ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 36 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
شاید بزرگترین اشتباهی ک فکر میکنم انجام دادن و نشونش اینه که هنوز بعد از یکسال هنوز هم احساس خودسرانه میکنم و ب خودم می گویم که مرا این اشتباه رو کردی در رابطه با رابطه ای حذب شده بود که خیلی رویایی بود برام و لذت بخش
بعد از این اشتباه بسیار خودم را سرزنش کردم جوری که احساس داغونی داشتم و بی نهایت خودم را بی لیاقت و بی معرفت دونستم خیلی. شدید خودم خودم رو تحقیر میکردم و بی نهایت حرص میخوردم و به شدت احساس ناتوانی کردم و ب خودم میگفتم که چرا اصن من وارد رابطه شدم و اصن من ب درد رابطه نمی خورم جالبه که من شخصیتی بسیار مغرور داشتم در طول زندگیم و اصن ب هیچ گس باج نمی دادم اما در اینجا واقعا غافلگیر شدم اون هم ب خاطر عدم احساس لیاقت و ربط دادن لیاقت ب عوامل بیرونی
درس هایی که بعد از یکسال فکر کردن عمیق و نجات ب لطف خدا یاد گرفتم خیلی زیادند که مطمئنم تا آخر عمر این درس ها کمکم خواهند کرد امروز بینهایت ب خاطر درس ها خوشحالم با این که در حد مرگ سختی کشیدم اما هر لحظه که میگذرد نعمت هاش برام بیشتر رو میشود
درس هایی ک گرفتم مثلا این بود که ب خاطر شرایط خاص طرف مقابل فکر میکردم در واقع میترسیدم و نگران بودم یعنی شرک داشتم که مادرم جواب مثبت نمی دهد اما بعدا در کمال ناباوری وقتی با مادرم در میان گذاشتم قبول کرد و انگار پتک محکمی تو سرم خورد که خدا بهم گفت وقتی در راه من هستی و من چیزی رو برات آماده کردم در اون راه هیچ ترس و نگرانی وجود نداره و همه چیز را من درست میکنم و اگر بترسی یا نگران باشی فقط ب خودت ظلم کرده ای و تا مدت ها من فکر میکردم ک خدا منو نمیبخشه و با دوره عزت نفس تونستم خودمو ببخشم و با باور این که من انسانم و کانل نیستم و یقینا همه انسان ها اشتباه میکنن تونستم خودم آروم کنم
درس بعدی این که هر اتفاقی میفته اونو از طرف خدا بدونم و خداوند فقط اون چیزی رو میخاد ک من میخام منی ک در مسیرشم و اون خواسته ها با تضاد پیش میاد و خدا خودش میدونه ک اگر اون وصلت سر میگرفت ممکن بود بعدا چ اتفاقات بدی بیفته و من بعد از از بین رفتن رابطه تا مدت ها فکر میکردم ک خداوند منو داره عذاب میده ب خاطر شرک هام و هیچ وقت منو نمیبخشه اما ب لطف استاد دارم میفهمم ک خداوند هیچ وقت نمیخاد منو عذاب بده و تنها میخاهد ب من خیر و برکت برساند و در صورت دوری از اون وارد اتفاقات بد میشم ب طور اتوماتیک
باعث شد ک الان شکر خدا بابت هر اتفاقی خداروشکر کنم و بدونم که خداوند اتفاق رو رقم زده تا من ب چیزی ک میخام برسم برای مثال الان مورد دیگه ای برای ازدواج معرفی شده که با توجه ب قوانین ثابت این دنیا یقین دارم که مورد رویایی هس برایم با این ک هنوز ندیدمش
همه چیز اوکی بود تا این ک پدر دختر خانم برام شرط گذاشت ک اولش خیلی ناراحت گذاشتم اما خدا بهم الهام کرد ک من بودم برات شرط گذاشتم و من فقط خیر تو رو میخام صبر کن تا ندتی ناراحت بودم اما الان ب لطف خدا واقعا شکرگزاری بابت این اتفاق ک دارم میفهمم ک اون دختر معرفی شده با فرکانس قبلا من یکی بود ولی الان در طی این مدت کلی توحیدی تر شدم و اون الان مورد رویایی من نیس و دارن میفهمم ک خواسته اصلیه من توحیدی بودن طرف مقابله وامروز واقعا سپاسگزار خدام ک خیر رو برام رقم میزنه
و این هم از تجربه رابطه قبلی ب دست آوردم این آرامش رو
امروز خداروشکر خیلی کمتر وابسته میشم
خداروشکر بعد از اون رابطه اشکالات بزرگم رو فهمیدم در رابطه با جنس مخالف و فهمیدم ک هیچی نمیدونم و این باعث شد ک رابطه استاد رو خیلی زیاد زیر نظر بگیرم و کلی کتاب خریدم و خوندم و کلی یاد گرفتم و آنروز خیلی شناختم بالاتر رفته
من قبل از اون رابطه خیلی خیلی خیلی از ازدواج ترس داشتم اما در طول رابطه فهمیدم ک خداوند روزی رسانه و پول برام زیاد جور میشد و برکت برام میومد و همه چیز اوکی میشد اون رابطه باعث شد ترسم از ازدواج بریزه و فهمیدم ک پقدر رابطه میتونه قشنگ باشه و انرژی بخش باشه
بعد از پیدا کردم خودم بعد از رابطه ب خودم گفتم منی ک تونستم همچین رابطه ای رو برای خودم جذب کنم پس یعنی طبق قانون باز هم میتونم و حتی بهتر از این رابطه
در اول کامنتم نوشتم سخت ترین اشتباهی ک داشتم رابطه ای بوده من اشتباهات دردناک دیکه ای هم داشتم امت هیچ کدام از آنها در رابطه با یک موجود زنده و بسیار با ارزش نبوده و اونا در شغل و پول و…. بوده و الان ک مینویسم شاید بدی حالم ب خاطر این بوده ک باورهای اشتباه دارم در مورد انسان ها ک من مثلا میتونم بهشون ظلم کنم و .. در خالی ک من مسئول مثلا ظلم ها وسختی های وارد شده بر کسی نیستم.و من فقط مسئول اتفاقات اطراف خودم هستم
خودم رو با این افکار آروم کردم ک اون تجربه ها در رابطه بعدی بسیار بهم کمک میکنه و باعث میشه بیشتر بتونم در رابطه جلو برم و این باعث میشه رابطه لذت بخش تری رو داشته باشم و نیاید ب خودم سخت بگیرم و من انسانم و صد در صد اشتباه خواهم داشت بازهم و خودم رو بخشیدم ب خاطر اشتباهات آیندم و این باعث میشه ک قدم بردارم باز هم چون خدا منو دوست داره همواره و منو و همه آدم هارو بخشیده و خودش یار و احافظ من و طرف مقابل است و من فقط وظیفه ام لذت بردن از رابطه و شکر خداوند است
سلام به اساتید عزیزم
سلام به دوستان خوبم
استاد، من هنوز نوشته های فایلهای نشانه دیروز و پریروزم رو نتونستم تکمیل کنم از بس که مفصل هستن و نکته دارن. اما الان دقیقه 8 فایل نشانه امروزمه و من نتونستم بقیه فایل رو گوش بدم و گفتم فعلا بیام این مطالب رو بنویسم…
استاد، یه بار دیگه فایل نشانه ام من رو شگفت زده کرد و هنوز هم بعد از این همه مدت برای من عادی نشده این همزمانی فایلهای نشانه با اتفاقات زندگیم…
دیروز به همراه 2 دوست دیگه رفته بودیم ناهار بیرون و چند تا جای جالب رو دیدن کردیم که تمام این برنامه ها هم در اثر چند تا همزمانیه فوق العاده جور شدن، ولی حالا من میخوام به موضوع این فایل بپردازم…
آخرین جایی که رفتیم، به پیشنهاد من یه دریاچه ای نزدیکمون بود که من چند روز قبلش رفته بودم و خوشم اومده بودم و پیشنهاد دادم که بریم اونجا…
وقتی که رفتیم اون دوستی که ماشین آورده بود گفت که فیریزبی و توپ فوتبال توی ماشینش داره و آوردشون که 3 تایی بازی کنیم…
من تا حالا فریزبی بازی نکرده بودم و فقط توی فیلمها دیده بودم و خیلی خوشم اومد ولی اونا هردوشون بلد بودن …
خلاصه دفعه های اول، خیلی کج پرتاب میکردم یعنی دیر رهاش میکردم و به جای اینکه مستقیم به سمت نفر مقابل حرکت کنه، به سمت راست متمایل میشد..
دوستانی که باهام بودن هم خیلی خوب من رو راهنمایی میکردن که حالت دستم باید چجوری باشه و کمک میکردن که من زودتر مسلط بشم…
خلاصه در یک مقطعی جهت پرتابهای من اصلاح شد و به خصوص یکی از بچه ها هم با هر پرتاب درست، خیلی تشویقم میکرد. ولی بعد دوباره یه جاهایی پرتابهام کج شدن…
توی این مرحله، من هر بار که کج پرتاب میکردم، عذر خواهی میکردم یا میگفتم اوووووووه….. اَههههههههه و از اینجور حالتهایی که نشون میده: ای بابا بازم خراب شد!!!
بعد یه لحظه توی بازی این فکر اومد توی ذهنم که: «اونا از اول بازی تا حالا یه بار هم درباره پرتابهای خودشون از این عکس العملها نشون ندادن!»
البته اونا خیلی خوب بازی میکردن ولی خوب بالاخره بعضی وقتها هم که خراب میشد، از این عکس العمل ها نداشتن…
تازه، این دفعه اولی بود که اصلا من فریزبی رو از نزدیک میدیدم!!
همون دوستی هم که بیشتر تشویقم میکرد، این نکته رو هم گفت که تو کفشت مناسب ورزش و فعالیت اینجوری نیست. (اونا هردو کتونی پوشیده بودن)
خلاصه،…. از یه جایی به بعد، دیگه هم به خاطر کفشهام خسته شده بودم، هم اینکه چون همه پرتابهام درست نبودن من گفتم که دیگه نیستم و شما بازی کنید.
الان که به احساس اون لحظاتم فکر میکنم، احساس میکنم حسم اون موقعم حس خجالت بود. یعنی وقتی پرتاپ اشتباه میشد، احساس خجالت و شرمندگی بهم دست میداد.
یعنی انگار که باید خیلی حرفه ای تر و مسلط تر بازی میکردم، ولی چون خوب بازی نکردم، نذاشتم که به بقیه هم خوش بگذره و بازیشون رو خراب کردم!!!… پس بهتره من دیگه ادامه ندم تا حداقل اونا خودشون بازی کنن و لذت ببرن.
من هنوز بقیه فایل رو گوش ندادم. درواقع وقتی فایل نشانه ام اومد، اولش همینجوری یه نگاهی به متن فایل کردم و سوالش رو خوندم ولی چیز خاصی به ذهنم نیومد که برای جوابش بنویسم. بعد گفتم خوب بذار فایل رو گوش بدم، شاید از توی مثالهای استاد بتونم یه چیزی پیدا کنم…
به دقیقه 2:22 که رسید، چشمهای من 4 تا شد با شنیدن این جمله:
«««….میتونه ورزش باشه، مثلا شما میخوای یه حرکتی رو بکنی و یه توپی رو بزنی توی گل و نمیتونی این کار رو انجام بدی و اشتباه میکنی….»»»
و یه دفعه بازی دیروز و اون فکری که موقع بازی از ذهن من گذشته بود یه دفعه اومد توی ذهنم.
فعلا تا اینجا رو نوشتم تا بقیه فایل رو گوش بدم و تمرینش رو تکمیل کنم…
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
نکات مهم فایل:
+ چرا مشارکت در کامنتهای فایلها به ما کمک میکنه که درک بهتری از موضوع داشته باشیم؟
دلیلش اینه که هر کدوم از ما داریم از یک منظر به اون سوال فکر میکنیم و جواب میدیم و تمرین رو انجام میدیم و زاویهای دیدی که یک نفر برای حل مسئله انتخاب میکنه، میتونه به بقیه هم کمک کنه.
+ در زمانی که اشتباهی انجام شد، باید به خودم بگم:
««این اشتباه انجام شد، هیچ اشکالی نداره. میتونم ازش درس بگیرم. این یه فرصتیه برای یادگیری.
بشینم فکر کنم ببینم اگر دفعه دیگه خواستم این کارو انجام بدم، چجوری انجامش بدم که اشتباه نکنم؟»»
و اون رو به عنوان یه فرصتی ببین، برای پیشرفت و برای یادگیری
و ببین که آیا راحت بودی با اشتباه کردن؟
چون، این نحوه واکنش ما نسبت به اشتباهاتمونه، که نشون میده که چه ذهنیتی داریم.
یک ذهنیت قدرتمند کننده وقتی که یک اشتباهی رو انجام میده:
+ میپذیردش
+ و اون رو به عنوان یک فرصتی برای پیشرفت میبینه.
مثلاً میگه:
««من توی این زمینه، این کارو انجام دادم و جواب نداد… یا کار اشتباهی بوده یا به شیوه نادرستی انجامش دادم… حالا باید ببینم که کجای کار ایراد داشته؟ چه درسی میتونم ازش بگیرم؟ چطور میتونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم؟»»
و یک ذهنیت محدود کننده این نگاه رو داره که:
این اشتباهه نشون میده که من به درد نخورم!
این اشتباهه نشون میده که من آدم بیعرضهایم یا من آدم ناتوانیام!
یا خیلی عصبانی میشه…
یا خودش رو سرزنش و تحقیر میکنه…
یا اگر کسی اشتباهش رو بهش بگه، ممکنه خیلی حالت تدافعی بگیره.
ولی یک ذهنیت قوی میپذیره و میگه:
««آقا مسیر پیشرفت از همین جا شروع میشه.
من یه کاری رو انجام میدم، حالا شاید هم دفعههای اول درست انجامش ندم. ولی با بازخوردایی که میگیرم و بهبودهایی که میدم، دفعه بعد هی بهتر و بهتر میشه.
قرار نیست اگر یه اشتباهی کردم به این معنا باشه که من آدم اشتباه یا ناتوانی هستم!
یا به این معنا باشه که من دیگه هیچ وقت نمیتونم اون کارو درست انجام بدم یا توی اون موضوع پیشرفت کنم!
این نگرش که بخواهیم خودمون رو سرزنش کنیم، یا اگر یه اشتباهی کردیم فکر کنیم به درد این کار نمیخوریم، نگرش درستی نیست.
ذهنیتی که خیلی از افراد شکست خورده دارن اینه که:
با اولین اشتباه و با اولین خطا توی کارشون، توی بیزینسشون یا توی روابطشون، نتیجه گیریشون اینه که:
آقا من به درد این کار نمیخورم…. من برای این کار ساخته نشدم!
یا اگر اشتباه بکنم یعنی دیگه یه فاجعهای رخ داده!
و دیگه با باورهای خودشون یه سدی درست میکنن که دیگه پیشرفت نکنن.
+ ولی یه آدمی که ذهنیت قوی داره:
میپذیره که این مسیره یادگیریه…
و آدم از توی شکم مادرش که همه چیو بلد نیست که!
آدم به دنیا میاد و برای اینکه پیشرفت کنه، یه کاری رو تست میکنه. بعد اگر درست انجامش نداد، شیوه انجامش رو تغییر میده و از یه زاویه دیگه تستش میکنه.
+ تمام این اشتباهات، خیلی خیلی به ما کمک میکنن که پیشرفت کنیم و یاد بگیریم.
اینکه بشینیم فکر کنم: ««من اگر اون اشتباه را انجام دادم، دفعه بعد توی همچین موقعیتی چطور میتونم از اون اشتباه درس بگیرم که دیگه تکرارش نکنم؟»»
یعنی به جای اینکه خودمو سرزنش کنم یا به خودم خیلی سخت بگیرم یا خودم را تخریب کنم، بگم:
««اشکال نداره…. اتفاق افتاد…
دفعه دیگه چطور میتونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم؟
چطور میتونم ازش درس بگیرم؟»»
+ اصلاً نباید اشتباهات خودمون رو با کارهای درست بقیه مقایسه کنیم.
یک ذهن قدرتمند باید بتونه به خودش بگه:
««اشتباه پیش میاد…
مهم درسیه که از اشتباه میگیرم.
این میتونه بهترین هدیه خداوند باشه برای من که باعث بشه کلی پیشرفت کنم و کلی درس بگیرم.
و کلی توی این مسیر، موفقیتهای بیشتری کسب کنم.
اصلا اگر این اشتباه نبود، شاید این درس رو انقدر خوب یاد نمیگرفتم»».
+ باورهای محدود کننده ای که ممکنه افراد در این زمینه داشته باشن:
1- اگر من توی یه کاری اشتباه میکنم، به این دلیله که در انجام درست اون کار ناتوانم!
یعنی انگار توانایی یه چیز ثابت و استعدادیه، که طرف باهاش به دنیا اومده! و اگر نداشته باشیش هم دیگه انگار نمیشه بهبودش داد!
در صورتی که اینطور نیست….
ما توی هر زمینهای که خوب نباشیم، میتونیم بهتر بشیم.
توی هر زمینه……. توی هر زمینهای
یعنی هیچ زمینهای نیست که شما نتونی توش بهبود پیدا کنی.
هیچ کاری در دنیا نیست که نشه آدم یادش بگیره، اگر علاقه داشته باشی و اگر بخوای.
از آشپزی تا ورزش تا کدنویسی و ….
یعنی این ذهنیت رو باید در خودمون ایجاد کنیم که:
من آنچه را که بخواهم یاد بگیرم، میتوانم یاد بگیرم…
چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره.
چیزی که وجود داره اینه که:
آدم اون چیزی رو که بهش علاقه داره، میره یاد میگیره…
تکرار میکنه …
اشتباه میکنه …
بهبود میده …
ادامه میده …
ادامه میده …
و توش بهتر میشه.
حتی اگر به قول بعضیا بگن استعداد نداره.
چون اون ذهنیته است که مهمه.
در کل اینو یادت باشه که:
آنچه را که تو بخوای یاد بگیری و توش پیشرفت کنی، میتونی توش پیشرفت کنی.
هیچ چیزی اینجوری نیست که بگی من به درد این کار نمیخورم! کسی که اینجوری بگه یعنی خودش، داره خودش رو محدود میکنه با این حرف.
همه ما این توانایی رو داریم….
اصلاً مغز این توانایی رو داره که میتونه هر چیزی که بخواد رو یاد بگیره و توش بهتر و بهتر بشه.
+ توی این مسیر هم اشتباه میکنه و اشتباهاتم قسمتی از مسیرن برای یادگیری.
هیچ اشکالی هم نداره، همه اشتباه میکنن، فقط ما نیستیم. ولی مهم اینه که:
چه نگاهی بهشون داشته باشیم؟
و چه درسهایی ازشون بگیریم؟
و چطور خودمون رو بهبود ببخشیم؟
به جای اینکه خودمونو سرزنش کنیم، یا اگر اشتباه کردیم به تواناییهامون شک کنیم.
+ اگر اشتباه کردیم به این معنا نیست که ما ناتوان و بیعرضه و به درد نخوریم!!! یا اینکه آدم اشتباهی هستیم!
نه توی اون یه مورد، به هر دلیلی، من نتونستم خوب عمل کنم. حالا شاید تمرکز نداشتم و غیره. باید ببینم ایراد چیه؟
ایرادشو در بیارم و ازش درس بگیرم و پیشرفت کنم.
مثلاً توی بازی وقتی یه نفر اشتباه میکنه، به این معنا نیست که بلد نبوده. به این معناست که اون حرکت رو اشتباه انجام داده.
ولی بهترینها هم یه زمانی ممکنه اشتباه کنن و اینم طبیعیه. این اشتباه به این معنا نیست که بیعرضه و به درد نخورن و باید شک کنند به استعدادها و تواناییها و ویژگیهای خوبشون!!!
به این معناست که:
««حالا یه چیزی پیش اومده و من باید ببینم که چه درسی ازش میگیرم، به جای اینکه بشینم خودم رو هی اذیت کنم، یا خیلی نگاه تدافعی بهش داشته باشم و یا اینکه خودم رو سرزنش کنم»».
2- یه باور محدود کننده دیگه ممکنه این باشه که: اگر من اشتباه کنم، مردم دیگه خیلی منو حساب نمیکنن.
یعنی ما خیلی مواظبیم که اشتباه نکنیم، به این دلیل که از واکنش دیگران میترسیم.
مثلاً فکر میکنیم اگر من اشتباه کنم، ممکنه مردم من رو به عنوان یک آدم شکست خورده و به درد نخور ببینن.
نه…. نظر مردم اصلاً مهم نیست.
نکته مهم:
««ما برای مردم زندگی نمیکنیم… اینکه قرار باشه نظرات مردم در مورد رفتار ما، در مورد اعمال ما و در مورد تصمیمات ما، برای ما خیلی مهم باشه، به ما ضربه میزنه»».
ما باید یه اصولی داشته باشیم و طبق اصول خودمون حرکت کنیم. حالا ممکنه اشتباه کنیم و مردم هم ببینن.
چه اشکال داره؟! به خودت بگو:
««بزار مردم هرجوری که میخوان فکر کنن. ولی اگر من از اشتباهم درس بگیرم، دفعه بعد قدرتمندتر برمیگردم»».
پس تا جایی که ممکنه سعی کن نگاه مردم رو و اون حساسیتی که در مورد این داری که مردم در موردت چی فکر میکنن رو، هی کمتر و کمتر کنی.
به خودت بگو:
««من نباید کاری داشته باشم که مردم درباره من چی فکر میکنن…. نظر مردم درمورد من مهم نیست.
مهم اینه که خودم میدونم دارم پیشرفت میکنم…. مهم اینه که خودم احساس کنم رو به جلو هستم، فارغ از اینکه مردم هر فکری بکنن»».
و اگر اشتباه کردی هم، نگران واکنشهای مردم نباش. اصلاً دنبالشم نباش که بخوای اونا رو قانع کنی. دنبالشم نباش که براشون توضیح بدی. اصلاً کاری بهشون نداشته باش.
به جاش:
بشین با خودت خلوت کن و بگو: ««چه درسی میگیرم؟»»
و قشنگ احساس خوبی داشته باش از اینکه این یک فرصته برای یادگیری.
و بگو: ««هر بار بهتر میشم. این دفعه از درسهاش استفاده میکنم و درسمو میگیرم و دفعه بعد خیلی خیلی بهتر هم عمل میکنم»».
+ 3- یکی دیگه از باورهای محدود کننده در مورد این موضوع هم اینه که افراد میگن: ««اگر من توی یه چیزی اشتباه کنم، یعنی اینکه به دردش نمیخورم»»!
و دیگه بعدش کلاً به اون قضیه فکر نمیکنن! یعنی فرار میکنن از تجربیات جدید، به این دلیل که فکر میکنن به دردش نمیخورن!
نه… تو هر کاری رو که شروع کنی، احتمال داره توش اشتباه کنی، و این به این معنی نیست که تو به درد اون کار نمیخوری.
به این معنیه که:
یه سری درسها رو هنوز بلد نیستی، و اون درسها قابل یادگیریه.
و یادش میگیری و تکرار میکنی
و تمرین میکنی و روی خودت کار میکنی
و ادامه میدی و ادامه میدی
و بهتر میشی.
بنابراین خودتون رو تخریب نکنید که من به درد این کار نمیخورم.
خیلی از افراد اینجورین که وقتی که یه اشتباهی میکنن، دیگه سعی میکنن وارد اون موضوع نشن. سعی میکنن از اون موضوع فرار کنن چون به این نتیجه میرسن که به دردش نمیخورن!
ولی افرادی که ذهنیت قوی دارن، بعد از اشتباهشون میگن:
««درسهاشو میگیرم و دفعه بعد دوباره اون کار رو انجام میدم که بهتر بشم…. فرار نمیکنم، بهبودش میدم»».
+ نکته بعدی اینه که بعضی وقتها اشتباه برای این پیش میاد که ما از روش اشتباهی داریم کار رو انجام میدیم و اگه بریم سراغ یه روش دیگه نتیجه درست میشه، نه اینکه ما بلد نیستیم.
پس نباید به تواناییهات شک کنی… به جاش بقیه روشها رو امتحان کن.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
+ نکته: تو هر کاریو که بخوای میتونی یاد بگیری
میتونی توش عالی بشی
میتونی بهتر و بهتر بشی….
با تمرین، با تکرار، و با بهبود دادن روندی که داشتی انجام میدادی… و با فکر کردن.
آدم کِی میتونه اینجوری فکر کنه؟
موقعی که به خودش شک نکنه…. موقعی که احساس نکنه بیعرضه است….. موقعی که احساس نکنه نمیتونه از یه حدی بیشتر پیشرفت کنه.
ویژگی مغز اینه که تا هر چقدر که بخواید میتونید پیشرفتش بدید.
هر بار میتونه بهتر و بهتر بشه توی هر زمینهای. هرچقدر ازش کار بکشی و هرچقدر که تمرینش بدی، میتونه توی اون زمینه قویتر و قویتر بشه.
کار مغز اینه: ««هر چقدر بیشتر روی یه موضوعی کار کنی، مغز در اون زمینه قویتر و قویتر میشه»».
مثلاً توی یه سری کارهای عملی مثل ورزشها، دیگه بعد از هزاران بار تمرین و تکرار، مغز خودش یه سری عکس العملها رو انجام میده.
حالا چرا اولش این اتفاقها نمیافتاد؟
این به دلیل اینه که یه سری الگوها اینقدر تکرار شدن که تبدیل شدن به یه شکل جدیدی توی سیم کشی مغز ما.
و این نشون میده که مغز، توی هر زمینهای میتونه پیشرفت کنه و کارهایی را انجام بده که تو الان اصلاً باور نمیکنی.
و اگر با احساس خوب، با احساس خوب، با یقین به تواناییهای خودت و توانایی یادگیریت تکرارشون کنی، اونوقت توی هر زمینهای میتونه بهتر و بهتر و بهتر بشه.
این قانون یادگیریه…. به شرطی که نترسی از اشتباه کردن و به شرطی که خجالت نکشی اگر اشتباه کردی.
خودت رو سرزنش نکنی و فکر نکنی بیعرضهای و به درد نمیخوری چون اشتباه کردی!
+ در نهایت، ذهنت رو مانیتور کن که وقتی اشتباه میکنی چه واکنشی داره نشون میده؟ و اگر دیدی خیلی واکنش بدی داره نشون میده و خیلی داره تحقیر و سرزنش میکنه، سعی کن هر بار این تمرینو انجام بدی و این نگرش رو تغییر بدی و بعد بینی:
آیا دفعه های بعد راحتتر با خودت برخورد میکنی؟ آیا راحتتر درسهاشو میگیری؟
آیا تغییری داره توی ذهنت ایجاد میشه؟ یا نه، زود ناامید میشی و دیگه ادامش نمیدی؟
بعد ببین آیا کلاً نگرشت درباره اشتباه کردن، داره تغییر میکنه؟ آیا داره مثبتتر و قدرتمند کنندهتر میشه؟
اگر اینطور نبود باید برگردی و تمرینات رو دوباره انجام بدی.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
تمرین فایل:
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
پاسخ:
داستان فیریزبی که ابتدای کامنتم نوشتم.
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
پاسخ:
احساس خجالت میکردم و حس میکردم که باید تمرین کنم و یاد بگیرم بعد باهاشون بازی کنم.
البته از وسطهای بازی به اون عکس العملهایی که نسبت به پرتابهای خودم داشتم آگاه شدم و متوجه شدم که بقیه در مقابل پرتابهای اشتباهشون عکس العمل خاصی نشون نمیدن و خیلی عادی دارن بازی میکنن و لذت میبرن. با این حال دیگه اواخر بازی من ادامه ندادم.
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
• چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
پاسخ:
چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که در درجه اول من باید سعی کنم که از این به بعد از اون لحظه ای که درش هستم لذت ببرم و از اون فرصتی که برای تجربه یه فعالیت جدید پیش اومده استفاده کنم و حتی شکرگزار باشم. به خصوص اینکه ما مشغول بازی بودیم ولی حتی اگر قضیه مربوط به کار هم بود، باز همین جواب رو میشد براش درنظر گرفت.
موضوع دوم اینکه من باید بعد از هر پرتاب درستم هم خودم رو تشویق میکردم هم توی ذهنم و هم با کلامم و با حرکاتی که میتونستم انجام بدم و خودم به خودم امتیاز عالی بدم نه اینکه منتظر باشم بقیه از بازی من خوششون بیاد و تعریف کنن.
• این اشتباه، چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
پاسخ:
شاید این اشتباه در این مرحله از زندگی یا در این موقعیت برام رخ داد تا من درسش رو یاد بگیرم و به مرور از موارد کوچیک و جزئی شروع کنم و رفتارم رو با خودم اصلاح کنم و با خودم مهربونتر باشم و حواسم باشه که دارم کمالگرایانه برخورد میکنم. تا در موقعیتهای دیگه ای که در آینده قراره برام پیش بیاد آمادگیش رو داشته باشم و درسش رو از قبل یاد گرفته باشم.
• از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
پاسخ:
از این زاویه که من دفعه اولی بود که این بازی رو انجام میدادم و اتفاقا برای بار اول خیلی هم خوب بازی کردم و تازه کفش مناسب هم نپوشیده بودم.
درضمن هدف از بازی، لذت بردن بود نه پرفکت بودن و بدون اشتباه بازی کردن که این نشون میده من توی اون شرایط نسبت به خودت کمالگرایانه برخورد کردم.
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
پاسخ:
برای جواب این سوال، من یه سری نکات و خاطرات که در این رابطه یادم میاد که اینجا مینوسمشون.
من کاملا یادمه که بچه هم که بودم همش نگران این بودم که نکنه وقتی برادرم و پسرهای فامیل بازی می کنن منو بازی ندن، با اینکه اونا همیشه منو هم توی بازیهاشون راه میدادن.
شاید به خاطر همینه که همش حس میکنم باید یه کاری رو خوب انجام بدم از ترس اینکه نکنه دیگه نزارن توی اون کار باشم.
حتی بعدها که بزرگتر شدم هم توی جمعهای فامیلی و بازیهای خانوادگی هم همین حس رو داشتم که نکنه خراب کنم! و این موضوع اونقدر در من شدت گرفته بود که توی یه مقطعی حتی اگر یه کاری رو درست هم انجام میدادم و ازم تعریف میکردن، اعتماد به نفسمو از دست میدادم که الان اگه خراب کردم، ازم ناامید میشن. یعنی احساس میکردم که مثلا سر کار، برای فلان موضوع روی من حساب باز کردن و حالا من اگر نتونم انتظارشونو برآورده کنم خیلی احساس بدی پیدا میکنم.
البته اینو هم بگم که الان این ویژگی ها خیلی در من کمتر شده اما خوب با توجه به تجربه دیروز مشخصه که هنوز هم هستن.
حالا ایده هایی که برای بهبود این موضوع به ذهنم میرسه اینه که:
+ باید همونجور که در گذشته مغزم رو با افکار منفی بمباران میکردم، حالا بیام در هر لحظه و برای انجام هر کاری مغزم رو با افکار مثبت بمباران کنم…
مثلا بگم:
خدایا شکرت، چقدر قراره توی این کار بهمون خوش بگذره…
خدایا شکرت، قراره یه چیز جدید رو تجربه کنم و خدا میدونه چقدر قراره رشد کنم و لذت ببرم…
خدایا شکرت، من تا حالا شانس انجام این کارو نداشتم. ممنونم که این فرصت رو نصیب من کردی که تجربه اش کنم.
خدایا شکرت که هر چیزی که لازم باشه بلد باشم رو بهم یاد میدی، تا تجربه لذتبخش تری داشته باشم.
+ مورد بعدی اینکه باید سعی کنم که بیشتر در لحظه باشم و از اون شرایطی که پیش اومده لذت ببرم و تا جایی که میتونم تجربه جالبتر و باحالتری رو برای خودم خلق کنم. حالا اون شرایط هر چی که هست: موقعیت کاریه، انجام یه بازی جدیده، پختن یه غذای جدیده،
و اصلا لازم نیست نگران فکری که توی سر دیگران میچرخه باشم. چون احتمالا در بیشتر مواقع خیلی بهتر از اون چیزیه که من تصور میکنم و اصلا باید یاد بگیرم که خودم و تجربه خودم و لذت بردن خودم برام مهم باشه و نباید با هر حرکتی که انجام میدم، اولین فکری که توی ذهنم میاد درمورد نگرانیم راجع به تصور دیگران از خودم باشه!
ضمن اینکه الان که قانون مدارها رو میدونم، باید یادم باشه که این تجربه و این موقعیت به خاطر لیاقت و مدارم بوده و اینطور نیست که با یه اشتباه کوچیک اتفاق خاصی بیوفته. اگر من با این افراد هم مدار باشم که جهان ما رو کنار هم نگه میداره و اگر هم هممدار نباشیم که من کار خاصی نمیتونم انجام بدم که با اونها بمونم.
+ حتی میتونم با مرور یه سری فکرای قدرتمند کننده، فکرهای اشتباه ذهنم رو خنثی کنم. مثلا به خودم بگم که اون افراد خیلی خوشحال و خوش شانس هستن که من توی تیم کاری یا تیم بازیشون هستن.
+ و مورد آخری که به ذهنم رسید، یادآوری این آیه بود که:
إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ۚ
…که یقیناً نیکی ها، بدی ها را از میان می برند… (بخشی از آیه 114 سوره هود)
این آیه برای من این مفهوم رو داره که نگران اشتباهاتی که ممکنه انجام بدی نباش. چون نه تنها همه چیز خیلی خوب پیش میره، بلکه این وعده خداونده که اگر هم اشتباهی بکنی، خداوند اون اشتباه رو با اعمال درستی که انجام میدی، برات جبرانش میکنه.
استاد عباس منش، خیلی خیلی ممنون برای این فایل ارزشمند
سپاسگزار شما و خانم شایسته برای تهیه این فایلها هستم.
سلام و درود
پاسخ به سوالات قسمت 3
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده ؟
حق چند ساعت کاری را از صاحب کارم نگرفتم
تجربهای شد برام که این اشتباه را تکرار نکنم
آیا خودت را سرزنش کردی؟
لحظه ای خودم را سرزنش کردم
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؟
تا حدکمی خودم را ناتوان دیدم ولی تمرکزم را روی بهبود خودم گزاشتم و خودم را بخشیدم
چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
درس درخواست کردن حقم ،برای کارم و زمانی که گذاشته ام ارزش بیشتری قائل باشم
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
فرصتی شد ضعفم را بشناسم و روی خودم کار کنم تا اشتباهم را تکرارش نکنم
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
بخشیدن خودم و تمرکز روی بهبود خودم و باور هایم وارزش دادن به کار و زمانی که صرف کارم کرده ام میتواند باعث انگیزه و رشد کردنم باشد تا بتوانم با اعتماد به نفس بیشتری ادامه بدهم
چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
فایل های مرتبط برای بهبود ضعف هایم را در سایت پیدا کنم، گوش بدهم و تمرین ها را روی خودم شروع کنم
اگر دوباره در این موقعیت قرار گرفتم با ذهنیت قوی تری درخواستم را بگویم بدون در نظر گرفتن نتیجه
(هدف غلبه بر ترس یا ضعفم است)
قبل از شروع به کار موضوع هزینه کار را با صاحب کاردر میان بگذارم و بعد از توافق کارم را شروع کنم
ممنون و سپاسگزارم از این فایل عالی با تمرین های فوق العاده اش که باعث شناخت توانایی ها و ضعف هایمان میشود و راهی نشانمان می دهد برای کار کردن روی خودمان
با تشکر فراوان از زحمات استاد عباس منش عزیز
سلام درود خدمت استاد عزیز و دیگر عزیزان
مرحله اول
اشتباهی که اخیرا آنرا انجام داده ام:
رها کردن درس و کنکور در یک مدتی به علت احساس ناتوانی در خود و شرایط بیرونی بد
مرحله دوم
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
خب زمانی که من آن اشتباه را انجام دادم
آنرا به عوامل بیرونی و شرایط نامناسب نسبت دادم و یا به ناتوانی های خودم در زمینه یادگیری و تمرکز و افسردگی نسبتش دادم.
فوقالعاده احساس بدی داشتم چون میدانستم دانش آموزی هستم که قبلا درسخوان و موفق درزمینه درسی بوده و دقیقا سال آخر به دلیل مشکلات نمیتواند خوب عمل کند
همش تقصیر دیگران و بد بودن خداوند میدانستم مسئله را
فوقالعاده مظلوم نمایی میکردم.
مرحله سوم
درس هایی که من میتوانم بگیرم چیست؟ این است که من درهنگام ناتوانی درانحام کاری نبایددآنرا رهاکنم
مهمترین درس من این بود که با کارکردن روی توانایی های خودم و استفاده از آنها میتوانم خیلی از مسائل زندگی ام را حل کنم و از آنها عبور کنم نه اینکه احساس شکست کنم و دیگر هیچ اقدام مثبتی انجام ندهم.
این اشتباه چه فرصت هایی به من داد؟ مرا به سمت شناخت توانایی های خودم هدایت کرد
به سمت عزت نفس و اعتماد بنفسی که به علت ندیدن توانایی ها نابود شده بود
به سمت تغییر باورها و شناخت قوانین زندگی مرا هدایت کرد.
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
من توانایی حل آن مسئله و مشکل را درون خود دارم اما به علت اشتباهات قبلی خودم آنها در من کمرنگ شده اند که باید کم کم با شناخت خودم و کنترل ذهنم و شناخت جهان و خداوند و قوانین آن خودم را کم کم قوی کنم و بر مشکل و مسئله ام به راحتی پیروز شوم.
مرحله چهارم
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
انجام تمارین
کنترل ذهن
تغییر باور های محدود کننده
مهم نبودن حرف مردم
شناخت توانایی های خودم
توجه بیشتر به قانون تکامل
احساس مثبت و مثبت نگری در زندگی
قرار دادن مسئله تغییر به عنوان مهمترین مسئله زندگی ام.
درود و سپاس فراوان
سلام استاد وقتتون بخیر
قسمت اول
همین دو هفته پیش بود که توی ترید یک معامله ی خارج از پلن و استراتژیم ورود کردم (البته اینم بگم که من تازه 2 ماهه که دارم ترید میکنم و تازه کارم) که طبق خواسته من پیش نرفت و معاملم ضرر شد
قسمت دوم
و چون نپذیرفتم اشتباهمو و خواستم انتقام بگیرم از بازار به همین دلیل به معامله های خارج از پلن و استراتژیم ورود کردم و باعث شد بخش زیادی از سرمایمو اون روز از دست بدم این اشتباهم باعث شد هر چی که سود کرده بودم و بخشی زیادی از سرمایم از بین بره
قسمت سوم
درسایی که گرفتم از این اشتباه این بود که فقط طبق پلنم پیش برم طبق استراتژیم عمل کنم اگرم اشتباهی ازم رخ داد دنبال انتقام از بازار نباشم اشتباهمو بپذیرم خودمو دوست داشته باشم و دیگه معامله ای اون روز انجام ندم.
با اینکه تازه 2 ماهه که ترید رو شروع کردم اما تو این 2 ماه حسابم سود ده شده تو این 2 ماه معاملاتم بیشتر سود میشن و خب درسته یک اشتباهی انجام دادم اما درسای بزرگی گرفتم و قطعا خیلی بیشتر از اون پولی که از دست دادمو میتونم به دست بیارم من خودمو تو همین زمان کوتاه هم به خودم ثابت کردم الهی شکرت
قسمت چهارم
باید درس هایی که گرفتمو بنویسم مثل همین کاری که الان انجام میدم
خدا نگهدارتون استاد
سلام ب استاد عزیزم و دوستان مهربانم
من اخیرا مرتکب 2 اشتباه شدم.
1.فعالیت در اینستاگرام با شیوه نادرست.
2.دوست شدن با شخصی ک ارزشم رو پایین میآورد.
در نهایت هردو مسیر رو ب اتمام و پایان رسوندم
و خداروشکر از اشتباهاتم احساس شکست یا ناتوانی نکردم و یچیزی در درونم بهم میگفت ک اینها باعث رشد تو خواهند شد و بنابردلایلی تو باید این اشتباهات رو انجام میدادی.
درسی ک از شماره یک گرفتم این بود ک.
اعتماد بنفس رفته بالا
دیگه حرف افراد برام مهم نیست
خجالتی نیستم دیگه
شناختم نسبت ب انسانها زیاد شده
دیدگاهم تعغیر کرده
و باعث شد من وارد مدار زندگی در بهشت بشم.
درسی ک از شماره دو گرفتم این بود ک.
ارزش خودم رو بیشتر بدونم
گفتار مناسب باید داشته باشم
کردار مناسب باید داشته باشم
هر شخصی ک میبینم دارای هرجنبه ای نیست.
صبور باید باشم.
مهم تر از همه نباید با هرشخصی دوست بشم شاید اون شخص از کلماتی استفاده کنه ک منو از مدار خارج کنه.
ب هرحال تجربه خوبی بود و من ب جایی اینکه ناامید یا احساس ناتوانی کنم باید از این اشتباهات تجربه کسب کنم و روش هایی ک اشتباه بوده رو با روش های درست جایگزین کنم.
استاد عاشقتم️
بنام خدای دانا و بخشنده
سلام استاد عزیز
(((اشتباهات)))
برخورد من با اشتباهاتم کلا خیلی سختگیرانه هست ، من موقعیت رو خیلی اگزجره میکنم و بشدت خودمو مهم و جدی میگیرم و حساسم .
حالا این برخورد هم درجه بندی داره .
مثلا اگه اشتباهی کنم که مربوط به خودمه اسانگیرم و خودمو میبخشم سریع مثلا چیزی جا بذارم ، غذا خوب نشه و یا دستم بخوره و فایلی رو پاک کنم
اما خدا نیاره روزی که بخوام اشتباه کنم حتی کوچیکش و دیگران هم مطلع بشن و بخوان منو قضاوت کنن
اوه اوه !
دیگه هی خودخوری میکنم ، حساس میشم ، نظر بقیه برام مهم میشه ، تا مرگ پیش میرم که همش از خودباوری کمم ، مهم بودن نظر بقیه و ترس از قضاوت میاد ، در صورتی که مبینم بقیه همکارام اشتباهاتی ولو بدتر از من دارن اما اصلا براشون مهم نیست و کسی هم دیگه گیری بهشون نمیده ، اما من انگار نقطه ضعف نشون میدم و ادما از همون ناحیه اشتیاهاتم اذیتم میکنن و سرزنش میشم ، در صورتی که من ادمی هستم بشدت مسئولیت پذیر و اشتباهاتم همیشه جزیی هست .
حالا مثلا میخوام بیام رو خودم کارکنم ، شل بگیرم بعد یهو مغزم یه فشاری بهم میاره پس بقیه چی ؟؟؟؟؟
قضاوت بقیه چی ؟؟؟؟ یالا به خودت سخت بگیر ، به بقیه ثابت کن اشتباه نکردی ، تا میام به خودم اسون بگیرم این ذهن چموش میگه پس نظر بقیه چی و کلی فشار بهم تحمیل میکنه .
حالا خوبه من خودمو میکشم و هی خودمو به بقیه اثبات میکنم ولی اونا همچنان از من راضی نیستن
بابا بیخیال
چون تایید طلبم ، فکر میکنم حالا بقیه فکر میکنم چقدر بی عرضه ام ، دیگه رو توانمندی هام حساب باز نمیکنن ، دیگه دوستم ندارن و بهم اعتماد نمیکنن
و جهان چقدر خوب عمل میکنه
حساسترین ادم هاش رو میفرسته که هی منو سرزنش کنن ولو برای چیزهایی که اصلا من توش مقصر نیستم .
اصلا نمیدونم چرا همیشه بقیه به خودشون اجازه میدن منو سرزنش کنن؟ انگار تمام باورهام رو به خودم اثبات میکنن.
میدونم خیلی غم انگیزه و بی رحمانه ، ناخوداگاه بقیه سواستفاده میکنن
(((((حالا راهکارها چیه :
؛؛دیگران و نظرشون رو جدی نگیرم ، اصلا کلا هیچ چیزی رو جدی نگیرم .
؛؛از اشتباهاتم درس بگیرم و سریع ازشون بگذرم و دیگه فکر نکنم بهشون چون فکر بهشون باعث تکرار اشتباهاتم میشه .
؛؛اونقدر سعی نکنم اثبات کنم به بقیه ، این بقیه هیچ وقت راضی نمیشن ، بابا اینا ذهنیتشون کلا مشکل داره ، از خودشون هم ناراضین ، تو عقل کل عالمم بشی بازم میخوان ازت ایراد بگیرن ، نمیخواد اثبات کنی که درسش رو گرفتی ، ذهنیت منفی همیشه دنبال ایرادهای تو هست و ذهنیت مثبت تو رو با وجود ایرادهات میپذیره همچنان .
؛؛ما ادم ها ناگزیریم و ناچاریم که اشتباه کنیم چون با اشتباه یادمیگیریم . همه همینن ، اگه میخوایی پیشرفت کنیم باید اشتباه کنی ، اون ادم هایی که تو رو به خاطر اشتباهاتت مسخره میکنن خودشون مگه چه حرکت مهمی تو زندگیشون کردن . تازه تو اگه بی توجه باشی بهشون از مدارشون خارج میشی و با ادم هایی هممدار میشی که تو رو با وجود اشتباهاتت می پذیرن.
؛؛ دهن مردم همیشه بازه ، من با اینکه تلاش کنم خودمو اثبات کنم به بقیه فقط دارم خودمو اذیت میکنم ، اونا بر اساس باورها و ذهنیت خودشون منو قضاوت میکنن ، نه چیزی که واقعا هستم .
؛؛ ادم ها یه روز تعریف میکنن ، یه روز خاکت میکنن ، به همین راحتی ، پس نظرشون اصلا مهم نیست .
؛؛تنها چیزی که تو نیاز داری خودباوری و ایمان به خداست ، اینا تو رو میبره جلو.
؛؛تو خالق زندگیت هستی ، باورهای تو تعیین کندس ، نظر تو درباره خودت تعیین کنندس ، دیگران هیچ تاثیری در زندگیت ندارن مگر اینکه تو این قدرت رو بهشون بدی .
من وقتی اشتباه میکنم و بقیه متوجه میشن خیلییییی دچار شرم میشم ، انگار یه گناه خیلیییی بزرگی انجام دادم .
حتی شده گاهی از بس به خودم گیر دادم که جهان ادمی رو وارد زندگیم کرده که بشدتتتت رو کارام حساس بوده که همش سرزنشم کرده ، حتی سر چیزایی که من کنترلی روشون نداشتم و کوچترین اشتباهی هم نکردم اصلا .
پس باید به خودم قول بدم با خودم مهربان باشم
چون اگه مهربان باشم ، ادم های سرزنشگر زندگی من هم بیرون میرن و ادم های بهتر میان .
باید سریع از اشتباهاتم بگذرم ، باید تمرکز کنم رو نقاط قوتم و کارهایی که عالی انجام دادم ، چون تمرکز رو اشتباهاتم فقط باعث میشه شرایط و ادم هایی رو جذب کنم که اشتباهات بدتر و سرزنش های بیشتر رو به همراه داره .
من خیلی تو ذهنم با کسی که ازم انتقاد میکنه میجنگم ، هی میخوام بهش ثابت کنم اشتباه میکنه ، میخوام این گفتگوها رو سریع عوض کنم ، بگم اون ادم از دید خودش به من نگاه میکنه ، من واقعا اون چیزی که فکر میکنه نیستم ، من باید با دیدگاه خودم خودمو تعریف کنم و سعی کنم همیشه مثبت و مثبت تر باشه این دیدگاه .
باید اطرافیانم رو الگو قرار بدم تا یخ ذهنم اب بشه ، هی مثال بزنم که دیدی فلانی چه اشتباهات بزرگتری از تو داره ولی چون خودش رو باور داره سریع میگذره ازشون و به بقیه اهمیت نمیده و چقدر هم که بقیه بهش احترام میذارن و باهاش اوکی هستن ولی تو کارت از اون هم بهتره ولی چون مدام کمالگرایی داری بقیه هم بهت سخت میگیرن .
باید بپذیرم اینا پاشنه های اشیل منه ، تکامل میخواد ، یه شبه رفع نمیشه ، حتی گاهی دوباره از دستم درمیره
ولی بااااید جلو ترسام رو بگیرم
بگم من بایدددددد نسبت به نظر بقیه بی توجه باشم و خودمو باور کنم حتی اگه پشت سرم حرفای بد بزنن ، بالاخره با خودباوری من ، فرکانسی رو میفرستم که اونا هم تسلیم میشن و همراه میشن با من .
تازه اشتباه کردم فدای سرم ، جبران میکنم
من اونقدر ادم مهمی نیستم که بقیه همش تو کف اشتباهات من باشن ، ادم ها همیشه درگیر اشتباهات و زندگی خودشونن
من یه چیز دیگه هم فهمیدم
یه مقدار احساس گناه دارم که با اشتباهاتم به بقیه ضربه زدم ، باید اینو همیشه به خودم بگم اگه هم کسی از اشتباه من ضربه دیده حتمااااا در مدارش بوده و اگه منم نبودم یکی دیگه بهش ضربه میزد . مثل خود من که بارها از دیگران ضربه خوردم اما وقتی دقیق شدم ، فهمیدم طبق قانون خودم با افکارم ، ترسام اون موقعیت ها رو خلق کردم و ادم ها فقط وسیله ای برای اثبات باورهای خودم به خودم بودن .
مهربانی و شفقت با خود مهم ترین چیزه
احساس ارزشمندی فارغ از اشتباهاتمون مهم ترین چیزه
و
نظر و قضاوت مردم سست ترین و بی ارزش ترین چیز تو زندگی ماست
چون جهان به باورهای ما پاسخ میده نه نظر بقیه درباره ما ! ما خالق زندگیمون هستیم نه بقیه !
یه ترس دیگه هم دارم اینکه دوباره اون موقعیت و رفتار اشتباه تکرار بشه ، باید به خودم بگم که فردایی وجود نداره ، فردا با فرکانسهای در لحظه من ساخته میشه ، من در گذشته باورهایی داشتم و اون شرایط بد رو برام رقم زد اما الان من باورهام کمی بهتر شده ، خودباوریم بیشتر شده پس حتما جنس اتفاقات هم بهتر و بهتر خواهد بود .
یه ترس دیگه هم دارم ، درسته من الان دیگه توانمند تر شدم و عملکردم بهتر شده اما بقیه هنوز اون ذهنیت رو دارن که من کارم ضعیفه و همچنان روم حساب باز نمیکنن ( من تو این مورد مشکل دارم اگه کسی تونست با توضیحاتش کمکم کنه ، مثال بیاره و منطق حتما برام کامنت بذاره )
خب برای این مورد هم باید الگوهایی رو بیارم که اولش کمی ضعیف بودن تو کارشون ، اما وقتی پیشرفت کردن تو همون محیط کار بقیه حساب ویژه ای روشون باز کردن . جهان ما جهان جادوییه ، به محض اینکه فروانسامون در مورد توانمندی ها و مهارتمون مثبت تر بشه ادم ها هم انگار مسخ فرکانس ما میشن و اونا هم دید مثبت تری به ما دارن . از طرف دیگه ممکنه خدا ما رو به شرایطی هدایت کنه که با ادم های جدیدتری ملاقات کنیم که هیچ ذهنیتی درباره ضعفای ما ندارن .
حساسیت درباره این موضوع ادمو نابود میکنه و اوضاع رو بدتر ، من باید رو بهبود خودم کار کنم و بقیش رو بسپرم به خدا و تسلیم باشم چون این چیزیه که من کنترلی روش ندارم ، پس تسلیم میشم تا خدا کارها رو انجام بده .
باسلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته نازنین
من هنوز فایل رو شروع نکردم نگاه کنم ولی با نوشته های خانم شایسته خواستم که بنویسم بعد فایل رو نگاه کنم. من کسی بودم یا بهتره بگم هستم که خیلی خودمو سرزنش میکنم یعنی اصلا آگاه نبودم به این رفتارم یعنی متوجه نمیشدم که دارم این کار رو میکنم( درمدارش نبودم).
کم کم دیدم یه چیزی جای خودش نیست ومن نمیدونستم یعنی یه بازه زمانی طول کشید تا متوجه شدم که یه چیزی باید تغییرکنه بعدش یه بازه زمانی طول کشید که بفهمم چی باید تغییرکنه و یه بازه زمانی هم داره طی میکشه که چه جورتغییرکنه( تکامل)
من خودمو خیلی سرزنش میکردم اینو انگار از پدرم الگوبرداری کردم و همچنین مادرم هرکدوم تو حوزه هایی خودشونو سرزنش میکردن ومن شدم یه دختر خودسرزنش گره ترکیبی( تاثیر محیط و ورودی)
خیلی میخواستم بدونم چی میشه یا چطورمیشه آدم خودشو دوست داشته باشه مگه باید خودمونم دوست داشته باشیم. با این واژه خوددوستی غریبه بودم.
وقتی اینو فهمیدم یه لحظه احساس کردم چقدر از خودم دورم. یه لحظه احساس کردم وسط یه بیابون بی آب وعلف تنهای تنها هستم. که ذره ای عشق به خود وجود نداره واین سرزنش کردن برای اینه که من خودمو دوست ندارم وبرای کسی که ازخودش نفرت داره سرزنش کردن یه کاره طبیعی هستش.
شروع کردم به دوست داشتن خودم دوره عزت نفس واحساس لیاقت رو کارکردن ولی من هرچی کار میکردم انگار ماشین حرکت نمیکرد و من بیشتر درلجن فرو رفته بودم. تا چندوقت پیش نمیدونستم که دردم چیه تا درمانش کنم ولی الان درد رو فهمیده بودم ازکدوم ناحیه است ولی نمیتونستم درمانش کنم. انگار یه زخمی در من دهن باز کرده بود ونیازمند ترمیم بود ولی نمیدونستم چه مرهمی بزارم روش که بهبود پیداکنه.تکاملم را آروم آروم طی میکردم هزاران روش دوست داشتن خود را تمرین میکردم ولی انگار یه ترمزی اجازه نمیداد جریان عشق به خود در من جاری شود. هربار که اشتباه میکردم آگاهانه سعی میکردم خودم راسرزنش نکنم ولی درونم هزاران جریمه وتوبیخ برای من مینوشت. با اشده مجازات
ومن میدیدم سمیرا از درون داره له میشه ولی استقامت میورزه تا راهش بهش گفته بشه که اشکال من کجاست چه ترمزی نمیزاره این عشق قطره قطره بر وجودم جاری شود تا اینکه امروز عصر نیازمند تنهایی شدم گفتم میخوام تنها باشم خودبه خود خونه خالی شد و من تنها موندم. داشتم با گوشی یه نقاشی رو رنگ آمیزی میکردم تا ذهنم آروم بشه یه لحظه انگار یه آگاهی بر من جاری شد.
ترمز:
(( سمیرا اگر اشتباه کنی راه جبرانی نداری همه چی تموم میشه وخرابش کردی رفت))
یاد حرفای پدرم دربچگی افتادم که همیشه ورد زبونش بود راه برای جبران نیست کار درست رو باید انجام بدیم.
وجالب اینکه همه ی کارهای من از بچگی اشتباه بود از نظرپدرم. واین اشتباه بودن کارهام و اون باور که راه جبران نیست انگار منو زندانی کرده بودن تو یه قفس که نمیتونستم حرکت کنم. چون ازاشتباه ترسیده بودم واینکه من هرکاری کنم اشتباهه
دقیقا جملات استاد دردوره عزت نفس هزاربارخونده بودم ولی درک نکرده بودم والان میفهمم من هراشتباهی رو میتونم جبران کنم و درستش رو انجام بدم. اینکه من دیگه فرصتی برای جبران ندارم روانم رو آزار میداد. امان از فاصله بین خواندن و فهمیدن ودرک کردن. واقعا از درونم احساس میکنم دارم احساس خوبی نسبت به خودم پیدا میکنم همین یه درصدم برای من جای هزاران شکر داره. یه دیواربتنی که از بچگی باهاش بود روبتونی یه ترک بهش بدی برای من عالیه یه حسی شبیه آزادی از درون. یه حس رهایی یه حس سبکی خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر جاری شدن این آگاهی ها ممنونتم. استاد ازتون ممنونم که تو همین یه مساله زندگیم هزاران ترمز دیگه برداشته شد چه جریان هایی جاری شد. حالا از امروز منتظر اینم که نتایج زندگی به نسبت تغییرم عالی تربشه.
سلام استاد عزیزم
سلام بانوشایسته نازنین
سلام دوستان خوبم
سلام بر خودم که هستم وبودنم رو بسیار تحسین میکنم وسپاسگذارم
سپاسگذارم که در اولین موجهای این انرژی پاک استاد بااین دوره منم رهسپار آگاهیهای زیبا وپرمحتوای الهی بسمت تجربه زیستن زیبا وآرام بودن هستم خیلی سپاسگذارم
سپاسگذارم که کامنت تک تک دوستان بعنوان اسکلت این آرامش عظیم که منم یک سلول هستم در میان شما…. عزیزان وای خیلی حس خوشحالی رو دارم تجربه میکنم واین است اوج خوشبختی تا زمانی در این موج باشم من خوشبختم وگسترش پیدا میکند واین درک رو براستی با تمرکز وتوجه وصلات مداوم بدست آورده ومدام در حال گسترشش هستم ممنون وسپاسگذارم …
سپاسگذارم خدای مهربان
سپاسگذارم که مهمترین قسمت این داستان داره رخ میده ومنم هستم درسته کوچه اما هستم خدایا صد هزار مرتبه شکرت ..سپاسگذارم
باسلام و خداقوت
خدمت بزرگان دین خدا
من سجاد بوستانی اقرار میکنم تو زندگیم خیلی اشتباه کردم
اما هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم
هروقت اشتباه کردم به خدم گفتم الان دیگه هرچقدر زجر بدی خدتو نمیتونی اون اشتباه رو برگردونی
اما اگرذهنتو کنترل کنی میتونی اون اشتباه رو هم کنترل کنی
چون حتی یک کار بد هم میتونه نتیجه خوب داشته باشه اگر ما ذهنمون رو کنترل کنیم
چون در حقیقت اون کار اشتباه نیست که تاثیر گذاره اون احساس بد ما از اون اشتباهه که تاثیر گذاره
قبلا خیلی اشتباه داشتم و همیشه هم ذهنم بهم میگفت دیدی بی عرضه ای
دیدی گفتم تو هیچی نمیشی
حالا تو براخدت یه مدت گفتی من قدرتمندم من هدایت میشم و اوضاع روی رواله
ولی دیدی که الکی بود دیدی یه حباب بود
حالا برگشتی به خدت واقعیت
باورتون میشه ذهنم رو اینارو به من میگفت
میخام همیشه رو به پیشرفت باشم تا این چرندیات ذهنم رو کمتر و کمتر بشنوم
چون خد واقعی من
یه مرد قدرتمنده که زندگیشو دقیقا طبق خواسته هاش خلق میکنه
یه بنده درستکار که خداش بهش افتخار میکنه
خداش مسیرو براش میچینه و اصلا مگه میشه خدا بد بچینه؟
وقتی پای خدا وسطه اصلا هر فکر بد و هر نتیجه بد بی معنیه
چون بقول خدش هرآنچه در آسمان ها و زمین هستند به پاکی و منزه بودن خداوند شهادت می دهند
من به او سپردم و غصه دار چیزی نیستم
اره حالا یجورایی هم اشتباهاتم کمتر شده هم واقعا خیلی هم نگران اشتباه کردن نیستم
باخدم میگم برای خدا هیچ کاری سخت نیست
هروقت اشتباه کردم خدش درست میکنه
راستش اصلا به اینکه اشتباه کنم زیاد فکر هم نمیکنم
و هروقتم اشتباه کردم مثلا همین اخرین باری که تو محل کارم یه اشتباهیی انجام دادم با خدم گفتم خب فداسرم
من که از قصد نکردم حالا هم جبرانش میکنم هیچ چیزی تو دنیا ارزش حس بد تو رو نداره
و خداروشکر همه چیز تویه ارامش خاصی داره اتفاق میافته
و من خشحالم و میتونم به خیلی کارهای جزئی که هیچ وقت نمیرسیدم انجام بدم بپردازم مثل ضبط دکلمه با صدای خدم
مثل انجام پروژه های شخصی
بنظرم هیچ وقت نمیاد که تو چند روز برای اینکارا وقت خالی داشته باشی باید اونقدر ارامش داشته باشی که زمانت برکت کنه و به قول انیشتین زمان برات کش بیاد(دقیقا نمیدونم انیشتین گفته) ولی میدونم همچین چیزی امکان داره
خداروشکر بابت هرچیزی که دارم
ممنون بابت فایل ها بی نظیرتون استاد
ممنون بابت اینکه کامنتم رو مطالعه کردین
شکر
تشکر