ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 13

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و مریم جان زیبا سپاسگزارم از زحمات گرانقدرتان که این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار می دهید

    کلا برداشت من از این فایل گرانقدر این هست که چون خدای مهربان انسان رو خالق و بدون هیچ محدودیتی آفریده انسان توانایی انجام هر کاری رو داره وبا تکرار و تمرین میتونه هرررر کاری رو انجام بده و در این وسط یه اما هست و این اما آن هست که ما انسان ها که همانند اصل خود خالق هستیم نباید به خود و توانایی هامون شک کنیم و در این نشدن ها نا امید نشیم و بیخیال اون کار نشیم البته گفتن این حرف ها و داشتن این باور ها خیلی خوبه ولی در عمل انجام دادنش اراده فولادین و ذهنیت زره پوش رو میخواد که بتونه در مقابل نجواهای های تو نمی تونی تو نااتوانی تو از پس این کار بر نمیایی….. و هزاران تو های ناتمام که شیطان روانه ذهنمان می کند و اگر به این شیطان اجازه اقامت بدیم که با نجواهاش تو ذهنمون سُکنا کنه

    می شویم ناتوان ترین و بی عرضه ترین فرد دنیا

    از خدا میخوام یاریمان کند هیچ وقت به خودمون به این که خالق هستیم همچون خالقمان شک نکنیم

    آمین آمین

    البته این هاروبه خودم میگم که در خیلی جاها با خودم بد برخورد کردم و به توانایی هام به اینکه من از پس این کار برنمیام شک کردم ولی به لطف خدا و استاد عزیز زود به مسیر به اینکه من خالق هستم و از پس هر کاری بر میام برگشتم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    عشق براتون

    در پناه یکتا بی همتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محبوبه طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1700 روز

    سلام ودرود فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل ….محبوبه هستم یک نجات یافته.

    سلام عرض میکنم خدمت دوستان هم فرکانسی

    استاد از شما تشکر میکنم واسه این آگاهیهای نابتون واینکه ضعف و قوت بچه ها رو بیرون میکشید

    بنده یه کارگاه کوچولو خیاطی دارم که به تازگی راه اندازی کردم از یه خانه متروکه که تبدیلش کردم به کارگاه و امکانات صفر و چالش های خودش…من با یکی از دوستانم کار خیاطی میکنم که بهم پیشنهاد داد کار برام برش میزنه ومن دوخت رو بیارم تو کارگاه خودم انجام بدم بنده قبول کردم وکار تحویل گرفتم کارگاه من نه نور داشت نه بخاری برای گرما به طوری که من با کاپشن وکلاه تو کارگاه کار میکردم و روزها تا ساعت 5 بیشتر نمیتونستم اونجا باشم ومن بهش قول 3 روز دادم ولی متاسفانه بخاطر شرایط کارگاهم نتونستم کارو به موقعه تحویل بدم و دوستم کلی ازم اعصبانی شد وبه من گفت دیگه باهات اینجوری کار نمیکنم چون تو به موقعه کارو تحویل ندادی.به نظر خودم دلایلم خیلی منطقی بود برای دیر تحویل دادن وبه خودم حق دادم.ولی بعد از اینکه نشستم وفکر کردم دیدم اینها دلیل برای توجیحه کردنم نیست ومن دارم از یک نقص اخلاقی فرار میکنم اون مدیریت زمان وبه خودم قول دادم رو مدیریت زمانم کار کنم و وقتی قولی میدم اون کارو انجام بدم به هر صورتی که میشه اصلا خودمو سرزنش نکردم درسشو گرفتم وااینم بگم دوستم بهم گفت انصافا نمیتونم رو دوختت ایرادی بزارم واین باعث شادی و عزت نفسم تو کار شد.وبهم پیشنهاد داد برای اینکه باهاش کار کنم برم تو کارگاهش میدونم رفتن کنارش برام خیلی تجربه های فوق العاده داره…

    استادجونم ممنونم که هستی ..خداروشکر بخاطر داشتن شما …..دوست دار شما محبوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3182 روز

    سلام به استاد زیبایی ها و مریم بانوی عزیز و تمامی هم دوره ای های محترم.

    آخرین اشتباهی که ازم سر زد برمیگرده به دو ماه پیش که برای یه کار معاملاتی و معدنی با یه شرکت بزرگ ارتباط گرفتم یه سری امورات کاری بین نا شکل گرفت و خب الحمدالله نتایج کاری خوب بود و من برا یه معامله رفتم تهران پیش مدیریت شرکت.

    اشتباهی که ازم سر زد این بود که من نیومدم سلسله مراتب معامله رو از دید چارت سازمانی این شرکت ببینم و روی حرف یه کارمند جز یکی از زیر مجموعه های این شرکت بزرگ حساب باز کردم و ب اساس قول اون فرد رفتم تهران و با سایر مدیران و دقیق تر بگم کارشناسان و سلسله مراتب این شرکت ارتباط نگرفتم و رفتم تهران و لحظه امضا قرارداد همه چی بهم ریخت و خیلی ناراحت شدم که چرا نشد و از تهران دست خالی برگشتم و دیگه بیخیال اون کار شدم.

    از یه ده روز قبل بخودم اومدم و گفتم این اشتباه از سمت من بوده و من میتونم درس هامو ازش بگیرم و رو خودم کار کنم و هدایتی کار رو مجدد با بیس درست ببرم جلو.در حال حاضر من مشهدم و اومدم با مدیران یه کارخونه زیر مجموعه این شرکت عظیم که بزرگ ترین خاورمیانه هست ارتباط گرفتم و جلساتی دارم با مدیران کارخانه جات کوچک تر و کارشناسان ذی صلاح و دارم کار رو سلسله مراتبی و البته دقیق تر بگم تکاملی پیش میبرم یعنی اول کارشناسان باید نظراتشونو بدن بعد مدیریت بخش کوچک تر نظرشو بده و بعد بره تهران و اون وقت اوکی اونارو بگیرم و برا معامله مجدد برم.

