ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 40

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2332 روز

    به نام خداوند فراوانیها و زیبایی ها

    سلام به همه دوستان نازنینم و استاداران آگاه و ارزشمندم

    خداوند مهربانم رو هزاران بار شاکرم که در مسیر بهبود و رشد هستم و آگاهانه سعی میکنم و اقدام میکنم برای رشد شخصیتم و بهبودم و قطعا این فایل ها در این زمینه میتونه بسیار تاثیرگذار باشه

    بطور کلی هر ابزاری که بعتونه من رو روز به روز آگاه تر، شاد تر، آرام تر، سالم تر و با عزت نفس بیشتر کنه، اون مفیده و باید ازش استفاده کرد و این فایل ها، کامنت ها و نوشتن های آگاهانه خودمون هم قطعا یکی از ابزارهای بسیار کاربردیه

    پس خداوندا سپاسگذارم که من رو آگاه میکنی به این ابزارهای کمکی

    من این فایل رو تا حالا 3 بار گوش دادم و گفتم فقط بیام کامنت بخونم

    بعدش گفتم آخه چرا؟؟

    وقتی مشارکت در کامنت نوشتن انجام میشه، ذهن یه جور دیگه با این آموزه ها و درس ها برخورد میکنه و تاثیر اون آگاهی ها بسیار عمیق تر میشه پس با هدایت خداوند اومدم و شروع کردم و از خداوند میخوام که همراهم باشه

    باید بگم من الان دانشگاه سر کارم هستم. ویو اناق من رویاییه

    این یکی از سپاسگذاری های روزانه من هست که وقتی میام دانشگاه توی اتاقم و این آسمون آبی پر از ابرهای سفید خوشکل، با اون کوههای بلند که یه جاهاییشون برف هست و یه جاهایی هم به یمن بهار دل انگیز، چمن پوش شده هند رو میبینم قلبم به تپش میفته و آگاهانه بارها خداوند رو شاکر این همه زیبایی و نعمت میشم و اینجور حس و حال خودم رو برای کار کردن ، رفتار با دانشجوهام و درس دادن بسیار عالی می کنم و به طور کلی روزم رو اینطوری میسازم، به شکلی آگاهانه و با حال مثبت و عالی

    در مورد اشتباه، قطعا هممون تجربه های بسیار زیادی داریم

    بارها خودمون رو سرزنش کردیم که چرا یه جاهایی زود از کوره در رفتیم

    یه جاهایی به طور غیر عمد حرف هایی زدیم که بقیه رو آزار دادیم و رنجوندیم

    گاهی کارها و رفتارهایی کردیم که باعث تشنج در محیط خانه و دعوا و بحث شدیم

    اما مهم اینه که چقدر در این حال بد موندیم و به خود سرزنشی و تخریب خودمون ادامه دادیم

    حالا از یکی از تجربه های خودم میگم که چقدر نتایج خوب و راضی کننده ای در نهایت برای من داشته و قبل از این فایل رخ داده

    من قبلا وقتی همسرم یه حرفی میزد که مطابق میلم نبود یا اذیت میشدم، باهاش شروع میکردم به بحث کردن

    یعنی حرفهایی میزدم که همیشه به این معنی بود که تو مقصری، من بی گناهم ، تو الکی گیر میدی، اذیت میکنی، احترام نمیذاری و وووو همینجوری ادامه میدادم و خودم باعث ادامه بحث و بعدش در خیلی مواقع داد و بیدادهای همسرم و بعد هم قهر کردن هایی که بارها به ماه هم میرسید میشدم

    بعد هم به خودم حق میدادم که بله خوب کردی، حقش بود که باهاش این رفتار رو کنی و اون مقصر هست ووووو همینجوری هی نشخوار ذهنی میکردم و چون در حال بد اون ماجرا میموندم، هی ناراحتی ها، آزار ها و رنجش های بیشتری ایجاد میشه

    ولی یه روز نشستم و با خودم رک و روراست صحبت کردم و گفتم ببین، اینجوری فقط داری خودت رو آزار میدی و همسر رو با این رفتارها، عصبانی شدن ها، از کوره در رفتن ها و قهر ها، از خودت دورتر و دورتر میکنی

    حال و حوصله خودت رو از بین میبری، مگه تو نمیگی حال خوب = اتفاقات خوب، پس چرا دقیقا داری برعکس عمل میکنی و اینجوری بیشترو بیشتر جنگ و دعوا و ناراحتی و رنجش ایجاد میکنیو فاصله خودت رو با همسرت بیشتر میکنی

    دیگه سعی کردم خودم رو از حس بد دور کنم

    خودسرزنشی و تخریب شخصیتم رو کنیر گذاشتم و گفتم ببین، این طبیعیه که آدم از کوره در بره

    آدم عصبانی میشه

    آدم یه جاهایی یه حرف هایی رو نمیپذیره ولی باید با همه این ویژه ها، روی خودت، افکارت و ذهنت کنترل داشته باشی

    خدا به تو قدرت اختیار و قدرت انتخاب داده، خی اگه درست و اصولی ازش استفاده نکنه پس تو با حیوانات که قدرتی در انجام کارها و تصمیمات زنذگیشون ندارن، نداری

    از طرف دیگه، داری به مرور خودت رو فرسوده میکنی

    داری اعصاب خودت رو ضعیف میکنی

    داری حس آرامشو شادی درونی رو از خودت دور و دورتر میکنی

    و صلح درونی تو داره به جنگ درونی تبدیل میشه چرا؟؟

    چون بعد از اون جنگ و نزاع ها، همسرت از خونه میره بیرون و کلا فراموش میکنه تو چی گفتی و چکار کردی ولی تو خودت ، از درون، خودخوری میکنی و ذهن و قلب و همه وجودت رو آزار میدی

    حالا دیگه چکار میکنم:

    شده وقتایی که صحبتی میشه و من ناراحت میشم یا از اون حرف خوشم نمیاد، چند تا کار متفاوت انجام میدم

    گاهی کلا از اونجا بلند میشم و میرم تا در اون فضا نباشم و حس و حالم بد نشه، یعنی عامدانه ذهنم و توجهم رو منحرف میکنم به سمت جای دیگه

    کارهای متفاوت انجام میدم و واقعا ذهنم رو منحرف میکنم

    جالبه گاهی شده در داخل اون حرف ها، من شروع میکنم به شئخی کردن و کلا فضا عوض میشه و نه تنها نتیجه بدی بدنبال نداره بلکه به خنده و شوخی های بیشتری هم منتهی میشه

    یا وقتی از اون فضا دور میشم میرم آشپزخونه، از اونجا میگم: چیزی نمیخوی برات بیارم؟؟؟ و کلا همه چیز تغییر میکنه و من بسیار راحت تر ؛ آرام تر، شادتر و با صلح درونی بیشتری شدم

    و واقعا میبینم چقدر رفتارم با خودم با بقیه آرام تر شده از وقتی نمیخوام که یه بحث یا چیزی که خلاف خواستم هست رو ادامه بدم

    و البته یه کار دیگه هم انجام میدم:

    بعدش میشینم در مورد اون اتفاق مینویسم، ناراحتی و رنجشی اگر برام ایجاد شده رو مینویسم و به معنی واقعی کلمه، خودم رو تخلیه میکنم و بعد اون برگه رو پاره پاره میکنم و میریزم دور و میبینم چقدر حس رهایی و آرامش و خالی بودن میکنم

    من فهمیدم که انبار کردن حس های منفی در لحظه های متفاوت ، بلاخره روزی به یه انفجار مخرب منتهی میشه که دودش اول ا همه توی چشم خودم میره اما با خالی کردن اون حس روی برگه، و نه توی صورت و در برابر انسانها، من رو از درون آرام و رها میکنه و من حس بسیار مثبت تر و راحت تری داری

    و دققا دارم میبینم وقتی که این کار رو انجام میدم، چقدر رفتارهای بعدی همسرم، مهربانی و عشق و توجه مثبت بیشتری رو دریافت میکنم و ناخودآگاه حرفی زده نمیشه که من ناراحت بشم، یا حداقل خیلی خیلی بهتر از قبل هست و برای من داره این روش بسیار عالی جواب میده وفکر میکنم برای همه جواب میده چون راه درستی هست

    یا مثلا من خیلی دارم تلاش میکنم که قضاوت کردن رو کم کنم، این پاشنه آشیله من هست

    در این تایم ها سعی میکنم از فضایی که بقیه هستند و میخولاد غیبت و قضاوت کردن اتفاق بیفته دور بشم و یا آگاهانه صحبت نکنم که دقیقا دیسب همین اتفاق افتاد

    همه ما در حال تکاملیم

    همه ما روزانه باید روی خودمون و بهبود شخصیتمون کار کنیم

    همونطور که شما در فایل ” هدف گذاری امسال” بیان کردید و خدا رو شکر من خودمم از قبل همین هدف رو برای خودم گذاشتم، اگر من هدف اصلیم رشد شخصیت و شناخت وجودم و بهبود اون باشه، خواه ناخواه سایر اهداف تیک میخورن: از سلامتی و شادی و آرامش گرفته تا سفرهای عالی و عشق و ثروت و رابطه عالی با خداوند

    باید ادامه داد، باید روزانه تمرین کنیم، باید روزانه سپاسگذاری کنیم، باید روزانه خودمون رو تشویق کنیم، باید هر موفقیت کوچک را ببینیم و ازش درس بگیریم و اون رو رشد بدیم، باید با خودمون صادق باشیم و ضعف هامون رو ببینیم و برای بهبودشون تلاش کنیم و ایمان داشته باشیم با تمرین و تکرار، بهبود و رشد اتفاق میفته

    خداوندا هزاران بار شکرت که در این کامنت یار وهمراهم بودی

    عاشقتونم استادان ارزشمندم و دوستان همراهم

    ان شاالله باز هم میام و مینویسم و از کامنت های ارزشمندتون استفاده میکنم

    با عشق فراوان

    تا بعد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    علی شایان گفته:
    مدت عضویت: 577 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان خوبم

    اولش داشتم فک میکردم و میگفتم من اصن اشتباهی یادم نمیاد کرده باشم و من چقد خفنم و اینا:)))

    ولی گفتم بزار از امروز شروع کنم و به امروز که فک کردم ثانیه اول اشتباهام اومد جلو چشمم

    مثلا چن ساعت پیش داشتم رانندگی میکردم و پدرم کنارم بود

    تو یه خیابون خیلی تنگ و شلوغ بودیم که یه ماشینم از روبرو اومد سمت چپ خیابون یه فضای خالی بود و من رفتم اونجا که ماشین رد شه و پدرم گفت که این چه کاری بود تو تو هر جا که بودی فقط سمت راست باید بمونه و اون ماشین روبرو هم همیمطور حتی تو همچین جای تنگ و شلوغی

    ولی من سریع ذهنمو کنترل کردم و گفتم حالا که هر رد شدیم و رفتیم حالا تزین به بعد میرم سمت راست و سعی کردم از اشتباهم درس بگیرم و بنظرم واکنش خوبی بود

    امیدوارم این سلسله فایلارو استاد ادامه بدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1110 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    شاید بزرگترین اشتباهی ک فکر میکنم انجام دادن و نشونش اینه که هنوز بعد از یکسال هنوز هم احساس خودسرانه میکنم و ب خودم می گویم که مرا این اشتباه رو کردی در رابطه با رابطه ای حذب شده بود که خیلی رویایی بود برام و لذت بخش

    بعد از این اشتباه بسیار خودم را سرزنش کردم جوری که احساس داغونی داشتم و بی نهایت خودم را بی لیاقت و بی معرفت دونستم خیلی. شدید خودم خودم رو تحقیر میکردم و بی نهایت حرص میخوردم و به شدت احساس ناتوانی کردم و ب خودم میگفتم که چرا اصن من وارد رابطه شدم و اصن من ب درد رابطه نمی خورم جالبه که من شخصیتی بسیار مغرور داشتم در طول زندگیم و اصن ب هیچ گس باج نمی دادم اما در اینجا واقعا غافلگیر شدم اون هم ب خاطر عدم احساس لیاقت و ربط دادن لیاقت ب عوامل بیرونی

    درس هایی که بعد از یکسال فکر کردن عمیق و نجات ب لطف خدا یاد گرفتم خیلی زیادند که مطمئنم تا آخر عمر این درس ها کمکم خواهند کرد امروز بینهایت ب خاطر درس ها خوشحالم با این که در حد مرگ سختی کشیدم اما هر لحظه که می‌گذرد نعمت هاش برام بیشتر رو می‌شود

    درس هایی ک گرفتم مثلا این بود که ب خاطر شرایط خاص طرف مقابل فکر میکردم در واقع میترسیدم و نگران بودم یعنی شرک داشتم که مادرم جواب مثبت نمی دهد اما بعدا در کمال ناباوری وقتی با مادرم در میان گذاشتم قبول کرد و انگار پتک محکمی تو سرم خورد که خدا بهم گفت وقتی در راه من هستی و من چیزی رو برات آماده کردم در اون راه هیچ ترس و نگرانی وجود نداره و همه چیز را من درست میکنم و اگر بترسی یا نگران باشی فقط ب خودت ظلم کرده ای و تا مدت ها من فکر میکردم ک خدا منو نمیبخشه و با دوره عزت نفس تونستم خودمو ببخشم و با باور این که من انسانم و کانل نیستم و یقینا همه انسان ها اشتباه میکنن تونستم خودم آروم کنم

    درس بعدی این که هر اتفاقی میفته اونو از طرف خدا بدونم و خداوند فقط اون چیزی رو میخاد ک من میخام منی ک در مسیرشم و اون خواسته ها با تضاد پیش میاد و خدا خودش میدونه ک اگر اون وصلت سر می‌گرفت ممکن بود بعدا چ اتفاقات بدی بیفته و من بعد از از بین رفتن رابطه تا مدت ها فکر میکردم ک خداوند منو داره عذاب میده ب خاطر شرک هام و هیچ وقت منو نمیبخشه اما ب لطف استاد دارم میفهمم ک خداوند هیچ وقت نمیخاد منو عذاب بده و تنها میخاهد ب من خیر و برکت برساند و در صورت دوری از اون وارد اتفاقات بد میشم ب طور اتوماتیک

    باعث شد ک الان شکر خدا بابت هر اتفاقی خداروشکر کنم و بدونم که خداوند اتفاق رو رقم زده تا من ب چیزی ک میخام برسم برای مثال الان مورد دیگه ای برای ازدواج معرفی شده که با توجه ب قوانین ثابت این دنیا یقین دارم که مورد رویایی هس برایم با این ک هنوز ندیدمش

    همه چیز اوکی بود تا این ک پدر دختر خانم برام شرط گذاشت ک اولش خیلی ناراحت گذاشتم اما خدا بهم الهام کرد ک من بودم برات شرط گذاشتم و من فقط خیر تو رو میخام صبر کن تا ندتی ناراحت بودم اما الان ب لطف خدا واقعا شکرگزاری بابت این اتفاق ک دارم میفهمم ک اون دختر معرفی شده با فرکانس قبلا من یکی بود ولی الان در طی این مدت کلی توحیدی تر شدم و اون الان مورد رویایی من نیس و دارن میفهمم ک خواسته اصلیه من توحیدی بودن طرف مقابله وامروز واقعا سپاسگزار خدام ک خیر رو برام رقم میزنه

    و این هم از تجربه رابطه قبلی ب دست آوردم این آرامش رو

    امروز خداروشکر خیلی کمتر وابسته میشم

    خداروشکر بعد از اون رابطه اشکالات بزرگم رو فهمیدم در رابطه با جنس مخالف و فهمیدم ک هیچی نمیدونم و این باعث شد ک رابطه استاد رو خیلی زیاد زیر نظر بگیرم و کلی کتاب خریدم و خوندم و کلی یاد گرفتم و آنروز خیلی شناختم بالاتر رفته

    من قبل از اون رابطه خیلی خیلی خیلی از ازدواج ترس داشتم اما در طول رابطه فهمیدم ک خداوند روزی رسانه و پول برام زیاد جور میشد و برکت برام میومد و همه چیز اوکی میشد اون رابطه باعث شد ترسم از ازدواج بریزه و فهمیدم ک پقدر رابطه میتونه قشنگ باشه و انرژی بخش باشه

    بعد از پیدا کردم خودم بعد از رابطه ب خودم گفتم منی ک تونستم همچین رابطه ای رو برای خودم جذب کنم پس یعنی طبق قانون باز هم میتونم و حتی بهتر از این رابطه

    در اول کامنتم نوشتم سخت ترین اشتباهی ک داشتم رابطه ای بوده من اشتباهات دردناک دیکه ای هم داشتم امت هیچ کدام از آنها در رابطه با یک موجود زنده و بسیار با ارزش نبوده و اونا در شغل و پول و…. بوده و الان ک مینویسم شاید بدی حالم ب خاطر این بوده ک باورهای اشتباه دارم در مورد انسان ها ک من مثلا میتونم بهشون ظلم کنم و ‌..‌ در خالی ک من مسئول مثلا ظلم ها وسختی های وارد شده بر کسی نیستم.و من فقط مسئول اتفاقات اطراف خودم هستم

    خودم رو با این افکار آروم کردم ک اون تجربه ها در رابطه بعدی بسیار بهم کمک میکنه و باعث میشه بیشتر بتونم در رابطه جلو برم و این باعث میشه رابطه لذت بخش تری رو داشته باشم و نیاید ب خودم سخت بگیرم و من انسانم و صد در صد اشتباه خواهم داشت بازهم و خودم رو بخشیدم ب خاطر اشتباهات آیندم و این باعث میشه ک قدم بردارم باز هم چون خدا منو دوست داره همواره و منو و همه آدم هارو بخشیده و خودش یار و احافظ من و طرف مقابل است و من فقط وظیفه ام لذت بردن از رابطه و شکر خداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علی حقی گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز و مریم بانو

    من در مقابل اشتباهات دو حالت دارم:

    1)اگر کاری باشه که قبلا انجامش نداده باشم خیلی به خودم سخت نمیگیرم اگر اشتباه کنم

    2) اما اگر کاری باشه که چندبار انجامش داده باشم و دوباره برای انجام دادنش اشتباه کنم ، شروع میکنم به خودتخریبی و خودم رو سرزنش کردن

    مثلا توی تولید محتوا هربار که می‌خوام برای اینستاگرام پست آپلود کنم وقتی خوب دیده نمیشه ، همش به خودم میگم که تو مال فضای اینستاگرام نیستی و به درد اینجا نمی‌خوری!!!

    همش خودم رو دعوا میکنم که چرا تمرین نمیکنم محتوای درست گذاشتن رو و همین حرفها باعث میشه که دیگه تلاش نکنم و ادامه ندم تا چند وقت بعد»»» و این شیوه داره همش تکرار میشه

    همین الان که دارم مینویسم به ذهنم اومد که:

    «خب وقتی من تمرین نمیکنم چطور انتظار دارم که توی این قضیه پیشرفت کنم و یا محتوام به خاطر جذابیت‌های بصری دیده بشه»

    جدا از جذابیت‌های بصری ،خود محتوام هم تا حالا نشده که فکر شده باشه پس طبیعیه که نتیجه خاصی هم در بر نداشته باشه

    از همین امروز تصمیم میگیرم که روی محتوای خودم زمان بذارم، روی نحوه ویدئو گرفتن و ادیت کردنش زمان بذارم و کم‌کم در این زمینه پیشرفت کنم

    یه چیزی هم که باید در نظر بگیرم اینه که خودم رو فقط با خودم مقایسه کنم و تو دام مقایسه با افراد حرفه‌ای توی این حوزه نیفتم که عاقبتش میشه دوباره ترک کردن تولید محتوا!!!

    به امید الله یکتا

    از دوستای خوبم تو سایت هم می‌خوام که اگه توصیه‌های برام دارن حتما بهم بگن!!

    ممنون همتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهدی نامجوفر گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    به نام خداوند هدایتگر بخشنده و غفور

    سلام استاد عزیزم

    این فایل ارزشمند شما نشانه امشب من بود

    من دیروز صبح یعنی 1403/1/8 از یک سفر 3 ماهه از ترکیه به ایران برگشتم که خود این سفر ها هم به خاطر تغییر یک سری باورها در وجودم هست و البته دیدن سریال سفر به دور امریکا هم تاثیر بسیاری نیز داشته برای من.

    یک اتفاقی در طول مسیر برگشت من با هواپیما افتاد که با خودم کنار آمدم

    امشب که این فایل رو دیدم با مقاومت زیادی که داشتم اما تصمیم گرفتم اینجا بنویسم این اتفاق اخیر در زندگیم و بدون توجه به قضاوت آدم ها این کار را انجام بدم چون من هر روز در حال کار کردن روی خودم هستم و این را هم از شما در دوره دوازده قدم آموختم که قضاوت تعریف و تمجید و انتقاد هیچ کسی برام مهم نباشه و به مسیر پیشرفتم در مسیر الهاماتم ادامه دهم که خداوند هدایتگر است

    ماجرا به این شکل بود که من یک پرواز ایرانی را انتخاب کردم برای برگشت از ترکیه به ایران در طول سفر اتفاقات زیادی افتاد از تاخیر 2 و نیم ساعته هواپیما برای پرواز تا تعدادی آدم که داخل هواپیما شروع به توهین و بی احترامی به پرسنل هواپیما تا خودتون بهتر میدانید که چطور جوی در حال شکل گیری بود.

    من بسیار آگاهانه ذهن خودم را کنترل کردم با تحسین خدمه هواپیمای با برخورد عالی که داشتن با پذیرای خوبشون با امکانات عالی هواپیمای که بود یک هواپیمای بوینگ 730 اگر اشتباه نکرده باشم با امکانات جدیدی که برای اولین بار من میدیدم از مانیتورهای بزرگی که روبه روی ما بود و دوربینی که داخل کابین خلبان بود و نمای بیرون جلوی هواپیما رو نمایش میداد و کلی اتفاقات زیبای دیگه که من آگاهانه در حال انجام تحسین بودم

    خلاصه با درخواست مسافرها برای گرفتن بالشت و پتو برای استراحت من هم یک پتو گرفتم که پشت کمرم قرار دادم برای راحت تکیه دادنم به صندلی هواپیما

    استاد زمانی که هواپیما در فرودگاه امام خمینی نشست و همه آماده پیاده شدن کردن من چیزی در ذهنم شروع کرد به حرف زدن که اره این پتو ها هدیه هست و هر مسافری که بخواهد می تواند با خودش این پتو یا بالشت رو ببره با خودش .

    من هم برداشتم و زمان خروج در بین جمعیت دیدم که روی تابلو نوشته لطفا بعد از استفاده از پتو آن ها را به مهماندارها تحویل دهید و من یجوری شدم انگار روم نکرد جلو این ادم ها از داخل کیفم خارج کنم و تحویل بدم به معماندارها

    اما اتفاقی که افتاد این بود اول ذهنم به فکر فرو رفت خجالت کشیدم از کاری که کردم و داشتم میرفتم در احساس گناه که به خودم آمدم و با خودم صحبت کردم به این شکل که من از بچگی هرچی پیدا می کردم برمیداشتم و دزدی کردن برام انگار عادی شده بود و خودم خیلی از این موضوع رنج می بردم و هرچی هم فکر می کردم نمیتونستم بفهمم این کار من ریشه اش از کجا بوده

    خلاصه شروع به صحبت کردم و گفتم ببین مهدی تو از زمانی که با قانون و تغییر شخصیتت آشنا شدی بسیار هر روز در حال بهبود خودت هستی تو بیش از دو سال هست که این کار رو نکردی و انگار بزرگ تر شدی انا ما به خودمون قول میدیم که حتی اگر مهماندار به ما این پتو رو هدیه هم داد نمی گیریم یا اگر گرفتم همانجا هدیه بدم به یک بچه چون من آنقدر ثروت میسازم که بهترین را برای خودم میخرم و حتی اگر روی زمین خداوند طلا هم افتاده بود من تایید می کنم که دارم روی باور ثروت کار می کنم و این هم نشانه اش اما حتی از روی زمین هم اون طلا رو برنمیدارم و بهترین آن را برای خودم میخرم و من خودم را بخشیدم چون خودم را دوست دارم چون خداوند من را بخشیده و خداوند من را دوست داره و سپس با تمرکز بالاتری ادامه میدهیم و آگاهانه کار می کنم روی باور فراوانی و از این امتحان الهی سربلند بیرون خواهیم گذشت خدایاشکرت

    استادجان سپاسگزار شما و خداوندم هستم که صدای الله شدید برای من روی زمین خداوند به شما عمری با عضت و سربلندی بدهد

    به امید دیدار شما در پردایس زیبا و همیشه زنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فریبا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2416 روز

    “مستانه محمدی‌”

    به نام فرمانروای کائنات کسی که در هر لحظه داره هدایتم میکنه که مسیر درست رو انتخاب کنم و حالم خوب باشه

    سلام به استاد عزیز خانم شایسته مهربون و همه دانشجوهای دانشگاه توحید

    حدودا 6 ماه پیش برای اینکه فروشندگی یاد بگیرم یه مغازه‌ای شروع به کار کردم، که رفتن به اونحا هم کاملا هدایتی بود، همون روزای اول، به روز که داشتم چوب لباسی های فلزی رو جابه جا میکردم که مغازه رو مرتب کنم، چوب لباسی ها به شیشیه ویترین خورد و قسمتی از اون رو شکست، اولش این فکرها اومد تو ذهنم، مثلا اومدی کار مفید انجام بدی زدی همه چی رو داغون کردی، الان حتی اگه کل مغازه رو هم تمیز کنی جبران نمیشه ، اصلا کی بهت  گفت الان اینجا رو مرتب کنی، خلاصه تو ذهنم داشتم به خودم کلنجار می رفتم، که یهو به خودم اومدم یاد این افتادم اگه خونه خودمون بود و الان یه لیوان رو می‌شکستم مامان چی می گفت؟ خب صد در صد می گفت فدای سرت اشکال نداره مواظب باش خورده شیشه تو دست و پات نره(البته اینم بگم اگه قبلا بود مامان هم کلی سرزنش میکرد، ولی الان چند سال هست که کاملا برعکس شده)، بعد به خودم گفتم اگه من بهترین نزدیکترین آدم و دوست خودم هستم حتی از مامانم هم نزدیکتر پس باید رفتاری بهتر از اون با خودم داشته باشم، پس به خودم گفتم اصلا شیشه شکست فدای سرت،قربون خودم برم  مواظب باش با دقت جمع کنی شیشه هارو که تو دست و پات نره، صاحب مغازه هم هر چی گفت مهم نیست، انسان اشتباه میکنه عمدی که نشکستم، آقای فتاحی(صاحب مغازه) که برگشت بهش گفتم یه دسته گل به آب دادم یه قسمتی از شیشه ویترین رو شکستم و و اون هم کاملا خونسرد و کمال مهربانی گفت فدای سرت خانم محمدی اصلا مهم نیست الان زنگ میزنم شیشه بُر بیاد درستش کنه. این اتفاق یه یادآوری بود برای خودم که تقریبا هر روز با خودم تکرارش میکنم، و خواستم با شما هم به اشتراک بزارم و بگم که تمام کائنات طوری با تو رفتار میکنه که خودت با خودت رفتار میکنی.

    وقتی اشتباه میکنی_  

    1.این احساس که این اشتباه انجام شد اشکال نداره، ازش می تونم درس بگیرم ازش مثل یه فرصت استفاده کنم برای یادگیری، بشینم ببینم دفعه بعد که خواستم انجام بدم چجوری انجام بدم که اشتباه نکنم، چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم

    2.اگه اشتباه کنی یعنی تو آدم اشتباهی هستی، وصلش کردی به شخصیتت انگار من آدم بی عرضه ای هستم من ناتوانم

    3. آقا اصلا من بدرد این کار نمی‌خورم

    4.این اشتباه نشون میده من آدم بدرد نخوری هستم نشون میده که من آدم بی عرضه ای هستم، من ناتوانم

    5.به شدت عصبانی شدن، به خودت بدو بیراه گفتن، خودت رو تحقیر کردن، و اگه کسی اشتباهم رو بهم بگه ممکنه حالت تدافعی بگیرم، بحث کنم یا مقاومت کنم قوی می پذیره میگه که آقا مسیر پیشرفت از اینجا یاد می گیرم شاید دفعه اول درست انجام ندم ولی بازخوردهایی که میگیرم بهبودهایی که میدم دفعه بعد هی بهتر و بهتر میشه

    6.من اگه یه بار اشتباه کردم دیگه هیچوقت نمی تونم تو این موضوع پیشرفت کنم(به جای اینکه به خودم سخت بگیرم و خودم دو سرزنش کنم دفعه دیگه چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم)

    7.اشتباه خودشون رو با کارای درست بقیه مقایسه می‌کنن من اینجا اشتباه کردم ببین فلانی چقد خوب داره عمل میکنه بنابراین فلانی استعدادش رو دا ه ولی من ندارم^جمله استاد  اما ذهنم بهش اضافه میکنه  و لیاقت هم ندارم، ریشه در یک فکر از گذشته دور که بقیه لایق خوشبختی اند ولی من نه چون از کودکی در سختی بزرگ شدم بنابراین،  بقیه عمرم هم در سختی هستم الان که فکر می‌کنم این جمله رو هزاران بار شنیدم، و به نظرم باید کلی روش کار بشه

    8.من باید سعی کنم دایره دیدم رو بالا ببرم،

    اگر این اشتباه نبود شاید این درس رو خوب نمی گرفتم

    9.تو هیچ زمینه ای نیست که شما نتونی توش پیشرفت کنی،   میتوانی تلاش کنی، فک کنی، ایده بدی  اشتباه کنی از اشتباهاتت درس بگیری یاد بگیری و پرفکت، حتی اگه هیچوقت اون کار رو انجام ندادی آنچه را که من بخواهم یاد بگیرم می توانم یاد بگیرم

    10.استعداد ندارم من بدرد فلان کار نمی خورم سر در نمیارم، اگه بخواییییی می تونی بهتر بشی

    11.اشتباه نکنم مردم ممکنه منو به عنوان یه آدم شکست خورده بشناسن

    استاد واقعا سپاسگزارم به خاطر این دسته فایل‌ها که رو سایت قرار میدین، من عاشق‌تونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد وهمه عزیزان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده.

    خدارو شکر.

    سوال :واکنش تو نسبت به اشتباهات.

    در بعضی موارد که اشتباه می کنم اگر سرزنش بقیه مخصوصا شوهرم همراهش بشه خوب حالم بد می شه و شاید تا یکی دو روز به خودم بگم دیگه هرگز اون کار رو انجام نمی دم اما خدارو شکر با نعمت سایت سعی می کنم حالم رو بهتر کنم ودوباره برم وانجامش بدم.

    در بعضی موارد که فقط سرزنش خودم نسبت به خودم هست راحتتر کنار می یام وسعی می کنم خودم رو ببخشم و معمولا چند ساعت بعد حالم خوب می شه.

    در بعضی چیزها سعی می کنم درسش رو بگیرم وبهتر عمل کنم اما بعضی موارد هم باز تنبلی می کنم و توجه نمی کنم وبعدها ممکنه دوباره اشتباه کنم.

    اشتباه

    تقریبا ماه قبلی بود توی آزمون استخدامی ثبت نام کردم وبا اینکه واقعا حفظیاتم عالی هست وازمونهای تستی رو خیلی خوب از پسش برمی یام اصلا دنبال منابع آزمون نرفتم حالا می شد از سایتها به صورت پی دی اف هم گرفت و خوند اما وقتم رو تلف کردم و نخوندم وسر جلسه امتحان به شدت پشیمان شدم وبه خودم گفتم تو یا دوست نداری این کار رو که پس چرا اسم نوشتی یا دوست داری وهزینه کردی پس چرا وقت نذاشتی وبه شدت سرزنش کردم خودم رو.

    ولی بعد از اومدن به خونه به خودم گفتم تو یک بار دیگه وقت داری آزمون بعدی می تونی بخونی پس تلاشت رو بکن .

    درسی که گرفتم اینه که اگه به چیزی یا کاری علاقه ندارم وقتم رو و سرمایه رو تلف نکنم و اگر هم علاقه هست که باید تلاش هم باشه.

    ایده ها

    گرفتن منابع این آزمون وبرنامه ریزی برای خوندن که دارم عمل می کنم اما باز هم عالی نیست وخودم متوجه می شم همه وقتم رو نزاشتم وحالا که دارم می نویسم می خوام به خودم قول بدم همه تلاشم رو بکنم من باید از روی منابع بخونم حفطیات عالیه می تونم نکته برداری هم بکنم که مجبور نباشم باز به گوشی برگردم واز روی چک نویسهام دوباره روخونی کنم و خودم می دونم تو این زمینه اگه وقت بزارم حتما نتیجه می گیرم.

    اشتباه

    من آشپزی رو در شیرینیها برنجها وکبابها عالیم اما خورشتهام خوب نمی شه و وقتی می پزم شوهر وپسرم غر می زنن گاهی عصبی می شم ومی گم دیگه هرگز خورشت نمی پزم گاهی هم چیزی نمی گم اما حالم بد می شه وخودم رو سرزنش می کنم که تو اصلا آشپزی بلد نیستی.

    درس

    باید نکات مثبت خودم رو توی غذاهای دیگه بیینم وتوجه کنم که شاید توی اون غذاها نکات رو بهتر رعایت می کنم ووقت می زارم ودقت بیشتر می کنم یا شاید هم چون باورم شده اونا رو خوب می پزم اثر می گزاره رو دقتم وخوب می شه.

    ایده

    برم سرچ کنم روشهای پخت رو وامتحان کنم دقت کنم ادویه ها رو زمان پخت رو وظرف های مخصوص رو.

    در مورد قورمه سبزی نتیجه گرفتم چون من سبزی رو سرخ نکرده فریز می کنم برای پخت خورشت توی قابلمه جواب نمی ده پس گذاشتم آرام پز وصبح زود هم گذاشتم هم ظرفم عوض شد هم وقتم بیشتر ودیدم که خورشتم بهتر شده بود واینکه قورمه سبزی هر چی می مونه جا افتاده تر وبهتر می شه پس اگر زودتر بزارم و بپزه بتونم کمی هم خاموش بهش وقت بدم جا افتاده تر می شه واینکه لیمو عمانی رو هم در زمان مناسب اضافه کنم.

    اشتباه

    به دلیل اینکه قبلا با شرایط سختم دچار استرس واضطراب و عدم اعتماد به نفس شده بودم اینا رو به پسرم هم انتقال دادم و روزهایی بود که وقتی برای رفتن به مدرسه استرس داشت به شدت خودم رو سرزنش می کردم ومی گفتم تو این جور کردی بچه رو وگاهی گریه می کردم واز خودم بدم می یومد .

    خدارو شکر با اومدن به سایت وبهتر شدن حالم به پسرم هم کمی کمک شده.

    اول سعی می کردم اموزشهای استاد در مورد اعتماد به نفس رو بهش یاد بدم بعد فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم واین تغییر من باعث تغییر پسرم هم می شه وکم کم دیدم با ارامشی که پیدا کردم سوالاتش رو یا مشکلاتی که داشت رو بهتر جواب می دادم وهمین باعث شد پسرم هم کمی بهتر بشه.

    هر چی محیط خونه ارام تر مادر در آرامش بیشتر بقیه هم خود به خود با ورود به این محیط ارامش می گیرند.

    ایده

    بیشتر از هر وقتی روی حس لیاقت واعتماد به نفسم کار کنم وعمل کنم فایلهای مربوطه رو گوش بدم تمرینات رو انجام بدم ونخوام به زور پسرم رو عوض کنم چون هیچ کس قادر به تغییر دیگری نیست مگر خودش بخواد.

    اشتباه

    اشتباهاتم سر کار وتوی مغازه که شوهرم خیلی ناراحت می شه وغر می زنه .

    قبلا کار رو رها می کردم می یومدم خونه ودفعه های دیگه هم مسولیت اون شکل کار رو قبول نمی کردم. والبته که خودم رو سرزنش می کردم.

    اما حالا بهتر شدم وقتی غر می زنه می گم درست بهم یاد بده تا یاد بگیرم مگه تو از اول بلد بودی و هر چی می گه به قول معروف پوستم کلفت شده می شینم ودیگه کار رو رها نمی کنم قهر نمی کنم .

    ایده

    خودم می تونم انجام اون کار یا کار کردن توی اون سایت رو راهنماش رو از اینترنت بگیرم و بنویسم کدها رو تا وقتی می خوام انجام بدم راحتتر باشم.

    ویه مورد که تازه فهمیدم به پسرم هر موقع حوصله داره یاد بدم این باعث می شه برای خودم هم جا بیفته.

    اشتباه

    تصادف ماشین که چقدر براش حرص خوردم وخودم رو نمی بخشیدم چون خسرات بدی زده بودم.

    درس اینکه جو گیر نشم وقتی کاری رو تازه یاد گرفتم واحتیاط کنم.

    البته که ترسش باعث شده هرگز پشت فرمون نشستم اما باید بتونم براین ترسم فائق بیام.

    ایده

    اموزشهای دوباره و تمرین در محیط های امن وطی کردن تکامل.

    البته که کلا شوق وعلاقم رو از دست دادم وباید خیلی تلاش کنم.

    اشتباه

    وقتی توی جمع مخصوصا خانواده خودم قرار می گیرم اموزشهای سایت یادم می ره به خودم که می یام قاطی غیبتها وتهمتها شدم واز هر دری گرونی ونبود حرف زدم.

    بعد که می یام خونه به شدت خودم رو سرزنش می کنم ومی گم تا حالا هزار بار قول دادی ولی عمل نکردی.

    اما خودم رو می بخشم چون خدا هم من رو می بخشه ودوباره شروع می کنم.

    ایده

    یه چیزی دستم کنم یا علامتی ب زارم جلو چشمم باشه که هر وقت دیدمش زبونم رو نگه دارم وبه بهانه ای پاشم برم خودم رو مشعول کاری کنم.

    برای یه مدت رابطم رو کم کنم تا این کارها عادت بشم برام.

    تمرین کم حرف زدن چون خودم می فهمن که پر حرفی هام وحرف زیاد زدنهام هست که باعث می شه از مسیر خارج بشم باید یاد بگیرم وقتی از خونه می رم بیرون زیپ دهنم رو ببندم و فقط در مواقع ضروری باز کنم.

    شاید خوب باشه یه زیپ کوچولو رو دستم بکشم که هر وقت دیدمش زیپ دهنم رو بلندم.

    خدایا شکرت کمکم کن عامل به این آگاهیها باشم وزندگیم سرشار از ارامش وشادی بشه.

    برای همه دوستان ارزوی موفقیت وشادی دارم.

    استاد متشکرم متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    در حدود یک ماه پیش بود که که همسرم بانویی و همسرشان را برای معرفی محصولات و کسب و کارمان به یک کافی‌شاپ دعوت کرده بودند.

    ایشان از محصولات و کسب و کار ما که به شکل بازاریابی چند سطحی انجام می‌شود، استقبال کردند. جلسه به پایان رسید و پس از آن با پافشاری من برای افزودن آن بانو به کسب و کار و گروه‌مان، همسرم اطلاعات ایشان را برای ثبت‌نام از آن بانو دریافت کردند.

    پس از دو سه روز، نخستین خرید ایشان انجام شد. پس از چند روز من باز هم پافشاری کردم که آن بانوی گرامی باقی خرید خود را برای ورود به لول بعدی انجام دهند و ایشان گفتند که نمی‌توانند به دلیل تنگنای مالی انجامش نشد.

    راستش این بود که من خرید نخست ایشان را نباید در نزدیکی ماه میلادی پیش انجام می‌دادم و باید شکیبایی می‌کردم تا ماه جدید آغاز شود که طبق توافقی که بین آن بانو و همسرم صورت گرفته بود، ایشان بتوانند در دو ماه بعدی خریدهای خود برای رفتن به رتبه‌ی بعدی و دریافت تخفیفات سی درصدی انجام دهند. ولی، من عجله کرده بودم و در نزدیکی پایان ماه خرید ایشان را ثبت کرده بودم درصورتی‌که می‌توانستم در ماه بعد هم خرید ایشان را ثبت کنم.

    به همین دلیل و برای از دست نرفتن فرصت بانوی مورد نظر و برای ورود به لول دریافت سود سی درصدی از فروش محصولات، ناچار شدم تا خرید باقی‌مانده را با پول خودم انجام دهم.

    من در آغاز در برابر سخن منطقی همسرم برای این‌که می‌بایست صبر می‌کردم و اوردر ایشان را برای ماه بعدش انجام می‌دادم مقاومت می‌کردم. ولی پس از مدت کوتاهی به خودم گفتم که؛ یقین داشته باش که خداوند بهت کمک می‌کند و پول را به جای ایشان پرداختم و یقین داشتم که خدا بهم کمک می‌کند و همین هم شد. اصلا هم خودم را سرزنش نکردم! پیوسته به خودم می‌گفتم که، اشکالی ندارد و جبران این این اشتباه، به من درس‌های خوبی میده. به من یاد میده که از این به بعد عجله نکنم و سفارش‌ها را با توجه به توانایی‌های اعضای جدید ثبت کنم و هم این‌که، نباید برای عضو‌گیری پافشاری کنم زیرا که کسی که با پافشاری من به عضویت دربیاد، در بیشتر موارد خوب هم کار نمی‌کنه. البته نمی‌خوام قضاوت کنم ولی در اصل همینه.

    خوب، اولش تازه کمی هم نگران بودم که وقتی من به جای این عضو جدید دارم پول می‌پردازم، اگر بعداً نپرداخت چی؟ چرا من باید این کار را جبران کنم؟ چرا همسرم به من اصرار می‌کنه که باید به جای این عضو جدید خرید کنم تا ماه بعد ایشان پولش را بپردازد؟ اگه همسرم پول را به من نداد چی؟ ولی بعد از یه زمان کوتاه به خودم اومدم و به خودم گفتم که؛ اگه خدا و رب را به‌عنوان تنها قدرت هستی قبول کرده‌ای، پس دیگه نباید نگران باشی! و واقعا از نگرانی بیرون آمدم. الان هم کارهام داره بسیار خوب پیش می‌ره و یقین دارم که خدا خودش نتایج بسیار خوب چی را برای من رقم می‌زنند!!! در همین راستا، شب گذشته و شب‌های پیش از آن هم مشتریان عزیزان‌مان محصولاتی را سفارش دادند که نشان از یاری پروردگار یگانه جهانیان است و بس!

    خدایا شکرت که این کار به من آموخت که نباید شتاب‌زده عمل کنم و دیگه تمام تلاشم را می‌کنم که کار را با حساب و کتاب انجام بدم و هرگز هم خودم را سرزنش نمی‌کنم و به قول استاد که؛ خودم را بدون قید و شرط دوست دارم!!!

    خدایا از این‌که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی از شما سپاس بیکران دارم و برای وجود دستان شما که سبب راهنمایی من می‌شوند و مرا به سوی درستی و پاکی و درست‌کاری و تکامل و نعمات و برکات و ثروت‌های روزافزون شما هدایت می‌کنند، سپاسگزارم.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سید حمید میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 972 روز

    بنام خدای مهربون خدایا من هر انچه که دارم از آن توست واز تو به من رسیده

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز ممنون از شما بابت این سری برنامه های با ارزش

    اشتباهی که من انجام دادم توی دو ماه پیش بود که پاشدم واسه کارم شریک گرفتم(باور نداشتن توانایی توی اون کار و براشت اشتباه از اینکه شاید یه نشونه هست )ولی باور اشتباه من بود و شک به توانایی‌های خودم و ترس از اینکه شاید کسی دیگه مثل اون واسم پیدا نشه باز باور اشتباه من

    با اینکه دیده بودم واسم همه چی خوب رقم میخوره ولی شیطان اومد منم ضعیف گوش دادم به حرفش…خدارو شکر باز ازش جدا شدم و الان آرامش سرتاسر وجودمو فرا گرفته

    شاید اولش که اشتباه کنم خودمو سرزنش کنم نمیگم صددرصد ازش درس میگیرم ولی خوب با صحبت‌هایی که اینجا ازتون شنیدم به خودم امید میدم و میگم حمید درسشو بگیر اول اینکه باید رو خودت کار کنی

    دوم انسانها دستهایی هستند از سمت خدا که اومدن به تو کمک کنند

    سوم نترس اونایی که باید بیان میان کمکت

    در کل سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم و به عنوان یه تجربه و درس ازش یاد بگیرم و سعی کنم دوباره تکرار نکنم و آروم باشم

    من باید روی باورهام کار کنم

    من هنوزم فکر میکنم نمیتونم انجام بدم در صورتی که قبلا انجام دادم و شده

    آدمارو خدا فرستاده ولی من فراموش کرده بودم

    ولی با نوشتن شاید دیگه فراموش نکنم

    و ایمانم به خدا بیشتر بشه

    واقعا ذهنیت من نیازه روش کار بشه

    من باید خودم شروع کنم برم تو دل کار و نترسم و تجربه کسب کنم

    بازم باید گوش بدم این فایل رو و نکته بردارم و تمرین کنم

    استاد واقعا ازتونوسپاسگذارم که دارین به من کمک میکنین تا ذهنمو توانمند کنم و منم با تمام وجود گوش میدم و عمل میکنم شاید بار اول متوجه نشم ولی اینقدر گوش میدم تا متوجه شم و میدونم که میتونم درک کنم مثل بقیه

    واقعا چغد درس قشنگی گرفتم از اشتباهم

    که حمید تو باید روی باورهای خودت کار کنی

    نیازی به شریک نداری

    تو توانایی انجام کار خودتو داری فقط باور نداری

    آدما میان کمکت مثل قبل

    اگه میبینی توی زندگیت مشکل هست ایراد از باورهای خودته

    الانم که داری روشون کار میکنی

    پس ادامه بده و نگران هیچی نباش خدایا شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    فائزه گفته:
    مدت عضویت: 1794 روز

    به نام رب مهربانم

    سلام

    نسبت به اشتباهاتم بسته به نوعش و مهم بودنش براخودم، برخورد متفاوتی داشتم.

    مثلا وقتی غذام سوخت اولش درحد کمتر از یه دقیقه تو ذهنم گذشت که عرضه غذا درست کردن نداشتی و حواست کجا بودو فلان… ولی بلافاصله مچ ذهن رو گرفتم گفتم پیش میاد حالا.. مگ چی شده ده ها بار دیگ این غذا رو خیلی خوشمزه درست کردی، حالا پیش اومده مشغول مطالعه بودی حواست نبوده .

    یا مثلا یه بار ک جریمه شدم هم همینطور اولش ذهن نجوا کرد ولی باز گفتم پیش میاد ازین ب بعد حواسمو بیشتر جمع میکنم.

    ولی نسبت ب بعضی اشتباهات سختگیرتر میشم ب خودم. مثلا تعهدم رو نسبت ب انجام یه کاری شکستم و باعث شده کلی خودمو سرزنش کنم.

    اما اینک فهمیدم ک با خودسرزنشی باعث میشه اون اشتباهو برعکس، بیشترر تکرار کنی. این باعث شده که خیلی باخودم مهربونتر شم و بدونم ک سرزنش و تنبیه فایده ای نداره.

    بعد میام فک میکنم که مثلا چیشداون اشتباه رخ داد مثلا تو مورد اول میگم اوکی هروخت کار داشتم شعله رو کمترش میکنم یا اب بیشتری میریزم تو غذا یا… که زود ته نگیره بسوزه.

    یا تو رانندگی حواسمو بیشتر جمع میکنم بخودم اون مورد یاد اوری میکنم ک رعایتش کنم.

    یا تو بحث تعهد برای خودم اهرم رنج و لذت درست کردم تا بهش پاییندتر باشم.

    استاد این جمله طلایی هم خیلی بدلم نشست که

    اشتباه ما، گاهی بهترین هدیه و گیفت از سمت خداست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: