ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم
من اخیرا اشتباهی که داشتم و حتی یه اشتباهی هست که همیشه دارم و امروز هم داشتم نتونستم درست برخورد منم و همه اش
از احساس عدم لیاقت هست بعد از اون ماجرا
احساس غم داشتم احساس عدم لیاقت داشتم و اینکه احساس کم ارزشی کردم
چون این اشتباه من فقط از کمبود احساس لیاقت می یاد که هنوز این یه دونه آنقدر برام قوی و بزرگه که نتونستم در خودم درستش کنم
به خودم گفتم بیا این همه دوره گذروندی دوره احساس لیاقت هم انجام دادی هنوز باز هم این اشتباه را تکرار میکنی خلاصه چند دقیقه احساسم بد شد و احساس کردم به درد نخور هستم وبی ارزش هستم و تنها کاری که تونستم برای خودم بکنم این بود که به خدا پناه بردم و گفتم خدایا من بیشتر از این نمیتوانم و نمیدونم کاری برای این اشتباه بکنم خدایا خودت کمکم کن خدایا کمکم کن جرات مندی داشته باشم تا دوباره مرتکب این اشتباه نشوم
و توضیحات بعد که استاد شما دادین الان به خودم یاد آوری میکنم که این اشتباهم به من نشان میده که من باز باید تلاش کنم روی احساس لیاقت کار کنم الان میخواهم از ذهنیت یه آدم قدرتمند استفاده کنم و برای خودم میگویم که، :
قرار نیست من همیشه این اشتباه را انجام بدهم من تلاش میکنم ذهنم را تغییر میدهم و خود ارزشمندی ام را میسازم و درستش میکنم من دیگه خودم را سرزنش نمیکنم چون میدونم چقدر من را پایین میکشه و چقدر باعت میشه احساس ارزشمندیم کمتر شود
من به خودم یاد آوری میکنم که این مسیر یادگیری منه و ناامید نمیشوم من دوباره درس میگیرم و با قدرت بیشتر ادامه میدهم
من به توانایی هایم شک نمیکنم و میدانم که میتوانم این اشتباهم را هر چند که دوباره تکرار کردم درستش کنم
من لیاقت رابطه خوب و زندگی خوب را دارم من لایق یک زندگی خوب هستم من لایق آزادی هستم من با احساس خوب و یقین به توانایی هایم نتیجه میگیرم و این اشتباهم را درستش میکنم چون من قدرتمند هستم من یقین دارم که میتوانم من به توانایی هایم شک نمیکنم
استاد عزیزم خیلی از شما تشکر میکنم برای فایلهای بینظیرتون
در پناه الله یکتا باشید
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم..
سلام به استادعزیزم وبانوشایسته
سلام به اعضای دوستداشتنی خانواده عباسمنش
استادقبل ازهرچیزی بایدبگم این سه قسمت فایلی که گذاشتین هرقسمت دقیقا هدایت برای جواب مسعله ی من ودخترم حتی توهمون روزبوده وهردفعه میگیم ببیین خداچطوری پاسخ میده، وبه اینکه خدامیگه من همه جاباشماهستم ایمانم بیشترمیشه، انشالله خداوندبه شما برکت عمرباغزت بده
واما پاسخ به سوال:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده…
من برای اشتباهاتم خیلی خودموسرزنش نمیکردم به جز یک مورد، اونم دررابطه بامساعل مالی: قبل ازدوره شیوه حل مساعل اگراشتباهی میکردم خیلی خودموسرزنش میکردم وسریع ذهنم کسانی که نتیجه عالی داشتن زوجلوی چشمم میاورد واحساس ناتوان بودن میکردم ومیگفتم اینکارمناسب من نیست چون ازپس حل مساعلش برنمیام تواین زمینه استعدادندارم، اما فهمیدم که به دلیل شخصیت کمالگرایی که دارم ازخودم انتظارندارم که اشتباه کنم وخداروشکر بابهبودگرایی خیلی بهترشدم
وبادوره احساس لیاقت باخودم بیشتردرصلح قرارگرفتم واتفاقی که افتاده دیگ کمتراشتباه میکنم چون کمترخودموسرزنش میکنم اعتمادبنفسم وتمرکزم بیشترشده…
اشتباهم این بودکه تویه سایت بایدنوبت رزرو میکردم برای چشم پزشکی ومن قبلا تواین سایت چون نوبت برای برادرم رزروکرده بودم مشخصات اون سیوشده بود، دوتاگزینه داشت که برای خودم یادیگری، ومن توجه نکرده بودم وزدم رزرونوبت وتاریخ وساعت مشخص کردم پرداخت کردم بعدکه رسیدبهم داد متوجه شدم به جای اینکه بزنم نوبت برای شخص دیگ ومشخصات پدرم روواردکنم، زده بودم خودم وچون مشخصات برادرم ازقبل بود به صورت پیش فرض نوبت برای اون رزروشده بود، همون لحظه بدون اینکه فکرکنم به خودم گفتم اشکال نداره فدای سرت دوباره یه نوبت دیگ بگیر، بعدکه نوبت گرفتم دیدم میشدلغوکنی وپول به کیف پولم برگشت میخورد ونیازنبوددوباره هزینه پرداخت کنم واین اشتباه دومم.. بازم گفتم اشکال نداره، شایدبعدا خواستم دوباره نوبت رزروکنم، ذهنم یه لحظه گفت آخه دکتریه شهردیگ نوبت برای کی میخوای بگیری این پولت الکی ازدست رفت، اما به خودم گفتم اشکال نداره فدای سرت، اتفاقی که افتاداین بودکه دیروزهمکاربراذرم برای همون دکترنوبت میخواسته وبرادرم به من گفت میتونی ازطریق همین سایت براش رزرو کنی نوبت واینطوری پول منم برگشت، وفهمیدم که خداوندبرای هرچیزی راه حل داره ونگم که نمیشه چطوری آخه؟؟
واینکه من یه توانایی هام شک نکزدم همون لحظه به خودم گفتم پیش میاد هرکسی ممکنه اشتباه کنه اشکال نداره، متوجه شدم که درزمینه خودارزشمندی تغییرات داره برام ریشه ای اتفاق میفته به لطف دوره بینظیراحساس لیاقت.
ودرسی که ازاین اشتباه گرفتم این بودکه اون درست توضیحات روبخونم واردهزسایتی شدم یاهرجایی که قراربود سندیامدرکی روامضا کنم بادقت بیشتری مطالعه کنم چون به جزئیات زیاددقت نمیکردم وهمین ریزنشدن درجزئیات وسرسری گرفتن خیلی جاها توکارام به ضررم تموم شده بود.. یه نگاه اجمالی مینداختم میگفتم فهمیدمم.. اما نباید تابادقت بررسی نکردم بگم که فهمیدم، دلیل خیلی ازاشتباهات نبودن دقت کافی برای من بوده نه عدم تواناییم وچقدراین فایل بهم کمک کردکه درک کنم این موضوع رو که اشتباه کردن کاملا طبیعیه وجزو روندزندگیه… خداروشکراینروزا صمیمی ترین رفیقم خودم شدم واسه خودم وچقدرتونستم بلطف دوره احساس لیاقت خودمودوست داشته باشم وبرای خودم دلسوزترین ومهربانترین ورفیق ترین باشم خیلی حس خوبیه خداروشکر..
ازبچه های سایت برای نوشتن تجربیاتشون تشکرمیکنم خیلی باعث رشدوشناخت بهترمن ازخودم میشه وقتی تجزبیات زیبای شمارومیخونم،
انشالله هممون دراین مسیرخودشناسی تازنده ایم بمونیم پایدار…
بنام تک فرمانروای کل کیهان”
سلام براستاد خوبان”
سلام بر خانم شایسته و سلام بر رفقای جان ”
یک رویا که نفس میکشه ”
یک ایمان که جنسش خداست ”
یک باور که به شوق پرواز رسیده ”
حالا وقتشه ”
برو تو کارش و روز تو بساز ”
من عقاب تیز چنگال آسمان هایم ”
کی توانم هم قفس با طوطیان شوم ”
.
.
من دیونه ترین آدم برای فتح اون قله ام ”
کافیه به من بگی نمی تونم، تا اولین نفر باشم، که پرچمش میدم ”
دیونه
باش
رفیق! !!!!!
تاریخ ثابت کرده کسانی که روی یاهای بزرگ دارن ، خوراک شون خفن ترین کارهای جهانه”
همه اولش میخندن”
ولی دیگه
وقتشه،
پاشی و به احترام پیشرفت هامون برامون
ایستاده دست بزنن ”
وقتشه قهرمان !!!
خفن باش! !!!
میدونی ، کسی جز خودت رویاهاتو باور نداره ”
نه منتظر پایه باش و نه چهار پایه! !!!!
و نه سرمایه ”
بهترین زمان الانه رفیق ”
برو
تو
کارش ”
باور کن تو راه خیلی خوش میگذره،
مسیر باحالیه ”
استراحت تو لیست کارام نیست ”
نقطه شروع یک روز بود مقصدم ”
میگفتم کاش صفر بشم ”
وای نمی ایستم،
فعلا ‘
پره مخزنم ‘
سر بالا ‘ مستقیم ‘
تا زنده ام ‘
راضی نیستم هیچ وقت ”
در خواستم یک کلمه است ”
بیشتر! !!!!
بیشتر! !!!!!
بیشتر! !!!!!
روی ترسام انگار چشم گذاشتم ”
سنگ بود جلوم ‘
روش ریل رو ساختم ”
بیشتر از همه این ذهنو داشتم ”
یک بودم” جلوش صد تا صفر گذاشتم ”
…
تقدیم به دوستان عزیزم “
بنام خدای مهربان
من در زندگیم کلی اشتباه داشتم و کلی هم خودمو سرزنش کردم اما الان که نگاه میکنم این سرزنش ها خیلی مدتشون کم شده و زود خودمو آرام میکنم .آخرین اشتباهی که مرتکب شدم عمل نکردن به قوانین هستش عصبانی شدن و احساس خودمو بد کردم و از اونجایی که من دارم روی خودم کار میکنم وقتی یه اشتباهی میکنم جهان و خداوند هم خیلی زود بهم هشدار میده که برگردم به مسیر درست
اما این هشدار طبق قانون جهان با تضاد وارد زندگیم میشه و من در اولش بهم میریزم
ولی خدارو شکر از برکات این سایت و استاد عزیزم یاد گرفتم که خودمو در احساس بد نگه ندارم و میام درسامو از این تضاد یاد میگیرم و این تضاد برام یه مسیر میانبری میشه به سمت خواسته هام
مثال:
من یه مشتری دارم که صبح اول وقت سفارش میذاره و من هم همون موقع اجناسی که میخواد میبرم و نقدا تسویه میکنه.ولی وقتی طرف ظهر سفارش بده چون خودش نیست برادرش اونجا میشه و ایشون هم به هیچ وجه تسویه نمیکنن.
دو روز پیش ساعت 1 بعد از ظهر این مشتری تماس گرفت گفت تا ساعت 3 من این وسایل میخوام سفارش گرفت باید زود بیاری .و منم به خودم گفتن باید به کار خودم ارزش قائل باشم تایم مشخص کنم نقد بفروشم و ..گفتم الان نمیتونم بیارم فردا صبح میارم و ایشون اصرار و گفتن که سفارش هستش باید بیاری
من هم کلی خودمو سرزنش کردم که چرا نمیتونم رک بگم نمیتونم و باید پولو بزنی به حسابو کلی نجواهای ذهنی
اما به خودم اومدم گفتم حتما یه منفعتی درش هستش میرم هرچی پیش آید خوش است
با خودم ام هی تکرار کردم که قدرت دست خداست بنده ها فقط وسیله هستند تا من به خواسته هام برسم
رفتم رسیدم به اونجا دیدم مشتری خودش اونجاست و گفت کارتخوان بیار سرش شلوغ شد از مبلغ فاکتور هم خیلی بیشتر کشیده بود
درسی که گرفتم:
هیچ وقت قضاوت نکنم
وقتی روی خودم کار میکنم همه چیز به نفع منه
قدرت دست خداست
باید بتونم نجواهای ذهنمنو کنترل کنم چون کار اصلی من این هستش
هر اتفاق یا اشتباهی کنم من قدرت اینو دارم که نتیجه رو با کنترل ذهنم تغییر بدم
استاد عزیزم تمام این نعمتها به خاطر حضور شما در زندگی من و عمل به آموزش هاست خدارو میلیاردها بار شکر میکنم که میتونم از این آموزشها استفاده کنم و زندگیمو اونجور که میخوام خلق کنم .
عاشقتون هستم
بنام تک فرمانروای کل کیهان ”
بنام کسی که تمام قدرت در دستشه ”
کسی که هرچی رو بخواد تغییر بده، تغییر میده”
کسی که به اون توکل کنه به پادشاهی جهان میرسه ”
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
استاد سلام ”
دوستان سلام ”
رفقای جان سلام ”
خداوند رو شاکرم که بهم فرصتی داد تا بیام بنویسم ”
ودر مورد باورهای توحیدی صحبت کنم ”
استاد تو این مسیر یاد گرفتم روی آدمها حساب نکنم ”
هر موقع روی اونها حساب باز کردم
خواهر ”
برادر ”
دوست ‘
آشنا ”
عشق ”
و هر که مقامی داشت، هر بار که روی یک نفر حساب باز کردم به همون اندازه ازش ضربه خوردم و یاد گرفتم ازشون تشکر کنم .
به خاطر خدمات شون ‘
به خاطر محبت هاشون ‘
و محبت های اونها رو از جانب خداوند می دونم،
هر موقع گفتم این شخص کمکم میکنه،
اون اینقدر بهم پیشرفت میده،
اون اونقدر به من نیرو میده،
بالاخره اون دوستمه ‘
اون همکارمه ”
به همون اندازه ضعیف شدم، و از طریق همون آدم ضربه خوردم ”
و قتی خداوند قدرت رو در خودش ذخیره کرده، و تو این قدرت رو به یک شخص خاص میدی، همون ایگوی تو میشه، و
تاکید میکنم باورهای محدودش تو رو زمین میزنه ”
به والله دوستان اگر فلش قدرت رو به سوی شخص دیگری حالا هر شخص بدی
باعث میشه تو بری پایین تر ”
زیرا محدود به جایگاه ”
خوب دقت کنید
محدود به قدرت و هالش میشی”
ولی وقتی قدرت رو به خدا میدی خیلی کارها برات انجام میده ”
خیلی کارها برات میکنه ”
من ازش مدار های بالا میخام ”
من میخام با خدا امپراطور باشم ”
تجسم کردن، عبارت های تاکیدی نوشتن خوبه و همه محترمن ولی باورهای توحیدی ”
داشته باشی مثل نفس کشیدن پولدار میشی،
عشق سراغت میاد ”
باورکن زندگیت متحول میشه ”
دوستان من خیلی به دنبال درهای بسته دویدم .
با مغز خوردم زمین ”
و تجربه کردم. و روی ماه خداوند رو در اون تاریکی های مطلق تضاد هام دیدم ”
دوستان نه فاز پیامبری دارم و نه فاز الهام آوری ”
حلقه ی گمشده باورهای توحیدی ست ”
مطمئن باش اگر حالت خوب شد .تو به سمت آگاهی ها هدایت شدی ”
اسرار اذل را نه تو دانی ، نه من
حل معما نه تو خوانی و نه من ”
نه تو مانی و نه من ”
خدایا”
چنان آرامشی به من بده ، که در تو غرق بشم ”
من میخام خودم را به آگاهی های تو آذین بندم ”
میخام خدمت گذار تو باشم ”
اگر به خدا تکیه کنی اون تمام درها رو برات باز میکنه ”
اون تمام نتایج رو برات رقم میزنه ”
و اگر تکیه ات رو از اون برداری ”
به همون اندازه نتایجت نیست و نابود میشه ”
باورهای توحیدی برات معجزه میکنه،
باعث میشه تو یک عالمه جلو بیفتی ”
اگر روز اول توکلم رو با خدا می بستم ”
چه امیران و پادشاهانی بهم سجده نمیکردن ”
فقط کافیه اونو عمیقا بفهمی ”
اون امضا میزنه ، پای دفترچه ”
خونه و ماشین ”
اگر به اون ایمان داشته باشی ”
مهارتی رو که نداری در جای خودش بهت میده ”
در پناه جان ، جانان باشید “
سلام.اقای بساطیان عزیز،امکان داره براتون در این رابطه بیشتر با مثال و اتفاقهایی که تجربه کردید،توضیح بدهید.چون شما کلی اشاره کردید،بنده زیاد متوجه نحوه توکل شما و موفقیتهای نهاییتون نشدم.اینکه مثلا بفرمایید چه باورهای توحیدی در زمینه کاریتون ایجاد کردید که باعث موفقیت و پیشرفتتون شد. ویا اینکه به چه نحوی ارتباطاتتون و توقع نداشتن از دیگران را برنامه ریزی کردید که فقط به خودتون و خدای خودتون توکل داشتید و پیسرفت کردید. وابنکه کلا اگر امکان داره با مثال بیشتری موضوع را باز کنید و به اون اشاره داشته باشید.چون حقیقتا من هم فکر می کنم چنین ایراداتی در کارم دارم و به دنبال نقشه و راهنمای کار هستم.
ممنون و سپاسگزار .
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
سلام و عرض ادب خدمت خواهر گلم نسرین باغبان ”
وقت عالی ، متعالی ”
من درسته اهل نماز ، و روزه بودم ولی خیلی شرک داشتم و درست و حسابی اونجوری که بخوای قضیه رو نگرفته بودم ”
من چون خیلی چک میدادم و قرض میدادم
توان، نه گفتن نداشتم و خیلی ضمانت میکردم .توی چند سال با تضاد مالی شدیدی روبه رو شدم و اومدم زیر صفر و با کلی بدهی ”
البته قبل از اون نتایج خوبی گرفته بودم ” (قبل از چک دادن و گرفتن ها )
اواخر سال 99 و اوایل سال 1400 با استاد گرامی آشنا شدم ” و چون باورهای محدود زیاد داشتم عضو سایت نشدم و همیشه این نجوا میومد که چیزی برای گفتن ندارم ” ویک قبر کنده بودم و رفته بودم توش ” فایل ها رو زیاد گوش میدادم و انگار چیزی در درون من میگفت میشه موفق بشی”
من روی دیگران خیلی حساب میکردم و یادمه چند سالی دنبال این نماینده و اون نماینده بودم”
اگر برای خودم وقت میذاشتم قطعا (تو هر کاری ) حداقلش نتیجه ی بهتری میگرفتم ”
من تو کار برقم (صنعتی و ساختمانی )
من اگر پولی کم داشتم سریع به دوستان زنگ میزدم و میرفتم دنبال قرض،
تا اینکه فهمیدم باید روی خدا حساب کنم و فقط و فقط ازاون بخوام ”
دوستان صمیمی که داشتم بعداز تضاد و مشکلات میگفتن ، تو دیگه چراااااا!!!!!!
تو دیگه چرا!!!؟؟؟؟
گفتید مثال بزنید ”
من وقتی برای یک نفر کار میکنم وبهم وعده میده، اگر قبلا بود حساب میکردم ولی الان نه ”
وقتی کسی بهت وعده بده و کارو بهت نده خوب ناراحت میشی چون روش حساب کردی، ولی اگه روش حساب نکنی و بگی اگه داد خوب ، اگر هم نداد مشکلی پیش نمیاد”
من نمونه کار بهش میدم ، قیمت بهش میدم و میسپارم به خدا ، تمام
.
.
من مثل دوستمون آقای عطار روشن (که خیلی دوستش دارم ) همه رو جمع کردم ، قرار داد هامو مکتوب می نویسم ”
فایل از کجا شروع کنیم استاد خیلی کمک کرد ”
من همسایه داشتیم. دوست داشتم کارهای بزرگ داشتن ولی بهم ندادن، و ناراحت نشدم
( اگر قبلا بود گله میکردم و کلی ناراحت میشدم )
ولی الان نه ، روی مهارت هام کار میکنم و با ایمان به خدا حرکت میکنم ”
من مشتری داشتم سه برابر پولو برام واریز کرده ”
مثال ”
چند روز پیش رفتم بانک و با کارمنده چند تا حرف زدم و گفت چکار میکنی و منم براش گفتم و ایشون گفت از شما خوشم اومده چند واحد دارم می تونی کاراشو (کارهای برقی ) برام انجام بدی ”
کی داره روزی بهت میده ”
کییکه دلها رو نرم میکنه ”
شما باید با ایمان و توکل به خدا حرکت کنی ”
من یواش یواش به کارهای بزرگ ، پروژه های عظیم هدایت شدم ”
کارهایی که اصلا فکرشو نمیکردم ”
خوب به نظرت اگر قبلا بود اصلا وقت میکردم ” بیام کامنت بنویسم ”
هی داشتم چک پاس میکردم و آرامش خودمو گرفته بودم ”
و وقتی آرامش نداشته باشی هیچی بهت الهام نمیشه ”
وقتی از درون تغییر کنی ، بیرونم تغییر میکنه ”
بهترین ها رو برات آرزومندم ”
(قدرت نوشتن خوبی ندارم امیدوارم خوب توضیح داده باشم )
در پناه الله مهربان باشید “
سلام خدمت شما استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان
خیلی خوشحالم که چهره زیبای شما رو میبینم و با لبخند زیبای شما به موزشهای شما گوش میکنم و خیلی خوشحالم که شما را مشتاق به آموزش دادن به ما میبینم
استاد عزیز اینو بگم که اون اشتیاق و شور شما و اون حس مثبت شما خیلی خیلی به احساس خوب رسیدن ما کمک میکنه و به ما یه جورایی ایمان بیشتری میده چون اون لبخند و اشتیاق از یه ایمانی قوی بر میاد
با فایل قسمت 2 من دیدگاهم نسبت به زندگی خیلی بهتر شد چون این آگاهی به من یادآوری شد که من در هر لحظه و هر چالشی خودم رو بیشتر تجربه میکنم و هر چالشی به من کمک میکنه تا بهتر از قبل بشم و این تفکر باعث شده که احساس آرامش داشته باشم و به چالشها نگاه مثبتتری داشته باشم و یه جورایی خیالم خیلی راحتتره
تو این قسمت: من قبلاً خیلی سرزنش میکردم خودم رو بابت اشتباهاتم ولی به خاطر اینکه قانون اینو میگه که به هرچی که توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه به خودم گفتم تو با سرزنش کردن خودت نمیتونی به خودت کمک کنی و این باعث میشه که ناخاسته بیشتری رو جذب کنی پس بجای اینکه تمرکز کنم رو اشتباهم به راه حلش فکر کنم و اینکه چطور میتونم عمل بهتری از قبل انجام بدم و از اشتباهم درس بگیرم و هر روز به خودم بگم که چه کاری بهتره انجام بدم
الان دیگه که بعضی موقعها اشتباه میکنم صبح که از خواب بلند میشم به خودم یادآوری میکنم چه کاری مخالف اون کار اشتباه ه تا انجامش بدم و کم کم این عادت زندگیم بشه, فکر میکنم این خیلی بهم کمک کرده تا کار بهتری رو انجام بدم
سلام خدمت استاد عزیز و تمامی همراهان
ممنونم از شما استاد که این سری فایلها رو با دست دلبازی تمام به ما هدیه دادی .بی نهایت از شما سپاسگزارم
اشتباهی که چند روز پیش مرتکب شدم باز پاشنه آشیل من در رابطه با کار اداری بود و مخصوصا دادگاه .من یه پرونده داشتم که توافقی قرار بود تمام بشه ولی به هر دلیلی اون طرف جوری برخورد که که از موضع قانون وارد بشه و باز همه چی سخت کنه برای من
اولش یکم بهم ریختم و اولین ایده ای که داشتم این بود که بهش زنگ بزنم و با نرمش جلو برم .ولی به خودم قول دادم که من حرفمو بهش بزنم و اگر قبول نکرد و مثل همیشه جوابمو داد بی هیچ واکنشی قبول کنم .همین اتفاقم افتاد و باز با لحن بد شروع کرد به حق به جانب بودن و من بدون اینکه نگران بشم گفتم باش مشکلی نیست چون میدونستم قانون چیه و این در شرایطی بود که حتی هزارتومن برام ارزش داشت
چند روز گذشت و من تمرکزم از روش برداشتم تا اینب که یه شب که حالم عالی بود یه هو الهامی بهم شد و گفت میتونی از این روش مشکلتو حل کنی (از اون لحظها بود که تند تند شدن قلبم و باز شدن دریچهای قلبم گواه میداد یه الهام الهی )
منم تصمیم گرفتم از این روش ادامه بدم و با جسارت پیگیر کارام شدم همه چی داشت خوب پیش میرفت من این پروسه رو یک چالش نگاه کردم و شور و شوق و به چشم یادگیری رفتم جلو
جالب اینجاست توی این پروسه من اشتباهی که کردم این بود با اینکه تعهد داده بودم حسابی که پول کمی جمع کرده بودم برای کسب کارم همش سوخت شد و فهمیدم که نباید عجله میکردم و با این سرعت دست به اون کار میزدم .البته منظورم از سرعت اینکه میتونستم با هزینه کمتر این مسلئه رو درستش کنم ولی عجله کردم و فهمیدم که یکم زمان بره حتی با وجود مخارجی که انجام دادم
اولش نجواها اومدن که باز سادگی کردی تو که میخواستی یاد بگیری ولی الان باز اشتباه کردی ولی اجازه ندادم توی این نجواها گیر کنم شروع کردم به آرام کردن خودم و حتی به چند ساعت هم نرسید آروم شدم و گفتم عیب نداره الالن فهمیدم بازم عجولم و باید بیشتر روی خودم کار کنم ..وقتی که ذهنم آروم شد ایده بعدی اومد و امروز اجراش کردم که خدا رو شکر تا الان عالی پیش رفته
در کل میخوام بگم تمام تلاش خودمو میکنم که به خود سرزنشی نرسم و بگم ما برای تجربه اومدیم به این دنیا و تجربه با اشتباه بدست میاد ..
راستی اینم بگم منی که تمام عمرم از مامور و قانون بیزار بودم امروز برای خودم لایحه نوشتم و این خودش یه معجزه بود برای من و پیشرفت
من اینو خوب فهمیدم که هر بار یه مسلئه برام تکرار شد بخاطر فرار من از اون موضوع و اون اوایل آشنایی با شما فرق اعراض کردن از ناخواسته با فرار از مسئله رو نمیفهمیدم و همیشه درگیرش بودم ولی الان میدونم که نقصام چیه و از چه جاهای ضربه خوردم
از قرداد نبستن با کسایی که زد و خورد داشتم که الان تقریبا دارم قوی میشم توش
از خودمو مقصر دونستن و گناه بقیو گردن گرفتن که خیلی بهم ضربه زد و هنوز خیلی جای کار دارم توش
از دادن چک و سفته که ضربها ازش خوردم ولی الان شکر خدا کلا از زندگیم حذف شده
از وام گرفتنها و قرض کردنها که خدا رو شکر اینم از زندگیم حذف کردم و بقول آقا رضا عطار روشن از یه جای به بعد دیگه بدهکار تر نشدم فقط بدهیهام کمتر شد
ازستاد عزیزم من هر وقت درگیر مسئله ای بودم به لطف خدا و آگاهی های شما در زمان مناسب و مکان مناسب هدایت شدم مثل همین فایلها و در همین برهه از زندگیم
سپاسگزارم از شما استاد عالی قدر
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان عالی خودم
خدا را شکر که این فایل عالی و فوق العاده را می شنوم
ممنون خدای مهربان و بزرگ هستم که من را در این راه و مسیر قرار داده است
قبل از اینکه که با دوره شیوه حل مسائل روبرو بشوم
من اینگونه بودم
هر زمان که اشتباه می کردم کلی خودم را سرزنش می کردم
مدام به خودم سرکوفت می زدم
تا مدتها حتی زمان خواب هم به آن فکر می کردم
در واقع یک جور خواب و خوراک را از من می گرفت
این اشتباه را برای دوستان و خانواده خودم تعریف می کردم و انگار دوست داشتم که در برابر دیگران خودم را مقصر جلوه بدهم و خودم را سرزنش کنم
عصبانی می شدم
فریاد می زدم
اما با این دوره عالی
به این درک و منطق رسیده ام که هر کسی ممکن است اشتباه کند
اشتباه کردن بخشی از روند تکاملی من است تا من بتوانم در این چالش ها خودم را تقویت کنم
هر تضاد و هر چالش و هر اشتباه و مشکلی برای من یک درس را در خودش دارد
زود نا امید نشوم
اکنون یاد گرفته ام که این مسیر را بپذیرم
این اشتباه خودم را قبول کنم
هرگز خودم را سرزنش نکنم
همیشه دنبال این فرصت باشم که می توانم یاد بگیرم
می توانم از خودم بهترین را به اشتراک بگذارم
این درس را یاد گرفته ام که من می توانم در هر زمینه و در هر مورد موفق بشوم
فقط کافی است که شروع به یادگیری در آن کار کنم
قبل از این فایل در مورد خودم و شغل خودم بسیار اشتباه می کردم و بسیار خودم را سرزنش می کردم
اما اکنون می دانم که من می توانم از اشتباهات خودم درس بگیرم
از اشتباهات خودم برای بهتر شدن خودم کمک بگیرم
من می توانم هر چیزی را یاد بگیرم
باز این ریشه در اعتماد به نفس من هم دارد که از اشتباه خودم نگران حرف مردم نباشم
همان جوری عمل کنم که به آن علاقه دارم
آنرا دوست دارم
این خود برای من بزرگترین درسی بود که امروز از این فایل ارزشمند یاد گرفتم
چقدر استاد عزیز نکته های عالی در مورد ذهن قدرتمند گفتند
واقعا هرگز از این دید و زاویه به اشتباهات خودم فکر نکرده بودم
واقعا سپاسگذارم استاد عزیز بخاطر این همه آگاهی ناب که به راحتی در اختیار ما قرار می دهید
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
اره استاد حالا که این حرفارو میزنید میبینم که من چقدر از بچگی سر هر مسئله ای حتی کوچیک خودم رو چقدر سرزنش میکردم ومیکنم سر هر اشتباهی به خودم کلی گیر میدادم.احساس بی لیاقتی .احساس ضعف وناتوانی خیلی وقتا این حسا باعث میشد که از آدما کناره گیری کنم حرف نزنم چیزی نگم .همه چیزا تو خودم بریزم وخودمو همش مقصر بدونم
تلاشی نمیکردم دیگه برای هیچ چیزی حتی برای خواسته های که از صمیم قلبم دوست داشتم بهشون برسم الان میفهمم که چقدر خودمو سر زنش میکردم.
مثلا خیلی خوب یادمه که من بچه که بودم عاشق والیبال .وسطی بازی کردن بودم الانم هستم
ولی هر وقت که با دوستام یا بچه های فامیلمون بازی میکردیم هروقت من وسط بودم سریع میسوختم ونمیتونستم بول بگیرم و وقتی یکی از بچه های دیگه که بازیش عالی بود وتند وتند بول میگرفت وبچه های دیگه را میآورد وسط میدیم احساس ناراحتی .ناتوانی.حسادت .اینکه من هیچ وقت موفق نمیشم تو این بازی بهم دست میداد
واین حسا باعث میشد که من حتی زره ای تلاش نکنم برای بهتر شدن چون میگفتم منکه نمیتونم وکنار میومدم با این موضوع که نا توانم واونا بهترن از من.
ذهنتیت محدود کننده.احساس بی لیاقتی.تلاش نکردن
ووقتی بزرگتر شدم تو درسهام هم این شکلی بودم
الان که یادم میاد میبینم من خیلی حافظه ی یادگیری عالی دارم وسریع یادم میمونه همه چی.اون موقع که دبیرستان بودم رشته ام حسابداری بود ومن با اینکه درس حسابداری را خوب یاد میگرفتم نمیدونم چرا بازم احساس کند ذهنی یا ضعیف بودن میکردم تو در سام.وفکر میکردم بچه های کلاسمون یسریاشون از من بهترن وعالین ومن هیچ وقت نمیتونم معدل بالای 18 یا 19 بگیرم وهمه ی اینا باعث میشد که من تلاشی نکنم و خودم دست کم بگیرم
ذهنیت محدود کننده .مقایسه کردن خود بادیگران وندیدن کوچکترین پیشرفت خود
و بعد درس هام ازدواج کردم وبعد چند سال زندگی جدا شدم
وهمیشه پیش خودم میگفتم من نمیتونم زندگی مشترک خوبی داشته باشم چون پدر مادرم جدا شدن.خودم جدا شدم.من بلد نیستم چطور برخورد کنم هر کسی بهم میرسه از خوبیام سؤ استفاده میکنه.ما کلا خانوادگی این مدلی هستیم منم مثل پدر مادرمم نمیتونم تو رابطه .زندگی مشترک موفق باشم وهزار تا فکر این مدلی
مثلا با خودم میگفتم فلانی تو خانوادمون زندگی خوبی داره وداره زندگی میکنه چند ساله چون که پدر ومادش هم خوب زندگی کردن جدا نشدن ولی من بلد نیستم لیاقتشو ندارم که یه رابطه خوب داشته باشم واین مدل فکر هارو میکردم راجب زندگیم.
وباز هم ذهنیت محدود کننده .احساس عدم لیاقت
وبعد از جدایی دخترم رو پدرش نمیذاشت بیارم پیش خودم و پیش خودم میگفتم دقیقا سر جدایی پدر ومادرم هم برام همچین چیزی پیش اومد .پدرم نذاشت برم پیش مادرم زندگی کنم
ومن بخودم میگفتم منم مثل مادرم نمیتونم موفق بشم؟!
میگفتم نمیتونم .نمیشه
ذهنیت محدود کننده .نداشتن ایمان.اعتماد بخود
ندیدن قدرت خداوند
ودرباره یاد گرفتن هنر ویترای. که من از بچگی عاشق کار های هنری هستم
همیشه باخودم میگفتم که من من مگه میتونم یاد بگیرم وانجامش بدم .میتونم موفق بشم
من قدرت یاد گیری ندارم مثل همون دبیرستانم .خودمو سر زنش میکردم .میگفتم من پشتکار ندارم .اصلا یه مدت بیخیالش شدم با کلی سر زنش کردن خودم در حالی که کار های استادمو میدیدم وغبطه میخوردم .حسرت میکشیدم
و میگفتم سخته من نمیتونم
باز هم ذهنیت محدود کننده.احساس عدم لیاقت.نداشتن عزت نفس
وبعد ازدواجم باز وارد رابطه احساسی شدم وباز هم نشد وبه نتیجه ای نرسید من باز هم خودمو مقصر خیلی از مسائل میدونستم وسر زنش میکردم خودم میگفتم تو بلد نیستی تو نمیتونی ارتباطت را حفظ کنی .تو باید تا آخر عمرت مجرد بمونی چون موفق نمیشی
حتی امشب استاد همچین احساسی داشتم که خودم سر زنش میکردم تو کنسرت موسیقی که رفتم .اونجا گیتار میزدند این حس بهم دست داد.با خودم میگفتم تو پشتکار نداری .همش تنبلی میکنی .کلاس گیتارتو ادامه ندادی با اینکه انقدر علاقه داری به موسیقی وتئاتر.نقاشی ولی همت نداری تو موفق نیستی.تو بی عرضه ای نمیتونی
تنبلی میکنی.
ذهنیت محدود کننده نداشتن .عزت نفس.احساس عدم لیاقت
استاد من خیلی جاها اشتباه که کردم با سر زنش خودم ودست کم گرفتن خودم باعث شدم که دیگه ادامه ندم
وگاهی هم به یسری مسائلی که بالا نوشتم رسیدم و چون احساس لیاقت داشتم.پشتکار داشتم .عزت نفسم را بالا بردم.وتوکلم را به خداوند بیشتر کردم .افکار منفی را کنترل کردم .موفق شدم .وخواسته هام را بدست آوردم
من اما تازگیا یاد گرفتم که هر مسئله ای برام یه درسی داره ومیخواد. که من رشد کنم دقیقا این رشد را خودم از خدا خواستم اما باز یادمه میره فراموش میکنم که باید تو این مسیر صبر داسته باشم وبه خدا اعتماد کنم.وبا طی کردن مسیر تکامل کم کم به هرچی که بخوام میرسم.
این منم که زندگی خودم خلق میکنم
محیاست که متعهدانه به خودش قول رسیدن به تمای آرزو هاش را داده چون خودش خالق زندگیشه.
این محیای که الان هستم رو دوستدارم چون خیلی از مسائل که فکر میکردم ته زندگیمه و دیگه تمومه. من را رشد دادن .بزرگترم کردن
من خوشحالم بابت اینها
استاد عزیزم من یچیز خیلی خوبی که این روزا یاد گرفتم اینه که حتی اون اوج ناراحتیم .اشک ریختم یا… باز هم بلند میشم وبه خودم اعتماد میکنم ودوباره قدم بر میدارم .خوشحالم که یه همچین محیای هستم
ممنونم از شما استاد مهربانم.خیلی دوستتون دارم
به نام خدا
…
اشتباه من این است که وقتی با فرد یا افرادی برخورد دارم کوچکترین موضوع یا حرف را به من بگویند سریع بهم بر می خورم و بهم می ریزم
البته در این موضوع به لطف آموزه های استاد بهتر شده ام ولی ذهنم هنوز مقاومت داره و چند روز بعد از حرف و حدیث ها منو از پا در میاره و
میگم من تسلیم من تسلیم هستم هر چی تو بگی
این موضوع برای من خیلی حاد هست
حتی بعضی از بستگان هم فهمیدند و من متوجه میشوم ولی باز هم می تونم روی خودم کار کنم
من میدونم اون موقع نباید جبهه بگیرم ولی بعد دچار خونه نشینی میشوم
ولی باید به خودم بگم من قوی هستم من در برابر همه نباید واکنش نشون بدهم و این برام مهمه که بعداً و بعدها هم نباید بهش توجه کنم و تمرکز کنم
همون موقع اگر موضوعی بود با لحن خوب با صدای دلنشین بگم دوست عزیز یا فلانی منظورتون چیه ؟ چطور مگه؟خب بیا ببینیم چی هست موضوع ؟ و تمومش کنم .. هم برای خودم هم برای اپن فرد یا افرادی که در بین ما حضور دارند
یا اینکه اصلا منظوری ندارند و من به دل نگیرم و رد شوم از موضوع یا حرف و تمام
یا اینکه درسش را بگیرم و تو سر خودم نزنم
یا اینکه ساکت باشم و ساکت باشم
و بعد از چند روز هم خودمو سرزنش نکنم
خودم تحقیر نکنم
چون همین موضوعات هست که آدم رشد نمی کنه
البته قبول دارم و قبول می کنم برای تعیین دوست یا فرد یا افرادی که می خواهم و می خواستم با من باشند مشخصاتی تعیین نکرده بودم
من خودم فکر می کردم با هر آدمی باید دوست شد ولی الان میگم باید همه را دوست داشت ولی هر آدمی یا هر انسانی با من هم فکر و هم مدار نیست
سطحی فکر کردن باعث میشه تا آدم تعیین هر چیزی براش همون سطحی را پیش بره
……
……
امروز به یه انسانی زنگ زدم بعد از سلام همون آنی گفت فلان کار را چیکار کردی با عجله منم با صبوری گفتم نه هنوز درست نشده خودمون می دونیم
چون نظر ایشون اصلا برام مهم نیست
عجله را گذاشتم کنار
برای تایید ایشون با هر فردی من هیچ کاری نمی کنم چون قبلاً خودم به آب و آتیش می زدم تا این افراد من را هم تایید کنند ولی الان نه اصلا مهم نیست
و این موضوع هم مثل خیلی از تضادهای زندگیم حل خواهد شد با حرکت و با قانون
قدم به قدم
قدم به قدم میرم جلو
هر چی پیش آید خوش آید
منطقی کردن هر تضادی در ذهن و در زندگی خیلی به رشد ما کمک می کنه و رشد را تصاعدی می کنه
همین نوشته ها همین کامنت نوشتن ها همین برخورد با تضادها و چالش ها خیلی کمک کننده به فتح قله است