ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله هدایتگر
سلام به استاد عزیز و همه ی دوستان عزیز
تغییر کلمه ای است که در جهان تغییر نمیکند
در تمام جنبه های زندگی تغییر بوده ،هست و خواهد بود کسی نیست که بگوید مسیر زندگی من ثابت و بدون تغییر است.
ولی تغییرات هرکسی نسبت به خود فرد نتیجه را متفاوت میسازد شاید برای دونفر تغییر ایجاد شده اما هرکدام نتیجه ی متفاوتی میگیرند.
مرحله اول:
بهترین تغییری که انجام داده ام به صورت آگاهانه و الان هرروز بهتر از دیروز شکرگزار این موضوع هستم حذف تلویزیون ،رسانه ،شبکه های اجتماعی و دوستان منفی است که در تنهایی لذت بخش خودم هستم و بیشترین وقت را برای رشد خودم میگزارم و خیلی راضی هستم و به کسی دلبستگی ندارم هرچند ذهن من بیشترین مقاومت را داشت برای تغییر ولی من آن را انجام دادم و ای کاش زودتر از این موضوع آگاه بودم.
مرحله دوم:
در تمرین هایی که استاد در برنامه ها داده اند و این اصل را آموختم نمیشود یک شبه تغییرا بزرگ ایجاد کرد اما قدم به قدم و با هرروز کار کردن میشود رشد کرد و به آنچه میخواهی رسید.
تمرین ها :
زودبیدار شدن از ساعت مقرر
زود حاضر شدنداز زمان مقرر در سر کار
رفت و آمد از مسیرهای جدید
پیاده روی و کوهنوردی در تنهایی
تمرین قانون درخواست در هر موقعیتی
مرحله سوم :
موفقیت های الانم به خاطر تغییرات گذشته ام بوده است و با تغییرات الان موفقیت های بسیاری کسب خواهم کرد
خداوند مرا در مسیر درست و در شرایط درست و افراد درست قرار میدهد
تغییر کردن باعث میشود به خواسته هایی برسم که مسیر آنها را نمیدونم
سلام به همه دوستان این سایت و استاد گرامی
سوال اول: در مقابل تغییر چیکار میکنم؟ من همیشه اولش مقاومت میکنم بعد کم کم قبول میکنم. البته از وقتی عضو سایت شدم دارم تلاش میکنم به استقبال تغییر بروم . خب اما من مقاومت دارم دیگه و باید کم کم از بین ببرمش/
چه تغییری رخ داد که بعدا به نفع من شد؟
تموم شدن یک رابطه سمی. که میدونستم رابطه غلط هست اما بارها هم تلاش کردم ازش خارج شوم اما بخاطر وابستگی نمیتونستم. تموم شد و هر روز از خدا سپاسگزارم که تموم شد. و باعث شد بفهمم با وابسته بودن چقد به خودم و شخصیتم آسیب زد. اماخداروشکر تموم شد.
فهمیدم من در مقابل تغییر مقاومت میکنم و برام سخت است.
الان سعی میکنم از فروشگاه مختلف خرید کنم. از مسیر مختلف برم خونه. یا مراکز مختلف امتحان کنم. سعی میکنم دنبال تغییر باشم
چه برنامه برای ایجاد تغییر در زندگی دارم؟ میخام تمرکزی روی احساس لیاقت و ثروت کار کنم.
میدونم باید محل کارم تغییر بدم اما هنوز تلاشی نکردم. چند تا نشانه محکم برام اومده ولی من هنوز میترسم. میترسم برم داخل ناشناخته.
جمله تاکیدیم. هر اتفاقی بیفتد خیراست چون خدا منبع خیراست پس باید بروم داخل تغییرات.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد زندگی من سراسر پر از تغییراتی بوده که بیشترشون نااگاهانه بوده و یا این طور بگم که من همیشه ترسیدم از تغییر و جرات و شهامت تغییر و نداشتم ، جهان مجبورم کرده تا تغییر کنم .
چقدر مقاومت داشتید در برابر تغییرات؟
زیاد خیلی زیاد البته تمام مقاومت های من بر میگرده به قبل از اشنایی باشما
برای مثال زمانی که همه چی خوب بوده و یا این طور بگم عادت شده بود برای من یه زندگی اروم و تکراری که هر دوهفته یکبار دو روز میرفتم خونه مامانم و این شده بود برام عادت یا بهتر بگم تمام انگیزه ی من برای زندگی این بود که یه جوری این دو هفته رو بگذرونم تا اون دو روز برسه و تموم بشه
تا اینکه مادرم فوت شد و این رفت و امد قطع شد
من به شدت مقاومت داشتم به این تغییر بزرگ و دردناک طوری که یک سال هر شب تا صبح گریه میکردم
استاد من اینو به خوبی درک کردم
وقتی مقاومتت کم میشع و میپذیری شرایطو
الهامات و ایده ها ی خداوند و تازه متوجه میشی
وقتی من پذیرفتم مرگ مادرمو خدا بهم الهام کرد (البته اون موقع چیزی از الهامات نمی دونستم ) که شروع کنم به عکاسی اونم مخفیانه به هیچ کس نگفتم و یه پیج که کسی خبر نداشت زدم (چون خودمو قبول نداشتم )
خلاصه بازم با الهامات و کمک خداوند پیجم و به همه اعلام کردم و کم کم پیشرفت کردم تو اینستا
درسته، زندگی دوباره تکراری شد
من باید تغییر میکردم
ولی نکردم و دوباره جهان بهم سیلی زد
اینستا فیلتر شد ، من باز مقاومت کردم روزها دنبال فیلتر شکن بودم به شدت به اینستا وابسته شده بودم به خاطرش به همسرم باج دادم حتی همسرم بهم خیانت کرد بازم باج دادم بازم وابسته شدم حتی ترسام بیشتر شد وابستگی هام بیشتر شد ، همسرم از تمام نقاط ضعف من استفاده کرد و تا میتونست منو اذیت کرد
تا اینکه به خودم اومدم دیدم جهان تغییرات و انجام داده و از طریق همسرم اینستا رو از من گرفت
من دوباره مقاومت کردم
و شدم یه ادم افسرده
کم کم شروع کردم به پذیرش و شکر گزاری و یاد گرفتم ( اینم از الهامات بعد از پذیرش من بود)
با شکرگزاری شما رو پیدا کردم
و یاد گرفتم باید تغییر کنم
تغییراتی که نتیجه مثبتی برای من داشته؟
یکی از تغییرات مثبت من ورزش کردن بود اونم از قبل از اشنایی باشما که اگاهانه وزن خیلی زیادم و کم کردم اونم با ورزش کردن تو خونه
تونستم بهترین لباسها رو بپوشم که دوسشون دارم و اندام فیتی ساختم برای خودم
استاد تمام تغییرات من نتایج مثبتی داشته درسته خیلیاش نااگاهانه و توسط جهان بودن ولی من تازه درک کردم
تغییرات من باعث پیشرفت و رشد من شده
حتی حذف اینستا که ناخواسته توسط همسرم بود ، باعث شد من شما رو پیدا کنم خودم و خدای خودم و پیدا کنم و خیلی خوشحالم که جهان باعث تغییرات من شد و بهم یاد داد باید تغییر کنم
از دل این تغییرات ناخواسته من خواسته هامو پیدا کردم و مشخص کردم و هدفامو شناختم
منی که پنج سال تمام توان خودمو برای عکاسی تو اینستا گذاشته بود هیچ درامدی نداشتم و باید تغییر میدادم شرایط و و ندادم، تازگیا خدا منو به درامد کوچکی رسوند که هیچ وقت بعد از ازدواج این درامد و نداشتم
من دیگه از کسی نمیترسم ، باج نمیدم
قدرت و فقط و فقط دادم به خدا
دیگه هیچ وابستگی ندارم
مثبت ترین تغییرات اگاهانه من بعد از اشنایی با شما بوده که تونستم حسابی تغییر کنم که قبلا راجع بهش نوشتم و بی نهایت از شما و سایتتون سپاسگزارم
چه تغییراتی اولش فکر میکردم بده و به نفعم تموم شده؟
حذف اینستا
استاد و دوستان خوبم درسته من تو اینستا فقط روی عکاسی کار میکردم و حتی یه عکس از خودم نمیزاشتم و تمام توجهم به عکاسی بود
ولی کلی باورهای محدود کننده داشتم که بعدا درک کردم چقدر خوب بوده که یه مدت رو خودم کار کردم و خدا چقدر دوستم داشته که ازم گرفته
در صورتی که قبلا فکر میکردم چقدر من بدبختم چقدر بد شانسم
همیشه میگفتم ببین خدا تا به یه چیز علاقه مند میشم از من میگیریش ، نمی دونستم که برای خوبی و پیشرفت منه
با خیانت همسرم متوجه شدم چقدر بهش وابسته بودم
حتی الان درک کردم که دلیل اصلیش خودم بودم و باورای غلطم، چقدر محبت بیجا و الکی میکردم بهش
استاد من الان با لطف خداوند و یاری شما
دنبال کشف جاهای جدیدم ، دنبال تغییراتی که باعث پیشرف من بشه هستم
با اغوش باز میپذیرم تمام تغییراتو ، دوست دارم مسیرهای مختلف و امتحان کنم
عبارات تاکیدی:
تغییر تنها چیزیه که نمیشه جلوشو گرفت
شرایط جهان درحال تغییره مثل فصل ها
قبل از اینکه جهان بخواد منو تغییر بده باید به دنبال تغییر باشم
تغییرات و فرصتی برای پیشرفت و رشد ببینم
خداوند همیشه خوبی منو میخواد و حتما برای من خیر و برکت داره تغییر کردن
نباید بترسم و مشتاقانه تو دل تغییرات برومو ذهنمو اماده کنم
اگر میخوام نتایج بهتر بگیرم باید تغییر کنم
استاد الان تغییری که میخوام بکنم اینه که
دوست دارم از شرایطی که الان دارم از تمام چیزهایی که در اختیار دارم از دل همین شرایط چیزهایی رو بیرون بکشم برای پیشرفت و رشد بیشترم و به تمام الهامات و ایده ها عمل کنم ، تا میتونم روی خودم کار کنم و نتایج خوبی بگیرم
استاد واقعا سپاسگزارم برای این فایل بینظیر
خدایا شکرت برای تمامی تغییراتم و میدونم که برای رشد بیشتر من بوده
بی نهایت شکرگزارم خدای مهربانم
بنام خدایی که جهان را براساس تغییر آفرید تا روز به روز باعث گسترش اون بشه تغییرات و جهان بزرگتر بشه…
سلام خدمت استاد دانا و آگاهی که با فایل های بسیار ارزشمند ما رو توی این مسیر راهنمایی می کنند
سلام خدمت مریم عزیز که کاره تدوین فایل ها رو بعهده دارند
و سلام خدمت تمام هم فرکانسی های عزیز که روزی از خدا خواستند تغییر کنند و خدا راهشون رو به سمت این سایت باز کرد
قبل از اینکه بخوام درباره این فایل بنویسم!این دومین کامنت من هست که نوشتم و چون زمان زیادی وقت برد هنگام ارسال بدون اینکه بتونم ذخیره یا ارسال کنم مشکل وردپرس دوباره اومددو کامنتم حذف شد از استاد و سایره اعضای این سایت هر کسی میدونه مشکل از چیه که چندین روزه برام این مشکل بوجود میاد راهنمایی کنه ممنون و سپاسگذارش هستم اگه راهکاری دارین!؟
انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
اولین بار که این فایل رو گوش دادم ذهنم بدون کوچکترین تفکری گفت مقاومت میکنم و پر بیراه هم نمیگفت چون من در خانواده ای بزرگ شده بودم که تغییر برابر بود باخطر کردن و ریسک کردن و کمترین استقبالی از تغییر میشد و چون پدرم بشدت دارای باورهای محدود کننده بود و مادرم بسیار ترسو و ما رو از انجام هر کاری منع میکردند و الان هم همین طوری هستند ما هم بااین ذهنیت ها بزرگ شده بودیم و در افکار و باورهایمان نفوذ کرده بودند ولی از وقتی وارد سایت شدم و از آگاهی هایش نتیجه گرفتم دیدم که نه حرفهایی هم برای سرجای خودش نشوندن این ذهنم دارم
اولین تغییر من با ورود به سایت شناخت خدا و کوبیدن هر آنچه که سالیان سال در ذهنم گفته بودند و هزاران هزار ترس و شرک رو به خورد من داده بودند و ساختن خدایی با باورهای جدید و افکار مناسب که هر چقدر بیشتر و بیشتر روی این تغییرم کار کنم در بهبود شخصیتم و دیدگاهم نسبت به خدا بیشتر قدم برداشته ام و شکر خودش بسیار بسیار عالی نتیجه گرفته ام نسبت به این تغییر و میدونم و باور دارم هر چه بیشتر افکارم رو تغییر بدم نتیجه ی بیشتری در دست خواهم داشت
ودومین تغییرم،شروع یه کسب و کار خونگی بود که بعده اولین ماه از ورودم به سایت بهم الهام شد و خواستم کار کنم بااینکه توی یه شهر کوچیک ،با امکانات محدود،بدون حضور در کلاس های مربوط به این حرفه،داشتن تضادهای زیاد،قضاوت دیگران که نیازی نداری چرا میخوای کار کنی و هزاران هزار دلیل دیگه که نخوام انجامش بدم ولی من یه دلیل داشتم و میخواستم تغییر کنم و شخصیتم بزرگتر بشه و همین دلیل تنها بس بود برای اینکه بقول استاد ایمانم قویتر بشه و توکلم زیادتر و شروع کردم والان بیش از دوساله که تو خونه همراه با خونه داری دارم یه کاری رو که عاشقانه دوسش دارم رو انجام میدم و لذت میبرم و کسب درآمد میکنم و شکر خدا جزوء بهتربن های شهرم هستم و بسیار معروف شده کارام…ولی چند روزیکه این الهام میاد که باید دوباره تغییر کنی و چون شرایطم الان فوق العاده ست ولی این ندا میاد که قبل از اینکه پنیرت کمتر بشه تغییر کن!چطوری!؟نمیدونم و هر لحظه ازش هدایت میخوام و دقیقا همون حالی رو دارم که استاد می گفتند تو بندرعباس کار نمیکردند و حقوق دریافت میکردند ولی خواستند که تغییر بدن اون شرایط رو!و من هم بااینکه کارم عالیه ولی انگار مزمزه های تغییر و اینکه فوقش دو سه ساله دیگه میتونی اینکاررو انجام بدی و با اومدن نیروهای جدید،باید بفکر کاره دیگه ایی باشی و اینکه این کار کردنم توی دوسال اون قدر شخصیتم رو بزرگ کرده و اون احساس لیاقتم بیشتر شده ولی نمیدونم چرا چند روزیکه این ندا میاد بفکر تغییر باش و همین فایل هم بی ربط با افکار دو سه روزه ی من نبود!از خودش هدایت میخوام که کمکم کنه تا بیشتر تجربه کنم و بیشتر بتونم ظرف وجودی ام رو بزرگتر کنم…
سومین تغییر من!آموزش رانندگی بود بااینکه پدرم بشدت مخالفت میکرد و میگفت زن جماعت راننده های خوبی نمیشند و میبری ماشین رو میزنی جایی و ترس های مادرم دوباره دلهره انداخته بود تو دلم ولی وقتی یه بار امتحان میکنی و نتیجه میگیری انگار توکلت و ایمانت بیشتر میشه و باعث میشه در مقابل تغییرات مقاومت هات کمتر بشن و الان به لطف خودش استقلال دارم تو این زمینه و وابسته ی کسی نیستم…
تغییر بعدی ام بعده ورود به سایت بهبود سلامتی جسمی ام بعد از افسردگی چندین ساله ام بود که روزانه نزدیک به 18عدد قرص و داروی آرام بخش استفاده میکردم ولی با ورودم به سایت و شنیدن آگاهی هایی که تشنه اش بودم روحم آرام گرفت و همون ماه اول تمام قرص ها رو کنار گذاشتم و به لطف خودش سالم ترین انسان هستم…
و تغییر دیگه ای که روش تمرین کردم و شده جزئی از برنامه هام،نوشتن کامنت روی فایل های استاد هست بااینکه این ذهن همیشه پایه ام،میگه که کامنت هات در سطح خوبی نیستند ولی من با نوشتن هرروزه میخوام روی این ذهن نجواگر رو کم کنم و حتی برای تنبیه کردنش فایل ها رو از اول شروع کردم و همزمان با فایل های جدید و نوشتن کامنت و گوش دادن بهشون،روی اونا هم کامنت میزارم تا مقاومت این ذهن رو کمتر کنم…
برنامه ای قابل اجرا برای استقبال از تغییر بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری از تغییرات روی روتین های روزانه ات بکن!
برای اینکه بتونم سفارشات مشتری ها رو آماده کنم و در کناره اون خانه داری و کارهای دیگه رو انجام بدم از ورزش و باشگاه کناره گیری کردم ولی الان برنامه ای دارم که میخوام بایه ساعت زود بیدار شدن و انجام کارهام در کناره سفارشات،به باشگاه برم و ورزش روزانه رو در برنامه ی خودم بگنجونم و آرام آرام ذهنم رو به سمت برنامه ی دقیق و منظم،رهبری کنم…
مرحله ی چهارم
چه تغییری الان باید انجام بدهی تا در بهبود روند زندگیت ایجاد شود؟
بزرگترین تغییرم،گذشتن از ترس هام هست ترس هایی که در وجودم هستند و بزرگترین پاشنه ی آشیلم و باید قدم به قدم از اونا بگذرم …
هر روز با قدم های کوچکتر و حرکت کردن به سمت ترس هام که بزرگترینشون بیرون آوردن ماشین از پارکینگ پر از تضاد بود رو شروع کردم و با تمرین و تکرار روز به روز به لطف خودش بهتر میشم تو این زمینه و میخوام ماهرترین باشم توی این کار تا چشم بسته بتونم انجامش بدم…
اینکه هر وقت خواستم تغییر کنم به رشد خودم وشخصیتم کمک کردم و این بهترین دلیل هست که با تغییرات مواجه بشم و ازشون استقبال کنم چون میدونم هدایت خداست این تغییرات…
_تغییر یعنی ایمان به نیروی الله،یعنی خدا یه قدم از تو جلوتره و راه رو میدونه…اگه گوش کنی به نفعت هست و بزرگتر میشی ولی اگه مقابله کنی زیر چرخ دنده های جهان نابود میشی و باید کنار بری و مثل درختی که اگه رشد نکنه و بزرگ نشه اون رو از بین میبرن و به جاش یه نهال تازه میکارند.
_تغییر یعنی خدایا به هدایت ها و حمایت هایت ایمان دارم و میدونم بهترین ها در انتظارم هستند
_تغییر یعنی دست در دستان خدا بدیم و سوت زنان از جاده های زیبایی که خدا برامون در نظر گرفته رد بشیم نه اسیر نجواهای ذهن
_تغییر یعنی خدایا من نمیدونم هر خیری از تو به من برسه من سخت به اون محتاجم
_تغییر یعنی ایمان به خدا،به غیب،به الهامات،به هدایت ها
_تغییر یعنی من میدونم این تغییرات به نفع منه و باعث بزرگ شدن من میشه
بقول شمس تبریزی
بجای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده،تسلیم شو!
بگذار زندگی با تو جریان یابد نه بدون تو
نگران این نباش که زندگیت زیر و رو شود
از کجا معلوم زیر زندگیت بهتر از رویش نباشد؟!
سپاسگذار استاد عزیزم هستم که روز به روز با کنکاش درونمون ،باعث شناخت بهتر و برطرف کردن اون ها هستیم…
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که توفیق گوش دادن به این فایل و بهرهمندی از آگاهیهاش رو به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله خدایا شکرت
واکنش شما در مقابل تغییرات چیه؟
اکثرا استقبال میکنم و دوست دارم مخصوصا تغییر خونه و شهرم و مهاجرت ولی میشه در مواردی هم مقاومت کنم اون هم به خاطر باورهای مخرب در مورد اون موضوع میشه به خاطر اینکه داخل ذهنم جاشو درست نساختم
نکات مهم:
تغییر تنها چیزی که نمیشه جلوش رو گرفت همه چیز در این جهان در همه ابعاد داره هر روز تغییر میکنه
ذهن قدرتمند:نه تنها از تغییر استقبال میکنه بلکه خودش آگاهانه دست به تغییر میزنه
ذهن محدود کننده: نه تنها از تغییر استقبال نمی کنه بلکه در مقابل تغییرات خیلی مقاومت میکنه فرار میکنه از تغییر کردن میترسه
یه موقع است مجبور میشیم به تغییر یه موقع است خودمون به استقبال تغییر میرویم
باید مثل آب جریان داشته باشیم تا زندگی کنیم چون اگر تغییر نکنیم از بین میریم
اگه ذهن نسبت به تغییر مقاومت داره باید شکلش رو تغییر بدیم چون اگه تغییر نکنیم خیلی از فرصتهای خوب رو از دست خواهیم داد
مرحله اول:
چه تغییری در گذشته ات رخ داده که در مقابلش مقاومت داشتی و بعد نتیجه اش خوب بوده؟
من و خواهرم تا کلاس پنجم باهم بودیم من از این موضوع خوشحال بودم دوست داشتم همیشه کنار هم باشیم کلاس ششم ما از هم جدا شدیم روز اول مدرسه بود که متوجه شدم خواهرم داخل کلاس دیگه ایی هست خیلی ناراحت شدم مامانم اومد صحبت کرد تا پیش هم باشیم معاون به مامان گفته بود نمیشه بلاخره یه روز باید از هم جدا بشن بهتره از الان یاد بگیرن به همدیگه وابسته نباشند خوب اول یکم ناراحت شدم که موضوع حل نشد ولی من در ذهنم به حرف معاونمون فکر کردم و متوجه شدم درست گفته و فراموش کردم کم کم دیدم سخت نیست خوب تا اون روز یکی همیشه پیشم بود که روش حساب میکردم و بعد که تنها شدم در جوی که آشنا نبودم یاد گرفتم روی کسی حساب نکنم وابستگیم کم بشه اعتماد به نفسم هم بیشتر شد دوست های جدید پیدا کردم ترس هام کمتر شد چون با قرار گرفتن در این تغییر متوجه شدم چیزی برای نگرانی وجود نداشت چون قبلش از جدا شدن از خواهرم میترسیدیم و فکر میکنم از همونجا من آدمی شدم که خیلی کم وابسته میشدم به چیزی یا کسی و به خاطر این ویژگی هم اکثراً فکر میکنند من آدم بی احساسی هستم ولی برام مهم نیست…
تغییر دیگری که من در مقابلش مقاومت داشتم تغییر مدرسه دخترم از غیر انتفاعی به دولتی بود خوب من فضای آروم و خلوت و کلا جو مدرسه غیر انتفاعی رو برا دخترم بیشتر میپسندیدم و دوست نداشتم دخترم در اضطراب امتحان و نوشتن تکلیف باشه با اینکه دخترم همیشه دانش آموز ممتاز مدرسه بوده ولی من باور داشتم که در مدرسه دولتی به بچه ها استرس و فشار امتحان وارد میکنند تکلیف زیاد میدن و یه سری موضوعاتی مطرح میشه که در غیر انتفاعی نیست ولی خوب اومدم ذهن خودم رو تغییر دادم گفتم این اتفاقاً در راستای رشد و پیشرفت بیشتر دخترم هست شاید من دارم اشتباه فکر میکنم و اصلا مدرسه دولتی این مدلی که من فکر میکنم نباشه شاید بهتره دخترم در این چالش قرار بگیره تا رشد کنه شاید باید جدیتر درسش رو دنبال کنه چون عاشق درس خوندنه و به تحصیلات عالی در رشته مورد علاقه اش و موفقیت های بزرگ فکر میکنه من آگاهانه دارم به نکات مثبت مدرسه اش توجه میکنم و پیشرفتهایی که دارم به چشم میبینم اعتماد به نفسش بیشتر شده دوستای جدید و بیشتری پیدا کرده مهارت ارتباط برقرار کردن با محیط های جدید رو پیدا کرده الان چون در این مدرسه روی اهمیت قرآن تأکید دارن همین موضوع باعث شده کلمات قرآنی زیادی رو بتونه معنی کنه و همینطور که از حفظ میخونه معنیش میکنه برام به معنیش فکر میکنه بعد درباره اش با من و باباش صحبت میکنه تفسیر هم در تکالیفش هست با هم انجام میدیم که باعث شده از یه سوره چند تا تفسیر رو بخونم و نکات مهم رو خلاصه اش کنم و بهتر خودم قرآن رو درک کنم هر بار هم به من میگه مامان خدا همش داره میگه الذین آمنوا و عملوا الصالحات پس خیلی مهمه
بیشتر داره قانون رو درک میکنه علاقمنده که ببینه خدا در قرآن چی گفته از نکات مثبت دیگه اینه که نظم و مسولیت پذیریش بیشتر شده با اینکه خیلی نسبت به قبل تکلیف داره ولی خودش میگه بهتر یاد میگیرم وقتی ازش میپرسم کدوم مدرسه رو بیشتر دوست داری میگه هر دوش رو هر کدومش یه شکلی خوبه فکر میکنم انسان اگه از درون باورهاش درست باشه یه اصولی برا خودش مشخص میکنه که طبق اون در هر شرایطی عمل میکنه…
مرحله دوم
چه تغییرات کوچکی آگاهانه میتونم در زندگی روتین خودم بدهم ؟
انشاالله تصمیم دارم برا پذیرایی یه آیینه قدی بخرم
هر روز صبح یه آهنگ ملایم گوش میکنم همراه دریم بوردم از فردا تصمیم دارم یه آهنگ شاد و پر انرژی بگذارم انشاالله
هر روز همسرم موقع بیرون رفتن بغلم میکنه باید اینبار خودم پیش قدم بشم
مرحله سوم
عبارات تاکیدی
جهان هر لحظه جریان داره من اگه میخوام زندگی کنم باید باهاش همراه بشم
خدا فقط خوبی منو میخواد وحتما یه خیر و برکتی در این تغییر هست و حتما در مسیر هدایت میشم و تنها نیستم امید و توکلم به خودشه
هر تغییر یعنی رفتن به دل ناشناخته ها و کشف موضوعات جدید یعنی کشف کردن خودم خود شناسی بیشتر تجربه بیشتر یعنی لذتهای نو و تازه یعنی بیشتر زندگی کردن یعنی نشاط یعنی بیشتر فکر کردن و انگیزه گرفتن برای ادامه زندگی یعنی روابط جدیدتر و بهتر یعنی ثروت بیشتر یعنی موفقیت بیشتر یادگیری مهارتهای بیشتر یعنی رشد شخصیت تغییر کردن یعنی توحیدی تر شدن یعنی آرامش بیشتر یعنی خوشبخت بودن یعنی سعادت چون هر تغییری باعث رشد من میشه و در جهت پیشرفتِ منه
با تغییر زندگی تنوع پیدا میکنه و حس خوبم بیشتر میشه
وقتی به استقبال تغییر برم یعنی به خدا ایمان دارم که هست و در مسیر هدایتم میکنه به سمت موفقیت بیشتر
در تغییرات فرصت های جدیدی برا پیشرفت هست
هر تغییری بدون تردید نکات مثبت زیادی درش هست
مرحله چهارم
برنامه من برای تغییرات آگاهانه چیست؟؟
من خودم میدونم باید یه تغییراتی در عملکردم ایجاد کنم ولی مقاومت دارم و اون در مورد روابط هست خدا رو شکر همسر خوبی دارم موضوع اینه که من در ابراز عشق و محبت به دخترم خیلی خوبم ولی در مورد همسرم ضعیفم و بیشتر غیر مستقیمه فکر میکنم از وقتی دخترم به دنیا اومد توجه ام به دلایلی بیشتر سمت دخترم رفت و ابراز عشقم نسبت به قبل به همسرم کم شد حالا هر دلیلی داشته فکر میکنم یه توجیهی هست که ذهنم میخواد خودش رو تبرئه کنه من قبول دارم اشتباهم رو و میدونم باید ارتباطات اشتباه ذهنیم رو به هر دلیلی که هست در این مورد تغییرش بدهم باید ابراز عشق و محبتم مستقیم بشه باید بهتر بشه چون میدونم خیلی تاثیر داره چون احساس خودم بهتر میشه چون تجربه های جدیدی خواهم داشت چون زندگی نه تنها برا هر سه نفرمون بلکه بیشتر برا خودم لذت بخشتر میشه با این تغییر من لذت بیشتر تجربه های بیشتر شادی و نشاط بیشتر رو هم در بیرون از خودم هم درونم تجربه میکنم انشاالله تعهد دادم اهرم رنج و لذتش رو همین الان بنویسم و عمل کنم انشاالله…
استاد عزیزم بسیار بسیار از شما سپاسگزارم به خاطر توضیحات و آگاهی های این جلسه که بسیار عالی و راهگشا بود انشاالله که بهش عمل کنم انشاالله
دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
چقدر خوبه که هستید استاد عباس منش عزیزم. چقدر شنیدن صداتون برای من لذت بخشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر داره برای من به یک نیاز اساسی تبدیل میشه. نیاز به این که همیشه روی خودم کار کنم و هیچ روزی نباشه که به ذهنم خوراک مناسب ندم. هیچ روزی نباشه که نیام توی سایت استاد و روی ذهنم کار نکنم.
برای من کار کردن روی ذهن از سطح تکرار یک سری جملات قشنگ و قابل توجه که باعث بشه احساس کنم منم چیزی بلدم فراتر رفته. من به لطف الهی یک بار در شرایطی که به تضاد نسبتا نامناسبی برخورد کرده بودم، با جدی گرفتن همین مباحث و کار روی ذهنم، لطف خدا شامل حال من شد و اون تضاد به شکل مناسبی برای من حل شد.
بماند که باز فراموش کردم چه مسیری برای من اون نتایج رو ایجاد کرده و دوباره برگشتم از مسیر، اما این بار خیلی جدی تر به این مباحث نگاه می کنم. چرا که یک بار طعم شیرین رخ دادن نتایج رو چشیدم و فرق می کنم با کسی که میخواد تست کنه ببینه آیا عمل به قانون و کار روی ذهن جواب میده یا خیر!
اما در مورد موضوع این فایل، بحث مقدس «تغییر»!
چقدر این واژه خوبه و چقدر حس می کنم خداییه و توحیدیه. حس می کنم خدا عمیقا با تغییر موافقه و اون بنده هایی رو که مثل درخت نیستن و توی زندگیشون تغییر می کنن بیشتر دوست داره.
فارغ از سوالاتی که توی صفحه این بخش پرسیده شده، می خوام در مورد تجربه تغییرات خودم بگم. بگم کجا تغییر کردم و نتایج خیلی خوبی رو گرفتم و کجا این کارو نکردم و ضربشو خوردم.
در بعضی زمینه ها تغییرات خیلی خوبی داشتم که همش لطف و رحمت پروردگار بوده و اون به من چشونده که چقدر میوه تغییر کردن خوب و مناسبه. مثلا در زمینه مصرف سیگار، من کسی بودم که خیلی سیگار می کشیدم و شاید روزهایی میشد که بیشتر از یک بسته می کشیدم. اما در یک پروسه زمان بر و طولانی، الان به لطف خدا فکر می کنم سه سال میشه که سمت این کار نرفتم.
یا در زمینه دوری از مباحث سیاسی، حس می کنم تا حد زیادی تغییر کردم. البته این تغییر من عمر خیلی طولانی ای نداره. من بیشتر از 9 ساله که با استاد عباس منش در ارتباطم، اما مثال من مثال اون افرادیه که خداوند در قرآن براشون مثال خری که کتاب روی خودش حمل می کنه رو میزنه. من می دونستم باید از مباحث سیاسی دور باشم اما تا همین سال گذشته پیگیر اتفاقات مربوط به اعتراضات بودم. تا اینکه برخورد کردنم به اون تضاد، برای من میوه اش دور شدن از سیاست بود و الان به لطف خدا هیچ اشتیاقی برای پیگیری اخبار سیاسی و … ندارم و از خدا میخوام که من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره.
اما در زمینه کسب و کارم، بارها الهامات خداوند از طرق مختلف به من گفته میشد که باید تغییراتی رو در کارم ایجاد کنم و نوع فعالیتم در فضای مجازی رو تغییر بدم، اما متاسفانه به یه شیوه ثابت که یادش گرفته بودم چسبیده بودم و هیچ تغییری در کار نبود، تا این که می دیدم افرادی به مراتب با تخصص پایین تر از من دارن میان و توی او کار نتایج خوبی می گیرن. ولی باز شجاعت تغییر کردن رو نداشتم تا این که به تازگی حدود یک ماهی میشه که تصمیم به تغییر گرفتم و گفتم در این زمینه هم باید تغییر کنم.
الان در حال حاضر، به تضاد دیگه ای برخورد کردم که این تضاد برای من اجبار به ایجاد یک تغییر بزرگ دیگه در یکی از عادات اشتباهم رو به همراه داشته. البته که من از اون آدمایی بودم تا الان که تا زور بالا سرم نبود تغییر نمی کردم. اما خداروشکر می کنم که در مقابل تغییر الان مقاومتی ندارم و ان شا الله بزودی وقتی از این تغییرم نتایج بزرگتری گرفتم حتما میام و در موردش صحبت می کنم.
ممنونم از استاد عباس منش عزیزم که این فایل فوق العاده رو قرار دادن تا ما بیایم و در مورد تجربیاتمون بنویسیم.
برای همه شما عزیزانم از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
خدانگهدار
1402/11/29
22:31
بسم الله الرحمن الرحیم…
به نام خدایی که حمایت می کند از گسترش من …
سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته ام …
این داستان : تغییر …
اول از شما استاد عزیز تشکر کنم که چه فایل های نابی تهیه می کنید و چه حرف های نابی درش زده می شود …
راستش وقتی دفعه ی اول این فایل رو دیدم گفتم من از این نظر خیلی خوب هستم … چون من عاشق اتفاقات جدید هستم … همیشه غذاهای جدید رو دوست دارم انتخاب کنم … معمولا راه های یکسان رو برای رسیدن به محل کارم انتخاب نمی کنم …
اما این فایل رو چندین و چند بار گوش کردن فهمیدم چقدر به تکامل احتیاج دارم . و بفهمم هر اتفاقی بیفتد به نفع منه … و هر انسان جدیدی که وارد زندگیم شود …
تمرین مرحله ی اول که چه تغییراتی در گذشته اتفاق افتاده و اکنش من : یکی چندین سال پیش تغییر محل کارم بود …
من در بخشی کار می کردم. کع شلوغ بود ، با روحیه ی من سازگاری نداشت و ساعت کاری های زیاد و جوی که اصلا با من هماهنگ نبود . و با هر که صحبت می کردم . حتی بدون اینکه چیزی بگویم بهم می گفت که خوب بخش و محل کارتو عوض کن و من بهانه تراشی می کردم . و بعد دنیا همان طور نایستاد … چقدر منو تحت فشار قرار داد که آخر این کار رو کردم و حتی اوایلش هم که بخشم عوض شد هم همین مقاومت رو داشتم که به بخشم عادت داشتم . و اون محیط نا آشنا بود .اما کم کم که یاد گرفتم چقدر همه چیز یه نفعم بود . چقدر دوست های خوبی داشتم . رئیس فوق العاده ای داشتم و … و چقدر راضی بودم از این کار …
دومیش تغییر محیط ورزشی ام بود .. مربی عالی ای داشتم . آمل در یک سطح خاصی کار می کرد . و من می خواستم بیشتر و به تناسب بدنم سنگین تر کار کنم . ولی معمولا شاگرداش مبتدی و متوسط با هم بودند و از یک حدی بیشتر و حرفه ای تر کار نمی کرد . و بعد دوباره اونم که تغییر کرد چه اتفاق های خوبی افتاد …
سومین هم مادر شدن بود . که بسیار از این تغییر می ترسیدم ک نمی دونستم که چه اتفاق هایی می افتد اما بعد از مادر شدن همه چیز به شکل بی نهایت خوبی اتفاق افتاد … همراه فرزندم من رشد کردم …آشنای من با شما تقریبا همان زمان بود. مادر شدنم باعث شد به دنبال سوالاتم بروم و اینکه چطور با خودم به صلح برسم . با احساساتم …
و به خوبی احساساتم رو بروز بدهم …
استاد عزیز من در مقابل خیلی از تغییرات رفتار خوبی بروز می دهم . اما در مقابل بعضی دیگر ذهنم شروه می کند به نجوا ، مثلا اگر به صورت ناخواسته با فردی ملاقات کنم . مرتب بهم نقاط ضعف او و خودم رو گوشزد م کند و می گوید که مثلا او این طور رفتار می کند . حالا این حرف رو می زند . تمرکزش رو اینه و غیره و یا مثلا تو هم نمی تونی جلو ناراحتیت بگیری و یا اصلا قرار نیست بهت خوش بگذره …
در حالی که می شه هزار باور خوب ساخت …
اگر یک فردی در زمان خاص در مسیر من قرار گرفت. برای آموزش من … برای صلح با خود منه … برای تفکر کردن خودم در مورد خودم هست …
و برای اینکه بخواهم به صلح برسم … با هر تفکری و با هر شکلی .. هیچ تفکری رو یضاوت نکنم و در مقابلش اون تفکر رو لاعث رشد جهان ببینم …
برای توجه مت به زیبایی آدم ها ست ک در مقابلش هم زیبایی خودم هست … البته خیلی خیلی همه چیز دارد بهبود پیدا می کند …
مرحله دوم:
استاد خیلی زمان ها خودمان رو در دوراهی هایی می بینیم (دوراهی واهی، که مثلا اگر اینجا ایمان عملی رو نشون ندهم . همه چیز خراب می شود . و یا انتخاب درست کدام هست و …) و این باعث می شود که متوجه نباشیم در همراهی که هستیم . با فکر درست در مسیر درست قرار می گیریم و حتما نباید کاری خاص انجام دهیم …
و یا فکر می کنیم که اگر اتفاق ناخواسته ای و یا تضادی اتفاق افتاد پس حتما یک جای کار اشتباه کردیم و مدار و مسیرمان درست نبوده …
که اگر فکر کنیم مهربان ترین و کریم ترین . بخشنده ترین ، جبار ترین آرمان و رحیم ترین غفور ترین انرژی ها از ما حمایت می کند . هر اتفاقی رو با آغوش باز پذیرا می شویم …
جهان رو مدلی می بینیم که می خواهد ما رو تنبیه کند . در مقابل ماست …
در حالی که نگاه ما به جهان ، شرایط و اتفاق ها و رفتار ها رو تشکیل می دهد . و واقعا بزرگ ترین حامی ما خواهد بود . و وقتی به انسان های روی زمین فکر کنیم که همه در روح خداوندی که اصلی ترین بخش ماست با هم اشتراک داریم . به همین دلیل از رویارویی با هر کدام دست هایمان باز هست …
و اینکه هر تغییری می تواند دو تا روی داشته باشد . نگاه مثبت ما می تواند که ما با چه رویی روبرو می شویم …
استاد ، در فایل قبل هم مثال ها شو زدید . مثلاشرکت کوکاکولا با ناخواسته ای روبرو شد که بزرگ ترین تبلیغ برایش بود …
و یا خود شما چه اتفاقاتی افتاد …
زندگی هم مانند خوابه ، به هرشکل که تعبیر کنی اتفاق می افتد …و باید سپاس گزار باشیم و به جای اینکه مقاومت کنیم … همانی باشیم که در اصل هستیم …
و حالا تغییراتی که باید انجام بدهم …
1. باید باشگاه ورزشی ام رو تغییر بدهم …
یکی که اگر بخواهم باشگاه دیگ بروم ساعتش به سبک زندگی من نمی خورد و اینکه امکاناتش کمتره و یا باید مسافت طولانی جایی بروم …
2.باید در مورد خودم بسیار مثبت اندیش باشم .. به جای اینکه مرتب به نیمه ی خالی لیوان نگاه کنم . توجه کنم که چقدر دارم کار انجام می دهم . چقدر روی پایم ایستادم … چقدر کتاب ها خوندم … چقدر باور مثبت ساختم . چه قدم های بزرگی برای آرزویم برداشتم .در حالی که الِن می تونستم در کاری که بهش علاقه ندارم در آمد زایی کنم . چقدر با خودم همراه شدم . و خودمو شناختم .
3. باید روی ارزشمندی ام کار کنم … بفهمم چقدر ارزشمندم فراغ از هرچیزی…
4. علاوه بر این که روی باورهای ثروت سازم کار می کنم . خودم رو موجودی رها ببینم . آزاد از هرچیزی …
5. مهاجرت کردنم رو جدی بگیرم وقتی که آرزوی مهم قلبی ام هست ….
اولا به این ایمان برسم که بهترین اتفاق ها زمان خودش اتفاق می افتد … و اینکه باور اینکه آدم ها می توانند مانع شوند رو کاملا تغییر بدهم … چون آدم ها تاثیر کمی در زندگیم دارند …
و اینکه استاد من از خدا در زمینه ی سلامتی ام هدایت خواستم و او هدایتم کرد. و الآن رژیم غذایی ام به سبک خوبی تغییر کرده و چه اتفاقات خوبی برای معده ام افتاده و حالش بی نهایت خوبه …
و نکته ی دیگر که دوست دارم حسابی تغییر کنم . سحر خیزی هست . بی نهایت به خواب وابسته ام … و این فکر در گوشه ی ذهنم هست که از یک مقداری بیشتر توان کار کردن ندارم . در حالی که بی نهایت انرژی برای کار کردن دارم …
استاد عزیز برای چنین فایلی سپاس گزارم . تغییر دیگری که در حال انجامش هستم این هست که فکر می کنم . باید کاری که انجام می دهم بی نقص باشد تا ارائه اش بدهم . اما نه این طور نیست … بی نقص فقط خداونده . و من محصولات و الآن دل نوشته ام به اندازه کافی خوب هست تا ارائه شود …
استاد عزیزم … من دارم تغییر می کنم . و دارم گسترش پیدا می کنم . و من سپاس گزار شما هستم …
انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
به نام خدایی که اختیار همه چیز رو به خودمون داده
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
در حال حاظر که نشسته ام و به افق خیره شدم ،سخت ملول گشتم و کارهام که کمی به کندی پیش میره ،هر اقدام فیزیکی هست انجام دادم ، هر قدمی که با امکانات و شرایط العان من قابل انجامه ،و چون خیلی طول کشیده ،کمی هم از اون رها بودن و در لحظه زندگی کردن فاطله گرفتم
در شرف تاسیس کارگاه مستقل هستم و این یه تغییر بزرگ بعد از کمتر از یک سال کار کردن به صورت سیار هست ،کمی با ترس قدمهام رو برمیدارم و میدونم که باید این کار رو انجام بدم
جسارت برای تغییر رو دارم، یعنی از اول اینطور نبودم با آزمون خطا و با نگاه به گذشتم به این نتیجه وایمان رسیدم که هر وقت جسارت به خرج دادم و ریسک کردم،نتیجه همیشه خوب بوده ، مثل زمانی که من آموزش و پرورش بودم و چهارچنگولی چسبیده بودم به محیط کارم و به هیچ وجه حاضر نبودم تغییر به وجود آمده رو بپذیرم و دوست داشتم قانون برا من عوض بشه، حاضر بودم با درآمد کم همونجا بمونم ،چون اونجا منطقه امنم محسوب میشد و دو سال بود که تازه کار پیدا کرده بودم اواخر کمکم با کلی تضاد شدم ،اما باز هم مقاومت میکردم ،اون روزها تازه دستیابی به رویاها رو گرفته بودم تمریناش را انجام میدادم و بعد اون تغییر و بیکار شدن که فقط یک ماه طول کشید ، بلافاصله به جای هدایت شدم بادرآمد خیلی
بیشتر از سه برابر و البته که هیچ کدوم از اون تضادها و شلوغیها و ساعات کاری طولانی نبود
و کلی تغییر دیگه که بعد از بالارفتن مدارم و تغییر شخصیت خودم آگاهانه انجام شد، و همیشه خیر و خوبی بود، واز به جایی به بعد اگاهانه به استقبال تغییرات در زندگیم رفتم ،البته با شناخت توانمندی هام وتقویت ایمانم ودیدن نتایج قبلی خیلی راحت تر تغیرات رو پذیرفتم.
با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
با توجه به شواهد و قراین و قدمهایی که برداشتم انگار که من سمت خودم را انجام دادم و از تغییرات هر چند با ترس استقبال کردم، هر کاری که به ذهنم میرسه انجام دادم و باز هم نتیجه حاصل نشد
با یه الهام واضح اون هم تو خواب متوجه شدم که من نسبت به تکرار باورها طی روز کم توجه هستم و انگار این قضیه برا من اهمیتش خیلی جا نیفتاده
و میدونم که باورهای من در خیلی از زمینهها هنوز درست نشده و باید اهمیت این موضوع در ذهنم خیلی پررنگتر از چیزی که هست باشه وگرنه که خدا همواره پاسخ میدهد پس باز هم اشکال از سمت منه و باید باور های که ساختم رو چند بار در روز گوش بدم و اهمیتش رو به خودم گوشزد کنم ،یعنی اندازه ای که برا فایل گوش دادن و نوشتن و کامنت خوندن وقت میزارم یه تایم رو هم برای گوش دادن به صدای خودم بزارم و این تغییر رو در روند آموزش ام ایجاد کنم و بهش پایبند باشم
سپاسگزارم
بنام خداوندهدایتگر
که هرچه دارم ازاوست
باسلام وعرض وقت بخیروعرض ارادت حضوراساتید گرانقدر وهمه سروران گرامی عضوخانواده صمیمی عباسمنش
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
واکنش من به تغیرات مثبت میباشد ومن کلا آدم تنوع طلبی هستم وهمیشه ازتغیرات استقبال میکنم ومشکل اینجاست علیرغم این ویژگی تنوع طلبی که دارم بسیارهم محتاط ومحافظه کار هستم صادقانه بخواهم بگویم درمقابل تغیرات بزرگ واساسی ترسو بودم وکماکان هستم وهمیشه ازتقیرات بزرگ ترس داشتم وحاضرنیستم تاازدایره امنم خارج شوم وبه همان سبک زندگی چندین ساله عادت دارم واهل ریسک نیستم
سوال این قسمت:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثال اول:
زمانی که کارمندبودم ازجابجایی وارتقا خیلی میترسیدم وبه همان کارکارشناسی عادت کرده بودم وازمواجهه باچالشها وحشت داشتم اما درسال 94 بعداز 29 سال خدمتم یه جورایی مجبور به تقیر شدم وباپذیرش پست مدیریتی به عنوان بخشدار یکی ازبخشهای مهم شهرستانمون واردعرصه تازه ای اززندگی وحیطه کاری ام شدم علیرغم اینکه محل خدمت جدیدم تا محل زندگی ام فاصله 70 کیلومتری داشت اما اینقدراین تقیر برای من شیرین بود که بهترین دوران کاری ام بود وچقدربه رشدشخصیتیم کمک کرد وازهمه مهمتر چقدربرای مردم منطقه مثمرثمر بودم وچه اتفاقات وکارهای بزرگ عمرانی درمنطقه رخ داد که بعداز گذشت4سال ازبازنشستگی ام مردم شریف بخش مربوطه به من لطف دارند وبه مناسبتهای مختلف به من پیام تبریک ارسال میکنن وازخدمات من تشکرمیکنن
خوب این اتفاق خوب زمانی برای من رخ داد که هنوز باقوانین آشنا نبودم وزندگی باری به جهت داشتم اما تجربه بسیار جالبی بود وخیلی ازترسهام ریخته شد .
مثال دوم:
ازسال 98 که خداوند دوستم داشت ومنو به بزرگترین مسیر تقیرزندگی ام هدایت کرد ومنو بااستادعباسمنش وسایت ایشان اشنا کرد
وبا قوانین جهان هستی اشناشدم و من تغیرات بزرگی رادروجودم احساس کردم دررفتارم درگفتارم درکردارم درحوزه روابط ،سلامتی ،ارامش اماکماکان در برابر تقیرات بزرگ ذهنم مقاومت داشت ازجمله مقاومت درمقابل تغیرمحل سکونتم
من ازاستادعباسمنش آموخته بودم که تغیر لازمه پیشرفت است اگر آدم تغیرنکنه دقیقا مثل آب راکداست که خیلی سریع میگنده
همانطور که درکامنتهای قبل به تفسیرتوضیح دادم من بیش از35 سال دریک محله وخونه ای که خودم ساخته بودم زندگی میکردم واین درشرایطی بود که من یک خونه نوساز و ملک بسیاربارارزش هم داشتم صرفا بخاطر ترسهام حاضرنبودم ازمنطقه امنم خارج بشم وهمه اش میگفتم حالا مگه این خونه ای که داریم چطوراست ؟ مگه چی کم داره خیلی هم خوبه ومسله روبراخودم توجیه میکردم
اما ته دلم تغیر میخواست وخیلی دوست داشتم که یه حرکت درست حسابی بزنم وخودمو ازاین وضعیت یکنواختی که دچارروزمرگی شده بودن نجات بدم سرانجام به لطف خدای مهربان که همه چی روبه خودش سپرده بودم لحظه موعود فرارسید ومن 3ماه پیش خونه ای که 4سال برای فروش گذاشته بودم باقیمت عالی ونقدفروش رفت بلافاصله باپولش یه خونه آپارتمانی شیک درمرکز استان خریدم که خیلی دوست داشتم درکرمان خونه بخرم ودرشهرخودمون هم درخونه نوسازم مستقرشدم ومتوجه شدم که این ترسهای که ازتغیر جابجایی ومحل سکونتم داشتم چقدر بی خود وپوچ بوده ازهمین 3ماه قبل به واسطه این تقیر کلی احساس بزرگی میکنم کلی روحیه ام شادتر وشاداب ترشده کلی اعتماد به نفسم بالا تررفته اصلا فکرمیکنم یه آدم دیگه ای شدم
متوجه شدم چقدرکارها راحت انجام میشه همه اش فکرمیکردم که این تغیرات وریسک کردن درزندگی برای دیگران است ومن جسارت این کارها روندارم
همین امروز عصر باهمسرعزیزم که باهم دراین مسیرزیبا هستیم درباره ثمرات این تغیرباهم صحبت میکردیم البته با همسر نازنینم دربرابر این تغیر اختلاف عقیده ای داریم اما درمجموع ازاین عملکردمون ابراز رضایت داشتیم وگفتم قطعا این حرکت برای ما خیراست واتفاقات بهتر وبزرگتری برای ما درراه است
وجالبتراینکه امشب پسرگلم که درکرمان درحال انجام خدمت سربازی میباشد ودرخونه کرمان زندگی میکنه آمد پیش ما و صحبت شد وگفت یکی ازدوستان میخواد کرمان خونه بخره ورفتیم پیش همان بنگاه املاک که خودمون خونه خریدیم گفت میدونین ظرف همین 3ماه شما نزدیک به 1میلیارد ازخرید اپارتمان درکرمان سود کردین
کلا این موضوع تغیر ازصبح امروزدرذهن من حرکت میکردومیچرخید تااینکه اواخرشب بود برحسب عادت آمدم سایت تاتعداد دیگری ازکامنتهای فایل توحیدعملی 10روبخونم متوجه فایل جدید شدم ازسلسله فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده دربرابر ذهنیت محدودکننده باموضوع تغیر واقعا شگفت زده شدم بابت این همزمانی دقیقا موضوعی که من ازاول صبح امروز ذهنم درگیرش بود ویه جاهایی نجواهها سرکی میکشیدند ومیخواستن حس من بدکنن اما این فایل ارزشمند وصحبتهای گهرباراستادعباسمنش عزیز حجت رابرمن تمام کرد وبارها اززبان استاد شنیده ایم که میگویند اقا زمانی داری روی خودت کارمیکنی واحساست خوبه هراتفاقی هراتفاقی آقاجان هراتفاقی برای تورخ میده به نفع وصلاح توست وقطعا خیرتودراین اتفاق است حتی اگر ظاهرش بدباشد.
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلی زیاد
درپناه حق
سلام استاد خدا کنه که خوب و خوش باشید. خیلی تشکر به خاطر یکی دیگر از برنامه هایذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدود کننده.
می خوام به شما از روز اول معلمیم بگم که هم خنده داره و هم درس داره برامون. روز اول که رفتم مدرسه برای تدریس، مدیر پر چالش ترین و پر درد سرین ترین کلاس رو بهم داد و قرار شد برای یک هفته آزمایشی درس بدم مدیر برای تمام معلمان تازه کار این کلاس رو تعیین می کرد برای تدریس تا بدین شکل آزمایش کنه که می تونن از پسش بر بیان یانه،
خوب زمان رفتن به کلاس فرا رسید مدیر منو برد تو کلاس البته کلاس دو ، و معرفی کرد منو بعدش رفت ، حالا من موندم و این کلاس بچه های شلوغ کار بیش از حد استاد یکی از شاگردا جلو معلم بالا میشد روی میز و یا از پنجره کلاس خودشو مینداخت توی صحن مدرسه و باید می رفتی دنبالش و از این ور هم بچه های دیگه شروع می کردن به شلوغ کاری یعنی باید هم اونو کنترول می کردی هم بقیه بچه های درد سر ساز رو و هم درس می دادی ، این موضوع حتی برای کسی که چند سال معلمی کرده باشه و تجربه داشته باشه کار سختی است چه برسه به کسی که تازه وارد باشه و تجربه هم نداشته باشه یادمه استاد اون روز من تا میومدم توش رو بگیرم و عنوان درس رو روی تخته بنویسم میدیدم آخر کلاس بچه ها زدن تو سر کله همدیگه و تا می رفتم ساکت شون کنم توش من اونجا جا میموند باز تا می رفتم توش رو بیارم اول کلاس شلوغ کاری می کردن یا تا دوباره شرایط جور میشد و من درس بدم دوباره اون شاگرد اساس میرفت بالای میز یعنی من استاد داخل کلاس اون روز اول فقط یا وسط کلاس بودم برای حل کردن دعوا یا آخر و یا هم اول و این شاگردا مثل توپ فوت بال منو هی از این ور به اون ور شوت می کردن یادمه اون روز در حالی که داشتم توی کلاس از این ور به اون ور می رفتم بدون اینکه بتونم درس درست حسابی بدم به خود گفتم منیره تو چه کم داشتی که خودتو به این بلا انداختی مگه نونت نمی رسید یا آبت و یا هم لباست بعد ختم تایم درسی تو راه به دوستم گفتم از فردا دیگه من نمیام تمام ، بعدش اون کلی نصیحتم کرد که این روز اوله و تو هم تجربه نداری کم کم همه چیز خوب میشه با شنیدن حرف های اون کمی آروم شدم و تصمیم گرفتم دوباره فردا بیام مدرسه بعد از یک هفته مدیر بهم گفت من ذره ذره تو رو زیر نظر داشتم و روز اول هنگام زنگ تفریح وقتی اومدی داخل اداره ازت پرسیدم چه تجربه ای داشتی از این چند ساعت در کلاس به جای این که شکایت کنی از بچه های شلوغ کار اون کلاس گفتی روز اول است و منم تجربه ای ندارم معلم جدیدم و شاگردا خصلت شونه وقتی یه معلم جدید رو ببینن کمی اذیت می کنن لذا طبیعی است این همه شلوغ کاری بچه ها . ولی اکثر معلمان جدید اینو نمی گم و اولین حرف شون پیش از این که من ازشون چیزی بپرسم غر زدن و شکایت کردنه و در این مدت یک هفته من چیزی که در تو یافتم صبر و پایداری هنگام چالشه و منم به این چنین معلمانی نیاز دارم حتی اگه چیزی بلد نباشن از روش های تدریس. و استاد درسته اون مدرسه کمی چالش زا بود و معاشمن هم کم ولی منو قوی کرد بهم عزت نفس داد در قسمت وظیفه معلمی و منو تبدیل کرد از یک آدم ضعیف و نو یاد به یک معلم قوی و با تجربه و خلاصه بگم که اون تغییر خیلی به نفع من شد چرا ؟ چون اگه من بعد اون روز اول دیگه مدرسه نمی رفتم و این تغییر رو نمی پذیرفتم کی روش های معلمی رو یاد می گرفتم کی توی اون شغل عزت نفس می گرفتم و کی می تونستم سال دیگه با احساس قدرت و با اعتماد به نفس برم به مدرسه بالاتر با معاش بیشتر.
برنامه ای که من برای پذیرفتن تغییرات تو زندگیم دارم:
– دیگه سعی می کنم در رفتن به بازار از جایی برم که بهم نا آشنایت
– از روش های جدید برای پختن غذا های مثل برنج ، گل پی، بامیه ، بادنجون و غیره استفاده می کنم که قبلا از روش معمول و عادت وار خودم استفاده می کردم
– میوه ها و سبزیجات جدید را می خرم در کنار میوه ها و سبزیجاتی که می شناسم
– کم کم میرم دنبال یاد گیری بیشتر برنامه های مبایل چون توی این زمینه ترس دارم و زیاد با برنامه های مبایل آشنایی ندارم و از برنامه های شروع کنم که برایم آسان جلوه می کنن در قدم اول و سعی کنم آرام آرام پیش برم برای یاد گیری
عبارات تاکیدی مثبت
پذیرفتن تغییرات باعث میشه:
– تغییر باعث میشه از وابسته گی هام هی بیام بیرون و متکی به روش ، فرد، شرایط، و مکانی که توش عادت کردم- منطقه، شهر ، کشور- نباشم
– تغییر باعث میشه من رهاتر باشم
– تغییر باعث میشه من لذت بیشتری از زندگیم ببرم
– تغییر نسخه قوی ای از من میسازه
– تغییر اعتمادم رو به خدایم بیشتر می کنه
– تغییر رابطه ام رو با خدایم قوی تر میکنه –
– تغییر منو به جهانی که توش زندگی می کنم آشنا تر می کنه
– تغییر احساس خود ارزشی بیشتر در من میسازه
– تغییر منو توحیدی تر میکنه
– تغییر بیشتر آسونم میکنه برای آسونی ها
تغییری که باید در روند زندگیم باید ایجاد شود:
من به برادر زادم که دختره و تقریبا دو ساله است خیلی وابسته ام و هر بار که قبلنا نه حالا، تصمیم می گرفتم که ازش جدا بشم نمی تونستم چون برادرم با ما زندگی میکنه هر بار که برادرم می گفت خونه می گیرم و از شما جدا میشیم خیلی بهم فشار میومد و حتی تصور این که برادرم از پیش ما بره و به این طریق برادر زاده ام ازم جدا بشه رو نمی تونستم بکنم حالا چه بر سه که من تصمیم بگیرم از اون جدا بشم اما از وقتی کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد رو خوندم سعی کردم خودمو آماده کنم برای تغییر بخصوص امروز که این فایل رو شنیدم کاملا آمادهام برای ترک برادر زاده ام هر چند اولش ممکن خیلی برام سخت تموم بشه ولی من کاملا آماده ام
برنامه ای که دارم برای این تغییر به تعویق انداخته:
اینه که خودمو آماده می کنم برای تغییر چنان که اگه برادرم تصمیم بگیره از ما جدا بشه یا ما از او جدا بشیم کاملا آماده ام با توکل به ربم.
برنامه ای که برای استقبال از ذهنیت تغییر کننده دارم:
همیشه و همه روزه به خودم یا آوری و باز گو می کنم که جهان همیشه و همواره در حال تغییر است و تو هم وقتی به تغییرات در زندگیت رو به رو میشی بخاطر این که رشد کنی بپذیر و سعی کن بهم نریزی و منصرف از تغییر نشی چون تغییر روند طبیعی جهان است