ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
سوال اول: اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
پاسخ : به نظرم بیشتر از اینکه اون فرد رو تحسین کنم و الهام بخش من باشه برای موفقیت.. خودم رو در مقابل اون فرد تخریب میکنم و دستاوردهای خودم رو خیلی ناچیز فرض میکنم و احساس حسادت و ناامیدی وجودم رو میگیزه مخصوصا اگر از لحاظ سنی از من سن کمتری داشته باشه خیلی خیلی خودم رو در مقابا اون فرد تخریب میکنم و نسبت به گذشته ی خودم احساس حسرت دارم و یکجورایی فکر میکنم من قربانی شرایط شدم و مدام خودم رو به خاطر گذشتم و رفتارهام در گذشته تخریب میکنم و به خودم میگم عههه این فرد با این سن و سال کمش چقدر موفق شده و تو چقدر از اون بززگتری و چقدر ناموفقی و حسزت گذشته رو میخورم و خودم رو مرتبا تخریب میکنم و دستاوردهای کنونیم را نادیده میگیرم..
تمرین :
خواهرم یه پزشکه و همسرش متخصصه… من چه حسی دارم ؟؟ خیلی بعضی وقت ها احساس میکنم که عهههه خوش به حالش چه شرایط مالی خوبی دارن و من چه بدبختم و اون چه موفقه و من چه موفق نیستم ..و به خودم میگم حتی یه دوست دختر هم ندارم هنوز و بعضی وقت ها همش دنبال اینم که دوست دخترم و یا همسرم مثلا پزشک باشه وقتی ریشه یابی میکنم میبینم دلیلش همین حسادت به خواهرمه یا همسرش که منم یه زن پزشک داشته باش که جلو اینا کم نیارم !!! (( خیلی توی کامنت هام قبلا مینوشتم رابطه ی عاطفی پزشک باشه فلان باشه)) الان که به خودم نگاه میکنم انگار ریشش همین حسادت به خواهرمه !!!
فایمیلمون سجاد والیبالیست تیم ملی بوده والان امریکاس .. چه حسی دارم ؟؟ عهههه از من دگ گذشته اون از همون بچگی رفت توی والیبال و بعدش رفت امریکا وااااووو چه ادم خاصیه و خودم رو تخریب میکنم …
دوست دوزان دانشگاهم سجاد رفت دانشگاه ام آی تی و الان امریکاس…. چه حسی دارم؟؟ اون اصن یه ادم عجیب غریبیه با استعداد ناب و هوش عجیب غریب،، اصن این ادم دست نیافتنیه و خیلی عجیب غریبه ..
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم.
پاسخ : مثلا در مورد خواهرم خب اونم در اوایل دوران تحصیلش کلی مسائل و مشکلات داشت ولی درسش زو ادامه داده و خب حالا اون به پزشکی علاقه داشته و من به یه چیزه دیگه .. و از روز اول که پزشک نبوده که !!! درس خونده و ادامه داده و یه سری مسائل و مشکلاتم داشته ولی فرار نکرد ازشون .. بنابراین مسائل و مشکلات در زندگی من هم قابل حل هستن و اگر من هم علایقم رو ادامه بدم و بیشتر مطالعه کنم و تمرینم رو بهتر و کاراتر ادامه بدم من هم میتونم در زمینه علایقم موفق باشم.. و همین الانشم دستاورهایی خوبی دارم و چرا اون ها رو نادیده میگیرم و همش خودم رو مثلا با خواهرم مقایسه میکنم ؟؟!! کهه عههههه اون خونه و بچه و اینا داره و من ندارم !!!
در مورد سجاد والیبالیست… خب اون در والیبال استعداد داشته و منم در یوگا … اون همه اون پسر اشتیاق داشت و با ناراحتی قلبی بازم ادامه داد و همه اون اوایل مسخرش میکزدن ولی سجاد حرق های بقیه رو بهش اهمیت نداد و با ناراحتی قلبی اونجوری با عشق تمرین کرد و ادامه داد و موفق شد .. اون توی اون سن شروع کرده و منم توی یه سن دگ.. چه ربطی به سن داره اخه !!! پس منم نگران مسخره شدن توسط ادم ها نباشم و با عشق و قدرت ادامه بدم و ناامید نشم.. ادما همیسه مسخزه میکنن.. مسخره کردن دیگران که اصلا مهم نیست.. و اگر ادامه بدم پاداش ها حتما از راه میرسه …و خودم رو با اون مقایسه نکنم و با خودم مقایسه کنم..
درمورد سجاد هم دانشگاهی….. رضا یادته سجاد چقدرررر از صبح تا شب درس میخوند ؟؟!! یادته چقدرررر بچه ها اون اوایل چقدر بهش حسادت میکردن و مسخرش میکردن و بهش توهین میکردن ؟؟!! سجاد توی دانشگاه کلاس برگزار میکرد تا بتونه شرایط مالیش رو ارضا کنه و ادامه بده .. سجاد استعداد عجیب غریب نداشت… سجاد اون همه درس میخوند و تلاش کرد .. سجاد از همون اول بزرگ فکز کرده بود که وقتی یه سریا سر کلاس وقتی استاد سر کلاس بود اون ته کلاس سجاد رو مسخره میکردن که (( هههه جوجه رو اخر پاییز میشمارن )) و سجاد هیچ واکنشی نشون نمیداد ..چون اون میدونست به هدفش میرسه ومیره امریکا و در بهترین دانشگاه جهان بورسیه میسه و تحصیل میکنه دز مقطع دکتری!!! سجاد با اون همه طعنه و مسخزه شدن و مشکلات تونست به ارزوش رسید …
یعنی این ادم ها (( خواهرم .. همسز خواهرم … سجاد والیبالیست.. سجاد هم دانشگاهی )) این ادم ها هم اون اوایل مشکلات مالی داشتن و کلی هم همشون مسخزه شدن … ولی این ادم ها اهدافی داشتن و امیدی داشتن و ارزویی داشتن و ادامه دادن و موفق شدن با وجود شرایط سخت مالی همشون تونستن به ارزشون برسن.. .
سوال دوم : چه درس هایی میتونم از موفقیت این افراد بگیرم؟؟
خیلی پشتکار بالایی داشتن ..
هدف های بزرگ داشتن و بزرگ فکر کردن از همون شروع کار
خیلی تمرکز بالایی داشتن…
خیلی خوب تونستن ذهنشون زو در روز های سخت کنترل کنن و ادامه بدن ..
قائم به ذات بودن ..
اعتماد به نفس بالایی داشتن..
توی روزهای سخت جا نزدن و حرف مزدم براشون مهم نبود.
استعداد عجیب غریب نداشتن … بلکه هر کدوم از این افراد در مسیر علایقشون بودن و حرکت کردن و تمرکز و پشتکار بالایی داشتن و روزهای سخت رو پشت سر گذروندن و مسخره شدن ها براشون مهم نبوده …
خیلی خیلی متوکل بودن..
خیلی خیلی امید داشتن و با اشتیاق و توکل ادامه دادن …
عجله نداشتن و ادامه دادن …
نتیجه گیری کلی:
نتیجه میگیرم ادامه بدم و حرص نزنم و عجله نکنم و قانون تکامل رو رعایت کنم و خودم رو با دیگران مقایسه نکنم و به خودم بگم مسائل و مشکلات جزیی از روند پیشرفته و برای من هست و برای تمام افرادی که موفق شدند هم بوده ولی قابل حله فقط باید ادامه بدم و پشتکار و تمرکز بالاتری داشته باشم و متوکل تر باشم و حسادت نکنم و خودم زو در برابر دیگران تخزیب نکنم و سبک شخصی خودم رو داشته باشم و بزرگ فکز کنم و نگران شرایط فعلی مثل سن و این داستانا نباشم و بذونم اگر ارزویی در دلم نهاده شده حتما با صبر و پشتکار و تمرکز و جدیت و دوری از حواشی و تحسین موفقیت این افراد و افراد موفق دیگه حتما به موقعش بهش میرسم..
موفق باشید
سلام و درود استاد عزیزم
ابتدا سلام میکنم به استاد عزیزم و تشکر میکنم بابت این سلسله برنامه (ذهنیت تقویت کننده و ذهنیت محدود کننده ) بابت اینکه ما جدی تر به ذهنیت و باور هامون کندوکاو کنیم و خودمون رو واقعا بشناسیم
سوال استاد: اگر یکی از افراد نزدیک به شما به یک موفقیت بزرگ برسه شما چه احساسی داری؟ آیا احساس خوشحالی میکنی تحسین می کنی ؟ یا نه احساس حسادت میکنی احساس میکنی چون اون موفق شده تو رو بی عرضه تر نشون میده ؟
لیست افرادی که به خواسته هاشون رسیدن و احساس من نسبت به موفقیت هاشون:
++ فرد اول : وقتی متوجه شدم داره وسایل کسب و کار میخره و پول دار میشه یا توی حسابش بیشتر از من پول داره و الان مغازه دار شده و کسب و کار خودش رو ران کرده
احساس پادشاه: صادقانه بگم اول از همه خودمو مقایسه کردم و احساس حسادت کردم و حس میکردم پس من چه غلطی می کنم چرا من کاری نکردم تا الان و خیلی حس بدی داشتم هی ذهنم منو تحقیر میکرد که چرا من هیچ درآمدی ندارم و فلان
درس اول: چرا مقیاسه می کنم ؟ مگر طبق قانون هر کسی در دنیا علی یاد بگیر که خودت رو با دیروز خودت مقایسه کنی و این مقایسه کردن رو از (احساس کمبود عزت نفس ) دوم از ( مقایسه= مهم بودن حرف دیگران) میاد پس روی عزت نفس و توحیدی بودنت و مم نبودن حرف دیگران کار کنی علی ( آفرین تو یک پادشاهی مگه باور نداری یا هنوز باید شکل بگیره ؟) بله باید شکل بگیره
درس دوم: اگر اون تونسته منم میتونم من در مدار خودمم اون در مدار و ذهنیت خودش! خب دیگه مشکل کجاست؟! باز مقایسه با نه ایمان؟ ایمان! آفرین به تو علی که یک پادشاه هستی و موحد در مسیر خودت
درس سوم : نشون میده که عزت نفس و باور های توحیدی و استقلال مالیت نیاز به تقویت دارد پادشاه موحد باید روی خودت کار کنی و به خواستتم نچسب آفرین
درس چهارم : یادت رفته وام گرفت طرف یاد رفته قضیه فقط صاحب کسب و کار شدن نیست مهم اون لذت زندگی که از تمام ابعادش استفاده کنی هم پول هم شادی هم سلامتی هم آرامش در لحظه بودن پس باز مقایسه نکن تو هم میرسی به هر اندازه ای که تلاش کنی و تمرین کنی و احساسات رو خوب نگهداری (احساس خوب = اتفاقات خوب)
++ فرد دوم : به این اطلاع رسیدم که وارد رابطه شده و یک رابطه ی خوب رو داره پس من چرا الان تنهام من چرا باید دور باشم از کسی نکنه یک آدم زشت باشم یا یک آدم بی عرضه و بی پولم که نمی تونه حتی به یک خانم سلام واقعا چرا !؟! حتما دخترا با پول دارا میگردن با من نه و فلان / خب بیخی بیا تحلیلش کن:
نکته اول: چرا این باور رو داری که ارزش تو وابسته به پولته یا یک مهارته یا حتی یک زیبایی ظاهری؟؟ چرا اونیکه حتی پول نداشته یا قیافه و هیکل نداشته جذاب جنس مقابلش بوده؟! نکته: باز فکر میکنی مهره ی مار داشته! (این کمبود عزت نفس میاد) که ارزش خودتو به یک چیزی بیرون از خودت میبینی اون با باور های خودش نسبت به رابطه و عزت نفسی که نسبت به خودش داشته شروع کرده دوما تو شخص دوم رو میخوای برای چی؟ برای لذت و شراکت در زندگی درسته ؟ آیا با خودت حالت خوبه ؟ هی! خوب این درستش نیست باید عاشق خوت بشی خودت باید با خودت حال کنی و از همینی که هستی با همین مقدار پول و درآمدی که داری لذت ببری و عاشق خودت باشی و وقتی با خودت آشتی باشی جهان با تو آشتی میکنه!
درس دوم: مگه خودت فرار نمیکنی و به شوخی نمیگی نه من دورم و تنهام و فلانم خب جهان مگه شوخی حالیشه ؟ پس مراقب کلامتو ورودی هات باش پادشاه تو ملکه ات توی قصرت هست تو نمی بینیش تویی که حتی براش اسم . رنگ چشم و خصوصیات نوشتی پس باید تجسمت رو انجام بدی و باور سازی کنی و از زندگی لذت ببری بجای کلام منفیت. درسته؟ بله!
درس سوم: تو یادت نیست به خواستت چسبیدی و اصرار و احساس قربانی بودن کردی و آخر به کسی رسیدی که اصلا مناسبت نبود و آخر هم ازدواج نا موفق شد و کلی بلا سرت اومد مگه جهان بهت یاد نداد که اولا نباید عجله کنی ….دوما نباید به کسی بچسبی و. وابستش بشی چون ازت دور میشه این باز از کمبود عزت نفس / شرک ورزی ) میاد و باید با خودت به صلح برسی نمیخواد به کسی بی احترامی کنی … بلکه به خودت باور داشته باشی آره باور ) و باور سازی کنی که شخص مورد علاقه ی تو توی زندگیت ظاهر میشه … کی؟! وقتی که برات باور پذیر شده باشه که می شود و قانون جواب می دهد وقتی تکرار باور های درست کنی و ایزوله روی خودت کار کنی
درس چهارم: اگر میبینی طرف رابطه داره یا یک زوج رو توی خیابون میبینی حسرت میخوری و هی به خودت میگی چرا من نه اینجا هم به خودت بگو درس های قبلی رو و دوم تحسینشون کن جهان داره بهت نشون میده که علی اگر اون ها تونستن تو هم میتونی و خدا داره بهترینشو برات خلق میکنه اگر روی خودت کار کنی و به الهاماتت عمل کنی تو مگه بینشون رو دیدی؟ مگه میدونی رابطشون مثل رابطه استاد و مریم شایسته هست؟! آیا مثل الگو هات هست؟ پس نیازی نیست سریع واکنش نشون بده تو یک پادشاهی ملکه ات کنارت حضور پیدا میکنه
درس پنجم: تو هم میتونی علی اینو هزاران بار تکرار کن و بگو و برو جلو وقتی میخوای و باور سازی میکنی و براش وقتی میذاری باید بشه
درس ششم: هر کسی که پیوند خورده که خوشبخت حساب نمیشه کسی که رابطه ی پایدار داره کسی کهن با خودش در صلحه کسی کنه با خدای درونش و همسرش در صلحه خوشبخته تو بین اونارو دیدی؟ یا باز میخوای مقایسه کنی؟! پس روی خودت کار کن شخص قاونی زندگیت بهت نزدیک تر میشه
بهترین گزینه در زمان خودش دوره عشق و مودت رو بخری و عمل کنی ( عمل)
++ فرد دوم : وقتی دختر و پسرهای کم سن و سال تر از خودمو میبینم میلیاردر شدن به خودمم میگم پس من کجا بودم چرا برای این شد من هنوز اندرخم یه کوچه ام و گیر کردم یا اگر میبینم اینا مهاجرت کردن چرا من نیستم حتما من خیلی بی عرضه ام یا من هنوز نفهمیدم راه و عمر خودمو تباه کردم و یا نمیدونم بیخیال بیا ببینیم چیه پشتش:
درس اول: باز این باور مقایسه گرت خیلی سرسختانه چسبیده بهت اگر آنها تونستن ببین چجوری موحد بودن ببین متعهدانه روی باورهاشون کار کردند
درس دوم: تو یادته وسط کار ول میکردی یادته تا قبل تعهد امسالت یادته؟ بله! خوب کجا حالا اول اینکه خودت دوست داشته باش و روی باور هات متمرکز شو و خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن اگر اون ها تونستن ( کشف ترمز و راح حل)
درس سوم: اگر اون ها تونستن پس اول فراوانی رو باور کن و رشد جهان و چقدر امکان پذیر تر شده حتی برای کم سن و سالان و چقدر راحت برای تو هم میشه اگر تو هم در مسیر و مدارش قرار بگیری حتی راحتر از اون چیزی که فکرشو میکنی برات خواسته هات خلق میشه چون جهان در حال رشد و پیشرفته و فراوانی و آسان تر شدن کار ها
درس چهارم: اگر اون ها تونستن این داره به تو نشون میده ببین علی تو هم میتونی و تو هم روی خودت متمرکز شو و ایمان داشته باش سیستم عصبی همه یکیه پس ادامه بده
درس پنجم : چقدر ترمز برای باور مالی داشتی یادته الان حتی خریدت هم نگاهی به قبضش نمیکنی و سپاسگزاری میکنی یادت رفته رشد کردی و به کجا ها رسیدی
واقعا میتونم اینجا به خودم بگم: پادشاه عزیز اول از همه خودت رو با دیروز خودت مقایسه کن با هیچ احدی مقایسه نکن اگر هم این کار ناخود آگاه انجام شد که کار تربیت ذهت باید انجام بشه ( یک نفس عمیق بکش و بیا بشین پشت سیستم و روی داکیومنت تایپ کن و با خدا صحبت کن و ببین داشته هاتو و تحلیل کن و سعی کن بیشتر کنترل ذهن کنی و باور کنی که می شود حتی همین الان هم که داری تایپ میکنی پادشاه این پیام رو برای سایت استاد بدون چقدر موحد هست پس این همه شاگرد بی کار و بی نتیجه نیست ، پس می شود استاد هم از سر دل خوشی نمیگه اگر هم حرفاش مفت بود یادت باشه خیلی زود تر دروغ فاش میشه پس استاد داره نتیجه میگیره و با همین باور هایی که میگه و الان همه هم شاگردیهاش دارن استفاده میکنند و تو و تمام کسانی که توی این مسیر هستی نمیگیم از کسی برتر هستیم بلکه از جامعه کندیم و زندگی شخصی خودمون رو خلق کردیم …. چجوری با باور هامون با این تمام داستان زندگیمون روی افکارمون میچربه حتی این دیر رسیدن ها و نرسیدن ها همه از این همنه ترمزی بود که تو این درس ها دیدی و فهمیدی پس نزن تو سر خودت افتخار کن که باور داری که خالق زندگیت خودت هستی دوما خودت لایق خواسته هات و لذت از همین لحظه ی حال هستی و تا زمانی که زنده ای باید رشد کنی و لذت ببری و ثروتمند بشی به یک دلیل ( چون تو این جهان حضور داری) نقطه سر خط .
و استاد اونقدر آرام شد این ذهن که انگار رو پر قو خوابیده قلبم و واقعا آرامش داره به وجودم تزریق میشه که نگم براتون این همون کاریه که هر روز باید انجامش بدم
ختم کلام:
احساس خوب = اتفاق های خوب
پادشاه عزیز کنترل ذهن رو کار کن و همین تعهدت رو محکم بچسب و موحدانه روی عزت نفست و باور های مالیت کار کن و تمام تلاشت رو کن نکات مثبتت رو ببینی و تحسین کنی . سرزمینم آباد در نگاه توحیدی پادشاه علی
عاشقتونم استاد عزیزم
یک دنیا ممنونم خانم شایسته بابت تمام زحمات
به نام خدای مهربان
سلام
پاسخ من به دقایق اول آگاهی های جلسه .
برخورد من با مسائل در نگاه کلی:
نگاه من به مسائل انگار به دو دسته تقسیم میشه در محل کار و در خارج از محل کار
من در کارخانه که هستم با مسائل زیادی برخورد میکنم که مهمترینش رو بخوام بگم اینه که من زمانی که به کارخانه جدید رفتم اونجا هیچی بلد نبودم و اون شخصی که دستگاه ها رو بلد بود بسیار از این اخلاق داشت که همه چیز رو برای خودش نگه داره و رفتارهایی میکرد که آدم ازش فرار کنه،ولی من توجه نمیکردم و با کلی احترام باهاش برخورد میکردم و همیشه کنارش بودم که کار رو یاد بگیرم، با اینکه توضیح نمیداد ولی من سعی میکردم با نگاه کردن ازش کار رو یاد بگیرم و یه موقع هایی هم خودم با ترس و لرز انجام میدادم ،و بعضی مواقع میگفت چرا دست زدی من رو صدا کن من خودم درستش میکنم.و هیچ کس هم بغیر از اون کار رو بلد نبود، طوری که وقتی میخواست بره و هدفشم همین بود که دستگاه هارو با خودش به کارخونه بالایی ببره چون ذهنیتش این بود که اونجا کسی بلد نیست و من باید همه کار رو انجام بدم،این موضوع برای من یه مسئله بود، ولی من با صبر و باورهای درست که همیشه در کارخانه در کامپیوتر مینوشتم از ایشان که ایشون انسان خوبی است و دانش خوبی داره و دقیقا این موضوع حدود 4 ماه طول کشید و وقتی که ایشون از کارخونه رفت ، من دست به کار شدم و هر طوری بود دستگاه ها رو ران کردم و این باعث شد که دیگه اونجا تخلیه نشه ،و چقد اون باعث رشد من شد که تا همین الانم ادامه داره و باعث رشد و پیشرفت و درآمد من شد و چقد عزت و احترام من بالارفت که اصلا خودم هم فکرش رو نمیکردم. و خیلی از این مسائل در کارخانه بوجود میاد که من سعی در پیداکردن راه حلش بطور ناخودآگاه هستم و چقد باعث رشد من شده .
ولی در خارج از محل کارخانه: من با مسائل زیادی مواجه میشم که اولین و بزرگترینش کمبود مالی هست، صفر بودن همیشه حساب هست که این موضوع تاثیر زیادی در خانواده من که همسرم و فرزندم هست بوجود آورده و خیلی اذیتم میکنه وکاری که من معمولا میکنم اینه : تحمممممممممممممممممممممل، تحمل کردن انگار جز شخصیت من هست، جزا اصل وجود من شده .جز جدانشدنی از زندگی من شده .،من هر مسئله ای رو که برام بوجود میاد سعی نمیکنم که حلش کنم، مثلا چقد مشکل در اینکه مستاجر هستم خوردم ولی اصلا انگار برام مهم نیست، من معمولا لباس زیادی در کمد ندارم که اصلا مهم نیست ، من وضعیت زندگیم همون 10 سال پیشه، که اصلا مهم نیست، من هیچ رشدی تو زندگیم نسبت به گذشته نکردم اصلا مهم نیست، وضعیت تغذیه ام خوب نیست که اینم اصلا مهم نیست ، کارم از صبح تا شب به شیوه قدیمی هست و برای شخص دیگه ای کار میکنم و این هم اصلا مهم نیست
همسرم مسائلی داره که نیاز به پول داره و اینا اصلا مهم نیست برام ، انگار هر مشکلی که برام بوجود میاد من یه راه برای تحمل کردنش پیدا میکنم ، و باورم اینه که ولش کن ، یا دیگران حلش میکنن، یا یکی میاد برام حلش میکنه ، یا اینکه من اصلا تواناییش رو ندارم پس ولش کن
من آبگرمکن خونه هشت ماه خراب بود تحمل کردم
جاروبرقی خراب بود یکسال تحمل کردم
کمد دیواری کلا بمب توش ترکیده اصلا مهم نیست تحمل کردم و تحمل میکنم
از اتاق خواب نمیشه استفاده کنی من تحمل میکنم
صبح میرم سر یه کارو بر میگردم بالای 15 ساله ، اصلا مهم نیست تحمل میکنم
همسرم مشکل شنوایی پیدا کرده به من ربطی نداره من تحمل میکنم
مدرسه آراد به من ربطی نداره من تحمل میکنم حالا
تو خونه هیچی نیست من تحمل میکنم
تو یخچال هیچی نیست عیب نداره تحمل میکنم
مهمونی نمیریم عیب نداره که تحمل میکنم
هر وقت میریم مهمونی یا خونه کسی که چندین وقته نرفتیم دست خالی عیب نداره تحمل میکنم فشارش رو
همیشه جیبم پول نیست عیب نداره تحمل میکنم
هیچ رشدی نکردم و سعی هم نکردم که خودم رو بالا بکشم اصلا مهم نیست تحمل میکنم
بخاطر حرف مردم بخاطر ترس و نگرانی مهاجرت نمیکنم، کاری رو شروع نمیکنم اشکال نداره تحمل میکنم
جیب همسرم پول نیست اشکال نداره تحمل میکنم
مسافرت نمیتونم برم اشکال نداره تحمل میکنم
کفش ندارم برم عروسی اشکال نداره تحمل میکنم
فشار مالی هر روز بیشتر میشه اصلا مهم نیست بیشتر تحمل میکنم سعی میکنیم تحملمون رو بالا ببریم
یجایی درد میکشم اشکال نداره تحمل میکنیم
مرد اونه که مسائل رو بریزه تو خودش و تحمل کنه
مرد اونه که از کسی کمک نگیره
مرد اونه که پدرش در بیاد تا همه بگن که این چقد آدم خوبیه و چقد زحمت کشه
بی احترامی رو گاهی میشنوم اشکال نداره تحمل میکنیم
سختی تو زندگیم داره بیشتر میشه اشکال نداره تحمل میکنیم
سیفون دستشویی چند ساله خرابه ، ولش کن ،تحمل میکنیم
لوستر لامپاش سوخته ولش کن تحمل میکنیم ،چن تاش سالمه
حیاط خونه کثیفه ولش کن تحمل میکنیم ، مهمون دعوت نمیکنیم که آبرومون نره
راه پله ساختمان کثیفه ولش کن، کسی نمیاد که ،تحمل میکنیم ، از اینور آشغالا رد میشیم
سرم شوره میزنه ولش کن تحمل میکنیم مگه چی میشه
در حالت کلی یه چیز رو فهمیدم و درک کردم نسبت به خودم اینکه من باور دارم که :
مشکلات مردم مشکله، و باید حل بشن و اونها آدم هستن
مشکلات من یه چیز اضافه و وقت گیرو دردسر برای دیگرانه و اصلا مهم نیست و ولش کن چون من اصلا آدم نیستم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستانی که در این مسیر همراه من اند.
خب تمرینی که استاد فرمودند این بود که موفقیت افردا نزدیک به خودمون رو بنویسیم و احساسمون در مورد موفقیت اون شخص رو بیان کنیم و در اخر چه ایده هایی میتونیم از موفقیتشون بگیرم رو بنویسیم.
من در اطراف چندین نفر رو سراغ دارم که موفقیت های چشم گیری رسیدن، دوتاشون دوستهای صمیمی ام بودن و یکیشون فامیل نزدیکم هستن.
و احساسم نسبت به موفقیتشون متفاوته.
اون دوتا دوستم سنشون از من کمتر و یکشون دانشگاه ازاد درس میخوند و یه مقاله نوشت و اپلای کرد برای استرالیا و توی استرالیا ادامه تحصیل داد و یه شرکت زد و بسیار موفق شده تمام این اتفاقات توی دو سال افتاد براش، ابتدای امر چون از قوانین مطلع نبودم،به وضوح بهش حسادت میکردم و توی جمعهامون وقتی بحثش میشد میگفتم داره توی غربت اذیت میشه و داره سختی میکشه این حرفها هم الکیه که میزنه و نه این خبرها هم نیست داره مبالغه میکنه و …… و بخاطر همینم داره تلاش میکنه که همه رو بکشه استرالیا میخواد از تنهایی در بیاد.
بعد که از قوانین جهان مطلع شدم در ظاهر تحسینش میکردم ولی در اعماق وجودم بهش حسادت میکردم، و برای ارام کردن خودم ، به خودم میگفتم شانس اورده الکی الکی با این پسره کانکت شد و اون مقاله رو نوشت و…….
دومین مورد اون یکی دوستم بود که کار ملک میکرد، و خودم به یکی از دوستای دیگه ام معرفی ایش کردم و بشدت کارشون گرفت و در عرض یک سال نزدیک به 70 میلیارد درامد کسب کردن در سال 99 و به قول خودشون تاسشون جفت شیش میفتاد.
توی این زمان من از قوانین اگاهی اندکی داشتم و تحسینشون میکردم و خوشحال بودم بابت موفقیتشون و همیشه به خودم میگفتم افرین بهشون و اگه اینا تونستند حتما منم میتونم، ولی دیروز که داشتم احساستم رو روی کاغذ میاوردم متوجه شدم در ظاهر بوده و اصل احساسم خوب نبوده و احساس واقعیم این بوده که این کوچیکتر از توه الان از هیچی به اینجا رسیده چرا من هر چی تلاش میکنم موفق نمیشم.
در دو مورد بالا دوستام بدون اذیت شدنی به موفقیت رسیدن و کاملا راحت و نرم شرایطشون بهبود پیدا کرد.
البته لازم به ذکره تمام این اتفاقات قبل از اشنایی من با استاد و اموزهاشونه.
مورد سوم که فامیل نزدیکمونه، اینجوری بود که ایشون یه لیسانس حقوق گرفته بود و بعد از اتمام درسش رفت دنبال کسب و کار و مغازه ی موبایل فروشی زد و بعد یک سال و نیم طی یکسری اتفاقاتی که گفتنش طولانیه برشکست شد و یه مبلغ زیاد پول نزول بدهکار بود و شرایط به شدت بدی داشت، ناگزیر فرار کرد به یه شهر دیگه و خبری ازش نداشتیم تا یک سال پیش که متوجه شدم تمام بدهی اش رو داده و خونه خریده ماشین لوکس خریده و …… و شرایطش به شدت خوب شده.
داستانش از این قراره که به اون شهری که فرار کرده صبح تا شب کار میکرده و شبها یه جا نگهبانی میداده و در حین نگهبانی درس میخونده و بعد یه سال ازمون وکلا داده و قبول شده و کار وکالت میکنه و الان شرایط بسیار عالی داره.
توی این مورد من با اموزهای استاد اشنا بودم و واقعا احساس خوشحالی براش میکردم و خداروشکر میکردم ولی بعد نوشتن و واکاوی حس درونیم متوجه شدم چون این شخص بسیار سختی کشیده من اون رو لایق شرایطش فعلیش میدونم و براش خوشحالم.
و متوجه شدم من این باور رو دارم که برای موفقیت باید سختی کشید باید بری ته چاه بعد بیایی بالا……
خب ایده یی که میتونم از این موفقیت ها بگیرم اینه که علاقه به کار تنها راز موفقیتشون بوده ،فعلا در مداری هستم که دسترسی ام به همین حد از اگاهیه .
کامنتم خیلی طولانی شد و ممنونم از استاد عزیز و تمام شما دوستان.
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
وقتی موفقیت یکی را میبینم ب لطف آموزش های شما تحسین میکنم خداراشکر و این در ذهنم مرور میشود اگه اون تونسته من هم حتما میتونم برای اون شده برا من هم میشه
احساس خوبی بهم دست میده چند وقت پیش پسر همسن خودم رو دیدم تو محلمون ک ماشین خارجی سوار بود با پارتنرش دیدمش و لذت بردم تحسین کردم و البته این هم بگم ک ته دلم میگفتم خدایا منم میخوام
و چون این رو میدونم ک هر کسی داره نتیجه افکار و باور هاشو میگیره بهم انگیزه میده ک بیشتر روی باورهام و با تمرکز. بیشتر روی دوره ها کار کنم و دیدن موفقیت دیگران و شما استاد بهم قدرت میده ک میشود فقط باید باورهام رو تغییر بدم
و یاد گرفتم ک تحسین کنم و باور پذیر بشه برام ک میشود خصوصا وقتی آدم هایی رو میبینم ک شرایط بیرونیمون مثل هم هست
بهم انگیزه میده ک میشود و تفاوت فقط در باورهاست
انگیزه میگیرم قضاوت نمیکنم ب نکات مثبتش توجه میکنم و اصلا خودم رو مقایسه نمیکنم
چون من از اون هیچ چیز نمیدونم من موفقیت اون رو ک میبینم باور پذیر تر میشه برام ک میشود
استاد عباس منش و خانم شایسته:
اجرای قوانین جهان در عمل
اجرای درست قانون سلامتی
آزادی زمانی مکانی و مالی
رسیدن به خواسته های خود
دوره های بینظیر در حوزه کاری
دوستم حسین:مغازه پدرش دستشه و میچرخونه. خریدن موتور جدید.وضعیت مالی خوب . از دین این دوستم از موفقیت هاش تحسینش میکنم و باور پذیر میشه ک میشود من هم میتونم یا دستاوردهای استاد در همه زمینه ها استادی ک در اون شرایط بودن و الان در این شرایط این نشان میدهد که میشود تفاوت در باورهای هر فرد است
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم: وقتی استاد را میبینم ک در همه زمینه ایی ب بهترین شکل رسیده است باور میکنم ک میشود و من هم باید در مسیر درست حرکت کنم باور هام رو تغییر بدهم ورودی ها و کانون توجه را کنترل کنم در هر لحظه احساسم را خوب نگه دارم و با تغییر باورها در هر موضوعی هدایت میشم ب مسیر های بهتر
مثلا در مورد قانون سلامتی دقیق ب دوره عمل کنم بدون ذره ایی تقلب
دوره ثروت را بارها و بارها گوش کنم
همیشه تمرینات دوره عزت نفس را انجام بدهم تا جزعی از شخصیت من شود
در کل من هم اگه میخوام ب خواسته ها و اهداف خودم برسم مسیری را ک استاد در دوره هایشان گفتن را با ایمانی ک میشود اقدام کنم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟ در مسیر تغییر باورها اقدام کنم حرکت کنم
ورودی ها را ب شدت کنترل کنم همین طور کانون توجه ام را
روی هیچ کس حساب نکنم
فایل ها را بار ها و بارها گوش کنم یاداشت برداری کنم در ذهن خودم مرور کنم
و خودم را با قبل خودم مقایسه کنم
همیشه در احساس خوب باشم
تمام حرف های استاد در دوره های ایشان را در عمل اجرا کنم و در لحظه زندگی کنم
سپاس گذارم از استاد و خانم شایسته
و صبح زیبای دوستان عزیز سایت بخیر شادی باشه
در پناه الله یکتا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد جواب سوال این جا مینویسم. خوشحال میشم پیش خودم میگم خدارو شکر به چیزی که استحقاق داشت رسید این حرفیه که بارها زدم نوبت منم میشه و منم به زودی موفقیت خودم و جشن میگیرم این واقعیت که هر با گفتم وامید وار هستم
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و تمام دوستان
× اگر من موفقیت افراد نزدیک خودم رو ببینم اگر هم راستا باشه با خواسته من احساس غبطه میکنم، یعنی انگار حق من بوده به اون موفقیت برسم و احساسی مثل این که چرا من نه و تا حدودی (ممکنه زیاد) حسادت…
× اگر موفقیتش همراستا با علاقه من نباشه کمی (یا زیاد بستگی داره) حسادت میکنم
و البته توی هر دو مورد مخصوصا مورد دوم آگاهانه سعی میکنم تحسینش کنم و اون رو لایق اون موفقیت ببینم و حقش بدونم
در رابطه با افرادی که موفقیتشون همراستا با خواسته من هست (یعنی غبطه میخورم) ممکنه غریبه یا آشنا باشه این غبطه به وجود بیاد
اما در رابطه با موفقیت افرادی که ممکنه خواستشون زیاد همراستا با من نباشه (یعنی کسانی که بهشون حسادت میکنم) بیشتر آشنایان و اطرافیانم هستند البته خیلی بستگی داره کی باشه
تو هر دو مورد بستگی داره کی باشه، مخصوصا در مورد دوم خیلی بستگی داره کی باشه و چه موفقیتی رو کسب کرده باشه
انگار بیشتر این حساسیت ها روی افرادی با نزدیکی بیشتر و وجه مشترک بیشتر به وجود میاد
مثلا اول اقوام و آشنایان و دوستان
بعد همشهری ها و کسانی که همفرهنگ هستی باهاشون
بعد هموطنی ها
و در کمترین حالت خودش مثلا یک ملیت متفاوت به عنوان مثال یک آمریکایی
بسم الله الرحمنالرحیم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم
عاشقتونم
من این فایل استاد رو ک میدیدم حواسم رفت به صندلی ماساژوره خونه ی استاد و مریم جون بعد گفتم تودلم چه خوش سلیقه چقد باحاله چون چند روز پیش یکی از بچه های باشگاه انقلاب که هر روز میاد بنده خدا خیلی هم اقاعه خوب و جنتلمنیه ماشینش بنز هم هست خیلی اقاعه ثروتمند و باشخصیت و موفقی هم هست خداروشکر بعد تو باشگاه انقلاب یه قسمتش صندلی ماساژور هم خدماتش هست هم فروشش الان قیمتش 700.800میلیونه تو ایران نوعه خوبش بعد اون اقا این صندلی ماساژور رو خریده بعد گفتم باخودم چقد جالب و تحسینش کردم و بی نهایت با خودش در صلح و هماهنگی هست خیلی تحسینش میکنم
و کلا من موفقیت ببینم تحسین میکنم قبلا که قبل دوره های استاد اصلا این مدلی نبودم اما الان به شدت تحسین میکنم و عادی شده این تحسین کردن خودبخود شده حسودی که اصلا ندارم خداروشکر نسبت به هیچ ادمی خداروشکر چون میدونم اگه اون تونسته منم میتونم انگیزه و الگو میگیرم ازشون اتفاقا
و اساس و اصوله زندگیم باور فراوانیه
ولی یه 10٪ میتونم بگم یکی موفق شده این نشتی انرژی احساس لیاقت خودشو نشون میده بعد میرم دوره رو گوش میکنم پرقدرت و پر انرژی با انگیزه و با شور و شوق میرم تو دلش و انجام میدم و موفق میشم خدارو میلیاردها بار شکرت
ولی بگما خدایی حس حسادت اگه کسی موفق بشه بهش تبریک میگم اما یه 5٪هم هست این حس حسادت هم اما فقط خدایی همینقدر کم
خدارو میلیاردها بار شکر
عاشقتونم در پناه الله یکتا باشین
به نام الله
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستانم در این مسیر خودشناسی و خداشناسی
یکی از باگ هایی که هر ادمی میتونه داشته باشه همین بحث مقایسه ی خودش با دیگرانه اگر نبود که خدا به پیامبر نمیگفت به نعمت هایی که به اونها دادیم چشم ننداز که نا امید نشی!
پس منم مثل بقیه قبول میکنم که این خصلت رو دارم اما ولش نمیکنم یا باهاش کنار نمیام و از راهی سعی میکنم کم و کم ترش کنم و نزارم رابطه ی منو خدام رو نابود کنه
وقتی استاد گفتین میشه بجای حسادت از منظر دیگه ای به این اتفاقات و پیشرفت های دیگران نگاه کرد و دیدم تو زندگیم خیلی اتفاق افتاده که من خودم رو به زبان ساده لایق چیزی نمیدونستم و اصلا بهش فکر هم نمیکردم حتی ولی دیدم کسی اومده اون اتفاق رو برای خودش ایجاد کرده من هم اولش حسادت کردم و حال خودمو بد کردم ولی همون اتفاق باعث شده یه جورایی برای منم منطقی بشه که منم میتونم داشته باشم و برای منم اتفاق افتاده
به نظر من ریشه ی این احساسات بد در من وقتی موفقیتی از کسی میبینم اینه که احساس لیاقتم پایینه و خودمو لایق اون موفقیت نمیدونم و فکر میکنم من نمیتونم اونو داشته باشم یا بهش برسم
پس اول باید برای خودم این باور رو بسازم که من لیاقت هر چیزی که دلم میخواد داشته باشم رو دارم و میتونم بهش برسم
وقتی به این باور برسیم که هر اتفاقی که بیفته به نفع منه اون وقت حتی اگر کسی به موفقیتی هم برسه که خواسته ی من هم باشه بهش از زاویه ی خوب نگاه میکنیم و میگیم ببینم چه خیری تو این اتفاق برای من هست مثلا من خودمو لایق خونه ی بزرگ نمیدیدم و اصلا بهش فکر نمیکردم و همش میگفتم تمیز کردنش سخته در این حد ولی وقتی یکی از اقوام رفت تو یه خونه ی خیلی بزرگ این خواسته در من هم شکل گرفت که منم برم دو یه خونه که چندتا اتاق خواب داره بزرگه و دلبازه و همین مسئله قراره به امید خدا امسال محقق بشه و من به یاری رب برم تو یه خونه ی خیلی بزرگتر در یه محله ی عالی
فقط به خودم یاد اوری میکنم که رویا هر موفقیتی دیدی فقط تحسین کن سعی کن یاد بگیری تحسین کنی تا طبق قانون بی تغییر جهان تو هم به هرچی میخوای برسی
به نام خالق مهربان و بخشندگی
سلام به استاد عزیز و خانواده دوست داشتنیم
سوال قسمت اول
اتفاق من خودم جدیدا همچین اتفاق تازه ای در ذهنم هست ،چونکه یکماه قبل برادرم برا چندمین باره که یه باغ پر از درختان خوب و پر محصول خرید کرد و شکرخدا کلی باغ های پرمحصول و ثروت داره وقتی که چندروز پیش شنیدم حقیقتا 1 درصد احساسم حسادت بود 10درصد ناتوانی ولی زود و آگاهانه با خودم گفتم خدایا شکرت به اون دادی پس به منم میتونی بدی و همینکه هرجا بگن داداشت اینقدر موفق و ثروتمنده باعث افتخار منه و اتفاقا خیلی هم خوبه برام ازاینکه من بیشتر و راحت تر میتونم باور کنم که منم میتونم موفق و ثروتمند بشم چونکه آدم هرچقدر الگوهارو از نزدیک ببینه براش باورپذیرتره تا اینکه از رسانه یا افراد دور از خودشو ببینه،میدونید چرا الان در همچین مواقع ای کنترل ذهن برام خیلی راحت تر از قبلا هست؟ چونکه تا الان چیزهایی در زندگیم بدست آوردم شاید برا بعضی ها ظاهرا موفقیت خاصی نباشه اما برا خودم خیلی بزرگ و توانایی محسوب میشه هروقت یه نفر بخصوص از نزدیکانم یه موفقیت،ثروت،نعمت و…بدست بیارن سریع یه فلش بک میزنم به موفقیتهام بخصوص اونایی که یه عمر پشت سدشون گیر کرده بودم و سریع میارم جلو ذهنم با خودم میگم یادته برا کسب اون موفقیتهام میگفتی نمیشه،تو نمیتونی،ارزه شو نداری،استعدادشو نداری،قیافشو نداری،پولشو نداری،ابزارشو نداری،خاص بودنشو نداری،و… اما درنهایت من تونستم بارها هم تونستم انجامش بدم و موفق بشم پس این موفقیت یا ثروتی که الان فلانی کسب کرده منم با کمک گرفتن از همون الگوهام میتونم مشابه اینو بدست بیارم و از این بهترشم میتونم،خدای من چقدر لذت داره وقتی داری از موفقیتهای قبلی خودت الگوبرداری میکنی برا کسب موفقیتهای بعدی که میخوای بدست بیاری انگار احساس رو قلتک افتادن میکنی،که خدایا شکرت من خیلی وقته همینجور دارم موفقیتهارو یکی پس از دیگری بدست میارم هرچند بظاهر کوچک و خنده دار یا غیرمهم اما مهم اینه که داری با همین بازی ها ذهنتو راحت تر قانع و کنترل میکنی
مرحله اول لیستی از موفقیتهای کسب شده توسط نزدیکان و دوستهای خود را بیاد بیاور و لیستی ازآنها تهیه کن:
برادرم که تا الان چندتا باغ پر از نخل و درختان و پرمحصول تونسته خرید کنه،ماشین های خوب خرید کنه،خونه خوب خرید کنه،زمین خرید کنه.سالها پیش ناخودآگاه حس حسادت و خیلی احساس ناتوانی میکردم،اما الان نه یه کم این نوع احساسات میاد سراغم ولی سریع میتونم کنترلش کنم و خداروشکر کنم از اینکه برا من الگو شده که منم میتونم بدست بیارم
– موفقیت در حوزه کاری من توسط بهترین الگوم که یه زمانی تونسته که من ازش واقعا لذت میبرم ،اما همین احساس رو در مورد اکثریت آدمهای دیگه ندارم و کمی احساس ناتوانی و حسادت در ذهنم پخش میشه
-ایجاد ارتباط در جنس مخالف توسط اقوام که دوستهای صمیمیم هم بودن اما چونکه من قبلا بلد نبودم احساس ناتوانی و بی ارزه ای میکردم و ناخودآگاه ذهنم منو با احساس حسادت میبلعید ولی از یه جایی به بعد که بدون آگاهی خاص شروع کرده بودم به آگاهانه تحسین کردنشون و به دیگران میگفتم آفرین به فلانی که تونسته همچین ایجاد ارتباط با جنس مخالف داشته باشه و از اون مرحله به بعد کم کم نشانه ها و همون ارتباط ها در تجربه منم نمایان شد و مدتهاست که من این توانایی رو بارها تونستم ازش استفاده کنم و خودمو بیشتر باور کنم و الانم هرزمان دونفر میبینم رابطه عاشقانه یا دوستی دارن خیلی زودتر و راحت ذهنم در کنترل اختیار منه که تحسینش کنم از اینکه لیاقت و توانایشو داره،
– درمورد کسب درآمد بالا بخصوص افراد کوچکتر از خودم و جنس مخالفم باشه: دیگه ذهنم خیلی سر وصدا میکنه و بهم چرت و پرت میگه و کنترلش برام سخت میشه چونکه حس حسادت و حقارت زیادی بهم میده،
از چه زاویه ای میتونم به موفقیتهای همچین افرادی نگاه کنم تا احساس بهتر و الگوگرفتن بهم بده؟
از اینکه اگر اتفاق؟ همچین مواقع ای به خودم میگم اگر خدایی نکرده الان یه اتفاق ناخواسته براش رخ بده اونوقت که من خیلی احساس پشیمونی میکنم و از اون افکارهای منفی که داشتم باعث میشه از خودم بدم بیاد،پس قبل از اینکه به اونجا برسم اتفاقا براش آرزوی خوشبختی و موفقیت بیشتر میکنم مثل تحسین کردنهای قبلیم که باعث شد وارد زندگی خودمم بشه و وقتی با خودم میشینم درست فکر میکنم میگم سجاد جان تو برا رسیدن هرموفقیت و هر آرزویی مگه اول نمیگردی ببینی کسی تونسته اون موفقیت بدست بیاره تا برات باورپذیرتر و الگو بشه تا بتونی انگیزه و ایمان بیشتری برا خودت بسازی؟ میگم آره،بعد میگم ب پس میشه بگی دیگه حس حسادت یا ناتوانی برا چیه؟! بعد یه کم مکث میکنم میبینم عه چقدر من فکرهای خنده دار و پوچ میکنم و بعد یه خنده میکنم به تمام حسادتهای خودم و دیگران که ای خدای با اینکه میدونیم ولی بازم حواسمون به افکارهای دوجانبه خودمون هم نیست،،
و اون فرد یا اون افراد در کنار تجربه ها و ایده های خودشون از تجربه های دیگران و افراد قبلی هم استفاده کردن و بدون نگهداشتن غرور و اتفاقا خیلی هم از بسترهای موفق افراد قبل هم استفاده کردن و باعث راحت تر شدن کارهاشون شده.
: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
مثل فردی که بزرگترین الگوی من در حوزه مورد علاقم هست بااینکه بارها جلو شاگردهاش و دیگران و رقیب هاش شکست خورده و ضربه های سنگین بهش زدن اما بازم همچنان با احساس لیاقت و خودارزشی نسبت به خودش به کار و موفقیتش ادامه داده در نهایت هم شده بهترین در اون زمینه و همچنین الهامبخش میلیاردها انسان در جهان
و بدون نگهداشتن غرور از افراد موفق قبلی الگوبرداری کرده و الهام گرفته و تحسینشون کرده حتی از افرادی که در زمان خودش بودن گفته من فلانی رو تحسین میکنم و ازش الگو میگیرم و با هربار امتحان کردن ایده های مختلف و نتیجه نگرفتن اما بازم با قدرت ادامه ادامه داده بدون اینکه احساس شرمساری یا خجالت کنه حتی بارها اشتباهات نادرستی هم کرده اما بازم با اعتمادینفس ادامه داده و نگفته من خیلی ناراحتم یا احساس گناه میکنم بلکه با قدرت فقط به سمت هدفش حرکت کرده.
خدای من یادمه وقتی آسیب جسمانی غافلگیر کننده و ترس آور برام رخ داده بود چقدر ناخودآگاه ذهنم ذوق میزد کسی دیگه هم مثل من اون بلا سرش اومده باشه اما بعد از مدتی به خودم اومدم گفتم آیا به ارزش و دارایی تو چیزی اضافه میشه گفتم نه چیزی کم نه اضافه میشه بعد گفتم پس چرا اجازه همچین افکارهای مخرب و بی ارزش به خودت میدی انگار یهو خداوند داشت با اصول باهام حرف میزد و من همونحا تصمیم گرفتم دیگه اونطوری فکرنکنم و از اونجا به بعد واقعا من سلامتی کامل خودمو بدست آوردم و بعدها چقدر به خودم خنده کردم
خداروشکر از اینکه لیاقت همچین ریشه های هدایت الماس گونه رو بهم بخشیده وگرنه معلوم نبود در چه گمراهی میرفتم
خداقوت و روزافزون در زندگی همتون باشه.