ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1865 روز

    سلام بر همه عزیزان

    خدا رو شکر قسمت دوم فایل عالی ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده رو سایت گذاشتین و خدا رو هزاران بار شکر که در زمان درست تونستم گوش بدم درک کنم و تمرین انجام بدم

    قبل پاسخ به سوالات این نکته رو بگم دیشب داشتم بهش فکر میکردم گفتم خدا رو هزاران بار شکر که سایت عباسمنش هست خود استاد هستن و به ساده ترین روش ممکن قانون و برامون توضیح میدن جوری که حتی ازمون خطاها هم برامون قشنگ جلوه میدن و قشنگ میبینیم خود من البته اینکه پیامبر زمانه ات را بشناس همینه برای شما پیامبری از جنس خودتون میفرستیم کسی که به زبان فارسی برامون حرف میزنه یادمه اون فایل های انگلیسی که استاد گذاشتن باعث شد چقدر بیشتر قدردان و شکرگزار تک تک فایل هاتون و صحبتاتون بشم با جون و دل بینشیرین ممنونم ازتون خدا رو شکر که هستین

    خب بریم سراغ سوال اول

    اگه بگم خیلی راحت به مسائل و چالش های زندگیم با نگاه عالی پیش میرم و ارامش خودمو حفظ میکنم دروغ گفتم اما واقعیت هم اینه که چون دارم روی خودم کار میکنم هربار متوجه میشم که چقدر دارم در این زمینه پیشرفت میکنم اولش طبیعتا سخت بود و سخته کنترل ذهن اروم بودن تو شرایط چالشی اینکه بیام فکر کنم الان چیکار کنم بهتره اما اینو میدونم و یادش گرفتم اگه اروم نشم و ذهنمو جمع و جور نکنم و طبق قوانینی که یاد گرفتم عمل نکنم اوضاع رو برای خودم سخت تر کردم مثالی میزنم الان مدتی هست تو عقل کل میچرخم و جوابا و سوال ها رو میخونم بعد هدایت شدم به اینکه بفهمم و مجدد برام یاداوری بشه که تضادها یا چالش ها دوست ما هستن و باید از اومدنشون خوشحال باشیم اومدن که چیزی رو بهمون بگن تا این قسمت و تو دفترم نوشتم همون لحظه که گفتین استپ کنیم و بهش فکر کنیم بعد در ادامه خود شما به همین موضوع اشاره کردین که چالش ها میخوان مارو بزرگتر کنن

    و حتی مثال هایی که زدین که کمکمون کنه وقتی بهش فکر کردم دیدم من هم از دست عزیزان و هم بهم خوردن رابطه قبلیم درهای بزرگی رو بعدش برام باز کرد که اگه بخوام پروسه تغییر ندای قبل و بعد این ماجراها رو بگم چند فصل کتاب میشه تغییراتم در تمام جنبه های زندگیم هم من هم خانوادم و یا حتی از جوابهای نه که شنیدم کلی درس ها گرفتم

    حالا سوال اصلی :

    چالش در حال حاضر زندگیم :

    چالش بزرگ مالی در حال حاضر این بزرگترین و مهم ترین چالش زندگیمه چون گفتین میتونی از چالش های کوچیک هم شروع کنی اما این موضوع تمام تمرکز منو به خودش اختصاص داده و نمیزاره ذهنم سمت مورد دیگه ای بره

    که حتی از دیروز که فایل و دو بار گوش دادم هی ذهنم داره از انجام تمرینش فرار میکنه یعنی ترجیح میده اشغالارو بریزه زیر مبل و هی مقاومت میکنه

    من بتازگی از شغلم اومدم بیرون و تصمیم گرفتم کاری شروع کنم که مسئول تمام جنبه هاش با خودم باشه خودم درامدزایی کنم که پروسه بیرون اومدن از شغل و رفتن تو دل ترسهامم جلوتر میگم

    اما یهو وسطش استپ موندم یعنی با خودم گفتم خب تا یه جاهاییش و خوب پیش رفتی از الان به بعد چیجوریه بعد ترس و باورهای محدود کننده سستم کرد الان یک ماهی میشه در راستای این اقدامم پیش نمیرم و قدم های بعدی رو برنداشتم

    حالا این فایل نشانه اللهی و کمک از جانب خدا در زبان استاد عزیزم رسید بهم که میخوام قدمهامو برای این چالش جدی تر کنم

    باورهای محدود کننده در این باره:

    اینو نمیدونم از کجای ذهنم دراوردم اینکه انگار اینجوری برام جا افتاده که من دیر یاد میگیرم هرچیزی و اما عمیق یاد میگیرم و این باور چنتا شاخ و برگ اضافی محدود کننده هم با خودش بهمراه داره اینکه اگه دیر بشه چی؟ اگه این زمینه شغلی که انتخاب کردی دیگه بعدها 6ماه 1سال دیگه حرفی برای گفتن نداشته باشه چی ؟

    باورهای قدرتمند کننده جایگزین:

    دیر در سیستم جهان وجود نداره چون دیر متضادش میشه زود و زود محدود کننده میشه عجله اصلا قرار نیست دیر بشه هر چیزی در زمان درست و در جای درست خودش قرار میگیره مگه نه اینکه باید از مسیر لذت ببری ندا؟ یادگیری هرچی بیشتر در این مهارت جدید و کارت تو مسیر قراره کلی بهت کیف بده قراره درهای جدیدتری برات باز بشه قرار رو شونه های خدا باشی اصلا بر فرض که دیر شد حتی اگه شغل و مهارتت 1درصدم حرفی برای گفتن نداشت تو تو مسیر یادگیریش اعتماد به نفست بیشتر شد مهارت جدید یاد گرفتی ذهن و قلبت تو رو تو مسیر یادگیری تنها نزاشتن

    باور محدود کننده2 :

    حالا فرض و میگیریم من قدم برداشتم و یادگیری و شروع کردم و زود هم یاد گرفتم اگه مشتری براش نباشه؟ کجاا باید کارم و شروع کنم؟ کی به درامد برسم ؟

    باور قدرتمند کننده:

    تو خود پای در راه در نه و هیچ مپرس

    تو سمت خودت و انجام بده همینطور که تا الان انجام دادی مگه نه اینکه نزدیک عید از شغلت اومدی بیرون چون میدونستی برات نه تنها سود و درامده بلکه بدتر داری افت میکنی مگه نه اینکه از خدا خواستی و با اینکه اونا باهات تسویه نکردن اما خدا پول اموزش مهارت جدیدت و جور کرد و در درست ترین زمان بهت پول رسید اونم نه پول قرضی پول خودت و تو با بهترین مبلغ دستت بدون یک ریال قرض گرفتن رفتی و اموزش دادی پیش بهترین کسی که تو این زمینه بود پس ازینجا به به بعدشم بسپار به خودش اون کسی که برات پول شده برات تصمیم شده میتونه برات مشتری بشه برات ایده بشه اینکه کجا کار کنی مگه تا الان نبوده؟

    باور قدرتمند کننده درامد: تو اول مهارت کسب کن بعد به درامد فکر کن اول تمرکزت و بزار رو کارت مطمئن باش مهارتت خودش پول و سمتت میاره مگه استاد رفت سمت پول؟ پول خودش اومد سمت استاد مگه نه اینکه شرکت چند میلیارد سوددهیش و با شنیدن کلام الله گذاشت کنار و رفت سمت توکلش ؟

    باور محدود کننده 3:

    اگه در ادامه متوجه شدم علاقم نیست و کلی هزینه کردم براش چی؟

    باور قدرتمند کننده :

    مگه نه اینکه قدمی برای خواسته ت برداشتی؟ مگه دلت نمیخواست مستقل بشی و خودت درامدزایی کنی و هر ماه و هر هفته یا هر روز منتظر نباشی کسی برات پول بزنه؟ مگه نه اینکه تا تجربه نکنی و واردش نشی نمیفهمی این همونیه که میخواستی یا نه؟ چقدر در این سالهای زندگی هزینه های غیر متقاربه داشتی هزینه های الکی که یبار تو قدم نوشتی به پول دو سال پیش همین هزینه های بظاهر کوچیک و الکی به 40 میلیون رسید که خودت دهنت باز موند پس چی بهتر ازین که در راستای هدفت هزینه کنی اصلا تا بها ندی که متوجه نمیشی برات درس نمیشه مگه باور فراوانی رو روش کار نمیکنی؟ پس حتی اگه هزینه هاتم برای هدفت داده باشی و حتی پول داشتی بابت اون هزینه های الکی و بیهوده پس همیشه میتونی پول بسازی و اگه پولی هم در راستای هدفت داده باشی اون بها و انرژی هست که تبدیل میشه (باورهای قدرتمند کننده همین الان به ذهنم رسید از کجا ؟ از نتیجه دست دراز کردنم سمت خدا و دریافت کمکش چی ازین قشنگتر)

    فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    1. چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟ علاوه بر برکات و ثروت و نعمت و معنوی بودن اعتماد به نفس بیشتر الگوی مناسب برای ادامه مسیر و هدف های بعدی

    2. بر چه ترس هایی غلبه می کنم؟ ترس از کمبود، ترس از نداشتن لیاقت و نادیده گرفتن توانایی هام، ترس از ناشناخته ها

    3. چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟ علاوه بر مهارت های شغلم مهارت یادگیری در درست ترین و اساسی ترین زمان با طی کردن قانون تکامل، مهارت پول ساختن، مهارت ارتباط گرفتن با ادمهای بیشترو…

    و مابقی سوالات در همین جوابها خلاصه میشوند توکلم بیشتر میشه مسیر راحت تری پیش رو دارم چون این چالشی ترین بخش مهم زندگیه منه همیشه و همه جا ازش یاد میکنم و خدا رو بابتش شاکرم و در مسیر های دیگم بعنوان الگو بسیار قوی ازش استفاده میکنم

    لیست کارهایی که میتونم در این باره انجام بدم:

    1.الان که وقت ازادتری دارم حضوری بیشتر برای تمرین در مکان مورد نظر حضور داشته باشم چون ساپورت دهیشم تا 6ماه هست من میتونم ازین فرصت استفاده کنم و تایم های بیشتری اونجا باشم رفع اشکال کنم و حضوری تمرین کنم مثلا یه روز در میون طبق قرار تعیین شده خودشون روزی یک ساعت

    2. روزهای که نرفتم تو خونه روزی 1ساعت تمرین کنم

    فعلا همین دو مورد روش تمرکزی پیش میرم و از بهبود نتایج و معجزات میام دوباره تو همین فایل کاممنت میزارم و میگم به لطف الله

    خدایا شکرت حتی بیرون ریختن این باورها و شناساییشون کلی حالمو بهتر کرد بریم برای عملکردن بهش و نتیجه گرفتن خدایا شکرت ممنونم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    بنام انرزی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب فراوان خدمت استاد عزیزدلها

    بنده یک فردی هستم که حال میکنم توحل مساِءل شایدباورتون نشه من تمام مساءل خانواده ام رو حل میکنم اصلا حال میکنم بامساءل تمام موفقیتهای زندگیم باهمین حل مساءل اوکی شده

    بله استادآدم بایداستادحل چالش ومساءل بشه درزندگی خودش وحتی خانواده اش تابه همه موفقیتهادست پیدا کند…

    بی نهایت سپاسگزارم////

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    Amineh amiri گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    به نام خدای شنوا و دانا

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که با تعهد دارن روی خودشون کار میکنن که من واقعا شگفت زدم و بهم انگیزه میده اشغالارو نکنم زیر مبل و برای رشد شخصیتم گامی مهم بردارم

    الهی شکرت بابت این سلسه فایلای ارزشمند و پر از اگاهی بینظیر‌

    سوال اول

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    من در بیشتر موارد در حل مسائل احساس ناتوانی میکنم افکار غالب من حول نتونستن و از دست رفتن فرصت ها و این بار فرق میکنه میچرخه

    سعی میکنم فرار کنم نگاهم به قانون ی مدت اینطوری شده بود برم ده دقیقه فایل گوش منم احساسم خوب بشه خودش حل میشه دگ

    یا در مورد احساس ارزشمندی و خودمو دوست داشتن میخواستم مثلا برا خودم ارزش قائل باشم به خواسته های خودم احترام بزارم هرچی ذهنم میگف میگفتم چشم سریع طبق افکار معیوبم عمل میکردم

    در واقع بعضی از مواقع طبق گفته خودتون افراد سعی میکنن جوری حرفارو باور کنن که به نفع خودشون باشه و فرار کنن از تغییر کردن

    منم ی جوری اینقدر خودمو به درو دیوار میزدم تا متوجه ضعف هام نباشم

    ی دید دیگه ای که دارم همش خودمو سرزنش میکنم که چه افکاری داشتم این مسئله رو ایجاد کردم و در اخرم مسئولیت حلشو‌ برعهده نمیگیرم

    من میتونم من اگه بخوام میتونم همه این باورهارو فرصتی برا پیشرفتم بدونم و ازشون استفاده کنم برای رشد خودم و شخصیت عالی برای خودم بسازم

    همینطور که دارم میبینم بچها چقدر خوب عمل میکنن حتی خود استادم اوایل کار ضعف های زیادی داشتن ولی با شجاعت رفتن تو دل ترساشون و حل کردن انچه در درونشونه و باعث شرایط فعلیشون شده بو‌د

    خدای مهربونم خودت یاور و همراه و نور زندگی همه باش

    در ادامه گوش دادن فایل حتما تمریناتمو مینویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    نسترن حشمتی گفته:
    مدت عضویت: 795 روز

    سلام به خانواده بزرگ عباسمنش وبانوی عزیزم مریم شایسته من این فایل استاد رو نگاه کردم وتوی دفترم شروع کردم به نوشتن موفقیت اطرافیان و احساس خودمو ونتیجه هایی که میشه از دوستانم وفامیل ایده بگیرم تاحالاهمه ی فامیل دوست آشنا همه وهمه به من می‌گفتند که مهنازجان تو خیلی خوبی که حسادت نداری مگه میشه آدم اینقدر خوب باشه تا اینکه دیشب توی دفتر تمرینم نوشتم موفقیت اطرافیان رو واحساس خودمو فهمیدم که چقدر من حسود بودم وبه روی خودم نیاوردم چقدر من ازدرون نابود شدم واحساس میکردم همسرم ازمن ناامید میشه میگه زن من به درد نخوره خیلی خیلی اعتماد به نفس ضعیف دارم عدم احساس لیاقت دارم من دیشب فهمیدم چقدر نابودم ازدرون و تصمیم گرفتم تا آخر تمرینات رو برم من که بازور وفشار تونستم دوره دوازده قدم رو تا قدم نهم رو خریداری کنم نتایجی خوب گرفتم پا روی ترسهام گزاشتم از صفر وزندگی باهمسر معتاد وچهار بچه گرسنه زندگیم چرخش روان شده دوست دارم همه دوره های آموزشی رو بخرم فعلآ توان مالی ندارم اما در اینده نزدیک مطمئن باشید که میخرم وروی خودم کار میکنم تا خودمو بهبود بدم خداروشکر هرروز شکر میکنم که در مسیر پیشرفت و ترقی وثروت قرار گرفته ام دوستتون دارم خدانگهدار یه چیزی بگم که این اولین کامنت من بود به خودم تبریک گفتم چون همیشه میترسیدم بنویسم اما امروز تونستم کوتاه و مختصر بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زهرا مهدوی گفته:
    مدت عضویت: 2313 روز

    سلام بر استاد گرانقدر و عزیز و همه دوستان

    برای این قسمت از درس های زندگی من تو دفترم نوشتم چون خیلی طولانی بود و اینکه انگاری هنوز باخودم رودربایستی داشتم اما تمام سعی ام رو کردم که صادقانه به اعماق احساساتم نفوذ کنم و ببینم که چخبره که خب الحمدالله سرشار بودم از باورهای محدودکننده و وقتی تک به تک با این باورها مواجه شدم حس خیلییی خوبی داشتم انگار سوال مسئله رو فهمیدم، شنیدیم که میگن با فهمیدن مسئله نصف راه حل رو رفتی. خب خداروشکر بابت فهمیدن ذهنیتم

    جالبه با اینکه اینو قبول کردم که هرجایی ترس هست و پیشرفتی حاصل نمیشه اونجا تو اون قسمت باورمحدود کننده دارم اما هیچوقت نتوستم اینجوری موشکافانه به درونم سفری داشته باشم و بفهمم که قضیه چیه . جالبه که برای خودم پیدا کردن باورهای مخرب سخت ترین کار بود و جالبتر اینکه زیربار نمی‌رفتم که منم باور مخرب دارم یعنی اگر لیست باورهارو جلوم بزارید تماما باورهای خوب رو تشخیص میدم و میگم اینا برای من، اما موقع عمل و زندگی و مواجه شدن با چالش ها و انتخاب رفتارهام دیگه اون آدم پر ادعا نیستم و فرمون دست من نیست خیلی عجیبه

    چالش هایی که یادداشت کردم در واقع مسئله های تکراری زندگیم هستن که دوره ای باهاشون مواجه میشم و هربار انگیزه زیادی برای حل کردنشون پیدا میکنم اما با قدم ها و عمل های خیلی کوتاه مدت و کم تاثیر خیلی زود جا میزنم و اوضاع هم که آروم شده یجورایی بیخیال میشم اما عذاب وجدانش همراهم هست تا تکرار بعدی . بماند که بابت این قضیه هم سرزنش میشم از سمت خودم و هم از اطرافیانم.

    در حال حاضر چون تازه از چالش بیرون اومدم و دارم روی حل مسائل زندگیم کار میکنم انگیزه خوبی دارم اما حالا که دقیقا مصادف شد با این آگاهی ها متعهدانه ادامه میدم و دیگه کاری به نتیجه ندارم اغلب بخاطر ترس از شکست کار رو نیمه رها میکنم اما باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده درونم رو بهش آگاه شدم و اون صدای آشنایی که مانع ام بشه رو دیگه میشناسم.

    با توکل به الله یکتا و با همت خودم اینبار تا خط مقدم جلو میرم و مسائل ام رو حل میکنم برای من همین برداشتن قدمهای هر روزه خیلی لذت‌بخش، همین که به خودم وفادار بمونم و متعهد به خودم باشم دستاورد خیلی بزرگیه

    اینکه شرمنده خودم نباشم

    پیگیری عشق و علاقه و تمرکز گذاشتن روی بهتر کردن مهارتهام باعث سربلند شدن عزت نفسم و حل ریشه ای مسئله زندگیم هست که به امید خدا انجامش میدم و رشد میکنم تا وارد مرحله بعد و چالش بعدی بشم و بازهم با قدرت حل میکنم . من تو ریاضی و فیزیک علاقه خاصی به حل مسئله دارم و میدونم که توی زندگیم هم میتونم از پس مسئله هام بربیام الان که مسئله رو کامل فهمیدم ، البته من این فایلها و صوتهارو زیاد گوش میدم تا به درک درستی برسم ، ان شاءالله قدم های محکم و مستمر برمیدارم ، فهمیدن علت خیلی حس خوبی بهم داده حس توانمند شدن و حس قدرت، اون حس ناتوانی و ضعیف بودن در برابر مسائل داره آب میشه کم کم.

    خداروشکر

    ممنونم ازتون استاد عزیزم

    اول از همه تشکر و سپاس فراوان بابت رایگان بودن این فایل ها، که میدونم ارزش دوره‌ای گرانبهاست

    اما خودم بشخصه تا این مسائلم رو حل نکنم نمیتونم به مدار بهتری برم که بتونم از دوره های فرکانس بالای شما استفاده کنم

    اما با کار کردن با همین آگاهی ها که تمرینی هست و برای منی که زیربار عمل خودشناسی نمی‌رفتم و فقط گوش میدادم و تایید میکردم آگاهی های خالص رو، حکم درمان داره . توی دفترم خیلی می‌نویسم و امیدوارم که صادقانه با خودم حرف بزنم و از احساساتم مطلع بشم و این نعمت خودشناسی رو قبول کنم خیلی خوشحالم بخاطر پی بردن به احساساتم و فهمیدن باورهام.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مریم رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    سلام و درود براستاد عزیزم ومهربانو مریم جان

    استاد درباره بحث این فایل که وارد شدن به چالشه

    باید بگم که

    درگذشته :

    بلعکس، من با وارد شدن به چالشهای پشت سرهم و نادرست بیشتر از وارد نشدن بهش به خودم آسیب زدم

    هم من و هم همسرم سر نترس داشتیم برای وارد شدن به چالش های سخت

    چالشهایی که تا انجام بشه و تمام بشه کلی رنج میکشیدیم

    چالشهایی که تو تکاملمون نبود چون اون موقع نمیدونستیم تکامل چیه

    چالشهایی که اکثرشون بی هدف بود و نتیجش برای انجام یه چالش جدید دیگه حدر میرفت

    میخوام بگم حتی شجاع بودن برای وارد چالش شدن

    وقتی باورهای فقیر و محدود کننده داشته باشی

    فقط سختی کشیدی ونتیجشو خودت با دستهای خودت و با باور های مخربت به باد میدی

    والان:

    وارد چالشهایی میشم که تو تکاملمه

    هدفم رو گم نمیکنم وسط راه تغیر مسیر نمیدم

    تکلیفم با خودم و چالشی که توش میرم روشنه

    میدونم که چی از حل شدن این چالش میخوام

    وباورهای مثبتی که بهم کمک میکنه از حل این چالش لذت ببرم رو میسازم

    وترمزهام رو که تو مسیر حل چالش پیدا میکنم

    با باورهای مناسب جایگزین میکنم

    و لذت میبرم کیف میکنم و پشت سرمو که نگاه میکنم میبینم اوه چه چیزهایی رو که نمیدونستم یا نداشتم ،راحت به دست اوردم و انقدر راحت بوده که نمیشه اسمشو چالش گذاشت

    وقتی تو دور میافتی دیگه چالشی نمیبینی همش لذته

    مثالی که شما زدین چالش ساختن خانه مرغها

    من الان میفهمم که اصلا برای شما معنی حل چالش نمیداده بلکه کل فرایندش پر از لذت بوده

    سپاسگزار خداوندم بابت وجود شما ، قوانین ثابتش

    وهدایتهاشو……..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرمان گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    تا الان مسئله به اون صورتی را حل نکردم ولی فکر کنم 50.50 باشه

    دوره عزت نفس را که خریدم واسه حل مشکل بی اعتماد به نفسیم خیلی خوب استقبال کردم وتمریناتشو انجام دادم

    _

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    مدت 2سال میشه که زندگی عادی را پشت سر میزاشتم

    درست فروردین سال1400من از خدمت برگشتم وچالش زندگی من شروع شد

    من تا قبل خدمتم تو شهر بزرگ شده بودم وتوخونه پدریم زندگی میکردم وزندگی به نسبت خوبی هم داشتم رفتم خدمت وبعد آموزشیم که تبریز بود اعزام شدم مشهد 5ماه از خدمتم گذشته بود که خونمون رفته بود روستا، پدرم به نیت اینکه توشهر دیگه کاسبی نیست ملک شهر را فروخت ویک ملک بزرگی تو روستای پدریشون خریدبه نیت اینکه وام بهش میدند و گاوداری راه میندازه که بعدش وام ندادند و همون شغل قبلی را که تو شهر داشت ادامه داد خلاصه کلام خدمتم تموم شد ومن برای اولین بار توی زندگیم با 20 سال سن اومدم روستا واسه زندگی کردن،خب واقعتاً اون روزها خوب یادمه که چقدر سخت بود چقدر من آرزوها داشتم وچقدر هدف داشتم ولی من مثل یک قفس احساس میکردم توقفسم،چقدر مسائل ومشکلات داشتم

    که مهمترین مسئله اون روزهام این بود که هیچ اعتماد به نفسی ندارم،روابطم به شدت داغون بود

    بعد ماه ها من تصمیم گرفتم مسئله نبود عزت نفسمو حل کنم و یادمه خودم رفتم کارگری کردن تو رستوران از ساعت7صبح تا 11 شب کار میکردیم که من با حقوقش دوره عزت نفس را خریداری کنم

    من عزت نفسمو تاحدود خوبی بدست اوردم،روابطمم خیلی عالی شد و2 سالی گذشت اما توی این 2 سال ذهن من مدام به اینده 4،3سال دیگه فکر میکرد که حسشم بد بود اون فکر ها اینا بودند که من ماهی n تومن درامد دارم،فلان خونه ماشین،سفر. وازهمه مهمتر فلان هیکل وقیافه و لباس خوب و خوشتیپ و… ودرعین همون فکرها اینم بود که فلان فامیل نگاهم میکنه،فلان دختر هم عاشقم میشه وکلا اون چیزها توی ذهن من این بود که 4،3ساله دیگه من به این ها رسیدم از بقیه هم به به وچه چه درحالی که من باوجود خرید دوره روانشناسی ثروت 1 نه روباورهام کار میکردم نه اصلا میخواستم تکاملمو طی کنم واول درامدم به 10تومن ،فلان مهارتو یاد بگیرم بعد 20تومن بعد 100تومن بعد 300 تومن وبعد به فکر ماهی ملیاردها تومن پول و ماشین فلان وخونه بهمان باشم واونهم به خاطر آسایش خودم،به خاطر زندگی خودم نه اینکه دیگران ببینند و به به وچه چه کنند،اصلا گور بابای بقیه،مگه نظر خوب یا بد اونها زندگی منو تعیین میکنه

    درحال حاظر با توجه به دوره شیوه حل مساعل

    مسئله فعلی من این هستش که این ذهن را کنترل کنم از فکر کردن به بقیه بردارم،نزارم هی فکر کنه به 4.3سال دیگه و واسه خودش الکی بدوزه وببافه من با این ذهینت 2 سال عمرم رفت

    من وقتی 5ماه پیش وقتی دوره روانشناسی ثروت را تهییه کردم وشروع کردم به کار کردن رو خودم بازهم این ذهنیته که هی میره.4،3دیگه بود وحتی نمیزاشت رو دوره کار کنم والان فهمیدم که تنها وتنها هدف من اینه که این ذهن را نگه دارم ودیگه بهش اجازه ندم یکسره از فکرهای چرت وپرتی بکنه

    تویکی ازسؤالات جلسه دوم دوره شیوه حل مسائل

    میپرسند از 16 ساعت بیداریتون توجهتون بیشتر کجاهاست ومن با وجود اینکه 3 هفته است این تمرین جلسه دوم را انجام میدم تو جواب به تمام اون سوال هر 3هفته نوشتم که من تمام توجهم تو 16 ساعت رو خیالبافی های جلب توجهی اونهم برای 4،3سال دیگه است

    این نشون میده که این ذهنیته خیلی قوی هستش وخیلی هم کار داره که بیام نگهش دارم تو لحظه اکنون ونزارم بره چندسال دیگه ونزارم به کسی فکر بکنه،نه به فامیلی،نه به خانواده ای،نه به دختر های فامیل،نه به پسر های فامیل،نه به عروسی هایی که اگر اتفاق بیفته وبگم ذهن من این ها همش چرت وپرته بیا واینجا باش وهیچی نگو وفقط ارام باش

    _

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که: 

    ” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “

    ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم،  فقط صرف ورود به این چالش:

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛ 

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    چه پیشرفت هایی می کنم؛

    یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.

    من اگر وارد حل این مسئله بشم خب مطمعناً حلش میکنم،چون این مسئله کاملا درونی وذهنی هستش و خیلی راحته حل کردنش

    بعد حلش مطمعناً من خیلی اروم تر هستم،دیگه هی نمیخوام زود همه چیو داشته باشم که بخوام به فامیل ها نشون بدم که ببینید بدنم چقدر خوب شده،ماشینمو نگاه،خونمو نگاه وهزار چیز دیگه

    من دیگه واسه خودم زندگی میکنم من میگم همین الانشم خیلی خوشبختم واون خواسته هام به موقعش میاد این رهایی به نظر من بزرگ ترین نعمته که کسی میتونه داشته باشه، این آرامش ذهنی این حد از رهایی بزرگترین نعمت هر آدمی هستش

    و برای اینده هم این الگو دارم از خودم که ببین من تونستم یکبار ذهنمو کنترل کنم واز اون فکرهای آلوده نجاتش بدم،پس من میتونم ذهنمو کنترل کنم واجازه ندم هر فکری که خواست را بکنه واین خودش یک مهارت به حساب میاد ومن با انواع روش دارم این ذهنو کنترل میکنم ونمیزارم هرجایی که خواست بره

    _

    مرحله سوم

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا باامکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن. 

    با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن.

    چندتا کار عملی باید انجام بدم وبعضی کارهارو هم باید ترک کنم

    1_هدفون توگوشم میکردم و اهنگ میزاشتم واحساس میکردم خودم خواننده هستم وتوعروسی میخونم واتفاقاً فامیلا همه هستند و دارند به من توجه میکنند،که اینو باید ترک کنم

    2_وقت هایی بوده که تو خونه با مادرم حرف زدم وفقط 2 تایی بودیم ولی احساس کردم همین الان nوxوyهستند وتو خونه ما هستند واتفاقاً هم دارند به من توجه میکنند به حرفای من و به قیافمو و…

    3_یا حتی تو تنهایی خودم هم این اتفاق افتاده واین ذهنیته اومده که الان مثلا تواین خیابان که راه میری فلان کس مثلا داره تو اون گوشه تورو دید میزنه پس تو واسش مهمی و… کلا خیالبافی های جلب توجهی

    اون یک سری کارهایی باید انجام بدم

    1_بیشتر مراقبه کنم و ذهنمو درلحظه نگه دارم

    2_بیشتر رو دوره حل مسائل کار کنم واین مسئله را حل کنم

    3_بیشتر به فکر ثروت وباورهای ثروت ساز به شکل تکاملی وخیلی آروم باشم

    اگر هم بخوام قدم هام رو کوچک تر کنم اینه که

    قدم اول

    1_هر روز 15 دقیقه ای مراقبه کنم

    2_هر روز ودر هر لحظه نزارم ذهنم به سمت خیالبافی های جلب توجهی چرت وپرتی بره ودرلحظه نگهش دارم وکنترلش کنم

    قدم دوم

    1_بیام هر روز تو وقت آزادم رو دوره حل مسائل کارکنم تا از ریشه این مشکل حل شود

    2_وقت شد فایل های دوره های 12قدم یا ثروت را هم گوش دهم واموزش ببینم وبه فکر یک قدم بالاتر یعنی این که تو بیزینسم نقد بخرم ونقد بفروشم وماهی 10 تومن درامد داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2074 روز

    با سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم

    جواب سوال که وقتی یا مشکلی برخورد می کنم چه عکس العملی دارم؟

    شاید اولش یه کم بهم بریزم ولی زیاد توی این شرایط نمی تونم بمونم و معمولا با خودم خلوت می کنم و از خودم می پرسم که مشکلم چیه و چرا این موضوع من رو بهم می ریزه ، یا طبق قانون چطور باید با این مسیله برخورد کنم و چه طور باید فکر کنم و چطور باید عمل کنم و بلافاصله حالم خوب می شه و هر وقت با اون مسیله برخورد می کنم یا اون موضوع یادم میاد دوباره قانون یا جوابهای خودم رو مرور می کنم و خود به خود آنقدر تکرار می شه که اصلا دیگه فراموشش می کنم و خودش بعد از مدتی که یه دفعه دقت می کنم می بینم چقدر راحت حل شده.

    البته روی بعضی از چیزهایی که فکر می کنم پاشنه آشیلم هست و با وجود دانستن قانون و سعی در عمل به اون آنقدر درونم ریشه داره که باید مرحله ای پیش برم و از خودم توقع بی جا برای حل شدن یه دفعه ای اون نداشته باشم و هر موقع دوباره من رو بهم می ریزه اول به خودم می گم که چقدر نسبت به قبلم بهتر شدم و خوبه دارم رشد می کنم و من ادامه می دم و خدا هم یاری ام می کنه.

    البته این رو به لطف آموزه های دوره شیوه حل مسایل و پیدا کردن باگ کمال گرایی ام هست و به لطف خداوند یه مسیله که شاید خنده داردباشه ولی پاشنه آشیل من بوده و الان به لطف خدا خیلی خیلی عالی شدم حساسیت من به درس پسرم بوده ، از اونجا که خودم یه بچه درس خون بودم و عامل بیرونی تحصیلات و مدک دانشگاهی عمری درونم زمزمه می کرده تا با آگاهی های استاد متوجه این باگ شدم و فکر می کردم حل شده ، چون دیگه دنبال مدرک دانشگاهی برای کارم نیستم ، ولی دیدم به شکل برخوردهای شدید با پسرم در من هنوز وجود داره ، به حل آن پرداختم.

    ولی در مورد مابقی مسایل خیلی راحت برای خودم دلیل منطقی میارم آنچه را که به من آرامش می ده ، توی اون مسیله و مشکل رو حل می کنم.

    البته من مهارت خاصی توی این زمینه دارم و تا یاد دارم قبل از آشنایی با استاد هم این روش رو داشتم و معمولا آدم آروم و بی حاشیه و نسبتا موفقی بودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 2042 روز

    به نام خدا

    من چالش را به عنوان یک فرصت برای پیشرفت میبینم، به خصوص چالش هایی که با اعتماد به نفسم و روابطم سروکار دارند.

    البته از طرفی کم و بیش احساس می کنم که چالش های ناگهانی میخواهند وقتم را تلف بکنند.

    از وقتی که روی خوشبینی ام کار میکنم، هیچ اتفاق و چالشی را بد نمیبینم، به خودم یاد آوری می کنم که فقط کافی است تا حال خودم را خوب و خوش نگه بدارم تا آن چالش برایم راحت تر شود و آن را با موفقیت حل کنم.

    چند روز پیش یک سکانس از مورگان فریمن را در یکی از فیلم ها دیدم که جالب بود و در عرض سی ثانیه یک دنیا با من حرف زد، حرف های گفته شده در اون سکانس این بود:

    اگر کسی برای صبور بودن دعا کند،

    فکر میکنی خدا بهش صبر میده یا فرصتی بهش میده تا صبور باشه؟

    اگر کسی برای شجاعت دعا کند، خدا بهش شجاعت میده؟

    یا بهش فرصتی میده تا شجاع باشه؟

    اگر کسی دعا بکنه که خانواده اش به هم نزدیک تر باشند،

    فکر می کنی خدا سریع اون ها رو با احساسات و صمیمیت کنار هم قرار میده؟

    یا بهشون فرصتی میده تا همدیگه رو دوست داشته باشند؟

    ️Evan Almighty

    باتشکر از استاد و خانم شایسته عزیز

    و کسانی که با خوندن کامنت هایشان کلی انگیزه میگیرم.

    من تمرین این فایل رو توی دفترم انجام دادم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    سلام استاد عباس منش عزیز

    چقدر تو همین چند روز این فایل ها باعث افزایش عزت نفس در من شده ، بعد از گوش دادن فایل قبلی تازه متوجه شدم که چقدر من تغییر کردم و خودم نفهمیده بودم. خیلی خیلی هنوز مونده تا هدفم، اما همین مقدار تغییر رو من نمی فهمیدم .چکاپی که این چند روز بر روال خودم داشتم بهم خیلی انرژی و انگیزه داده و ارتباط بین پیشرفت های مختلفی که بعد از آشنایی با شما تو زندگیم داشتم رو با تغییراتی که در خودم بوجود آوردم رو بهتر فهمیدم.این چند روز بازده کاری من در همه ی جنبه های زندگیم رشد فزاینده ای داشته . به یادم اومد چالش های سنگینی که باهاشون روبرو شده بودم و تونستم با استفاده از آگاهی های فایل های شما و عمل به اونها چالش ها رو حل کنم و میوه بعدش رو هم بچینم. اما تا همین چند روز پیش متوجه ارتباط اینا نبودم. فایل اول خیلی برام خوب دود ، هم قدر دان خودم خودم شدم و هم تلنگری خوردم برای بهبود بیشتر.

    و فایل دوم رو گوش کردم و دارم نکته برداری می کنم . چقدر زیباست .یک دنیا ممنون استاد.

    اگه تو تمرین ها خواسته بودین که بنویسیم چه چالش هایی رو حل کردیم حتماً این کار رو هم می کردم. تازه برام لذت بخش تر شد، تازه فهمیدم چه کارهایی رو انجام دادم. و تازه فهمیدم که چقد ارزشمند بوده.

    تمرین اول که پاسخ به سوال اول فایل بود رو انجام دادم .

    اما تمرین درباره چالشی که الان در زندگیمون هست. تو کامنت قبلیم گفتم که چالشی هست که من چند ساله درگیرش هستم و نتونستم حلش کنم و گفتم که حدود سه چهار ماه پیش هدایت شدم به اینکه صبر داشته باشم و به پرورش و رشد و پیشرفت خودم بپردازم و خداوند من رو هدایت خواهد کرد. من هم سعی کردم تو این مدت بیشتر و عملگرایانه تر از قبل رو خودم کار کنم که پیشرفت چشمگیری هم تو سلامتی ، هم روابط هم ، درآمدم ، و مهمتر از همه آرامش درونی خودم داشتم . اینکه چالش چی هست رو نمی تونم اینجا بنویسم. وقتی این فایل ها رو تو سایت دیدم گفتم خدای من بهم گفتی صبور باش جواب میرسه ، چی از این بهتر . چالشی که گفتم یه موضوعی هست مرتبط با فرزندم. همونطور که گفتم با هدایت خداوند سعی کردم صبوری کنم و بعد از دیدن این فایل تصمیم گرفتم در این زمینه مطالعه داشته باشم تا قبل از اینکه بخام به فکر دخترم باشم اول خودم در این زمینه به طور منطقی و علمی استوار بشم. نه اینکه کاری رو انجام بدم هر چند درست هم انجامش بدم صرفاً به عنوان میراثی از گذشتگانم ، هنر در اینه که خودم با تحقیق و بررسی عقلانی و منطقی بهش رسیده باشم. پس فعلاً کاری به دخترم ندارم و اول خودم رو پرورش بدم. بعد قدم های بعدی رو خداوند بهم میگه . و مطمئنم یه روزی این چالش حل میشه.

    چالش دیگه ای که برام تقریباً سخته اینه که من هنوز نتونستم تعادلی بین انجام کارهای خونه ،وظایف همسری ، وظایف مادری، وظایف شغلی و وظایف شاگردی خودم برقرار کنم.

    من باید هم تو سایت استاد فعالیت کنم و هم رو محصولاتی که گرفتم کار کنم. هم باید توی رشته ای که تدریس می کنم خودم رو شاگرد بدونم و همیشه خودم هم در حال یادگیری بیشتر باشم تا بتونم آموزش بهتری داشته باشم. از طرفی سه فرزند نازنین دارم که دوست دارم در حد معقولی براشون وقت بذارم و از وجودشون لذت ببرم. از طرفی من همسر هستم و باز هم وظایفی در این زمینه دارم .کارهای خانه داری هم هست. کاری که بیشترین وقت رو از من میگیره شغلم هست ، زمانی که تدریس آنلاین دارم روزانه حدود چهار پنج ساعت تدریس دارم ، و سه چهار ساعت هم تصحیح تکالیف و ساخت کلیپ های تدریس هست. و مهمتر از همه خودم! تمام کارهایی که تا اینجا گفتم بدون شک از علائق من هم هستند، حتی کارهای خونه . من همیشه از انجام کارهای خونه لذت می بردم.یکی از بزرگترین نعمت های خداوند به من همین هست که من از انجام کارهای خونه زجر نمی کشم.و برعکس لذت هم می برم، هم در حین انجام کار و هم بعد از اتمام کار. خیلی از خانمها با تنفر از کارهای خونه می نالند اما من لذت می برم ، گاهی غر میزنم اما نه برای اون کار . غر زدم چون نتونستم خوب مدیریت کنم.

    خلاصه اینکه دنبال این بودم که چطور این مدیریت رو انجام بدم که کارها به آسانی و با لذت انجام بشه. حدود یک ساله که جدی دنبال حل این مسئله بودم و دوست داشتم که همین ترکیب رو نگه دارم .خداوند خیلی کمکم کرد و درهایی رو در آسانتر انجام دادن کارها برام باز کرد که بسیار بهم کمک شد و بسیار هم به کنترل اوضاع امیدوارم شدم. اما هنوز چالش هست و هنوز شاید فقط 30درصد پیشرفت داشتم و خیلی مونده تا به ایده آل خودم برسم.حدود یک ماه پیش باز هم به مدت چند روز تو ستاره قطبی ام از خداوند حل این چالش رو خواستم. خداوند هم خیلی قشنگ بهم جواب داد و واضح کلمه رو تو ذهنم فریاد زد . اهمالکاری! و بهم گفت برو یوتیوب و این واژه رو سرچ کن. و من بعد از روبرو شدن با سرفصل های آموزشی زیادی هدایت شدم به آموزشی فوق العاده کاربردی که خیییییلی برام عالی بود. و تا حدود زیادی این اشتباه خودم رو شناختم و تونستم خیلی بهتر بشم . مواردی رو اهمالکاری داشتم نوشتم و مشغول یادگیری هستم تا مشکل اهمالکاری رو حل کنم. تازه شروع کردم و با هدفم فاصله دارم. نمی دونم چرا دیروز بعد از دیدن این فایل اول یه کمی بهم ریختم ، احساس نا امیدی بهم دست داد. اما تونستم بعد از یک دو ساعت افکارم رو جمع کنم.و باز هم روی کاغذ نوشتم ، در مورد اشتباهاتی که در انجام کارهام دارم نوشتم و روش اشتباهی که در اون مورد داشتم رو هم نوشتم و اینکه حالا باید چکار کنم. مثلا یکی از اشتباهات من این بود که خیلی به تلفن جواب دادن حساس نبودم ، فقط موقع کلاس ها جواب نمی دادم . و در غیر اینصورت مشکلی با این قضیه نداشتم! چند روز پیش متوجه شدم یکی از دلایلی که به موقع کارهایم انجام نمی شود همین است. حتی ممکن است تلفن صرفا احوالپرسی نباشد ومربوط به کارم باشد. اما بی موقع است.و من به خیال اینکه کوتاه صحبت می کنم چون تلفن را جواب میدادم بخشی از تمرکزم برای تلفن می رفت یا کارم دیرتر انجام میشد و در بعضی موارد حتی فراموش می کردم که من مشغول انجام کاری بودم و در بعصی موارد تلفن هم به درازا می کشید و و و . خلاصه اینکه در این زمینه فکر بیشتری کردم و راه چاره را نوشتم :

    _وقتی انجام کاری را شروع می کنم اول از همه تبلت را بیصدا کنم . تا اصلاً متوجه نشوم که کسی تماس گرفته است.

    _به هیچ عنوان وسط کارهایم تلفن جواب ندهم.

    _بعداً در موقعیت بهتری خودم تماس بگیرم.

    _اگر دیدم کسی تماس گرفته بود می توانم پیام محترمانه ای را مبنی بر اینکه الان فرصت پاسخگویی ندارم بنویسم و در مواقع مورد نیاز در جواب بفرستم.

    _در روزهایی که بسیار شلوغم برای احوالپرسی و دلتنگی های خودم هم به جای اینکه از تلفن استفاده کنم از پیامرسان ایتا استفاده کنم و با دیدن عکس عزیزانم خوشحالتر هم میشوم.

    _حتی اگر شاگردانم تماس گرفتند و من باید کار دیگری را انجام دهم به آنها بگویم که مشغول انجام کاری هست، که باید انجام شود.

    چند روزی که این روال را عملی کردم بسیار کارهایم رو به روال تر شده است. انرژی ام بسیار بالاتر رفته.

    همزمان در حال یادگیری برطرف کردن اهمالکاری خودم هستم. هدایت شدم به پخت چندین وعده غذا و خیلی وقتم آزادتر شد. و یک سری اقدام های دیگر که انجام دادم. در بعضی موارد تقسیم کار کردم .حیاط ما باید هفته ای دو بار شسته شود. به همسرم گفتم‌ یک بار در هفته ایشون حیاط رو بشوره و یک بار هم من. برای جاروی خانه هم از فرزندم کمک گرفتم ، قبلاً اگر پسرم که 10 ساله است پیشنهاد میداد کمک کند اجازه میدادم کمک کند اما باز خودم هم آن کار را انجام میدادم . اما تصمیم گرفتم‌ این حساسیت را کنار بگذارم و آنچه که او انجام داده است را بپذیرم . با خودم بارها تکرار کردم که تمیز کردن او قطعاً بسیار بهتر از این است همچنان آنجا کثیف باشد. و اتفاقاً مهارت پسرم در جاروی خانه بیشتر از قبل شده است. حتی چند باری پیش آمد که بدون اینکه من بگویم دستشویی را شسته و این کار خودجوش او به من آرامش و انرژی زیادی بخشیده.

    صبح ها همیشه پسرانم به سختی صبحانه میخوردند و با اضطراب هم میرفتند. باز هم در مسیر بهبود خداوند هدایتم کرد به اشتباهاتی که خودم در مدیریت صبحانه دادن و …. داشتم. حدود سه روز پیش به طور جدی در این زمینه صحبت کردم و گفتم که انتظارم چیست و گفتم‌ که با طولانی کردن خوردن صبحانه باعث عقب انداختن کارهای بعدی من می شوند. و از آنها خواستم که وقتی صدایشان می کنم باید به موقع بیدار شوند . خدا رو شکر این سه روز خیلی خوب بود.

    در زمینه ی کلیپ سازی هم به روش هایی هدایت شدم که وقت کمتری از من می گیرد . با اینکه اینهمه کلیپ ساخته بودم به این راه ها نرسیده بودم. و این برایم نعمت و پاداش بزرگی بود.

    مدتی بود به حدی احساس خستگی روحی و جسمی داشتم که فکر رها کردن تدریس به سرم میزد ! از یک ماه پیش که خیلی جدی تصمیم گرفتم که تعادلی بین کارهایم برقرار کنم و باور کردم خداوند یاریگر و هدایتگرم خواهد بود علاوه بر اینکه تمامی کارهایم رو به رشد هستند هم به لحاظ بازده کار و هم به لحاظ آسانتر شدن مسیر انجام کارهایم اتفاق دیگری هم افتاد که خیلی برایم‌درس داشت. هدایت شدم به اینکه من نباید به همسرم کمک مالی داشته باشم ، یعنی با این باور غلطی که من داشتم این کمک مالی هم برای او سم بود و هم برای خودم. من تمام درآمدم را در خانه خرج می کردم و اصلاً حواسم نبود که این کار افراطی اشتباه است. و شاید بزرگترین دلیل خستگی های افراطی من همین بود. موضوع را برایشان گفتم و تصمیم خودم را مطرح کردم. پذیرفتند هر چند اول کمی شوکه شدند . اما خیلی زود ذهنشان را کنترل کردند و من هم توانستم بر نجواهای زیاد و رگباری ذهنم غلبه کنم. و چقدر برای هر دوی ما خوب شد. فردای همان روز همسرم بدون اینکه تقاضا کرده باشد 500هزار تومان افزایش حقوق داشت. همسرم همیشه می گفت که میخاهم جوجه غاز بگیرم ، جوجه اردک بگیرم و و و و پرورش دهم و بعد از دو هفته بفروشم . اما این همیشه در ذهن بود بعد از تصمیم من ، همسرم در وادی عملگرایی قدم گذاشت و این ماه در کنار کار اصلی خودش چند جوجه غاز یک روزه و یک مرغ و یک خروس فروخت و جمعاً حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان کسب درآمد داشت. و وجودش سرشار از انرژی و ذوق شد. همیشه دوست داشت بلدرچین پرورش دهد اما اینکه کی بفروشد و کجا بفروشد کمی برایش مبهم بود. همین چند روز پیش صاحب کارشان پیشنهاد داد که می توانی همینحا جوجه بلدرچین یک روزه بخری و کمی که بزرگ شدند بیاوری و در همین مغازه بفروشی . یعنی در همان زمان کاری و در همان مکان بدون اینکه لازم باشد جدای از ساعت کاری اش پی مشتری بگردد!

    بعد از این تصمیم که برایم سخت هم بود درآمد خودم هم افزایش داشته و دو کلاس به کلاس هایم اضافه شد.

    در مسیر بهبود خودم ، و بهبود کارهایم احساس می کنم صمیمیت کل خانواده ی نازنینم افزایش داشته. مسئولیت پذیری فرزندانم بیشتر از قبل شده. من دارم روی خودم کار می کنم اما به وضوح می بینم که همه چیز و همه کس در اطرافم در حال بهتر شدن است. توکلم به خداوند چندین برابر شده است.آرامشم بسیار بیشتر شده است. هر روز انگار در مسیر حل این چالش ایرادات بیشتری از خودم را کشف می کنم و در جهت برطرف کردنشان اقدامی هر چند کوچک برمیدارم .ترس اینکه نتوانم از پس همه کارهایم بربیایم بزرگترین ترس این روزهایم بود که به میزان پیشروی من این ترس در حال کمرنگ تر شدن است. و انگیزه و توان و ذوق و خلاقیت من است که روزبروز بیشتر می شود. حتی درکم از فایل های استاد هم بیشتر شده است. زمان برایم گرانقدر تر از همیشه است . و جایزه ی من که خودم به خودم خواهم داد خرید قدم هفتم دوازده قدم است. چقدر ذوق متفاوتی دارم برای خرید این قدم. نمیدانم حسم فرق می کند. با اینکه همیشه از خرید محصولات شما خوشحال بودم ، اما جنس این خوشحالی فرق دارد. شاید برای این باشد که دفعه های قبل گوشه ی ذهنم به مخارج دیگر هم فکر می کردم و کمی مضطرب بودم اما به لطف الله این بار آزادانه تر با حسابی که موجودی آن حدوداً ده برابر است خرید می کنم . و هم آرامشم خیلی بیشتر از ماه قبل است و هم توان مالی بیشتری نسبت به ماه قبل دارم .

    و همین آرامش بیشتر و توان مالی بیشتر می تونه در حل چالشی که در اول کامنتم گفتم هم موثر باشه البته و قطعاً با هدایت الله.

    زبانم قاصره ، خدایا از تو متشکرم برای ثانیه ثانیه هایی که همواره در وجودم بوده ای ، هستی و خواهی بود. بالاترین نعمت و ثروت برای من احساس آرامشی است که از داشتن خداوند قادر مهربان دارم ، بزرگترین فقر من دور بودن از همین خداوندِ تا این حد نزدیک است! او همیشه بوده و هست و این منم که دور میشوم ، خداوندا از تو میخواهم مرا یاری و هدایت کنی تا هر لحظه به تو نزدیکتر شوم و بترسم از دورشدن از تو.

    اللّهم ثبّت اقدامنا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: