ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 2732 روز

    سلام استاد جان وقت بخیر

    استاد واقعا راست میگن آدم چیزی از دست بده تازه قدرش میفهمه دیشب سایتتون اختلال داشت باز نمیشد من کلی ناراحت شدم تا صبح خواب نرفتم

    گفتم چرا آخه فایلای رایگان دانلود نکردم چرا به حرفایاستاد گوش نمیدادم

    چرا کامنت نمیخوندم

    خوب رو خودم کار نکردم

    و هزاران چرای دیگه

    و این تضاد باعث شد من بفهمم چطور باید رفتار کنم و مسیرم چیه

    واقعا شما حرفاتون دلنشین خیلی خیلی نتایج ارزشمندی میگیرم وقتی ازقانون استفاده میکنم

    استاد دیروز یه اتفاق بدی افتاد واسمون و چیزی که مدت ها منتظرش بودیم وهمسری واسش تلاش کرده بود به راحتیازدستمون دراومد و خراب شد

    و خداراشکر که ماتو این مسیر بودیم همسرم فقط دوساعت طول کشید ناراحتیش و بعد آروم شد درحالی که اتفاق مشابه قبلا به شدت بهمش میرخت تا مدتها ناراحت و عصبی بود

    خودم که همون لحظه اندکی ناراحت شدم و بعد انگار خداباهام حرف میزد میگفت از یه جای دیگه واستون در نظردارم اینو ول کنین آبروتون واسم مهمه بذارین خودم بهتون بدم من بدم قشنگ تره وا

    من بدم بی منته

    گفتم باشه خدا دلم روشنه بهت

    هزار تا مثال واسم زد گفت ببین یادته اون سری رو زدی به یه آدم چطور آبروت بردن و ناراحتت کردن اخرشم درخواستت اجابت نشد

    گفتم آره یادمه و غم نشست به دلم که چرا از غیر خدا کمک خواستم

    گفت یادته وام پست بانک 23درصد بود جور نشد بعد یکی دیگه چهار درصد جور کردم واستون

    گفتم آره خوب یادمه

    و یه آرامشی دلمو گرفت وصف ناشدنی

    همش خنده رو لبام بود

    چه حس نابی

    چه عشقی

    خدایااااااااااا من رو فقط به خودت وابسته کن

    استاد کاش میشد تو سایتتون وویس فرستاد

    صدام الان هیجانیه اصن وحشتناک

    بچها هرکی داره کامنت من میخونه بهش میگم

    خدا میدهد به شرط ایمان

    خدا خیلی سریع الجوابه

    خدا بی نهایت مهربونه

    از خدا عشق ثروت آرامش سلامتی و شادی آرزومندم واسه همه آدما واسه خودم و همسری

    ثروت بی نهایته و واقعا بدیهی ترین چیز تو دنیا رسیدن به ثروت مثل نفس کشیدن میمونه

    خدا هزارتاراه داره بهمون نعمت بده

    ممنونم سید حسین عزیز خیلی خوبی خدا حفظت کنه….

    خدانگهدارتون

    راستی استاد یعنی واقعا کامنت منو میخونی ؟

    خیلی دوس دارم بخونین ببینین شاگردتون چقدر شاده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    مهدا گفته:
    مدت عضویت: 2863 روز

    سلام ب همه دوستانم

    قبلنا ک با این سایت و اگاهی ها اشنا نبودم و زندگیم باری ب هر جهت میگذشت،با یک تغییر کوچک ک برای من ب ظاهر بد،بهم میرختم و چندین روز حالم بد بود و زمین و زمان سر دعوا داشتم

    ولی بعد از اشنا شدن با این سایت توحیدی و اگاهی های ناب و البته کار کردن روی خودم،رفته رفته تغییراتی در من ب وجود امد ک واقعا احساس میکنم ک چقدر متفاوت از قبل شدم

    اگر کارمندهام بگن ک ما دیگه شرایطمون اجازه نمیده ک اونجا باشیم و باید بریم و یا تصمیم بر ان باشه ک محل شرکت تغییر کنه یا جایگاه من تغییر کنه

    شاید اولش برای چند ثانیه بظاهر ناراحت بشم ولی بعدش از این تغییر استقبال میکنم و ب خودم میگم ک خدا افراد بهتر و مکان بهتر و شرایط بهتر را قراره واسم فراهم کنه و با این حرفها ،احساسم را خوب و خوبتر میکنم و ب روند کارهام میپردازم و میگم هر چی خیره اتفاق می افته

    بارها و بارها داره یادم میاد ک برای تغییر مقاومت داشتم ولی وقتی اون تغییر را پذیرفتم چقدر اون تغییر ب نفع من تمام شده و چقدر برای من ،شرایطتم بهتر و بهتر شده ،شرایطی ک خودم فکرش را نمیکردم ک اینقدر میتونه تغییر کنه اونم ب نفع خودم

    خدایا شکرت

    وقتی تغییری مثل تغییر دکوراسیون در زندگی من ایجاد میشود ،در همان ابتدای کار خیلی شوق زده این تغییر را بازگو میکنم و احساسم خیلی خوبتر از قبل میشود ولی این احساس رفته رفته کم و کمرنگ میشود

    با هر تغییر چ در شخصیت و چ در بیرون ،ی احساسی مثل باز شدن قلبم در من ب وجود می اید هر چند کوچک

    ولی این حس را دوست دارم

    تغییراتی ک جدیدا تصمیم گرفتم تا در شخصیت و زندگی خودم ایجاد کنم

    یک: انجام کارهای ب تعویق انداخته گذشته

    تا با اینکار ارامش وجودی خودم را چندین برابر کنم و فرصت و زمانی ک آزاد میشه را برای انجام ایده هایی ک ب ذهنم میاد را عملی کنم

    دو:تصمیم دارم ک بیشتر از قبل ب نکات مثبت افراد توجه کنم تا افراد با کیفیت بهتری ب زندگیم وارد بشن

    سه:عجله نداشتن در قبول کردن پروژه ها تا تمام نکردن پروژه قبلی

    چون همین عجله کردن از باور محدود کننده میاد و این باعث میشه ک ارامش ذهنی من بهم بریزه و ثروت ب طور طبیعی وارد زندگیم بشه

    دوست دارم ک صبورتر و ارام تر و البته متواضع تر نسبت ب خدای درونم با مسایل برخورد کنم چرا ک اولویت و هدف احساس خوب داشتن هست و با احساس خوب کارها ب طور طبیعی انجام میشن بدون اینکه سختی در کار باشه

    البته هر سختی و تضاد برای این میاد ک خواسته هایی در من ایجاد بشه برای راحت شدن کارها و زندگی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    تمرین این جلسه

    سوال: در برابر چه تغییراتی مقاومت در گذشته مقاومت داشته اید که بعد از اینکه اتفاق افتاده اند فهمیدید که خوب و مفید بودند یا اگر ه خوب نبودند به خاطر نگرش ضعیف من بوده و خودم بودم که با نگرش اشتباهم فرصت ها و مزایای اون تغییر رو ندیدم.

    به لطف خداوند مهربان و توجه هایی که همیشه به محیط اطرافم، طبیعت، اتفاق ها و شرایط اطرافم داشتم کم و بیش متوجه این قضیه شده بودم که بااید تغییر کنم و این رو وقتی توی کتاب ها، توی تغییر فصل ها، عوض شدن موردی دکوراسیون خونه و . . . میدیدم و میدیدم که چه قدر می تواند بهتر بشه و چه قدر فضای جدید انرژی تازه و دیدگاه جدیدی رو نسبت به همه چیز میتونه بده، به این نتیجه رسیدم که منم باااید هر جا، هر موردی و هر وقت تونستم به دنبال شرایط بهتر و قابل تغییر باشم. مثلا هر چند وقت یکبار سعی میکنم وسایل قدیمی، کتاب ها و اسناد قدیمیم رو یه وارسی کنم که ببینم کدومش بدون استفاده است که بایستی دور ریخته بشه و کدومش قابل استفاده است و با توجه به شرایط الانم میتونم ازش استفاده کنم. توی همچین مواقعی وقتی میخوام وسایل له درد نخور رو دور بریزم معمولا یه مقاومت ایجاد میشه که نه!!! این ممکنه به درد بخوره!! یادته چند ماه پیش چه کتاب خوبی بود؟ یا یادته چه قدر این لباس رو قبلا میپوشیدی و دوستش داشتی( که دیگه الان خیلی وقته ازش استفاده نمی کنم و عملا یادم رفته که دارمش).

    بعد میام و با این دلیل ذهن خودم قانع میکنم و مقاومت رو میشکونم که: من که اصلا یادم رفته بود این رو دارم، خب این یعنی اینکه حتی اگر این رو هم نداشتم هیچ تغییری حاصل نمیشد توی زندگی من، پس نبودنش هم مسلماٌ هیچ ضرری به من نخواهد زد و من ترجیح میدم نباشه چون استفاده ای نداره.

    یادمه وقتی خونه جدیدمون رو ساختیم و خواستیم از کوچه ای که حدودا بیست سال بود با بچه محله ای های بیشمارش خیلی رفیق بودیم و میخواستیم نقل مکان کنیم، اولش خیلی احساس دلتنگی می کردم و از مواجه شدن با کوچه جدید و شرایط جدید میترسیدم، اما به ترتیبی و هر ترفندی بود سعی میکردم ذهنم رو قانع کنم که شرایط جدید اگر هم خوب نباشه ولی حداقل در حد شرایط فبلی خواهد بود ( با ذکر دلیل های رگباری و پشت سر هم تا دهنم نتونه هی اما و اگر بیاره) و بعدش مستقر شدیم و دیدم که خونه جدید و شرایط جدید چه قدر باعث رشد و شناخت بیشتر من از همه چیز و جهان شد.

    از جمله تغییراتی که من سعی میکنم توی کوچکترین رفتارها و کارهای عادی روزمره م ایجاد کنم تا به شکل که شده بهتر بشم یکیش خوردن پیاز توی غذاست.

    خوردن پیاز توی غذا یکی از هیولاترین ترس ها و مقاومت هایی بود که من هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم تغییرش بدم و همیشه این دغدغه رو داشتم که خدایا چه راهکار و جایگزینی برای این کار هست. از طرفی خونواده من هم به شددددت به وجود پیاز توی غذا اصرار دارن و اعتقاد دارن که پیاز مزه اصلی غذاست. اما به لطف خدا و هدایت های اون پا گذاشتم روی ترسم و گفتم یا تغییر میکنم یا باااید تغییر کنم، و اگر من بتونم این سد رو که یکی از بزرگ ترین موانع من از دوران بچگی بوده رو بشکنم خیلی از عادت ها و کارهای دیگه م هم میتونم تغییر بدم، دیگه با خیال راحت همیشه غذا میخورم، هر جا رفتم و پیاز توی غذا بود دیگه محدودیتی توی انتخاب غذا ندارم، غذام رو سریع تر میخورم و . . . . خلاصه شروع کردم به خوردن پیازهای توی غذا، اول شروع کردم و تعداد اندکی پیاز توی غدا خوردم، بعد بیشترشون کردم، بعد اومدم همه پیازهارو جمع میکردم و آخر غذا همه رو یه جا میخوردم و همین طوری کم کم این رفتارم بهتر شدو تغییر کرد که هنوز هم Im working on it و خیلی خیلی محدودیت های غذاییم کمتر شده خداروشکر.

    یا در ادامه تغییرات آگاهانه ام اومدم و همه نزم افزارهایی که روی لپ تاپم بود و خیلی وقت بود ازشون استفاده نمیکردم رو علی رغم اینکه با ارزش بودن ولی چون استفاده ای ازشون نداشتم رو حدفشون کردم. در ابتدا ذهنم به شدت مقاومت میکرد که نه، با ارزشن، خوبن و فلان و بهمان، اما بازهم بهش گفتم من توی دو سال گذشته استفاده ای ازشون نکردم و این یعنی به کارم نمیان، حالا هر چقدر هم که با ارزش باشن به کار من نمیان. شاید بعدا نیاز پیدا کنم که مفلوم نیست کی، اما در حال حاضر هیچ نیازی بهشون ندارم و اضافه ان.

    یا درمورد لباس های اضافی که نو بودن و خیلی وقت بود ازشون استفاده نمیکردم و عملا جا رو گرفته بودن و احساس کردم بود و نبودشون فرقی نداره ردشون کردم رفتن، علی رغم مقاومت های ذهنم.

    جملات تاکیدی:

    اگر در شرایط خوب تغییر نکنی، جهان در بدترین شرایط مجبورت میکنه تغییر کنی

    همه تغییرات در جهت رسیدن من به خواسته هامه

    همه تغییرات به نفع منه و کلی میتونم ازشون سود ببرم

    “تغییر” قانون ثابت خداوند و من هم بااید از این قانون پیروی کنم

    هر روز طبیعت در حال تغییره من هم باااید همواره تغغیر کنم و اگر تغییر نکنم و حرکت نکنم و روبه جلو حرکت نکنم مثل آبی میشم که میگنده و خیر و برکت از زندگیم میره

    تغییر همواره مثبته و سازنده اس

    تغییراتی که من میخوام توی زندگیم بدم رو الان چیزی توی ذهنم نیست اما اطمینان دارم با ایو رویکرو و این نگرش من که همیشه باید بهتر و بهتر بشم و تغییر کنم، خداوند مهربان حتما من رو هدایت خواهد کرد و شرایط بهتر و بهتر خواهد شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    فاطمه کهوند گفته:
    مدت عضویت: 1182 روز

    سلام به استاد عباس منش نازنین

    کار خدا حرف نداره. درست در زمانی که نیاز به شنیدن یک سری حرف ها دارم، شما میای و به من راه رو نشون میدی.

    در فایل توحید عملی هم در این مورد حرف زدید که این حرف ها حرف هایی هستند که به شما الهام میشن.

    من از خدای مهربانم سپاسگزارم که همچون شمایی رو سر راهم قرار داد تا راحت تر مسائلی که باهاشون برخورد می کنم رو حل کنم.

    دقیقن چند وقتیه که قرار شده تغیرِ بزرگی تو زندگیم رخ بده. ترسِ به وجود اومدن اون تغیر منو از زندگی کردن تو لحظهٔ حال دور می کرد.

    با اینکه بعد از دیدن فایل بازی پینگ پنگ خیلی تونستم ذهنم رو مدیریت کنم اما باز هم این ترس گاهی اوقات منو دور می کرد از لحظهٔ حال.

    و حالا با شنیدن این فایل و انجام تمریناتش من به یاد آوردم که چقدر تغیرات تو زندگیم مؤثر بودن. چقدر کمک کننده و نجات دهنده بودم.

    ذهنم همهٔ اون اتفاقات خوب رو به فراموشی سپرده بود و حالا دوباره با نوشتن همه چیز رو به یاد آوردم و برای این تغیر بزرگ که مهاجرت هستش خودم و آماده می کنم.

    من باور دارم که تغییرات همیشه باعث موفق شدن من بودن.

    باز هم ممنون از شما برای این هم زمانی و قرار دادان این اطلاعات ناب برای ما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    به نام خدای جان جانان خدای عشق خدای بنده نواز

    خدایی که بدون اون هیچی نیستم

    سلام استاد عزیزم مرد حکیم و دانای من

    و سلام بر مریم شایسته تدوین گر این سایت عالی و سلام به هم خانواده عزیزم

    جلسه چهارم ذهنیت قدرتمند در برابر دهنیت محدود کننده

    مرحله اول چه تغییراتی پیش اومده که زندگی مارو تحت تاثیر قرار داده

    ما به تازگی درکور خونمون رو تغییر دادیم و بعد این کار چقد خونه ما شیک و عالی شده اصلا دوس داشتنی تر شده

    شغل عوض کردم و محیط کاری من چقد برام عالی تر شده و با چه آدمهایی ارتباط برقرار کردم و چقد آدما به من زنگ میزنن که کارشون رو پیگیری کنم

    حالا چه تاثیری در من داشته محیط اطرافم آدمای دورم رو بهتر شناختم قدرت صحبت کردن من چقد بالاتر رفته و من چقد اعتماد بنفس من بالا رفته

    چه انسان قوی شدم هر کاری رو بخوام یاد میگیرم آره الا فهمیدم چقد من توانایی دارم چقد من نامحدودم

    مکان زندگی رو تغییر دادم

    اولش همه میگفتن نه اما من بزرگ شدم از وابستگی به خانوادم مادرم جدا شدم من روحم بزرگ شد

    از تاریکی و تنهایی میترسیدم اما الا خیلی انسان قوی شدم اصلا برام معنایی نداره تنهایی یا تاریکی واقعا من چقد بزرگ شدم و یادگرفتم روی پای خودم وایسم خدایا شکرت

    کار کردن روی خودم توی سایت هزینه کردن و وقت گذاشتن برای خودم این خیلی برای من مهمه

    یاد گرفتم که تجسم های بیهوده نکنم یاد گرفتم کنترل ذهن کنم یاد گرفتم قدرت رو به خدا فقط بدم عوامل بیرونی رو خدای خودم ندونم

    یادگرفتم درست و به جا هزینه کنم یاد گرفتم که انسان با لیاقتی هستم آره واقعا اینا بعد این تغییرات در من به وجود اومده. قسمت اول سوال

    که این تغییرات حیلی بیشتر بوده اما من چند نمونه از خودم رو قبل گوش کردن توضیح دادم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    حامد نظافت گفته:
    مدت عضویت: 3179 روز

    سلام بر استاد عزیز خانم مریم شایسته ،

    من قبل از اینکه با شما آشنا بشم یادمه واسه سربازی رفتن مقاومت داشتم که کجا ممکنه بیافتم و وقتی رفتم خاش اولش به شدت مقاومت داشتم و کم کم پذیرفتم و بعدش فرستادنم اصفهان ولی مقاومتم کمتر شده بود و پذیرشم بیشتر وتازه خوشحالم بودم که یک شهر بهتر از لحاظ اب وهوایی افتادم و بعد از دوره کد منو فرستدن زاهدان که باز مقاومت داشتم به خاطر اینکه پذیرشش برام سخت شده بود که باز باید برگردم همون آب و هوا اما وقتی میپذیری شرایط برلت هموار تر میشه و از اونجا فرستادنم ایرانشهر ،یعنی داستانی بود خخخ و اونجا هم دوروز مقاومت داشتم و بعدش همه چی رو پذیرفتم و دوست هم پیدا کردم و البته بعد چند ماه باز فرستادنم منطقه که اونجا هم دوروز سختم بود وبعدش با اینکه شرایط اونجا نسبت به پادگان سختتر بود پذیرفتم ومیخوام اینو بگم که هر چیزی تکاملیه حتی تغییر ،شاید یک چیز واست اولش خیلی سخت باشه اما به مرور که تکرار میشه پذیرشش برات خیلی راحتتر میشه حتی با اینکه به نوعی اون تغییر جدیده ،شرایطش به نوعی متفاوت تر باشه و وقتی هم با استا عباسمنش آشنا شدم یک سری تغییرات اولیه انجام دادم و رفته رفته تغییرات دیگه رو هم ایجاد کردم ،بعضی موقع ها پیش می اومد که از خودم توقع داشتم که سریع تر تغییر کنم در حالیکه این عجله باعث میشد قانون تکامل رو طی نکنم و بیشتر از تغییر کردن زده بشم ،متوجه شدم که باید هر تغییر ایجاد میکنم یا برام ایجاد میشه ابتدا باهاش به صلح برسم و به عبارتی برام ثابت بشه بعد به دنبال تغییر جدید باشم چون وقتی اینجوری عمل میکنی درست نتایج رو درک نمیکنی و با تغییر جدیدتر ممکنه یک سری نتایج تغییر کنه و ایمانت رو به قوانین و حتی خدا کم رنگ کنه ،در پناه خدا شاد وپیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    روف رضایی گفته:
    مدت عضویت: 928 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته

    سلام خدمت دوستان گلم

    خلی ممنون هستم بابت آماده ساختن این فایل جذاب

    از وقتی فایل روی سایت قرار گرفت سریع دانلود کردم و چندین بار گوش دادم

    خلی برایم آگاهی قشنگ داشت

    امروز چند بار فایل صوتی اش را شیندم

    خلی خوشحال بودم که وقتم را روی این چنین موضوعاتی می گذارم که برایم خوشایند است و باعث می شود که خودم را بهتر بشناسم و توانای هایم را خوب تر درک کنم

    من وقتی به گذشته های زندگیم نگاه می کنم می بینم که تغیر کردن بعضی موقع ها برایم سخت بوده است و من از تغیر کردن ترس داشتم

    چون خودم را فرد ضعیف و ناتوان احساس می کردم و به همین دلیل هیچ وقت خودم پیش قدم نشدم که برای تغییر کردن قدمی بردارم

    تا زمان های که وضعیت مرا مجبور ساخته که برای تغیر کردن حرکت کنم

    و آن زمان‌ها هم از تغیر کردن نتایج های بهتری هم کسب نکرده ام

    اما از یک مرحله زندگی به بعد

    خودم مصمم شدم که باید تغیراتی را در زندگیم خلق کنم

    همین تغیر کردن خودم هم مراحل عجیب و غریب دارد

    من فردی بودم که از درس و تحصیل دور بودم و سال های سال مشغول کارهای ساختمانی بودم

    اما با علاقه زیادی که به آموختن علم داشتم راه کار گری در ساختمان را جدا ساختم و رفتم مشغول فراگیری علم و آگاهی شدم

    دراوایل برایم خلی سخت و دشوار بود

    چون چندین سال بود که من از مسیر کتاب و قلم دور بودم

    اما به خواست خودم رفتم در این مسیر سختی های خودش را هم داشت و من محکم‌تر از آن سختی ها بودم

    در بخش مطالعه کردن خودم را به بهترین مرحله رساندم

    درحالیکه اول من از مطالعه یک صفحه کتاب خوابم‌ می گرفت

    در دانشگاه و در کلاس مان یکی از شاگردان زرنگ محسوب می شدم چون مطالعه بیشتر داشتم

    و از طرف هم فرد فاقد اعتماد به نفس بودم و این جاها نیاز به تغیر داشتم

    و رفتم در کلاس های آموزش فن بیان و سخنرانی اشتراک کردم آموزش دیدم و هر روز تغیراتی بهتری را در درونم شاهد بودم

    وارد کارهای رادیویی شدم

    دراوایل سختی های خودش را داشت اما من مقاوم تر از آن بودم و تجربیات خوبی را کسب کردم

    بدلیل مطالعات که داشتم از طرف مدیریت بخش خبری برایم پیشنهاد شد که در آن بخش هم همکاری داشته باشم

    و من قبول کردم و شروع بکار کردم بعنوان گزارشگر خبری و در این بخش هم تغیراتی قابل ملاحظه را شاهد بودم

    و تجربیات خلی مناسب را کسب کردم

    و بعد از مدت های زیادی به این نتیجه رسیدم که این بخش و این کار مورد علاقه من نیست و با نگرش من سازگاری ندارد و خودم انصراف دادم از آنجا و بیرون شدم درحالیکه آنها خلی علاقمند بودند که من آنجا مصروف بکار باشم

    و بعد از مدتی در یک شرکت خصوصی در بخش حسابداری مشغول بکار شدم

    درحالیکه در این بخش هیچ تجربه ای نداشتم اما با علاقمندی این پیشنهاد را پذیرفتم و شروع بکار کردم

    تجربیات خلی خوبی را در این بخش هم بدست آوردم

    و از زمانیکه خودم علاقمند شدم که تغیرات و تحولی را در زندگیم خلق کنم اکثرا از تغیرات استقبال کرده ام و قبل از آن مرحله زندگیم همیشه از تغیر کردن هراس داشتم

    اما زمانیکه با استاد عباس منش و سایت خوب شأن آشنایی حاصل کردم با علاقمندی به سمت تغیرات رفته ام و نتایج های خلی خوبی را کسب کرده ام

    من از همین چند فایل قبلی ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده خلی استفاده های خوبی را کردم

    چون من این تمرینات خودم را در دفتر چه نوشتم و به کمک خداوند شروع به اجرا و عملی کردن این تمارین کردم خلی خوب نتیجه ها حاصل شده و خلی مرا مشتاق ساخته که این رویش ها نتیجه می دهد

    حالا بشتر قانون را باور می کنم و‌ اشتیاق مرا برای تغیر کردن و‌ رشد و پیشرفت در زندگیم افزایش داده است و‌خلی خوشحال و سپاسگذار خداوند متعال هستم

    استاد خوب و عزیزم از شما خلی ممنون هستم که این چنین فایل های بسیار زیبا و تاثیرگذار را آماده ساخته و با ما نیز شریک می سازید

    خداوند خوب و مهربانم را خلی سپاسگذارم

    خدایا صد هزار بار شکرت

    خدای خوبم بسیار ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ژیلا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1207 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام سلام به استاد جان

    سلام به همراه همیشگی بانو شایسته

    سلام به دوستان عزیزم

    خدا رو سپاسگزارم که این فایل ارزشمند رو روزی من قرار داد

    استاد جان خدای شما را سپاس می گویم که چه به موقع اجابت میکند.خدای من انقدر زیاد به اندازه خدای شما توانا نشده هنوز

    همین دیشب دفترم رو باز کردم و دوباره رفتم سراغ تمرینات بخش اول جلسه دوم دوره شیوه حل مسائل و مشکل حال حاضرم رو دراوردم که چی بود؟

    تغییر

    دیدم مسئله حال حاضر من اینه که من مقاومت دارم در برابر تغییر.نوشتم که من باید از همه لحاظ تغییر کنم ولی ذهن میگه نه، صد تا دلیل میاره که میگه نه

    ولی من گفتم که از همه لحاظ تغییر واجبه از ظاهر گرفته تا طرز فکر ، باور ،طرز رفتار و نحوه عمل کردنم

    چون این موندن تو دایره امن باعث شده که من با زمانه آپدیت نشم و دلیل فاصله افتادن بین من و پسرم همین عامله

    امروز که این فایل اومد و شنیدم اشک ریختم ،اشک ریختم چون یاد گذشته افتادم. زمان زیادی نگذشته از اون روزایی که باشگاه داشتیم و با آمدن پاندمیک نه تنها بروز نشدم بلکه له شدم….

    من جزء دسته افرادی هستم که با کوچکترین تغییر در زندگیم اذیت میشم

    مثلاً دو روز میریم مسافرت چون روال کار روزمره ام عوض میشه سردرد میگیرم کلی خسته میشم با اینکه توی مسافرت کار خاصی از لحاظ بدنی و فیزیکی انجام نمیدم ولی انقدر خسته میشم که دلم میخواد سریع برگردم خونه و بخوابم تا برگردم به تنظیمات کارخونه

    البته الان دارم میفهمم که اینها ترفند ذهن بوده تا بحالت قبل برگردم

    در مورد منبع درآمد و روابط عاطفی انقدر کتک خورم ملسه که حاضر بودم زیر چرخ دنده های جهان له هم بشم،با توجه به افکار غلط گذشته که معتقدن هرکسی مقرب تر است جام بلاش بیشتر است، فکر میکردم که این مقاومت کردن خوبه و بهشت اون دنیا رو میخرم,

    در مورد محل زندگی خیلی استقبال می کنم و کلا چند سال یبار باید خونه رو عوض کنیم حالا این موضوع با حالت مستأجری ما در ارتباطه با نه دقیقا نمیدونم،ولی تا حالا به چشم فرصت به تغییرات نگاه نکرده بودم بیشتر خودمو سپرده بودم به دست جریان زندگی و منتظر بودم ببینم چه اتفاقاتی رو برام رقم میزنه، از ورود به دل ناشناخته ها می ترسیدم و اگر یه زمانی به جایی باید وارد ترسم میشدم با همراهی و دلگرمی همسرم اینکار و انجام میدادم.

    مرحله اول:وااااای باور میکنید که من با یادگیری رانندگی مخالفت شدید داشتم و با دعوا ،همسرم رانندگی یادم داد تو سال85 و بعد از اون سال کلاسهای رانندگی اجباری شد و بعد متوجه شدم که چه خوب شد چقدر به نفعم شد و الان خداروشکر همه جا خودم میرم

    مرحله دوم: برنامه من برای تغییر آگاهانه اینه که شروع کردم به فروش اسباب اثاثیه اضافه خونه تا هم خونه ام نظم بگیره،خلوت بشه و اینکه رفتارم، نحوه گفتارم رو با دخترم عوض کردم ، دیرتر عصبانی میشم از دستش و توجهم به نکات مثبت دخترم و همینطور همسرم کمی بیشتر شده و الان آگاهانه تصمیم گرفتم مسیر رفتن به خونه مادرم رو تغییر بدم تا کم کم ذهنم رو از حالت عادت کردن دربیارم.

    مرحله سوم:من با روی باز از تغییرات استقبال میکنم. همیشه تغییرات آگاهانه به نفع منه ،تغییرات کمّی بصورت کم کم منجر به تغییر کِیفی میشه.

    مرحله چهارم:

    باید تو همه جنبه ها تغییر کنم از تغییر در شرایط مالی، یافتن علاقه مندیهام گرفته تا طرز بیان کلمات و بروز احساساتم

    خودمو دوست داشته باشم و با احترام صحبت کنم باعث میشه ارتباطم با خانواده ام بهتر بشه

    از این به بعد سعی میکنم حواسم به نشانه ها باشه و قبل از اینکه زنگ خطر به صدا در بیاد تغییرات رو در زندگیم و در شخصیتم اعمال کنم.

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مهیا بهرامی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ی زیبا و دوستان خوبم چه فایل زیبایی من و برد به چند سال پیش و تصمیماتی که گرفتم و ترس از تغییرات و ترس وبازهم ترس 5سال نزاشت که از خونه ای که از همه چیزش ناراضی بودم وهمه چی دست بدست هم داده بود که ما از اون خونه بریم و این ذهن نمیزاشت شاید باورتون نشه ولی شبانه روز ذهنم درگیرش بود اون موقع هیچ شناختی از قانون نداشتم البته از ترسهامم مشخص بوده چهار سال که گذشت توی سال پنجم من با قانون شکر گزاری آشنا شدم و کتاب چهار اثر ،و من از قانون باورها هیچ اطلاعی نداشتم کم کم شروع کردم به کتاب خوندن شکر گزاری واین شروع تغییر احساس من بود من حالم بهتر شده بود و ترسام کمتر و شرایتی که داشتم داشت بهتر میشد موقع جابجایی خونه شد و با توکل به خداوند انگار که معجزه شد پول جور شد همون خونه با همون شرایتی که میخاستم که از شکر گزاری کردن یاد گرفته بودم در بهترین حالت اوکی شد و ترس من از این بود که همه میگفتن این خونه درسته مشکل داره ولی اجارش هیچی نیس صاحبخونه پول خیلی کمی ازتون میگیره بری جای دیگه باید پول زیادی بدی بری جای دیگه صاحبخونه هر سال جابجاتون میکنه با هر شرایتی داره بسازین ولی من خونه ی جدید میخاستم با امکانات عالی مستقل تر حتی تو دفترم نوشته بودم که میخام دو تا کولر داشته باشه چون تو خونه قبلیمون کولرش خراب بود و خنک نمیکرد خونه ی جدید من هم کولر آبی داره هم گازی و ما چهار ساله اینجاییم و روز به روز از لحاظ مالی پیشرفت کردیم صاحبخونمون یه فرشتس و ما تو این چهار سال از خونمون لذت بردیم و الانم داریم خونه میخریم و همچنین در مورد تغییر شغل همسرم که ام دی اف کار بود درآمدشم بد نبود ولی چند سال توش بود یه روزایی خوب بود و یه روزایی بد در کل زندگی جالبی نداشتیم چون درآمد ما کم بود به این دلیل که همسرم از شغلش بدش میومد و خوب طبیعتا در اون شغل به جایی هم نمیرسید (البته بعد از آشنایی با قانون متوجه این موضوع شدم) خب همینجوری ما هر روز به تضادهای مالی بدی میخوردیم و روابطمونم دچار مشکل شده بود و این تغییرم بازم بخاطر ترس و حرف دیگران که حالا بابا باز خوبه یه حرفه ای داری بازار همه خرابه الان وقت تغییر شغل نیست ولی من خیلی باهاش صحبت کردم واونم راضی شد که تغییر بده شغلش (خداوند اینکارو کرد)و واقعا چیزی برای از دست دادن نداشتیم از نظر مالی شروع کرد به دونه دونه دشک فروختن حتی پول گرفتن مغازه ام نداشتیم از توی خونه شروع به کار کرد و تنها خدمات ما این بود که تحویل ما رایگان بود یعنی روی باربند ماشین خودش دشکارو میبرد و همین موضوع باعث شد که مشتریای زیادی از ما خرید کنن و همسرم در کمتر از سه سال پنج تا فروشگاه عالی کالای خواب در شهری که درش زندگی میکنیم بزنه و روز به روز شرایت ما عالی تر شد(نکته ی مهمی و اصلی که میخام بگم اینه که ما 17ساله که ازدواج کردیم و ما بازم قبلش جاجبجایی خونه رو داشتیم بخاطر اینکه از اون خونه راضی نبودیم ولی وقتی رفتیم شرایت خیلی بدتر شد و همچنین تغییر شغل که اونم شرایت و بدتر کرد من خیلی بهش فکر کردم و بعدا متوجه شدم(وقتی خداوند منو اورد به سایت شما) که تغییرات موفقیت آمیزمون فقط فقط بخاطر توکلمون به خداوند وکم شدن ترسامون بود و تغییر در باورهامون چون من میخاستم که بهتر زندگی کنم و خداوند راه بهم نشون داد والان بعد فایلهای بی نظیر شما در توحید عملی و دورها ی که تهیه کردم که عاشقشونم متوجه شدم همه ی اون ایده ها ،آدمها ،اتفاقات ،همش خداوند بوده و خودش همه کارهارو برام کرده ،،،،استاد عزیزم این فایل امروزتونم هدایتی بود از طرف خداوند باز هم برای تغییر من تغییر در روابطم که تمام نشانه ها ،نشان از تغییر میدن و من باز شرایت خوبم و بهانه کردم و مقاومت دارم ازتون بی نهایت سپاسگزارم که من و به گذشته و تصمیماتم بردین و قلبم آرام شد و ذهن منطقیم صداش و خیلی کم کرده و در آخر خدارو شکر میکنم که در این سایت هستم و هر روز به قوانین خداوند آگاه تر میشم وازش میخام که من و ثابت قدم نگه داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم

    سلام استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر دوره‌ای بی‌نظیر ذهنیت محدود کننده در مقابل ذهنیت قدرتمند کننده .

    جواب به سوال اول :من در مقابل تغییرات زندگی ام همیشه اول از همه ترس میاد سراغم و گفتگو های منفی ذهنی اما همیشه با وجود ترس هایم که قرار چی بشه و آیا من از پس این تغییرات بر میام یا نه یک شجاعتی درون قلبم ایجاد میشد و میشه که تغییر را بپذیرم و حرکت کنم و همیشه بعد از هر تغییری زندگی من بی نهایت رشد کرده و خداوند به من خیر و برکت داده و هزاران قدم از تمام جنبه های زندگی رشد و پیشرفتم داشته ام .

    و در حال حاضر یک تغییر بزرگ بدون اینکه من بخوام برام ایجاد شد و بیست روزی درگیر بودم با ترس های وجودم و آنها را یکی یکی شناختم و روی خودم کار می‌کردم و هر بار اقدام عملی برای این تغییر رخ داده انجام می‌دادم و تنها یک چیز برای ایمان قلبی من مانده بود که با این فایل بسیار ارزشمند کامل شد و دقیقا در زمان درسته خداوند توسط کلام شرین و گویای شما بامن سخن گفت که حرکت کن و این تغییر را خدا برایت رقم زده و خداوند منبع خیر و برکت است و همین کافی بود برای اینکه امروز تمام کار ها با لذت و آسانی انجام شد و تغییرات در زندگی من رقم خورد و ایمان و یقین قلبی دارم که در این تغییر بزرگ برای من خیر و برکت و ثروت و سلامتی و روابط بهتر در مقایس بزرگتر را به همراه خود دارد و من باز هم مانند تجربیات گذشته ام این جمله را میگم که چقدر خوب شد که تغیر اتفاق افتاد و ما حرکت کردیم و همه این برکت ها و نعمت ها و اتفاقاتی که برای ما افتاد را خدا برای ما انجام داد و خداوند هم کارها را بسیار ساده و آسان تر و لذت بخش تر کرد و نعمت بسیار بهتر و بزرگتری به ما داده و من از خدا سپاسگزارم که هر چه دارم از اوست که منبع تمام نعمت هاست خدایا شکرت.

    و تغییراتی که باید آگاهانه هر روز برای خودم داشته باشم بهبود شخصیتم ،بهبود باور هایم ،بهبود در رفتار و واکنش‌هایم ،بهبود در ذهنیت ثروتمندم،بهبود در مهارتم در کاری که دوستش دارم ،بهبود در ایمان و توحیدم و….این راه برای من تا ابد ادامه دار باشد و خداوند در تمام لحظات زندگیم به سمت تغییر و رشد هدایتم کند و همیشه نور هدایتش بر سرم بتابد و هرگز مرا از خودش دور نسازد و اجازه دهد که به قول استاد عزیزم روی شانه های قدرتمندش بنشینم و متواضع و سپاسگزار قلبی او باشم و درهای بهشت به رویم باز شود آمین و خداوند قادر و مالک و نگهدار من در این مسیر رشد و یکتا پرستی است و من سپاسگزارم.

    استاد بزرگوارم بینهایت سپاسگزار شما هستم که دوره ای با ارزش را وهابانه در اختیار ما گذاشته ای دوستت دارم پایدار و خوشبخت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: