ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت همه ی عباس منشی های عزیز
و ضمن خدا قوت به استاد و خانم شایسته ی گل
من بیشتر انگار اشتباهات دیگران به چشمم میاد تا خودم البته انگار با اشتباهات خودم خیلی مهربان و راحتم ولی چیزی که این روزها من رو به چالش کشیده دیدن اشتباهات دیگران هست و نا امید شدن از عدم تغییر اونا هست نمیدانم اشکال کارم کجاست که از وقتی فهمیدم نمیشد دیگران را تغییر داد این باعث شده احساس نا امیدی کنم که تغییر نمیکند پس من باید اون اشخاص را بندازم دور و یه جورایی خودم احساس میکنم باید فرار کنم و ترک کنم که قطعا شاید نگاه کنم ببینم این فرار کردن باعث شده کسی دورم نباشه البته این در رابطه عاطفیم هست گاهی میخام بابت یک اشتباه همه چیز را رها کنم ضمن اینکه طرف مقابلم پر از نقاط مثبت است این دید میاد سراغم که اون اشتباه خیلی بزرگه برام خیلی بزرگ میشه .ممنون استاد دراین زمینه هم گفتگو داشته باشید.
خدایا شکرت برای این دوره (◍•ᴗ•◍)
تو کامنتا خیلی درباره دوره احساس لیاقت شنیده بودم ، استاد از فوق العاده بودن بچه ها و فضا میگفت . خیلی دوست داشتم که شرایطی پیش بیاد که منم در حال حاضر توانایی شرکت داشته باشم .
الان احساس میکنم تو یه دوره فعالیت میکنم . استاد میخواد فایل ضمیمه ای بزاره . اخرش کامنتامو چک کنیم . نمی دونم . هر کاری که تو دوره ها میشه انجام داد .
من تو این دوره به خود شناسی رسیدم و تعدادی از ایراداتمو شناسایی کردم .
1 ) توانایی دیدن نشونه ها
این اسمیه که من براش میزارم . وقتی خواسته ای دارم و بهش توجه میکنم تا اینجاش اوکیم . به محض اینکه به نشونش هدایت میشم به جای تحسین و شگفت زده شدن (ʃƪ^3^)
دپرس میشم ಥ_ಥ
مسئله ای که نباید به عنوان یه اشتباه خودمو سرزمش کنم . طبق گفته استاد در جلسه دوم این دوره ذهنیت قدرت مند کننده در مقابل ذهنیت ضعیف و محدود کننده .
این مسئله میتونه حتی یکی از دلایل حسادت من نسبت به موفقیت دیگران باشه . در جواب جلسه اول .
مثلا دقیقا زمانی که میگفتم خدایا دوس دارم با عزیز دلم پینگ پنگ بازی کنم هدایت میشدم به دختر پسری که باهم بازی میکردن . و بجای دیدن نشونه حالم گرفته میشد .
اما الان بهترم . حتی الان هم اولین کامنتی که امروز تو سایت خوندم کامنت دوستی بود که با همسرش پینگ پنگ بازی میکرد . اینا نشونس برای من . باید نشونه ها رو ببینم .
2) تغییر دیدگاه = تغییر شرایط
چیزی که اینجا تماما یاد میگیریم همینه با تغییر دیدگاهمون شرایطمونو تغییر بدیم . نمونه واضحش برای خود من
استاد میاد تو قسمت دوم این دوره اشاره میکنه که دوستان از خوندن کامنت هم کلی نتیجه گرفتن . بعد من بجای اینکه اینو یه نشونه ببینم برای خودم که خدا با روی خندون داره دعوتم میکنه که در کنار تمام کار هایی که تو این دوره در کنار دوستان انجام دادم ، این کارم بکنم چون بهم کمک میکنه ، بشدت حالم گرفته شد . که من چرا وقت برای خوندن کامنت دوستان نزاشتم . من مثل بقیه خوب کار نمیکنم . من هیچ وقت نمی تونم مثل دوستان خوب نتیجه بگیرم . این همون توانایی دیدن نشونه هاس که نیاز به اصلاح دارم .
حالا من بشدت حالم بد بود و احساسی هم به قدرت در درونم میگفت تلاش نکن موفق نمیشی . حقیقت همینه بد کار کردی و هیچ وقت نتیجه نمیگیری . خوب شاید منطقی بنظر بیاد . و فکر میکنم درستش همینه و خودمو گول میزنم . ولی استاد از ما خواسته بود خودمونو سرزنش نکنیم .
من سعی به نوشتن منطقی برای این قضیه واسه خودم کردم . با این حال ذهنم مقامت میکرد . فک میکردم داشتم خودمو گول میزنم ولی منطق قوی بود . بطوری که اخر کامنتم از اون حال بد در اومدم . کلا یه جور دیگه به قضیه نگاه میکردم . انگار که کل شرایط با تغییر دیدگاه من تغییر کنه . به خودم یاد اوری کردم که این نشونه خدا برای قدم بعدی منه نه وسیله عذاب . کلا این توانایی درست دیدن نشونه ها در من نیاز به کار و اصلاح داره . فعلا داریم پی دیوارای اصلی رو میزنیم . بقیشم درست میشه . و کلا شرایط و فضای حاکم به من کاملا تغییر کرد . فضایی که فکر میکردم دیگه هیچ وقت تغییر نمیکنه . چون من باور دیگه ای که دارم فکر میکنم اشتباهی که کردم تموم شد و رفت . دیگه نمیتونم درستش کنم . و من ادم بی خاصیتیم . اما الان خلافش عمل کردم و تونستم دیدگاهمو تغییر بدم .
3) نیاز به توجه
در جنبه های مختلف زندگیم مسئله ساز شده . تا دوتا کامنت تو سایت میزارم سریع میرم چک میکنم چند تا لایک خورده . چند تا فلان . کی جواب داده . از مسیر دور میشم .
به خودم گفتم باید تمرکزم رو مسیر باشه . الان داری خوب پیش میری منحرف نشو . تمرکزت رو اصل و اصلاح خودت باشه . الان دیگه تو هر جمعی که قرار میگیرم دنبال این نیستم در هر لحظه توجهاتو جلب کنم . خیلی وقت ها وقتی چیزی نیست که نیاز به گفتن باشه در کمال ارامش یه گوشه میمونم . این تغییر بزرگی برای منه . چون در بچگیم بهم میگفتن زیاد حرف میزنم . هر کی هر چی میگفت من جواب میدادم . مسئله ای که الان خیلی بهتر شده .
4) سرزنش خودم
تو قسمت مربوط به اشتباه ( جلسه سوم ) فهمیدم که تا چه حد خودمو تخریب میکنم . مثلا تصمیم میگرم امروز بین کار A و B کار A رو انجام بدم . و در اخر روز بجای اینکه خودمو تشویق کنم بخاطر انجام کار A خودمو منهدم میکنم و میگم تو خیلی وقته کار B رو انجام ندادی . اینجوری تعهد میدی ؟
بنظر ، سرزنش مسئولیت پذیرانه ای میاد . ولی فقط خودمو ضعیف میکنم . تو اون موقعیت اصلا حتی یادم نمیاد کار A رو انجام دادم . به قول دوستمون تو سایت هزار تا کار هم بکنم اون کاری که نکردمو میبینم .
باید بجای اینکه چکاری رو نکردم تمرکزمو بزارم رو اینکه چه کاری رو انجام دادم . من یه لیست از کار های روزانه دارم که توش تیک میزنم . همیشه کارای که انجام دادمو توش مرور کنم .
مثلا همین الان چیزی از ذهنم مرور کرد . چیزی بهم گفت مگه استاد نگفت تو وقت استراحت زبان بخونید . و خودتم قصد انجام داشتی ؟ چرا تو این دو روز انجام ندادی ؟
این چیزی بود که تو ذهنم بود . و در حقیقت من تو چند روز تعطیلی تمرکزی میخواستم رو مبحث تند خوانی و مایند مپ و کلا مباحث یادگیری کار کنم . و روش کلی زمان گذاشتم . باید بگم که این کارو انجام داپم . نه اینکه اون کارو انجام ندادم .
بنظرم باید در باره اولویت بندی یاد بگیرم
چیزی که احساس میکنم چاره دردمه .
خوب دوستان موفق باشید .
خیلی خوشحالم که اینجا هممون در کنار هم با هم کار میکنیم . خیلی دوست داشتم منم عضوی از یه جمع بزرگ تر تو این سایت باشم . خیلی خوشحالم
همتونو دوس دارم
فعلا (◕ᴗ◕)
سلام دوست عزیزم آقای بهرانوند
خوشحالم که داری روی خودت تمرکز میزاری و شناسی میکنی خودتو
این موضوع یکی از ضعفهای منه که هیچ وقت توی عمر 37 سالم دنبال شناخت نقطه ضعفهام نبودم ولی با آشنایی با استاد بهتر شدم و هنوزنم تمام تلاشمو میکنم که بهتر شم
یه نکته در آخر کامنتت راجب اولویت بندی نوشتی که یرام پر رنگ بود چون یکی از ضعفهای اصلی من بود که شناسایی کردمو خدا رو شکر اقدامات عملی راجبش انجام دادم
اولویت بندی خیلی مهمه رفیق و اگه مثل من بوده باشی مطمئنا میدونی چی میگم و درکش میکنی
یه مثال میزنم که بهتر بتونم توضیحش بدم
من هیچ وقت حسابدار خوبی نبودم و این باور داشتم که کلا زندگی بی حساب کتاب . همین موضوع باعث شد خیلی از لحاظ مالی دچار مشکل بشم و توی برهه ای بشدت بدهکار
وقتی که فهمیدم باید بدهی های خودمو بصورت تکه تکه پرداخت کنم و از اون شکل عجیب و گنده درش بیارم خدا رو شکر تونستم مدیریت مالی تقریبا خوبی داشته باشم و همین تضاد باعث شد که توی این موضوع قوی بشم
یه طلبکار داشتم که با وجود دوست نزدیک من بود ولی بشدت بهم فشار میاورد و منم چون فکر میکردم اولویت نمیخواد به این دوست عزیزمون بدیم از سر خودم واش میکردم تا اینکه حکم جلبمو گرفت و بشدت سوپرایزم کرد م اینقدر سردرگم شدم بخاطر رفتارش که عین مار زخمی به خودم میپیچیدم و حس میکردم قربانی شدم
توی همون شرایط بظاهر بد قوانین مرور کردم و تصمیم گرفتم حال خودمو خوب کنم و موهبت این تضاد بفهمم .بعد چند روز که ذهنم درگیر راه حل بود یادم به الهامی افتاد که توی خواب بهم گفته شد یعنی الویت بندی طبلکارا
از اون روز تصمیم گرفتم این دوست بزار توی اولویت و به خودم بگم هر اتفاقی بیافته اولویت با ایشون
طولی نکشید که روند قضیه عوض شد و همه چی عالی پیش رفت و مهمتر از همه منی که گیج بودم برای این اتفاق بد فهمیدم که کل این قضیه باعث شد اولویت بندی یاد بگیریم .و الان توی زمینه مالی وقتی میخوام کاری انجام بدم اولویت بندی میکنم و مسائلم کامل حل میشه
حالا این مثال مالی بود ولی بی نهایت مثال میشه بزنیم که این الگو رو میشه توش بکار برد حتی نحوه یادگیری آموزشهای استاد
سپاسگزارم ازت دوست عزیزم که منو بیاد این موضوع انداختی
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان خوبم
استاد من چندین بار این فایل و گوش دادم و منتظر یه فرصت خوب بودم کامنت بنویسم
خوشبختانه من از بچگی وقتی مرتکب اشتباهی میشدم
خیلی سریع باهاش کنار می اومدم و همین طور ادامه داره
ولی پاشنه اشیلی که تو این زمینه دارم رفتاره دیگران موقع اشتباه من بوده
به طوری که از کودکی با کوچکترین اشتباه مورد سرزنش مادرم قرار میگرفتم ولی خب خیلی اهمیت نمیدادم
و سریع حالم خوب میشد تا اینکه به بعد از ازدواج رسیدم
این بار همسرم شدت سرزنش هاش خیلی بیشتر بود
طوری که برای کوچکترین اشتباه ماه ها سرزنش میشدم
این بار دیگه بی توجهی فایده نداشت
و من خودم و سرزنش میکردم که اگه فلان اشتباه و نمیکردم این طور نمیشد که همسرم بخواد منو حقیر و کوچیک کنه
تا اینکه من با شما اشنا شدم
که هر روز خدا رو شاکرم
و من یاد گرفتم برای خودم ارزش قایل باشم خودم و دوست داشته باشم
شما درست میگی وقتی برای خودت ارزش قایل باشی همه برات ارزش قایل میشن
به تازگی من کارت بنزینم و گم کردم و چون میدونستم
میتونم از این اشتباه درس بگیرم و بارها تو ذهنم تمرین کردم که این بار همسرم چیزی نمیگه
یا اگرم بگه برام مهم نیست مهم نظر خودمه
مهم اینه که من ارزشمندم
خلاصه من درسی که از این اشتباه گرفتم این بود که خیلی بیشتر مواظب کارت بنزینم و حتی کارت های عابر بانکم باشم
و همان طوری شد که باور کرده بودم همسرم خیلی سرزنشم نکرد ، فقط یکبار اونم نسبت به قبل انگار برام هیچی بود
و اون یکبار هیچ تاثیری در من نداشت
انگار نشنیده بودم
واقعا شما با ما چی کار کردین
باورم نمیشه هربار بیشتر معجزه میبینم از عمل کردن به حرفاتون
واقعا سپاسگزارم استاد خوبم که این قدر به ما احساس ارزشمندی میدین
خدایا شکرت
به نام پروردگار جهانیان
سلام استاد عباس منش و خانم شایسته.
کامنت من این بار درباره ی این است که وقتی که با فرکانس خوبی کاری انجام بدی یا احساس خوبی دربارهی کاری که انجامدادی خیلی تجربه خوبی است من تجربه اش کردم
دیروز وقتی که از مدرسه اومدم بیرون و به خونه رفتم واون روز بازی ایران و ژاپن بود مامانم خیلی فرکانسش بالاست ما توی اون بازی خونه ی مادربزرگم بودیم و اون بازی رو دیدیم . مامانم خانه ی خاله ام بود و بعد به خونه ی مادربزرگم اومد. وقتی که وارد خونه مادربزرگم شد ایران یک گل به ژاپن زد و ما خیلی خوشحال شدیم.
اون روز از مامان پرسیدم که چه جوریه که تو وقتی که وارد یک جایی می شی اتفاق خوبی می افتد؟ مامانم گفت وقتی فرکانست خوب باشه به آرزوت نزدیکتری و اون به زودی اتفاق می افتد برای من که عجیب غریب بود. من اونروز چیز های بیشتری رو فهمیدم
فردا ی اون روز به من گفتند که شینا جان روز 22 بهمن مسابقه ی شنا داری بدنم پر از استرس شد اما گفتم که خیلی قرار مسابقه راحت باشه و اعتماد بنفس خودم رو بالا آوردم و گفتم من از پسش برمی آم
حالا می خواهم کار های مثبت رو بگم
تونستم که توی شنا باز هم ایراد هام رو درست کنم و خودم رو برای مسابقه آماده کنم
و کبوتری رو دیدم که داشت پرواز یاد می گرفت توی مدرسه مون و سعی می کرد که پرواز یاد بگیره کار اون برام لذت بخش بود
و تمام تکلیف هاب خودمو نوشتم و شروع کردم به کامنت نوشتن و احساس خوبی به این کار داشتم و احساس آرامش می کردم
ممنونم از خاله فهیمه و خاله عارفه که برام کامنتای خشگل نوشتند. خداحافظ
بنام الله
سلام به روی ماهت عزیزدلم
چقدر عالیه که متوجه شدی فرکانسهای ما است که شرایط واتفاقات زندگی ما را رقم میزند واحسنت بهشما عزیزم که درک کردی احساس خوب=اتفاقات خوب
شینا جان تو حیاط خونه ماهم دو کبوتر لانه کردند ومن هرروز با شنیدن آوازشون غرق در لذت وآرامش میشم خدارا شکر میکنم
عزیزدلم مطمئنم با اعتماد به نفس وتوانایی که شما دارید وبا احساس عالی در مسابقه شنا برنده ای هرچند که شما همین جوری هم عزیز وارزشمندی
روی چون ماهت رو میبوسم
دوستت دارم ومنتظر خواندن تجارب
قشنگت هستم
یاحق
سلام وخدا قوت استاد عزیزم و خانوم شایسته
سلام به همه دوستان سایت
استاد من چند سال پیش گواهینامه پایه 2ثبت نام کردم و دوتا امتحان کتبی گواهینامه رو بار اول قبول شدم و بعد هم رفتم برای تمرین ماشین که هم باید خاور و امتحان میدادیم وهم مینی بوس و وبعداز چند روز تمرین کردن با خاور من رفتم برای امتحان خاور وبار اول چند متر من رانندگی کردم وسرهنگ من ورد کرد ومن بعد از هربار رد شدن عذاب وجدان میگرفتم وحالم بد میشد ومیگفتم من تو رانندگی خاور استعداد ندارم ،حتی یه بار مربی خاور که به ما آموزش میداد روز امتحان به من گفت شما برای چی میخوای گواهینامه پایه دو بگیری خیلی ضعیفی ومن هم به خاطر اینکه میگفتم اگه بیخیال بشم پولم وازدست میدم وبه لطف خدا ناامید نشدم وبعد از شش بار ردشدن بار هفتم قبول شدم وبار هفتم اینقدر رفتم تمرین کردم تا قلق خاور وبدونم دیگه راحت رانندگی میکردم وبجای اینکه سرهنگ به من بگه نگه دار من به اون گفتم که خوبه نگهدارم اون هم گفت آره خوبه نگهدار و خداروشکر قبول شدم وبعد رفتم امتحان مینی بوس که اون نسبت به خاور راحت تر بود اون هم تمرین کردم وبار سوم قبول شدم وبعد تکمیل پرونده کردم وگواهینامه روبرام ارسال شد، ومن درسی که از این گواهینامه گرفتم این بود که باید سمج باشیم ورود نا امید نشیم وتوهر کاری با تمرین وتکرار قوی کنیم خودمون وتا بتونیم انجامش بدیم
در پناه خدا خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند باشید
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد گرانقدر و ارزشمند و ارزش آفرینم با اون ذهن قدرتمند معرکه شون که این ذهنی که تو سرتون دارین ساخته و پرداخته خودتونه و منم میخوام خالق همچین ذهن زیبا و قدرتمندی باشم پس در راستای این خواسته میخوام که جا پای شما بزارم و ردپاها رو دنبال کنم و بسازم یک ذهن زیبای قدرتمند…
خدایا شکرت برای این سری فایل های ارزشمند که هدیه های نابی هستند از طرف دستان سخاوتمند خدا به من
خدایا شکرت که من میتونم همه جوره خالق زندگی و شرایط و حتی فایل هایی باشم که لازم دارم.
خدایا شکرت برای اینکه جهانت اینقدر نظامند و قانونمند برای این قوانین ثابت و سنت الهی ات شکر خداجونم…
خب بی مقدمه میرم سراغ جواب دادن به سوال ها و انتقال تمرین هام تا جای ممکن در این مکان مقدس.خدایا خودت کمکم کن بنویسم اون چیزهایی که باید نوشته بشه وو به یاد بیارم و خودم بیشتر بشنام ذهنم رو بیشتر بهبود بدم.خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم.
=====================================================
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده-قسمت 3
_ سوال این قسمت:
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
_اشتباهاتی که من اخیرا مرتکب شده ام:
* خوندن درس زمین شناسی ایران و چند روز پیش بعد از تموم کردن این درس تخصصی متوجه شدم درس ها و نکته هایی که خوندم، نکات و سوالاتی که برای خودم یادداشت برداری کرده بودم اصلا به کارم نمیان، اصلا این مطالب اونایی نیستن که در کنکور ارشد در دو سه سال اخیر اومده. یکجورایی باید بگم اصلا در منبع مطالعه این درس اشتباه کردم، اشتباه خوندم و این همه مدت الکی انرژی صرف کردم.
*اینکه متوجه شدم چه پاداش اشتباهی به خودم و ذهنم دادم کی و کجا؟!!!
(منظورم پاداشی که پارسال بعد از تعهد مرحله اول شش ماه مون به خودمون دادیم بعد از کلی نتیجه گرفتن از دوره قانون سلامتی.)
*اشتباه دیگه ایی که یادم میاد اخیرا انجام دادم، اینکه به موقع اونجایی که قلبم گفت سرمایه گذاری نکردم،دنبال جور کردن بقیه پول و پس انداز نشدم، روی دوره جدید که همزمان میتونستم اونجا باشم.(اصلا یکم خودمو نبخشیدم برای این موضوع هنوز)
*اشتباه دیگه من در بحث ورزش و عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی اینه که پیاده روی رو یکهو چند روزه صفر کردم و دارم اذیت میشم(البته توجیه ام اینه تمرکزم روی درس خوندن هست و از خونه بیرون نرفتم.)
*اشتباهی که بارها ازش ضربه خوردم ولی امیدوارم درش رو بگیرم و حتی در حد یک جمله کوتاه هم اشتباه نکنم. اینکه در مورد اگاهی ها زیاد حرف زدم.زیپ دهنم رو نبستم کاملا.(خیلی از سال های اول بهتر شدم اما هنوز باید بهتر بشم.)
_توی اشتباهِ در مورد عمل به قانون سلامتی و پاداشی که برای نتیجه گرفتن داشتیم و به قولی همون یک اشتباه و پاداش اشتباه از مسیر درست خارج مون کرد باید اعتراف کنم خیلی فرافکنی میکردم. خیلی خودتخریبی و خودسرزنشی بالایی داشتم. اصلا به پایه ها و اصل ها و بیس شخصیتم و لیاقتم ربطش دادم.
قضیه چطور بود اولش که نمیدونستم این پاداش اشتباه راه رو باز کرده برای اشتباه های دیگه. میگفتم آره دیگه من چون هدف بعدی رو مشخص نکردم و بلد نیستم هدف مشخص کنم اینجوری شد.
بعد گفتم آره دیگه سقف آرزوهام کوچیک بوده.
اصلا بعد به جایی رسید که میگفتم اصلا من آدم اشتباهی بودم. و میگفتم اصلا من لیاقت داشتن این دوره ارزشمند رو نداشتم چرا چون پول و درآمد نداشتم و یک عاله دلایل به ظاهر منطقی دیگه.اصلا هی خود تخریبی میکردم و ارزش خودمو و توانایی های خودم آوردم پایین و نجواها و دلیل ها این بود کــه آره من برای این دوره کوچیکم هنوز،بیس و لول این دوره بالاس من براش کوچیکم. به قد و قواره ی من نمیخوره. بــعد ربطش دادم به باورهای مشکل دارم در زمینه مالی و درآمد نداشتنم.
میتونم نتیجه بگیرم در این اشتباه اکنشم بیشتر خودسرزنشی و احساس گناه بود. اینه عجله کردم و قانون تکامل رو رعایت نکردم و اصلا تو خیلی عجولی فهیمه. هنوز بیس رو درست نکردی رفتی برج بسازی معلومه که میریزه. تو چقدر عجولی کی میخوای قانون تکامل رو بفهمی پــس.
بـــعــد واکنشم این بود که تجربه جدید و جالبی کسب کردم که “به جای کوچک کردن خواسته هام، باورهام رو بزرگ کنم.”
یک فرصتی برای رشد، برای شناخت خودم و مسائلی که باید ریشه ایی حل کنم. بیس هایی که باید از پایه درستش کنم. هنوز میخوای باور ثرووتمند شدن و معنوی نبودن پول رو بزاری کامل درست نشه. باید بقول استاد نفر بفرستم تا این باور رو درست کنم وو این سنگر رو فتح کنم. چون احساسم میگه تو این باور رو درست کنی و معنوی بودن پول رو بیشتر باور کنی اصلا کولاک میشه.پس درس این اشتباه اینه که این باورهایی که نصفه نیمه روشون کار کردم و کامل فتح شون نکردم برم کامل فتح شون کنم. ریشه ایی حل کنم.
واکنش الانم که دارم مینویسم به این اشتباه هم اینه که:
چقدر من خوش شانسم.
چقدر درس گرفتم.
چقدر بیشتر عملکرد ذهن رو عملی متوجه شدم.
چقدر بیشتر تفاوت ورودی مناسب و ورودی نامناسب رو درک کردم با پوست و استخوانم.
چقدر قدردان تر شدم برای داشتن قانون سلامتی و انتخاب سبک زندگی به روش قانون سلامتی.
چقدر خوبه که اینقدر برکت داشت این تضادها و خواسته هامو بیشتر بهم نشان داد. اصلا این اشتباه یک مدلی از یادگرفتن رو برام به ارمغان آورد که هیچ وقت فراموش نمیکنم.اصلا الان که دارم مینویسم به خودم افتخار میکنم اینقد رزود متوجه شدم و اینقدر خوب سریع برگشتم و اینقدر راحت خودمو به جریان هدایت سپردم و احساسم رو از وقتی خوب کردم اصلا جهان منو خودش انداخته توی تغذیه سالم. اصلا جهان برام غذاهای سالم میزاری سر راهم و شرایطم جوری هست که همسرمم خیلی قشنگ حمایتم میکنه و تغذیه من با خودش چند ماهه فرق میکنه و حتی من تنها غذا خوردم.
واقعا وقتی فقط حواست به احساست باشه و فقط بزاری جهان تو رو به سمت خواسته هات هدایت کنی و اجازه بدی هدایت تو رو هدایت کنه اینجوری میشه که استاد بعد چند وقت فایل هایی که میزاره که من لازم دارم. تو خونمون غذایی زیاده که باید بخورم. در مسیر تمرکز و برای کنکور خوندن خودش اهرمی میشه که بیشتر بخوام یک وعده ایی باشم.اصلا چی بگم خیلی عالیه و خیلی خداروشاکرم برای این اشتباهی که کردم و مسئولیتش رو همون جا پذیرفتم و الان به درک بالاتری رسیدم و چقدر معلوم نیست بازم درس داره این اتفاق و این اشتباه.این اشتباه چقدر منو رشد داده و میده.
(اینو این مدلی جواب دادم و تحلیل اشتباه بعدی ام رو یکجور دیگه مینویسم.)
============================================================
مرحله اول تمرین من:
به یک اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و اونو با جزئیات بنویس:
_اشتباه اخیر من در منبع و کتاب اشتباهی خوندن یکی از دروس تخصصی ام برای کنکور
مرحله دوم تمرین من:
واکنش خودت رو درباره ی اون اشتباهی که کردی بنویس:
(چه احساسی داشتی)
روزی که شاد و خوشحال اومدم یک ورقی بزنم ببینم سوالات کنکور اخیر چطوریه، فقط دهنم باز مونده بود اینا چیه.اصلا اینا از کجای کتاب سوال درآوردن. هر چی سوال ها رو بیشتر میرفتم جلو بیشتر میفهمیدم هیچی نمیدونم و انگار از فضا سوال ها اومده. چند دقیقه اول که هنگ بودم و دهنم باز بود. بعد گفتم یعنی چی من یادم نیست یا اینا خیلی خفن سوال میدن. یعنی اول به خودم شک کردم شاید از بعضی فصل هایی هست که چون چند هفته پیش خوندم یادم رفته. بعد تصمیم گرفتم جزوه باز هر سوال رو بگردم دنبال جوابش توی کتابی که میخوندم هی فصل ها رو زیر و رو میکردم. خط ب خط بالا و پایین میشدم میدیم اصلا همیچین موضوعی تووی این فصل بهش اشاره نشده. وای گفتم چقدر کتابش سطحی بوده و این سوال ها قطعا مفهومی و عمقی. چندتا سوال دیگه هم بررسی کردم و دنبال جواب تو فصل اون کتاب بودم دیدم نه خبری نیست. اصلا سیستم این کتاب فرق داره. اصلا منبع اشتباهه. قدیمه نمیدونم هرچی من این همه خوندم یعنی هیچ تستی نمیتونی بزنی. بعد نگاه کردم به این همه یادداشت برداری و زمانی که گذاشتم و اون حس خوشحالی ام که یک کتاب رو تموم کردم و یک لحظه توی ذهنم تاریخ و زمان کم باقی مانده یادم اومد. و ترسیدم واقعا یعنی باید چیکار کنم. منبع از کجا. حالا گیرم منبع هم پیدا کنی زمان، زمان رو چه کنم. خلاصه واکنش بعدی این بود فقط نفس عمیق بکشم و نزارم ترس ها بیاد سراغم، ناامیدی بیاد سراغم واقعا داشت میومدا. چون این اتفاق مال اخیرا هست خیلی خوب میتونم با جزئیات حال و هوای اون لحظه ام رو تشریح کنم. یک لحظه یک فکری از ذهنم مثل برق رد شد گفت بیا فهیمه این همه زحمت کشیدی الکیف بیا تو اصلا اشتباهی داری برای کنکور میخونی، تو اصلا خیلی عقبی، تو همون یک ذره شانس هم خوش خیال بودی رو هم نداری، وای….داشت میگفتا…بعد یکهو گفتم خداروشکر که الان فهمیدم نه سرجلسه کنکور. همین یک خداروشکر پیدا کردن باعث شد ورق برگرده و ذهن نجواگرم بره یک گوشه تا قدرت ذهن الهام گر خودنمایی کنه. آره یک جدالی شد اما همه ی اینا مال کمتر از نیم ساعت بود و تونستم به خودم و واکنشم و احساسم مسلط بشم. چون برام مهمه احساسم خوب باشه. مهمه که نترسم. مهمه که شجاع باشم برام مهمه برم تو دل ناشناخته ها و مسائلم رو خودم حل کنم. بعد گفتم واقعا راست میگی فهیمه خدارو شکر واقعا درسته کمتر از سی روز مانده اما بازهم وقت هست حالا یک مسئله خوردی بیا حلش کنیم.
واقعا اولش گیج بودم. آخه چطوری این همه برگه بیش از 300 تا 400 تا برگه که بصورت جی برگ نوشتم رو بیخیال بشم. یعنی همش الکی. چطور از لابه لای این همه برگه بکشم بیرون این بیخودی ها و براشو وقت نزارم. هیچی دیگه فرداش کمر همت بستم تمام برگه هامو رو روی فرش پهن کردم، دسته بندی کردم و سعی کردم فقط و فقط چند تا سوال کلیدی که بالاخره بیس اون فصل هاست رو بکشم بیرون و بقیه رو بندازم بیرون. پیدا کردن مثلا ده تا سوال ده تا نکته که اونم نمیدونستم کدوما واقعا کار گیج کننده ایی بود. اما من از پسش براومدم و شاید یک روز تمام بازدهی نداشتم و درس نخوندم اما یادداشت هام رو بهبود دادم و تصمیم گرفتم مهندسی معکوس کنم. چون هیچ منبعی ندارم بیام فقط تمرکزم رو بزارم روی سوالات کنکور. یعنی الان سال 1399 و 1400 رو اومدم بیست تا سوالی که تو کنکور میاد رو برای خودم نوشتم و تحلیل میکنم و سعی میکنم با کیفیت خوبی یادش بگیرم و فقط همون چندتا. و تا جایی که بتونم سال های دیگه رو هم پیش میرم. لااقل شاید سوال های مشابه با موضوعات بیشتر اهمیت دارتر رو در کنکور رو اینجوری بتونم در تست ها پاسخ بدم. توقع هم از خودم آوردم پایین و دارم اینجوری پیش میرم و الان 14 روز مانده و من همچنان در تلاشم تا ببینم بعدش چطور هدایت میشم تا نکاتی رو بخونم که اهمیت داره.
واوووو چه با جزئیاتی نوشتم.(خلاصه از وقتی رفتم تمرکزی روی بهبود فقط و فقط خودم خیلی قشنگ خودمو و رفتارها و کارهامو تحلیل میکنم و حواسم به خودم حسابی هست.)خداروشکر برای این فرصت نوشتن.
خلاصه که مرحله دوم اینجوری شد. و واکنش های من اینطوری که خوشبختانه از خودم راضی ام تا الان با اینکه ظاهرا خیلی عقبم ولی حس و واکنشم خیلی خوبه خیلی.
مرحله سوم تمرین من:
چه درسی میتونم از این اشتباه بگیرم، برای اینکه از این بهتر بشم؟ برای اینکه دیگه تکرارش نکنم؟از چه زاویه ایی میتونم به این اشتباه نگاه کنم که به توانایی خودم شک نکنم که بپذیرمش؟!
_اصلا با اون جزئیاتی که خودمو تحلیل کردمف اشتباهم رو بررسی کردم همش برام درس بود همش.واقعا خداروشکر برای این ذهن خلاق و ایده پردازم. خداروشکر که دارم با قوانین درس میخونم و حواسم همواره به احساسم هست و خدا هدایتم میکنه و با نشانه ها در ها رو بهم میده.
میتونم بگم درس هایی که گرفتم این بود که بچسبم به اصل ها. تشخیص اصل از فرع چطوری؟ اینکه من با بررسی تست و نمونه سوال کنکورهای گذشته خواستم خودمو محک بزنم ولی در اصل هدایت شدم تخیص بدم اصل هایی که باید یاد بگیرم چیه. اصل ها و نکات مهم و تاثیر گزاری که میاد چیه. اینکه درسش اینه تا بتونم فکر طراح سوال رو تا حدی درک کنم و بخونم. که چطور سوال طرح میشه و اینکه چه فصل هایی پرتکرارتر و اهمیت دارتره. خلاصه که خیلی باحال دارم تحلیل گر سوالات کنکور و ذهن طراحان کنکور میشم اگر وقت اجازه میداد که اصلا جدول درست میکردم. اصلا ایده های خفن به ذهنم زده اما اجرای الان اونا الویتم نیست.
اصلا درس دیگه این بود که درس زمین شناسی ایران که یکی از دروس تخصصی و بدفهم و پر اسم و زمان که در دوران دانشجویی اصلا اینجوری نخونده بودمش و چقدر الان یاد گرفتمش و دارم توش به تخصص میرسم اگر همین روند رو ادامه بدم.
درس دیگه ایی که گرفتم اینکه قبل از شروع و حرکت کردن و انجام یک کار از درست بودن همه چی مطمئن بشم و بعد کلی زمان و انرژی بزارم و برای درس گرفتن از این موضوع بهای زمانی و انرژی و مغزی زیادی دادم انصافا.
درس بعدی که از این اشتباهم گرفتم اینکه در اوج ناامیدی بازم امیدی هست و اینکه واقعا راه حل مسائل در دل خودشون هست و فقط باید صبور بود و کار درست رو انجام داد و ریشه ایی اصلاح کرد.
درس بعدی که گرفتم این بود که یک درس و یکسری مفاهیم چقدر میشه به شکل های مختلف یاد گرفت و به شکل های مختلف ازش سوال طرح میشه.
درس بعدی اینکه این اشتباه به خودباروی من کمک کرد که چقدر خوب تونستم بازم خودمو جمع و جور کنم و قانون همیشه و همه جا جواب میده.
درس بعدی اینه که همش داستان هدایته و خدا منو اینطوری هدایت کرد تا نقاط قوت و ضعف خودمو ببینم و عزت نفس و اعتماد به نفس من رو ببره بالا.
درس بعدی اینه که هرچقدر هم هر موضوعی وخیم باشه جا نزنم وادامه بدم و ادامه بدم و بعد شگفت زده خواهم شد.همه چی درست میشه.
درس بعدی اینکه فهمیدم من چقدر خلاقم. واقعا یکسری از اخلاق ها و یژگی ها و توانایی ها رو در خودم کشف کردم که اصلا به خودم فقط افتخار میکنم و به یاد خودم میارم که من اشرف مخلوقاتم. اشرف مخلوقات بودن یعنی من اکنونم.
درس بعدی اینه که تمرکز روی بهبود باعث میشه سریع تر اشتباهات رو بفهمی و قبل از فاجعه جلوی ضرر رو بگیری.
درس بعدی اینه وقتی در مسیر هدایت باشی وقتی خدا رو باور کنی خدا اینجوری خودتو حتی از طریق خودت هدایت میکنه.
درس بعدی دیگه که الان یادم اومد یادگرفتم چطور درست یاد بگیرم.
چطور از زمانم درست استفاده کنم در جهت درست.
چطور الویت ها رو الویت قرار بدم و همون اصل ها رو اول یاد بگیرم.
وای که الان فکر میکنم چقدر این اشتباه به ظاهر فاجعه برام درس داره….(بازم باید سرفرصت دوباره بیام به درس هاش فکر کنم.شاید 4 اسفند بیام بازم درس بگیرم. شاید نه قطعا درس میگیرم)
مرحله چهارم تمرین من:
چطور از اون درس هایی که گرفتی از اشتباه اخیر، میتونی از اون درس ها در عمل استفاده کنی؟
به چه شکلی می تونی درس ها رو در عمل اجرا کنیم؟چطور این بهبود ها رو در عمل اجرا کنیم؟
وای خدای من چقدر باعث شد برای بقیه درس ای دیگه ام بیشتر حواسم باشه و چک کنم کجای کارم……من الان در اجرای بهبودهای دائمی هستم.
فکر کنم تو مرحله سوم ناخودآگاه مرحله چهارم رو هم بهش رسیدم.
اینکه الان اصلا مدل درس خوندن و یادگرفتن و وقت گذاشتن هام فرق کرده.
حواسم به منابع ام بیشتر باشه.
اینکه بیشتر حواسم به اصل ها و الویت ها و مهم ها باشه.
خلاصه که خیلی خوشحالم و خوشحالم اومدم نوشتم.
استاد جان شما بینظیری و ازتون سپاسگزارم که یک دوره هدیه برام روی سایت قرار دادی تا بیشتر به خودشناسی برسم و بیشتر یاد بگیرم و از یادگرفتن ها و تلاش هام لذت ببرم. که خودمو سرزنش نکنم که هرکسی ممکنه اشتباه کنه و اشتباه هاتم رو به شخصیت و وجود ارزشمندم وصل نکنم. خیلی حرف دارم خیلی این فایل پر از نکته بود و من تا الا بیشتر از20 صفحه در سررسیدم نوشتم. خدایا شکرت خدایا شکرت برای این همه که منو سرشار میکنی.
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت سرکار خانوم پژوهنده عزیز
امیدوارم که حالتون خوب باشه.
باریکلا به شما که تا این حد رفتار های خودتون رو موشکافی می کنین و اشتباهات خودتون رو با صداقت می نویسین و درس میگیرین ازشون تا در آینده تبدیل به انسان بهتری بشین. من شمارو تحسین می کنم.
اصولا نگاه توحیدی به افرادی که در جستجوی این تفکرن، آگاهی درس گرفتن از اشتباهات رو میده. و به قول انیشتین (که خودش از توحیدی ترین تفکرات بهره مند بود)، کسی که اشتباهی نمی کنه، هیچ موفقیتی هم در زندگیش نداشته.
نگاه توحیدی که به انسان میگه هیچ وقت نباید مغرور باشه و این رو بپذیره که ضعیفه و جاهایی اشتباه می کنه، عامل خیلی مهمیه که انسان بعد از اشتباه کردن خودشو تخریب نکنه و درسهایی رو که اون اشتباه براش داشته رو بپذیره. و چه بسیار موفقیت هایی که بعد از رخ دادن اشتباهات ایجاد شده.
خدا می دونه مطالعه اون کتاب اشتباه در درس ایران شناسی بعد ها چه معجزاتی براتون ایجاد می کنه اما حداقل فایدش این بوده که شما به این خودشناسی در مورد خودتون برسین.
به اعتقاد من زندگی انسانی که سعی می کنه تفکر توحیدی رو در وجودش پرورش بده و همه چیز رو از خدا بدونه، اشتباهی درونش جای نداره. شاید بقیه از یه اتفاق تعبیر اشتباه داشته باشن اما تجربه اون اتفاق به ظاهر اشتباه زندگی فرد رو از این رو به اون رو می کنه. چرا؟! به این خاطر که در زندگی این افراد تفکر «الخیر فی ماوقع» حاکمه. مگه میشه چیزی رخ بده که خیر نباشه؟! برکت نباشه؟! مطلقا!
برای همین من تحسین می کنم این همه اراده شمارو برای درس گرفتن از اشتباهاتتون. و ممنونم که با عشق این کامنت سراسر مهر و انرژی رو از خودتون به جا گذاشتین.
براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادتمندی دارم.
خدانگهدار
1402/11/23
21:01
سلام مجدد ب شما دوست عزیزم
ممنونم
این کامنت شمارم مطالعه کردم
اول بگم ک ماشالاااا ب این کامنت شما، این همه نکته ک توش بود و هرچقدر میخوندم، تمامی نداشت و پر از نکته بود، پراز یاداوری بود.
افرین ب شما ک انقدر تیزبینانه خودتون و ذهنتون رو رصد میکنید و باگهای ذهنتون رو میگیرید.
اونجا ک نوشته بودین،اولش نجواها داشت میمومد تو ذهنم ک حس م رو خراب کنه و بعد با تغییر دادن نگاهتون، حال خودتونو از بد ب خوب تبدیل کردین..اینکه ب مسئله جوری نگاه کردین ک حالتون خوب شد
اینکه( گفتین ب خودتون: هنوز 1ماه وقت دارم، چ خوب شد ک زوتر متوجه شدم و سرجلسه ی امتهان متوجه این اشتباه نشدم)
بقول استاد ک همیشه میگن از زاویه ای ب مشکل یا تضاد ، نگاه کنید ک احساستون رو کمی بهتر کنه،
و
دقیقا کاری بود ک شما انجام دادین
افرین بهتون
و نکته های دیگه ای ک ریز ب ریزش رو نوشته بودین
ممنونم بخاطر وقتی ک گذاشتین.
منم ی اشتباهی 1ماه پیش کردم در مورد هدفگذاری
اینکه هم میخاستم روی سلامتی م کار کنم
هم روی باورهای محدود کننده ی ثروت
دیدم نمیشه
ن تمرکز کامل روی سلامتی م دارم( چون بارها و بارها باید فایلهای سلامتی رو گوش میکردپ و نکته برداری میکردم. مینوشتم برای خودم ک تبدیل بشه برام ب یک باورو. . . . )
ن تمرکز کامل داشتم ک روی باورهای ثروت کارکنم
و در نتیجه فقط خسته م کرد و صد البته اعتمادبنفسم رو پایین اورد ک تو نمیتونی و ازین حرفااا
ک بعدش این تضاد بهم یاد داد ک فقط و فقط روی یک چیز تمرکز کن ب مدت 3ماه و بعد برو سراغ هدف بعدی ت
ک الان تمرکز صد درصدم روی سلامتی م هست
باخوندن کامنتهای دوستان و شما در سایت
با شنیدن نتیجه هاشون
با گوش کردن صبح تا شب فایلهای سلامتی
با تعهد صد در صد ب خودم ک هر روز باید 2تا 45 دقیقه ردی تردمیل بری
خداروصدهزار مرتبهرشکر ک فعلا تو این هوای سرد، من تو خونه تردمیل دارم
با این چیزا خودمو متعهد کردم ک نتبجه بگیرم و بعد بیام ازرنتابج عالی م بگم تو سایت استاد عزیز
موفق باشی دوست عزیز
بنام خدای مهربان
من در زندگیم کلی اشتباه داشتم و کلی هم خودمو سرزنش کردم اما الان که نگاه میکنم این سرزنش ها خیلی مدتشون کم شده و زود خودمو آرام میکنم .آخرین اشتباهی که مرتکب شدم عمل نکردن به قوانین هستش عصبانی شدن و احساس خودمو بد کردم و از اونجایی که من دارم روی خودم کار میکنم وقتی یه اشتباهی میکنم جهان و خداوند هم خیلی زود بهم هشدار میده که برگردم به مسیر درست
اما این هشدار طبق قانون جهان با تضاد وارد زندگیم میشه و من در اولش بهم میریزم
ولی خدارو شکر از برکات این سایت و استاد عزیزم یاد گرفتم که خودمو در احساس بد نگه ندارم و میام درسامو از این تضاد یاد میگیرم و این تضاد برام یه مسیر میانبری میشه به سمت خواسته هام
مثال:
من یه مشتری دارم که صبح اول وقت سفارش میذاره و من هم همون موقع اجناسی که میخواد میبرم و نقدا تسویه میکنه.ولی وقتی طرف ظهر سفارش بده چون خودش نیست برادرش اونجا میشه و ایشون هم به هیچ وجه تسویه نمیکنن.
دو روز پیش ساعت 1 بعد از ظهر این مشتری تماس گرفت گفت تا ساعت 3 من این وسایل میخوام سفارش گرفت باید زود بیاری .و منم به خودم گفتن باید به کار خودم ارزش قائل باشم تایم مشخص کنم نقد بفروشم و ..گفتم الان نمیتونم بیارم فردا صبح میارم و ایشون اصرار و گفتن که سفارش هستش باید بیاری
من هم کلی خودمو سرزنش کردم که چرا نمیتونم رک بگم نمیتونم و باید پولو بزنی به حسابو کلی نجواهای ذهنی
اما به خودم اومدم گفتم حتما یه منفعتی درش هستش میرم هرچی پیش آید خوش است
با خودم ام هی تکرار کردم که قدرت دست خداست بنده ها فقط وسیله هستند تا من به خواسته هام برسم
رفتم رسیدم به اونجا دیدم مشتری خودش اونجاست و گفت کارتخوان بیار سرش شلوغ شد از مبلغ فاکتور هم خیلی بیشتر کشیده بود
درسی که گرفتم:
هیچ وقت قضاوت نکنم
وقتی روی خودم کار میکنم همه چیز به نفع منه
قدرت دست خداست
باید بتونم نجواهای ذهنمنو کنترل کنم چون کار اصلی من این هستش
هر اتفاق یا اشتباهی کنم من قدرت اینو دارم که نتیجه رو با کنترل ذهنم تغییر بدم
استاد عزیزم تمام این نعمتها به خاطر حضور شما در زندگی من و عمل به آموزش هاست خدارو میلیاردها بار شکر میکنم که میتونم از این آموزشها استفاده کنم و زندگیمو اونجور که میخوام خلق کنم .
عاشقتون هستم
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
این سری فایل ها واقعا برای من خیلی عالی و فوق العاده و بی نظیر هستند
همیشه و همه وقت در حال فرار کردن از اشتباهات و مشکلات خودم بودم
اما اکنون به این درک رسیده ام که می توانم از اشتباهات خودم درس بگیرم
بجای اینکه خودم را سرزنش کنم
مدام به خودم لعن و نفرین کنم
این اشتباه را بخشی از وجود خودم بدانم و خودم را ذلیل کنم
به دنبال این راهکار باشم که در قدم اول چه درسی از این اشتباه خودم می گیرم
بعد بیایم خودم را در آن جهت تقویت کنم و بیشتر روی خودم و ترس های خودم و باورهای خودم کار کنم تا بتوانم به راحتی و آسانی روی خودم کار کنم
این نکته را باید همیشه در ذهن خودم داشته باشم که می توانم یاد بگیرم
می توانم به راحتی و آسانی روی باورهای خودم کار کنم و آنوقت از خودم بهترین شکل ممکن را به اجرا بگذارم
یادم باشد که همیشه و همیشه باید بتوانم بجای برخورد با اشتباهات خودم از آنها استقبال کنم و بپذیرم که من خودم باعث این اشتباه بوده ام آنوقت از اشتباه خودم درس بگیرم و بتوانم خودم را تقویت کنم
یاد بگیرم که با خودم این را تکرار کنم که این اشتباه و خطا چه درس و نکته ای را برای من در خودش دارد
چند روز قبل در کار جدید که پروژه جدید بود
یک صحبت کردم
فکر می کردم که کارم درست است
اما دوستم که با من بود بطور کامل و صحیح به من توضیح داد که چگونه رفتار کنم
چطور صحبت کنم
چطور حرف بزنم
در قدم اول شاید از تذکر دوست خودم ناراحت شده باشم اما وقتی که با خودم تنها شدم و فکر کردم آنوقت دیدم که کامل حق با او بوده است
این سبب شد که من به دنبال این بروم که مهارت های ارتباطی خودم را قوی تر کنم
به دنبال رفتن به کلاس و دوره های فن بیان بروم
تا بهتر بتوانم روی خودم کار کنم که در چه زمانی چه بگویم و روی زبان بدن بیشتر کار کنم
این خیلی برای من درس عالی بود
واقعا به این درک رسیدم که خدای مهربان من را به این سمت هدایت کرد تا بهتر بتوانم روی خودم کار کنم و به سعید تبدیل بشوم که بهتر از همیشه باشم
در این وسط مهمترین نکته ای که باید همیشه در نظر داشته باشم این است که در هر شرایطی باید حال خودم را خوب نگه دارم
باید مراقب کنترل کردن ذهن خودم باشم
این درس را باید همیشه و همیشه مد نظر خودم داشته باشم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این آگاهی ناب
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوندم بخشنده و مهربانم
سلام به استاد عزیزم
سپاسگزارم بابت این فایل های فوق العاده عالی و پر از درسی رو که در بهترین زمان و بهترین مکان بهتون الهام شده و دارید به ما هدیه میدید.
در ابتدا استاد جان میخوام بگم که من قبل از اینکه با شما و دوره هاتون آشنا بشم به قدری اعتمادبنفسم پایین بود که وقتی اشتباهی میکردم شاید تا روزها یا حتی ماهها و شاید باورتون نشه سالهای بعد وقتی یادش میفتادم خودمو سرزنش میکردم و احساس بی لیاقتی و ناتوانی به خودم میدادم اما به لطف خداوند مهربانم و آموزه های استاد عزیزم الان بعد از گذشت سه سال با روند تکاملی که داشتم نمیگم که اصلا خودمو سرزنش نمیکنم اما میتونم اینو به جرات بگم که سرزنش کردنم اگه قبلا مدتها طول میکشید الان شاید چند ساعت طول بکشه یعنی مغزم طوری شده که اگه چند ساعت خودمو سرزنش کنم یا احساس ناراحتی و نگرانی و …کنم سریع آلارم میده که داری از مسیر دور میشی. گریه تو کردی ناراحت شدی….اکی…حالا وقتشه که خودتو از نو بسازی و بعدش با خودم حرف میزنم و حرفای شما تو ذهنم میاد و بعدش میپذیرم و ادامه راه…
یکی از اشتباهاتی که اخیرا انجام دادم که نتیجه اش عدم قبولیم در ازمون بود و ابن ازمون بسیار برام مهم بود و امسال برای بار دوم بود که ازمون میدادم و هر ساله دو بار برگزار میشه …من وقتی بار دوم کارنامه مو دیدم و دیدم که قبول نشدم و عدم قبولیم هم فقط اگه دو تا جواب درست میزدم و جوابای غلطم مدیریت میکردم قبول میشدم خیلی اون لحظه حالم بد شد و گریه کردم دو سه ساعتی رفتم تو اتاق و خودمو خالی کردم بعدش پا شدم دست و صورتم شستم به خودم گفتم گریه هاتو کردی حالا هر چی بود بزار پشت در اتاق و برو از نو شروع کن…یجورایی از یک طرفم ناراحت بودم که دیگه دوباره امسال برگزار نمیشه و سال بعد میشه و دوباره همون مطالب باید بخونم و بخاطر مدت زمان طولانی که ازش میگذره مطالب ممکنه یادم بره و از ابن حرفااا….
اما هر چی که بود همون روز با خودم حل و فصلش کردم( یکی از بهترین جملات شما که خیلی ارومم میکنه و به خودم مبگم ابنکه در زمان مناسبش قبول میشی اگه قبول نشدی هنوز زنانش نرسیده) و خلاصه بگم که اون روز همه چیز تو ذهنم حل شد… و مطمئنم که بخاطر همین کنترل ذهنم بود که خداوند مهربانم یک پاداش بزرگ بهم داد و اون این بود که هر ساله فقط دوبار ازمون برگزار میشه اما امسال استثنا سه بار شد… یعنی امسال خبر رسید که اخر اسفند ماه دوباره ازمون گذاشتن
الله اکبررررررر… واقعا الان مو به تنم سیخ میشه که دارم باهاتون حرف میزنم… اونفدر خوشحالم که نمیدونم چطور از خداوند مهربانم سپاسگزاری کنم که این فرصت رو بهم داد و چقدر خوشحالم و با توکل بر خداوند مهربانم و ایمان بهش دوباره تلاش خواهم کرد که انشالله در این آزمون موفق بشم️
به نام الله.سلام برهمه عزیزان.
من اخرین اشتباهی که چند روز پیش انجام دادم این بود که یک فلشی دارم که جلسات آموزشی ای سی دی ال کامپیوتر رو مدیر اموزشگاه برام ریخته بود چون حضوری نتونستم کلاسها رو برم که یادبگیرم وبرم امتحان بدم بعلاوه اینکه تو این فلش خیلی از ویدیوهای 12قدم هم بود که ذخیره کرده بودم که فلش رو زدم به لبتاب تا کامپیوتر کارکنم از اونجایی که هنوز اوایل کارم وزیاد ماهر نیستم چندین پنجره رو صفحه دسکتاپ بازشد وهی من ok میزدم بعد فهمیدم که کل فلش رو هرچی بوده پاک کردم .فقط درچنددقیقه اول ذهنم درگیر شد که نجوا میکردحیف شدن ودوباره باید برم برام بریزه چی همه فایل 12قدم بودولی بعد جمله معروف وزیبای الخیر فی ما وقع یادم اومد وکلا بیخیالش شدم عصرش رفتم موسسه کامپیوتر ودوباره گفتم برام بریزه که فوق العاده انسان باشخصیتی هست درصورتی که وسط کلاسش بود ومشغول تدریس کارمو انجام داد تازه همون لحظه خدا هدایتم کرد گفت بگو نمونه سئوال نداره برات بریزه که بهش گفتم وبرام ریخت اومدم خونه که نمونه سئوالها رو نگاه کردم هزاران بار خدایا روشکر کردم که این فلش پاک شده بود ومجبورشده بودم دوباره برم که نمونه سئوال بریزم چون هم مدل کارکردن رو یاد گرفتم وفهمیدم چطوری بخونم کاملا برعکس تصوراتم بود خلاصه خیلی الخیر فی ما وقع شد وخوشحال شدم از این اتفاق.
ازاین ماجرا درس گرفتم که ازاین به بعد دقتم رو بالا ببرم چیزی رو یاد ندارم یه لحظه وقت بذارم یه سرچی بکنم اطلاعات جمع کنم لااقل بادقت بخونم چی میگه بعد ok بزنم حالا تو هرموردی که میخوادباشه .پس باید حوصله ودقتم رو بالا ببرم.