روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5 - صفحه 2

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1932 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و مریم خانم شایسته پر از انرژی و دوستان هم فرکانسیم انشالله که همیشه حالتون خوب و عالی ترین باشه

    من دقیقا هر دو مورد رو تجربه کردم به خصوص در زندگی مشترک

    هر جا اومدم خودم با فشار و حل کردن اون مورد حلش کنم با اینکه اون لحظه واقعا آگاهی کافی نداشتم ولی به صورت ناخودآگاه تمرکز میکردم روی ناخواسته ها و اتفاقا به صورت لحظه ای هم اوضاع درست نمیشد بلکه همیشه اوضاع خرابتر میشد

    ولی هر وقت حتی توی اون شرایط که موردی پیش می‌ومد(الان که مدت هاست خدارا شکر همه چی عالی هست و نیکو) با تمرکز روی زیبایی ها و نکات مثبت اون لحظه همه چی به صورت معجزه آسا خوب میشد یا اگرم موردی ادامه دار میشد حال من رو بد نمی‌کرد و با تمرکز بیشتر روی خواسته ها خود به خود اوضاع رو تغییر میداد وانقدر تمرکز روی خواسته ها رو بیشتر و بیشتر کردم که میتونم بگم اگر اون موقع 20 درصد مواقع اوضاع خوب بود الان نزدیک به 90 درصد مواقع اوضاع خوب و عالی هست شایدم 95درصد و مابقی هم من باید بیشتر. روی باور های مثبت و عالی و توجه به روابط عالی و عاشقانه خودم تمرکز کنم که حتی نزدیک به 100 درصد هم ممکن هست

    یه باور تو‌ی روابط هست که خیلی ها نمیتونن بپذیرند این هست که زن و شوهر حتما نباید 100 درصد با هم خوب باشند تا قدر لحظات خوب همدیگه رو بچشند

    به نظرم وقتی که توی مسیر قشنگ زندگی قرار بگیری 100درصد زندگی مثل استاد عباس منش و مریم خانم باید خوب و ناب باشه و ممکن هم میشه

    و بهترین راه حل این هست که فقط تمرکز کنی رو خودت و اخلاق و رفتار خودت نه طرف مقابل ….

    و البته موارد دیگر ….

    خدایا هزاران مرتبه شکر میکنم بابت سایت استاد عباس منش عزیزم که پر است از اتفاقات ناب و خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  2. -
    غزل عطائی گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم. اساتید بزرگوارم و هر کسی که چشمای قشنگش این پیامو میبینه .

    استاد من خیلی ممنونم ازتون بخاطر اینکه هرروز دارید فرصتیو برامون ایجاد میکنید تا ذهنمون آماده و آگاه ، توی مسیر درست بمونه .

    دیشب داشتم فکر میکردم و باخودم بررسی میکردم تمام آگاهیهاییو که ازتون یاد گرفتم یا تو رفتارتون و در رفتار بقیه هم بررسی کردم و باعث شد که دوباره شیرجه زدم در حوضچه آگاهی.

    این شیرجه زدن رو دوست دارم‌. جدیدا … دقیقا از زمانی که دوره احساس لیاقت شروع شده و من احساس لیاقت درونیم رشد پیدا کرده چندین بار با همه وجودم شیرجه زدم و درک کردم و فهمیدم!

    فهمیدن قشنگه واقعا .. از تمام ثروتها و نعمتهایی که تو جهان وجود دارن و خداوند برامون قرار داده به نظرم این نکته که تو توی وجود خودت بگردی و یه چیزیو پیدا کنی که سرتره از همه اونا … که کلید ورودی همه ی اوناست … خیلی دلچسبه !

    هربار مثل اون شعر فریدون مشیری عزیز که من خیلی دوستش دارم میشه و من میگم

    یاااافتم ! یافتم آن نکته که میخواستمش ….

    من هنوز فرصت نکردم که قسمت اول از فصل پنجم رد پای تحول زندگی من رو مطالعه کنم اما

    درک جدیدم رو میخوام بنویسم.

    برای من معمولا اینطوری بوده که وقتی چندوقت با یه عزیزی تماس نمیگیرم و بعدِ دوماه باهم هم مدار میشیم و صحبت میکنیم میبینم عههه چقدر هماهنگیم‌. چقدر آگاهیهامون تکمیل کننده ی همه..

    به خاطر همین دلم گفت بیام بنویسم. شاید این آگاهیها تکمیل کننده ی آگاهی های یه عشق دیگه بود و اومد خوند و به این جمله رسید که یاااافتم آن نکته که میخواستمش .

    من اینروزا واقعا دلم میخواد که قانون ثروت رو با تک تک ملکولهای وجودم به شیوه خودم درک کنم و دقیقا از وقتی که دوره لیاقت شروع شده و من دارم روی خودم کار میکنم میبینم که کم کم دارم فرمولهارو میفهمم . قبلا انگار یه شیشه ای جلوی درک کردنم بود . من میفهمیدم استاد چی میگن اما عمیق درک نمیکردم . برا همین همش لنگ میزدم .

    دیشب که داشتم خودمو چکاب میکردم دیدم من اومدم شخصیتمو توی روابط درست کردم

    و حالا هرررکی سرراهم قرار میگیره به خاطر شخصیت قشنگی که دارم دوستم داره و احترامم همیشه حفظه . مثلا اوندفعه داشتم با یکی از دوستام حرف میزدم درباره روابط . میگفت غزل حتی اگر من پسر بودم و با تو وارد رابطه میشدم تورو میپرستیدم . انقدر که تو پاک و دوست داشتنی هستی

    میگفت اصلا آدم شک نمیکنه که چرا یکی تو زندگی توعه که انقدر رفتار عالی ای باهات داره و انقدر رابطه ت عاشقانه ست.

    حالا من با این شخصیت که همش رو لطف خدا میدونم و سپاسگزارش هستم، آیا برای این که مورد عشق و محبت قرار بگیرم کار خاصی انجام میدم ؟ که بیشتر از توانم باشه ؟

    نه . من زندگی عادیمو میکنم . هیییچ زحمت اضافی ای به خودم نمیدم که عشقو بیشتر دریافت کنم .

    همین یکساعت پیش خواب بودم همسرم اومد بیدارم کرد گفت همه چی آماده ست . ظرفارو شستم . پونه دم کردم بیدار شو باهم بخوریم.

    بعد انقدر ذوق میکرد که این کارو انجام داده برای من

    من کار خاصی کرده بودم که اینکارو کرد ؟

    هرگز هرررگز . هیچ کاری .

    بعد داشتم فکر میکردم به این که اگر من شخصیتم توی بحث رابطه با پول درست بشه

    پول هرروز و هرروز با وجودش بهم عشق میده . بهم کمک میکنه و هرروزم بیشتر این کارو انجام میده . بدون این که من کار خاص و دور از توانم انجام بدم .

    تازه هرروز بیشتر حضور داره توی زندگی من

    حالا توی روابط من اومدم شخصیتمو اینطوری درست کردم :

    شخصیت مستقل بودم و وابسته به کسی نبودم .

    متعهد بودم به رشد خودم .

    عزت نفسمو پرورش دادم طوری که نیاز به تایید کسی نداشتم‌.

    مقایسه نمیکردم کسیو باخودم .

    توحیدی رفتار کردم.

    قدرت ندادم به کسی.

    نکات مثبت رو دیدم و تحسین کردم.

    از اون آدمی که برام کاری انجام داده با عشق تشکر کردم.

    از خدا تشکر کردم بابت اون آدما.

    کنترل ذهن کردم . ورودی ذهنمو کنترل کردم.

    مقاومتهامو درباره آدمها کم کردم .

    از ادما متوقع نبودم.

    همه رو اونطوری که هستن دوست داشتم‌.

    و ….

    دقیقااااا همینه توی ثروت

    وقتی شخصیت درست بشه ثروت جااااری میشه.

    چرا استاد عباسمنش انقدر خفنه که اگر یکی بخواد بین یه استاد دیگه و ایشون یکیو انتخاب کنه ایشونو انتخاب میکنه

    چون شخصیتش خیییییلی قویه. ایشون شخصیتشو به واسطه باورهاش خیییلی قوی کرده ‌.

    شخصیته که مهمه.

    وقتی که من به خاطرپول بیام خودمو تغییر بدم و همه تمرینهامم برا رسیدن به پول بیشتر باشه

    که ثروتمندشم ! شخصیتم قوی نمیشه .

    این هدف اصلااا درست نیست.

    اصلا هدف اصلی این نیست.

    مثل این میمونه که یکی بگه هدف اصلی من ازدواجه.

    خب !

    که چی ! تو میخوای به چی برسی ؟ میخوای چه ویژگیها و امکاناتیو تجربه کنی تو این زندگی اصلا ؟

    هدف اصلی رشد شخصیته!

    پول ، ازدواج ،کار و هرررچیز بیرونیِ ما میتونه گرفته بشه ازمون

    تنها و تنها شخصیت ماست که هیچ احدی نمیتونه ازمون بگیرتش. شخصیت یه ثروت بزرگه. دقیقا الان اون فایل استادو میفهمم که درباره این بود که ما سرمایه داریم .ویژگیهای شخصیتیمون سرمایه ماست . این سرمایه رو هیییچ کسی نمیتونه ازمون بگیره .

    هییچ کسی دسترسی بهش نداره جز خود ما.