    الان که فکر میکنم من خیلی وقتا که اشتباه میکنم میرم تو قعر تنهایی و نمیام ببینم مشکلم چی بوده و چه درسایی برام داشته که حلش کنم و این بار خیلی حالم خوبه که اومدم و اون اشتباه رو کردم پله برا موفقیت والبته اینم بگم اگه اشتباهاتو حل نکنیم و درس نگیریم تضاد و اشتباه بزرگ تر میاد سراغمون که رشدمون بده و از این خبرا نیست که بریم یه گوشه بشینیم و بیخیال بشیم‌

    یه نکته دیگه ام اینه که بعد اشتباه فکر نکنیم اگه بیایم مجدد پیگیرش بشیم به غرورمون برمیخوره و یه سری افکار بیخودی بیاد تو ذهنمون.بریم و اشتباهمونو گردن بگیریم و راحت اعتراف کنیم و برا حلش چاره کنیم و اتفاقا جهانم خیلی راحت بدون سرزنش افراد رد میاره دور و برمون که تنها نباشیم و بسادگی قابل حله اون قضیه…

    الحمدالله به این همزمانی مشهد بودن من و این فایل جلسه سوم که در مورد اشتباه کردن هست و دنیایی بهم کمک کرد

    سپاس از استاد زیبایی ها بخاطر فایل های گرانبها شون

    ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    آیدا زینتی گفته:
    مدت عضویت: 899 روز

    اشتباهات اخیر من خیلی جزئی بودن و اصلاح شدن و البته که برخورد من برخورد یک ذهنیت قدرتمند کننده رو داشت ولی یه مثال فوق العاده میخوام بزنم از قبلا خودم:

    میخوام از یه زاویه ی دیگه‌ای این تمرین رو انجام بدم ولی دقیقا نتیجه ی احساسیه همین تمرین اصلی رو داره…

    اشتباهات مهمی رو سال پیش که تازگیا برای یک نفر کار می‌کردم داشتم

    ولی کاملا تفاوت دیدگاه و ذهن تقویت کننده و محدود کننده رو میشه دید

    سوال اول تمرین :

    خب همه میدونن وقتی که آدم برای یک نفر کار میکنه خیلی باید حواسش رو جمع کنه و مسئولیت انصافا سنگینی هست چون تمام اشتباهات هم پای خود من هست نه رئیس…

    بجای اشتباه مهم باید بگم اشتباهات مهم…

    اشتباهات من در راستای خراب شدن کل حساب کتابا و اشتباه شدن تعداد کالا ها بوده

    یعنی فکر کنید چندین میلیون تومان شایدم میلیارد جنس زیر دستت باشه و چند وقت یکبار اشتباهات جدی انجام بدی…

    اوایل من خیلی خودم رو سرزنش میکردم و میگفتم آیدا تو هیچی نمیشی تو خراب کردی تو باز اشتباه کردی چرا حواستو جمع نمیکنی؟ و هزار و یک فکر سرزنش کننده چون واقعا تحت فشار بودم

    سوال من این بود منی که انقدر دارم دقت میکنم که کارم رو درست انجام بدم چرا درست پیش نمیره؟!

    پس مهم ترین اشتباهاتم توی حیطه ی کاریم بوده که کلا حساب کتابا خراب می‌شده! و صندوق نمیخونده!

    اونم بیشتر روزها و این اشتباه تکراااار می‌شده…

    برخوردم با خودم این بود که من توی حیطه حساب کتاب هیچوقت خوب نمیشم هیچوقت نمیتونم درستش کنم چون خیلی حواس پرتم بی دقتم تمرکز ندارم فراموش میکنم و….

    ازون طرف حرف بقیه که انقدر چرا یه اشتباهو تکرار میکنی؟ مگه نگفتم این شکلی انجامش بده

    چند بار باید یه چیزیو بگیم؟

    من توی این مسیر بودم و داشتم روی خودم کار می‌کردم ولی نمیتونستم توی این زمینه ذهنم رو کنترل کنم

    یه روز واقعا از دستم عصبانی شدن

    با اینکه خیلی مرد شریفی هستن ولی یه جوراییم حق داشتن و من ته اشتباه کردن بودم هرروز اشتباهات تکراری!!!!

    میخوام قدرت تمرکز رو بگم که من تمرکزم فقط رو اشتباه نکردن بود نه درست انجام دادن!

    اینا فرقشون به اندازه بدست آوردن موفقیت شغلی و از دست دادن شغلته! این جنس از تمرکز من کاملا اشتباه بود

    و کم کم داشت به از دست دادن شغلم منجر می‌شد!

    یه‌روز دیگ با خودم گفتم آیدا دیگه بسه دیگه کافیه تو پتانسیلت بیشتر ازین هاست

    و حرفی که از بقیه شنیدم بیشتر از همچی منو تکون داد واقعیتش بهم خیلییی برخورد

    بهم میگفتن تو اون فروشنده ی ایده آل نیستی تو فروشنده ای نیستی که ما بخواییم بفکر افزایش حقوقش باشیم تو فروشنده ای نیستی که خیالمون راحت باشه و بتونیم بهش اعتماد کنیم!

    اینارو که شنیدم از همون فرداششش خودمو بهبود دادم گفتم ببین آیدا تو نتونستی توی این حیطه ذهنت رو کنترل کنی ولی به این معنا نیست که نتونی و تمام حرفای استاد رو یادآوری می‌کردم

    قسمت دوم تمرین:

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    اومدم و دونه دونه به خودم یادآوری کردم و از خودم توی شرایط متفاوت کاری سوال می‌پرسیدم

    مثلا الان توی قسمت ثبت سفارش باید چکارایی انجام بدم

    _از قسمت فروش کالاهایی که موجودیت ن صفره رو پیدا کن و توی ورد بنویس

    _جدول ورد رو مرتب کن و تعداد هر کدوم رو ثبت کن

    _به ترتیب حروف الفبا مرتب بچین

    _سفارشات رو ارسال کن

    _وقتی فاکتور رو فرستاد چک کن که تعداد و عنوان ها درست باشن و….

    همین طور چک می‌کردم و دقت می‌کردم و تمرکزم رو بردم روی کوچیک ترین موفقیت ها و پیشرفت ها و کارهایی که درست انجام می‌دادم… خودم رو تحسین می‌کردم و سپاسگزاری می‌کردم ازینکه تونستم فلان کار رو با ایراد کمتر انجام بدم

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    فرصت یادگیری با نرم افزار حسابداری

    فرصت یادگیری حساب کتاب کردن

    فرصت یادگیری با برنامه های آفیس

    فرصت یادگیری پیدا کردن نشریه های مختلف

    فرصت یادگیری پیدا کردن معتبر ترین و با کیفیت ترین نشر ها و کتاب‌ها

    فرصت تقویت تمرکز

    فرصت بهبود ارتباط با مشتری

    فرصت یادگیری کار با کامپیوتر در حد عالی

    فرصت ارتباط با بهترین نشریه ها

    فرصت یادگیری معرفی انواع کتاب در شرایط مختلف به مشتری

    بهبود اعتماد به نفس و ایجاد عزت نفس در عمل

    فرصت بهبود ارتباط بین همکاران و طرز برخورد با اونا

    اعتماد کردن به خود و کاری که انجام میدم

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    از زاویه بهبود باید نگاه کرد وقتی دیدگاهم رو تغییر دادم/بهم برخورد/و باور کردم که من ورژن بهتری در درونم دارم فقط ذهن منه که اجازه نمیده/وقتی قدم برداشتم در راستای بهبود و نه در راستای تمرکز بر اشتباه نکردن!

    زاویه دیدی که بمن کمک کرد این بود که باااور کردم من تعریف شده از حرف مردم نیستم من خودم رو،ارزشم رو،توانمندی هام و پتانسیل و استعداد هام رو خودم تعریف میکنم نه بقیه!!!

    نتیجه چیشد؟

    افرایش چند برابری درآمد و رسیدن استقلال مالی بیشتر

    بدست آوردن وسایل مادی بیشتر و با کیفیت تر مثل لباس،اولین لپتاب،و کلا سبک زندگی با کیفیت تر

    کسب روحیه بیشتر

    کمرنگ شدن و بی اهمیت شدن حرف مردم و باور نکردن اون حرفای منفی

    افزایش احساس لیاقت برای کسب ثروت

    افزایش احساس لیاقت در روابط

    افزایش خوددوستی و عزت نفس و اعتماد به نفس

    افزایش پیشرفت شغلی

    دادن مسئولیت های بیشتر و حساس تر

    کسب اعتماد دیگران نسبت به کار کردن من

    افزایش هزاااار درصدی اعتماد بنفس از لحاظ ارتباط با مشتری و تشخیص نیاز مشتری

    ارائه کالای بهتر و با کیفیت تر

    و در نهایت بدست آوردن یه تجربه یه سوخت بی نهایت برای کسب موفقیت های بیشتر و بیشتر

    خداوند رو هزاران بار سپاسگزارم که کمکم کرد و منو راهنمایی کرد،منو هدااایت کرد من اصلا اون آیدای قبلی نیستم

    خدایا شکرت

    استاد عزیز ازتون بسیاااار سپاسگزارم بخاطر این سلسله فایلهای بی نظیر اصلا حالم دگرگون شد الان دوباره به یاد آوردم که چقدر من قشنگ ازین قانون تونستم استفاده کنم و در شرایطی که بخاطر اشتباهات کاری نزدیک بود کارم رو از دست بدم

    اما خداوند تنهام نذاشت و کنارم بود و هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1261 روز

      آیدای عزیزم سلااام

      دوباره تو تحسین منو برانگیخته کردی

      چقدرررر قشنگ نوشتی و چه لذتی بردم واقعا تحسینت میکنم و چه رشد و پیشرفت های عالی و چقدر خوب که تمرین رو از این جهت انجام دادی و این نشون میده که خوب درک کردی توی تمرین انجام دادن به اصل توجه کنی اصل اون چیزایی که ما مینویسیم یا سوال خاص نیست بلکه مهم اینه که اون احساسی رو ایجاد کنیم که اون تمرین هدفش اینه که در ما به وجود بیاد

      من اینو از این جملت :میخوام از یه زاویه ی دیگه‌ای این تمرین رو انجام بدم ولی دقیقا نتیجه ی احساسیه همین تمرین اصلی رو داره… فهمیدم که به این درک رسیدی

      واقعا برات خوشحال شدم بعد از کار کردن روی این سلسله فایل ها انگار موفقیت دیگران موفقیت خودمه و اینقدر خوشحال میشم که حد نداره ایول بهت دختر قوی و خوش فکر و خلاق

      چه نکات جالبی گفتی واقعا خیلی مهمه که آگاه باشیم توجهمون رو چه چیزهایی هست روی ناخواسته ها یا خواسته ها و چقدر این موضوع میتونه وسیع باشه و دقیق باشه و هرلحظه از زندگی مارو شامل بشه

      میدونی همین تحسین یا حسادت که استاد توی قسمت اول گقتن ،همین رفتن تو دل چالش ها از دیدگاه دیگه ،همین بررسی اشتباهات از یک جنبه دیگه که تا الان این سه قسمت رو شامل شده همش دوباره به این توجه ما باز دوباره برمیگرده

      وقتی من تحسینت میکنم توجهم روی موفقیته ،یعنی روی یک چیزی که میخوام و انگار دارم از موفقیت تو زندگی خودم و مسیر خودم رو خلق میکنم و بهش شکل میدم

      وقتی که به یک مسئله ایی برمیخورم دقیقا کانون توجه منه که تعیین میکنه اون مسئله به من کمک کنه یا به ضررم تموم بشه

      وقتی اشتباهی میکنم دقیقا کانون توجه منه که مشخش میکنه اون اشتباه رو دوباره و دوباره تکرار کنم و در اخر ناامید بشم یا اون اشتباه فرصتی بشه برای یادگیری و رشد بیشتر من

      همه زندگی ما همینه همش برمیگرده به کانون توجه ما

      وقتی کسی منو انتقاد میکنه بازم همین موضوع صدق میکنه میتونه کمک کننده باشه و صد پله منو رشد بده میتونه منو ناامید کنه و کلی مثال دیگه که میشه درمورد این موضوع زد و وقتی که ما میایم بیشتر و بیشتر از این اصل استفاده میکنیم درعمل و تکرار میکنیم حرفه ایی تر میشیم

      ممنونم که اینقدر قشنگ تمرین انجام میدی و باعث شدی که تحسینت کنم ،این قانون رو مرور کنم و کلی بهبود دیگه

      افریین بهت آیدا جان

      خداوند یار و نگهدارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    سلام استاد جان

    تق تق در زدم، دست پر اومدم، با یه چندتا شاخه گل اسمتو چیدم….

    اومدم واسه تو شبا رو چیدیم

    اومدم اخماتو باز کنم

    اومدم آتیش به پا کنم عشق بغل بگیرم.

    استاد جان این آهنگ انگار زبان حال شماس

    اومدین آتیش به پا کنین تا ما عشق جوهره انسانیت رو بغل بگیریم

    استاد واقعا از وقتی وارد سایت و تمرین هاتون شدم هرلحظه تغییر کردن و با دوره احساس لیاقت عشق رو فهمیدم و هرلحظه آتش زندگی م شعله ور تر میشود و هر لحظه زندگیم گرم و گرم تر میشه.

    خدا را سپاس گذارم بابت وجود بهترین ها در زندگیم

    خب استاد جان

    اشتباه و واکنشم…

    اشتباه بزرگی که کردم با شخصی که ارزش منو نداشت وارد رابطه دوستی شدم و میخواستم هرطور شده دوستش بدارم ولی واقعا حسم بهش جور در نمی اومد و خودم رو مجبور میکردم و در نهایت ضربه محکمی ازش خوردم و خیلی دلم شکست.

    ولی بعدش خودم رو بخشیدم و توی سکوت مراقبه کردم و حرفای خوبش رو فاکتور گرفتم و سرلوحه زندگیم کردم و در نتیجه حذفش کردم و خدا را شکر حالم خوبه

    نسبت به قبل از عباس منشی شدنم خیلی خود سرزنش ی نکردم و زود خودم رو جمع کردم و اتفاقا از خدا هدیه الهی دوستی که ارزش داره وارد زندگیم شد و به امید الله که درس گرفتم وابسته نشم و هواسم به اولویت های خودم باشه رو هر لحظه به خودم تاکید میکنم و ان اشاالله خیر هست.

    اشتباه دیگرم که دختر کوچکم مدام از دختر بزرگم گلایه و شکایت داشت و من میخواستم کنترل کنم و از خودم مایه میزاشتم و دلم میسوخت و بعد دیدم باهم شاد. شنگول هستن و تنها من دلم نگران و ناراحته این بار بیخیال شدم و گفتم گلایه داری به خودش بگو و من کاری نمی تونم انجام بدم و نمیخوام تن لرزه داشته باشم و اتفاقا همه‌چیز بهتر و زودتر حل شد.

    انگیزه گرفتم که بین دونفر حتی عزیزانم مشکلی هست برای آشتی و صلح و صفا تلاشی نکنم ایرادی نداره و مهم خودم باشم که اعصاب و روانم در ارامش باشه.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مرجان گفته:
      مدت عضویت: 1216 روز

      سلام ودرود عزیز من

      بی نهایت تحسینت میکنم که اینقدر موفق شدی. افرین مینای عزیزم

      واقعا تمرین انجام دادی واین موفقیت ها حق الهی توهه

      میدونی که صمیمانه دوستت دارم وهرروز بهترین ها رابرات آرزومندم چقدر تجربه های زیادی باهم داشتیم وقراره چقدر اتفاقات عالی تری برامون پیش بیاد.

      پیشاپیش به هردومون تبریک میگم

      منتظر بهترین ها برات هستم.

      دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان عالی خودم

    خدا را شکر که این فایل عالی و فوق العاده را می شنوم

    ممنون خدای مهربان و بزرگ هستم که من را در این راه و مسیر قرار داده است

    قبل از اینکه که با دوره شیوه حل مسائل روبرو بشوم

    من اینگونه بودم

    هر زمان که اشتباه می کردم کلی خودم را سرزنش می کردم

    مدام به خودم سرکوفت می زدم

    تا مدتها حتی زمان خواب هم به آن فکر می کردم

    در واقع یک جور خواب و خوراک را از من می گرفت

    این اشتباه را برای دوستان و خانواده خودم تعریف می کردم و انگار دوست داشتم که در برابر دیگران خودم را مقصر جلوه بدهم و خودم را سرزنش کنم

    عصبانی می شدم

    فریاد می زدم

    اما با این دوره عالی

    به این درک و منطق رسیده ام که هر کسی ممکن است اشتباه کند

    اشتباه کردن بخشی از روند تکاملی من است تا من بتوانم در این چالش ها خودم را تقویت کنم

    هر تضاد و هر چالش و هر اشتباه و مشکلی برای من یک درس را در خودش دارد

    زود نا امید نشوم

    اکنون یاد گرفته ام که این مسیر را بپذیرم

    این اشتباه خودم را قبول کنم

    هرگز خودم را سرزنش نکنم

    همیشه دنبال این فرصت باشم که می توانم یاد بگیرم

    می توانم از خودم بهترین را به اشتراک بگذارم

    این درس را یاد گرفته ام که من می توانم در هر زمینه و در هر مورد موفق بشوم

    فقط کافی است که شروع به یادگیری در آن کار کنم

    قبل از این فایل در مورد خودم و شغل خودم بسیار اشتباه می کردم و بسیار خودم را سرزنش می کردم

    اما اکنون می دانم که من می توانم از اشتباهات خودم درس بگیرم

    از اشتباهات خودم برای بهتر شدن خودم کمک بگیرم

    من می توانم هر چیزی را یاد بگیرم

    باز این ریشه در اعتماد به نفس من هم دارد که از اشتباه خودم نگران حرف مردم نباشم

    همان جوری عمل کنم که به آن علاقه دارم

    آنرا دوست دارم

    این خود برای من بزرگترین درسی بود که امروز از این فایل ارزشمند یاد گرفتم

    چقدر استاد عزیز نکته های عالی در مورد ذهن قدرتمند گفتند

    واقعا هرگز از این دید و زاویه به اشتباهات خودم فکر نکرده بودم

    واقعا سپاسگذارم استاد عزیز بخاطر این همه آگاهی ناب که به راحتی در اختیار ما قرار می دهید

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1649 روز

    سلام به استاد مهربانم و مریم جان عزیز و دوستان عزیزم در این دوره بینظیر

    استاد اول از همه ازتون سپاسگزارم که این دوره بینظیر رو گذاشتید و مارو دارید با خودمون آشتی میدید

    فایل ها یکی از یکی بهتر و دقیقتر و عالیتر

    برم سر وقت سوال

    نحوه برخوردم با اشتباهاتم چطوره ؟

    بهشون به چشم فرصت یادگیری نگاه میکنم یا بشدت خودمو سرزنش کردم؟

    چه واکنشی به اشتباه اخیرم داشتم؟

    خوب من اخرین اشتباهم برمیگرده به چندماه پیش درمورد کارم و سیاه شدن ورق ها که اولش خیلیییییی ناراحت شدم و به خودم گفتم چرا بعد از این همه کار نباید این اتفاق میوفتاد

    واقعا شب تا صبحش خوابم نبرد و با هرکسی که تونستم درموردش حرف زدم و دنبال دلیل بودم

    خودمو سرزنش نکردم ولی خیلیییی ناراحت بودم که چرا این اتفاق افتاده

    بعد کلی سرچ فهمیدم چند مورد دلیلش رو و بعد از یه روز شب به خودم کفتم که اتفاق افتاده جیکار میتونم بکنم ؟هیجی؟

    نهایتش میرم مجدد کارهارو از اول اجرا میکنم بدون دریافت دستمزد اما اینم شد یه تجربه برای کارهای بعدیم

    ولی اینم بگم که استرس داشتم بعدش هم ، چون 4 تا از کارهام پشت سرهم بودن و منتظر بودم خبر برسه که خراب شدن که یکیشون اتفاقا تماس گرفت و گفت خراب شده کارت و بله احساس بد اتفاقات بد خودشو نشون داد و من ضرر مالی دادم

    اما خداروشکر میکنم که ناراحتیم در حد یک روز شد و گفتم اشکالی نداره این تابستون انگار کار نکردم و به پولای از دست رفته دیگه فکر نمیکنم

    در عوض اینا شد تجربه که حواسم باشه چطور باید با ادما برخورد کنم

    ولی در کل ادمی نیستم که خودمو سرزنش کنم

    برعکس بیشتر دنبال مقصر تو بیرونم یه جورایی به خودم اعتماد کامل دارم و دنبال پیدا کردن مشکل از بیرونم

    از زاویه بد نه ها منظورم اینه به خودم اعتماد کاملی دارم که تمام سعیمو میکنم که کار خوب تحویل بدم پس مشکلی اگر پیش میاد از مواد یا سهل انگاری بچه ها یا زیر ساز و غیره

    دنبال دلیل اصلیم تا سرزنش الکلی خودم که نباید میشد چرا شد و از این حرفا

    و این یه موهبت که نمیدونستم تو وجودم هست و البته تماملی بوده چون از اول این مدلی نبودم سرزتش نمیکردم امذ ناامید میشدم و بخاطر ترس از اشتباه قدم نمیذاشتم تو راهی که خیلی بلدش نبودم یا اصلا بلدش نبودم

    اما الان خیلی بهترم و به توانایی هام واقعا اعتماد دارم

    درکل از دختریم که به اشتباهاتم خیلی بها نمیدم نمیذارم تو ناراحتی بمونم مدت زمان ناراحتیم در مورد اشتباهاتم گاها متفاوت ولی خودمو جمع و جور میکنم و برمیگردم به زندکی عادی و میگم این کار نباید میشد الان که اتفاق افتاده دیگه گذشته بهتره به جای ناراحتی دنبال برطرفش باشم و یا اگر قابل جبران نیست کذر کنم و به عنوان تجربه بهش نگاه میکنم

    از اینکه اینجام خداروشکر میکنم که دارم روی خودم کار میکنم و انقد خوب با اشتباهاتم کنار میام و دنبال راهکار خوبم

    و ممنون از شما استاد بینظیرم

    عاشقتونم

    بمونید برام ️

    و از خدا براتون سلامتی عشق برکت و حال خوب میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    بهاره گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    سلام استاد عزیزم

    یکی از اشتباهاتی که من مرتب تکرارش می‌کنم؛ نداشتن مداومت و استمرار توی کارهامه.

    اگه الان ازم بپرسن مهم‌ترین دلیل شکست‌هام و اینکه تا به الان به جای خاصی نرسیدم و دستاورد قابل توجهی ندارم، چیه؟

    میگم: «ادامه ندادن».

    و باز هم اگه در سال‌های آینده به جایی برسم و ازم بپرسن: دلیل موفقیت‌هام و اینکه مثلا به فلان جایگاه رسیدم؛ چیه؟

    میگم: «استمرار و مداومت داشتن».

    این، نقطه ضعف و پاشنه آشیل منه توی همه کارهام.

    من، هم سالمم، هم انرژی دارم، هم انگیزه دارم، هم توانایی‌ها و علایقم رو میشناسم، هم شور و شوق و هدف دارم. هم تجسم میکنم، هم ذهنیتم تقریبا خوبه، هم زود میتونم باورهای محدودکننده مو دور بریزم و مقاومت ذهنیم خیلی کمه.

    اما با وجود تمام این محاسن، یک عیب میتونه کل این محاسن رو در عمل بی فایده بکنه.

    من زود ناامید میشم، انتظار دارم زود جواب بگیرم، اگه دو سه دفعه یه کاری رو اشتباه انجام دادم، خیلی خودمو سرزنش میکنم و میگم من اصلا به درد این کار نمیخورم، من همش تنبل بازی درمیارم، همه دیگه منو به ادامه ندادن و این شاخه اون شاخه پریدن میشناسن، خودمو آدمی میدونم که فقط بلده حرف بزنه و اهل عمل نیست، و از دست خودم حسابی اعصابم خورد میشه و بازم هیچی درست نمیشه و دوباره همین الگو هر دفعه تو موقعیت‌های مختلف تکرار میشه.

    اما الان که فایل رو استپ کردم، و به کارهام فکر کردم و افکارم رو روی کاغذ آوردم چندتا چیز رو فهمیدم:

    اینکه من از خودم انتظار زیاد از حد دارم و یه جورایی کمالگرا هستم. همیشه در تلاشم که چندین عادت مهم و خیلی خوب رو به یکباره همزمان باهم در خودم ایجاد کنم و پرورش بدم، و تازه سرعت تغییرم هم انتظار دارم خیلی سریع باشه.

    مثلا امشب با شور و شوق و امید و هدفگذاری و ذهنیت مثبت می‌شینم یه برنامه اینطوری برا خودم مینویسم:

    سحرخیزی، نماز صبح، قرآن

    خواندن کتاب

    گوش دادن فایل

    تمرینات نوشتاری

    تمیز کردن خونه و آشپزی و غذاهای خوب

    رفتن سر کار

    فعالیت در فضای مجازی

    رسیدگی به بچه‌ها

    و خلاصه یه لیست بلند بالا از هرچیزی که دوست دارم در طول روز انجام بدم رو می‌نویسم.

    تا دوسه روز خوب پیش میرم، بعد خسته میشم ادامه نمیدم. تازه اگه یه روز بینش وقفه افتاد ادامه نمیدم و میگم من به درد فلان کار نمیخورم، من نتونستم برنامه‌م رو ادامه بدم و خلاصه خیلی سرزنش میکنم خودمو.

    اما الان به این نتیجه رسیدم: فقط یک کار نه 10تا کار؛

    یک کار که خیلی مهمه و اولیت اصل زندگیمه، اونو انتخاب کنم و هر طوری شده هر روز انجامش بدم، حتی اگه خسته و بی‌حوصله و ناامید شدم بازم انجامش بدم تا یکم عضله مداومت و استمرار رو توی خودم تقویت کنم.

    برای خودم برنامه یک هفته‌ای در نظر گرفتم که کم کم بتونم پیش برم.

    چون اگه گذاشتم یک ماه، بازم نمیتونم انجام بدم و باز روال انجام کار رو ترک میکنم.

    پس دو عامل مهم رو برای تمرین و تثبیت ویژگی استمرار در خودم انتخاب کردم:

    1_ انتخاب فقط یک هدف و انجام فعالیت روزانه در جهت رسیدن به آن

    2_ یک بازه زمانی کوتاه مدت رو برای خودم در نظر بگیرم.

    چون یک هفته زمان کوتاهیه، به خودم امیدواری میدم که تو این 7 روز هر روز یه کار انجام بدم که به هدفم نزدیکتر بشم، هفته بعد هم همینطور ادامه میدم. تا بعدش هم خدا بزرگه خودش کمکم میکنه انشالله.

    توی یه دفتر هم جدول میکشم و با عدد و رقم میزان پیشرفت روزانه‌م رو مشخص میکنم که بیشتر برام ملموس و قابل فهم باشه.

    چون اگه پیشرفتمون رو احساس کنیم، انگیزه مون برای ادامه دادن و بهتر شدن بیشتر میشه.

    اینا چیزایی بود که من از فکر کردن به اشتباهات اخیرم و فکر کردن به سوالاتی که استاد در این فایل بی‌نظیر مطرح کرده بود، دستگیرم شد.

    مثل همیشه عالی هستید.

    سپاس فراوان. در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2910 روز

    سلام به استاد عباسمنش

    در مورد اشتباهات، من هروقت اشتباه میکنم احساسم بد میشه، و مخصوصا که خودباوریم رو از دست میدم، یعنی باید وقتی یک اشتباهی ازم سر میزنه مدت زمانی رو با خودم تنها باشم تا احساسم خوب بشه

    اشتباه کردن در موضوعات مختلف دلیل های خیلی زیادی داره، یعنی داشتن احساس بد در مورد اشتباهات دلایلی مختلفی داره چون اشتباه که از همه سر میزنه

    اینکه وقتی اشتباه میکنم احساسم بد میشه یکی از دلایلش میتونه این باشه که خودم رو با بقیه مقایسه میکنم، مثلا تو یک ورزش که من سالی دو بار هم انجامش نمیدم میرم و هی اشتباه ازم سر میزنه و وقتی بقیه رو میبینم که خیلی عالی دارن انجامش میدن ناخوداگاه به خودم برچسب بی ارزشی و بی لیاقتی میزنم، در صورتی که خب من اصلا تمرین نمیکنم اون ورزش رو ولی بقیه هم تیمی ها هفته ای دو سه بار در کل سال دارن انجامش میدن! خب طبیعیه که اونا از من بهتر عمل میکنن، اما این بهتر عمل کردن به دلیل این نیست که از من ارزشمند تر هستن و من بی ارزشم یا من بی استعدادم، دلیلش اینه که من به اندازه کافی تمرین نکردم و زمان نذاشتم و اگه زمان بذارم قطعا و بدون شک و بدون شک حتی خیلی بهتر از اونا عمل میکنم….

    پس یکی از دلایلی که موقع اشتباه احساس بدی به من دست میده مقایسه هست، این مقایسه تو موضوعات مختلف میتونه اتفاق بیفته، ولی اساس و بینانش مقایسه هست، مقایسه در حالی که خیلی فاکتور هارو در نظر نمیگیریم

    مورد بعدی که خودم موقع اشتباه کردن احساس بدی بهم دست میده کمالگرایی هست، تو کامنت های قبلی هم بهش اشاره کردم، این کمالگرایی میگه که باید همه چیو عالی انجام بدی وگرنه ارزشمند نیستی، در صورتی که اینجوری نیست، هیچکس هیچ کاریو عالی انجام نمیده همیشه؛ من در هر زمینه ای تمام تواناییم رو میزارم حالا نتیجه اگه عالی نشد اشکال نداره، سعی میکنم بهترش کنم، با تمرین بهتر میشه؛ من نباید از خودم توقع بی اشتباه بودن داشته باشم، این جهان دو قطبیه و امکان نداره کسی اشتباه نکرده باشه و نکنه؛ پیامبر ها که دیگه جزو بهترین افراد تاریخ جهان هستن بارها ازشون اشتباهات فاحش سر زده! اما روی خودشون کار کردن و درگیر اون اشتباه نشدن و بهتر و بهتر و بهتر شدن و به همه چی هم رسیدن…. حتی خدا هم از ما توقع نداره اشتباه نکنیم، چرا خودمون از خودمون این توقع رو داریم؟ واقعا خدا هم پذیرفته و میدونه که اشتباه میکنیم و پیامبرانش هم اشتباه کردن همشون، ولی خب این اتفاق بدی نیست، همه اشتباه میکنن و ممکن نیست کسی اشتباه نکنه، ممکن نیست، اصلا همچین امکانی در این جهان مادی وجود نداره، اما میشه با درس گرفتن و بهبود دائمی و تکرار کردن مسیر درست، بهتر و بهتر و بهتر بشیم توی هر زمینه ای…

    حالا با چه باوری میشه ادامه داد و تکرار کرد؟ با این باور که ممکن نیست من یا هرکس دیگه ای بتونه عالی و بی نقص عمل کنه و روند جهان اینجوریه که با تمرین و تکرار بهتر میشیم… این باور خوبیه

    پس کمالگرایی و توقع اینکه هیچ اشتباهی نکنم بیجاست، با اشتباهات تجربه کسب میکنیم و با استفاده از تجربه به شهود میرسیم و هی بهتر و بهتر میشیم…

    مورد دیگه ای که خودم توش احساس بدی بهم دست میده و اخیرا هم مرتکب شدم در حوزه روابط هست؛ یکسری رفتارها گاهی از من سر میزنه و احساس عذاب وجدان میگیرم و احساس بی ارزشی میکنم

    این مورد هم استاد شما بارها بهش اشاره کردید، دوباره همین باورها که همه اشتباه میکنن و نباید احساس گناه یا احساس بدی کنم و باید خودم رو دوست داشته باشیم همینجوری تا پیشرفت کنم و اگه احساس گناه کنم بازم اون رفتار بد تکرار میشه از من…. و مهمتر از همه در بحث روابط این موضوع هست که باید اساسی به روابط نگاه کنیم، از دید قانون نگاه کنیم، استاد این قانون که هر رفتاری با هرکسی میشه بخاطر فرکانس اون شخصه واقعا خیلی درکش سخته و خیلی هم مهمه بنظرم… اگه به درک و باور برسیم که هر رفتاری با هرکسی میشه بخاطر فرکانس اون فرده… حتی اگه از قصد با یکی بد برخورد کنیم بازم بخاطر فرکانس اون فرده، چی میشه که ما بخوایم از قصد به یکی بدی کنیم؟ چرا این خواسته در ما شکل گرفته که به فلانی بدی کنیم؟ این بخاطر فرکانس اون شخصه… البته که نباید از قصد بخوایم اینکارو کنیم چون به خودمون ضربه میزنیم، اما اگه از دید قانون و فرکانس نگاه کنیم خیلی واضح میشه فهمید که بخاطر فرکانس اون شخصه… یعنی استاد طبق گفته ی خودتون خیلی اوقات ما خودمون هم نمیدونیم چرا با فلانی همچین رفتاری رو داشتیم! دلیلش اینه که اون فرد فرکانسش اونجوری بوده… خیلی اوقات ناخوداگاه با یکی تند و بد رفتار میکنیم و خیلی اوقات ناخوداگاه با یکی خوب و درست رفتار میکنیم! و انگار در لحظه اتفاق میفته و اون فرد خودش ویژگی های مارو طبق فرکانسش از وجود ما میکشه بیرون…

    این موضوع اگه درک بشه بنظرم ارامش عظیمی در وجود انسان ایجاد میشه، احساس گناه و عذاب وجدان و این چیزا کلا از بین میره، اگر که باور کنیم همه چیز با فرکانسه و نمیشه رو زندگی کسی تاثیر گذاشت و هر فردی فقط با فرکانس های خودش داره زندگی خودش رو رقم میزنه، واقعا درک این مورد خیلی سخته برای خودم و اگر که درک بشه تحول عظیمی رخ میده تو زندگیم… اینکه کسی سر سوزن تاثیری در زندگی من نداره و من سر سوزن تاثیری در زندگی کسی ندارم…

    اصلا خیلی اوقات برای خودم پیش اومده که با کسی بد رفتار کردم، و استاد وقتی دقت کردم دیدم چه جالب اتفاقا بقیه هم با اون فرد یجورایی شبیه من رفتار میکنن اکثر اوقات… یعنی کسی که بهش بدی کردم به هر دلیلی، و تکرار شده این موضوع، اگه دقت کنیم میبینیم که اون فرد از سمت بقیه افراد هم داره بهش بدی میشه!

    این بارها برام رخ داده، یا مثلا من همیشه به کسی احترام میزارم و خوب رفتار میکنم باهاش، وقتی به بقیه روابط اون فرد نگاه میکنم میبینیم که بقیه هم بهش احترام میزارن!

    دقیقااااا داره میگه که اون فرد داره با فرکانساش رفتارهایی که باهاش میشه رو رقم میزنه و اصلا من تاثیری ندارم در تجربه ی افراد از زندگی….

    گفتم بنظر من حتی اگر از قصد بخوایم به یکی بدی کنیم بازم بخاطر فرکانس اونه، چی میشه که ما بخوایم از قصد به یکی بدی کنیم؟ چرا این رفتار رو با یکی دیگه نداریم؟

    اینا تماما نشون میده فرکانس افراد داره اتفاقات و تجربیاتشون رو رقم میزنه و در بحث روابط ادما وقتی با ما روبرو میشن با توجه به فرکانسشون از ویترین وجودی من رفتارهایی رو برای خودشون برمیدارن و من کاره ای نیستم…

    حتی اینکه من میخوام رفتارم رو با یکی بهتر کنم بازم بخاطر فرکانس های اونه….

    یا اینکه من اصلا نمیخوام رفتارم رو با کسی تغییر بدم و خیلی محکم هستم بازم بخاطر فرکانس اونه…

    اینکه قران میگه به اندازه ی گودی هسته ی خرما به کسی ظلم نمیشه یعنی همین… ممکن نیست من بتونم به کسی بدی کنم…. مگر اینکه خودش این رو ایجاد کنه و اگه خودش ایجاد کنه و من بخوام به خودم احساس بد بدم بی معنیه… مگه دست منه تجربیات بقیه؟ اینکه بقیه ادما چه تجربه ای از زندگی دارن مگه دست منه و به من مربوطه؟ مگه اختیار تجربیات دیگران دست منه؟

    استاد گفتید که چجوری میشه بهتر عمل کرد و کمتر اشتباه کرد و اگه اشتباه میشه کمتر احساس بدی کنیم، بنظر من فقط عمل به اصل قانون میتونه باعثش بشه… درک قانون… درک جهان… بنظرم باید ریشه ای مسائل رو حل کرد نه سطحی…

    باید مرور کنیم همیشه، باید تکرار کنیم، باید فکر کنیم به اتفاقات جهان اطرافمون، باید درک کنیم چرا بعضی اتفاقات داره میفته… باید از دید فرکانسی نگاه کنیم… باید ببینیم این جهانی که توش هستیم چه ویژگی هایی داره و چه سنت هایی درونش حاکم هست که تغییری نمیکنه… این موارد باعث میشه بهتر عمل کنیم

    اینکه کسی نمیتونه در این جهان بی اشتباه باشه سنت و قانون الهیه که هرگز تغییر نمیکنه… وقتی من اینو درک کنم و ببینم افراد بزرگ تاریخ هم همینجوری بودن و اشتباه میکردن دیگه خیلی خیلی کمتر خودم رو سرزنش میکنیم….

    بنظرم درک قوانین بدون تغییر خدا، که تو برنامه هاتون همیشه تکرارشون میکنید، باعث میشه بهتر عمل کنیم…

    بجای اینکه بیایم ببینیم درخت چه مشکلی داره، بیایم و خاک مناسب بزاریم، آب مناسب بدیم، نور مناسب بدیم، شرایط محیطی مناسب بدیم، اون درخت خود به خود عالی عمل میکنه و عالی رشد میکنه و نتیجه درست در میاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2085 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

    بﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﻪ [ ﻫﻤﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ] ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ;(علق 1)

    خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ

    [ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ] ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻠﻖ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ .(علق ٢)

    اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ

    ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﺮﻳﻢ ﺗﺮﻳﻦ [ ﻛﺮﻳﻤﺎﻥ ] ﺍﺳﺖ .(علق ٣)

    الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ

    ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺧﺖ ،(علق 4)

    عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ

    [ ﻭ ] ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺩﺍﺩ .( علق 5)

    سلام به استاد عریزم، خانم شایسته نازنین و تمام دوستان ارزشمندم…

    خیلی خوش اومدین به جلسه سوم دوره بینظیر « ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده »

    این آگاهی ها باعث شدن نگاهم به مسائل زندگی، اشتباهات زندگی و اتفاقاتش عوض بشه، به جایی رسیدم که براحتی ازشون نمیگذرم،یا اگر هم بگذرم وقتی دوباره این آگاهی ها رو می‌شنوم بر میگردم و مرورش میکنم. یکی از اشتباهاتی که من مرتکب شدم عدم کنترل ذهنمه در زمینه روابط .

    همیشه فکر میکردم تو روابط قوی ام، الان دارم از همین جنبه کلی پاشنه آشیل از خودم پیدا میکنم.

    وقتی من از دوره احساس لیاقت استفاده میکردم یه مسئله تکراری برام چندین بار تکرار شد در زمینه روابط و قطعا این یه آلارم بود برای من که باید اینجا خودتو اصلاح کنی. خب، این الگوی تکرار شونده نشون میداد یه اشتباهی رو من دارم تکرار میکنم، در واقع درسشو نمیگرفتم که برم مرحله بعد…

    اشتباه تکراری منجر به نتایج تکراری میشه.

    حالا اشتباه چی بود؟ نمی‌تونستم تمرکزمو بزارم رو نکات مثبت فرزند خوانده ام یا حداقلش این بود که تمرکزمو بردارم ( رها کنم) اینو نمی‌تونستم انجام بدم…و وقتی تکرار میشد بهم میریختم، برای ساعاتی کاملا کنترل از دست ذهنم می‌رفت. و اینو کاملا بهش آگاه بودم که باید سعی کنم آروم باشم اما من نمیتونستم.اینو چندین بار تکرار کردم و هر دفعه به دعوا و کنتاکت بیشتر ختم شد. وقتی این اتفاق می‌افتاد خودمو سرزنش میکردم، اما کوتاه..به خودم میگفتم باید عالی باشم که اینم اشتباه بود..داشتم میافتادم تو دام کمالگرایی

    اما هی که با دوره احساس لیاقت جلو اومدم و با کار کردن رو خودم متوجه شدم که کمالگرایی خودش یه ضعف شخصیتیه در وجود من که باید درست بشه، این که من دارم در مسیر بهبود قدم بر میدارم این خودش عالیه…و بعد به خودم میام و آگاهی ها رو به خودم یادآور میشم و دوباره به مسیر بر میگردم.

    چه درس هایی گرفتم از این اشتباه؟ کنترل ذهن چیزی بود که میدونستم اما وقتی پای عمل می‌رسید لنگ میزدم…درسی که گرفتم این بود که با خودم به صلح درون برسم، آرامش داشته باشم، تمرکزمو کنترل کنم، و سعی کردم گفتارمو کنترل کنم و خدایی هم عمل کردم، یه وقتایی میشد اوضاع میخواست از دستم در بره اما آگاهانه با رسیدن به صلح درون خودمو کنترل کردم…خداوند کمکم کرد تا بتونم اوضاع رو کنترل کنم. و الان اتفاقی که افتاده اینه که اون تضادهای تکراری رفتن…چون من با خودم به صلح درون رسیدم.

    البته که هنوز جای بهتر شدن داره، هنوز یه جاهایی از کوره در میرم و دچار اشتباه میشم…راهکاری که دارم اینه که رو خودم کار کنم. تنها راه اینه که تمرکزم رو به زیبایی ها و نکات مثبت نگه دارم. به نظر من یه راهکار اساسی برای دوری از اشتباه کردن اینه که رابطمونو با منبع حفظ کنیم…آگاه باشیم به اینکه احساسمون چطوره؟ تو این جلسه هم که در مورد اشتباه کردن بود مهم اینه که اجازه ندیم خودمو تواناییهامو ندید بگیرم و باعث احساس خود سرزنشی بشم و باز اون قانون مهم که هرگز نباید فراموش بشه‌‌… احساس خوب = اتفاقات خوب / احساس بد= اتفاقات بد

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم ازتون برای این آگاهی های ناب و ارزشمند….

    همچنان پرقدرت ادامه میدیم…

    مراقب زیباییهامون باشیم…

    عاشقتوووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: