ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی تغیری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد چه واکنشی نشان میدهید؟
من مقاومت دارم در برابر تغیر روتین زندگیم این چیزیه که من مشکل دارم توش هر وقت تغیری در روتین زندگیم اتفاق میفته اون رو به چشم یه مشکل میبینم و میخام شرایط رو برگردونم به حالت قبلی
من قبلا اصلا نمیدونستم این یه مشکله
من باید یادبگیرم که در برابر تغیرات زندگی چه کوچیک چه بزرگ منعطف باشم
تنها چیزی که در زندگیه ما تغیر نمیکنه تغیر شرایط زندگیمون هست همیشه و همیشه شرایط زندگی ما در حال تغیره و ما این رو باید بپذیریم و به چشم پیشرفت و حرکت رو به جلو ببینیم
تغیر خوبه تغیر یک فرصت جدیده من باید با آغوش باز برم به سمت تغیرات زندگیم من باید به چشم یک پیشرفت و اتفاق خوب ببینم تغیر رو
بیا و تغیرات کوچیک رو خودت تو زندگیت ایجاد کن تا ذهنت کم کم آماده ی تغیرات بشه مثلا تو رستوران غذای کاملا جدید سفارش بده یا مسیر رفتن به محل کارت رو تغیر بده یا دکوراسیون خونت رو عوض کن
باورهای مناسب در مورد تغیر:
تغیر کمک میکنه که من پیشرفت کنم
من هر وقت تغیری تو زندگیم اتفاق افتاده باعث پیشرفتم شده پس با آغوش باز به سمت تغیر ها میرم
در دل تغیر فرصت هایی هست برای پیشرفت و یاد گیری
جهان همیشه در حال تغیر و من با تغیر خودم هماهنگ میشم با این جهان و به موفقیت های بی نهایت بزرگی میرسم
تمام تغیرات زندگیه من از طرف خداونده و در نهایت باعث خیر و نعمت برای من میشه
تغیراتی که من در گذشته پذیرفتم و باعث پیشرفت من شد:
وقتی که مدرسه به من گفت که باید زنگهای ورزش رو آنلاین برگزار کنید من اولش مقاومت داشتم و میترسیدم چون ما تو کلاسهای حضوری بچه هارو میبردیم ورزشگاه و اونجا فوتبال بازی میکردن و این نقطه امن من بود با آنلاین شدن من باید خودم ورزش میکردم و فیلم میگرفتم از خودم ادیت میکردم و میگذاشتم توی کانال تازه برای هر رده ورزش متفاوت بعد بچه ها از خودشون فیلم میگرفتن میفرستادن برای من و من بهشون بازخورد میدادم این تغیر برای من سخت بود اما وقتی قبول کردم و رفتم انجامش دادم هم از لحاظ درامدی برای من بهتر شد هم اعتماد به نفسم خیلی بالاتر رفت برای انجام کارهای آنلاین هم کلی چیز یاد گرفتم تو این مسیر
من برای ورود به شغل مربی گری هم باید تغیر اثاثی میدادم در روند زندگیم روتین زندگی من این بود که صبح تا بعد از ظهر میرفتم سر کاری که اصلا بهش علاقه نداشتم ولی نیاز داشتم به پولش بعد از ظهر بر میگشتم و حالا فایلهای استاد رو میدیدم و کار میکردم روی باورهام یا کارهای دیگه ،خبری از تغیر نبود هر چیم کار میکردم روی باورهام اون اتفاقی که میخاستم نمیفتاد تا این که واقعا کلافه شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم یه روز یه کامنت از یکی از بچه های سایت خوندم که دقیقا شرایط من رو داشته بود و شرایط رو تغیر داده بود و هم رفته بود تو کار مورد علاقش هم وارد یک رابطه ی فوق العاده شده بود گفتم منم باید این کارو انجام بدم گفتم من تا ابد هم این کارو انجام بدم خبری از شغل جدید نیست پیش خودم گفتم هررررررر کاری تو حوضه ی مورد علاقم که ورزش فوتبال بود باشه رو انجام میدم مهم نیست چی باشه من میخام شروع کنم هیچی دیگه رفتم سرچ کردم تو سایتهای کاریابی یهو دیدم نوشته استخدام تدارکات تیم فوتبال گفتم اشکال نداره انجمش میدم زنگ زدم و قرار گذاشتم که برم اونجا رفتم اونجا دیدم یه زمین فوتبال سر سبزه و با یه شخص خوشتیپ و قد بلند ملاقات کردم گفت اقا ما کار خیلی زیادی نمیخایم انجام بدی ما فقط میخایم این چمن رو آبیاری کنی بعد که تمرینات شروع میشه توپ و وسایل رو از انبار برای مربی ها بیاری و بعد جمع کنی گفتم باشه گفت برای شروع امروز چمن رو آب بده ما هم با یه شلنگ بزرگ و فواره آب مخصوص آب دادن چمن شروع کردیم به کار حسم 50،50 بود به کار هم خوشحال بودم که یه قدم جدید برداشتم و یه دری باز شده هم یه حسی بود بهم میگفت این کاری نیست که تو باید انجام بدی هنر تو توی فوتبال بیشتر از اینه که بیای چمنارو آب بدی هیچی توی دودلی خیلی بزرگی بودم که ادامه بدم این کار رو یا برگردم به روتین قبلی خودم به طرف هم گفتم تا فردا خبرت میکنم که میام یا نه توی یه دودلی بزرگی بود تا شب که زنگ زدم به دوستم که بازیکن جوانان یکی از بهترین تیمهای ایرانه خلاصه داستانو براش گفتم یهو بهم گفت محمد میخای بری تو یکی از تیم ها مربی گری کنی گفتم من که تا حالا مربی گری نکردم گفت بابا تو عمرتو فوتسال و فوتبال بازی کردی کار خاصی که نمیخاد بکنی سر مربی بهت میگه چیکار انجام بدی تو هم براش انجام میدی گفتم باشه گفت من زنگ میزنم به مدیر یکی از تیم ها که قبلا مربیمون بوده خیلی باهام دوسته خبرشو بهت میدم ما کانکت شدیم به این بنده خدا رفتیم برای مصاحبه رفتم دفتر باشگاه و اولین سوالی که از من پرسید این بود که هدفت از انجام این کار چیه ؟ گفتم من عاشق فوتبالم من عاشق ورزشم من اصلا نمیتونم از فوتبال دور باشم من میتونم ساعتها بشینم و فوتبال بازی کردن چندتا بچه رو تو کوچه ببینم من عاشق اینم که تو این حوضه فعالیت کنم خیلی خوشش اومد از حرفام و اطلاعات رو گرفتو قرار شد بهم زنگ بزنه از اون لحظه ای که من از دفتر باشگاه اومدم بیرون حتی یک لحظه هم نمیتونستم از فکر اینکه الان زنگ میزنه بیام بیرون و بعد از چند هفته باهام تماس گرفتو مربی گری رو شروع کردم و دیدم چقدرررررررر کار بلدم که میتونم یاد بدم به بچه ها و چقدررررررررر کار هست که باید یاد بگیرم برای پیشرفت و موفقیت خداراشکر هر سال کارم رو به پیشرفت بوده درامدم رو به پیشرفت بوده چیزهای جدید یاد گرفتم و یاد خواهم گرفت یه کم طولانی شد داستانم ولی مثل فیلم از جلوی چشام رد میشد و من مینوشتم
خیلی مثال دارم از تغیراتی که در زندگیم اتفاق افتاد و باعث پیشرفتم شد
تغیراتی که فکر میکنم باید انجام بدم در زندگیم وهنوز انجام ندادم:
تغیر اول سبک تغزیم هست میدونم که اشتباهه و باید تغیرش بدم الان یکساله شیرینی جات رو به طور کامل حذف کردم و نتایجشم گرفتم اما باید دوره قانون سلامتی رو تهیه کنم و به کل تحول عظیمی تو سبک غذاییم بدم
تغیر دوم باید حواشی رو کمتر کنم و مطالعاتم رو در مورد شغلم بیشتر کنم خیلی دوست دارم خوره اطلاعات بشم تو شغلم و هی ایده هارو تست کنم
این دوتا تغیر تو اولویت هست که باید انجامشون بدم
در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان نازنینم
در رابطه با تغییر خیلی شخصیتی ندارم که استقبال کنم از تغییرات یا تغییر رو یک فرصت برای رشد و پیشرفت بدونم و در مورد تغییرات ناخواسته که برام رخ میده اولش شاید بهم بریزم ولی بعدش خودم رو جمع و جور میکنم و سعی میکنم احساسم رو خوب کنم و یه راه حلی براش پیدا کنم.
یکی از تغییراتی که در گذشته انجام دادم بحث لاغری بود من از بچگی تپل و چاق بودم و خیلی اذیت میشدم مثلا شلوار دلخواهم رو نمیتونستم تو سایز خودم پیدا کنم یا تو تابستون زیاد عرق سوز میشدم و خیلی از مشکلاتی که این اضافه وزن به همراه داشت ولی دیگه از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم که خودم رو لاغر کنم و یواش یواش شروع کردم به کمتر غذا خوردن و کم کردن ورودی و ورزش و پیاده روی و تو شیش هفت ماه تقریبا 20 ،25 کیلو وزن کم کردم که خیلی باعث تعریف و تمجید من از طرف دوستان و اطرافیان میشد و اعتماد به نفسم خیلی رفت بالا و این یک تغییر بزرگ در من بود.یکی از تغییرات دیگه ای که به برکت آشنایی با استاد و سایت انجام دادم کنار گذاشتن تلویزیون بود که اولش خیلی مقاومت داشتم ولی یواش یواش این کار انجام شد و الان خیلی راحتم و کلی از حواشی و سیاست و اخبار و برنامه های چرت و پرت دور شدم خدا رو شکر ،و فکر کنم یه شیش هفت ماهی میشه که اینستا رو هم حذف کردم از گوشیم و این هم باعث شده که کلی از ورودی های نامناسب ازم دور بشه
الان که فکر میکنم به این تغییرات میبینم باعث شده که کلی پیشرفت کنم و خیلی راحتتر زندگی کنم و لذت بیشتری از زندگی ببرم.
جملات تاکیدی: 1.تو دل هر تغییر کلی اتفاقات عالی و بینظیر هست
2.جهان با تغییرات کلی پیشرفت کرده پس به نفع من که آگاهانه تغییر کنم و رشد بدم خودم رو
3.خداوند حامی و پشتیبان من در هر تغییر
4.من با تغییر کردن باعث رشد و گسترش جهان هستی میشم پس جهان هم به من کمک میکنه
مرسی از همه عزیزان
به نام خدا
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جانم
تمرین ؛مرحله اول
من سال 1379 از شهرستان به مشهد مهاجرت کردم
وقتی همسرم گفت باید مهاجرت کنیم بدلیل اینکه بچه ها باید بخاطر درس و پیشرفت در جای بزرگتر
زندگی کنند و من چون سالیان سال در شهر کوچک زندگی کردم وبه اونجا عادت کرده بودم و زندگی آرامی داشتم و با فامیل همسرم رابطه ی بسیار خوبی داشتم خیلی برام سخت بود که برم به شهر دیگه هرچند که اونجا هم فامیل داشتم خواهرم و برادرم هم مشهد زندگی میکردند ولی من به شدت مقاومت میکردم و شب و روز گریه میکردم و دوست نداشتم محل امن زندگی رو ترک کنم
من که در شهرمون خونه خوب در محل خوب داشتم باید میرفتم به شهر دیگه و مستاجر میشدم
و نه کاری نه درآمدی و خلاصه خیلی ترس داشتم و خیلی به نظرم سخت بود
خلاصه که بخاطر بچه ها قبول کردم و مهاجرت کردم
همسرم گفت حالایک سال بریم اگه دیدی خوب نیست بر میگردیم
رفتیم و من که اصلا تجربه کار نداشتم مشغول به کار شدم برای بچه هام بهترین مدارس هم ثبت نام کردم و مدتی که گذشت به زندگی در مشهد عادت کردم
کار کردم و همزمان با کار درس هم خوندم لیسانس گرفتم وخلاصه جایی که کار میکردم هرچند کارفرما آشنا بود ولی بشدت احساس مسئولیت میکردم و خیلی در کارم موفق بودم
و چند سالی که گذشت دیدم چقدر خوب شد که مهاجرت کردیم
منی که اصلا حرف زدن بلد نبودم و ارتباط بلد نبودم با دیگران بگیرم و خودم رو باور نداشتم و خجالتی بودم کلی دوست پیدا کردم و حسابی از همه لحاظ هم من و هم بچه هاپیشرفت کردند
چند سال گذشت ولی چون همسرم در کار خودش موفق نبود گفت برگردیم به شهرمون ولی نه من ونه بچه ها دیگه حاضر به برگشت نشدیم و ادامه دادیم
و کلی تغییر کردیم و بعد از اون دیگه یاد گرفتم که چطوری خودم رو با تغییر شرایط وفق بدم
و هر وقت شرایط تغییر میکرد میگفتم حتما خیری در این کار نهفته است چون سخت تر از مهاجرت که نیست اگه تونستم بعد مهاجرت کلی رشد کنم پس الانم میتونم تغییر کنم
والان طوری شده که هر مسئله ای پیش میاد با آغوش باز میپذیرم
و دیدم تغییر خیلی خوبه و همیشه به نفع من هست و شرایط بهتر میشه
من کارمند بودم و بعد از چند سال تصمیم گرفتم که خودم کارآفرین بشم و باز این تغییر رو آگاهانه انجام دادم هرچند اوایل سخت بود و به مشکل خوردم ولی بعد خیلی خوب شد و این تغییر باعث پیشرفت مالی شد و خلاصه این تغییرات خیلی به نفع من بود و کلی از همه لحاظ پیشرفت کردم پس هر تغییری رو میپذیرم و شرایط رو میپذیرم و آگاهانه خودم رو وفق میدم
مرحله دوم ؛ بعد از دیدن این فایل تصمیم گرفتم از اول اسفند هرروز یه ساعت زودتر بیدار بشم و فایلهایی که از استاد خریدم از قبیل دوره دوازده قدم و دوره شیوه حل مسائل و دوره کشف قوانین زندگی رو هرروز گوش کنم و تمرینات رو بطور جدی انجام بدم و خودم رو مجاب کنم که به نحو احسن از مطالب استفاده کنم
مرحله سوم :جملات تاکیدی
خداوند فقط خیر مطلق است و برای من خیر میخواهد
من خیلی راحت شرایط تغییر را میپذیرم و موفق میشوم
تغییرات همیشه به نفع من است
مرحله چهارم :قسمت اول
دوره هایی که خریدم رو کامل انجام ندادم وباید مجدد اونها رو شروع کنم
قسمت دوم : باید هر روز صبح یک ساعت زودتر بیدار شوم و دوره ها رو شروع کنم و تمرینات رو انجام بدم
قسمت سوم : با دیدن این فایل برام مستند شد که این تغییرات برای همه پیش میاد و ذهنم قبول کرد که تغییر همیشه هست و به نفع ما هست و میتونم خودم رو با شرایط وفق بدم
سپاسگزارم از شما که هر بار فایلهایی کاربردی میذارین و به ما یادآوری میکنین که ما هم توانمندیم و باید با توکل به خدا و آموزش پیشرفت کنیم
دوستتون دارم
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
سلام ببخشید که حظوریم کمرنگ شده در سایت چرا که انگار یک چیزی اجازه نمیداد که کامنت بنویسم ولی واقعا این فایل هایی که استاد میزارند سر سایت چقدر با الان هن هماهنگه و جواب سوالاتمه وقتی که کلمه تغییر میاد انگار یه چیزی ته وجودم داره فریاد میزنه میگه بابا نه مگه شرایط الان چشه میخوای موفق شی که چی بشه که دیگه همه ازت توقع داشته باشند و یا موفق بشی که همه بخوان که به دروغ به جای دوستی واقعی فقط به فکر تیغ زدند باشند وقتی که دارم درون خودم رو کنکاش میکنم میبینم که چرا اینقدر با تغییر مشکل دارم اینه که تغییر مساوی با رنج درون من چند تا مثال بزنم که برای خودم قابل درک تر بشه اولیش در مورد خ.وده استاد عباس منشه وقتی که خانوم شایسته عزیز خواهر نازنینم رو داخل فایل های استاد دیدم یه چیزی درونم میگفت بابا این کیه (البته معذرت میخوام چراکه این ناخودآگاه من بود و من ناخواسته و ندونسته این تفکرات بهم دست میداد) این میاد کار رو خراب میکنه و فقط استاد خوبه که درس بده و مریم خانوم باعث میشه که کیفیت فایل ها پایین بیاد و یه طوری انگار با عرض معذرت سر بار بودن تویه فایل ها ولی وقتی یه خورده مدت زمان زیادی هم نگذشته بود رفتم جلو دیدم که بابا نه مریم خانوم هم مثل استاد به قانون مسلط هستند و باعث میشند که این همه زیبایی به نمایش در بیاد و نه من تنها و نه خوده استاد و خودشون بلکه تمام افرادی که در این فرکانسند هم از خان نعمت بهره مند شوند این یه نمونه بود که من به شدت باهاش مشکل داشتم و الان هم بعضی مواقع هنوز آثار بی جونش با من همراهه و دارم میبینم که اگه خانوم شایسته نبود استاد هیچ وقت نمیومد و این همه مستند از زندگی خودش رو نشون بده و اما یه نمونه از تغییر که با خودم میگم چقدر راحت باهاش کنار اومدم همین تایپ ده انگشتی هستش که دارم این رو مینویسم چرا که وقتی که شروع کردم ذهنم به شدت مشکل داشت برای پیدا کردند جای حروف ولی الان نسب به اون زمان واقعا زمین تا آسمون فرق دارم و چقدر این تایپ به دردم خورده هم از لحاظ کامنت نوشتند و هم برای کارم و هم برای راحتی خودم ولی این تایپ ده انگشتی به خاطر این تویه ذهنم راحت بود چون یه ناخودباوری نسبت به کارم درونم شکل گرفته بود که همین دوسه روز پیش کاملا حس کردم که به خود باوری تغییر کرده و اونم ناخود باوری برای انجام معامله و قانع کردن طرفین معامله بود و پول گرفتند از اونا بود که بابا من لایقش نیستم و انسان های بزرگ باید این کار رو بکنند من کی باشم و از این قبیل حرف ها ولی خب وقتی که مجبور بودم در این کار که الان واقعا خیلی ازش راضی ام بمونم مجبور شدم به تغییر و این حس که میتونم انسانی تاثییر گذار باشم و من هم میتونم مثل تمام افراد معامله جوش بدهم و خلق ثروت کنم و به خواسته هام برسم باعث شد که حس غرور کنم و البته این رو هم بگم که فکر کردم که من جهان رو عوض کردم ولی دیدم نه این خدا بود که با دستان مهربانش من رو تغییر داد که این گونه فکر کنم و به جایگاهی که دوست دارم برسم و این نمونه که زمان خدمتم که داخل چند کامنت دیگه هم ازش صحبت کردم این بود که من با علاقه اومدم و سلاح ها رو یاد گرفتم و همین باعث شد که من رو به عنوان ارشد انتخاب کنند که سه ماه اخر خدمتم رو مرخصی باشم و دیگه پس ندم و این همه رفیق خوب داخل خدمت پیدا کنم افرادی که هر وقت میبننم با احترام با من برخورد میکنند
و این بود که در اون هایی که به زور جهان تغییر کردم دلایش از قبیل باور کمبود بود چرا که من فکر میکردم تویه دنیا یک نفر فقط مثل سید حسین عباس منش میتونه این قوانین رو یاد بگیره ولی دیدم که به قول خوده استاد که خدا هرکه ازش تقاضا کنه هدایت میکنه و همه میتونند مثل استاد عباس منش به این قوانین این قدر مسلط بشوند و از این بهتر نمیاد و دلیل بعدی این بود که من لایق این نیستم و باور این که من توانا نیستم بود که باعث شده بود که با تغییر این قدر مقاومت داشته باشم
ولی داخل الباقی مواردی که ذکر کردم تویه ذهنم دقیقا برعکس این بود و فکر میکردم که این یک کار الهی هستش و باعث میشه که خوشی در این دنیا و در آخرت رو ببینم و علاقه خاصی که داشتم هم خیلی تاثییر گذار بود برایم
اینم باشه ردپای من از نوع دیدگاهم که باعث میشه که ببینم الان کجا بودم و در آینده کجا هستم
در پناه حق
سلام استاد بی نظیرم
من وقتی با چنین تغییراتی روبرو میشم با آغوش باز می پذیرم و دوست دارم تجربه اش کنم
یادمه زاهدان زندگی میکردیم و قصد مهاجرت به شمال رو داشتیم خیلی از این مهاجرت می ترسیدم ولی از اونجایی که دوست داشتم تجربه کنم باتوکل اقدام کردم ونتایج خوبی برای من داشت
بعد اومدیم شمال بعد از یه مدتی آگاهانه این تغییر رو انجام دادم خونه رو فروختیم و ساخت خونه ی بزرگتر رو شروع کردیم خیلی برام ترسناک بود و از اونجایی که دوست داشتم تجربه کنم توکل کردم و اقدام کردم که اینم برام نتایج خوبی رقم زد
در حال حاضر هم دوست دارم تغییری به نوع رفتارهایم در روابط عاطفی بدم واین تغییر رو شروع کردم و خوب هم نتیجه داده
سعی میکنم دیگه
انتقاد نکنم
غر نزنم
سرزنش نکنم
و…
در عوض به طرف مقابلم با کلمات و جملاتم احساس خوبی بدم
این موضوع باعث بهبود روابطم شده
تغییر باعث بهبود و پیشرفت زندگی من میشه
تغییرات نتایج لذت بخشی رو وارد زندگیم میکنه
سلام اول استاد سپاسگزارم بابت اینکه ویدئوها فشرده تر شدن با همون کیفیت و با خیال خیلی راحت تر میتونم فایل ویدیوییش رو دانلود کنم که این مسئله رو اون اوایل که اومده بودم وبسایت داشتم و دیگه رهاش کرده بودم.
اصلا این یکی از ویژگی های منه، پریدن و شیرجه زدن توی دل تغییرات. من چند تا شرکت قبلی که کار میکردم، باااارها و بارها پیش میومد که منکه برنامه نویس بودم یه مسئله ای یه جا درمورد زیرساخت میخوردیم با کللله میرفتم اونجا و اون مسئله رو حل میکردم (البته این باید کنترل بشه که به کار اصلی ضربه نزنه و جز باگ های منه) و شاید چندین روز درگیر اون کار و اون مسئله میشدم و بارها میرفتیم جلسات مختلف با اینکه من اصلا برنامه نویس بودم ربطی نداشت بهم ولی خوب شرکت گیر کرده بود من خودم میرفتم مسئله رو حل میکردم.
استاد به خدا قسم تجربه هایی که بدست آوردم واقعا ندیدم کسی بلد باشه! توی هر حوزه ای! دلیلش همین روحیه بوده که شیییرجه زدم توی دل تغییرات و وااااقعا از نظر فنی، دیدگاهم خییلی بهتره و یه سری چیزایی رو میبینم حین کار که خیلی ها اصلا بهش توجهی نمیکنن. دوستای همکارم خیلی میگفتن بابا به تو چه! چرا خودتو میندازی وسط! جواب من این بود “دوست دارم” من اصلا به دید سردرد و مشششکل بهش نگاه نمیکنم؛ خداروشکر من سعی کردم به چالش رو برابر با رشد کنم که واقعا هم همینه.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربانم و تمام دوستان گلم
من در مورد خودم فکر می کنم نسبت به تغییر شرایط زندگی ام مقاومتم خیلی کم هست و حتی یه جاهایی خودم به خاطر تغییر شرایط زندگی ام خودم دنبال تغییر بودم.
و معمولا اگر اون تغییر اکثریت رو بهم می ریخته ، من معمولا جوری به اون نگاه می کردم که مزایای اون رو ببینم. و کلا آدمی بودم که یه راهی یه پیدا می کردم تا آرامشم رو حفظ کنم. یعنی سعی می اکردم از زاویه ای نگاه کنم که آرامشم برقرار باشه.
مثلا توی محیط کار وقتی مدیریت عوض شد ، واقعا واکنش یا نگرانی نسب به اون نداشتم ، در حالی که بقیه می گفتن مدیر جدید اخلاق خوبی نداره. و وقتی اون شخص اومد سرکار خیلی هم آدم فعالی بود و باعث شد من از تجارب قبلی که توی شرکت قبلی داشتم ک با سیستم مالی آشنا بودم به کمک یکی از بچه های انفورماتیک با هدایت مدیر جدید گزارشهای جدید و عالی تهیه کنیم به صورت سیستماتیک، که تا قبل از اون یک ماه طول می کشید تا اون گزارشات آماده می شد.
یا وقتی که برای کنکور یه دو هفته قبل از آزمون، اعلام کردند که نباید متشین حساب ببریم سر جلسه، یادمه خیای از بچه ها بهم ریختند و خودشون رو باختند، در صورتی که من گفتم خوب این یه رقابته و وقتی شرایط برای همه یکی هست ، خوب هیچ تاثیری توی نتیجه نهایی نداره و شاید همین بهم ریختن خیلی ها باعث شد من یه رتبه نسبتا خوبی بیارم . به هر جهت آرامش خودم رو حفظ می کردم.
معمولا خودم کارم تغییر می دادم با تغییر شرایط زندگی ام.
مثلا وقتی ازدواج کردم از کارم انصراف دادم چون شرایطش رو مناسب نمی دیدم و دیگه نمی خواستم یه کاری داشته باشم که هر روز کیف سنگینم رو به دوش بگیرم و به شرکتهای مختلف بروم. این در صورتی بود که قبلش واقعا از شرایط این کارم لذت می بردم، از تنوع آدمهایی که هر روز می دیدم.
و دیگه دوست داشتم یه میز از خودم داشته باشم در محیط کارم و راحت تر کار کنم. و بعد از اون چیزی نشد که یکی از شرکتهایی که قبلا مشتری شرکت قبلی م بود بهم پیشنهاد کار داد.
دوباره وقتی بچه دار شدم ، دیگه نمی خواستم کارم به شکلی باشه که صبح بچه ام رو یه جا بگذارم و بعد از کارم برم سراغش ، یعنی دوست داشتم کاری با آزادی زمانی و مکانی داشته باشم. و هدایت شدم به نمایندگی بیمه که یه راحتی تا 2 سال بدون دفتر در خانه کار می کردم و درآمد خوبی هم داشتم.
تا با آموزه های استاد آشنا شدم که به دنبال کار مورد علاقه ام باشم و باز انصراف دادم و الان مشغول کسب نهارت و کار روی باورهام هستم و منتظر قدم بعدی خدای مهربانم.
ادامه دارد
بنام الله
سلام به استاد عباس منش عزیز و خانوم شایسته و تمامی دوستانی که توی این سایت رویایی حضور دارن
تغییر»»» بزرگترین تغییر زندگی من توی شهریور ماه 1399 اتفاق افتاد
حدود 6 سال بود که بهمراه پدرم نمایشگاه ماشین داشتیم ، واقعا شرایط سختی بود از همه لحاظ بخصوص مالی ، سه ماه قبل از تغییر بزرگ یعنی اواخر خرداد ماه 1399 به وسیله آموزه های استاد و کتاب از قدرت عشق (کاترین پاندر) یِ قول مهم به خودم و خدای خودم دادم : اگر سنگ هم از آسمون بباره تو حق نداری ناراحت بشی و حالت بد بشه ،
یک چیز از وضعیت کاری اون روز هام بگم این بود که ، مشتری هایی که داشتیم حداکثر 30میلیون پول داشتن یعنی من با آدم هایی سر کار داشتم که این اندازه پول داشتن برای خریدکردن ،
خب بعدِ اون قولی که به خودم و خدای خودم داده بودم ، سه ماه فوق العاده رو پشت سر گذاشتم تا اینکه یِ روز سر صبح به دلیل نداشتن پروانه کسب نمایشگاه مونٌ پملپ کردن ، همینجوری که داشتن پلمپ می کردن رو به آسمون کردم و گفتم : خدایا شوخی ت گرفته ؟ همه چیز در حال بهتر شدن بود ، چرا اینجوری شد؟؟؟ ، که یهو یاد قولم افتادم ( اگر سنگ هم بباره نباید حالم بد بشه…) اینم بگم که من اصلا با اون کار حال نمی کردم و همون لحظه با خودم گفتم بد هم نشدا چند روزی می تونم برای خودم خوش بگذرونم ، از اونجایی که من رشت زندگی می کنم و شما با 30 کیلومتر رانندگی می تونید انتخاب کنید کنار دریا باشید یا کوه یا جنگل یا دریاچه و یا رودخانه( خدارو صد هزار مرتبه شکر) ، من همون لحظه رفتم جنگل و توی مسیر خیلی فکر کردم که چیه داستان؟ چی شده؟؟ کجا اشتباه کردم ؟؟؟؟؟؟و کلی سوال دیگه، آخرش به نتیجه رسیدم که من تنبلی کردم برای گرفتن پروانه کسب خدا از این طریق منو هل داد تا حرکت کنم و تصمیم گرفتم برم دنبال پروانه کسب ، بعد از چند روز بنگاه باز کردم و چون اون ملک اجاره ای بود صاحب ملک برای تمدید اجاره مبلغ دو برابر برای کرایه ماهیانه و ده برابر برای پیش پول پیشنهاد داد، که اصلا با درآمدی که ما از اونجا در می آوردیم جور در نمیومد ، تصمیم گرفتیم این شغل جمع کنیم و شاید باورتون نشه که من خیلی هم خوشحال بودم فقط بخاطر اینکه قرار از این کار که دوستش ندارم بیام بیرون، و ی روز پدرم امد گفت بریم روستای خودمون مشاور املاک بزنیم ؟؟؟؟؟ بدون وقفه بدون فکر گفتم آره عالی بریم ، پدرم از این نوع جواب دادن من تعجب کردم و گفت مطمینی ؟؟؟ گفتم آره خیلی پیشنهاد خوبیه ( حالا من که می دونم این الهام به دل پدرم از جانب خدا بوده ، ولی نمی دونستم که خدا داره منو میفرسته به سمت کار مورد علاقه ام ) ، پدرم دوباره از من پرسید می تونی انجام ش بدی ؟؟؟ گفتم آره کاری نداره که ، حالا این در حالتی که من تا به اون روز توی یک معامله ملکی حضور نداشتم و هیچی در مورد نسق و سند های ملکی نمی دونم؛ هیچی، دقیقا هیچی صفرِ صفر بودم . و این کار بزرگ و این تغییر بزرگ و ترسناک با جیب خالی یکی از بزرگترین افتخارات من ، یک سال نیم طول کشید این دونه ای که کاشته بودم درخت بشه و میوه بده در واقع یک سال و نیمِ طول کشید از خط صفر بیام بالا تر تا اون روز هزینه هام جوری مدیریت کردم که بدهکار نشم و جالبِ که اون روز ها خیلی بزرگم کرد،
و زمانی که که امدم توی شغل املاک مشتری هایی که میومدن پیشم میلیاردی توی حساب شون پول بود دیگه خودتون حساب کنید به لطف خدا چجوری همه چیز تغییر کرد توی زندگی م ،
این مثال از زندگی خودم رو برای خودم بارها و بارها تعریف کردم بارها برای دوستانم تعریف کردم تا به یاد داشته باشم زمانی که نترسیدم از تغییر چه پاداشی خداوند به من داد ، زمانی که قدم گذاشتم به دل ناشناخته ها چقدر بزرگتر شدم ، و این کارو باید تا آخر عمر ادامه بدم
به قول کتاب چهار اثر : تا زمانی که در برابر وضعیتی مقاومت می کنیم آن وضعیت را به دنبال خواهیم داشت
یا به قول قرآن : 63 نسا (( فاعرض عنهم )) به معنای معترض نشدن و رها کردنِ ؛ حالا توی اینجا منظور اشخاص که با پیامبر مخالفت می کردند ، ولی به قول بزرگی که گفت وقتی قرآن می خونی خودتو مخاطب کلام الله بدان تا بهتر بفهمیش
در کل به قول مثال معروف استاد : روی دوش خدا سوار شدن ، اجازه بدیم خدا مسیر باز کنه ، این یعنی اینکه آرمان نجفی دست از مقاومت بردار و در مقابل تغییرات ، چیزی که می دونی باید تغییر کنه مقاومت نکن
و ادعایی ندارم برای اینکه این کارو خیلی خوب انجام میدم فقط یادآوری برای شخص خودم بود که پاداش خداوند چقدر عظیم و غیر قابل وصف است .
بهترین ها برای همه شما ( انشالله)
سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
من چند نوع واکنش دارم. اگر به آخرین تغییر زندگیم فکر میکنم (تغییری که باید اعمال میکردم برای اینکه معافیت سربازیم رو بگیرم و باید با یک دکتر جدید ارتباط برقرار میکردم) به خاطر دار که وقتی این تغییر رخ داد ترسیدم و نگران شدم اما سعی کردم با کار کردن روی باورهام شرایط رو عوض کنم توی ذهنم و قدرت رو به خدا بدم و روی بنده های خدا حساب باز نکنم و از نظر فرکانسی روی خودم کار کردم و بعد اون تغییر تبدیل به یکی از نعمتهای زندگیم شد و به این نتیجه رسیدم که هر دری که بسته میشه خداوند یک در بهتر باز میکنه و در هر اتفاقی مثل این تغییر خیری قرار گرفته است.
واکنش دیگهای که در مورد تغییر دارم این هست که مقاومت میکنم، یادم هست وقتی برای اولین بار از استاد شنیدم که به دوستش توصیه کرده بود در مورد زبان انگلیسی هر روز ویدیو تولید کنه و تمرکزش رو صد در صد بگذاره روی بحث اینترنت و 365 تا فایل انگلیسی تولید محتوا کنه درطی یکسال وقتی من اینو احساس کردم که باید تو کسب و کارم انجام بدم به شدت مقاومت کردم و گفتم من نمیتونم این کار رو بکنم یعنی چطور میشه 365 تا فایل هر روز تولید کرد در زمینه کاریم؟ مگه من چقدر وقت و انرژی دارم و خلاصه اینکه مقاومت جدی داشتم در مقابل این تغییر و انجامشم ندادم و نتیجه اش رو هم نگرفتم.
واکنش دیگه ای که داشتم امسال در مورد تمرین آگهی بازرگانی بود که فهمیدم باید بازم انجامش بدم اگر میخوام عزت نفسم بره بالا تر و اولش مقاومت داشتم ولی تونستم راحتتر خودم رو جمع جور کنم نسبت به سالهای گذشته و رفتم انجامش دادم و سریع این شرایط رو پذیرفتم و گفتم اگر میخوام بزرگ بشم باید برم تو دلش و انجامش دادم و خیلی هم خوب انجام شد
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
بنابراین در مرحله اول تمرین، بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است.
یکی از تغییراتی که خیلی نتایج خوبی تو زندگیم داشت آشنا شدن با گروه تحقیقاتی عباس منش به صورت زوری بود! به خاطر دارم تو کسب و کارم به شدت مشکل داشتم و اون زمان این باور رو داشتم که دیگران من رو چشم زدن و ترس داشتم از چشم زخم که به خاطر چشم خوردن هست که این بلا سرم اومده بعد در درونم از صبح تا شب میگفتم خدایا باید چی کار کنم این مشکلات حل بشه و به خاطر دارم خواهرم هر روز میومد بهم میگفت فایلهای استاد عباس منش رو گوش بده تا مشکلاتت حل بشه، (به خاطر درخواستم از خداوند، خدا هم دستش رو فرستاده بود که من رو با شما آشنا کنه) یک جورایی به صورت زوری فایلها رو به خورد من داد و من شروع کردم به گوش دادن فایلها و اون کسب و کارم نابود شد اما یک عالمه باورهای عالی در من ایجاد کرد گوش دادن به فایلهای استاد عباس منش از جمله اینکه چشم زخم یک چیز مسخره هست و خرافی هست و در جنبههای مختلف که زندگی من جهنم بود یک آرامشی ایجاد شد و خیلی به پیشرفت من کمک کرد و در نهایت دیدم که چقدر آشنایی زوری من با گروه تحقیقاتی عباس منش چقدر به نفعم تموم شد و در زمینه سلامتی، روابط، توحید، عزت نفس، چقدر در زندگی من تأثیرات جدی داشت و حتی در زمینه مالی هم تأثیرات مثبت داشت و من تونستم به ورودی مالی بعد از اون شکست مالی برسم و تغییرات من ادامه داره و الان در مرحله حرکت به سمت استقلال مالی هستم.
یکی دیگه از تغییراتی که در زندگی من اتفاق افتاد زمان اومدن فایلهای سفر به دور آمریکا بود که من به صورت جدی هر روز باید تمرین میکردم که تمرکز بگذارم روی نکات مثبت و کامنت مینوشتم در سایت و من مدتها فایلها رو گوش میدادم و باورهای خوبی ایجاد شده بود در من اما وقتی فایلهای ابتدایی سفر به دور آمریکا 100 قسمت اول اومد من تغییر جدی ای در نحوه نگرشم ایجاد شد و جهت دهی کانون توجه اتفاق افتاد و بعد از اون یک عالمه اتفاقات مثبت در زندگیم رخ داد و تغییر احساسی عالی در زندگیم ایجاد شد و روابطم به شدت خوب شد و دیدگاهم نسبت به جهان تغییر کرد و یاد گرفتم که شخصیت سپاسگزار داشته باشم، به دیگران احساس مهم بودن بدم، کارهام رو با لذت انجام بدم، نکات مثبت دیگران رو ببینم، در مورد زیباییها و اتفاقات مثبت صحبت کنم و خیلی روی زندگی من تأثیرات مثبت گذاشت با اینکه شاید در ابتدا به نظر نمیرسید که این تغییر نتیجه خوبی داشته باشه
یکی دیگه از تغییراتی که در زندگی من رخ داد بر میگرده به 6-7 سال پیش که من بدن بسیار ضعیفی داشتم و از نظر جسمانی و عضله ای اصلاً وضعیت بدنی من خوب نبود و من علاقه پیدا کرده بودم که پیگیر ورزش و بدنسازی بشم و خود به خود این تغییر ایجاد شد که من شروع کردم به ورزش کردن در همون خانه با وسایل ورزشی ای که از برادرم گرفته بودم و هر روز تمرین ورزشی انجام میدادم و بدنم از یک فرد شل و بی عضله تبدیل شد به بدنی بسیار قوی با انعطاف پذیری بالا و بسیار محکم و این قدرت بدنی سالها با من بود و انجام کارهای روزانه رو به شدت برای من آسون کرده بود و عضلات بدنم که زیاد شده بود تأثیر بسیار مثبتی روی روند روزانه ی من گذاشته بود و با اینکه الان ورزش مداوم ندارم و بیشتر پیاده روی دارم اون قدرت بدنی سالها روی زندگی من تأثیر مثبت گذاشت و البته الان باید دوباره ورزش مداوم رو انجام بدم و کمی نسبت بهش مقاومت دارم. تغییر من در ورزش کردن خیلی نتیجه مثبتی روی زندگی من گذاشت و خیلی به نفعم تموم شد.
مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
کلید: سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کنی و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی. سپس در طی این روند، ذهنیت خود را به نحوی تغییر دهی که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
تغییری که من شروع کردم یادگیری بیشتر زبان پایتون هست، من حداقل روزی 30 دقیقه وقت میگذارم برای اینکه این زبان رو بهتر یادبگیرم که بتونم کارهای خوبی با این زبان انجام بدم و حداقل یک دوره آموزشی عالی در این زمینه تولید کنم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
تغییر کردن باعث رشد در زندگی میشود
تغییر کردن لزوم نیست ضرورت است
من توانایی تغییر کردن در همه ی ابعاد زندگیام را دارم
وقتی در مسیر تغییر هستم خداوند درهای رحمتش را باز میکند
تغییر کردن بسیار آسان و لذت بخش است
تغییر کردن آسان ترین کار دنیاست
هر چه بیشتر به استقبال تغییرات میروم زندگی ام پویا تر و آسان تر و پر از شادی های بیشتر میشود
استقبال کردن از تغییرات هوشمندانه ترین نوع زندگی ایست
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
تغییر در حوزه تغییر باورهای مالی
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
اینکه روی بخش باورهای ثروت ساز فایل های هدیه و همچنین جلسه ثروت دوره دوازده قدم و همچنین جلسات اپلیکیشن ثروت کار کنم.
تغییری که من باید انجام بدم در زمینه مالی هست، نتایج مالی من برام راضی کننده نیست. هرچند که قبلاً همین میزان ورودی مالی رو هم نداشتم ولی به نظرم درجا میزنم در زمینه مالی و پیشرفتی نمیکنم. مسأله من اینجاست که من مهارت های علوم رایانه ای خوبی دارم و در همین زمینه وبسایتی راه اندازی کردم و دارم به افراد آموزش میدم که این مهارت ها رو یاد بگیرند. من در زمینه لینوکس آموزشهای زیادی رو تولید کردم تا الان چند صد ویدیو تولید شده در قالب هدیه و در قالب محصول، اما فروش محصولات راضی کننده نیست. یعنی انقدر کم هست که آدم ترجیح میده که بره یک کار دیگه انجام بده. اما من میدونم تغییر شغل یعنی همون آشغال ها رو زیر مبل کردن چرا که اولاً در هر شغلی میشه به ثروت رسید و دلیلشم رهبران بازار هستند الان سایتهای آموزشی زیادی هستن که درآمد های عالی دارند مثل فرادرس، مثل یودمی، مثل لیندا، مثل تراولز مدیا و انواع کانالهای یوتیوب و انواع پیج های اینستگرامی که آموزش تولید کردن و میکنن و فروش خوبی دارند. حالا یکی آموزش ورزش میده یکی آموزش علوم رایانه ای میده و خلاصه در زمینه آموزش خیلیها خوب درآمد دارند، یکی از الگوهای من خود سایت استاد عباس منش هست که در زمینه آموزش موفقیت داره فعالیت میکنه و میلیاردها تومان درآمد داره و افراد زیادی محصولات استاد رو که قیمت های میلیونی داره رو خریداری میکنند و من قیمت محصولاتم هم میلیونی نیست اما فروش مناسبی ندارم و من میدونم باید این قسمت رو تغییر بدم. ایده ای که من دارم در دو دسته تقسیمبندی میشه و تغییری که باید انجام بدم. یکی اینکه من باید روی باورهای مالیم کار کنم. دوم اینکه من باید مهارت هام رو باز هم افزایش بدم تا کیفیت آموزشها بیشتر بشه و همچنین حوزه های مختلف لینوکس و علوم رایانه ای رو بتونم آموزش بدم. یعنی باید کارهای تحقیقاتی و آموزشیم رو ادامه بدم و نباید به همین اطلاعاتی که دارم بسنده کنم چون هر روز داره همه چیز پیشرفت میکنه و جا برای یادگیری هست از اونجایی که من عاشق علوم رایانه ای و تکنولوژی هستم برام یادگیری در هر زمینهای از علوم رایانه ای و تکنولوژی لذت بخش هست. تغییری که الان دارم انجام میدم آموزش برنامه نویسی پایتون هست. از اونجایی که هوش مصنوعی رشد چشم گیری داشته و خیلیها علاقه دارن در این زمینه وارد بشن من در حال یادگیری بیشتر پایتون که زبان اصلی حوزه هوش مصنوعی هست هستم و دارم مهارت هام رو لول آپ میکنم که یک آموزش جامع و بسیار نتیجه بخش و عالی در این زمینه تولید کنم. تغییری که من الان در حال ایجادش هستم این موضوع و این حوزه هست و در حال انجامش هستم. همچنین باید باورهای مالی ای که در فایلهای استاد عباس منش گفته میشه رو هم کار کنم، یعنی همین باور های بخش باور های ثروت ساز و جلسه ثروت قدم اول و در کل باید روی باورهامم کار کنم، چرا که تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورهای ماست و اگر روی باورهام کار کنم نتیجه مالی من تغییر میکنه.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
دیدگاه من این هست که تغییرات کوچک رو در زندگیم ایجاد کنم و به استقبال تغییرات برم. به عنوان یک تمرین دیگه کل دکوراسیون اتاقم رو از اول میچینم و تغییر کاملی داخلش ایجاد میکنم برای اینکه یادم بمونه که بهتر هست به استقبال تغییرات بروم. مسیر پیاده روی هام رو تغییر میدم و در پیاده روی آینده ام از یک مسیر جدید خواهم رفت.
عاشقتونم.
سلام ودرود خدمت استاد عزیزم ومریم جان
استاد جان من مشکل اساسیم تمایل زیادم برای تغییر کردنه یه موضوع یک کار اگه دوتا سه ماه یک شکل بمونه منو خسته وافسرده میکنه
همین ایراد باعث شده بود قبل از آشنایی باشما نتونم تویک کار بمونم مرتب تغیر هدف میدادم همه کارهامو نصفه کاره رها میکردم مرتب تغیر رویه میدادم و سختیشم میکشیدم و هیچ دست اوردی هم نداشتم تا هدف گذاری میکردم از خودم میپرسیدم چطور انجامش بدم وخودم برای خودم مسیر تعیین میکردم و همش هم نیمه کاره و ناقص تمام میشد
نمیتونم بگم که ترس نداشتم واسه تغییرات زیادی که لازم هم نبود ولی انجامش میدادم ولی با وجود ترس ودلهره ببدون مقاومت خودمو مینداختم تو چالش
مثلا هدف میزاشتم خونه بخرم خونه رو که میخریدم میگفتم حالا اینو بفروشیم مغازه بخریم میرفتم مستعجری
تصمیم میگرفتم مهاجرت کنم جمع کردیم مهاجرت کردیم یک ماه نشده برگشتیم
خلاصه با این دست و پا زدن های زیاد با باورهای خراب فقط خودمو اذیت کردم
عاشق مسافرتهای چالشی هستم عاشق کوهنوردیهای چالشی هستم
ولی با آموزه های استاد خیلی خیلی عالی شدم و اجازه میدم خدا هدایتم کنه آرامش دارم وسعی میکنم تکامل رو بفهمم و اجراش کنم ازمسیر رسیدن به هدف لذت ببرم و ادامه بدم و مرتب مسیرمو تغیی ندم
یجورایی من از اون ور بوم افتاده بودم والانم دارم ولی خیلی کمرنگه
کاش استاد درباره این مدل های رفتاری هم فایل درست کنین
تغییر لازمه ی رشده
تغییر لذت بخشه
تغییره که نتیجه رو حاصل میکنه
تغییره که میوه به دست میاد
من تو این باورا هیچ مشکلی خدارو شکر ندارم
ممنون استاد جان
دنیای بدون تغییر رو اصلا نمیشه تصور کرد
دنیایی وجود نداشت اگه تغییر نبود بیگ بنگ -کهکشانها-زمین -خورشید -گیاه-حیوان-وانسانی وجود نداشت
خدایا شکرت بابت این همه تغییر درست که توزندگیم رخ دادکه الان اینجام خدایا شکرت که همچین قانون بینظیری داری که اگه نبود هیچی نبود