اتفاقات مشابه، اما نتایج متفاوت - صفحه 14

634 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 846 روز

    به نام الله مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنین

    بسیار دلتنگتون شده بودم و خیلی خوشحالم که دوباره فایل دارید روی سایت می ذارید

    ازتون ممنونم استاد که این آگاهیها رو اینطور ساده و آسون در اختیار ما قرار میدید و سپاسگزار خدا هستم که منو به این مسیر هدایت کرد.

    اول از درسهایی بگم که از قضیه فضاپیما گرفتم: اینکه هدفهای بزرگ داشته باشیم ولی قدمهای کوچیک برداریم و تکاملی پیش بریم. من خیلی آدم کمالگرایی هستم که خوشبختانه به این عیبم پی بردم و دارم روش کار می کنم و الان که توضیحات شما رو گوش دادم بیشتر پی بردم که کمالگرایی یه مانع بزرگ برای موفقیته. شرکت بزرگی مثل اسپیس ایکس چقدر تکاملی داره پیش میره و نه کمالگرا هست و نه عجله داره. و من می تونم از همین الگو برای رسیدن به اهداف خیلی بزرگ خودم استفاده کنم.

    در مورد مساله شیوه نگاه به قضیه یاد مساله ای افتادم که می خوام اینجا با دوستان عزیزم به اشتراک بذارم.

    این اتفاق مال 4 سال پیشه من تازه با استاد آشنا شده بودم و درک درستی هم از قوانین نداشتم ولی همون آگاهی کم هم در اون برهه خیلی بهم کمک کرد.

    پسر نازنینم اون زمون 4 ماهش بود. من تنهایی رفته بودم خونه مادرم که متاسفانه طی اتفاقی پسرم زمین خورد. اصلا فکر نمی کردم اتفاق بدی براش افتاده باشه ولی هیچ جوری آروم نمی گرفت. به همسرم زنگ زدیم و بردیمش اورژانس و اونجا بعد عکس برداری گفتن که استخوان رانش شکسته. انگار دنیا روی سرم خراب شد.

    اما تونستم خودمو کنترل کنم و من و همسرم در بیمارستان فقط خدا رو شکر می کردیم. همش می گفتم خدا رو شکر که سرش ضربه ندیده یا یه جایی در صورتش. من شب تا صبح تنهایی توی بیمارستان پیشش بودم و 2 روز بعدش هم همینطور و با وجود شرایط سخت سعی می کردم حسمو خوب نگه دارم. همسرم هم همین طور. یکبار منو سرزنش نکرد و من هم کسیو سرزنش نکردم.

    یکی از الطاف بزرگ خدا در اون چند روز بیمارستان، یه خانم مهربانی بود که پادار مادرش بود و او اینقدر در نگهداری فرزندم به من کمک کرد که هروقت بخاطر میارم به خودم می گم مثل یه خواهر، اون خانم بود. و همزمانی معجزه واری که رخ داد این بود که مادر اون خانم گفتن که من برای رفع ترس بچه ها دعا می خونم و به من آدرس دادن که اگه خواستید پیشم بیایید.

    بعد از اینکه فرزندم رو آوردیم خونه نصف شبها شروع به جیغ زدن می کرد و آروم نمی گرفت و وقتی پیش اون خانم بردیمش مسالش حل شد و این اتفاق جز لطف خدا چی می تونست باشه. بارها با خودم فکر کردم به این همزمانی و شگفت زده شدم از لطف خدا.

    بعد از 2 ماه هم پای پسرمو از گچ بیرون آوردیم و خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت.

    من قبلا هروقت به این قضیه فکر می کردم متوجه لطف خدا می شدم ولی هیچ وقت به این نکته توجه نکرده بودم که حس خوب من و همسرم و شکرگزاری مون در اون لحظات شاید باعث اتفاقات خوب بعد شد ولی الان با صحبتهای شما متوجه این مساله شدم و فهمیدم که با سپاسگزار بودنم خودمو در مدار لطف خدا و اون همزمانی قرار دادم.

    خدا رو شاکرم که در این مسیر روزبروز دارم پخته تر می شم و بیشتر خدا، خودم و زندگی را درک می کنم.

    خداوند به شما استاد عزیزم و مریم جان عمر باعزت و طولانی دهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدای زیبا، مهربون ودوست داشتنی ام. سلام به ناب ترین استاد دنیا، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکر بابت حضور دراین سایت بهشتی وسیراب شدن با این آگاهی های ناب وارزشمند.دوست دارم از تجربیات خودم بنویسم در رابطه با اتفاقات به ظاهر نا خوشایندی که نقطه ی عطف زندگی من شد.سه سال پیش با یه تضاد تو رابطه ام روبرو شدم که به دلیل کنترل ذهن بالایی که داشتم هدایت شدم به این سایت زیبا وبعد همزمان با شیوع بیماری در جهان روزهای طلایی زندگی من شروع شد ومن هدایت های نابی در تمام جنبه های زندگی ام از خدای مهربون دریافت کردم .یادمه که روزهای اول شیوع بیماری استاد جان گفتند که جهان در حال غربال آدم‌هاست وخدا رو هزاران مرتبه سپاسگزارم که من هم در این غربال جزو هدایت یافتگان شدم .استاد عزیزم هر موقع به نتایج زیبایی که تو زندگیم گرفتم نگاه می کنم از این سه سال اخیر به بهترین ونابترین وطلایی ترین سال‌های عمرم یاد می کنم.من تونستم با کنترل ذهن وکنترل ورودی های ذهن وکار کردن متعهدانه روی باورهام به زیبایی اون زندگی بهشتی که روزی آرزوش رو داشتم برای خودم خلق کنم وآسون بشم برای آسونی ها وچقدر زیبا بهم یاد دادی که وقتی من سمت خودم رو به خوبی وبه درستی انجام بدم خداوند سمت خودش رو برام به انجام رسونده ،درحالی این کامنت رو می نویسم که در آپارتمان زیبایی که به تازگی خریدم زندگی می کنم وحدود سه ماهه مهاجرت کردم وتمام آدمهای نامناسبی که اطرافم بودند از جمله همسرم از زندگی ام به راحتی وبه زیبایی حذف شدند،هدایت های نابی در مسیر علایقم دریافت کردم که با طی کردن تکاملم وبا کمک خدای مهربون زنجیر بعدی که شغلم هست نیز حذف خواهد شد.استاد عزیزم خدای مهربون رو بابت حضور زیبات در زندگی ام بی نهایت سپاسگزارم وبه خودم می بالم که از همان دوران نوجوانی که در جستجوی خدای واقعی بودم با کنترل ذهن به صورت نا خودآگاه در تمام دوران زندگی ام در الهی ترین زمان به سمت نابترین استاد وناب ترین مسیر هدایت شدم .عاشقانه دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    على شيرازى گفته:
    مدت عضویت: 3445 روز

    دروود و سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانوی اسطوره و شما دوستان گل در این سایت عالی

    من چندین تجربه دارم و همه رو می نویسم براتون

    1. یادمه تو سن 19 سالگی به خاطر مدل تفکرم پام به یکی از بدترین زندان های ایران باز شد و همون جا از خداوند درخواست کردم من رو نجات بده و تصمیم گرفتم که از اون شهر برم و کلا دیگه با اون دوستام نباشم

    خوب خداوند من رو نجات داد از هزاران دستش که هیچ کس باورش نمی شد چه جوری این اتفاق افتاد برای وکیل ها هم جای تعجب داشت و باعث شد من مهاجرت کنم از شیراز و برم اصفهان

    2. عقد با دختر خالم در اصفهان در همون شب عقد به درگیری کشیده شد و ما از همون شب عقد جدا شدیم

    و تصمیم گرفتم از ایران برم

    3. مهاجرت به دبی و بعد هم به ترکیه و یونان و باز هم برگشتن به ترکیه

    تو ترکیه از ظرف شویی شروع کردم و اتفاق هایی که می افتاد باعث می شد حرکت کنم به سمت کارهای بهتر تا شدم مدیر فنی بزرگ ترین شرکت دوربین مدار بسته و دزدگیر در شهر ارزروم ترکیه

    و این رشد کاری همه از تضادها سرچشمه می گرفت

    و برای بهتر شدن جوری زبان ترکی یاد گرفتم که مترجم پلیس توی شهرمون شدم پارت تایم و‌یادگیری زبان ترکی هم از تضاد مورد تمسخر قرار گرفتن شروع شد من تو 6 ماه خیلی زبان ترکیم عالی شد خداروشکر و هنوز خدارو از بابتش سپاسگزارم

    تو هر مسیری که بودم خداوند مسیر بعدی رو بهم می گفت از طریق دستانش و انگار قدم به قدم نقشه برام شفاف تر می شد تا کارام ردیف شد و اومدم امریکا

    همون ماه اول شروع به کار کردم و جایی که کار می کردم به جورایی می خواستن من بشم تمیز کار خونشون و من که می خواستم ماشین سنگین کار کنم اون کار رو فقط برای شروع انتخاب کرده بودم

    خلاصه این رفتارشون باعث شد که محکم بچسبم به کارای گرفتن گواهینامه ماشین سنگین

    و به خاطر رفتار صاحب کمپانی هایی که براشون کار می کردم و کمک های استاد چسبیدم برای گرفتن تراکم

    این پروسه چندین سال طول کشید اما از زمامی که جدی شدم برای خریدن ماشین تو 6 ماه با تمرکز تونستم بخرمش و باورتون نمی شه تو 6 ماه بعدش با تمرکز بالا دوباره تونستم تریلر بخرم

    و الان هم توی مرحله ی بعدی زندگیم هستم که می خوام کلا کسب و کارم رو آنلاین کنم بازم‌به خاطر تضادهایی که بهشون برخوردم و‌مطمئن هستم می تونم این کار رو هم انجام بدم با کنترل ذهنم و تمرکز رو کارم

    استاد عباسمنش عزیز از شما سپاسگزارم فراوان ، شما خیلی به من لطف کردین

    سپاسگزارم مریم بانو

    سپاسگزارم دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 185 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1339 روز

      سلام علی آقا

      در مورد مهاجرت هایی که گفتین خیلی این باور رو در من قوی تر کرد که مهاجرت صرفاً یک چیز فانتزی نمی تونه باشه

      مهاجرت چیزیه که میتونه در عمل انجام بشه، بدون هیچ پیش فرض های ذهنی ای

      بدون هیچ حساب و کتاب کردن های پوچی

      بدون هیچ فکر کردن های الکی

      بدون هیچ ترس های کاذبی

      شما خیلی خوب تونستین از تضاد هایی که براتون پیش میومد به نفع خودتون استفاده کنید و نذاشتین هیچ آرزویی براتون دور از دسترس باشه ، این نشون میده چقدر خوب و متعهدانه در جهت تغییر خودتون و زندگیتون قدم برداشتین و خداوند درهارو یکی یکی براتون باز کرد

      علی آقا ازت ممنونم که این تجربه های با ارزشت رو برای ما در میون میذاری

      عاشقتم مرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ملورین گفته:
      مدت عضویت: 1814 روز

      سلام و درود به شما جناب شیرازی محترم

      چقدر خلاصه و مختصر و مفید از تضادها و میوه ها و ثمراتی که در دل این تضادها بود به زیبایی تمام توضیح دادین و جالب تر این که به جای گله و شکایت کردن و دیگران یا خداوند را مقصر دانستن به فکر راه حل بودید و خداوند هم مرحله به مرحله شما را هدایت کرد و این تنها ایمان و توکل شما به خداوند هست.

      مهاجرت هایی که به کشورهای مختلف داشتید هر کدام به تنهایی جسارت زیادی میطلبه و شما به تنهایی به چندین کشور مختلف مهاجرت کردید و از صفر شروع کردید و بعد هم به ترتیب صعود و صعود.

      واقعا تحسینتون میکنم و لذت بردم از این همه مسیر توحیدی که طی کردید، الهی که هر آنچه خواسته در دل دارید خداوند شما را به راحتی و عزتمندانه به سرانجام مقصود برساند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      لیدا موسوی نسب گفته:
      مدت عضویت: 2036 روز

      سلام علی آقا

      واقعا آفرین به شما

      برای تمرکز ،برای تکاملی که رعایت شد ،و اینکه اینقدر عالی روی خودتون کار کردید

      یه تشکر هم میکنم برای ورزش عالی که داخل دوره قانون سلامتی گذاشتید

      هر وقت با فایل ها ورزش میکنم خدا را شکر می‌کنم و سپاسگزاری میکنم از شما و استاد عزیزم برای تهیه این دوره ی فوق العاده

      امیدوارم هر جا هستید موفق و سلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3447 روز

    سوره فاطر آیه 3

    سلام دوستای گلم

    امیدوارم حال دلتون مثل این بهار خوشگل تر و تازه باشه

    جیباتون پر پول باشه

    امشبم به ایده ام میخام عمل کنم و یه آیه دیگه از قرآنو آنالیز کنم

    قبل از اون یه اشاره به این فایل این جلسه کنم

    زمانی که من این فایلو دیدم

    یه لحظه اونجایی که ایلان ماسکا نشوون داد

    به خودم گفتم این یه انسان تو ام یه انسانی

    این یه آدم فقیری بوده

    که یه روزی حتی پول نداشته شیشه ماشین دربا داغونشو عوض کنه

    حالا همون آدم شده ثروتمند ترین مرد دنیا

    بیل گیتس

    و جف بزوسا گذاشته گوشه جیبش

    به خودم گفتم

    واقعا فارغ از پول

    یه آدم چه قدر میتونه تاثیر گذار باشه

    اصن من خودم قراره توی این دنیا چی کار کنم

    اینکه استاد میگه ما اومدیم توی این دنیا خلق کنیم کجای این داستانم

    چه راهی رو دارم میرم

    مسیرم به راه راسته؟

    و اینا دارن به علمی میرسن ک صد نفرو یکجا بفرستن ماه

    من الان چی کار دارم میکنم

    من چه تاثیری دارم میذارم

    اصن قراره توی این دنیا کجای داستان باشم

    و از اون گذشته

    ایلان ماسکم یه انسانه

    عین من

    عین شما

    هیچ توانایی خاص و عجیب و غریبی خدا بهش نداده

    ولی این آدم چه قدر خوبه

    چه قدر خوب پیشرفت میکنه

    چه مسائل بزرگی رو حل میکنه از بشریت

    مثل همون ماشین تسلا که دیگه حتی لاستیکم نمیخاد براش بخری

    واقعا داره فارغ از پول داره همه ی دنیا رو از اول شخم میزنه انگار

    همه ی دیدگاه ها رو میخاد انگار تغیر بده

    راجب ماشین

    راجب ماه

    راجب مسافرت زمینی

    راجب پینگ اینترنت

    همه چی رو داره از اول مینویسه

    و مسائلی که همه میگن راه حل نداره رو

    این براش راه حل پیدا میکنه

    واقعا یه آدم چه قدر میتونه تاثیر گذار باشه

    چه قدر میتونه فرصتا رو ببینه

    امشب یه مصاحبه از مجید حسین نژاد مالک علی بابا داشتم میدیدم

    بعد این بشر شروع کرد به صحبت کردن خیلی صادقانه

    من خیلی دوس داشتم بفهمم چه باورهایی داشته که رسیده به این جایگاه

    یکی از چیزهایی که تونستم ازش بکشم بیرون

    باور فرصت برای ثروتمند شدنه

    یه نمونه مثال زد و هزار و یک نمونه ام نزد

    گفت ما داریم پلتفرمی میسازیم

    که توش هرکسی با هر بودجه که خاست بره مسافرت

    مثلا یکی میاد میگه ما یه خانواده ی چهار نفره ایم

    ده میلیون پول داریم با ماشین شخصی میخایم بریم سفر

    بعد باز فیلد بندی میشه

    مثلا اینکه دوس داره بره جاهای تاریخی

    یا دوس داره بره جاهای بکر

    یا هزار و یک فیلد دیگه

    مثلا طرف انتخاب میکنه توی طبیعت باشه

    اینا برای اون طرف (تا جایی که من فهمیدم) نزدیک اون منطقه بکر یه اقامتگاه متناسب با پولش رزرو میکنن

    یکی دیگه میگه من بیست تومن دارم ماشینم ندارم

    باز بنا به شرایط اون براش اقامت گاه رزرو میشه

    و براش یه تور شخصی سازی شده میبندن

    که تو مثلا با قطار برو

    با هواپیما برگرد

    فلان جا را برات رزرو کردیم

    با خودم گفتم ببین

    این آدم اگه تونسته از فقر از ورشکستگی برسه به اینجا

    دلیلش این باورهاس

    چون باور داشته فرصت ها بی نهایته

    این که طرف ده میلیون داره و میخاد خانواده اشو ببره مسافرت

    پولش کمه

    یه مسئله ای که اصن کسی نمیاد جایی مطرحش کنه

    اصن طرف شاید خجالت بکشه بگه

    ولی یه مسئله اس

    یه مسئله ای که در واقع یه فرصت برای پول ساختنه

    و این آدم چون باور داشته بهش هدایت شده

    حالا توی هر کسب و کاری میشه این مواردو دید

    و حلشون کرد

    این ایده سالهای پیشم بوده

    ولی کسی اجراش نکرده

    کسی اصن بهش نرسیده

    همش تا همین امروزم من فک میکردم که تور یعنی اینکه بگن مثلا میریم کیش از این تاریخ تا این تاریخ

    تو ام حق ادیت توش نداری شخصی سازیش نمیتونی بکنی

    حالا مثلا در کنار اینا چه قدر میتونه فرصتهای جدید ایجاد بشه

    مثلا همین شرکت علی بابا در کنار این تور شخصی سازی شده میتونه مثلا با فلان شرکت بیمه ام قرار داد ببنده که مثلا خودروشونو بیمه کنن توی این سفر

    یا با امداد خودرو قرار داد ببنده که اینی که میخاد با ماشین بره اگه تو راه به مشکل خورد سریع امداد خودرو به صورت رایگان از ماشینش بازدید کنه (چون الان همین شرایط هست با پرداخت سالانه یه مبلغی امداد خودرو رایگان ماشینتونو هرجایی باشه میاد بالای سرش

    حالا فک کنید برای چن روز باشه نه یک سال

    طبیعتا مبلغ خاصی نمیشه اون اشتراکش ولی روی تعداد بالای ماشین برای امداد خودرو هم سود داره و حتی شاید ب خاطر پشتیبانی واقعا خوبی که دارن تعداد زیادی حاضر بشن اشتراک یک ساله شونو بخرن

    برای همه برد برده یه جورایی

    هم برای علی بابا

    هم برای امداد خودرو

    هم برای مشتری

    اینا فراوانیه

    اینا مثالهای ساده ی فراوانیه

    اینقدر از اینا هست به شرطی که بتونم باور کنیم که فرصتها بی نهایت

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ۚ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ۚ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ ‎﴿٣﴾‏

    ای مردم! به یاد آورید نعمت خدا را بر شما؛ آیا آفریننده‌ای جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟! هیچ معبودی جز او نیست؛ با این حال چگونه به سوی باطل منحرف می‌شوید؟! (3)

    اما آیه امشب

    از اون آیه خوشگلاس

    که اولش میاد میگه نعمت های خدا رو به یاد بیارید

    خب همه ی ما میدونیم که باید نعمت هامونو مرتب مرور کنیم

    براش شکر گذاری کنیم و میدونیم که این شکر گذاری برامون لازیدنکم میشه

    به شرطی که عمل کنیم

    ولی اون چیزی که به نظرم توی این آیه شاهکاره

    اونجایی که میگه آیا آفریننده ای جز خدا هست که شما را از زمین و آسمان روزی دهد

    واقعا من بارها گفتم که من خودم تا به این سن ک رسیدم اگه بگم خود خدا مستقیم روزی منو رسونده دروغ نگفتم

    به جز یه تایم هفت هشت ماه ای که من رفتم کارگری کردم و حقوق بگیر بودم

    بقیه زمانها خدا مشتری ها رو برام فرستاده

    من ب جایی خاصی نرسیدم ولی همین که خدا اینقدر مشتری های که منو ندیدن منم اونا رو ندیدم رو برام میفرسته

    خیلی برام عجیبه

    اینکه اونا بدون دیدن من هزینه رو پرداخت میکنن

    منم خدایش کم نمیذارم

    ولی برای خیلی ها اصن قابل باور نیس که اینجوری ام میشه زندگی کرد

    اینجوری هم میشه کسب و کار داشت

    و من اصن تبلیغی نمیکنم و اعتبار خاصی ام ندارم ولی بازم برام خدا مشتری ها جدید میفرسته

    خیلی عجیبه به نظرم

    خیلی جای فک کردن داره

    این مصداق واقعی رزق و روزی رسوندن خدا توی زندگی خودمه

    که هیچ وقت بارمو روی زمین نذاشته

    درسته به موفقیت خاصی نرسیدم از نظر کسب و کار و پول

    ولی همین که خدا یه راهی رو اینجوری برام باز کرده

    و اینجوری بهم نشون داده که چه قدر زور داره خیلی برام جالب

    منم توی مسیر تکاملیم هستم

    این مشتری های الان اونم به این شکلل پایه های کسب و کار منو میسازه ک توش خبری از وام و تبلیغات نیس

    ولی کامل توش خدا هست

    کامل میبینم که خدا داره رزقمو میرسونم

    هر موقع ام گیر کردم جایی دست به دامن خودش شدم

    به نظرم خیلی قشنگه که خدا یه نفرو اینجوری بارش بیاره که خودش رزقشو برسونه و هرجای ام کم بیاره دست به دامن خودش بشه

    اینا نعمت برای من

    و برای همه میتونه باشه

    این اتفاقا برای همه میتونه اتفاق بیوفته

    و من اندازه ای که خدا رو باور کردم ازش نتیجه گرفتم

    یاد حرف استاد میوفتم که میگفت ما سایتو تازه زده بودیم

    بعد فایل گذاشتم یه تعداد قابل توجهی کامنت خورد

    بعد رفتم به بقیه گفتم

    اونا که اصن توی باورشون نبود گفتن برو بابا ضایع که بچه های تیم خودتون اومدن این کامنتا رو گذاشتن

    مگه میشه؟

    الان برای من خیلی قابل باور تره که میشه این اتفاق بیوفته

    چون اندازه سر سوزن مالیشو توی زندگی خودم دیدم

    اینا مصداق های همین آیه اس که خدا میگه چه خالقی هست که به شما روزی برسونه

    حالا یکی مثل من اندازه ی سر سوزن این خدا رو باور کرده

    یکی مثل استاد اندازه یه استخر آب باور کرده

    یکی ام مثل ایلان ماسک اندازه ی یه دشت باور کرده خدا رو

    تفاوت آدمایی که برای خودشون کار میکنن ( نه کارمند)

    واقعا همینه

    خود خدا روزی ما رو میرسونه

    خود خدا هوای ما رو داره

    خود خدا کمکمون میکنه

    خود خدا هم برامون آب میشه هم نون میشه

    اگه بهش تکیه کنیم

    و چه قدر از زمانی که برای خودم کار میکنم

    قدرت خدا رو بیشتر دارم میبینم

    بیشتر میفهمم که باورام مشکل داره

    وقتی به یه مشکل مالی میخورم بیشتر حواسمو جمع میکنم که فرکانس درست تری بفرستم

    اصن همین کامنت نوشتن من

    همین ایده ی هر شب یه آیه

    از یه مشکل مالی شروع شد که تا الان به لطف خدا ادامه پیدا کرده

    یه جورایی زور خدا رو توی زندگیم بیشتر و بیشتر دارم میبینم

    و از اون طرف خیلی جاهام گند زدم

    و چه قدر درس گرفتم از اشتباهاتم

    قبل از عید یه پروژه توپ اومد برام

    اونقدر خوب بود که میتونستم یه شرکت بزنم

    چن نفرم استخدام کنم با درآمدی که هر ماه بهم میرسید

    ولی نشد

    چون روی اون آدمه حساب کردم

    چون رویابافی الکی میکردم

    چون با احساس نا امیدی کار میکردم که احساس میکردم این پروژه برای من خیلی بزرگه

    خدا قسمت خودشو انجام داد

    من نتونستم خودمو کنترل کنم

    شرایطش جوری بود که تقریبا توی ایران فقط من میتونستم اون پروژه رو انجام بدم و اگه راه میوفتاد یه جورایی انحصاری مال خودم میشد

    الانم کامل کنسل نشده ولی تقریبا نود درصد پریده

    زمانی که این اتفاق افتاد خیلی ب خودم اومدم

    خیلی بیشتر جنبه ی پروژه بزرگو پیدا کردم

    خیلی بیشتر روی ذهنم حساس شدم

    خیلی بیشتر روی احساستم حساس شدم

    اینا همش به خاطر کار کردن برای خودم بود

    اگه من یه جا کارمند بودم قطعا از این چالشا پیش نمیومد

    و قطعا راه برای پیشرفت هم مالی هم معنوی خیلی کمتر میشد

    هنوزم خیلی مشکل دارم

    ولی حساس تر شدم روی فرکانسم

    و احساس میکنم خدا داره ثابت قدمم میکنه توی این مسیر

    زمانی که سر همین پروژه روی آدما حساب باز کردم

    مصداق بارز این آیه اس

    که ما میدونیم رزق و روزی رو خدا میده

    ولی بازم پشت میکنیم به حق

    و آخر آیه گفته پس چگونه از حق منحرف میشوید

    واقعا چه جوری

    و خیلی مهم که بدونیم ما یه خط پایانی داریم

    قرار نیس ما اندازه ی نوح عمر کنیم

    یه اشتباهو صد بار نباید تکرار کرد

    باید بشناسیم احساستمونو و اگه جایی داشتیم کج میرفتیم

    به خودمون یه نهیب بزنیم که رزق و روزی تو رو خدا میرسونه

    تو اگه آماده باشی یا خدا از این دستش به تو میرسونه یا از هزاران دست دیگه

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا منو از اون متقینی قرار بده ک فاصله ای بین حرف و عملشون نیست

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      به نام خداوند مهربان و هدایتگرم.

      سلام به همه ی عزیزان.

      عیدتون مبارک.

      آقا مجید، کامنت تون به شدت عالی، خوندنی و پر محتوا بود. ممنونم که نوشتینش و ارسالش کردین.

      ممنونم از آگاهی هایی که منتقل کردین.

      آیه ای که نوشتین کاملا برای من فرستاده شده بود و خدا مستقیم باهام وارد گفتگو شده.

      چقدر لذت بردم از فراوانی مثال زدین. چون خیلی دوست دارم بیشتر بدونم و درک کنم در مورد باور فراوانی.

      توصیفتون از علی بابا و عملکردشون، بیمه، ایلان ماسک عالی بود، ممنون که نوشتین.

      برای شما و همه ی دوستان از خدا میخوام به سمت بهترین ها هدایتمون کنه، ما هم چشم بگیم و انجام بدیم و به بهترین ها و خواسته های قلبی مون برسیم.

      خدا رو شکر برای همه چیز

      خدا رو شکر برای همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام آقا مجید، عیدتون مبارک

      آقا مجید امروز یه جمله ی گفتیدکه تضاد داشت با سخن تون

      داشتی میگفتی که خدای مهربان به صورت مستقیم روزی شما رو میرسونده، بعد بلافاصله گفتی من به جای خاصی نرسیدم.

      مگه داریم، این همه لطف خدا واضح و روشن نصیبت شود و بگی به جای خاصی نرسیدم.!!!

      امروز صبح که کامنت شما رو خوندم، داشتم پاسخ کامنت رو میدادم دستم خورد نمیدونم کجا اصلا یه برنامه دیگه باز شد، منم دیگه بیخیال پاسخ شدم، دور و بر ساعت 10و نیم صبح یه چرتی زدم ولی تو خواب همه اش آیه 37 آل عمران برام پلی میشد.

      کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ

      البته فقط این قسمت آیه، وقتی چشمانم رو باز کردم، یاد شما افتادم، گفتم به آقا مجید بگم در راستای عمل به ایده هاش این آیه رو هم آنالیز کنه.

      و الان که ساعت 4 است و اومدم پاسخ شما را بدم یجورایی یه ربط خاصی بین این آیه و شما هست

      و اون این است که خداوند روزی شما را بدون واسطه می‌دهد.

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سمیرا نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1094 روز

    سلام استاد و خانم شایسته ی عزیزم

    در رابطه با این فایل باید براتون از معجزه ای که حدودا دو سال قبل برام اتفاق افتاد بگم

    حدود دو سال پیش همسرم موقع رفتن به سر کار با موتورش و با یک تصادف خیلی ساده دچار ضربه ی مغزی شد جوری که حتی یه زخم ساده هم روی پوستش نبود اما مغزش آسیب دیده بود به حدی که پزشک ها میگفتن عمل کردنش بی فایده است و موندنی نیست ….

    از این طرف به شما بگم که ما سه تا بچه ی کوچیک هم داریم و اون موقع پسر کوچیکم یکسالش بود

    وقتی از تصادف همسرم با خبر شدم به شدت بهم ریختم و سریع یه ماشین گرفتم به سمت بیمارستان رفتم تو مسیر مثل دیونه ها شده بودم( چون قبل از این ماجرا با شکر گزاری آشنا شده بودم و تو یه گروه شکرگزاری شرکت کرده بودم) این جمله رو که خدایا شکرت که مهدی سالم و سلامته رو تکرار میکردم و از طرفی هم میگفتم خدایا به من رحم کن ما سه تا بچه داریم مهدی رو از من نگیر و

    … خلاصه از طرفی شکرگزاری و از طرفی التماس به خدا که مهدی رو برگردونه و از طرف دیگه گریه و ناله که حالا من چی کار کنم اگه مهدی ..‌‌‌….

    وقتی رسیدم بیمارستان مهدی رو در وضعیتی که سرش رو تراشیده بودن و آماده ی اتاق عمل بود دیدم چون هنوز مقدار کمی هوشیاری داشت و البته میزان هوشیاریش لحظه به لحظه در حال کمتر شدن بود مدام بهش میگفتم مهدی تو صحیح و سلامتی مهدی بگو خدایا شکرت که من صحیح و سالم هستم خلاصه مهدی تونست به زور (چون زبونش سنگین شده بود) این جمله رو بگه قبل از اینکه بره اتاق عمل و بلافاصله بعدش هم رفت تو اتاق عمل و من پشت در اتاق عمل به شدت گریه میکردم و بدترین حالت ممکن که از دست دادن مهدی بود رو داشتم متصور میشدم و برای این تصویر ذهنی به شدت اشک میریختم تا اینکه یادم افتاد به یکی از خانم هایی که ما در جلسات ایشون شرکت میکردیم زنگ بزنم وبا همون حالت گریه و زاری جریان رو گفتم و ازش خواستم برام دعا کنه به من گفت این گریه ای که الان تو داری می‌کنی یعنی قشنگ خودت رو آماده ی اتفاقی که دوست نداری بیافته کردی من بهت میگم اگه میخوای اینجوری ادامه بدی برو لباس مشکیت رو هم آماده کن گفتم خب چی کار کنم مستاصلم و نمی‌دونم باید چی کار کنم ایشون گفتن اگه شوهرت خوب بشه حاضری چه هدیه ای برای من بخری گفتم هر چی شما بخوای گفت من یه روسری می‌خوام بزار تا مشخصاتش رو بهت بگم یه روسری نارنجی رنگ ،می‌خوام با شوهرت بری برام بگیری گفت همین الان تصور کن که با شوهرت رفتی و برای من یه روسری نارنجی خریدی به این که از کدوم مغازه میری خرید می‌کنی و با چه وسیله ای و چطور میری هم فکر کن و برو بقیه کسانی هم که با تو اومدن بیمارستان به همین صورت آروم کن و نزار گریه کنن بهشون بگو اگه گریه کنین یعنی آماده ی اتفاق بدتر شدین‌

    به طرز معجزه آسایی تو اون شرایط و اون لحظه تونستم بر خودم مسلط بشم و تصور خرید روسری و… بکنم

    رفتم تو حیاط بیمارستان و با برادر های همسرم و بقیه ی کسانی که متوجه تصادف شده بودن و اومده بودن اونجا شروع به حرف زدن کردم گفتم اگه می‌خواین مهدی خوب بشه گریه رو تموم کنین وقتی مهدی خوب شد من شما رو دعوت میکنم دوست دارین من چه غذایی براتون بپزم مهدی هم سر سفره کنار ماست هر کدوم یه غذایی سفارش دادن و در فاصله ی چند ثانیه گریه هاشون قطع شد و به شوخی و خنده داشتن به من میگفتن چه غذایی براشون بپزم

    گفتم خیلی خوب هر چی بخواین براتون میپزم فقط از حالا به بعد اون سفره ای که مهدی کنار ماست رو تصور کنین و غذاهای مورد علاقتون رو

    مهدی بعد از عمل به مدت سه روز بی هوش بود و وقتی بعد از سه روز موفق به دیدنش شدم به شکل معجزه واری از همه لحاظ صحیح و سالم بود میتونست حرف بزنه میتونست به یاد بیاره میتونست راه بره و دست هاشو حرکت بده و ….

    تو این فاصله من فقط تصور مثبت داشتم و شکرگزاری کردم هراز گاهی اشک هام سرازیر میشد سریع به خودم می‌گفتم سمیرا اگه ایمان داری که مهدی خوب میشه حق گریه نداری زود اشک هامو پاک میکردم

    نمیتونم بهتون بگم با توجه به آسیبی که به همسرم وارد شده و با توجه به اینکه دکترا میگفتن زنده نمی‌مونه (حتی تو اولین معاینه ی بعد از عملش که من و همسرم با هم رفته بودیم پیش دکترش ایشون گفتن شما رفتین پیش فرشته ها و دوباره برگشتین به این دنیا زنده موندنتون معجزه است ) روند درمانش خیلی سریع و خوب پیش می‌رفت

    حتی پزشکش می‌گفت شما که اصلا قرار نبود زنده بمونی من نمی‌دونم چطور انقدر زود درمانت داره پیش می‌ره

    استاد من با چشم میدیدم معجزه ی شکر گزاری و تصویر سازی مثبت رو و مدام هم میگفتم خدایا من میدونم این اتفاق برای من خیری داره خدایا من منتظرم که خیرش رو ببینم

    تا مدت ها و تا همین الان من اسطوره شده بودم برای اطرافیانم همه میگفتن سمیرا تو واقعا چطور می‌تونستی انقدر مسلط باشی به خودت اونم با وجود سه تا بچه

    حتی چند ماه بعد از تصادف همسرم پسر یکی از دوستان همسرم که یک جوون 18 ساله بود تصادف کرد و دچار ضربه ی مغزی شدید شد منو بردن پیش مادرش که باهاش حرف بزنم درست زمانی که پسرش عمل شده بود و بعد از عمل چون سطح هوشیاری خیلی پایین بوده دکتر برگه ی فوت پسرش رو امضا کرده بود و به پرستار ها گفته بود که این برگه ی فوتش هست اما تا فردا صبر کنین و فردا دستگاه ها رو ازش باز کنین ما موفق شدیم تو چنین شرایطی حال مادر این پسر رو از اون وضعیت به شدت بد تبدیل به حالت شکر گزاری و تصویر سازی مثبت کنیم برای این پسر هم معجزه اتفاق افتاد و فردای اون روز که قرار بود دستگاه ها باز بشه دیدن که سطح هوشیاری رفته بالا و روز بعد هم بهوش اومد و….

    وقتی که همسرم تو بیمارستان بود خانواده ی همسرم به من زنگ میزدن برای اینکه ببینن اگه من حالم بده یکم بهم دلداری بدن می‌دین من با احساس خوب و اطمینان دارم میگم مهدی حالش عالیه

    دوستانش از شهر های دور تماس میگرفتن و از مهدی میپرسیدن و من میگفتم مهدی عالیه تو همین روزا مرخص میشه

    این اتفاق باعث شد تا از منی که به شدت به همسرم وابسته بودم به شدت جوری که فکر میکردم اگه یه روز نباشه من میمیرم از لحاظ شخصیتی حتی بهش وابسته بودم و شخصیت مستقلی نداشتم حتی اگه جایی میرفتم احساس میکردم باید حتما مهدی باشه تا به من خوش بگذره و….. تبدیل شدم به یه زن قوی مستقل تازه انگار خودم رو پیدا کردم یه عالمه تغییر تو شخصیت و روحیات من اتفاق افتاد که قابل توضیح نیست

    استاد به معنای واقعی هم خودم و هم اطرافیانم تغییرات رو در من میدیدن

    بعد از این اتفاق همسرم خیلی بیشتر از قبل منو دوست داره انگار دقیقا برعکس شده اون موقع من مدام ابراز علاقه میکردم بهش و میگفتم نمیتونم بدون تو زندگی کنم الان اون مدام به من میگه که چقدر منو دوست داره و نه فقط به خودم بلکه به همه میگه چقدر منو دوست داره و…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام سمیرا جان.

      به شدت تحسینت میکنم برای کنترل ذهنی که داشتی در شرایط سختِ پیش اومده و به خوبی از پَسِش براومدی به لطف خدا.

      خدا رو شکر برای سلامتیِ همسرت و کنار هم بودن و سلامتی تون.

      تحسینت میکنم برای شخصیت قوی و مستقلی که خودت برای خودت خلق کردی و به رشد خودت کمک کردی.

      بهترین ها رو برات آرزو میکنم عزیزم.

      خدا رو شکر برای همه

      خدا رو شکر برای همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      Eli گفته:
      مدت عضویت: 1408 روز

      سلام سمیراخانم عزیز

      یک دنیا ممنون که از تجربه خوبتون برامون نوشتید فوق العاده متاثر شدم ولذت بردم واشک شوق ریختم باخوندن کامنتتون ،،،معجزه شکرگزاری وتصویرسازی مثبت اونم تو چنین شرابطی واقعا قدرت تسلط بالایی میخواد ..تحسینتون میکنم وبرام یه تلنگر بزرگ بود که بطور دائم مراقب تصویرها وکلماتم باشم نه فقط افکارم وباورام ونه فقط شکرگذاری درشبها وشرایط اروم بلکه مهم در شرایط بحرانیه ….

      خیلی خوشحالم وممنونم واقعا لذت بردم و از خدای متعال لحظات زیبا و پرازعشق رو‌براتون ارزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2223 روز

      به نام خدای بخشنده و مهربان

      وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

      و هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!»ابراهیم (7)

      سلام سمیرا جان

      سلام عزیزم، سلام بر مهربانوی شکور

      تحسین ات میکنم بخاطر صبر و شکیبایی ات

      تحسین ات میکنم بخاطر شکرگذاری ات

      تحسین ات میکنم بخاطر عمل به دانسته‌ هایت

      تحسین ات میکنم بخاطر تغییر اساسی که داشتی

      واقعا ماجرای حیرت آوری است و اشک مرا درآورد.

      برایتان زندگی سرشار عشق و محبت همراه با نعمت های بی پایان الهی، آرزومندم.

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2195 روز

      درود و سلام خدمت خانم سمیرا نصیری عزیزم..

      بنام خداوند بخشنده و مهربان و غفار

      واقعا متحیر شدم از این کامنت زیباتون.‌ چقدر خوب شد اومدید و اینجا نوشتید معجزه ی شکر گذاری و چقدر قشنگ نحوه ی تجسم و تصویر سازی رو بیان کردید و این نوشته های شما چقدر برام درس داشت و اینکه اینقدر زیبا روی ذهن تون کنترل داشتید و در اون لحظات حساس تونستید بر ذهن تون مسلط بشید تحسین تون میگم .. و این تجسم و تصویر سازی رو میشه تو مسایل دیگری هم تعمیم داد.. واقعا مچکرم برای حضورتون در این سایت گوهر نشان که چنین الماس های درخشانی رو در خودش نگهداری می کند..

      بهترینع بهترین حال و احساس خوب و خوش و شاد رو بهمراه سلامتی و تندرستی کامل جسم و جان و روح و ذهن رو برای شما عزیز دل و همسر ارزشمندتون و فرزندان و خانواده و برای همه مون آرزومندم

      روز و شبتون بخیریت و خوبی و خوشی ایام بکامتون شیرین و گوارا جیبتون و حساب های بانکی تون پر پول و ثروت و نعمت…

      خدا یار و نگهدار همه مون باشه ممنون و سپاس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ژیلا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1197 روز

      سلام سلام

      سمیرا جان دوست هم فرکانسی من

      جزعه شاگرد اول های این کلاسی

      تحسینش میکنم چه کنترل ذهن عالی ای کردی

      اشکم دراومد از کامنت بسیار بسیار تاثیر گذارت

      و چقدر هم ذوق کردم وقتی تونستی روی احساس مادر اون پسر جوان هم تاثیر بزاری و معجزه کنی

      قدر خودت رو بدان

      تو ی آدم تاثیر گذار و برگزیده ای که میتونی به آدم‌های ناامید امید و حتی معجزه رو نشون بدی

      خیلی لذت بردم

      چه شاگردانی داره این استاد

      چقدر تواین جهان تاثیر عالی میزارن

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      من چقدر خوشبختم که تو جمع همه انرژی بالاها هستم

      تو جمع مثبتا هستم

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2805 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان و استاد و خانم شایسته عزیز.

    از وقتی که این بیماری شروع شد میخام بگم .یادم نیست چند وقت گذشته بود از این بیماری اما یادمه که من شروع کردم به یاد گیری نرم افزار های مربوط به معماری و ما سر کلاس ماکس می‌زدیم و ی شرایط خوبی پیش اومد که دانشگاه ها آنلاین شد و زمان بیشتری می‌تونستم روی نرم افزارها کار کنم و بعد تیریدیمکس و ویری رو یاد گرفتم و فاز1 که مربوط به معماریه در اوایل این بیماری بود که من دوستان نامناسبی رو که باهاشون بودم کنار گذاشتم و یک سری از آن هارو خدا از زندگیم دور کرد و همچنین با رفتن اون ها من تونستم به لطف خدای مهربونم سیگار و قلیون رو ترک کنم و قلیونم رو هم فروختم و الان حدودا یک سال و شیش ماه از ترک سیگارم میگذره.تا اونجا که خبر دارم تنها کسی بودم که تو کلاس، تیریدی مکس و ویری رو یاد گرفت و تا حدودا 2 ماه بعد از اون کلاسا من وقت آزاد داشتم و اون نرم افزار هارو مرور کردم (شاید هنر جو های دیگه هم باشند از اون کلاس که نرم افزار هارو یاد گرفته باشند اما من ازشون خبر ندارم )بعد از طریق استادم وارد یک شرکت طراحی غرفه شدم و به مدت یک هفته کارآموزی کردم عملی و وقتی قرار شد براشون طراحی کنم بعد از سه تا طرح اونا با من کار نکردن خدارو شکر و کلاس های طراحی غرفه فقط تهران برگزار میشد و من هیچی ازش نمی‌دونستم و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که تجربی یاد بگیرم و تو اینترنت هم چیز زیادی در موردش نبود.من شروع کردم طرح رایگان زدن واسه شرکت ها و خراب کردن اون طرح ها اما تا می‌تونستم طرح گرفتم با شرکت های اصفهان و تهران و دستانی از دستان خدا وارد زندگی من شدن که تا حالا ندیدمشون اما اون زمان با این که منو نمی‌شناختن منو در طراحی راهنمایی کردن .من هر بار طرح خراب میکردم اون طرح هارو برای شرکت های دیگه می‌فرستادم و میگفتم من طرح اولو براتون رایگان میزنم و لطفا مشکل این طرح هارو هم بهم بگید و اینجوری شد که از اون همه شرکت یک شرکت بود که احتمالا نو پا بود و آخرین و تنها شرکتی بود که مونده بود برام که خواست با من قرار داد ببنده اما من در دو روز با کلی فکر کردن تصمیم گرفتم که اون قرار داد رو نبندم و از اون کار بیام بیرون با این که کلی بعدش درخواست کردن که باهاشون کار کنم اما من به ساختمان علاقه دارم نه غرفه و اون یک تجربه برای قوی تر شدن ذهنم در معماری بود. یکی دو ماه مروری روی مهارت های قبلیم کردم و شروع کردم دوباره پیام دادن به دفتر های طراحی ساختمان و از معماری چیزی نمیدونستم فقط نرم افزار بلد بودم بلاخره با این که اونا جوابمو نمیدادن از طریق یکی از هم کلاسی هام وارد یک دفتر مهندسی شدم که آنقدر این مهندس ها عالی و خوش اخلاق هستن که همه چیز رو برام توضیح میدادن و صاحب کارم استاد دانشگاه بوده قبلا و کار اجرایی به من میداد اما خراب میکردم .این عیدی که گذشت نشستم فشرده نرم افزار هایی که یاد گرفته بودم رو دوباره کار کردم و پریروز به خاطر الهامی که به من شده بود من زنگ زدم به مهندس و استعفا دادم چون کارآموز بودم و میدونستم که باید یک زمانی بزارم برای بهتر شدن و میخواستم کسب درآمد کنم و از کارآموزی خسته شدم مادرم می‌گفت حالا که بیمه هستی برو بلاخره ی چیزی یاد میگیری اما اتفاقات گذشته تو ذهنم مرور میشد و حسم گفت که تا حالا مگه زرر کردی وقتی به من گوش دادی؟و انصافا عمل کردن بهش اونقدرا سخت نبود چون تجربه های گذشتم میومد جلو چشمام .الان دارم روی بحث معماری داخلی کار میکنم و طراحی آبجکت چون من منبع درآمد میخواستم و این اولین قدم بود که خدا هدایتم کرد .جالبه وقتی من به اون مهندس زنگ زدم برای استعفا گفت هر موقع طرح زدی بیا اینجا که من چک کنم و اشکالاتش رو بهت بگم .هر روز صبح به خودم یاد آوری میکنم که خدا منو هدایت میکنه و دل هارو برام نرم می‌کنه .ی فایلی از استاد دیدم که با آقای ارشیان فر داشتن صحبت میکردند که میگفتن تو باید احساستو خوب کنی تا خدا باهات صحبت کنه و این قدمو باید تو برداری و خیلی این فایل به من کمک کرد تو این مورد.ممنون که کامنت من رو خوندید و سعی دارم با همون چیزی که الان هست شروع کنم و ایده هایی که به ذهنم رسیده هم با همین شرایطم عملی هست.خدایا شکرررررت.خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان به شرط پاکی دل.عاشقتم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام آقای قربانی

      ممنونم از کامنتی که نوشتین و روند تکاملی تون رو گفتین.

      تحسینتون میکنم برای مهارت هایی که یاد گرفتین.

      براتون آرزو می کنم خدا در مسیر اهدافتون هدایتتون کنه و روز به روز موفق تر بشین و به خواسته های قلبی تون برسین.

      مرسی برای یادآوری این نکته ی مهم و تاثیرگذار:

      تو باید احساستو خوب کنی تا خدا باهات صحبت کنه و این قدمو باید تو برداری

      خدا رو شکر برای همه چیز

      خدا رو شکر برای همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    علی پیروزی گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    حدود سال 98 یه اتفاق به ظاهر بد باعث شد که من کل دارایی ام رو از دست بدم هیچ کل بدهکار هم بشوم با این که تمام اطرافیان من قصه می خوردن ، ناراحت بودن و احساس ترحم به من داشتن ولی من تو ذهنم می گفتم خوب منی که 20 تا کار مند داشتم منی که درامدم اون برهه 100 برابر یه کارمند عادی بود خوب همه چیز از دست رفت نشستم عمیق فکر کردم می گفتم یه راه حلی داره یه راهی پیدا می شه

    با این ک به قول استاد طلب کاره زنگ می زد از همون‌ موقع با استاد آشنا شدم تو یکی از فایل ها با یادگیری سپاسگزاری از استاد صبح ها و شب ها سپاسگزاری می کردم و نکات مثبت زندگی ام رو می دیدم و نتیجه این شد که هدایت شدم اون موقع من راهی که پیدا کرده بودم این بود برم جایی کار کنم کارگری کنم و فکر کنید یه نفر یک سال قبل ماهیانه 300 میلیون درامد داشته به هر علتی درامدشو از دست داده هیچی بدهکارم شده ولی حالا داره 3 میلیون حقوق می گیره تازه از اون 3 میلیون 2 میلیون ش رو هم می ده ماهیانه به طلب کارا هیچ وقت یادم نمی ره مادرم برای من گریه می کرد ولی من آهنگ می زاشتم می رقصیدم و خوش حال بهترین غذاهای ممکن رو می خوردم و‌ ورزش می کردم و‌ جسمم رو در بهترین شرایط سلامتی قرار داده بودم نتیجه این شد فقط با همون سپاسگزاری ها و فایل های استاد یک باره با یه ایده که تو‌ همون کارم بود اومدم بیرون از اون کار و درامدم یه یکباره 5 برابر شد و این 5 برابر ادامه داشت که باز خورد به پندمی کرونا من ترس داشتم ولی با وجود ترس ها باز نشستم روی باور هام کار کردم هیچ‌ وقت یادم نمی ره همون موقع بود که جلسه اول دوره دوازده قدم روخریدم بازم هدایت شدم به یه مکان بهتر به یکار بهتر با درامد بیشتر و راحتی بیشتر و تو این مدت من شغلمو عوض نکردم با این که تو همون شروع پندمی همکارام می گفتن درامدشون به صفر رسیده دارن از جیب می خورن من ولی درامدم داشت هر روز بیشتر می شد

    ادامه دادم تو این مسیر بازم ترس و شک به سراغ منم می اومد ولی با کنترل ذهن و تمرکز روی کار مورد علاقه ام باعث شد باز کیفیت زندگی ام بالا بره حالا به جایی رسیدم که درامد مالی ام می تونم بگم 20 برابر یه کارگر عادیه با 3 روز کار در هفته و دارم 4 روز در هفته رو تمرکزی کار می کنم روی مهارت های جدید و یادگیری مساعل جدید و بهبود کیفیت زندگی ام با انرژی کمتر ولی نتیجه بهتر

    جالبه تو همون شرایط یه دوستی وارد زندگی من شد که هر اتفاقی می افتاد می گفت خیره و ما دتا درامد خیلی خوبی داشتیم

    برام جالب بود اون دوستم هر موقع باهم صحبت می کردیم اولش یا آخرش می گفت خیره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  8. -
    محمد فردینی فر گفته:
    مدت عضویت: 1100 روز

    به نام خداوند وهاب و سلام و عرض ارادت خدمت شما عزیزان و استاد گرانقدرم عباس منش

    و خانم شایسته مهربان راستش یه چیزی بهم الهام

    شد که بیام و اینجا صحبت‌های الهام شده ام را داخل این فایل بنویسم تا شاید یک هدایتی باشد

    برای شما من واقعیتش خیلی اهل کامنت گذاشتن

    و… نیستم و بیشتر سعی می کنم خودم چراغ خاموش و انفرادی روی قوانین کار کنم و اصلا با بقیه صحبت نکنم چون که معکوس است و کار کردن روی باورها یک پروسه است و کاملا انفرادی

    و مجردی است و کار تیمی و داد و بیداد کردن نیست من به این نتیجه رسیده ام که آدم تا وقتی

    که بدترین و بزرگ ترین و مخرب ترین ایراد اساسی که به اصطلاح ما میگیم پاشنه آشیل و کلمه درستش مولد باورهای نامناسب هستش شناسایی، ریشه یابی و رفع نشود هر چقدر که عبارت تاکیدی، تجسم خلاق، ستاره قطبی، فانوس

    دریایی، باور فراوانی، شکرگذاری، نکات مثبت و…

    روش کار کنیم و تمرین کنیم نتیجه‌اش کاملا برعکس و فقیرکننده است و انگار مثل یک ماهی‌گیر بسیار بسیار خبره و باهوشی است که قوی ترین ابزار و امکانات ماهی گیری را دارد ولی در گرم ترین بیابان های جهان در حال تقلا و تلاش هست و زجر بسیار می‌کشد و هر چقدر تلاش می کند ماهی نمی‌گیرد و اما خودش را گول

    می زند و دوباره تلاش می کند و نمی‌خواهد بپذیرد که ماهی در بیابان وجود ندارد و سعی و پشتکارش بیهوده است…

    ببینید بچه ها من در مورد خودم که به این حقیقت رسیدم مثال می زنم برای اینکه شما هم

    بهتر خودتون رو بشناسید و رو خودتون کار کنید و

    این مثال ها زندگی واقعی خود من است.

    من با توجه به تاریخچه زندگی خودم به این نتیجه رسیده ام که پاشنه آشیل بزرگ و مخرب من

    که دلیل تولید ویروس‌های ذهنی است مذهب من

    است و بدترین عامل بازدارنده من در تولید ثروت

    است.

    حالا ببینید مثلا من باورم این است که فلان آدم

    پولدار که اینقدر وضعش خوبه چه فایده ولی نماز و قرآن نمی‌خونه و کاملا بی‌دین و کافر هست ولی

    من خدارو شکر می کنم که فقیر هستم و صبح تا شب در حال عبادت خدا و اهل بیت هستم.

    ببینید حالا ما این باور توسط سریال های فقیرکننده تلویزیون از جمله مختارنامه، یوسف پیامبر، دو طفلان مسلم، مالک اشتر، محمد رسول الله و… میلیون ها بار در ذهن‌مون رژه رفته و در ما

    باور خیلی محدودکننده در برابر ثروتمند شدن ساخته است حالا بسیاری از ما که خیلی خیلی تنبل و سطحی‌نگر هستیم به قول استاد آشغال‌ها را می‌ریزیم زیر مبل و بجای اینکه به منشأ نَم گیر بدهیم و روی آن کار کنیم به محل نَم گیر می‌دهیم

    و روی آن کار می کنیم و می بینیم که دوباره سقف

    نَم گرفت ایده افراد زیادی این است که مثلا می‌آیند روی باور فراوانی کار می کنند و فکر می‌کنند که ایراد اساسی شون این است و به غیر از

    این فکر نمی کنند و تعقل نمی‌کنند که بابا تو خودت به صورت اساسی و ریشه‌دار با پول زیاد داشتن و لاکچری و مرفه زندگی کردن به کلی مشکل و مخالفت و جنگ داری و این باورهای مذهبی اینقدر مخرب است که تو حتی آگاهانه هزاران بار ثروت و ثروتمندان را نقد و سرزنش می‌کنی بعد چطوری میای میگی که در جهان ثروت

    فراوان هست و مشتری خوب سراغم میاد و تو چطوری اینها رو روش کار می‌کنی وقتی که ثروت زیاد، میوه و سبزیجات فراوان داخل خونه های فراوان، ماشین های لاکچری فراوان داخل قصرهای

    فراوان و سود سرشار رو با خدا و معنویت و خوبی‌ها در تناقض و تضاد می‌بینی تازه تو دعاها و درخواست هایت می‌گی خدا آرزوی شهادت در

    کربلا رو دارم ولی وقتی بهت میگن به سفر اروپا فکر کن قلبت ناراحت میشه و احساس گناه بهت دست میده حالا شما فرض کن شغلت طلافروشی

    است همه امکانات هم فراهم و تو هم کاسب زرنگ هستی اگر مثل من پاشنه آشیل‌ات باورهای

    مذهبی و در اصل کلیت و تمامیت دین باشد و بی‌خیال این پدیده بشوی و روی فراوانی کار کنی اتفاقی که بیوفته اینه که همون فراوانی مشتری و

    فراوانی فرصت ها می‌شود بلای جان و مالت و می‌بینی مشتری زیاد میاد و سرت شلوغ است ولی

    همون مشتری قسمت خیلی نامناسبش رو به ضرر

    خودت برانگیخته اش می کنی و می‌بینی که مثلا امروز 180 گرم به مردم طلا فروختی ولی دوقرون سود نکردی و فقط حمالی کردی من این مثال رو دقیقا در آدم‌های متعصب مذهبی قشنگ دیدم مثلا خود شما با کلیت و تمامیت پول مشکل داری

    و از اونور هم به خدا میگی منو پولدار کن و رو باور

    فراوانی هم کار می‌کنی بعد می‌بینی هر چی مشتری میاد به‌شدت خسیس و گند هستش و چقدر تخفیف غیرمنطقی و بی‌جا می‌خواد و چقدر

    نسیه و چکی می‌خواد بخره و نمی‌خواد (پول نقد)

    بپردازه و نمی‌خواد به تو سود بده بعد میای توهم

    می‌زنی شغلم ایراد داره پول دست مردم نیست تقدیر الهی همینه مردم گدا و خسیس هستند و…

    در واقع دلیل اینکه از دوره ها و فایل های استاد

    نتیجه نمی‌گیریم بخاطر عدم درک پاشنه آشیل است و ما سراغ اصل مطلب نمی‌ریم و میخوایم به

    خودمون زحمت ندیم ما پول رو نمی خوایم و بابتش حتی آگاهانه انشاء و مقاله می‌نویسیم که ادب انسان بهتر از ثروت اوست یا تا پولداری رفیقتم قربان بند کیفتم و… بعد تعجب می کنی که

    چرا فراوانی ثروت و نعمت تو زندگیت نمیاد بعد دیگه توهم می‌زنی میری سراغ شیّادان فضای مجازی که درباره مزخرفات هیپنوتیزم و هوپونولو و

    از این چرندیات مختلف سوء‌استفاده می‌کنند برای

    فردی مثل تو که طماع و عجول و جاهل هستی سرت کلاه بگذارند و جیبت رو خالی بکنند و…

    درباره عزت نفس هم بگم که چرا من اینقدر تاکید

    می کنم باید از پاشنه آشیل شروع کنیم.

    در زمینه ثروت، حتی اگه حلال هم کار کنیم و مثلا به 50 هزار میلیارد تومان ثروت برسیم، باورهای مذهب شیعه طوری مغز را برنامه ریزی کرده است که مثلا میگه تو فقط باید به این دلیلی که دین مشخص کرده پولدار بشی و خارج از این غیرممکن، حرام، گناه، باطل و بد است و خدا قبول نمی کنه و نمی گذارد و آن هم این است

    که تو باید مثلا در اینجا کل آن 50 هزار میلیارد

    را وقف امامزادگان، بقاع متبرکه، آستان حرم‌های امامان، مساجد و حسینیه ها بکنی و برای بیماران و درماندگان بیمارستان و مدرسه و مسجد بسازی و به پای ایتام و مستمندان و معلولان و..‌. بریزی و دایه دلسوزتر از مادر برای

    زوجین و مجردها باشی برای فلان قشر جهیزیه

    و منزل و ماشین بخری و برای فامیل‌ها و رفیق‌هایت وام کلان بگیری اقساطش رو خودت پرداخت کنی مسئول خوشبخت کردن

    طایفه زنت باشی اجناس و خدمات و کسب و کارهایت را زیر پای مشتریان له بکنی و به حراج و مجانی بگذاری و نسیه بسیار بدهی و برای مشتریانت وام و مغازه و ازدواج و فلان

    جور بکنی یا مثلا باید پول عمل جراحی مردم

    رو توی بیمارستان ها بدی یا هزاران هزار کار دیگر که به ظاهر خوب و پسندیده است ولی یکی از قوی ترین و مخرب ترین و بزرگ ترین

    مانعی است در مقابل ثروت و نعمت بی‌انتهای

    جهان هستی که وارد زندگی شخص تو نمی‌شود‌.

    شاید در ظاهرها و باز هم تاکید می کنم در ظاهر و اتفاقا و حقیقتا به صورت موقتی و لحظه ای از شما تقدیر و تشکر بکنند و تایید و

    تحسین و تشویقت کنند ولی در اصل که مهم خودت هستی به چنان فلاکت و ضرر و بدبختی ای دچار می شوی که بیا و ببین.

    به خاطر همین است که ما نسبت به ثروتمندشدن و خوشبخت زندگی کردن به شدت خیلی عمیق و زیاد عذاب وجدان می‌گیریم و سخت و عجیب و غریب احساس گناه می کنیم و این باعث می‌شود که به هیچ عنوان از لحاظ مالی غنی نشویم و از لحاظ کاری هم به موفقیت های زیاد پایدار نرسیم.

    مثلا در توضیح بالا همین دین نیامده بگه با آن 50 هزار میلیارد تومان پول برو سرمایه گذاری کن و صدها برابرش کن یا نگفته برو عاقلانه واسه خودت خرجش کن مثلا کت و شلوارها و یا مانتوهای چندین هزار

    دلاری بخر یا ماشین های گران‌قیمت بخر یا ویلای لاکچری درست کن باهاش عشق و حال کن یا برو سفرهای خارجی هتل های لاکچری اقامت کن یا با خانومت برو تفریحات ارزشمند و بی نهایت لذت دیگر چرا باید آن همه پول رو

    پخش کنم به پای بقیه و مفت و مجانی بین مردم تقسیم کنم و کار و زندگی خودم رو ول کنم و برم گرفتاری‌ها و ضررهای بقیه رو حل کنم یا مسجد و فلان بسازم و یه عالمه مزخرف

    دیگه؟!

    پس می‌بینی ما حتی درباره یک دورهمی خیلی

    کم خرج ساده در یک خانه معمولی در شب هم

    باز به خاطر همان آموزه های غلط مذهبی احساس گناه وحشتناک عمیق داریم که باعث

    شده از هم دور بشیم و اگه نزدیک بشیم خوش

    نگذره و اتفاق بدی بیفته و قس علی هذا….

    مثلا به تو قشنگ میگه که همان 50 هزار میلیارد رو انقدر خمس بده، انقدر زکات بده، انقدر انفاق کن انقدر صدقه بده انقدر خیرات کن انقدر نذورات بده اینجوری به مبلغان بده

    اینجوری مسجد بساز به هیئت عزاداری کمک کن برای سینه زن‌ها و مداحان اهل بیت غذا و کمک هزینه سفر به کربلا و نجف بده و…

    اما به تو نمی‌گه که این مقدار پول رو چطوری و از کجا بدست بیار و رشدش بده چرا؟؟!!

    چون این پاشنه آشیل مخالف سرسخت خوشبختی

    و شادی و رفاه و توسعه و شادی و عشق است و دیگه تا آخرش بخونید.

    پس بنابراین اگه روی دیگر باورها کار کنی و پاشنه

    آشیل را که منبع و منشا هست ول بکنی اتفاقا نتایج برعکس می شود و می شود فراوانی اقساط

    تمام نشدنی، فراوانی ارتباطات ناسالم، فراوانی مشتریان داغون و بدبخت، فراوانی بیماری، فراوانی بی‌کاری و بی‌پولی و…

    من با توجه به نظام آموزشی ای که توش درس خواندم و دیدم که این دوتا پدیده داخلش هست:

    (دینی سازی اجباری) و (اجبار دینی) و سانسور و خفقان مطالب نوین جهانی و حتی شما اگه دقت

    کنید به ما حتی نگفته اند چطور با بزرگترهایتان صحبت کنید و دلیل اینکه ما اینقدر عجول هستیم

    چون یاد نداده اند برای مثال من محض رضای خدا حتی یک کلمه از چارلز داروین و نظریه حقیقی فرگشت (تکامل) نه دیده ام نه شنیده ام و نه بهش برخوردم یعنی ببین ادیان همشون با قانون تکامل (فرگشت) دشمنی دیرینه و اساسی دارند و چقدر این محتوا ممنوعه و سانسور است.

    پاشنه آشیل من دین من است و من با شما کار ندارم و من باید از این شروع کنم وگرنه آب در هاون کوبیدن است.

    بنابراین اگه پاشنه آشیل ات رو نشناسی و از اون زاویه به دیگر باورهات نگاه نکنی ول معطلی و هیچ وقت پولدار نمی شوی و من فکر می کنم استاد هم پاشنه آشیلش همین مذهب باشه و دلیل این نتایج شگفت انگیزش هم بخاطر رفع پاشنه آشیل باشه و خود شما حساب کن فقط همین ملک 60 هکتاری که در بهترین نقطه ایالات متحده

    آمریکا خریده بخواهیم در بدترین حالت حساب بکنیم فرض کن که متری 1000 دلار خریده است یعنی هر هکتار

    10000 متر مربع است یعنی 600000 متر مربع ضربدر هزار دلار می‌شود 35 هزار میلیارد تومان با دلار 58 هزار تومانی فقط ملک و نه امکانات ملک و ماشین و … شما ببینید این یه گوشه خیلی ناچیزی از زندگی استاد عباس منش هست که درباره

    آن فایل ضبط شده است استاد بخاطر درک پاشنه آشیل و رفع آن صاحب میلیاردها دلار ثروت شده است و درآمدش

    آنقدر بالاست که آن زمان که یک موتور قراضه نداشت و می‌رفت بالاشهر آن موقع ماشین های بالای 500 میلیونی

    رو می‌فروخت ولی ببین رفع پاشنه آشیل چقدر تسریع کننده و تسهیل کننده مسیر است که ثروتش از تمامی آن کسانی که اون موقع ماشین خارجی گران‌قیمت سوار می شدند ولی استاد پیاده و فقیر بودند ثروت ایشون از اونها خیلی بیشتر شده است چرا چون استاد از پاشنه آشیل شروع کرد و من فکر می کنم تاریخچه استاد و صحبت های خود استاد هم نشون میده که او هم مثل من مذهبش پاشنه آشیلش است و واقعا روی خودش کار کرد و الان سالهاست که مولتی میلیاردر شده است و واقعا خدا

    می داند چقدر ثروت خالص دارد ولی خدا بهش برکت بده

    مثل پادشاه پایدار و محبوب داره زندگی می‌کنه و لیاقت داره بخاطر اینکه برای تغییر باورهاش جان‌فشانی و فداکاری کرد و لذت برد.

    خواهش می کنم به این صحبت های الهام شده فکر کنید و ببینید چرا افرادی که از سال 1384 با استاد آشنا شدند ولی تا همین الآن هم هیچ اتفاقی در زندگیشون نیوفتاده و به زمین و زمان گیر می‌دهند غیر از پاشنه آشیل‌شون اصلا نمی‌دونند که پاشنه آشیل چیست پس بنابراین کار کردن روی باورها شغل نیست بلکه مصرف دائمی اکسیژن

    هست حتی از غذا خوردن و خوابیدن هم بالاتر است چون

    برات غذا فراهم می‌کنه خواب راحت فراهم میکنه زندگی آرامش بخش و مرفه فراهم میکنه و همه چی فراهم میکنه

    و… پس دلیل اینکه طرف 10 سال 20 سال 30 سال و بیشتر زحمت می‌کشه و تقلا می‌زنه و… ولی بجایی نمی رسه بخاطر پاشنه آشیلش هست و نه دیگر هیچ چیز دیگری و دلیل اینکه اتفاقات و شرایط ناگوار براش میوفته همین است پس ادا و اطوار نریز و فریاد الکی نکن باید بصورت تکی و مجردی فرکانس خالص بفرستی به بقیه نگو دیگران حالیشون نیست برو ببین تو فضای مجازی چقدر کارهای احمقانه و فقیرانه انجام می‌دهند برای توجه

    و ترحم و تایید گرفتن از بقیه ولی شما استاد رو نگاه کن یه ساعت در هفته هم وقت نمی‌گذاره فالوور نداره ولی چیز مهمی داره و اون هم کلکسیونی از ثروت و نعمت بی‌کران الهی و اصلا نیازی به لایک و فالوور و سابسکرایبر

    و ویو و کامنت نداره پس بدان مهم ترین تله و فریب اهمال کاری و تنبلی در رفع اساسی پاشنه آشیل است و اگه شغل مورد علاقه میخوای اگه درآمد فراوان میخوای اگه بوئینگ و لامبورگینی و لباس هزاران پوندی و… میخوای برو سراغ پاشنه آشیل ات ادامه بده میرسی اما نه یه شبه ولی خیلی سریع تر پس بهت کلیدواژه هم بدم برو

    یوتیوب سرچ کن فرگشت، چارلز داروین و تاریخچه تکامل

    پس باید نگاه کنی به تاریخچه ات و من با بررسی هایی که کردم فهمیدم که من باتوجه به این خانواده، حکومت،

    سیستم آموزشی، تلویزیون، مردم، فرهنگ، دوستان و… پاشنه آشیل (من) مذهب است و درباره مدارس و دانشگاه

    هم خدمتتون عرض کردم و دیدید که ما درباره قوانین زندگی مثل قانون تکامل، قانون مدار و… هیچ چیز و هیچ کتاب و حتی یک صفحه از اون بی‌نهایت کتاب مزخرف درسی و غیر درسی و کنکوری هیچی درباره این محتواها یاد نگرفتیم و حتی چیزی نشنیدیم من خودم 12 سال درس خواندم ولی حتی محض رضای خدا حتی کلمه تکامل را که چارلز داروین زیست شناس نابغه کشف کرده

    نشنیدم با چه زحمت و پیچیدگی سال‌های بعد مدرسه با

    یوتیوب و کلی گشت و گذار و اتفاقی بهش برخورد کردم…

    آرزوی موفقیت و خوشبختی براتون دارم امیدوارم که خود

    استاد عباس منش عزیز هم این کامنت الهام شده منو بخونه و بچه ها آگاه بشوند و همه اینها تکاملی بوده و من خودم تو این قضیه خیلی مشکل دارم ولی امیدوارم و

    مطمئنم که درستش می‌کنم شب و روزگار خوش فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    فریده غفار گفته:
    مدت عضویت: 2108 روز

    سلام بر استاد عزیزم که ماشا.. هر روز خوش تیپ تر جوان تر میشن خیلی وقت بود پرادایس ندیده بودم چقدر دلم تنگ شده بود اخه من عاشق اونجام

    استاد عزیزم سال 99 من شروع کردم به دیدن سریال زندگی در بهشت و تمرکز بر رابطه شما و خانم شایسته عزیز (من بهشون میگم معدن آرامش ) با اینکه تنها بودم و دوست داشتم یه رابطه عاطفی خوب داشته باشم و به خاطر پندمیک هم هیچ رفت و امدی نداشتم گوشه خونه نشستم و دل دادم به سریال زندگی در بهشت و خرید 12 قدم و کار کردن با این دوره فوق العاده و تونستم یه رابطه عاشقانه با اون شخصیتی که دلم خواست خلق کنم و الان دارمش چون تمرکز کردم روی رابطه شما و عزیز دلتون و تحسین کردم با وجود تمام تنهایی که داشتم و اذیت میشدم تنهایی پارک و خرید پیاده روی میکردم و بعد 6 ماه خلق شد اونی که میخواستم

    تجربه دیگه هم این هست که همسرم یه مغازه دارن که دو هفته پیش کارمندش گفت دیگه نمیام و عملا مغازه بسته شد من همبشه ناراحت می شدم ولی این بار من و همسرم گفتیم ببین این خواست خدا بوده که این خانم بره و ما راحت تر تصمیم بگیریم مغازه جمع کنیم چون همسرم سایت طرح جلد دفتر دارن و تمام انرژی گزاشتن واسه این کار ما که تا قبل این یه روز مغازه تعطیل میشد ناراحت بودیم این بار سعی کردیم ارام باشیم و دل بدیم به هدایت خداوند و خداروشکر سایتمون شروع به کار کرد و تا الان چند تا مشتری خوب پیدا کردیم فروش داشتیم و درامد یه روز سایت برابر شده با یه هفته درآمد مغازه .چقدر به موقع بود این فایل شما برای اینکه دل من قرص تر بشه که شرایط بد میتونه گره گشا باشه برای بهتر شدن اوضاع به شرطی که آرام باشیم و بزاریم خداوند هدایتمون کنه من چند بار فایل دیدم و الان قلبم گفت برو بنویس و به استاد بگو چقدر فایل ها و حرف هاشون به موقع به جا گفته میشن و قلب آدم ارام تر میکنن استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم از شما و خداوندی که من را هدایت کرد به سمت شما بزرگوار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  10. -
    محمد ارشدی گفته:
    مدت عضویت: 1098 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    الهی به امید تو…

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی

    با دیدن این فایل به این فکر افتادم که اگه یه نگاه اجمالی به وضعیت زندگی اون زمانِ انسان های نخستین بندازیم که نوادگان همون انسانها به چه موفقیت هایی از قبیل همین پرتاب راکت حدودا 400 فیتی استار شیپ رسیده… به این نتیجه بیشتر میرسم که واقعا محدودیت فقط در ذهن ما هست و در جهان واقعی وجود خارجی ندارد… فرض کنید همون زمانِ انسان های نخستین ، چه قدر احتمال این که ذهنشون محدود بوده وجود داشته که اگه یک فردی با ماشین زمان به اون تاریخ سفر کنه و بهشون بگه نوادگان شما در هزاران سال آینده جسمی به این بزرگی رو به فضا می‌فرستن ، به نظرتون باور می کردن؟… اصلا اختراع همین تلفنی که برای ما دیگه یه چیز عادی حساب میشه رو هم باور نمیکردن… اون ها هنوز چرخ رو هم اختراع نکرده بودن… پس به نتیجه میرسیم که اختراع وسایلی که حتی ما در حال حاظر باور هم نمی‌کنیم ساخته بشه هم امکان پذیر هست… با همون روال همیشگی که اول یک انسان در ذهنش اون رو می بینه و باورش می‌کنه و چند نفر مسخره ش می کنن و میگن امکان نداره و در نهایت ساخته میشه…

    پس میشه هر زمان که آرزویی در سر داریم ولی واقعا برامون سخته که حتی باور کنیم که حداقل 1 درصد احتمال داره بهش برسیم ( یعنی حتی نمی‌تونیم 1 درصد هم باور کنیم که احتمال داره به اون خواسته برسیم و عملا احتمال رسیدن ما به اون خواسته در ذهن ما صفر است ) همون موقع خودمون رو به جای یک انسان نخستین فرض کنیم که هنوز آتش رو هم اختراع نکرده و شب ها یه کنج داخل یه کوه پیدا کرده اونجا توی سرما به سختی می‌خوابه روز ها هم با یه میوه ای چیزی خودش رو سیر می‌کنه… خودمون رو جای این فرد فرض کنیم و یکی در همون لحظه به ما بگه در آینده خونه هایی ساخته میشه که هوشمند هستن مثلا روشنایی و یا دمای هوا به صورت هوشمند تنظیم میشه و همه امکانات رفاهی لازم برای زندگی رو داره… آیا ما در اون شرایط در اون زمان اگر به جای اون بزرگوار نخستین بودیم حتی 1 درصد هم این صحبت ها رو باور میکردیم و احتمال می‌دادیم که ساخته بشه؟..

    خب باورش برای ما که این امکانات رو در حال حاظر هر روز استفاده میکنیم قطعا کار ساده ای هست اما باید قبول کنیم که برای اون شخص که هنوز آتش رو هم اختراع نکرده در اون شرایط باور این که حتی 1 درصد هم این قضیه اتفاق بیافته کار کاملا غیر ممکنی هست… اما ما در حال حاظر در همون آینده در حال زندگی کردن در همون خانه ها هستیم… و دیدیم که ممکن شد… دیدیم که ساخته شد…

    پس طبق این منطق امکان اتفاق افتادن هر آرزویی که در حال حاظر فکر کردن به این که حتی 1 درصد هم احتمال وقوع داره برای ما غیر ممکن هست ، وجود داره…

    اما چرا حتی فکر کردن به این که حداقل 1 درصد ممکنه بهش برسیم برامون مقدور نیست؟؟؟ چون در شرایط فکری و محدودیت ذهنی اون انسان نخستین هستیم… اگر طبق این منطق پیش بریم باورش برامون ساده تر میشه و طبق قانون تکامل از باور 1 درصد شروع کنیم و کم کم بیشترش کنیم…

    امیدوارم موفق باشید..‌‌. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: