ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام پروردگار بخشنده و مهربان
سلام استاد عزیزم و مریم جان و دوستان گلم
خدا رو شکر میکنم که این فایل عالی رو هم گوش کردم و قراره تمریناتش رو الان انجام بدم.
البته جلسه اول محصول “قانون آفرینش” رو هم گوش کردم و بسیار لذت بردم و ایمان من رو بسیار قویتر کرد و استاد عزیزم سپاسگزارم که این پیشنهاد رو داده بودین.
وقتی در برابر تغییرات خودم رو رصد میکنم میبینم که عکس العمل های متفاوتی داشتم و البته الان روحیه خودم رو برای تغییرات اماده تر و مشتاق تر میبینم.
در گذشته در برابر یک سری از تغییرات مقاومت بسیار زیادی داشتم و بعضی از اونها رو با آغوش باز و با علاقه میپذیرفتم.
من کلا تغییری رو که با علایقم در تضاد بود نمیتونستم بپذیرم در حالی که بعدا تجربه کردم که در نهایت اون تغییر در جهت خواسته ی قلبی من بوده و من فقط در ذهنم فکر میکردم که این تغییر در تضاد با خواسته درونی من هستش.
و الان که فرکانس بهتری دارم و سعی میکنم در هر لحظه احساس بهتری داشته باشم و با خودم هماهنگ تر شدم تغییرات انگار با علایقم هماهنگ تر شدن و با احساس خیلی بهتر و با اطمینان بیشتری میتونم باهاشون همراه بشم.
مثلا چند سال پیش قرار بود جابجایی محل زندگی داشته باشیم و من در ابتدا بسیار مقاومت داشتم و دوست نداشتم اتفاق بیفته، البته با شرایط اون زمان اگر اتفاق میفتاد شاید واقعا هم جالب نمیشد.
اما در زمانی قرار داشتم که شروع کرده بودم به اینکه روی خودم کار کنم و برای داشته هام شکرگزاری میکردم و شرایط ما تغییرات مثبتی کرد به طوری که عملا این جابه جایی رو امکان پذیر میدیدم.
و الان بارها و بارها به خاطر خانه و محل زندگیمون خدا رو شکر میکنم که بسیار رضایتبخش هستش.
همراه با این جابجایی تغییرات بسیار عالی اتفاق افتاد از جمله اینکه:
تغییر شغل دادم. مدتها بود که متوجه شده بودم شغل خیاطی، شغل مورد علاقه من نیست اما نمیدونستم چطور باید این شغلی رو که در اون استاد شده بودم تغییر بدم. اما شکرگزاری میکردم و از ورودیهای مثبت استفاده میکردم.
تا اینکه شرایط کرونا بوجود اومد و من مجبور شدم یک مدت کارم رو کنار بزارم و از طرفی درآمدی غیر از خیاطی شامل حالم شد و دقیقا زمان پیدا کردم تا متمرکزتر روی باورهام کار کنم و تونستم این تصمیم رو بگیرم که این شغل رو کنار بزارم و بعد از اون هم مکان زندگیمون رو که یکی از دلایل مخالفتم با این جابجایی شغلم بود، عوض کردیم.
و الان روی حرفه ی نقاشی با رنگ روغن کار میکنم که بسیار لذتبخشه و این خونه ای که ساکن هستیم ویلایی هست در مکانی ارام و با هوایی تمیز و فضای کافی که بتونم فعالیت هنریم را با لذت بیشتری دنبال کنم و خداوند رو بسیار سپاسگزارم.
یکی از تغییراتی که باید در برنامه خودم ایجاد میکردم، کار کردن منظم تر روی دروس شما استاد عزیزم و کامنت گذاشتن بود، که با شروع جلسات “باورها”، دارم با اشتیاق و علاقه جلسات رو دنبال میکنم و کامنت میزارم و به وضوح میبینم که داره کمکم میکنه بهتر و سریعتر نقاط قوت و ضعفم رو بشناسم و هدفمند تر روی خودم کار کنم که بسیار ازتون سپاسگزارم.
یک تغییر کوچکی که همیشه مقاومت داشتم کوتاه کردن موهام بود، اما هفته ی قبل با احساس خوبی به استقبال این تغییر رفتم و هم خودم میبینم و هم بقیه به من میگن که بسیار بهم میاد که انرژی مثبت جدیدی رو برام به ارمغان آورده و خیلی راحتتر و لذتبخش تر میتونم بهشون رسیدگی کنم.
یکی از تغییرات مهمی که در گذشته خیلی در برابرش مقاومت داشتم، تغییر در باورهام بود.
الان میبینم که احتیاج به تغییرات بسیار بنیادی در باورهام داشتم اما به صورت متعصبانه ای مقاومت میکردم تا اینکه سیلی محکم کائنات رو نوش جان کردم!!
و دیگه اون باورها رو ناکارآمد دیدم و با هدایت الهی شروع به دنبال کردن باورهای جدیدی کردم که زندگی من رو متحول کردند و الان در این مسیر زیبا همراه خانواده ی صمیمی استاد عباسمنش هستم.
الان به یاری خداوند مشتاقانه در مسیر جایگزین کردن باورهای قویتر با باورهای قبلی هستم.
باعشق مشتاق قویتر کردن ایمانم و یکتاپرستیم هستم.
کائنات همواره در حال تغییر و گسترش میباشد، پس ما هم همواره باید در حال بهبود و تغییرات مثبت باشیم.
همانطوری که آب روان همواره سالم است، من هم باید به استقبال تغییرات و بهبودی بروم.
مشتاقم که باورهای قدرتمند هماهنگ با خواسته هایم را، جایگزین باورهای قبلی ام کنم.
مشتاقم که روز به روز با خودم و خواسته هایم هماهنگ تر بشوم و به استقبال تغییرات بروم.
من در مسیر صحیح عشق و ثروت و نعمت و برکت هستم و تحولات پیش رویم را با اشتیاق میپذیرم.
یکی از تغییراتی که میدونم باید ایجاد کنم مطالعه قرآن کریم و انس گرفتن با قرآن هستش. به نظرم برای ایجاد این تغییر باید یک زمان مناسب رو در نظر بگیرم، و به یاری خداوند زمان مناسبش رو پیدا میکنم.
باید به کارهام نظم بیشتری بدم،
در گذشته خیلی سعی میکردم روی زمانبندی و شرایطم کنترل داشته باشم و برای رهایی از این وضعیت دست از برنامه ریزی برداشتم و چند سالی هست که به خودم اجازه دادم رها باشم که البته در این مدت تحولات و شرایط جدید و سازگارتری رو تجربه کردم و به یک نظم جدیدی بر اساس علایقم رسیدم، و به نظرم با توجه به شناخت بیشتری که از خواسته هام و علایقم پیدا کردم و همجهت با الهاماتی که دریافت میکنم به نظرم وقتش رسیده امورم رو منظم تر پیش ببرم. و با قاطعیت کارهای انجام دادنی رو برای خودم لیست کنم و با هدمفمندی بیشتری اونها رو پیش ببرم.
برای اجرایی کردن این مورد مدتی هست که تمرکز کردم و سعی کردم بفهمم به چه صورت میتونم کارهای مختلف مورد علاقه ام رو در برنامم جا بدم که با هم هماهنگ باشه.
یکی از اونها کار کردن روی اسپیکینگ زبان انگلیسی هست که یک مدت شروع کردم کلاس اسپیکینگ رفتم اما هم از لحاظ زمانبندی هم از لحاظ مباحثی که سر کلاس صحبت میشد مورد علاقم نبود و رها کردم. برنامه ی جدیدی که در مورد زبان شروع کردم و بسیار سازگار هستش اینه که اول صبح که از خواب بیدار میشم یکی از پست های آقای ژول اوستین رو در اینستاگرام انتخاب میکنم و جملاتی روکه میگه رو باهاش تکرار میکنم به طوری که برام روون بشه. اینطوری هم اسپیکینگم تقویت میشه و هم جملاتی رو در اول صبح تکرار میکنم که ایمانم رو قویتر میکنه و فرکانسم رو بالاتر میبره.
یکی دیگه از کارها، گوش کردن جلسات شما و کامنت گذاشتن هستش که قبلا سعی میکردم هر روز یک وقته مثلا یک الی دو ساعتی بزارم اما نمیشد، تا اینکه الان اون زمان رو به طور متمرکزتر در چند ساعت ولی یک الی دو روز در هفته اختصاص میدم که برام بسیار سازگار تره و دوستش دارم و دارم ادامه میدم.
یکی از کارهایی که باید تغییر در اون ایجاد کنم قبول دعوت ها به مهمانی و مسافرت و گسترش روابط هستش. و از اونجایی که روابط پاشنه آشیل من میباشد این موضوع رو در اولویت قرار دادم. و تصمیم دارم کاملا در جمع حاضر باشم و لذت ببرم. اتفاقا هفته قبل خواهرم پیشنهاد داد که باهاشون برم تهران خونه دخترش و من با آغوش باز پذیرفتم، که بسیار خوش گذشت و لحظات متفاوت و قشنگی رو تجربه کردم. یا اینکه مادرم دوستش رو خونمون دعوت کرده بود و تصمیم گرفتم کنارشون باشم و باهاشون هم صحبت بشم.
خدا رو شکر میکنم برای استاد عزیزم و این جلسات پربار و این امکاناتی که در اختیارم گذاشت تا خودم رو بهتر بشناسم و این کامنت رو بنویسم.
سلام به استاد عزیزم و همه عوامل پشت صحنه این سایت بسیار قدرتمند جهان..
اول از قسمت سوم سوال ساختن
جمله تاکیدی شروع میکنم
با این جمله که ، من باور دارم که هر تغییری که در زندگیم بوجود بیاد باعث رشدم خواهد شد
چه این تغییر آگاهانه خودم ایجادش کرده باشم چه اینکه توسط تضادهایی که جهان برای رشد من برام بوجود آورده باشه در هر صورت باعث رشدم خواهد شد
یاد ی جمله طلایی استاد افتادم که میگه
“”این اتفاقات نیستند که زندگی مارو رقم میزنند این نگاه ما به اتفاقات هست که زندگی مارو رقم میزنند ,,,””
پس در نتیجه ما باید نگاهمان را به تغییراتی که در زندگیمان بوجود میاد رو عوض کنیم
اگر سوالات استاد رو بخوام پاسخ بدم
اول اینکه من از بچگی ریسک پذیر بودم و هستم و تمام شکست هایی که در زندگیم بوجود آمده بخاطر ریسک پذیری ام هست و اساسا خودم عاشق تغییرم و برای پا گذاشتن روی ترس های تغییر آگاهانه پیش قدم خواهم شد…
هزاران مثال در زندگیم دارم که هر جا که تغییر کردم باعث رشدم شده کلا این باور در ذهنم نهادینه است که تغییر باعث رشدم میشود
من همیشه خودم آگاهانه به استقبال تغییر میروم
ی تغییر جدید رو اگر بخواهم مثال بزنم همین چند روز پیش رخ داد اینکه من گوشیم همیشه سامسونگ هست و چون با منوهاش عادت کرده بودم دوست نداشتم از این برند بیام بیرون و اینکه چون برنامه و اطلاعات هم زیاد تو گوشیم دارم سخنم بود که جابجا کنم تا اینکه به این فکر افتادم که از گوشی سامسونگ بیام روی شیامی… این کار رو انجام دادم پا روی ترس از تغییر گذاشتم و دیدم چقدر عالیه این گوشی و همچنین دسترسی هاش چقدر خوبه و پیش خودم دوباره این باور قوی و قویتر شدم که محسن دیدی تغییر باعث رشته
از استاد عزیزم میخوام ی دوره در خصوص ترس از تغییر آماده کنه چون بسیار مهم هست
ممنونم از بابت این فایل های عالی
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز
سلام به همه دوستان ارزشمندم
استاد من قبلا آدمی بودم که به شدت در مقابل تغییرات مقاومت داشتم و همیشه دوست داشتم همون روند روتین که همیشه داشتم تو زندگیم باشه
از همون بچگی همینطور بودم حتی نمیتونستم دوستای جدید پیدا کنم و با همون دوستای قبلی بودم حتی اگه میدونستم دوستای خوبی برام نیستن ولی جرات تغییر نداشتم
حتی یادمه من یه دوست خیلی صمیمی داشتم که از بچگی باهم بزرگ شدیم وهمیشه باهم میرفتیم مدرسه و همیشه باهم بودیم و یک سال یه شرایطی پیش اومد که اون مدرسه اش عوض شد و من تا مدتها حالم بد بود و گریه میکردم و اصلا دلم نمیخواست برم مدرسه و به شدت احساس تنهایی میکردم
ولی همون سالی که اون دوستم نبود کلی دوستای جدید پیدا کردم و اصلا کم کم اون دوستم از زندگیم محو شد
من با همین ذهنیت محدود کننده که به شدت در مقابل تغییرات مقاومت داشت بزرگ شدم من هرگز از تغییرات استقبال نمیکردم
هیچ وقت دوست نداشتم از نقطه امنم بیام بیرون
ولی وقتی ازدواج کردم همسرم همیشه آگاهانه به استقبال تغییرات میرفت و من دیدیم که تغییرات فرصتی برای رشد و پیشرفت هست و چقدر آدم رو بزرگ میکنه و چه فرصت هایی تو دل این تغییرات بوده ولی من به خاطر ترس هام خودم رو محروم کرده بودم از این فرصت ها
کم کم تو زندگیم یاد گرفتم که نه تنها از تغییرات استقبال کنم بلکه آگاهانه تو زندگیم تغییرات ایجاد کنم
از وقتی ازدواج کردیم همیشه خودمون آگاهانه تو زندگیمون تغییر کردیم
وقتی برمیگردم و روند این سالها رو مرور میکنم میبینم که ما همیشه خواستیم آگاهانه تغییر کنیم و از این بابت خوشحالم چون باعث شد ما جسور بشیم
همیشه تو زندگی مون اینطوری بود وقتی میدیم شرایط یه جوری شده که دیگه جای پیشرفتی نیست تغییر میکردیم
و این تغییر کردن خیلی بهمون کمک کرده
همیشه وقتی حرف از تغییر میشه اولش ذهنم مقاومت میکنه ولی ایجاد اهرم رنج و لذت برای ذهنم باعث میشه ایمانم و شجاعتم برای تغییرات بیشتر بشه و مقاومتم کمتر بشه
تمرین :
تغییراتی که تو زندگیم رخ داده و اول مقاومت داشتم ولی بعد دیدم که به نفع من بوده و باعث رشد من شده:
1- وقتی دانشگاه قبول شدم یه دوستی داشتم که با هم همکلاس بودیم و باهم میرفتیم دانشگاه و میومدیم و خونشون نزدیک خونمون بود و از این بابت خوشحال بودم که دوستم دقیقا همون دانشگاه قبول شده و من تنها نیستم دقیقا همون اتفاقی که برای دوست دوران بچگیم افتاد یک ماه بعد از شروع دانشگاه دوستم انصراف داد و رفت و من ناراحت شدم و احساس تنهایی میکردم ول بعدش خداوند یه دوست خیلی خوب سر راهم قرار داد خیلی بهتر از اون دوست قبلیم
الان 16 سال از دوستی ما میگذره و حتی ما باهم ارتباط خانوادگی داریم و دوستم الان از بچه های سایت هست
2- ما کارهای چاپ رو همیشه به یه مجموعه میدادیم و چندین سال بود که باهاشون کار میکردیم طوری که خیلی باهاشون دوست شده بودیم و یه جورایی اونجا انگار مال خودمون بود حتی خیلی وقتا همسرم خودش میرفت پشت دستگاه و کارها رو چاپ میکرد در صورتی که هیچ کسی اجازه این کار و نداشت
در کل یه جای راحت و یه نقطه امن
کم کم دیدیم که کیفیت کارشون اومده پایین و همسرم گفت باید لابراتوار و عوض کنیم
من به شدت مقاومت کردم و گفتم ما جایی رو نمیشناسنیم و با هیچ جایی اینطوری راحت نیستیم و گفتم ما داریم باهاشون چکی کار میکنیم و جاهای دیگه همه نقدی کار میکنن
ما هر خواسته ای داریم اونا راحت قبول میکنن ولی جای دیگه اینطوری نیست
ولی همسرم قبول نکرد و خواست که تغییر بدیم شرایط و
و ما به یه لابراتوار فوق العاده حرفه ای تر هدایت شدیم و کیفیت کارها کلا تغییر کرد
و همینکه مجبور بودیم نقدی کار کنیم به نفع ما شد
اتفاقا دیدیم اونا چقدر منظم تر هستن چقدر وقت شناس تر هستن و کارها رو سریع تر آماده میکنن
در کل همین تغییر باعث پیشرفت تو کارمون شد
همین مورد در مورد عوض کردن کارمندان هم بود
من همیشه مقاومت داشتم نسبت به این موضوع چون اونا رو میشناختم و باهاشون راحت بودم و یه کارمند جدید برام ناشناخته بود ولی بعد از اولین باری که همسرم کارمندا رو تغییر داد دیدم که چقدر نفر جدید بهتر بود ولی من به خاطر اینکه برام نقطه امن بود خیلی سخت بود که تغییر کنم
3- دور شدن از خانواده ام به خاطر وابستگی که بهشون داشتم
اولش وقتی میخواستیم محل زندگی مون رو تغییر بدیم مقاومت داشتم و دوست داشتم نزدیک خانواده ام باشم چون بهشون وابسته بودم ولی بعدش که دور شدم دیدم چقدر وابستگی من و آزار داده و چقدر فرصت رشد و پیشرفت و ازم گرفته بود
الان این فاصله رو خیلی بیشتر دوست دارم خیلی باعث رشد من شد و باعث شد ما مستقل باشیم و بزرگ تر بشیم و بیشتر رو خدا حساب کنیم
4- روند روتین زندگی ما وام گرفتن و قسطی خرید کردن بود میدونستیم که باید تغییر کنیم و این مسیر درستی نیست یه جایی رسیدیم که غرق در قسط و بدهی بودیم و اگه تغییر نمیکردیم نمیدونم الان چه شرایط وحشتناکی رو برای خودمون درست کرده بودیم
تسویه همه قسط و بدهی ها و ایجاد این عادت که باید نقد خرید کنیم تغییری بود که ذهن به شدن مقاومت داشت و دوست نداشت انجامش بده ولی ایجاد همین رفتار درست و نقدی خرید کردن و وام نگرفتن چقدر برای ما بهتر شد و چقدر باعث رشد مالی ما شد
5- کار کردن با استاد عباس منش که به شدت مقاومت داشتم و میخواستم با همون استاد قبلی کار کنم ولی همسرم ازم خواست که تغییر بدم شرایط و خودم نتیجه گیری کنم و وقتی اومدم تو سایت استاد عباس منش دیدم که چقدر برام بهتر شد و چقدر بیشتر رشد کردم
6- شغل قبلی من تدریس کردن بود بعد از ازدواج همسرم بهم پیشنهاد داد اگه دوست دارم بیام در کنار هم دیگه کار کنیم و منم قبول کردم با اینکه وارد شدن به شغل جدید برام کاملا ناشناخته بود ولی دوست داشتم که واردش بشم و این برام یه تغییر بزرگ بود
من تو خانواده ای بزرگ شده بودم که کارمند بودن رو میپسندیدین و این باور و داشتن که بالاخره یه آب باریکه ای هست
اصلا اهل ریسک کردن نبودن و منم این روش و دیده بودم و انتخاب کرده بودم ولی حالا میخواستم وارد یه چالش بزرگ بشم و بیایم با همسرم دو تایی کسب و کار خودمون و راه بندازیم
حتی برای همسرم هم یه چالش جدید بود چون همیشه برای دیگران کار کرده بود
راه انداختن کسب و کار خودمون یه تغییر بزرگ تو زندگی هردو ما بود و همین تغییر بینهایت به رشد و پیشرفت ما کمک کرد و باعث شد چقدر مهارت تو بیزنس یاد بگیریم و قوی بشیم
7- جدید ترین تغییری که تو زندگی مون اتفاق افتاد و بازم یه تغییر بزرگ برامون هست جمع کردن دفتر کار و آنلاین کار کردن هست که باعث رسیدن به ازادی زمانی و مکانی شد و کلی درهای جدید تو کسب و کارمون برامون باز شد کلی موقعیت جدید و ایده های جدید برامون به وجود اومد
8- تغییر در سبک تغذیه و زندگی به سبک قانون سلامتی که ذهن اولش به شدت مقاومت داشت ولی کم کم با به وجود اومدن نتایج به این سبک جدید عادت کردم و خیلی هم دوسش دارم
مرحله دوم :
برنامه من برای ایجاد تغییرات در روند روتین زندگیم :
چیزی که مدتهاست داره بهم آلارم میده و بارها و بارها ازش نشانه دریافت کردم اینه که من مدتهاست یادم رفته هدف من از زندگی کردن لذت بردن هست
دارم به خودم نگاه میکنم میبینم همش دارم تو زندگیم بدو بدو میکنم
خودم و از خیلی لذت های زندگی محروم کردم با این منطق که من نباید وقتم رو تلف کنم
یادم رفته که باید از آشپزی کردن لذت ببرم
از تمیز کردن خونه لذت ببرم
از یه چای خوردن در کنار همسرم لذت ببرم
اصلا بعضی وقتا دلم میخواسته بشینم کنار همسرم یه فیلم نگاه کنم یا یه روز برم پیش دوستم و باهاش حرف بزنم یا یه مهمونی برم
بعضی وقتا دلم میخواسته مثلا یک ساعت بیشتر بخوابم
ولی ذهنم همش میگفت نه این کارا وقت تلف کردنه
نه تو باید مفید باشی
نه تو هدف داری باید تلاش کنی به هدفت برسی
خودم میدونم دیگه از اون ور بوم افتادم
و این شد که ماه هاست دارم بدو بدو میکنم و اتفاقا نتیجه هم اون چیزی که میخوام نیست
برنامه ام اینه بیشتر از زندگیم لذت ببرم و رها تر باشم
شادتر زندگی کنم
از انجام حتی کوچکترین کارها لذت ببرم
مرحله سوم :
عبارتهای تاکیدی که بهم کمک میکنه که باورهای قدرتمند کننده ای در برابر تغییرات در ذهنم ساخته شود :
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ……….. موجیم که آسودگی ما عدم ماست
بهترین چیزی که در من باورهای قدرتمند کننده میسازه تا نه تنها در برابر تغییر مقاومت نکنم بلکه خودم آگاهانه به استقبال تغییرات برم این هست که دقیقا با توجه به سوال اول بیام تو زندگیم نگاه کنم ببینم جاهایی که تغییر کردم چقدر به نفعم بوده
چقدر تغییر کردن باعث رشد و پیشرفت من شده و به من جسارت و شجاعت داده
تغییرات چقدر باعث شده من ایمانم به خدا بیشتر بشه و بیشتر و بهتر رو هدایت خدا حساب باز کنم
بیام به تغییرات گذشته ام نگاه کنم ببینم اون جاهایی که تغییر کردم چقدر اعتماد به نفسم بیشتر شده و چقدر ترس هام کمتر شده
تغییرات همیشه به نفع من بوده
همیشه درهایی از نعمت و ثروت تو زندگیم باز شده که به واسطه تغییر کردن بوده اگه من تغییر نمیکردم و همون روند قبل و ادامه میدادم این نعمتها رو هم دریافت نمیکردم
تغییر به من شجاعت میده به من جسارت میده
مرحله چهارم :
چه تغییری در زندگی ام هست که میدونم باید انجام بشه ولی اونو به تعویق میندازم ؟
برنامه من برای اجرای این تغییرات چیست؟
یه تغییری در شخصیتم هست که باید انجام بشه و اونم اینه که
من هیچ وقت دست آوردهای خودم و نمیبینم
من برای کارایی که میکنم ارزشی قائل نیستم
میدونم احساس لیاقتم به شدت پایینه
تو برنامه هام بود که دوره احساس لیاقت و بخرم ولی نمیدونم چرا نشد
از خدا خواستم در زمان مناسب هدایتم کنه دوره رو بخرم
به قول خانوم شایسته عزیز
خدایا تو از خود من به نیازم آگاه تری پس میدونم که در بهترین زمان به نیاز من پاسخ میدی
پس فعلا برنامه ای که دارم اینه که بیام وقت بزارم و دستاوردهایی که دارم و به خودم یادآوری کنم
خودم و تحسین کنم
اصلا همین جواب دادن به سوال اول باعث شد من به خودم بیام ببینم من جسارت تغییر داشتم و رفتم تو یه شغلی که هیچی ازش نمیدونستم
ولی یادش گرفتم ولی مهارت کسب کردم و ازش ثروت خلق کردم و اصلا یادم نبود که من چطوری رفتم تو دل ترسم یادم نبود چقدر رشد کردم چقدر پیشرفت کردم
به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت استقبال کننده از تغییرات در زندگی ام دارم؟
به طور کلی برنامه ام اینه که تمرکزم بیشتر روی خودم باشه
وقتی بیام به تغییراتی که تو زندگیم ایجاد شده و نتایجی که برام به وجود آورده نگاه کنم خیلی راحت تر میتونم با تغییرات کنار بیام و حتی ازشون استقبال کنم چون همین کار باعث میشه اهرم رنج و لذت تو ذهن من قوی تر بشه
وقتی جای اهرم رنج و لذت تو ذهنم درست باشه پس من خیلی راحت تر و با مقاومت کمتری از نقطه امنم میام بیرون و به استقبال تغییرات میرم
استاد و خانوم شایسته عزیزم ازتون سپاسگزار م
در پناه الله
سلام مونا جان
چقدر این جمله ات منو به فکر فرو برد
دقیقا همچین چیزی برام رخ داده و یه تلنگری شده که واقعا هدف ما از زندگی لذت بردنه نه چیز دیگه
منم مثل شما فکر میکردم ،کاملا از اون ور بوم افتادم ،ولی انگار جهان منو مجبورم کرده که یکم بشینم و از زندگیم لذت ببرم ،نمیدونم واقعا چرا اینقدر دارم بدو بدو میکنم
“”برنامه من برای ایجاد تغییرات در روند روتین زندگیم :
چیزی که مدتهاست داره بهم آلارم میده و بارها و بارها ازش نشانه دریافت کردم اینه که من مدتهاست یادم رفته هدف من از زندگی کردن لذت بردن هست
دارم به خودم نگاه میکنم میبینم همش دارم تو زندگیم بدو بدو میکنم
خودم و از خیلی لذت های زندگی محروم کردم با این منطق که من نباید وقتم رو تلف کنم
یادم رفته که باید از آشپزی کردن لذت ببرم
از تمیز کردن خونه لذت ببرم
از یه چای خوردن در کنار همسرم لذت ببرم
اصلا بعضی وقتا دلم میخواسته بشینم کنار همسرم یه فیلم نگاه کنم یا یه روز برم پیش دوستم و باهاش حرف بزنم یا یه مهمونی برم
بعضی وقتا دلم میخواسته مثلا یک ساعت بیشتر بخوابم
ولی ذهنم همش میگفت نه این کارا وقت تلف کردنه
نه تو باید مفید باشی
نه تو هدف داری باید تلاش کنی به هدفت برسی
خودم میدونم دیگه از اون ور بوم افتادم
و این شد که ماه هاست دارم بدو بدو میکنم و اتفاقا نتیجه هم اون چیزی که میخوام نیست
برنامه ام اینه بیشتر از زندگیم لذت ببرم و رها تر باشم
شادتر زندگی کنم
از انجام حتی کوچکترین کارها لذت ببرم
الهی شکر که این قسمت فوقالعاده رو قراره گوش کنم ! استاد یکم که فکر کردم دیدم من واقعا تو مبحث تغییر و انعطاف پذیری خوبم . چون از بچگی چندین بار مدرسم عوض شد مهاجرت کردیم درکل اوکیه برام تغییر . ولی تغییر ذهنی یکم چالش برانگیزه بااینکه باز خیلی سریع انجامش میدم یعنی یه طرز فکری یه ایده ای رو تغییر میدم و اون قبلیه مثل یه اعتیاد دوباره منو میخواد بکشونه سمت خودش . چیزی که هس اینه که درسته من فکر میکنم خوبم و نتیجم هم اینو نشون میده ولی شایدم نباشم ! یعنی ذهنم میگه خب بابا تو که مشکلی نداری ول کن فایلو بیخودی وقتتو نزار این جلسه واسه تو نیس ولی این یه تلس . مشتاقانه دوست دارم برم سراغ ادامه فایل تا ببینم چی برداشت میکنم ! الهی به امیدت.
تمرین : استاد دیدی گفتم تله بود ! موضوع این جلسه دقیقا اونیه که اران باهاش سر و کله میزنم : ما زنده به انیم که ارام نگیریم موجیم که اسودگی ما عدم ماست . یکی از باگ های من که خیلی ازش ضربه خوردم اینه که من میام توی مسیر درست و وقتی شرایط خوب میشه ، دیگه تغییر نمیکنم دیگه قدما و اکتشافامو ادامه نمیدم و مثل نوکیا سقوط میکنم . درصورتی که تغییر نعمته واسه من موفقیت یعنی پیشروی یعنی تغییر و بهبود ! یادمه دو سال پیش من خواستم برم خصوصی زبان بخونم و وابستگی هایی بود که دوستات چی ولی من بهاشو پرداخت کردم و با اینکه خصوصی خیلی خیلی اولاش سخت بود ولی اداپت کردم خودمو و چقدر رشد کردم همون تغییر باعث معلم شدن من و پیشرفتم توی زبان انگلیسی شدش همون تغییر کلی دوستا و موقعیت های عالی واسم ایجاد کرد اصن یه دنیا نعمت شد واسه من . یا وقتی که تصمیم های نگرفتم افکت میزاشتن روی زندگیم و نمراتم ضعیف بود ، من گفتم کمالگرایی رو به بهبودگرایی تغییر میدم و قدم اینشکلی برمیدارم دیگه اون شیوه جواب نمیده و نتیجم هم عالی شدش ! یا وقتی دیدم در ذهن من رابطه به جنس مخالف مساویه با شکست مساویه با دور شدن از خدا و موفقیت و همزمان رابطه هم دوست دارم و این دو باهم نمیگنجن ! من گفتم با روزی یک مثال با روزی یک کامنت مطالعه کردن میام تغییرش میدم چرا کویر رو نگه دارم ؟! و نه تنها ایمانم الان بیشتره بلکه چه با جنس مخالف و چه موافق اصن ارتباطم به شدت قوی شده نمیدونم در ادامه چه نتایجی میاد ولی الان درک دارم میکنم که هرکجا موفقیتی بوده صحبت تغییرم بوده هرکجا ثابت موندم هوا برم داشت ، با مخ زمین خوردم .
تغییری که میخوام اعمال کنم ، اینه که از یوتوب شروع کنم چیز یادگرفتن . یعنی من چسبیدم به همون متد کتاب و استاد شاگردی که 12 سال دیدمش از خودم و بقیه از روز اول مدرسه ولی دیگه بسه . با روزی پنج دقیقه ده دقیقه ویدیو زبان شروع میکنم . دومی ، خوردن سبزیجات مخصوصا کاهو هس . من رژیم غذاییم خیلی محدوده یعنی همیشه دارم یسری غذاهارو میخورم و اصن حواسم نیس به این چرخه . میخوام با سه تا قاشق یا سه تا برگ کاهو شروع کنم اصن نیازی نیس چیز عجیبی باشه مهم این تغییرس .
استاد من خودم فهمیدم که هرچی داره میره جلو ، خواسته هام هم بزرگتر و بیشتر میشن و من باورهام بسیار ایراد داره تو زمینه پول . پول میاد پول رو میسازم ولی باز جیبم خالی میشه انگار طاقت ندارم پول کنار خودم نگه دارم (: ولی ذهنم هی منو پرت میکنه هی دور میشم یکی از بهانه هاشم این بود که نه خدا به موقع اجازه میده و میخواد تو رو باورهات کار کنی الان نمیزاره الان واست نمیخواد پول رو درصورتی که اصن نگاه من به خدا اشتباه بود و نتیجش باعث شد برم سراغ بیشتر شناختن خداوند با فایلای سایت و فهمیدم که اقا من انتخاب میکنم و میرم تو دلش همش تجربس همش خیره هیچ چیز بدی وجود نداره حتی اون هدفی هم که بهش رسیدم دوست نداشته باشم یا اونموقع ارتباط نگیرم ، کلی تجربه و انرژی و اعتماد به نفسش کمک میکنه واسه اهداف واقعیم که میخوامشون ! امروز خداوند اصن هدایتم کرد به صحبت با دوستانم و یکیشون واقعا باورهاش راجع به مسائل مالی خیلی خوبه و نتیجشم همینو میگه و کلی حرف زدیم و قشنگ اون باور هارو فهمیدم و هی میگفتم الله و اکبر استاد اینو گفته بودا استاد اینو توضیح داده بودا ! و حتما نیازیم ندارم الان برم سراغ روانشناسی ثروت ها هرچند دوست دارم بلکه همین فایلای روی سایت شاهکارن واسه شروع ! هیچ سایتی اینجوری هدیه نمیده به کاربراش الهی شکرت که اینجا هستم . خداجونم تو هدایتم میکنی میدونم استاد یکی از دستای تو هست من از استاد ممنونم ولی سپاسگزاری اصلیم از تو هست .
انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ
خداوند سرنوشت هیچ قوم( و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
به نام خدایی که اختیار همه چیز رو به خودمون داده
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
در حال حاظر که نشسته ام و به افق خیره شدم ،سخت ملول گشتم و کارهام که کمی به کندی پیش میره ،هر اقدام فیزیکی هست انجام دادم ، هر قدمی که با امکانات و شرایط العان من قابل انجامه ،و چون خیلی طول کشیده ،کمی هم از اون رها بودن و در لحظه زندگی کردن فاطله گرفتم
در شرف تاسیس کارگاه مستقل هستم و این یه تغییر بزرگ بعد از کمتر از یک سال کار کردن به صورت سیار هست ،کمی با ترس قدمهام رو برمیدارم و میدونم که باید این کار رو انجام بدم
جسارت برای تغییر رو دارم، یعنی از اول اینطور نبودم با آزمون خطا و با نگاه به گذشتم به این نتیجه وایمان رسیدم که هر وقت جسارت به خرج دادم و ریسک کردم،نتیجه همیشه خوب بوده ، مثل زمانی که من آموزش و پرورش بودم و چهارچنگولی چسبیده بودم به محیط کارم و به هیچ وجه حاضر نبودم تغییر به وجود آمده رو بپذیرم و دوست داشتم قانون برا من عوض بشه، حاضر بودم با درآمد کم همونجا بمونم ،چون اونجا منطقه امنم محسوب میشد و دو سال بود که تازه کار پیدا کرده بودم اواخر کمکم با کلی تضاد شدم ،اما باز هم مقاومت میکردم ،اون روزها تازه دستیابی به رویاها رو گرفته بودم تمریناش را انجام میدادم و بعد اون تغییر و بیکار شدن که فقط یک ماه طول کشید ، بلافاصله به جای هدایت شدم بادرآمد خیلی
بیشتر از سه برابر و البته که هیچ کدوم از اون تضادها و شلوغیها و ساعات کاری طولانی نبود
و کلی تغییر دیگه که بعد از بالارفتن مدارم و تغییر شخصیت خودم آگاهانه انجام شد، و همیشه خیر و خوبی بود، واز به جایی به بعد اگاهانه به استقبال تغییرات در زندگیم رفتم ،البته با شناخت توانمندی هام وتقویت ایمانم ودیدن نتایج قبلی خیلی راحت تر تغیرات رو پذیرفتم.
با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
با توجه به شواهد و قراین و قدمهایی که برداشتم انگار که من سمت خودم را انجام دادم و از تغییرات هر چند با ترس استقبال کردم، هر کاری که به ذهنم میرسه انجام دادم و باز هم نتیجه حاصل نشد
با یه الهام واضح اون هم تو خواب متوجه شدم که من نسبت به تکرار باورها طی روز کم توجه هستم و انگار این قضیه برا من اهمیتش خیلی جا نیفتاده
و میدونم که باورهای من در خیلی از زمینهها هنوز درست نشده و باید اهمیت این موضوع در ذهنم خیلی پررنگتر از چیزی که هست باشه وگرنه که خدا همواره پاسخ میدهد پس باز هم اشکال از سمت منه و باید باور های که ساختم رو چند بار در روز گوش بدم و اهمیتش رو به خودم گوشزد کنم ،یعنی اندازه ای که برا فایل گوش دادن و نوشتن و کامنت خوندن وقت میزارم یه تایم رو هم برای گوش دادن به صدای خودم بزارم و این تغییر رو در روند آموزش ام ایجاد کنم و بهش پایبند باشم
سپاسگزارم
سلام به هم دوستانم
من از دورهای رایگان استفاده کردم و تونستم خیلی چیزا رو یاد بگیرم و انجام بدم ..الان برای خودم یه درآمد کوچیک دارم و خیلی ازش لذت میبرم میخوام بگم چطور تونستم آروم آروم کاری رو که خیلی دوست داشتم حرفه ای یاد بگیرم .شاید رانندگی رو خیلی ها بلد باشن منم بلد بودم ولی حرفه ای نه خیلی دوست داشتم یه روز بتونم از ماشین پول دربیارم حس خیلی خوبی بهم میداد تا اینکه تصمیم گرفتم اینکارو یاد بگیرم شاید از دید خیلی ها کار عادی و معمولی باشه ولی برای من خیلی سخت بود اینکه بتونم تو خیابون ها و کوچه های کرج رانندگی اصولی کنم ..شاید الان که اینو مینویسم یادم نمیاد گذشته چطور بودم اینقدر که تمرکز گذاشتم برای یادگیری و حرفه ای شدن ..گاهی 7 یا 8 ساعت میشستم پشت ماشین و ازش لذت میبردم و زمان رو نمیفهمیدم و چقدر حس خوب داشتم ..یادمه یه بار رفتم بنزین بزنم ماشینو بد پارک کردم کل اونجا بهم خندیدن ولی زیاد ناراحت نشدم از اونجا اومدم بیرون و یادمه چقدر تمرین کردم تا یاد گرفتم ایراد کارم کجاست گاهی توی خواب هم تمرین میکردم فایلهای رایگان استاد رو گوش میدادم و مو به مو عمل میکردم .
الان فهمیدم قانون برای همه چیز عمل میکنه فقط باید ما اون کار رو دوست داشته باشیم
اینقدر هیجان کارمو داشتم که صبح ساعت 5 پا میشدم و میرفتم ..یادمه استاد میگفتن به درآمد فکر نکن فقط کاری رو که دوست داری انجام بده الان میفهمم اینو و چقدر حالم خوبه
چقدر تو این مسیر بزرگ شدم چقدر یاد گرفتم خشمم رو کنترل کنم چقدر صبوری رو یاد گرفتم .
من زیاد کامنت نزاشتم توی سایت ولی کامنت ها رو میخوندم و لذت میبردم
خواستم از استاد بخاطر فایلهای رایگان عالی که گذاشتن تشکر کنم و بگم من زندگیم با همین فایلها تغییر کرد و داره پیشرفت میکنه
خیلی مونده به شماها برسم ولی از اینکه یه پله اومدم بالا خیلی خوشحالم
یکی از کسایی که منو خیلی واسه کارم تشویق کرد همسرم بود وخدا رو بخاطر داشتن همسر خوب واستاد عالی سپاسگزارم
سلام خدمت استاد عزیزم
و خانم شایسته گلم
مواردی مثل تغییر دکوراسیون و غذا و …حالمو خوب میکنه و مشکلی باهاشون ندارم
من حدود 4 /5 سال قبل که با استاد تازه آشنا شده بودم دوست داشتم کسب و کار شخصی خودم رو راه اندازی بکنم اما ترسهای زیادی داشتم مثل اینکه بچهام چطور بزرگ بشن، غذا چطور درست کنم ،چطوری مدیریت کنم بین کارهای خونه و بیرون
بیشترین نگرانی من بچههام بودن (دختر بزرگم 9ساله بود و دختر کوچکم 6سالش بود)ولی پا روی ترس هام گذاشتمو تغییر رو شروع کردم
و کارگاه خیاطی مو شراکتی با دوست خوبم راه انداختیم و حسابی روزهای خوبی رو کنار هم کار کردیم و تجربه بدست آوردیم
ترسهایی که بخاطرشون از هنری که داشتم استفاده نمی کردم ونگرانیهایی که بعد از چهار سال که برمیگردم به عقب میفهمم اونها ریسمانی بودن که خودم به دست و پام بسته بودم
الان به لطف الله تولیدی خودمو دارم که با استفاده از تجربیات همون کار گاه خیاطی راه اندازی کردم
در آمدم 10برابر شایدم بیشتر شده
بچه هام خیلی عالی و مستقل تر از بچه های اطرافیانم بزرگ شدن
و من خودم چقدر شخصیتم بزرگتر شده از یه خانم بی تجربه تبدیل شدم به یه خانم هنرمند کارافرینبا مسیولیت،قوی و شجاع ،،مستقل️کارآمد،ثروتمند
خدارو شکر
خدا رو هزاران مرتبه شکر
تو هر زمینهایی که من تونستم پا روی ترس هام بزارم و تغییر کنم حسابی خدا جونم بهم کمک کرد یعنی من فقط خواستم و شد
همین
بقیشو خدا جونم هدایت و حمایتم کرد
مورد دیگه اینکه من تو زندگیم بخاطر مهربونی بیش از حد خودم ازم سواستفاده میشد واین منو ناراحت میکرد
مثلاً دوستام به عنوان آژانس از من استفاده میکردند
یا اینکه مهمونی داشتن من براشون حکم خدمه رو داشتم
یا اینکه مادر همسرم از من توقع داشت که تو کارهاش بهش کمک کنم
خودمم این کارها رو ثواب می دونستم و برای خودم یه امتیاز حساب میکردم
و برای وقتو انرژی و عمرم ارزش قایل نبودم
بخاطر همین هم دیگران هم برام ارزش قایل نبودن از وقتی که خودم تغییر کردم آرام آرام این مسایل هم برام حل شد
این موضوع رو هم به لطف خدا تا حدود زیادی با استفاده از دوره عزت نفس و دوره لیاقت حل کردم و رو به پیشرفت هستم
معمولا وقتی کارد به استخوان من رسیده من تصمیم گرفتم که تغییر کنم
یه جورایی سختمه که خودم زندگیمو بهبود بدم معمولا تضادها انقدر با چک و لقد بهم زدن تا شروع کردم به تغییر
در کل آدم عملگرایی نبودم اما خیلی خیلی بهتر شدم و دارم تلاش میکنم پا روی ترس هام وتنبلیهام بزارم و برای بهبود همیشگی زندگیم قدم بردارم
در کل تغییرات همیشه تو زندگی من پله ی ترقی بودن
تغییر همیشه به نفع منه یا درسی میشه برام یا پیشرفت
تغییر آتی که باید براش برنامه بنویسم و عمل کنم
1)ورزش کنم چون بدنم داره ارور میده
2)هر ایده آیی که با موقعیت من جور در میاد عملی کنم
3)خوابمو تنظیم کنم
4)اولویت اول همیشه همه جا خودم باشم خودمو دوست داشته باشم
به نام خدا
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جانم
تمرین ؛مرحله اول
من سال 1379 از شهرستان به مشهد مهاجرت کردم
وقتی همسرم گفت باید مهاجرت کنیم بدلیل اینکه بچه ها باید بخاطر درس و پیشرفت در جای بزرگتر
زندگی کنند و من چون سالیان سال در شهر کوچک زندگی کردم وبه اونجا عادت کرده بودم و زندگی آرامی داشتم و با فامیل همسرم رابطه ی بسیار خوبی داشتم خیلی برام سخت بود که برم به شهر دیگه هرچند که اونجا هم فامیل داشتم خواهرم و برادرم هم مشهد زندگی میکردند ولی من به شدت مقاومت میکردم و شب و روز گریه میکردم و دوست نداشتم محل امن زندگی رو ترک کنم
من که در شهرمون خونه خوب در محل خوب داشتم باید میرفتم به شهر دیگه و مستاجر میشدم
و نه کاری نه درآمدی و خلاصه خیلی ترس داشتم و خیلی به نظرم سخت بود
خلاصه که بخاطر بچه ها قبول کردم و مهاجرت کردم
همسرم گفت حالایک سال بریم اگه دیدی خوب نیست بر میگردیم
رفتیم و من که اصلا تجربه کار نداشتم مشغول به کار شدم برای بچه هام بهترین مدارس هم ثبت نام کردم و مدتی که گذشت به زندگی در مشهد عادت کردم
کار کردم و همزمان با کار درس هم خوندم لیسانس گرفتم وخلاصه جایی که کار میکردم هرچند کارفرما آشنا بود ولی بشدت احساس مسئولیت میکردم و خیلی در کارم موفق بودم
و چند سالی که گذشت دیدم چقدر خوب شد که مهاجرت کردیم
منی که اصلا حرف زدن بلد نبودم و ارتباط بلد نبودم با دیگران بگیرم و خودم رو باور نداشتم و خجالتی بودم کلی دوست پیدا کردم و حسابی از همه لحاظ هم من و هم بچه هاپیشرفت کردند
چند سال گذشت ولی چون همسرم در کار خودش موفق نبود گفت برگردیم به شهرمون ولی نه من ونه بچه ها دیگه حاضر به برگشت نشدیم و ادامه دادیم
و کلی تغییر کردیم و بعد از اون دیگه یاد گرفتم که چطوری خودم رو با تغییر شرایط وفق بدم
و هر وقت شرایط تغییر میکرد میگفتم حتما خیری در این کار نهفته است چون سخت تر از مهاجرت که نیست اگه تونستم بعد مهاجرت کلی رشد کنم پس الانم میتونم تغییر کنم
والان طوری شده که هر مسئله ای پیش میاد با آغوش باز میپذیرم
و دیدم تغییر خیلی خوبه و همیشه به نفع من هست و شرایط بهتر میشه
من کارمند بودم و بعد از چند سال تصمیم گرفتم که خودم کارآفرین بشم و باز این تغییر رو آگاهانه انجام دادم هرچند اوایل سخت بود و به مشکل خوردم ولی بعد خیلی خوب شد و این تغییر باعث پیشرفت مالی شد و خلاصه این تغییرات خیلی به نفع من بود و کلی از همه لحاظ پیشرفت کردم پس هر تغییری رو میپذیرم و شرایط رو میپذیرم و آگاهانه خودم رو وفق میدم
مرحله دوم ؛ بعد از دیدن این فایل تصمیم گرفتم از اول اسفند هرروز یه ساعت زودتر بیدار بشم و فایلهایی که از استاد خریدم از قبیل دوره دوازده قدم و دوره شیوه حل مسائل و دوره کشف قوانین زندگی رو هرروز گوش کنم و تمرینات رو بطور جدی انجام بدم و خودم رو مجاب کنم که به نحو احسن از مطالب استفاده کنم
مرحله سوم :جملات تاکیدی
خداوند فقط خیر مطلق است و برای من خیر میخواهد
من خیلی راحت شرایط تغییر را میپذیرم و موفق میشوم
تغییرات همیشه به نفع من است
مرحله چهارم :قسمت اول
دوره هایی که خریدم رو کامل انجام ندادم وباید مجدد اونها رو شروع کنم
قسمت دوم : باید هر روز صبح یک ساعت زودتر بیدار شوم و دوره ها رو شروع کنم و تمرینات رو انجام بدم
قسمت سوم : با دیدن این فایل برام مستند شد که این تغییرات برای همه پیش میاد و ذهنم قبول کرد که تغییر همیشه هست و به نفع ما هست و میتونم خودم رو با شرایط وفق بدم
سپاسگزارم از شما که هر بار فایلهایی کاربردی میذارین و به ما یادآوری میکنین که ما هم توانمندیم و باید با توکل به خدا و آموزش پیشرفت کنیم
دوستتون دارم
سلام به استاد عزیزم
شاید باورت نشه استاد هر روز صدها بار این فایل رو گوش دادم حتی
توی حمام هم می رفتم صدای شما با من بود این اهمیت مطالب
شما رو می رسونه چشام باز میشه و روشنایی روز که توسط خداوند بهم
هدیه میشه اولین کار شنیدن فایلهای بسیار بسیار مهم شماست و درک
اونا و آهسته آهسته تبدیل شدن به شخصیتم و رفتارم در عمل که این
زمانبر هست .
اما تغییر در زندگی روزمره چیزی است که توی خیلیا ممکنه با ترس و
دلهره همراه باشه
تغییر در کسب و کار مهارتهای لازم خودش رو می خواد و کسب مهارت
هم ساده نیست چون در ابتدا باید بدونی عاشق چه کاری هستی پس
از اون مهارتهای لازم رو بیاموزی و باز زمانبر هست
و از همه مهمتر تغییر در نوع روش رفتارهای ما که به عادتهای ما تبدیل
شده حاصل سالهای سال تکرار آنهاست و جزو سخت ترین کارهای ممکن
هست و هر شخص مقاومتهای خاص خودش رو داره که آیا این کار به
صلاحش هست یا خیر و با کلی سخت گیری شاید تغییر کنه یا منصرف
بشه از تغییر . و اکثرا منصرف میشن
و حتی بعضی وقتها بارها سرمون به سنگ می خوره از تغییر نکردن اما
حاضر نیستیم تغییر کنیم .
استاد برای خودم همینطوره اما خیلی نادره
به خودم میگم این یک کار و خوب فهمیدم اما چون وارد جزییات نشدم
و اکثرا با یک تغییر جزءی کار رو خیلی راحت تر آدم میتونه در زمان کمتری انجام
بده اما چون انسان مقاومت میکنه هم کار طولانی تر به نتیجه میرسه و هم هزینه
بیشتری براش در بر داره و من خودم باید بارها خودم رو دلداری بدم که اگر می خوام
آسون بشم برای آسونی ها باید اول تغییر رو با آغوش باز بپذیرم .
و این در تمام ضمینه ها و در پهنای زندگی صادق هست .
و استاد هر شخص چون تجربه های متفاوتی داره و نسبت به تلاش خودمون نتایج
متفاوتی هم قطعا داریم این کاری که شما میفرمایید چه تغییری رو انجام دادم
که به نفع من بوده خودم همیشه و همیشه تغییرات بنفعم بوده چون اولا با تنها
و تنها و بیشتر مواقع از خداوند هدایت خواستم و صد در صد تمامی موارد در بهترین
شرایط ممکن انجام شده بطرز شگفت انگیزی و غیر قابل باور بوده برای خودم و حتی
به خاطر اینکه باور پذیرتر بشه برای خودم برای نزدیکترین اشخاص زندگیم تعریف
کردم و تحسین کردم احسن الخالقین رو هزاران بار .
و خودم قبول کردم که در دو مسأله مشکل دارم اینکه انسان فراموش کاره دوم خطا
کاره پس اصلاح میسر یا به قول شما تغییر در اکثر مواقع ضروری است .
استاد اون تمرینی که خودت آگاهانه از تغییرات کوچک هم شروع کنی بسیار بسیار لذت بخش
بود برای من و ازتون سپاسگزارم بابت این تمرین بسیار زیبا .
و ساختن باورهای قدرتمند کننده که توی زندگی من جادو میکنه استاد . یکیش اینه که
خداوند همیشه با زیر ورو کردن هر قسمتی که اراده میکنه اون موضوع رو بطرز شگفت
انگیزی به بهترین وجه خودش کاملا متفاوت از گذشته خلق میکنه .
استاد این دوره شگفت انگیزی که شروع کردین برای من مثل کلکسیون جواهر آلات
میمونه و این گنج رو با تمامی حس های بدنم لمس میکنم می بویم مزه مزه میکنم
گوش میدم و میبینم نتیجه این رو در گوشه گوشه زندگیم و از خدای خودم با تک
تک سلولهای بدنم شاکرم بخاطر داشتن وجود بی نظیر شما استاد عزیزم
بسم الله الرحمن الرحیم…
به نام خدایی که حمایت می کند از گسترش من …
سلام به استاد عزیز و مریم خانم شایسته ام …
این داستان : تغییر …
اول از شما استاد عزیز تشکر کنم که چه فایل های نابی تهیه می کنید و چه حرف های نابی درش زده می شود …
راستش وقتی دفعه ی اول این فایل رو دیدم گفتم من از این نظر خیلی خوب هستم … چون من عاشق اتفاقات جدید هستم … همیشه غذاهای جدید رو دوست دارم انتخاب کنم … معمولا راه های یکسان رو برای رسیدن به محل کارم انتخاب نمی کنم …
اما این فایل رو چندین و چند بار گوش کردن فهمیدم چقدر به تکامل احتیاج دارم . و بفهمم هر اتفاقی بیفتد به نفع منه … و هر انسان جدیدی که وارد زندگیم شود …
تمرین مرحله ی اول که چه تغییراتی در گذشته اتفاق افتاده و اکنش من : یکی چندین سال پیش تغییر محل کارم بود …
من در بخشی کار می کردم. کع شلوغ بود ، با روحیه ی من سازگاری نداشت و ساعت کاری های زیاد و جوی که اصلا با من هماهنگ نبود . و با هر که صحبت می کردم . حتی بدون اینکه چیزی بگویم بهم می گفت که خوب بخش و محل کارتو عوض کن و من بهانه تراشی می کردم . و بعد دنیا همان طور نایستاد … چقدر منو تحت فشار قرار داد که آخر این کار رو کردم و حتی اوایلش هم که بخشم عوض شد هم همین مقاومت رو داشتم که به بخشم عادت داشتم . و اون محیط نا آشنا بود .اما کم کم که یاد گرفتم چقدر همه چیز یه نفعم بود . چقدر دوست های خوبی داشتم . رئیس فوق العاده ای داشتم و … و چقدر راضی بودم از این کار …
دومیش تغییر محیط ورزشی ام بود .. مربی عالی ای داشتم . آمل در یک سطح خاصی کار می کرد . و من می خواستم بیشتر و به تناسب بدنم سنگین تر کار کنم . ولی معمولا شاگرداش مبتدی و متوسط با هم بودند و از یک حدی بیشتر و حرفه ای تر کار نمی کرد . و بعد دوباره اونم که تغییر کرد چه اتفاق های خوبی افتاد …
سومین هم مادر شدن بود . که بسیار از این تغییر می ترسیدم ک نمی دونستم که چه اتفاق هایی می افتد اما بعد از مادر شدن همه چیز به شکل بی نهایت خوبی اتفاق افتاد … همراه فرزندم من رشد کردم …آشنای من با شما تقریبا همان زمان بود. مادر شدنم باعث شد به دنبال سوالاتم بروم و اینکه چطور با خودم به صلح برسم . با احساساتم …
و به خوبی احساساتم رو بروز بدهم …
استاد عزیز من در مقابل خیلی از تغییرات رفتار خوبی بروز می دهم . اما در مقابل بعضی دیگر ذهنم شروه می کند به نجوا ، مثلا اگر به صورت ناخواسته با فردی ملاقات کنم . مرتب بهم نقاط ضعف او و خودم رو گوشزد م کند و می گوید که مثلا او این طور رفتار می کند . حالا این حرف رو می زند . تمرکزش رو اینه و غیره و یا مثلا تو هم نمی تونی جلو ناراحتیت بگیری و یا اصلا قرار نیست بهت خوش بگذره …
در حالی که می شه هزار باور خوب ساخت …
اگر یک فردی در زمان خاص در مسیر من قرار گرفت. برای آموزش من … برای صلح با خود منه … برای تفکر کردن خودم در مورد خودم هست …
و برای اینکه بخواهم به صلح برسم … با هر تفکری و با هر شکلی .. هیچ تفکری رو یضاوت نکنم و در مقابلش اون تفکر رو لاعث رشد جهان ببینم …
برای توجه مت به زیبایی آدم ها ست ک در مقابلش هم زیبایی خودم هست … البته خیلی خیلی همه چیز دارد بهبود پیدا می کند …
مرحله دوم:
استاد خیلی زمان ها خودمان رو در دوراهی هایی می بینیم (دوراهی واهی، که مثلا اگر اینجا ایمان عملی رو نشون ندهم . همه چیز خراب می شود . و یا انتخاب درست کدام هست و …) و این باعث می شود که متوجه نباشیم در همراهی که هستیم . با فکر درست در مسیر درست قرار می گیریم و حتما نباید کاری خاص انجام دهیم …
و یا فکر می کنیم که اگر اتفاق ناخواسته ای و یا تضادی اتفاق افتاد پس حتما یک جای کار اشتباه کردیم و مدار و مسیرمان درست نبوده …
که اگر فکر کنیم مهربان ترین و کریم ترین . بخشنده ترین ، جبار ترین آرمان و رحیم ترین غفور ترین انرژی ها از ما حمایت می کند . هر اتفاقی رو با آغوش باز پذیرا می شویم …
جهان رو مدلی می بینیم که می خواهد ما رو تنبیه کند . در مقابل ماست …
در حالی که نگاه ما به جهان ، شرایط و اتفاق ها و رفتار ها رو تشکیل می دهد . و واقعا بزرگ ترین حامی ما خواهد بود . و وقتی به انسان های روی زمین فکر کنیم که همه در روح خداوندی که اصلی ترین بخش ماست با هم اشتراک داریم . به همین دلیل از رویارویی با هر کدام دست هایمان باز هست …
و اینکه هر تغییری می تواند دو تا روی داشته باشد . نگاه مثبت ما می تواند که ما با چه رویی روبرو می شویم …
استاد ، در فایل قبل هم مثال ها شو زدید . مثلاشرکت کوکاکولا با ناخواسته ای روبرو شد که بزرگ ترین تبلیغ برایش بود …
و یا خود شما چه اتفاقاتی افتاد …
زندگی هم مانند خوابه ، به هرشکل که تعبیر کنی اتفاق می افتد …و باید سپاس گزار باشیم و به جای اینکه مقاومت کنیم … همانی باشیم که در اصل هستیم …
و حالا تغییراتی که باید انجام بدهم …
1. باید باشگاه ورزشی ام رو تغییر بدهم …
یکی که اگر بخواهم باشگاه دیگ بروم ساعتش به سبک زندگی من نمی خورد و اینکه امکاناتش کمتره و یا باید مسافت طولانی جایی بروم …
2.باید در مورد خودم بسیار مثبت اندیش باشم .. به جای اینکه مرتب به نیمه ی خالی لیوان نگاه کنم . توجه کنم که چقدر دارم کار انجام می دهم . چقدر روی پایم ایستادم … چقدر کتاب ها خوندم … چقدر باور مثبت ساختم . چه قدم های بزرگی برای آرزویم برداشتم .در حالی که الِن می تونستم در کاری که بهش علاقه ندارم در آمد زایی کنم . چقدر با خودم همراه شدم . و خودمو شناختم .
3. باید روی ارزشمندی ام کار کنم … بفهمم چقدر ارزشمندم فراغ از هرچیزی…
4. علاوه بر این که روی باورهای ثروت سازم کار می کنم . خودم رو موجودی رها ببینم . آزاد از هرچیزی …
5. مهاجرت کردنم رو جدی بگیرم وقتی که آرزوی مهم قلبی ام هست ….
اولا به این ایمان برسم که بهترین اتفاق ها زمان خودش اتفاق می افتد … و اینکه باور اینکه آدم ها می توانند مانع شوند رو کاملا تغییر بدهم … چون آدم ها تاثیر کمی در زندگیم دارند …
و اینکه استاد من از خدا در زمینه ی سلامتی ام هدایت خواستم و او هدایتم کرد. و الآن رژیم غذایی ام به سبک خوبی تغییر کرده و چه اتفاقات خوبی برای معده ام افتاده و حالش بی نهایت خوبه …
و نکته ی دیگر که دوست دارم حسابی تغییر کنم . سحر خیزی هست . بی نهایت به خواب وابسته ام … و این فکر در گوشه ی ذهنم هست که از یک مقداری بیشتر توان کار کردن ندارم . در حالی که بی نهایت انرژی برای کار کردن دارم …
استاد عزیز برای چنین فایلی سپاس گزارم . تغییر دیگری که در حال انجامش هستم این هست که فکر می کنم . باید کاری که انجام می دهم بی نقص باشد تا ارائه اش بدهم . اما نه این طور نیست … بی نقص فقط خداونده . و من محصولات و الآن دل نوشته ام به اندازه کافی خوب هست تا ارائه شود …
استاد عزیزم … من دارم تغییر می کنم . و دارم گسترش پیدا می کنم . و من سپاس گزار شما هستم …