ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-5.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-20 08:13:572024-02-20 08:31:07ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان فکر میکنم که هر چیزی امکان پذیره فقط باید بدونی که چطور انجامش بدی و با تمرین و تکرار و تکرار باعث میشه که توش مهارت به دست بیاریم من خودم چون تو زندگی تونستم خیلی چیزهایی که برام مشکل بود رو انجام بدم به این باور رسیدم که هر کاری امکان پذیره در هر کاری اگر انرژی بذاریم میتونیم توش مهارت به دست بیاریم
و به نظرم فقط بحث علاقه است چون وقتی که به کاری علاقه داشته باشی ز داشته باشی که اون کارو انجام بدی براش انرژی میذاری و برات انجام دادنش راحتتر میشه
سلام سلام سلام
به استاد عزیزم که صدای خداوند هستید برای من.
آقایون و خانم ها این فایل برای منه این خداست که با من حرف هایی داشته و دوست داشت من بشنوم …….
واااااااااااااااااااااااییییی خدای من خداااای من داری با من چه میکنی !!!!!
من نسبت به حرفه ای که دوستش دارم تصمیماتی گرفتم که چند وقتی هست تو ستاره قطبی از پروردگارم طلب هدایت کرده ام و این هم هدایت من الهی شکر الهی صدهزار بار شکر که حواست به من هست که با من اینقدر واضح صحبت میکنی.
این فایل حجت رو بر من تمام کرد دوستان و از شوق اشکم سرازیر شده و بدونید که خدا خیلی منو دوست داره خیلی خیلی همیشه هوامو داشته و داره همیشه به نفع من همه چیزو پیش برده و میبره…
دوستانم من امروز از ادامه فعالیتم سر کاری که میرفتم معاف شدم و بلافاصله برای اینکه ذهنم رو کنترل کنم این فایل که دو هفته بود دانلود کرده بودمو و چون فایل های دیگر را پر تکرار میدیدم این هم در لیست انتظار بود که امروز دیدم و همین برای من بس بود که دقیقا با من صحبت خصوصی بود که کاملآ وظیفه خودم رو درک و از شنیدنش بینهایت خوشحال شدم و علاوه بر این که ذهنم را کنترل کرده ام از خوشحالی انرژی مضاعف گرفتم و حتی نمیتونم بخوابم..
وقتی دیگه نباید سر کارم برم ینی قانون داره درست عمل میکنه و فرصت شکوفایی خودم رسیده و دوست دارم به خودم و خدایم که برایم مهربانترین بوده و شما عزیزانم قول دهم که از این فرصت نهایت استفاده را خواهم کرد.
(من به خودم ایمان دارم همیشه حرفم این بوده و هست که من در هر شغلی و در هر حرفه ای میتوانم عالی عمل کنم و بهترین خودم را بگذارم و با دیدن این فایل ایمانم بیشتر و بیشتر شده و از خداوند سپاسگزارم برای این ذهن قدرتمند وخلاق و روشنفکر ی که به من هدیه داده است و صحبت هایی که از زبانم جاری میشود و بعد با خودم میگویم چطور این را گفتم از کجا دانستم؟!! و میدانم همه تله پاتی من و پروردگارم است من که جزئی از کل هستم…)
خداوند را بینهایت سپاسگزارم برای بودن در این سایت و هدایتم از طرف پروردگارم و دستان پر مهرش.
این متن بماند به یادگار برای روزی که فرد موثری خواهم شد و ایمانم را به یاد خواهم آورد .
پروردگارا هدایتگر همه ما در هر جا و هر زمان باش
عشقی استاد عشق
سلام خداقوت استاد
خداقوت خوشتیپ
خداقوت خوش هیکل
اول تحسین میکنم هروقت یک فایل جدید میزارید حالا چه دوره جدید یا فایل رایگان میبینم با این ثروت و شرایط عالی قانون رو عالی اجرا میکنید و همیشه رو به رشد و به روز هستید
نگاه میکنم میبینم باورهای من جای کار داره که بدونم باید تا زنده هستم رو به جلو باشم و درحال رشد باشم
به خودم میگم هرکس دیگه جای استاد بود خودش رو بازنشست میکرد و میرفت دنبال یه زندگی معمولی با رفاه کامل و امکانات کامل
این از باور کمبود میاد همنجور که توی روانشناسی ثروت 1گفتید
سوال
آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟
یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟
تجربه و سبک رفتار من اینجوره
من میدونم که با تکرار و تمرین و تلاش و مداومت و پشتکار علارغم هر نجوایی ادمه و ادامه میتونم به اون هدف یا خواسته رسید
ولی برای من اینجوره نمیخام فرآیند رو طی کنم و همیشه دنبال راه میانبر و زود رسیدم و جالبه که نتیجه هم کاملا متفاوته
دوباره این میرسه به کاری یا هدفی رو که باید دوست داشته باشی که همیشه بهش فکر کنی
و بخاطرش صبح زود بیدار بشی و شب با شوقش بخوابی
استاد یبار گفتید شاید این دوره رو هم توبرنامه تون هست که دوره ای درست کنید در رابطه با توانایی تشخیص کار مورد علاقه
من هنوز نتونستم بفهمم چه کاری رو دوست دارم علارغم اینکه به صحبتهای شما درباره توجه به اینکه در چکاری بهترم عمل کردم هنوز نتونستم پیداش کنم
همین که شما میگی ترمزه
ایمان مهمه
باور به همایت و همراه داشتن خدا مهمه
آروم بودن برای دیدن و درک الهامات مهمه
چون چیزی که نا امید و مایوس میکنه و باعث میشه نمیه کاره رها کنی همون نجواهای منفی هست
الان خودم توی زمینه زبان انگلیسی همینجور شد
دیدم یادم میره گفتم من حافظه ام نموند و دیگه نرفتم
توی زمینه کسب و کارم چنتا دفتر و مغازه دور و برم زدن با اینکه من اولین دفتر بودم و خیلی اسم و رسم داشتم نا امید شدم و خودم رو باختم و ایمان و خودباوریم رو از دست دادم
نتیجه شد نداشتن مشتری و رشد متوقف شد
وقتی مثال اون آدمی که میبینه یکی بهتر بازی میکنه وسط بازی رها میکنه میره شرایط من عین همین شد
اگر میشه راهکارهای بیشتر رها شدن از این شرایط رو بیشتر توضیح بدید
سپاسگزارم بابت این فایل با ارزش
سلام به استاد عزیز وتمامی دوستان
خیلی این سری فایل هاتون زیبا وکاربردی هست
استاد من نمیدونم چرا وقتی شما همچین فایل هایی میزاید که داخلش یک سری سوالات هست که نقاط ضعف مارابهمون نشون میده و شما توی فایل دوطرف داستان رو توضیح میدیدمثلا توی همین فایل میگید که ایا شما به استعداد ذاتی داشتن بیشتر باور دارید یاتلاش کردن من سری این به ذهنم میاد که خداراشکر من به تلاش کردن باور دارم من که خوبم توی این موضوع وقتی مثلا هایی میزنید که طرف باورش به استعداد داشتنه
من میگم نه بابا منکه اینطوری نیستم من میدونم که اگه تلاش کنیم موفق میشیم
حالا نه فقط این این فایل بقیه فایل ها هم ذهنم میگه تو خوبی دقیقا همون قسمت خوبی که استاد میگه اصلا تویی
ولی بعد توی خود روزمره های زندگیم گاهی که اگاه هستم مثلا همسرم بهم میگه چرااشپزیت خوب نشده یا چرا خانه داریت ضعیفه من به ذهنم میاد که من اصلا خانوادگی توی این مورد ضعیفیم مثلا مامانم هم اینطوریه ولی خانواده شوهرم همشون دستپخت ها عالیه
بعد میبینم عه پس منکه به تلاش کردن اینجا باور ندارم پس چرا وقتی میام روی دفتر این سوالا ازخودم میپرسم تا متوجه بشم وروی خودم کار کنم یجوری دیگه جواب میدم
حالا من نمیدونم فقط من اینجوریم یا نه
سلام به همه عزیزان
تمرین قسمت پنجم.
آیا باور داری که توی هر چیزی با تمرین و تکرار میتونی عالی بشی؟ یا باورت اینه که باید توی چیزی استعداد داشته باشی تا موفق بشی؟
من تقریبا هر دوقسمت توی ذهنم هست. توی یه سری مسائل باور دارم استعداد دارم و اونارو خوب انجام میدم. توی یه سری از مسائل دیگه مثل رانندگی یا اینطور کارهایی که خیلی ها انجام میدن باورم اینه که منم با تمرین می تونم عالی انجام بدم. اما مثلا تا حالا موسیقی کار نکردم. و باورم اینه که من در نواختن یک ساز استعدادی ندارم و نمی تونم توی موسیقی خیلی خوب بشم.
چه کاری هست که فکر میکنی در اون استعداد نداری و اگه یاد بگیری خیلی برات خوب میشه؟
مقاله نوشتن به زبان انگلیسی
البته چند وقته شروع کردم و جمله جمله می نویسم اما باورم این نبود که با پشتکار میتونم به مهارت کامل برسم. نگاهم این بود که توی بهترین حالت یه پیش نویس انگلیسی مینویسم که بفرستم برای ویرایش. اما الان که صحبت های استاد رو گوش دادم به خودم گفتم تو اومدی 365 روز سال رو تمرین کنی تا بفهمی تواناییش رو داری یا نه؟؟؟ واقعا من هفته ای یک روز هم برای این کار وقت نذاشتم و فقط می گفتم نه من بلد نیستم من نمی تونم. انگار یه مهارت غیر قابل دسترسه. یعنی به خاطر این که من این باور رو نداشتم که با تمرین و تکرار میشه تو هر چیزی به مهارت رسید، اصلا به ذهنم خطور نمیکرد که یه تلاش حداقلی هم براش انجام بدم.
پیشرفت های من توی این چند روزی که شروع کردم و چند جمله نوشتم :
( البته اینو باید بگم که من توی قسمت دوم این دوره ارزشمند ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده، مقاله نویسی به زبان انگلیسی رو به عنوان یکی از چالش های موجود انتخاب کردم و قدم های کوچیک برای رسیدن بهش طراحی کردم. و این چند روزی که شروع کردم و نوشتم از برکات همین دوره ارزشمنده) :
من قبلا حتی اگه یک کلمه انگلیسی رو میخواستم تایپ کنم حتما باید با دیکشنری چک می کردم که از لحاظ املایی اشتباه ننویسم. اشتباه نوشتن لغات خیلی برام سنگین بود! یعنی اگه یک حرف هم جابه جا مینوشتم خیلی بهم برمیخورد!!! بنابراین ترجیح می دادم که کلا هیچی ننویسم تا نکنه که با غلط املایی تایپ کنم. اصلا نمی دونم چرا اینقدر سخت می گرفتم. توی این چند روزه حداقل این احساس از بین رفته و بدون استرس از غلط املایی تایپ می کنم و بیشتر لغات هم درست مینویسم. فقط از لحاظ گرامر هنوز جای کار دارم. که اینم با تمرین و خوندن متون و کتابهای آموزش گرامر ان شاالله رفع میشه.
استاد عزیزم سپاسگزارم
سلام به همه عزیزان
نشانه امروزم یک قسمت ازین مجموعه ارزشمند بود. بعدش هدایت شدم به کامنت پارسال خودم در این قسمت.
واقعا یادم رفته بود که چقد توی ذهنم سخت بوده مقاله علمی انگلیسی نوشتن. در حال حاضر من سه تا مقاله انگلیسی نوشتم و فرستادم به مجلات مختلف. خیلی راحت هم انگلیسی می نویسم هدایت شدم به چگونگی نوشتن، وقتی که باور کردم امکان پذیره و خیلی ها دارن می نویسن و استعداد خارق العاده ای هم ندارن. اصلا جوری شده انگلیسی نوشتن مقاله ها برام راحت تره تا بخوام فارسی بنویسم!
وای خدای من پس چیزهایی که الان توی ذهنم خیلی سخت و دور از دسترسه اونا هم راحت انجام میشن و به تموم خواسته هام می تونم برسم!! الهی شکرت
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
سلام استاد جانم سلام خانم شایسته عزیز و مهربان
استاد جان ادای احترام میکنم بهتون از این احترام های هنرهای رزمی که دو کف دستشونو میچسبونن به هم و مقداری سرشونو میارن پایین،این احترام در هنرهای رزمی نهایت احترام و صادقانه ترین احترام هست به اون فضای تمرین هنرهای رزمی و البته استاد اون کلاس،
من ادای احترام میکنم به شما که اینقدر با بیانی زیبا و فوق العاده به ما درس میدین و من هر قسمت از فایلو که گوش میکردم میگفتم آره دقیقا دقیقا چقدر استاد قشنگ این موضوع رو توضیح میده،
واقعا این کلمه ی استعداد از کجا اومده اصلا؟! ما باید به وجود همین کلمه هم شک کنیم!
من از بچگی چون که پدرم کارهای چرمی انجام میداد و بعدش هم که تقریبا سن من بیشتر شد پدرم کارهای هنری انجام میداد و من لاجرم با هنر یک مقداری درگیر بودم،
وقتی رسیدیم به دبستان من تو دبستان عاااااشق کلاس ها نقاشی بودم عاشق مداد رنگی بودم و حتی توی خونه هرجا بیکار میشدم میشستم برای خودم نقاشی میکشیدم نه حالا نقاشی های حرفه ای ولی نسبت به بچه بودنم و عشقی که اون موقع بهش داشتم میشستم و کلی نقاشی میکشیدم،
و از طرف خونواده اینجور داشت به من القا میشد که من استعدادم تو نقاشی عالیه
پدرم با هنرمندان برجسته ی نقاشی ارتباط داشت و تقریبا فکر میکنم دوران راهنمایی بود که پدرم منو فرستاد کلاس نقاشی رنگ و روغن،که چند روزی روی طراحی کار کردیم و بعد روی بوم،من از همون اول ارتباط مناسبی با طراحی برقرار نکردم در صورتی که اصل و اساس نقاشی اینه که شما اول طراحیت قوی باشه بعد میتونی خب تو نقاشی حالا به هر سبکی موفق تر عمل کنی،من مدتی اون کلاس رو ادامه دادم ولی من بیشتر وقت اون روز هامو داخل گیم نت بودم و حتی بعضی موقع ها کلاس نقاشیمو میپیچوندم و میرفتم گیم نت،که بعد یه جایی پدرم منو دعوا کرد گفت چرا نقاشیتو تمرین نمیکنی مثلا این چه ببریه که کشیدی یه همچین چیزایی یادمه که من کلن عصبانی شدم گریه کردم و دیگه ادامه ندادم دیگه کلاس هامو نرفتم،و کلی دوست داشتم بازی کنم ،من توی گیم نت اوایل تو بازی وارکرافت ضعیف بودم و بعضی از بچه ها بودن که خیلی مغرور بودن و بعضی موقع ها وسط بازی منو مسخره میکردن و خب اونا خیلی بهتر از من بودن،و من هر بار که اونا منو مسخره میکردن به جای اینکه نا امید بشم بیشتر و بیشتر میخواستم که بهتر بشم و روشونو کم کنم،و چون دوست داشتم بیشتر وقت میگذاشتم و بیشتر تمرین میکردم و بازی میکردم،
اینو میخوام بگم که برای من اینطوری بوده که تو هر مقطعی به هرچی که بیشتر علاقه داشتم با پیگیری و ادامه دادن و تمرین کردن تو هرررر کاری که خواستم توش خوب شدم،
و من هم تونستم تو همون بازی خیلی خوب بشم و به جایی رسیدم که برای مسابقات تیمی میرفتیم و مسابقه میدادیم
یا مثلا تو یه سری درس ها که حالا چه مدرسه چه دانشگاه بقیه خیلییییی گندش میکردن و مثلا میگفتن وای سخته و نمیشه،دقیقا تو همون درسا تمرکز لیزری میذاشتم تو کتابخونه و اینقدر میرفتم تو دلش تا حل کردن اون مسائل برام آسون میشد و بالا ترین نمره هارو میگرفتم،بعد بقیه بچه ها فکر میکردم که من استعداد خاصی تو این درس دارم درصورتی که خودم اصلا فکر نمیکردم استعداد خاصی داشته باشم تو این موضوع فقط خواستم شد،
تو کارگاه پدرم تقریبا هر کاری که بود بدون اینکه اصلا یک بار بخوان بگم نمیتونم یا نمیشه،از همون بچگی قشنگ میشستم از رو دست بابام نگاه میکردم با دقت بعد من هم تکرار میکردم شاید اولاش یکم خراب میکردم اما خیلی زود میشد که توی همون کار ماهر میشدم و با سرعت بالا انجامش میدادم،
تو بحث ورزش ،یه زمانی مثلا همون دوران راهنمایی با تیم محله میرفتم فوتبال و من چون یک مقدار قدو هیکلم بزرگتر از بقیه بود همیشه منو میذاشتن دفاع و حالا نمیدونم اصلا این بحث استعداد از کجا اومده اما من به طرز عجیبی تو هر موقعیتی قرار میگیرم اصلا به این فکر نمیکنم که من استعدادشو دارم یا نه،تو ذهن من اینه که انجامش میدیم تا بالاخره یادش بگیریم توش خوب بشیم،
من باز تو همون دفاع خب به اون اندازه ای که ادامه دادم توش خوب شدم،
یا مثلا مدتی هم تو مدرسه تو هند بال مدرسه وقتی بازی کردم دیدم دوستش دارم و چون با دست هم بود دوست داشتم و یادمه دعوت شدم به اردوی تیم سپاهان نوجوانان،و شاید فکر میکردم که من نمیتونم بهتر از مثلا بچه هایی که حرفه ای هستن باشم چون میخواستم از همون اول خوب عمل کنم ولی تمرینات رو انجام میدادم حالا یه جاهایی هم خراب میکردم،اما ادامه میدادم،تا اینکه من تو یه بازی رسمی بین مدرسه ها،من طرقوم شکست و 3 ماه بستری شدم و دیگه ادامه ندادم،نه بخاطر چیزی،دیگه سمتش نرفتم،
تا اینکه از طریق یکی از بچه ها و درخواست هایی که احتمالا خودم قبلا ارسال کرده بودم من وارد دنیای رزمی شدم،و اصلنم فکر نمیکردم استعداد خاصی توش داشته باشم،فقط تو اون لحظه انگار دوستش داشتم و همینطور کوچولو کوچولو ادامه دادم،
و حالا داستاناشو قبلا گفتم،بعد دیدم توانایی های خوبی دارم تو هنر های رزمی ولی چیز عجیب غریبی نبود که فکر کنم استعداد توش داشته باشم،
حالا منم هرجا میرفتم هی بهم میگفتن تو بسکتبالیستی یا والیبالیستی؟! چرا چون قدم بلند بود،اما اصلا علاقه ای بهشون نداشتم،و میگفتم نه من رزمی کار میکنم،
خلاصه من تو همون رشته ای که بعد از عوض کردن یکی دوتا باشگاه واردش شده بودم،روز اولی که وارد باشگاه شدم بیشتر از 100 نفر تو باشگاه بودن و من یادمه تو رخت کن وایمیستادم و گرم میکردم،
من روزها اول و ماه های اول و حتی سال های اول کتک میخوردم،دستو پام له میشد زیر دستور پای بچه ها اما من عاااشق شده بودم و دوست داشتم هر روز بهتر بشم و هر گز هیچ موقع وقتی کتکمیخوردم و یا تسلیم میشدم هرگز تا امید نشدم و خدارو شکر نمیدونم آبشخورش از کجاست ولی همیشه تو این موارد گفت و گو های درونی من مثبته،یعنی سرزنش کردنی تو وجود من نیست،
که بعد از گذشت سه سال که اصلا نفهمیدم کی گذشت من شدم ارشد باشگاه و تموم اون افرادی که من روز اول دیدمشون و میگفتم وااای اونا چه غول های هستن،تمومشون رو تسلیم میکردم و بعد هم که گفتم اینقدر من عاشق بوکس و مبارزه بودم که خود جوش میرفتم مسابقه میدادم جدای از باشگاه خودمون و من توی بوکس نه به خاطر استعداد خاصی به خاطر اینکه بیشتر رفته بودم مبارزه کرده بودم و زده بودم خورده بودم مهارتم توانایی هام بیشتر شد و به طور خیلی واضحی حتی کسایی که قبلا تو باشگاه خیلیییی بهتر از من بودن ،من به راحتی میزدمشون،و این تنها چیزی بود که من به صورت مداوم و هر روزه و همیشگی ادامش دادم،
هر روز توش بهتر شدم،به مدت 13 سال تا به الان
من چون قدم بلند بود تو مبارزات آزاد چون نیاز به کشتی هم بود من به شخصه کشتیم ضعیف تر بود،یعنی توانایی فیزیکیم حس میکردم کمه،از بقیه ضعیف تر بودم یه جایی که مسابقات گراپلینگ ما که شدت گرفت و مسابقات رسمی تو ایران برای این رشته بیشتر شد (ترکیب کشتی جودو جوجیتسو)
من توی خاک یا همون جوجیتسو خیلی خوب شده بودم چون ما خیلی تمرین و مبارزه میکردیم تقریبا 6 سال ،اما کشتی من و تقریبا همه بچه ها ضعیف بود،استادم اومد کلن یه سانس کشتی و درگیری اضافه کرد،بعضی روز ها هم مارو میبرد سالن کشتی با کشتی گیر ها تمرین میکردیم ،و خودمم خود جوش رفتم پیش مربی بدنسازی و گفتم من میخوام گراپلینگ مبارزه کنم و میخوام قدرت بدنیم بیشتر بشه،و شروع کردیم این نقطه ضعفو همه جوره تقویت کردن ،بازهم من استعداد خاصی تو این موضوع نمیدیدم ،ولی فهمیده بودم که با تمرین کردن میتونم تو این موضع هم بهتر بشم،
خلاصه به جایی رسیدم که من که 92 کیلو گرم بودم با افراد 120 کیلو 140 کیلو کشتی میگرفتم و کلیییی قدرت بدنیم و کشتیم بهتر شده بود و خیلی به موفقیت من تو گراپلینگ و ام ام آ کمک کرد،و با تمرین شد و هنوز هم آثارش تو بدنم مونده،
که بعد کلا وقتی اومدم جلو تر که داستانشم گفتم قبلا،من دیدم طی تموم این سالها من چه چیزی رو بیشتر دوست داشتم و توش مهارت بیشتری داشتم؟! دیدم کلا من تو کارهایی که با دست انجام میشد خیلی بهتر عمل کردم مخصوصا بوکس و چون عاشق مبارزه هم بودم،تخصصی چسبیدن به بوکس و رفتم با قهرمان ها تمرین کردن ،رفتم یه مدت شمال پیش یه استاد تمرین کردم،تو همون اصفهان رفتم پیش یه مربی حرفه ای تمرین کردم،و بعد هم که اومدم تهران شروع کردم از تو یوتویوب بیشتر یاد گرفتن و آموزش دیدن ،و من الان با این که واقعا حس میکنم هیچی هنوز بلد نیستم،من تبدیل شدم به استاد تو حوضه ی خودم،هم از لحاظ مبارزه ای موفقیت های زیادی کسب کردم هم از لحاظ آموزش دادن،
حالا به نظر خودم و شما آیا در این توضیحاتی که من در بالا دادم استعدادی دخیل بوده؟!
اصلا ،من فکر میکنم تو هر مقطعی یک موضوعی برای ما مهم میشه و براش شورو شوق و انگیزه هم داریم ،و اگر فقط این باورو داشته باشیم که من میتونم یادش بگیرم من انجامش میدم ،میریم تو دلش و اون مهارتو یاد میگیریم و انجامش میدیم،
حالا هرچی میخواد باشه،
من به شخصه هیچ وقت کاری رو نکردم یا مهارتی رو کسب نکردم که به خاطر تایید دیگران باشه،
هرچی که خودم دلم خواسته رو رفتم و یادش گرفتم و انجامش دادم،از همون بچگی هم این الگو انگار با من بوده،
حالا جالبه من تو کار پدرم چون یه مدت دور بودم از کارش موقع سربازی،تو کارخونه یک سری شیوه ها و سبک های جدید کاری تو کار پدرم به وجود اومده بود که کارها طبق اون جلو میرفت و کاملا متفاوت بود با چیزی که قبلا یاد گرفته بودم،و وقتی بعد از خدمتم وارد کارخونه شدم،خب من اصلا اون کارها و بلد نبودم و نمیتونستمم مثلا ایراد بگیرم یا حتی مثلا وقتی یه کارگری ناز میکرد یا بهونه میاورد مثلا خودم با اقتدار برم و اون کارو انجام بدم و آموزش بدم،خلاصه هر روز که میرفتم کارگاه، بعضی از تایم ها میرفتم میشستم کنار دست بچه ها و یاد میگرفتم یعنی این غرورو نداشتم که خب من رییس اینام نباید برم بشینم کار کنم و یاد بگیرم،
نه،میرفتم با عشق مثل یه شاگرد کنار دست شاگردهای خودمون هر کاری که جدید بود و من بلد نبودم و اولشم واقعا برام سخت بود و خراب میکردم بعضی هاشو،اما ادامه دادم،
و در موقعیت هایی قرار میگرفتم که باید اون کارو خودم انجام میدادم تا کار جلو بره پیش بره،
حتی یادمه من کلن نقاشی روی چرمو بلد نبودم ولی خیلی دوست داشتم یاد بگیرم،اما چون شاگردهایی هم داشتیم که داشتن کارها رو انجام میدادن و اتفاقا اونها هم از صفر آموزش دیده بودن تو همون کارگاه ما و یاد گرفته بودن،خب عملا من نمیرفتم که نقاشیه رو یاد بگیرم فقط قبلا از رو دست استاد های همین رشته دیده بودم و یه سری چیز هارو درک کرده بودم ،
بعد یه جایی شد که بهترین نقاش ما که تقریبا 5 سال پیش ما بود و کارها دست اون بود و بقیه کارگرهای وردستش پیش اون یاد میگرفتن،دیگه نخواست با ما ادامه بده و گفت من میخوام برم،
منم رگ غیرتم برخورد،گفتم خودم میشینم نقاشی کارها و میکشم چون کلی کار سفارشی داشتیم باید انجام میدادم،شروع کردم قلم دست گرفتن و اول رو چندتا تیکه چرم تمرین کردم بعد از دو سه تا تمرین گفتم من حوصله ندارم میرم رو کار اصلی و انجامش میدم،
و همینطور هم شد ،دقیقا این تضاد باعث شد که من این بخش از کارمون رو هم که همیشه وابسته بودیم به غیر،من انجامش بدم و شاید از نظر خودم از همون اول خیلی عالی نبود اما از نظر بقیه عالی بود،و حتی روزهایی هم پا میشدم میرفتم دفتر دوست بابام که استاد نقاشی رو چرم هست،میرفتم اونجا تمرین میکردم و یاد میگرفتم با اینکه اصلا چیز خاصی یاد نمیده فقط میگه از رو دستم ببین برو انجام بده،
و الان اگر هیچ کدوم از کارگرهامون نباشن ،من میتونم به تنهایی قشنگ یه کار کامل و فوق العاده رو آماده کنم،تازه بعد فهمیدم که مثلا فلان کارو چقدر بهتر هم میشه انجام داد نسبت به اون کارگری که مثلا 5 سال تو کارگاه ما داره اون کارو انجام میده،اینقدر اعتماد به نفسم بالاتر رفت و اینقدر رو کارها مسلط شدم که الان دیگه هیچ کدوم از بچه ها بهونه ای یا نازی نمیتونن بکنند چون من خودم تو تک تک کارهای کارگاه استاد هستم،و این واقعا خیلی به من کمک کرد،
یه موضوعی که چند وقتی هست که فهمیدم من توانایی خیلی خوبی تو این موضع داشتم و پیدا کردم به مرور زمان ،( بچه ها دیدین من ناخودآگاه از کلمهی توانایی استفاده میکنم نه استعداد،)
و بهش هم خیلیییییی علاقه دارم و عاشقشم،بحث رهبری و مدیریت و لیدرشیپی هست،
میدونین دقیقا حس روزهای اولی که رزمی رو شروع کردم توش دارم،و سعی میکنم هر موقع وقتی اضافه میارم و بیکار میشم جدای از کار کردن روی دوره ها و سایت،میشنم در موردش تحقیق میکنم کتاب میخونم،و روحم پرواز میکنه وقتی دارم در موردش تحقیق میکنم،
چند سالیه که جدای از رؤیای قهرمانی توی بوکس حرفه ای رؤیای رهبر بودن رو هم تو ذهنم میپرورونم و از هر جهتی من در مورد تحقیق و مطالعه میکنم میبینم که عه من این توانایی رو دارم اون توانایی رو هم دارم اصلا انگار من همین الان خودشم،یک رهبر بسیار توانمند،چون خب خیلی تجربه ها هم داشتم از بچگی و وقتی به یاد خودم آوردم دیدم آره انگار این موهبتی هست که خداوند به من عطا کرده،و الان تو این لحظه میخوام هر روز این مهارتم رو بیشتر و بیشتر بهبود بدم و مطمئن هستم 10 سال دیگه من یکی از رهبران بزرگ دنیا میشم،
همش هم به خودم میگم نمیدونم چه رهبری و تو چه موضوعی اما فقط میدونم که من به این موضوع علاقه دارم و میخوام یادش بگیرم و توش بهتر بشم،
و این رد پایه خیلی خوبی بود که اینجا از خودم به جا گذاشتم،
نمیدونم چرا اینقدر کامنتهام طولانی میشه اما شد دیگه :))))
خیلی مثال دارم در مورد این موضوع که دوست دارم باز هم بنویسم اما میگذارم تو کامنت های بعدی
استاد صبحمو ساختین من عاشق یادگیری شدم عاشق این شدم که هر روز بیشتر یاد بگیرم و البته بیشتر عمل کنم،
واقعا دارین کار بزرگی در جهان انجام میدین،
شما دستگاه تولید آدم های موفق و ثروتمند شدین،دمتون گرم,از خانم شایسته عزیز که همیشه در پشت صحنه هستن و بسیار تو این مسیر دارن به همه ی ما کمک میکنن هم بسیار سپاسگذارم ،
خدارو شکر،
از همه ی دوستان هم سپاسگذارم
سلامت موفق ثروتمند و پیروز باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود فراوان به اساتید توحیدی و با ارزشتر از الماسم
سوال این جلسه : مبحث تمرین ، تلاش و استمرار و یا استعداد
استاد اول از همه میخوام اینو بگم من قبلا خیلی نتیجه گرا بودم، به شدت کمالگرا بودم. یعنی وقتی کاریو شروع میکردم، هر چه قدر هم تلاش، میکردم پیشرفت میکردم و اون کارو جلو میبردم، تا وقتی تموم نمی شد و نتیجه مورد دلخواهم رو نمیگرفتم انگار که هیچ کاری نکردم و انگار نه انگار که من دارم حرکت میکنم، و برای اون کار و هدف، دارم تلاشمو میکنم
خدا رو شکر الان با این فایلی که گذاشتین فهمیدم چه قدر بهتر از قبلم دارم عمل میکنم و اون حد کمال گرایی و سختگیری نسبت به خودم چه قدر کمتر شده
به لطف خدا و اموزش های شما، الان بیشتر تلاش های خودمو میبینم، رشد و پیشرفت و بهتر عمل کردنم رو میبینم،
به جای اینکه تمرکزم رو فقط بزارم روی پایان و نتیجه و هیچی از مسیر و و تجربیاتش متوجه نشم
الان خیلی بهتر از قبلم ، به جای نتیجه، دارم پیشرفت های خودم رو میبینم، بهتر عمل کردن خودم رو میبینم، سعی و تلاش هام رو میبینم، فارغ از اینکه اون نتیجه مورد نظر رخ بده یا نده.
پیشرفت و بهبود خودم رو توی مسیر رو میبینم و به خودم جایزه میدم
جالبه با این نگاه که من فقط میخوام توی مسیر هدفم باشم،
توی این مسیر رشد کنم و تجربه بدست بیارم،
و کاری به پایان و اخر کار نداشته باشم،
هم باعث میشه احساسم خوب باشه و نگران نباشم
وهم باعث میشه که اون نتیجه دلخواهم رخ بده
و هم باعث میشه حتی زود تر از اون زمانی که فکر میکردم به اون نتیجه برسم
چون با احساس خوبم یه جورایی هدایت میشم به ایده ها و انجام کارهای بهتر و لذت بخش تر
برای جواب تمرین این جلسه هم نظر من قطعا تلاش، استمرار، پشتکار، مهم هست
امتحان ایده ها، راههای مختلف و جدید مهمه
به نظر من وقتی کسی واقعا بخواد به هدفی برسه، قطعا راه رسیدن به اون هدف رو پیدا میکنه
چون ایمان داه، باور قلبی داره، میدونه خدا بینهایت راه سراغ داره و لحظه به لحظه هدایتش میکنه
پس با احساس خوبش تلاش میکنه، ادامه میده، و با پشتکار جلو میره و پیشرفت میکنه
و با هر بهبودی خدا رو شکر میکنه و خودش رو تشویق میکنه و به خودش جایزه میده
به نظر من این درستش هست.
شاید استعداد توی کوتاه مدت خیلی به چشم بیاد، ولی در بلند مدت، استمرار و پشتکار هست که نتیجه رو مشخص میکنه.
خدایا شکرت بابت همه نعمتهای زیبا و قشنگت
بابت این همه فراوانی و زیبایی
بابت این همه لطف و عنایتی که به بنده هات داری
استاد بینظیرم از صمیم قلبم ازتون سپاسگزارم
خداوند به شما طول عمر با عزت بدهد
سلام دوست عزیز
چقدر عالی نوشتین و مو شکافی کردین دقیقا منم قبل از آشنایی با استاد همیشه دنبال نتیجه بودم و اصلا تلاش و زحمتهای خودم رو نمیدیدم و بعد از مدتی تلاش دلسرد میشدم و رها میکردم ممنونم اینقدر خوب توضیح دادین و خیلی باورهای اشتباه را از ذهنم بیرون کشیدین و ترمزهای ذهنم رو به من یادآوری کردین
موفق و و سعادتمند و ثروتمند باشید
سلام دوست عزیز خانم شریعت
خوشحالم کامنتم تونست بهتون کمک کنه
واقعا هم همین طوره که گفتین
باید متوجه تلاش ، زحمت و پیشرفتی که میکنیم باشیم
تا دلسرد نشیم و ادامه بدیم
یه جورایی کل مسیر رشد و موفقیت اینه که متوجه تغییر خودمون باشیم
بفهمیم داریم نسبت به قبل بهتر عمل میکنیم
و از این تغییر و بهبود خدا رو شکر کنیم و به احساس بهتری برسیم
انشاالله همیشه موفق و سربلند باشید
سلام به استاد خانم شایسته و دوستان عزیزم
استاد از قسمت اول که یه اشاره کوچیک به این مورد کردین من گوشم به دنبال اینه که بیشتر ازش بشنوم چون این سنگین ترین پاشنه آشیلیه که من توی زندگیم دارم.
بریم سر مثال خودم
دقیقا این چند وقته من بشدت درگیر این موضوع هستم که آدمایی که میبینم و الگوی من هستن و میخوام نتایجی که اونا الان دارن رو داشته باشم، به خاطر به ویژگی خاص درونشون بوده که موفق شدن.
یا استعدادشون بوده، یا زبلی و زبر و زرنگیشون بوده، یا به دلیل باهوش بودنشونه.
یعنی خلاصه یه ویژگی ای که اونا داشتن و دارن و باهاش موفق شدن،
ولی من اون ویژگی رو ندارم و نمیتونم هم داشته باشم. و این فقط یجورایی منحصر بفرد اوناست و غیر قابل کسبه.
در صورتی که همون ویژگی ای که شاید در ظاهر باعث جذابیت کارای اون افراد شده، چیزی بوده که با تمرین و تکرار فراوان بدست اومده.
مثلا من الان میخوام مهارت تولید محتوا رو یاد بگیرم. این شامل عکاسی، فیلمبرداری، ادیت، خلاقیت توی ایده و پیدا کردن سوژه، داشتن ذهن باز برای سناریو نویسی و … ست.
وقتی بلاگرها و کسایی که کار تولید محتوا انجام میدن، الانشون رو میبینم که چقدر خلاقن توی ویدیو ساختن، چقدر خوب کارشون رو انجام میدن، چقدر عالی فیلم و عکس میگیرن و با چه برندهای خفنی قرارداد میبندن،
ته وجودم یه صدایی میاد میگه من کجا اونا کجا…
اونا به خاطر استعداد و خلاقیت ذاتیشون بوده که میتونن چنین محتواهایی بسازن، پس به همین خاطر هم میتونن با برندای خوب همکاری کنن.
یعنی ریشه ی موفقیتشون رو توی ویژگی ذاتیشون میبینم.
و به همین خاطر بود که نود درصد مواقع اوایل افسرده از پیج هاشون میومدم بیرون
ولی بعد که اومدم و مثل الان دارم سعی میکنم زاویه نگاهم رو بهشون تغییر بدم و ذهنیتم رو قدرتمندکننده کنم، دیدن اونا رو سندی بر امکان پذیر بودن کار خودم میدونم.
دیدن محتواهاشون باعث میشه اولا لذت ببرم، چون دارن کار موردعلاقه من رو انجام میدن، (پس حسادت رو سعی کردم کنار بذارم) و دوما ایده بگیرم برای محتوای خودم و طبق قانون با دیدن اونا به مدار همون فرصتها هدایت بشم و ببینم که چیز دور از دسترسی نیست.
فقط من باید کانسپت کار رو بگیرم و مدل خودم رو پیدا کنم.
و این باعث شد من به این نتیجه برسم که تاثیرگذارترین مهارت من برای موفق شدن توی این کار، خودشناسیه.
چون هنر در این کار خود بودنه.
وقتی که تو محتوایی رو با قلبت منتشر میکنی دیده میشه.
چون توش خودت بودی، تمام وجودت رو براش گذاشتی و واسه دیدن نتیجش هیجان داری.
و تمام اینا نتیجه شناخت خودت بوده که با هر بار ویدیو درست کردن و آپلود کردن بهتر و بهتر میشه.
و تازه به این نتیجه رسیدم این دو سه روزه که حتی کیفیت محتوایی که همین الانش از دست من برمیاد درست کنم قبل از هر آموزش و تخصصی و با پلن واردش شدن، واقعا خوب بود.
فقط من با اون ذهنیت محدودکننده چشم بینایی برای دیدن توانایی های خودم نداشتم.
جدا از اینکه اونها هرکدوم کلی تجربه کردن، آموزش دیدن، تمرین کردن، چندین و چندهزار عکس و ویدیو گرفتن تا به اینجا رسیدن.
و منم وقتی که همون مقدار تمرکز رو برای یادگیری این کار صرف کنم، و دقت خودم رو توی تمرینات افزایش بدم و با تمام وجودم سعی کنم، قطعا موفق میشم.
تازه به سبک خودم و اونجوری که خودم دوست دارم و راضیم میکنه.
به خلاقیت درونی خودم میرسم.
توی مدار ایده های مناسب قرار میگیرم
خداوند ایده های درست رو به من الهام میکنه که هر کدومشون به تنهایی کلی کسب و کار من رو رشد میده…
راستش خیلی هیجان دارم برای شروع کارم:)))) خیلی زیاد…
و این هیجان نتیجه ای از ذهنیت قدرتمندکنندهست که میگه میشود… با تمرین و تکرار میشود…
اصلا همینکه گفتم کسب و کار خودم، دلم یجوری میشه:)
~~~
رونالدو یه مصاحبه خیلی معروف داره که میگه
Effort, dedication, work hard…
Because talent is not enough anymore…
And if you are not dedicated 100% you are not going to reach the level that you want.
تمام مدتی که استاد داشت راجب این موضوع صحبت میکرد این جملات رونالدو توی ذهنم پلی میشد.
و میدونین انگار از یه جایی به بعد هم آدم عاشق این مدل زندگی کردن میشه و دیگه از اونجا وجود خودش رو تشنه ی تلاش کردن و حرکت کردن میبینه…
و بنظر من این بزرگترین هدیه ی خداونده برای یک نفره که بهش میل بینهایت و پایان ناپذیر بده برای پیشرفت کردن و رویا داشتن و در راستای اون رویاها قدم ها و گام های متوالی برداشتن…
هر روزی که بتونم یذره بیشتر اهمیت این موضوع رو درک کنم و بفهمم که چقدر نقش داره این حرکت کردن و قدم برداشتن توی زندگی انسان، به نظرم به همون اندازه به وجود خودم وسعت بخشیدم… به همون اندازه به وجود تشنه و سیری ناپذیرم احترام گذاشتم که درگیر مسائل ارزشمندش کردم و برای بهبود و تعالیش قدم برداشتم…
خدای من شکرت…
خدای من صدهزار مرتبه شکرت…
کجا میتونستم پیدا کنم چنین جو نابی رو؟؟؟
کجا رو میتونستم پیدا کنم جایی رو که اینجوری با خیال راحت قلبم رو باز کنم و بذارم جاری بشه اون آگاهی ای رو که خداوند الان به وجود من متصل کرده؟؟؟
کجا هست چنین درکی، چنین قدرتی، چنین آرامشی؟
غیر از اینه که اینا از منبع بینهایت خداوند داره میاد؟که مثل یک رود بر زندگی و روح و قلب من جاری شده و امیدوارم تا وقتی زنده ام جاری بشه…
خدایا شکرت
خدایا با تمام وجودم ازت سپاسگزارم که من رو به این مسیر الهی، مسیر خودت هدایت کردی که درک هایی که هرگز نمیدونستم برای پیدا کردنشون چکار باید کنم رو به آسانی به وجودم هر روز و هر روز جاری میکنی…
خدایا شکرت…
و استاد از شما ممنونم که باعث این جمع شدین
و بچه ها که به این فضا رونق بخشیدین…
خدایا شکرت برای این همه نعمت و آگاهی…
امیدوارم همگی با هم ثابت قدم در این مسیر ادامه پیدا کنیم و رشد کنیم و رشد کنیم تا زمانی که در این دنیای مادی هستیم…
الهی آمین…
خدایا شکرت…
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و همه دوستان
سوال
آیا فکر میکنی که با تمرین و تلاش و تکرار، در زمینهای که مهارت خاصی نداری یا استعدادشو نداری میتونی پیشرفت کنی یا نه؟
جواب
بله مدتی هست که شروع کردم تو حوزه روانشناسی که از بچگی بهش علاقه داشتم و همیشه حسرت میخوردم که چرا درسمو ادامه ندادم. شروع کردم مهارت کسب کردن فارغ از اینکه نتیجهاش چی میشه دلم میخواد این مسیرو ادامه بدم و ایمان دارم که با تمرین و مهارت کسب کردن می تونم به موفقیتهای بالایی برسم. مثل کارهایی که استعدادشو نداشتم ولی مهارت کسب کردم و تونستم اون کارو انجام بدم.
مورد اول:
توی حوزه خیاطی به خیاطی علاقه داشتم دوست داشتم که چرخ خیاطی داشته باشم واسه خاطر همین همسرم برام چرخ خیاطی خرید برای شروع رفتم پیش یکی از فامیلامون که خیاطی یاد بگیرم از تیکههای کوچیکه لباسها شروع کردم به یاد گرفتن اونقدر بهش علاقه داشتم که ازش کار میگرفتم همون تیکههای کوچیکو می آوردم خونه و میدوختم انقدر این کارو انجام دادم تا به چرخ خیاطی مسلط شدم یادمه زمانی که تازه کار یاد میگرفتم واز چرخ خیاطی استفاده میکردم پارچه و لباس میآوردم می دوختم وازصدای چرخ حتی لذت میبردم حتی پارچه میگرفتم تا برای خودم لباس بدوزم و اونقدر این کارو انجام دادم که حرفه ای شدم.
مورد دوم:
زمانی که میخواستم رانندگی یاد بگیرم رفتم برای گرفتن گواهینامه ثبت نام کردم اولش ازرانندگی خیلی میترسیدم ولی وقتی نشستم پشت فرمون برای آموزش مربی یسری چیزها را توضیح داد پیش خودم گفتم یا خدا من باید اینا رو حفظ کنم اصلا چه جوری میتونم یاد بگیرم شاید اصلاً نتونم یاد بگیرم اما آروم آروم که شروع کردم به حرکت کردن اون چیزایی را که قبل حرکت بهم یاد داده بود در حین حرکت کردن یادشون گرفتم مثلاً راهنمای سمت چپ و راست و فهمیدم یا اینکه باتابلوها آشنا شدم و خیلی چیزای دیگه مربوط به رانندگی باید یاد بگیریا یاد گرفتم. وچقدر ذوق داشتم وچقدر اعتمادبه نفسم بالارفت.
مورد سوم:
توی غذا پختن من وقتی که ازدواج کردم چون سنم کم بود غذا پختن اصلاً بلد نبودم یعنی تو خونه پدرم اصلاً غذا درست نکرده بودم برای بار اول که شروع کردم به غذا پختن می ترسیدم که خراب بشه یا بسوزه اما از همون اول سعی کردم هرکی آشپزی میکنه کنارش وایسمو یاد بگیرم ببینم چه جوری داره درست میکنه و ازش درس بگیرم و این کار باعث شد آروم آروم یاد گرفتم الان هر غذایی که بخوام میتونم به راحتی بپزم و خوشمزهترین غذاها را می تونم بپزم.
الان که دارم به این فکر میکنم چه جوری تونستم با حرکت کردن و مهارت کسب کردن توی اون حوزهها پیشرفت کنم به موفقیتهای بزرگی برسم پس تو حوزه روانشناسی هم می تونم مهارت کسب کنم به موفقیتهای بالایی برسم برای مثال شروع کنم از اطرافیان یا خانواده خودم یا دوستام که مسئله توی زندگیشون دارند مشاوره بدم که البته این کار انجام دادم نتیجه شو توی زندگی افراد دیدم و این کارو با عشق انجام میدادم اما توقف من تو این کار زمانی شروع شد که تو حوزه سلامتی به مشکل برخوردم و عدم تمرکز دارم خیلی چیزا را فراموش میکنم به خاطر همین تصمیم گرفتم اول دوره سلامتی تهیه کنم و با انرژی بیشتر تو حوزه روانشناسی فعالیت کنم مطلب بخونم مهارت کسب کنم و کارهایی که نیازه برای رشدم و موفقیتم تو این حوزه انجام بدم من برای اینکه بتونم یه روانشناس خوب باشم تو حوزه روابط اول باید مسئله خودمو حل کنم تو حوزه عزت نفس اول باید عزت نفس خودمو ببرم بالا تو حوزه تربیت فرزند اول باید خودم بتونم فرزند خوبی تربیت بدم و تو این حوزه نیاز هست که تمام تمرکزمو بذارم آموزش ببینم مطلب بخونم تمرین کنم و تکرار کنم یا هر چیز دیگهای که نیاز هست و یاد بگیرم.
استاد سپاسگزارم به خاطر این فایل بینظیر کلی درسها از این فایل گرفتم و این فایل ذخیره کردم تا هر وقت دیدم که فردی توی کاری موفقه بدونم که اون آدم استعداد خاصی نداره بلکه تمرکز گذاشته توی این مسیر و مهارت کسب کرده و به این موفقیت رسیده من هم برم توی مسیر مورد علاقم تمرکز بزارم مهارت یاد بگیرم و پیشرفت کنم و بیام برای خودم واضح کنم که چه کارهایی نیاز هست توی این مسیر یاد بگیرم و از کارهای کوچیک شروع کنم و هر بار که به اون هدفم رسیدم و اون مهارتو کسب کردم بیام توی دفترم بنویسم و به خودم یادآوری کنم و هر سری که به هدفم رسیدم هدف بعدیو یکم پیچیدهتر کنم خدایا شکرت که توی مسیره زیبای بهشتی ما را قرار دادی استاد عزیزی مثل استاد عباس منش الگومون هست.
خدایا شکرت
بنام خدا، سلام استاد عزیزم این سری از فایلهای فرق بین ذهن محدود کننده وقدرتمند کننده خیلی عالی بود، راجب استعداد باید بگم گفتن اینکه مااستعداد نداریم یک باور محدود کننده واشتباهه، من قبول ندارم چیزی به نام استعداد مثل شانس یک باور اشتباهه، وقتی داشتم دیدگاه خودمو مینوشتم استاد هم همین نظرو داشتند، ما توی هرزمینه میتونیم پیشرفت کنیم، دقیقا رانندگی وزبان دوتا از موضوعاتی بود که من اوایلش میشنیدم که میگفتن استعداد میخاد، یا سن خیلی مهمه ولی من در حالی که حتی ماشینم نداشتم رفتم دنبال گواهی نامه، نگرش متفاوت به موضوعی که همه یک فکر منفی راجبش میکنند مهمه من هیچ وقت دوست نداشتم راهی که همه میرن رو برم، من فکر میکنم اگر یه موضوعی رو زیاد تمرین وتکرار کنی موفق میشی این برمیگرده به اعتماد به نفس، احساس لیاقت، ادامه دادن، تمرین کردن وانکیزه داشتن مهمترین فاکتور برای رسیدن به موفقیت ودیگر هیچ، نکته دیگه مقایسه نکردن خودم با دیگرانی که شاید بهتر ازمن هستند، پیشرفت کوچیکمو به خودم یاداوری کنم، استاد ممنونم از اگاهی هایی که به ما دادی