ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 1

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2777 روز

    به نام خدای جانم

    سلام استاد عزیزممم آخه شما چقدر ماهید چقدر سخاوتمندید بخدا این فایلها درس زندگیه که ارزش مادی و معنوی بالایی داره و شما دارید ب ما هدیه میدین. من عااااااااااشقتم استادم

    سلام میکنم به مریم جان عزیزم و سلام به تمام دوستان فعال و غیر فعال سایت الهیمون

    خدارو شکر که در مدار شنیدن مشتاقانه این سلسله فایلها واقع شدم و به مانند دوره لیاقت 2 بهش نگاه میکنم اینقدر که کابردی و دقیق و آگاهی بخشه

    سوال این جلسه:

    برخوردم در واکنش به اشتباهاتم چیه؟

    انصافا همیشه با خودم مهربانانه برخورد میکنم و به یاد ندارم تو ذهنم خودمو سرزنش کرده باشم یا به خودم ناسزا گفته باشم

    مخصوصاااااااا از بعد از دوره احساس لیاقت که آگاهانه به گفتگوهای ذهنیم توجه کردم دیدم در اکثر مواقع من با خودم مهربانم اما استثنا هم داره که در ادامه بهش میپردازم!

    من همیشه بعد از هر تضادی یا هر اشتباهی به خودم و به بقیه میگم اشکال نداره تجربه شد اشکال نداره درسشو میگیریم

    و اینجوری خودمو هم آروم میکنم و هم اینکه درسهامو مینویسم

    در زمینه بیزنسی که یه دفترچه دارم و درسهای مهمی که میگیرم رو مینویسم تا یادم بمونه و اشتباهاتم رو تکرار نکنم

    یادمه قبلا یعنی دو سال پیش که میرفتم قنادی کار میکردم تا اصول کارم و خامه کشی کیک رو یاد بگیرم، خیلی تلاش میکردم که یاد بگیرم و با هر پیشرفتم کلی خوشحال میشدم اما اون استادی ک اونجا بود مدام به شوخی و جدی احساس نا رضایتی میکرد و میگفت نه هنوز خوب نیستی

    من خیلی تمرین میکردم حتی تجسماتم مدام خامه کشی کیک بود اما خیلی دیر تونستم توش پیشرفت کنم..یادمه ذهنم همش میخواست نا امیدم کنه و بهم میگفت فایده نداره تو توی این کار استعداد نداری وگرنه مثل بقیه کارهایی ک انجام دادی زود یاد میگرفتی (حالا شاید قبلنم در مورد اونکارام همینو بهم گفته بود شیطون:/ )

    خلاصه من پیشرفت کردم و بهتر شدم اما بعدش داستان ب شکلی پیش رفت که کلاً مسیر شغلیم در همون فیلد اما شاخه متفاوتی شکل گرفت و تا به امروز ادامه داشته که واقعااااااا خدا جانم منو از نظر پارامترهای بیزنسیم لعلک ترضی کرد و هر روز چشمه های بیشتری ازش میبینم…

    اما من یه باوری که خیلی خوب تو وجودم ساختمش و از دوره عزت نفس دارمش اینه که :

    من دست به هر کاری بزنم توش موفق میشم.کار برای من نشد نداره

    و این کلید واژه تمرین و تکرار که تو هر کاری میگم یاد میگیرم کافیه تمرین و تکرار کنم کافیه اتصالات مغزی جدید ایجاد بشه بقیش دیگه آسون پیش میره

    مثلا توی سوارکاری که به تازگی شروع کردم من عاشق این ورزشم. دیروز جلسه آخر ترم اولم بود و من خییییییلی از روند رشد و پیشرفتم راضی بودم خیلی زیاد. جوری که امروز بابتش به خودم جایزه دادم و کلی خودمو تحسین و تشویق کردم

    با اینکه مربیم هیچ تشویقی نکرد اما خودم کاملا حس کردم تجربه کردم که چقدر نسبت به جلسه اول پیشرفت داشتم چقدر حرکتم روی اسب نرم تر و روان تر شده چقدر با اسب ارتباط بهتری برقرار کردم و اصلا لذتی که در جلسات آخر میبردم خیلی بیشتر شده بود چون اصول رو بهتر رعایت میکردم

    بنابراین با قدرت ادامش میدم و ایمان دارم که قراره کلی حرکات خفن بزنم تو سوارکاری :)))

    در مورد مسئولیت پذیری گفتین استاد جانم، چیزی که من همیشه سعی کردم جزء ویژگی های شخصیتیم باشه و خییییییییلی برام مهمه افرادی که به هر نحوی باهاشون در ارتباطم این ویژگی رو داشته باشن

    بنظر من اگر ما سعی کنیم مسئولیت کل زندگیمون رو به هر شکلی بپذیریم، زندگی خیلی راحت تر و لذت بخش تر پیش میره، کارها خیلی آسان تر میشه برامون و اصلا به ایده ها و الهامات جدیدی دسترسی پیدا میکنیم

    همین امروز خانم همسایه مون که میانسال هستن و زیاد با گوشی سر و کار ندارن، گوشیشو آورده بود براش یه وسیله ای رو آگهی کنم توی برنامه دیوار. خب من به خاطر احترامی ک براشون قائلم و هم از جنبه کمک کردن همیشه براش انجام میدم با اینکه میدونم پسرش تو خونه میتونه براش انجام بده اما پسرش مسئولیتشو نمیپذیره و اونم ناچاراً میاد خونه ما

    امروز دیگه واقعا فهمیدم پسرش اصلا مسئولیت پذیر نیست که حتی در مورد اطلاعات اون وسیله ای که من خواستم براش آگهی کنم گفته بود خودت برو تو اینترنت اطلاعاتشو قیمتشو در بیار یعنی حتی در این حدم نخواسته بود وقت بذاره!! که دیگه بعد از اون حرف من تصمیمات جدیدی در مورد کمک بهشون گرفتم…

    بگذریم. .. میخواستم بگم که چقدر این مسئولیت پذیری مهمه و خط قرمز منه برای ارتباطم با افراد به هر شکلی

    در مورد اهمیت نظر مردم همیشه فکر میکردم روی این موضوع سالهاست کار کردم و دیگه برام مهم نیست

    اما چندروزه که فهمیدم چقدر برام مهمه افراد راجبه موفقیت من بدونن و حرف بزنن!

    اینم ازونجایی فهمیدم که جدیداً خیلی تجسم میکنم خواسته هامو و وقتی دقت کردم دیدم تو اکثر تجسمام اینطوریه که بقیه دارن میشنون و کلی تحسینم میکنن و تعریف میکنن ازم

    یا مثلا این تصویر که دارم بهشون میگم اینکارا رو انجام دادم و این موفقیتها رو کسب کردم

    یعنی انگار یکی از دلایل و انگیزه هام برای پیشرفت اینه که خودمو ب بقیه ثابت کنم …

    ———————————————————————————————————————————————————————

    اخیرا چه اشتباهی مرتکب شدی؟

    یکی از اشتباهات اخیرم این بود که با اینکه با خودم بسته بودم ماه هاست که دیگه فقط و فقط نقد بفروشم و در لحظه تحویل سفارش تسویه انجام بشه، اما باز این بار که از یه باشگاهی برای بار اول سفارش داشتم موقع تحویل تماس گرفتم برای هماهنگی تحویل و طرف گفت من نیستم اما ببرید باشگاه و بعد شماره کارت بفرستید برام..

    ازونجایی ک با خودم عهد کرده بودم که هیچوقت این مدلی کار نکنم که تحویل بدم و بعد شماره کارت و پیگیری های بعدش… اما عهدشکنی کردم با این منطق که حالا میبرم تحویل میدم و بعد همونجا بهش زنگ میزنم میگم لطفا الان کارت ب کارت کنید و رسید رو برام بفرستید.. خب متاسفانه چون باور نداشتم که کارم درسته و با احساس تعارف و رو درواسی در مقابل کسی که اولین برخوردمه باهاش! و یه احساس ترس ازینکه حالا در موردم چه فکر کنه و نگه چقدر پولکی و ازین صحبتا، با این احساسات منفی زنگ زدم و اونم گفت دستم بنده و الان نت ندارم و ازین حرفا

    منم به جای اینکه پای عهدم وایسم، محصولاتمو گذاشتم واسش و اومدم خونه به خیال اینکه تا شب میزنه

    تا شب زدن همانا و یک هفته پیگیر شدن و بعدشم گفت خواهرم فوت کرده و …………….

    میخوام بگم وقتی خودت به تصمیمت احترام نذاری و باور نداشته باشی، جهان هم افرادی رو میاره سراغت که پاسخ باور خودتن و این وسط خواهر طرفم فوت میکنه و هزار اتفاق دیگه!

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    1- برای خودم، کارم و محصولاتم و استراتژی کاریم ارزش قایل باشم و رفتاری متناسب با ارزشمندیم انجام بدم

    2- موقع هماهنگی برای تحویل سفارش همون پشت تلفن تاکید کنم که تحویل و تسویه همزمان صورت میگیره(چیزی که همیشه ازش ترس داشتم و فکر میکردم زشته و نباید رک باشم!! )

    3- همواره درخواست و توجهم رو بذارم روی مشتری های دلخواهم. مشتریان دست به نقد و قدر دان و محترم و لارج و..

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    بعد از اون من اومدم یک سری باورهای قدرتمندکننده آمیخته با احساس ارزشمندی برای خودم نوشتم و تکرارشون باعث شد ازون پس طیف مشتریانم دلخواه من بشن و البته رفتار من متناسب با ارزشمندی خودم و کارم شد

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    فدای سرت الهه جانم، اشتباه کردی درسشو گرفتی، مسیر بیزنس سراسر تجربه و درسه، مهم اینه که درسهاتو خوب یاد بگیری و اشتباهات رو تکرار نکنی، تو هم که درسهاتو حتی تو دفترت مینویسی و مرورشون میکنی و جهان وقتی این تعهد و جدیت رو ازت میبینه قطعا مواردی مشابه با خواسته خودتو سر راهت میذاره تا تو بیشتر لذت ببری. خداوند عاشق توئه و دوس داره که تو در کسب و کارت موفق بشی، هیچوقت تنهات نمیذاره و برای همینه که درسهاتو داره بهت نشون میده. تو همیشه عالی عمل کردی و اشتباه جزئی از روند پیشرفته، هیچوقت کمال مطلق وجود نداره، هیچوقت قرار نیست بی نقص باشی، همین الانم عالی و کافی هستی برای داشتن یک بیزنس میلیون دلاری

    ……..

    استاد جانم این فایل خیلی ارزشمند بود ارزش صدها بار گوش دادن و عمل کردن رو داره. گوش دادنش بهم احساس قدرت داد. ازتون صمیمانه ممنونم

    .

    دوستتون دارم

    الهه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 112 رای:
    • -
      دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
      مدت عضویت: 2353 روز

      سلام الهه عزیز چقدر کامنتت فوق العاده عالی بود لذت بردم و درس گرفتم ازت

      اره چون منم قبلا بیزینس داشتم الان متوجه شدم چه نواقصی داشتم و اینجاست هر چقدر بیشتر برای خودت احترام قایل هستی و باور داری به فراوانی خداوند از همون جنس انرژی رو میاره توی زندگیت

      و ما باید انقدر جدیت داشته باشیم که افرادی بیان براحتی پول پرداخت کنن وقتی باور درست باشه اصلا این جور شرایطی قرار نمیگیریم که طرف بخواد بعدا کارت ب کارت کنه و مشکلاتی پیش بیاد ک نتونه شاید اون طرف قصدی نداشته اما باور ما هست باعث شده ک ضربه بخوریم و این تضاد رو تجربه کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      کاظم مظفری گفته:
      مدت عضویت: 615 روز

      دوست عزیزم سلام

      کامنت قشنگ، جذاب و کارآمدی بود

      مخصوصا اون قسمتهایی که از باورهای قشنگت نوشته بودی

      منم تو حوزه ی کاری خودم فقط با آدمهای پولدار کار میکنم و باور دارم که آدمها به نقد خرید کردن عادت کردن و مشتری هام فقط و فقط نقد خرید میکنن

      به قول علی صادقی تو فیلم میگفت نقد…تکرار کن نققققد

      من خیلی این تیکه از فیلمو دوس دارم و عاشق نقد خریدن و نقد فروختنم…

      موفق، شاد و شکرگزار باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سیده مهرناز حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1036 روز

      سلام الهه عزیز

      کامنتت رو خیلی دوست داشتم

      قسمت اهمیت نظر مردم واقعا موضوعی بود که ی مدته منم دقیقا مثل خودت تو تصوراتم درگیرش هستم

      در واقع انگار دوست دارم تایید بشم از طرف دیگران در صورتی که خودم فک میکردم قضاوت دیگران برام مهم نیست.ولی متوجه شدم که هست و باید روی این قسمت بیشتر کار کنم و قوی تر بشم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    علی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و مهربان

    و سلام به همه ای دوستانم در خانواده صمیمی عباس منش

    باز هم سپاسگزارم از خداوند بخاطر هدایتم به این مسیر زیبا و فوق‌العاده هدایتگر

    و باز سپاسگزارم از خداوند بخاطر دادن قدرت خلق شرایط و اتفاقات زندگیم به من

    واقعاً ناکات فوق‌العاده رو استاد در این فایل توضیح دادن ، پزیرفتن اشتباه و درس گرفتن از ان در زندگی و کسب و کار بسیار مهم هست

    و به اندازه گرفتن درس های مان از این اشتباهات می توانی خودمون رو بهبود بدیم و پیشرفت کنیم

    ……………………….. تمرین ………………………….

    سوال این قسمت؟

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟ اوایل شراکتم با شریکم امسال ، یکی دو روز خودمو سرزنش کردم ، که چرا شریک شدی ؟ تو که هم مهارت داری هم دستگاه

    بعدش با دلایل منطقی خودمو اروم کردم و گفتم اشکالی نداره اشتباه کردم ، قبول دارم پس اشتباه هم رو میپزیرم و ازش درس میگرم

    بعدش با عشق به کارم در شراکت ادامه دادم.

    آیا احساس شما این بود که

    ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛ بله

    بسیار تونستم خودمو بهبود بدم در شغلم

    آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟! نه معتقدم از پس هر کاری برمیام.

    و نتایج خیلی خوبی گرفتم وقتی اشتباه خودمو پزیرفتم

    کلی مهارت در کسب مشتری ، و جذب مشتری ، نهوه معامله ، کار کردن با انواع مشتری رو در این یکسال شراکتم یاد گرفتم

    بارها و بارها اعتماد بفسم به خودم ، اعتماد بفسم به کارم ، کیفیت کارم در طراحی لباس ، و اعتماد بفسم به کیفیت کارم بسیار بالا رفته

    و کلی نتایج فوق‌العاده از رضایت مشتری هام کسب کردم

    و یه مهارتی عالی که از آموزه های استاد عباس منش گرفتم

    همینه کنترل ذهنم در مواقع ناجالب و نادلخواه به سمت درست

    که الان در این شرایت بهرین کار چی هست

    که باید انجام بدم

    و ایمانم به خلق شرایط و اتفاقات زندگیم بیشتر شده از وقتی که شجاعت پزیرفتن اشتباهاتم رو پیدا کردم

    تشکر و سپاس فراوان از استاد عزیزم

    سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1715 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خداراشکر می کنمبه خاطر اینکه در اینمسیر زیبا همراه شما هستم.

    بریم سراغ پاسخ به سوال این جلسه.

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛

    ● این دقیقا کاری بود که انجام دادم. اولین واکنش راستش این بود که من خواب بودم و ساعت 7 صبح بابام زنگ زد و گفت دیشب پمپ آب کارگاه روشن مونده و از ساعت 7 شب تا الان داشته کار می‌کرده.

    خلاصه اولش همون لحظه گفتم وای من روشنش کردم دیشب. حالا چی شده و اینا که گفت پمپ سوخته.

    بعدش ایشان قطع کردند و من خواب از سرم پرید.

    نشستم گفتم ببین:

    1. اولا اینکه من خدا نیستم و احتمال اشتباه دارم.

    2. همه آدمها اشتباه می‌کنند. اینکه اتفاقی نیست. فوقش یه پمپ آب سوخته که یا تعمیرش میکنم یا یه نو میخرم.

    3. حتما یه خیری توش بوده چون من الان حالم خوبه و وقتی اتفاقی ناخواسته می افتد یعنی یه خیری توش هست. شاید الان ندونم چه درسی داشته باشه، ولی مطمئنم بهترین درس همینی هست که الان دارم مینویسم. خداروشکر بینهایت شکر و سپاس.

    4. نکته بعدی که داشت این بود، بابام امروز اتفاقا تو دفتر بودم گفت من یه لامپ آبی گذاشتم که اگه روشن بود بفهمید، تو اینو ندیدی؟! منم در پاسخ گفتم خب اگه دیده بودم که خاموشش میکردم. این چه سوالیه میپرسی؟ و انداختم تو شوخی و خنده.

    خداروشکر اصلا نذاشتم این موضوع بره رو مخم.

    خداراشکر بینهایت.

    آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

    ● اصلا خودم را سرزنش نکردم.

    آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

    ● اصلا. به هیچ عنوان.

    آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!

    ●این هیچ ربطی به من نداره. یه موضوع معمولی هست که واسه همه رخ میده.

    من اینم به یاد آوردم که ببین همین هفته بابام فلان کار را کرد و نادرست بود و از لحاظ مالی ضرر‌ کردیم. داداشم فلان جا دیر جنسا را خرید و بازهم ضرر شد.

    حالا همونم من نگرانش نیستم. این که دیگه اصلا نگرانش نیستم. اتفاقی هست که رخ داده. حضرت موسی آدم کشت و بعد که دست نیازو برد سمت رب العالمین خدا هدایتش کرد.

    این که دیگه هیچی نبوده. واقعا هیچی نبوده.

    خداروشکر واقعا شاید اگه 2 سال پیش بود این موضوع میرفت رو مخم.

    یه مورد دیگه بگم استاد.

    خانمم داره میره مسافرت. این اصلا تو خانواده ی ما مرسوم نبوده و نیست.

    ایشان گفت برای اینکه راحت باشی اصلا حرفشو نزن که من دارم میرم ولی من گفتم.

    دیشب ایشان خیلی برانگیخته شد که چرا گفتی.

    من قبل میومد میگفت ببخشید، سعی میکنم دیگه این اشتباه را نکنم.

    من حالا گفتم اتفاقا این بهترین تصمیمی بود که میتونستم بگم. به چند دلیل:

    1. اینکه من دوست دارم راستگو باشم. این خصوصیتی بود که تو حتی نوجوانی داشتم و یکم خدشه دار شد. اما حالا آگاهانه میخواهم راستگو باشم.

    2. من برای خودم زندگی میکنم، احترام پدر و مادرم سر جاش. ولی این انتخاب خودمه. من دوست دارم این بودن من کنار همسرم از روی احساس دوست داشتن باشه نه اجبار. بنابراین مشکلی ندارم از اینکه ایشان بره مسافرت مجردی.

    و اینکه مم هم فرصت پیدا میکنم تنها باشم و چکاپ فرکانسی قدم 12 را بنویسم و ویدئو پر کنم.

    البته انگار احساسم میگه برم مسافرت. توکل به خدا اگر فردا لنت های ماشینو عوض کردم. میرم.

    عاشقتونم استاد عزیزم. بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل های عالی و این دوره عالی شیوه حل مسائل که واقعا فوق العاده است. مخصوصا تمرین جلسه دوم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      کاظم مظفری گفته:
      مدت عضویت: 615 روز

      دوست عزیزم سلام

      یه مطلبی در باره ی پمپ آب خدمتتون عرض میکنم امیدوارم به کارتون بیاد

      میتونید برای پمپ آب یک تایمر نصب کنید و تنظیم کنید که فقط در زمانهایی کار کنه که تو کارگاه هستید و دیگه پمپتون نمیسوزه

      البته راهکارهای زیاد دیگه ای هم هست که میتونید با متخصصین برق تماس بگیرید و مشکلتون رو حل کنید

      امیدوارم این کامنت به دردتون خورده باشه

      به امید الله یکتا

      شاد باشید و شکرگزار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
        مدت عضویت: 1715 روز

        سلام آقا کاظم.

        خیلی خیلی ازت ممنونم آقا کاظم. این کامنت شما دقیقا مصداق هدایت رب العالمین هست. وقتی برای پمپ این اتفاق رخ داد به خودم گفتم خدا بهترین راه برای حل این مسئله را بهم میگه و من هدایت میشم.

        بخدا اول تا دیدم کامنتتون را بینهایت از خدا سپاسگزار شدم. چرا؟ چون به خودش سپرده بودم بهترین راهکار را بهم بده. این راهکار نه تنها برای پمپ آب بدرد من میخوره بلکه تو تمام دستگاه ها بدردم میخوره.

        تایمر خیلی مورد بهتری هست. البته باید ببینم تایمر چه مدل هایی داره چون الان که فکرش را میکنم خیلی از کارهامو میتونم باهاش کم کنم. مثلا من هر شب باید برق یه سری از دستگاهها را برای ایمنی بیشتر قطع کنم. خب میتونم سر راه اونها هم بذارم مثلا از 8 شب به بعد دیگه خودش قطع بشه.

        هر شب یه سری از چراغ ها را باید خاموش کنم. با این خودش خاموش میشه. البته اتوماتیک استارت برای پمپ آب هم راه حل خوبیه ولی به دلیل اینکه همیشه در حال خاموش روشن شدن هست، باعث میشه استهلاک بالایی داشته باشه و زود بسوزه. این راه حل شما خیلی میتونه بهتر باشه.

        بینهایت آقا کاظم ازت سپاسگزارم. خداروشکر میکنم که به کامنتم پاسخ دادی.

        ان شائالله هر کجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      سلام به شما دوست عزیزم آقا علیرضا

      از بعد از پاسخ پر مهر و مهبت و جذابی که از شما دریافت کردم … تو دوره‌ی 12 قدم بود فکر کنم … یه دیدگاهی برای شما نوشتم و شما اومدی خیلی گرم و صمیمی بهم پاسخ دادی

      از اون به بعد یه جورایی از شخصیت شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      من یه پاسخی نوشتم نصفه و نیمه ارسال شد ولی الان برای نمایش نیست !!

      اگه اون پاسخه به دست شما رسید بدون فیکه :)) اصلیه‌ اینه که الان دارم می نویسم.

      سلام به شما آقا علیرضا‌ ، دوست عزیز‌ و گرامی من

      خیلی خوشحالم که اینجا دیدگاهت رو دیدم و خیلی خیلی خوشحال ترم که دارم برایت می نویسم

      از بعد از اون صحبت دوستانه ای که تو دوره‌ی 12 قدم داشتیم یه جورایی شخصیت پر از معرفت و قلب مهربون شما باعث شده هر جایی اسم شما رو می بینم بیام عکس پروفایلت رو باز کنم و شیک پوش بودن و استایل قشنگت رو تحسین کنم

      بیام دیدگاه شما رو بخوانم و تحسین کنم

      آقا علیرضا این دیدگاهت هم خواندم خیلی لذت بردم از اینکه اولاً اینقدر با خودت در صلحی ، اینقدر با خودت رفیقی :) دوماً اینقدر خودمونی و دلی می نویسی که لاجرم به دل مخاطب هم می نشینه

      آقا علیرضا من خیلی از دوستای عزیزم توی سایت رو قلبا دوستشون دارم

      ولی شما رو احساس می کنم چند ساله می شناسمت

      جالبه من چندتا از دوست های سایت رو که مثل شما خیلی خیلی دیدگاه های زیبایی می نوشتند و خیلی هم همیشه و همیشه تحسینشون می کردم و دیدگاه های قلبی و پر از تحسین و تمجید برای هم می نوشتیم رو … به طرز فوق‌العاده ای باهاشون ارتباط تلفنی برقرار کردم

      و الان شمارشون سیو هست و هر از گاهی هم تلفنی یه صحبت صمیمی و پر از حس خوب رو با هم داریم راجع به قوانین راجع به قرآن و توحید ، راجع به بیزنس و خلق ثروت ، راجع به عزت نفس ، سبک شخصی زندگی و … صحبت می کنیم…

      صحبت هامون خیلی نیلی ارزشمند و غیر قابل قیمت گذاری هستش ، به خاطر همین اغلب ضبطش می کنیم و گاهی وقت‌ها بعداً هم گوش می دهیم

      چند وقت پیش هدایت به یه اپیزود تو تلگرام ، کانال شرکت علی بابا ، به نام «اصفهان شهری به وسعت رنگ و نور» ایپزود طولانی‌ای هستش شاید حدود 50 دقیقه شاید هم بیشتر دقیق یادم نیست

      ولی یادمه که بعد از بار اول هم چند بار دیگه تو موقعیت های مختلف گوشش دادم و چقدر لذت بردم

      جالبیش اینجاست که همون راوی داستان ، اون مهمون برنامه که یه آقای جوان خیلی خیلی خوش ذوق و پر انرژی بود … یه سری حرف ها زد که برای من نشونه بود… خیلی دوست دارم یه سفر دو سه روزه بیام اصفهان رو بگردم و با مردمون اصفهانی معاشرت داشته باشم

      من چند سال پیش توی مسافرت هایی که از قم به شهرکرد داشتم ، فقط گذری از اصفهان رد میشدم ، گاهی وقت ها مسیر ترمینال زاینده رود به ترمینال کاوه

      البته الان داره یادم میاد خیلی سال پیش یه سفر نیم روزی هم با یکی از دوستام به اصفهان داشتم که البته اون سفر کاری بود و فقط یه میدون نقش جهان رفتیم و بس …

      ولی با این اپیزودِ … اصفهان شهری به وسعت رنگ و نور ، تعریف و تمجید های پر از ذوق و شوق مهمون برنامه و مجری های برنامه ، پانته آ و سولماز خانم دیگه یه دل نه صد دل عاشق اصفهان شدم ، اصلا فایده هم نداره … بااااید بیام یه دل سیر اصفهان رو بگردم ، اونم نه طی یک سفر بلکه چند تا سفر :))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
        مدت عضویت: 1715 روز

        محمد حسین عزیزم سلام.

        خداروشکر میکنم که باهم در این سایت الهی هم سو و هم مدار هستیم.

        به هدایت الله یکتا دیروز متوجه شدم شما کامنت برام نوشتید ولی حسم گفت امروز پاسخ بدهم و در اون لحظه پاسخ ندهم.

        امیدوارم هر وقت میخوای بیایی اصفهان بتونیم شماره هم دیگر را داشته باشیم و اصفهان در خدمتت باشم. اینو الان قلبا میگم. من خواسته ام همیشه این هست که خداوند افراد مناسب را به سمتم هدایت کنه و چقدر عالی که شما این صحبت ها را کردید. به فال نیک میگیرم و امیدوارم هر زمانی مدار مون باهم یکسو شد، به راحتی باهم ارتباط برقرار میکنیم.

        اون کامنتی که نصف و نیمه نوشتید هم برای من اومد و بی نهایت از شما سپاسگزار هستم.

        اگر به نحوی تونستید شماره من را پیدا کنید واقعا دوست دارم بتونم در خدمتتون باشم.

        واقعا ازت محمد حسین جان سپاسگزارم. این کامنت شما انگار سخن الله یکتا بود با من که ببین چقدر رشد کردی.

        خداروشکر. واقعا خداروشکر.

        از اونجایی که از قوانین سایت این هست که شماره ای ندهیم، بنابراین به قوانین احترام می‌گذارم و از خدای یکتا میخواهم در زمان مناسب همواره در مکان مناسب قرار بگیریم.

        محمدحسین جان خیلی ازت سپاسگزارم. واقعا نمیدونی چه احساس خوبی گرفتم از کامنت شما و بینهایت سپاسگزارت هستم.

        یه نکته بگم، وقتی اینقدر شما خوب میتونی از یک نفر تعریف کنی، نشان دهنده میزان احساس لیقات و خود ارزشمندی شماست.

        واقعا تحسینت میکنم که چقدر خوب روی خودت کار کردی و پسر چه عزت نفس خوبی داری. باریکلا.

        عاشقتم داداش گلم.

        ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ساره بایلر گفته:
    مدت عضویت: 575 روز

    به نام خدا وند بخشنده مهربان

    سلام استاد و عزیزم و مریم جانم

    بریم سراغ تمرین امروز و تجزیه تحلیل اتفاقات همون طور ک تو تمرین جلسه قبل گفتم در گیر یک چالش هستم ک میتونم ازش به عنوان اشتباه خودم هم نام ببرم

    من واقعا اشتباه کردم در حالی ک از،یک مدل لباس کسی سفارش نداده بود من خریدم به هوای این ک بعدا مشتری پیدا میکنم و حالا لباس،ها مونده دست خودم و نتونستم مشتری پیدا کنم این یه اشتباه دیگه ک من انجامش دادم کلا 5 ملیون هزینه لباس ها و نمیدونم هم میتونم مشتری پیدا کنم یا نه حالا بگذریم ک من امید وارم به پیدا شدن مشتری و فراوانی و هدایت و نگران نبودن …و همه این قوانین

    ولی بزرگ ترین درس من ازین اتفاقات رو میخوام براتون بگم

    اگر من در بد ترین حالت نتونم مشتری پیدا کنم 5 تومن ضرر کردم

    حالا فک کنید اگر این مبلغ 50 ملیون می بود

    خب حتما ک من خیلی حالم ب تر می بود

    حتما درس های دیگه ای هم داره برام یه کم سخت کنترل ذهنم ولی سعی میکنم بتونم آروم باشم و به هدایت خدا تکیه کنم هدایت هایی ک خیلی جاها شده شراغ راهم من ک دیگه میدونم من ک طعم این هدایت چشیدم لذت باهاش بودن تجربه کردم چرا نگران باشم قدرت اون خیلی بیشتر ازین اتفاقات

    فقط مقدار ایمان ماست ک نتایج رو رقم میزنه خدایا شکرت ک فرصت نوشتن میدی فرصت فکر کردن بهم میدی فرصت زندگی میدی بهم فرصت تو سایت بودن خدایا شکرت ک یکی ازون بنده هات هستم ک دست گذاشتی روم و شدم عضو سایت جز اون بنده های خاص تم خدایا واقعا شکرت و دوستت دارم

    من فهمیدم ک تو این کار تا سفارش نگرفتم خرید نکنم جدی تر کار کنم به همه افراد همین طوری اعتماد نکنم و این اتفاق باعث،شد من بیشتر حواسم جمع کنم تا باعث،ضرر بیشتر نشم برا خودم

    استاد من وقتی حرفاتون گوش میدم همون لحظه یک تغیر در شخصیت من بصورت مشخص،اتفاق میفته

    مثلا من واقعا خیلی ازین افکار و باور های تضعیف کننده رو در مواجه با این اتفاق داشتم

    و وقتی شما جایگزین اون باور رو برامون مثال میزنید در جا می ره تو مخم و میشه اصول اصلی ذهنم یعنی اگه تا اون لحظه فکرم محدود کننده بوده اون جا عوض میشه و یه راه دیگه رو ادامه میده حرفاتون مثل پتک میخوره به مغزم و اینقدر نفوذ داره انقدر نفوذ داره ک محکم میشه تو ذهنم و اون نجوا رو به کلی پاک میکنه از،ذهنم

    و کلی هدف انگیزه و ایده رو تو ذهنم بیدار میکنه و اینم میدونم اگه چند روز شل بگیرم قوانین رو دقیقا بر عکس اتفاق میفته نجوا ها جاشون محکم میکنن و قوانین رو از ذهنم دور میکنن ولی من هر روز دارم تلاش میکنم ک آگاه تر بشم و فرصت رشد نجوا هارو نمیدم

    فرصت قدرت گرفتن شیطان رو نمیدم

    و این فقط با این سایت امکان پذیر و این دوره ارزشمند ک تمرین هم داره ک دیگه شده معجون برا ذهنم استاد دوستت دارم ممنونم بابت این دوره

    از آخر این ماجرا براتون میگم از کنترل ذهنم براتون میگم من میتونم خودم اتفاقات رو رقم بزنم پس نگران نیستم

    خدا نگهدار هممون بوده هست و خواهد بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2395 روز

    سلام به همه ی همه ی همه اساتید الهامبخشم، دوستان بامحبت و تاثیرگذارم که هربار ازتون یاد میگیرم ، و به هرکسی‌که چشمای قشنگش این کامنتو میخونه .

    در حالی این کامنتو مینویسم که بینهایت احساس سبکبالی و لذت میکنم از نگاه کردن به همه نعمتهای زندگیم .

    دلم میخواد قبل انجام این تمرین درباره این احساس لذت بگم .

    دیروز داشتم فکر میکردم که من تو این دنیای فانی چطوری میتونم به زندگیم نگاه کنم ؟ چه چیزهایی نباید برام اهمیت داشته باشه ؟

    چه چیزهایی دارم که بعد از گرفته شدن زیستم دیگه وجود ندارن ؟

    چه چیزهایی هستن الان ، که باعث خوشحالی و لذت من میشن ؟

    بابت چه چیزهایی خوشحال و سپاسگزارم ؟

    اگر نگاه فانی بودن رو به دنیا و شرایط داشته باشم، دنبال چه چیزهایی دیگه نمیدوئم که الان برام مهم هستن؟!

    به چه چیزهایی گیر نمیدم که الان بابتشون نجوای ذهنی دارم ‌؟

    بعدش داشتم به این فکر میکردم که ما همواره در طول زندگیمون داریم برای به دست آوردن یه چیزی میدوئیم ، برای اینکه اون نتیجهه خلق بشه روز و شبمونو به هم میدوزیم و حواسمون نیست که ممکنه همین نعمتهای فانی همین الانمونو اونموقه نداشته باشیم و وقتی رسیدیم بهش حسرت امروزو بخوریم .

    داشتم فکر میکردم به اینکه ارزشمندترین چیزی که من امروز دارم ، همین عمر ه. همین زیستنه . میدوئم میدوئم میدوئم و به یه چیزی میرسم ، غافل از اینکه عمرم رفته ! وقتی به اون رسیدم، شاید فرداش دیگه نباشم و فرصت زیستن ازم گرفته شده باشه .

    داشتم فکر میکردم که بهترین کار اینه که الانو دریابم . به اون ابرای پفکی که روی کوههای پربرف میرقصن با عشق نگاه کنم ، اون گنجشکایی که پنج ثانیه از راهو با ماشین ما مسابقه میدنو تحسین کنم ، اون غذایی که درست میکنم ، اون فایل صوتی که خلقش میکنم، اون نقاشیه که میکشمو با عشق ، با عشق ، با لذت هرچی تمام تر حسش کنم .

    اونوقته که هم از مسیرم لذت میبرم ، هم خواسته هامو تجربه میکنم ‌

    از دیروز سعی کردم خیلی آگاهانه تر نگاه کنم و بیشتر لذت ببرم . همین یک ساعت پیش مامانم تماس گرفته بود و داشت با همسرم صحبت میکرد و من حین صحبت کردنشون داشتم به این همه نعمت بزرگی که دارم تو لحظه تجربه میکنم فکر میکردم .

    به صدای قشنگ مامانم ، به اتفاقای خوبی که همین الان جاری هستن و مامانم داره تعریف میکنه ، به همسرم که انقدر نگاهش بزرگه و انقدر وسعت دید داره و انقدر محترمه، به گوشیم که انقدر عالی شرایط ارتباط برقرار کردنو برامون فراهم میکنه،به چراغ روشن اتاق که باعث میشه ما بهتر ببینیم و خیلی چیزای دیگه .

    وقتی احساسشون کردم ، خیلی خیلی خیلی لذت بردم از تجربه زیستنم . خدارو شکر میکنم که داره هرلحظه آگاهیهاشو پمپاژ میکنه به قلب و وجودم .

    استاد عزیزم . از شماام خیلی ممنونم که بانی بودین برای رسیدنم به این مرحله از درک .

    _

    برم سراغ تمرین ارزشمند این جلسه .

    آخرین اشتباهم هفته گذشته بود . من مهمون داشتم و سرم شلوغ بود ، ما زیر شوفاژ پشت پرده سالن پذیرایی یه ظرف پلاستیکی بیرنگ گذاشتیم ، چون چند وقت پیش احساس کردیم که شاید آب ازش چکه کنه . من در حین تمیز کردن خونه فراموش کردم که اونو بردارم . وقتی مهمونام اومدن نشستیم روی زمین ، دور هم تا بازی کنیم . و بعدا من متوجه شدم اون ظرفه مشخص میشه وقتی میشینی رو زمین ، و بعد که اون ظرفو دیدم ، دیدم توش آت آشغال هم یکم ریخته .

    هی ذهنم گفت حالا میگن غزل چقدر بیسلیقه ست !

    قلبم گفت خب بگن بابا بیخیاال !

    دوباره یه اتفاق دیگه این بود که دوستم چون بچه ش نق میزد آوردش تو اتاق و اون قسمتی که نشست موکت بود ‌ من اصلا به فکرمم نرسید که بیارم براش یه پتویی چیزی بندازم و براش پشتی بذارم !

    بعدا هی ذهنم میگفت حالا میگه چقدر غزل بی توجهه !

    و قلبم میگفت خب بگه بابا شده دیگه !

    یه اشتباه دیگه این بود که من چنگال برای مهمونام نذاشتم تو بشقابشون و وقتی داشت کیکشون تموم میشد یادم افتاد و اونموقع چنگال گذاشتم.

    ذهنم میگفت الان میگن چقدر بد پذیرایی میکنه این دختر !

    قلبم گفت خب بگن ! تو این همه زحمت کشیدی ، این همه هنرمندانه همه چیزو فراهم کردی. اینهمه سعی کردی با عزت و احترام برخورد کنی و کاری کنی که به همه خوش بگذره . حالا هرچیم خواستن بگن . تو خودتو ناراحت نکن عزیزم .

    یه اشتباه دیگه م این بود که من رولت موز و حلوای زعفرونی درست کرده بودم ، بینهااااااایت خوشمزه شده بود . اصلا نگاهش میکردی دلت آب میشد ، بعد یکی از دوستام هی گفت وای این چقدر خوشمزه ست ! چقدر خوشمزه ست . بعد اینکه رفت داشتم فکر میکردم که بابااااا این منظورش این بود که حالا که یکم ازین حلواهه مونده یکم بده من ببرم !

    حالا نکته خنده دارش اینجاست که من وقتی بار چهارم گفت خوشمزه ست گفتم عزیزم حتما ازینا برای خودت ببر ! بعد بلافاصله یادم افتاد که من ظرف یکبار مصرف ندارم ، جلوی خودش گفتم البته ظرف یکبار مصرف ندارم :))))) بار پنجمم وقتی گفت خیلییی خوشمزه بود که داشت از در میرفت بیرون ،من نکردم چندتا ازون رولتا براش بذارم تو نایلن بگم اینو ببر با خودت فقط بهش گفتم نووش جانت عزیزم، بعدا که یادم اومد گفتم بذار براش درست کنم ببرم ، دیدم شکر نداریم ، همسرم رفت بخره ، هرجا رفت گفتن شکر نییییست اصلا .

    هی ذهنم گفت حالا برای همه چندتا میذاشتی تو نایلن چی میشد ؟ الان فکر میکنن تو چقدر خسیسی !

    قلبم گفت خب بگن ! مگه تو چندبار تا حالا تنهایی با این تعداد مهمون داری کردی که حواست به همه چیز باشه و ناشی بازی درنیاری . من خیلی تحسینت میکنم که با عشق که اینهمه هنرمندانه همه چیزو مدیریت کردی و انقدر عالی پیش بردی و بدون این که کسی کمکت کنه از همه قسمتهای پذیرایی کردن بر اومدی.

    حالا امروز شرایطش فراهم شد و مواد لازم هم خریداری شد ، شاید براش درست کردم بردم !

    من بعد دوره لیاقت خیلیییی باخودم درصلحم . قبلا بابت هر حرف اشتباهی خودمو سرزنش میکردم اما الان به حددداقل رسیده اون احساسات !

    احساس میکنم کنده شدم از خیلی از چیزای بی اهمیت و خیلی بیشتر لذت میبرم ‌ از لحظه هام .

    اما درسی که میتونم بگیرم اینه که ازین بعد اگر این تعداد مهمون داشتم که قرار بود با بچه هاشون بیان ، از قبل توی اتاق شرایطیو فراهم کنم که اگر کسی خواست بره اونجا ، راحت باشه .

    حتما از قبل ظرف یکبار مصرف یا نایلن فریزر کنار میذارم که یکمی از اون خوراکیه رو بهشون بدم اگر چیزی ازش مونده بود .

    موقع پذیرایی حتما چنگال هم میذارم همراه کارد میوه خوری :)))

    و از همه مهمتر اگر کاری به ذهنم رسید که باید انجامش بدم ، همون موقع انجام میدم که بعدا یادم نیفته که عه ! اینکارو نکرده بودی و بد شد !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 140 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1078 روز

      سلام به غزل جان عزیزم

      سپاسگزارم از کامنت خوشگلت .

      از شکرگزاری هات ونعمتهایی که برامون نوشتی و قشنگ دلبری کرد وحالم عالی شد دوست بهشتی .

      از این همه دقت و ریزبینی هات نسبت به ذهن خودت و نکته های درستی که نوشتی از ارزشمندی عمرمون تا رفتارهای آگاهانه ات

      لذت بردم .

      خیلی تحسینت کردم .

      خداروشکر بخاطر وجود ارزشمندت

      دوست قشنگ و بهشتیم .

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام فاطمه جون . دوست مهربون و شیرین سخنم . مامان نازنین هلیسا جون و محمدحسن جان

        وقتی پیامتو دیدم ،با صدای دلنشین خودت توی ذهنم خوندمش و لذت بردم . خیلی ممنونم به خاطر لطف و مهربونیت دوست ارزشمند و خدایی من .

        فاطمه جون منم خیلی شمارو تحسین میکنم به خاطر کلام و نوع نوشتار روان و دلنشینی که داری . من هربار که شما کامنت مینویسی ، میدونم که این کامنت ، خیلی راحت گفته شده و راحت هم حضم میشه . چون از خود زندگی میاد .

        شما هم در کنار خانواده قشنگت همیشه از نگاه پربرکت خداوند لبریز باشید و زیباییهارو تجربه کنید :*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اکرم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 686 روز

      سلام غزل عزیز

      ممنونم عزیزم برای کامنت های عالی که مینویسین

      باورت میشه دیروز به شما و کامنت هاتون فک میکردم وگفتم چراغزل نازنین دیگه نمینویسن امروز تادیدم اسمتون رو خداروشکرکردم که چه عالی فرکانس هادارن کارمیکن من یه لحظه یادشماافتادم وتموم دیگه فکرم درگیر نبود وامروزدرمدارکامنت زیبانون قرارگرفتن

      ویادگرفتم رهابودن ووابسته نبودن رو

      خداروهزاران بارشکر

      چقدرزیباسپاسگزاری میکنین

      چقدرباخودتون مهربون هستین خودتون روقضاوت نمی‌کنید

      کدبانو هم که هستین وهم مهموناتون از پذیرایی تون راضی خواهند بود چون وجودتون سراسر مهربونیه

      من اون کامنتی که درباره احساس لیاقت نوشته بودین روخیلی دوست داشتم وتودفترم نوشتم واون قدرخوندم حفظ شدم

      زیباترین هرچیز سهم منه مال منه انتخاب منه

      بالاترین هرچیزی حق الهی منه کسی نمیتونه سرم منت بزاره

      حق الهیت یادت رفته بگیری….

      کی بهترازمن می‌تونه این همه چیز داشته باشه…

      بازم ممنونم عزیز مهربون برای نثرروانتون که بی نهایت زیبا مینویسین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام اکرم جون . دوست بزرگوار و عزیزم . خیلی ممنونم از کلام و نگاه و شخصیت مهربون شما دوست نازنینم .

        بینهایت سپاسگزارم که برای من نوشتین . دیشب داشتم یه فیلمی میدیدم که خانوم خانواده واقعا همه فن حریف بود و توی هرکاری هم عملکرد خیلی عالی داشت و با این که تو سن 13 سالگی ازدواج کرده بود و 9 تا بچه داشت و دست تنها بود ، اما تونست توی کسب و کارش خیلی موفق بشه و ثروت زیادی خلق کنه‌. همش داشتم فکر میکردم که من چه باوری میتونم بسازم که عملکردم خیلی عالی باشه و مثل این خانومه رشد کنم ، من که شرایطم خیلی عالیتر ازین خانومه !

        قلبم روشن شد وقتی پیام شمارو خوندم . خصوصا اونجا که اون متنو یاد آوری کردین . امروز خدا از طریق چند دوست ارزشمند و عزیز که یکی از ارزشمندترینها شما هستین، داره باهام صحبت میکنه و پاسخ سوالامو میده .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 752 روز

      سلام غزل جان

      دختر زیبارو و خوش صحبت

      چقدر لذت برم از این ماجرا مهمونی و سوتی هات

      خیلی باحال بودن

      و خیلی فوق العادس که به این حد از احساس لیاقت رسیدی که فورا ذهنتو مدیریت میکنی و به شکلی بهش نگاه میکنی که احساس خوبی بهت بده

      جملاتت توی اول فایل منو یاد مکالمه خودم با خودم انداخت و دوست داشتم برات بنویسمش

      یه رفتار همیشگیه من این بود که باحسرت به روزهای عمرم نگاه میکنم که دارن میرن هر روز که شب میشه میگم وای شب شد امروزهم گذشت وای دیروز عید بود چه زود زمستونم داره میره وای چقدر زود میگذره وای زری 22سالت شد…..

      و یه جوری همیشه انگار که توحسرت روزهاییم که داره میگذره و دلم میخواد جلوشو بگیرم

      و دیشب وقتی که داشتم به خودم میگفتم وای شب شد و هیچکاری نکردم یه نگاهی به اتفاقات روزم انداختم که من صبح رفتم باشگاهی که روزها آرزوشو داشتم و الان خیلی راحت و بدیهی میرم و برمیگردم و واسه بدنم وقت میزارم

      یه دستپخت عالی دارم که داداشم از سرکار زنگ زد من دلم سوپ میخواد از اون سوپهای خوشمزه بپز اومدم بخورم با عشق کامل یه سوپ خوشمزه ای پختم که هم خودم لذتشو بردم هم خانوادم

      یه عشق و یه صلح و آرامش خوبی بین منو خانوادم جاری بود

      امروز تمام تعهداتمو عمل کردم از پس کنترل ذهنم براومدم رو باورهام کارکردم و کلی احساسم عالی شد

      چندتا مشتری همزمان اومدن و چندتا کار خیلی راحت و بادست مزد بالا گرفتم

      من امروزو زندگی کردم

      امروزو زنده بودم و زندگی کردم

      مگه قراره زندگی چی باشه؟

      مگه قراره چیکار کنم؟

      من امروز آسمون آبی و خورشیدو دیدم و خدا فرصت بهم داد که آسمون شب و ستاره هارو هم ببینم

      من امروز زنده بودم و در تک تک لحظاتم زندگی رو تجربه کردم

      من امروز آرامشم بیشتر از دیروز بود

      امروز من مثل دیروز نبود

      و آیا این نهایت خوشبختی نیست

      من چی میخوام جز این

      مگه زندگی چیه

      چرا حسرت میخوری

      حسرت چیزی که تجربش کردی

      این حسرت خوردن نداره

      اتفاقا این نهایت خوشبختیه که تونستم امروز هم زندگی کنم و رشد کنم

      امروز هم خدارو احساس کردم

      دیگه نمیخوام چشم بدوزم به آینده و یا حسرت روزهای گذشته

      دیگه نمیخوام تعجب کنم از اینکه چقدر زود میگذره

      چون زود نمیگذره

      همه چیز به جا و درست و دقیقه

      تمام اون لحظاتی که گذشته چه خوب چه بد همش جزو زندگی منه جزو دفتر عمر منه همشو خودم خلق کردم چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

      همش مال خودمه

      همشو میپذیرم و به خاطر لحظه به لحظش سپاسگزارم

      و از خدا میخوام کمکم کنه تا بیشتر در لحظه باشم و فقط برای این لحظه زندگی کنم

      ازت ممنونم غزل جان که اینقدر عالی مینویسی تو یکی از الگوهای من هستی که به عنوان یه دختری که به رابطه دلخواهش رسیده ازت یاد میکنم

      عاشقتم

      درپناه رب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1901 روز

        سلام زری جانِ عزیز.

        چقدر لذت بردم از خوندنِ تحلیلت نسبت به زندگی.

        اینکه از گذشته عبور کردی و رسیدی به لحظه ی حال.

        اینکه انقدر قشنگ، قشنگی های زندگی در لحظه ی حال رو با مثال نوشتی.

        چقدر قشنگه خوندنِ تغییرات و بهبودهای بچه ها تو کامنت هاشون.

        اینا انگیزه بخشِ مسیر همه مون میشه.

        بهترین زندگی و روابط رو برای خودت خلق کنی عزیزم.

        در پناهِ خدا باشی.

        همه مون باشیم.

        دقیقا در خلالِ خوندن کامنتت یاد یه یاداوری افتادم که فکر میکنم دیروز اومد برام:

        اینکه ببین امروز چه پیشرفت هایی داشتی.

        این یاداوری، کاملا مکملِ پیام شماست در رابطه با زندگی در لحظه.

        ببینم امروز چه کردم که متفاوت بوده، از حالت روتین خارج شدم، مثلا کنترل ذهنی که کردم…

        تمرینم در رابطه با حس لیاقت…

        راه حلی که برای مسیله ای اومده و انجامش دادم.

        اقدامی که جهتِ بهبود خودم یا منزل انجام دادم.

        احساساتمو چطور مدیریت کردم.

        چی گفتم و شنیدم و نوشتم که منجر به حسِ خوب شده.

        یعنی دقیقا چه کردم امروز با خودم و زندگیم.

        خوشم اومد کامنت شما رو خوندم و مجدد برام یاداوری شد از دستاوردها و پیشرفت هام، به صورت روزانه بنویسم.

        متمرکزتر.

        من هر روز از زیبایی های روزم مینویسم، تمرین نوشتن از پیشرفتهای روزانه ام هم میشه مکمل نوشتن از زیبایی ها، اما به صورت متمرکزتر.

        چون اینطوری تمرکزی تر خودمو تحسین میکنم برای پیشرفت هام.

        دقیقا تمرینِ بهبودگرایی میشه نوشتن از پیشرفت هام.

        مثلا اگه یه کاری رو فقط یک درجه از دیروز بهتر انجام دادم، خودش میشه پیشرفتِ امروزِ من.

        بسیار عالی.

        الهی شکرت برای کامنت های حسِ خوبِ سایت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام زری جون . دوست مهربون زرین من .

        ممنونم که برام نوشتی . اصلا نمیدونی که چقدر موثر بود صحبتهات . قدردان وقت ارزشمندت هستم که در اختیارم گذاشتی و برام از تجربه‌ت گفتی . دقیقا منم اگر لحظه ی حالو فراموش کنم و نگاه عامیانه داشته باشم این حسرته رو همیشه با خودم دارم که وای چه زود یک هفته گذشت . وای چه زود زمستون تموم شد …وای چه زود … همش ذهنم درحال محاسبه ی تایم رفته ست .

        خیلی ازت یاد گرفتم زری جونم. ممنونم که به حرف دلت که پیغام خدای بزرگ بود برای هدایت کردن من گوش داری و برام گفتی.

        منم ازین بعد وقتی ذهنم رفت سمت زمان از دست رفته حتما ازین طریقی که بهم گفتی ، سعی میکنم آرومش کنم‌.

        زری جونم. آرزو میکنم به ساده ترین شکل ممکن ، با نگاه شگفت انگیزی که پرورش دادی در وجودت ،به همه خواسته های قشنگت از جمله رابطه دلخواهت برسی و بخش بزرگتری از وجود قشنگتو تجربه کنی .

        منم عاشقتممم.

        همواره در آغوش خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سید عظیم بساطیان گفته:
        مدت عضویت: 811 روز

        بنام خداوند جان ”

        سلام و درود بر شما ”

        وقت عالی ”

        متعالی ”

        همچو زر نوشتی دختر ”

        چقدر زیبا ”

        چقدر زیبا ”

        چقدر کامنت تون بهم آرامش داد ”

        اتفاقا امروز جمعه بود و خواستم استراحت کنم ”

        همین جمله ها تو ذهنم تداعی شد ”

        مهم لذت بردن از مسیر هستش و نباید نگران بود

        اینم

        جواب من بود توی کامنت زیبای شما

        ” بهترین باشگاه

        بهترین مکالمه ی دنیا ”

        بهترین سوپ دنیا ”

        بهترین مشتری های دنیا”

        همش مال شما ”

        شما بی نظیری ”

        اصلا یک کلام ”

        دنیایی به زیبایی آنچه خودت دوست داری رو برات آرزومندم ”

        اندازه اون حس های قشنگ توی کامنت تون

        دوست دارم ”

        فرشته ی فوق العاده “

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          غزل عطائی گفته:
          مدت عضویت: 2395 روز

          سلام به دوست بزرگوارم آقای سید عظیم . من الان پیام شمارو خوندم و چقدر احساس خوبی داشت خوندن پیامتون .

          جالبه این چند روز انقدر حالم عالیه که همش اتفاقای عالیو تجربه میکنم . برا همینم هدایت شدم به پیام زیبای شما

          دنیایی به زیبایی آنچه خودت دوست داری رو برات آرزومندم

          چقدر عالی بود .

          قند توی دلم آب شد …

          همیشه و همیشه سلامت و سعادتمند باشید در پناه الله یکتای وهاب .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            سید عظیم بساطیان گفته:
            مدت عضویت: 811 روز

            حمد و سپاس مخصوص خدایی ست که به ما وعده راستین داد ”

            و ما را وارث زمین قرار داد .

            سلام و درود فراوان بر دختر زیبا و زیبا اندیش ”

            غزل عطائی فوق العاده و بی نظیر ”

            حالتون عالی و متعالی ”

            کامنت زیبای شما به دستم رسید و نزدیک بود پر بکشم .

            مرسی که برام نوشتی .

            پیگیر کامنت های زیباتون هستم .

            دسترسی به فرکانس زیبای شما رو نداشتم براتون بنویسم ” دختر بهشتی ”

            شما اینقدر در صلح هستید با خودتون

            که قابل بیان نیست .

            مگه داریم دختر به این خوبی ”

            من چقدر خوشبختم که دوستانی همچون شما ها دارم .

            مثل خوشه ی گندم درکنار من موج میزنند ”

            امیدوارم هر روز خالص تر بشید .

            کامنت تون پربود از انرژی مثبت و حال خوب ”

            خدا میدونه چقدر خوشحال شدم .

            تحسین میکنم پروفایل زیباتون رو ”

            حال خوبتون رو …

            منتظر نتایج خوب باشید .. منفجر میکنید ..

            ضربه فنی شدم من ”

            برامون بنویسید از نتایج خوشگلت ”

            بی نهایت عاشقتم دختر بی نظیر …

            امیدوارم هر ساعت و دقیقه به کامت باشه ”

            امیدوارم در هر لحظه از زندگی به سوی بهتر شدن و سعادت قدم بردارید .

            و قله های موفقیت رو فتح کنید .

            امیدوارم روزها و لحظه هایت با عشق و خوشبختی سرشار باشه ”

            دختر بهشتی ماهم عاشقتیم .

            و دوست داریم .

            بازم برامون بنویسید .

            آرزو میکنم

            مهر ”

            محبت ”

            برکت ”

            عشق ”

            سلامتی ”

            آسایش روح ”

            آرامش دل ”

            تقدیر بلند ”

            لبخند قشنگ ”

            در یک کلام

            هرچه لطف خداست همه رو براتون آرزومندم ”

            بازم ازتون سپاسگزارم برامون نوشتی ”

            عاشقتم دختر بهشتی ”

            مواظب خودتون باشید .

            در پناه جان جانان باشید .

            فرشته عاشق الله

            غزل “

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2752 روز

      سلام غزل زیبارو.

      زندگی رو چقدر زیبا بیان کردی آفرین

      به شما تحسین می کنم چقدر با خودت مهربان هستی آفرین دختر به خودت سخت نمی گیری لیاقتات میبینی ارزش‌هات میبینی من همیشه از کامنت های شما لذت می برم برام مثل یک داستان می مونه من خودم بعد از احساس لیاقت نسبت به خودم مهربان تر شدم ولی هنوز تو مسائل جزیی نمی بینم هنوز به خودم سخت می گیرم مثلا دلسوزی بیجا که به من ربطی نداره که باعث پایین آمدن فرکانسم میشه البته من از قبل خیلی بهتر شدم ولی چون خیلی تو من عمیق هست خیلی باید حواسم باشه موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2752 روز

      سلام غزل زیبارو.

      زندگی رو چقدر زیبا بیان کردی آفرین

      به شما تحسین می کنم چقدر با خودت مهربان هستی آفرین دختر به خودت سخت نمی گیری لیاقتات میبینی ارزش‌هات میبینی من همیشه از کامنت های شما لذت می برم برام مثل یک داستان می مونه من خودم بعد از احساس لیاقت نسبت به خودم مهربان تر شدم ولی هنوز تو مسائل جزیی نمی بینم هنوز به خودم سخت می گیرم مثلا دلسوزی بیجا که به من ربطی نداره که باعث پایین آمدن فرکانسم میشه البته من از قبل خیلی بهتر شدم ولی چون خیلی تو من عمیق هست خیلی باید حواسم باشه

      موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام به دوست نازنینم زهرا خانوم.

        خیلی ممنونم ازینکه با مهربانی برای من مینویسید.

        من مهربونی و محبتیو که در درون شما هست رو خیلی تحسین میکنم.

        هممون تو مسائل جزئی مسئله داریم و هربار یاد میگیریم و بهتر و بهتر میشیم اما این جزئیات تا ابد ادامه دارن و این خیلی خوبه که تو مسیریم.

        من چند وقت پیش یکی از پیامهای شمارو که سال 98 برام نوشته بودین دیدم، و خیلی خوشحال شدم که هنوزم شمارو به عنوان دوست و هم مسیر و همکلاسی ، اینجا دارم.

        انشاالله که هممون هربار بیشتر و بهتر هدایتهای خداوندو در رابطه با بهبود خودمون پذیرا باشیم و قشنگتر پیش بریم..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      " لیلا شیرزاد " گفته:
      مدت عضویت: 2277 روز

      غزل عزیز سلام

      ممنونم بابت کامنت زیبا و پر از نکته ای که نوشتی …

      عزیز دلم با خوندن کامنت زیبای شما ، با خودم فکر کردم که اگه من جای مهمون شما بودم ، در هر کدوم از موقعیتهایی که برامون شرح دادی

      واااقعا چطور فکر میکردم

      و دیدم که من به عنوان مهمون اگه اون ظرف زیر شوفاژ رو ببینم

      قطعا قبلش تمیزی و مرتبیِ کل خونه رو که بیشتر تو چشم هستش رو دیدم

      پس اون ظرف در برابر کل خونه ، اصلا به چشم نمیاد

      اگرم تمیزی خونه رو نبینم و فقط اون ظرف رو ببینم و بر اساس اون بخوام قضاوت کنم

      که پس مشخصه من انسان به شدت منفی نگری هستم

      که اصولا قضاوت چنین ادمهایی اصلا مهن نیست

      اگر من به عنوان مهمان ، برای چند دقیقه روی موکت اتاق نشسته باشم و شما به عنوان میزبان متوجه نباشی

      من خودم اصولا اینجوری فکر میکنم که میزبانِ بنده خدا چقدر مشغله داره و برای هر کسی به احتمال زیاد پیش میاد که تو این موقعیت حواسش به این نکته نباشه

      پس به نظرم چیز مهمی نمیاد …

      اگه من به عنوان مهمان از رولت و حلوایی که شما درست کردی خیلی خوشم اومده و چندبار تحسین کردم شما رو و از دستپخت شما تعزیف کردم

      این به این معنی نیست که غزل عزیز ، اگه از این رولت و حلوا مقداریشو ندی من ببرم

      من ناراحت میشم

      اگه شما به عنوان هدیه بدی

      خوب مسلما خوشحال خواهم شد برای چشیدن مجدد یه طعم خوشمزه

      ولی اگرم شما مایل نبودی یا متوجه نبودی و یا به هر دلیل دیگه ای

      مقداری از اونو به من ندادی

      من ناراحت نمیشم

      اصلا این حق مسلم شماست

      شما دعوت کردی و یه شام و دسر خوشمزه درست کردی

      و منم به عنوان مهمان ، اونو رو با چاشنیِ روی خندان و رفتار محبت آمیزِ شما نوش جان کردم

      دیگه شما هیچ تعهدی ندادی که حتما باید مقداری از اون غذا رو موقع رفتن به من بدی

      میبینی عزیزم ؟؟

      خیلی از چیزایی که ما خودمونو واسشون اذیت میکنیم

      اصلا مهم نیستند

      و در پایان به نظر میاد شما شخص کمال گرایی هستی

      که این کارو واسه کنترل ذهن سخت تر میکنه …

      ولی در کل لذت بردم از کامنت زیبای شما

      و تحسینت میکنم عزیزم بابت این کنترل ذهن

      موفق باشی عزیزم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام لیلا جون .

        خیلی ممنونم از نگاه محبت آمیز شما و وقتی که برای راهنمایی من گذاشتی و برام نوشتی .

        خیلی عالی از دید مهمان برام گفتی .

        ممنونم که یادآور شدی که این از کمالگراییه ، من اینو میدونم که کمالگرا هستم و سعی میکنم که کمترش کنم . اما راستش نمیدونستم که این رفتارمم کمالگرایی محسوب میشده .

        ذهن بازیگوش چموشم یه هزار توعه که هربار باید رفتاراشو تشخیص بدم . و اصلاحش کنم .

        شما هم موفق باشی لیلا جون ‌

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1975 روز

      سلام غزل عزیز

      از بخش اول کامنت تون خیلی لذت بردم.

      ولی در مورد اون بخش آخر کامنتون

      هنوز میخاستم بگم که اگر دوره احساس لیاقت رو تهیه کنید متوجه می‌شید که شما هیچ مسئولیتی در برابر نگاه دیگران ندارید، که فرمودید دوره رو کار کردید.

      در واقع بخش احر کامنت شما نشون میده بجای حل ریشه ای مساله دارید اشغال هارو زیر مبل پنهان میکنید

      اینکه یادم باشه دفعه بعد ظرف یکبار مصرف بگیرم که اگر مهمونی از غذا خوشش اومد ظرف داشته باشم بهش بدم یعنی شما میخاید احساس عدم ارزشمندیتونو نگه دارید و بجاش ظرف داشته باشید تا این عدم ارزشمندیو با غذا یا دسر جبران کنید

      انگار شما همینطوری لایق و ارزشمند نیستید که باید حتما یه باجی بدید که مورد تایید دیگران باشید

      فرض کنیم شما دسر هم دادید به مهمونها که با خودشون ببرن

      دفعه بعد اکه خواسته هاشون بیشتر شد چی؟

      شاید مثلا یکیشون گفت واااای چه فرشای قشنگی دارید چی؟

      یکیشون گفت واااای شما چقدر مبلهاتون قشنگه؟ احتمالا میگید ببخشید بخدا امروز وانت نداریم ولی قول میدم دفعه بعد وانت بخریم مبللمونو بدیم با خودتون ببرید

      احتمالا پاسخ ذهن شما برای این درخواست نامعقول همینه دیگه.

      در صورتی که شما ارزشمند هستید حتی اگر ظرف نداشته باشید حتی اگر دوستتون دو میلیون بار از دست‌پخت شما تعریف کنه و شما نیازی نبینید برید شکر تهیه کنید تا براش دسر درست کنید.

      احتمالا ارزشمندی شما گره خورده به تمیزی زیر رادیاتور به نرمی موکت به داشتن ظرف یکبار مصرف و تایید گرفتن از مهمونها

      گره خورده به بی عیب و نقص بودن همه مساعل

      ما ارزشمندیم حتی اکه غذامون بسوزه دیگه چه برسه به اینکه بخام دسر رو بعنوان باج بدیم که مورد تایید بقیه قرار بگیریم

      من دارم سعی میکنم خودمو اصلاح کنم و ایرلداتمو رفع کنم ولی اگر کسی میخاد ارزشمندی منو وصل کنه به چنین مساعل بی ارزشی ، اصلا میخام اون شخص وجود نداشته باشه تو زندگیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        سلام به همکلاسی عزیزم آقا حمیدرضا .

        من خیلی ازتون ممنونم که برام نوشتین ‌ در واقع من اصلا از این زاویه دید به قضیه نگاه کرده بودم هیچوقت .

        چون همیشه وقتی خونه دوستام رفتم اونا آخر مهمونی از هر خوراکی ای، میدادن دست مهمون میگفتن اینو هم با خودت ببر ، من ناخوداگاه این تو ذهنم هک شده بود که خب تو هم باید این کارو کنی و این بخشی از مهمونیه.

        اما شما خیلی دقیق ریشه ی احساسی منو بهم گفتیم و من آگاه شدم به این موضوع.

        خیلی ممنونم به خاطر وقتی که گذاشتین و برام توضیح دادین‌. خیلی استفاده کردم از توضیحات قدرتمندتون .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      سلام غزل خانم روز به خیر امیدوارم حالتون عالی باشه:)

      چقدر با این دیدگاه شما لبخند روی لبم اومد و چقد تحسینت کردم که هر جا ذهنت می اومد نجوا کنه سریع قلبت یه پاسخ فانی و مناسب بهش می‌داد

      اینقدر خوب نوشته بودی و اینقدر با خودت در صلحی که احساس می که دارم با شما حرف میزنم و این یه دیدگاه نیست ! احساس می کردم دارم صدای شما رو می شنونم و چهره‌ی شما رو می بینم که داری با لبخند برایم این ها رو تعریف کی کنی

      غزل خانم اول دیدگاهت چقدر قشنگ و شیک احساس ارزشمندی رو به ما دانشجوهای استاد هدیه دادی ، مرررسی

      من طبق یه عادت خوبی که دارم رفتم معنی اسم شما رو هم سرچ کردم ، خیلی اسم قشنگی دارید بهتون تبریک میگم :))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2395 روز

        برادر عزیزم آقا محمد حسین تجلی سلام . امیدوارم که عالی باشید

        نقطه ی آبی قشنگی که خداوند از طرف شما برام فرستاد ، خیلی مهربانانه و دلانگیز بود.خیلی خیلیی ممنونم که واصل این پیام شدین .

        محمد حسین عزیز خیلی ممنونم از حسن توجه شما نسبت به اسم غزل .من شمارو به خاطر این عادت زیبا خیلی تحسین میکنم .

        منو یاد دعای جوشن کبیر انداختین. جدیدا با شناختن نام های خداوند در این دعا ، منم کنجکاوم که معانی رو بدونم .

        اول نسبت به نعمت نام و نام خانوادگی که خدا بهم عطا کرده با توجه به نام یا من عطائُهُ شریف اربابمون کنجکاو شدم .

        مفسر دعای جوشن کبیر میگفتن عطا از عطیه میاد . عطیه یعنی بخششی که خداوند از خودش میده مثل آگاهی یا شاید فهم یا چیزی که این دنیایی نباشه .از خود خودش میبخشه و پس نمیگیره.

        بعد من نعمت خداوند رو اینطوری تفسیر کردم ؛ شعر عاشقانه ای که در خودش فهم و آگاهی ذات پروردگارو به عنوان هدیه غیر قابل بازگشت دریافت کرده.

        حالا هربار یه اسم یا فامیلی میشنوم که وصله به یکی از نام های پروردگار لذت میبرم ازین که اینطوری برسم به معانی

        معنای نام زیبای شما اگر اشتباه نکنم‌ ؛

        محمد از ریشه ی حمد و به معنای ستوده شده ست.‌

        حسین از ریشه حُسن به معنای نیکو

        و تجلی به معنای روشن و آشکار و جلوه گر شدن.

        حالا ترکیبش اینطوریه که ؛ کسی که ستوده شدن و نیکو بودنش کاملا آشکار و هویدا شده.

        نام شماهم خیلی با مسما ست واقعا

        منم به شما تبریک میگم:))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          محمد حسین تجلی گفته:
          مدت عضویت: 2224 روز

          درود به شما غزل خانم عزیز ، خواهر گرامی ام

          « لطفاً قبل از خواندن این دیدگاه من ، برید دیدگاهِ پاسخ من و بعد پاسخ خودتون رو بخوانید و بعد بیایید این دیدگاه رو بخوانید، متشکرم :)) »

          یه حسی بهم گفت درسی که امروز از یه تضاد یاد گرفتم رو اینجا بنویسم

          ولی قبلش بگم چی شد که اصلا تو سایت رسیدم به اینجا…

          هدایت … جریان هدایت من رو برد سمت گوش دادن این فایل که اتفاقاً تو موبایلم داشتم ، چون امروز به تضادی رو بهش برخورد کردم که این فایل می توانه یه جورایی پاسخ بهش باشه

          از اونجایی که عادت دارم وقتی فایلی رو می بینم ، میام چند تا دیدگاهم برای بیشتر بهره‌مند شدن از اون فایل و آگاهی هاش می خوانم

          حسم من رو آورد رسوند یه دیدگاه شما ، بعد پاسخ خودم و بعد پاسخ شما …

          حقیقتا من بارها و بارها یه سری نقطه‌های آبی رو

          یا حتی یه پاراگراف ازش که خیلی بهم حس خوبی داده رو بعد ها هم باز می کنم و می خوانم

          اونجایی که شما معانی دو تا اسم من و فامیلی من رو نوشتید ، خیلی خیلی به خودم افتخار کردم

          امروز هم که خواندم به خودم افتخار کردم و به خودم گفتم واقعاااا با شناختی که از خودم دارم این فامیلی خیلی برازنده‌ی منه و خیلی لایقش هستم

          درس امروزم که بارها به صورت کلامی و یه بار هم ثه صورت مکتوب توی دفتر ستاره قطبیم‌ بابتش تشکر کردم اینه که خداوند با تضاد امروز … در واقع رفتار چند فروشنده در یک کسب و کار بهم دوباره فهموند که چقدر من دُر و الماس گرانبهایی رو توی وجودم دارم که خیلی ها ازش بهره‌مند نیستند

          خدا بهم یاد داده که همیشه صداقت و درستکاری رو فاکتور اصلی و سرلوحه‌ی زندگیم قرار بدهم ، مخصوصاً در کسب و کارم

          اگه از بُعدِ منطق هم بهش نگاه کنم ، من دیدم آدم‌ها به اندازه‌ای که درستی و صداقت رو در کسب و کارشون نادیده می گیرند و این دُر … این نعمت الهی و پاک وجودشون رو پایمال می کنند ، به همون اندازه مشکلات و گرفتاری براشون به وجود میاد و به همون اندازه اون پول هایی که می‌سازند بی برکت و مایه ذلت اون ها میشه

          خلاصه :)) وقتی اومدم ابن پاراگراف رو از شما مجدداً برای نمی دونم چندمین بار خواندم :)

          حالا ترکیبش اینطوریه که ؛ کسی که ستوده شدن و نیکو بودنش کاملا آشکار و هویدا شده.

          واقعاً به خودم افتخار کردم و گفتم انصافاً این درست ترین جمله‌ای هست که در مورد خودم شنیدم و خیلی هم قبولش دارم

          من همیشه تلاشم بر این بوده که این فاکتورها رو‌ جزو اصول زندگیم داشته باشم و بهشون پایبند باشم

          به همین خاطر فامیلی من تجلی هستش ، چون واقعاً خیلی وقت ها خداوند از طریق من داره جلوه‌گری می کنه.

          خداوند رو بی نهایت سپاسگزارم به خاطر دوست عزیزی مثل شما (دست خداوند) که اینچنین با یه پیام ساده بارها و بارها من رو خوشحال کرده و به فکر فرو برده که من واقعاً چقدر می توانم به این مفاهیم نزدیک بشم؟

          محمد از ریشه ی حمد و به معنای ستوده شده ست.‌

          حسین از ریشه حُسن به معنای نیکو

          و تجلی به معنای روشن و آشکار و جلوه گر شدن.

          حالا ترکیبش اینطوریه که ؛ کسی که ستوده شدن و نیکو بودنش کاملا آشکار و هویدا شده.

          می دونید چیه؟ اصلا شما باعث شدی ، من با بارها و بارها خواندن این پیام و اندیشیدن در این مفاهیم و تحسین کردن خودم ، خیلی بیشتر با خودم رفیق بشم

          یه جورایی دیگه هر بار که اسم و فامیلیم رو می نویسم و یا جایی میگم به خودم افتخار می کنم و میگم این اسم و فامیلی واقعاً برای من برازنده است ، اصلاً خیلی بیشتر از قبل با خودم در صلحم ، خدا رو شکر.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مرضیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی

    استاد این فایل شما خودش یک دوره آموزشی بود مثل خیلی از فایل های رایگان دیگه تون که واقعا من هر زمان که گوش میدم کلی درس دارند و میشه روزها و هفته ها فکر کرد تأمل کرد و در موقعیت های مختلف آنها را به کار برد

    سپاسگزار شما هستم که اینگونه سخاوتمندانه آگاهی منتشر می کنید

    یکی از نقاط ضعف من که مدتهاست دارم کار می کنم و حواسم هست که مچ ذهنم را سریع بگیرم سرزنش کردن خودم است

    اینقدر این موضوع در من قوی بود که حتی زمانی که کار درستی انجام میدادم و طرف از من بسیار سپاسگزار هم بود من یه علتی پیدا می کردم و خودم را سرزنش می کردم که چرا این حرف را زدی چرا این کار را کردی

    انگار همه کارهای من اشتباه بود و من همیشه اشتباه کرده بودم

    و متعاقبا احساس گناه و قربانی

    این چرخه معیوب در من فعال بود

    الان به لطف آموزش ها به جایی رسیدم که به ندرت خودم را سرزنش می کنم – حداقل مدتش کوتاه شده

    مثلا یادمه اگر به فردی حرفی میزدم که ناراحت میشد تا ماه ها خودم را سرزنش می کردم و دنبال این بودم که جبران کنم هرچی هم می گفتم با خودم که اشکال نداره اون هم فهمید که تو منظوری نداشتی و اینا باز خودم یقه خودم را ول نمیکردم

    الان شاید در لحظه خودم را رها می کنم – میگم یاد بگیر دفعه دیگر بهتر صحبت کنی یاد بگیر دفعه دیگه دخالت نکنی قضاوت نکنی هدایت نکنی

    خدا رو هزاران مرتبه شکر که وقتی آگاه میشم انگار نیمی از راه را سریع رفتم و مابقی تمرین میشه برای بهتر شدن

    چقدر نکته مهمی را فرمودید

    مسئولیت پذیری در اشتباهات بسیار فاکتور مهمیه – همین که آدم مسئولیت زندگی خودش را برعهده بگیره مسئولیت حال خودش را بر عهده بگیره – اول از همه مراقبت بیشتری بر اعمال و رفتارش و عمیق تر بر افکار و باورهاش داره و همین میشه منشأ رشد و پیشرفت های بعدی

    استاد وقتی من این کار را می کنم دیگران هم کمتر به من برای اشتباهاتم خرده میگیرن و می پذیرند

    وقتی من به خودم حق میدم که اشتباه جزیی از مسیر رشدم است و خودم را می بخشم با آدم هایی برخورد می کنم که به راحتی اشتباهات مرا می پذیرند و سرزنش نمی کنند

    استاد در مورد یادگیری گفتید من الان سه سال هست مداوم و مستمر ورزش می کنم به لطف خدا – و از زمانی که شروع کردم خداوند مرا هدایت کرد که چیکار کنم و مرا با دوره هایی آشنا کرد و …. من از صفر شروع کردم یادمه روز اول از یک فایل ویدئویی یک ربع ورزش کردم فقط و یک هفته بدنم گرفته بود و به سختی راه میرفتم و با خودم مدارا میکردم تا راه افتادم ولی ادامه دادم و الان میزان وزنه هام به تدریج رشد کرد

    اتفاقا چند وقتی من سفر بودم و نتونستم ورزش کنم وقتی برگشتم گفتم حتما بدنم قبول نمی کنه و باز کار سخت میشه دیدم خدا رو شکر به علت اینکه این سالها مداومت داشتم سریع تونستم برگردم

    این برای من مثالی بود از یادگیری یک مهارت در ورزش که به تدریج و از صفر شروع کردم ولی مداومت داشتم و خودم را با خودم فقط مقایسه می کردم و هیچ عجله و سختی به خودم ندادم و خیلی تدریجی مراحل را طی کردم و رشد کردم

    همیشه وقتی می خوام وارد کاری بشم همین مثال برای من شده الگو

    وقتی میخوام توانمندی را بسازم از همین الگو استفاده می کنم

    و خیلی با خودم مهربان شدم

    استاد من تو این مدت که در حال آموزش هستم اینقدر تغییر کردم که نگاهم به گذشته ام و اشتباهات کاملا تغییر کرده

    می دونم که اون لحظه همه چی درست بوده

    جهان نظم داره

    جهان حساب و کتاب داره

    اگر همه چی سر جای درستش هست پس اشتباه من هم درست ترین کار اون لحظه بوده

    فقط من باید یاد بگیرم خودم را درگیر اون اشتباه نکنم و درس بگیرم

    حالا بعضی اشتباهات کوچک هستند مثل اینکه چند وقت پیش من آمدم روی سینک ظرفشویی مواد اسیدی ریختم با اینکه می دونستم سینک و سیاه می کنه ولی اون لحظه اصلا فراموش کرده بودم بعدش خیلی ناراحت شدم که ای بابا زدم سینک و داغون کردم و از ریخت افتاد

    هر وقت نگاش می کردم هی ناراحت میشدم به جای سرزنش بیشتر حس پشیمانی و کاش نمیشد بود

    بعد گفتم اشکال نداره این درسی شد که تو انتخاب مواد شوینده برای تمیز کردن هر چیزی دقت بیشتری کنم از این به بعد

    و بعد هم سرچ کردم دیدم راه هایی هم هست برای رفع این سیاهی ولی گفتم باز اول از یک متخصص بپرسم باز خراب تر نشه

    همین اشتباه باعث شد احتیاط من بیشتر بشه و بعد خودم را دیگه سرزنش نکردم

    ولی بعضی اشتباهات مثل اینکه اشتباهاتی که من تو رابطه کردم و برام سختی های زیادی را داشته مثل همین که خودم را مسئول حال دیگران می دونستم یا مسئول مراقبت از دیگران اینقدر برای من بار سنگینی را ایجاد کرده که از همین ها برای اهرم رنج استفاده کردم و اتفاقا همین دیشب شرایطی پیش آمد و داشتم همین اشتباه را دوباره تکرار میکردم یک لحظه گفتم صبر کن قبل از هر عملی که انجام بدی بگو ببینم الان دنبال این هستی که حال فلانی را خوب کنی؟ مگه تو مسئولش هستی؟ مگه تو وظیفه خوشحالی دیگران را داری؟ خوب بذار تو هر شرایطی هست خودش تجربه کنه و درس بگیره – نکنه می خوای بگی من چقدر خوبم ارزشمندم که دیگران را از حال بدشون نجات میدم و کلی با خودم حرف زدم و رفتم دوباره جلسات پنجم احساس لیاقت را گوش دادم و باز برای خودم یادآوری کردم که یادت نره اگر الان نتایجی در زندگیت ظاهر شده نتیجه اون تغییر باورهات بوده – اشتباهات گذشته را مرور کردم و نتایج منفی انها را مرور کردم و دوباره خودم را موزون کردم.

    استاد من می خوام بگم برخی اشتباهات تو زندگی ما خیلی بزرگ بوده و هزینه داشته برامون – من الان وقتی روی همون ها کار می کنم اونوقت نتایج مثبتش هم بزرگ و سودآوره

    و وقتی فکر می کنم می بینم اگر این اشتباه اینقدر بزرگ نبود

    اینقدر ضربه نمی زد

    من اصلا متوجه اشتباه درونیم و باور غلطم نمیشدم و اون فشار و اون اشتباهات و اون نتایج مرا به تغییر وادار کرد

    پس اشتباهات در زمان خودشون و در مکان خودشون درست ترین هستند – این دیدگاه من در مورد اشتباه است

    پس هم خودم را کمتر سرزنش می کنم هم دیگران را

    کمتر به دنبال تغییر دیگران هستم چون می دونم همون اشتباهاتش سرانجام او را به نتیجه خواهد رسوند و منجر به تغییرات مثبت میشه اگر بخواد

    من خدا رو شکر آدم مصری هستم در خیلی جاها اگر شکستی بوده ادامه دادم

    اصلا همین که به اینجا هدایت شدم مگر غیر از اینه که با وجود همه شکست ها امیدوار بودم که راهی به من نشون داده میشه تا به خواسته هام برسم

    استاد متشکر از همه آنچه به ما هدیه می دهید

    انشاالله ما هم بهترین خودمون را بسازیم و جهان را بهتر و زیباتر کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  7. -
    محمد مهدی سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 525 روز

    سلام و درود فراوان خدمت استاد عباس منش عزیز و دوست داشتنی.

    این فایل هم مثل فایل های قبلی فوق العاده عالی بود و من مثل همیشه از شما و فایل های شما دارم نکات بسیار فوق العاده ی رو یاد میگیرم و در زندگیم اجرا میکنم.

    تغییرات ذهنی من از جلسه دوم شروع شد و خیلی حیرت زده بودم که به زندگی و چالش هایی که مقابلم قرار میگیرن دارم به عنوان یک مسئله ی ساده نگاه میکنم که با فکر کردن در مورد اون میتونم اون رو حل کنم و به انسان بهتری تبدیل بشوم.

    من شغلم معامله گری در بازار های مالی هست و چند سالی هست که دارم این کار رو انجام میدم، ولی نکته ی که من در طی این جلسات متوجه شدم این بود که من اصلاً به دنبال حل کردن مشکلاتی که در تحلیل هایم بود نبودم! و خیلی برام طبیعی شد این مسئله که چرا من در زندگی مالی ام رشد و پیشرفت نمیکنم، بعد از دیدن این فایل ها و انجام تمرینات در زندگیم خیلی دارم راحت تر و با دید و نگاه قدرتمند تری به کارم ادامه میدم و هر روز صبح با اشتیاق و عشق بیدار میشم از خواب و روزم رو شروع میکنم.

    نکته ی دیگه ی که من در مورد خودم متوجه شدم این بود که من می ترسیدم از این که دیگران متوجه بشوند که من اشتباه کردم در کاری! و خیلی محتاط بودم که خودم رو همیشه خوب در ظاهر به دیگران نشون بدم که دیگران فکر نکنن که من به چالشی بر خوردم که نتونستم اون رو حل کنم، چون به من احساس بی ارزشی نسبت به اطرافیانم دست میداد. اما الان متوجه شدم که چالش ها و مسائلی که در زندگی وجود دارد باعث بهتر شدن من میشود و من رو رشد میدهد به سمت خواسته ها و رویاهام، و خیلی با اشتیاق دارم از مسئله هایی که در زندگی ام پیش می اید استقبال میکنم و اون ها رو به راحتی حل میکنم.

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که دارم پیشرفت میکنم و خداوند داره من رو به سمت بهترین ها هدایت میکنه.

    از شما استاد عزیز نهایت سپاس گزاری رو دارم بابت فایل هایی بینظیری که برای ما به اشتراک میگذارید. مشتاقانه منتظر جلسه بعدی هستم. ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    عباس عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم خانم شایسته و همه دوستان

    خیلی خوشحالم که چهره زیبای شما رو می‌بینم و با لبخند زیبای شما به موزش‌های شما گوش می‌کنم و خیلی خوشحالم که شما را مشتاق به آموزش دادن به ما می‌بینم

    استاد عزیز اینو بگم که اون اشتیاق و شور شما و اون حس مثبت شما خیلی خیلی به احساس خوب رسیدن ما کمک می‌کنه و به ما یه جورایی ایمان بیشتری میده چون اون لبخند و اشتیاق از یه ایمانی قوی بر میاد

    با فایل قسمت 2 من دیدگاهم نسبت به زندگی خیلی بهتر شد چون این آگاهی به من یادآوری شد که من در هر لحظه و هر چالشی خودم رو بیشتر تجربه می‌کنم و هر چالشی به من کمک می‌کنه تا بهتر از قبل بشم و این تفکر باعث شده که احساس آرامش داشته باشم و به چالش‌ها نگاه مثبت‌تری داشته باشم و یه جورایی خیالم خیلی راحت‌تره

    تو این قسمت: من قبلاً خیلی سرزنش می‌کردم خودم رو بابت اشتباهاتم ولی به خاطر اینکه قانون اینو میگه که به هرچی که توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه به خودم گفتم تو با سرزنش کردن خودت نمی‌تونی به خودت کمک کنی و این باعث می‌شه که ناخاسته بیشتری رو جذب کنی پس بجای اینکه تمرکز کنم رو اشتباهم به راه حلش فکر کنم و اینکه چطور می‌تونم عمل بهتری از قبل انجام بدم و از اشتباهم درس بگیرم و هر روز به خودم بگم که چه کاری بهتره انجام بدم

    الان دیگه که بعضی موقع‌ها اشتباه می‌کنم صبح که از خواب بلند می‌شم به خودم یادآوری می‌کنم چه کاری مخالف اون کار اشتباه ه تا انجامش بدم و کم کم این عادت زندگیم بشه, فکر می‌کنم این خیلی بهم کمک کرده تا کار بهتری رو انجام بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 893 روز

    سلام به روی ماه استاد عزیزم و دوستان گلم

    خداروصدهزار مرتبه شکر بابت این آگاهیهای ناب و مشارکت دوستان عزیزم

    استاد جانم چه لباس زیبا و خوش‌رنگی پوشیدین چشمهامون قلبی شد

    و اما سوال.. وقتی مرتکب اشتباهی میشی توی کاری که انجام میدی چه واکنشی داری : استاد عزیزم باید بگم که نحوه ی برخورد با خودم در زمان اشتباه کردن اینه که خودم رو سرزنش میکنم و احساس ناخوشایندی میگیرم و تاثیر خوبی نمیزاره و یه مدتی طول می‌کشه تا اینکه به خودم بیام و بهتر بشم .البته این مدت خیلی دارم سعی میکنم که از هر لحاظ روی خودم کار کنم و بهتر بشم و خداروشکر میکنم بابت تغییرات خوبی که داشتم ولی این سوالهای عالیتون باعث میشه آدم چقد خودشو بشناسه و هر بار یه لایه جدید از خودش براش رو بشه و انگار آدم میگه واااای من این خصوصیات رو‌دارم و چقدر نیاز به کار کردن روی خودم دارم ..

    چقدر ذهنیت محدود کننده ای دارم و اینجوری بار اومده بودیم که اگه یه نفر اشتباه مارو بهمون بگه فقط باید دفاع کنیم و کم نیاریم و حتی استاد جان چقدرررر من این الگو رو دیدم توی تمااام اطرافیان و اتفاقا چقدر هم جدیدا بهش توجه میکردم که هر کسی هر اشتباهی می‌کنه من ندیدم قبول کنه و تمام تلاشش رو می‌کنه که تقصیر رو گردن دیگری بندازه و یه دلیل بیاره که چون این اتفاق افتاد یا چون تو اینکارو کردی من این اشتباه رو کردم و حتی قبل اینکه کسی حرفی بزنه اونیکه اشتباه کرده با حق بجانبی و شاکی میاد که توچرا اینجور بودی یا اینکارو کردی و باعث شده من این اشتباه رو بکنم وای استاد نمیدونی این الگو چقدررررر توی اطرافیان من هست

    اینکه ماها تلاش کنیم که فقط همین یه مورد رو درست کنیم چقدرررر همه چی بهتر میشه فقط همین یه مورد که هر کسی اشتباه خودش رو بپذیره وای که چقدر دنیا قشنگتر میشه

    وای استاد این سوالاتون باعث میشه آدم می‌ره درون خودش رو نگاهی میندازه و میگه ای وااااای و اتفاقا یه لحظه انگار هر بار که به سوالاتون جواب میدم انگار شوکه میشم که من چقدر ذهن محدود کننده ای دارم و خبر ندارم

    چقد قشنگ بود استاد صحبتهاتون در مورد بازیکنهای ژاپن .و چقدر میتونیم درس بگیریم از این همه مسعولیت پذیری و پذیرفتن اشتباهاتشون.اتفاقا الان که دارم کامنت می‌نویسم و الان که این فایل عالی اومد روی سایت لحظه ایه ‌‌که بازی ایران و قطر تموم شد و چقد حالمون گرفته شد از باخت تیم ملی و من مثل همیشه اومدم تو سایت که حس و حالم بهتر بشه و دیدم فایل جدید اومده و اینقدر پر بار و پربرکت و حس و حالم بهتر شد

    استاد جان سپاسگزارم بابت این آگاهیهای رویایی که دارید در اختیارمون میزارید و امیدوارم بتونیم بهترین استفاده رو داشته باشیم همینکه سعی کنیم اشتباهاتمون رو بپذیریم و اونارو فرصتی برای رشد و پیشرفت ببینیم و درسمون رو ازش بگیریم

    خدایا خودت کمکم کن که بتونم استفاده کنم از این آگاهی ها

    چقدر این حرفها به آدم آرامش میدن همینکه بدونم یه اشتباه به این معنی نیست که تو استعداد نداری یا تو ناتوانی یا فرصتی نداری و اینکه هر کسی اشتباه می‌کنه بهترین بازیکن ها هم دروازه خالی رو گل نکردن .این چقدر می‌تونه کمک کنه که آدم با یه اشتباه یا چند اشتباه عقب نشینی نکنه یا خودشو سرزنش نکنه و درسش رو بگیره و پیش به سوی ادامه ی مسیر

    وای استاد چقدرررر در خودم و در اطرافیانم دیدم این باور محدود کننده رو که یه اشتباهی رو مرتکب شدیم و باعث شده که کلا دیگه از اون هدف یا کار دست بکشیم و بگیم که نه من به درد این کار نمی‌خورم برای خودم پیش اومده که یه کاری رو شروع کردم و چون یه مشکلاتی سرراهم بوده کلا گذاشتمش کنار و گفتم این کار به درد من نمیخوره

    وای وای استاد چه چیزایی از خودم استخراج میکنم ..فقط خدا خودش کمکم کنه که هزاران بار این فایل رو گوش کنم و عمل کنم

    خدایا راه را به من نشان بده و بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم

    استاد بی نهایت سپاسگزارم و شکرگزار خدای بزرگم که من رو در این مسیر قرار داده

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      اکرم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 686 روز

      سلام عزیزمهربون

      چه خوب متوجه این ذهنیت محدودکننده شدیدکه واقعا هم درسته که وقتی یه نفراشتباهمون روبه مامیگه سعی میکنیم دفاع کنیم از خودمون توضیح بدیم ودرموردش مسوولیت پذیری مون کمه منم میخام روی این ذهنیت کارکنم تابهتربشم وبپذیرم اشتباهم رووبگم دفه بعدسعی میکنم ازاین بهترعمل کنم وواردخودسرزنشی هم نشم

      خیلی سپاسگزارم برای یادآوری این موضوع تا بهتربتونیم به رشدمون کمک کنیم ودرسمون روازش بگیریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 615 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ی دوست داشتنی وهمه ی هم فرکانسی های عزیزم درانجام این تمرین متحول کننده.

    هفته ی گذشته روز 5شنبه کلاس سنتور داشتم وبرای اجرای قطعه ی جدید خیلی تمرین کرده بودم ولی هنگامی که درحضور استاد اجرا کردم اصلا درحد عالی نبود وچون دفعات قبل بسیارعالی اجرامیکردم باعث میشد استادشگفت زده شود،درحالی که ایندفعه اینطوری نشد وعکس العمل استاد هم خوشایندنبود وبعدازکلاس که به خانه آمدم بسیاراحساس بدی داشتم وخیلی سعی کردم که با نگاه کردن وگوش دادن فایل های استادعباسمنش حالم راخوب کنم وبعداز 2 ،3ساعت به خانمی که درآموزشگاه موسیقی باهم دوست هستیم زنگ زدم وبه اوگفتم که امروزاجرایم خوب نبود وایشان چون کارداشت گفت بعدا بهت زنگ میزنم …..

    من هم هرچه منتظرشدم به من زنگ نزد ودراین حین با خودم تصمیم گرفتم که شروع کنم به اینکه قانون ها را ازاول تمرین ومرورکنم وبه همین دلیل شروع به تمرین کردم ودرسی که گرفتم این بودکه تا من خودم راآرام نکنم ودنیای درونم را بهبود نبخشم واحساسم راخوب نکنم هیچ کس نمیتواند حال مراخوب کندواینکه این اجرایی که عالی نبود ولی به من این پیام رادادکه هرروزقبل از اجرای تمرین باید قوانین اصلی (وزنخوانی) رابرای خودم مرور وتمرین کنم وتا وقتی با خودم متعهد به انجام تمرینهای اولیه نباشم اجرای من عالی نخواهد بود .

    من ازاین اتقاق اینطوری برداشت میکنم که اگر اجرای من عالی بود دیگر سراغ قوانین اصلی و مرور آنها نمیرفتم ودرنهایت رشدوتکامل من درموسیقی خیلی ضعیف میشد وبه اهداف بلندمدت خودم نمیرسیدم.

    هم اکنون که یک هفته ازآنروز میگذرد آنقدراجرای من خوب شده که خودم متحیر میشوم وبه این ایده رسیدم که 20 دقیقه قبل ازاجرای هرقطعه اول قوانین اصلی درس را مرور وتمرین کنم وبعد به درس جدید بپردازم.

    الان خیلی خوشحالم که آن برخورد استادموسیقی باعث شدکه من باتعهدبیشتری به انجام تمریناتم بپردازم.

    درنهایت ازاستادعزیزم(استادعباسمنش)وخانم شایسته ی عزیزم سپاسگذارم که این تمرینهای رایگان واین فایل رایگان رادراختیارما گذاشتید تامابتوانیم بهترازگذشته نسبت به مسائل زندگی برخورد کنیم.

    درپناه الله یکتا شادوسعادتمند وخوشبخت دردنیا وآخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای: