================================

    تغییرات ساعت کاری :

    سابق:

    قبلا باید در ماه ١٧٠/٨٠ ساعت کار میکردم تا موظفیم پر میشد،اضافه کاری اجباری بود،شیفت هام در گردش بود،صبح،عصر،شب،صبح و عصر باهم،(شب شب)

    درخواست برنامه ی ماه بعد باید تا بیستم ماه قبل داده میشد،آیا با مرخصی موافقت میشد یا نمیشد!اگر کار فوری پیش میومد شانس میاوردی میتونستی شیفتت رو جا به جا کنی،وگرنه هیچ،حتی اگر مریض بودی باید میومدی سرکار!

    فعلی:

    الان هروقت دلم بخواد میرم سرکار،هروقت دلم بخواد برمی‌گردم ،کلا در روز دوسه ساعت هم کار نمیکنم،اینکه کدوم مرکز تجاری برم دست خودمه،چه ساعتی برم دست خودمه،چقدر توی یک فروشگاه بمونم دست خودمه،حتی اگر نخوام یک روز برم هیچ مشکلی نیست.

    =====================================

    تغییرات ماهیت شغل :

    سابق :

    پرستاری در بخش icu و اورژانس کودکان تزریقات،داروها،برقراری راه وریدی،cpr،ساکشن،راند مریض ها،تغییر پوزیشن،نوشتن گزارش های طولانی،عضو تیم کد cpr،همراه با ویزیت پزشک و اجرای دستورات،تحویل درست بیمار از گزارش ،پرونده،بالین به شیفت بعد!

    فعلی:

    کارشناس محصولات شرکت،آموزش به فروشنده های سطح جزیره برای فروش درست محصولات به فروشنده ها

    =====================================

    تغییرات صاحب کار :

    سابق :

    کارمند دولت

    رئیس های محل کار به ترتیب :

    مسئول شیفت،استف،هدنرس،سوپروایزر،سوپروایزر آموزشی،مترون،رئیس بیمارستان ،رئیس بخش،پزشک مقیم،سوپروایز کنترل عفونت،مدیر بیمارستان و …

    فعلی:

    یکی یک دونه! مدیر عامل توحیدی دارم شاه نداره :))))

    هیچ کاری هم باهام نداره،فقط آخر شب دوخط گزارش کار براش میفرستم من به فلان جا ها سر زدم!اونم بلااستثنا میگه خسته نباشید با شکلک تشکر!اگر ماهی یکی دوبار زنگ بزنه،اونم برای اینکه ارتباطش رو حفظ کنه یا میخواد یک خیری برسونه و یک دلگرمی بده،همین.

    =====================================

    تغییرات نگرش آدم های اطرافم :

    سابق :

    وقتی از فریدونکنار رفتم گرگان،چه همکارهای سابقم ،چه جدید همه میگفتن تو دیوونه ای،این چه کاریه،گند زدی به زندگیت،٨سال icu کار بودی،اومدی اورژانس کودکان،مغز خر خوردی؟برگرد سرجات،عقل نداری این چه کاریه،خونه رو ول کردی رفتی توی اتاق زندگی می‌کنی …

    فعلی:

    بارها و بارهاو بارها از همه تحسین شنیدم،از انسان های ثروتمند و متمول که هرچیزی که شاید الان آرزوی من باشه،الان امکانات معمولی زندگی اوناست.

    خانومی که فقط اجاره ی مغازه ش ١٢٠ میلیون در ماهه بهم میگه تو واقعا کار بزرگی کردی،تو بینظیر عمل کردی،واقعا تحسین برانگیزی

    یا خانوم ثروتمندی که فروشگاهش نصف خونه ی منه و صرفا یک فروشگاه باز کرده از روزمرگیش دربیاد،همین دیشب بهم گفت ما بچه بودیم بخاطر شغل پدرمون خیلی مهاجرت میکردیم ،توی ذهن من مهاجرت یک کارمردونه بود،داشتم به شما فکر میکردم که تنهایی مهاجرت کردی واقعا تحسینت کردم و ذهنیتم تغییر کرد،الان که فهمیدم از شغلی که توش مستر شده بودی هم اومدی بیرون دیگه اصلا نمی‌دونم چه جوری تحسینت کنم!

    =====================================

    محل زندگی:

    سابق :

    شمال ،گرگان،یک اتاق توی خونه ی مادربزرگم،یک شهر به نسبتا خوب با امکانات معمولی

    فعلی:

    خونه ی مستقل توحیدی خودم

    جزیره ی زیبای توحیدی کیش

    پر از ثروت و نعمت و فراوانی ،محیط شهری فوق العاده،سکوت و آرامش ،فرهنگ ترافیکی بالا،مردمان بی نظیر و مهربان،پر از تفریح و سرگرمی و لذت

    =====================================

    با اینکه من واقعا خیلی خلاصه و‌کلی از تغییرات نوشتم ولی واقعاالان وقت اینکه مثل استاد بشکن بزنم و بگم:

    ایول،ایول!

    قانون داره جواب میده

    من باید با تعهد بیشتری ازین قانون استفاده کنم.

    خدایاشکرت!برای تموم قوانین ثابت جهان شکرت!

    برای این همه نور هدایت شکرت !برای این همه انسان های شایسته ی زندگی شکرت!خدایا برای همین لحظه ،همین ساعت،برای همین باز شدن قلبم به سمتت …ازت ممنونم خداااااا

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾

    آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟

    وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾

    و بار گرانت را فرو ننهادیم؟

    الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾

    همان بار گرانی که پشتت را شکست.

    وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾

    و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟

    فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾

    پس بی تردید با دشواری آسانی است.

    إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾

    [آری] بی تردید با دشواری آسانی است.

    فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾

    پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری بپرداز

    به وقت صلات در میانه روز

    وَأَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ ۚ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ ذَٰلِکَ ذِکْرَىٰ لِلذَّاکِرِینَ

    و صلات را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار، که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند، این برای یادکنندگان تذکّر و یاد آوری است.

    استاد های عزیزم ازتون ممنونم!

    دوستون دارم از روشنی قلبم!

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    از جنوب ایران به شمال فلوریدا

    جزیره ی زیبای توحیدی کیش

    سعیده در پی معرفت و خود شناسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 208 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1126 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      الحدید

      یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

      [ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻜﻮ ﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺩﺭ ] ﺭﻭﺯﻱ [ ﺍﺳﺖ ] ﻛﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎﺍﻳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻧﻮﺭﺷﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺭﺍﺳﺘﺸﺎﻥ ﺷﺘﺎﺑﺎﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ، [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ]ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﮋﺩﻩ ﺑﺎﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ] ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻳﺪ ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻲ ﺑﺰﺭﮒ .(١٢)

      سلااام به سعیده عزیز و نورانی و توحیدی

      با قلبی باز و نوری که به واسطه گوش دادن به قرآن و تامل در این آیه نورانی بهِش رسیدم و دوباره و دوباره نور بر قلبم بارید

      شروع به نوشتن میکنم هر آنچه که می‌گوید به رشته تحریر درمی‌آورم.

      مبحث اصلیه این سوره و ایه، توحید و انفاقه

      سوال پرسیدم و گفتم من میخوام انفاق کنم

      گفت ؛

      اول به خودت انفاق کن

      یعنی به خودت هدیه های که من دادم را بده

      گفتم چطور گفت بیا و ببین نعمتهات را

      بگو ،صحبت کن

      اگه بگم من الان میخوام برسم به بینهایت ثروت مادی

      میگه :برای چی میخوای اون ثروت بینهایت را

      مثل ماشین خوب ،خونه خوب و روابط خوب و …

      جز اینه که تو را به حالِ خوب میرسونه

      حالا تو ابعاد کوچیکتر توالان میتونی این مظاهر نعمت را ببینی مثلا؛ کرایه تاکسی تا تا هایپر استار و رفتن به سرِ کار را تو جیبِت داری ،آیا میتونی این را ثروت بدونی که من بِهِت دادم

      ذهنم میگه ؛این مگه ثروته

      میگم اصلا وِلِش کن ثروت را

      آیا این نعمت نیست

      الان ذهنم قبول کرد

      آره آره نعمته

      پس برای داشتن کرایه تاکسی میتونی خوشحال باشی

      آره واقعا اگر نداشتم باید یه ساعت پیاده میرفتم.

      به حال خوب رسیدم

      بِهِم گفت الان تو ثروتمندی چون این نعمت را دیدی و حس کردی و به حالِ خوب رسیدی

      رسیدم سوارِ تاکسی بِشم ،دیدم چقدر انسانِ شکرگزاریه و تاکسی خیلی تمیزه و خیلی با حسن خلق باهام برخورد کرد

      لبخند زدم و ازَش تشکر و قدردانی کردم برای این رفتار خوبِش

      و باز به حالِ بهتری رسیدم

      و غرقِ شادی و شور و شعف شدم

      گفتم همینه من وقتی دارم نعمتهام را می‌بینم

      داشته ها و ورودی هایی که هر لحظه به واسطه دیدن و این نعمت‌ها داره به زندگیم میاد و منو به حالِ خوب میرسونه یعنی من ثروتمندم

      یعنی ذهنم را دارم خوداگاه به سمتی میبرم که نعمت بیشتر و ثروت بیشتر الردی هست

      نمیخواد زور بزنم که نداشته هام را ببینم

      همین الان

      همین الان

      همین الان

      و بارش باران داره تند تر میشه به سمتِ ظرفِ من

      الهی شکرت

      در این میان من دارم در همین نقطه از زندگیم انفاق کردن را به خودم و به خانوادم درک میکنم و میتونم اینو بسط بدم به بقیه

      کسی که میتونه به خودش انفاق کنه

      میتونه به بقیه انفاق کنه

      کسی که میتونه نعمتهاش را ببینه

      میتونه به دیگران هم ببخشه

      کسی که میتونه به خودش لبخند بزنه ،میتونه به دیگران هم لبخند بزنه و لبخندش را به دیگران هدیه بده و انفاق کنه

      کسی که میتونه محاسن خودش را ببینه ،توانمندی‌هاش را ببینه میتونه توانمندی‌هاو محاسن دیگران را هم ببینه

      کسی که خداوند بِهِش حکمت بده میتونه موقع خرید برای خانوادَش

      اینطور فکر کنه که خداوند به من این نعمتِ پول را داده و من الان با گشاده رویی و بخشش میتونم این را انفاق کنم به خانواده خودم(یعنی مالک اصلی پول و ثروت توئی و الانم من فقط یه واسطه ام که اینو با حالِ خوب برای خانوادم خرج کنم)

      کسی که الان این شخصیت را در خودش ایجاد کرد که نعمتهاش را ببینه و شکرگزار باشه اگر به ثروت بیشتر هم رسید که به واسطه همین بزرگ شدن ظرف وجودیش هست اون وقت هم میتونه با اون نعمت و ثروت بیشتر که امکانات و رفاهیات بهتر و بیشتر را به همراه داره هم شکرگزار باشه و به حالِ خوب بیشتر برسه و بیشتر و عمیق تر شکرگزار باشه

      ما فقط و فقط یا در حال سپاسگزاری هستیم که نشونه اون حس و حالِ خوبه که با توجه به نعمتهایی که داریم بوجود میاد که خداوند به ما وعده فزونی میده.

      یا در حالِ کفران نعمتیم که اسیر نجواهای شیطان میشیم که بِهمون وعده فقر و کمبود میده .

      از دو حالت خارج نیست

      که هم در مورد روابط و هم در مورد ثروت و هم در مورد سلامتی و هر نعمتی که داریم صادقه.

      بسیار لذت بردن از کامنت ارزشمندتون که باورهای بسیار قوی را با منطق توحید به ما هدیه دادی

      و مقایسه خودمون فقط و فقط با قبلمون که درست ترین کاره

      چون ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که کاملا باید تنهایی را تجربه کنیم

      ما هستیم و خالق و دیگر هیچ

      همسرو فرزند و آشنا و دوست همه جلوه ای از جمالِ زیبای دوسته که داره بر ما میباره.

      و اگر تنها شدیم یعنی کل دنیا را به تسخیر خودمون دراووردیم چون به توحید رسیدیم.

      الهی صد هزار مرتبه شکرت.

      به قول حمید امیری عزیز

      وسط تایپ این کامنت نجواهای شیطان هم همراه من بود و می‌گفت آخه اینا چیه مینویسی

      ولی منم کارِ خودمو کردم به نجواها گوش نکردم و به صدای قلبم گوش دادم.

      سعیده عزیز و ارزشمند برات بهترین حالات و احوالات درونی و حس و حالِ سپاسگزاری را از خداوند خواستارم.

      حیفم اومد که پایان سخنم و حسن ختام صحبت‌هام با قرآن نباشه و این ایه نورانی روزیت شد را تقدیمت میکنم.

      آل عمران

      وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ

      ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻣﺮﺯﺷﻲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﻭ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﭘﻬﻨﺎﻳﺶ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖِ ] ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺸﺘﺎﺑﻴﺪ ; ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ;(١٣٣)

      حق نگهدارِت .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
      • -
        لی لی گفته:
        مدت عضویت: 2241 روز

        سلام آقا رسول

        حواستون هست رنگ و بوی کامنتهاتون عوض شده، قشنگ معلومه که دیگه وصل شدید به منبع و اون بالا بالاها باید پیداتون کنیم

        راستش خیال نداشتم پاسخی بهتون بدم ولی واقعا دلم نیومد تحسینتون نکنم

        واقعا خانواده بهشتی شما یکی از الگوها و برکتهای خوب این سایت هست علی الخصوص برای ما مجردها

        و چقدر من از شما و فاطمه خانوم دارم یاد میگیرم که به قول یکی از دوستان براده های انرژی مثبت رو از وجود آدمها بکشم بیرون

        و تازگی هم دارم سپاسگزاری کردن بیشتر و با کیفیت تر رو یاد میگیرم و نشونه اش این رقیق شدن قلبمه

        وقتی کامنت خوبتون رو خوندم که نوشته بودید اول از همه از انفاق به خانواده شروع کنید نتیجه اش این شد که فوری رفتم برای ناهار خانواده کباب سفارش دادم

        راستش وقتی میام توی سایت دیگه همه چی رو فراموش میکنم از بعد زمان و مکان و آدمها خارج میشم، ولی یهو یادم افتاد که مامانم دو روزه دوباره تصمیم گرفته حالش خوب نباشه و مریض باشه، این یه الگوی تکراری توی رفتار مامانم هست هر چند سعی میکنم به این رفتارش بها ندم ولی یهو گفتم مامان اینجور موقع ها خیلی دوست داره بهش توجه بشه و با اینکه برای ناهار سوپ درست کرده بودن ولی گفتم بی دلیل نیست این کامنت شما رو نزدیکای ناهار خوندم خلاصه که کامنت شما هم حظ معنوی برام داشت هم حظ مادی

        بازم ازتون سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
        • -
          رسول خانکی گفته:
          مدت عضویت: 1126 روز

          به نام خداوند بخشنده و مهربانم

          سلااام و درود به بانو لی لی عزیز

          نمیدونم چطور میشه اون چیزی که تو قلبم هست را به رشته تحریر در بیارم

          که استاد هم بارها و بارها میگن باید معنی فرکانس سپاسگزاری را با دیچه قلب و احساسمون درک کنیم

          واقعا با کلمات نمیشه توضیحِش داد

          ولی خیلی حس خوبیه

          حس نو شدن و تازه شدن

          به آدم میده

          ما برای رسیدن به احساس خوشبختی و ثروتمندی به دو مورد احتیاج داریم

          1_خودباوری

          یعنی هر آنچه که الان داریم و میتونیم بِهِش توجه کنیم و به احساس سپاسگزاری برسیم

          هر نعمتی که داریم

          که وسعتِش خیلی زیاده

          همین بدن ،خونه ،ماشین و هر چیزی که داریم باید شروع به دیدنِش کنیم

          و دوم؛ خداباوری را در دلِمون زنده کنیم

          هر آنچه که داره به واسطه این حالِ خوب و سپاسگزاری در طولِ روز به زندگیمون وارد میشه از کوچیک و بزرگ

          لبخند مهربانانه همکارمون و همسایمون و یا ورودی مالی که ما کاری براش نکردیم

          فقط ذهنی به نعمت‌ها و پولی که داریم و خرج کردیم حالمون خوب بوده و به زندگیمون وارد شده

          اینهارا هم خیلی خیلی براش سپاسگزاری کنیم

          آیا یه بار کافیه

          نه تا شب به ذهنمون منطق بدیم که داره قانون جواب میده

          خدا داره با من صحبت میکنه با حس و حال خوبم ،با وارد کردن نعمتهای بیشتر به زندگیم.

          و در مرحله سوم به الگوهایی که نماد سپاسگزاری واقعی و ثروتمندی از هر لحاظ هستند را به ذهنمون نشون بدیم و بگیم اگر این راهی که کاملا ذهنی و فرکانسی را را ادامه بدی لایق چنین زندگی بهشتی در همین دنیا هستی ،به شرط ایمان ،به شرط توکل ،به شرط کنترل ذهن

          سپاسگزارم بابت پاسخ پر از مهرتون .

          براتون بهترینها را آرزو میکنم .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
        • -
          فاطمه رفیعی گفته:
          مدت عضویت: 1366 روز

          سلام عزیزم امیدوارم در بهترین حالت خودتون باشین. من یک نکته ای رو داخل کامنتتون دیدم و خواستم بگم بهتون . چیزی که از جلسه دوم دوره عزت نفس یاد گرفتم و اون احساس قربانی بودنه. استاد میگن خیلی وقتها ما ناخواسته یکسری اتفاقات منفی رو به سمت خودمون جذب میکنیم چون باوری داریم به نام قربانی بودن. در حقیقت ما می‌خوایم از یک جهت منفی جلب توجه و جلب ترحم کنیم و این دقیقا الگوییه که مادر شما داره و دقیقا شما دارین به این الگو پاسخ مثبت میدین و مادرتون بیشتر باور می‌کنه که : من وقتی مریض باشم و حالم خوب نباشه بیشتر بهم توجه میشه. این در سطح ناخودآگاه عمل می‌کنه و وقتی مادرتون نیاز به توجه و محبت زیادتری پیدا می‌کنه، ناخودآگاهش دست به کار میشه و مریضش می‌کنه و حتی خودش هم ممکنه متوجهش نباشه پس وقتی شما واسش در این حالت کباب میگیرین مهر تاییدی بر این باوره. کاری که شما میتونین انجام بدین واسش اینه که وقتی که حالش خوبه بیشتر بهش توجه کنین. توانمندی هاش رو تحسین کنین . مدام از منظر قدرت، توانمندی و سالم بودنش بهش توجه کنین و جلوی دیگران هم از توانمندی هاش تعریف کنین تا اینطوری جلب توجه و تحسین بگیره. تشویقش کنین به انجام کارهایی که دوست داره و تحسینش کنین. و زمانهایی که حال خوشی نداره توجه بیش از اندازه نکنین بهش در حد خیلی معمول و حتی کمتر. میبینین که کم کم تغییر می‌کنه البته اگر خودش هم بخواد و خب ما کار عمیقی نمی‌تونیم برای کسی انجام بدیم فقط میتونیم رفتار خودمون و احساسی که در اون طرف ایجاد میکنیم رو بهبود بدیم. در پناه حق باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            لی لی گفته:
            مدت عضویت: 2241 روز

            سلام دوست عزیز

            ممنونم از راهنمایی های خوبت، راستش یه موضوعی که در مورد خودم بهش رسیدم اینه که من توی اعراض کردن به رفتارهای نادلخواه خوبم ولی توی تشویق و تحسین کردن دیگران نه، علی الخصوص اگه اون دیگران از نزدیکانم باشند، کامنت شما یکبار دیگه این موضوع رو بهم یادآوری کرد که باید تحسین کردن رو هم تمرین کنم، بازم از پاسخ خوبت ممنونم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              فاطمه رفیعی گفته:
              مدت عضویت: 1366 روز

              خواهش میکنم عزیزم دقیقا همینطوره که میگین . ما در توجه به نکات مثبت و تشویق و تحسین دیگران ضعیفیم علتشم اینه که ما با خودمون در صلح نیستیم یعنی نمی‌تونیم خودمون رو تحسین کنیم. به موفقیت های هرچند جزئی خودمون، به ویژگی های مثبت مون، به دستاوردهامون توجه نمی‌کنیم و اونها رو مهم نمی‌دونیم و یکی از ترمزهای مخفی که باعث این موضوعه کمالگراییه. آدم کمالگرا اصلا نمیتونه خودش رو تایید و تشویق بکنه و همش از خودش انتظارات گنده گنده داره و حتی اگر به اون خواسته ها هم برسه باز نمیتونه خودش رو تشویق بکنه. مثلا اگه داره روی کنترل خشمش کار می‌کنه و امروز به جای 10 بار 9 بار عصبانی شده این راضیش نمیکنه و خودش رو تایید نمیکنه و خب ما وقتی نتونیم خودمون رو بپذیریم و در صلح باشیم با خودمون یقینا نمی‌تونیم با بقیه هم همینطور باشیم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            لی لی گفته:
            مدت عضویت: 2241 روز

            سلام فاطمه عزیزم

            میدونی توی چه تایمی کامنتت رو خوندم؟ وقتی که داشتم کامنتهای جلسه پنجم دوره شیوه حل مسائل رو میخوندم که توی این دوره استاد خیلی جامع و کامل در مورد کمالگرایی صحبت کردن که یکی از پاشنه های آشیل منه، وقتی دیدم نقطه آبی روشن شده و کامنتت رو خوندم، یه لحظه خنده ام گرفت و با خودم گفتم این دختر پیشگوئه:))

            به خصوص که این چند وقته به خودم تعهد دادم که تمرکزی روی روابط کار کنم و داشتم با خودم فکر میکردم که چطور میتونم ردپای کمالگرایی رو توی بحث رابطه پیدا کنم؟ کامنتت یه بار دیگه بهم ثابت کرد که ما در یه دنیای فرکانسی داریم زندگی میکنیم و ما فارغ از زمان و مکانیم و بهم نشون داد که مسیر درستی رو دارم میرم

            ممنونم از محتوای پربار کامنتت که بازم انگشت اشاره رو داره سمت خودم میگیره، که همه چی خودمم و اول از همه باید با خودم مهربونتر و صمیمی تر بشم و با خودم به صلح برسم

            عزیزم چون دکمه پاسخ غیرفعال بود روی کامنت قبلیت کامنتم رو ارسال کرد

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              فاطمه رفیعی گفته:
              مدت عضویت: 1366 روز

              سلام لی لی عزیزم

              نقطه آبی‌ت رو دریافت کردم و خیلی حس باحالیه که با بچه های سایت تعامل داشته باشم :)) طول کشید تا یخ کامنت گذاشتنم باز بشه و شما اولین نفری هستی که بهش کانکت شدم و پاشنه آشیل‌مون هم عین همه آخه :) من که از این کمالگرایی خیلی خوردم. میدونستم که کمالگرایی‌ دارم اما شدت نفوذش رو نمی‌دونستم. من دوره حل مسائل رو ندارم اما جلسه یک عزت نفس رو چهار پنج باری فکر کنم گوش کردم و این ترمز برام روشن تر شد یه جوری که رد پای این غول بی شاخ و دم رو توی 14 موضوع تونستم پیدا کنم و دیدم همه خودسرزنشی ها، از این شاخه به اون شاخه پریدن‌ها، توقعات بیجا از خودم و بقیه، سخت بودن تمرکز روی نکات مثبت، نامهربونی ها و ندیدن این همه تلاشی که کردم، گره زدن احساس ارزشمندی به نتایج و…. همش بخاطر همین کمالگراییه و خیلی هم ریشه‌ای و عمیقه. من که خودم نمیتونم ریشه‌ کن کنم اینو و واقعا احساس عجز دارم. از خدا می‌خوام خودش ورود کنه و پاکمون کنه.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سحر صدیقی گفته:
        مدت عضویت: 1472 روز

        سلام به آقا رسول عزیز و فاطمه جانم

        زوج توحیدی دوست داشتنی

        من هر چی میخوام واسه باورها در دنیای بیرون دنبال الگو بگردم،میبینم من در مورد هر چی الگو بخوام همین جا توی همین سایت الهی بین همین دوستان توحیدی هست که الگوهای حاضر در صحنه هستند و به قول سعیده جانم به کجا دنبال چه بگردم

        چقدر تحسین میکنم هم مداری و هم فرکانسی شما و فاطمه جان عزیزم و

        چقدر خوبه که در کنار هم و باهم دارین تکامل فرکانسی و تکاملی و طی میکنید.

        چقدر وجود زوجینی مثل شماها می‌تونه اثربخش باشه در تربیت نسل جدید فرزندان که باعث میشه مستقل بودن و یاد بگیرن، و به دنیا از زاویه ی مثبت نگاه کنند.

        شما همین الآنم با تربیت فرزندانی صالح و شایسته به گسترش جهان و گسترش نیکی کمک میکنید

        و جهان رو جای بهتری هم واسه خودتون و هم فرزندانتان قرار میدید.

        وجود پدر و مادرهایی توحیدی در دنیای امروز بسیار ارزشمند و گرانقدر هست و خوشا به سعادت فرزندان شما از الان با وجود شما ساختن زندگی اصولی و توحیدی رو یاد میگیرند.

        و خوشا به سعادت شما که مفتخر به تربیت این فرزندان شده اید.

        و به قول مولانا:

        تاجِ کرَّمناست بر فرقِ سرت

        طوقِ اَعطَیناک آویزِ برت

        جوهرست انسان و ، چرخ او را عَرَض

        جمله فرع و پایه اند و او غرض

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          رسول خانکی گفته:
          مدت عضویت: 1126 روز

          سلام به بانو صدیقی عزیز و گرانقدر

          سپاسگزارم برای نقطه آبی پربرکت و لطف و محبتی که به بنده و خانواده من داشتید

          راستش واقعا بعضی اوقات در نقطه کنونی به یه جایگاهی رسیدم که هر روز این غار حرا برام قداست و احترامی ویژه داره

          چون بیشتر اوقاتم در سایت سپری میشه و الان فقط و فقط با دوستان در سایت تبادل انرژی میکنیم و واقعا با کسی ارتباط نداریم و کاملا روابطمان محدود شده

          بخشی از اون را ما انجام دادیم و بخش زیادیش را جهان برامون انجام داده و الان بهترین رفیق من فاطمه جان و دردونه هام هستن.

          و در کنارشون و حضور پررنگ خدای مهربانم،

          احساس بسیار خوشایندی دارم و

          و در آغوش خداوند بودن برام از هز چیزی لذت‌بخش تر هست

          و خدارا هزاران مرتبه شکرگزار هستم برای این جایگاهی که الان دارم و در مسیرم و در حال بهبود دائمی.

          راستش دو سه سال پیش خیلی رو تربیت فرزندان حساس بودیم ولی از یه جایی به بعد فقط و فقط روی خودمون کار کردیم و حتی روی تربیتشون هم ذوم نکردیم و خداوند خود به خود اونا را برامون رشد داد از هر لحاظ.

          برای شما بزرگوار بهترین ها را آرزومندم.

          شاد باشید و ثروتمند.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        یاسر گفته:
        مدت عضویت: 3110 روز

        سلام به جناب خانکی عزیز داداش عزیزم من همیشه از کامنت های خانواده ی توحیدی شما بینهایت لذت میبرم و درس میگیرم و اشک میریزم واقعا ممنونم ازتون

        چندروزی بود داشتم به این فکر میکردم که روی باور ثروت کار کنم تا توی کسب و کارم تغییرات ایجاد کنم این کامنت شما مثل نور بارید به قلب من نتونستم فقط به امتیاز دادن بسنده کنم باید سپاسگزاری رو توی نوشتن بجا میاوردم

        ازتون ممنونم که نوشتین داداش عزیزم احساس میکنم انگار برای من نوشتین

        امیدوارم هر روز نتایج بسیار زیبا و بسیار بزرگ توی زندگی تون بگیرین و برای ما بنویسین تا ما لذت ببریم

        امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سحر براتی گفته:
      مدت عضویت: 1372 روز

      سلام سعیده دوست داشتنی و عزیزم

      شما بی نظیری دختر من خیلی وقته کامنت هات رو فعال کردم و میخونم و همیشه تو ذهنم تحسینت کردم اما پیامی برات ننوشتم اما اینبار قلبم گفت بنویسم و ازت سپاسگزاری کنم.

      دقیقا همین امروز بود که به خدا گفتم به من درک درستی از مفهوم پول و ثروت و باورهای مالی بده و اینکه اگه ازت پول بخوام آیا وابسته پول شدم و باید بجای اینکه بگم پول بده تا ماشین و خونه داشته باشم بگم قدرت خریدش رو بده و یکسری تناقض ها که تو ذهنم بود و با خوندن کامنت شما مستقیم جوابم داده شد ازت باز هم سپاسگزارم که به الهاماتت عمل میکنی و برای ما مینویسی و ما رو غرق نور میکنی.

      تمرین مقایسه زندگی قبل آشنایی با قانون و بعدش هم خیلی ایده عالیه میخوام انجامش بدم و بتونم تمرکزم رو ببرم روی داشته هام و خودم رو آسان کنم برای آسانی ها.

      سعیده جان خیلی دوست دارم و بی نهایت از خواندن کامنت هات لذت میبرم و وقتی اسمت رو داخل ایمیلم میبینم میگم اخ جون سعیده و باز کلی آگاهانه‌ی جدید و پربرکت.

      امیدوارم هرجا هستی در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و ثروت مند و سعادتمند باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1348 روز

      سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ ۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا ۗ قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا ۖ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ (آیه 148 انعام)

      کسانی که برای خدا شریک و همتا قرار دادند به زودی خواهند گفت: اگر خدا می خواست نه ما شرک می ورزیدیم و نه پدرانمان، و نه چیزی [از حلال خدا را خودسرانه] حرام می کردیم کسانی که پیش از اینان بودند تکذیب کردند تا عذاب و انتقام ما را چشیدند؛ بگو: آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما آشکار کنید؟ شما فقط از پندارهای واهی و پوچ پیروی می کنید و جز به حدس و گمان تکیه نمی زنید

      ===================================

      سلااااام به سعیده عزیز و نازنین و توحیدی

      امیدوارم در جزیره زیبای توحیدی کیش حالت روز به روز عالیِ عالیِ عالی باشه و غرق در نور خداوند همیشه شاد و سلامت و مطنعم از نعمت های بینهایت و فراوان رب العالمین باشی

      در مورد باورهای توحیدی مالی که نوشتی دقیقاً از بین همون فایل های هدایتی پایین سایت من فایل مصاحبه با استاد شماره 7 رو گوش دادم که استاد یک جمله ای رو میگه که دقیقاً همون چیزی هستش که به قلب شما الهام شدو اینارو نوشتی

      جمله ای که استاد گفتن این بود:

      ثروت تقوا میاره ، ثروت باعث تقوا می شود

      اگر خدا همیشه توی ذهنت باشه ، اون خدا همیشه با نعمت و ثروت و خوشبختی هست

      یعنی هر چقدر که خدارو در ذهنم بهش توجه کنم و در زندگیم باهاش زندگی کنم یعنی ازش درخواست کنم تا اون اجابت کنه و به اون چیزهایی که خدا به من میگه عمل کنم و تسلیم خدا برای هدایت شدنم به مسیرهای آسون باشم ، نعمت ها و ثروت و خوشبختی بیشتری وارد زندگیم میشه ، چرا؟

      چون که نعمت ها و ثروت ها و خوشبختی ، همه اینا با خدا یکی هستند ، یعنی همه نعمت ها و ثروت ها و خوشبختی ها از آنِ خداونده

      بابت همین تا زمانیکه من خدارو در زندگیم دارم یعنی باهاش در طول روز در ارتباطم حالا با درخواست کردنم سوال پرسیدنم و عمل کردنم به الهاماتی که به من میشه ، باعث میشه هر بار نعمت ها و ثروت ها و خوشبختی بیشتری وارد تجربه زندگیم بشه

      ولی اگر ایمان به خدا از دست بره ، ثروته هم از دست میره

      چون همه اینا با هم یکی هستند

      در مورد نتایجی هم که نوشتی چقدر جالب دقیقاً من هم مثل شما امروز امدم یک طوماااار از نتایجی که تا الان در این مسیر توحیدی گرفتم رو نوشتم چون امروز داشتم جلسه دوم قدم پنجم رو گوش میدادم که استاد داشت میگفت ما باید با منطق به ذهنمون ثابت کنیم که این مسیر ، مسیره درستیه و باید همین رو با قدرت بیشتری ادامه بدیم که منطقش هم دقیقاً همین نتایجی هستش که تا به امروز از این مسیر توحیدی توسط آموزش های استاد عباسمنش گرفتیم که خودِ استاد گفت اون سفارتشون رو هر روز باید به خودمون بگیم تا ایمانمون بیشتر بشه 

      بابت همین منم امدم تقریباً تمام نتایجی که گرفتم تا الان رو در همون جلسه نوشتم که ردپایی باشه برای من برای ادامه مسیرم مثلاً یکیش همین 8 سال کارمندی در شرکت های مختلف بود که من توی این مسیر توحیدی رسیدم به این آزادی که الان دارم تجربه اش میکنم ، چیزی که همیشه از خدا اینو میخواستم

      حالا خیلی مفصل توی همون کامنتم نوشتم

      جالبیش اینجاست این همه من نتیجه گرفتم بعد ذهنم میگفت اینا نتیجه شد آخه ، بهش گفت بابا تو دیگه کی هستی:)))

      مگه من قبلاً این تجربه هارو در زندگیم داشتم که اینجوری میگی

      بعدش هم دقیقاً این فکر توی ذهنم امد که منی که این نتایج رو توی این مدت گرفتم ، چیزهای دیگه هم از خدا بخوام رو هم به راحتی می گیرم ، چون تا الان چیزهایی که من در زندگیم دارم تجربه میکنم یک زمانی رویای من بوده الان شده تجربه زندگی من

      هر چقدر هم روی باورهام کار کنم خب به طبع طبق قانونی که خدا گذاشته علاوه بر اینکه مقاومتم نسبت به هدایت های خدا میاد پایین تر ، اتفاقات بهتری رو تجربه میکنم ، همانطوری که تا الان با تغییر باورهام تجربه کردم

      دمت گرم اینارو نوشتی ، بخاطر اینکه پشت لپتاپم نشسته بودم داشتم کارمو انجام میدادم به یک مسئله ای برخوردم بابت همین گفتم پاشم ذهنمو آزاد بذارم تا خدا هدایتم کنه به راه حل مسئله ای در کدهام باید بنویسم ، بعدش امدم توی سایت چشم هام به جمال کامنت شما روشن شد :)))

      انشالله همانطوری که این همه نتیجه گرفتی از عمل کردنت به الهاماتت قطعاً با همین فرمون پیش بری به آزادی مالی هم میرسی

      در پناه نور هدایتگر خداوند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1866 روز

      سلام به سعیده ی در پی معرفت با معرفت!

      دمت گرم که اینقدر گلی که ماها رو یادت نمیره و برامون از نتایجت و تمریناتت مینویسی و مینویسی… خدا میدونه این نوشته ها چقددددر گرانبهاست. از من که کارم نوشتن هست، این حرف رو بپذیر!

      دست خدایی برای تایید و صحه گذاری بر توحید. ممنونم ازت.

      خیلی خوشحالم به خاطر نتایج بی نظیرت… ببین..دارم میخندم به خدا !

      از پارسال که چند روز به خاطر پدرم توی بیمارستان رفت و آمد داشتم، همه ش فکر میکردم: این سعیده شهریاری چطور تو این جو وحشتناک زنده مونده؟!! عباسمنشی شدن، پیشکش!

      خیلی خوشحالم که از بیمارستان و فلورانس نایتینگل بودن در اومدی… چقدر قابل تحسین و شریف هستند کادر درمان. دم همه شون گرم. امیدوارم برای همه شون اتفاقات بهتر و بهتر بیفته.

      ورودت به بهشت زمینی، به خاطر دل و جیگر داشتن خودت بوده…صد بار تبریک!

      اون روزی رو میبینم که همچی پولدار بشی که نیکا و نیلا و پدر و مادرت رو بیاری تو قصر زندگی کنن و یه قصر هم تو گرگان واسه شون بسازی! امیدوارم دست به هرچی بزنی، واست طلا بشه!

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا»

      (ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩم ﺭﺍ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺸﻜﻲ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻳﻢ ، ﻭﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺍﺩﻳﻢ.(٧٠ أسراء)

      —————————————————————————

      سلام و درووووووود فراووووووووون به سعیده جانم، انسان نورانی و توحیدی و ارزشمند. الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی و مثبت و توحیدی باشه.

      الان ساعت 11:48 شبه که شروع کردم برات کامنت نوشتن ولی احتمالا فردا صبح کامنتمو بخونی ، این آهنگ محسن ابراهیم زاده رو دانلود کن حتماً و تنهایی گوش بده، (ببین دارم تاکید میکنم تنهایی گوش بده) این آهنگ که میگه : دوباره یه روز خوب ، لب دریای جنوب ، دوباره کنار بندر دوباره بزن و بکوب …

      کلا یادم رفت چی میخواستم بگم ، رفتم توی فضای آهنگ بندری …

      از اتاق فرمان اشاره میکنن فرزندم خاموشش کن، به جریان هدایت بپرداز… بریم تا منشوری نشدیم.

      —————————————————————————

      وقتی از قرآن هدایت خواستم آیه 35 سوره مطففین اومد: «عَلَى الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ» (ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻫﺎ [ ﻱ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺍﺭﺯﺵ ﺗﻜﻴﻪ ﺯﺩﻩ ] ﻣﻰﻧﮕﺮﻧﺪ) ولی چون خیلی آیه کوتاهی بود دوباره هدایت گرفتم ؛ خلاصه اینکه عزیز دردونه خداوند متعال که باشی همینه دیگه. هدایتها اینجوری میاد. بعله دیگه خداوند داره وعده تخت سلطنت رو بهتون میده. فکر کنم بزودی کل جزیره رو‌ قلمرو امپراتوری خودتون کنید. پیشاپیش همه نتایج توحیدی و طلایی نوش جانت.

      بریم سراغ آیه 70 اسراء

      خیلی آیه لذت‌بخشیه و اولین بار من توی دوره ارزشمند احساس لیاقت این آیه رو از کامنت شما یاد گرفتم. که بابتش از شما خیلی ممنونم. و چقدر باورهای خوب و مثبتی در ذهن من به برکت این آیه شکل گرفت.

      ولی با یه نکته توی ترجمه آیه مسئله دارم. اونم اینکه مترجمان بزرگوار همه عبارت «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» رو ترجمه کردن «ﻭﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺍﺩﻳﻢ» یعنی مثلاً از 100٪ مخلوقات خداوند ما انسانها بر 90٪ تا 95٪ مخلوقات برتری داریم و یه عده ای از مخلوقات دیگه هستن که از ما بهترون هستن. بنظرم اگه ترجمه میکردن (و آنان را بر انبوه مخلوقات خود برتری کامل دادیم) بهتر حق مطلب ادا میشد.

      تمام افعال این آیه با ضمیر متکلم مع الغیر «نا» آورده شده. و کلی حرف تاکیدی. یعنی عملکرد سیستمی قوانین بدون تغییر الهی. یعنی به صورت پیشفرض به انسان کرامت داده شده، صِرف خلقتش کرامت انسانی داره و کرامت موضوعی اکتسابی نیست.

      صِرف حضورمون در این سیاره خداوند انسان ها رو به صورت سیستمی در سیاره پراکنده و جابجا شون می‌کنه.

      صِرف خلقت انسان روی این سیاره سیستم به صورت طبیعی و بسادگی بهشون از نعمتهای پاکیزه رزق میده و چیزی نیست که به سختی و زحمت و مشقت باشه. (ولی ما با باورهای شرک آلود سختش کردیم برای خودمون)

      صرف قدم گذاشتن مون به این جهان لیاقت و فضیلت و برتری کاملی داریم به همه انبوه مخلوقات الهی. چیزی نیست که اکتسابی و قابل مذاکره باشه.

      چقدر جملات و باورهای توحیدی و مالی که توی کامنتت نوشته بودی برام لذت بخش بود. مخصوصاً این جمله که «هرکه پولش بیش، توحیدش بیشتر» خیلی به جانم نشست. واقعاً تحسینت میکنم سعیده جان.—————————————————————————

      سعیده جان یه جایی توی کامنتت نوشته بودی «خانومی که فقط اجاره ی مغازه ش ١٢٠ میلیون در ماهه بهم میگه تو واقعا کار بزرگی کردی،تو بینظیر عمل کردی،واقعا تحسین برانگیزی» ، این درحالیه که آدم های معمولی که توی عمرشون هیچوقت 120 میلیون یجا توی حسابشون رو تجربه نکردن و بزرگترین دستاوردشون آپدیت کردن اقساط بانکیه، دور از جون بهت میگن: شما چرا این اشتباه رو کردی، مگه مغز فلان خوردی …

      اصلاً اگه شجاعت و توحید و ایمان عملی و حرکت کردن مساویست با مغز خر خوردن ، من رسماً روزی یه پرس کله پاچه خر با دو تا مغز اضافه سفارش میدم…

      ببین همین قسمت که اون بندگان خدا شما رو تحسین کردن در حالیکه خودشون انسانهای تحسین برانگیزی هستن خودش کلی حرف داره. نجوای ذهن و نجوای بقیه کیلویی چند؟؟ شما با جریان هدایت اونجایی ، شما بابت هر تصمیم کوچیک و بزرگ از قرآن هدایت گرفتی. حالا من حمید امیری که هیچ دستاوردی توی زندگیم نداشتم بیام بگم تو اشتباه کردی، تو باید توی بیمارستان با فلان عنوان شغلی دهن پر کن توی حاشیه امنیت میموندی. این اصلا اسمش حاشیه امنیت نیست. اون حاکمیت و سایه ترس و وحشته.

      این کامنت شما چندتا ضربه محکم زد به بتن باورهای غلط گذشته. من واقعاً ازت متشکرم. من مطمئنم خبرهای خوبی در راهه. و چه کسی صادق تر از خداوند به وعده خویش؟

      (خداییش طرف سه برابر حقوق من فقط داره کرایه مغازه میده ، یا اکثریت امامزاده های جزایر قناری و حومه)

      بقول آمریکایی ها :

      The Bests is yet to come.

      —————————————————————————

      سعیده جان تعهد و تلاش و ایمان عملی شما رو تحسین میکنم. و. به وجود ارزشمند و گرانبهای شما افتخار میکنم. تحسین و تمجید و تبریک و افتخار فقط چند قطره از اقیانوس بیکران توحیده. شما به اصل توحید متصل شدین. به نجوای شیطانی توجه نکن، نجواهای شیاطین انس و جن…

      به این توجه کن که توی بهترین و پر بازدید ترین سایت موفقیت دنیا ، شما تاپ امتیازات کامنت ها هستین. یه نگاهی بنداز ببین توی هفته گذشته و یک ماه گذشته بالاترین امتیازات کامنت ها متعلق به کیه …؟ از پنج نفر 4 نفرش خودتی. هر کامنتی می‌نویسی با کامنت قبلی خودت وارد رقابت میشی.

      حواست هست …؟

      چی کامنت رو می‌بره بالا…؟

      آیا ما با عقل خودمون کامنت مینویسیم؟ یا با جریان هدایت ؟

      فرکانس مثبته که کامنت ها رو بالا می‌بره. مصداق آیه 10 سوره فاطر : «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»

      (کسی که خواهان عزّت است، تمام عزّت برای خداست؛ سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح را بالا می‌برد)

      —————————————————————————

      سعیده جانم ، ببخشید که کامنتم کوتاه بود و چندان حس خوب و انرژی مثبت نداشت ، زیاد به جریان هدایت وصل نبودم.‌ اما لازم بود بنویسم و تحسینت کنم ، این کامنت ها باعث تغییر باورهای ما میشه.

      بیشتر و بیشتر برامون بنویس.

      منم سعی میکنم بیشتر مشق بنویسم. راستی یادته قبلاً توی کامنت برات مینوشتم یه کم بیشتر کامنت بنویس. ولی میگفتی بخاطر خستگی شیفت شب کاری وقت و تمرکز نداری کامنت بنویسی. خدا قوت پهلوان ، خسته نباشی دلاور، لابلای کامنت ها یه استراحتی به انگشتان مبارک هم بده. چه خبرتونه ، چه خبرتونه ….؟؟

      —————————————————————————

      امروز عصر رفته بودم ساحل پیاده روی، و میخواستم شکرگزاری بنویسم و از خداوند درخواست کردم که خدایا تو این لحظه من محتاج و فقیر و نیازمندم به فرکانس مثبت شکرگزاری و سپاسگزاری. خدایا کمکم کن ، تو به شکرگزاری من نیازی نداری، من اونی هستم که محتاج سپاسگزاری و شکرگزاری به درگاهت هستم. امروز یه حسی بهم گفت فایلهای توحید عملی رو گوش بده. و مشخصاً بهم الهام کرد از توحید 5 تا آخر رو گوش بده. عصر که رفتم پیاده روی فایل توحید عملی 11 رو گوش دادم. انگار لازمه هر هفته یه روز رو فقط اختصاص بدم به فایلهای توحید عملی. اینقدر که آگاهیهای خالص و ناب توی این فایلها هست.

      الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر توحیدی.

      سعیده جان در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم و توحیدی باشی و قلبت از جریان هدایت نورانی باشه.

      این وعده الهیه که : ….

      «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»

      در پناه رب العالمین محفوظ باشی.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
      • -
        عاطفه نوری گفته:
        مدت عضویت: 1963 روز

        درود بینهایت ب برادر توحیدی و پرتلاش و خداقوت بینهایت به شما و فرکانس های الهی شما و خداقوت ک آیات قرآنی رو منتشر میکنید و مرتبط میکنید بینهایت می اموزم بینهایت یاد میگیرم و جا داره تحسین کنم و سپاسگزاری و قدر دانی بابت هر تایپی ک میکنید و زمانی ک میگذارید.

        یک جایی از کامنت نوشته بودید آدم‌هایی ک انقدررر ثروتمند هستند و الان در بهترین حالت ممکن هستند شمارو سعیده جان بابت این تلاش و هجرت تحسین می‌کنند و اونهایی ک در پایین ترین حالت ممکن هستند شما رو نفی می‌کنند چ بسا تحقیر هم می‌کنند

        دقیقا مصداق بارز مدارها و فرکانسها و صدق بالحسنی هست

        چه کسی تحسین میکنه اونی ک در مدار تحسین ثروت زیبایی هست قطعا شجاعت ها هجرت ها تلاش کردنها و طی کردن مسیر موفقیت رو تحسین میکنه اصلا لاجرم این اتفاق می افتد چون اون آدم موفق شده رشد کرده بینیازه و به درک قانون و توحید رسیده و ناخودآگاه زبان به تحسین باز میکنه لذت میبره تشویق میکنه انگیزه میده…

        چه کسی تحقیر میکنه اونی ک هیچ غلطی نکرده حتی جرات نداشته از منطقه ی امن اون طرف تره بره در مدار فقر و بدبختی و کمبود هست هیچ موفقیتی بدست نیاورده حال دلش خوب نیست فرکانس خیلی پایینی داره احساس قربانی بودن داره و قطعا چنین شخصی اصلا و ابدا توان تحسین کردن رو نداره یعنی در مدارش نیست و اگر هم هجرت یا رشد یا موفقیت کسی رو ببینه لاجرم قضاوت میکنه تحقیر میکنه یا نهایتا غیبت میکنه و برچسب میزنه

        خیلی این قسمت کامنتتون برای من درس داشت و آگاهی دهنده بود گفتم ببین همه چیز طبق این قانون در حال حرکته حتی جمله ی تحسین کردن و تحقیر کردن…

        چقدر تحسین میکنم برای بودن این سایت آگاهی ها درک کردن قوانین و این قدرت و عنایتی ک پروردگار لطف کرده و ما در مدار تحسین ثروت ها و زیبایی ها هستیم و تسلیم امر پروردگار هستیم …

        بینهایت سپاسگزارم خیلی لذت بردم کامنت فوق العاده قوی آگاهی دهنده کاربردی بود و بیشتر آموختم ک عاطفه با تمام قوا تحسین کن و باورهای قوی بساز راجب تحسین کردن…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1292 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        وَالْعَصْرِ ﴿١﴾

        سوگند به عصر

        إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾

        [که] بی تردید انسان در زیان کاری بزرگی است؛

        إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾

        مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و یکدیگر را به حق توصیه نموده و به شکیبایی سفارش کرده اند.

        =====================================

        حمید حنیف عزیزم سلام

        انرژی زیادی من رو هدایت کرد برای فرستادن یک موشک قرآنی در حد سطل پلاستیکی سعیده،بدون فوت وقت میرم سر وقت یک قطره از اقیانوس آگاهی های قرآن …

        هدایت قرآنیم،بعد نماز ظهر داستان صالح پیامبر و ناقه و نجاتش بود در سوره ی هود،باید اعتراف کنم هربار به این صفحه هدایت میشدم سرسری می‌گذشتم،این بار یک آیه توی صفحه بهم چشمک زد:

        فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ ۗ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ

        چیزی که به چشم من اومد اون نجات خداوند از سمت رحمتش بود،فارغ از سیستم و عدالتش !

        ببین قانون مدار ها درسته،سیستم بی عیب و نقصه درسته،هرکسی نتیجه ی اعمال خودش رو میگیره درسته ،اما یک نکته ای هست به اسم رحمت خداوند که بر عدالتش پیشی گرفته!

        این امیدواری آدم رو صد هزار برابر می‌کنه ،چطور؟

        اینطور که نمیشی روی عقل خودت حساب کنی بگی من امروز ٢ ساعت روی باورهام کار کردم ،پس ٢ تا پله اوضاع بهتر میشه .این کار سیستمه!

        اما توحید ،ایمان به الله ،ایمان به غیب ،توکل و امیدواری باعث میشه شما به رحمت خداوند دسترسی پیدا کنی،رحمتی فراتر از عدالت و سیستم !

        بیا بریم بقیه ی آیه های نجات پیامبران توی سوره ی هود رو ببینیم:

        قَالَ لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ(4٣ هود)

        پاسخ نوح به فرزندش(نجات از رحمت خداست)

        وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ(5٨ هود)

        (نجات هود و اهل ایمان به سبب رحمت خدا)

        فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا(66هود)

        (نجات صالح و اهل ایمان از رحمت خدا)

        وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ(٩4هود)

        (نجات شعیب و اهل ایمان از رحمت خدا)

        ببین داستان رحمت و عدالت اینجوری خیلی خوب میتونی برای ذهن تعریف کنی :

        رحمت خداوند یعنی:

        تو اندازه ی مشت خودت درخواست میکنی،اما اون اندازه ی مشت خودش میبخشه!

        دوسه تا تجربه ی بیگ بنگ دارم ازین داستان :

        وقتی انتقالیم استپ خورد و کنسل شد و من کلا دیگه ناامید شدم تا خرداد ١4٠٢ که هدایت ها اومد برام گفت این کارهای ذهنی رو انجام بده و دوباره بچه ها رو بفرست گرگان .

        بهش گفتم من انتقالیم کنسل شده،جایگزین ندارم.گفت:کاری که میگم رو بکن!

        وقتی من سمت خودم رو (خوب) انجام دادم .

        اون سمت خودش رو (عالی) انجام داد .

        بدون کوچکترین تقلا :

        ساعت ٧ونیم صبح از دفتر ریاست دانشگاه علوم پزشکی مازندران به من زنگ زدن و گفتن با انتقالی شما بدون جایگزین موافقت شد!حتی نمی‌خواد حضوری بیای.فردا از دفتر نقل و انتقالات پیگیر کارهای اداری شو!

        من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

        تجربه بعدی:

        وقتی بهم گفت انصراف بده از کارت،من هیچ ایده ای نداشتم برای شروع کار جدید،فقط مطمئنم بودم باید انصراف بدم تا قدم بعدی بهم گفته بشه،سخت بود ولی انجامش دادم.

        بعد وقتی من داشتم تو گرگان،فلکه ی شهرداری ،اگهی های استخدام رو میخوندم و دنبال این بودم که یک کاری رو از یک جایی شروع کنم!!!!چندتا عکس از چندتا شماره هم گرفتم که هرکدوم که قلبم گفت رو بهش زنگ بزنم و همزمان روی آموزش های استاد کار میکردم چه اتفاقی افتاد ؟

        من توی گرگان دنبال کار میگشتم

        ولی هدایت اومد : برو کیش ،برو کیش،برو کیش

        من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

        وقتی اومدم کیش،سه روز دنبال کار گشتم ،همه جا ،توی اینترنت ،توی بازار،فروشگاه ها،یک فروشگاه هست اینجا بهش میگن پاندا،شبیه والمارت،همه چیز داره،بهش گفتم من حاضرم برم اینجا از کارگری شروع کنم،ولی اگر تو بهم بگی،اون کاری رو انجام میدم که تو بگی،٣ روز طول کشید هیچ هدایتی نیومد،دیگه ناامید شدم،شب بلیط برگشت رو گرفتم وخوابیدم،صبح با sms فاطمه جان بیدار شدم :

        سعیده دستام داره می لرزه موقع تایپ کردن الانم .

        گفت تو خواب بهش یه عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه است که خونه ش کنار آبه

        یه قران سبز رنگ هم کنارشه

        بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش را درست کنه

        من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

        برگشتم گرگان ،هیچی نمیدونستم ،محمود کیه،چه اتفاقی قراره بیفته ،اون کاری که قراره انجام بدم چیه،هیچی نمیدونستم ،هیچی !گفتم خدا گفته،پس منتظر میمونم.

        یک هفته نشد پسرداییم زنگ زد،دوستش آقای محمودیان!!!!! برام کار پیدا کرده بود ،گفت یک شرکتی یک نیرو میخواد،شرکتی که این محصولات رو وارد میکنه،پرسیدم کارم چیه؟چی کار باید بکنم،گفت نمیدونم،بیا خودت صحبت کن.

        بچه هارو برداشتم و دوباره اومدم کیش،هیچی نمیدونستم،شرکت چه جوریه،مدیرعامل کیه،داستان چیه،ولی به خودم میگفتم خدا گفته،باید انجامش بدم.

        شبی که میخواستم برم جلسه ی کاری،تموم وجودم پر از اضطراب و استرس بود،گفتم خدایا آرومم کن،قران رو باز کردم این آیه اومد :

        قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

        دوباره قلبم آروم شد،گفتم هرچی باشه من انجامش میدم،هرکاری،من فقط باید تسلیم هدایت باشم.

        با دوتا اسکورت مردونه ،رفتم توی یکی از بهترین کافه های کیش،اولین بار مدیرعاملم رو اونجا دیدم،فضای کافه،جلسه ی کاری ،آدم هایی که کنارم بودن یک بار دیگه رحمت خدا رو به رخم کشید.

        من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

        بازی به اینجا ختم نشد،بعد از احوال پرسی صحبت های مدیرعاملم که شروع شد و من هربار از این رحمت خداوند سرگشته تر میشدم ،اون حرف میزد ولی من فقط خودمو در آغوش خدا می‌دیدم،من روح استاد عباسمنش رو می‌دیدم که در این مرد حلول کرده:

        یک مرد با ایمان،توحیدی،ثروتمند،یک تاجر با لیاقت،یک انسان کار درست ،آگاه به قوانین هستی

        چندتا جمله های قشنگش رو اینجا بنویسم؟

        (هیچ وقت نگران پول نباش،نباید دنبال پول بدوئی ازت فرار می‌کنه ،نگرانش نباشی خودش میاد)

        (دنیا دنیای انرژی و فرکانسه،ادم های هم فرکانس هم دیگروجذب میکنند.)

        (این دنیا بی سروصاحاب نیست،قانون داره،باید قوانینش رو یاد بگیری و طبق اونا عمل کنی)

        (در ازای کاری که برای من میکنی،داری عمرت رو میزاری،یادت نره همیشه کفه ی عمرت سنگین تره،همیشه کارهای خودت مهم تره)

        (هرجا توی کار خسته شدی،کار رو ول کن برو،من انرژی مثبتت رو می‌خوام توی کار ،نه به هر قیمتی کار کنی)

        (ما حق نداریم از محصول شرکت دیگه ای بدگویی کنیم ما فقط باید محصول خودمون رو معرفی کنیم.)

        (هرجا رفتی پیش فروشنده ها،دیدی دارن حرف های منفی میزنن،یک لبخند بزن و بحث رو عوض کن،به حرفاشون توجه نکنن،نزار ذهنت رو منفی کنند.)

        (کارت دست خودته،نیازی نیست من بدونم کِی رفتی،کجا رفتی،فقط شب ها یک گزارش کار برام بفرست،اینم برای مچ گیری نیست،برای اینکه دستمون باشه چه کارهایی انجام دادیم)

        ببین سعیده ای که اومده بود کیش دنبال کار و حاضر بود از کارگری شروع کنه،رحمت خدا براش چیکار کرد ؟

        من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

        من یک چیزی می‌خوام بگم،ما داریم روی خودمون کار میکنیم،میدونیم قوانین جواب میده،و طبق عدالت خدا و قوانین ثابتش،ما ازین مسیر حرکت میکنم به خواسته هامون میرسیم خب ؟

        اما یک چیزی فراتر ازین ها وجود داره !

        اون رحمت خداونده!اون اراده ی کن فیکونه!

        اون وهاب بودنشه،اون لغفور و رحیم بودنشه!!!

        روزی صدبار باید به خودمون بگیم.

        کافیه که ما سمت خودمون رو خوب انجام بدیم!!!!!

        اون سمت خودش رو عاااااالی انجام میده !!!!

        عالی به چه معنا ؟

        تو همون قرآن عالی رو اینجوری تعریف کرده :

        فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

        پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.

        پس!

        روی مغز منطقی خودت حساب نکن!

        روی رحمت خدا حساب کن!

        اون در هارو از جایی باز می‌کنه که به عقل جن هم نمی‌رسه!!!!

        «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرا»

        بابا خودش گفته دیگه !میگه کنترل ذهن کنی،تقوا داشته باشی،درها از جایی باز میشه که تو الان نمیدونی اینا اصلا دره!فکر می‌کنی دیواره!

        چرا می‌تونه در هارو باز کنه خودش ؟؟؟چوووون خوووودشه،اون در هاااا هم خوووودشه،همه چیز خووودشه!!!!

        هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿٣﴾

        اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به همه چیز داناست.

        اینجا کلام بزرگوار رو منعقد کنم : کجا دنبال چی میگردی؟؟؟؟بابا همه چیز خووودشه!!!!از خودش بخواه!در مسیر درست حرکت کن،بیش از اندازه به تو عطا خواهد شد!!!

        وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ

        و رب تو به زودی به تو چندان عطا کند که تو راضی شوی

        داریم درمورد رب حرف میزنیم!

        کل قدرت ها دست اووونه!!!

        ارباب اووونه!!!

        همه چیز تحت کنترل اووونه!!!

        خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ۖ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

        اوست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط شد. آنچه در زمین فرو می رود و آنچه از آن بیرون می آید و آنچه از آسمان نازل می شود، و آنچه در آن بالا می رود می داند. و او با شماست هرجا که باشید، و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست.

        یک چیزی رو خوب میدونم،نور این کامنت تا مدت ها قلب من و شما و هر عزیزی که این رو میخونه روشن میکنه،اما باز ذهن منطقی کار خودش رو می‌کنه و خدا رو به اندازه ی عقل و توانایی های خودش میبینه ،نه قدرتی که از قرآن دریافت کرده !!!

        پس یکبار دیگه عظمت این قرآن رو از سوره ی واقعه به رخ ذهن منطقی خودم میکشم:

        فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ ﴿٧5﴾

        پس به جایگاه ستارگان سوگند می خورم،

        وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ ﴿٧6﴾

        و اگر بدانید بی تردید این سوگندی بس بزرگ است.

        إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾

        که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش؛

        فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾

        [که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی

        لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾

        جز پاک شدگان [از هر نوع آلودگی] به [حقایق و اسرار و لطایف] آن دسترسی ندارند.

        تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٨٠﴾

        نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است.

        أَفَبِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ ﴿٨١﴾

        آیا شما نسبت به این گفتار سهل انگاری می کنید [و آن را قابل اعتنا نمی دانید؟!]

        حمید جان نمی‌دونم این کامنت رو از کجا شروع کردم و به کجا ختم شد،فقط یک چیزی رو می‌دونم که وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ

        کل نتیجه ای که من می‌خوام بگیرم اینه:

        روی عقل خودت حساب نکن!روی رحمت پروردگارت حساب کن.

        اعتماد کن به خدایی که داره این جهان رو مدیریت میکنه.

        اون داره کیهان رو میچرخونه،اجابت خواست های تو براش تیله بازی هم نیست.

        حتی اگر اندازه‌ی مشت خودت درخواست کنی و سمت خودت رو خوب انجام بدی،اون سمت خودش رو عالی انجام میده.

        حرکت کن،قدم های بعدی بهت گفته میشه.

        ایمان،ایمان،ایمان،ایمانی که عمل بیاورد،ایمان است.

        آنجا که همه ی راه ها بسته است،خداوند راه میگشاید.

        اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ

        اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

        إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا

        =====================================

        ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ

        این است الله،رب شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.

        =====================================

        در پناه نور باشی همیشه حمیدِحنیف

        به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 129 رای:
        • -
          زهرا کاسه ساز گفته:
          مدت عضویت: 1493 روز

          سلام سعیده ی قشنگم

          سلام خدای سعیده که چقدر خوب بادستانش مینویسی

          سلام به توخدای وهاب وبخشنده همه مومنان

          اره درسته راست میگه راست میگه سعیده

          رحمتت برهرچیزی پیشی گرفته

          خدایاخیلی حالموخوب میکنه این اگاهی

          خوب مشته توکه خیلی بزرگه خدا

          من همه سعیمومیکنم که باتعهدپیش برم‌

          خیلی ایراد دارم خدا خیلی

          کمکم کن

          مرسی ازت سعیده ی قشنگم

          بوس به روی ماهت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          یاسر گفته:
          مدت عضویت: 3110 روز

          سلام به آبجی سعیده ی عزیز ممنونم ازت بخاطر این کامنت سراسر ارزش سراسر توحید سراسر منطق برای ذهن

          این حرف توی کامنت شما منو واداشت که یک داستانی رو تعریف کنم

          من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید

          این داستان برمیگرده به زمستون پارسال بارها الهام بهم شد بیام و بنویسم ولی شیطان ذهن گفت این اتفاق چیز خاصی نیست که بخوای بنویسی خلاصه تونست منو از نوشتن منصرف کنه ولی اینسری دیگه نتونست حتی الان که دارم مینویسم داره تلاش میکنه ولی تصمیم گرفتم دیگه به حرفش گوش نکنم خب دیگه کامنت و طولانی نمیکنم چون داستان خودش به اندازه ی کافی طولانی ( ^▽^)

          زمستون پارسال بعد از چند سال یه برف کمی بارید تو شهرمون صبح که بیدار شدم دیدم یکمقدار از برف هنوز هست الهام اومد که برو یکم کنار ساحل قدم بزن و از برف لذت ببر ولی ذهن گفت نه بابا چکاریه بشین به کارات برس ولی اصلا به حرفش نه گوش دادم نه جوابش و دادم به سرعت لباس پوشیدم رفتم بیرون اینسری از یک مسیر جدید رفتم که یک دوراهی بود گفتم میخوام از خدا هدایت بخوام از کدوم طرف برم گفتم خدایا از کدوم طرف برم تا لذت بیشتر ، حال خوب بهتر ، زیبایی های بیشتر و در کل بیشتر بهم خوش بگذره یه آن یه چنتا کبوتر در حال پرواز کردن بودن یکی از اون کبوتر ها رفت روی یک تیر چراغ برق توی مسیر فرعی نشست ولی یه حسی گفت نه اونور چیه اونجا که خاکی الان برف داره آب میشه لباسات کثیف میشه بعد کلی سگ هست بیان بهت حمله کنن چی من گفتم نه همین درسته ولی بخاطر اینکه مطمعن بشم گفتم خدایا بک نشانه ی واضح تر بهم نشون بده کدوم مسیر و برم یه ماشین اومد یه مردِ پیاده شد رفت توی همون جاده خاکی که کبوتر روی تیر چراغ نشسته بود گفتم همین درسته رفتم حالا ذهن که مدرک دکترای چموشی رو داره هی دست و پا نرو هر کاری کرد من گوشم نمیشنید موقع رفتن توی اون مسیر یه لحظه یه عطر خیلی خوشبویی توی هوا پیچید گفتم عجب عطر خوشبویی خدایا سپاسگزارم توی اون مسیر به غیر از من با اون مردِ هیچکس توی اون مسیر نبود گفتم پس این عطر و این مردِ زده بزار سریع برم بهش برسم اسم عطر و ازش بپرسم داشتم سریع میرفتم که الهام اومد عجله نکن آرام باش لذت ببر من خودم اسم عطر و بهت میگم منم گفتم چشم آروم رفتم تا اینکه اون مردِ یک جا وایستاد من گفتم برم ازش بپرسم اسم عطر و ولی از تعجب چشام پُر اشک شد مردِ اصلا هیچ عطری نزده بود یعنی خدا پاداش عمل به الهام و به من داد یعنی

          همه چیز میشود به شرط ایمان

          من اندازه ی مشت خودم درخواست کردم،اون اندازه ی مشت خودش بخشید.

          حالا ادامه ی داستان….

          من رفتم از برف کنار ساحل لذت بردم کلی سپاسگزاری کردم کلی اشک ریختم بابت بوی عطری که تو هوا پیچید اینقدر خوشحال بودم انگار رو ابرا بودم اونجا چنتا صیاد بودن گفتم برم یک خدا قووووت بهشون بگم یکم احساس خوب بدم خدا منو سوپرایز کرد منم یکی رو با خوشرویی خوشحال کنم

          البته همیشه خوشرو هستم ( ^▽^)

          وقتی نزدیک شدم مردِ صیاد برگشت بره تو قایق گفتم عه خدا میخواستم بهش خدا قووووت بگم که چرا داره میره یک لحظه مردِ صیاد برگشت با لبخند منو نگاه کرد گفتم خدا قووووت لبخند زد گفت مرسی یعنی موقعی که به خدا گفتم چرا داره میره وقتی برگشت لبخند زد ناخودآگاه چشام پر اشک شد رفتم و رفتم لذت بردم با خدا صحبت کردم

          “بخاطر اینکه کوتاه کنم میرم جلو”

          موقع برگشت گفتم خدایا میخوام برم خونه نشانه بده برم یا بمونم دیدم هیچکس نیست گفتم هیچکس نیست چطور نشونه بگیرم هیچکس که نبود هیچ هیچی نبود حتی یه پرنده فقط من بودم چطور نشانه رو بفهمم اینور اونور و نگاه کردم دیدم یک کلاغ هست گفتم برم از کلاغ بپرسم ( ^▽^)

          گفتم کلاغ خوشگل با اون پرهای مشکی خوشگلت که برق میزنه به قول خانم شایسته عزیز برخ برخی گفتم میخوام برم خونه بنظرت از کدوم طرف برم که بیشتر لذت ببرم

          حالا یکم برمیگردیم عقب تا دلیل هدایت خدا به اون مسیر و بگم

          اون مسیر که ذهن گفت برو اون میرفت سمت یک شهرک که از توی اون شهرک میرفت ساحل که اونجا یک درب داشت به ساحل موقع پرسیدن از کلاغ دیدم اون درب قفل یعنی اگه از اون مسیر ذهن میومدم به درب قفل میرسیدم عملا باید برمیگشتم به محض اینکه قفل درب رو دیدم کلی راه رفتم سپاسگزاری کردم و گریه کردم خدایا تو داری با من چیکار میکنی من چرا اینهمه وقت پیدات نکرده بودم آخه من الان هر چقدر سپاسگزاری کنم مگه کافیه نه نیست بخدا نیست خلاصه به کلاغ گفتم از کدوم طرف برم کلاغ بلند شد پَر زد رفت اونطرف گفتم خب از این طرف باید برم وقتی رفتم کلاغ دوباره پَر زد رفت یک طرف دیگه گفتم این کلاغ شیطون داره با من بازی میکنه من الان وقت ندارم دیگه باید برم موقع برگشتن به یک آدم نامناسبی برخورد کردم گفتم خدایا من اینقدر توی حال خوب و اینقدر معجزه و این اتفاقات ارزشمند بودم این آدم چرا باید سر راه من قرار بگیره که یک لحظه یه حسی تو وجودم اومد

          گفت: یادته کلاغ هی اینور اونور میکرد یه مسیر مشخص بهت نمیگفت

          گفتم: آره

          گفت: یعنی اون زمان که تو تصمیم گرفتی برگردی موقعی نبود که باید برمیگشتی تو با ذهن خودت تصمیم گرفتی

          یعنی من مات و مبهوت بودم خدایا بازم ازت سپاسگزارم خلاصه خداروشکر این دکتر چموش و شکست دادم این داستان و نوشتم خدایا سپاسگزارم

          هر وقت دکتر چموش حرف مفت میزنه میگم نگاه خدا چکارا میتونه بکنه پس ساکت فقط هر چیزی که خدا میگه رو میگیم چشم ادامه میدیم ، یعنی هر وقت این داستان و برای خودم مرور میکنم وجودم پر از آرامش و عشق خدا میشه احساس میکنم از این جهان جدا میشم یک لحظه

          امیدوارم تمام دوستان عزیز این سایت همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه

          شما رو به خدای بزرگ میسپرم امیدوارم تو تک تک ثانیه های زندگی تون وجود خدا رو حس کنین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          یاسر گفته:
          مدت عضویت: 3110 روز

          سلام آبجی سعیده عزیز سپاسگزارم ازت بابت حرف های مدیرعامل شما که اینجا برای ما نوشتی

          (با اجازه متن و کپی کردم چون باید میلیارد ها بار خونده بشه تا دکتر چموش عزیز ساکت بشه)

          من چندبار که خوندم توی همون باورها تونستم یسری باورهای مثبت هماهنگ با کسب و کار خودم پیدا کنم و اینکه یسری باورهای مخرب کسب و کار خودم و پیدا کردم

          از خدای خودم هم سپاسگزارم یه سپاسگزاری خیلی بزرگ بزرگ از عمق وجودم که جواب درخواست منو توی کامنت فوق‌العاده ارزشمند شما داد همون درخواستی که گفت صبرکن و ادامه بده منم با حال خوب صبوری کردم و ادامه دادم خدا جواب داد آره خدا جواب داد ، خدا همیشه در حال پاسخ دادن به درخواست های ماعه فقط مقاومت ما باید برداشته بشه

          توی این چند هفته ی اخیر درک کردم هرجا هیچ مقاومتی وجود نداره و بدون شک بهش ایمان داریم خدا به سرعت جواب میده

          چند درخواست توی این هفته ی گذشته داشتم مطمعن بودم خدا جواب میده هیچ مقاومتی ذهنم نداشت بعد یکساعت جوابمو گرفتم

          خدایا هر چقدر بگم عاشقتم بخدا کمه

          در آخر بازم ازت سپاسگزارم آبجی سعیده عزیز

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1292 روز

            و ما رمیت اذ رمیت…ولکن الله رمی…

            سلام به دادش یاسر مهربان و‌توحیدی و ارزشمندم.

            هر دونقطه ی آبی پربرکتت در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و هم برام کلی درس داشت و هم پر از هدایت …

            سپاسگزارم ازت که به ندای قلبت گوش کردی و‌برام نوشتی،چقدر خداوند همه چیز رو قشنگ چیدمان میکنه…حتی رسیدن زمانِ رسیدن نقطه ی آبی رو….ماچ به کله ی خدای قشنگم…

            ازت ممنونم بی نهایت،به امید دریافت نقطه های آبی پربرکت دیگه ای ازت،در پناه نور میسپارمت…

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              یاسر گفته:
              مدت عضویت: 3110 روز

              سلام آبجی سعیده ی عزیز و توحیدی و ارزشمندم

              امیدوارم حال دلت همیشه عالی عالی باشه و ثانیه ثانیه زندگیت نور خداوند

              《 سلام علیک کردن و از خودت تقلید کردم چون اینقدر قشنگ نوشتی دیگه چیزی به مغزم نرسید ( ^▽^) نویسنده بودن هم این داستان ها رو داره دیگه 》

              آره آره دقیقا داشتم همین یکی دوماه اخیر به این فکر میکردم که چطور میشه من یسری متن ها رو تاریخ هاشون قدیمی ولی نخوندم بعد که داستان های خودمم برای قبل ولی تا حالا ننوشتم فکر کردم دیدم آره همه چیز تو زمان و مکان خودش بهم دیگه رسیدن

              عاشق خدام که اینقدر دقیق انجام میده همه چیزو باز ما با حرفای این دکتر چموش گاهی گمراه میشیم

              حالا چموش من که خیلی پر حرف ( ^▽^)

              گاهی بهش میگم بابا یکم نفس بکش بین حرف زدنات برو یک لیوان آب بخور ، یکم بخواب ، یکم برو گردش پارکی ، ساحلی جایی اینهمه جای قشنگ قشنگ هست اینجا همش نشستی ور دل من نان استاپ داری صحبت میکنی چه خبرته آخه :)

              عاشق اون گفت و گو کردنت با خدا هستم تو کامنت هات احساس میکنم خودم دارم با خدا حرف میزنم

              ازت بازم سپاس گزارم بابت این کامنت های سراسر ارزش و توحیدی که برامون مینویسی زیاد برامون بنویس خیلیییییی زیاااااااد خودت نمیدونی هر کامنتت کلی گره از ذهن باز میکنه

              به خدا میسپرمت برات بهترین ها رو از خدا میخوام چون لایق بهترین ها هستی

              راستی یه سپاسگزاری از استاد عباسمنش هم بکنم بابت این نقطه آبی من عاشق این رنگ آبی ام 🩷🩵

              عه قلبام بارسلونایی شد :))))))

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سحر صدیقی گفته:
        مدت عضویت: 1472 روز

        و باز هم سلام به آقا حمید عزیز

        این روزا عجب همزمانی ها داره واسم رخ میده.

        آقا حسادت خوب نیست می‌دونم ولی یاد جمله استاد افتادم که میگه اگه باوری حتی به غلط باعث رشد شما بشه اشکال ندارد.

        به نظر منم حسادت مثبت که باعث بشه منم حرکت کنم تا رشد کنم خیلی هم خوبه.

        این روزا عجیب هر جای سایت هستم بحث هدایت و شهود و تسلیم هست و منم هم عجیب از درون نبود اینو در زندگیم حس میکنم یعنی باید بگم هست ولی خوب گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.

        خدا این روزا،همه جوره جواب سوال هامو میده تا شک های من به یقین تبدیل بشه.

        چقدر این خدا بیشتر از من عاشق پیشرفت و رشد و خوشبختیه من هست.

        امروز منم برخوردم به همین آیه سوره اسرا و الآنم هدایت مجدد من به همین آیه در کامنت شما.

        وقتی منم ترجمه رو خوندم ی حسب ته قلبم می‌گفت این ترجمه ناقصه خدایی که که انسان رو اشرف آفریده چجوری اینجا نوشته بر بسیاری از مخلوقات برتری داریم.

        از طرفی هم من به هر آیه که برمی‌خورم از خودم میپرسم چه باور مثبتی میشه از این آیه بکشم بیرون که بتونه باعث تقویت ایمانم بشه.

        و در این آیه رسیدم به احساس ارزشمندی انسان که از ازل خداوند در روح ما قرار داده.

        احساسی که ما بواسطه ی بودن در این کالبد جسم محدود و ذهن محدود،اونو فراموش کردیم .

        باید هر لحظه از خداوند درخواست کنیم که اون احساس ارزشمندی درونی ما رو زنده کنه و هر لحظه به ما یادآوری کنه که ما ارزشمندیم

        تا بواسطه ی این یادآوری به احساس عالی و بینظیر برسیم و متصل بشیم به عشق الهی وجودیش

        و به قول مولانا:

        بحرِ علمی ، در نَمی پنهان شده

        در سه گَز تن عالَمی پنهان شده

        جانِ بی کیفی شده محبوسِ کیف

        آفتابی حبسِ عُقده ، اینت حَیف

        و کلام زیبای حضرت علی:(«ای انسان، پنداری که جسمی خُردی ،

        حال آنکه جهان بزرگ در تو منطوی شده است » )

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2980 روز

      بنام الله

      سلامی با عشق به سعیده عزیز وبی نظیر

      احسنت دختر هزار آفرین بقول همان خانم چه جوری تحسینت کنم

      سعیده جانم نوش جانت این حال خوب ،شغل خوب ،خانه شیک وخوب

      عزیزدلم موفقیتهات را از صمیم قلبم بهت تبریک می گم چقدر خوشبختم ‌که در کنار شما خوبان وبرگزیدگان قرار گرفتم وهر روز از شما یاد میگیرم تا زندگی ای بسازم که باب میل خودم باشد هرروز ازت بیشتر وبیشتر یاد میگیرم که چه جوری با خدا صحبت کنم درخواست کنم وتسلیم امر او باشم

      خدارا هزاران هزار بار سپاسگزارم به خاطر وجود نازنینت

      خیلی دوست دارم زیبای مهربان

      منتظرم تا دوباره از موفقیتهات وعشق بازیت با معبود را بخوانم وتحسینت کنم

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      وجیهه عرفانی گفته:
      مدت عضویت: 1351 روز

      سلام سعیده ی عزیزم خوبی دختر موفق و توحیدی خدا

      خدا قوت عزیزم کولاک کردی با این کامنت زیبات گلم ممنونم.

      حق مطلبو ادا کردی ، امروز توی ستاره ی قطبیم از خدا خواستم که نشونه ای برای باور محدود کننده ی جذب ثروت بهم بده و کامنت تو بی نظیر بود ممنونم اونجا که گفتی همونطور که توحیدو میخوایم باید پولم خواست دیدم پاشنه ی اشیلم،

      و چقدر استاد درست و منطقی صحبت میکنن که دیگه ذهن نمیتونه اما و اگر بیاره وقتی تو رابطه کار میکنی، پس پیشرفتتم تو همونه ولی من فکر میکردم پس باید دریافت‌های مالیمم تغییر کنه،

      چقدر ساده و زیبا و قشنگ مقایسه کرده بودی زمان گذشتتو با الانت، با اجازت از آیات زیبات و جملات تاکیدی ثروتت اسکرین شات گرفتم که مدام نگاه کنم و منم انجامش بدم،

      اون مثال استاد عزیزم که در مورد مشتری بهتر و خوش اخلاقتر هم خیلی روی من تاثیر داشت و واقعا عالی بود که استاد چقدر ریز و نکته سنجانه به تغییراتشون نگاه میکردن و میکنن و منم تصمیم گرفتم که از این به بعد اینطوری باشم و الان وقتی فکر میکنم میبینم منم خیلی خیلی با وجیهه ی گذشته ام فرق کردم و تغییر مثبت داشتم که مدام همسرم میگه وجیهه تو چقدر فرق کردی،

      خدارو هزار مرتبه شکر که با دوست عزیز و دوست داشتنی دیگه ای آشنا شدم و بازهم از این کامنتای زیبات ببینم و باز هم از نتایج خوشگلت ‌‌وا سمون بنویس،

      خدارو شکر بخاطر استاد عزیزم و سلیس و راحت گفتن آگاهی‌ها به ما و خدارو شکر بخاطر دوستان فرکانس بالا و آگاهم ،

      باز هم ممنون موفق و شاد و ثروتمند و سالم باشی ان شاالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      امین زندی گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      به نام خداوند رحمان

      سلام بر سعیده شهریاری عزیز

      این ی کامنت نبود ی کلاس آموزشی بود برای من

      از باورهایی که کامنت شد برای 3 برابر کردن درآمد مالی

      تا شرح حال گذشته و حال امروز شما

      از گرگان تا کیش

      تماما ی درس داره اونم متصل شدن به توحید و یگانگی خداوند

      تو به خدا وصل شو گنج آسمان ها و زمین رو بهت میده

      همه زمین و آسمان رو مسخر تو میکنه

      وقتی مسخر تو میکنه که متعهدانه روی خودت کار کنی

      همینطور که شکیبا عزیر تو صحبت هاش گفتن

      بواقع جای تحسین داره این همه تعهد داشتن و کار کردن روی خودت خانم شهریاری

      آفرین واقعا از هربار خوندن کامنت های شما که تماما توحید رو داره نشون میده لذت میبرم

      نوش جانت این همه آسانی و لذت که در پناه خداوند بدست آوردی

      یادمه وقتی رو که تو راه پلها آپارتمان‌ها داشتم فرشایی رو جابه جا میکردم که کمر آدم خورد میشد زیر این فرشها

      و اما الا پشت میز نشستم و دارم لذت میبرم از خودن کامنت زیبای شما

      بار گران رو خدا از روی دوشم برداشت و سینه من رو گشاده کرد تا این آگاهی هارو به من بده

      دفتر کاری دارم که غرق در آرامش

      شما برام تداعی کردی که از کجا به کجا اومدم رسیدم

      ممنونم ازت دست خدا شدی و کلام حق رو جاری کردی

      برای خودت و دختران زیبای شما آرزوی سلامتی سعادت و عشق و آرامش بیشتر و روز افزون میکنم

      ثروتمند باشی در پناه الله زیبا

      دختر توحیدی خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      شهرزاد گفته:
      مدت عضویت: 2179 روز

      سلام به استاد عزیزم، مریم خانم شایسته و همه دوستان گرامی.

      سعیده جانم خیلی باورهای قدرتمندکننده ای برای افزایش درآمدت نوشتی که با نهادینه شدنشون سه برابر که سهله، درآمدت خیلی خیلی جهش بزرگی خواهد داشت به لطف الله.

      در کنارش با تقویت مهارتهات، این رشد خیلی سریعتر اتفاق میفته. من الان فعلا کارمندی ندارم و خودم کارهامو انجام میدم ولی توی شرکت قبلی که چند تا کارمند داشتم میدیدم یکی از دلایلی که درخواست افزایش حقوق کارمندها ریجکت میشه اینه که بدون افزایش مهارتشون، درخواست افزایش حقوق میدن که معمولا با مقاومت کارفرماها مواجه میشن. اینو همیشه به کارمندهای خودمم میگفتم که دو‌ نفرشون که گوش دادند و عمل کردند، در طی دو سال تونستند افزایش حقوقی داشته باشن طوریکه که دریافتیشون اصلا دیگه ربطی به حقوقی که باهاش استخدام شده بودند نداشت.

      مثلا کسی که برای یک سری کارهای اداری استخدام شده، و توی شرکتی کار میکنه که واردات یک سری محصولات رو‌ دارند، میتونه با تقویت زبان انگلیسیش و یادگیری یه سری اصول بازرگانی بره از کارفرماش بخواد که در کنار کارهای جاریش، توی انجام پروسه واردات کمک کنه. یا اگه کارشون فروشه، سعی کنه فروشهای بیشتر و بهتری انجام بده. در شروع حتی نیازی به درخواست افزایش حقوق نیست، کافیه فقط سعی کنه حفره های خالی شرکت رو که مثلا کارفرما خودش به تنهایی انجام میداده رو پر کنه یا کلا توی عملکرد شرکت تاثیر مثبتتری داشته باشه. شاید حتی بگه کار بیشتری به من بده و کاری بهش واگذار نشه ولی خودش با خلاقیتِ خودش میتونه کم کم ورود کنه به کارهایی که حتی بهش واگذار نشده. طوریکه بعد از چند ماه کارفرما احساس کنه این آدم داره یه باری رو از رو دوش من برمیداره. اونوقت اگه کارفرما خودش هم بدون درخواست حقوق اون شخص رو زیاد نکنه، حداقل وقتی که شخص درخواست افزایش میده، راحتتر موافقت میکنه.

      از خاطرات خیلی قدیمم اگه بخوام بگم، وقتی نوجوون بودم دخترخالم که از من چند سال بزرگتر بود و کارمند امور اداری یه شرکت بازرگانی بود، یه بار گفت کارمندهای بازرگانی شرکتها معمولا حقوقشون از بقیه بیشتره. از همون‌ موقع تصمیم گرفتم وارد کار بازرگانی بشم. هنوزم وقتی کسی شغلمو میپرسه خیلیها بلافاصله سوال بعدیشون اینه که تو دانشگاه بازرگانی خوندی؟ فکر میکنن کارِت باید ربط داشته باشه به اینکه دانشگاه چی خوندی! کار و بیزینس طبق تجربه من و میلیونها نفر دیگه هیچ ربطی به چیزی که خوندی نداره. اینم مخصوص ایران نیست، مربوط به کل جهانه. بیزینس کاملا ربط داره به خودباوریت در اینکه در خودت ببینی که یکی سری کارها رو‌ بدون هیچ آشنایی قبلی یاد بگیری و به میزان مهارتی که کسب میکنی.

      یادمه اولین جایی که شروع به کار کردم بعنوان منشی استخدام شدم. میدونستم اگه به خانواده م بگم قراره منشی باشم بهم اجازه نمیدن برم. برا همین بهشون گفتم بعنوان کارمند بازرگانی استخدام شدم. و شاید باورت نشه ولی دوران منشی گری من دو ماه بیشتر طول نکشید و بعدش مدیرعاملم گفت تو‌ پتانسیلت خیلی بیشتر از منشی گریه، یه منشی استخدام میکنم و تو برو بخش واردات. کار اون شرکت واردات تجهیزات نفتی بود. و با اینکه به بخش واردات منتقل شدم ولی خیلی کاری برای انجام نداشتم. مدیر اون بخش خوشش نمیومد از کارها سر در بیارم. از وقت آزادم استفاده کردم و کاتالوگهای شرکت رو واو به واو خوندم و توی گوگل مدام سرچ میکردم تا بتونم شرکتهای تولیدکننده اون محصولات رو‌ توی چین پیدا کنم و به مدیرعامل آفر بدم که اینا هم تولیدکننده هستند و‌ مجبور نیستی فقط از فلان شرکت بخری. اون موقع یوتیوب مثل الان پر از مسائل آموزشی نبود یا من آشنایی نداشتم. ولی پاشدم رفتم میدون انقلاب تهران و چند تا کتاب برای آموزش واردات و اسناد بازرگانی گرفتم و همه رو خوندم. دیدم وارداتمون از چینه و در کنار تقویت انگلسیم شروع به یادگیری زبان چینی کردم. شاید در شروع کارم خیلی تاثیر آنچنانی نتونستم روی اون شرکت بذارم ولی حداقلش این بود که با تقویت مهارتهام اعتماد بنفسم بیشتر شد و وقتی خواستم کارمو‌عوض کنم حقوق درخواستیم توی شرکت بعدی رو از همون اول دو‌ برابر آخرین حقوق جای قبلی زدم و موافقت شد.

      باز بعد یه مدت دیدم دوست دارم درآمدم بیشتر باشه، توی روزنامه همشهری گشتم دنبال شرکتهای کوچیکی که کارشون‌ واردات بود و نیاز داشتند یه نیرویی بصورت پارت تایم یا غیرحضوری یه سری کارهاشون رو انجام‌ بده. اینجوری بعد از ساعت کاری شرکتی که تمام وقت کار میکردم، با اتوبوس میرفتم شرکت بعدی که یه جوونی بود که تازه شرکتشو راه اندازی کرده بود و برای اینکه هزینه هاش کمتر بشه، به جای نیروی تمام وقت، یکی رو‌ میخواست که دو‌ساعت در روز بیاد توی کارها کمکش کنه. ازون نصف مبلغ حقوقی که برای کار تمام وقت دریافت میکردم رو میگرفتم. بعد یه شرکت دیگه پیدا کردم که تولیدی مبل چرمی بودن و برای تولیدی خودشون، چرم از چین وارد میکردند، باز ازونا هم کار گرفتم و پنجشنبه ها میرفتم اونجا.

      با اینکه اون موقعها با قانون آشنایی نداشتم ولی فقط با تقویت مهارتهام در عرض یکی دو سال انقدر کار یاد گرفته بودم و اعتماد بنفسم زیاد شده بود که بعضی کارمندها بعد از چند سال هم انقدر کار یاد نمیگیرن. اینجوری شد که من هر جا کار میکردم حقوقم از همه کارمندهای اونجا بیشتر میبود. و اینها همه پایه ای شد که بعدها اولا توی پوزیشنی قرار بگیرم که جای رشد خوبی داشته باشه و ثانیا تو اون موقعیت، تمام این عقبه برام دلگرمی باشه که هر کاری رو‌ میتونم انجام بدم.

      خیلی خوشم اومد کامنتت رو برای سه برابر کردن درآمدت خوندم . تو انقدر خفنی که از کار پرستاری توی یه شهر جدید به فاصله شمال تا جنوب کشور، وارد یه حوزه متفاوت شدی. و این باورهایی که نوشتی کمک میکنه که خداوند آسانترین و سریعترین راهها رو برات باز کنه انشالله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 100 رای:
      • -
        محمدرضا محمدی گفته:
        مدت عضویت: 1400 روز

        درودبیکران بر شما

        چقدر سبک کار کردنت منو یاد‌جوانی های خودم انداخت

        من توی شهرداری استخدام شده بودم

        و خیلی جویای نام بودم

        و تازه هم از دانشگاه شیراز تو رشته عمران ملی وشهرسازی فارغ التحصیل شده بودم

        شهردار مرکزی هر شب ساعت 11 گزارش از شهرداران‌کشیک‌مناطق میخواست و هیچ کس حاضر نبود تو‌منطقه شهردار کشیک بایستد

        منم هم به عنوان کاراموز در حال یادگیری بودم‌

        پیشنهاد دادم اجازه بدید‌من امشب شهردار کشیک باشم ، با سختی پذیر فتند البته من دنبال حق کشیک بودم

        شب ساعت 11 گزارش میدادیم به شهردار و‌می رفتیم

        صبح از مرکزی زنگ زده بودندمنطقه 4 که من بودم و‌پرسیده بودن شهردار کشیک منطقه دیشب کی بوده ؟

        و شهردار مرکزی خیلی از نحوه گزارش دهی ایشون روی بیسیم‌خوشش اومده .

        خلاصه از فردا من شیفت هم‌بچه ها را بر داشتم و سر تا سر ماه من خودم شهردار کشیک بودم

        منی که برای 6 ماه نوشته بودند کاراموزی انجام بده

        از روز 47 ام برای من ابلاغ زدند و از کار اموزی در امدم

        و صبح ها بک‌نفر میخواستن که ساعت 5 صبح هر روز پای دفتر خدمات شهری و فضای سبز دستور کار بده و کنترل و نظارت کنه

        و هیشکی حاضر نبود صبح ساعت 5 بیاد

        ‌ومن پیشنهاد دادم من انجام میدم

        خلاصه شب 11 شب گزارش شهردار کشیک را میدادم و‌همانجا رو میز کنفرانس شهرداری میخوابیدم‌ و صبح ساعت 5 پای دفتر بودم

        همه میگفتند تو کی میری کی می ایی

        همین علاقه به یادگیری و افزایش مهارت ها بود که قبل از 6 ماه پست‌کرفتم و با حق شیفت ها سه برابر بقیه کارمندها درامد داشتم

        بنابراین کاملا حرفت را تایید میکنم که باید روی افزایش مهارت هات کارکنی ، مدیران میبینن ‌‌ومیفهمن و‌خودشان درآمدت را میبرن بالا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1348 روز

        سلام شهرزاد عزیزم

        چقدر نکات فوق العاده ای رو نوشتی ازت بی نهایت سپاسگزارم

        از اینکه گفتی کارمندهایی که داشتی درخواست اضافه حقوق می کردند در حالیکه به مهارت هاشون اضافه نمی‌کردند! اینا همه اش بر میگرده به همون عشق و علاقه ای که باید در کار داشت

        مثلاً شما گفتی اون موقع پاشدی رفتی انقلاب کتاب های مربوط به بازرگانی رو خریدی و شروع به افزایش مهارت هات کردی یا حتی حاضر شدی علاوه بر تقویت زبان انگلیسی بری زبان چینی رو هم یاد بگیری تا توی کارت استفاده کنی

        خب اینا از چی میاد شهرزاد جان؟

        جز اینکه عشق و علاقه ات باعث میشد این اقدامات عملی رو در راستای کارت انجام بدی

        اگر بخوام از خودم بهت بگم

        باید بگم دقیقاً من هم مثل شما همین کارو کردم

        یعنی وقتی خدا منو به مسیر کاری مورد علاقه ام هدایت کرد ، ببین باورت نمیشه من چطوری داشتم می‌بلعیدم اون آموزش ها و مطالب و داکیومنت هایی که مربوط به کار مورد علاقه ام بود

        الان توی کار من معمولاً میگن اونی که بالای 5 سال سابقه مفید کارِ برنامه نویسی سایت داره میتونه یک پروژه ای رو دست بگیره !! چون توی زمینه برنامه نویسی باید به درک کدها برسی نه حفظ کردنشون ، تازه همون کسی که حداقل باید 5 سال تجربه کار برنامه نویسی داشته باشه حتماً باید درسش رو در دانشگاه خونده باشه و بعد تازه بیوفته دنبال استخدام شدن در یک شرکتی مثل مثلاً دیجیکالا یا هر شرکت دیگه ای

        در حالیکه من در عرض 2 سال به چنان مهارتی در کارم رسیدم که همین الان دارم به لطف الله یکتا صفر تا صد یک سایت نسبتاً بزرگی رو درست میکنم این در حالیه که یادمه حدود 2 سال پیش رفته بودم داخل یک شرکت طراحی سایت کسانی که اونجا سابقه 3 سال به بالا رو داشتند میترسیدن تنهایی یک پروژه ای رو دست بگیرند

        باورت نمیشه همون موقع اش که تازه اول راه توی کارم بودم گفتم بابا اینا دیگه کی هستند

        جالبیش اینجاست من اصلاً نه درس این کارو خوندم و نه حتی جایی به عنوان برنامه نویس کار میکنم ، کاملاً خودم برای خودم با هدایت ها و یاری خدای وهابم کار میکنم و پول میسازم

        چون خیلی ها هستند که میخوان برنامه نویسی رو یاد بگیرند صرفاً برای اینکه توی شرکتی جایی مثل دیجیکالا استخدام بشن ، چیزی که سید علی خوشدل عزیزم هم در موردش گفته بود

        اینا بخاطر چی بود که باعث شد من یک همچین قدمی رو در کارم بردارم و ادامه اش بدم؟

        دقیقاً همون عشق و علاقه ای که در کارم داشتم ، مثل شما شهرزاد جان

        هر چند اولویت باز بر میگرده به توحید و باورهای درستی که توی ذهنم میسازم تا الان خداروشکر این کارو کردم و همین مسیر هم دارم با دوره مقدس 12 قدم ادامه میدم

        دوست داشتم در تکمیل این موضوعی که شما گفتی بگم تا درکمون نسبت به مسیر کاریمون بیشتر بشه

        شهرزاد عزیزم من بسیار بسیار بسیار بهتون افتخار میکنم و چقدر لذت میبرم از اینکه این شجاعت رو در درون خودت ایجاد کردی که بخواهی خودت برای خودت کار کنی و کاملاً مستقل پول بسازی ، چیزی که خودم آرزوش رو داشتم و خداروشکر الان در مسیرش هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1292 روز

        شهرزاد قصه ی گوی من سلام

        سلام و سلامتی و نور و عشق و‌رحمت الله رو از روشنی قلبم،کرووور کررررور برات میفرستم الهی که به قلب سلیمت بشینه!

        خداروشکر برای تک به تک تحسین های قلبی من،وقتی که روی روانشناسی ثروت کامنت میزاشتی و من میخوندم و لذت میبردم و نتنها توی قلبم تحسینت میکردم که با بقیه هم از مسیر پیشرفتت میگفتم و این انرژی رو مثبت ترش میکردم.

        قانون اینجوری کار میکنه،اون تحسین های قلبی من شده الان نقطه های پربرکت آبی تو،بیزنس وومن توحیدی سایت استاد.

        بینهایت ازت ممنونم و نمیدونی چقدر از ادوایس هات استفاده کردم.

        دعا میکنم این هم مداری کامنتی برسه به دیدارت در بهترین زمان و‌مکان ..

        شهرزاد جانم چندروز پیش یک کامنتی ازت خوندم درمورد عشق ومودت همون موقع قلبم گفت اینو به شهرزاد بگو و‌منو گذاشتم در بهترین زمان پیغام رو بهت برسونم.

        شهرزاد عزیزم کمترین فایده ی دوره ی عشق ومودت ایجاد یک رابطه ی عاطفیه درسته،کاری که دوره ی عشق ومودت باهات میکنه اینکه کل آدم هارو به خدمتت درمیاره،چنان صلح درونت رو با نور الله پر میکنه که به خودت میای میبینی نتنها همه بی دلیل عاشقتن که میخوان یکاری برات انجام بدن.

        راستی بعد این دوره دیگه ازون گور به گوری هام خبری نمیشه :))))

        عاششششششقتم من!

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان از محیامال کیش برای چرخیدن به دور سرت

        به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

        در پناه نووور باشی همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1226 روز

      سلام گرم من به آبجی گلم

      آبجی سعیده عاشقتم ،کیش بمبارون کردی با نور توحیدیت ،حسابی استخونات محکم میشه تو این گرما ،ولی خدای دیگه لازم نیست بری پول بدی برنزه کنی (اینم خودش ثروت که مجانی در اختیارت گذاشته )خخخ

      آبجی عزیزم تو همیشه با عشق از روند تغیرت نوشتی و همیشه هم توی کامنتات تاکید کردی که مینویسی که رد پا بمونه برای روزهای مثل امروز که روند تغییراتت به وضوح مشخصه و منطق بشه برات

      الان به درک کامنت نوشتن رسیدم و سعی میکنم مثل شما حتما روند تغیراتمو بنویسم ،همین الان توی مسافرتم ،مسافرتی که با دو دوست عزیز و به پیشنهاد اونا اوکی شد و تا الانش لذت بود لذت و با خوندن کامنت شما لذتش ده برابر شده

      این مسافرت من پارسال توی خوابم نمیدیدم ،نه اینکه نتونم برم مسافرت بلکه اگر میخواستم مثل الان جای برم همش استرس کمبود داشتم و اینکه چطور با طلبکارام صحبت کنم که آرومشون کنم ،اما الان بدهی هام کمتر شده درآمدم 3 برابر گذشته شده ،دوستام با کیفیت تر شدن و بی نهایت نعمتی که هر روز بیشتر میشه ،آرامشی که در اکثر روز دارم توی 37 سال زندگیم تجربه نکرده بود و آسان شدم برای آسانی ها رو بهتر درک میکنم

      این همه نعمت فقط بخاطر یه ذره توحیدی هست که در دل من زنده شده و هر روز سعی میکنم بیشترش کنم ،اونم به لطف استاد عزیزمون و دوستان توحیدی مثل شما

      ازت بی نهایت سپاسگزارم سعیده عزیز ،ایشاله یه روز از نزدیک ببینمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2234 روز

      بههههه نامممم خدااااااایییییی زیباییییی ها

      درود عرض می کنم خدمت سعیده خانم عزیز (به جهت فانی بودن اینجوری نوشتم)

      خدا رو شکر خدا رو شکر خدااااا رو شکرررر که هدایت شدم این دیدگاهت رو خواندم

      چقدرررر حس و حال الهی و پاکی در قلبم جاری کردی

      چقدر حس خوب سپاسگزاری در وجودم جاری کردی

      واقعاً فوق‌العاده ای دختر ، مثل خواهرم دوستت دارم

      این خودمونی بودنت، بی شیله پیله بودنت ، صداقت و درستیت که توی رفتار و کلامت موج میزنه

      این توحیدی بودنت

      اصلا بی نظیری .. بی نظیر

      دمت گرم ، دمت گرم که این روش سپاسگزاری مقایسه ای ، سابق و فعلی رو بهم یاد دادی

      دیگهههه از این بعد ازش توی سپاسگزاری هام استفاده می کنم

      به قول بلوچی های عزیز «مرسی یالا :))»

      سعیده جان نمی دونی چقدرررر از خواندن ابن دیدگاهت شگفت زده شدم

      آخه دقیقا چند روز دارم روی باورهای ثروت سازم و مخصوصا تئوری سطل کار می کنم

      و

      دقیقااااا اومدی از سطل آب نوشتی

      راستشو بگو دوربین گذاشتی روی دفتر و نوشته های من؟؟

      آخه ازززز کجا می دونستی تو؟؟

      کی می توانه همچین همزمانی هایی رو رقم بزنه ، ببین چطور پدیده‌ی همزمانی رخ میده که اشک آدم رو در میاره

      ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

      خب دیگه یه کم می خواهم از دوتا باور خوب که از فالو کردن دیدگاهات یاد گرفتم بگم

      و فقط فقط هدفم از گفتن این دو مورد هدیه دادن احساس خوب الهی تأثیر گذار بودنت ، به شماست :)))

      1- من دارم باور می کنم که اصلاً جای من جزیره است ، من باید زودتر یه سفر بیام جزیره تا بیشتر لمسش کنم و درکش کنم

      اصلا شرایط آب و هوایی هم مهم نیست من فقطططط می خواهم بیام جزیره رو تجربه کنم

      آخه میدونی چیه؟؟ من قبلاً هم ویدیو های زیادی در یوتیوب دیده بودم از جزیره و یه همچین ذهنیت های خوبی از جزیره داشتم

      ولی حالاااااا … حالا که شما داری هر بار بااااا عشق از جزیره و ویژگی های مثبتش میگی … به الله‌ی که می پرستمش من ذووووق من شووووق … اصلا اشک توی چشمام جمع میشه به خداااا دمت گرممممم دمتتتتت گرم بازم بنویس

      نمی‌دونی چه باورهایی داره درونم شکل می‌گیره چقدرررر داری به گسترش جهان کمک می کنی و این خیری که داری به من میرسونی مطمئنا چندین برابرش وارد زندگیت میشه

      2- این توضیحاتی که در مورد کسب و کار جدیدت می‌دهی یعنی داره یکککککک بیگ بنگ درونم ایجاد می کنه که … بببببین می شود یه همچین شرایط جذاب و جادویی ای رو توی کسب و کارم تجربه کنم

      میشه یه همچین مدیرعامل باااااا عشق باااااا عشق و دوست داشتنی ای رو داشته باشم

      اینقدرررر این آدم موحد و مهربان با شخصیت و درستکار و با شرافت باشه

      می شود

      می شود از انجام کارم لذت ببرم و با آدم های شاد ثروتمند ، حال خوب کن رفت آمد داشته باشم

      می شود مشتری هایی داشته باشم که در بهتتتتتترین مود خودشون با من معاشرت داشته باشن و از کار کردن باهاشون قلبم باز بشه لبریز بشم از توحید و خوشحالی

      خدااااااایاااااا شکرت

      دختر خیلیییی دیدگاهات داره به من کمک می کنه

      مخصوصاً احساساتی و با ذوق و شوق این دیدگاهم رو نوشتم و خیلی رسمی برخورد نکردم

      چون می خواستم فرکانس حال خوبم رو دریافت کنی

      سعیده خانم خواهر عزیزم ، برایت بهترین و بهترین ها رو از خدای مهربانم می خواهم ، به امید دیدارت در جزیره‌ی توحیدی کیش

      تا درودی دیگر بدرود :))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1911 روز

      سلام به سعیده جانِ نازنینم.

      سلام به این صبح زیبای 9 مرداد، سه شنبه جان.

      صبحم رو شیرین تر کردی با کامنتت.

      * اونجا که از نسبتِ مستقیمِ پول و توحید نوشتی.

      * از تفاوت شرایط گذشته با الانت نوشتی و منطقی ذهنت رو اگاه کردی که ببینه الان کجاست.

      ممنونم که انقدر ساده و زیبا نوشتی، بی شک به دل میشینه چون از دل برآمده بود و میاد همیشه.

      توحید یعنی قدرت رو از خودم و بقیه و عوامل بیرونی بگیرم و بدم خدا.

      به تعداد بارهایی که این کار رو تمرین میکنم یعنی دارم نمره ی توحید رو داخلم بالا میبرم و برعکسش هم میشه شرک.

      من این اواخر تو تله افتادم، یعنی فکرشو هم نمیکردم بعد از بارداری و حتی قبلش که انقدر تمرکز گذاشته بودم روی حال خوب، سپاس گزاری، تحسین، توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و … و همه جوره حس و حالم عالی بود، و منتظرِ ورودِ قند نباتمون به زندگی مون، وارد همچین گودالی بشم.

      شاید توقعم از خودم زیاده که انقدر شوکه شدم.

      الان الحمدالله مدتیه دارم برمیگردم به ساحل امنِ خدا…

      (کامنتم رو ارسال کردم و الان اومدم بخونمش و اگه نیاز به ویرایش داره انجامش بدم، قبل از ادامه ی ماجرا دلم میخواد اینو بگم که درس هایی گرفتم از این ایام:

      اینکه سخت نگیر.

      قرار نبوده و نیست تو همیشه واسه همه چیز اماده باشی، دانا باشی نسبت بهش، بلد باشی چیکار کنی، خطا نداشته باشی و …

      اونم مسیله مهمی به اسمِ ورود بچه به زندگی

      که به خودی خود هر لحظه اش تازه است و سرشار از شگفتی، و تو باید اماده شی که دایم خودتو اپدیت کنی.

      پس سرزنشی نیست که بلد نبودی و نیستی، یاد میگیری کم کم و تدریجی و تکاملی.

      سرزنشی نیست که چرا حالت بد بوده، بوده دیگه، مهم اینه یاد بگیری درک کنی گاهی حالت بده، تو هم آدمی، و یاد بگیری وقتی حالت بد شد به هر دلیلی چطور به خودت کمک کنی و نمونی تو حال بد.

      اینم تدریجی یاد میگیری شتاب نکن.

      چرا فکر میکنی حال بد وجود نداره.

      گاهی حال ادم به هر دلیلی، چالش، تضاد و … پریشون میشه، فقط تو نمیخوای قبول کنی و خودتو سرزنش میکنی چرا حالم بد شده، که سرزنش کمکت نمیکنه.

      اول بپذیر بعد تلاش کن کم کم خارج شی ازش، همین.

      خودتو مجازات نکن که حالت بد شده، کمک کن به خودت، همین.)

      برگردیم به ماجرا:

      وابسته ی نظر و حمایت دیگران شده بودم شدید چون هیچی از بچه و بچه داری نمیدونستم، صفر مطلق بودم و کمال گرایی ام میگفت نباید خطا کنی، نباید بلد نباشی، پس رفته رفته بیشتر گوش و چشمم افتاد که ببینم بقیه چی میگن؟

      میگن چیکار کن

      چیکار نکن

      تا یه جایی حقیقتا بریدم و خسته شدم از خودم که بسه، هر چی قراره بقیه بگن رو خودت تست کن، اشکال نداره، روی شهود و غریزه ات حساب کن، شهود از خودت نمیاد که بگم شرکه، شهود از منبع به تو وصله.

      هدایت و حمایت خدا از طریق شهودت بهت میرسه.

      بذار منطقت استراحت کنه.

      ادعا ندارم الان زمین تا اسمون با دو ماه اول فرق کردم، نه.

      اما اگه بخوام مثل شما مقایسه کنم خود فعلی مو با قبل میتونم بگم:

      2 الی 2/5 ماه اول پس از تولد حافظ جان:

      احساساتی نظیرِ ترس، اضطراب، وسواس، خشم، کینه، وابستگی زیاد داشتم.

      قضاوت و مقایسه زیاد داشتم تو ذهنم.

      صدای نجواهای ذهنیم خیلی بلند و زیاد بود.

      تو بچه داری منتظر بودم بقیه بگن من انجام بدم.

      لذت از زندگی نمی بردم.

      خسته و کلافه بودم به شدت.

      خوابم کم بود به شدت.

      ضعفِ جسمانی داشتم و چندین بار چپ کردم.

      فشار روحی و ذهنیِ بسیار بالایی روم بود به واسطه شرایط جدید، ورودِ بچه، بچه داری، ترس از مسیولیتهای جدیدم، شیر دادن های مکرر که بسیار خسته ام میکرد و …

      نمیتونستم هیچ کاری بکنم برای خونه و زندگیم، نه آشپزی، نه گردگیری و نظافت و …

      2/5 ماهگی حافظ جان تا الان:

      اضطراب و ترس هام کاهش پیدا کرده.

      کمی از قضاوت و مقایسه درون ذهنم کم شده، اروم تر شدم.

      صدای نجواهای ذهنیم کمی ولومش پایین اومده.

      خوابم خیلی بهتر شده، واقعا سپاس گزار خدا هستم.

      میزان خستگی و کلافگی ام خیلی خیلی کمتر شده، یه طوریه که دیگه شرایط برام عادی تر شده برای همین کمتر اذیت میشم.

      کم کم تونستم در کنار بچه داری، آشپزی کنم، به نظافت لباس ها و ظرف ها و گردگیری و جاروبرقی و ..‌. رسیدگی کنم.

      کارهایی که دلم میخواست واسه خونه ام انجام بدم رو ریز ریز انجام میدم.

      خیلی لذت بخش و ارامش بخشه خود ادم کارهای منزلش رو انجام بده.

      تا مدتی کمک گرفتن عالیه، اما از یه وقتی به بعد ادم نیاز داره برگرده به زندگیش و مدیریت زندگیش.

      یه صدای ریز و سمج و مزاحمی اون پشت ذهنم میگه

      خب که چی

      مثلا که چی

      حالا گیریم اینکار رو انجام دادی، هنوز فلان کار رو انجام ندادی.

      اینجا رو تمیز و مرتب کردی، فلان جا نامرتبه، خاک گرفته، کثیفه و …

      اینکار رو تو بچه داری یاد گرفتی بهتر انجام بدی، با فلان مرحله و چالش میخوای چیکار کنی؟

      الان تو کنترل این صدا بهتر از قبل شدم.

      قبلا سریع میترسیدم و مضطرب.

      الان سعی میکنم بگم خدا هست، کمکت میکنه، هدایتت میکنه، مراقب تو و حافظ هست، درست میشه، اشکالی نداره بلد نیستی، یاد میگیری.

      همونطور که این همه کار تو بچه داری رو بلد نبودی و تجربه نکرده بودی و کم کم یاد گرفتی.

      مگه بلد بودی بچه رو شیر بدی، بشوریش، پوشکشو عوض کنی، لباس تنش کنی، باهاش حرف بزنی، بخوابونیش، سرگرمش کنی و باهاش بازی کنی، بیرون ببریش، بغلش کنی، نوازشش کنی، بادگلوشو بگیری، ناخن هاشو کوتاه کنی، بینی شو تمیز کنی، ماساژش بدی با لوسیون و روغن، قطره هاشو بدی نوش جان کنه، قطره بریزی چشمهاش و …

      خب یادگرفتی کم کم، بقیه کارهای بچه و زندگی رو هم یاد میگیری، فقط نترس و شتاب نکن.

      صداهه میگه:

      اگه خطری پیش بیاد برای بچه چی؟

      تو هر مرحله از رشدش چالش های جدید میاد، اونارو چه میکنی؟

      تا حالا مگه خودت حفاظتش کردی از خطر و بزرگش کردی که نگران بعدشی؟

      مگه وقتی فقط یه سلول کوچولو بود تو بزرگش کردی و شد اقا حافظ قشنگ الان، که الان نگرانی نتونی؟

      حافظ، تحتِ حفاطتِ خداست، راحت باش و اسوده.

      میگه چیکار کنی، تو فقط چشم بگو و انجام بده همین.

      الان درک میکنم استاد تو فایل توحید عملی 8 یا 9 اگه اشتباه نکنم که در مورد وراثتی بودن صحبت میکردن منظور چی بوده.

      اینکه تو عامل بیرونی رو پررنگ کنی، عملا قدرت تغییر و بهبود رو از خودت گرفتی.

      مهم نیست اون عامل بیرونی چی هست، یا چه دلیلی داره، همینکه بهش قدرت بدی، قدرت رو از خودت و خدای خودت گرفتی و عملا ناتوان میشی…

      من تا مدتی که حالم بد بود قدرت رو دادم به دلیلی با عنوانِ افسردگی بعد از زایمان.

      خب بد و بدتر شدم اما سقوط نکردم، چرا؟

      چون همون موقع هم میفهمیدم یه جای کار میلنگه.

      من نباید انقدر غرق نازیبایی بشم با تمریناتی که قبلا داشتم و حالم خوب بود.

      پس چی حالمو بد کرده؟

      چرا فرکانسم انقدر پایین اومده؟

      تلاش کردم درمان کنم خودمو تو اون شرایط.

      توجه به زیبایی ها، سپاس گزاری، پیاده روی، مشاوره و …

      اگه حال بدم 100 بود زور زدنم برای بهبود، قدرتش 10 بود.

      ولی خدا رو شکر که همونم بود و رهاش نکردم.

      یعنی همونا نجاتم دادن که کم کم برگردم تو مسیر.

      با شخصیت و طرز فکر من حدود 2/5 ماه زمان نیاز داشتم تا برگردم.

      اشکالی که نداره هیچ، الان میگم افرین سمانه.

      شاید ورژنِ سمانه قبل از اشنایی با استاد، ماه های بیشتری زمان نیاز داشت تا برگرده به خودش و قدرت خدا.

      الان حکمت خوندنِ کامنتت رو متوجه شدم …

      با توحید تو کامنت تو شروع شد، تا خودم خودمو تحلیل کنم و توحید درون خودمو پیدا و بیدار کنم.

      الهی شکرت بی نهایت.

      ممنونم سعیده جانم.

      روز به روز نمره ی توحید و ثروتت بالا و بالاتر بره و شاد باشی همیشه.

      در پناه خدا.

      آقای رسول خانکیِ عزیز چقدر قشنگ در پاسخ به کامنتت توضیح دادن:

      هر کجا متوجه نعمتهای توی زندگی مون شدیم و سپاس گزارشون، پس ثروتمندیم.

      فرصت رو غنیمت میدونم و همینجا براتون مینویسم اقای خانکی:

      من وقتی کامنتهای خانواده ی شما رو میخونم (شما، فاطمه جان، محمد حسن جان) تحسینتون میکنم که چقدر زیبا تمرین میکنین حرکت در مسیرِ زندگی زیبا و توحیدی رو‌.

      این کامنتتون هم برام سرشار از نور بود.

      شاید ساده به نظر برسه و بدیهی که وقتی متوجه نعمتهات بشی یعنی ثروتمندی…

      اما من الان با قلبم معنی این جمله رو درک کردم.

      برای همین خیلی بهم چسبید.

      سپاس گزارم ازتون که به ندای قلبتون گوش کردین و نوشتینش.

      الان درک کردم زمان و آزادیِ زمانی، نعمت و ثروته.

      غذا خوردن در ارامش و راحتی، نعمت و ثروته.

      خوابِ خوب و امن و عمیق، نعمت و ثروته.

      اینکه بچه تو بغل کنی، شیر بخوره و تو بغلت بخوابه در ارامش و لبخند، نعمت و ثروته.

      اینکه صبحانه تو اماده کنی بیاری بغل بچه ات بخوری که خوابه، تا حضورت رو حس کنه و ارامش بگیره در خواب، نعمت و ثروته.

      اینکه بچه تو بغل کنی تا ارامش داشته باشه و خودتم در ارامش کامنت بخونی و بنویسی، در کنارش صبحانه تو هم بخوری، نعمت و ثروته.

      اینکه بلد نباشی و خدا یادت بده تو مسیر، نعمت و ثروته.

      اینکه صبح بلند شی شیر بدی به بچه ات بعد برسی به کامنتِ سعیده جان که از توحید میگه، نعمت و ثروته.

      و کلی نعمت و ثروت دیگه که سعی میکنم هر روز به یادم بیارم و تو صفحه زیبایی ها رو ببینیم بنویسم به عنوان تکلیف، یاداوری، بهبودگرایی، سپاس گزاری، توجه به زیبایی ها و نکات مثبت، تمرین حال خوب و …

      برای فاطمه جانم، هلیسا و محمد حسن جان و اقای خانکی سلامتی و شادی و ثروت رو ارزومندم.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی، الحمدالله رب العالمین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        شیما محسنی گفته:
        مدت عضویت: 3570 روز

        سلام به سمانه جان دلم ….

        بدون که خیلی خیلی زیاد با کامنت هایت کیف میکنم و درس میگیرم. الحق که این حرف ها که الان بعد از اون چالش میگی، همش از توحیدی عمل کردنت حتی قبل از به دنیا آمدن میاد و اینکه تلاش کردی خیلی زود بعد از به دنیا آمدن حافظ جان، تو سایت کامنت بنویسی….. و همینطور بهبود … بهبود …. بهبود …. و چه شود همینطوری با گذشت زمان ….

        مهم اینه که خودمون رو همینطوری بپذیریم و در آغوش بگیریم و بپذیریم که در تضادها پر از درس هست و اینکه بهم بریزیم عادی است و مهم اینه که با توحیدی عمل کردن ها …. زیاد تو اون حالت نمونیم…

        کیف کردم با این جمله که :

        اینکه تو عامل بیرونی رو پررنگ کنی، عملا قدرت تغییر و بهبود رو از خودت گرفتی. مهم نیست اون عامل بیرونی چی هست، یا چه دلیلی داره، همینکه بهش قدرت بدی، قدرت رو از خودت و خدای خودت گرفتی و عملا ناتوان میشی… اینکه تا مدتی حالت بد بود قدرت رو داده بودی به دلیلی با عنوانِ افسردگی بعد از زایمان.

        اما ……

        شما با یاد خدا، با تمرکز به زیبایی ها، مخصوصا در شرایط سختتون، حتی کمترین بهبودها رو دیدین….

        و همینطور رشد کردین ….

        و این هم بگم که بچه داری حداقل برای من که اینطوری بود، هر ثانیه اش رشد بود …. رشد لذت بخش …. خیلی خیلی خیلی زیاد …..

        در پناه پروردگار باشین خانواده سه تایی، تان

        شیما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1911 روز

          سلام شیما جانم.

          اتفاقا امروز به یادت بودم و دلم میخواست برات بنویسم که الحمدالله جاش اینجاست‌.

          ازت ممنونم برای همه ی پاسخ هات برام.

          خوشحالم میکنی شیما جان.

          ممنونم که تحسینم میکنی و بهم عشقِ درونت رو هدیه میدی.

          درسته تو چالش ها ذهنم درگیری های خودشو داره ولی قشنگه که صدای استاد و آموزش هاشون میپیچه توی سرم…

          دیگه فهمیدم قرار نبوده و نیست 100 درصد عمل کنم، چون در واقعیت زندگی نمیتونم فعلا اینطوری عمل کنم، اما میتونم چند درصد تمرین و عمل کنم.

          همون چند درصد بهبود هم واسه من زمین تا آسمون حالمو عوض میکنه.

          خیلی از استاد جان ممنونم که با درس هاشون یه چراغ گرفتن تو مسیرم تا جلوی پامو بهتر ببینم، و بهم یاد میدن چطوری میتونم کیفیت زندگیمو بالاتر ببرم.

          و بسیار ممنونم برای این سایت که کلاس درس منه با کلی دوست و رفیق ناب.

          شیما جانم

          در کنار عزیزانت غرق در آرامش، شادی، سلامت، ثروت باشی هر لحظه.

          پروفایلت هم خیلی باحاله.

          خدا پشت و پناه و حافظتون باشه.

          فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

          الهی شکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
        مدت عضویت: 660 روز

        باسلام خدمت شما سمانه جان

        عزیزم کامنتت رو خوندم

        چ همفرکانسی ای ک آدم مبهوت میمونه

        اول از همه خداروشکر میکنم بابت مادر شدنت ومادر شدنم

        و سلامتی پسرامون

        فکر میکنم پسر من وشما هم سن باشن امیرعباس من 3 ماه ونیمه شده

        پسری ک داستانش رو تو سایت گفتم با قانون جذب بدستش آوردم

        شرایطی ک شما گذروندی مثل من بوده اما تفاوتی ک بوده من فرزند دومم هست

        وشما فرزند اول

        حقیقتش من خیلی ترس نداشتم از بچه داری چون تجربه دومم هست و راحت همه کارهاشو میکردم

        واما

        هههه من دختری دارم 8 سالشه کلاس اول بود وب برادرش حسادت زیاد می‌کرد روزهای اول

        ک البته من جذبش کردم چون گوش میکردم ب حرفای اطرافیانم قبل از زایمانم ک دخترت ب برادرش حسادت میکنه واینجوری اونجوری میشه

        چقد سخت بود فضای خانه مان 180 درجه تغییر کرده بود

        اولا خاستم به شما بگم من چقد چالش داشتم ههه

        پسرم توی ماشین بدنیا آمد ب خاست واراده خداوند تا بیمارستان نرسیدم وبعد از زایمان من ب بیمارستان رسیدم ک فقط سرم برام گذاشتن فشار وقندم چک کردن

        بند ناف پسرمو بریدن وگفتن همه چیزتون عالی هست وشب خوابیدیم صبح مرخص شدیم وتمام … اصلا یک چیزی

        ک اتفاق افتاد حتی خانوادم تعجب کرده بودن وبا شوخی میگفتن تو مثل مادر بزرگهای زمان قدیم زایمان کردی بدون دکتر وبچت خودش بدنیا اومد ازبس عجله داشت

        یا اینکه نترسیدی چطور نگران بچت نشدی داشت بدنیا میومد ومن واقعا جوابی نداشتم براشون میگفتم کار خداست وخدا همه کاره بود برام

        مادرم دو هفته بعداز زایمانم رفت شیراز برگشت شهرشون ومن موندم ودوتا بچه

        ک بزرگه کلی ب کوچیکه حسادت می‌کرد و هردو نیاز ب مراقبت داشتن وبزرگه از لحاظ روحی بیشتر نیاز داشت ب مراقبت

        من ماندم ویک چالش بزرگ چقد خدا کمکم کرد

        خیلی مدارم افت کرد

        من قبل از زایمان دوره عزت نفس رو کار کرده بودم وچقدر رشد کرده بودم وتسهیل زایمان ب همین دلیل بود

        چطور دستان خدا همه کارهای زندگیمو انجام میدادن

        توی دوران بارداریم هرروز خیاطی میکردم وکلی لباس دوختم واسه خودمو بچه هام چقد اعتماد بنفس من بالارفت

        کل خانه ام رو قبل زایمان تمیز ومرتب کردم

        ب مادرم گفتم بیای من هیچی ندارم

        خلاصه بعد رفتن مادرم من بمدت 2 ماه بیخابی داشتم شب یا 2 ساعت میخابیدم یا نه

        وروز بعد با کمبود انرژی مواجه. بودم همش

        چقد من بزرگ شدم توی این چالش

        وچون دوست دارم رشد کنم عجیب هیچکس نیامد برای کمک ب من اگر هم میامدن فقط درحدی بود ک پسرم رو حموم بدن همین

        وبعدش من هم شروع کردم حموم دادن بچه من از خدا خاستم بیشتر رشد کنم

        اما اینقد پیش رفتم با بی خوابی و کارای خونه ودوتا بچه

        ب مرحله ای رسیدم ک

        کم آوردم!!!

        بخاطر ضعف جسمی روحم خسته شد ..

        من فقط از خدا کمک میخاستم وگریه میکردم خدایا خواهش میکنم حضورتو پررنگ کن توی قلبم منو آروم کن

        همسر خوب دارم

        بچه های سالم دادی بهم

        زندگی خوب

        آدمای سمی رو ازم دور کردی

        هرچی میخام راحت مهیا میکنی برام

        فقط قلب من رو آرام کن …

        تو بگو چیکار کنم

        من شدم مثل موسی

        من ب هرخیری ک ازسمت تو بهم برسه من فقیرم

        واشک میریختم

        وجالبه وقتی من کمال‌گرا هستم افراد کمال‌گرا بامن هم مدارن چون هی ذهنم میگف بابا تو دیگه چته

        تو که چقدر حالت خوب بود

        تو هرجا پا میذاشتی اونجا انرژیش مثبت میشد

        داعم خندون

        داعم صبور بودی

        ها کم آوردی

        ودقیقا شوهرم هم میگف تو اونهمه خوب بودی نباید اینجوری بشی

        وبدتر میشدم وقتی اینارو می‌شنیدم

        تا اینکه خدا هدایتم کن

        مثل همیشه منو ب حال خودم واگذار نکرد

        توی سخت ترین شرایط صدای من رو شنید

        ومدارمو باز بالا برد

        فعالیتم توی سایت بیشتر شد

        تفریحاتم بیشتر شد

        کارهام کمتر شد

        خابم راحتترشد

        دوباره هدایت شدم ب 12 قدم وشروع کردم

        دفتر جدیدی خریدم وشروع کردم عزت نفس ودوازده قدم هرروز فکر کردن ب اون حرفا

        هرروز گفتم یک قدم جدیدی بردارم

        تااینکه پریروز تصمیمم جدی شد

        کسب وکارمو تا 1ماه دیگه راه بندازم

        وچقدر خداوند نشانه بهم داد ک آفرین مسیرت درست شد

        وهدایت شدم ب خواندن کامنتای سعیده شهریاری

        فهمیدم مدارم بالا رفته

        سجده کردم برای خدا

        خدایا شکرت

        والان

        میخاهم خداوند یاریم کنه

        باز شرایط جدید دارم

        از خدا میخاهم هدایتم کنه توی کارهای بچه هام توی کسب وکارم وتو کل زندگیم ولحظه ای تنهام نذاره

        وخاستم یک چیز جالب بهت بگم

        من بدلیل دوران بارداریم دوره عزت نفس رو کار کرده بودم

        هرچی بقیه گفتن انجام ندادم

        نقض کردم همه باورهای قدیمی درمورد بچه نوزاد

        بچه من زردی اصلا نگرفت

        شیر خودمو بهش دادم الان 4 ماهش نشده 10 کیلو شده

        بقیه گفته بودن شیرخشک بده تا چاق بشه

        قطره های ویتامین بهش ندادم گفتم شیر من همه چی داره خدا همه چی از طریق شیرم ب بچم میرسونه

        هرروز میگفتن اینو بده اونو بده چقد بیخیالی

        من اهمیت ندادم

        پسرم جلوی باد کولر میذاشتم و کیف می‌کرد

        برعکس بچه اولم اینقد گفتن مراقب باش کوچکترین باد بهش نخوره خیلی مراعات کردم بچم دیگه تحمل نداشت سرمارو

        وچقدر خداروشکر میکنم ک دوباره دارم روی بهبود شخصیتم کار میکنم

        اگر دوره عزت نفس رو داری حتما کار کن اصلا متحول میشی بخدا اگر دوازده قدم داری هم عالیه هردو باعث قوی تر شدن میشه ک با هیچی دوست نداری عوضش کنی اون اعتماد بنفس رو

        سمانه جان شما وپسر گلت درپناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محسن گفته:
      مدت عضویت: 1444 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام خانم شهریاری

      بنده تازه با شما اشنا شدم اونم بخاطر کامنتای زیباتون یا به قول خودتون صلاه ..

      اول از کامنتتون شکر میکنم که با اهنگ و ریتمی که داره،شده ساز ذهنی مغزم… برای هرچی این ریتمو بکار میبرم..اگر اینو میخای پس اینه اگر اینه پس اونم اینه :)))

      و خیلی بکارم اومد برای نوشتن باورهای شغلی بهتر و حالا پول هم بهش اضافه شد و توحیدی تر شدن..جالبه ..دیگه نمیگم خدا فلان مبلغو میخوام چون کارم املاکیه…از الان به خدا میگم خدایا منو به اندازه اون پول و نعمت و ثروتی که بهم پیشنهاد دادی،توحیدم رو به همون اندازه و بیشتر کن..من پولو ثروتو و فلان کالا رو میخوام که تورو بیشتر داشته باشم ..بیشتر باتو باشم..

      یعنی دوره های استاد و نوشته های دوستان و علی الخصوص شما واقعا بکار من یکی که اومده…طرف فایل میاره میگه اقا تضمینی بجز کمیسیون و اینا..چک تضمینی شیرینی هم گرفتیم برات..

      اینجوری که ادم پازلو بچسبونه،زندگی کردن کار کردن تفریح کردن بازی کردن کامنت نوشتن حتی پیاده روی کردن و رانندگی کردن میشه دنبال توحید بودن..

      امروز تو راه برگشت یکی میگفت ببین فلان مغازه چارکیلو میوه میخری 300 هزار تومن…بعد من ذهنمو میبردم سر اینکه چقدر میوه هست و پول هست و مشتری..بعد که رسیدم سر کامنت شما دیدم اون طرف اصن توحیدش بیشتره احساس لیاقتش بیشتره که داره جنسشو بیشتر از بقیه میفروشه..و اصن مشتری اونا بیشتره تا ارزوناا..

      آدم توحیدیِ ثروتمند که نمیره سر صف ..راحت میره خرید میکنه میاد…

      یعنی این توحید = پول

      خودش یه دوره توحیدی ثروت سازه..

      و خیلی ممنونم ازتون و همینطور استاد که چنین شاگردایی داره..

      بعد تو تصورم خودم رو اینطور دیدم مث فیلما هست که طرف داره نماز میخونه و ینفر داره نماز خوندنشو میبینه ..منم تا کامنت میاد تو ایمیل،شده ساعت دو باشه ..تا اخر میخونم و وجودم سراسر ارامش میشه…

      و چه جای خلوت و دنجی بهتر و زیباتر از سایت که توی سکوت با خدای خودت رازونیاز میکنی و برای هدایتش لبیک میگی و حمد و سپاس بجا میاری و خدا هم اجابت میکنه خیلی راحت و اسون..

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سیما کشاورز گفته:
      مدت عضویت: 1366 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم

      دوست، رفیق، خواهر، شاگرد زرنگ کلاسمون هرچی بگم بازم کمه

      عاشقتم به مولااااا

      سلام و سلامتی ونور و عشق و پاکی و ثروت وووو همه ی اینا به قلب سلیمت

      دعایی که همیشه تو در حق ما میکنی من این سری در حق خودت کردم

      تو همسن خواهر زاده‌ی من هستی که 14 سال ندیدمش و بسیار دلتنگم اما دیدن پروفایل تو و خوندن کامنتهای توحیدیت این دلتنگی رو کم میکنه عزیز دلم

      هر وقت از زندگی گیوآپ میکنم، قشنگ صدای خدا رو می‌شنوم که بهم میگه بدو، بدو برو و کامنتای سعیده جان رو بخون و به خود الله قسم تا کامنتت رو میخونم انگار که دوباره از مادر متولد میشم، به همون پاکی روح و روان نوزادی

      ممنونم ازت عزیزم که مینویسی واسمون

      خیلی دوست دارم

      بی نهایت

      انشاالله در پناه الله یکتا، شاد، سالم و ثروتمند باشید

      دوستدار شما :سیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2374 روز

      سلام به شما خانم شهریاری

      سلام به تغییرات روز بروزت که ساختی یادت باشه که تو این تغییرات ساختی با توکل باعمل به اموزههای استاد عزیز واین برای همه شدنی است اگر که تو مسیر باشند ومداومت در ساخت باورها ولایق دونستن داشته باشه

      میخوام قسمتی از کامنتم در تاریخ 1402/2/14در جواب خوابت نوشتم بایت کپی کنم وببینید که شما به شهر یاررسیدی .

      واین دلنوشته امروزت منو خوشحال‌تر کرد که حدسم درست بود که شما وارد شهرت شدی واین شهرخدا قوانینی داره داره که تو این خواب خدا بهت گفت باید ثروتمند باشی که یکی از نشانه هاش همون خونه است جزو ثروت مادی حساب میشه که در شهر خدا ساختمان کهنه شهر رو نازیبا میکنه باید خراب کنی وقصر زیبایت را بنا کنی حالا چی میخوای برای ساختن این بنای زیبا از بزرگ شهر یعنی از خدا بخواه تا بهت الهام کنه و آنچه نیاز هست بهت بده وقصرت رو بسازی تا در زیبایی وگسترش جهانت کمک کنی

      واینکه از خانواده‌ات درخواست خارج شدن ازاین ساختمان در حال تخریب با فریاد میخواستی که از این مکان خارج بشن وآنها مقاومت میکردن احتمالا توذهنت دوست داری راه و مسیر زیبای که شناختی به آنها هم بگی همراهت بشن که در مدار نیستند بقول استاد ما باید روی خودمون کارکنیم ونتیجه بگیریم وهر که تو مدار باشه به سمت این راه سعادت بخش وارد میشه مثل برادرتان .

      وخوشحال شدم که شما روی خودت کار کردی به کیش رسیدی وپدر ومادرت چه راحت پذیرفتن که باتو همیاری کنن همان مطالبی که بعداز مرخصی از کیش به گرگان اومدی وتغییرات پدر ومادر رو نسبت به خودت را دیدی وبه چه آرامشی رسیدی واین نتیجه همون کارکردن روی خودت بوده است همانطور که استاد بارها در فایلها مختلف بیان کردن ما میتونیم فقط روی خودمون کار کنین ونمیتونیم روی دیگران کار کنیم وتغییر دلخواهمان رو بوجود بیاریم

      ومن درحال درس گرفتن از مسیر حرکت شما هستم همیشه کامنتهایت را می‌خوانم ولی یک ذره تنبل تشریف دارم وکامنت نمیزارم

      وهمیشه از انسان‌هایی که در راه پیشرفت قدم برمیدارن والگویی برای دیگران می‌شوند وفعل شدن را صرف میکنن تحسین میکنم وشما یکی از الگوهای برتر سایت ومن برای پیشرفت وترقی هستین

      ازخداوند لرزوی سلامت وآرامش وثروت برایت دارم

      سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      دختر خدا گفته:
      مدت عضویت: 856 روز

      سلام به سعیده ی عزیزم امیدوارم عالی باشی

      من همیشه به قلبم گوش میکنم و امشب یه حس قوی گفت باید بری تو سایت کامنتی رو ببینی

      اشک تو چشمامه الان …خدای من…

      بین کامنتا انگار میگشتم تا برسم به کامنت شما عزیزم

      خدایا شکرت …ممنونم برای هدایت هات

      عزیزم سعیده ی زیبا و دوست داشتنی

      من با قلبم پاکی و زیبایی وجودتو حس کردم

      ازت ممنونم برای اینکه این کامنت الهی و پر از ثروت و زیبایی رو نوشتی

      پول فقط توحید است.

      توحید فقط پول است.

      پول یک نیروی ماورایی از جنس توحید است.

      اگر توحید رو می‌خوام باید پول رو بخوام.

      اگر پول رو بخوام یعنی توحید رو می‌خوام.

      اگر توحید داشته باشی،یعنی پول ها دنبالت میان.

      چون توحید و پول هم فرکانس هستند همدیگرو جذب می‌کنند.

      توحید و پول یکی هستند،و جز جدایی ناپذیر همند.

      توحید بدون پول غیر ممکنه.

      پول بدون توحید غیر ممکنه.

      هرکس توحید رو میخواد یعنی پول رو میخواد .

      هرکس پول رو میخواد یعنی توحید رو میخواد .

      هرکسی بی پول تره،توحیدش کمتره،درنتیجه ایمانش کمتره،بخاطر ایمان کمش در مدار سختی هاست.

      هرکس پولش بیشتره،توحیدش بیشتره،در نتیجه ایمانش بیشتره،و بخاطر ایمان بیشتر در مدار آسونی هاست.

      رسیدن به توحید راحته،پس رسیدن به پول هم راحته.

      نمیشه توحید داشته باشی ولی پول نداشته باشی

      نمیشه پول نداشته باشی ولی توحید داشته باشی

      توحید =پول

      توحید=قدرت،نعمت،حال خوب،آسایش،آرامش،عزت،احترام،ایمان،روابط عالی،خوشبختی،یکتا پرستی،مدار آسانی ها،عبادت درست،احساس خوشبختی بی قیدو شرط،خلق زندگی دلخواه

      پس:

      پول=قدرت،نعمت،حال خوب،آسایش،آرامش،عزت،احترام،ایمان،روابط عالی،خوشبختی،یکتاپرستی،مدار آسانی ها،عبادت درست ،احساس خوشبختی بی قیدوشرط،خلق زندگی دلخواه

      خدا برای تموم بنده هاش توحید زیاد میخواد!

      توحید= پول

      خدا برای تموم بنده هاش پول زیاد میخواد !

      پول خواستن یعنی توحید رو خواستن

      هرکه پولش بیش،توحیدش بیشتر !

      هرکه پولش بیش،عشق و حالش بیشتر!

      هرکه پولش بیش!عبادتش مقبول تر!

      هرکه پولش بیش!به درگاه خدا مقربتر!

      هرکه پولش بیش!زندگی آسانتر!

      هرکه پولش بیش!عزت و احترامش بیشتر !

      هرکه پولش بیش!بندگی اش بیشتر !

      هرکه پولش بیش! آسانی اش بیشتر !

      توحید از پول جدا نیست،پول از توحید جدا نیست.

      اگر توحید رو میخوای باید پول رو بخوای !

      اگر پول رو میخوای یعنی توحید رو خواستی !

      خدا مشتاقه که بنده هاش توحیدی تر بشن!

      پس خدا مشتاقه که بنده هاش پولدار تر بشن!

      هرچقدر پولدارتر=معنوی تر

      هرچقدر پولدار تر=خداپسندانه تر

      هرچقدر پولدارتر=به خدا نزدیکتر!

      فقط ثروتمندان به بهشت می‌روند!

      فقط ثروتمندان به مقام رضای خدا میرسند!

      استاد میگه من فقط می‌خوام شاگردهایی رو ببینم که نتیجه مالی کسب کردن !

      خدا هم فقط بنده هایی رو میبینه که به ثروت رسیدند!

      خدارو میخوای باید خرما رو هم بخوایی!

      رضایت الله=داشتن ثروت و نعمت و خوشبختی !

      نارضایتی الله=فقر و کمبود و بدبختی !

      هرکسی که ثروتمندتر است،بهشتی تر است.

      توحید انرژیه پس پول هم انرژیه!

      با سختی پول در آوردن ،بی ارزشیست.

      پولی که به آسانی به دست بیاد ارزشمنده!

      پولی که آسون میاد موندگاره!

      پولی که سخت به دست میاد از دست می‌ره!

      همه چیز ذهنیه!

      پول یک فرکانسه،ثروت فرکانسه،غیرمادیه.

      اینجوری نیست که ما توی ساحل باشیم و ماهی به سمتمون بیاد!

      ما باید بریم سمت دریا تا بتونیم ماهی بگیریم .

      ما باید این پیچ ذهنمون رو روی آهنگ ثروت تنظیم کنیم اونوقت آهنگ خود به خود پخش میشه!

      سعیده ی عزیزم،با تمام وجودم برای نتایجت برای باورهای قویت تحسینت میکنم و امیدوارم بهترینها نصیب قلبت باشه :)

      الله من تو آگاهی به قلبم که من

      تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: