ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

520 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به روی ماه همه

    سوال این قسمت:

    آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟

    یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟

    تو این مورد هم نمیدونستم مربوط به ذهن قوی هست ولی من دارمش , من خیلی اینو قبول دارم که باید ادم بره تو فیلد و بقول شما دایره برتریش چون اصلا پیشرفتش قابل مقایسه نیست با جاهایی که توش استعداد نداره ولی با توجه به گذشته ام من با اینکه یه ادم هنری ای بودم یعنی از بچگییی همه هنری انجام میدادم ولی بخاطر چارتا نمره ک بالا بود رفتم ریاضی فیزیک. ریاضی کمتر ولی فیزیک برای من سخت ترین بود ولی خب موفق شدم و دانشگاهم مهندسی کامپیوتر خوندم حتی دوتا زبان برنامه نویسی در حد حالا بیست از صد یاد گرفتم و درسمم تموم کردم اونم با معدل متوسط برای همین بنظرم همه ی ادمها تو هرمسیری که بخوان برن میتونند پیشرفت کنند من دیگه به شهود رسیدم تو این قضیه ولی چقدر خوبه که تو مسیر خودمون باشیم

    من تو حوزه ورزشی هم خیلی کار کردم, شنا و دوچرخه و بدنسازی و هیت هم برای شخص خودم مطالعه و یادگیری داشتم ولی پیشرفتی که تو هنر هست تو بقیه چیزها نیست, مثال بگم من دارم میرم کلاس خطاطی با قلم نی اون هفته شب قبلش یادم اومد یه صفحه تمرین بنویسیم یه جمله رو من چارتا خط نوشتم و صبحش کلاس داشتم, تنها کسی که تو کلاس خطش از همه بهتر بود من بودم و دیدم که دیگران صفحااااات شاید پنج شیش صفحه نوشته بودند ولی هنوز اندازه چارتا خط من نرسیده بودند

    میشه پیشرفت کرد ولی مهمه وقت و انرژی کجا صرف میشه یادمه برای یه امتحان فیزیک من باید کلی شب و روز بهم میدوختم اخرشم نمراتم متوسط بود و اگر نمیخوندم که کلا رد بودم ولی دوستام با خوندن کمتر من نمره کامل میگرفتند, ولی هدف این سوال اینه که فکر میکنی میتونی تو هر چیزی پیشرفت کنی؟ میگم بعله میتونم همهههه چیزو میشه یادگرفت حتی حرفهای استاد رو هم من هضم نمیکردم تازه انگار دارم متوجه میشم حتی اینکه ذهنمو کنترل کنم که نره تو حواشی رو طول کشید تا یاد بگیرم, خیلی چیزارو رفتم تو دلش و دست خالی بیرون نیمدم ازش اگه بخوام بنویسم باید صفحات پر کنم از رنگ کردن در و دیوار , , ,فروشندگی که یه بارم قبلش نرفته بودم ولی براحتی تونستم از پسش بربیام, ستاره قطبی حتی من بلد نبودم اصلا نمیفهمیدم میخوام بگم حتی درک قانون هم همینه دیگه چه برسه به مهارت ها, تو کار خودم که نقاشی نگارگریه قلمگیری یکی از سخت ترین مراحلش بود و خیلیا ول کردن کلاسو ولی من یادش گرفتم, مهارت های ارتباطی مثل خوشرویی, با اعتماد به نفس صحبت کردن. کنفرانس تو کلاس برای ارائه های درسهای دانشگام, همه ی اینهارو رفتم تو دلش و انجامش دادم , رانندگی کردن هم تونستم انجامش بدم بعد شیش سال رانندگی نکردن و پارک دوبل رو که با کلیپ تو اپارات یاد گرفتم یا حتی تجسم کردن و از کارای ارایشی اصلا خوشم نمیاد ولی با چندتا کلیپ سایه زدن و خط چشم کشیدن یاد گرفتم یا همین دیشب بافت موی جدید یاد گرفتم

    من واقعا باور دارم هرررر چیزی رو میشه یادش گرفت اگه با این باور بریم تو دلش که آسونه و خدا کمک میکنه.

    و عاااااشق یادگیریم من

    هرچی بیشتر یاد بگیریم بزرگتر میشیم و هیچ انتهایی هم براش نیست

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1075 روز

    هو الرحمن

    سلام به استاد عباس منش و همسفران ارزشمند این مسیر

    من هم مثل خیلی از آدم ها فکر می کردم استعداد ذاتی حرف اول را می زند یعنی بعضی ها اصلاً ذاتأ نقاش یا موزیسین یا ریاضی دان و فیزیک دان و غیره دنیا می آیند. اما بعد با توضیحات استاد و پیدا کردن نمونه ها دیدم که آنچه حرف اول را می زند علاقه است .

    علاقه است که پشتکار را می آورد انگیزه می‌دهد و استمرار ، علاقه است که باعث می شود لذت های زود گذر را کنار بگذاری و به عشق هدفت جلو بروی ، علاقه باعث حرکت است شور و شوق است.

    امروز یک فیلم دیدم بر اساس داستان واقعی که مشخصاً مخصوص این فایل استاد بود این فیلم سراسر نمونه بارزی بود از اینکه بقیه می گفتن استعداد ذاتی اما شخص اول داستان باور نکرد و به آنچه هدفش بود رسید .

    اسم فیلم Greater است محصول آمریکا سال 2016ساخته شده ، تقدیم به کسانی که در مدار دیدنش هستن بخصوص سمانه جان صوفی عزیزم که میدونم از تماشای فیلم لذت میبرد . (فقط سمانه جان من با زیر نویس فارسی دیدم نمی‌دونم دوبله اش هم هست یا نه)

    اما نمونه ها ی این افراد زیادن به غیر از اینشتاین و ادیسون که همه می شناسند یک نمونه معروف و اخیرش مرحوم خانم مریم میرزا خانی هستند روحشون شاد یک مستند از زندگی شون ساختند که توی اینترنت بزنید حتماً پیداش می کنید البته من همون چند سال پیش دیدم ، اگر حافظه ام درست یاری کند در این مستند نشون میدهد ایشون تا سال دوم دبیرستان (تیزهوشان) نمره های ریاضی شون معمولی بوده و بعد در اثر تمرین با برادرشون به ریاضیات علاقه مند می شوند .

    حالا بیائیم سر تمرینات

    مهارتی که خیلی به دردم می خورد و آلموست از یاد گیری اش نا امید شده بودم زبان انگلیسی است ، وقتی جملات پشت سر هم انگلیسی را می‌شنوم کلا مغزم هنگ می کند و می گوید نه من به درد زبان نمی خورم دوران مدرسه هم همینطور بود خودم را نمی تونستم به سطح کلاس برسونم همیشه ذهنم ازش فرار می کرد و الان بهترین فرصت است که به خودم ثابت کنم می‌توانم.

    مرحله بعدی با توجه به تجربه خودم و استفاده از تجربه بقیه تقویت لیسنینگ هست علاوه بر کلاس بهتر است روزانه حدود سی چهل دقیقه با یوتیوب کار کنم این استمرار هر روزه هست که باعث به ثمر نشستن است .

    نکته اخر اینکه برای کوچکترین بهبودی خودم را تشویق کنم و یک چکاپ زبان از خودم بگیرم بنویسم الان کجا هستم بعد با هر بهبودی جشن بگیرم و بعد دو تا سه ماه دیگر دوباره یک تست بگیرم یا چک کنم ببینم چقدر پیشرفت کردم

    خدایا شکرت که حالم خوبه و دلم به تو خوشه

    یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال566

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام به نفیسه جانم.

      Greater رو دیدم.

      تلاش و پشتکار براندون واقعا زیبا بود.

      یه چیزی اخرای فیلم تو دیالوگها بود که خیلی برام جذاب بود.

      مامانِ قصه به پسر بزرگش گفت، ما نمیدونیم، چون دیدمون کوچیکه، خداوند دیدِ بزرگی داره.

      هر چیزی معنا و دلیلی داره، حتی اگه ما نبینیم یا ندونیم یا هیچوقت نفهمیم.

      این حرفِ مادر هم بسیار جذاب بود:

      این زندگی، یه ذره از اقیانوسه.

      آخر فیلم هم سورپرایز شدم با گل آرایی وسط زمین که نوشته بود we trust.

      ازت ممنونم که فیلم و انیمیشنی کاملا مرتبط با فایلهای استاد معرفی کردی.

      لذت تماشا چند برابر شد وقتی از دید قانون بهش نگاه میکنی.

      ازت ممنونم عزیزم، بهترین ها برای تو.

      الهی شکرت برای همه ی نعمت هات.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2226 روز

    استعداد

    دارم یا ندارم

    اینکاره هستم یا نه؟

    من خیلی خودم رو ادم با استعدادی میدونم، ولی نه توی همه چیز!

    الان متوجه شدم که ذهن قدرتمند کننده اونیه که بگه من استعداد همه چی رو دارم، توانایی انجام همه کاری رو عالی دارم

    در صورتی که تا قبل از این فایل، من حتی به این فکر هم نمی‌کردم که اینکه میگم فلان کار نشدنیه برای من و تا حالا که نتونستم انجام ش بدم اشکال نداره بجاش یه کار دیگه رو خوب بلدم، و این وارد نشدن به مسیرهایی که گفتم نمیتونم، ترس بوده و باور به اینکه من که قرار نیست آدم هر مسیر و حرفه ای باشم، بالاخره هرکسی را بهر کاری ساختن!! این یعنی تسلیم شدم، یعنی خودم رو قربانی این بی‌عدالتی خلقت و یا تسلیم کمبودی که در خلقت وجود داره دیدم (و باور اشتباه به اینکه نمیشه که توی هر زمینه ای برای همه جا باشه که انجام‌ش بدن و توش خوب بشن، هر حرفه و زمینه ای یه تعداد ظرفیت یادگیری داره که ظرفیت ها بین تمام مردم جهان تقسیم شده، پس قرار نیست من توی هر زمینه ای حرفه ای بشم، باید قبول کنم سهمی رو که طبق قرعه کشی‌ای که دست من نبوده بهم رسیده) #ترمز ذهنی

    الان که بهش فکر میکنم میبینم سراسر باورهای ناهماهنگ با قانونه، دقیقا عین همون شرکی که خدا خودش میگه عین راه رفتن مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاهه واقعا به لطف هدایت خدا دارم نکات خیلی ریزی رو توی اعماق باورهای ذهنی‌م پیدا میکنم که اصلا حتی فکرش هم نمی‌کردم جور دیگه ای بشه راجع بهش فکر کرد

    مثل شنا کردن، من میتونم براحتی روی اب دراز بکشم و با حرکت امواج حرکت کنم، ولی شنا کردن به معنی واقعی رو بلد نیستم و اصلا قبول کرده بودم که ادم این کار نیستم، چون ترس دارم از بچگی، ولی بی نهایت بی نهایت دوست دارم که یاد بگیرم… تااا هدف‌گذاری امسال که یادگیری شنا رو توی لیست‌م نوشتم، ولی اصلا حتی فکرش هم نمی‌کردم که این طرز فکر من که میگفتم «حالا یادش هم نگرفتم، مگه چی میشه، قرار نیست که همه همه کاری بلد باشن، بجاش خوب نقاشی میکشم!» ولی غافل از اینکه این قبول کردن همون تاکید بر کمبود بوده که داشتم با خودم یدک میکشیدم و روی بقیه باورهام در زمینه‌های دیگه مخصوصا مالی هم تاثیر داشته میگذاشته، یعنی ذهنم میگفته حالا پولدار نشدی که نشدی، قرار نیست که همه ثروتمند باشن، اصلا نمیشه که همه ثروتمند باشن، بهرحال بعضی ها هم زندگی شون این مدلی دیگه برگی در باد، مشتری بیاد پول دارن مشتری نیاد پول ندارن، تو همونی که توی حسابت داری رو نگه دار قطره قطره خرج ضروریات بکن تا وقتی که شاید دوباره پول بیاد!!! #ترمز ذهنی

    اصلا دلیل اینکه من هرچند وقت یکبار صفر میشم همین نوع افکار منه… خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که بهم نشونش دادی این باورهای منفی‌م رو… چند وقت پیش این الگوی تکرار شونده رو توی زندگی م دیدم و از خدا خواستم که به این #سوال من پاسخ بده که چرا اینطوری میشه درامدم و هرچندمدت یکبار صفر میشم و خداوندم به زیبایی #هدایت کرد

    خدایا شکرت

    من خودم این افکار رو بوجود آوردم و حالا که بهش هدایت شدم، خدا بازهم هدایتم می‌کنه تا تغییرش بدم

    خدایا شکرت

    برای تمام عدالتی که داری و جهان رو عادلانه یکدست خلق کردی امکانپذیره که همه مردم دنیا شنا کردن بلد باشن نه فضای شنا کردن کم میاد نه اتفاقی برای کسی میفته

    امکانپذیره که همه مردم جهان ثروتمند باشن، نه پول کم میاد نه هیچ زمینه ای ظرفیت‌ش پر میشه و دیگه راه پولسازی و گسترش بیشتر نداره!! یعنی اینطوری نیست که من بگم من از ایده پردازی خوشم میاد، طراحی و خلق رو بلدم ولی دیگه ظرفیت کاری‌ش در جهان یا در فلان کشور پر شده، برای همین متاسفانه دیگه نمیشه ازش استفاده کرد به کار هیچکس نمیاد، برو یه کار دیگه که هنوز ظرفیت داره شروع کن وگرنه از پول خبری نیست!!! از قرارداد گرفتن خبری نیست!!! نه خیر اتفاقا هرروز موقعیت ها داره برای من بیشتر و بیشتر میشه و اتفاقا تفکر آدمها روز به روز داره پیشرفته تر و هماهنگ تر با خواسته های من میشه

    اول اینکه پول منبع ش خداست و کار فقط دلیلی برای لذت بردنه، این که خدا میگه تو لذت ببر از کاری که انجام میدی پول بیشتری به سمتت میاد؛ یعنی در هر صورت طبق قانون فراوانی و عدل جهان و وهابیت خدا پول در زندگی همه جاری میشه، ولی اگر تو از کار و زندگی‌ت لذت ببری اون ثروت بیشتره، اون رزق الهی‌ه توی زندگی‌ت جاری میشه

    از در و دیوار

    من باید فراوانی رو توی همه جنبه های زندگی م جاری کنم، درسته که روی باورهای ثروتساز کار میکنم ولی نباید بگم من دیگه همه کاره شدم، باید بگردم و توی لایه های مختلف ذهنی‌م کمبودهایی رو که توی تمام این سالها باور! کرده بودم تبدیل به فراوانی کنم، و این کار فقط با هدایت خدا امکانپذیره

    من وقتی دارم روی باور لیاقتم کار میکنم، مدام مینویسم که من مهارت یادگیری بالایی دارم

    من تونستم توی تقریبا هفت ماه نمره ایلتس اکادمیک 6/5 بگیرم

    تونستم نرم افزارهای فوق حرفه ای تصویرسازی رو توی یک ترم دانشگاهی جوری یاد بگیرم و اجرا کنم که استادم روز تحویل پروژه به من و کیفیت کاری که تحویل دادم شک کرد و ازم همون لحظه یک تست اجرای کامپیوتری گرفت و دهنش باز مونده بود از کاری که انجام میدادم با نرم افزار چقدر حرفه ای کار میکردم

    من خیاطی رو بدون کلاس خاصی رفتن یاد گرفتم

    رانندگی رو با فکر کردن و تجزیه تحلیل کردن یاد گرفتم و بعد اجرا کردم

    تمام دوران تحصیل م معدل درسی م درجهA بود حتی تحصیلات حرفه ای م

    هر چی بگم خدا به من داده، در همه زمینه ها حمایت م کرده، کارهام رو انجام داده، اجابت م کرده هر جا که خواسته ای در من بوجود اومده بوده

    ولی همون‌طور که توی فایل قبل نوشتم، فکر نمی‌کردم که من اصلا آدم پول ساختن باشم

    یعنی تا قبل از فایل قبلی حتی به اینکه این نوع باور نتیجه یک محدودیت ذهنی و باور مخرب‌ه فکر هم نمی‌کردم و بی‌بروبرگرد قبولش کرده بودم

    ولی این باور سست شد وقتی که آگاهی های قبلی رو دریافت کردم

    حالا هم داشتم فکر میکردم گفتم آره پول ساختن، یا مشتری رو جذب کردن و نگه داشتن استعداد میخواد، ولی الان یادم اومد که سال گذشته خدا منو به چند تا جلسه کاری برد و حتی یکی از جلسه ها رو تنها رفتم و پرزنت کردم و دیدم که چطور حمایتم کرد تا قوی با اعتماد به نفس و باکلاس پرزنت کنم، اگر نتیجه ای از جلسه نگرفتم چون نتیجه رو از مشتری انتظار داشتم نه از خدا، و ابن بخاطر طرز فکر اشتباه خودم بود، اگر نه که اون مراحلی رو که خدا برام فراهم کرد براحتی براحتی انجام شد

    یه مثال بزنم برای خودم که یادم بمونه:

    من به لطف خدا تونستم تمام این سالها روی مهارت زبان انگلیسی‌م کار کنم، از هر لحاظ خدا بهم هدایت و حمایت داده و لذتش رو در وجودم گذاشت تا پیشرفت کنم

    وقتی خواستم شروع کنم به زبان فرانسه خوندن، خیلی مقاومت داشتم و مدام با انگلیسی مقایسه ش میکردم

    بعد از اون نوبت به زبان آلمانی رسید

    چون این اشتیاق یادگیری زبان جدید با احساس نیاز و عجله و اضطرار ترکیب شده بود اوایل مسیر یادگیری خیلی مقاومت داشتم و همش ذهنم میگفت نمیشه، خیلی سخته تو پارتنر نداری تمرین کنی، مردم همه کلاس های درجه یک میرن تو داری با پکیج افلاین میخونی و… خدا هدایت کرد روزی حلال و وسیعی به من داد تا تونستم توی یک کلاس خصوصی درجه یک با یک معلمی که اصلا توی آلمان زندگی می‌کنه کلاس بگیرم و اونجا بود که فهمیدم کلاس فقط حاشیه ای بوده که ذهنم منو به تنبلی بکشونه چون در تمام مدت کلاس دیدم من خودم هم بهتر خوندم هم بهتر یاد گرفتم

    و بعد از اون شروع کردم به مرور درس ها و وقتی تصمیم گرفتم که خودم بخونم و دیگه بهانه هام کمتر شده بود خدا هدایتم کرد به یک پکیج اموزشی رایگان که از تمام پکیج هایی که تجربه کرده بودم با کیفیت تره خداروشکر

    و بهم یاد داد که با چه شیوه ای درس بخونم و تکرار و تمرین و دوره رو بهم یاد داد، بهم صبوری داد بهم یاد داد خودم رو دوست داشته باشم و هر چند بار که لازم هست درس و پاک کنم و دوباره تمرین ها رو حل کنم تا ملکه ذهنم بشه و الان در باره زمانی بسیار کوتاهی به نسبت اوایل یادگیری چنان پیشرفتی من داشتم که براحتی خدا هدایت کرده تا کلاس های حل تمرین داشته باشم

    خدایا شکرت

    من خیلی دارم لذت میبرم از اینکه میبینم هنوز توانایی یادگیری دارم، از اینکه یادگیری‌م توی زمینه های مختلف واقعا تحسین برانگیزه

    و حالا که به این آگاهی ها هدایت شدم واقعا میخوام که خدا هدایتم کنه تا بتونم روی باورهای ثروتسازم کار کنم و با لذتی که بهم عطا کرده ثروتمند باشم

    امروز با این سوال و این آگاهی خدا بهم گفت توی تمام مراحل مهاجرت میتونم با تکرار و تمرین و قدم به قدم هدایت خواستن همه کارها رو انجام شده داشته باشم، همون‌طور که اگر تا حالا پیشرفتی داشتم بخاطر این بوده که اون بخش از مسیر رو به خدا سپردم و خدا انجامش داده

    خدایا شکرت

    ببین

    باورذهنی گذشته‌م میگه که تو نمیتونی پول بسازی، اصلا پول ساختن کار تو نیست، کار همه کسی نیست

    ولی الان که اینو اومدم نوشتم قلبم گفت مگه نمیگی این باور گذشته س، اصلا کاری نداشته باش که در آینده چیه

    الان درمرحله اول بگو این مال گذشته س پس نادرسته

    (بعد که بدتر نشدی مدام بهتر میشی)

    مرحله دوم، بیا باور درستشو بساز،

    پولسازی اتفاقا خیلی هم راحته و همه پولساز خلق شدیم، در واقع همه‌مون لایق پولدار بودن خلق شدیم

    مرحله سوم تکرار باور

    از این به بعد هرچی که مشتاق تر به تغییر باورت باشی، جهان بیشتر بهت کمک میکنه

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    قانون نمیگه استعداد وجود نداره، میگه استعداد مهم نیست، توکل به خدا تکرار تمرین و ادامه دادن مهمه و نتیجه میده، یعنی اینکه نمیتونی بگی چون از دو سالگی مثلا استعداد جادویی رقص نداشتم پس نمیتونم یاد بگیرم، میتونی بری یاد بگیری تکرار و تمرین کنی و ماهر بشی

    یعنی تو میتوانی انتخاب کنی که قربانی استعداد نباشی، چیزی که همه میگن نباشی!

    یعنی تو میتونی حرکت کنی، و ایمان داشته باشی که چون حرکت میکنم پشتیبانی میشم و نتیجه میسازم لاجرم، اگر درست تمرین کنم درست طبق قانون بازی، بازی کنم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      عاطفه آبچر گفته:
      مدت عضویت: 469 روز

      سلام خدمت شما

      ممنونم بابت کامنت زیباتون

      وچقدر مناسب حال وروز من بود

      امشب ترمزهای ذهنی مو پیدا کردم با نوشته های شما ودوستانم واستاد دوس داشتنیم

      منم استعداد رو محدود کرده بود به یه تعداد آدما منم باور محدود کننده داشتم مثل شما وامشب یک قدم جلوتر پا گذاشتم ازتون ممنونم

      خواستم ازشما وهمه دوستان خوبم تشکر کنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    شهاب بشیری گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    سلام به همگی،

    صحبت های استاد در این فایل منو یاد یه دوستی انداخت که با هم تو یه زمین فوتبال تو یه پارک نزدیک خونه مون با هم آشنا شدیم. هر روز بعد مدرسه واسه فوتبال بازی کردن اونجا میرفتم. اون اوایل که با هم بازی میکردیم زیاد بازیش خوب نبود، ورزشکار بود تو یکی ازین رشته های رزمی باشگاه میرفت ولی تو فوتبال زیاد خوب نبود، راحت دریبلش میزدم زیاد گل میخورد وقتی تک به تک یا دو ب دو بازی میکردیم، سنش و جسه شم از من بزرگتر بود، ولی یادم که هر روز بازیش بهتر میشد تا جایی که بعضی موقا فک میکردم بازیش از منم قوی تر شده یاد اون روزای اول که میفتادم بعد الانشو که میدیدم(اون موقع) میگفتم این یه آدم دیگه ست.

    این تلاش و پشتکار اون بود که بازیش روز به روز بهتر میشد هر روز میومد بازی میکرد با وجود اینکه میباخت گل میخورد ولی بازم میومد بازی میکرد تا اینکه یه موقعی رسید که یکی از بهترین بازیکن های ما شد که آخر هفته ها مسابقه ای بازی می‌کردیم با سن بالاهای اون پارک.

    صحبت های این فایل خیلی به این مثال اون دوستم مطابقت داشت، خدا کنه هرجایی است سالم و خوشبخت باشه. همچنین شما دوستای عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 2848 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    آیا باور داری استعداد موجب رشد و‌ پیشرفت می شود؟

    در نگاه اول وقتی این سوال شنیدم با قاطعیت گفتم از نظر من استعداد و ژنتیک هیچ تأثیری در رشد ما ندارد بلکه میزان تمرینات و بهبود مستمر باعث رشد ما می‌شود.

    بعد فایل از حالت استپ خارج کردم و تا آخر گوش دادم

    مهارت‌های که علاقه‌مندم یاد بگیرم یادداشت کردم

    و مهارت‌های که قبلاً آرزو داشتم یاد بگیرم و الان تا حد قابل قبولی بدست آوردم هم نوشتم

    مثل بافتنی که هیچ سر رشته ای نداشتم

    مثل رانندگی

    مثل حسابداری

    فروشندگی

    و…

    مهارت های که جزو خواسته هایم هست بیاموزم

    مثل زبان، شنا و درک قوانین مالیاتی و رشد در این زمینه و…

    مهارت‌های که تا الان یاد گرفتم تا یک سطحی رساندم بعد از آن متوقف شده و رشد خاصی نداشتم

    با خودم گفتم به نظرت استعداد چقدر تأثیر داشته در موفقیت و پیشرفتت؟

    با حرف زدن نیست بلکه عمق درون تو و فرکانس های تو هستند که نتایج را مشخص می‌کنند

    با توجه به نتایج و دستاوردهایم متوجه شدم نقش استعداد در زندگی ام پر رنگ می بینم.

    مثلاً در یک حدی استعداد خوبی دارم ولی بعد از مدتی کارم متوقف میشه فکر می کنم استعداد من در همین حد است بعد برای اینکه چالش جدید تجربه کنم سراغ مهارت دیگری می روم.

    نتایج و دستاوردهای من با من سخن گفتند نه کلامی که بر زبان جاری می‌سازم

    یک باور دیگری هم پیدا کردم مثلاً در شهر ما ویژگی‌های خاص افراد نسبت می‌دهند به اقوامی که در آن به دنیا آمدند به این معنی چون در فلان قوم بدنیا آمده این استعداد رو داره

    اینم مزید بر علت شد نقش استعداد در رشد و پیشرفت…

    یک جورایی پایه رشد خودم را استعداد و توانایی خدادادی می‌دانم.

    سپاسگزارم که اینقدر خوب و با جزییات توضیح دادین که باعث شد عمیق فکر کنم و این باگ درونم پیدا کنم

    مرحله دوم بعد از درک این نوع نگاه سعی بر تغییر این نگرش دارم.

    ما بر اساس اقدام و حرکت کردن در مسیر هدفمان و بهبود مستمر، توکل کردن، با توجه به الهامات، رشد و پیشرفت می‌کنیم.

    موضوعی که برای ورود به آن مقاومت دارم مربوط به شغلم و درک قوانین مالیاتی و استفاده آن در حسابداری است.

    مثل یک سد محکم از ورود به آن می ترسم و این کار رو همیشه به یک نفر دیگه می‌سپارم انجام بده

    و فکر می کنم قدرت درک پایینی در این زمینه دارم یا واضح تر بگویم در این زمینه استعداد ندارم.

    اقدام اولیه یک دوره در مورد آموزش مالیات خریدم که هنوز برای آن وقت نگذاشتم

    اولین اقدام شروع به استفاده از این دوره است.

    متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    داریوش کرمی گفته:
    مدت عضویت: 884 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستای خوبم.استاد اینکه توی فایلهای قبلتون فایلی هست بنام نتایج دوستان.این فایلها بقدری عالی و انگیزه بخش هست بی حد و بی حساب.مخصوصا اون قسمت که دوست خوبمون آقای عطا روشن سرگذشتشون رو توضیح میدن و همینطور آقای عرشیا که عااااالی هستند.بنظر بنده چکیده همه مباحث شما توی این قسمت ها توسط دوستان و صحبت های تکمیلی شما که توضیح میدید گفته شده.خواهش و تقاضایی که ازتون دارم اینه که این مبحث نتایج دوستان رو باز تکرار کنید.بسیار بسیار انگیزه بخش و امید دهنده هست.ممنون از لطفتون.سالم و پربرکت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    به نام خداوند بخشنده ی بلندمرتبه

    سلامودرود به استاد بزرگوارم و تمومی دوستان عزیزوارزشمندم

    سپاسگزارم ازشمااستادعزیزبخاطراین دست ازفایلهای بسیار ارزشمندتون و بخاطرادامه دادن سلسله فایلهای ذهنیت قدرتمندکننده ومحدودکننده

    وقتی میخواستم به این سوال جواب بدم هزاران خاطرات ازدوران دبستان راهنمایی و دبیرستان برام مرور شد که چقدر موقعیتهایی رو‌ازدست میدادم بخاطراینکه فکرمیکردم استعداد مهمه و من استعدادم تایک حدی میکشه و بیشتر ازین نمیتونم ادامه بدم

    یادمه کلاس سوم راهنمایی بودم،یه روزی مدیر مدرسمون یه برگه امتحان ریاضی جلومون گذاشت و گفت که این امتحان مربوط به المپیاد ریاضی هست،هرکی این رو درست جواب بده،استان به استان به مرحله های بالاتری میره و آینده ی خوبی براش درنظرگرفته میشه

    من بدون اینکه تمرینی ازقبل انجام داده باشم،توی اون امتحان رتبه ی دوم المپیادریاضی تو استانمون رو گرفتم،اصلاخودم باورم نمیشد که این رتبه رو گرفتم

    مدیرمدرسمون باافتخارهمه جا اسممو معرفی میکرد و هرکجا که میرفت میگفت که این دانش آموزمدرسه ی ماهست

    مدتی گذشت و امتحانات ترم دوم ما شروع شد،و من سرامتحان یدفه مسموم شدم و نتونستم به درستی تمرکز روی امتحانم داشته باشم،وبااینکه شاگرداول کلاسمون بودم،همین امتحان باعث شد کمی نمره ی معدلم پایین بیاد،و ازونجا به بعدبود که من خودمو باختم و هرچقدر که مدیرمدرسمون بهم میگفت ادامه بده و مرحله ی بعد المپیادرو شرکت کن من ربطش میدادم به شانسو اقبال و میگفتم خانم مدیر من اونموقه هم شانسکی قبول شدم وگرنه من هیچ استعداد خاصی برای ریاضی ندارم

    درصورتیکه واااقعا عاشق حل مسائل ریاضی بودم،یعنی عششق میکردم لذت میبردم ازینکه قراره یه مسئله رو حل کنم

    یعنی همون مسموم شدنم سرامتحان نهایی ریاضی،باعث شد من خودمو باورنکنم و بسیاری از موقعیتهارو ازدست بدم

    یادمه چهار دفه از تهران برام زنگ میزدن و کلی باهام صحبت میکردن که المپیادرو ادامه بده ماازت حمایت میکنیم،آینده ی بسبارخوبی رو درپیش داری

    وتنهاجواب من به اونها این بودکه من استعدادی ندارم و شانسی قبول شدم،اون ماجرای مسموم شدنم چنان ترمزی درمن ایجادکرد که سالهای سال ازهمین ترمز ضربه هاخوردم و تودوران دبیرستان یادمه دیگه واقعا زیاد زور میزدم تا نمره ی خوبی بگیرم

    الان به لطف آموزشهای استادعزیز فهمیدم که واقعااستعداد مهم نیست و ایمانوحرکت وتمرینوتکرار درمسیرمهمه

    یک نفری توی فامیل ما مدرک پروفسوری رو گرفته،همیشه مادرم میگفت که دلیل پروفسورشدنش اینه که مادرش همیشه تودوران بارداریش غذاهای فسفردار زیادی میخورد

    الان که یادم میوفته کلی به حرف مادرم میخندم،که چطور مدرک اون فرد رو به این عامل ربط میداده؟!!!

    ازاستادعزیزم یادگرفتم که حسرت وافسوس گذشته رو‌نخورم،هیچ مشکلی نیست ک اون موقعیتهام رو ازدست دادم

    الان چون باایمان صددرصد فهمیدم که استعداد مهم نیست،خداروشکر خیلی تونستم دربسیاری از جنبه های زندگیم پیشرفت کنم و به اندازه ی تلاشم تونستم هم اعتمادبنفسم رو رشد بدم،هم درامدزایی کنم

    یکی از هدفهایی که برای خودم انتخاب کردم یادگیری زبان انگلیسی هستش،که بدون هیچ عجله ای تونستم تاالان کلی کلمات انگلیسی رو باترجمه ی فارسی یادبگیرم

    یک قدمی که میخوام یکم پیچیده تر باشه بردارم شروع قواعد انگلیسی هست تا بتونم کم کم جملات کوتاه انگلیسی رو بارعایت قواعدانگلیسی بیان کنم

    یکی دیگه از هدفهام اینه که بتونم روی لهجم بیشتر کارکنم،چون احساس میکنم بااین لهجه ای که توی شهرمون داریم و وقتی میخوام تو یک شهربزرگتر بااین لهجه صحبت کنم بااعتمادبنفس پایینی صحبت میکنم،مخصوصا اگه کلمه ای رو بگم که اون طرف متوجه نشه

    دوست دارم تواین مورد هم پیشرفت کنم به گونه ای که حتی توی خانوادمون هم بتونم خیلی کتابی تر صحبت کنم،تااینکه بالهجه ی خودمونی…

    اولین قدمی که میتونم تواین‌مورد بردارم اینه که لابه لای صحبتهام با همسروفرزندم کلمات کتابی به کارببرم و کم کم که بااون کلمات راحتتر شدم،یکم پیشرفته ترش میکنم،مثلا بافرزندم راحتتر میتونم کاملتر کتابی صحبت کنم،تو کلِ روز با لهجه ی شهری خودمون باهاش صحبت نمیکنم

    واقعا شوق دارم تواین مورد پیشرفت کنم،چون یک هدفی که بعداز تغییر لهجم میتونم دنبال کنم،سخنرانی کردن توی جمع های بزرگ بااعتمادبنفس بیشتری میشه،و یک پاشنه ی آشیلی که دارم همین لهجه ی فارسی لریمون هست،که ترمزایجادکرده خیلی راحت نتونم تمرین آگهی بازرگانی رو هم به درستی انجام بدم

    استادجان خیلی حرف برای گفتن دارم،ان شالله بتونم به درستی این تمرین رو انجام بدم و بیشتر خودم رو بهبود بدم

    این بهبود ادامه دارد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    به نام خدای زیباییها خدای بخشنده ومهربانم

    سلام به همه عزیزانم

    من فکر میکنم با تلاش و تکرار تمرین میتونید و همیشه این جمله شما توی ذهنم هک شده(( استعداد مهم نیست))

    اینو قبول دارم بعضی‌ها ذاتن توی یک کاری مهارت دارن اما با تمرین تکرار هم میشه

    من خیلی خیلی موافقم که باید توی هر کاری استمرار و تلاش هست که باعث موفقیت میشه

    استاد جمله ای زیبا و خیلی کاربردی گفتین و امیدوارم همیشه یادم بمونه که (فرزندانمون رو تشویق کنیم به خاطر تلاششون) نه استعدادشون

    [[استعداد مهم نیست ؛ایمان مهمه؛ حرکت مهمه ؛ایمان به خداوند مهمه؛ عمل و توجه به الهامات مهمه؛ بهبود همیشگی مهمه]]

    چند نمونه از خودم مثال بزنم

    یک مورد دوره راهنمایی بود خیلی توی ریاضی ضعیف بودم محیط و مساحتهایی که یک شکل به چند شکل تقسیم شده بود و باید جواب رو بدست میاوردم خیلی برام سخت بود رفتم پیش داییم و باهم ریاضی کار کردیم دایی من اون شکل‌ها رو خیلی راحت تقسیم بندی می‌کرد و حل می‌کرد و من یاد گرفتم و اینقدر برام جالب بود و شیرین که فقط به مامانم میگفتم از اینا بگو من حل کنم و اینقدر از ریاضی خوشم اومد که یادم موقع امتحان نهایی سه نفر از افراد فامیل دختراشون رو آورده بودن تا من باهاشون ریاضی کار کنم و هر کدوم در سه مقطع تحصیلی متفاوت همه مون امتحان ریاضی داشتیم و بعد از ظهر اون روز مامان وبابام من رو بردن بیرون تا به قول خودشون یه هوایی عوض کنم اماده باشم برای امتحان ریاضی فردا. من اصلا وقت نکردم برای خودم ریاضی کار کنم اما نمره ریاضیم شد 17

    دومین مورد برای گواهینامه رانندگی بود من و دوستم هر دو با هم رفتیم برای ثبت‌نام و همکلاس هم بودیم و باهم کلاسها رو میرفتیم اون دوستم به قدری مهارت داشت که مربی جلوشو میگرفت تا بیشتر از حد معمول نره و همیشه دوستم میگفت شما جلوی مهارت منو میگیرید اما من…..

    اصلا تا اون موقع دستم به فرمون ماشین نخورده بود مدام ماشین خاموش می‌شد و میترسیدم از دنده دو بیشتر برم.

    یک روز موقع پیچ یک بلوار یک دوچرخه ای اومد جلو و چون خلاف میومد دسته دوچرخه اش خورد به آیینه من به قدری ترسیده بودم که گفتم دیگه نمیشینم هر چی مربی گفت بشین تا آموزشگاه من گفتم نه نمیتونم

    اما بعد با همسر دوستم تمرین کردیم و نسشتم پشت ماشینش و رانندگی کردم

    فردا که رفتیم آموزشگاه اینقدر رانندگی برام راحتتر بود که به مربی گفتم کلاج ماشین رو عوض کردین گفت: نه رانندگی شما عوض شده.

    سومین مورد

    در کار فعلی

    اولین باری که کار کردن رو شروع کردم اصلا کارم خوب نبود که تمام سفارشات رو پس آوردن اما با تمرین کردن و ادامه دادم شدم بهترین از کسی که چند سال بود کار میکرد و هزارتا پونصد تا سفارش میگرفتم

    البته هنوز باید توی اینکارم مهارت بیشتری به دست بیارم. و مدتی توی این فکرم که کارهای متنوع‌تر و بهتری بزنم

    خدایا شکرت

    حدایا مارا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2510 روز

    به نام خالق هستی و خدای که خالق هست و ما رو خالق آفرید

    سلام استاد و مریم جان

    اینکه استعداد داشته باشیم از این نگاه یا باور میاد

    چون تو خانواده یه هنرمند دارن اینم به اون رفته

    یا چون تو خانواده یه بیزینس من داشتن پس این شخص به اون رفته

    در واقع این یه واقعیت رو نشون میده چون اون بچه الگوی خوبی دیده باورهای اوکی بوده و موفق شده

    دقیقا وقتی نگاه میکنیم میبینیم

    قانون وجود داره حتی اگر ما ندونیم

    استعداد در واقع دیدن افراد موفق در اطرافمان هست که با دیدنشان ما هم برای اون مطلب حرکت میکنیم پس،نتیجه میگیریم

    به همین سادگی

    و دلیل مهم تر اینکه وقتی بچه یا شخصی داره تلاشی میکنه

    بابت یک خطا و یا یک مطلبی اونو ناامید و سرزنش نکنیم اینگونه بچه تلاش برای،بهتر شدن و موفق شدن میکنه

    این از درک خانواده و پدر مادر میاد

    یکی از دانشمندان بزرگ در خاطراتش میگه روزی معلم نامه ای رو به من داد تا به مادرم بدهم

    از مادرم پرسیدم معلم چه نوشته بود و مادرش،میگه معلم گفته پسرت خیلی باهوش است و یه نابغه یا دانشمند بزرگ میشه

    این مطلب باعث شد که تلاش کنه و موفق بشه و زمانی که دانشمند شد و نامه را پیدا کرد دید معلم نوشته فرزند شما خنگ و کم هوش هست لطفا مدرسه نفرستید

    اما طرز برخورد مادر و نگاه اون باعث پیشرفت فرزندش شد

    نمونه های اینو تو معلمهای که به بچه ها بها دادن دیدیم که چه خوب تونستن یه دانش آموز منزوی و درس نخون بشه نمره اول مدرسه و دانشگاه

    پس این تلاش ماست که باعث موفقیت میشه و باوری که از دیدن اطرافیان و باز خورد ها بهمون میرسه این مهم ترین اصل زندگی است

    من خیاطی دوست دارم و با ذوق انجام میدم و ایمان دارم که میشه

    و تو هم با ذوق انجام بده هر کاری حتما میشه

    و در زمینه بازار فارکس،دوست دارم ولی جدی نگرفتم ولی دلم میخواد جدی تجربه خوب داشته باشم و براش حتما یه برنامه ریزی میکنم تا بخودم نشون بدم که میتونم

    ما میتوانیم

    در چین به مردمش گفتند ثروتمند شدن باشکوه است و مردمش چنان پیشرفت کردند و ثروت ساختند

    حالا ما باید بگیم میتوانیم

    میخواهیم و راهها باز میکنیم چون تلاش میکنیم

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میتونیم و تلاش،میکنیم و میشود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1740 روز

    بنام الله یکتا تنها ابرقدرت هستی خالق زیبایی ها، خدای رحمن و رحیم

    خدای بسیاررر وهاب هدایتگرم

    سلااام ب استاد عزیزم و دوستان جانم

    من فایلو ندیدم

    و باخوندن چنتا از کامنت های دوستان

    اومدم ک کامنت بنوبسم

    و گول ذهن قشنگم و نخوردم ک وایسا بعد از چنبار گوش دادن فایل کامنت

    بزارم و بعد پشت گوش بندازم

    پس میخوام ازهمین کامنت نوشتن شروع کنم ب تغییر و اجازه بدم ب خودم

    فرصت بدم ک خودم و ذهنم و کنکاش کنم

    خوب بریم سراغ سوال :

    آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟قطعا بعله

    میخوام از مثال های کوچیک شروع کنم

    تو همین کامنت نوشتن اول انگار بلد نبودم ک کامنت بزارم

    یواش یواش با خوندن کامنت های دوستان یاد گرفتم ک چطور بنویسم

    و حتی تمربن و سوالی ک استاد میده برای خودشناسی بیشتر خودمون و هم

    خیلی جواب دادنش برام سخت بود

    اوایل فک میکردم ک بلد نبستم مث بقیه فک کنم

    و تمربن انجام بدم و کار سختیه

    بعد با مجبور کردن خودم و فکر کردن

    و با طی کردن تکامل تازه دارم یاد میگیرم چطور تمربن های استاد و انجام بدم

    ولی باز ی جاهایی ذهنم میگه تو هیچی بلد نیستی یا هیچ تجربه ای نداری

    میخوایی چی بنویسی

    خلاصه تونستم با عمل کردن و دست ب قلم شدن و دفتر تهیه کردن

    و نوشتن در حد ظرف خودم

    یواش یواش بهبود بدم خودم و

    حتی برای قسمت قبلی کلی ذهنم مقاومت میکرد و اجازه نمیداد بنویسم ک بالاخره دیشب تونستم بنویسم کامنتم و

    بعد خیلی مثال های دیگه یادم اومد خداروشکر

    پس نتیجه میگیرم ک همیشه میتونم بهتر وبهتر بشم تو هرکاری حتی کامنت نوشتن

    کنکاش کردن خودم

    و با طی کردن تکاملم امکان پذیره همه چی

    من همیشه از ریاضی و فیزیک و حساب کردن فراری بودم

    یعنی باور نمیکردم ک یک روز بشه من یک مسئله رو حل کنم شاید بخاطر خوندن کتاب طالع بینی چینی بود ک تو دبیرستان خوندم

    سال من سال بز بود تواون کتاب ک متولدین این سال آدمای خیلی هنرمندی هستن ک خیلی راحت کارهای هنری و انجام میدن و اینکه تو حساب وکتاب و ریاضی و.. ضعیف هستن نمیتونن انجام بدن

    آقا من اینو پذیرفتم و باورش کردم ک آدم خلاق و هنرمندی هستم و تو حل مسئله و حساب کتاب ضعیفم

    و همین باور هم باعث شد اصن کتاب های تخصصی رشته تجربی و نخونم چون درک نمیکردم چون باور کرده بودم ک من ضعیفم

    و برای همین بعد سه سال کنکور دادن

    گفتم هرچی قبول بشم میرم فقط برم دانشگاه چون فک میکردم کسی ک میره دانشگاه خیلی باکلاسه و فهمیم

    خلاصه من حسابداری اندیمشک قبول شدم خخخ

    فک کن چقد اذیت شدم تا ترم 3خوب بود چون تئوری بود کتابا

    تا اینکه رسبدم ب درس های تخصصی

    اصول حسابداری 1

    خدای من چقد من مقاومت داشتم درس بخونم چون فکرم این بود ک یاد نمیگیرم

    خلاصه اصول 1و با کمک استاد شدم 11

    و برای ترم بعد اصول 2

    استاد نامردی نکرد منو انداخت یا بهتر بگم خودم تازه کمتر گرفته بودم با کمک استاد شدم 8ونیم خخخخخخخ

    این دیگه منو مجبوررر کرد ک حرکتی انجام بدم و شروع کنم ب آموزش دیدن و حل کردن مسئله

    برای ترم بعد استادم عوض شد و ی استاد مااااه واقعا ک من عاشقش شدم خانم کارمزی بود ک باعشق درس میداد

    من با پشتکار خودم و آموزش های عالی استاد

    تازه فهمیدم مسئله چیه البته با کلی انرژی گذاشتن اصول 2رو18گرفتممم

    هیچ وقت شیرینی اون نمره یادم نمیره

    و اینو ب یادم میاره ک هیچ کاری نیست ک نشه انجامش داد

    من میتونم وتوانایی اینو دارم ک هرکاری و انجام بدم

    ی مورد دیگه کار با وکس بود

    وقتی ک تازه رفتم بودم سالن ی چالش خییلی بزرگ بود برام اولش کلی مقاومت میکردم میگفتم ب مشتری ک بند بهتره وکس ی لایه از پوستتو برمیداره

    و مبخواستم مشتری و منصرف کنم خخخخ

    ب جای اینکه کارو یاد بگیرم

    خلاقه یک روز گفتم فایده نداره مرگ یکبار شیون هم یکبار

    مشتری اول رفت پیش صاحب سالن گفت این خانم بلد نیست اصن خخخ

    بعد با تمرین کردن و بالابردن سرعت دستم خیلی راحت یادگرفتم

    جوری ک مشتریا میگفتن تو حواسمونو پرت میکنی با حرف زدن ک دردمون نیاد و راحت وکس و از روصورت برمیداری

    واینکه دستمزد وکس تازه بیشتراز بند بود و اینکه راحتتر و سریع تر انجام میشد

    من با حل این چالش تونستم اعتماد بنفس بیشتری و تجربه کنم

    تو خیاطی هم همین طور

    مثال تقریبا یک ماه پبش من رفتم تست خیااطی بدم برای کار تو تولیدی

    ی نمونه آوردن ک بدوزم

    ک ذهنم همون اول گفت تو نمیتونی از پسش بربیایی بهتره همین الان بگی نمیتونم

    ولی حسم گفت تو فقط شروع کن کار با نتبجه نداشته باش و من شروع کردم

    و خداروشکر مرحله ب مرحله بهم گفته شد و انجام دادم و نتبجه هم خوب بود ک با اینکه خود مدیر کارگاه نبود

    منشی گفت فردا بیا کارتو شروع کن

    و توی کار تونستم از پس چالش کار با سردوز و چرخ راسته بربیام

    ولی بعد ی هفته کار کردم دیدم من حالم اونجا خوب نیست وحسم تایید نمیکنه

    و برای همین مسئله ای پیش اومد ک بیام بیرون از کارگاه

    امروز تو تمرین ستاره قطبی نوشتم

    خدایا باهام حرف بزن بهم بگو این ایده وفکری ک بهم الهام شده درسته یا ن

    ک همین الان وسط کامنت نوشتن آجیم اومد خونه مون بین حرفاش گفت امروز زنگ زدم ب دختر عمو حال مامانشو پرسبدم

    و گفت ک زهرا ی سالن زیبایی زده و داره کار میکنه و تودلم گفتم خدایاااا من عاشقتممم

    چقد قشنگ باهام حرف زدی

    مرررسی از نشونه ای ک بهم داد

    سپاسگزارم

    راستشو بخوام بگم تودلم ی ترس هایی دارم برای شروع کار توی لاین آرایشگری

    ولی باخودم میگم زکیه خانوم تو سخت از اینارو هم پشت سرگذاشتی با کمک الله

    خداوندی ک تو خیاطی بهت ایده میداد تو کار کوتاهی و آرایشی هم هدایتت میکنه

    و ته دلم حس خیلی خوبی دارم

    انگار دارم از بند آزاد میشم خخخخ

    چون من کار با مو رو خییلی دوسدارم

    وایمان دارم ک خداوند هدایتم میکنه

    و اینار سریع تر نتیجه میگیرم وبهتر عمل میکنم چون خدارو کنارم دارم و هرلحظه عاشقانه

    مسیرو بهم میگه

    عاشتممم خداجونم

    عاشقتممم استاد

    عاشقتمممم زکیه جونم

    پس فقط باید شروع کنم مرحله ب مرحله بهم گفته میشه

    خداوند هدایتم میکنه

    یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟

    قبلا این فکر و داشتم ولی الان باور کردم ک میشه هرچیزی و یادگرفت با تمربن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: