ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مونا روشنا گفته:
    مدت عضویت: 1436 روز

    چقد گوش کردن به این فایل حالمو خوب کرد . جالبیش اینه که بعد دیدن فایل احساس میکردم که تک تک جملات استاد وارد پوست و گوشتم شده . بعد از دیدن فایل هرکاری میخواستم انجام بدم اگه مثلا قبلا پشت گوش می انداختم و انجام نمیدادم الان به خودم میگفتم که این احساس نیاز تو به فلان چیز برای اینه که شروع به تغییر کنی و به جای اینکه تنبلی کنی و بگی ولش کن یه جور دیگه نیازمو رفع میکنم همون موقع دست به عمل بزنی و این رو شروع یک تغییر ببینی . خیلی جالب بود . حس میکردم مقاومت زیادی به پذیرش این موضوع ندارم. چون در یه بخش هایی از زندگیم به این رسیده بودم که اگه تغییری ایجاد شد که تو دخل و تصرفی توش نداشتی و یه جورایی توفیق اجباری بود انقد زورنزن که اوضاع رو مثل قبل برگردونی بلکه بپذیر که خیر و صلاحی توش بوده هرچند که ظاهرش به نظر خیر نباشه . مثلا بارها و بارها و بارها و تقریبا همیشه در مورد روابط اینو واسه خودم قانون کردم که هر کی رفته بهترش اومده . واقعا هم همینطور می شد . آدم بعدی خیلی خیلی نزدیک تر بود به چیزی که میخواستم . یعنی تمام تلاشمو میکردم توی آدم خاصی گیر نکنم که اگه یه وقت رفت نشینم زانو غم بغل بگیرم بلکه با خودم بگم تا زمانی که طرف هست لذت ببرم هر موقع هم از مدار هم خارج شدیم به راحتی و بدون وابستگی افق دیدم رو بلندتر کنم و منتظر اتفاقات خفن تر باشم. توی این پروسه من فهمیدم که خودشناسی عجب مقوله ی مفصلیه هر چی جلوتر میری تازه ابعاد پنهانتو کشف میکنی. تو با قرار دادن خودت در موقعیت های جدید که قبلا تجربه ش نکردی (دقیقا منظورم همون تغییراتیه که خیلی هامون نسبت بهش گارد داریم) تازه میفهمی اه من اینو اینجوری میخواستم هااا نه اینجوری . بعد میفهمی چقدررر خودتو نمیشناختی . این شرایط جدید این تغییرات تازه خودت رو با ورژن بهتری از خودت مواجه میکنه . درواقع ناخواسته هات شفاف تر میشه و راحت تر میتونی حذفشون کنی تا خواسته هات با کیفیت 4K جلوی چشمات رژه برن ، بارها شده بود که توی بحث کاری همه چی خوب پیش میرفت و وقتی به پای قرار داد می رسیدیم نمی شد. بارها شده بود که داشتم زور میزدم (ساعت 11:11 رو دیدم . پرهایم) که مثلا فلان کارو نکنم یا فلان جا نریم یا فلانی حتما بیاد ولی درنهایت میدیدم که اونجایی که حواسم و تمرکزم روی خواسته هام بود تغییرات هم در همون جهت بود ولی وقتایی که ناآگاهانه فوکوس رو گذاشته بودم روی ناخواسته هام تغییراتم در راستای تحقق همون ناخواسته ها بود . یه وقتایی فک میکنیم میدونیم چی به صلاحمونه . فک میکنیم که اگه با عقل خودمون بریم جلو نتایج بهتره. (اینا همش ناخودآگاهه ها – یعنی یه وقتایی تو چیزایی رو میدونی ولی بهش عمل نمیکنی و برنامه ها از ناخودآگاهت داره ران میشه و تو بی خبری. خبر نداری که این بدافزاری که روی ویندوز ذهنت نصب شده داره کل نرم افزارهای دیگه ت رو میترکونه . چون داره در زیر لایه پروسس میشه. ) توی واکنش هامون مخصوصا توی نشخوارهای ذهنمون تازه همه چی مشخص میشه. مثلا من فک میکردم که این باور ثروت آفرین که سن و جنسیت و منطقه جغرافیایی تاثیری توی بحث ثروت نداره رو کامل پذیرفتم و در جریانم و کاملا قبولش دارم. اما اما اما چشمتون روز بد نبینه . تازه یه روز متوجه شدم که من چرا انقد این مسئله رو مخمه که فلانی که به اون درآمد به اون ماشین به اون موفقیت رسیده متولد چند بوده! یعنی ناحودآگاه همیشه اولین سوالم این بود که آهان…حالا طرف متولد چنده ؟ و کافی بود اون بنده خدا از من کوچکتر باشه . حالا میخواد یکسال . آخ آخ اونجا بود که سرزنش ها شروع میشد و وای نگم براتون . خودمو میترکوندم. بعد دیدم نه … مثل اینکه خیلی چیزا توی حرف اجرایی داره میشه و اصلا عملیاتی و درونی نشده . شدم لب و دهن . خلاصه که موقعیت های جدید که منتج از تغییرات هم میتونه باشه منجر به شناخت بیشتر میشه. یاد داستان اون بنده خدایی افتادم که می گفت من اصلا گناه نمیکنم. که بعد کاشف به عمل اومد طرف رفته بالای کوه زندگی میکنه و خودشو منزوی کرده که در موقعیت ارتکاب گناه هم قرار نگیره. میخوام بگم دنبال درست و غلطی نیستما. اما تو وقتی از دایره امنت بیای بیرون تازه میفهمی که عه مسافرت چیجوری دوس داری- روابط چیجوری دوست داری- من تازه بعد ازدواجم متوجه شدم که آزادی زمانی و مکانی و تنهایی انقد برام بولده که اصلا آدم روابط سنتی ازدواج نیستم به خاطر همین کاملا راحت با طلاق برخورد کردم اصلا تابو نبود برام و چقدررر چقدرررر برام رشد و پیشرفت در پی داشت . بعد اون اتفاق که از دید دیگران بد بود من دوباره متولد شدم . خدارو شاکرممم که هرجا ما پسی ها رو متوجه نمیشیم خودش برامون شرایطی رو مهیا میکنه که تغییره باعث کشف و شناخت خودمون بشه. یه مدته دارم روی احساس لیاقتم کار میکنم. باورتون نمیشه انقد دارم این جمله رو میشنوم که نگو : که چه خانم پرانرژی ای . حتی توی چت ها . توی چت که لحن مشخص نیست . یعنی میخوام بگم همه چی گل و بلبل میشه وقتی درونت گل باشه. کاری که کردم این بود: با خودم گفتم اولین قدم چیه ؟ من چه کار میتونم بکنم برای بهبود خودم و حال بهترم. اول اومدم محیط اطرافمو لذت بخش تر کردم. اتاقمو جوری که همیشه دوس داشتم دیزاین کردم. دو تا دونه نور شلنگی گرفتم زدم به آینه ام . بعد دیدم چقد توی روحیه ام تاثیر داشت . بعد حال روحیمو بهتر کردم و انرژی خوبو به بقیه منتقل کردم. خدایا کمکم کن از تغییرات استقبال کنم . خدایا کمک کن که توجهم روی خواسته هام باشه . توجهم روی زیبایی ها باشه. خدایا شکرت که قانون بدون تغییر تو رو درک کردم . توحید واقعی رو شناختم . خدایا شکرت که راه درست رو پیدا کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام استاد جان

    وای وای وای چقدر خوبین،چه طور میفهمید چه فایلی درست کنین که در مسیر و در ذهن من باشه که نیازم به شنیدنش بوده

    استاد شما مصداق واقعی پیامبر خدایین،شما با خودتون و خدا به صلح رسیدین که خدا بهتون الهام میکنه الان وقتشه این حرفا رو به گوش بندگان من برسونی

    از این به بعد صداتون میکنم حضرت استاد

    خدایا شکرت که من را در مسیر پیروان پیامبر زمانه قرار دادی و حرفات رو به گوشم میرسونی و هدایتم میکنی.واقعا زبان و کلمات قاصر هستن برای شکر گذاری و تشکر ازت.

    خدایا هزار هزار هزار هزار بار شکرت این شکر گذاری کوچک از بنده ات رو پذیرا باش.

    استاد بخوام کامنت برای این فایل بزارم چندین چندین صفحه میشه و باید سعی کنم خلاصه بنویسم و شایدم چندبار بیام کامنت بزارم (:

    خب برم از تمرین اول:تغییرات گذشته م

    استاد از تغییر در روند کاری م در کارگاه پرده دوزی دوستم بگم که پیشنهاد کار دفتری بهم شد و باور محدود کننده بگم که می ترسیدم نتونم و وای کار دفتری؟ ولی باز واقعا استاد ته وجودم مینای قدرتمند هست،دنبال تغییر بودم،گفتم میرم سمتش و با فشاری که روی من آوردن یهو نباید از کارگاه بری و صبح برو دفتر و عصر باید بیای و چون صفت دگر دوستی دارم نخواستم دلش بشکنه سختی به جون خریدم صبح دفتر،عصر کارگاه دوستم و شب خونه تکونی عید

    خیلی فشار روم بود و بعد از 15 روز هم کارگاه دوستم اتمام کار زدم و بعد بیست روز از اون کار دفتری هم باب میل شون نبودم و در اومدم و بیکار شدم و استاد به اندازه مرگ بابام گریه کردم و درمونده بودم و هنوز با دیدگاه خیرم بوده آشنا نبودم ولی خدا دوستم داشت و از خدا طلب یاری کردم و یهو هدایت شدم به مرجان جان و روز به روز پیشرفت اتفاق خوب حال خوب

    واقعا هربار از اون تغییر یاد میکنم لبخند به لبم میاد

    و ما وقع خیر رو تجربه کردم

    همیشه تو تغییرات این الگو رو یاد خودم میارم و اتفاقای خوب جذب میکنم.

    استاد من خلاف اطرافیانم ساده و قابل تغییرم مثلا تا بگن فلان ختم بزار خوب میشه میزاشتم و برای مسیر شما تا دوستم گفت بیا تو مسیر انگیزشی و استاد عرشیان و شما مقاومت نکردم و به نفعم شد یادمه به دوستم میگفتم ناراحتم زود باورم و بعضی جاها ضرر کردم و ایشون میگفتن اتفاقا خوبه منم خیلی مقاومت دارم و خوبه که زود باوری و خدایی هزار بار به خاطر زود باوری م نفع بردم و بیخیال ضرر ها که کوچک بودن ک فراموشم شدن.

    حالا دارم می فهمم و خوشحالم حالا فهمیدم من مینا با ذهن قدرتمندم که تغییرات رو دوست دارم و خودم میرم توش حتی اگر ضرر کردم ولی به ظاهره باختم به واقع بردم.

    وای خدایا شکرت من بهترین ورژن خودمم.

    حتی اخیرا استاد هدایت شدم به اینکه بخوام برا خودم کار کنم و دیگه شاگردی و کارگری نکنم و ته دلم میدونستم اتفاقای خوب تو راهه و حالا با فایل شما مهر تایید خورد که درسته و خوب میشه. و به نفعم هست.

    حتی توی روابط همیشه توی ذهنم یه مسئله بود که ترس داشتم و تعویق می انداختم یا حتی زمان گذاشته بودم بعد از فلان اتفاق انجام بدهم ولی قبل فایل شما ذهن قدرتمندم گفته بود برو دنبالش و حالا انجام بده تعویق نیانداز و کم و بیش تردید داشتم چی میشه؟ حالا با فایل شما فهمیدم مسیرم درسته چون تغییر محسوب میشه و اتفاقای خوبی تو راهه

    همیشه به مرجان میگفتم ازت متشکرم با حال بدی که اومدم سمتت منو پس نزدی و باهام مثل ناجی رفتار کردی و دستم گرفتی و ایشون می گفتن از خودت متشکر باش که خواستی تغییر کنی و خواستی و من برا چندین و چند نفر دیگه هم ناجی شدم ولی خودشون نخواستن و همون اول راه گم شدن .

    امروز که با شنیدن فایل دیدم من قبل از شنیدن فایل اقدام کردم و ذهنم قدرتمند هست خوشحال شدم و از خودم متشکرم که اینقدر قدرتمنده

    استاد واقعا دوره ها تمرین ها ،هم صحبتی ها با مرجان همگی تلنگر هستن در اصل باید خود وجودیت مان باید حرکت کنه و برکت از طرف خدا میاد.باید در رو باز بزاریم تا خدا وارد بشه وقتی خودمون رو تو قفس حبس کردیم و راضی هستیم به همین چطور خدا میتواند زندگیمان وارد بشه؟

    باز این جمله طلایی برق میزنه

    از تو حرکت از خدا برکت

    لایک به این جمله

    خداااااااااااااااا عاشقتم

    باز این دعای قشنگ NAهای عزیز رو به یادگار می نویسم:.

    خدایا کمکم کن تغییر دهم آنچه میتوانم تغییر دهم

    خدایا قدرتم بده بپذیرم آنچه نمی توانم تغییر دهم

    و خداجانم آگاهی ام بده تفاوت این دو رو بفهمم

    واقعا استاد بعضی جاها میگیم دیگه این قسمت مون بوده و تلاشی برای تغییر نمیدیم و خودمون رو توش حبس میکنیم و با شیره به سر خودمون مالیدن حال خودمون رو خوب میکنیم.

    مثلا من همیشه میگفتم خانوادگی کارگر زاده ایم و با دوست شدن با استادکارم و همکارام و آهنگ گوش کردن حالم رو با کارگری خوب میکردم ولی واقعا حالا که در حال کسب و کار برا خودم هستم حالم خود به خودی خوبه و اهنگم گوش نمی کنم و به امید الله روزای خوب در راهه.

    استاد واقعا پیامبر زمانه هستین

    شما دارید پیام های الهی رو به گوش کسانی که دوست دارند خدایشان هدایت شان کنه می رسونین

    الان فایل رو گذاشته بودم و میشد که همسرم گوش کنه و هدایتی براش باشه ولی رفت تو اینستا و واقعا براش نظری ندارم و به خودم افتخار کردم دو نفر هستیم در یک مکان و یک زمان ولی خدا منی که دستم سمتش دراز کردم رو دستم گرفته و همسرم ….

    در پناه حق

    دوستان در سایت به خودتون افتخار کنین که حضرت استاد رو دارید.

    واقعا میخوام برم سجده شکر

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    شاپرک گلی گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    استاد گرامی درود برشما

    تشکر از شما و خانم شایسته عزیز بابت تهیه این فایل های عالی

    استاد عزیز واکنش من به تغییر چه کوچک چه بزرگ در 99.9 درصد موارد منفی بود و الان با گذشتن چند سالی که به لطف الله دارم روی خودم کار میکنم تا حدودی بهتر شدم و میدونم هنوز خیلی کار دارم و ذهنیت من هنوز یک ذهنیت محدود کننده ست تا قدرتمند کننده اما تلاش میکنم بهتر و بهتر بشم

    پاسخ سوال اول : سه سال پیش به خاطر شرایط مالی به اجبار آپارتمانم رو عوض کردم به اینصورت که از آپارتمانی که نزدیکی خانه پدرم اجاره کرده بودم و شرایطش کمی بهتر بود باید به آپارتمان خودم نقل مکان میکردم که در اینصورت فقط چند دقیقه ( به صورت پیاده) از خانه پدری دورتر میشدم اما برای ذهنی که جلوی یه تغییر خیلی کوچک هم مقاومت میکرد این تغییر خیلی بزرگ محسوب میشد . روزی که این تصمیم رو گرفتم انگار دنیا روی سرم خراب شده بود یادمه به پدرم تلفن کردم موضوع رو گفتم و کلی گریه کردم از همون پشت تلفن متوجه شدم پدرم چقدر از ناراحتی من متعجب و حیرت زده بود

    آپارتمانم رو کمی بازسازی کردم و نقل مکان کردم و تا چند ماه با تنفر در آن زندگی کردم به همراه فرزندم .

    شرایط رو از لحاظ روحی به قدری برای خودم سخت کرده بودم که وقتی از خانه بیرون میرفتم انگار تازه راه نفسم باز میشد و برعکس

    من کاملا بی منطق فقط چون به اجبار این تصمیم رو گرفته بودم با خودم لجبازی میکردم و مقاومت میکردم خصوصا که برای بازسازی سختی زیادی متحمل شدم

    تا اینکه یک شب که به خانه برگشتم کلید رو که انداختم در باز نشد هر کار کردم در باز نشد حتی چند بار کلیدها رو نگاه کردم که نکنه دسته کلیدم عوض شده …… تو همون حین که تلاش میکردم در باز شه متوجه شدم انگار یه صدایی داره بهم میگه تو حق نداری وارد این خانه بشی چون همش داری بدش رو میگی غر میزنی و از همه مهم تر قدر نمیدونی …….

    جالبه این ندا مدام قوی تر میشد و من ترسیده بودم

    بالاخره بعد حدود ده دقیقه تلاش در باز شد اما تلنگر خوبی به من شد تا کمی فکر کنم چرا و متوجه بشم که چقدر راحت به چند مساله مهم بی توجه بودم :

    جریان بازسازی و اسباب کشی که نقریبا به صورت تنها انجامش دادم ار من آدم قوی تری ساخته بود انگار یک تابو برای من دیگه بی اهمیت شده بود مگه یک زن تنها بدون شوهر میره مصالح فروشی مگه یک زن تنها میره دنبال بنا و نقاش و تا کارگاه کابینت سازی میره مردم چه فکری میکنند راجبم

    کل اونهه زحمت یک طرف اون فکرها و ترس که بابت قضاوت و نگاه مردم داشتم یک طرف

    اصولا به خاطر برخوردهایی که تو جامعه ایران با خانم مطلفه میشه من سالها تو محل کارم و تو فامیل نزدیکم اینکه جدا شدم رو با سختی زیاد پنهان نگه داشته بودم .

    من متوجه شدم خاطره بازسازی آپارتمانم که اون موقع توام شده بود با یک سلسله کارهای مهم اداری که مربوط به کار دیگری بود و باید کلی دوندگی به چند شهر میکردم بهم حس قدرت میده که من از پس کارهام خیلی خوب بر میام واینکه حتما باید مردی کنارم باشه باور ها ی جامعه و ترس هام هست که تو وجودم رخنه کرده

    من متوجه شدم اگر یکی ار رویاهام اینه که مهاجرت کنم آمریکا و جای دیگه ای زندگی کنم باید تمرین کنم بعضی دلبستگی ها رو کمتر کنم

    من متوجه شدم که باید قوی تر بشم و از پنهان کردن مساله جداییم دست بردارم خیلی سال با این ترس زندگی کردم که اگه فلانی و بهمانی بفهمه چی میگه چی میشه باید تو دل این ترس برم . رفتم و آرام آرام دیگه تلاشی برای پنهان کردن نکردم

    در ضمن آپارتمان جدید فوق العاده پرنور بود برخلاف آپارتمان قبلی و در یک خیابان واقع شده که یک سمتش یک پارک خیلی بزرگ قدیمی با درختان سر به فلک کشیده ست و خدا میدونه من چقدر عاشق منظره گل و درخت هستم

    پاسخ سوال دوم :

    میخوام تعییر آگاهانه رو شروع کنم وتمرین کنم و تصمیم گرفتم از تغییر دکوراسیون خانه آغاز کنم

    پاسخ سوال سوم

    من از تغییر استقبال میکنم چون من خالق زندگی خودم هستم تغییرات در نهایت به نفعم تمام میشوند

    من با استقبال از تغییرات به مهارتهام و قدرتم اضافه میکنم و به آدم بهتری تبدیل میشم

    در هر تغییری خیری نهفته ست

    من با تغییرات خودم رو بهتر میشناسم و سعی میکنم شخصیت خودم رو رشد بدم

    پاسخ سوال چهار

    1- میخوام آپارتمانم رو تبدیل به احسن کنم و میدانم بنا به دلایلی الان وقتشه اما به علت مشکل مالی بهش فکر نمیکنم و ناامیدم از انجامش تصمیم گرفتم جدی روی این موضوع تمرکز کنم

    2- باید بررسی کنم میخوام آپارتمان جدید چه شرایطی داشته باشه و چه مقدار بودجه لازم دارم و چقدر از این بودجه رو در اخنیار ندارم و چگونه باید نامین کنم

    3- سعی میکنم آگاهانه تر شرایط حال حاضرم رو نگاه کنم تا ببینم کجاها رو باید کم کم تغییر بدم و هدف گزاری داشته باشم تا اون اهداف منو وادار به تغییر کنند

    استاد عزیز ممنونم که هستید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمد عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2657 روز

    سلام استاد عزیز و همه دوستان

    چقدر موضوع خوبی رو استاد گفتند

    من قبلاً خیلی مقاومتم در برابر تغییرات زیاد بود ولی الان با دید خیر بهش نگاه می کنم و سعی می کنم احساسم رو نسبت بهش مثبت کنم هر چند که اوایلش شاید تغییرات بزرگ برام سخت باشه ولی می پذیرم و ادامه میدهم

    چند وقت پیش خانمم گفت میخوا بره سرکار همیشه خونه دار بود یک دختر 4 نیم ساله هم داریم زمانی که من سر کار بودم کنارش بود و بهش رسیدگی می کرد و.‌‌..

    خلاصه یه تازگی رفت سرکار کارمندی که تا ساعت 5 سر کار است و حالا من باید بچه رو صبح ببرم مهد کودک

    کلا همه چیز تغییر کرد البته من هنوز مقاومت دارم و برای خودش هم سخته چون تا حالا سرکار نبوده.

    سعی کردم با دید خیر بهش نگاه کنم نکات مثبتش رو ببینم و بپذیرمش، و این فایل استاد هم به من یک انگیزه خوب داد برای اینکه با این تغییر من هم تغییر کنم و با قدرت ادامه بدهم

    یک موضوع دیگه رو بگم ، قبل از اینکه خانمم بره سر کار به خودم گفتم من باید هر لحظه یک فعالیت مثبت داشته باشم یک تغییر ایجاد بکنم یک تلاشی داشته باشم، فقط بیکار نباشم و سعی کردم این شخصیت رو توی خودم ایجاد کنم که هرجایی هستم تغییر ایجاد کنم حرکت کنم

    برای همین هم این سوال رو همیشه از خودم می پرسم ، الان چکاری رو می توانم انجام بدهم چه تغییری رو می توانم انجام بدهم و …

    حالا این اقدام می تونه تمیز کردن ماشینم باشه یا مرتب کردن لباسهام یا رفتن توی سایت و یا آموزش دیدن و …

    و هر چیزی که به ذهنم می رسه رو انجام می دهم یک لیست هم از کارهای که باید توی زندگی انجام بشه رو توی. Google keep نوشتم و براشون هر روز قدم بر می دارم و انجامشون می دهم

    چند وقت پیش با خانمم تصمیم گرفتیم برای تغییر کردن و تغییر زندگیمون مهاجرت کنیم از کرمان به بندرعباس و الان 2 ساله بندرعباس هستیم خداروشکر کلی پیشرفت داشتیم موفقیت داشتیم اگر کرمان بودیم شاید این اتفاقات و این تغییرات ایجاد نمی شد ولی این عمل به این تصمیم خدا می دونه که در آینده هم چقدر تغییر توی زندگیمون ایجاد کنه

    همین امروز و دیروز هم خدا رو شکر کلی اتفاقات عالی افتاده که پس از به نتیجه رسیدن انشالله در آینده در موردشان کلی با ذوق صحبت می کنیم

    توی کارم در گذشته تغییری ایجاد شد که خداروشکر به نفعم شد و کلی توی کارم حرفه ای و متخصص شدم

    کلمات تاکیدی خوب:

    من از تغییرات با شور و شوق استقبال می کنم

    من علیرغم وجود ترس و نگرانی دست به اقدام می زنم

    من علیرغم وجود شک دست به اقدام می زنم

    من هر روز برای بهبود بیشتر قدم بر می دارم

    با حل مسائل زندگی ام هر روز بهتر می شود

    مسائل فرصت هایی برای پیشرفت است من از آنها استقبال می کنم

    من برای حل مسائل قدم بر می دارم

    مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟

    البته که کارهایی است که باید انجام شود ولی خدا رو شکر من همه رو نوشتم و هر روز برای حلشون قدم بر می دارم و خداوند هم قطعا برای من برکتش رو می فرسته

    مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟

    برنامه اینه که با توجه به اولویت کارهام همه رو انجام بدهم و هر روز برای حلشون اقدام کنم و حرکت کنم هر روز قدم های با انگیزه و با احساس خوب

    مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟

    از تغییرات استقبال کنم با دید مثبت و با ایمان بهشون نگاه کنم احساسم رو نسبت بهشون خوب کنم برای براشون حرکت کنم تلاش کنم شخصیتی اقدام گر از خودم بسازم بی باک باشم و از عمل کردن نترسم به دل ترس ها و ناشناخته ها بروم

    قبل از اینکه جهان شرایط مجبورم کنه خودم حرکت بکنم و اقدام بکنم.

    سپاسگزارم از فایل زیبا و همه دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    فریبا شهاب گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    بسم رب العرش العظیم

    سلام بر استاد گرانقدر و مریم جان شایسته

    در موردتغییر اینجانب در گذشته بسیار. مقاومت داشتم واصولا علاقه ای به تغییر بخصوص دز بخش های مهم زندگی نداشتم ، تغییرات بسیاری از زمان کودکی تا به امروز تجربه کردم مثل تغییر محل زندگی وتغییر مدرسه و…اما اولین تغییر درزمان جنگ واوج موشکباران تهران شروع شد وما به طور موقت واحبار به یکی از شهرهای شمال مهاجرت کردیم واضلا شرایط خوبی نبود اما من وسایر اعضا خانواده بعد از مدتی این موضوع رو پذیرفتیم وبعد متوجه شدیم با توجه به سختی آن دوره چقدر بهمون خوش میگذشت وخاطرات خوشی از اون موقع داریم .

    بعد از دبیرستان من همزمان هم وارد دانشگاه شدم وهم استخدام دولت شدم ودرابتدا هماهنگی بین ساعات کاری وکلاسهای درسی کاری دشوار بود واز طرف روسای بالادستی فشارهایی وارد می‌شد وبه لطف خدای مهربون دستانی از راه رسید واین موضوع به نحو مطلوبی به سرانجام رسید

    بعد از اتمام تحصیلات دانشگاه ،در محل کار مربوطه امکان ماندن نبود وبه من گفتن شما دراین مرکز نباید بمونی وباید به قسمت دیگری جابجا بشید ،بعد از درگیری ومقاومت ذهنی که استرس بسیاری برام داشت ،البته مدیران قسمت موافق نبودند ومیگفتن با همین پوزیشن اینجا بمونید اما من قبول نکردم ودرخواست انتقالم رو نوشتم وبعد از هشت ماه به اداره دیگری منتقل شدم وتا سه ماه اصلا شرایط برام مطلوب نبود وهمه چیز جدید سوخت بنظر میرسید اما بعد از سه ماه وبه واسطه شرایط شغلی وسازمانی ،تغییرات اجباری وروتین بود واز یک نا سه سال براساس ارتقا شغلی ،این جابجایی ها اجبارا صورت میگرفت و چقدر باعث رشد شخصیت فردی وافزایش دانش

    تجربه در موقعیت های مختلف برام شد ،

    الان هم تغییرات کوچکی در زندگیم میدم تا از حالت یکنواختی وکسل کنندگی دربیاد .مثلا برای پیاده روی هرروز به پارک های مختلف در مناطق مختلف میرم واز فضای جدید هم لذت میبرم وهم مناطق مختلف رو برای آینده شناسایی میکنم .

    جملات تاکیدی :

    جهان هرروز و هرلحظه در حال تغییر است ‌تغییرات باعث رشد و پیشرفت من خواهد شد

    من قلبا وعمیقا باور دارم هر تغییری به نفع من است و خدا بهترینها رو برام رقم میزنه .

    هر تغییر باعث افزایش عزت نفس واعتماد به نفس من میشه .

    تغییرات باعث رشد شرایط مادی ومعنوی من خواهد شد.

    تغییرات به لطف خدا برای من منشا خیرات وبرکات بیشماری است .

    تغییرات باعث تقویت ایمان وتوکلم به پروردگارم می‌شود .

    تغییرات باورهای توحیدی مرا افزایش می‌دهد .

    در سایه تغییرات راههای بیشماری برای رسیدن به خواسته هایم بازمیشود.

    تغییرات آسان می‌کند مرا برای آسانی ها .

    درپناه رب مهربان سلامت و سعادتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    زهرا فتحی گفته:
    مدت عضویت: 406 روز

    سلام ودرودبه استادعزیز خیلی خیلی خداروشاکرم که باشمااشناشدم باگوش دادن فایلهاتون وتمریناتی که داشتم اتفاقای خوبی توی زندگیم افتاد میخاستم بگم که من یک مادر هستم دوفرزندکوچک دارم ماپدرمادرها وقتی بچه دارهستیم هرروزمون پرازچالشه هرروزباید رفتارهاوکارهامون روتغییربدیم روندزندگیمون تغییرمیکنه گفتارمون تغییرمیکنه روزبه روزکه بچه هابزرگ ترمیشن چالش هامون بیشترمیشه بامطالعه وکسب تجربه بااین چالش هاروبرومیشیم وبه بهترین شکل حلش میکنیم جوری که خیلی لذت بخش تر میشه زندگی هرچی بزرگ ترمیشن ماهم بایدبااونها تغییرکنیم طبق سنشون رفتارکنیم جوری که کسی آسیب نبینه وبتونیم بهترین زندگی وبهترین اتفاقات روتجربه کنیم وازخداوازشماسپاس گزارم که باراهنماییهاتون بافایلهای عالیتون باعث میشیدکه ما چیزهای عالی یادبگیریم وباتمرین وبااراده قوی بهترینهاروبرای خودمون رقم بزنیم بازهم سپاسگزارم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    مهدیه گازرانی گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    ب نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیزم و استادای گلم ک هر لحظه عشقم داره نسبت بهتون بیشتر وبیشتر میشه خدایا شکرت

    خداروشکر ک آگاهی های این فایل و شنیدم و دیدن تصویر و صدای استاد نصیبم شد چون واقعا هدایت الله هست و من بدون دلیل هدایت نشدم

    استاد منم اینو تجربه کردم

    این تغییر کردن رو لمسش کردم نتیجشم دیدم

    زمانی ک من دانشگاه پیام نور میخوندم و حسم بهم گفت مهدیه جای تو اینجا نیست و باید تغییر کنی و از دانشگاه مرخصی گرفتم رشته ی دبیرستانمم تغییر دادم و شروع کردم برای کنکور خوندن این در حالی بود ک همه میگفتن چرا میخوای از رشته ی روانشناسی تو این دانشگاه انصراف بدی از دوستات عقب میوفتی مرخصی بگیری اصن اگه کنکور همون رشته ای ک میخوای قبول نشی چی میخوای چ کار کنی

    ولی حس من میگفت ک آقا شرکت کن تو میتونی و ب هیچکسم تا لحظه های آخر نگفتم ک میخوام چ کار کنم

    و من در عرض 8ماه ی رشته ی دیگه خوندم و آزمون ها رو شرکت میکردم و خودمو برای کنکور و تغییر زندگی آماده میکردم

    این شد ک من رشته ی تربیت بدنی دانشگاه فرهنگیان قبول شدم و زندگیم از این رو ب اون رو شد و همزمان ک درس میخوندم حقوق هم میگرفتم

    مهدیه باید با جهان تغییر کنی اگه تغییر نکنی له میشی دختر دیدی الان چ نتیجه ای داده این تغییرت پس باید بازم تغییر کنی هر چند الانم ب فکر بیشتر کردن درآمدم هستم با اینکه حقوق خوبی دارم ولی من با پول ساختن بیشتر ب پیشرفت و گسترش جهان کمک میکنم

    و

    یکی دیگه اینکه من زمانی ک تو ی رابطه عاطفی با ی فردی بودم ک اون چیزی میخواستم نبود دقیقا بعد از رهایی از اون رابطه ب افراد خیلی بهتری هدایت شدم ک خیلی لولشون از اون فرد بهتر و بالاتر بود و من چقدر دوست داشتم این تصمیمم رو

    خداروشکر ک با این تغییرات میتونم ب ذهنم بفهمونم ک دیدی اون موقع شد الانم میشه

    الان جوری ک فکر میکنی باید تغییر کنی تغییر کن

    بدون ک خدا بهت جایزه میده با هر تغییری ک میکنی

    خدا بیشتر عاشقت میشه و دوست داره چون خدا با شجاعانه اونایی ک قدم برمیدارن و ایمانتم قوی تر میشه برای مراحل بعدی زندگیت

    تغییرات همیشه باعث پیشرفت و رشد زندگی من میشن

    خدارشکر ک هدایت شده ام من رو خدا هدایت کرده ب بهترین استادا(استاد عباس منش و استاد شایسته ی بزرگوار) ب بهترین دوستان ب بهترین سایت ک فوق العادس کامنت بچه ها

    استاد خیلی دوست دارم خیلی خیلی زیاد زندگی رو فقط میخوام با شما و صحبتای شما هیچکس ب دل من نمیشینه

    خداروشکر خداروشکر بابت این آگاهی ها و پیدا کردن خودم و خدای خودم

    ب امید دیدار هگی در بهترین زمان در بهترین مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرامی

    به صورت کلی از تغییر خیلی زیاد استقبال می‌کنم و زمانی که هر چیزی در زندگیم به یک شرایط تکراری می‌رسد آرزوی تغییر آن را دارم و دلم تحول می‌خواهد

    چه تغییر در روند روزانه و به دام افتادن روزمرگی باشد چه یک درآمد ثابت باشد چه یک وسیله تکراری باشد چه یک دکور یا حتی یک روال مشخص برای پوششم همیشه خواهان تغییر هستم و این مسئله بارها برایم پیش آمده که در مسائل مختلف حتی جایی که هیچ راهی برای تغییر نبوده از خداوند درخواست هدایت به سوی تغییر شرایط را کرده بودم

    ولی اگر این تغییر به صورت تحمیلی باشد واکنش نشان می‌دهم یعنی احساس می‌کنم شخص دیگری برای من تصمیم می‌گیرد اصلا پذیرا نیستم

    مرحله اول:

    در مقابل تغییر معلم همیشه خیلی مقاومت می‌کردم چه دوران ابتدایی و چه بعدها یادمه سال پیش دانشگاهی معلم شیمی وسط‌های سال نتونست بیاد و معلم جدیدی فرستادن بعد از دو جلسه مدیر برای پرس و جو از روند کار ایشون به کلاس اومدن و من داوطلبانه بلند شدم و اعلام کردم معلم قبلی بهتر بود در هر صورت ترتیب اثری داده نشد آخر سال مجدداً مدیر برای پرس و جو مجدد به کلاس ما اومدن و باز هم من بلند شدم اما این بار از تمام محاسن و شیوه تدریس عالی و صبوریی‌شان گفتم خلاصه که ایشون برای سال بعد هم در همان مدرسه مشغول خدمت شدن

    همانطور که در ابتدا نوشتم واکنش خیلی زیادی راجع به تغییرات اجباری دارم ولو اینکه به نفع من باشد

    مرحله دوم:

    از تاثیرات آموزش‌های شما و تغییرات من این مسئله کاملاً برایم واضح و آشکار است که تسلیم‌تر شدم و هر اتفاقی حتی علی رغم میل باطنی من باشد با خودم میگویم این همون اتفاق خوب است حتماً خیری هست و من ازش بی اطلاعم من به خدا اعتماد دارم برای مثال اتفاق همین چهار روز گذشته در زندگیم نشان از تغییر خوب منه

    دچار درد شدید لگن کمر پهلو کلیه شدم و اصلاً به مغزم نمی‌رسید این حجم از درد از چی ناشی می‌شه حتی نمی‌دونستم به چه متخصصی باید مراجعه کنم خلاصه سه روز صبوری کردم هدایت خواستم مدام فایل‌های آرامش در پرتو آگاهی رو مرور می‌کردم و به خودم یادآور می‌شدم که بدن من بزرگ‌ترین داروخونه جهان است بالاخره واضح شد که باید کجا برم ولی باز هم تسلیم صد در صد نبودم مدام توی ذهنم بود که من چه اشتباهی کردم که سر از دکتر درآوردم اما اشتباه نبود شاید یکی از بزرگترین خیرها بود دکتر هم به محض شنیدن علائم اورژانسی آزمایش نوشت اما نه تنها جواب آزمایش خوب بود بلکه من اونجا شخصی رو ملاقات کردم که متوجه شدم چرا به اینجا هدایت شدم و به طرز جادویی یهو کاملاً خوب شدم

    تمام مدت3 ساعته‌ای که منتظر ویزیت بودم تمام تلاشم رو کردم که روی فراوانی تمرکز کنم که حتی در تعداد بیماران مراجعه کننده چقدر فراوانی هست چقدر سعی کردم روی لیاقتم کار کنم که من لایق بهترین مکان‌ها و دریافت بالاترین خدمات هستم چقدر خدا رو شاکر شدم که من تمام هزینه‌های درمانی رو دارم که با عشق پرداخت کنم با خودم زمزمه می‌کردم خدایا بهت اعتماد دارم وقتی توی مسیر تو هستم این اتفاق بی حکمت نیست دقیقاً 10دقیقه آخر انتظار اون ملاقات انجام شد کار خدا بینظیره

    مرحله سوم:

    خدایا تسلیم توام در برابر هر تغییر وقتی تو با منی همه چی به نفع من میشه

    مرحله چهارم:

    1. روابط عاطفی

    2. طبق مباحثی که از شما یاد گرفتم مخصوصاً یه فایلی توی قسمت گفت و گو با دوستان هست که دقیقاً شما راجع بهش توضیح دادید و من بهش هدایت شدم و متوجه شدم که چه تغییراتی در خودم ایجاد کنم من به اندازه کافی فاصله فرکانسی ایجاد نکردم به اندازه کافی روی نکات مثبتش تمرکز نکردم به اندازه کافی از داشته‌ها لذت نبردم و باید با جدیت بیشتری روی خودم کار کنم

    3. به دستان خدا بیشتر اعتماد کنم گاهی یه ایده از یه شخص غریبه یه پیشنهاد یه اتفاق که فکر می‌کنم به من ارتباطی نداره چقدر به من مرتبطه چقدر همون چیزیه که می‌خواستم ما همه یکی هستیم ما جزئیم از یک کل که در رسیدن به اهدافمون برای هم دست خداییم پس بیشتر به خداوند و نقشه‌هاش اعتماد کنم کمتر رو خودم حساب کنم قرار نیست همه چیو من به تنهایی بدونم یا انجام بدم من سمت خودم رو انجام بدهم من رو خودم کار کنم و بدونم که هر اتفاقی می‌افته در جهت رسیدن به اهدافمه

    استادان عزیزم خیلی دوستتون دارم سپاسگزارم که این فایل رو آماده کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مهدیه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 627 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خیروخوشی وسلامتی دردنیا وآخرت

    سلام خدمت استادعزیزم وخانم شایسته ی عزیزم وهمه دوستان هم فرکانسی عزیزم درانجام این تمرین متحول کننده.

    عنوان:ذهنیت قدرتمندکننده دربرابرذهنیت محدودکننده قسمت 4.

    سوال؛وقتی تغییری درروندروتین زندگی شما رخ میدهدچه واکنشی نشان میدهید؟

    جواب:

    مرحله اول:

    چه تغییریدرگذشته ی من رخ داده که درنهایت نتایج مثبتی برای من به ارمغان آورده است؟

    1_تغییردرجابجایی اتاقم به جای اتاق قبلی؛

    من ابتدا دربرابرتغییرخیلی مقاومت داشتم ولی جهان خودش اینکاررا برای من انجام داد به این صورت که یک روز که ازمحل کارم به خانه آمدم دیدم همه وسایل من پرت وپلا دراطراف افتاده وانگارمجبور شدم که اتاقم راجابجا کنم اول احساس بدی داشتم وبعدازیک روزکه احساسم راخوب کردم خودم بدون هیچ بحث وگفتگویی به اتاق جدید نقل مکان کردم والان که 2 سال ازآن اتفاق میگذرد فقط این رابگویم که چقدرزندگی من بهترشده یعنی آرامش من بیشترشده وامکانات رفاهی دراتاقم بیشترشده به طورمثال گازبرای درست کردن املت،دمنوش،….

    سرویس بهداشتی مستقل وحمام مستقل دارم

    وتخت خواب راحت وقشنگ وبخاری وکلرو…

    من این تغییررافرصتی دانستم برای اینکه ازتنهایی خودم لذت ببرم وبتوانم تمرینات موسیقی را درآزادی زمانی ومکانی دراتاق خودم انجام بدهم وباعث رشدوپیشرفت من شد.

    مرحله دوم:

    برنامه ای قابل اجرابرای استقبال ازتغییر،

    به صورت آگاهانه شروع به ایجادیک سری تغییرات درروند روتین زندگی خودم بکنم،

    من این برنامه ریزی آگاهانه رابه اینصورت تدوین میکنم که

    1- به دنبال کار جدید با درآمد بیشتروساعت کاری کمترودوستان متعهدومسئولیت پذیربیشتری باشم.

    2-به دنبال پیداکردن فرد مناسب برای زندگی مشترک باشم.

    3-به دنبال فرصت های جدید برای رشدوپیشرفت درموسیقی باشم به طورمثال درهمایش های موسیقی شرکت کنم با افرادی که دراین زمینه پیشرفت داشته اند آشنا بشوم.

    مرحله سوم:

    یک یا چندعبارت تاکیدی مثبت بنویسم که کمک کند ذهنیت من دربرابرتغییربهترشود وباورهای قدرتمندکننده ای درراستای استقبال ازتغییرات درذهنم ساخته شود؟

    هرسختی ورنجشی که درمسیرهدفم( به طورمثال نوازنده ی حرفه ای شوم) ایجادمیشود

    آغازتغییری است برای هدایت من به سمت موقعیت ها وشرایط بهترازطرف خداوند هدایتگرم.

    مرحله چهارم:

    مورداول_درحال حاضرچه تغییری است که میدانی باید درروندزندگی ام ایجادشود امابدلایل مختلف انجام آنرا به تعویق می اندازم؟

    تغییرزندگی ام ازمجرد بودن به سمت ازدواج با فردمناست

    مورد2_چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده دارم؟

    آشنایی با کسانی که درزمینه ازدواج موفق شده اند وپیداکردن فرد دلخواهم

    مورد3_ازاین به بعد چه برنامه ای برای ایجادذهنیت استقبال کننده ازتغییرات درزندگی ام دارم؟

    1_ازآشنا شدن با دوستان جدیدومکان های جدیدباذهنیت مثبت استقبال کنم

    2_ازدست دادن دوستان قبلی را فرصتی بدانم برای پیداکردن دوستان بهتر وبیشتر

    3_برای هرروزم باخودم تصمیم بگیرم یک تغییرکوچک داشته باشم حتی درحرف زدنم

    درنهایت ازاستادعزیزم وخانم شایسته ی عزیزم وهمه ی کسانی که این کامنت من را میخوانند آرزوی سلامتی وشادی وثروت روزافزون دارم.

    درپناه الله یکتا شادوپیروز وسربلند دردنیا وآخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 2157 روز

    بنام الله یکتا

    استاد خوبم فایل رو اونجا که گفتین نگه داشتم تا بخش اول رو بنویسم

    تغییر تغییر

    استاد بستگی ب اون تغییر داره

    که اگه تو جهتی بود که دوست داشتم استقبال هم میکردم و آسون میگرفتم

    ولی اگر در موردی بود ک بهش حساس بودم واکنش منفی داشتم

    مثلا قبلا که توی زبانسرا کار میکردم

    و شب خسته و کوفته میومدم خونه

    میدیدم پسرم بدون اینکه هماهنگ کرده باشه

    دست مادرشوهرم میگرفت می اورد خونه ، من بهم میریختم

    و از چهره ام مشخص بود ک ناراحت شدم

    چون باید دوباره ی شام دیگه درست میکردم

    فرداش صب زود بیدار میشدم

    صدای شیر ابی که مدت طولانی باز میذاشت

    بدخوابم میکرد و …

    در جهت مثبت

    مثلا صب بیدار میشدم

    عمه همسرم زنگ میزد که داریم میریم بندرسیراف برای ناهار

    شما هم بیاین

    واکنش من : استقبال و تشکر که یادم بودن و دعوتم کردن و زود بساط چای و خوراکی و میوه رو جمع می کردم

    واکنش همسرم ( البته نه همیشه) ول کن، حوصله داری، ی روز تعطیل بخوابیم

    ولی فکر که میکنم اگر در جهت ناخواسته هام باشه اولش واکنشم منفیه

    ولی یکم که میگذره بهتر میشم اروم میشم و میپذیرمش

    البته استاد خیلی بهتر شدم بنظرم

    مثلا دیروز قرار بود با همسر و بچه هام بریم کنار دریا

    چای و میوه اماده کردم

    یهو همسرم گفت پدرش ازش خواسته کن بره دنبالش

    ببرش بیرون

    قبلا اخم و ترش رویی میکردم که عروسیش با ما گرفته و شانس ما و … قهر و بدخلقی

    ولی دیروز ناخوداگاه گفتم باشه

    برو منتظر میمونیم

    و بعدازظهر بیرون رفتن ما شد شب

    و رفتیم ی دور با ماشین زدیم و اومدیم خونه

    و خداروشکر حالم خوب بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: