ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 14

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حامد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1677 روز

    به نام خدای هدایتگر وهابم

    سلام و عرض ادب خدمت استاد گلم و همه دوستان عزیزم . استاد وقتی یک فلش بک زدم به زندگیم رفتم به دوران قبل از آشنایی با قوانین و شما یه خاطره ای در من زنده شد که میخوام اینجا مطرح کنم اواخر سال 97 بود که من وارد شرکت های هرمی شدم و یکی دو ماه اونجا بودم و کل پس‌انداز خودم و پدرم و خانواده رو به باد دادم و دست از پا درازتر برگشتم تو اون دوران به خاطر اون اشتباه همش خودم رو سرزنش میکردم و جرات نمیکردم از خونه برم بیرون و از همه خجالت میکشیدم و هر جا که میرفتم میدیدم که میگفتن فلانی تو گلدکوئست رفته و هزارتا حرف و حدیث دیگه و کلی از اعتماد به نفسم رو از دست دادم و اون زمان فکر میکردم بزرگترین اشتباهی که تو زندگیم کردم همین قضیه بود ولی خدا رو شکر بعد یه مدت یواش یواش باهاش کنار اومدم و کم کم وارد سایت شدم و الان که بهش فکر میکنم به نظر خودم بزرگترین موهبت زندگیم بوده و باعث شده که با سایت و استاد عباسمنش و بی‌نهایت دوستان عزیز تو این مجموعه بینظیر آشنا بشم

    خدا رو شکر الان تو این موضوع نسبت به قبل بهتر شدم و خیلی کم پیش میاد که به خاطر اشتباه کردن خودم رو سرزنش کنم و یکی از دلایش هم فایل ها و دوره های استاد عزیزم هست که میگن اشتباه وجود نداره همش تجربه کسب کردن و بهتر شدنِ اصلا جهان هستی به خاطر اشتباه ها الان انقدر پیشرفت کرده و این نشون میده که باورهام کم‌کم داره بهتر و بهتر میشه تو این موضوع خدا رو شکر خدایا سپاسگزارم ازت برای تمامی هدایت هایت خدایا ما رو به راه راست به راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای هدایت فرما

    استاد سپاسگزارم ازتون برای طرح این سوالات که باعث میشه ما خودمون رو بهتر بشناسیم به خود شناسی برسیم

    مرسی از همه عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”

    خداوند عشق ”

    خداوند محبت ”

    سلام بر استاد گرامی و خانم شایسته

    و سلامی دیگر بر دوستان زیبا اندیشم ”

    نمیدونم چقدر عشق می ورزی و میگی خلقش میکنم ”

    بالاخره میشه، وقتی چنین روحیه ای در تو هست ”

    یه وقتهایی تلاشم نمیخاد”

    بالاخره به صد میرسه، استقامت خیلی مهمه و جا نزنی؟

    برای اینکه اونجاست ”

    ایمان داشته باش به دستش میاری؟

    هر طوری شده، لذا میگی چرخ بر هم زنم ….

    من باید به دستش بیارم، من نه آنم زبونی کشم…

    وای که دنیا انسان ها دنیای باور های آنهاست”

    دنیای اندیشه هاشونه ، دنیای اعتقاد ادشونه ”

    دنیای لیاقت هاشونه” دنیای استقامت و تلاششونه ”

    اینارو باید داشته باشی ، تا اسباب بزرگی رو فراهم کنی ، و گرنه تکیه بر جای بزرگان ”

    میلیونرها ”

    ثروت مندان ”

    دانشمندان ”

    نمی توان زد ”

    همه چیز قانون مند است در جهان هستی ”

    بهشت را به بها دهند نه به بهانه! !!!

    باید تلاش کنی تا به امتیاز صد برسی ”

    روحیه مهمه، احساس مهمه ”

    یک روحیه ی زیبا رو میگن عشق ”

    همچنان باید عاشقانه بدانی که میشه بالاخره ”

    خدا خواسته به تو چه؟!

    تو تلاش کن .تو فقط پیامتو ابلاغ کن.

    فقط کار تو ابلاغ پیام است ” یاالله ”

    مهمترین اصل اینه چه احساسی رد و بدل میشه، با کائنات ”

    نکته اینجاست میخوای یه کار رو شروع کنی ، و نمی تونی چه جوری، نمی دونی از کجا ؟

    منابع شو نداری ، به اندازه ی کافی پول نداری، تکنولوژی شو نداری، راهشو بلد نیستی، نقشه نداری، نمی تونی درکش کنی ؟

    قانون خدا میگه نگران نباش،

    تو همون قدر که درکش کنی ، و عاشقش بشی؟!

    کائنات منابع برات میاره، مشتری برات میاره، پول بهت میده، راه رو بهت نشون میده، یک روزی میاد و راه رو بهت نشون میده، نور به زندگیت میده، راهو بهت نشون میده ”

    دنیات رو قشنگ تر میکنه”

    لذا از لحظه طلب تا لحظه ی دریافت ”

    پدیده ای بنام تعامل با کائنات خدا ”

    فکر عالی ، یک راه

    احساس عالی یک راه

    اون یک راه، این یک راه ”

    به عبارت دیگر کائنات راه رو بهت نشون میدن ”

    دوست من ” تو نگران نباش ”

    لذا مهمترین اصل ، برداشتن قدم اول است ”

    که پاتو بذاری تو اون راه، اگر چه نمی دونی ؟

    مثلا میخوای بری کاشان در تاریکی شب

    مسیر رو که تو نمیدونی، شبم هست و تو جاده رو نمی بینی. اتومبیل تو فقط صدمتر اول رو بهت نشون میده، بقیه ش تاریکه و هیچی نمی دونی ”

    ولی مهم نیست، صد متر اول ، و بعد صد متر بعدی رو بهت نشون میده ”

    این قانون کائنات است ”

    باید اون چیزیکه من میخام باید بشه ”

    تا الان عقلم نمی رسید ”

    خواب بودم، تا الان همه چیز رو مشکل میدیدم ”

    تا الان مانع میدیدم ”

    دوست من ” مانع ایی وجود نداره ” .

    .

    .

    وجودتون پراز عشق خدا “

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 755 روز

      هاااااای

      اوه اوه چه کردی رفیق

      you are the best

      فوق العاده بوددد

      ممنونم که درک قشنگتو مینویسی تا ما ازش یاد بگیریم و از چشم تو به دنیا نگاه کنیم

      قسمت آخرش دیگه دیوونه کننده بود واقعا تا حالا به مسیرمون مثل رانندگی در شب نگاه نکرده بودم

      واقعا که مسیر ما همینه و همینطور طی میشه

      هرجا که بترسی و 100متر بعدی رو نری جلو

      بزنی بغل بگی صبح که هوا روشن شد میرم

      همونجا متوقف میشی

      دیگه نمیتونی جلوتر بری چون اون قسمت مهم ایمان رو حذف کردی

      ایمان به غیب

      ایمان به دست هدایتگر الله

      خدایا قلب هممونو به نور ایمان روشن کن

      قلبمونو هدایت کن

      و جاری باش در تک تک لحظاتمون

      درکل که عالی بود این کامنتت آقا عظیم

      و البته اون یکی کامنتتم خوندم معرکه بود

      یک بودم جلوش صدتا صفر گزاشتم

      پر از انرژی

      پر از انگیزه

      never give up

      تو عالی هستی در نوشتن

      جوری کلماتو روهم سوار میکنی که یه متن فوق العاده خلق میشه

      یه متن خوندنی و به یاد ماندنی

      یه ردپای انگیزه بخش

      عاشقتم

      در پناه رب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سید عظیم بساطیان گفته:
        مدت عضویت: 814 روز

        بنام خداوند جان ”

        سلام و درود بر بهترین دختر دنیا ”

        وقت عالی ،متعالی

        مرسی که برام نوشتی ”

        همیشه به بنده لطف دارید ”

        شما خودت بهترینی”

        Watch your self

        Watch your beauty

        I love you from the bottom of my heart

        از خداوند متعال سپاسگزارم چون زیباست .زیبایی رو دوست داره ”

        و زیبایی مثل شما رو آفرید ”

        بابت تمام خوبی هات ازتون ممنونم ”

        بارالها ”

        چتر رحمتت را بر سر دوستان همیشه باز نگه دار ”

        بهترین ها رو برات آرزو مندم ”

        فرشته ی عاشق ”

        واقعا بی نظیری”

        تحسین میکنم شما رو “

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا وثوقی گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و دوستان توحیدیم

    امیدوارم که حالتون عالیییییییییییییییییی ترین باشه

    استاد جانم این کامنتی که دارم میزارم میدونم ربطی به موضوع این فایل نداره ولی به خودم قول دادم که امروز زیر آخرین فایل روی سایت کامنت بزارم چون امروز تولدمه

    امروز این زهرای من دوساله میشه

    دوساله که توی این مسیرم

    دوساله که تصمیم گرفتم مسئولیت صددرصد زندگیم رو به عهده بگیرم

    دوساله که دارم توحیدی زندگی میکنم ، دوساله که دارم آگاهانه به قوانینی عمل میکنم که برای خوشبختی ما هست

    دوساله که توی این سایت الهیییییی و توحیدی هستم توی این سایت ایزوله

    دوساله که توی جمع این بچه های توحیدی هستم و کلیییییی دوست توحیدی و الهی پیدا کردم

    دوساله که زندگیم برام شیرین شده چرخ زندگیم روغن کاری شده

    میدونی استاد جانم انقدر این طرز فکر برام طبیعی شده انقدر عادی شده که میگم چرا ، چرا نباید باورهای الهی درمورد ثروت ، خدا و…. داشته باشیم چرا؟

    تو وقتی خدارو باور کنی اونجوری که باید خودت به بهترین شکل ممکن زندگی میکنی

    میدونی استاد من همش دوساله که توی مسیر ناب هستم ولی اندازه صد سال نتیجه گرفتم

    همین الانشم بی نیازم از هرچیزیییییییییییییی

    چون خدارو دارم ، چون این قوانین ثابت جهان رو درک کردم

    دوساله که جدا شدم از بدنه این جامعه پوچچچچچچ شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    دوساله که دارم به راحت ترین و آسون ترین شکل ممکن زندگی میکنم

    دوساله که به هرچی که میخوام رسیدم و میرسم

    میدونی استاد جانم دوساله که سازو کار این جهان رو درک کردم

    استاد ازت سپاس گزارم که من رو آشنا کردی با این جهان فوق‌العاده

    ازت سپاس گزارم استاد من که من رو عاشق این خدا کردی من رو وابسته این خدا کردی 

    من عاشق این خدام که این جهان رو خلق کرده من کوچیک این خدامممممممم من تسلیمشم

    استاد من نمیتونم توصیف کنم این حال توحیدیم رو نمیتونممممممممممممممممممم

    دوساله که یاد گرفتم تحسین کنم دیگران رو موفقیت شون رو

    چون این تحسین قلب ، روح و ظرف بزرگ میخواد خیلی بزرگ

    دوساله که یاد گرفتم فقط تمرکزم روی زیبایی ها و اصل باشه

    دوساله که یاد گرفتم شکرگزار باشم تا ظرف وجودم بزرگ بشه و عشق کنم عشقققققققققققققق

    استاد جانم عاشقتممممممممممممممممممممممممممم

    خدایا عاشقتممممممممممممممممممممممممممم

    دوستان قشنگم عاشقتونممممممممممممممممممممممممممم

    استاد جانم بعضی وقتا با خودم میگم خدای من چطور شکرگزارت باشم برای اینکه من رو هدایت کردی تا از گمراهان نباشممممممممممممممممممممممممممم

    چطور شکرگزارت باشم چطوررررررر تو به من بگو دربرابرت سجده کنم میکنم بمیرم ، میمیرم

    نمیتونم به خودش قسم که نمیتونم توصیف کنم این حس و حال توحیدیم رو اینکه متفاوتم اینکه قدم گذاشتم توی این مسیر توحیدیییییییییییییییییییسی

    خدایاااااا من برات مردم که مردمممممممممممممممممممممممم

    استاد جانم توی این دوسال به قدر 100 سال تغییر کردم تغییراااااااا

    یعنی توی یسری موقعیت ها واکنش های بی نظیری نشون میدم که خودم باورم نمیشه

    خدایاااااااااا من عاشقتممممممممممممممممممممممممممم

    استاد ، قلب من عاشقتممممممممممممممممممممممممممم

    من عاشق این دنیام که زندگی انقدررررررررررررررر توش شیرینه

    انقدر آسون و راحته انقدر لذتتتتتتتتتتت بخشهههههههههههههههههه این عین واقعیته و طبیعی و عادی این جهانه

    استاد جانم زبانم قاصره دیگه نمیتونم این حس حال رو توی کلمه توصیف کنم نمیتونم

    امروز که تولد این زهرا بود بهترین کادو رو بهش دادم

    طبیعت گردی و حال خوب و دیدن فراوانی و نعمت های بییییییییییییییییییییییییی نظیر خدا

    خلاصه که دیگه نمیتونم توصیف کنم

    عاشقتممممممممممممممممممممممممممم خداوندم

    عاشقتممممممممممممممممممممممممممم استاد جانم 

    عاشق خودمم عاشق این جهانم

    عشق خالص خدا توی قلبم لبریزههمهههههههههههههههههههههههه

    عاشقتونممممممممممممممممممممممممممم

    بوس به کلتون

    یه شعرم براتون مینویسم که وصف حالمه :

    تو که تو قلبو وجودم خونه کردی

    تو که با اومدنت معجزه کردی

    تو مرا بردی به جایی که ندیدم غم و دردی

    ای خدای رو زمینم تو مرا کشتی و از نو زنده کرد

    به معنای واقعی کلمه اون زهرای قبلی مرده و این زهرا متولد شده

    زهرایی که هرروز داره متولد میشه و امروز تولدشه دوساله شده زهرایی که براش جون میدم

    خدای من شکرت برای این جهان زیبا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتتتتتتت

    عاشقتونممممممممممممممممممممممممممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      سلام و درود خداوند بر زهرای عزیزم

      تولد دو سالگیتون رو تبریک میگم دوست عزیز. شور و شوق و حال خوب رو میشه از کامنتتون احساس کرد. شما هم جزء ورودی های بهمن 1400 استاد عباسمنشی که شاگردهاش جزء بهترینهان. هر چند هر کسی اینجا حضور داره واقعآ بهترینه چون داره رو خودش کار میکنه و متفاوت از اکثریت جامعه آموزش میبینه و یاد می گیره.زهرا جان 4 روز دیگه تولد دو سالگی تون در قسمت جام دستاوردهای صفحتون میشینه (732 امین روز حضور) و امیدوارم سال جدید سرآغاز نتایج بیشتر و دستاوردهای بزرگتر باشه براتون و بیشتر برامون بنویسید و موفقیت ها و دیدگاه هاتون رو با ما به اشتراک بگذارید. براتون در این مسیر زیبا سلامتی و بهروزی و سعادت و ثروت آرزو میکنم. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        شیما محسنی گفته:
        مدت عضویت: 3563 روز

        زهرای عزیز سلام و صد سلام به شما دوست هم فرکانسی ام که به شکلی خاص، به کامنت شما هدایت شدم و کلی شما رو تحسین کردم و لذت بردم از حال خوبتون. به امید دیدار شما در بهترین زمان و مکان. در پناه خود خود خودش باشی با دلی آرام و شاد که بالاترین نتیجه است از آموزه های استاد جاااااان ….

        دوستدارت شیما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        زهرا وثوقی گفته:
        مدت عضویت: 1240 روز

        به نام خدا

        سلام اقا اسداله عزیز امیدوارم که حالتون عالی ترین باشه مرسی از کامنت زیبایی که برام گذاشتین

        الهی این دعاهای قشنگ صدبرابر برگرده به خودتون و خانواده نازنینتون

        اتفاقا یکی از هدف هایی که برای سال 1403 مشخص کردم گذاشتن کامنت های بیشتر توی سایت استاده

        مرسی از اینکه وقت باارزشتون رو صرف کردین و برام این کامنت زیبااااا رو گذاشتین

        خیلیییییییییییییی ممنونم

        الهی تنتون همیشه سلامت باشه و لبتون خندون در کنار خانواده عزیزتون و همچنین توی سایت الهی در کنار این خانواده توحیدی جمع باشیم و عشق کنیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدای بخشنده ی مهربان

      سلام زهرا جان دوست خوشبخت و سعادتمندم

      تولدت مباررررررک فرشته ی نازنین

      تولد مبارک و میمون و توحیدی و الهی ات مباررررررک مهربان

      ان شاءالله سالیان سال زندگی پر از آگاهی و معرفت و حس و حال خوب و دریافت الهامات الهی و شادی و خنده و سعادت و خوشبختی و ثروت و سلامتی و روابط عالی و هر چه خوبه داشته باشی.

      دوست نازنین آمدنت به این سرزمین مقدس و الهی مباررررررک

      همیشه خوش و خرم باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        زهرا وثوقی گفته:
        مدت عضویت: 1240 روز

        به نام خدا

        سلام رضوان عزیزمممممم امیدوارم که حالت عالی ترین باشه

        یه دنیا تشکر از کامنت زیبایی که برام گذاشتی

        وقتی اون نقطه آبی رو از شما دوست های عزیزم دریافت کردم کلیییییی خوشحال شدم و ذوق کردم

        مرسی از دعاهای قشنگت این تجلی و روشنی روح زیبات رو میرسونه الهی که صدبرابرش به خودت برگرده عزیزم

        واقعا من خوشبخت ترینم که همچین دوستان الهییی و توحیدی دارم

        خوشبخت ترینم که توی این جمعمم

        و جدام از بدنه این جامعه پوچ شکرت خدای من شکرت

        عاشقتم رضوان عزیزم همیشه تنت سلامت و لبت خندون باشه عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ف ح گفته:
    مدت عضویت: 833 روز

    سلام استاد جونم و خانم شایسته عزیز و دوستان عباسمنشی من

    من 1402/11/14 در جاده ی خاش زاهدان تصادف کردم ،از جاده منحرف شد ماشین و ضربه های شدیدی به من و همسرم وارد شد .ماشین هم در حال حاضر پارکینگ است .همسرم بیمارستان بستری هستن ولی حالشون بهتر شده و من خدا رو شکر مرخص شدم و خونه هستم.

    ماشین رو تازه خریده بودم و 330 میلیون بابتش پول دادم ،راستش قانون تکامل رو توی خریدیش رعایت نکردم و مقداری از هزینه رو وام گرفته بودم.

    اشتباه من سرعت بالا و بی تجربگی در رانندگی در جاده بود.

    راستش اولش باورم نمیشد این اتفاق برای من رخ داده ،یادمه از اول سفر فایل های احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب استاد رو شروع به گوش دادن کردیم و حالم با اینکه چند روز قبلش اصلا توی حال خوبی نبودم، خوب شد و بعد این تصادف توی آمبولانس و بیمارستان مدام یاد حرف های استاد میفتادم و اون داستانی که توی یکی از فایل های احساس خوب مساوی اتفاقات خوب گفتن که دانشمندی آزمایشگاهش آتیش گرفته بود و پسرش گفت اگه بابام بفهمه میمیره بخاطر این اتفاق، ولی وقتی اومد پیش باباش دید داره آتیش رو نگاه می‌کنه و از رنگ شعله های آتیش که ایجاد شده بود لذت میبرد و می‌گفت اتفاقیه که افتاده .

    خیلی توی اون لحظات حرف های که شنیده بودم از استاد آرومم میکرد .ممنون استاد عزیزم

    وقتی به اشتباهم که منجر به تصادف شد فکر میکنم ته ته دلم خودم رو کمی سرزنش میکنم ولی بعد تصادف بخاطر اینکه زنده ایم از خدا تشکر میکردم و میکنم. من خودم رو بخاطر این اشتباه می‌بخشم و فکر میکنم درس های زیادی برام داشت یکی از درس ها این بود که همیشه نگران حرف مردم بودم که وای اگه من فلان اشتباه رو بکنم چی میگن یا اگه ی جا تصادف کوچیکی توی شهر میکردم ترس اینو داشتم که کسی نفهمه تا منو قضاوت کنه ولی توی این تصادف خطرناک همه فهمیدن و من یاد گرفتم بی تفاوت بودن نسبت به نظر دیگران رو ( انگار خدا بهم درس مهمی داد، که نگاه و نظر و قضاوت دیگران نباید برات مهم باشه). درس بعدی که یاد گرفتم این بود که تا تکامل رو رعایت نکنم ، نخوام گام بلندی بردارم و از قدم های کوچکتر شروع کنم. راستش قبول کردم که توی رانندگی جاده بی تجربه بودم و اگر راننده ی دیگه ای بود حتما کنترل میکرد ماشین رو ولی یک لحظه هم به این فکر نمیکنم که نخوام دیگه رانندگی کنم ولی درس گرفتم که با احتیاط مسلط تر رانندگی کنم و خودم رو توی حوزه رانندگی قوی تر کنم.

    من یاد گرفتم توی موقعیت های که نمیشه سبقت با احتیاط گرفت ،نخوام سبقت بگیرم و با احتیاط رانندگی کنم.

    و اینکه مدام روی باور اینکه من بهترین راننده توی جاده هستم کار کنم و قدم قدم خودم رو ارتقا بدم با درست و اصولی رانندگی کردن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1915 روز

    به نام خداوند بخشنده.

    سلام خدمت استاد گرامی و دوستان محترم

    تشکر میکنم برای تهیه فایلهای خوب و مفیدی که رو سایت میذارید .

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    اشتباهات برای من دو نوع هستند:

    1 اشتباهاتی که خودم متضرر شدم و کسی متوجهش نشده

    2 اشتباهاتی که بقیه متوجهش میشن و به بقیه ربط داره

    واکنشم در برخورد با این دو نوع اشتباه کاملا متفاوته

    ..چندوقت پیش سرمایه گذاری اشتباهی انجام دادم و‌پول زیادی از دست دادم اما خیلی احساساتم بد نشد و خودمو سرزنش نکردم

    با ذهنم مذاکره کردم که این ی تجربه بود و فهمیدم راه غلطی رفتم،با ازدست دادن پولم بهای این تجربه رو پرداخت کردم، اشکالی نداره اگه پولام نابود شد دوباره میتونم پول بسازم و هنوز فرصتها بسیاره. با اینکه دستم خالی شد اما با خودم مهربون بودم.

    با طرز فکر جدیدم پیش رفتم و درسهای این اشتباه رو گرفتم

    من دیگه هیچوقت سمت مسیر قبلی رو نمیرم و سرمایه گذاری خیلی غیرمنطقی انجام نمیدم ازین ببعد خوب بررسی میکنم و اگه خلاف قانون بود واردش نمیشم.

    در این مدل اشتباهات اگه سرزنشی هم باشه خیلی خیلی کمه و سریع میتونم به دید تجربه بهش نگاه کنم.

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    …در مورد اشتباهاتی که بقیه متوجهش میشن نوع واکنشم خیلی متفاوته و بفکر اینم که چطوری قضاوتم میکنن

    یکم هول میشم، احساسم بد میشه ، سرزنش میکنم خودمو نه بخاطر اشتباه بخاطر اینکه حالا بقیه چی میگن

    روم برچسب میزنن و میگن آیکیوت پایینه ، ای کاش حواسمو بیشتر جمع میکردم ، ای کاش از اول مسىولیتشو قبول نمیکردم و ………..

    گفتگوهای ذهنیم در این مدل اشتباه به سمت و سوی خودسرزنشی و برچسب زدن میره و تا مدتها ذهنم درگیر این اشتباهه

    :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

    انشاالله خداوند فرصتی بهم بده تمرین این فایل رو انجام بدم و کامنتش رو بنویسم.

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    من از دیروز دارم به این فایل و سوالاتش فکر میکنم و چند تاشو تو دفترم نوشتم و خیلی حس بهتری بهم داد که میتونم حل بکنم و قبول کنم اشتباهاتمو

    درمورد سوال اول :

    اشتباهی که من چند روز اخیر داشتم و همون موقع متوجه شدم و با ذهنیت قدرتمندم جواب ذهنم رو دادم این بود که من که تازه رنگ روغن رو شروع کردم و ایراداتی داشتم که استادم گفت تو کلاس به همه هنرجوها و با اینکه از سال 96 با اکریلیک نقاشی کشیدم و خود آموز هر بار با تمرین در مقایسه با قبلم حرفه ای تر شدم

    ولی وقتی کلاس رنگ روغن رفتم میگفتم این که کاری نداره اصولشو که استادم گفت و مکعب و درست کشیدم و محو کردم و انگار شانسی درست در اومده بود به قول استاد عباسمنش که میگفت تو یکی از فایلا که ممکنه قانون یه چیزیو بلد نباشی مثلا قانون چجوری گل زدن به دروازه رو بلد نباشی ولی شانسی بزنی و گل بشه

    دقیقا من اون مکعب رو بر خلاف اصول رنگ روغن که در نظر نگرفتمش و با آموخته های اکریلیک پیش رفتم

    اکریلیک اینجوریه که قلمو و رنگ رو هرجوری روی بوم بکشی رد قلم اصلا نمیمونه که جهت دار دیده بشه یا بد دیده بشه ،،،

    ولی در رنگ روغن اصولش اینه که باید اول با قلمو رنگ رو در همه جهت ها بکشی و همه رنگارو محو کنی با همون روش و رنگی جدا از هم نمونه که بعد آخر سر تو محو کردن با قلموی محو کن مشکل پیش بیاد

    من میگفتم نه من به روش خودم خیلیم خوب درآوردم و انگار مقاومت داشتم که به اصول رنگ روغن کارمو انجام بدم

    بعد که تمرین دومم شد مخروط و استوانه باید میکشیدم لک دار شد و مثل تمرین قبلی نشد که صاف و عین عکس در بیاد اونو بازم با روش خودم انجام دادم بعد سومین بار استادم گفت قابل قبوله

    به تمرین سوم که رسیدم ،کشیدن یه کُره دایره بود که خیلی سخت تر بود اونجا بود که به اشتباهم پی بردم هر چی دایره رو رنگ میکردم اصلا شبیه کره نمیشد ،انگار یه دایره رو فقط ساده رنگ‌کردی و اصلا حجم نگرفته بود

    بعد جلسه بعدش که تمرینمو بردم سر کلاس ،دیدم استاد گفت همه تون اشتباه رنگ کردین و این یه اشتباه هست و مشکل بزرگ تو رنگ کردن دارید اگر این رو یاد نگیرید استاد رنگ روغن نمیشید چون این پایه و اساس رنگ روغنه و اگر شما اینو بلد بشید هر طرحی رو به سادگی میتونید رنگ کنید و مهارت پیدا کنید

    و اون اینه که به تمام جهات قلمتونو حرکت نمیدین فقط در یک جهت میکشید که زود هم میرین سراغ محو کردنش و در نتیجه کارتون لک دار میشه و جهت قلمو روی کارتون میفته و اصلا کُره تون حجم نمیگیره

    و گفت اشتباهتون اینه و اصلا نترسید چون اول کار هستین این مسائل پیش میاد شما فقط باید تمرین کنید تا بره تو ذهنتون اون یادگیری و ماهیچه هاتون به صورت ناخودآگاه خیلی طبیعی و راحت خودش انجام میده

    استادم سر کلاس از ناخودآگاه و آگاهی هایی حرف میزنه که خیلی لذت بخشه که استاد نقاشی آگاهی دارم و خدارو شکر میکنم

    در جواب دومین سوال استاد :

    من این اشتباهمو قبول کردم و گفتم آره! راست میگه من مقاومت داشتم که به روش خودم کار کنم و یه جورایی افتخارم میکردم که به روش استاد کار نکردم کار اولم قشنگ در اومد اتفاقی بود قشنگ دراومدنش

    بعد گفت الان دوباره کُره رو به روش شما که خراب کردین کار میکنم تا ببینید ایراد کارتون کجاست و سعی کنید که حلش بکنید

    و ازمون خواست که موقع کار حواسمونو جمع کنیم و فقط به حرکت دست استاد دقت کنیم

    اینجا یاد فایل استاد عباسمنش افتادم که درمورد تمرکز و فایل انیشتین میگفتن که در هر کاری تمرکز داشته باشی خیلی سریع یاد میگیری

    و من اینو در یک جلسه که تمرکز کردم و به حرکت قلم استادم دقت کردم و حواسمو جمع کردم ،یاد گرفتم

    من بعد کلاس که اومدم خونه، ذهنم شروع کرد به گفتن اینکه سخته ولش کن تو نمیتونی یا چیزای دیگه که میخواست بمباران کنه منو تا تمرین نکنم

    وقتی داشتم رنگ میکردم، اوایل کلاس هم این فکرو داشتم که چقدر سخته رنگ روغن عجب کاری بود کردم اومدم یاد بگیرم و هی ذهنم میخواست بگه که تو نمیتونی و از این حرفا که من دیگه از یادگیری رنگ روغن منصرف بشم

    ولی بارها به خودم میگفتم تویی که هیچی بلد نبودی از رنگ اکریلیک خود آموز با تمرین بیشتر ،الان میتونی طرح هایی رنگ کنی که هر کس میبینه کارتو میگه برچسبه ؟؟؟ حتی خود استادم یادمه سال 96 که تازه شروع کرده بودم یه عکس ماشین آتش نشانی رو چوب کشیدم بردم به استاد رنگ روغنم که اونموقع کلاس طراحی میرفتم نشون بدم بهم گفت که برچسبه انگار خیلی خوب کار کردی آفرین

    و به خودم گفتم یادت باشه با تمرین همه موفق میشن تو هم موفق میشی

    و بعد شروع کردم این بار کُره رو به روش اصولی رنگ روغن کار کردم و واقعا نتیجه اش فوق العاده بود خیلی بهتر از قبل شد حتی حجم گرفتنش هم قشنگ در اومد

    ولی باز هم بینهایته یادگیری و کنترل ذهن من هر چقدر تلاش کنم همونقدر موفق تر میشم

    در مورد سوال سوم

    بگم که درسی که از این اشتباهم گرفتم این بود که من یاد گرفتم هر چیزی اصولی داره

    دقیقا یاد حرفای استاد عباسمنش افتادم که میگفت قانون خدا ثابته و وقتی میدونی که این قانون ثابته و بدونی که فقط و فقط با عمل کردن به این قانون به نتیجه میرسی و سریع تر به هدفت میرسی ،پس چرا راه های دیگه رو میری ؟ تو سعی کن فقط به اصول و قوانین عمل کنی و باورش کنی همین کافیه برای زود رسیدن به هدفت

    من یاد گرفتم که دیگه مقاومتی نداشته باشم یا اینکه بخوام به روش خودم عمل کنم

    خیلی شگفت زده شدم وقتی که به اشتباهم پی بردم و شروع کردم به رنگ کُره و دیدم دایره ام حجم گرفت و کُره شد و خیلی راحت با فهمیدن اون اشتباهم با یک بار تمرین به نتیجه نهایی رسیدم البته نزدیک شدم درسته یکم شاید ایراداتی داشته باشم و این بار استادم بگه ،ولی واقعا خیلی خوب شده از اون روش خودم که اشتباه بود

    یه درسی هم‌که گرفتم این بود که اصلا عجله نکنم و آرام آرام پیش برم و فقط نقاشی خودم رو با دیروزم مقایسه کنم و با هنرجوهای دیگه رقابتی نکنم و مقایسه نکنم کارمو چون اینجوری به اشتباه میفتم و پیشرفت نمیکنم

    فقط و فقط خودم رو با دیروز خودم مقایسه کنم و پیشرفتم رو ببینم

    من به تواناییم که میتونم انجامش بدم مطمئنم چون خدا به یک اندازه به همه توانایی داده فقط کافیه که تمرین کنم و آروم باشم و از مسیر یادگیریم لذت ببرم و ذهنم رو کنترل کنم که هر بار صبور باشم ،که بگم اگر ایرادی هم داشتم حل شدنیه پس میتونم و میشه

    در مورد سوال چهارم

    از این به بعد به این شکل عمل میکنم که هر وقت خواستم رنگ کنم تمرین رنگ روغنم رو بلافاصله اصول و اساسی که در رنگ روغن هست و قانون یادگیریش هست رو به خاطر بیارم و با احساس خوب کار کنم تا نتیجه بهتر و بهتر بشه

    حتی من ،چون تازه کارم رنگ هام اضافه میمونه و استادم گفت که به مرور یاد میگیرین که رنگاتون اضافه نمونه و زود تموم نشه

    چون رنگ روغن گرون هست و خیلی به درد میخوره یه ذره اش ، درستش اینه که رنگ رو به اندازه استفاده کرد و خیلی زیاد رنگ نذاشت که زود به زود تموم بشه و نتونی مدیریت کنی مقدار رنگی که استفاده میکنی رو

    خیلی خوشحالم از اینکه این فایل بهم یاد داد و چند اشتباهی که تو این دوروز فکر کردم و شناسایی کردم رو نوشتم و ازشون درس گرفتم و نوشتم و ذهنیت قدرتمند کننده داره شکل میگیره با این آگاهی های جدید

    و باز هم این تمرین هارو دوباره میبینم و انجام میدم در مورد چیزهای دیگه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام و سپاسگزارم استاد عزیز که وقت میذارین برای همه خانواده تون بینهایت سپاسگزارم

    خدایا شکرت سپاسمندم ازت بابت این فایل فوق العاده و تمرین عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    بنام خداوند هدایت گرم به سمت زیبایی ها و نعمت ها

    سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    خدای من عجب فایل آگاهی بخش و قشنگی.را هدایت شدم به سمت اش

    صبح وقتی این فایل را دیدم سریع دانلود کردم و شروع کردم به گوش دادن

    و همزمان نوت برداری هم داشتم

    چقدر جذاب و لذت بخش بود

    چقدر درک بهتر و قشنگ تری داشتم از این فایل

    چقدر احساس خوب و خوش داشتم

    چقدر مثال های قشنگ و ناب را استاد بیان کرد

    چقدر برایم جذاب و خوشایند بود

    ….

    من همین دو روز قبل در محیط کار مان باید مقداری از فیله مرغ را آماده می ساختیم برای اینکه ساندویچ فیله مرغ داشتیم

    من هفته قبل خودم تمام فیله ها را پاک کردم و آماده ساختم و آشپز مون آمد مواد زده خواباند

    اما این بار وقتی شروع بکار کردیم هر کسی مصروف انجام دادن کاری شد

    و من هم شروع کردم به پاک کردن فیله مرغ و در همین لحظه یکی از همکارانم هم آمد و شروع کرد به پاک کردن فیله مرغ و باهم انجام دادیم و من متوجه شدم که دارد می شمارد

    چون نظر به آمار که برای ما می دهد ما مقداری را هم بشتر در نظر می گیریم و آماده می سازیم

    من گفتم داری می شماری گفت آری

    و من خیالم راحت شد که می شمارد و لازم نیست که من بازهم شمارش کنم

    وقتی کار مان به پایان رسید از این همکارم سوال کردم که چقدر شد

    گفت صد تا بیشتر زدیم

    و من احساس کردم نظر به آمار می گوید که صد تا دونه بیشتر است

    و بازهم دقت نکردم که سوال کنم آیا همه شأن را شمارش کردی یا اینکه تقریبی می گوی

    فردایش که اول صبح بچه ها داشت فیله ها را پودر می زد برای سوخاری شدن اماده کند آن زمان متوجه شدم که محمد فیله ها را شمارش نکرده بلکه حدسی اماده کرده است

    و اینجا هم به ذهنم نرسید که به بچها بگویم نظر به آمار که داریم شما پودر بزنید و بقیه شأن بگذارید بیماند

    بلاخره اینها همه فیله ها را پودر زدند و سوخاری کردن و شروع کردم به بسته بندی

    و بعدا دیدم که مقدار زیادی از این فیله مرغ اضافه مانده است

    و درحالیکه یکسری ناراحتی بالای این همکارم شد اما چیزی به من نگفتند و فقط این حرف را آشپز مون گفت

    چون روف داشت آماده می ساخت من چیزی نگفتم

    قبلا روف آماده می کرد و‌ تمامش خوب می آمد و دقیق بود

    وقتی این حرف را زد من کمی به خودم آمدم و با خودم گفتم بیبن اندکی بی توجهی این‌چنین مسایل را بوجود می آورد

    در حالیکه این محمد همکار من چند سال بیشتر از من تجربه آشپزی دارد

    و اما این موضوع درسی خوبی شد برای من

    در همان لحظه من کمی احساسم بد شد که چرا حواسم را جمع نکردم

    و کنی هم بالای محمد ناراحتی کردم و گفتم چرا درست شمارش نکردی

    و اگر نمی خواستی بیشماری به من می گفتی که من خودم شمارش می کردم

    و او هم بهانه های خودش را آورد

    و اینجا کمی به خودم سخت گرفتم

    چرا خودم شمار کردن را انجام ندادم

    چرا به این همکارم اعتماد کردم و بی خیال شدم

    اما دیگر این موضوعات و این فکر ها خوشایند نبود و فقط با خودم گفتم این یک تجربه خوبی شد که دیگر وقتی می خواهی کاری انجام دهی باید تمام مسولیت اش را خودت به عهده بیگری و منتظر نباش که دیگران کارش را خوب و عالی انجام دهد

    تو خودت کار خود را درست و عالی انجام بده و به فکر دیگران هم نباش

    چون من قبلا کارهای که به من سپرده می شد به وجه احسن انجام می دادم و‌ کسی حرف نمی زد که این چنین است یا چنان است

    اما این موضوع که این جوری شد با خودم گفتم از این بعد باید حواسم بیشتر جمع باشد و کارهایم را مسولانه تر انجام دهم

    و حتی در ایام روز چند بار این مسأله به ذهنم آمد بازهم بشتر با خودم می گفتم که از این به بعد توجه بشتر داشته باشم

    جالبی کار اینجا بود که خودم را زیاد سرزنش نکردم و اشتباهم را پذیرفتم و قبول کردم که من غفلت کردم

    اما باید در آینده ها بشتر حواسم جمع باشد

    امروز وقتی این فایل را دیدم چقدر خوشحال شدم و گفتم خداوند چقدر خوب این فایل را برایم رساند که مکمل این مسأله که در زندگیم اتفاق افتاده باشد

    و حالا از این فایل بشتر بیاموزم و تلاش کنم که اگر اشتباهات در زندگیم دارم

    چی درس های از آن می توانم بیگرم و قبلا آیا درس های توانستم گرفته باشم

    چون من قبلا این چنین نمی توانستم با اشتباهاتم برخورد داشته باشم

    قبلا اگر من اشتباهی مرتکب می شدم چقدر خودم را سرزنش و ازیت می کردم و هیچ وقت هم دنبال درس گرفتن از آن نبودم

    و فقط من تحقیر کردن خودم را بلد بودم

    فقط من سرزنش کردن خودم را بلد بودم

    فقط من نقطه ضعف خودم را بلد بودم

    و این جوری خلی باعث ناراحتی خودم می شدم و فکر های مزخرف بیشتر داشتم

    اما حالا به لطف خداوند و آموزه های استاد عباس منش عزیز خلی بهتر شده ام و دنبال درس گرفتن هستم

    خدای خوبم خلی سپاسگذارت هستم که مرا به این مسیر خوب هدایت کردی

    خدایا صد هزار بارشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    مهناز اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2194 روز

    سلام استاد عزیزم

    در جواب به سوال این جلسه باید بگم که دو روز پیش غذای من آبش خشک شد و یکم مونده بود که گوشت ها هم بسوزن و همسرم خیلی ناراحت شد و با داد و فریاد گفت که چرا حواستو جمع نمیکنی گوشت به این گرونی یکم مونده بود که بسوزه و من از خودم تعجب کردم که آروم باهاش برخورد کردم و فقط گفتم که این اجاق گاز جدیدمون حرارتش زیاده و من بهش عادت نکردم و فقط همینو گفتم و از درون آروم بودم و میدونم که این نتیجه به خاطر دوره احساس لیاقت هست که من شرکت کردم .

    در صورتی که قبلا پیش اومده بود که من غذام می سوخت یا بوی روغن و پیاز داغ در می اومد و همسرم اعتراض میکرد من کاملا حالت تدافعی میگرفتم و باهاش بحث میکردم و بعدش تا یه روز توی ذهنم بود و خودمو سرزنش میکردم .

    وقتی که این اتفاق افتاد توی ذهنم به خودم گفتم که از این به بعد باید زودتر به غذام سر بزنم چون این اجاق گاز حرارتش بالاست و تازه از اون روز شیوه های جدید غذا پختن به ذهنم میاد مثلا داخل فر و بدون روغن غذا بپزم و چون ما به شیوه قانون سلامتی تغذیه میکنیم به فکر خریدن یه گریل افتادم .

    خدا رو شکر ازش درس گرفتم . حالا این اشتباه در مقابل اشتباهات دیگه چیزی نیست و اتفاقا من یه کار دادگاهی رو به همراه خواهرام پارسال شروع کرده بودیم که بعد از دوندگی در این یک سال , پرونده رو به یک دلیل مسخره مختومه اعلام کردن و باز هم من آرومم و گفتم خیره . حتما خدا میخواد از راه بهتری حق منو بهم بده و من همش میگم الخیرو فی ما وقع و فهمیدم که فرکانس من به دادگاه نمیخورد خدا روشکر در این یک سال من یکبار هم به دادگاه نرفتم و چون خواهرام هم در این پرونده با من بودن اونا رفتن و واقعا اصلا دوست نداشتم که به دادگاه برم و سپردمش به خدا و الان هم پرونده رو ابطالش کردن خواهرام ناراحت شدن ولی من مطمینم که خدا در ساده ترین حالت منو به خواسته ام میرسونه .

    در کل الان نسبت به قبل خودمو کمتر سرزنش میکنم و خدا رو شکر که در این مسیر فوقالعاده ام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    آیسو گفته:
    مدت عضویت: 1657 روز

    سلام استاد جان اگر بخوام در مورد اشتباهاتم صحبت کنم باید بگم که خب انسان واقعاً جایزالخطاست.. و ممکنه که براش زیاد پیش بیاد

    تصمیم گرفتم حالا که دارم این کامنتو می‌نویسم درباره زمان‌هایی بگم که یهو از مسیر کار کردن روی خودم خارج می‌شم و ممکنه درگیر روزمرگی‌ها بشم…

    – به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    اشتباه مهمی که تازه انجام دادم این بودش که به جای اینکه ذهنمو کنترل کنم و روی خودم بیشتر کار کنم تا چالشی که برام به وجود اومده رو حل کنم من انقدر درگیر روزمرگی شدم که نتونستم ذهنمو کنترل کنم و در نتیجه چالش من پیچیده‌تر شد… ولی اگر از روز اول من به خودم یادآوری می‌کردم که همه اتفاقات زندگی رو خودم دارم رقم می‌زنم فقط کافیه که الان ذهنمو کنترل کنم و ادامه بدم اون وقت من قرار نبود درگیر چنین شرایطی بشم…

    استاد اگه بگم واکنش خودم چی بود:

    خودمو سرزنش نمی‌کنم و فقط به خودم میگم از الان به بعدش رو درست بچین اما یه صدای درونی هم دارم که بهم میگه اگر این کارو نمی‌کردی و اگر اون کارو می‌کردی….

    انگار نمی‌تونم بگم که اصلاً خودمو سرزنش نمی‌کنم…

    ولی این فایل شما یه درس‌هایی برای من داشت که تصمیم گرفتم از این اشتباهم یک بار برای همیشه درس بگیرم…

    البته به قول شما همه چیز صفر و صدی نیست یعنی ممکنه که من گاهی از مسیر خارج بشم اما چه بهتر که حواسم باشه و این زمانش کوتاه باشه….

    ولی می‌تونم بگم اون صدایی که بلندتره اینه که بهم میگه اشکالی نداره اگه نتونستی ذهنتو کنترل کنی و این یکمی طول کشید این هم بخشی از جریان تکامله… ازش درس بگیر و ادامه بده

    -چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    می‌تونم به خودم یادآوری کنم که این منم که زندگی خودم رو تحت هر شرایطی می‌سازم این فرکانس‌های منی که اتفاقات رو برای من رقم می‌زنه پس اگه واقعاً نمی‌خوام یه گاری به خودم ببندم و توی مسیر سنگلاخ راه برم و این مسیر رو با درد همراه کنم بهتره که یاد بگیرم به علف‌های هرز زندگیم غذا ندم تمرکزمو فقط بزارم روی کار کردن به خودم در هر شرایطی ذهنم رو کنترل کنم و این رو مدام با خودم تکرار کنم…

    -این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    به من فرصت میدی که محکم‌تر روی خودم کار کنم این درس رو جدی‌تر بگیرم چون یه درسیه که معمولاً به دست آوردنش برای آدم گرون تموم شده می‌خوام این درس گرون رو همیشه برای خودم محکم نگه دارم و هر روز سعی کنم بهتر از دیروزم روی خودم کار کنم ذهنم رو و ورودی‌هام رو کنترل کنم

    – از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    وقتی که فهمیدم زیاد درگیر روزمرگی شدن می‌تونه برای من چه نتایجی داشته باشه و زمانی که بیشتر توی مسیر هستم چه نتایجی رو تجربه می‌کنم از طریق مقایسه نتیجه این دو تا شرایطی که داشتم می‌تونم به این نتیجه برسم که چقدر مصمم هستم برای اینکه هرجوری شده خودم رو در مسیر صحیح نگه دارم انگار برام شبیه یک اهرم رنج و لذت می‌مونه که به صورت واضح و عملی حسش می‌کنم…

    – پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    قدرت نوشتن رو دست کم نگیرم، اگر قدرت نوشتن کمبود خدا اصلاً توی قرآنش به قلم قسم نمی‌خورد و من زمانی که می‌نویسم انگار که اون سازماندهی که توی ذهنم رخ میده چندین برابر میشه… پس سعی کنم همه شکرگزاری‌هام و نکات مثبت زندگیم رو مکتوب کنم تا توی ذهنم حک بشه که خدا چقدر همیشه مراقب منه و چقدر همیشه من رو هدایت می‌کنه….

    هر روز ارتباطم رو با خانواده صمیمی عباس منش حفظ کنم و هر روز سعی کنم که کامنت بنویسم و اون حس رو که نمی‌ذاره و با کمال گرایی می‌خواد منو از این کار منصرف کنه رو کنار بزنم….

    خدارو توی قلب و وجود و ذهنم حفظ کنم.‌..

    راهکار و راه زیاده…

    برای خودمم جایزه گذاشتم که داره انقدر منظم روی خودش کار میکنه و یه ساعتی که ماه هاست میخوامش و گرونه رو خریدم…

    همینطور که کار کردن روی خودم در این مسیر بهم پاداش و نتیجه میده من هم هر هفته‌ای که روی خودم منظم کار کنم می‌خوام به خودم یه جایزه خیلی خوب بدم..جایزه دادن هم بهانه اس .. دوس دارم رد پا بذارم :))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1236 روز

    سلام استاد

    من قربون روی ماهتون برم که انقدر به فکر پیشرفت مایید, این یکی از جلسات طلایی دوره لیاقت بود شما اینجا بازهم برامون بازش کردید رایگان, اخه چقدر مهربونی, چقدر دل بزرگ, نمیدونم چی بگم ازین همه خوبی

    در مورد اشتباه من دقیقا دو روز پیش داشتم نقاشی میکردم میخواستم ابی کاربنی بزنم روی کار شب قبل زدم که صبح که پاشدم دیدم چنااان روی کار لکه انداختم دیگه رنگ زمینه زدن برای کسی که این همه ساله نقاشی میکنه و قلمگیری و پرداز و فلان رنگ زمینه واقعا راحتترین بخش کاره که من گند زدم, فرداش یه دور دیگه روش رنگ زدم بازم همونطور شد و اصلا ماست مالی به تمام معنا, یه لحظه قاطی کردم و ذهنم گفت اررررهههه تخته را خرابش کردی و عرضه ی رنگ نداری

    ولی من ذهنمو از خودم جدا کردم و گفتم هیچ اشکالی نداره مشکی میزنم و شروع کردم به پاک کردن ابی ها, دور کار چوب و خاتم بود و اگه خیس میشد تبله میکرد باز اومد ذهنم قاطی کنه گفتم هییس اشکالی نداره ارومتر کار میکنم که خیس نشه یهو به ذهنم اومط سمباده بکشم به جای برداشتن رنگ با آب و رفتم پیدا کنم یه تیکه کوچیک داشتم شروع کردم به همون کار که بابام اومد گفت من دارم میرم بخرم برات گفتم نه و فلان و نمیخواد ولی رفت, برخوردمو با اشتباهم دوس داشتم بعدش گفتم این مارک رنگ ابی برای سطح بزرگ خوب نبود هرکاری میکردم لکه و جای قلم مینداخت و واقعا به شخصیت من یا اینکه ارره من هنرمند نیستم ربطی نداشت چون مثلا با مشکیم این مشکل پیش نمیومد و نیمده بود تا حالا!

    خلاصه از وقتی هم با اشتباهام کنار اومدم و راحتم باهاشون اولا بدون غرور راهنمایی میگیرم از اطرافیانم و اییین بی نهایت مهمه. قبلا همش میگفتم من! ولی حالا از دوره لیاقت فهمیدم من با اشتباهاتم سنجیده نمیشم , مثلا موقع رانندگی اگه جایی ندونم چیکار کنم راحت از بابام میپرسم دیگه منم منمی وجود نداره و چقدر این بجای تصور اشتباهی که بقیه دارند ک اگه بپرسیم از غرورمون کم میشه یا فلان اتفاقا برعکس باعث میشه بیشتر بتونیم احساس ارزشمندی کنیم!

    یه چیزدیگه راجب یادگیری گفتید و من خیلی دارم روش کار میکنم اینه که همه چیییز قابل یاد گیریه اونم به نحو خوب و حتی عالی, من بعنوان یه شخص هنری رفتم ریاضی و انتگرال و مشتق و فییزیک حتی مثل چی یاد میگرفتم و بعدشم مهندسی بودم و برنامه نویسی خیلی کم البته یادش گرفتم یعنی چیزی که مال اون یکی نیمکره ذهنم بود رو انقدر خوب یاد میگرفتم! واسه همین میگم فاطمه حتی اگه تو یک مسیر جدید هم باشم بازم پس برمیام درسته سختتر ولی میشه!

    بعد خیلی جالبه وقتی این ذهنیت رو دارمم ادم های اطرافمم همینطوری میشند مثلا وقتی رانندگی میکنم بابام الکی گیر نمیده برعکس چندسال قبل و نسبت به اشتباهاتم اسونگیر تر شده در صورتی که قبلا اینطوری نبوده, یا جدیدا دارم میرم کلاس قلم نی خوشنویسی استادمون از جلسه اول گفت بچهااا خیلی عادیه اولش نتونید یا سخت باشه یا اشتباه کنید, یعنی اینجوری دنیا هوامو داره

    استاد خیلی دوستت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: