ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدایی که همواره با ماست
به نام خدایی که هدایتگر راه تمام بندگان است
…
سلام و صد سلام بر استاد عزیزم سید حسین عباس منش
خدا قوت اسناد عزیزم
استاد عاشقتم
استاد توحیدی عاشقتم
…….
سلام و درود بر دوستان الهی
……
اگر بخواهم نمره به واکنش خودم در برابر تغییرات چه جزیی و چه بزرگ بدهم نمره ام صفر است در صورتیکه باید اون تغییر کوچک را بزرگ کنم به خودم جایزه بدهم تا به خداوند ایمانم بیشتر شود و به خودم بگم دیدی منم تونستم دیدی شد دیدی امکان پذیر است
خوبیش به این هست که میشه و هر موقع فهمیدی باید به خودت بگی و تکرارش کنی
مثلا من در برابر ««نه »»»گفتن در مقابل درخواست های بی جای دیگران خیلی ضعف داشتم و این را تمرین کردم و الان بهتر شده ام خدا را شکر یعنی از وقتی فهمیدم در صدد بهتر شدن بودم و هستم
…
من از تغییرات خودم استقبال نمی کردم مثلا همین سایت استاد بسته میشد ناراحت میشدم از خدا می خواستم توی تمرین ستاره قطبی می نوشتم تا سایت باز میشد و استفاده می کردم و لذت می بردم یعنی هیچ واکنشی نسبت به باز شدن سایت استفاده کردن به خودم نداشتم
…….
تمرین این قسمت :
مرحله اول تغییرات من با «««دانستن قانون»»»»شروع شد یعنی من اصلا نمی دونستم قانون داره جهان و این جهان الله بختکی همین طوری بوجود نیومده
هر کسی سر جای خودشه.
همه چیز را بر اساس شانس و اقبال و تقدیر می دونستم یا تقصیر این و اون می انداختم
من با قانون بدون تغییر جهان رشد کردم
بزرگ شدم
سر عقل اومدم
هر روز بهتر
هر روز مصمم تر
هر روز بینا تر
هر روز شکرگزارتر
همیشه قرآن را می خواندم ولی نمی فهمیدم الان خیلی بهتر شده ام
البته به برکت وجود استاد عزیزم سید حسین عباس منش عزیزم که عاشقش هستم و امید وارم همیشه سالم و سلامت باشند
مرحله سوم :
عبارات تاکیدی که باید مدام گفته شود من در دوره فوق العاده دوازده قدم حالم خوب میشود یعنی همه عبارات تاکیدی ناب و خالصی هستند
در عبارات تاکیدی که خداوند باشه خیلی بهتر جواب می گیرم
خداوند همیشه دوست دارد که من رشد کنم
خداوند همیشه دوست دارد که من پیشرفت کنم
من تکه ای از خداوند هستم که در این جهان مادی باید رشد کنم
وقتی فهمیدم که با تغییر من جهان به من پاسخ می دهد حالم خوب شد تا خودآگاه و هر روز خداوند داره من را یاری می کنه تا بهتر و بهترش کنم
…..
تغییر اساسی که باید من در خودم ایجادش کنم کسب و کار شخصی خودمه باید اجراییش کنم و می دونم خداوند یار و حامیه من هست
چرا تا به الان راه اندازی نکردم ؟؟برای اینکه ترمز های ذهنی اجازه ی ورود به مسی و کار شخصی را به من نداده اند هنوز هم مقاومت دارم هنوز که هنوزه دارم به کمک خداوند و به برکت فایل های رویایی و به جای استاد عزیزم بهتر و بهتری می کنم یعنی بیناد میگن تغییر یه شبه نیست و من این را می دونم پلی باید این تغییر در من ایجاد شود و منتظر یه میشه پول از آسمان نباشم منتظر حقوق آخر ماه نباشم باید به خودم بگم من می تونم من می تونم و حرکت کنم
خداوند خودش به همه ی بندگان کمک می کنه
خداوند همیشه هدایتگر راه است
من کسب و کارهای زیادی رفتم ولی هیچ کدوم را یا تمومش نکردم یا حالم بد شده ووو به دلایل مختلف پرونده اش را نیمه کاره تموم کردم
«««اما الان این جا اعلام می کنم من عاشق درک قوانین هستم هر روز دارم روند رشدم را می بینم هر روز بهتر هر روز شکرگزارتر پس من عاشق درک قوانین هستم و باید من هم مثل استاد عزیزم راه ایشون را ادامه بدهم و رشد کنم »»
الان که این را نوشتم حالم بهتره
هزار بار و هزار مرتبه تا الان خواستم بنویسم ولی به خاطر ترسها و هزاران دلیل و دلایل دیگه ننوشتم
خدایا شکرت
خدایا شکرت من را در این مسیر الهی قرار دادی
برنامه ای که دارم برای اجرایی کردن این تغییر رویایی و مهم این هست که
فعالیت خودم را در سایت استاد عباس منش عزیزم بیشتر کنم
هر فایلی که گوش میکنم بهش ایمان داشته باشم
هر قانونی که درک می کنم اول خودم بهش عمل کنم نه اینکه حرف بزنم و به قول استاد جونم ««ادا در بیارم»»بلکه بگم نه این من هستم گذشته ها گذشته هر چی بوده تموم شده الان این من هستم و کار به گذشته ام کار به عقبه ای که داشتم ندارم . من می تونم
الگوی خودم را استاد عزیزم را ببینم که چقدر به قانون عمل می کنه
کارهای استاد عزیزم را ببینم درسهایش را بگیرم
کار به این داشته باشم که ببینم بقیه دارند چی کار می کنند
زندگی استاد عباس منش عزیزم را که می بینم درسش را بگیرم و به خودم بگم این ها میوه های زندگی استاد هست اولش این جور نبوده با عمل کردن به قانون توانسته اند به این جایگاه برسند پس من هم می تونم برای من هم شدنیه
کامنت های آقای عطار روشن هم خیلی کمک کننده است إن شاله هر جا هستند سالم و سلامت باشند
فعالیت مداوم داشته باشم در سایت
با کوچکترین تضاد رها نکنم درسش را بگیرم و به خودم بگم این تضاد اومده تا به من چه درسی را بده درس و درسهایش را بگیرم و در زندگی ام عملی کنم
حرکت کنم
تغییر اساسی هم که باید ایجاد کنم در خودم .. این قدر هم به پول فکر نکنم پول نتیجه حاصل از باور است پول از عشق به هر کاری می آید پول خوبه ثروت خوبه ولی ثروت و پول از ساختن باور میاد از باورهای قدرتمند کننده میاد در هر کار. در هر مسی و کار در هر حرفه در هر شغلی که هستیم پول هست ثروت هست زیاد هم هست اما ثروت از همون عشق میاد
…..
خدایا شکرت برای وجود خودم
خدایا شکرت برای وجود استاد عباس منش عزیزم
خدایا شکرت برای بزرگی که داری
خدایا شکرت برای وجود تک تک دوستان در این سایت الهی و موفق و رو به رشد
رهای عزیز سلام ممنون بابت وقتی که گذاشتی وجه زیبا نوشتی جواب سوالی را بهم دادی مه هفته ها بود ذهنما مشغول کرده بود ترس از شروع کردن واستارت کار دنبال یه کلام یه نشوته بودم وشما درست در تمرین سوم بهش اشاره کردید ممنون بابت وقتی که گذاشتی وزیبایی بیانت واینکه به جملات تاکیدی چه زیبا اشاره کردی این که با استفاده از اونا قدم به قدم خودتا ابدیت میکنی خیلی زیبا مطرح شده ممنون امیدوارم هرجا که هستی شاد وسربلند باشی ودر کسب وکارت موفق
سلام استاد درمورد این فایل و سوالتون که در مقابل تغییرات چه عکس العملی داریم
باید بگم که من اگه تغییر خوب و باب میلم باشه مثل عوض کردن محل زندگی خیلی خوشحالم ولی اگه باب میلم نباشه خیلی اذیت میشم و دائم ذهنم درحال حرفهای اضافیه و فکر میکنم این طبیعت ما ادمهاست دیگه
حالا چقدر بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم هنر ماست
من الان زندگیم تغییر کرده وحرفای ذهنم از اینکه نکنه موفق نشم زیاد شده و چه کار سختیه کنترل ذهن برام
انشاالله که این فایلتون کمکم کنه استاد
در پناه الله مهربان باشید
میرم ادامه فایلو ببینم ️
بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب العلیم الغفور التواب الغنی القریب
سلام به عباد الرحمن الذین لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
چه خوبه بعد از یه روز پر مشغله و پر بار بیای و ببینی یک فایل ناب جدید بر روی سایت اومده، شیرینی و حلاوت فایل توحیدی 10 روز به روز برایم بیشتر و بیشتر می شود و برایم واضح و روشن که چقدر من مشرک بودم و هستم و الان آگاهانه دارم فقط سعی میکنم از شرک های واضح خودم را خلاص کنم، شرک خفی، پیش کش.
من هنوز فایل رو گوش نکردم فقط سؤال رو خواندم و برآن شدم این بار بدون گوش دادن به فایل به سؤال پاسخ بدم و نظر خودم را بنویسم بعد فایل رو گوش کنم.
و اما سؤال این فایل
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
من عاشق تغییرات و تحول در زندگی هستم و با جان و دل از تغییرات استقبال می کنم، مثلا دوست دارم هر سال به شهری نقل مکان کنم و از جابجایی و تجربه مکان ها و موقعیت های جدید خیلی خوشم میاد از اینکه غذا های متفاوت رو تجربه کنم، هر ماه دکوراسیون منزل رو تغییر بدم با افراد مختلف هم صحبت بشم با آداب و رسوم مختلف آشنا بشم با افراد با زبان های دیگر داد و ستد داشته باشم، کارهای متفاوت رو تجربه کنم.
ولی متاسفانه یا خوشبختانه همسرم دقیقا نقطه مقابل من است و از هیچ تغییر و تحول نه تنها استقبال نمی کند بلکه با آن مقابله می کند و حالش از تغییر روتین زندگی بد می شود.
حال من نمی دانم این خصلت چقدر خوب یا بد است ولی در قسمت کار و بار فکر می کنم خوب نباشه چون باعث میشه نتونی در کار خاصی تمرکز کنی و اون رو به سرانجام برسانی.
ادامه تمرین:
(این قسمت بالا رو دیشب نوشتم قبل از اینکه فایل رو گوش کنم و پاسخ سوال رو دادم خواستم برم تمرین رو هم بخونم دیدیم سایت بالا نمیاد، برای همین ادامه اش رو امروز صبح اول با شنیدن سوال از زبان استاد شروع به نوشتن می کنم.)
استاد از تغییر معلم یا مدیر و کارمند گفتند که در قسمت متنی نبود، من نسبت به تغییر معلم مقاومت داشتم و اصلا دوست نداشتم که معلمم یا مربی ام تغییر کنه ولی الان دیگه اینگونه نیستم و اگر در دوره آموزشی باشم و مربی تغییر کنه، مقاومتی ندارم و حواسم رو جمع می کنم که چیز جدید یاد بگیریم
یک مثال تغییر در تکنولوژی یادم اومد که اولین بار که کارت عابر بانک اومد فقط به اونایی میدادند که گردش حساب بالایی داشتند. من وقتی فهمیدم همچنین تکنولوژی هست از برادر همسرم که در بانک بود راهنمایی خواستم، گفت باید 50 هزار تومان پول تو حساب ات باشه تا برات کارت بانکی صادر کنیم، (سال 81 بود تقریبا 21 سال پیش که حقوق یه معلم 120 هزار تومان بود) من از همسرم خواستم که این مبلغ رو تو حسابم بریزه که بتونم یه کارت بانکی درست کنم و کارت بانکی رو درست کردم و چه حس خوبی داشت،که تقریبا اولین نفری بودم در بین آشنایان که از همچنین تکنولوژی جدیدی استفاده کردم.
موقعی که تازه ازدواج کرده بودم کار همسرم در شهرستان دیگه ای بود، من از این که برم اون شهرستان زندگی کنم میترسیدم چون در مورد اون شهرستان حرف های زیادی مبنی بر ناامینی و خشونت شنیده بودم برا همین موقعی که دیگه مجبور به رفتن شدیم به همسرم گفتم که من خونه جدا نمیخوام یه خونه ای بگیر که صاحب خونه که اگه پیر زن تنها باشه باز بهتره که من تنها نباشم. خلاصه ما هم رفتیم مستاجر یه خانم مسن و با حال شدیم. وقتی رفتم اونجا و تقریبا 2سال مستاجر اون خانم بودیم بعد دو سال خونه مستقل گرفتیم من جز خوبی و مهربانی از اون مردم ندیدم و از نظر امکانات از امیدیه بهتر بود و این هم از تغییری که به نفع ما تمام شد
من همیشه از تغییرات خوشم میومد ولی هیچ وقت به این فکر نکردم که میشه از تغییرات درس گرفت و باید یه جور دیگه به تغییرات نگاه کرد و میشه درس های نهفته در دل تغییرات را پیدا کرد و از آنها بهره برد.
استاد با راهنمایی های شما؛
زندگی داره روز به روز قشنگ تر و زیبا تر میشه. وقتی توجه و تمرکزت رو از بیرون میگیری و روی خودت میذاری، روی پندار و رفتار و گفتار و کردارت میذاری و سعی در بهبود اون داری، اونوقته که زندگی قشنگی هاش رو بهت نشون میده و پر میشی از حس خوب بودن در این دنیای زیبا و قشنگ.
اگر تغییرات نبود، هیچ وقت یه تخمک به جنین تبدیل نمی شد و هیچ جنبده ای پدید نمی آمد.
با تغییرات است که دنیا در حال گسترش است
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و سعادتمند تر باشیم الهی آمین
بنام الله
سلام ودرود فراوان به دوست خلاق وارزشمندم
رضوان عزیزم چقدر لذت بردم از کامنتت دقیقا چه اشاره خوبی کردی داریم یاد میگیریم از تغییرات از زاویه ای نگاه کنیم ودرس بگیریم
مثال اگر تغییرات نبود، هیچ وقت یه تخمک به جنین تبدیل نمی شد و هیچ جنبده ای پدید نمی آمد. خیلی برام قابل تامل وتحسین برانگیز بود دوست عزیزم وبسیار ازت سپاسگزارم که این احساس عالی برام رقم زدی هرچند به لطف خدا امروز بی نظیر بود
سلام وعرض ادب
اگرتغییرات نبود هیچوقت یک تخمک به جنین تبدیل نمی شد و هیچ جنبنده ای پدید نمی آمد
چه باور بی نظیری
چقدر با خوندنش لذت بردم وقتی انقدر تغییر روعادی و لازم ومهم بدونیم دیگه جایی برای مقاومت نمیمونه
تغییر باید باشه برای بقا برای رشد برای راحتی بیشتر برای لذت بیشتر برای گسترش
(به نام خداوند یکتای هدایتگر)
سلام بهت رضوان عزیزم
ازت ممونم بابت کامنت قشنگی که نوشتی و نکاتی که یادآور شدی
چقدرررر مثال آخر کامنتت رو دوست داشتم واقعا یکی از مثال های تامل برانگیز از روند تغییر و تکامل رشد نه ماهه ی جنین هست
که با هر بار مطالعه کردنش از قدرت خدا شگفت زده میشم!!
اینکه چطور فقط از یک سلول شروع میشه و آروم آروم تبدیل به یه جنین کامل میشه ، مثالی بسیار زیبا از تغییره.
بازم ازت ممنونم دوست عزیزم
به نام الله مهربان
خدایا سپاسگذارم من رو در این مسیر قرار دادی
سلام بر استاد عزیزم و مریم عزیز ودوست داشتنی و دوستان خوبم
استاد سپاسگذلرم بابت تهیه این همه اگاهای اونم به صورت رایگان که در اختیار ما میزاری
دیشب یهو دفتر سپاسگذاریم تمام شد و رفتم یه دفتر جدید بردارم دیدم چند تا جمله نوشتم لیست تعقیرات و هدفام که دیدم خیلی از مواردش تیک خورده و من انجامش دادم امروز هم شما درمورد تعقیر صحبت کردید بریم درمورد سوال اول
چه تعقیراتی درگذشته انجام دادید که به نفع ما بوده؟
من حدود هفت یا هشت سال پیش در یه شهر دیگه زندگی میکردم و تا محل کارم بیست کیلومتر فاصله داشت .من صبحها ساعت شش ازخونه میزدم بیرون با سرویس مردونه میرفتم تا شهر محل کارم و یه جایی پیاده میشدم و حدود نیم ساعت پیاده روی میکردم تا به کارم برسم کلی خسته تازه شروع کارم بود اونم توی اورژانس خلاصه شبها سرفلکه تاریک می ایستادم تا یه ماشین من رو با ترس ولرز برسونه شهرخودم..یه روز به صورت ناخوداگاه (اونموقع با قوانین اشنا نبودم)تصمیم گرفتم مهاجرت کنم به شهر محل کارم هیچ پولیم نداشتم خونه کرایه کنم..تا از یکی از همکارام غرض گرفتم و مهاجرت کردم اولش میگفتم بچه هام کوچیکن و تنهان موقع شبکاری با اونها چکار کنم خیلی ذهنم مقاومت میکرد که نرم چون توی شهر خودم کنار خونه خواهرم جام امن بود اما من گفتم به امید خدا میرم..و رفتم وپیشرفت خوبیم کردم به صورت ساعتی کار میکردم استخدام نیروی شرکتی شدم. استاد بخوام بگم تعقیراات خوبی به صورت نا آگاهانه داشتم وبگم خیلی زیاد هستن این یکی از اونها بود.
درمورد سوال دوم
یه سری تعقیرات کوچک انجام بدیم.
من حدود یه ماهه همینطوری یهو مرتب دکور خونمو عوض میکنم.و حس خوبی دارم احساس میکنم انرژی خوبی دریافت میکنم یا همیشه از یه مسیر به سرکارم نمیرم ..جدیدا هم غذاهای جدید امتحان میکنم شاید برای بار اول خوب نمیشه اما من سعی خودمو انجام دادم اینا تعقیرات جدیدی هست که الان یه ماهه دارم انجام میدم.
و اما سوال سوم.
چند تا عبارت تاکیدی بگیم.
اول اینکه خداوند خیر مطلق هست منبع رزق و برکته.این رو همیشه برای خودم یاداوری میکنم.دوم خدادوست داره من پیشرفت کنم و به من پاداش میده..سوم جهان و دنیا درحال تعقیرهست ما نمیتونیم یه جا ساکن باشیم اگه میخوایم پیشرفت کنیم باید از منطقه امن خودمون بیایم بیرون ..ترسها رو کنار بزاریم ..هر اتفاقی هر تعقیری خیریتی در اون هست که ما نمیدونیم..
چه برنامه ای داریم به صورت اگاهانه روی خودمون انجام بدیم؟
میخوام توی رفتارم تعقیر ایجاد کنم ..من یکم دلسوزم و این باعث شده بعضی همکارا سو استفاده کنن یا به من شیفت اضافه بدن یا بعضی کارها که وظیفه خودشون بوده رو برای من بزارن ..باید بتونم حرفمو بزنم تا کسی ازم سواستفاده نکنه.
تعقیر دوم باید شغلمو عوض کنم منتظرم بدهکاریمو تمام کنم و با خیال راحت بیزنس خودمو راه بیندازم
و تغقیر سوم باید مهاجرت کنم به جایی که دوست دارم و عاشقشم جایی که پراز درخت و سرسبزی هست..یه چیزی شما همیشه میگید استاد اگه همون جایی که هستیم تعقیر نکنیم و روی خودمون کار نکنیم هر جایی بریم نتیجه نمیگیرم پس اول من همین جایی که هستم تعقیر میکنم تا به جاهای بهتر هدایت بشم..
دوستان عاشق خوندن کامنتهای شماهستم.
در پناه حق باشید
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم
و سلام به مریم شایسته عزیز و تمام دوستان ارزشمند و هم مسیرم
واقعا خداروشکر برای یک فایل آگاهی بخش دیگه، خداروشکر برای این صدای شرشر بارون و فراوانی که به یادم میاره.خداروشکر که امروز بوی تغییر فصل زمستان به بهار رو دیدم و متوجه شدم جهان چقدر با نظم و قانون های ثابت خودش داره خودشو برای تغییر چهره و تغییر فصل آماده میکنه و چقدر این طبیعت درس داره.
==========================================================
سوال قسمت 4_ ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
_ وقتی تغییری پیش میاد من به عنوان یک تجربه جدید نگاه میکردم همیشه و کم کم تغییرها رو فرصت هایی برای رشد کردن و پیشرفت کردن دیدم. تغییرها رو با آغوش باز در اکثر مواقع استقبال میکردم چون انگار دنیا رو بیشتر کشف میکردم و ناخودآگاه لذت میبردم و میگفتم یک چیز جدیده، اصلا برام جالبه، جذابه، دوست دارم در کل تغییر کردن رو. مثلا من عاشق اسباب کشی بودم و البته هستم چرا چون من در یک مدت زمانی که در خانه پدری ام بودم خیلی اسباب کشی داشتیم.
در این حد که من سه سال دوره راهنمایی رو در 4 تا مدرسه درس خووندم. (این یک گوشه از تغییرات و جابجایی هامون بود) دیگه ببینید چقدر اون زمان خونه و محله عوض کردیم و الان که یادم میاد انگار جهان برام تغییر کردن رو سر راهم می انداخت که ذهنم برای تغییر و تغییر کردن اصلا مقاومتی نداشته باشه چون لااقل در این موضوع بارها تجربه کردم و خدایی خیلی کم پیش میومد که غر بزنم(اصلا یادم نمیاد شاکی بوده باشم.) یا اینکه یادمه دوست هم کلاسی ام و هم میزی هام که قرار بود دیگه از فردا نیام و مدرسه ام عوض بشه گریه کردن، کلی نامه و کارت پستال و یادگاری بهم دادن ولی من بیشتر اون قسمتی که کلاس بعدی چه شکلیه، معلم ها و دوست های جدید میبینم برام جذاب تر بود و انگار این بخش “کنجکاوی مقدس” در وجود من زورش زیاد بود و اصلا یادم نمیاد غر زده باشم مثلا بگم چرا بازم اسباب کشی. میگفتم ایول کجا، چه شکلیه،کدوم محله، چقدر راهه تا اینجایی که هستیم…بنظرم این موضووع و اتفاق هایی که جهان باعث میشد تا تغییرها رو بپذیرم خیلی خوبه و قبلا به این موضوع که فکر میکردم میگفتم برای همینه من دوست زیاد دارم اما دوستی هام عمق نداره یا دوست چند ساله و دوست دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان ندارم “فکر میکردم چقدر این بده.” مخصوصا وقتی میدیدم مثلا یکی میگفت من با فلانی کل دوران ابتدایی و راهنمایی تا اول دبیرستان با هم بودیم و اینقدر با هم صمیمی بودن و من نهایت با قدمت ترین دوستم یکسال هم نمیشد که باهاش بودم. اصلا انگار دوست زیاد نداشتن باعث شد وابسته به دوستی ها و صمیمیت های اینجوری در دروان نوجوانی و جوانی برام دست و پاگیر نشه و الان که بهش فکر میکنم خیلی خوشحالم. شاید همین موضوع باعث شد که وقتی به تهران مهاجرت کردیم و بیشتر از 4ماه فاصله از دوستانم و خانواده داشتیم اینقدر اذیت نشم. واقعا بنظرم باید از خداوند و جهان تشکر کنم که من با اینکه اون زمان توی اون سن درکی از تغییر نداشتم خودش منو در مسیر تغییر کردن قرار داد و ذهنم الان در این موضوع قدرتمندتر شده از کسی که این تجربه های منو نداره. و کلا جوری شده بود که سه سال دبیرستانم که مثلا یک مدرسه بود یادمه هربار دانش آموز جدید میومد من باهاش راحت تر کنار میومدم و به دوستای پارسالی ام نمیچسبیدم. و همین توجه هام شاید باعث شد دوران پیش دانشگاهی همه دوستان دوران دبیرستانم به یک مدرسه رفتیم(مدرسه خودمون پیش دانشگاهی در اون سال نداشت) و همه بچه ها افتادن توی یک کلاس و فقط من افتادم تو یک کلاس دیگه. الان یادم اومد و ویادمه همه دوستام میگفتن بگو جات رو عوض کنن بگو اینجوری خیلی بده تنها میشی. اون کلاس بچه های فلان مدرسه اند یا توشون بچه شهرستانی داره.ولی یادمه من دوباره این تغییر رو پذیرفتم با اینکه همه ی دوستام رو دوست داشتم اما ازشون جدا شدم و کلا در سال تحصیلی هم یادمه زنگ تفریح ها دیگه کمتر پیش اونا بودم.(فکر کنم خیلی اون زمان در مدار تغییر بودم کلاس و مدرسه و دوست…)جالب بود الان یادم افتاد که پیش دانشگاهی من هم اینجوری جهان خودش تغییر برام ایجاد کرد و بازم یاد داد بهم که بپذیرم و ازش استقبال کنم.واقعا بهترین سال تحصیلی و پر عمق ترین سال تحصیلی شد برام.(واقعا نوشتن چقدر خوبه اصلا این موضوع رو یادم نبود و الان که از دریچه قانون نگاه میکنه میفهمم چرا اینجوری شد.)
منم در زمان عقد و ازدواجم بود که کتاب “چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ رو خوندم و باز معنای تغییر برام یک لول قابل درک تر شد و برام اهمیت پیدا کرد و آگاهانه دست به تغییرات میزدم.
================================================
^ یک چیزی که در زندگی همه ی ما اصلا تغیـیر نمی کنه، اینــه که یک سری چیزها تغییـر میکنه.
تغییر تنها چیزی هست که نمیشه جلوش رو گرفت.
جهان در حال تغییره، در همه ی ابعاد…
وای استاد جان چقدر این جملات رو خوب درک میکنم و چقدر مثال تو ذهنم رد شد. اینکه وقتی فهمیدم همه چی حرکت میکنه و تغییر و جابجایی در همه چیز هست، وقتی فهمیدم هیچی در این دنیای مادی ثابت نیست و مطلق و ثابت خداست، وقتی به این درک ظریف و عمیق رسیدم که قبلا که فکر میکردن فقط ماه و سیاره ها حرکت میکنن و زمین هم دور خودش و دور خورشید در حرکته و این تغییر فصل ها و تغییر شبانه روزها رو منجر میشه و میگفتن خورشید که یک ستاره است ثابته و یکم که جلوتر رفتم در دوران راهنمایی بود فکر کنم تو یک کتاب گنده تر از خودم متوجه شدم همه چی در حرکته حتی خورشید. یادمه اون موقع گفتم چطوری؟! و یکم درک کردم حرکات و چرخش ها و انتقال ستاره ها رو و اینکه خورشید هم با اینکه ما فکر میکنیم یک شکله همیشه یک شکل نیست و تغییر میکنه. که اخترشناسان با وجود لکه های خورشیدی این حرکات خورشید رو ثبت کردن اصلا گفتم اگر اینجوریه همه چی تغییر میکنه، همه چی حرکت میکنه حتی خورشید به اون عظمت. پس روی زمین هم باید همه چی تغییر کنه. رسیدم به کوه ها و سنگ ها گفتم بیا یک چیزی پیدا کردم که ثابت هستن، بعد که یکم اطلاعات و آگاهی هام بیشتر شد و در همین مسیر علاقمند به علم قشنگ زمین شناسی شدم چقدر درک کردم که چقدر همین زمینی که ما داریم روش راه میریم غیر از خود کل کره زمین و تغییرات شب و روز و فصل هایی که ایجاد میکنه دیدم بابا پوسته زمین هم در حرکت و در حال تغییره. فهمیدم اصلا همین کوه هایی که شما فکر میکنید ثابت هستند هم ثابت نیستند و تغییر میکنند. وای چطور بگم که من درکم از تغییر و توام با اون حرکت توی تمام چیزهایی دیدم و خوندم و شنیدم تغییر کرده بود. (این داستان ها مال همون زمان نوجوانی منه) و بعد با علم شیمی و فیزیک و ملکول و اتم و ذره آشنا شدم و دیدم بابا چقدر معرکه اون پروتون اون نوترون اون الکترون هم تغییر میکنه. اونا هم جابجا میشن. اونا هم فکر میکنیم ثابت هستند و ارتعاش دارند. سنگ ها هم درون خودشون در حرکت وتغییرهای زیراتمی هستن. بابا تسلیم خداجون فقط تو ثابتی….(هرچی تندتر مینویسم صدای بارش بارون هم بیشتر میشه و جوری داره صداش میاد و میکوبه که انگار با حرکت انگشت های من سمفونی به پا کرده. اون تند ببار من تند بنویس…واقعا کاش میشد صدا رو اینجا نوشت. اصلا نمیدونید در چه فضایی این نوشته داره مکتوب میشه خداجــونم شکرت)
چی میگفتم، آره بابا من ذهنم برای تغییر با این الگو دیدن ها در بچگی که البته الان یادم اومد و ریشه هاش رو دیدم متوجه شدم چقدر قدرتمند شده و برای همینه اینقدر عاشق تغییرم، برای همینه که با آغوش بــاز از تغییر استقبال میکنم(البته ادعا نمیکنم 100درصد چون قطعا یکجاهایی گیرم ولی واقعا الان نمیدونم کجا، چیزی به ذهنم نمیاد.خدا کمکم کنه پیداشون کنم.)من به یک تسلیم بودن درونی و قلبی رسیدم از نظر اینکه همه چیز در حال حرکته، همه چیز در حال تغییره و تنها چیز ثابت و مطلق خداست.
=======================================================
^ اگر تغییر نکنی از بین میری.
چقدر جالب اینجا اشاره کردین استاد جان که گفتین:
یک موقع هست کــه تــغــییر برامون اتفاق می افته.
و یک موقع هست که خودمـون تـــغـییر را ایجاد می کنیم.
^ به اندازه ای که ما بتوانیم تغییرات رو با آغـــوش بــاز بپذیریم و یا حتی خودمون نگاه کنیم که کجاها باید چه تغییری در زندگی مون ایجاد کنیم. به همون اندازه ذهنی قدرتمند رو در خودمون پرورش دادیم.
(من یادمه همیشه وقتی میرفتم سرکار دوست داشتم از یک مسیر جدید برم.یا فقط از یک راه به خونه برنمیگردم. )
^ به ذهن مون بگیم توی دل تغییرات شرایط خوبی هست.
^ به ذهن مون بگیم تغییر یک فرصت جدیده.
^ جــلوی تـــغــیـیر رو نمی شه بگیری، جهان در هر لحظه در حال تغییره.
===============================================================
تمرین قسمت چهارم:
===================
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
خیلی برام سخت بود جواب دادن به این سوال چیز خاصی یادم نمیاد. چون واقعا بنظرم در این موضوع خیلی ضایع و تابلو نبودم. نمیدونم بازم…
1. کوتاه کردن موهام_ یادمه برای یک سانت کوتاه کردن قد موهام من چنان مقاومت داشتم و اگر میرفتم آرایشگاه و برام بیشتر از اون چیزی که گفتم میزد کلی ناراحت میشدم. (اگر اینم بشه تغییر حساب کنم)
اما چندسال پیش اگاهانه در راستای رهایی از وابستگی و تعهدی که به خداجون و خودم دادم یکی از وابستگی ها که زنجیر بود و باید تغییر میکردم رفتم چنان موهای بلندم (موهام تا پایین کمرم بود) رو زدم که تبدیل شد به پسرانه که دیگه بسته هم نمیشد و چقدر خوب بود. اصلا سرم سبک شد، سریع خشک میشد فقط بخاطر حجم موهام زیر شال و روسری بلد نبودم چیکارشون کنم.ولی این تغییری که من توش کلی مقاومت داشتم کلی برام درس و رشد شخصیتی داشت.
_ تغییر در رفتارهام با همسرم و نگاهم به زندگی مشترک و ازدواج چقدر منو آسان کرد برای آسانی ها چقدر باگ هام رو درآوردم.چقدر تو این تغییر و دست برداشتن از دیدگاه های قبلی و رفتارهای قبلی ام به من رشد داد.
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن. وای چقدر این جمله برام همزمانی اش با “استقبال از بهار” جالب اومد.
^ کلید: سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کنی و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی. سپس در طی این روند، ذهنیت خود را به نحوی تغییر دهی که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
_ تغییرات موهبت هایی از طرف خداوند هستند.
_تغییر اصل و اساس جهان مادی است وتنها ثابت و مطلق خداست.
_ تغییر یعنی حرکت و حرکت یعنی تلاش و تلاش یعنی عمل و من میخوام عمل کننده باشم.
_تغییر یعنی رفتن به سمت بهتر شدن و بهتر شدن یعنی کامل شدن و من عاشق کامل شدنم.
_تغییر یعنی فرصت برای رشد بیشتـر و جهشی برای شتاب گرفتن.
_ تغییر ، تبدیل، تحول، دگرگونی، عوض شدن، بهتر شدن،…
_تغییر ، مسیرِ تکامل طی کردنه یا شاید بشه گفت تکامل از راه تغییرهای کوچیک محقق میشه.
_وقتی جهان بیرونی ات عوض میشه که جهان درونت رو تــغییر بدی.پس تغییر رو بپذیر.
_من عاشق به تکامل رسیدنم و برای اینکه مسیر تکامل طی کردن رو بخوای ادامه بدی باید تغییراتی رو ایجاد کنم.
_ تغییرات آگاهانه نشان میده حواسم جمع زندگی خودم هست،من میخوام حواسم جمع زندگی خودم باشه و تغییرات آگاهانه رو ایجاد میکنم.
_ تغییــر درجه یک دماسنج با تغییر ملکول ها و دمای اوناست که تغییر میکنه من از ملکول های هوا کمترم که نتونم درجه زندگی ام را تغـــییر بدم.پس تغــییر میکنم.
_ من عاشق تغییرم چون باعث میشه بیشتر خالق بودن خودم رو تجربه کنم.بیشتر بفهمم اختیار زندگی ام در دستان منه.
_ من اینقدر تغییر میکنم تا تبدیل بشم به شبیه ترین چیزی که عاشقشم (خدا) من عاشق اونم.پس تغییرات رو میپذیرم.
_من مشتاقانه تغییر میکنم چون در جهان مادی همه چیز در حال تغییر است.
_من به دنبال آگاهانه تغییر کردن هستم چون آگاهانه میخوام با جهان و قوانین الهی هماهنگ شوم.
_ از زمان بیگ بنگ تغییر شروع شد و شد گسترش جهان پس تغییر در هرجنبه ایی از زندگی ام یعنی گسترش من در این دنیا.
_ من میخوام سهم و نقشی در گسترش جهان داشته باشم پس آگاهانه تغــییر میکنم.
_من با تغییراتم هربار رشد میکنم و بزرگتر میشوم.
_ هر وقت با تغییری مواجه شدم فقط خیر و برکت به من اضافه شد.
_جهان بر پایه خیر و خوبی است و هر اتفاق و تغییری قطعا خیر و خوبی برای من به همراه دارد.
_ خداوند مشتاق اینه تا من رشد کنم و “ظرف وجودم” رو با تغییرات هر چند کوچک بزرگتر میکنم.
_ تغییرات همون بهبودهای دائمی هستند که در طول مسیر زندگی باید با آغوش باز ازشون استقبال کنم.
_ وقتی روز، شب میشه و شب، روز در این تغییرات برای من عبرتی که من نیز تغییر کنم.
_ تغییر یعنی استقبال از چیزهای جدید و تازه
_ در تغییر انرژی خیری نهفته که باعث گسترش بیشتر جهان من میشه.
_ تغییرات درس ها و تجربه هایی لذت بخشی هستند.
_ وقتی ما هر روز در حال تغییر هستیم یعنی در حال درست زندگی کردن هستیم.
_ یک گیاه وقتی تغییر نکنه، رشد نکنه یعنی مرده و بعد فاسد میشه و از جهان حذف میشه پس من خواهان ومشتاق تغیرم تا وقتی زنده ام.
_ راز تغییر بنظر من در لحظه حال لذت بردنه.
_ وقتی تغییر میکنم به جهان اجازه میدم و ازش میخوام که برام تغییر کنه.
_ تغییرات همیشه برای من درس هایی داشته.
_خداوند جهان رو ثابت نیافریده پس دوست داره که منم ثابت نباشم و تغییر کنم.
_ من مشتاقانه به استقبال تغییرات عالی در زندگی ام هستم چون اونا موهبت های الهی اند.
_خدای مهربان خواهان رسیدن من خواسته هام هست و رسیدن به خواسته هام با تغییرات هرچند کوچک حاصل میشه.
…………
(چقدر درباره تغییر میشه نوشت و الان که فک میکنم “تغییر” چه موضوع مهم و اصلی هست. میتونم در حد مقاله بازم درباره تغییر فکر کنم و بنویسم. خیلی مغزم لذت برد و چقدر خدا کمکم کرد تا بنویسم.)
الان فکر میکنم من عبارت تاکیدی ننوشتم فقط دیدگاه ها و یکم از معنی هایی که توی ذهنم درباره “تغییر” هست رو نوشتم.دیگه من همینا رو بلدم و پاک شون نمیکنم.
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
_ اولین فکر تغییر همون تغییر شخصیتم هست که جهادی اکبر میخواد و البته در مسیرش هستم.
_دومین فکر درباره وضعیت مالی و کسب درآمدم هست.
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
_ برای تغییر شخصیت: برنامه ام اینه بعد از کنکور برم سراغ خودشناسی های بیشتر و تمرین های دوره “شیوه حل مسائل زندگی” رو دوباره شروع کنم و خصوصا بخش کمال گرایی خودمو درمان کنم.
_ برای تغییر شرایط مالی و کاری: فعلا ایده خاصی ندارم شاید اول از خیلی جدی تر از باورهای ثروت ساز شروع کنم و روی خودم کار کنم. یکم توانایی هامو به یاد بیارم و…(فعلا به این موضوع نمیخوام فکر کنم. الویت این روزای من چیز دیگری است.بعد میام میگم)
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
_ بنظرم همیشه برای بهبود و تمرکز روی اون چیزی که میتونم بهبود ببخشم و اونو بهبود بدم و تغییر بدم و همیشه در مسیر بهبودگرایی قرار بدم خودمو. در مسیر پیدا کردن فرصت هایی برای تغییر. در مسیر دیدن تغییراتی که باید هر روز انجام بدم تا رشد کنم در جنبه هایی که ضعیف هستم.
و یک مورد دیگه اینکه اول یک جا که الویت بالاتری در زندگی ام داره رو پیدا کنم و تمرکز کنم روی تغییر اون و نخوام عجله کنم و کلی پروژه تغییر و بهبود برای خودم باز کنم.(خطر شلوغ کردن سر خودم هست. و استقبال از تغییرم بالاس پس همینجا مینویسم که آهسته پیوسته فهیمه. باید از جایی تغییر رو شروع کنی که بیشتر تاثیر رو داره. یادت باشه باید یکی یکی و تکاملی پیش بری و از اون قسمتی شروع کنی که الویت بالاتری داره.)
_ میخوام یک ویژگی جدیدی بنام “استقبال کننده قهار از تغییرات” در خودم بسازم.
و ….
سلام فهیمه جان
چقدر کامنت شما خوب بود و کامل خودتون را شناختید و دارید پاسخ میدهید.
و چقدر جملات تاکیدی شما را دوست داشتم و با اجازتون اسکرین شات گرفتم تا برای خودم بنویسم.
هر جمله اش کلی درس برای من داشت. شاید به نظر شما جملات تاکیدی نبود و تعریف تغییر بود ولی به نظر من عالی بودند عالی .
هر جمله اش کلی مفهوم و معنا داشت و اگر به هر جمله شما عمیق فکر کنیم و عمل کنیم کلی نکات مثبت داره و باعث پیشرفت میشه.
و من بی نهایت ازش درس گرفتم و بهتون تبریک میگم.
انشاله که شروع عالی برای تغییراتتون باشه و به هدفی عالی برسید و موفق باشید.
سپاسگزارم بابت کامنت زیباتون .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
سوال :
وقتی تو زندگیتون تغییری رخ میده چقدر مقاومت دارید و چه واکنشی بابت اون تغییر از خودت نشون میدی ؟
خداشکر من نسبت به گذشته خیلی بهتر شدم و خیلی راحت با تغییر جدید سعی میکنم خودم رو آپدیت میکنم و خودم رو وقف بدم
البته زیاد باد موافق هم نیستم با تغییر ولی خداشکر چون ذهنیتم و افکار گذشتهام بهتر شده مواقعی که نیاز باشه که تغییر کنم براش حرکت میکنم و دست به عمل میزنم
البته بعضی اوقات تغییراتم شاید یه مدت زمان طول بکشه تا دست به عمل بزنم ، اون هم بخاطر اینکه نمیدونم الهامی که بمن شده که میگه تغییر کن ایا از طرف خداست یا از طرف ذهن منه
قبلا خیلی دچار این دو دلی بودم
این هم خودش جزی از روند تکاملی برای دریافت الهامات و الحمدالله سال به سال خداشکر بهتر و واضحتر دارم هدایت خدا رو دریافت میکنم
برای همین اگر مطمئن بشم که این هدایته و از طرف خداست و حتما خیرتی داره و قرار توش رشد کنم
سریع و بلافاصله دست به اقدام میزنم
مثلا من یادم میاد دو نیم سال پیش من هدایت شدم از طرف خدا دریافت که مهاجرت کنم و من همون موقع سریع دست به اقدام زدم و این کار رو انجام دادم با اینکه شرایط مالی مناسبی نداشتم
و الان هم دوباره در حال تغییر شرایط زندگی خودم هستم و دارم دوباره مهاجرت میکنم
جالبه قبل از انجام این تغییر بزرگ ، من اومده بودم روستا پیش خانواده و بعد از چند روز داشتیم برمیگشتیم خونه خودمون که یهویی همون روز حرکت بمن الهام شد که محل زندگیت رو باید تغییر بدم
با اینکه این هدایته قبلا هم بارها بمن گفته شده بود ولی چون من شرایط مالیم مناسب نبود مقاومت میکردم ولی این سری خدا شاهده همون روز برگشت
من اومدم گفتم میخوام جام رو تغییر بدم
و رفتنمون رو کنسل کردم و رفتم دنبال خونه گشتن و در عرض کمتر از سه روز من خونه جدید برای اجاره پیدا کردم و قرارداد نوشتم و اتفاقا دیروز هم رفتم وسایلم رو از اون خونه قبلی اوردم برای این خونه جدید
یعنی تو کمتر از سه روز تصمیم قطعی گرفتم و عمل کردم و جابجا شدم
جالبه وقتی که من میفهمم که این الهام هدایته از طرف خدا بمن گفته شده ، بلافاصله بجای اینکه به اینده و اتفاقاتش فکر کنم سریع دست به عمل زدم و دنبال دو دو تا چهار نبودم
گفتم نمیدونم میریم تو دل ناشناخته ، چیز یاد میگیریم و تجربه میکنیم و بزرگ میشم
درسته شاید دقیقا ندونم چه اتفاقی در اینده برام رخ میده ولی پیش خودم میگم خدا با منه و کمکم میکنه همون جور که فلان موقع من تغییر کردم و خدا کمکم کرد و اوضاع بعدا به نفع من شد
تو بیزنسم تا دلتون بخواد من تغییر کردم
من از سال 96 که شروع کردم و بیزنس خودم رو زدم کلی تغییر و کلی بالا و پایین شدم
یعنی زمان شروع کار من یه کشاورز ساده بودم و الان بعد از 7 سال رسیدم بجایی که تو حوزه کاری خودم یه تاجر موفق هستم که محصول از کارخانه به کارخانه دیگه ارسال میکنم
و معامله و فروش دارم خداشکر
و الحمدالله بجایی رسیدم و صاحب کارخانه روی فروش محصولاتش روی من حساب باز میکنه و اتفاقا دیروز که باهاش تماس داشتم بمن گفته بود که پیگیر مشتریها برای فروش فلان محصول باش
یعنی حساب کن صاحب کارخانهای که بالای 200 ، 300 عدد کارمند داره اومده به منی که دارم برای خودم کار میکنم درخواست میکنه که کمکش کنم تا فروش محصولاتش بیشتر بشه
این اتفاقات فقط بخاطر اینکه من تو این چند سال نامید نشدم و خودم تصمیم گرفتم وارد دل تغییرات بشم و بیام بزرگترین مسئله بیزنس خودم که همون بحث فروش هست رو حل کنم و از این طریق به ادمهای خیلی زیادی خدمت کنم و و از بابتش کلی پول و ثروت خلق کنم
بنابراین اگر بخوام به این سوال جواب بدم که
ایا آن تغییر را فرصتی برای تجربه جدید و ورود به دل ناشناختهها و رشد پیشرفت میدانی یا به چشم اختلال در زندگیات به آن نگاه میکنی ؟
از وقتی که من بیزنس خودم رو زدم و کلی تغییرات تو کارم انجام دادم و تو زندگیم چند بار مهاجرت کردم
انگار بقول استاد ذهن من عادت کرده و مقاومت کمتر داری
انگار که این اتفاقات و این تغییرات هم جزی از پلن تکامل و رشد من بوده که خداوند منو هدایت کرده که من تو زندگیم کلی بالا و پایین بشم و تجربه کنم و بجای فرار بیام مسائل رو حل کنم
برای همین با هر تغییری من اینو با ذهن خودم سعی میکنم ببندم که
این یک مسیر جدیده و قرار توش کلی چیز یاد بگیریم و بزرگ بشیم و پیشرفت کنیم مثل تغییراتی که قبلا انجام دادم و باعث شد در ادامه کلی موفقیت بدست بیارم بنابراین حرکت کنیم و پیش بریم ببینیم چی میشه
بیشتر مواقع سعی میکنم این گفتهها رو با خودم داشته باشم و دست به عمل بزنم
معمولا دست به تغییراتم سریع انجام میشه مگر اینکه دقیقا تو دریافت الهامات دو دل باشم
برای همین از خدا میخوام نشونه واضحتر برام بفرسته و وقتی که نشونه واضح رو دریافت میکنم دیگه معطل نمیکنم و سریع دست به اقدام میزنم
و حتی بارها شده همسرم بمن میگفت که چقدر تو سریع تصمیم میگیری و یهویی تغییر میکنی
سوال :
اینکه در حال حاضر چه تغییری هست که باید انجام بدم ؟
تو بیزنسم ایدهای که بمن الهام شد که بجای فروش محصول کشاورزی به کارخانه بیام سیستم جدید تو تجارتم پیاده کنم که محصول مواد اولیه کارخانه رو به کارخانه دیگه بفروشم
البته همین الان هم در حال اجرا کردن این ایده هستم و خداشکر برای اولین بار ماه قبل بین دوتا کارخانه معامله هم انجام دادم
و این یه موفقیت و پیشرفت بزرگ بود برای من که با تغییر تو سیستم جدید بیزنسم باعث شد خلق کنم
خدایا شکرت
ولی بخاطر مهاجرت و تغییر مکان زندگی فعلا درگیر جابجایی بودم و نشد روی کارم خوب تمرکز بذارم و منتظرم که انشالله یه جا کامل مستقر بشم و بیام حسابی روی این مسیر تمرکز بذارم و حسابی رشد کنم و کلی تجربه و کلی چیز یاد بگیرم و موفق بشم به امید خدا
عاشقتم استاد
سوالاتی که تو این برنامه از ما میپرسید کاملا نفوذ میکنه تو وجود و درون ما و باعث میشه خودمون و باورهامون و افکارمون رو بشناسیم و بفهمیم کجاها ایراد و ترمز داریم و بیایم روش تمرکز بذاریم و کار کنیم
دوستان و استاد عاشق همهتون هستم
این چند روزی خیلی کمتر کامنت میذارم چون دقیقا همین الان در حال تغییر هستم که اتفاقا ربط داره به موضوع همین فایل
که دارم مهاجرت میکنم و محل زندگیم رو برای بار دوم تغییر میدم
از شهری به شهر دیگه برای همین نشد هر روز کامنت بذارم ولی خداشکر هر روز سعی میکنم اموزشها شما استاد عزیز رو دنبال کنم و از طریق گوش دادم به فایلهای شما خوراک خوب روزانه به ذهن خودم بدم
بزودی میام از اتفاقات خوب و از تغییراتی که جدیدا داره برای من رخ میده براتون تعریف میکنم
اون هم بخاطر تغییر باورهام بوده که در دوره بینظیر احساس لیاقت برام رخ داده
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ،سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
فعلا
یا حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَـکِنَّ اللّهَ رَمَی وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (17)
شما (با نیروى خود)، آنان (کفّار) را نکشتید، بلکه خداوند (با امدادهاى غیبى) آنها را به قتل رساند. (اى پیامبر!) آنگاه که تیر اافکندى، تو نیفکندى، بلکه خدا افکند (تا کافران را مرعوب کند) و تا مؤمنان را از سوى خویش به آزمونى نیکو بیازماید، زیرا خداوند، بسیار شنوا و داناست.
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
اگر تغییر بصورت ناگهانی باشد ، من ابتدا خیلی مقاومت ذهنی دارم اولش ناراحت میشم ، ممکن است چند روز کاملا گیج شوم به سختی می تونم به نکات مثبت توجه کنم ، بیشتر به روش قبلی که برام راحت تر بوده فکر می کنم . شک و تردید و ترس به سراغ من می آد.
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
من مقاومت می کنم
تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثال خوبی در این مورد دارم،
قبلا من کارمند موسسه آموزش عالی غیر انتفاعی بهنمیر بابلسر بودم ، یادمه در روزهای اول استخدام خودم ابتدا بعنوان امین اموال و روابط عمومی دانشگاه بودم و کار راحتی بود و چندان تخصصی نیاز نداشت بعداز یک سال ادامه دادن به من گفتن باید در سمت کارشناس آموزش فعالیت کنی که نیاز به مهارت و تخصص بود ، خیلی ناراحت شدم عصبانی شدم ولی چارهای نداشتم و در این سمت کارم را ادامه دادم ، بعداز یک سال یا دوسال کارشناس بسیار ماهر شدم و چندین نرم افزار مهم از جمله اکسل را یاد گرفتم و به آیین نامه های بروز سازمان سنجش مسلط شدم و به دانشجویان برای ادامه تحصیل در مقطع بالاتر مشاوره درست می دادم و از سر علاقه دفترچه سازمان سنجش را همیشه مطالعه می کردم دوره های آموزشی را که در دانشگاه دولتی بابلسر بودم شرکت می کردم و با علاقه اطلاعات من زیاد و بروز می شد .
بعدأ فهمیدم که وقتی سمت اداری من تغییر کرد چقدر من رشد کردم پیشرفت کردم ، در اکثر جلسه های آموزشی دانشگاه من شرکت می کردم چون حرف برای گفتن داشتم صورتجلسات آموزشی را تنهایی می نوشتم.
مدیر آموزش من عوض شد ، ابتدا خیلی ناراحت شدم چون آدم بازنشته آموزش و پرورش بود و زیاد سخت نمی گرفت بعد یک نفر آمد که هم سن من بود به سختی به او عادت کردم ولی بعداز مدتی کلی اطلاعات کامپیوتری من و طریقه آمار گرفتن از دانشجویان را از او یاد گرفتم .
آیا تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
من بعداز 13 سال کارمندی شغلم را تغییر دادم و هم زمان محل زندگی ام را که خیلی مفید شد.
از شهر بابلسر با شغل کارمندی ، به شهر مشهد مقدس به شغل سوپرمارکت آمدم، چون به تضاد مالی برخورد کردم و حقوق دریافتی من پایین بود و من مهاجرت کردم ، و الان شکر خدا خیلی وضیعت مالیم خوب شده.
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن،
درآمدم چند سال هست که از یک مبلغی دیگه بالاتر نمی ره من فکر می کنم پای ترمز مخفی ذهن باشه که باید شناسایی و حذف کنم.
سلام به استادجانم ومریم خانم عزیزم.سلام ازیک روز بارانی وبرفی درغرب ایران به هوای همیشه بهاری فلوریدا.سلام به اعضای خانواده بزرگم
دیروز ازصبح مدام توسایت بودم وهمش دلم میخواست ی فایل جدیدببینم آخرشب که اومدم دیدم به به چشم ماروشن.صورت ماه استادجان وفایل جدید.سریع دانلودکردم وشروع کردم به گوش دادن وجواب دادن سوالات وتمرینات.
تاامروز درگیرش بودم توذهنم والان میخوام جواباموکامنت کنم.
جواب سوال1
کلا آدمی هستم که تغییررو دوست دارم وازش استقبال میکنم.حتی تغییردرظاهر(البته نه به صورت اگزجره وبیمارگونه.نه اینکه ظاهرم رو دوست نداشته باشم.فقط درحد عوض کردن مدل مو،گاهی رنگ مو،تغییردرمدل لباس)تغییردرغذا،سفرهای جدیدمکانهای جدید،دوستان جدید،دیزاین جدیدخونه،طرزفکرجدید،محل زندگی جدید،تفریحات جدید،طریقه زندگی جدیدو…
ولی همیشه یکم نسبت به تغییرشغل ترس داشتم ونگرانم میکرد.هم ترک محل قبلی هم ورودبه محل جدید.اگرترک کردن برخلاف میلم باشه یکم استرس میگیرم که نکنه اینجای جدیدخوب نباشم؟منکه به محل کارقبلی عادت کرده بودم به مسئولیتاش.ی وقتایی ام ازیادگیری آموزش های جدید درصورتی که خیلیم برام جذاب میترسم ازیادنگرفتن.
ولی درکل علاقه شدیدی به تغییروتنوع دارم.یکجابودن ویکنواخت بودن برام کسل کننده وحوصله سربره.اتفاقا همین دیشب به مادرم پیشنهادپخت ی غذای جدیددادم که خوردیم وخوشمزه بودانصافا.
جواب سوال2
تغییراتی که کردم وفکرمیکردم اولش اصلا خوب نیست ولی با کلی موفقیت مواجه شدم:
کنارگذاشتن دوست صمیمی که باهاش20وچندسال دوست بودم،بهم خوردن یک رابطه عاطفی،تغییرشغل،اخراج ازشغل،طرزتفکر،عوض کردن سبک زندگی،تغییراخلاق رفتاروحتی صحبت کردن،هدفمندشدن،تغییرباورهام،تغییرسبک غذاخوردن،تغییرسبک وطریقه لباش پوشیدن وآراستگی،تغییرنگاهم به زندگی،تغییرسبک تفریحاتم
تمرین شماره1
بایدآگاهانه دربرنامه ریزی روزانه زندگیم تغییراساسی ایجادکنم
تمرین شماره2
من پذیرای تغییرات هستم.من باآغوش بازبه استقبال تغییرات وخوشبختی میرم،من باهراتفاقی که میفته رشدمیکنم وموفق ترمیشم،تغییرباوروافکاروزندگی من باعث خوشبختی من میشه،من ارزشمندم،من لایق بهترین زندگی ام،من زرنگ وباهوشم،من به آرزوهام قول رسیدن دادم،من به هدفهام میرسم،خداازمن مواظبت وحمایت میکنه،من خدارودارم،ادامه بده توموفق میشی.
تمرین شماره3
اختصاص ساعات بیشتری برای کارکردن روی طراحی درطول شبانه روز.استمرار،استمرار،استمرار
به نام خداوندی ک هر چه ک هست ازاوست
سلام به استادم
سلام به مریم قشنگم
سلام به دوستان عزیزدلم
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟خب من در مقابل تغییرات یه وقتایی خیلی مقاومت کردم یجاهایی هم واقعا خداوند کمک کرده که با اغوش باز والبته مقاومت کم اون ها رو بپذیم ک نقطه ی عطف زندگیمم شده اما اون جاهایی ک تغییرات رو نپذیرفتم مثلا من وقتی وارد دبیرستان شدم سال اول تو ی مدرسه ی بودم ک همه دوستامو میشناختم همه باهم خوش بودیم و سالها تو ی مدرسه بودیم اما وقتی از خونه قبل جابجا شدیم
مدرسه منم عوض شد
دیگه اصلا نتونستم باادمای جدید ارتباط برقرار کنم نتونستم دوستای جدید پیدا کنم
و یجورایی دوره دبیرستان ک همه میگن بهترین دوره ی مدرسس
برامن اصلا اینجوری نبود چون نتونسته بودم خودم رو بااون محیط اداپته کنم
ولی ازون طرف دوستانی رو میدیدم ک مثل من تازه ب اون مدرسه اومدن و سریع با محیط معلما و اون بچه ها اوکی میشدن
انگار ک اصلا سالهاست اونجا درس میخونن
یا مثلا این موضوع خیلی توی شرایط کاری منم تاثیرگذاشته بود مثلا من بار ها رفتم یجای برای استخدام
و یک روزم استخدام شدم ولی چون نمیتونستم بااونجا ارتباط برقرار کنم ازون کار اومدم بیرون
یا حتی نمیتونم باساعتای کاری اونجا خودمو منطبق کنم
و توی برنامه هام انعطاف داشته باشم
وو همیشه میخواستم روتین زندگیم بهم نخوره دقیقا همونجوری ک از قبل برنامه ریزی کردم همونطوری باشه
یا مثلا من اصلا از فضای مجازی و اینستاگرام و کلا انلاین خوشم نمیاد و بلد هم نبودم چطوری ازش استفاده کنم وراستش با خودم ک نمیتونم صادق نباشم از قضاوت ها هم میترسیدم و این باعث شد شغلی ک داشتم توش کم کم پیشرفت میکردم و توی حوزه ارایشگری بود روبذارم کنار
چون میگفتم منک بلد نیستم فیلم ادیت بزنم
منک بلد نیستم عکاسی کنم
منک نمیدونم چجوری باید استوری بذارم یا بقیه چجوری منو قضاوت میکنن و…
و شایدم بخاطر همینه ک از لحاظ کاری و مالی تاالان پیشرفتی نداشتم
ولی عوضش
توی روابط عاطفی من خیلی خوبب تونستم تغییرات رو بپذیرم و نتایج عالی گرفتم
اگ بخوام برگردم ب 5سال پیش
من حدود دوسال ونیم توی یک رابطه عاطفی بودم ک اونم بخاطر مدارخودم جذب کرده بودم
پرازتنش و دعوا غصه و گریه بود
اما چون من همیشه میگفتم منو دوس داره من دیگه نمیتونم کسیو پیدا کنم ک اینطوری دوسم داشته باشه (بنظرم بزرگترین پاشنه اشیل همه اینه ک اگ این اوضاع تغییر کنه بد تر ازالان میشه
هیچوقت ب این فکر نمیکنیم ک صددرصد اوضاع ازالان بهتر میشه اگ اینطوری فک میکردیم بااغوش باز تغییرات رو میپذیرفتیم )
خلاصه من توی اون دوسال کلی تحقیر میشدم
باهام بدرفتاری میشد و اینا ..
تااینک یک روز دیگه خسته شدم
ینی ب چک و لگد رسیده بودم
دست بر قضا همون روزاهم ما میخواستیم ازون محل اسباب کشی کنیم و به ی محله ی خیلی دور تر و بهتر از اونجا بریم
منم باخودم گفتم بیایم همونجوری ک محل زندگیم داره عوض میشه این ادمم اززندگیم بندازم بیرون
وته دلم یجورایی خوشحال بودم ک این جرات بمن داده شده بتونم اینکارو بکنم
ینی یادمممم نمیره استاد
اون روز تک تک کادو ها تک تک خاطرات
همممه ی وسایل رو برداشتم زنگ زدم بهش گفتم بیا اینا رو ببر
و اونم گفت حالاک میخوای بری بیا اخرین بار ببینمت
اون روز من بغلش کردم و کلی گریه کردم (خخ حالا خندم میگیره بابت کارام چی بود اخه اون )
بعد ک وسایلاشو دادم و خواستم پیاده شم
جلوی خودش سیم کارتمو شکستم (اگ دارم با دیتیل توضیح میدم برااینه ک خودم ایمانم قوی بشه و یادم بیاد )
اونم ی پوزخند زد و گفت سیم کارتتو شکستی بعد از ی گوشی دیگ زنگ میزنی
ینی انقد در نظر اون همه چی مسخره بود
چون بارها بهش گفته بودم من کنارت میذارم
اما باز برگشته بودم
خلاصه ما خونمون عوض شد
ذهن منم عوض شد
با ی بشکن زدن نبود
ولی دیگ اروم شده بودم
انگار اون تغییر منو اروم کرده بود
چون از زجر کشیدن خسته شده بودم
گذشت وگذشت
من وارد ی رابطه عاطفی خیلییی عالی شدم
تا قبل ازین رابطه من فکر میکردم پسرا عاشق نمیشن
این فقط دخترا هستن ک عاشق میشن
یا باورای دیگ ک پسرا فقط میخوام دخترارو دست بندازن و هزارتا چیز دیگه اما اون تغییری ک من با ی ادم جدید اشناشدم ن تنها تجربم تجربه ی خیلییی عاشقانه تری بود بلکه این باور در من شکل گرفت ک ببین مییشششه
میششه ی نفر عاشقت باشه
میشه
بعداون رابطه رو تموم کردم وارد ی رابطه ی زیبا تر شدم رابطه ای ک 8ماه تلاش میکردم تااون ادمو بدست بیارم
وقتی باهاش اوکی شدم بعد 4ماه اون ادم کم کم داشت فاصله میگرفت ازمن منم هی میگفتم خدایا من نمیخوام این ادمو از دست بدم من 8ماه برای بدست اوردنش تمرکز کردم و ازین حرفا
(یاد ی فایلی افتادم ک گفتین هرجا فهمیدی مسیر اشتباهه برگرد مهم نیس چقدر براش تلاش و هزینه کردی )باز من رسیدم ب اینجا ک بهتر ازین ادم نیس
این ادم متعهده بمن خیلی خوبه و ازین حرفا
ولی باز هم در برابر تغییرات خیلیییی زود مقاومتمو کنار گذاشتم و بلافاصله بعدازون
ی اتفاق باور نکردنی
ی رابطه ی زیبا
ی رابطه ی عاشقانه
ی عشقییی ک توی افسانه هاهم ندیدم
الان. توی زندگیمه
ما عاااشق همیم
بهترین لحظات زندگیمونو کنار هم داریم
داریم کنار هم پیشرفت
میکنیم و چقدررر من خوشحالم ازینک اون رابطه ها رو گذاشتم کنار ازین ک تغییر کردم
و هربار ک اجازه میدم تغیییرات اتفاق بیفته
ادم های خفن تری رو جذب میکنم
میدونید من توی رابطه عاطفی هم حتی دلیل اینک انقد همه چی خوبه برام،
بازهم دلیلش برمیگرده به تغییر کردن
مثلا من وقتی اولین رابطمو تو اوج وابستگیو حال بدی تموم کردم و دیدم اتفاقا خیلیم بهتر شد
اون همیشه بهم انگیزه میده ک اگ ی رابطه ی خوب نبود و طبق میل من نبود بذارمش کنار ینی منو قوی کرده منو کم تر وابسته میکنه حواسم بیشتر هست
همیشه ب خودم میگم حتی اگر این عشقمم ک خیلییییی دوسش دارم
بخواد یروزی بره من اماده هستم مشکلی ندارم
چون ک قبلا چندین بار این کارو انجام دادم و وایستگیم ب ادم ها بسیار کم تر شده
درواقع ن تنها این پذیرفتن تغییرات
باعث میشه ک تجربیات بهتر داشته باشیم بلکه میتونیم ازش کمک بگیریم در اینده هم ایمانمون قوی تر بشه
و کارای بزرگ تری بکنیم
بنظرم حالا ک فهمیدم دلیل این نتایج عالی ای ک گرفتم توی رابطه عااطفیم پذیرفتن تغییراته
پس بیام توی کسب و کارم
توی ساعات کاریم توی
شیوه کسب و کار
توی غذاهایی ک میخورم شیوه ارتباط باخدا هم انعطاف پذیر باشم هماهنگ شم با تغییرات تا توی این جنبه هاهم موفق بشم
چرا ک. ن
وقتی توی رابطه عاطفی شده توی بقیه ی مواردم میشه
چونک خداوند در هرلحظه داره جهان رو گسترش میده و در حال تغییره پس ماهم اگ خودمون رو بااین تغییرات هماهنگ کنیم صددرصد مورد حمایت پروردگار قرار میگیریم
امیدوارم خداوند این قدرت رو به هممون بده ک باتغییرات همراه بشیم و اونهارو بااغوش باز بپذیریم
چون تغییرات همون هدیه های خداوندی هستن ک در قالب ناشناخته ها ب سمت ما میان و هرکی ازونها استقبال کنه جریااااانی از نعمت های خداوند رو میتونه دریافت کنه
من خودم قبل ازینک این فایل رو گوش بدم امدم برای خودم این طرح رو ریختم ک قرار نیس حتما حتما روزی 8ساعت توی صبح روی باورام کارکنم و عصرها هم حتما 8ساعت روی بیزینسم تمرکز کنم
بیام هروقت ک حسش رو داشتم فایل گوش بدم هروقتم ک حالم خوب بود بیام روی بیزینسم کارکنم ینی جای اینارو بتونم باهم عوض کنم
و انقدر خودمو اذیت نکنم
ک اگر روزی 8ساعتم شد 7ساعت
خودمو اذیت کنم
و این موضوع خیلی حالمو خوب کرده
همین تغییر کوچیک
بمن ارامش داده چون هروقت دلم بخواد میتونم کارامو انجام بدم ن طبق برنامه ی زورکی قبلی
تصمیم گرفتم خوابمو کم تر کنم
کم کم نیم ساعت نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شم
تا سحر خیزی روهم به خودم هدیه بدم
سپاسگزارم استاد ممنونم بابت اگاهی های نابتون
چطورررر من از شما تشکر کنم
من عاشق شما هستم
درپناه الله یکتا شاد وثروتمند باشید
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خداوندا تن از هدایتگر وپناه ومونسم تویی .
هدایتم کن به هر آنچه تو میدانی برایم بهتر است
که هیچ نمیدانم .
با سلام ودرود خدمت استاد جانم ومریم جان
دوروز میشه دقیقا داشتم به همین موضوع که هدایت خداوند بود که شما هم در موردش فایل گذاشتید موضوع تغییر فکر میکردم .
چه قدر خوبه تغییر اگر نجواها را کنترل کنیم با توکل به خدا وقدم برداشتن .
از زمانی که با شما آشنا شدم متوجه شدم باید قدم بردارم برای تغییرم وفقط با فایل شنیدن وحرکتی نکردن چیزی در درون ما عوض نمیشه .
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است .
سوال این قسمت
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
راستش قبلا از تغییر وحشت داشتم حتی از اینکه بهش فکر کنم می ترسیدم .
وقتی میخوام از منطقه امنم بیرون بیام وکاری که تا به قبلش انجام ندادم را انجام بدم اینقدر ذهنم حرف میزنم ومیترسوندم که فکر میکنم خراب میشه هر کاری کنم .
ولی وقتی برخلاف حذف های ذهنم رفتم جلو دیدم چقدر با تمرین بهتر میشم .
استاد. تو این 6ماه سه بار کارم را تغییر دادم و ذهنم میگفت نرو بدتر میشه کارخوب نیست ولی وقتی از کارم اومدم بیرون به کاربهتر وراحتتر هدایت شدم وچقدر با انسانهای بهتر هم فرکانس شدم .
مخصوصا که وقتی منزلم را بعد از 15سال تغییر دادم چقدر برام خوب شد .
15سال ذهنم میگفت نرو اسباب کشی سخته اجاره دادن سخته .
ولی دیگه رفتم وچقدر نتایج عالی گرفتم .
به کارکردن هدایت شدم .
انسانهای بهتر وشهرک بهتر
هرجا موندم تو نقطه امنم همه چی بدتر شد وتضادها بهم فشار آورد
وقتی که میدونم جهان در حال تغییره
فصل ها وحتی بدن انسان هم تغییر میکنه حتی سلولها هم تغییر میکنند چرا باید ما تغییر نکنیم .
مگه میخواد چه اتفاقی بیفته با تغییر ،
همه چی بهتر میشه حتی اگر در ظاهرش بدهم باشه بعدش میفهمیم خیری در اون موضوع بوده
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
قبلا اصلا مخالف تغییر بودم وخودم را گول میزدم که نمیخوام اذیت بشم
ولی دیدم با هر تغییری حتی دکوراسیون منزل چقدر احساسمون بهتر میشه .
انگار انسانها هم نیاز به تغییر دارند تا رشد کنند مثل باورهامون که اگر تغییر کنه چقدر نتایج بهتر میشه .
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
حتما خیری هست
من خودم تغییر نکنم جهان تغییرم میده بهتره خودمبرم استقبال تغییرات
مثلاً من فقط خودم را بسته بودم به کار خونه وپخت وپز
رفتم کارکردم وباورهای افراد را دیدم تو محل کارم
مدل کارکردن صاحب کارهام ونتایجشون خیلی خوب برای ذهنم منطقی شد که هر کس نون باورهاش را میخوره .
اومدم خودم را به چالش کشیدم واز خدا هدایت خواستم ورفتم سرکار
چقدررشد کردم
هر قدمی برای تغییر به دل ناشناخته ها یعنی ایمان به چیزی که نمیبینی وخدا حتما تو را در مسیر درست قرار میده .
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
تغییر منزل و محل زندگیم
که به شدت مخالف بودم وترس داشتم ولی وقتی انجامشد دراز خیر و برکت شد برام و چقدر از نقطه امنم اومدم بیرون وپول ساختم .
رفتن به کار
چقدر اولش میترسیدم وهبچی بلد نبودم ولی 6ماهه خیلی عالی یاد گرفتم مثلاً ماست درست کنم .بفروش, ترشی یاد گرفتم ,فروشندگی وحساب
قوی تر شدم .
تغییر در دکوراسیون اتاق که چقدر اولش برام بزرگه
ولی وقتی چیدمان را تغییر میدم احساسم عالی میشه ولذت میبرم .
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
1-به لطف خدا من برای هر تغییری آماده ام .
2-من به استقبال تغییرات جدید در زندگیم میروم .
3-من از خداوندم هدایت میخوام برای تغییرات جدید در زندگیم
4-من باهر تغییری قوی تر میشوم
5-لازمه رشد وبهبودی ،تغییر کردن است .
6-هرتغییرم به گسترش جهان کمک میکند .
7-پیش به سوی تغییرات ورفتن به دل ناشناخته ها
8-خداوند حامی من در هرتغییری هست .
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
در حال حاضر دوست دارم به کار حسابداری آشنا بشم وخودم را ارتقا بدم
کار وبیزینس خودم را دنبال کنم وبه جای کار برای بقیه برای خودم کارکنم وازادی بیشتری داشته باشم
وقت آزاد تری برای پیاده روی وکوه داشته باشم وبهذمار بهتر وراحتتر هدایت بشوم.
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
به امید خدا دارم کم کم کار خودم را انجام میدم وشروع مردم از دوروز پیش وخیلی ذوق دارم براش
چون آدم خودم هستم وقتم برای خودمه وازادترم .
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
دوست دارم هر تغییری وهرچیز جدیدی راکه به رشدم کمک میکنه بپذیرم وبی مقاومت باشم در مقابل تغییرات جدید
میبینم که با هر تغییری چقدر توانایی هام را بهتر شناختم ومیگم خدایا چی ساختی .
الحق که شایسته بودیم که فرشته ها به ما سجده کردند.
باید شیطان حسادت کنه به ما چون خدا میدونسته چی ساخته
استاد تو این مدت که کار میکنم خیلی قوانین شما را که از قرآن بود در بین افراد جامعه دیدم وهمش درست بود .
هرکس هر جایی هست درست سرجایش درستشه
چقدر سپاسگزارخداوندم که مرا باشما آشنا کرد .