https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-14 07:39:312024-12-27 05:36:55روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدای که عشق اش بی اندازه و لطفش بی پایان هست
خدایااااا کرورررر کرورررررر شکرت
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم عزیزم سلام به همه رفقایم
این کمنتم مربوط میشود به فایل روز 126ام دعای کمیل ایمان داشتن به خدا
خدایااااااااااااااا صد هزار مرتبه شکرت
میدانی استاد بعد از شنیدن اون فایل از خودم پرسیدم که پاکیزه چقدرررر به خدا ایمان داری چقدررر ایمان داری که خداوند کار ها را برایت به راحتی انجام میدهد تو را به خواسته هایت میرساند ؟
دیدم آنچنان که ایمان داشته باشم ندارم
و اعتراف کردم و دانستم که هنوز به قدرت خدا ایمان ندارم که بتواند کار هایم را انجام بدهد
از همان ساعت میدانن با خودم تکرار داشتم که پاکیزه قدرت خداست و معجزه های خدا را یاد کردم و با خودم از عشق خدا حرف میزدم
یعنی داشتم باور میساختم که خداوند میتواند کار ها را برای من به راحتی انجام بدهد و مثال میاوردم
که میتواند من را به خواسته هایم برساند به راحتی
استادددددددد امشب یکی از خواسته هایم برآورده شد چقدرررر به آسانی حتی در فکرش هم نبودم
یکی از گوشکی ها را در سریال سفر به دور امریکا دیده بودم شما که به پسر دوست تان هدیه گرفتین در او قسمت و همانجا از خدا خواستم که از اینا یکی میخایم خدایاااا
امشب برادرم برایم هدیه آورد دقیقا به همان شکل دقیقا همانگونه که در فایل دیده بودم
وااااااااااااای بیبیننن خدا چی نمیکند
چقدرررر لذت دارد
که خواسته هایت به همین راحتی برآورده شود به همین راحتی بیبینی که قانون جواب میدهد
چقدرررر لذت دارد که خدا سوپرایز بسازید
چقدررررر لذت دارد خواسته هایت را یک یک به دست بیاوری
خدا گفت پاکیزه به همین آسانی به خواسته هایت میرسانمت
به من این هدیه خدا بود که بیبین پاکی قانون کار میدهد بیبیبین خدا جواب میدهد بیبیبین جهان برایت پاداش میدهد
بیبیبین دارد فرکانس هایت کار خودش را انجام میدهد
در این روزا زیاد کنترول زهن میکردم زیاددد متوجه رفتار خودم بودم
جهان هم برایم پاداش داد
همین حالا آهنگ خدا همین جاست گوش میدهم حالم بی نهایت عالی هست بی نهایت عالی
انگار خدا تمام دنیا را برای من بخشیده
چقدرررررر ایمانم قوی شد که قانون جواب میدهد خواسته هایم به همین ساده گی محقق میشود
خدایااااااااا چقدرررر دوستتت دارم
خدایااااااا شکرت شکر شکرت
بی نهایت خوشحال هستم
چقدررررررررررررررررررر حالم خوب هست
یک نشانه دیگر هم امروز برایم اتفاق افتاد از پوهنتون میامی امریکا برایم ایمیل آمد دوستم بدون گفتن من کار هایم را انجام داده
همه کار هایم را خدا به راحتی برایم انجام میدهد
خداوند در خدمت من هست
توکلم فقط به خداست
هر چی شد بهترین میشود
معجزه دیگر اینکه من یک مدت دیر میشد رژیم بودم امروز خواستم یک روز وقفه بیگرم دقیقا همین امروز یکی از عزیزانم غذای دلخواه من را بدون خبر داشتن از وقفه رژیمم برایم آورده بود یعنی با این از خوشحالی دیوانه شدم
که چقدرررررر من خوشبختم
استاددد آنقدر ایمانم قوی شده به هر حرف تان به قانون خیلییی خوشحال هستم
خیلیییی دوستان دارم
خدایااااااااااااااا معجزه بالای معجزه
استاد چرخ زنده گیم خیلیییییی روان شده
خیلییییی حالم خوب هست
بخدااااااا آنقدر مهربانی میبینم
همین دیروز بخاطر روز تولد خواهر زاده ام رفتم که کیک فرمایش بدهم نمیدانن صاحب اون کیک فروشی چقدررررررررررر با احترام با عشق با محبت همرای ما رفتار کرد نمیداننن چگونه برای ما لطف میکرد نمیدانن چقدررر مهربان بود
استاد هزار بار با خودم این باور عالی تان تکرار میکردم
که جهان سرشار از آدم های نازنین و مهربان هست که از هر جهت به من عشق میدهند به من محبت میکنند کمک میکنند
بی نهایت مهربان بودند حتی خودشان یک هدیه از طرف خود برای ما دادند
استاددددددد شما در یکی از فایل های سریال سفر به دور امریکا در قسمت های اول میگویید که این معجزه ها برای همه ما رخ میدهد ولی بعضی ها نمیبیند راست میگین استاد من که از قانون میدانستم ده ها بار با خودم تکرار کردم شکر خدا را بجا آوردم ولی خواهرم آنقدر توجه نکرد اصلا در نظرش نیامد دقیقا حرف شما یادم آمد
استادددددددد عاشق تان هستم
چقدرررر خوشحال هستم که یکی از خواسته هایم برآورده شده میدانم برای خدا کوچک بزرگ ندارد
سلام خدمت پاکیزه جان عزیز که اینقدر کامنت بسیار زیبای نوشته که واقعا نشان دهنده تمرکز بر روی نکات مثبت هست و جهان همواره اتفاقات خوب را مثل آیینه برایش نشان میدهد
احساس خوب = اتفاقات خوب
امید وارم که کار های ادامه تحصیلات تو در خارج به خوبی برایت پیش بروند و بتونی به همه خواسته هایت دست پیدا کنی هموطن عزیزم….
منم چند مدتی هست که تمرکز کردم روی سپاسگزاری های بیشتر بر روی داشته ها و دیدن زیبایی ها و الان خداوند همه کارهای روزمره و خواسته هایم را به خوبی برایم جلو میبرد طوریکه ..
چند مدتی بود که دوست داشتم برم سفر و بتونم تفریح خوبی داشته باشم و خداوند هدایت کرد به یک سفر عالی و خوب به کابل جان و بتونم بدون هیچ هزینه ای از طرف من یک سفر عالی داشته باشم در کابل
از ماشین گرفته که در آن آمدیم از غذا های لذیذ و رایگان از کار پاسپورت که دوست عزیزم گفت هزینه آن را من برایت میدهم و خلاصه خیلی لذت میبرم از این سفر عالی در کابل
و حتی کار های اداری کوچک که داشتم هر لحظه با بهترین شکل ممکن اجرا میشود تا الان و روز شنبه قرار هست برم خدمات آسان برای کار های تذکره الکترونیکی رو به روی هوتل کانتیننتال و از خدا میخواهم تا این کار من نیز به راحتی اجرا شود و بتوانم بقیه مدت رو عشق و حال کنم
برای شما نیز آرزوی خوشبختی و رسیدن به اهداف را خواهانم دوست عزیز
تو لایق به دنیا آمدی پس از آن لذت ببر و خودت را دوست داشته باش…
سلاااااام به عزیز ترین عزیز دلم پاکیزه زیبایم پاکیزه جذاب و ارزشمندم
آخ چقدرررر من بالایت افتخار میکنم رفیق
چقدرررر دوستتت دارم تو چقدرر بینظیر استی
دقیقا مثل نامت زیبا مقدس و پاکیزه هستی پاکیزه یی زیبای من
یکدانیم میدانی این روزا خیلییی هدایت های خدا را دریافت میکنم
من عاشق خدا هستم
من عاشقانه خدا را دوست دارم اینم الهام خدا بود که برایت بنویسم پاکیزه زیبایم
خدا بی نهایت تورا دوست دارد
خدا بی نهایت هوایت را دارد
یادت هست چند ساعت پیش با خدا حرف میزدی
چی گفت برایت ؟
گفت همه چیز را خودم برایت با عشق میسازم قول هست به تک تک خواسته هایت میرسی
پاکیزه عزیزم چی کسی وفادارتر از خدا به عهد اش ؟
من خیلییی بالایت افتخار میکنم عزیزم من شاهد تغییراتت هستم گلممم
چقدرر خدا مواظب توست و هر لحظه هدایتت میکند
دیدی پیشتر گفتی خدایا میخایم یک کمنتی بخوانم که سراسر عشق تو باشد
هدایتتت نکرد ؟؟
دقیقا در لحظه اجابت کرد و مستقیم به قلبت الهام کرد فایل توحیدی پنج کمنت منتخب اول را بخوان رفتی دیوانه شدی از عشق خدا از هدایت دقیق خدا
بلی پاکیزه عزیزم خدا بر همه چیز آگاهه
خدا بر همه چیز دانا هست
خدا قادر مطلق هست
خدا هر لحظه تورا هدایت میکند به سمت بهترین ها
حالا هم به این کمنتتت هدایت شدی هدایت شدی کجا بودی اینجا هدایت شدی تا برایت این نوید را بدهد که خواسته ات اجابت شده در حال دریافت هستی عشقم
بیبیبین خدا برایت کاری کرده کارستان شاهکار کرده نمیدانم یا طلوع هست یا امریکا از همین دو دانه یکی اش هست دختررررررر
چقدرررر برایت خوشحال هستم عزیزم امروز به کمنت سعیده عزیز هم هدایت شدی که نشانه بزرگ بود حالا هم این کمنت نشانه دیگر
نشانه ها را بیبیبین و تحسین کن و بدان که خواسته ات اجابت شده خدا زود پاسخ میدهد
خدای من شکرت که من به آسانی و زیبای به خواسته ام رسیدم
خدای من شکرت که من لایقش هستم
پاکیزه عزیزم الهی که مثل الماس بدرخشی
پاکیزه عزیزم الهی که چنان تغییر کنی که میلیارد ها سال نوری با الانت فرق داشته باشی
پاکیزه عزیزم الهی قسمی خوشبخت شوی که همه مثال بزنند تورا و بگویند وقتی خدا بخواهد اینگونه خوشبخت میشوی اینگونه زنده گی ات غرق معجزه میشود
الهی چنان حالت خوب شود عشقم که ندانی روی ابرا استی یا در زمین
چنان غرق عشق و نور خدا شوی که هر لحظه مست عشق خدا شوی فرشته نازنینم
چنان خواسته هایت را به زیبایی و آسانی به دست بیاوری که از شدت سپاسگذاری و عشق خدا فقط سر سجده شکر بجا بیاوری پاکیزییممم
چنان پیشرفت کنی و موفق شوی که فقط بگویی خدایا چی کار کردی با من
گل من تو لایقش هستی
عزیزم تو بی نظیر هستی و قطعا میرسی
دوستتتتتتتتتتتتتتت دارم به اندازه هر دانه باران که روی زمین میاید دوستتتت دارم به اندازه کیهان دوستتتتتت دارم به اندازه تمام ستاره ها دوستتتت دارم به اندازه بزرگی خدا
سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوند که دوباره فرصتی رو بهم داد تا بیام و یک کامنت دیگه رو توی این سایت روحانی بنویسم،
چقدر زیبا استاد عزیزم توی این فایل بازم مثل همیشه در مورد اون سوال دوست عزیزمون توضیح دادن واقعا لذت بردم، یعنی وقتی استاد حرف میزنید و مثال میزنید من با پوست و استخوان درکشون میکنم، آره منم اون روزهارو یادمه و الان چقدر از قول شما وقتی یک جنس با کیفیت میبینم هم از دیدنش لذت میبرم هم متوجه اون موضع میشم حالا چی فروشنده راست بگه چه دروغ، یعنی یکی دیگه از مواهب این تضادها اینکه مهارت شناخت جنس با کیفیت رو از بیکیفیت رو هم به ما اضافه میکنه و میتونیم بخاطر دیدن اون نوع اجناس و جزئیاتی که ازشون یادمون فرق بین خوب یا بد تشخیص بدیم علاوه بر اون لذت و ذوقی که بخاطرش میکنیم،
یه مثال از زندگی خودم و چیزی که همیشه دارم براش سپاس گذاری میکنم، من شغلم تاسیسات هست و اون قدیم هارو یادمه، زمان قدیم لوله کشی ساختمان به این راحتی الان نبود، خبری از لوله تک لایه یا پنج لایه و اتصال آسون در کار نبود و همیشه هرجا که میرفتیم یه جعبه ابزار بزرگ با کلی ابزار بزرگ سنگین و یه گیره سه پایه بزرگ علاوه بر اتصالات و لوله های فلزی سنگین، من از سن 6 سالگی به همراه پدرم مشغول بکار شدم و این روند رشد و بهبود و تغییر توی این حوزه رو کاملا به چشم دیدم و درکش کردم، الان که دارم مقایسه میکنم، حجم و وزن و البته کارایی و کیفیت متریال متوجه میشم، حجم عظیمی از تغییرات و راحت و سریع تر شدن کارها که همیشه سپاس گذار خداوند هستم توی این زمینه، الان با چنتا کیف کوچیک و سبک ابزار، با لوله ها و اتصالات سبک توی زمان خیلی کمتر و سرعت خیلی بالاتر داره کارها پیش میره،
یادمه برای سوراخ کاری با دلر های اون موقع کلی انرژی و زمان صرف میکردی تا بتونی یه سوراخ توی دیوار بزنی و هرچی سوراخ بزرگتر به همون نسبت اوضاع بدتر بود و یکی از ترس های من همین قسمت سوراخ کاری و بست کاری بود که به لطف خدا و اون تضاد ها امروز دلر ها به گونه ای ساخته و طراحی شدن که با کمترین زمان انرژی همون کارو به کیفیت خیلی بالاتر انجام میدن، حتی برای تخریب هم استفاده میشن و استفاده از قلم و چکش روهم به حداقل رسوندن…
برای آبند کردن اتصالات باید از خمیر و کنف استفاده میشد که چقدر کار زمان بری بود ولی الان با یک نوار تفلون به راحتی اتصالات آبند میشن در کمترین زمان،
دستگاه های جوش قدیم یادمه چقدر سنگین و بزرگ و چقدر جوششون بی کیفیت بود و همیشه به مشکل میخوردن، الان نسل جدید دستگاه های جوش اینورتر چقدر سبک و کوچیک و چقدر کاراتر و با کیفیت تر شدن،
برای بستن یا باز کردن پیچ ها از انواع پیچ گوشتی استفاده میکردیم موقع بست کاری یا تعمیرات و وقتی حجم پیچ ها زیاد بود من قشنگ یادمه یا کف دستم یا تاول میزد یا ساعد دستم درد میگرفت ولی الان با یک پیچ گوشتی شارژی چقدر کارها راحت تر شده،
لوله و اتصالات فاضلاب و چسب های پی وی سی هم تغییر زیادی دیدم و چقدر لوله و اتصالات و چسب ها قوی تر و با کیفیت تر شدن و عمرشون بالا رفته،
من هنوز کلی مثال دارم توی حوزه شغلی خودم و زندگیم که کارها چقدر راحت تر و ساده تر شدن نسبت به قدیم و این همه تغییرات از قول استاد عزیزم با اعتراض به وجود نیومد با جنگ ایجاد نشده، بلکه این تضادها در ما خواسته هایی رو متولد کردن و ما با راه حل پیدا کردن برای اون تضاد ها هم تونستیم قدرت حل مسئله رو در خودمون قوی کنیم و خلاق تر باشیم و هم با ارائه اون راه کار و محصول جدید ثروت خلق کنیم، هیچ روزی هم نمیرسه که به انتهای این مسیر برسیم و روند پیشرفت جهان به همین شکل بوده و هست و خواهد بود، همون جوری که اون دلر های قدیم و ضعف هاشون باعث شدن تا دلرهای نسل جدید به وجود بیان، این دلرهای نسل جدید هم نقص هایی دارن که باعث میشن در آینده ورژن جدیدتری از اونارو تجربه کنیم،
ما به طور کلی به دنبال آرامش و لذت بیشتر هستیم و هرکاری که انجام میدیم بخاطر رسیدن به همین هدف هست، هیچ کسی با جنگیدن به هیچ چیزی نرسیده و آخرش نابود شده همونجوری که خدا توی قرآن هم میگه مگر عبرت نمیگیرد، مگر از کنار ویرانه هایشان هر روز و هر شب عبور نمیکنید،
با جنگیدن و اعتراض کردن فقط خودمون رو نابود میکنیم این بهبود دائمی که مارو رشد میده، رقابت خودم با خود دیروزم که بتونم یه ذره بهتر باشم…
سپاس گذار خداوندم بخاطر تمام این تغییرات و اون روز های از قول استاد خاطره انگیز، امیدوارم که برای دوستانم هم مفید بوده باشه برای من که یادآور خیلی از نعمت هام بود،
براتون بهترین هارو از رب یکتا آرزو میکنم عاشقتونم.
استاد داستانی که من میخواهم بگم در مورد خلق اگاهانه اتفاق های زندگی هست ولی من اینجا براتون تعریف میکنم.
بنام خدا؛ استاد جان من یه هفته پیش رفتم فاتحه یکی از فامیلامون؛و چون اون خدابیامرز 28سال داشت و یه بچه 6 ساله؛واسه همین بحث های در مورد این مرحوم خیلی داغ بود و همه ناراحت بودن که آینده بچه اش چی میشه؛حقیقتش منم که اونجا بودم خیلی براش ناراحت شدم و اینک قراره بچه اش از همین الان با چه سختی های بزرگ بشه(مثلا من قانون رو میدونم ولی تو همچین جاهای کلا فراموش میکنم)خلاصه یکی از اقوام یه فیلم از اون مرحوم نشون داد که داشت یه آهنگ غمگین آری میخوند؛با این عنوان که ببینید من چقدر بدبختم ببینید چطور با فلاکت و خاری مردم؛(شغل اون طرف شوتی بود و جنس قاچاق میاورد) خلاصه اونجا بود که من یه ذره از قانون رو فهمیدم که این آقا همش از این فرکانس میفرستاد و اینطوری فوت کرد.و من یاد اون جمله افتادم که جملات قدرت دارن و از کلام تو بر تو حکم میشود افتادم؛خلاصه من برگشتم کرمانشاه و کمی حالم گرفته بود تا اینکه دیروز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم دارم اون آهنگی که اون پسره میخواند رو منم زمزمه میکنم؛و وقتی متوجه شدم سعی کردم آگاهانه
حواسمان معطوف کارم یا شکر گزاری بکنم اما هی ذهنم ناخودآگاه اون آهنگ رو میخواند
و تا امروز هم ادامه داشت؛خلاصه امروز وقتی مشغول کار بودم یه لحظه یه درب فلزی ضد سرقت های از رو دیوار جابجا شد و مستقیم داشت نیفتاد رو سرم و من یخ زده بود تا اینکه یکی از همکارم که چند متر اون ور تر بود سریع پرید و در رو گرفت. من تنها کاری که کردم سپاس گزاری بود و سجده شکر بجا آوردم که اتفاقی برام نیفتاد.
واسه همین که استاد میگه زیاد به اتفاقهای این شکلی توجه نکنید یا در موردشون زیاد حرف نزنید ؛چون میدن تو ناخوآگاهمون و اگه زیاد تو ذهنمان تکرارش کنیم تجربه شون میکنیم .حالا این داستان واسه من برعکس هم میتونه اتفاق بیفته؛اون هم با توجه کردن به اتفاقهای جالب و مرور کردن اونها توی ذهنم.خلاصه این تجربه من بود امیدوارم تونسته باشم اصل مطلب رو رسونده باشم.
سلام عرض میکنم خدمت استادگرانقدر ومریم عزیز وتمومی دوستان ارزشمندم
سپاسگزاره خداوندم که باری دیگر به من فرصتی داد تا بتوانم از آگاهی های ناب بهترین استاددنیا درمسیررشدوپیشرفتم استفاده کنم
خیلی سخته که آدم بپذیره تضادها دوستمونن و اومدن که مارو رشد بدن،اونقدر ایمان میخواد که اولا آدم بتونه تواون شرایط ذهنشو کنترل کنه و بتونه به اون تضاد اززوایه ای نگاه کنه که نه تنها احساسشو خوب نگه داره وخیریت اون تضاددرو ازدلش بیرون بکشه بلکه بتونه ازون تضاد به نفع خودش استفاده کنه برای رشدوپیشرفتش…
من هنوز که هنوزه بااینحال که سه سال تواین مسیرم اما نمیتونم ادعا کنم که باهرتضادی تواین چندسال برخوردم تونستم خیریت اون تضادررو ازدلش بیرون بکشم و صددرصد ایمانمو حفظ کنم
یروزایی ازعمرم رو که درگذشته بهش یه نگاهی میندازم میبینم بااینکه هیچ اطلاعی ازقانون و خیریت یک تضاد نمیدونستم،ولی خدا اونقدر در دل من ایمان انداخته بود که اون تضاد نه تنها منو ازپا درنیورد بلکه ازلحاظ روحی هم شده بودم الگوواسوه ی خیلیا توفامیل
دیگه الان باید خیلی فکر کنم به گذشتم تا درست یادم بیاد،چون اونقدر دارم خودمو غرق در زندگی درلحظه میکنم که باید زوربزنم تااون روزای سختم رو به یادبیارم،اماآبشخور خیلی ازویژگی های خوبم هم میدونم بخاطر سختی کشیدن اون روزام بوده،چون باعث شد بیشتر بفهمم چی برام خوبه و چی خوب نیست
یادمه دوران نوجوانیم که دوازده سیزده سال سن بیشتر نداشتم،درگیر یک بیماری شدم که یکسال تحت درمان بودم،یک سال تحت درمان برای یک دختر نوجوانی که خیلی هم از لحاظ جُسه،چاقو چله نبودخیلی تحملش حداقل ازدید خیلیا سخت بود،و هریک ازفامیل بااین درمان سفتوسختی که روی من انجام میشد درموردم فکرای جالبی نمیکرد و دقیقا بارفتاراشون انگار داشتن به من میفهموندن که اونقدر بیماری من جدیه که حتی ممکنه به مرگ هم منجر بشه
من فقط یادمه چقدر اون روزا روحیه ی خوبی داشتم،هیچوقت احساس نمیکردم بیماریم جدی باشه،یعنی اونقدر خدا به من ایمان داده بود که قراره زندگیمو جوره دیگه ای بسازم،که هرجلسه از درمانم چنان با قدرت وباروحیه ی عالی میرفتم که هیچکس تو اون بیمارستان فکرنمیکرد من هم دارم درمان میشم
یادمه همیشه فکرمیکردم این یک سرماخوردگیه که حالا داروهاش یکم قوی تره و برام هیچ مشکلی نداشت که بخوادتااون حد رو ریزش موهام هم به این شدت اثربذاره
(اینم توپرانتزبگم حالاکه فکرشو میکنم طبق این قانونی که ازاستادم آموزش دیدم فهمیدم که همین بیماری هم خودم درستش کردم،این نبود که بخوام ربطش بدم به خدا و بگم اون منو بیمارکرد،احساس میکنم من یک ویژگی جلب توجه دروجودم اونقدر برانگیخته شده بود که شرایط جوری پیش رفت که من دچاراین بیماری شدم تا توجه بیشتری ازپدرمادرمو بخودم جلب کنم)و هنوز که هنوزه اون رگه های جلب توجه رو تووجودم میبینم که بایک حال بد انگار میخوام توجه پدرمادرمو بخودم جلب کنم
البته خیلی خیلی بهترشدم و از صد میتونم بخودم نمره ی هشتاد رو بدم
اون زمان همه ی فامیل بااحساس ترحم به من نگاه میکردن،اماانگارخدا اونقدر به من شادیونشاط بخشیده بود که جوری بااونا رفتارمیکردم که اگه قراربود به من ترحم کنن،اون ترحم کردنه یادشون میرفت،همیشه مثل یک آدمی که سالمه سالمه خودم رو نشون میدادم
اتفاقی که افتاد این بود که بعدازیکسال درمان،من اونقدر به خدا نزدیک شده بودم که یک دقیقه نمازم جلوعقب نمیشد،و اونقدر ارتباطم باخدا قوی شده بود که الان خودم تعجب میکنم،اون زمان هم سنوسالیام هیچ اهمیتی به نمازوروزه وو ارتباط درست باخدانمیدادن،و کارشون شیطنت بازیو این جور چیزابود،ولی انگار اون تضاد منو خیلی زیرورو کرده بود،انقدر غرق در عشق باخدا بودم که اون عشق بازیای حاشیه ای که دوستام باهرپسری داشتن،برای من هیچ معنایی نداشت
اونقد سربه زیرشده بودم که فقط به این فکرمیکردم چجوری نمازمو باحواس جمعی بیشتر بخونم،واقعا چقدر حالواحساس اون روزارو دوست داشتم،که حتی تو سخت ترین حالم موقع درمانم باخدا حرف میزدم و فقط به خدا میگفتم خدایا منو مثل حضرت ایوب پیروزم کن
فکر میکنم ازون زمان تاحالا اون ویژگی غروری که خیلیا تازمان پیریشون درگیرشن و خیلی خودشونو بهترازبقیه میدونن،من دیگه اون غرور رو ندارم،چون بااین تضاد فهمیدم آدم هرآن ممکنه توشرایطی بیوفته که غرورشو باید زیرپا بذاره
اون تضاد برای من خیلی درسهاداشت،که اونقدرم آدم نباید رو خودش حساب بازکنه،چون همین خوده آدم آخرش یروز شرایطی رو تجربه میکنه که میفهمه ناتوانه به هرچیزی
سخت ترین سخت ترین تضادی که میتونم ازش یادکنم همین دوران بود،اما میتونم به جد بگم باایمان ترین آدم تواون زمان تو رده ی هم سنوسالیام هم خودم بودم،چون هیچوقت احساس نکردم قراره من بااین بیماری زمین گیربشم و ازدنیا برم
خوب بااین تضاد باعث شد که درحال حاضر که هفده سال ازون ماجرامیگذره، بیشتر سپاسگزار سلامتیم باشم،بیشتر خودمو درگیر این کنم که چه چیزی برای سلامتی و عمر طولانی مفیدتره،وقتی سبک غذایی به روش قانون سلامتیو اجرامیکنم و یکم لاغرتر از دید بعضیا دیده میشم،اونهافکرمیکنن من قدر سلامتیمو نمیدونم که دارم به این شکل پیش میرم،وفکرمیکنن دارم دوباره ضعیف میشم
وازهمه بدترفکرمیکنن خودشون باوزن صدکیلو سالم ترین آدم روزمینن،به چه دلیل…به دلیل اینکه طبق باورگذشته هاشون فکرمیکنن چارکیلو گوشت بیشتر به بدن هزارتا عیب رو میپوشونه وآدم دربرابربیماری قوی تره!!
اونهاخبرندارن که من اونقدر برای سلامتیم ارزش قائل شدم که حاضرم به روش قانون سلامتی پیش برم،ولی یک دقیقه ی اون روزای قبل رو تجربه نکنم
واقعاسلامتی بزرگترین نعمتیه که هرآدمی این نعمت رو داشته باشه ثروتمندواقعیه،من بیماری وتحت درمان بودن رو تجربه کردم،سلامتی به روش قانون سلامتی هم تجربه کردم
تفاوت اون روزا بااین روزای جدیدم زمین تاآسمونه
روزی نیست که من بخاطرسلامتیم سپاسگزاری نکنم،نمیگم قانون سلامتی رو صد درصد اجرامیکنم،اما حدااقل اون چیزایی که میدونم برام مضره یا اصلانمیخورم یا به ندرت درحد نیم درصد میخورم،وچقدر احساس خوبی نسبت بخودم دارم وقتی میبینم سلامتیم بااین سبک غذایی تضمین شده است
استادجان قسمت بعدی این لایو رو هم خیلی دوست داشتم،اینکه خیلیا بادیدگاه روشنفکری توی خیابونا میریزن شعارمیدن و فکرمیکنن باشعاردادن اونهاست که تحولات عظیمی توجامعشون رخ میده،،تو لایو دوازده بود فکر کنم که میگید اون ادمایی که همیشه شاکی ان،همیشه هم این حرفو میزنن که دوره ی فلان رئیس جمهور بهتربود
دقیقا جامعه ی ما درگیر این صحبتا شده،چندسالی تو دروان رئیس جمهوری روحانی اعتراض داشتن که تخم مرغ گرون شد،روغن اینقد بالاتر رفت،الان تو دوران رئیس جمهوری جدید هم همون حرفارو میزنن و میگن روحانی بهتر از رئیسی بود،وهمیشه دارن یکسری حرفای تکراری رو به هم ردوبدل میکنن،وهیچوقت نخواستن یه عاملیو درون خودشون بهبود بدن و نخوان اینقد خودشونو درگیر شرایط حساس کنونی کنن
خداروشکر که من ازون دسته آدما بیرون کشیدم و دارم نهالی رو درون خودم رشدوپرورش میدم تابتونم دنیایی رو برای خودم خلق کنم که بهترین نعمتهای خدارو شامل حالم کنم،وکمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی کردن بشه
من بایدباایمان پیش برم،و ازهرتضادی استفاده کنم برای رشدوپیشرفت خودم،حتی میتونم از تضادهایی که دیگران باهاشون برمیخورن درس بگیرم و ببینم من واقعا چی میخوام،و چجوری میتونم خودمو رشد بدم که بااون تضادها برخوردنکنم
خدایا درهرشرایطی اززندگیم به من ایمانی عطاکن تابتونم سربلندوپیروز ازون شرایط بیرون بیام
نه درزمان خوشیم اونقدر غرق کبروغروربشم که فکر کنم من دیگه ته خوشیو خوشبختیم،و نه درزمان ناخوشیم اونقدر غرق ناامیدیو نگرانی بشم که فکر کنم خدا منو ازیادش برده
خدادرهرلحظه بامنه ومن رو دوست داره و یاریم میکنه و دوست داره من یکی از دستانش باشم برای رشدوپیشرفت جهانش
واقعااگه همه ی انسانهای روی زمین دستی از دستان خدا بشن برای رشدوپیرفت جهان،چقدر جهان گسترش پیدامیکنه،اما متأسفانه بعضی ازما آدما اونقدر اجازه میدیم زیر چکولگد جهان له بشیم که دیگه شاید فرصت زیادی باقی نمونه تا بتونیم به رشدوپیشرفتش کمک کنیم
خدایا به حق لطف و بزرگواریت قسمت میدم به من ایمانی بده که توهیچ یک از شرایط زندگیم نخواسته باشم چکو لگد جهانت رو لمس کنم،و باثابت قدم بودنم درمسیررشدوپیشرفت،فقط الگو واسوه ی خوب برای سایرجهانیان شوم
امروز داشتم به کلمه کفر فکر میکردم، خب معنیش بسادگی میشه گفت ناشکری، و چرا انقدر تو قرآن برای قومی که کفر میورزند عذابهای سخت و دردناکی هست، هدایت شدم به سوره بقره و خداوند تو این سوره قوم کافران رو کسانی معرفی کرده که کلا میشه گفت به قومی که از تکذیب کنندگان هستند، قومی که داشته ها، نعمتها، آفرینش خلقت، پیامبران و دین و آخرت و درنهایت خداوند رو تکذیب میکنند، یا بقولی ایگنور میکنند و در ادامه خداوند در این سوره برای کافران عذابهای شدید و خوارکننده در نظر گرفته، البته اینکه خداوند سیستم رو طوری چیده که برای صالحین و شکرگزارن پاداش دهد و برای تکذیب کنندگان و کافرین و ناشکران عذاب و بلا درنظر گرفته شده است.
و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد، و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند؛ ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
بد چیزی است آنچه خود را به آن فروختند که کفر ورزیدن از روی حسادت به کتابی است که خدا نازل کرده [معترضانه می گویند:] چرا خدا از فضل و احسانش به هر که از بندگانش بخواهد [کتاب آسمانی] نازل می کند، پس آنان به خشمی بر روی خشمی سزاوار شدند. و برای کافران عذابی خوار کننده است.
پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر نعمت من به جای آرید و کفران نعمت من نکنید.
تو این آیه باز اشاره میکنه که همواره بیادم باشید، دقیقا اینجا یه رفاقت دوسویه هست و وقتی اولین قدم رفاقت رو بسوی رب برمیداریم اون عاشقانه تر از ما، مارو در آغوش میگیره و بقول استاد مارو روی دوش خود میزاره، وقتی بفکر رفاقت بخداوند فکر میکنم که آقا این جهان با این عظمت رو خلق کرده و قدرت جهان دستش هست، آیا سزاور دوستی وشکر نعمت نیست، وقتی هر لحظه تو قلبم هست و عاشقانه منتظر لبیک گفتن من بسمتش هست و از اول با من بوده و درآخرتم مثل یه رفیق همواره کنارم هست چرا نبایدمهمترین رابطم با اون باشه و چسبیدم به فرع و جزئیات.
آن گروهند که مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص خدایند و آنها خود هدایت یافتگانند
ودر سه آیه155،156،157 خداوند به کسانیکه به تضادهای برمیخورند و همواره احساسشون رو خوب نگه میدارندو رها هستند و وابسته نیستند به متعلقات این جهان و همواره این باور رو دارند که ما از خدایم و بسوی او باز میگردیم و باحس خوب صبر واستمرار دارند به خواسته هایشان و توکل به نیروی الهی دارند و مژده بده به کسانیکه ایمان آوردن و به بشرالصابرین و اینها کسانی هستند که شامل لطف و رحمت خداوند هستند و خداوند هدایتشان میکند به راه راست به راه نعمت ها
رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش میکنیم.
تو این آیه اشاره داره به
صِبْغَهَ اللَّهِ که تو معنی فارسی اشاره داره به همرنگ شدن به خداوند، که وقتی عمیقتر شیم اشاره داره به یکی شدن، همفرکانس شدن با فرکانس خداوند، و اشاره داره به یکی شدن ذهن و روح، و چه فرکانسی بهتر از فرکانس خداوند هست، فرکانس عشق، یکی شدن، فرکانس سپاسگزاری، شادی، وقتی تواین نوع فرکانسا باشیم دقیقا به معنای واقعی کلمه تبدیل شدیم به صِبْغَهَ اللَّهِ که رنگ و بوی خدایی گرفتیم،
خداوندا نور الهی ات رو همواره وهر لحظه بر قلبهای ما افزون بفرما
بعداز نوشتن کامنتم توسایت برای شما، تومدرسه هم اتفاق های خوبی برام افتاد
من یک ماهه تکلیف توخونه ندارم ونمی نویسم چون توکلاس خانم درس رو از همه میپرسه وهرکی یادگرفته باشه تکلیف توخونه نداره وخداروشکر من تا امروزتکلیف ننوشتم و کلی هم تونستم با هلیسا بازی کنم .
این روزها اومدم داستان هامو با هلیسا به شکل بازی در آوردم وهمزمان در چندتا نقش بازی کردم و حس خوبی بهم دست داد چون تونستم صداهای مختلفی هم دربیارم .
بعدش من دوهفته ای هست هرشب کتاب داستان میخونم و بقیه گوش میکنن و جالبه اولین نفر هلیساست که خوابش میبره و میدونم بخاطر آرامش صدام هست پس صدای خوبی دارم و بابام هم که خیلی کیف میکنه و با ذوق تو چشام نگاه میکنه انگار بار اول هست که منو میبینه و مامانم تنها کسی هست که تا آخر داستان بیداره باهام وگوش میکنه به داستان وکتاب خوندنم .
یادمه تو شب یلدا خونه پدربزرگم خرمالو های رسیده دیدم که از حیاط خونه شون چیده بودن و من خیلی دوست دارم
کلی با پدربزرگم وپسرخاله م خندیدم چون
ماه قبل من وپسرخاله م رفتیم حیاط بازی کنیم که اون چندتا خرمالو از درخت چید که خیلی سفت بودن و مامانم از پنجره به من گفت خرمالو نچینید بذارید برسند بعد میچینیم، بعد پسرخاله م گفت عیب نداره بذا تو حیاط آتیش درست کنیم و خرمالوهارو بپزیم تا برسند وبخوریم
آتیش یه گوشه درست کردیم وچهارتاخرمالو گذاشتیم که سیاه شدندو نمیشد خورد اما پسرخاله م نمیدونم چه جوری تونست وخورد و از بوی آتیش
ما رو صدا کردن خونه که دعوامون کنن
البته هلیسا هم بود و قشنگ همه ی اطلاعات را به همه داد ، خاله م خیلی عصبانی شد وگفت لباساتون بوی دودگرفته
و حیاط به گند کشوندین و بچه نیستین که بلای جونین شما
اینهمه بازی حتما باید تواین هوا برید حیاط
شماها آدم نمیشین
حمید (پسرخاله م) -خاک برگ ها را هم آتیش زده بود توحیاط وخاله م به من گفت تو چرا نیومدی بگی ؟
وای وای از دست شما
تو درو همسایه آبرو مون رفت
اما پدربزرگم مثل همیشه آروم بود وگفت
باید دقت کنین خداروشکر که سالمین
اما استاد مامانم اصلا به من وهلیسا حرفی نزد ها و فقط رومبل میخندید که خیلی باحالن اینا خرمالو رو کباب کردن
وای خدایا این مدلی خواستن میوه رو رسیده کنن !
شما چه باهوشین
فوق العاده های کی بودین آخه
و…
خاله م به مامانم گفت خوبه دیگه به شاهکارشون میخندی پرروتر بشن…
من خیلی تعجب کردم استاد، چون مامانم هم منو تو این جور اتفاق ها همیشه دعوا میکرد اما چیزی نگفت و من کنارش نشستم و هی با لذت نگاش کردم
من سیر نمیشدم از نگاه مهربون مامانم
من دوست داشتم مامانم همین طوری به اشتباهاتم بخنده وبلند بخنده
من دوست داشتم مامانم بازم یادش بمونه و سرم داد نزنه .
من فهمیدم میوه باید رودرخت برسه.
من تو دفترم نوشتم خدایا خیلی شکرت
مامانم داره یاد میگیره مامان بشه .
من تو دفترم نوشتم خدایا مرسی که مامانم رو آروم کردی و به من گیرنمیده .
خدایا ممنونم که مامانم حالش خوبه.
خب من دهم آذر ماه تولد دوستم مهراد دعوت شده بودم اونم تو یه باغ بود وتنهایی دعوت بودم با چندتا از همکلاسی هام من خیلی راحت تونستم باهاشون برقصم واهنگ بخونم یا بگم ذرت نمیخورم.
خب هوا سرد بود بستنی نخوردم اما آجیل خوردم و چیپس و کیک و پیتزا که عاشقشم.
هدیه تولد به مهراد دادم همراه نامه ای براش که نوشته بودم تا همیشه کنارش نگه داره .
کلی عکس انداختیم ولذت بردیم
توپ بازی کردیم و بپر بپر و گرگم به هوا
چه باغ باحالی بود پراز کلاغ و پراز درختای کاج و به حوضچه هم وسطش بود که خالی از آب بود ولی ما حوض رو پراز توپ کردیم و بازی کردیم اونجا و …
برای این بازی ها این خوشگذرونی ها خیلی زیاد خداروشکر کردم.
من درحین بازی کلی از کلاغ ها تشکر کردم که داشتن بازی مارو با هیجان میدیدن وقارقار میکردن
کلی از درختا تشکر کردم که باحال خوب
بازی مارو نگاه میکردن.
کلی از ابرای اسمون تشکر کردم که مهربون بهمون میخندیدن
کلی از خورشید تشکر کردم که با تابیدنش هوارو برامون گرمتر کرد تا تو بیرون بشینیم
کلی از گربه ها که چهارتا تو باغ بودن تشکر کردم چون وسط بازی مون اونها هم شرکت میکردن و بالا پایین می پریدن.
ما تونستیم لونه مورچه پیدا کنیم و یه لشکر مورچه ببینیم چه قدر منظم هستن این مورچه ها مثل خودم واتاقم
ما تونستیم آخر مهمونی با کمک هم باغ رو تمیز کنیم و کلی همکاری گروهی کنیم.
آخر مهمونی مهراد با اومدن بابام دنبالم تموم شد و من تا رسیدم خونه خوابیدم
من نمیدونم اما مامانم خیلی مامان شده استاد ومنم این مدلی بیشتر حال میکنم
خیلی راحت تر حرف میزنم
دوروز پیش گفتم تقسیم تو محور خانم توضیح داد ومن بخاطر سرویس از کلاس اومدم بیرون و تا آخر توضیح خانم نبودم
مامانم گفت اگه دوست داری بهت توضیح بدم اگه دوست نداری فردا به خانم بگو بهت توضیح بده ومن ترجیح دادم مامانم بگه و اومد تقسیم رو توضیح داد اونم سه بار و چیزی نگفت قبلا یه بار توضیح میداد
باردوم مامانم میگفت حواست کجاست ؟
چرا دقت نمیکنی؟
من دارم برا کی توضیح میدم؟
اما مامانم هیچی نگفت بهم استاد
خیلی دوستت دارم استاد چون مامانم
مامان واقعی شده داره یه فایلهایی گوش میده و من نمیدونم کدوم قسمته ولی خداروشکر خوب شده ومن
خوشم میاد ازش واین مهمه .
کامنتم تموم شد و مامانم خوند وگریه هم کرد و کلی هم بوسم کرد و بهم گفت اگه میشه ارسال نکنم و این کامنت برا خودم بمونه تو گوشیم و نگهدارم اما من دوست داشتم برای شما بنویسم و به خاطرمن براتون ارسالش کرد.
راستی معلمم تو زنگ انشا وقتی داستانی که نوشتم خوند انقدر ذوق کرد گفت تو گفتگوهای بین آدمها را خوب مینویسی وشاید یه روز فیلمنامه نویس شدی پسرم.
سلام و درود خداوند بروی ماه فرشته نازنیم محمد حسن جان عزیزم
خدا رو شکر که هدایت شدم (پیدا کردم) کامنت زیبایی رو که نوشته بودیو چقدر حال منو خوبتر کردی پسرررر!
تو نویسنده بزرگی هستی محمد حسن جان، میدونستی؟ از خیلی از ما بزرگترها قشنگ تر توصیف میکنی؛ قشنگ تر تعریف میکنی و روانتر و بهتر می نویسی. من که عاشقتمممممممم بقول سعیده بوس به کله مبارکت باشه؟
خوشحالم که برامون مینویسی و ما ازت یاد می گیریم و بیشتر خودمون رو می شناسیم. قدر پدر و مادر گلت رو بدون و صورت ماهشونو ببوس که قدم گذاشتن در این مسیر توحیدی تا شما فرشته نازنین هم اینجا باشی و به ما درس بدی.
نوشته بودی «مامانم داره یاد میگیره مامان بشه» چقدر با این جملت حال کردم! چقدر این جملت بی نظیر بود! چقدر این جملت ادبی و توحیدی بود! آره پسرم این جمله تو دقیق و درست بود! ما پدر و مادرها تازه داریم یاد می گیریم که مامان خوبی باشیم، بابای خوبی باشیم! تازه داریم یاد می گیریم و میشناسیم خودمون رو ، خدایمون رو، محیط اطرافنون رو و دنیایی که در اون زندگی می کنیم. بابا و مامان تو خیلی خوبن، قدرشونو بدون عزیزم همانطور که شما فرشته های خدا خیلی خوبین. و در آینده انسان های بزرگی میشین.برای همین بابا و مامانت با عشق تو چشمات نگاه می کنن و از وجود نازنینت لذت میبرن. خوب کاری کردین که خواستتون رو انجام دادین و کامنت تون رو برای استاد ارسال کردین. اینجوری هم خواسته مامان جونت رو برآورده کردی، هم کامنتت رو تحویل استاد دادی و هم ما رو در این تجربه و کامنت زیبات سهیم کردی و این نشون میده چقدر بخشنده تر از ما بزرگترایی!
روی ماهتو بازم از راه دور میبوسم و کامنت تو برای شینا که همکلاسیته میخونم. بازم برامون بنویس تا یاد بگیریم بیشتر و بیشتر ازت . به بابا و مامان گل تونم سلام منو برسون. دوووست دارم خیلی زیاد
خیلی خداروشکر میکنم که مامانم وبابام حرفای استاد رو گوش میکنن
ویادمیگیرن و این خیلی خوبه که شینا جان هم پدرومادرش از شاگردهای استاد هستند واز این بابت میدونم مثل خودم خوشحاله و لذت میبره .
مامانم تازه داره یادمیگیره مامان باشه چون بابای من از وقتی یادم میاد خیلی مهربونتر از مامانم بوده و میشد بعضی وقتا میگفتم مامان کاش شما سرکارمیرفتی وبابا خونه بود.چرا؟چون خیلی سخت گیر ومنظم بود.
درسته با ما بازی میکنه ومیگه ومیخنده وبیرون میبره وشادی میکنه اما سخت گیری هاش همچنان هست و یادمه تو کلاس آنلاین مدرسه م مامانم بیشتراز من اذیت میشد چون دوست داشت من اولین نفر جواب بفرستم و اول باشم
اما امسال مامانم یهو تو کلاس آنلاین من کاری به کارم نداره و راحتم میذاره که با حوصله بنویسم وگیرنمیده زودباش زودباش.
یا وقتی آب برا چندلحظه تو خونه قطع میشد مامانم میگفت وامونده الان باید قطع میشد ولی دیروز آب قطع شد ومن دیدم دستهای مامانم کفی هست تو ظرفشویی ومامانم هیچی نگفت شایدم تو ذهنش گفته مهم اینه که من نشنیدم و بهش گفتم مامان تو غرزذنت کم شده ها آفرین وتشویقش کردم.
الان من داستان میخونم قشنگ گوش میکنه تا آخرش و من بارها وسط داستان سوال میپرسم جوابم میده ومیدونم حواسش به منه ولی قبلا تو گوشش هندزفری میذاشت وفایل استاد گوش میکرد والکی به داستان های من توجه میکرد.
مامانم تو آشپزخونه بود وما بازی میکردیم بارها صدای ما از هیجان بلند میشد ومامانم به من وهلیسا میگفت صبر کن الان میام به حسابتون میرسم
هرچند مارو نمیزد اما همون چشم غره رفتن واخمش تلخ بود.
این روزها مامانم خوب ترشده چون ما سروصداهم کنیم مامانم تکرارمیکنه که لطفا یه کم آرومتر.
خب خیلی جالبه برام و بهش میگم
تا خوشحال بشه و بازم خوبتر بشه.
بازم ازش اجازه گرفتم واین کامنت رانوشتم.
کامنت برای استاد نوشتم تا مامانم همیشه یادش بمونه که به بهترشدنش دقت کنه و رعایت کنه.
سلام به تو فاطمه جانم که چقدر مامان قشنگ و بزرگ و بادرکی هستی.
واقعا نمیدونم چطور ازتون سپاسگزاری کنم.
خنده
قهقهه
اشک
شوق
حس خوب سراسر وجودمو پر کرد.
چقدر سپاسگزارم برای شجاعتت که اجازه دادی ارسال بشه، اشتراک گذاشته بشه. چقدر ذوق کردم برات فاطمه جان.
چقدر مامان بزرگی هستی تو آخه… چه گل پسری داری آخه.
اصلا یک حال عجیبی هستم با خوندن کامنت خاطرات محمدحسن.
چقدر این پسر خوب داره بزرگ میشه.
چقدر خوشحالم اومدم کامنت خوندنم و خدا منو سورپرایز کرد.
چقدر خوبه اگر خودت یادت بره چقدر تغییر کردی یک عشقی کتارت داری که با صداقت حرف دلش رو مینویسه و اینطور قدردانی میکنه.
فاطمه واقعا نمیدونم چرا اینقدر ذوق مرگ شدم و هنوز اشک هام داره میریزه نمیدونم چه درس هایی گرفتم از این کامنت که اینطور منو منقلب کرد.
محمد حسن قشنگم تو بهترین نویسنده ایی هستی که با سادگی تموم منو منقلب کردی. و کار یک نویسنده خوب همینه که با کلماتش جملاتش اثرگذار باشن و بالاتر از اون بنظرم نوبسنده ایی خوب خودشو ارائه میده که با فرکانس بالا چنان کلمات رو به صفحه به رقص دربیاره که لابه لای رقص کلماتی که خلق کرده فرکانس هاش، درس هاش نفوذ کنه به قلب خواننده و تو بهترینیـ….
واقعا سپاسگزارم که هستی
خدایا شکرت که منو هدایت کردی که ردپای این نویسنده پرنفوذت رو ببینم و بخونم.
خدایا شکرت برای ایده های جالب و بازی های باحال تون، برای مهمونی و تولد، برای دور هم جمع شدن و شب چله…
واقعا با عشق میگم خیلی دوست تون دارم و از خدا میخوام شاهد رشدهای بیشترتون باشم و شایدم یک روزی از نزدیک دیدم تون، خدا میداند و بس… اینکه چه زمانی و کجا خدا میدونه، چون خدا بهترین برنامه ریزی کننده جهانه پس این خواسته ام رو میفرستم خودش بقیه کارها رو هماهنگ میکنه.
امشب داستانِ کباب کردن خرمالوها رو واسه همسرم تعریف کردم محمد حسن جان، تو رو میشناسه، از کامنتهای قبلیت هم براش گفتم…
انقدر خوشم اومد که از خودت و فکرهات انقدر ساده و شفاف مینویسی و من و بقیه می تونیم بفهمیم تو ذهنِ زیبای شما چی میگذره.
جمله ای نوشتی که حسابی زیر و روم کرد:
مامانم داره یاد میگیره مامان بشه.
محمد حسن جان، من الان تو دلم نی نی دارم و دلم میخواد بتونم مامانِ خوبی باشم براش.
استاد گفتن کافیه ما روی خودمون کار کنیم فقط…
و من تمام تلاشمو میکنم روی خودم کار کنم، تا بهبود بدم خودمو، که هم واسه خودم رشد کنم، هم واسه پسر قشنگم مامانِ خوب و آگاهی باشم و همراهش باشم تو زندگی.
نمیدونی هر بار که کامنتهاتو میخونم چه کیفی میکنم که انقدر قشنگ و صادقانه از اتفاقاتِ زندگی و سپاس گزاری هات مینویسی.
میدونی چیه؟
من الان خیلی مامانت و طرز رفتارش باهات برام جالبه، مخصوصا وقتی کامنتهاتو میخونم که از احساست نسبت به این رفتارها و بهبودهای مامانت مینویسی.
تحسین میکنم به شدت مامان فاطمه جانت و پدر عزیزت رو که آگاهانه دارن روی خودشون کار میکنن و تو هلیسا جان در مسیر درستی دارین بزرگ میشین.
خیلی دلنشین مینویسی، چون صادقانه است، چون از قلبت مینویسی.
کیف میکنم که متوجه تغییرات و بهبودهای خودت هستی و بابتشون از خداوند مهربان سپاس گزاری میکنی.
برای تو پسر نازنین، خواهر قشنگت و پدر و مادر نازنینت، از خداوند سلامتی، شادی، آرامش، روزیِ فراوان میخوام.
واحسنت به مادر جانت ،فاطمه عزیزم که اینقدر خوب رو خودش کار کرده که این تغییرات عالی رو توهم در رفتارش حس کردی وخوشا به سعادت فاطمه جان ورسول عزیز
خوشبختی یعنی همین
خاله جان چقدر لذت بردم چقدر عالی وساده وروان فضای باغ دوستت را توصیف کردی وچه خوب سپاسگزاری را انجام میدی
می دونی محمدحسن جان کار خوبی کردی که کامنتت را ارسال کردی چون کامنتت پراز درس بود وچه حال واحساس خوبی داشت قشنگ خودم را کنار هلیسا کنار آن آتش حس کردم ،یا تو فضای باغ بین بازیتون
درود و سلام به بزرگ مرد سایت عزیزمون آقا محمد حسن خانکی عزیزم
پسر تو چقدر نکته بین و زیبا بین هستی
باورت میشه داشتم با چشم های گرد شده کامنت زیبات می خوندم
اینکه به همه چی توجه داشتی .. اینکه آنقدر قشنگ از آن آسمون و آبراهای آسمان تشکر کردی و آن درختان و خورشید و تابیدن خورشید تشکر کردی از اون کلاغ ها و قار قار کلاغ ها تشکر کردی اینکه گفتی بخاطر چه چیزی از اون کلاغ ها و اون گربه های خوشکل تشکر کردی واقعا تحسینت می کنم اینکه برای تشکر کردنت دلیل زیبایی داشتی . وووای محمد حسن جان نمیدونی چقدر من ازت تشکر کردم بخاطر اینکه چشمای منو به محیط اطرافم تیزبین تر کردی ای فرشته ی کوچولوی خداوند . عزیزم تحسینت می کنم پسر نازیننم ..
از اون کتاب داستان خوندنت چقدر ذوق کردم داشتم تصورت می کردم که داری کتاب داستان می خونی و منم دارم چرت میزنم خخخخخ آخه آنقدر قشنگ اون صحنه ی خونه تون رو تعریف کردی که منم احساس کردم یکی از اون شنوندگان خانواده آن کتاب داستان بودم که یکی یکی بعد از هلیسا جون خوابیدیم .. قربون اون داستان خوندنت و کامنت نوشتن برم عزیزم مرسی مرسی ممنونم .. راستی تولد دوست عزیزت مهرداد جون مبارک باشه حتما بهت خیلی خوش گذشت ..و بعدش آنجاها رو تر و تمیز و مرتب کردید تشکر می کنم.. اینکه گفتی ما تونستیم لونه مورچه پیدا کنیم و یه لشکر مورچه ببینیم چه قدر منظم هستن این مورچه ها مثل خودم واتاقم
یک چیز دیگه خیلی خوشم اومد اینکه برای رسیدن خرمالوها آتیش روشن کردید . پسر خاله جان وای یاد آزمایش های کتاب علوم افتادم عزیزم .. واقعا هر چیزی از مسیر خودش پخته میشه و درست میشه و میرسه…آفرین به تو .. آفرین به مامان جونت که داره مامان میشه آخه تو این کلمات رو از کجا ی قلبت آوردی بیرون عزیزم بخدا عاشقتم .. تو برای من یک پیام آورنده از سرزمین بهشت خدا هستی عزیزم
بخدا نمیدونم چطوری این ذوق و شوقم رو اینجا بنویسم ..
از بابا جونت تشکر می کنم . از مامان عزیزت تشکر می کنم هلیسا رو ببوس عزیزم .. خدا رو شکر شماها رو داریم خدا رو شکر که اومدی و اینجا برامون نوشتی . برای استادمون نوشتی مرسی مرسی نازنینم
محمد حسن جان بازم بیا برامون بنویس .. اگه مامانت دوست داره کامنت تو رو توی گوشیش نگه داره حتما یک نسخه شو هم برای ما اینجا ارسال کن که ما هم توی گوشی مون داشته باشیم خخخخخخخ
اول از همه خوش به حال مامان و بابای شما که یک پسر عالی و اقا دارن که حتما بهش افتخار میکنن
عزیز دلم پسر مهربونم من هم یک پسر شش ساله دارم که عاشقشم و میدونم که مامان شما هم چقدر عاشق شماست چقدر خوبه که شما قصه شب رو میخونید و خوشحالم که اینقدر عالی و زیبا و ارامبخش میخونی که همه بخواب میرن
دوما خیلی خوشحالم بابت شاکر بودن شما خوشحالم که شما زیباییها رو میبینی و خدارو شکر میکنی به خاطر این زیباییها
پسرم خیلی این جمله ی زیبایی شکرگزاریتو دوست داشتم اینکه(مامانم داره یاد میگیره مامان باشه)
از خدا میخوام من هم یاد بگیرم مامان باشم برای محمد امینم
خیلی عالیه که شما هم صدای خوبی برای خوندن داری هم منظمی و اتاقت مرتبه هم خیلی شکر گزاری و هم خوب زیباییها رو میبینی و بابت همه شون شاکری و هم نویسنده خوبی هستی هم باعث افتخار مامان و بابا و معلمت هستی
و خیلی خوشحالم که با مامان مهربونتون حال میکنید مطمئنم که تمام تعقیرات و رفتارهای خوب مامان تون به خاطر خوبی و عالی بودن خودت هم هست پسر مهربونم خیلی دوستت دارم امیدوارم من یاد بگیرم مامان باشم، نه مامان خوبی، نه مامان مهربونی، فقط مامان باشم
با آرزوی بهترینها برای پسر نازنینم من بهت افتخار میکنم پسر نازنینم تو یک پسری هستی که به تمام رویاهات و آرزوهات میرسی مطمئنم
چقدر تحسینت کردم که از همه نظر عالی هستی عزیزم اینکه تو مدرسه شاگرد خوبی هستی واینقدر خوب یاد میگیری وتو خونه تکلیف نداری وبااین پیشرفتت هم به خودت هم به معلم هم به مامان وبابا کمک کردی حتی برا هلیسا که کلی وقت آزاد داری باهاش بازی کنی
اینکه اینقدر خوب داستان مهمونی وشب یلدا رو تعریف کردی میدونی محمد حسن عزیزم چیه وقتی درمورد برخورد خوب مامانت نوشتی چقدر دلم خواست منم برا بچهام مثل مامان فاطمه،مامان باشم
چه قشنگ از خوبی های مامانت گفتی چقدر لذت بردم وتحسین کردم مامانت که اینقدر خوب رو خودش کار کرده وبه این تغییر بزرگ رسیده وچقدر از این داستان درس گرفتم.
اینکه چقدر خوب به دنیای اطرافت توجه داری سپاسگزاری میکنی چقدر ازت یاد گرفتم واصل سپاسگزاری رو ازت یاد گرفتم
اینکه واسه خانواده داستان میخونی وچقدر بابا رسول ومامان فاطمه رو تحسین کردم که با توجهشون بهت اعتماد بنفس وقدرت میدن وباعث رشد وپیشرفتت میشن
ودرکل با کامنتت چقدر از مامان فاطمه در تمام موارد درس گرفتم وچقدر دلم خواست منم مثل مامان فاطمه باشم وبچهام از بودن در کنارم لذت ببرن.
محمد حسن خاله خیلی خیلی دوست دارم وآرزوی بهترینهارو واست دارم
بوس به خودت وهلیسا کوچولو که انشاالله همیشه از بودن در کنار هم،لذت ببریدوباهم رشد وپیشرفت کنید
سپاسگزارم از آبجی فاطمه وداداش رسول بخاطر تربیت دُرستشون وصداقت وپاکیشون
سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر پرورش همچین شاگردان بی نظیری
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود بنده های پاکش وسپاسگزارم که سعادت حضور در این جمع خانواده رو بهم داد تا درسهای زندگیم رو بگیرم ورشد کنم.
سپاسگزار خداوندم که صبح دیگه ای رو با تصویر و صدای یک بنده توحیدی آغاز کردم.
چقدرررررر درست چقدر منطقی چقدر آگاهی
این حرفهایی که با نام قرآن تو ذهن ما کردن مخصوصا مخصوصا من
منی که تو شهر قم هستم سخته بخوام اعراض کنم هر سمتی که میرم میشنوم اصلا محیط من پر هست از حرفها حرکات و رفتارهای خلاف قانون
فکر میکنم وجودم عجین شده با این مسائل حالا فکرشو بکن برا خودم دارم میگم،سخته بله سخته ولی شدنیه همت و تعهد بالا میخواد همینجوری که من تو بعضی مسائل خواستم و شد و تونستم تو بقیه جنبه ها هم میتونم و اونوقت داداشش بزرگه،خدایا شکرت
و این دنیا یعنی خاصیت جهان اینطوریه که رو به بهبود و پیشرفته و همیشه و همیشه تضادها بوده و هست و هیچوقت دنیا خالی نمیشه از تضاد که بگیم آااااای همه جا گل و بلبل شد یادم افتاد همه جا از امام زمان صحبت میکنن و منتظرن کسی بیاد تا دنیا رو براشون گلستون کنه ولی با این صحبتها جور درنمیآید یعنی قانون چیز دیگه ای رو میگه.اینم از اون حرفاس
خداااای من شکرت که مسیر رو برام روشن کردی
حالا من هستم و این آگاهی ها
دونستم خالی که به درد نمیخوره
هر وقت عمل کردی اون موقع بیا و از موفقیت هات بگوبا خودمم اون موقع بیا و بگو استاد من حرفت رو شنیدم من بهشون عمل کردم من شدم همون بنده ی خوب خدا
الحمدلله رب العالمین
خدایا دستم رو بگیر
من به خودت فقیرم
من به هدایت هات محتاجم
خدایا برای استاد عزیزم خانم شایسته جون و دوستان و خانواده گلم بهترینها رو در دنیا و آخرت عطا کن
به نام خداوند مهربان و بزرگ
به نام خدای که عاشقانه میبخشد و هدایت میکند
به نام خدای که عشق اش بی اندازه و لطفش بی پایان هست
خدایااااا کرورررر کرورررررر شکرت
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم عزیزم سلام به همه رفقایم
این کمنتم مربوط میشود به فایل روز 126ام دعای کمیل ایمان داشتن به خدا
خدایااااااااااااااا صد هزار مرتبه شکرت
میدانی استاد بعد از شنیدن اون فایل از خودم پرسیدم که پاکیزه چقدرررر به خدا ایمان داری چقدررر ایمان داری که خداوند کار ها را برایت به راحتی انجام میدهد تو را به خواسته هایت میرساند ؟
دیدم آنچنان که ایمان داشته باشم ندارم
و اعتراف کردم و دانستم که هنوز به قدرت خدا ایمان ندارم که بتواند کار هایم را انجام بدهد
از همان ساعت میدانن با خودم تکرار داشتم که پاکیزه قدرت خداست و معجزه های خدا را یاد کردم و با خودم از عشق خدا حرف میزدم
یعنی داشتم باور میساختم که خداوند میتواند کار ها را برای من به راحتی انجام بدهد و مثال میاوردم
که میتواند من را به خواسته هایم برساند به راحتی
استادددددددد امشب یکی از خواسته هایم برآورده شد چقدرررر به آسانی حتی در فکرش هم نبودم
یکی از گوشکی ها را در سریال سفر به دور امریکا دیده بودم شما که به پسر دوست تان هدیه گرفتین در او قسمت و همانجا از خدا خواستم که از اینا یکی میخایم خدایاااا
امشب برادرم برایم هدیه آورد دقیقا به همان شکل دقیقا همانگونه که در فایل دیده بودم
وااااااااااااای بیبیننن خدا چی نمیکند
چقدرررر لذت دارد
که خواسته هایت به همین راحتی برآورده شود به همین راحتی بیبینی که قانون جواب میدهد
چقدرررر لذت دارد که خدا سوپرایز بسازید
چقدررررر لذت دارد خواسته هایت را یک یک به دست بیاوری
خدا گفت پاکیزه به همین آسانی به خواسته هایت میرسانمت
به من این هدیه خدا بود که بیبین پاکی قانون کار میدهد بیبیبین خدا جواب میدهد بیبیبین جهان برایت پاداش میدهد
بیبیبین دارد فرکانس هایت کار خودش را انجام میدهد
در این روزا زیاد کنترول زهن میکردم زیاددد متوجه رفتار خودم بودم
جهان هم برایم پاداش داد
همین حالا آهنگ خدا همین جاست گوش میدهم حالم بی نهایت عالی هست بی نهایت عالی
انگار خدا تمام دنیا را برای من بخشیده
چقدرررررر ایمانم قوی شد که قانون جواب میدهد خواسته هایم به همین ساده گی محقق میشود
خدایااااااااا چقدرررر دوستتت دارم
خدایااااااا شکرت شکر شکرت
بی نهایت خوشحال هستم
چقدررررررررررررررررررر حالم خوب هست
یک نشانه دیگر هم امروز برایم اتفاق افتاد از پوهنتون میامی امریکا برایم ایمیل آمد دوستم بدون گفتن من کار هایم را انجام داده
همه کار هایم را خدا به راحتی برایم انجام میدهد
خداوند در خدمت من هست
توکلم فقط به خداست
هر چی شد بهترین میشود
معجزه دیگر اینکه من یک مدت دیر میشد رژیم بودم امروز خواستم یک روز وقفه بیگرم دقیقا همین امروز یکی از عزیزانم غذای دلخواه من را بدون خبر داشتن از وقفه رژیمم برایم آورده بود یعنی با این از خوشحالی دیوانه شدم
که چقدرررررر من خوشبختم
استاددد آنقدر ایمانم قوی شده به هر حرف تان به قانون خیلییی خوشحال هستم
خیلیییی دوستان دارم
خدایااااااااااااااا معجزه بالای معجزه
استاد چرخ زنده گیم خیلیییییی روان شده
خیلییییی حالم خوب هست
بخدااااااا آنقدر مهربانی میبینم
همین دیروز بخاطر روز تولد خواهر زاده ام رفتم که کیک فرمایش بدهم نمیدانن صاحب اون کیک فروشی چقدررررررررررر با احترام با عشق با محبت همرای ما رفتار کرد نمیداننن چگونه برای ما لطف میکرد نمیدانن چقدررر مهربان بود
استاد هزار بار با خودم این باور عالی تان تکرار میکردم
که جهان سرشار از آدم های نازنین و مهربان هست که از هر جهت به من عشق میدهند به من محبت میکنند کمک میکنند
بی نهایت مهربان بودند حتی خودشان یک هدیه از طرف خود برای ما دادند
استاددددددد شما در یکی از فایل های سریال سفر به دور امریکا در قسمت های اول میگویید که این معجزه ها برای همه ما رخ میدهد ولی بعضی ها نمیبیند راست میگین استاد من که از قانون میدانستم ده ها بار با خودم تکرار کردم شکر خدا را بجا آوردم ولی خواهرم آنقدر توجه نکرد اصلا در نظرش نیامد دقیقا حرف شما یادم آمد
استادددددددد عاشق تان هستم
چقدرررر خوشحال هستم که یکی از خواسته هایم برآورده شده میدانم برای خدا کوچک بزرگ ندارد
همه چیز به باور و ایمان من برمیگرددد
خدایااااااااا شکرت شکرت شکرت
قانون جواب میدهد
خداوند سریع پاسخ میدهد
جهان به من پاداش میدهد
دیوانه میشوم از عشق این خدا
خدایااااااااااااااااااا کرورررررر کروررررررررر شکرت
از خداوند به همه ما بهترین ها را میخوایم
در آغوش خداوند غرق خوشبختی باشیم
بنام خدای علیم و حکیم ”
با بهترین احساس ”
برای بهترین پاکیزه ی دنیا ”
سلام و درود گرم با عطر گل وبه لطافت لبخند رضایت
خدا ”
کامنت بسیار عالی و پر محتوا و پراز آگاهی شما رو خوندم ”
دختر چه باورهایی ؟
چه فرکانس های مثبتی ؟
چه نتایج زیبایی ”
تحسین میکنم شما رو ”
این نتایج نشون دهنده ی باورهای زیبا شماست ” که دارید تجربه میکنید.و وارد زندگی شما میشه ”
انشاءالله با ایمان به خدا
به تک تک خواسته هاتون میرسید ”
هر چند الانم بسیار عالی هستید”
پرو فایلتون بسیار زیبا ست ”
الهی هم سو بشی با کائنات ”
الهی درهای مهربانی همیشه به روی دلتون باز باشه ”
تا باور نکنی ، نمی تونی ”
قانون زندگی ، قانون باورهاست ”
شما باور کردید و خلق کردید ”
خالق تک به تک لحظه هات باشی ”
بی نهایت باشی ”
پاکیزه ی، پاکیزه
عاشقانه دوست داریم ”
دلتون شاد ”
زندگی تون زیبا ”
افکارتان بلند ”
روزتون رنگی ” و پراز اتفاقات قشنگ ”
صحبت هاتون پراز انرژی مثبت ”
در پناه رب العالمین باشی “
سلام خدمت پاکیزه جان عزیز که اینقدر کامنت بسیار زیبای نوشته که واقعا نشان دهنده تمرکز بر روی نکات مثبت هست و جهان همواره اتفاقات خوب را مثل آیینه برایش نشان میدهد
احساس خوب = اتفاقات خوب
امید وارم که کار های ادامه تحصیلات تو در خارج به خوبی برایت پیش بروند و بتونی به همه خواسته هایت دست پیدا کنی هموطن عزیزم….
منم چند مدتی هست که تمرکز کردم روی سپاسگزاری های بیشتر بر روی داشته ها و دیدن زیبایی ها و الان خداوند همه کارهای روزمره و خواسته هایم را به خوبی برایم جلو میبرد طوریکه ..
چند مدتی بود که دوست داشتم برم سفر و بتونم تفریح خوبی داشته باشم و خداوند هدایت کرد به یک سفر عالی و خوب به کابل جان و بتونم بدون هیچ هزینه ای از طرف من یک سفر عالی داشته باشم در کابل
از ماشین گرفته که در آن آمدیم از غذا های لذیذ و رایگان از کار پاسپورت که دوست عزیزم گفت هزینه آن را من برایت میدهم و خلاصه خیلی لذت میبرم از این سفر عالی در کابل
و حتی کار های اداری کوچک که داشتم هر لحظه با بهترین شکل ممکن اجرا میشود تا الان و روز شنبه قرار هست برم خدمات آسان برای کار های تذکره الکترونیکی رو به روی هوتل کانتیننتال و از خدا میخواهم تا این کار من نیز به راحتی اجرا شود و بتوانم بقیه مدت رو عشق و حال کنم
برای شما نیز آرزوی خوشبختی و رسیدن به اهداف را خواهانم دوست عزیز
تو لایق به دنیا آمدی پس از آن لذت ببر و خودت را دوست داشته باش…
سلام دوست عزیز م خانم پاکیزه
از خواندن کامنتتون بسیار لذت بردم و اشک در اومد
و از اینکه خواسته هاتون برآورده شده آند به ما امیدواری میده به ما توکل و ایمان بیشتر میده
با خوندن کامنتتون او ن حال خوبتون هم به من انتقال یافت و انرژی عالی که فرستادید را گرفتم و من هم حالم و احساسم خوب شد
بازهم از خواسته هاتون بنویسید
امیدوارم به خواست خداوند به همه خواسته هاتون برسید
شاد و سلامت و ثروتمند باشید
در پناه حق
خدایا شکرت شکرت شکرت
به نام خدای مهربان و بزرگ
به نام خدای که عشق مطلق من هست
خدای که نور زمین و آسمان هست
خدای که از رگ کردن نزدیکتر هست
خدای که همه چیز میشود همه کس را
خدای که یار و یاور من هست
و خدای که با تمام نیروهایش در خدمت من هست
سلاااااام به عزیز ترین عزیز دلم پاکیزه زیبایم پاکیزه جذاب و ارزشمندم
آخ چقدرررر من بالایت افتخار میکنم رفیق
چقدرررر دوستتت دارم تو چقدرر بینظیر استی
دقیقا مثل نامت زیبا مقدس و پاکیزه هستی پاکیزه یی زیبای من
یکدانیم میدانی این روزا خیلییی هدایت های خدا را دریافت میکنم
من عاشق خدا هستم
من عاشقانه خدا را دوست دارم اینم الهام خدا بود که برایت بنویسم پاکیزه زیبایم
خدا بی نهایت تورا دوست دارد
خدا بی نهایت هوایت را دارد
یادت هست چند ساعت پیش با خدا حرف میزدی
چی گفت برایت ؟
گفت همه چیز را خودم برایت با عشق میسازم قول هست به تک تک خواسته هایت میرسی
پاکیزه عزیزم چی کسی وفادارتر از خدا به عهد اش ؟
من خیلییی بالایت افتخار میکنم عزیزم من شاهد تغییراتت هستم گلممم
چقدرر خدا مواظب توست و هر لحظه هدایتت میکند
دیدی پیشتر گفتی خدایا میخایم یک کمنتی بخوانم که سراسر عشق تو باشد
هدایتتت نکرد ؟؟
دقیقا در لحظه اجابت کرد و مستقیم به قلبت الهام کرد فایل توحیدی پنج کمنت منتخب اول را بخوان رفتی دیوانه شدی از عشق خدا از هدایت دقیق خدا
بلی پاکیزه عزیزم خدا بر همه چیز آگاهه
خدا بر همه چیز دانا هست
خدا قادر مطلق هست
خدا هر لحظه تورا هدایت میکند به سمت بهترین ها
حالا هم به این کمنتتت هدایت شدی هدایت شدی کجا بودی اینجا هدایت شدی تا برایت این نوید را بدهد که خواسته ات اجابت شده در حال دریافت هستی عشقم
بیبیبین خدا برایت کاری کرده کارستان شاهکار کرده نمیدانم یا طلوع هست یا امریکا از همین دو دانه یکی اش هست دختررررررر
چقدرررر برایت خوشحال هستم عزیزم امروز به کمنت سعیده عزیز هم هدایت شدی که نشانه بزرگ بود حالا هم این کمنت نشانه دیگر
نشانه ها را بیبیبین و تحسین کن و بدان که خواسته ات اجابت شده خدا زود پاسخ میدهد
خدای من شکرت که من به آسانی و زیبای به خواسته ام رسیدم
خدای من شکرت که من لایقش هستم
پاکیزه عزیزم الهی که مثل الماس بدرخشی
پاکیزه عزیزم الهی که چنان تغییر کنی که میلیارد ها سال نوری با الانت فرق داشته باشی
پاکیزه عزیزم الهی قسمی خوشبخت شوی که همه مثال بزنند تورا و بگویند وقتی خدا بخواهد اینگونه خوشبخت میشوی اینگونه زنده گی ات غرق معجزه میشود
الهی چنان حالت خوب شود عشقم که ندانی روی ابرا استی یا در زمین
چنان غرق عشق و نور خدا شوی که هر لحظه مست عشق خدا شوی فرشته نازنینم
چنان خواسته هایت را به زیبایی و آسانی به دست بیاوری که از شدت سپاسگذاری و عشق خدا فقط سر سجده شکر بجا بیاوری پاکیزییممم
چنان پیشرفت کنی و موفق شوی که فقط بگویی خدایا چی کار کردی با من
گل من تو لایقش هستی
عزیزم تو بی نظیر هستی و قطعا میرسی
دوستتتتتتتتتتتتتتت دارم به اندازه هر دانه باران که روی زمین میاید دوستتتت دارم به اندازه کیهان دوستتتتتت دارم به اندازه تمام ستاره ها دوستتتت دارم به اندازه بزرگی خدا
میبوسمت گلم
فدات بشمممم
تشکر که هستی عزیز دلممممممممممم
به نام رب یکتا
سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی عباسمنش، امیدوارم حالتون خوب و لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوند که دوباره فرصتی رو بهم داد تا بیام و یک کامنت دیگه رو توی این سایت روحانی بنویسم،
چقدر زیبا استاد عزیزم توی این فایل بازم مثل همیشه در مورد اون سوال دوست عزیزمون توضیح دادن واقعا لذت بردم، یعنی وقتی استاد حرف میزنید و مثال میزنید من با پوست و استخوان درکشون میکنم، آره منم اون روزهارو یادمه و الان چقدر از قول شما وقتی یک جنس با کیفیت میبینم هم از دیدنش لذت میبرم هم متوجه اون موضع میشم حالا چی فروشنده راست بگه چه دروغ، یعنی یکی دیگه از مواهب این تضادها اینکه مهارت شناخت جنس با کیفیت رو از بیکیفیت رو هم به ما اضافه میکنه و میتونیم بخاطر دیدن اون نوع اجناس و جزئیاتی که ازشون یادمون فرق بین خوب یا بد تشخیص بدیم علاوه بر اون لذت و ذوقی که بخاطرش میکنیم،
یه مثال از زندگی خودم و چیزی که همیشه دارم براش سپاس گذاری میکنم، من شغلم تاسیسات هست و اون قدیم هارو یادمه، زمان قدیم لوله کشی ساختمان به این راحتی الان نبود، خبری از لوله تک لایه یا پنج لایه و اتصال آسون در کار نبود و همیشه هرجا که میرفتیم یه جعبه ابزار بزرگ با کلی ابزار بزرگ سنگین و یه گیره سه پایه بزرگ علاوه بر اتصالات و لوله های فلزی سنگین، من از سن 6 سالگی به همراه پدرم مشغول بکار شدم و این روند رشد و بهبود و تغییر توی این حوزه رو کاملا به چشم دیدم و درکش کردم، الان که دارم مقایسه میکنم، حجم و وزن و البته کارایی و کیفیت متریال متوجه میشم، حجم عظیمی از تغییرات و راحت و سریع تر شدن کارها که همیشه سپاس گذار خداوند هستم توی این زمینه، الان با چنتا کیف کوچیک و سبک ابزار، با لوله ها و اتصالات سبک توی زمان خیلی کمتر و سرعت خیلی بالاتر داره کارها پیش میره،
یادمه برای سوراخ کاری با دلر های اون موقع کلی انرژی و زمان صرف میکردی تا بتونی یه سوراخ توی دیوار بزنی و هرچی سوراخ بزرگتر به همون نسبت اوضاع بدتر بود و یکی از ترس های من همین قسمت سوراخ کاری و بست کاری بود که به لطف خدا و اون تضاد ها امروز دلر ها به گونه ای ساخته و طراحی شدن که با کمترین زمان انرژی همون کارو به کیفیت خیلی بالاتر انجام میدن، حتی برای تخریب هم استفاده میشن و استفاده از قلم و چکش روهم به حداقل رسوندن…
برای آبند کردن اتصالات باید از خمیر و کنف استفاده میشد که چقدر کار زمان بری بود ولی الان با یک نوار تفلون به راحتی اتصالات آبند میشن در کمترین زمان،
دستگاه های جوش قدیم یادمه چقدر سنگین و بزرگ و چقدر جوششون بی کیفیت بود و همیشه به مشکل میخوردن، الان نسل جدید دستگاه های جوش اینورتر چقدر سبک و کوچیک و چقدر کاراتر و با کیفیت تر شدن،
برای بستن یا باز کردن پیچ ها از انواع پیچ گوشتی استفاده میکردیم موقع بست کاری یا تعمیرات و وقتی حجم پیچ ها زیاد بود من قشنگ یادمه یا کف دستم یا تاول میزد یا ساعد دستم درد میگرفت ولی الان با یک پیچ گوشتی شارژی چقدر کارها راحت تر شده،
لوله و اتصالات فاضلاب و چسب های پی وی سی هم تغییر زیادی دیدم و چقدر لوله و اتصالات و چسب ها قوی تر و با کیفیت تر شدن و عمرشون بالا رفته،
من هنوز کلی مثال دارم توی حوزه شغلی خودم و زندگیم که کارها چقدر راحت تر و ساده تر شدن نسبت به قدیم و این همه تغییرات از قول استاد عزیزم با اعتراض به وجود نیومد با جنگ ایجاد نشده، بلکه این تضادها در ما خواسته هایی رو متولد کردن و ما با راه حل پیدا کردن برای اون تضاد ها هم تونستیم قدرت حل مسئله رو در خودمون قوی کنیم و خلاق تر باشیم و هم با ارائه اون راه کار و محصول جدید ثروت خلق کنیم، هیچ روزی هم نمیرسه که به انتهای این مسیر برسیم و روند پیشرفت جهان به همین شکل بوده و هست و خواهد بود، همون جوری که اون دلر های قدیم و ضعف هاشون باعث شدن تا دلرهای نسل جدید به وجود بیان، این دلرهای نسل جدید هم نقص هایی دارن که باعث میشن در آینده ورژن جدیدتری از اونارو تجربه کنیم،
ما به طور کلی به دنبال آرامش و لذت بیشتر هستیم و هرکاری که انجام میدیم بخاطر رسیدن به همین هدف هست، هیچ کسی با جنگیدن به هیچ چیزی نرسیده و آخرش نابود شده همونجوری که خدا توی قرآن هم میگه مگر عبرت نمیگیرد، مگر از کنار ویرانه هایشان هر روز و هر شب عبور نمیکنید،
با جنگیدن و اعتراض کردن فقط خودمون رو نابود میکنیم این بهبود دائمی که مارو رشد میده، رقابت خودم با خود دیروزم که بتونم یه ذره بهتر باشم…
سپاس گذار خداوندم بخاطر تمام این تغییرات و اون روز های از قول استاد خاطره انگیز، امیدوارم که برای دوستانم هم مفید بوده باشه برای من که یادآور خیلی از نعمت هام بود،
براتون بهترین هارو از رب یکتا آرزو میکنم عاشقتونم.
بنام خداوند هدایتگر
سلام خدمت استاد عباس منش و همچنین مریم بانو
استاد داستانی که من میخواهم بگم در مورد خلق اگاهانه اتفاق های زندگی هست ولی من اینجا براتون تعریف میکنم.
بنام خدا؛ استاد جان من یه هفته پیش رفتم فاتحه یکی از فامیلامون؛و چون اون خدابیامرز 28سال داشت و یه بچه 6 ساله؛واسه همین بحث های در مورد این مرحوم خیلی داغ بود و همه ناراحت بودن که آینده بچه اش چی میشه؛حقیقتش منم که اونجا بودم خیلی براش ناراحت شدم و اینک قراره بچه اش از همین الان با چه سختی های بزرگ بشه(مثلا من قانون رو میدونم ولی تو همچین جاهای کلا فراموش میکنم)خلاصه یکی از اقوام یه فیلم از اون مرحوم نشون داد که داشت یه آهنگ غمگین آری میخوند؛با این عنوان که ببینید من چقدر بدبختم ببینید چطور با فلاکت و خاری مردم؛(شغل اون طرف شوتی بود و جنس قاچاق میاورد) خلاصه اونجا بود که من یه ذره از قانون رو فهمیدم که این آقا همش از این فرکانس میفرستاد و اینطوری فوت کرد.و من یاد اون جمله افتادم که جملات قدرت دارن و از کلام تو بر تو حکم میشود افتادم؛خلاصه من برگشتم کرمانشاه و کمی حالم گرفته بود تا اینکه دیروز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم دارم اون آهنگی که اون پسره میخواند رو منم زمزمه میکنم؛و وقتی متوجه شدم سعی کردم آگاهانه
حواسمان معطوف کارم یا شکر گزاری بکنم اما هی ذهنم ناخودآگاه اون آهنگ رو میخواند
و تا امروز هم ادامه داشت؛خلاصه امروز وقتی مشغول کار بودم یه لحظه یه درب فلزی ضد سرقت های از رو دیوار جابجا شد و مستقیم داشت نیفتاد رو سرم و من یخ زده بود تا اینکه یکی از همکارم که چند متر اون ور تر بود سریع پرید و در رو گرفت. من تنها کاری که کردم سپاس گزاری بود و سجده شکر بجا آوردم که اتفاقی برام نیفتاد.
واسه همین که استاد میگه زیاد به اتفاقهای این شکلی توجه نکنید یا در موردشون زیاد حرف نزنید ؛چون میدن تو ناخوآگاهمون و اگه زیاد تو ذهنمان تکرارش کنیم تجربه شون میکنیم .حالا این داستان واسه من برعکس هم میتونه اتفاق بیفته؛اون هم با توجه کردن به اتفاقهای جالب و مرور کردن اونها توی ذهنم.خلاصه این تجربه من بود امیدوارم تونسته باشم اصل مطلب رو رسونده باشم.
سلام خدمت استاد عزیزم و همراهان عزیز در این سفر روحانی
واقعا هر وقت به تنگنا میرسیدم این دعا نقش رها کننده داشته واسم و با باورهای خوبی که در قالب دعا به قلبم تزریق کرده
سالها منو از چنگال هواهای نفسانی و رفتن به بیراهه ها حفظ کرده… و نگاه عاشقانه ای که این دعا در مورد خداوند به
انسان میده بی نظیره… در مورد این دعا یه بخش خیلی مهمش که حضرت علی (ع) بهش اشاره فرمودن و سالها از نظرم
پنهان بود رو اشاره میکنم… قانون جذب… حضرت میفرمایند:
إِلَهِی وَ مَوْلاَیَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَی نَفْسِی وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَی وَ أَسْعَدَهُ عَلَی
ذَلِکَ الْقَضَاءُ فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَی عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ حُدُودِکَ وَ خَالَفْتُ بَعْضَ أَوَامِرِکَ
میفرمایند خدایا حکمی را بر من جاری ساختی که در آن از هوای نفس یا همون پیش زمینه های ذهنی استفاده کردم
و لم احترس فیه من تزیین عدوی… یعنی شروع این نافرمانی از اونجا بود که من حراست نکردم از این که شیطان
برای من باورهای مخربی رو بیاراست و زینت داد … یعنی وقتی شیطان بخواد انسان رو از مسیر منحرف کنه یه موضوعی
مثل بدهی یا مشکلات یا فقر و هر عامل منفی دیگه ای رو برای ذهن انسان زینت میده که انسان با مراقبت باید حراست
کنه از این که ذهنش اونو به سمت ناخواسته ها چه گناه باشه و چه ناسپاسی و توجه به ناخواسته ها نکشونه… و شیطان
دایما سعی میکنه این گونه توجهات منفی رو برای انسان زینت بده… چرا؟ بعد آقا میفرمایند: فغرنی بما اهوی…یعنی
بخاطر اینکه مراقب ذهنم نبودم و شیطان توجهات منفی رو برای من آراسته کرد نفس من خواهان و فریفته
اون چیزهایی شد که شیطان القا میکرد…
که از اون تعبیر به هوی های نفسانی شده…یعنی تا نفس به باور و خواستن اون چیز نامناسب روی نیاورده و اسیرش
نشده میشه با حراست و مراقبه نفس رو کنترل کرد اما وقتی این اتفاق افتاد این میشه که فغرنی بما اهوی یعنی نفسم
خواهان اون هواها شد… اما اصل داستان اینجاست: و اسعده علی ذلک القضا… یعنی قوانین بدون تغییر خداوند که
از اون به قضا تعبیر میشه به کمک نفس اومد… اینجا میشه اون آیه رو بهتر درک کرد: کل نمد هولاء و هولاء… یعنی
آقا میفرمایند وقتی خواسته ای در نفس ایجاد شد و نفس به تعبیر فغرنی بما اهوی خواهان اون شد قوانین به کمکش
میان ولو انجام گناه باشه، یا افتادن در فقر و مشکلات یا برعکس رفتن به سمت خوبی ها… اینجاست که خداوند
میفرماید ان الله لایغر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم… کلید تغییرات چه مثبت و چه منفی در ذهن یا همون نفسه
پس وظیفه داریم به قول آقا دایما ازش حراست کنیم و با دیتای مناسب تربیتش کنیم تا قوانین ما رو در جهت خواسته
هامون حمایت کنن… ان شاالله همیشه پاینده باشید
بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”
سلام استاد گرامی
سلام دوستان زیبا اندیشم”
چقدر ، این فایل استاد رو دوست دارم ”
ازش سیر نمیشم ”
ای انسان میخوای چی رو نقص کنی ؟
تو از چی هستی ؟
ای انسان به بدن خودت نگاه کن؟
صدای تو ؟
ایمان تو ؟
کی به تو آرامش میده؟
کیکه وقتی همه رفتن بهت آرامش میده؟
مگه بهت نگفت نرو اونجا؟ که آشنات منم ؟ در این سراب، چشمه ی حیاتت منم؟
کد خدات منم؟
چرا فکر میکنی مهارتی نداری؟
و همه چیز از تو گرفته شده، چرا فکر میکنی شانسی به دنیا اومدی؟
چرا فکر میکنی مجبوری به زندگی کردن؟
همه چیز در اختیار توئه؟ و محدود نیستی ؟ دنبال نقص نباش؟
مگه خدا نمیگه در بهترین زمان و بهترین نگارش خلقت کردم ؟
تو برای هدفی خلق شده ای ؟
تو برای رسالتی روی زمین خلق شده ای ؟
مگه تو به فراوانی ایمان نداری؟
خدایی که هم ظاهرو باطنه؟
مگر تو به خدای آسمان و زمین ایمان نداری ؟
خدای که سمیع و بصیره ، خدایی که بیناست ” خدایی که بی نهایته ”
دنبال چی میگردی؟
بارها ی بار میگه، باد رو برای سلیمان رام کرد”
دریا رو برای موسی ” رام کردیم ”
آتش رو برای ابراهیم ” رام کردیم ”
سختی ها و مشکلات رو برای یوسف رام کردیم”
نهنگ را جایی امنی برای یونس قرار دادیم”
کوه رو به اختیار داوود قرار دادیم ”
و بارها بهت میگه آب و کشتی رو در اختیار نوح قرار دادیم”
ماه و خورشید رو
ستارگان رو
شب و روز رو ، گردش آسمان و زمین رو ،
شتر رو”
و زندگی رو ” این همه نعمت رو در اختیار و به فرمان تو در آوردیم ”
مگه میشه باور نداشت ”
دوست من ”
تو فراتر از باورهات هستی .
تو چیزی هستی که خدا به اسمت قسم خورد ”
تو مثل زنبور نیستی میلیارد ها سال خونه شو ، شش ضلعی میسازه ”
تو آسمان خراش ها ساختی ”
تو اومدی در سیارات دیگه، سفینه درست کردی ”
تو هر چیزی رو در اختیار داری”
تو همه چیز رو در اختیار داری در همین لحظه ” اینو باورکن ”
برای آسایش تو ، هرچی رو برات رقم زد ”
خدا تو رو بی نیاز کرده، بی نیاز از هر آدمی ”
بی نیاز از هر چیزی ”
بی نیاز از هر پارتی ”
بی نیاز از هر قدرتی ”
از هر چیزی که خارج از توئه ”
هر چیزی که تو لازم داری رو، درون تو گذاشته ”
خلاقیت گذاشته ”
نیرو گذاشته ”
خدا هر چیزی رو در اختیار تو قرار داده ”
مگه خدا حسوده؟
مگه خدا بخیله ”
فقط اینو باور کن ”
که همه چیزی رو که لازم داری درون تو گذاشته ” فقط اینو باور کن “دوست من ”
تو نمی تونی به کسی ضرر برسونی؟
تو اومدی فقط خدمت کنی ؟
و دنیا رو گسترش بدی ؟
تو در هر صورت به نفع دنیایی؟
تو به نفع جهان کار میکنی ” اینو باور کن ؟
به زندگی مورچه نگاه کن ”
به شتر نگاه کن ”
به زنبور نگاه کن که چقدر قشنگ شهد گل ها رو می مکه ”
به گل آسیب نمی رسونه ”
رد پاش نمی مونه ”
چیزی رو خراب نمیکنه ”
به مورچه نگاه کن که چقدر قشنگ دونه های گندم رو در دل خاک میبره ”
و زمین رو میشکافه ”
و باعث میشن این دونه ها بالا بیان ”
و خاک رو حاصل خیز تر میکنه ”
زنبور رو نگاه کن که کیلومتر ها سفر میکنه و بدون اینکه رادار داشته باشه ” خونشو پیدا میکنه ”
چقدر استادانه و با مهارت کار میکنن ”
از چی برات بگم”
از کوچ پرندگان برات بگم ”
اینها برای کسانی هستن که می اندیشند و تعقل می کنند ” و برای خردمندان نشانه هاست ”
اینا بهت هینت میدن (hint)
اینها نشونه هاست ” برای انسان ؟!
آرامش تو از کی گرفتی ؟
کی به تو آرامش داده ”
زمانی که در تنگ ناها قرار میگیری؟
لحظه ای که داری سقوط میکنی ”
اون لحظه ای که هیچ کس نیست ”
صدایی درون ما میگه ”
آرام باش ” آرام باش ”
من اینجام ” من کنارتم”
.
.
وجودتون پراز عشق خدا ”
به دستان
قدرتمند اون میسپارمتون “
به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر
سلام عرض میکنم خدمت استادگرانقدر ومریم عزیز وتمومی دوستان ارزشمندم
سپاسگزاره خداوندم که باری دیگر به من فرصتی داد تا بتوانم از آگاهی های ناب بهترین استاددنیا درمسیررشدوپیشرفتم استفاده کنم
خیلی سخته که آدم بپذیره تضادها دوستمونن و اومدن که مارو رشد بدن،اونقدر ایمان میخواد که اولا آدم بتونه تواون شرایط ذهنشو کنترل کنه و بتونه به اون تضاد اززوایه ای نگاه کنه که نه تنها احساسشو خوب نگه داره وخیریت اون تضاددرو ازدلش بیرون بکشه بلکه بتونه ازون تضاد به نفع خودش استفاده کنه برای رشدوپیشرفتش…
من هنوز که هنوزه بااینحال که سه سال تواین مسیرم اما نمیتونم ادعا کنم که باهرتضادی تواین چندسال برخوردم تونستم خیریت اون تضادررو ازدلش بیرون بکشم و صددرصد ایمانمو حفظ کنم
یروزایی ازعمرم رو که درگذشته بهش یه نگاهی میندازم میبینم بااینکه هیچ اطلاعی ازقانون و خیریت یک تضاد نمیدونستم،ولی خدا اونقدر در دل من ایمان انداخته بود که اون تضاد نه تنها منو ازپا درنیورد بلکه ازلحاظ روحی هم شده بودم الگوواسوه ی خیلیا توفامیل
دیگه الان باید خیلی فکر کنم به گذشتم تا درست یادم بیاد،چون اونقدر دارم خودمو غرق در زندگی درلحظه میکنم که باید زوربزنم تااون روزای سختم رو به یادبیارم،اماآبشخور خیلی ازویژگی های خوبم هم میدونم بخاطر سختی کشیدن اون روزام بوده،چون باعث شد بیشتر بفهمم چی برام خوبه و چی خوب نیست
یادمه دوران نوجوانیم که دوازده سیزده سال سن بیشتر نداشتم،درگیر یک بیماری شدم که یکسال تحت درمان بودم،یک سال تحت درمان برای یک دختر نوجوانی که خیلی هم از لحاظ جُسه،چاقو چله نبودخیلی تحملش حداقل ازدید خیلیا سخت بود،و هریک ازفامیل بااین درمان سفتوسختی که روی من انجام میشد درموردم فکرای جالبی نمیکرد و دقیقا بارفتاراشون انگار داشتن به من میفهموندن که اونقدر بیماری من جدیه که حتی ممکنه به مرگ هم منجر بشه
من فقط یادمه چقدر اون روزا روحیه ی خوبی داشتم،هیچوقت احساس نمیکردم بیماریم جدی باشه،یعنی اونقدر خدا به من ایمان داده بود که قراره زندگیمو جوره دیگه ای بسازم،که هرجلسه از درمانم چنان با قدرت وباروحیه ی عالی میرفتم که هیچکس تو اون بیمارستان فکرنمیکرد من هم دارم درمان میشم
یادمه همیشه فکرمیکردم این یک سرماخوردگیه که حالا داروهاش یکم قوی تره و برام هیچ مشکلی نداشت که بخوادتااون حد رو ریزش موهام هم به این شدت اثربذاره
(اینم توپرانتزبگم حالاکه فکرشو میکنم طبق این قانونی که ازاستادم آموزش دیدم فهمیدم که همین بیماری هم خودم درستش کردم،این نبود که بخوام ربطش بدم به خدا و بگم اون منو بیمارکرد،احساس میکنم من یک ویژگی جلب توجه دروجودم اونقدر برانگیخته شده بود که شرایط جوری پیش رفت که من دچاراین بیماری شدم تا توجه بیشتری ازپدرمادرمو بخودم جلب کنم)و هنوز که هنوزه اون رگه های جلب توجه رو تووجودم میبینم که بایک حال بد انگار میخوام توجه پدرمادرمو بخودم جلب کنم
البته خیلی خیلی بهترشدم و از صد میتونم بخودم نمره ی هشتاد رو بدم
اون زمان همه ی فامیل بااحساس ترحم به من نگاه میکردن،اماانگارخدا اونقدر به من شادیونشاط بخشیده بود که جوری بااونا رفتارمیکردم که اگه قراربود به من ترحم کنن،اون ترحم کردنه یادشون میرفت،همیشه مثل یک آدمی که سالمه سالمه خودم رو نشون میدادم
اتفاقی که افتاد این بود که بعدازیکسال درمان،من اونقدر به خدا نزدیک شده بودم که یک دقیقه نمازم جلوعقب نمیشد،و اونقدر ارتباطم باخدا قوی شده بود که الان خودم تعجب میکنم،اون زمان هم سنوسالیام هیچ اهمیتی به نمازوروزه وو ارتباط درست باخدانمیدادن،و کارشون شیطنت بازیو این جور چیزابود،ولی انگار اون تضاد منو خیلی زیرورو کرده بود،انقدر غرق در عشق باخدا بودم که اون عشق بازیای حاشیه ای که دوستام باهرپسری داشتن،برای من هیچ معنایی نداشت
اونقد سربه زیرشده بودم که فقط به این فکرمیکردم چجوری نمازمو باحواس جمعی بیشتر بخونم،واقعا چقدر حالواحساس اون روزارو دوست داشتم،که حتی تو سخت ترین حالم موقع درمانم باخدا حرف میزدم و فقط به خدا میگفتم خدایا منو مثل حضرت ایوب پیروزم کن
فکر میکنم ازون زمان تاحالا اون ویژگی غروری که خیلیا تازمان پیریشون درگیرشن و خیلی خودشونو بهترازبقیه میدونن،من دیگه اون غرور رو ندارم،چون بااین تضاد فهمیدم آدم هرآن ممکنه توشرایطی بیوفته که غرورشو باید زیرپا بذاره
اون تضاد برای من خیلی درسهاداشت،که اونقدرم آدم نباید رو خودش حساب بازکنه،چون همین خوده آدم آخرش یروز شرایطی رو تجربه میکنه که میفهمه ناتوانه به هرچیزی
سخت ترین سخت ترین تضادی که میتونم ازش یادکنم همین دوران بود،اما میتونم به جد بگم باایمان ترین آدم تواون زمان تو رده ی هم سنوسالیام هم خودم بودم،چون هیچوقت احساس نکردم قراره من بااین بیماری زمین گیربشم و ازدنیا برم
خوب بااین تضاد باعث شد که درحال حاضر که هفده سال ازون ماجرامیگذره، بیشتر سپاسگزار سلامتیم باشم،بیشتر خودمو درگیر این کنم که چه چیزی برای سلامتی و عمر طولانی مفیدتره،وقتی سبک غذایی به روش قانون سلامتیو اجرامیکنم و یکم لاغرتر از دید بعضیا دیده میشم،اونهافکرمیکنن من قدر سلامتیمو نمیدونم که دارم به این شکل پیش میرم،وفکرمیکنن دارم دوباره ضعیف میشم
وازهمه بدترفکرمیکنن خودشون باوزن صدکیلو سالم ترین آدم روزمینن،به چه دلیل…به دلیل اینکه طبق باورگذشته هاشون فکرمیکنن چارکیلو گوشت بیشتر به بدن هزارتا عیب رو میپوشونه وآدم دربرابربیماری قوی تره!!
اونهاخبرندارن که من اونقدر برای سلامتیم ارزش قائل شدم که حاضرم به روش قانون سلامتی پیش برم،ولی یک دقیقه ی اون روزای قبل رو تجربه نکنم
واقعاسلامتی بزرگترین نعمتیه که هرآدمی این نعمت رو داشته باشه ثروتمندواقعیه،من بیماری وتحت درمان بودن رو تجربه کردم،سلامتی به روش قانون سلامتی هم تجربه کردم
تفاوت اون روزا بااین روزای جدیدم زمین تاآسمونه
روزی نیست که من بخاطرسلامتیم سپاسگزاری نکنم،نمیگم قانون سلامتی رو صد درصد اجرامیکنم،اما حدااقل اون چیزایی که میدونم برام مضره یا اصلانمیخورم یا به ندرت درحد نیم درصد میخورم،وچقدر احساس خوبی نسبت بخودم دارم وقتی میبینم سلامتیم بااین سبک غذایی تضمین شده است
استادجان قسمت بعدی این لایو رو هم خیلی دوست داشتم،اینکه خیلیا بادیدگاه روشنفکری توی خیابونا میریزن شعارمیدن و فکرمیکنن باشعاردادن اونهاست که تحولات عظیمی توجامعشون رخ میده،،تو لایو دوازده بود فکر کنم که میگید اون ادمایی که همیشه شاکی ان،همیشه هم این حرفو میزنن که دوره ی فلان رئیس جمهور بهتربود
دقیقا جامعه ی ما درگیر این صحبتا شده،چندسالی تو دروان رئیس جمهوری روحانی اعتراض داشتن که تخم مرغ گرون شد،روغن اینقد بالاتر رفت،الان تو دوران رئیس جمهوری جدید هم همون حرفارو میزنن و میگن روحانی بهتر از رئیسی بود،وهمیشه دارن یکسری حرفای تکراری رو به هم ردوبدل میکنن،وهیچوقت نخواستن یه عاملیو درون خودشون بهبود بدن و نخوان اینقد خودشونو درگیر شرایط حساس کنونی کنن
خداروشکر که من ازون دسته آدما بیرون کشیدم و دارم نهالی رو درون خودم رشدوپرورش میدم تابتونم دنیایی رو برای خودم خلق کنم که بهترین نعمتهای خدارو شامل حالم کنم،وکمک کنم جهان جای بهتری برای زندگی کردن بشه
من بایدباایمان پیش برم،و ازهرتضادی استفاده کنم برای رشدوپیشرفت خودم،حتی میتونم از تضادهایی که دیگران باهاشون برمیخورن درس بگیرم و ببینم من واقعا چی میخوام،و چجوری میتونم خودمو رشد بدم که بااون تضادها برخوردنکنم
خدایا درهرشرایطی اززندگیم به من ایمانی عطاکن تابتونم سربلندوپیروز ازون شرایط بیرون بیام
نه درزمان خوشیم اونقدر غرق کبروغروربشم که فکر کنم من دیگه ته خوشیو خوشبختیم،و نه درزمان ناخوشیم اونقدر غرق ناامیدیو نگرانی بشم که فکر کنم خدا منو ازیادش برده
خدادرهرلحظه بامنه ومن رو دوست داره و یاریم میکنه و دوست داره من یکی از دستانش باشم برای رشدوپیشرفت جهانش
واقعااگه همه ی انسانهای روی زمین دستی از دستان خدا بشن برای رشدوپیرفت جهان،چقدر جهان گسترش پیدامیکنه،اما متأسفانه بعضی ازما آدما اونقدر اجازه میدیم زیر چکولگد جهان له بشیم که دیگه شاید فرصت زیادی باقی نمونه تا بتونیم به رشدوپیشرفتش کمک کنیم
خدایا به حق لطف و بزرگواریت قسمت میدم به من ایمانی بده که توهیچ یک از شرایط زندگیم نخواسته باشم چکو لگد جهانت رو لمس کنم،و باثابت قدم بودنم درمسیررشدوپیشرفت،فقط الگو واسوه ی خوب برای سایرجهانیان شوم
الهی آمین
هرکجاهستید درپناه خدای بزرگ موفق وسربلندباشید
بنام خداوند بخشنده مهربان ”
سلام براستاد خوبان ”
سلام بر دوستان و رفقای جان ”
به چی باور داری خدای تو همونه؟
و قتی عشق میورزی دست به دست قوانین میده و عشق رو وارد زندگیت میکنه؟
وقتی محبتی از سمت تو ببینه ، محبت رو در زندگیت متصاعد میکنه ”
وقتی ظلمی از تو ببینه، بارها ی بار تو قرآن گفته شده آنها به خودشون ظلم میکنن ”
یعنی ظلمت به خودت بر میگرده”
بعضی ها میگن حق الناس ” حق الناس وجود نداره ” حتی ردپایی از اون تو قرآن نیست ”
به خاطر اینکه ما نمی تونیم حق کسی رو بخوریم ” این اجازه به ما داده نشده ”
در قوانین خداوند اجازه نداری حق کسی رو بخوری؟ اجازه نداری به کسی بدی کنی ؟
به کسی ضرر برسونی؟
و اینها در قوانینش وجود نداره؟
اینقدر زیبا به هم تنیده شده که هر دستی که به سوی کسی دراز میکنی همون دست به سوی تو برمیگرده و کمکت میکنه ”
وقتی دست کسی رو میگیری کسی دست تو رو میگیره و خیلی تنیده شده و آرایش شده انجام میشه؟ !
این لحظه ی پاسخ دقیق ساختاری بوده که در باورهات شکل گرفته بود و الان داری تجربش میکنی؟
خدا اون عشق و مهربانیه ”
خدا ثروته”
خدا مهربانی میشه ”
خدا حتی سیل و زلزله میشه، برای کسی که به ناامنی ایمان داره ”
من کسی رو ندارم و فقط خدا رو دارم”
هم چشمه ست، هم دل خوشیه،
هم پارتیه ”
هم تسکین دهنده ست، هم درمان، برای دردهای بی درمون ”
هم جادوئه ”
هم عشقه”
هم محبته”
هم ثروته ”
وقتی باورش کنم ” همه چیز رو بی حساب به من میده ”
مگه من چی رو میخام که در خدا پیدا نشه”
واقعا من یک نقطه نیستم توی اون شهرمون”
توی نقشه ی کشور مون ”
توی نقشه ی کره زمین ”
توی کهکشانها ”
ولی ببین ما چقدر قدرت مندیم ” چقدر عظیمیم ” و خداوند میگه هم چیز رام توئه ” همه چیز در مسخر تو ئه ”
چقدر خداوند می تونه عاشق ما باشه”
چقدر می تونه به ما محبت کنه”
که بگه من از رگ گردن به تو نزدیک ترم ”
به خاطرتو خورشید رو خلق کرده، به خاطر تو زمین رو خلق کرده ”
چقدر ما می تونیم نامرد باشیم ” و به خدا پشت کنیم ”
به همه چیز خوب دقت کن همه چیز برای ما خلق شده، و همه چیز در اختیار ماست ”
ما اثر انگشت خدا هستیم ”
یک لحظه به اثر انگشتت نگاه کن.
فقط یکی خلق شده دیگه خلق نشده ”
و نمیشه؟
دوست من به خودت افتخار کن که کامنتی را میخونی که اسمش عشقه”
و رازهایی رو میدونی که بعضی ها تا آخر عمر نمی دونن ”
به انگشتت نگاه کن چقدر زیبا خلق شده ”
تو چقدر زیبا ، خاص، ودرخشنده خلق شدی ”
که در دنیا هیچ کس شبیه تو نیست ”
تنها هستی و منحصر به فردی ”
که فوق العاده ایی؟
که محشری؟
به خاطر زیبایی ” نه به خاطر لباسات ”
و نه به خاطر لایک هایی که از دیگران میگیری؟
نه به خاطر پول ”
ثروت ”
مقام ”
شهرت ”
به خاطر اینکه تو یک دونه ایی؟
مانند نداری؟
تو یک برندی،
تو یک نماینده ایی دوست من ”
تو عشقی ” تو نماینده آگاهی هستی ”
تو نماینده ی بخششی ”
تو نماینده ی اونی ”
تو اومدی روشی رو به دنیا معرفی کنی ”
تو اومدی اثر انگشت خدا باشی ”
خدا تو رو با این عشق خلق کرد ؟!
خدا وند تو رو با این عشق آفرید که مستقیم با تو صحبت کنه”
آن بندگانی که به حق بشنوند و به آنگونه عمل کنند آنان رستگارانند آنان هدایت شادگان هستند ”
وبه حقیقت آنان خردمندان عالمند”
خداوند بهترین مشاوره ”
بهترین عشقه”
بهترین رفیقه ”
پایه ترین آدم دنیاست”
هرچی بخوای بهت میده”
به هر اندازه بخوای بهت میده ”
تو این رو باور کن ”
ببین چطور عاشقت میکنه ”
ببین چطور بهت ایده الهام میکنه ”
ببین چطور کاراتو درست میکنه ”
ببین چطور مجوز ها رو پشت سر هم برات قطار میکنه ”
ببین چطور پدر و مادرت میکنه و بهت بچه میده ”
خدا همونه تو تنهایات به جای اینکه مچتو بگیره ” دستتو میگیره ”
تا خدا نخواد پری روی پری تکون نمیخوره ”
خدایی که در بدترین استرس های زندگیت عشق رو آفرید ”
واز جنس خودت، که مایه ی آرامشته ”
رو خلق کرد”
در پناه الله مهربان باشید ”
دوستان خدایی”
یارب العالمین
سلام به دوزوج خوشبخت بهشتی
سلام به تک تک دوستان با عشقم
امروز داشتم به کلمه کفر فکر میکردم، خب معنیش بسادگی میشه گفت ناشکری، و چرا انقدر تو قرآن برای قومی که کفر میورزند عذابهای سخت و دردناکی هست، هدایت شدم به سوره بقره و خداوند تو این سوره قوم کافران رو کسانی معرفی کرده که کلا میشه گفت به قومی که از تکذیب کنندگان هستند، قومی که داشته ها، نعمتها، آفرینش خلقت، پیامبران و دین و آخرت و درنهایت خداوند رو تکذیب میکنند، یا بقولی ایگنور میکنند و در ادامه خداوند در این سوره برای کافران عذابهای شدید و خوارکننده در نظر گرفته، البته اینکه خداوند سیستم رو طوری چیده که برای صالحین و شکرگزارن پاداش دهد و برای تکذیب کنندگان و کافرین و ناشکران عذاب و بلا درنظر گرفته شده است.
وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا مَا یُؤْمِنُونَ آیه88
و (آنها از روی استهزا) گفتند: دلهای ما در غلاف است! خداوند آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته، و کمتر ایمان میآورند
وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ آیه 89
و هنگامى که از جانب خداوند کتابى که مؤید آنچه نزد آنان است برایشان آمد، و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند؛ ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.
بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیًا أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٍ ۚ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ آیه90
بد چیزی است آنچه خود را به آن فروختند که کفر ورزیدن از روی حسادت به کتابی است که خدا نازل کرده [معترضانه می گویند:] چرا خدا از فضل و احسانش به هر که از بندگانش بخواهد [کتاب آسمانی] نازل می کند، پس آنان به خشمی بر روی خشمی سزاوار شدند. و برای کافران عذابی خوار کننده است.
مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ آیه98
هر که دشمن خدا و فرشتگان او و پیامبرانش و جبریل و میکال باشد، خدا هم دشمن کافران است.
وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ ۖ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ آیه99
ما نشانههای روشنی برای تو فرستادیم؛ و جز فاسقان کسی به آنها کفر نمیورزد.
فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ آیه152
پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر نعمت من به جای آرید و کفران نعمت من نکنید.
تو این آیه باز اشاره میکنه که همواره بیادم باشید، دقیقا اینجا یه رفاقت دوسویه هست و وقتی اولین قدم رفاقت رو بسوی رب برمیداریم اون عاشقانه تر از ما، مارو در آغوش میگیره و بقول استاد مارو روی دوش خود میزاره، وقتی بفکر رفاقت بخداوند فکر میکنم که آقا این جهان با این عظمت رو خلق کرده و قدرت جهان دستش هست، آیا سزاور دوستی وشکر نعمت نیست، وقتی هر لحظه تو قلبم هست و عاشقانه منتظر لبیک گفتن من بسمتش هست و از اول با من بوده و درآخرتم مثل یه رفیق همواره کنارم هست چرا نبایدمهمترین رابطم با اون باشه و چسبیدم به فرع و جزئیات.
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ آیه155
و البته شما را به پارهای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ آیه156
همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، مىگویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوى او باز مىگردیم.»
أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ آیه157
آن گروهند که مخصوص به درود و الطاف الهی و رحمت خاص خدایند و آنها خود هدایت یافتگانند
ودر سه آیه155،156،157 خداوند به کسانیکه به تضادهای برمیخورند و همواره احساسشون رو خوب نگه میدارندو رها هستند و وابسته نیستند به متعلقات این جهان و همواره این باور رو دارند که ما از خدایم و بسوی او باز میگردیم و باحس خوب صبر واستمرار دارند به خواسته هایشان و توکل به نیروی الهی دارند و مژده بده به کسانیکه ایمان آوردن و به بشرالصابرین و اینها کسانی هستند که شامل لطف و رحمت خداوند هستند و خداوند هدایتشان میکند به راه راست به راه نعمت ها
صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ
رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش میکنیم.
تو این آیه اشاره داره به
صِبْغَهَ اللَّهِ که تو معنی فارسی اشاره داره به همرنگ شدن به خداوند، که وقتی عمیقتر شیم اشاره داره به یکی شدن، همفرکانس شدن با فرکانس خداوند، و اشاره داره به یکی شدن ذهن و روح، و چه فرکانسی بهتر از فرکانس خداوند هست، فرکانس عشق، یکی شدن، فرکانس سپاسگزاری، شادی، وقتی تواین نوع فرکانسا باشیم دقیقا به معنای واقعی کلمه تبدیل شدیم به صِبْغَهَ اللَّهِ که رنگ و بوی خدایی گرفتیم،
خداوندا نور الهی ات رو همواره وهر لحظه بر قلبهای ما افزون بفرما
کامنت محمدحسن خانکی پسرخانواده
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته جان
بعداز نوشتن کامنتم توسایت برای شما، تومدرسه هم اتفاق های خوبی برام افتاد
من یک ماهه تکلیف توخونه ندارم ونمی نویسم چون توکلاس خانم درس رو از همه میپرسه وهرکی یادگرفته باشه تکلیف توخونه نداره وخداروشکر من تا امروزتکلیف ننوشتم و کلی هم تونستم با هلیسا بازی کنم .
این روزها اومدم داستان هامو با هلیسا به شکل بازی در آوردم وهمزمان در چندتا نقش بازی کردم و حس خوبی بهم دست داد چون تونستم صداهای مختلفی هم دربیارم .
بعدش من دوهفته ای هست هرشب کتاب داستان میخونم و بقیه گوش میکنن و جالبه اولین نفر هلیساست که خوابش میبره و میدونم بخاطر آرامش صدام هست پس صدای خوبی دارم و بابام هم که خیلی کیف میکنه و با ذوق تو چشام نگاه میکنه انگار بار اول هست که منو میبینه و مامانم تنها کسی هست که تا آخر داستان بیداره باهام وگوش میکنه به داستان وکتاب خوندنم .
یادمه تو شب یلدا خونه پدربزرگم خرمالو های رسیده دیدم که از حیاط خونه شون چیده بودن و من خیلی دوست دارم
کلی با پدربزرگم وپسرخاله م خندیدم چون
ماه قبل من وپسرخاله م رفتیم حیاط بازی کنیم که اون چندتا خرمالو از درخت چید که خیلی سفت بودن و مامانم از پنجره به من گفت خرمالو نچینید بذارید برسند بعد میچینیم، بعد پسرخاله م گفت عیب نداره بذا تو حیاط آتیش درست کنیم و خرمالوهارو بپزیم تا برسند وبخوریم
آتیش یه گوشه درست کردیم وچهارتاخرمالو گذاشتیم که سیاه شدندو نمیشد خورد اما پسرخاله م نمیدونم چه جوری تونست وخورد و از بوی آتیش
ما رو صدا کردن خونه که دعوامون کنن
البته هلیسا هم بود و قشنگ همه ی اطلاعات را به همه داد ، خاله م خیلی عصبانی شد وگفت لباساتون بوی دودگرفته
و حیاط به گند کشوندین و بچه نیستین که بلای جونین شما
اینهمه بازی حتما باید تواین هوا برید حیاط
شماها آدم نمیشین
حمید (پسرخاله م) -خاک برگ ها را هم آتیش زده بود توحیاط وخاله م به من گفت تو چرا نیومدی بگی ؟
وای وای از دست شما
تو درو همسایه آبرو مون رفت
اما پدربزرگم مثل همیشه آروم بود وگفت
باید دقت کنین خداروشکر که سالمین
اما استاد مامانم اصلا به من وهلیسا حرفی نزد ها و فقط رومبل میخندید که خیلی باحالن اینا خرمالو رو کباب کردن
وای خدایا این مدلی خواستن میوه رو رسیده کنن !
شما چه باهوشین
فوق العاده های کی بودین آخه
و…
خاله م به مامانم گفت خوبه دیگه به شاهکارشون میخندی پرروتر بشن…
من خیلی تعجب کردم استاد، چون مامانم هم منو تو این جور اتفاق ها همیشه دعوا میکرد اما چیزی نگفت و من کنارش نشستم و هی با لذت نگاش کردم
من سیر نمیشدم از نگاه مهربون مامانم
من دوست داشتم مامانم همین طوری به اشتباهاتم بخنده وبلند بخنده
من دوست داشتم مامانم بازم یادش بمونه و سرم داد نزنه .
من فهمیدم میوه باید رودرخت برسه.
من تو دفترم نوشتم خدایا خیلی شکرت
مامانم داره یاد میگیره مامان بشه .
من تو دفترم نوشتم خدایا مرسی که مامانم رو آروم کردی و به من گیرنمیده .
خدایا ممنونم که مامانم حالش خوبه.
خب من دهم آذر ماه تولد دوستم مهراد دعوت شده بودم اونم تو یه باغ بود وتنهایی دعوت بودم با چندتا از همکلاسی هام من خیلی راحت تونستم باهاشون برقصم واهنگ بخونم یا بگم ذرت نمیخورم.
خب هوا سرد بود بستنی نخوردم اما آجیل خوردم و چیپس و کیک و پیتزا که عاشقشم.
هدیه تولد به مهراد دادم همراه نامه ای براش که نوشته بودم تا همیشه کنارش نگه داره .
کلی عکس انداختیم ولذت بردیم
توپ بازی کردیم و بپر بپر و گرگم به هوا
چه باغ باحالی بود پراز کلاغ و پراز درختای کاج و به حوضچه هم وسطش بود که خالی از آب بود ولی ما حوض رو پراز توپ کردیم و بازی کردیم اونجا و …
برای این بازی ها این خوشگذرونی ها خیلی زیاد خداروشکر کردم.
من درحین بازی کلی از کلاغ ها تشکر کردم که داشتن بازی مارو با هیجان میدیدن وقارقار میکردن
کلی از درختا تشکر کردم که باحال خوب
بازی مارو نگاه میکردن.
کلی از ابرای اسمون تشکر کردم که مهربون بهمون میخندیدن
کلی از خورشید تشکر کردم که با تابیدنش هوارو برامون گرمتر کرد تا تو بیرون بشینیم
کلی از گربه ها که چهارتا تو باغ بودن تشکر کردم چون وسط بازی مون اونها هم شرکت میکردن و بالا پایین می پریدن.
ما تونستیم لونه مورچه پیدا کنیم و یه لشکر مورچه ببینیم چه قدر منظم هستن این مورچه ها مثل خودم واتاقم
ما تونستیم آخر مهمونی با کمک هم باغ رو تمیز کنیم و کلی همکاری گروهی کنیم.
آخر مهمونی مهراد با اومدن بابام دنبالم تموم شد و من تا رسیدم خونه خوابیدم
بیدارکه شدم مامانم بالاسرم دید که گفت بهت خوش گذشت مهمونی؟
تعجب کردم مامانم این مدل سوال پرسید جواب دادم خیلی خوب بود
بعد مامانم هیچی نپرسید بازم تعجب کردم آخه همیشه مامانم میگفت
سلام دادی ،تشکر کردی،اذیت نکردی که ،
سروصدا نکردی که
الان مامانم گفت بهت خوش گذشت
من نمیدونم اما مامانم خیلی مامان شده استاد ومنم این مدلی بیشتر حال میکنم
خیلی راحت تر حرف میزنم
دوروز پیش گفتم تقسیم تو محور خانم توضیح داد ومن بخاطر سرویس از کلاس اومدم بیرون و تا آخر توضیح خانم نبودم
مامانم گفت اگه دوست داری بهت توضیح بدم اگه دوست نداری فردا به خانم بگو بهت توضیح بده ومن ترجیح دادم مامانم بگه و اومد تقسیم رو توضیح داد اونم سه بار و چیزی نگفت قبلا یه بار توضیح میداد
باردوم مامانم میگفت حواست کجاست ؟
چرا دقت نمیکنی؟
من دارم برا کی توضیح میدم؟
اما مامانم هیچی نگفت بهم استاد
خیلی دوستت دارم استاد چون مامانم
مامان واقعی شده داره یه فایلهایی گوش میده و من نمیدونم کدوم قسمته ولی خداروشکر خوب شده ومن
خوشم میاد ازش واین مهمه .
کامنتم تموم شد و مامانم خوند وگریه هم کرد و کلی هم بوسم کرد و بهم گفت اگه میشه ارسال نکنم و این کامنت برا خودم بمونه تو گوشیم و نگهدارم اما من دوست داشتم برای شما بنویسم و به خاطرمن براتون ارسالش کرد.
راستی معلمم تو زنگ انشا وقتی داستانی که نوشتم خوند انقدر ذوق کرد گفت تو گفتگوهای بین آدمها را خوب مینویسی وشاید یه روز فیلمنامه نویس شدی پسرم.
نویسنده ی خوب کلاس چهارم منی.
خیلی ممنونم ازشما استاد جانم.
سلام و درود خداوند بروی ماه فرشته نازنیم محمد حسن جان عزیزم
خدا رو شکر که هدایت شدم (پیدا کردم) کامنت زیبایی رو که نوشته بودیو چقدر حال منو خوبتر کردی پسرررر!
تو نویسنده بزرگی هستی محمد حسن جان، میدونستی؟ از خیلی از ما بزرگترها قشنگ تر توصیف میکنی؛ قشنگ تر تعریف میکنی و روانتر و بهتر می نویسی. من که عاشقتمممممممم بقول سعیده بوس به کله مبارکت باشه؟
خوشحالم که برامون مینویسی و ما ازت یاد می گیریم و بیشتر خودمون رو می شناسیم. قدر پدر و مادر گلت رو بدون و صورت ماهشونو ببوس که قدم گذاشتن در این مسیر توحیدی تا شما فرشته نازنین هم اینجا باشی و به ما درس بدی.
نوشته بودی «مامانم داره یاد میگیره مامان بشه» چقدر با این جملت حال کردم! چقدر این جملت بی نظیر بود! چقدر این جملت ادبی و توحیدی بود! آره پسرم این جمله تو دقیق و درست بود! ما پدر و مادرها تازه داریم یاد می گیریم که مامان خوبی باشیم، بابای خوبی باشیم! تازه داریم یاد می گیریم و میشناسیم خودمون رو ، خدایمون رو، محیط اطرافنون رو و دنیایی که در اون زندگی می کنیم. بابا و مامان تو خیلی خوبن، قدرشونو بدون عزیزم همانطور که شما فرشته های خدا خیلی خوبین. و در آینده انسان های بزرگی میشین.برای همین بابا و مامانت با عشق تو چشمات نگاه می کنن و از وجود نازنینت لذت میبرن. خوب کاری کردین که خواستتون رو انجام دادین و کامنت تون رو برای استاد ارسال کردین. اینجوری هم خواسته مامان جونت رو برآورده کردی، هم کامنتت رو تحویل استاد دادی و هم ما رو در این تجربه و کامنت زیبات سهیم کردی و این نشون میده چقدر بخشنده تر از ما بزرگترایی!
روی ماهتو بازم از راه دور میبوسم و کامنت تو برای شینا که همکلاسیته میخونم. بازم برامون بنویس تا یاد بگیریم بیشتر و بیشتر ازت . به بابا و مامان گل تونم سلام منو برسون. دوووست دارم خیلی زیاد
سلام به عموزرگوشی عزیزم
ممنونم بهم جواب نوشتید
خیلی خداروشکر میکنم که مامانم وبابام حرفای استاد رو گوش میکنن
ویادمیگیرن و این خیلی خوبه که شینا جان هم پدرومادرش از شاگردهای استاد هستند واز این بابت میدونم مثل خودم خوشحاله و لذت میبره .
مامانم تازه داره یادمیگیره مامان باشه چون بابای من از وقتی یادم میاد خیلی مهربونتر از مامانم بوده و میشد بعضی وقتا میگفتم مامان کاش شما سرکارمیرفتی وبابا خونه بود.چرا؟چون خیلی سخت گیر ومنظم بود.
درسته با ما بازی میکنه ومیگه ومیخنده وبیرون میبره وشادی میکنه اما سخت گیری هاش همچنان هست و یادمه تو کلاس آنلاین مدرسه م مامانم بیشتراز من اذیت میشد چون دوست داشت من اولین نفر جواب بفرستم و اول باشم
اما امسال مامانم یهو تو کلاس آنلاین من کاری به کارم نداره و راحتم میذاره که با حوصله بنویسم وگیرنمیده زودباش زودباش.
یا وقتی آب برا چندلحظه تو خونه قطع میشد مامانم میگفت وامونده الان باید قطع میشد ولی دیروز آب قطع شد ومن دیدم دستهای مامانم کفی هست تو ظرفشویی ومامانم هیچی نگفت شایدم تو ذهنش گفته مهم اینه که من نشنیدم و بهش گفتم مامان تو غرزذنت کم شده ها آفرین وتشویقش کردم.
الان من داستان میخونم قشنگ گوش میکنه تا آخرش و من بارها وسط داستان سوال میپرسم جوابم میده ومیدونم حواسش به منه ولی قبلا تو گوشش هندزفری میذاشت وفایل استاد گوش میکرد والکی به داستان های من توجه میکرد.
مامانم تو آشپزخونه بود وما بازی میکردیم بارها صدای ما از هیجان بلند میشد ومامانم به من وهلیسا میگفت صبر کن الان میام به حسابتون میرسم
هرچند مارو نمیزد اما همون چشم غره رفتن واخمش تلخ بود.
این روزها مامانم خوب ترشده چون ما سروصداهم کنیم مامانم تکرارمیکنه که لطفا یه کم آرومتر.
خب خیلی جالبه برام و بهش میگم
تا خوشحال بشه و بازم خوبتر بشه.
بازم ازش اجازه گرفتم واین کامنت رانوشتم.
کامنت برای استاد نوشتم تا مامانم همیشه یادش بمونه که به بهترشدنش دقت کنه و رعایت کنه.
منم خیلی دوستتون دارم
ازطرف محمدحسن خانکی.
سلام به شما اعضای خانواده ی پر از عشقم
سلام به محمدحسن قشنگ و باحالم
سلام به تو فاطمه جانم که چقدر مامان قشنگ و بزرگ و بادرکی هستی.
واقعا نمیدونم چطور ازتون سپاسگزاری کنم.
خنده
قهقهه
اشک
شوق
حس خوب سراسر وجودمو پر کرد.
چقدر سپاسگزارم برای شجاعتت که اجازه دادی ارسال بشه، اشتراک گذاشته بشه. چقدر ذوق کردم برات فاطمه جان.
چقدر مامان بزرگی هستی تو آخه… چه گل پسری داری آخه.
اصلا یک حال عجیبی هستم با خوندن کامنت خاطرات محمدحسن.
چقدر این پسر خوب داره بزرگ میشه.
چقدر خوشحالم اومدم کامنت خوندنم و خدا منو سورپرایز کرد.
چقدر خوبه اگر خودت یادت بره چقدر تغییر کردی یک عشقی کتارت داری که با صداقت حرف دلش رو مینویسه و اینطور قدردانی میکنه.
فاطمه واقعا نمیدونم چرا اینقدر ذوق مرگ شدم و هنوز اشک هام داره میریزه نمیدونم چه درس هایی گرفتم از این کامنت که اینطور منو منقلب کرد.
محمد حسن قشنگم تو بهترین نویسنده ایی هستی که با سادگی تموم منو منقلب کردی. و کار یک نویسنده خوب همینه که با کلماتش جملاتش اثرگذار باشن و بالاتر از اون بنظرم نوبسنده ایی خوب خودشو ارائه میده که با فرکانس بالا چنان کلمات رو به صفحه به رقص دربیاره که لابه لای رقص کلماتی که خلق کرده فرکانس هاش، درس هاش نفوذ کنه به قلب خواننده و تو بهترینیـ….
واقعا سپاسگزارم که هستی
خدایا شکرت که منو هدایت کردی که ردپای این نویسنده پرنفوذت رو ببینم و بخونم.
خدایا شکرت برای ایده های جالب و بازی های باحال تون، برای مهمونی و تولد، برای دور هم جمع شدن و شب چله…
واقعا با عشق میگم خیلی دوست تون دارم و از خدا میخوام شاهد رشدهای بیشترتون باشم و شایدم یک روزی از نزدیک دیدم تون، خدا میداند و بس… اینکه چه زمانی و کجا خدا میدونه، چون خدا بهترین برنامه ریزی کننده جهانه پس این خواسته ام رو میفرستم خودش بقیه کارها رو هماهنگ میکنه.
ارادتمند تک تک تون فهیمه پژوهنده
سلام به فهیمه ی عزیزم
سپاسگزارم از لطف ومهرت بانو
خداروشکر که نوشته ی محمدحسن که همه از لطف خداست تونسته کمی حال واحساستو خوب کنه عزیزم .
من درکی از خودم نداشتم تا حالا اینو جدی میگم دوره احساس لیاقت که اسمش میذارم
دوره ی خودشناسی محض
خیلی اوضاعمو بهتر داره میکنه
نمیدونی چه گفتگوهای ذهنی غلطی
چه نجواهای مزخرفی تو مغزم رژه میرفتن..
تازه دارم کم کم ونمه نمه خودمو و دنیای درون واقیانوس افکارمو میشناسم .
چقدر خودمو تحت فشار میذاشتم وکمالگرا بودم و در تلاش تربیت کردن بچه هام بودم
بچه هایی که نیاز به تربیت کردن من نداشتن ومن باید روخودم
تمرین وتلاش میکردم تا عملی تر بتونم تغییر کنم که تعهد میخواد تمرین میخواد انگیزه میخواد
تا پایدارتر بشه در درونت .
خداروشکر که در جمع بهشتی شما دوستانم هستیم و لذت میبریم و دوست تون داریم.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین قراربگیره عزیزم.
محمدحسن عزیزم
پسر شیرین زبون و باهوش خانواده ی خانکی
عزیزم چقدر حالم خوب شد با خوندن کامنتت، چقدر خوشحالم برات برای این همه توجه به نکات مثبت در هر موضوعی
چقدر حالتو، حستووووو دوست دارم
و چقدر لذت میبرم از حضور فعال اعضای کم سن و سال سایتمون
بازم برامون بنویس…..
کلی قلب برات
سلام محمد حسن جان داداش کوچولی من با اون دل بزرگت قربونت برم من عشق
چقدر تحسینت می کنم با این خودت بودنت
چقدر تحسینت می کنم به خاطر صداقتت
چقدر تحسینت می کنم خانواده ای که دست جمعی در مدار رشد و تغییر هستین خداروشکرش
چقدر لذت بردم از نوشتن قشنگ چقدر دوست دارمت
چقدر خوشحالم به خاطر بودنت
چقدر دوست دارم بیشتر کامنت های تو رو بخونم عزیزم
عاشقتم سپاسگزارتم که برای ما نوشتی از اتفاقات قشنگت.
سلام به محمد حسن جانِ نازنین و خانواده ی محترمت.
چقدر قشنگ نوشتی آخه (ایموجیِ چشم های قلبی قلبی به تعدادِ فراوان)
امشب داستانِ کباب کردن خرمالوها رو واسه همسرم تعریف کردم محمد حسن جان، تو رو میشناسه، از کامنتهای قبلیت هم براش گفتم…
انقدر خوشم اومد که از خودت و فکرهات انقدر ساده و شفاف مینویسی و من و بقیه می تونیم بفهمیم تو ذهنِ زیبای شما چی میگذره.
جمله ای نوشتی که حسابی زیر و روم کرد:
مامانم داره یاد میگیره مامان بشه.
محمد حسن جان، من الان تو دلم نی نی دارم و دلم میخواد بتونم مامانِ خوبی باشم براش.
استاد گفتن کافیه ما روی خودمون کار کنیم فقط…
و من تمام تلاشمو میکنم روی خودم کار کنم، تا بهبود بدم خودمو، که هم واسه خودم رشد کنم، هم واسه پسر قشنگم مامانِ خوب و آگاهی باشم و همراهش باشم تو زندگی.
نمیدونی هر بار که کامنتهاتو میخونم چه کیفی میکنم که انقدر قشنگ و صادقانه از اتفاقاتِ زندگی و سپاس گزاری هات مینویسی.
میدونی چیه؟
من الان خیلی مامانت و طرز رفتارش باهات برام جالبه، مخصوصا وقتی کامنتهاتو میخونم که از احساست نسبت به این رفتارها و بهبودهای مامانت مینویسی.
تحسین میکنم به شدت مامان فاطمه جانت و پدر عزیزت رو که آگاهانه دارن روی خودشون کار میکنن و تو هلیسا جان در مسیر درستی دارین بزرگ میشین.
خیلی دلنشین مینویسی، چون صادقانه است، چون از قلبت مینویسی.
کیف میکنم که متوجه تغییرات و بهبودهای خودت هستی و بابتشون از خداوند مهربان سپاس گزاری میکنی.
برای تو پسر نازنین، خواهر قشنگت و پدر و مادر نازنینت، از خداوند سلامتی، شادی، آرامش، روزیِ فراوان میخوام.
در پناه خدا باشی عزیزم.
همه مون باشیم.
الهی شکرت برای کامنتهای قشنگِ محمد حسن جان.
بنام ویاد الله مهربان
سلام ودرود خداوند به روی ماهت عزیزم
محمدحسن جان خاله تو بی نظیری
احسنت به تو که اینقدر خوب احساست رو بیان کردی
چقدر خندیدم به کباب کردن خرمالوها تا برسند
واحسنت به مادر جانت ،فاطمه عزیزم که اینقدر خوب رو خودش کار کرده که این تغییرات عالی رو توهم در رفتارش حس کردی وخوشا به سعادت فاطمه جان ورسول عزیز
خوشبختی یعنی همین
خاله جان چقدر لذت بردم چقدر عالی وساده وروان فضای باغ دوستت را توصیف کردی وچه خوب سپاسگزاری را انجام میدی
می دونی محمدحسن جان کار خوبی کردی که کامنتت را ارسال کردی چون کامنتت پراز درس بود وچه حال واحساس خوبی داشت قشنگ خودم را کنار هلیسا کنار آن آتش حس کردم ،یا تو فضای باغ بین بازیتون
خیلی دوستت دارم خاله جان
روی چون ماهت را میبوسم
یاحق
درود و سلام به بزرگ مرد سایت عزیزمون آقا محمد حسن خانکی عزیزم
پسر تو چقدر نکته بین و زیبا بین هستی
باورت میشه داشتم با چشم های گرد شده کامنت زیبات می خوندم
اینکه به همه چی توجه داشتی .. اینکه آنقدر قشنگ از آن آسمون و آبراهای آسمان تشکر کردی و آن درختان و خورشید و تابیدن خورشید تشکر کردی از اون کلاغ ها و قار قار کلاغ ها تشکر کردی اینکه گفتی بخاطر چه چیزی از اون کلاغ ها و اون گربه های خوشکل تشکر کردی واقعا تحسینت می کنم اینکه برای تشکر کردنت دلیل زیبایی داشتی . وووای محمد حسن جان نمیدونی چقدر من ازت تشکر کردم بخاطر اینکه چشمای منو به محیط اطرافم تیزبین تر کردی ای فرشته ی کوچولوی خداوند . عزیزم تحسینت می کنم پسر نازیننم ..
از اون کتاب داستان خوندنت چقدر ذوق کردم داشتم تصورت می کردم که داری کتاب داستان می خونی و منم دارم چرت میزنم خخخخخ آخه آنقدر قشنگ اون صحنه ی خونه تون رو تعریف کردی که منم احساس کردم یکی از اون شنوندگان خانواده آن کتاب داستان بودم که یکی یکی بعد از هلیسا جون خوابیدیم .. قربون اون داستان خوندنت و کامنت نوشتن برم عزیزم مرسی مرسی ممنونم .. راستی تولد دوست عزیزت مهرداد جون مبارک باشه حتما بهت خیلی خوش گذشت ..و بعدش آنجاها رو تر و تمیز و مرتب کردید تشکر می کنم.. اینکه گفتی ما تونستیم لونه مورچه پیدا کنیم و یه لشکر مورچه ببینیم چه قدر منظم هستن این مورچه ها مثل خودم واتاقم
یک چیز دیگه خیلی خوشم اومد اینکه برای رسیدن خرمالوها آتیش روشن کردید . پسر خاله جان وای یاد آزمایش های کتاب علوم افتادم عزیزم .. واقعا هر چیزی از مسیر خودش پخته میشه و درست میشه و میرسه…آفرین به تو .. آفرین به مامان جونت که داره مامان میشه آخه تو این کلمات رو از کجا ی قلبت آوردی بیرون عزیزم بخدا عاشقتم .. تو برای من یک پیام آورنده از سرزمین بهشت خدا هستی عزیزم
بخدا نمیدونم چطوری این ذوق و شوقم رو اینجا بنویسم ..
از بابا جونت تشکر می کنم . از مامان عزیزت تشکر می کنم هلیسا رو ببوس عزیزم .. خدا رو شکر شماها رو داریم خدا رو شکر که اومدی و اینجا برامون نوشتی . برای استادمون نوشتی مرسی مرسی نازنینم
محمد حسن جان بازم بیا برامون بنویس .. اگه مامانت دوست داره کامنت تو رو توی گوشیش نگه داره حتما یک نسخه شو هم برای ما اینجا ارسال کن که ما هم توی گوشی مون داشته باشیم خخخخخخخ
می بوسمت مرسی مرسی عزیزم عاشقتم
به نام خدای دلهای پاک کودکانه
سلام به محمد حسن نازنینم
اول از همه خوش به حال مامان و بابای شما که یک پسر عالی و اقا دارن که حتما بهش افتخار میکنن
عزیز دلم پسر مهربونم من هم یک پسر شش ساله دارم که عاشقشم و میدونم که مامان شما هم چقدر عاشق شماست چقدر خوبه که شما قصه شب رو میخونید و خوشحالم که اینقدر عالی و زیبا و ارامبخش میخونی که همه بخواب میرن
دوما خیلی خوشحالم بابت شاکر بودن شما خوشحالم که شما زیباییها رو میبینی و خدارو شکر میکنی به خاطر این زیباییها
پسرم خیلی این جمله ی زیبایی شکرگزاریتو دوست داشتم اینکه(مامانم داره یاد میگیره مامان باشه)
از خدا میخوام من هم یاد بگیرم مامان باشم برای محمد امینم
خیلی عالیه که شما هم صدای خوبی برای خوندن داری هم منظمی و اتاقت مرتبه هم خیلی شکر گزاری و هم خوب زیباییها رو میبینی و بابت همه شون شاکری و هم نویسنده خوبی هستی هم باعث افتخار مامان و بابا و معلمت هستی
و خیلی خوشحالم که با مامان مهربونتون حال میکنید مطمئنم که تمام تعقیرات و رفتارهای خوب مامان تون به خاطر خوبی و عالی بودن خودت هم هست پسر مهربونم خیلی دوستت دارم امیدوارم من یاد بگیرم مامان باشم، نه مامان خوبی، نه مامان مهربونی، فقط مامان باشم
با آرزوی بهترینها برای پسر نازنینم من بهت افتخار میکنم پسر نازنینم تو یک پسری هستی که به تمام رویاهات و آرزوهات میرسی مطمئنم
در پناه خدای مهربونم باشی عزیز دلم
سلام به روی ماهت محمدحسن جان
چقدر خداروسپاسگزارم که هدایت شدم به کامنتت
پسر قشنگ روی ماهتو میبوسم
من خیلیی زیاد به مادر شما تبریک میگمو تحسین میکنمشون
این صبورتر شدن مادرتون درس بزرگی رو بمن داد
چقدر خداوند مهربانه که منو به کامنت قشنگ شما هدایت کرد
من میخام از صبورتر بشم
و همین یک ساعت پیش داشتم از رفتارهایی ک ناخاسته ان بود با حس بی تفاوتی اعراض میکردم چون میخام فقد رفتارهای مثبت خانوادم رو ببینم و تحسینشون کنم
چندین بار موضوعی پیش اومد که خیلی ریلکس گفتم هیچ اشکالی ندارع
حتما ک وظیفه پدر و مادرم نیست ک فلان کار رو کنن یا …
گفتم پس خدای مهربانم تو برام انجام بده تو کمکم کن خودم بهش برسم
خیلی دوستدارم این رفتارهاشون رو بزارن برپایه انگیزه برای پیشرفت و استقلال خودم
صبورتر بودن رو بمن یاد دادید
خیلی ممنونم ازت پسر خوب
دوستت دارم
به مامان و بابای عزیزت سلام برسون عزیزم
به نام خداوندم
سلام محمد حسن جانم سپاسگزارم خاله نوشتی از مامان فاطمه هم سپاسگزارم که اجازه دادن کامنتت رو برا استاد ارسال کنی
محمدحسن خاله توبزرگترین وبهترین نویسنده میشی خیلی خیلی عالی ودقیق وکامل مینویسی
چقدر تحسینت کردم که از همه نظر عالی هستی عزیزم اینکه تو مدرسه شاگرد خوبی هستی واینقدر خوب یاد میگیری وتو خونه تکلیف نداری وبااین پیشرفتت هم به خودت هم به معلم هم به مامان وبابا کمک کردی حتی برا هلیسا که کلی وقت آزاد داری باهاش بازی کنی
اینکه اینقدر خوب داستان مهمونی وشب یلدا رو تعریف کردی میدونی محمد حسن عزیزم چیه وقتی درمورد برخورد خوب مامانت نوشتی چقدر دلم خواست منم برا بچهام مثل مامان فاطمه،مامان باشم
چه قشنگ از خوبی های مامانت گفتی چقدر لذت بردم وتحسین کردم مامانت که اینقدر خوب رو خودش کار کرده وبه این تغییر بزرگ رسیده وچقدر از این داستان درس گرفتم.
اینکه چقدر خوب به دنیای اطرافت توجه داری سپاسگزاری میکنی چقدر ازت یاد گرفتم واصل سپاسگزاری رو ازت یاد گرفتم
اینکه واسه خانواده داستان میخونی وچقدر بابا رسول ومامان فاطمه رو تحسین کردم که با توجهشون بهت اعتماد بنفس وقدرت میدن وباعث رشد وپیشرفتت میشن
ودرکل با کامنتت چقدر از مامان فاطمه در تمام موارد درس گرفتم وچقدر دلم خواست منم مثل مامان فاطمه باشم وبچهام از بودن در کنارم لذت ببرن.
محمد حسن خاله خیلی خیلی دوست دارم وآرزوی بهترینهارو واست دارم
بوس به خودت وهلیسا کوچولو که انشاالله همیشه از بودن در کنار هم،لذت ببریدوباهم رشد وپیشرفت کنید
سپاسگزارم از آبجی فاطمه وداداش رسول بخاطر تربیت دُرستشون وصداقت وپاکیشون
سپاسگزارم از استاد عزیزم بخاطر پرورش همچین شاگردان بی نظیری
سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود بنده های پاکش وسپاسگزارم که سعادت حضور در این جمع خانواده رو بهم داد تا درسهای زندگیم رو بگیرم ورشد کنم.
باز هم برامون بنویس خاله جان
بوس،بوس، بوس
سلام محمد حسن عزیزممم
من بییینهاییتتت کامنت هات رو دوست دارم عزیزمم
خیلی خوب میتونه توجه کنی به چیزای مثبت و واقعا کامنت هایی که شما مینویسی برای من درس هایی عملی داره
اینکه توجه میکنی به تعریف هایی که ازت میشه
اینکه به زیبایی ها اطرافت اینقدر خوب توجه میکنی
اینکه اینهمه به رفتار ها و تغییرات مثبت افراد خانواده توجه میکنی تا بازم بیشتر و بیشتر اون اخلاق خوب و ویژگی خوب رو برانگیخته کنی.
چقدر این نوع نگاهت رو دوست داشتم که هلیسا موقع خوندن کتاب داستان خوابش میبره پس این نشون میده صدای ارامش بخش و قشنگی دارم
آخه این کامنت های شما سرشار از درس های قشنگ برای من
هر دفعه قشنگ تر و قشنگ تر مینویسی
بایدم همینطوری باشه چون داری هر دفعه که مینویسی توجه میکنی به اینکه چقدر قشنگ نوشتی و احساست بهتر و بهتر میشه در نتیجه کامنت هات هم بهتر و بهتر میشه
عاااشقتممم مننن
این توجه به نکات مثبت واقعا بینظیره
این خلاقیتی که داری
این هوش و زکاوت فوق العاده ایی که داره
بینهایت ازت خوشم میاد محمد حسن جان
و حسابیییی دوستت دارم:)
محمد حسن برامون زیاااااادددد بنویسیی باشه؟؟
خداوند یار و نگهدارت عزیزم
به نام خدای مهربان
به نام خدای عادل
سلام به استاد عزیزم
سلام به دوستان گلم
سپاسگزار خداوندم که صبح دیگه ای رو با تصویر و صدای یک بنده توحیدی آغاز کردم.
چقدرررررر درست چقدر منطقی چقدر آگاهی
این حرفهایی که با نام قرآن تو ذهن ما کردن مخصوصا مخصوصا من
منی که تو شهر قم هستم سخته بخوام اعراض کنم هر سمتی که میرم میشنوم اصلا محیط من پر هست از حرفها حرکات و رفتارهای خلاف قانون
فکر میکنم وجودم عجین شده با این مسائل حالا فکرشو بکن برا خودم دارم میگم،سخته بله سخته ولی شدنیه همت و تعهد بالا میخواد همینجوری که من تو بعضی مسائل خواستم و شد و تونستم تو بقیه جنبه ها هم میتونم و اونوقت داداشش بزرگه،خدایا شکرت
و این دنیا یعنی خاصیت جهان اینطوریه که رو به بهبود و پیشرفته و همیشه و همیشه تضادها بوده و هست و هیچوقت دنیا خالی نمیشه از تضاد که بگیم آااااای همه جا گل و بلبل شد یادم افتاد همه جا از امام زمان صحبت میکنن و منتظرن کسی بیاد تا دنیا رو براشون گلستون کنه ولی با این صحبتها جور درنمیآید یعنی قانون چیز دیگه ای رو میگه.اینم از اون حرفاس
خداااای من شکرت که مسیر رو برام روشن کردی
حالا من هستم و این آگاهی ها
دونستم خالی که به درد نمیخوره
هر وقت عمل کردی اون موقع بیا و از موفقیت هات بگوبا خودمم اون موقع بیا و بگو استاد من حرفت رو شنیدم من بهشون عمل کردم من شدم همون بنده ی خوب خدا
الحمدلله رب العالمین
خدایا دستم رو بگیر
من به خودت فقیرم
من به هدایت هات محتاجم
خدایا برای استاد عزیزم خانم شایسته جون و دوستان و خانواده گلم بهترینها رو در دنیا و آخرت عطا کن