گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجوا - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-15.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-30 06:27:092024-04-30 02:34:49گفتگو با دوستان 53 | تشخیص الهام از نجواشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته و دوستان عزیزم
اصلا هیچ ذهنیتی ندارم که میخوام چی بنویسم فقط قلبم گفت بنویس و من گفتم باشه
هروقت از قلبم تبعیت کردم به نتیجه درستی رسیدم ولی امان از وقتی که میخوام با کمک عقلم به تنهایی راهی رو پیش ببرم، به هزار تا در بسته میخورم
خدایا به قلبم بتاب تا بتونم بنویسم
هیچی به ذهنم نمیرسه، ذهنم خالیه ولی نمیدونم چرا میگه بنویس
چند روز پیش خدا بهم گفت پاشو بریم پیاده روی، گفتم باشه کجا بریم؟ گفت باغملی گفتم اوکی
، توی مسیری که داشتم قدم میزدم تا باغملی، به خدا گفتم خدایا من این خواستگاری که اخیرا برام اومد فکر میکردم باهاش به نتیجه میرسم، چرا نرسیدم؟ کجای باورهای من ایراد داره؟ گفت باور بالا رفتن سن
دیدم اره همینطوره، گفتم خدایا من فکر میکنم تا 37_ 38 سالگی ازدواج نمیکنم، گفت چرا؟گفتم نمیدونم، گفت ذهنتو با منطق قانع کن، فکر میکنی تا اون سن چه اتفاقی میفته که الان نیفتاده؟گفتم هیچی گفت خب پس، دیگه چه دلیلی داری؟ هی با خودم حرف زدم دیدم واقعا دلیلی نداره که من تا اون موقع ازدواج نکنم، خیلی با خدا حرف زدم و بهم گفت عاطفه حرف منو باور میکنی؟ گفتم معلومه که باور میکنم، گفت پس باور کن که در بهترین زمان ازدواجت اتفاق میفته، و دیر هم نیست، سعی میکردم باور کنم، سعی میکردم بپذیرم ولی نجواها داشتن اذیت میکردن که از کجا میدونی این صدای خداست، خلاصه هی حرف زدم با خدا، بهم گفت مگه من توی قرآن بارها نگفتم شما رو جفت آفریدم؟ گفتم اره؟ گفت من دروغ میگم؟ گفتم نه، گفت پس چرا باور نمیکنی؟ گفتم نمیدونم. فکر میکنم بعدا اتفاق میفته، گفت فکر میکنی اونایی زود ازدواج کردن چکار کردن؟ فقط براشون عادی بود این قضیه، دنبال الگوهایی گشتم که زود ازدواج کرده بودن، دیدم اکثرشون کلا توی خانوادشون همه زود ازدواج میکنن خب برای اینا هم عادیه این قضیه ولی تو خانواده من، هم خانواده پدری هم مادری خیلی از دخترا بعد از سی سالگی ازدواج کردن و من به این باور رسیدم که ازدواج کردن کار سختیه، بازم با خدا حرف زدم، بهم گفت عاطفه ازدواج کردن خیلی طبیعیه، عین همین راه رفتن، مثل غذا خوردن، مثل نفس کشیدن، مثل حرف زدن، همینقدر راحت و طبیعی و آسونه، تو توی ذهنت سختش کردی، دیدم دقیقا همینطوره. خلاصه بعد از کلی حرف زدن یهو گفتم خب خدا من حتی فکر میکنم آدمایی که مناسب ازدواج با من باشن کمن، گفت زیادن، گفتم واقعا ازدواج طبیعیه؟ گفت اره من توی قرآن گفتم شما رو جفت آفریدم تا در کنار هم انس بگیرین؟ آیا من اشتباه گفتم؟ گفتم نه، گفت پس فکر میکنی چرا بعضیا با همسرشون مشکل دارن؟ گفتم بخاطر باورهاشون، گفت پس من اشتباه نگفتم، طبیعیش اینه که زن و شوهرا باهم انس داشته باشن و از بودن با هم لذت ببرن ولی بعضیا این شکلی نیستن چرا؟ چون خودشون جلوی این رابطه عالی رو گرفتن، دقیقا مثل تو که با باور کمبود و باورهای اشتباه دیگه ت جلوی ازدواج کردنتو گرفتی دیدم همینه دقیقا همینه، گفتم خدایا واقعا تو داری باهام حرف میزنی یا توهم زدم؟ گفت منم گفتم پس بهم نشونه بده گفت باشه، چند قدم که رفتم رسیدم باغملی( یه چهارراهه) یهو یه پسری از جلوم رد شد و بعد از چند دقیقه دیدم از پشت سر صدام زد، شروع کرد حرف زدن و اینکه میخواد باهام آشنا بشه. خیلی اصرار کرد و پسر برازنده ای هم بود، ولی خب من نپذیرفتم باهاش اشنا بشم ولی من اون نشونه ای که میخواستمو گرفتم و فهمیدم که خدای عزیزم لحظه به لحظه داره منو هدایت میکنه، اونشب احساس کردم که اون باورهای بتنی که سالها با خودم حمل میکردم شکستن و بعد از اون سعی میکنم با خودم مرتب این حرفا رو تکرار کنم تا باورهام عوض شه. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
نمیدونم چرا اینو اینجا گفتم ولی یه صدایی گفت بنویس منم نوشتم
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباسمنش
سپاسگزار خداوند مهربانم که بزرگترین نعمت وجود خودش هست.چه قدر این فایل و هم صحبتی با استاد عرشیانفر درس داشت.من نزدیک یک سال هست با این مباحث آشنا شدم و در واقع هدایت شدنم هم به سایت از طریق استاد عرشیانفر بود.تو این مدت اتفاق های خوب و اتفاق های به ظاهر بدی برای من افتاد.من همه ی تلاشم و کردم و میکنم که قوانین الهی رو یاد بگیرم و باهاش هماهنگ بشم.توی جنبه های زندگیم نتیجه گرفتم به جز بخش مالی که اتفاقا به تضاد خوردم.خیلی تلاش کردم تا بفهمم باید الان چی کار کنم.با اینکه اتفاق به ظاهر بد باعث شد من بدهکار بشم.چیزی که همیشه ازش ترس داشتم و برام اتفاق افتاد.و امروز فهمیدم که دقیقا به خاطر باور و ترس خودم بود و البته به دلیل اینکه روی غیر خدا حساب باز کردهبودم.تو این مدت سعی کردم فرمون زندگیم رو بدم دست خدا.اما الان که این فایل و دیدم به خودم گفتم من چه قدر به خدا گفتم چشم؟؟؟ چه قدر سعی کردم ندای قلبم و بشنوم.چه قدر باورهامرو درست کردم؟؟؟ چه قدر به خدا اعتماد کردم؟؟؟ دیشب قران میخوندم و به این ایه رسیدم که میگفت هیچ کس از رحمت خدا ناامید نمیشود مگر گمراهان. و امروز شنیدن این حرف ها و اینکه تسلیم باید باشم چون موسی و اجازه بدم به قلبم.وقتی استاد در مورد دوره تند خوانی و الهاماتتون گفتید با اینکه قبلا هم شنیده بودمش اما انگار یک چراغ در وجود من روشن شد که عظیم تو تا حالا چه قدر به صدای قلبت گوش کردی؟ چه قدر به این صدا گفتی چشم؟؟؟
خدا رو از ته دل و با بند بند وجودم سپاسگزارم که رحتمش بی کران است و بالاترین نعمت وجود خودش هست که به من نزدیک است و هر لحظه هدایتم می کند.خدا رو سپاس گزارم که من رو در این مسیر قرار داد.و خوشحالم از اینکه امروز و اینجا نوشتم و تلاش میکنم تنها خدا رو بپرستم و تنها از او یاری بطلبم تا با رسیدن به احساس خوب و تداوم این حس خوب اتفاق های خوب رو در تمام جوانب زندگیم تجربه کنم.بدون شک وعده ی خدا حق است
بنام تنها ارباب و حاکم و فرمانروای جهان
استاد جان سلام
اون روز که شما لایو داشتین من چند دقیقه اولشو دیدم بعدش یه اتفاقی افتاد که نتونستم لایوو با شما باشم و خیلی ناراحت شدم ولی هم اینکه از شما یاد گرفتم احساس خوب=اتفاقات خوب است این قانون یادم افتاد و احساسمو خوب کردم و دیدم که شما با کیفیت عالی این لایوو تو سایت قرار دادین و با چه لذتی گوش دادم،استاد جان من همیشه تو کامنتام گفتم که به خودم افتخار میکنم که شاگرد شما هستم و استادی چون مثل شما دارم،همیشه خدارو بابت این هدایتش که با شما آشنا شدن بود شکر میکنم،استاد جان تو این لایو دیگه مطمعن شدم که واقعا تک هستین تو آموزش،جوری به نکته ها توجه میکنین و جوری مسئله رو باز میکنین که کاملا آدم درک میکنه و واقعا با وجودش احساس میکنه,بله استاد از اون روزی که سعی میکنم آگاهانه حال دلمو خوب کنم آرامش خاصی وجودمو گرفته و رابطه ام با همسرم عالی و عالی شده،و همیشه با خودم در صلح هستم.استاد جان همین الان که دارم این کامنتو مینویسم غرق در بدهی هستم ولی به اون الله که میپرستم قسم سر سوزنی هم استرس و ناراحتی ندارم و کاملا در آرامش و صلح با خود هستم و اینم رو هم میدونم که این بدهی نتیجه این هست کل عجله کردم و قانون تکامل رو رعایت نکردم.استاد جان من هم یک روز وسط مغازه دستامو بردم بالا و به خدای خودم گفتم که خدایا دیگه کم آوردم دیگه نمیتونم تو بگو چیکار کنم،و دو یا سه روز دیگه با شما آشنا شدم و فایلهای رایگان بینظیر شمارو گوش دادم و تا الان که شاید ۴ یا ۵ ماه میشه حال دلم خوب و عالی هستش و کاملا در آرامش هستم و این آرامشو مدیون آموزه های بینظیر شما هستم و هر روزی که میگذره کاملا مطمعنتر میشم که انتخاب و راهم درست هستش،
استاد جان بابت این فایل و همه فایل های رایگانی که در اختیار ما گذاشتین که همه هم میدونیم هیچ استادی این همه فایل رایگان نمیذاره تو کانال یا سایتش تشکر میکنم و از خدایم میخواهم که مثل همیشه بدرخشین و به درجات بالاتر که میدونم میرسین برسین،الهی آمین
با تمام وجودم سپاسگزارم🙏💐❤️
سلام بر استاد عزیز وشایسته ی نازنینم
من به جای اینکه برم سراغ محتوا وبگم چه موارد مشابهی با حرفهای شما دارم،میخوام ازهدایت ،برم سراغ پیداکردن شما.
استاد عزیزم ،من ازبچگی فهمیدن وتفهیم رو خیلی دوست داشتم،همیشه معلمی که به زبون ساده وخیلی ملموس درس رو میگفت ،ارتباط قلبی برقرار میکردم وهیچ وقت نمیتونستم مثل بعضی از همکلاسی هام که درسو طوطی وار،اونقدرتکرار میکردن تا فقط امتحانو پاسش کنن وعبور کنن،نبودم.
اگه میخواستم درسی رو امتحان بدم ،اولا درس نمیخوندم،چون فقط حضوردرکلاس وشنیدن برام درحد نمره هفده هجده کافی بود
واکه میخواستم بهترین بشم باید درست میخوندم وبرای خودم تعریف میکردم به زبانی که مثل فهم خودم ساده و دلنشین باشه
والان میفهمم که ملاک انتخاب من برای یک معلم ،یا یک دوست یا یک فامیل برای گذراندن اوقاتم،همین نکته شنونده خوب وگوینده خوب، به زعم وفهم من بوده.
توی اینستاگرام ،یا تلویزیون یارادیو وهررسانه ای که من بهش توجه کردم و حرفهای اساتید مختلف رو گاهی شنیدم ،وبا احترام فراوان برای استاد عرشیانفر،
وقتی توجه کردم،به یاد آوردم که برای حل مشکلاتم ،توی یه گروه تلگرامی عضو بودم ،
که ازروش تپینگ یا ای آف تی استفاده میکرد .
یعنی اگه یه روز تو این گروه دورنمیزدم روحم بیمار میشد .
تا اینکه یکی از بچه های گروه، یه فایل از شما گذاشت ومن ،باوجود اینکه اصلا فایلها رو باز نمیکردم ،
به این دلیل که، فرد موردنظر ،هروقت کامنت میگذاشت ،بیانش مورد علاقه من بود، ،فایلشو بازکردم.
وقتی فایلو پلی کردم و شروع به شنیدن کردم ،تمام بدنم گوش شده بود.تمام قوای من جمع شده بود توی گوشم،چه حس مسخ شدگی داشتم.فورا توی پیویشون پرسیدم ،این کیه؟گفت استاد عباسمنشه.
ودیگه بلد نبود منبع دیگه ای ازتون پیداکنم هممش توی گروه ،به فایلهاتون گوش میکردم ویواش یواش یه کانال تلگرام فیک ازتون پیدا کردم ویواش یواش به سایتتون هدایت شدم.
حالا هرکسی که با یکی از اساتید کارمیکنه ،یکم از فایلاشونو گوش میدم ودرکمال تعجب میبینم اولین انتخاب من بهترین انتخاب بوده وبه خودم وبه سلیقه وفهمم تبریک میگم،
وحالامیفهمم که هدایت هرکس حتی برای تعلیم به سمت کسیه که خودش ،درونا ازخدا میخواد.
وبا چیزهایی که شما میگید کاملا مطابقه
من میخواستم معنی دنیا وخدا وزندگی وچیزی که باید از زندگی بخوام روبصورت ساده وآسون وقابل درک خودم ،پیدا کنم .
ویه اینجا هدایت شدم،
من قابل فهمترین استادو میخواستم،
به اینجا هدایت شدم،
من همیشه ودرطول زندگی دراز بیمعنام دنبال پاسخ بودم ونمیافتم،
وبه اینجا هدایت شدم،
حالا زندگیم، هدف داره،معناداره،رنگ داره،ومیتونم فقط باخودم وخدا خوشحال باشم فارغ از اینکه کسی رو دارم یانه،چیزی دارم یانه،
حس آزادگی ورهایی وغنا وخوشبختی وخوشحالی دائمی دارم
خوشبختم از اینکه حرفهای شیوا وروان شما، ودرکم ازصحبتاتون،به من بینشی عمیق وواضح داده .
مثل اون چراغ قوه ایکه برای زیر آب گرفته بودید وتو زندگی دربهشت،به گمونم،مقایسش میکردید با چراغ قوه قبلی
راهم داره هرروز برام روشنتر وبازترمیشه
احساس میکنم خدا داره عاشقم میشه
دلم میخواد همه اطرافیانم شمارو بشناسن،واوایل اینکارو میکردم،ولی الان میگم مگه من خودم شمارو پیدا نکردم؟
خواستم ازخدا وهدایت شدم
شما برای روح و قلب وخواسته وجودی من خوب بودی،
شاید بگم اگه هرکسی ،توحوضه موفقیت به دیگری بگه استاد،
احمقه
ولی الان میگم،من چون بهترینم،بهترینو پیداکردم،بزاربقیه هم بهترین خودشونو پیداکنن
خدارو شاکرم که پیداتون کردم وبا شما خودم وخدامو یافتم
نمیتونم چیزی اضافه کنم،پرده اشک چشم هامو پوشونده
عاشقتونم
باسلام به استاد عزیزم
این فایل بسیار آموزنده بود
مواردی از این فایل که با یدهرروز به خودم یادآوری کنم:
➖وقتی با خدا صحبت میکنیم احساس ما احساس خوبیه
➖یا ما اینقدر احمق هستیم تا له بشیم بعد تسلیم بشیم
یا اینقدر باهوش هستیم که قبل از اینکه له بشیم بگیم من تسلیمم
➖من جزء دسته دومم
اینقدر باهوش هستم که قبل از اینکه جهان له کنه منو به حرف قلبم گوش کردم وتسلیم شدم
چون زمانی تصمیم به تغییر گرفتم که اوضاع خوب بود ومن میخواستم بهتر وبهتر بشه
واز زمانیکه تصمیم گرفتم بهتر بشه اوضاع
صدایی رو در قلبم شنیدم که بهم گفت (دستان تو در دستان پر قدرت من قراردارد)واز روزیکه این صدا رو شنیدم مصمم تر شدم که مسیر درستی رو انتخاب کردم
من هم مثل استاد بینهایت علاقمندم به قوانین کیهانی ومدت۵۰۰روزه که تمام تمرکزم رو گذاشتم برای یادگیری وخداوند به بینهایت طریق داره به من راهها رو نشون میده تازه داره ریشه ام در خاک محکم میشه وهیچ عجله ای ندارم
➖وصدای شیطان رو خوب شناختم
موقعی که حالم بد میشه به خودم میگم مگه خدا مرده که حالت بده
این روزا تمام تمرکزم رو گذاشتم روی شنیدن صدای قلبم واین فایلهای گفتگو با دوستان به من کمک زیادی کرده در اینکه با توکل واطمینان وامید به حرکتم ادامه بدم
➖واین جمله رو دایما با خودم تکرار میکنم:
خدایا من تسلیم تو هستم
خدایا راه درست وروشن رو بهم نشون بده
خدایا من فقط وفقط به قدرت شگرف تو ایمان دارم
خدایا من به هر خیری از جانب تو سخت محتاجم
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده
➖وتا اندازه ای که روی خودم کارکردم صدای قلبم داره واضح تر میشه وصدای شیطان مبهم تر
خدایا سپاسگزارم بابت این اموزشهای خالص وناب
استاد عزیزم در پناه خداوند شاد وسلامت باشید🙏🙏🙏
سلام استاد عزیزم
وااااااای که این سری گفت و گو با دوستان چقدرررررر فوق العاده بود
یعنی فک کنم 100 بار هم گوشش بدم بازم یه نکته جدید پیدا میکنم
جدا از همه ی اگاهی های قشنگ این فایل یه همزمانی قشنگی اتفاق افتاد برای من که دوست داشتم براتون بگم
من الان دو سه ماهی بود که تصمیم داشتم مثل شما به دیوار اتاقم جمله ی بینظیر in god we trust رو بچسبونم و دوست داشتم خودمم درستش کنم .
از اونجایی که دوباره عزت نفس رو شروع کردم و گفته بودید کارای عقب افتاده رو انجام بدید من سه روز پیش رفتم مقوا و هر چیزی که لازمه گرفتم و الگو کشیدم و با خودم کفتم تو تایمی که دارم این خروف رو میچینم هندزفری بذارم و یه فایل قشنگ هم گوش یدم که هدایت شدم به این فایل و همزمانی قشنگس این بود که شما و استاد عرشیانفر همش داستید راجبه این جمله صحبت میکردید که شعار فلورید این جملست و من همون زمان داستم god رو میچسبوندم و لبخند میزدم از این که تصمیممو عملی کردم
و وقتی که کار تموم شد اصلااااا دیوار اتاقم فوق العااااااده شد فوق العااااده ینی به همه پیشنهاد میکنم اینکارو انجام بدن یه انرژی وارد محیطشوت میشه که باورشون نمیشه من هم چسبوندم که همیشه جلو چشممه و کنار پنجره قشنگ اتاقم که بازش میکنم و صدای گنجشکا و نسیم بهاری هم نیاد
وای خدااایاااا شکرت خیلییییی حس خوبیه اصلا تو ابرام انگار
و چون خودم درستس کردم هر دفعه که میبینمش به خودم افتخار میکنم که اینقدر قشنگ درش اوردم
کاش میتونستم عکسشو اینجا بذارم .
خدایاشکرت
سلام دوست عزیز
من هم شنبه رفتم پسرم بردم مدرسه از اون طرف که برگشتم عکس گرفته بودم از اتاق استاد رفتم رنگی چاب کردم و اومدم چسبوندم توی پذیرایی این قد حس ام خوبه همش جلوی چششم هست تحسینت می کنم واقعا حس اش عالیه و باورمون عالی میکنه من هم مثل شما فکر میکنم موفق باشی پارسال دخترم نوشت زد توی اتاقش ولی الان خودم پرینت رنگی گرفتم دقیقا مثل خونه استاد هست
در پناه خداوند باشید
سلام بر همه عزیزان
روزشمار153 فصل ششم
بسیار لذت بردیم از این دو گفتگوی اللهی و این شیرینی بیان کلام حق
انگار دوستم اومده خونمون و داره برام از خاطرات شیرین زندگیش میگه و من توش دنبال رد پای قانون میگردم عالی عالی
بیشتر صحبتهاتون تجارب بینظیرتون بود استاد عزیزم و جاگیر شد تو مغزم چون مثالش خودتون بودین و واقعیت ها رو بیان کردین اما من اصل و نکته ای که برداشتم از این صحبتها بود و اینجا میگم
* صحبت ها نجواها و گفتگوهای ذهنی در جهت مثبت و منفی رو با احساسمون متوجه میشیم اگه احساس خوب باشه قلبت داره حرف میزنه اگه احساست بد باشه شیطان داره باهات حرف میزنه و این گفتگوها چه مثبت چه منفی وقتی باهات در همون جهت صحبت میکنه هی تشدید میشه مثلا احساس خوب بهتر و بهتر میشه و احساس بد بدتر بدتر و میکنه
* به محض اینکه بگی من تسلیمم …. و هر خیری از جانب خدا برسه من بهش فقیرم زندگی ت دگرگون میشه و شرایط تغییر میکنه در جهت مثبت پس قبل اینکه له و لورده بشی با کوچیکترین و اولین تضاد بگو به خودت حتما خیری در اون هست
* اسلحه شیطان ترسه و نشانه صحبت شیطان با تو هست
* قدرت حس خوب وقتی مشخص میشه که تو قدم برداری و خدا قدمهای بعدی رو برات برداره و نمونش اینه بتونی در شرایط سخت حتی شده یذره احساستو بهتر کنی از قبل همین یذره هم کافیه که بیفتی تو جاده احساس خوب
* هرچی آرومتر بشی صداها میاد و صداها اولش کمه بعد کم کم واضح و بلند میشنوی
* هرچی صدای قلبت واضح تر بشه و نتایج و دیده باشی یواش یواش الگو برات ایجاد میشه تو ذهنت و دیگه کاری به منطق و عقل نداری میگی هرچی اون صدا بگه حتی اگه در ظاهر غیر منطقی باشه
* تسلیم بودن نشانه اش آرامش هست
* در رابطه با بخشش هم میتونی نبخشی میتونی انتقام یا قصاص و انجام بدی اما اگه ببخشی به نفع خودت هست ارامش بیشتری داری و کلی اتفاقات بهتر در انتظارته
* وقتی لوح پاکی خدا همیشه باهات صحبت میکنه و این در بچگی همیشه هست تا وقتی که کم کم بزرگ میشی و ذهن جایگزین میشه
* اگه داری روی خودت خوب کار میکنی در هر جنبه ای و نتیجه ای نمیگیری بدون باورهات در اون زمینه پر ایراده و بشین پیداشون کن و باورهای مثبت و جایگزین کن و روش کار کن
* نشانه ها رو دنبال کن مقاومت نکن مثال استاد در زمینه زندگی بین واشنگتن و فلوریدا
خدایا بار دیگر شکر که در مدار شنیدن این آگاهی ها هستم استاد عزیزم و مریم جانم بابت آمادگی این قسمت و این صحبتهای مجدد ازتون سپاسگزارم دوستتون دارم
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عزیز و همه دوستان هم فرکانسی
استاد من دو ماه پیش یک کامنت گذاشتم زیر فایل مربوط به گفتگو دوستان قسمت ۳۷ و صحبت های رزا که از حال خوبش گفت بعد از تغییر و چقدر انرژی مثبت به من داد و من بعد از اون فایل تصمیم به تغییر گرفتم و از خداوند هدایت خواستم و مهاجرت کردم اومدم تهران من قبلش اصلا تهران نیومده بودم ترس داشتم محیط ناشناخته بود حتی ادرس هم بلد نبودم که کجا باید برم چیکار باید بکنم اما خدا بهم میگفت نترس من هستم رو من حساب کن نمیذارم تنها بمونی اومدم تهران کل پولی که داشتم دو تومن بود که گوشیم رو فروختم تا پول داشته باشم حرکت کنم از اتوبوس که پیاده شدم باورتون نمیشه یه آقایی اومد گفت بلدی گوشیم رو درست کنی گفتم اره کارش رو انجام دادم گفت کجا میری گفتم فلان آدرس گفت برو سر خیابون سوار فلان اتوبوس شو میرسی به آدرست اون لحظه ته قلبم یه قوت قلبی اومد یه حس اطمینانی اومد که تنها نیستم استاد عزیزم الان دو ماه میگذره از اون روز چقدر حالم خوبه چقدر خیر و برکت اومده تو زندگیم خدا هدایتم کرد به مکانی که اگه همه برنامه ریز های دنیا هم جمع میشدن نمیتونستن یه همچین محیطی رو برام پیدا کنن همه امکاناتی هست رفتار خوب احساس خوب از اونموقع انقدر نشانه فوق العاده خداوند برام فرستاده که هر روز به خودم میگم ببین مسیرت درسته چند روزه که دوره ۱۲ قدم رو خریدم قبل از خرید دوره خدا بهم گفت قبلش دوباره فایل گفتگو استاد با بچه ها رو گوش کن من قبلا گوش داده بودم اما گفت دوباره گوش کن گفتم چشم و انحام دادم چقدر باورهام تقویت شد که ببین اگه حامد عرفان سپیده طناز زهره سعید رزا وحید و…تونستن پس من هم میتونم قانون واسه من هم جواب میده به قول عرفان کافیه باور کنیم و یه ذره عمل کنیم تا نتایج میلیون برابر بشه چند روزه استاد قدم اول رو شروع کردم با عشق دارم درک میکنم عمل میکنم چکاپ فرکانسیم رو انحام دادم و چقدر خودم رو تحسین کردم به خودم تبریک گفتم که هر کسی نمیتونه نقطه ضعف خودش رو بشناسه تو دنیایی که همه مثل چشم زندگی میکنن و فقط عیب بقیه رو می بینن تو به خودد تبریک بگو که عیب خودت رو تشخیص دادی و تعهد دادی تغییر کنی تمرین بی نظیر ستاره قطبی رو استاد سه روزه انجام دادم استاد نمیدونی چه اتفاقاتی رخ داده برام مگه میشه اخه این حد از جواب گرفتن از درخواست ها امروزم جلسه سوم رو نگاه کردم و قبل از فایل های هر جلسه از خدا هدایت میخام که چیکار کنم که بیشترین استفاده رو ببرم و به قول سپیده هدایت یعنی همین که تو میپرسی و خدا جواب میدهد و خدا بهم میگه چیکار کنم و اون قسمت که شما گفتید اگه شما غرفه دار بودید چیکار میکردید چه باوری می ساختید من فقط همینو با خودم بارها بارها تکرار میکردم که خدایی که مرا از اون شرایط حال بد بدهکاری استرس اضطراب شرایط ناجالب به اینجا رسونده از اینجا به بعد هم میبره کارمو راه نمیدازه و نمیذاره لنگ بمونه کارم
راستش میخواستم این کامنت رو تو صفحه جلسه سوم بذارم اما یه حسی بهم گفت بیا و تو این صفحه بذار شاید همین حرف ها همین تجربه ها به یه نفر انرژی داد انگیزه داد تا حرکت کنه همونجوری که صحبت های رزا به من انگیزه داد و از اون روز به بعد زندگی من ربطی به دو ماه پیش نداره و هر روز داره بهتر و بهتر میشه الهی صدهزار مرتبه شکر بابت این حال خوب این حس رضایت استاد عزیزم یک دنیا ازت ممنونم بابت این اگاهی ها بابت این حال خوبی که داری به هممون منتقل میکنی خدا پشت و پناهت
بنام خداوند آسانی ها👌❤
.
سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان تموم بچه های دوست داشتنی و عاشق❤😍
.
اول همینجا توی پرانتز بگم که،
( این فایل رو من صبح گوش دادم پشت فرمون بودم ولی تمرکزی روش نبود بعدش که کارامو کردم، خدا بهم گفت بیا یبار دیگه فایل رو گوشش کن صبح با تمرکز گوشش ندادی و بهت میگم بنویس)
.
پرودگارا خودت بگو من بنویسم✍️✍️✍️✍️
اول از همه چرا باید همه چی رو سختش کنیم؟
خداوند در سوره های زیر میگه همه چی رو آسان بگیر بر خودت حتی در درک قوانین زندگی👌
حتی در شناخت منِ خدا👌
حتی در ارتباط برقرار کردن با قلب👌
.
☑️سوره بقره آیه ۱۸۵
خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد.
☑️سوره نسا آیه ۲۸
خدا میخواهد کار را بر شما آسان کند، که انسان ضعیف خلق شده است.
☑️سوره مائده آیه ۵
خدا نمیخواهد هیچ گونه سختی برای شما قرار دهد و لیکن میخواهد تا شما را پاک گرداند.
تا زمانی که این خدا، خدای آسانی ها هستش چرا ازش سختی بخواییم و از مسیر سختی بریم و قوانین رو برای خودمان سخت کنیم؟
حتی توی ارتباط با خودش و حتی ارتباط با همین ذهن!
چرا ما باید بیاییم ذهن رو از مدار خارج کنیم و بگیم فقط و فقط و فقط قلب؟؟؟
وقتی ما در جهانی داریم زندگی میکنیم که با فرکانس و افکار ما داره کار میکنه و زبان ارتباط ما با جهان
نه کلامه
نه چشمه
نه زبانه
نه گوشه
و نه حتی قلب
ما فقط با ذهن ارتباط برقرار میکنیم و هرچقدر فرکانس قدرتمندی بفرستیم بهتر هماهنگ میشیم
من حس میکنم
بعضی مواقع با شنیدن این حرفا از بقیه باعث کج فهمی میشه و خیلیا توی شک و دودلی میفتن که پس ذهن هیچی فقط قلب،
آره قلب مهمه، جایگاه خداست ولی
اگه ما به ذهنمون باور درست ندیم، خوراک عشق ندیم، خوراک ثروت ندیم، خوراک توحیدی ندیم، آیا میشه با قلب ارتباط برقرار کنیم؟ آیا میشه صدای قلب رو شنید؟؟
آیا به قول آقای عرشیانفر میشه شد حسن بی علی؟؟
که ثروت خودشو ببخشه؟؟
ما از علی (ع) نامه داریم، نامه ۳۱ نهج البلاغه داره به پسرش آموزش یکتا پرستی و ثروتمندی رو میده،
آیا حسن بی علی میتونست بدون درک و باور کردن اون آگاهی ها راه قلب رو باز کنه؟؟
یا حضرت زینب چطور؟؟؟
آیا میتونست اگه این ذهن رو کنترل نکرده و آموزش نداده
در روز عاشورا بگه
ما جز زیبایی چیزی ندیدیم؟؟
نه هیچوقت
پس چرا باید فقط فقط به قلب بچسبیم؟؟ مثل قبل خودمون که خدا خدا میکردیم ولی بویی از توحید و یکتاپرستی نبرده بودیم و نمیتونستیم با اون خدا قبلی ارتباط برقرار کنیم
.
من فکر میکنم با شنیدن این صحبت ها از بقیه گاهی وقتا باعث میشه که افراد در دلشون مرض ایجاد بشه، پس
بیاییم بزرگتر نگاه کنیم یعنی از دید اﷲ مهربان 👁
خداوند چرا به انسان عقل و شعور و ذهن داد؟؟
خب میتونست مثل بقیه موجودات اختیار رو از ما بگیره فقط بگه قلب و من هرچی گفتم همونه ،
پس هیچوقت نخواست و قوانینش نمیذاشت
ما باید متفاوت نگاه کنیم به قدرت ذهنمون و وقتی روی ذهن کارکنیم لاجرم هدایت قلب رو میشنویم ،
به قول خود استاد که میگه برای اینکه به خدا برسی باید ثروتمند بشی ، خب ما باید اول ذهن رو ثروتمندش کنیم تا به غیب ایمان بیاره و خدا رو ببینه و راه قلب باز بشه 👌
و در ادامه احساسش خوب بشه
پس راه رو برای خودمون سختش نکنیم و با دلایل خیلی منطقی خدا رو درک کنیم نه تنها خدا رو بلکه قوانین جهان هستی رو! 👌
.
بیاییم ازین منظر نگاه کنیم انسان اومد علم رو به وجود آورد آیا با قلبش بود یا با ذهنش؟؟
قوانین فیزیک آیا با قلب به وجود اومد یا ذهن؟
پس بیاییم واقعا ذهن رو بسازیم و وقتی ذهن ساخته شد ما چه بخواییم و چه نخواییم توی مدار هدایت قلب میفتیم و الهامات و وحی خدا رو دریافت میکنیم و دقیقا حرف استاد که میگه تموم نعمت ها از قبل وجود داره توی یه جایی هستش فقط شما واردش میشید،
پس بیاییم بزرگ نگاه کنیم از نگاه زیبا بین خداوند👁👌
.
ابراهیم(ع) چگونه خلیل اﷲ شد؟؟؟
بیاییم بررسی کنیم در
سوره انعام
وَکَذَٰلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ﴿٧۵﴾
و این گونه فرمانروایی و مالکیّت و ربوبیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین کنندگان شود. (۷۵)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَىٰ کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ﴿٧۶﴾
پس چون [تاریکی] شب او را پوشانید، ستاره ای دید گفت: این پروردگار من است؛ هنگامی که ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کنندگان را دوست ندارم. (۷۶)
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّی ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ﴿٧٧﴾
هنگامی که ماه را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است؛ چون ماه غروب کرد، گفت: یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نکند بدون شک از گروه گمراهان خواهم بود. (۷۷)
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ﴿٧٨﴾
وقتی خورشید را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگ تر است؛ و هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بی تردید من از آنچه شریک خدا قرار می دهید، بیزارم. (۷۸)
خب اگه ابراهیم این باور های منطقی در ذهنش به وجود نمی اومد، آیا خداوند رو میدید؟
و میتونست بشه خلیل اللّه؟
میتونست بچه ی تازه به دنیا اومده اش رو توی صحرا رها کنه؟
میتونست فرزندش رو سر ببره؟
.
.
من میخوام که ما بزرگتر اندیشه کنیم و زندگی و جهان رو ببینیم👌
.
من میخوام بگم قوه شهود چطور فعال میشه؟؟
آیا غیر ازینه که باید از در ذهن وارد بشیم اونم با ایجاد منطق های قوی؟؟؟
و
اونجایی که میگن،
حس های خوب نشأت گرفته از رزونانس قلب هستش نه امواج الکترومغناطیس مغز!
امواج الکترومغناطیس مغز فوقش تا یک کیلومتر آینده زندگیتو روشن میکنه ولی این رزونانس قلب تو رو میندازه توی ابدیت
خب بیاییم اینو باز کنیم
وقتی به کسی که سال ها بهش احساس گناه و قربانی شدن دادن و این آدم داره فقط فرکانس احساس بد میفرسته آیا راه قلب براش بازه؟؟
آیا راه رزونانس قلب براش بازه؟؟
جز اینکه اول بیاد با الگوهای منطقی ذهن رو از نو بسازه و این احساس گناه رو از بین ببره و احساس ارزشمندی رو ایجاد کنه تا راه رزونانس قلب باز بشه؟!
در شک و تردید نیفتیم و به نظر من ما در این جهان مادی در کالبد جسمانی داریم زندگی میکنیم و همه ی اعضای ما از نوک سر تا نوک پا از ذهن و مغز و قلب همه و همه باهم دارن کار میکنن و باید همه رو در یک مسیر قرار بدیم تا نه تنها قوانین رو درک کنیم بلکه باورهای خوب ایجاد کنیم تا راه قلب برای ذهن باز بشه
و
خواهشا این پروژکتور دیدمون رو وسیع تر کنیم و بیاییم از نگاه اﷲ👁 جهان رو ببینیم که خداوند چی میگه؟
میگه:
سوره مبارکه البقره آیه ۲۶۸
الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ وَیَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وَفَضلًا ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴿۲۶۸﴾
شیطان، شما را وعده فقر و تهیدستی میدهد؛ و به فحشا امر میکند؛ ولی خداوند وعده «آمرزش» و «فزونی» به شما میدهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و داناست.
خب ما این وعده فزونی خدا رو چطور درکش میکنیم؟؟ چطور باورش میکنیم؟؟
چطور نمیترسیم و غمگین نمیشیم؟؟
خب حس خوب از کجا میاد؟؟
آیا غیر از اینکه اول با باور های درست ذهنی و بعدش قلب،
پس باید
برای اینکه به اهل دل برسیم اول باید بیاییم از در ذهن وارد بشیم
و
من فکر میکنم که واقعا با بعضی از حرفایی که میشنویم به سوءتفاهم هایی بر میخوریم و درک قوانین خدا و زندگی رو سخت میکنیم
و اِلا خودِ قرآنِ خداوند خیلی ساده هستش و داره آموزش های ساده میده به ما،
پس بیاییم سختی ندیم به خودمون
و
احساس خوب = اتفاقات خوب
از کجا به وجود میاد!؟!
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
.
قوه شهود از کجا فعال میشه؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
.
الهام و وحی رو کِی دریافت میکنی؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
.
رزونانس قلب چطور حالش خوبه؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
.
برای دریافت هدایت خداوند در تموم جنبه های زندگی از چه طریقی آماده میشی؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
.
چطوری میشه به خداوند اعتماد کنیم و توکل کنیم؟؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
و…..
یا
اونجایی که در قرآن از قصاص خداوند گفته که ببخشی به نفع خودته، خب این بخشش از کجا میتونه ایجاد بشه؟
خب غیر ازینه که تا ذهن رو نسازیم نمیتونیم به این درک برسیم که ببخشیم و از قید و بند ها رها بشیم؟؟
یا چطور میشه صحبت های خداوند رو زنده نگاه داریم؟
خب معلومه از کنترل ذهنت👌
پس ،
همه اینا رو باهم باید فعال کنیم نه فقط یکی فعال بشه بقیه خواب باشن
این صحبت ها رو که نوشتم فقط برای درک بیشتر و از دید زیبا بین خداوند نگاه کردن بود و بیشتر تامل کنیم تا به قول خداوند که میگه:
سوره انسان آیه ۳
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا
ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به او نشان دادیم حال خواهد (هدایت پذیرد و) شکر (این نعمت) گوید و خواهد (آن نعمت را) کفران کند.
پس گمراه نشیم و جز ضالّین نباشیم👌
و فقط یک مسیر رو بریم و ادامه بدیم👌
.
به نظرم
خداوند این قرآن رو به منطقی ترین حالت ممکن نازل کرد که
اول ذهن ما درکش کنه چون روح و قلبمون که آگاهی خداوند رو میدونه و برای ذهنمون اومد که اول به قدرت ذهن پی ببریم و سپس راه رسیدن به سعادت و ارتباط با قلب رو بفهمیم و بار ها خداوند در مثال های مختلف از قوه عقل میگه که چرا تعقل و تفکر نمیکنید؟
(-«افلا تعقلون»(چرا اندیشه نمی کنید؟)(آل عمران ۶۵، اعراف ۱۶۹، هود۵۱، انبیاء ۱۰و ۶۷، صافات ۱۳۸).
-« افلا یتدبّرون القرآن» (چرا در قرآن تدبر نمی کنند؟) (نساء۸۲).
-« افلا تتفکرون» (آیا اندیشه نمی کنید؟).
– «افلا تذکّرون»( آیا متذکر نمی شوید؟)( یونس ۳، هود ۲۴ و ۳۰، نحل ۱۷، مؤمنون ۸۵، صافات ۱۵۵، جاثیه ۲۳).)
و میتونست خیلی جاها بگه که این حرف منه و تمام و هر چی هم بگید مستقیم توی جهنم میفرستمت
پس چرا نگفته؟؟ 👁👁👁
خواهشا تفکر کنید!
.
.
((جا داره اینو توی پرانتز بگم من دوره جهان بینی توحیدی استاد رو ندارم ولی از راهکار های خانم شایسته که خونده بودم یکی از جلسات این دوره مخصوص کنترل ذهن و احساس خوب هستش پس میشه واقعا ساعت ها در مورد کنترل و تقویت ذهن صحبت کرد تا راه قلب باز بشه))
و به قول سهراب سپهری؛
چشمها را باید شست
جور دیگر باید دید
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید
عشق را زیر باران باید جست
.
هر جا که هستید در پناه ﷲ مهربان باشید❤
.
عاشقتونم🌷😍
.
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
[پروردگارا!] تنها تو را می پرستیم وتنها از تو کمک می خواهیم.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
ما را به راهِ راست راهنمایی کن.
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
راه کسانی به آنان نعمتِ عطا کردی، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند.
سلام سلام هزارو سیصدتااا سلامم یوهووو من اومدم مارکوی شگفت انگیز .. یوهوو یوهوو
خب بریم سراغ اصل مطلب …
گفتگوی استاد جان با بروبکس، در اینجا با آقای عرشیان فر جان
+ بیا بیاا این قضیه را ساده کنیم .. ما همیشه داریم دو صدا را میشنویم .. از کجا بفهیم که این صدای خداست یا شیطان؟ محمد | پاسخ: * اگر احساس آرامش داری خدا داره باهات صحبت میکنه اگر احساس ناراحتی، غم و حسادت و خشم و افسردگی و .. هر حس بـــدی داری شیطان داره باهات صحبت میکنه … وقتی خدا داره باهات صحبت میکنه حتماا تو خودت را لایق هم صحبتی با خدا دونستی که داره باهات صحبت میکنه حتما تو تونستی در احساس خوب خودت را قرار بدی که داره باهات صحبت میکنه، داری میشنوی در واقع، و وقتی خدا داره باهات صحبت میکنه که از توانایی کنترل ذهن تو اومده و ادامه میدی این کنترل را میدونی محمد جان، مثل یک سرپایینی آسفالته میمونه که راحت ترر بری جلو، فکرشو کن! سوار لانگ برد هیولات شدی× خب .. آیا لازم داری دیگه کسی حولت بده واسه حرکت؟ نه خب .. آره همینه یا مثلا یادته برف ها را؟ اوهومم یادته یک تیوپ انداختی از اون بالا ؟ اوومم .. دیدی چقدرر سره اومدی با خنده و شادی پایین تو سرما تو برف ؟؟ اومم اره یادمه، دیدی چقدر دلت گرم بود؟؟ اره اره خودش // این گرمای اتصال تو به منبع این اتصال تو از توجه تو به زیبایی ها از کنترل ذهن قدرتمند تو در اون لحظه ها اومده .. اره اره خوب متوجه شدم خدایاا شکرت.
اما .. وقتی شیطان داره حرف میزنه که تو نتونستی کنترل ذهن کنی و با ادامه این تنبلی، نخواستن، فراموش کردن خودت هدفت .. میدونی مثل یک سربالایی میمونه که یک گاری را به خودت وصل کردی هوای یخبندان پای پیاده و چقدرر سختتتتتِ اینجوری حتی تجسم کردنش| تو به مراتب حال بدتر را تجربه خواهی کرد .. و چقدر قشنگ محمد این نگاه زیبا و درست را الان به یاد آوردم که ببین، “* هر مسیر سختی اشتباه .. چون منی که از خدام و خدا من و من پاره ای از خدای لایتناهی هستم روی زمین و این جهان هم براساس رشد استوار شده و من اینجام و میتونم دست لایق خداوند برای گسترش بیشتر جهان باشم گسترش بیشتر خداوند باشم شادی بیشتر ثروت بیشتر .. مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر خدا مسیر لذت بخشیه، محمد!! مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر دعوا و جنگ و مرافه نیست اقاا جون مسیر خدا مسیر راحتیه مسیر بندگی مسیر اینه که تو تسلیم باشی مسیر اینه که تو درخواست کنی و حالتو خوب نگه داری مسیر خدا تکرارر کن مسیر راحتیه راحتی راحتی … | من یادمه توی سوره بقره بود فکر کنم که دقیقا خدا میگه باباا ما شما انسان ها را ضعیف آفریدیم و یک جایی میگه یادمه که بابا خداوند نیازی نداره که تو زجر و سختی بکشی .. خدایاا شکرت که البته میتونم قران بخوانم و خدایاا شکرت که میتونم بفهم و خدایا شکرت که میتونم عمل کنم و به همون اندازه با ایمان عمل کردنم نتیجه بگیرم .. یوهووو
در ادامه، یک موقعی هست یک اتفاقی برات میافته و اصلا هم بلد نیستی حالتو خوب کنی اولشم کلی میری جنگ و دعوا و درگیری و مرافه و از این چیزاا همه کار میکنی جواب نمیده، میافتی گوشه خونه … میگی؛ خداایااا خدایاا مننن مَــ من کم آوردم من تسلیمم به محض اینکه به این نقطه میرسی بمب بمب .. ((مثل موسی)) … آدمی که کلی دعوا و جنگ میکرد کلی بلااا سرش اومد کلی فراری بود از دست سربازای فرعون تا اینکه رسیدیم به آیه ی 25 قصص ( چقدر پدر جان تحسینت میکنم که مسلطی به قرآن عزیز و چقدر خوشحالم و سپاس گزارم که میتونم تحسین کنم و چقدر خوشحال ترر واقعاا خوشحال تر از صمیم قلبم که این لحظه را توی بهترین بهترین حالتش دارم زندگی میکنم و نه سپری و نه روزمرگی، الهی هزار مرتبه شکرت)) اره موسی توی همچین حالتی بود که هر بلایی سرش اومد و اومد تسلیم شد و این آیه معروف .. خدایاا هر خیری از جانب تو بهم برسه من بهش فقیرم و همون فرداش می بینیم که زندگی این آدم چقدرر تغییر میکنه ..
پس محمد یادت باشه که قبل از اینکه احمق باشی باهوش باش! باهوش باش و قبل از اینکه اجازه بدی جهان تو را له کنه با کلی تضاد و اتفاقات بد که بخوای آخرش برسی به حالت تسلیم تو اون انتهاا نه نه تو .. تو باید بتونی که ذهنت را آروم کنی اگر آرومه آروم ترش کنی، چون توی هیچ چیزی نهایتی وجود نداره .. فکر کنی، توی هر اتفاقی بگی ” خدا واسم خیر میخواد خدا خیر مطلق .. هر اتفاقی بیافته به نفع و سود منه ” ( و من چقدر این آیه را تحسین میکنم و چقدر این آیه را توی همین دوران سربازیم تکرارر کردم و دارم جوابشو میگیرم خدایااا شکرتت ))
و چقدر این مثال دقیقااا زیباست ..
مثال افراد ثروتمند و موفقی که توی همین دوران ترکیده شدن جهان پندمیک توی این دو دهه اخیر که شاید چی بگم! بدترین اتفاق یا خوب ترین (حداقل واسه خیلیییی هاااا )) نشون میده همه چیز را! ثروت ثروتمندان بیش از پیش، افراد ثروتمند هم بیش از پیش بیشتر و بیشتر شد. خلق ثروت چقدر راحت تر شده، کسب و کارهای جدید چقدر بیشتر شده، چقدر بقای اصلح را میشه دید! چقدر میشد انسانیتِ انسان ها را دید .. چقدر شد که نزدیک تر شدن قلب هااای که در مدار بودند دید..
اما محمد!
یادت باشه، که بزرگترین اسلحه شیطان، ترسِ ترس .. | و چقدر من مارکو این ترس را موقع یک کار جدید تجربه کردم و محمد یعنی شما و شما یعنی من .. موقعی که 19 سالم بود و برای اولین بار مهاجرت کردم تهران وای وای چقدرر پاهاممم میلرزیددد .. هی میگفت شیطان برگرد برگرد برگرد .. و چقدرر ایمان من بیشتر بود چقدر انگیزه هام بیشتر از ترس هام بود .. و من خودم را تحسین میکنم که صدای قلبم را بالا برده بودم اینم لطف خداست من واقعا نمیبینم چیزی از خودم داشته باشم، یادش بخیر برای اولین بار که رفتم تو تالار جنت آباد شمالی توی یک مجموعه 5 ستاره کار میکردم انقدرر شجاعت داشتم انقدر خودم بودم که من 19 ساله برای اولین باررر تو عمرم توی همون ماه اول یعنی درست بعد از سی روز شدم سرپرست 6 تا از بچه های اونجا … و چقدر ترسس ورم داشت که تو نمیتونی سرپرست باشی بچه های دیگه تجربه هاشون خیلی بیشتر از تو تازه کار و وارد برو برو کلید بده به کارفرما و بگو که تو نمیتونی .. و اینکارو انجام دادم چون دقیقااا داشتم سه روزز با خودم کلنجاار میرفتم که من ایا میتونم یا نه .. و دقیقا گاری بستم به خودم و بعد از سه روز تسلیم زندگی شدم و کلید را تحویل دادم چون نجوااا را قبول کردم که من توانایی و آمادگیشو ندارم .. و درست دو ماه بعدش دوباره یک اتفاقی افتاد یک اتفاق خیر که کلید را دوباره به من داد ولی این بارر من آماده بودم و قبول کردم .. یا زمانی که رفتم کافه توی بهترین کافه شهر توی فرشته وای وای بازم ترس ولی این بارر من خیلی قوی تر شده بودم و ادامه دادم خیلی راحت پرروتر از همیشه پرانرژی تر و با انگیزه تر از همیشه یادش بخیر مشتری های کافه سفیرسفرا بودن و من 21 ساله بین اون همـــه آدم هه هه خدای من با همون زبان انگلیسی دست پا شکسته ام مـــن مسئول این بودم که سفارش بگیرم از بچه های بالا خخ خدای من خدای من و میدونی محمد میدونید بچه هااا چقدرر اونجا توی اون فضا میشد ثروت را حـــس کرد و چقدرر این باوررر هر لحظه که توجه ام را میبردم داشت قوی تر میشد توی ذهن ناخودآگاه من که ثروت معنوی، باشکوه، زیباست، قشنگِ ارزشمند، چقدر چقدر ثروتمند شدن معنوی ترین فضیل تر کار دنیاست و میدونی حالا که بهتر قانون را درک میکنم میگم که واقعا هیچ تفاوتی بین من و اون افراد نیست بین هیچ کسی نیست، هر کسی تونسته توی هر جای دنیا به هر موفقیتی برسه منم میتونم منم میتونم چرا؟؟ چون سیستم عصبی ذهنی همه ی ما آدما یکیه همه ی ما داریم توی یک دنیایی زندگی میکنیم با قوانین ثابت، خدای موسی خدای عیسی خدای محمد خدای سلیمان خدای استاد خدای من خدای تو خدامون یکیه .. خدایی که همیشه بوده هست و خواهد بود .
یک مورد دیگه هم هست ولی تفاوت داره با مورد بالا! تفاوتش هم اینه که انقدرر خوب قانون تکامل را توش رعایت کردم که اصلا ترسی نداشت .. و اونم شروع ایران گردی بود با یک کوله ساده 80 لیتری سفر به دور ایران با کلی انگیزه با همون جیبی که داشتم با همون باورها با همون عشقی که به خودم خدا و این دنیااا داشتم با همون در اصل داشته هام ترسی نداشتم برای شروعش چون از وقتی که متوجه شدم چی را دوست دارم تجربه کنم از وقتی که خواسته ام به وضوح رسید شاید بگم 6 ماه همیشه به این شکل سفر رفتن یا داشتم تجسمش میکردم یا در موردش حرف میزدم یا کتابی که دوست نازنینم که در مورد هیچهایک ترجمه کرده بود را میخواندم یا با خودش حرف میزدم …
وای وای اینو تازه یادم اومد! درست وقتی که توجه ام را گذاشتم روی اینکه زمان هایی که ترس داشتم موقعی که میخواستم یک کاری را انجام بدی یک کار تازه یک عمل فیزیکی که بایست برداشته میشد، ” * درست کردن کارهای دستی مثل دستبد و پای بند و دریم کچر و زمانی که میخواستم سفر کنم و توی سفر هر جا که میرسم هر شهری که میرسم بدون استفاده از اون کارهایی که بلد بودم که منو لینک میکرد به بچه های سفری اون شهر – کانال های تلگرامی بچه های ایران گرد و جهان گرد و یا کوچ سرفینگ – میومدم با این باور که “من هدایت میشم که کجاا برم بساط دل راه بندازم که هم دوستای جدید هدایتی را ببینم اون چیزی که باید بگم را به سخن بیارم اون چیزی که باید بشنوم را گوش کنم .. ” این اتفاق هر بارر افتاددد و من معجزه را میدیدم چقدرر فروش ساده انجام میشد روزی بیش از + 200، 400، 500 از همین فروش کارها توی یک روز توی چند ساعت فقط .. هم سفر .. هم دوستای جدید .. هم خلق ثروت .. هم لذت .. هم عشق .. هم … یوهوووو چقدرر ترس داشت فقط اون اولین باری که میخواستم بساط کنم اونم دقایق اولش ولی اینم مثل داستان ایران گردی انقدرر که خودم را توی اون صحنه ها میدیدم که انگیزه و ایمانم خیلیییی بیشتر از ترسم بود ..
ترس ترس ترس .. اوه گواهی نامه ماشین .. 4 سال طول کشید .. به خاطر همین ترس و البته که در اولویت نبودنش برای من که بخوام کارو تموم کنم اما از وقتی که توی قدم رفته بودم و یکجا استاد میگه که حالا وقتشه کارهای عقب مونده را انجام بدید این کار با کلی انگیزه و باورهای مناسب رفتم تو کارش و البته با یک داستان خنده دار به خوشی تموم شد.
یا اصلا واوو همین رفتن من به سربازی از همین تیر ماه امسال .. و چقدر چقدررر چقدرر و چقدرر من توی همین هفت ماه بزرگ شدم چقدررر ترس هامم ریخته شده خدای من چقدر.. اصلا اینجوری بگم که یکی از ترس های من ترس از پلیس بوده و حالا خودم توی پلیس راهم .. یک پلیسم .. هه هه و میبینم که این حرف چقدر درسته که، بهترین راه از بین بردن ترس، اینه که بری توی دلش و تو هدایت میشی .. هدایت .. ما هدایت میشیم .. خدایاا شکرتتت شکرتت شکرتت واوو ببین نوشتن الهامی یعنی همین من اومده بودم که فقط حرف های استاد را بنویسم تکرار کنم ولی! امان از این ولی های قشنگ سپرده شده به خدا . .. یوهوو عاشقتونمممم من
چقدر یادم میره خیلی وقت ها چقدر یادمون میره که ماا چه کارهایی کردیم توی زندگیمون ..
و این به نظرم وظیفه ی ماست که هر بار به خودمون به یاد بیاریم که ما کی هستیم و چه کارهایی کردیم و به خودمون افتخار کنیم برای خودمون دست بزنیم به افتخار خودمون بلند بشیم جیغ و هورا بکشیم هدیه بدیم در آغوش بکشیم .. اووم و این میتونه هر بار عزت نفس ما رو بیشتر کنه اعتماد به نفسمون، خودباوریمون را برای انجام کارهای بزرگتر بیشتر کنه
.
اما
سوال خوب و پاسخ خوب “چطور میتونم خودم را آروم کنم؟”
+ با سپاس گزاری ..
+ با باورهای خوب .. تکرار و تکرار کردن
+ حتی میتونستی این فکرو کنی که میتونه از این هم بدتررر بشه .. آره مثل مثال استاد .. که به خودش گفت میشه توی زمانی که دو فرزند 6 و دوساله داشته میشد که میکائیل را خدا ببره .. میشه اینجوری نگاه کرد مثل نگاه زیبای شما استاد جان که بگی” خدا بهم لطف کرده بابااا خداا بهم لطف کرده .. خدایا شکرت که حداقل از این بدتر نشد (ّبرای من انسان هااا ) نه خدا .. )”
* تو باید بشی تو باید زورتو بزنی تو باید بخوای .. که این اتفاق خوب تر بیافته که این اتفاق بیافته که تو بری توی سراشیبی .. خدا باید توکل تو شروع تو برای بودنت در احساس خوب را ببینه ادامه اتو ببینه اینجوری بشه، در ادامه مسیر میبینی که چقدر راحت تر میشه مسیرت | خدایی که منبع خیر هست میتونه قهار هم باشه تو نخوای خوب کنی خودتو مشکلی نیست طبق سیستم طبق قانون تو به دست شیطان سپرده میشی .. و این چقدر عدالتِ .. هر کسی داره هر کاری میکنه هر عملی انجام میده به خودش به خودش خودش برمیگرده.
الهامات خداوند نشونه اش اینه که خیلی قلبتو محکم میکنه، بهت یک اعتماد به نفس میده یک امیدواری میده که اگر این کارو بکنی نتیجه میگیری بعد انجامش میدی اوووف کف بررر میشی و میشن مملکت .. چطوری تونستی این کاروو انجام بدی؟ بعد تو میگی یک چیز تو قلبت بهت گفته .. نمیتونی اون رابطه را توضیح بدی این رابطه شخصیه ولی وقتی میای مدام اینو تکرارش میکنی تکرار و تکرار به یک الگو میرسی .. یک الگو .. الگویی که میگه اگر تو احساست را خوب نگه داری اتفاقات خوبی را تجربه میکنی .. اگر آروم باشی ایده میده ایده های عمـــــلی .. محمد جان .. تو هر حوزه ای هااا .. یا میگه این اتفاق افتاده که تو این درس را بگیری .. این باعث میشه که تو بزرگ بشی .. من باید این درس را بهت میدادم .. حالا این درس را اینجوری گرفتی .. حالا اگر این درس را توی زندگیت پیاده کنی میوه هاشو میبینی .. و …
زندگی اینجوری روی غلطک میوفته ..
و غلطک ها را میشه با مقایسه هاای امسالت با سال گذشته با سال گذشته ترش و تر ترش ببینی به شرط اینکه تو ادامه داده باشی این همه مدت … اینجوری نبوده که یهویی باشه .. یک شبه نبوده .. طبق قانون تو تکامل را رعایت کردی ..
+ + + + + +
در ادامه، توی دقیقه 10
چقدر قشنگ آقای عرشیان فر به صدای قلب .. با داستان نلسون ماندلا اشاره میکنه .. ( کار مغزز دو دو تا چهارتاست )
اره اره و من چقدرر توی همین دوران بازم سربازی دارم این را تجربه میکنم .. چقدر تضاد بوده ولی اومدم خودم را اروم کردم و تو اون تضاده مثلا اقا نبخش اون واسه چیزشه نمیخواد اینو .. میدونی ساز مخالف ذهن .. ولی وقتی آروم کردم خودم را دیدم یهو قلبم میگه برو حرکت کن بخند شاد باش ببخش share کن .. و واقعاا احساسم را حواسم بوده که چطوری بوده توی این لحظاتی که صدای قلبم را دارم گوش میدم .. خدایااا شکرتتت
و تو همیشه هستی .. و تو هرگز نمیمیری و تو ای انسان لایتناهی هستی و تو بعد از مرگ به سوی پروردگارت باز خواهی گشت و بدان که سرای دنیا جز بازیچه و سرگرمی بیش نیست و سرای اصلی سرای آخرت ( عنکبوت 64)
قلب رسالت ما را میشناسه
قلب ابدیت را درک میکنه
بدون که تو یک تیکه از خدا هستی من یک تیکه از پازل این جهانم من بخوام میشه بخوام بشه میشه ..
من یک روح مجرد فارغ از زمان و مکانم
و چقدر قشنگِ این نگاه استاد عرشیان فر؛ ” صدای خدا را میشه توی سکوت شنید .. و مثال چله نشینی های محمد ”
.
مغز کارکردش با ورودی هاست .. ما وقتی به دنیا میاییم یک مغز لوح سفید اصلا پاک پاک ولی طبق ورودی هاا شکل میگیره .. حالا ممکنه بیشتر خوب باشن این ورودی ها یا بد که البته شخصیت تو را می سازه، ما موقع تولد یک قلب بودیم قلب ..
واوو خدای من چقدرر این مثال شما پدر داره نشون میده که چقدرر ورودی هاا مهم هستن نه فقط مهم بلکه زندگی ساز تو فردا ساز تو حال ساز تو هست ..
خدایااا شکرت واسه نعمتِ قرآن
وای وای وای .. این نگاه شما این حرف شما پدر .. ” این صدا با ما بوده همیشه ووو مننن سید حسین سعی کردم که این صدا را نگه دارم جوری باشم جوری زندگی کنم که این صدا را همیشه بشنوم .. ” اومم
واقعا خدایاا شکرت به خاطر تمام فایل ها تمام دوره های سایت بی نهایت ارزشمندن ممنونم مریم جان ممنونم استاد جان به خاطر تهیه ی تک تک این فایل ها این نوشته ها
چقدر قشنگ صدای قلبتون را شنیدید برای خلق ثروت، استاد جان و چقدر قشنگ عمل عمل کردید.
.
خیلی وقتا ذهن منطقی دنبال جواب گرفتن مستقیم از اون ایده ی الهامی در صورتی که خداوند میدونه اگر تو این مسیر را بری نباید تو مشخص کنی که چه جوری قراره نتیجه بگیری تو باید بری .. مثل موسی بهش گفته شد تو باید بری سمت دریا .. تو باید بگی چشم تو باید بلد باشی که بگی چشم .. و البته سخته قبولش، خب موسی رفت و قدم بعدی هم بهش گفته شد
افرین افرین واقعا تحسین برانگیز استاد جان به خاطر این درک و این شنیدن و این عمل کردن و این نتیجه های عالی در تمام جنبه ها که گرفتید افرین واقعا تحسین میکنم شما را .. اگر شما تونستید در این حد بشنوید صدای قلبتون و عمل کنید من هم میتونم ان شاا..
و چقدر تحسین میکنم شما را به خاطر این آزادی مالی اتون .. انقدر ثروت دارید که هر چیزی که میخواید را به راحتی تهیه میکنید
و چقدر خداروشکر میکنم به خاطر اینکه شما آزادی مکانی داره آزادی زمانی داری خداروشکر خداروشکر خداروشکر
و چقدر این نگاه قشنگِ که خوبه برای کوچک ترین کاری از خدا هدایت طلبید
خدایا کمکم کن که این صدای تو را برای هر کاری که میخوام هدایتم کنی خوب بشنوم و بهش عمل کنم .. چشم بگم .. چشم .
. … .. .. IN GOD WE TRUST .. . .. …
و چقدر دوست دارم این کشور آمریکا را تحسین کنم .. آمریکا آمریکاا آمریکاا ما داریمم می آییم می آییم ( تکاملی، اصلا همین قدم رفتنم به سربازی درخواست من برای مهاجرت برای آزادی بیشتر برای جهانگردی بوده و خب خوشحالم و سپاس گزارم که الان عمل کردم بهش )
الان که شما استاد گفتی ایالت Sunshine State دارم میفهم چرا این دو سه روزه همش مدام این کلمه ی سانشاین میاد تو ذهنم .. اوهووم پس همینه .. یوهووو ماا تو راهیم .. خدایا شکرت
ممنونم ممنونم سپاس گزارم برای این فایل بینظیر
دوستون دارم هر دو استاد عزیزم ..
دوستون دارم تک تک اعضای گرم و صمیمی خانواده ام را
خدایاا شکرت که امروز فرصت کردم بیام و بنویسم
خدایا شکرت ..
روزتون از خوشم، خوش تر …
محمد عزیز ،آقای مارکو سلام
نوشته های شما مثل یک معجونه ، حس میکنم یک رنگین کمون اکلیلی از اسکرین به سمت چشام میاد میره تو وجودم ، چقدر زیبا مینویسید ، چه قلم روون و جادویی ای دارین ، بدون این که بخوام کلمه به کلمه ،جمله به جمله به سادگی تمام جلو میرم و اصلا متوجه نمیشم کی به پایان رسید ، مهارتتون و حس بی نظیری که دارین ستودنیه .
چقدر از خوندن تجربیات ،شجاعت هاتون لذت بردم ، چقدر جالب که موضوع ذهن من از دیروز رفتن به دل ترس ها بود که به رسیدم به کامنت شما ، ممنونم بی نهایت .
مارکو عزیز این قلم جادویی قطعا تبدیل به بهترین کتاب ها میشه ، نمیدونم نویسندگی رو دوست دارین یا نه ، اما میتونم تصورشو بکنم چه شاهکاری آفریده بشه .
لحظه هاتون پر از نور و خوشبختی آرامش مارکو عزیز
من عاااااشقتممم عزیزممم قربون قلب مهربونت
خداروشکر عزیزم به خاطر وجود ارزشمندت آتی جان جاانان
چقدر خوشحالم و احساس خوشبختی میکنم به خاطر اینکه با قوانین ثابت آشنا شدم … درک میکنم … به همون میزان عمل میکنم .. چقدر خوشحالم و سپاسگزارم از خدای بزرگ و لایتناهی و حی و قایم به ذاتمون به خاطر همه نعنت های بی پایانش که به قول خودش توی قرآن؛ اگر تمام درختان را قلم کنی و دریاها را مرکب که بنویسی نعمت های روز افزون خدا را نمیتونیییی نیممم
آتی جون من از تو سپاسرگزارم که برای رشد خودت ارزش قایلی و پیگیری و به ندای دلت گوش دادی هدایت را پذیرفتی و برای من نوشتی دوباره ..
و نمیدونی که من با همین دیدگاه هاایی که توسط خداجونم میعد چقدر دارم به اهرم نویسندگیم کمک میکنم به خودم به بیشتر نوشتنم به ثبات داشتنم ..
از وقتی که دوباره تمرکزم را گذاشتم روی خلق ثروت از همین مسیر عشق و علاقه ام نویسندگی جهان هم داره نشانم میده که مسیرم درسته با کامنت زیبا و کامل و با جزییاتی مثل کامنت عزیزدلم آتی جان … سپاس گزارم ..
میدونی داریم توی جهانی زندگی میکنیم که همه چیزشو خودمون داریم خلق میکنیم ..
هر انچه که از اون حس قشنگت برام مینویسی را خودم باور دارم که در نوشته های جادویی ام هست …
سلام به مارکوی عزیز
چقدر بی نظیر از شجاعت هات نوشتی چقدر پسر توانمند و قوی و پر انرژی هستی چقدر رویاهای. زیبایی رو داری که ایمان دارم میتونی خلقش کنی
چقدر بی نظیر درکت رو از گفتگو نوشتی منحصر به فرد و بی نظیر جمله جمله این گفتگوها رو درک کردی چقدر زیبا در عمل به آگاهی هات عمل کردی و همچنان هم با قدرت میخوای عمل کنی آرزو میکنم روزی در آمریکا از خلق خواسته هات بنویسی و آمریکا رو از شمال تا جنوب از شرق تا غرب بگردی و از زیباییهاش برامون بنویسی.
تحسین برانگیزی پسررررر