    حالا طبق همین اصولی که ما توی روابط داریم و باعث میشه که رابطه از منفی صد برسه به مثبت هزار

    دقیقا توی ثروت هم همینه

    باااید شخصیت ساخته بش

    و من دارم در حوضچه آگاهی خداوند ، و از طریق دستان آگاهش که استاد عباسمنش نازنینم ، مریم جانم و دوستان بینظیر این محفل توحیدی همیشگیم هست یاد میگیرم .

    دیروز بهش رسیدم که عههه

    خدا داره آموزشت میده که تو شخصیتت درست بشه ها

    لاجرم پول و ثروت و عشق بیشتررر وارد زندگیت میشه.

    فقط کافیه شخصیت بهتر و بیشتر درست بشه.

    چون من منظورم، شخصیتم در مقابل نهمتها و ثروتهاست اینو درک کردم .برا هر هدفی دقیقا همینه . دقیقا همینه ! شخصیت اولین و مهمترین اصلیه که برای رسیدن به هر مداری لازمه که درست بشه ‌

    من این موارد بالارو توی هر شخصی که نسبت به من رفاقت بیشتری با پول و ثروت داره دارم بررسی میکنم

    میبینم این آدما خیلی شخصیت محکمی دارن . خیلی نگاهشون درسته . برای این شخصیت کاااملا طبیعیه که جهان اینقدر سخاوتمندانه باهاشون رفتار کنه و نعمتهارو سرازیر کنه توی زندگیشون.

    هرکسی به نسبت شخصیتی که داره میسازه و به میزان رشد یا ضعف شخصیتش داره مدارهارو طی میکنه و میره بالاتر یا میاد پایین تر و به نظرم یا بهتره بگم با درک الانم تمام آموزشهایی که استاد میدن باعث رشد شخصیت ما میشه. شخصیتی که باعث ورود نعمتهای بیشتر و آسانتر شدنمون بر آسانیها میشه.

    خدا جونم شکرت که انقدر عالی داری بهم میگی و یادم میدی. چقدر مسیرمو روشن تر میکنی. چقدر رفیق خوبی هستی تو . تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میخوام . منو (مارو) به راه راست و درست ، راه کسانی که بهشون نعمت دادی، نه اونها که مورد غضبت قرار گرفتن هدایت کن . الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 280 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1979 روز

      سلام دوست بسیار عزززیزم

      چقدر کامنتتون دلنشین بود

      الان که با کامنت شما به فکر فرو رفتم دیدم احتمالا خیلی از ما روز اولی که وارد این سایت مقدس شدیم بخاطر پول بوده

      یعنی هدف ما صرفا رسیدن به ثروت بود ولی بازی عوض شد

      بقول شما آرام آرام شخصیت ما تغییر کرد

      آنقدر تغییر کرده که خود قبلیمو نمیشناسم

      و واقعا خدارو شکر بخاطر این تحول عظیم

      همه ما که تو این مسیر هستیم میدونیم تغییر گردن چقدر سخته ، بسیار ادماا هستند که حتی یک رفتارشون نمیتونن عوض کنن ولی به لطف آگاهی‌های استاد ما داریم تحولات بنیادین رو تجربه میکنبم

      کامنتتون بسیار زیبا بود و خداروشکر که اول صبح که چشممو باز کردم هدایت شدم به این کامنت زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      امیر ارکان فر گفته:
      مدت عضویت: 3919 روز

      سلام روز بخیر

      خیلی به من هم کمک کرد به درک بهتر قوانین

      بسیار خوب توضیح دادید.

      انتخاب هدف درست تو رو از همون ابتدا در مسیر درست قرار میده

      حالا حتی زمانی هم که به جاده خاکی میزنی( که قطعا میزنی) باز به مسیر درست برمیگردی

      و به مسیر ادامه میدی…

      یه کتابی میخوندم گفته بود:

      کنترل ذهن مثل داستان فیل و فیلبان میمونه!!!

      ذهن همون فیل داستان ماست!!!

      گاهی از مسیر درست خارج میشه و این وظیفه فیلبان هست که

      فیل و به مسیر درست برگردونه

      این هدایت آگاهانه فیل (ذهن) که وظیفه ماست برای رسیدن به هدف مون

      شاد باشید و سلامت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      صدیقه شکیبا گفته:
      مدت عضویت: 1059 روز

      سلام خدمت همه عزیزان.

      غزل جان من کاملا با گفته های تو موافقم و خیلی خوب توضیح دادی.اولین چیزی که باید تو هر انسانی تغییر کنه شخصیتشه و این تغییر با فایلهای استاد بی اراده و بدون اینکه خود آدم متوجه بشه انجام میشه.من خودم از وقتی خودمو متعهد کردم فایلهای استاد رو گوش کنم و بهشون تا حد توان عمل کنم شخصیتم کلی تغییر کرده.بدون اینکه دوره عزت نفس رو داشته باشم فقط با فایلهای دانلودی کلی عزت نفسم بالا رفته.عشقم به خونه و خونوادم چندین برابر شده.کلی تو کارهای روزانه نظم و ترتیب دارم و با ذوق انجامشون میدم.خیلی انرژیم بالاتر رفته.هرشب قبل از خواب برای فردا برنامه مینویسم و کارهایی که باید فردا انجام بشه رو لیست میکنم .از مرتب کردن تخت خواب گرفته تا کارهای مهم تر.و هرکاری رو که انجام میدم تیک میزنم و چقدر هر روز اشتیاقم به این کار بیشتر میشه.

      من هر وقت از فایلهای استاد دور می افتم یه حالت رخوت و سستی میاد سراغم انگار که افسرده شده باشم.و دوباره با فایلهای استاد حالمو خوب میکنم‌.ولی اینبار تصمیم گرفتم حتی شده هزار بار هم فایلهارو گوش کنم ازشون دست بر نمیدارم.کامنتهارو هر شب ودر طول روز هروقت که میشینم چایی بخورم حتی به مدت چند دقیقه میخونم.و چقدر از این کامنتها چیزهای ارزشمند یاد گرفتم.

      من پارسال یه مدت خیلی متعهدانه خواسته هامو تو دفتر مینوشتم و یه موردی بود با اینکه زیاد امیدوار نبودم بهش برسم ولی اونم مینوشتم.با اینکه برام رسیدن به اون چیز دور از انتظارم بود ولی بازم مینوشتم و در کمال ناباوری چند ماه بعدش بهش رسیدم و هنوز هم که حدودا دوماهی از اون اتفاق میگذره ولی من هنوزم تو شوکش هستم که چطور شد.دقیقا همانطوری شد که من میخواستم و مینوشتم.درسته مکانش فرق میکرد ولی بقیش دقیقا همانطوری بود که من میخواستم.من چطور این خدا رو شاکر نباشم.چطور از استاد تشکر نکنم.

      من به این حرف استاد ایمان آوردم که هیچ غیر ممکنی در جهان خارج وجود نداره.ما با ذهن خودمون غیر ممکنها رو به وجود میاریم.

      از وقتی به اون خواستم رسیدم همش تو فکر بودم که من چطور و با رعایت کدوم قانون تونستم اون غیر ممکن رو ممکن کنم؟و به قول تو غزل جان ،یافتم،یافتم آن نکته که میخواستمش.و فهمیدم با اینکه اون اتفاق برام دور از انتظار بود ولی هر وقت بهش فکر میکردم تو ذهنم یه آرامش خیالی هم داشتم و در ناخودآگاهم میگفتم من بهش میرسم.و یه خیال راحتی خاصی در مورد اون موضوع داشتم و ایمان کامل داشتم بهش میرسم.خواسته بودم و رهاش کرده بودم. این طرز فکرم باعث شده که بهش برسم و خواستم عملی بشه.و وقتی اینو درک کردم نمیدونید چقدر خوشحال شدم که هم تونستم یکی از قانونها رو با گوشت و پوستم درک کنم و هم اینکه تونستم اجراییش کنم.امیدوار یه روزی برسه که بتونم همه قوانینو اینجوری عمیق درکشون کنم و اجراشون کنم و ازشون بهره ببرم برای بهتر کردن زندگی خودم.

      غزل جان برات آرزوی بهترینهارو دارم و ممنونم که باعث شدی این کامنتو که چند روز بودم میخواستم بنویسم ولی دستم به قلم نمیرفت،بنویسم.

      شاد و خوشبخت باشی و به تمام خواسته های دلت برسی

      خدایا شکرت به خاطر وجود استاد عزیز

      مریم بانو

      و تمام بچه های این سایت که با کامنتهای بینظیرشون کلی انرژی میدن

      موفق و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      درود و برکت غزل جانم

      چه عالی که رابطه های با کیفیت تجربه میکنی

      خداروشکر عزیزم

      چه عالی که شخصیتت این روابط زیبا رو برات ساخ

      ــ

      به چه نکته ای اشاره کردی

      افرین دقیقا همینه

      پاسخ یکی از سوالات ذهنی من رو دادی

      شخصیت

      خودشه

      قبلا در یکی ازفایلها استاداشاره کرده بودن اما فراموش کرده بودم

      این اصله

      باید شخصیت ما تغییرکنه

      باید اول شخصیت چیزی که میخایم رو پیدا کنیم

      ممنون عزیزم

      باید برگردم و دست نوشته هام رو بخونم

      یادمه نکات ارزشمندی دراین رابطه دارم

      .

      سپاسگزارم که امروز راهنمای من شدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      میترا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1664 روز

      سلام دوست عزیزم خیلی دوست دارم

      وخداروهزاران مرتبه شکر میکنم که اززبان مهربانترین ونازنینترین بنده اش

      بمن میگه میترا تواین صفات رودرخودت پرورش دادی ببین وادامه بده

      غزل جون خدا حرف توی دلم رواززبان قلبت وتوکامنتت به من آموخت خدایاشکرت

      غزل جون دهابارکامنتت روخوندم فکرکردم عزیزدلم

      من هیچی نمیدونم وازخداوندکمک میخوام وخداوندمنو هدایت میکنه به کامنتهای زیبا وپرازآگاهیهای باارزش

      نوشتم و نوشتم ازروی کامنتت عزیزدلم

      چون حرف درونم بود وبلدنبودم بیان کنم و ویژگی‌هایی رو که درشخصییتم ساختم رابیادبیارم خیلی کامنتت برام

      راهنما بود

      غزل جون ی سوال که همیشه توذهنم بوده چی روتوشخصییتم درست کنم که ثروت ونعمت واردزندگیم بشه؟

      من توشخصییتم بخشش وتحسین کردن وتشکر کردن درقبال کاری که برام انجام میشه وموقع نبودن ازآدماوتوکل وایمان بخدا وصبر وتوحیدی بودن رو درخودم نهادینه کردم وتمام تمرکزم رو براش میزارم

      وعاشق خدای خودم هستم وعاشق هرآگاهی که منوبیشتر وبیشتربه خدایم نزدیک میکنه هستم

      واینجا ازخداونددرخواست میکنم هدایتم کنه که چکارکنم که درمدارجذب ثروت قراربگیرد

      من باتمام وجودم ازخداوند درخواست کردم ومیکنم باتمام سلول‌های وجودم میخوام درک کنم چطوروچکارکنم ثروت وعشق بیشتروبیشترواردزندگیم بشود

      چون باوردارم هرچه ثروتمندترباشی

      نزدخداعزیزتری عاشقتم دوست دارم

      ومن باوردارم که خداوند اززبان وکامنت توبامن حرف زد وچندین باربری اینگونه بود

      خدایاشکرت

      دوست عزیزم دعامیکنم خدادرک قوانین جهانش رابرامون آسون کنه

      وعمل کردن به قوانین جهانش رابرام ابدی کنه الهی آمین الهی آمین الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به دوست مهربون عزیزم. میترا جون ایزدبانوی نور و آفتاب .منم دوست دارم دوستم.

        چقدر قشنگه که خدا انقدر عاشقانه هدایتمون میکنه به کامنتهای عالی. من امروز که سایتو چک کردم و نقطه ی آبی قشنگی که پیام شمارو برام بیاره ندیدم. . الان وقتی که جی میلمو چک کردم دیدم عهه دوست نازنینم برام نوشته و چشمام قلبی قلبی شد.ازت ممنونم

        میتراجون خداروشکر که خداوند از طریق غزلش برات نوشت و هدایت کرد .

        حالا بیا برات از تغییر شخصیتِ رفاقت با پول بگم که من هرآدم ثروتمندی بررسی میکنم میبینم این رفاقته در رفتارش موج میزنه.

        تصور کن پول یک آدمه. بیا برای خودت بررسی کن . برو توی اعماق وجودت و ببین نگاهت نسبت به این آدمه چیه .

        من این کارو کردم و دیدم من به شدت اون بنده خدارو خسیس و مغرور میدونم .

        فکر میکنم منو دوست نداره . از همه خوشش میاد غیر من . اگر بیاد پیشم سریع میگه باید برم و میره .

        کم میاد و زود هم میره . اما برای بقیه وقت داره .

        وقتی به درونم رفتم دیدم من فکر میکنم که شخصیت پول اصلا منو حساب نمیکنه و ….

        بعد دیدم منم توی رفتارم دقیقا همینطوری هستم ‌. کنترلش میکنم . نمی‌ذارم جاری بشه . بهش قدرت دادم . ازش میترسم . بهش وابسته ام . ازش به شدت متوقع هستم و ….

        بعدش اومدم برای خودم نوشتم و نوشتم و نوشتم ‌تا بفهمم من چطوری باید باهاش رفتاررکنم . همش بررسی کردم دیدم عه .. همه اونایی که با پول رفیقن دقیقا برعکس منن . اومدم این دیدگاهو طبق قوانین بررسی کردم دیدم درسته ! باورت نمیشه انگار خدا هرروز میشینه جلوم و بهم آموزش میده که رفتار باید این باشه . نگاهت باید این باشه .منم هر ایده که که بهم میگه رو تاالان نوشتم و درقالب ویس برای خودم توضیحش دادم . خیییلی جالبه که مثلا من یه چیزیو میفهمم اما نمیدونم باید تو اون ویسه چی بگم. دقیقا مثل استاد که میگفتن بارها شده نشستم پشت دوربین گفتم خودش میاد … منم وضو گرفتم نشستم صدامو ضبط کنم ، خودش بهم گفته و یهو دیدم وسط همون ویسه من به یه درک جدیدی که قبلا نمیدونستم رسیدم.

        توی این چند وقت که سعی میکنم طبق همین دید پیش برم یه اتفاقایی افتاده ن که خیلی جدید هستن اما تا قطعی نشن نمیتونم بنویسمشون. یه سری نشونه های جدید هم میبینم که هیچ وقت هیچ وقت تاقبل این نمیدیدم. در آدمهای دیگه میدیدما اما تو زندگی خودم کمتررر بودن.

        اما انقدرتاحالا رفتارای نامناسب با پول داشتم که فعلا باید رابطه رو بازسازی کنم تا به نتایج جدید برسیم باهم . اما تو همین چند وقت هم خیییلی بهتر شدم. انگار الان دیگه میدونم دقیقا چیکار باید کنم و چطوری باید نگاه کنم … هرچند که خیییلی جای کار داره

        تا قبل این دوره ثروت رو گوش میدادم و انجام می‌دادم اما نتیجه ی خاصی برام نداشت چون که رفتارهام همه نشون دهنده ی این بود که من اصلا پولو دوست ندارم .

        اما الان دارم باهاش رفیق میشم‌ . قشنگ احساس میکنم انرژیم تغییر کرده. چند وقته که خیییلی حس غنا دارم در وجودم.

        امیدوارم تا الانِ این نوشته ها برات الهام‌بخش بوده باشن میترا جون . انشاالله هدایت بشی به انجامشون تا چند وقت دیگه بیایم و از نتایج شگفت انگیزمون به هم بگیم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
        • -
          میترا رضایی گفته:
          مدت عضویت: 1664 روز

          سلام غزل جون دوست الهی ام ممنون که باآموخته هات منوراهنمایی میکنی ازخداوندبابت داشتن دوستانی آگاه وفرکانس بالا مثل شمابینهایت سپاسگزارم

          ی سوال غزل جون میشه درمورد رفتارباپول واضحتر برام بگی

          چطورباپول دوستی کنم ؟

          چه رفتارهایی رودرخودم باید برسی کنم؟

          آره کم میادوزودمیره

          خیلی دوست دارم درک کنم چطور تومدارجذب ثروت قراربگیرد

          خیلی دوست دارم

          دعامیکنم همیشه خوشبخت وسعادتمند وثروتمندباشی دردنیاوآخرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          میترا رضایی گفته:
          مدت عضویت: 1664 روز

          غزل جون داشتم به کامنتت فکرمیکرد به این آگاهی رسیدم که پول که میاداصلا کم نمیشه که هیچ بلکه برکتش بینهایت توزندیگیم میمونه بگو چطور؟ مثلا

          وقتی باپول کرم برای زیبایی پوستت میخری اثرات زیبایی که

          کرم روی پوستت میزاره نعمت وبرکته که ماندگار

          ومثلاموادغذایی مثل پسته ویا شیره انگور وخرما برای خون سازی وسطح انرژی بدن روبالا بردن

          وقت میخوری وتوبدنت تبدیل به انرژی وخونریزی میکنه لذت زندگی پرازانرژی سلامتی برکت اون پوله که ماندگار

          وبه این نتیجه میرسم پول هرگز تمام نمی‌شه اگه خوب درکش کنم

          وسپاسگزارپروردگارم باشم که سپاسگزارهستم تا ابد

          عاشقتم خدا عاشقتم دوست دارم پروردگار مهربانم

          دوست دارم چه خوب هدایت میکنی چه زوداجابت میکنی

          خدایاشکرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام میترا جون عزیزم . امیدوارم عالی باشی .

            چه درک خوبی داشتی از پول که هیچوقت تموم نمیشه .

            ببین پول از انرژی ساخته شده . انرژی هیییچ وقت تموم نمیشه .

            اگه پول به عنوان یک شخصیت انسانی در نظر بگیریم این شخصیت خیلی حساسه و سریع میفهمه همه احساسات مارو . چون پایه ش انرژیه. یعنی هر فرکانسیو سریعا میگیره

            پول اصلا تموم نمیشه هییچ وقت . هررگز .اگر یه روزی دیگه هیچ بچه ای به دنیا نیومد و هییچ گیاهی رشد نکرد و آفتاب طلوع نکرد اون وقت میشه گفت پول تموم میشه چون اینا ام دیگه تموم شدن .

            اگر شما رابطه خوبی با اطرافیانت ساخته باشی میتونی حسیو که بهشون داریو بررسی کنی و ازین طریق برسی به این که چطوری میشه با شخصیت پول مقدس رفاقت کنی.

            فکر کن به یه بچه ی کوچولو وقتی میبینیش چه حسی داری ؟

            آدم ضعف میکنه از دوست داشتنش اون بچه .

            حست باید به پول دقیقا مثل اون بچهه باشه .

            رفتارت هم باید همونطور باشه .

            نمیدونم چطوری میتونم بهتر توضیحش بدم .

            مثلا من اینو درک کردم ‌که وقتی میگم قابلی نداره ، یعنی دارم پولمو تحقیر میکنم . مثل این میمونه که درمورد بچه م به طرف مقابلم بگم بچه من کنیز شماست . غلام شماست و …

            میترا جون من هربار دارم ازین دید بیشتر نتیجه میگیرم . من دارم رو این کار میکنم که پول انقدر منو دوست داره که دیگرانو متقاعد میکنه که به من بِدنش‌

            دیروز مامانم قرار بود 600 تومن به حسابم بریزه میگفت بهم الهام شد که 900 بریزم . خیلیم محکم بهم گفته شد

            یک ساعت بعدش همسرم از سرکار اومد و گفت همکارم همینطوری الکی الکی به خاطر پروژه ش که پولشو پرداخت کرده بودن ،15 میلیون به حسابم ریخته .

            من حساب کردم از اول ماه تا همین امروز نزدیک به30 میلیون نسبت به ماه قبل بیشتر وارد زندگیمون شده .

            حالا بیشترش از طریق همسرم بوده اما خودمم نسبت به ماه قبل درامدم خیلی بیشتر شده .یه اتفاقایی افتاده که ماههای قبل هرگز نمیافتاد. انقدر شواهدِ رفاقت با پول مشهوده توی زندگیم که هرروز دارم بیشتر به وجد میام .

            میتونم ساعتها درباره ش صحبت کنم . خیلی باحاله .

            میدونی نگاهم الان نسبت بهش چطوریه ؟ یه صدایی ترند شده از یه دختره که برای گربه ش میخونه بشه ی منه ، فداش بشمه منه :))) همون که ریمیکسشو هزار بار درست کردن ، احساس میکنم حس الانم نسبت به پول اونطوریه.

            یه تمرین بهت میگم که خیلی کمک میکنه. فکر کن همه آدمهای زندگیت پول هستن ‌. هرکاری که تا حالا برات انجام دادن رو بنویس بگو پول برای من این کارو کرده . این باعث میشه نگاهت کم کم نسبت به پول تغییر کنه و رفاقتت بیشتر بشه ‌و برکات زندگیت بیشتر بشن . اسم تمرینم میذاریم اصل برانگیختگی پول و ثروت .

            برات سعادت و خوشحالی آرزو میکنم دوست قشنگم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1393 روز

          سلام به غزل خانم،دوست ارزشمندم در این سایت الهی،

          وقتت بخیر،امیدوارم حالت عالی باشه.

          دختر، خیلی قشنگ می‌نویسی!!! توضیحاتت و ایده‌های الهامی‌ت هم عالی هستند.

          احسنت بر شما و بر قلم توانای تان!!!

          خواستم ضمن تحسین دیدگاه تان خدمتتان عرض نمایم که ممنونم که هستین و راهنمایی مان می کنید.

          من هم حتما به شیوه‌ی شما وویس گرفته و عمل خواهم نمود،نیک می‌دانم که اگر درست اقدام نمایم،نتایج مورد دلخواه کسب خواهم نمود.

          در پایان ضمن تشکر مجدد برایتان از پیشگاه باریتعالی سلامتی شادی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواهانم و به حضرت حق می‌سپارمتان.خداوند مهربان حافظ و نگهدارتان باشد.

          فالله خیر حافظا و هو الرحم الرحمین.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام به غزلِ عزیزم.

      چقدر کیف کردم با کامنتت، قشنگ از جز به جز کامنتت مشخصه که چقدر خودت عشق کردی با درک و کشف و شهودهات، و با قلبت پذیرفتی شون.

      برای همینه که به دل میشینه.

      الان از طریقِ کامنتهای برترِ هفته، اسمت رو دیدم و کامنتت رو خوندم.

      خوشم میاد از این جریانِ هدایت که منو مستقیم میاره بالای سرِ کامنتی که باید بخونم.

      به کامنتهای آقای تجلی هم همینطوری هدایت شدم و لذت بردم از خوندنشون.

      عاشقِ این قسمتِ درک و شهودت شدم در کامنتت:

      هرکسی به نسبت شخصیتی که داره میسازه و به میزان رشد یا ضعف شخصیتش داره مدارهارو طی میکنه و میره بالاتر یا میاد پایین تر و به نظرم یا بهتره بگم با درک الانم تمام آموزشهایی که استاد میدن باعث رشد شخصیت ما میشه. شخصیتی که باعث ورود نعمتهای بیشتر و آسانتر شدنمون بر آسانیها میشه.

      مرسی که این درک رو به اشتراک گذاشتی با همه مون.

      سپاس گزارم ازت غزلِ نازنینم که هم متمرکزی روی بهبودِ شخصیتِ خودت، و هم با ردپا گذاشتن تو سایت، باز به خودت، و بعد به بقیه هم کمک میکنی بهتر و شفاف تر این مسیر رو جلو بیایم.

      دوستان راست میگن، کامنتهای سایت مکمل های عالی هستن برای فایلهای استاد، چون هر بار انگار آگاهی های استاد داره از دریچه ها و نگاه های متفاوتِ دیگه هم باز میشه و درکش ساده تر هم میشه.

      بوس و بغل و عشقِ فراوان از سمانه جانِ نازنینم به سوی غزل جانِ ارزشمند و دوست داشتنی.

      خدایا شکرت برای لحظاتِ ناب. احساسِ خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سمانه جان نازنینم سلام به روی ماه مهربونت .

        ممنونم به خاطر کامنت دل‌انگیزی که برام نوشتی. از خوندنش خیلی لذت بردم .

        سمانه جونم همین الان که داشتم برای خودم مینوشتم به این درک بینظیر رسیدم که تو باید قابل اعتماد خداوند باشی و از کارت هم لذت ببری و خودتو هم باشکوه و مقدس بدونی تاااا خداوند آدماشو بفرسته تا تو از طریق خدماتی که بهشون ارائه میدی بیشتر لذت ببری.

        راستش وقتی پیام پر مهرت رو خوندم خیلی خوشحال شدم دلم میخواست یه چیزی بنویسم که خیلی ناب باشه . یه هدیه ای از طرف خدا .

        و همینطور یه همفکری باشه که اگر برام نوشتی دوتایی باهم درس بگیریم.

        خب بریم یکم قابل اعتماد بودن رو بازش کنیم .

        خداوند مارو آفریده و در زمین پربرکتش قرار داده تا ما فقط لذت ببریم از اینهمه نعمتش و کشف کنیم و بفهمیم عظمتش رو . پس بر این اساس ما اگر خودمونو کشف کنیم و از با خودمون بودن لذت ببریم و بفهمیم که چه قدرتی داریم و درک کنیم که زندگی چقدررر با عظمته یعنی فهمیدیم خدا چه لطفی بهمون کرده که مارو انسان به دنیا آورره .

        این که برای یکی یه کاری انجام بدی و اون بفهمه! خیلی ارزشمنده و ما با خودمون میگیم عه. این درک میکنه من چقدر باعشق این کارو براش کردم یا میفهمه من چه زحمتی براش کشیدم . بعد اون آدمه برامون یکمی عزیزتر میشه . چون مارو میفهمه ! بعد دوست داریم بیشتر باهاش در ارتباط باشیم . چون خیلی قشنگتره ارتباط داشتن با کسی که میفهمتت !

        مرحله ی بعدی سپاسگزاریه . وقتی با دلیل تنها و تنها قدرت مطلق این جهانو سپاس میگیم به خاطر وجود خودمون و به خاطر نعمتهایی که بهمون داده ، باز قابل اعتمادتر میشیم برای این که خداوند بازم بخش های بیشتری از لطف و محبت بیپایانش رو در زندگیمون جاری کنه. چون وقتی با دلیل براش میگیم که من میبینممم . من میفهمم که تو برای من چیکار کردی‌، من میفهمم این لطفت رو ، من قدردانتم به خاطر این نعمتت ، خیلی قشنگتره .

        هر کسیم در مقابل ما با دلیل ازمون تشکر کنه ما خیلی بیشتر باهاش حال میکنیم و سعی میکنیم بیشتر بهش لطف کنیم ‌

        من اینو توی زندگی خودم بارها تجربه کردم . من خیلی آدم قدردانی هستم ‌. هرروز که از خواب بیدار میشیم همسرم روی تختو به صورت خیلی نامرتب میکشه ! الان دوساله که کارش هیچ بهبودی پیدا نکرده :)))

        من توی این دوسال هررروز وقتی میام تو اتاق و میبینم روی تختو کشیده با عشق و با محبت تمااام میگم عزیزم ممنونتم . تو چقدر آدم مهربونی هستی . تو چقدر عزیزی . چقدر زحمت میکشی که روی تختو مرتب میکنی. ممنونتم عشقم . سپاسگزارم . یا وقتی میریم خرید حتی اگر یه دونه چوب کبریت بخریم، من میگم عزیزم ممنونم که خرید کردیم . ممنونم که حساب کردی .. یعنی تا حالا هیچ وقت اتفاق نیفتاده که همسرم یه کاری هرچند ریز بکنه و من تشکر نکنم .. اتفاقی که میفته اینه که هرروز بیشتر از قبل احساس میکنم که چقدر عاشق من و زندگیمونه و هرگز غر نمیزنه و حتی اگر اون کار خیلی براش زحمت داشته باشه یا کار سختی باشه رو با عشق تمام انجام میده تازه ذوق هم میکنه که برای من اون کارو انجام داده .

        من اینجا آدم قابل اعتماده ای هستم که میبینم لطف و محبت های اونو .

        حالا اگر برای خداام همینطور باشم چقدر بیشتر میشه نعمتهای زندگیم ‌.

        دیگه چطوری میتونم بیشتر قابل اعتماد خداوند باشم ؟

        اینطوری که وقتی اون کاری که دارم انجام میدمو تا جایی که میتونم با کیفیت انجام بدم ‌و براش ذوق داشته باشم .

        براش بگم که خدایا این کاره رو من دوست دارم به این دلایل ، چون مقدسه . چون تو یادم دادی، چون ….

        اینطوری باز این فرکانسو میفرستم که من دارم لذت میبرماا. من دارم از کاری که تو برام ایجادش کردی لذت میبرم ‌و ازت ممنونم ‌.

        حالا اگر هی بیام اون کارو ارتقاعش هم بدم خیلی باحال تر میشه ‌

        مثل این میمونه که برای بچه ت دوچرخه میخری بچه ت میاد بهش زنگوله وصل میکنه، نوارای رنگی بهش میزنه ، ربان بهش وصل میکنه تا قشنگتر بشه . چقدر ذوق میکنی که ببینی هرکاری از دستش براومد کرد تا قشنگتر بشه . بعد دوتاام تو بهش ایده میدی که خیلی باحالترم بشه . چون میبینی ذوق داره بچه ت و خودش هم دست به کار شده ‌.

        یکی دیگه از کارایی که میتونیم انجام بدیم که قابل اعتمادتر بشیم اینه که خداوند رو ستایش کنیم و زیااااد باهاش حرف بزنیم و سعی هم بکنیم که طبق چیزی که گفتیم توی ستایشهامون عمل کنیم .

        یعنی وقتی میگیم خدیاا تو تنهااا قدرت مطلق این جهانی و من بنده ی تو ام و تنها از تو یاری میخوام ، دیگه نریم به غیر خدا وصل بشیم و به اون قدرت بدیم .

        وقتی میگیم خدایا تو رزاقی و فقط تویی که روزی میدی و ما همه سر سفره ی تو هستیم… دیگه چشممون به دست بنده های دیگه ش نباشه که اونا روزی بدن!

        یکی دیگه از کارهایی که باعث میشه ما قابل اعتماد تر بشیم اینه که وقتی خداوند به همنوعمون یه چیزی میده هم خوشحال بشیم. تو دلمون نگیم ایکااااش که اونو از دست بده چون من ندارم فلان چیزو :I

        همه این مواردو میخواستم برای خودم بنویسم تا بیشتر درک کنم . دلم گفت اینجا برای شما بنویسم تا دوتامون آگاهانه تر عمل کنیم.

        سمانه جونم و هر دوستی که به این نوشته هدایت شدین اگر چیزی به ذهنتون میرسید که باعث قابل اعتمادتر بودنمون میشد خیلی ممنون میشم بنویسید .

        میبوسم روی ماهتونو با عشق از راه دور با قلبی نزدیییک

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
        • -
          ازاده گفته:
          مدت عضویت: 2038 روز

          سلام غزل جان شما چقدر چهره زیبا و همین طور درون زیبایی دارید.

          من متن های زیبا و الهی و توحیدی شما همیشه میخونم. حتی بعضی از اونها برای خودم جای دیگری کپی میکنم تا بارها و بارها بخونم. شما الگو خوبی برای من هستید و خیلی با قدرت و اشتیاق باورهای شما رو باورسازی میکنم. ممنونم از بودن و وجودت در این سایت که باعث خیر و برکت برای ماهم هستی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام آزاده جون .

            سپاسگزارم به خاطر قلب مهربون و با عشقی که باعث شده اینهمه دلچسب برای من بنویسی.

            خداروشکر به خاطر این که خدا انقدر قشنگ بر کلام هممون جاری میشه تا برای هم الهامبخش باشیم .

            منم به خاطر وجود قشنگ شما در این فضای بینظیر خیلی ممنونِ خداوندم. الهی که به سااادگی به تمام چیزهایی که دلت میخواد برسی و تجربه شون کنی:*

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              ازاده گفته:
              مدت عضویت: 2038 روز

              سلام غزل جان.

              خیلی ممنونم که به پیام من جواب دادید.

              من شیوه کار کردن جدی بیشتر از کامنت های شما یاد گرفتم. الان مدتی است که روی روابط و عزت نفس کار میکنم. از کامنت شما شیوه باورسازی و سناریو نویسی یاد گرفتم.

              ازدواج شما و بچه ها سایت یک نمونه خیلی خوب برای من است. ممنونم بخاطر کامنت های که خیلی خوب و مفصل مینویسید. برای من که با طی کردن تکامل خیلی راهگشا بودند.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              ازاده گفته:
              مدت عضویت: 2038 روز

              سلام غزل جان زیبا و خوش فکر

              من همیشه پیام های شمارو میخوانم و شمابرای من یک الگو در زمینه روابط عاشقانه هستید. مراحلی که برای جذب رابطه وکار کردن روی خودتان در سایت نوشته اید منم کامل برای خودم نوشتم و دارم روی خودم کار میکنم.

              اما موردهایی که دارم معمولا بعصی مواردی که من میخوام ندارند. از طرفی چهل سال سن دارم و نکران سنم هستم. من در هر زمینه با مقدار کمی که بهش فکر میکنم در کمتر دو ماه جذب میکنم ولی در مورد ازدواج اینطوری نبوده است. گاهی فکر میکنم زیاد سخت میگیرم و شاید با این معیارها دارم اشتباه میکنم و فرصت از دست میدهم اما واقعا دلم به کسی راصی نمیشه. افرادی هم که دوست داشتم یا جدی جلو نمیان یا کلا اتفاقی میفته که انجام نمیشه. واقعا موندم باید چه کنم؟ گاهی میگم ازدواج رها کنم و برای خودم راحت زندکی کنم. اما میل درونی خودم، و علاقه پدرو مادرم به سروسامان گرفتن من نمیگذارد. خواهرمی دارم که از من سیزده سال کوچیکتر است ایشون فردی در زندگیش هست که هشت سال باهم دوستند البته رابطه بدون وابستگی. اما هنوز اقدام به ازدواج نکردند. اوایل به اینم فکر میکردم که اکر من ازدواج نکنم بعد ایشون ازدواج کنند جی میشه؟ اما الان دیکه برام مهم نیست میگم فوقش میرم جدا از خانواده برای خودم زندگی میکنم. غزل جان میدونم مورد دلخواه منم هست. اوایل میگفتم شاید اون مورد من نخواد. اما الان خودمو پذیرفتم. نمیدونم کجای مسیرم و باید چه کار کنم؟ نمیگم اصلا پیشرفتی نداشتم اما هنوزم نتیجه که میخوام ندارم. امشب رفتم بک بنده خدایی دیدم که فقط چند مورد از خواسته های منو داشت. من کلا دختر ارومی هستم ولی باافرادی که دوست دارم شلوغم میشه. ایشون بهم میگفت بنظرم خیلی ارومید.

              کلا ادمی بود که اهل تلویزیون و اینا بود و خیلی با خانوادش خوش بود. همش میگفت ما خیلی باهم راحتیم. نمیدونم من کلا دختر ارومی هستم و ببشتر سرم به کار خودم بوده باهمکاران و دوستام بودم. گاهی میگم من که اصلا شش سال تلویزیون نمیبینم چطور چنین افرادی جذب میکنم. البته میدونم روی عزت نفسم باید بیشتر کار کنم که خودمو لایق اون فرد بدونم. میدونم بزرگترین ضعفم حرف مردمه.

              و دارم روش کار میکنم. غزل جان من به شیوه شما روی باورهام کار کردم البته شاید کافی نبوده اینکه طبق قانون برای خودم توضیح بدهم. امروز به ذهنم امد که به شما پیام بدهم که راهنماییم کنید چون شما در زمینه روابط خیلی روی خودتان کار کردید. اینم بگم که اون شب که به شیوه شما باورسازی کردم یک خواب خوب دیدم که فهمیدم شیوه ام درست بوده است.

              غزل جان مهربان و دوست داشتنی ممنون میشم به پیامم جواب بدید.

              در پناه خداوند شاد ثروتنمد باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام آزاده جون . قسمتی که شما برام نوشتید گزینه پاسخ نداشت برای همین اینجا برای شما نوشتم .

            من خیلی از شما ممنونم به خاطر محبتت و به خاطر این که برای من نوشتید.

            آزاده جون ‌بیاید هدف اصلی زندگی رو با هم بررسی کنیم .

            ما آفریده شدیم و بهمون قدرت داده شده تا خلق کنیم .

            تصور کنید که ازدواج یک آدمه. ما اینو یاد گرفتیم که اگر به یه آدمی یا به یک چیزی بیرون از وجود خودمون وابسته بشیم یا بخوایم به هر ترتیبی که شده نظر مثبتشو بگیریم و خوشحالش کنیم ، به این خاطر که هدف اصلی آرامش درونی خودمونه ، چون از خودمون دور میشیم ، جهان مارو از اون آدم یا از اون چیز دور میکنه.

            چون این قانونه‌.

            هدف اصلی اینه که ما توجه و تمرکز صد درصدمونو بذاریم روی بهبود شخصیت .

            کلا بیخیال ازدواج و هرچیزی که بیرون از ماست . ازدواج هم یک عامل بیرونیه که ما دنبالش هستیم برای خوشحالی بیشتر .

            ما در آخر خلقش میکنیما

            اما الان چون تمرکز روی نتیجه گرفتن تو ازدواجه ، چون این هدف یک عامل بیرونیه ، توش گره میفته .

            هدف اصلی درون ماست ‌

            این که من امروز بهتر از دیروز فکر کنم .

            امروز بهتر از دیروز رفتار کنم .

            امروز بهتر از دیروز متعهد باشم نسبت به خودم

            امروز بهتر از دیروز قانونو اجرا کنم .

            امروز بهتر از دیروز به خودم احترام بذارم و برای خودم وقت بذارم .

            اینطوری ما توجهمون از روی عامل بیرونی برداشته میشه و اون خواستهه خودش خلق میشه وقتی که تمرکز میاد روی خودمون .

            اما باید این تمرکز و توجه روی خود انقدری ادامه پیدا کنه که ما دیگه به بیرون فکر نکنیم .

            به این که پدر و مادرم چی دوست دارن ، بقیه چی میگن و سنم اینقدره .

            ما نباید به نتایج بیرونی باج بدیم . باید انقدر قدرتمند باشیم که با همین شرایطی که الان داریم بهترین جوری که میشه زندگی کنیم و لذت ببریم .

            آزاده جون دیروز مامانم میگفت غزل منم خیلی باخودم درصلحم و رو خودم کار میکنم و خییلیم بهتر شدم نسبت به قبل اما تو توی روابط خیلی بهتر نتیجه میگیری . تو چیکار میکنی ؟

            من تمام روز داشتم فکر میکردم به این سوال .

            بعد به این نتیجه رسیدم که من توی نشون دادن ضعف به جهان مغرورم. من واکنش نشون نمیدم اگر چیزی باب میلم نباشه. نه به جهان ، نه به آدما. اجازه نمیدم کسی نقطه ضعف پیدا کنه در من. کلا اجازه نمیدم کسی بتونه ناراحتم کنه. نمیگم صد درصد اینطوریماا نه. اما به میزانی که دارم نتیجه میگیرم ، اینطوری عمل کردم.

            مثلا اگر الان چیزی ندارم ، غرورم اجازه نمیده بابتش غر بزنم و صحبت کنم. همش میگم تو چطوری میتونی عالیتر پیش بری ؟ چطوری میتونی شخصیتتو قویتر کنی ؟چطوری میتونی ازون چیزی که الان داری عالیتر استفاده کنی ‌؟

            شایدم اذیت شم گاهی اما یه طوری برخورد می‌کنم که انگار این بهترین شرایطیه که امکان داره یه آدم داشته باشه .

            سعی میکنم حس نیاز نداشته باشم نسبت به اون موضوع. همش به این فکر میکنم که تو چطوری میتونی این شرایطو طوری نگاه کنی که خیلی حستو خوب کنه ؟ الان چه چیزهایی هست که میشه به خاطرش لذت ببری ؟ تو الان به خاطر چه چیزهایی سپاسگزاری ؟ بعد میبینم که اون موضوع حل میشه .

            میدونید اگر تمام توجهتون به این باشه که اون موضوعو به دست بیارید ، شاید به دست بیارید و فرداش دیگه نباشید که ازش استفاده کنید ؟ تموم روزهای رفته تون رو هم که داشتید برای اون چیز تلاش میکردید !

            پس از همین الانتون لذت ببرید و بیشتر استفاده کنید .یطوری ازش استفاده کنید از لحظه ها که انگار امروز شگفت انگیزترین روز عمرتونه .

            اینطوری تمام توجه و تمرکزتون میاد روی خودتون و اینطوری متوجه چیزایی که ندارید نمیشید . بعد اون چیزهایی که ندارید خود به خود وارد زندگیتون میشن چون اینطوری ترمزی وجور نداره که بخواد نذاره اونا بیان .

            آزاده جون میتونید ریشه یابی کنید تا ببینید چرا این اتفاقه نمیفته. شاید یه سری ترسها وجود داشته باشن غیر باورای محدود کننده .

            من برای ریشه یابی یه ورق میذارم جلوم و درباره اون موضوع خاص مینویسم هرچی که تو ذهنمه. مثلا (تو این مثال)میگم اگر ازدواج کنم بابت چه چیزهایی ناراحت خواهم بود؟ یا مثلا من از چه ویژگیهایی در جنس مخالفم متنفرم و کلا دیدگاهم درباره شون چیه ؟ یا مثلا میگم اگر من با این شرایط عالی ازدواج کنم…(بعد به صدای ذهنم گوش میدم که ببینم چی میگه .) ممکنه بگه تو درباره خودت چی فکر کردی اصلا ؟ تو لایق نیستی …

            گاهی هم که حوصله نوشتن ندارم از روش پاکسازی استفاده میکنم. دوست دارم، منو ببخش، متاسفم، متشکرم! تکرار این چهارتا جمله برای من اینطوری بوده که یکی دوروز بعدش یه سری خاطرات و آگاهیها سراغم میان که اگر بررسیش کنم میرسم به باور محدودم.

            مثلا یبار که داشتم درباره پول این کارو میکردم یهو یاد یه خاطره ای افتادم که میرسید به این باور که من فکر میکنم اگر درامدم بالاتر بره طرد میشم . در حالی که من هرگز همچین فکری نکرده بودم هیچوقت . اما این ریشه با کلی خاطره یادم اومد که همش به همین باور میرسید .

            بعد ازین که ریشه یابی کردید باید ببینید ریشه ی این باور محدوده به کدوم یک از دسته ها میرسه ؟

            کمبود معنویت، کمبود عزت نفس ، درک نادرست از قانون ، باور عدم فراوانی

            بعد باید بیاید درباره اون موضوع ، توضیحاتی از قانون که مربوط به این دسته ها میشن رو بگید .

            الگو پیدا کنید برای این که بگید این تعریف درباره ی قانون درسته با این شواهد …

            عشق و تعهد و محبت و اون احساساتیو که میخواید با ازدواج کردن تجربه کنیدو در خودتون پیدا کنید . ازدواج خودش میاد.

            حتی اگر آدم توی 70 سالگی هم آدم خودشو پیدا کنه که باهاش خوش باشه خیلی عالیه ‌

            ما هدفمون از ازدواج اینه که کیفیت زندگیمون بالاتر بره . پس همین الان کیفیتونو بالا ببرید ‌.بدون ازدواج ‌. شاید داستان شما این باشه ! بپذیریرش تا هم لذت ببرید و هم پیش برید.

            شاید همه این کارایی که گفتمو شما انجام میدید

            اما بهتر و بیشترررش کنید .

            برای بالاتر بردن کیفیت زندگیتون تمام خودتونو بذارید وسط . منتظر نباشید یکی بیاد که کیفیته برسه به صد .

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
            • -
              ازاده گفته:
              مدت عضویت: 2038 روز

              سلام غزل جان

              ممنونم که به سوالم پاسخ دادید.

              اینکه میگید ریشه یابی کنم و ترس ها و باورهای محدود کننده خودم اصلاح کنم. من مدتی است که برای دل خودم شروع کردن به سناریو نوشتن. یک مقداری از سناریو نوشتم وقتی میخونمش لذت میبرم.

              متوجه شدم یک قسمت هایی میخوام بنویسم درونم مقاومت میکنه. مقاومت درونم دقت کردم متوجه شدم ترس از دست دادن اون فرد دارم. تو گذشته خودم چک کردم دیدم تجربیاتی به این شکل داشتم. که یک اتفاق یا رابطه تا جایی پیش رفته و بعد تمام شده است. الان که قانون بهتر متوجه شدم میفهمم که من به اون اشخاص و اون اتفاقات وابسته شده بودم. بعد طبق دوره روابط استاد به خودم میگم همه روابط گذرا بدونیم چون در نهایت ما همه روابط از دست میدهیم. یعنی حتی اگر یک رابطه ادامه پیدا کنه و خود افراد دریک مدار باشند مرگ میتونه اون افراد از هم جدا کنه. باید به این دید به روابط نگه کرد که چند صباحی قرار است با این فرد باشم و میخوام باهاش لذت ببرم. طبق قانون وابستگی در روابط، ما باید به خودمون و درون خودمون وابسته بشیم و اگر به هر چیز دیگری جز این وابسته بشیم جهان اونو از ما دور میکنه.

              در اصل رابطه ما با درون خودمون اولویتش بی نهایت بار بالاتر از هر رابطه دیگری است. منم در درک این موارد خیلی بهتر شدم هر چند گاهی اذیت میشم چون الگوهای قدیمی با تکرار و تمرین الگوهای درست گسسته میشند و از بین میروند.

              یک علت دیگری که من در ترس از دست دادن خودم پیدا کردم. اینه که من اگر اون فرد از دست بدهم جلو بقیه خوب نیست. یعنی جلو خانوادم و بقیه احساس بی ارزشی میکنم.

              و اینکه دوست ندارم کسی برام احساس ترحم و دلسوزی کنه. حتی از بچگی که مادرم از دست دادم اکر یکی خیلی محبت میکرد و احساس ترحم و دلسوزی داشت به من خوشم نمیامد.

              که این موارد برمیگرده به کمبود عزت نفس و مهم بودن حرف دیگران برای من. طبق قوانینی که در عزت نفس داشتیم حرف مردم اصلا اهمیتی در زندگی ما ندارد چون ما طبق فرکانس و ارتعاش خودمان زندگی خودمان خلق میکنیم. پس حرف مردم کوچکترین تاثیری در زندگی ما ندارد.

              بعد هم ما از خیلی چیزا ترسیدیم که اتفاق نیفتاده الان هم این ترس من از کجا معلوم که اتفاق بیفته. حتی اگر هم اتفاق بیفته حتما خیری درش هست که در نهایتش قرار است به نفع من تمام بشود. خداوند همیشه با منه همراه منه و محافظ من است. چه حامی و پشتیبانی قدرتمند تر و مهربان تر از خدا هست. خدایی که به ما ارزش فراوان داده و مارو جانشین خودش کرده و از روح خودش در ما دمیده است.

              ما به ذاته ارزشمند افریده و تضادها و اتفاقات قرار نیست از این ارزشمندی ما کم کنه. تضادها امدند تا تجربیات شگفت انگیزی برای ما ایجاد کنند و کیفیت زندگی ما بهتر کنند.

              موضوع دیگری که در خودم پیدا کردم اینه که در روابط عاشقیم محبت دیگران رو باور نمیکنم. کلا محبت ادم ها باور نمیکنم یعنی فکر میکنم موقتی است. الان دلش خواسته محبت کنه. از کجا معلوم همیشه اینطور بمونه.

              اما خودمم که چک میکنم منم خودم بیست وچهار ساعته به بقیه محبت نمیکنم. میدونم که به تایید و تحسین و محبت گرفتن از بقیه وابسته هستم. هر چند که روی خودم خیلی کار کردم و در این زمینه بهتر شدم ولی هنوز به محبت بقیه محتاجم و ناخوداگاه دنبالشم.

              که از کمبود عزت نفس من میاد و اینکه یکجور شرک هم هست. چون دنبال محبت از یک چیز بیرونی هستی. در حالی که خداوند همواره به ماعشق میورزه و مارو تایید میکنه. همواره یعنی همیشه حتی زمانی که ما خطا و اشتباه کردیم. اصلا مگه انسان کامل هست که اشتباه نکنه ماهمیشه ممکنه که اشتباه کنیم. در هر چیزی که قوی بشیم بازم موارد دیگری هست که باید روش کار کنیم و شخصیت خودمونو بهتر کنیم. این محبت، توجه و تایید ما خودمان باید به خودمان بدیم. با تحسین موفقیت ها و توانمندی هامون. با صحبت کردن و عشق دادن به خودمان.

              کلا همه این مسایل میخواد نیاز ما به توجه و تحسین بیرونی قطع میکنه طوری که ما قائم به ذات بشیم و خودمان و خدایمان برای خودمان کافی باشیم.

              میدونی غزل جان یک مرحله یادگیری و درک اهمیت دوره هاست. مرحله بعد تمرین تمرین این اگاهی هاست و عملی پیاده کردنشون. که من به لطف الله بنظرم باید روی مرحله اخر ببشتر کار کنم و اینکه نتایج تایبد کنم و اعتبارش به خالقم بدهم و در اون نتایج نمونم و رهاکنم جلو بروم چون زیبایی های بیشتری در راه است.

              ممنونم که از اگاهی هات به من دادی و با موفق شدنت این باور به ماهم دادی که ماهم میتونیم موفق بشیم.

              من باید بیشتر به لذت بردن از زندگیم و دیدن نعمت هایی که همین الان دارم توجه کنم و از همین الان زندگی با کیفیت بالا شروع کنم. مطمینا خدا مثل همیشه با منه و الهامات خودش به من نشون میدهد. چون بهش سخت نیازمندم تا بتونم در مسیر جدیدم ثبات پیدا کنم.

              خدایی که بخشنده و مهربان است و اجابت کننده و شنونده دعاهای ماست. هدایتش همیشگی است. بخشنده گناهان است به گونه ای که حتی بدی ها با خوبی ها میپوشونه.

              غزل جان الگو برای این مسائلی که نوشتم چطور پیدا کنم؟ و اینکه من میام سناریو بنویسم از داخل سناریو نوشتنم مقاومت هایی پیدا میکنم و میفهمم اینجا جاییه که باید براش باور بسازم.

              روی اون بیشتر کار کنم. گاهی میگم ای خدا من چقدر باور محدود کننده و مقاومت دارم. غزل جان شما بعد باور ساختن هر روز چند بار باور جدید تکرار میکنید و تا چه مدت تکرار میکنید؟

              میدونم باید شواهد جدید ببینیم. شواهد جدید یعنی من در روابطم حس وابستگیم کمتر شده است. این درسته؟

              ممنونم دوست خوبم از پاسخی که بهم دادی.

              ثروتمند، شاد و عاشق زندگی کنی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام آزاده جون . ازینکه انقدر عالی مفاهیمو درک میکنید خوشحالم و خیلی شمارو تحسین می‌کنم.

            به نظر من یکی از راههای باورسازی همونطور که شما نوشتین، توضیح قوانینه ، اما توضیح قوانین به شیوه خودمون. یعنی انقدر توضیح بدیم ببریمش تو زندگی شخصی اون توضیحاتو که بتونیم مثال براش پیدا کنیم.

            درباره سوالتون که چطور میتونید برای اون مواردی که نوشتین الگو پیدا کنید ، باید بگم دقیقا زمانی که توضیحات شخصی میشن الگوها خودشون پیدا میشن.

            من وقتی نتونم الگو از بیرون خودم پیدا کنم ، خودم میشم الگوی خودم.

            مثلا تو موردی که شما گفتین که تصور میکنید آدما واقعی محبت نمیکنن، من باخودم میگم خب ببین غزل تو توی فلان موقعیت و فلان شرایط از صمیم قلب محبت کردی. تو خیلی مهربونی.

            آدماام دقیقا شبیه تو هستن.

            هیچکسی با تو فرقی نداره . همه آدما روح خدارو دارن . روح خدا پاکه پس آدما پاکن . اگر تو واقعی محبت میکنی پس همممه محبتهاشون واقعیه مگر این که تو اون شرایط نادلخواهو بسازی . باز این به معنای این نیست که اونا غیر واقعین . نه . تو داری اونو میسازی . اونا دارن نشون میدن .

            هیچ کسی دروغگو نیست . همه ی آدما پاکن . نهادشون پاکه. همه صادقانه صحبت میکنن. اگر تو داری عدم صداقت میبینی تویی که داری بد نگاه میکنی !

            بعد میام الگو پیدا میکنم از اطرافیانم ببینم کسی هست که حداقل یک بار راست گفته باشه ؟ میام همون یکبار راست گفتنارو تکرار میکنم باخودم که ببییین! اینا حقیقت رو میگن‌.‌ پس صادقن. یه چیزی که من جدیدا متوجه شدم از نحوه باورسازی خودم ، اینه که من یک مفهومو در جمله های مختلف توضیح میدم . یک جمله ست. اما با چند ترکیب بندی متفاوت. تکرار مکرراته انگار . اما خیلی تاثیر داره .

            درباره الگو روابط ، قطعا یک نفر پیدا نمیشه که تک تک چیزایی که ما میخوایمو یکجا داشته باشه، شما باید هر ویژگیو در یک نفر پیدا کنید و اونو الگو قرار بدین برای همون ویژگی

            مثلا من میگفتم من یکیو میخوام مثل عمو …. که خیلی سخاوتمنده . یکی مثل آقای …. ‌که خیلی به خانومش احترام میذاره.

            یکی مثل داداش…. که خییلی متشخصه و …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
            • -
              ازاده گفته:
              مدت عضویت: 2038 روز

              سلام غزل جان.

              امیدوارم هر جا هستید شاد، خوشحال و سرحال باشی. من به وجودت خیلی افتخار میکنم و با اینکه ندیدمت خوشحالم که دوستی مجازی مثل شما دارم. غزل جان من الان مدتی که فایل های روابط، عزت نفس و این اواخر ارزشمندی گوش میدهم. الان موردهای دلخواهم در زندگیم وارد شدند. من با چند تضاد روبرو شدم که به فکر این افتادم تا از شما کمک بگیرم برای اینکه بتونم این باورهای نادرست که از اتفاقات دورو برم پیدا کردم کمک کنید تا رفعش کنم. راستش موردهایی که باب میلم و دلخواهم هستند اکثرا خواهان داشتن رابطه جنسی نه به صورت کامل اما در حدی هستند که من با وجود اینکه بقیه ایده الهایم دارند مجبور میشم قطع کنم. یا بهم میگند دیکه از سن ماگذشته بیا دوست باشیم حالا اگر خواستیم ازدواج هم میکنیم. یا میگند دیگه نمیشه ازدواج کرد چون مرد و زن ها به هم خیانت میکنند. مثلا یکیشون پرسید اگر خودت بعد ازدواج همسرت بهت محبت نکرد دوست پسر میگیری؟ منم گفتم اول تلاش میکنم زندگیمو درست کنم بعد اگر نشد جدا میشم. از سمتی افرادی سمتم میان که مبخوان من دستشونو بگیرم و بالا ببرم. درحالی که من از مرد اویزون بدم میاد. کلا در مورد ازذواجهایی که بخاطر عدم توانایی مرد منجر به طلاق شدت میشم. عزیزم میخواستم مثل همیشه بهم راهکار بدی که این کوه باورهای محدود کننده که یکدفعه پیدا شدند حل کنم.

              ممنونم بابت اینکه همیشه برای هممون وقت میگذاری و کمکمون میکنی. چندین برابرش نعمت ها تقدیم قلب مهربون خودت

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Nafis گفته:
          مدت عضویت: 1066 روز

          سلام غزل جان

          این کامنت پر از آگاهی و اثر بخش تون را همون تاریخی که برای سمانه جان نوشتید خواندم و همون موقع بابت این فهم و نحوه تفهیمش تحسینتون کردم . درک عمیق قلم شیوا با مثالهای عالی .

          من عرف نفسه فقد عرف ربه:

          ((خداوند مارو آفریده و در زمین پربرکتش قرار داده تا ما فقط لذت ببریم از اینهمه نعمتش و کشف کنیم و بفهمیم عظمتش رو . پس بر این اساس ما اگر خودمونو کشف کنیم و از با خودمون بودن لذت ببریم و بفهمیم که چه قدرتی داریم و درک کنیم که زندگی چقدررر با عظمته یعنی فهمیدیم خدا چه لطفی بهمون کرده که مارو انسان به دنیا آورره)) .

          لإن شکرتم لأزیدنکم:

          ((چون وقتی با دلیل براش میگیم که من میبینممم . من میفهمم که تو برای من چیکار کردی‌، من میفهمم این لطفت رو ، من قدردانتم به خاطر این نعمتت ، خیلی قشنگتره .))

          تعرفه فی وجوههم نظره النعیم:

          ((اینطوری که وقتی اون کاری که دارم انجام میدمو تا جایی که میتونم با کیفیت انجام بدم ‌و براش ذوق داشته باشم .من دارم از کاری که تو برام ایجادش کردی لذت میبرم ‌و ازت ممنونم ‌.))

          فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ (98) وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ(99)

          ((خداوند رو ستایش کنیم و زیااااد باهاش حرف بزنیم و سعی هم بکنیم که طبق چیزی که گفتیم توی ستایشهامون عمل کنیم .))

          ایاک نعبد و ایاک نستعین :

          ((خدیاا تو تنهااا قدرت مطلق این جهانی و من بنده ی تو ام و تنها از تو یاری میخوام ،))

          لاموثر فی الوجود الا الله:

          ((دیگه نریم به غیر خدا وصل بشیم و به اون قدرت بدیم .

          وقتی میگیم خدایا تو رزاقی و فقط تویی که روزی میدی و ما همه سر سفره ی تو هستیم… دیگه چشممون به دست بنده های دیگه ش نباشه که اونا روزی بدن!))

          وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ؛((وقتی خداوند به همنوعمون یه چیزی میده هم خوشحال بشیم. تو دلمون نگیم ایکااااش که اونو از دست بده چون من ندارم فلان چیزو :I))

          اون موقع چیزی برای گفتن نداشتم ولی به یک باور غلط توی خودم پی بردم… که متاسفانه از سر دلسوزی که نکنه دلشون بخواهد، نداشته باشند، غصه بخورن، آه بکشند، باعث بشود من تو نظرشان خیلی آدم بالابالا یی یا خودم چشم بخورم ، بیام نعمت های که خدا بهم داده را کم اهمیت می کنم . مثلا اگر جنسی بخرم ، کادویی ببرم ، زمانی بگذارم کاری انجام بدهم که ازش تعریف کنند…. فورا می خواهم بگم نه این کم اهمیت است چیز قابلی نیست.

          الان این به ذهنم رسید ،

          و اما بنعمه ربک فحدث،

          یعنی یکی از راه هایی که کمک می‌کند ما برای خدا قابل اعتماد تر بشویم همین بیان راحت و همراه اظهار رضایت از نعمت های خدا دادیم است.

          با افتخار ، محکم و مطمئن نعمات خدا را بازگو کنم .

          این یک باور غلط و یک نقص است اگر بخواهم نعمات خدا را کوچک جلوه بدهم .

          یک تعبیر قشنگی هم در یکی از کامنت های دوستان بود راجع به ذهن ثروتمند؛ ثروت مثل چشمه می مونه اگر مسیر اصلی که چشمه ازش فوران می کند به هر دلیلی مسدود بشود ، اون آب چشمه یک راه دیگر برای بیرون اومدن از زمین پیدا می کند و از یک جای دیگر فوران می‌کند. باور های ذهن ثروتمند هم همینطوره.

          ممنونم غزل عزیزم که با سخاوت، آگاهی های ارزشمندت را در اختیار ما هم قرار دادی . از توضیحاتت راجع به قانون رهایی هم خیلی استفاده کردم یعنی در واقع الان فهمیدم قانون رهایی خواسته، این نیست که خواسته را بی خیالش بشوی ، درستش این است که با احساس خوب با ذوق و شوق بهش فکر کنی نه با احساس نیاز ؛

          کو؟ ندارم !نیست! پس کی می آید ؟

          قلبت هر لحظه پر از انوار آرامش‌بخش الهی . در بهترین حال ممکن باشی غزل بانو.

          یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال730

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام به دوست عزیز و ارزشمندم نفیس جون امیدوارم که حالت عالی باشه دوست عزیزم خیلی ممنونم که برام نوشتی اولین باریه که با هم هم صحبت میشیم و خیلی تاثیر شگفت انگیزی در امروز من داشت وقتی پیامتو خوندم که از خدا هدایت خواستم و بهش گفتم که خدایا من تسلیمم هرچی که تو بگی هر کاری که تو بگی انجام میدم و وقتی هم که آنلاین شدم اومدم توی سایت دیدم یه نقطه آبی قشنگ که حاوی پیام پر از آگاهیت بود برام اومده از خوندنش واقعاً انرژی گرفتم ، به خاطر اینکه پیامت رو خوندم برگشتم به کامنتی که قبلاً گفته شده بود بهم و من فقط نوشته بودمش و خوندمش یاد این افتادم که الان باید آدم قابل اعتمادی باشم برای خداوند و شروع کردم با خودم صحبت کردم نعمت‌های زیادی که بهم داده رو به یادم آوردم سپاسگزاری کردم فایل صوتی گوش دادم و خیلی سطح انرژیم بالا اومد و الان که دارم این کامنتو برات می‌نویسم در بالاترین سطح خوشحالی هستم که شما باعثش بودی.

            ازت خیلی ممنونم و امیدوارم که همونطور که با خوندن پیامت امروزم ساخته شد هر روزت پر از شگفتی پر از عشق و پر از آرامش قلبی باشه و هر لحظه بتونی پیام خداوند رو دریافت کنی و با انجام دادنش حال بهتری رو به دست بیاری.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سعیده سلطانی گفته:
      مدت عضویت: 1945 روز

      سلام غزل عزیزم

      خیلی ازت سپاسگزارم بابت کامنت پربارت من خیلی وقته که کامنت هات را دنبال میکنم و خیلی از جواب سوالاتم را از تو کامنت هات گرفتم و واقعا تو یک دست بودی تو زندگی ام و یک الگوی بسیار خوب تو بحث روابط من اول امسال شروع کردم روی باورهایم در مورد روابط کارکردن و یادمه از شما هم سوال پرسیدم و مثل همیشه که وقت می‌گذاری و جواب سوالات دوستان را میدی جواب من هم دادی و من درسته الان بعد از حدودا یکسال کار کردم روی باورهایم در مورد روابط هنوز به خواستم نرسیدم البته نمیگم خواستگار زیاد داشتم ولی هیچ کدم شبیه و یا نزدیک به اون کسی که من می خواستم نبودند والبته خداوند یک چند نفری را هم به شکل های مختلف بهم نشون داد که خیلی شبیه بودند به خواسته من ولی واسه خودم اتفاق نیفتاد تا اینکه دقیقا از نیمه دوم سال خداوند شروع کرد واسم نشونه فرستادن از توحید وشرک و تسلیم بودن و رها بودن اگر بگم بالای 100 بار خدا واسم از این که من شرک دارم و یا باید تسلیم باشم نشونه فرستاد کمه راسیتش من فکر می کنم تو بحث روابط یک جورهایی سخت تره تا بحث ثروت نمی دونم شاید این برداشت منه ولی تا جایی که احساس کردم خداوند می خواهد بهم بگه که رهاش کن و من با وجودی که هدف امسالم ازدواج بود و واقعا می خواستم بهش برسم و بیشترین دلیل اش هم این بود که من قرار بود که امسال کسب و کار خودم را شروع کنم و بنا به دلایلی که اتفاقا خیلی هم خیر بود عقب افتاد و انشاالله از اول سال آینده قراره شروع اش کنم من می خواستم امسال 100 درصد تمرکزم روی ازدواج باشه و بهش برسم و پرونده اش رو ببندم و تیکش را بزنم و از اول سال آینده کل تمرکزم رو بگذارم روی کسب و کارم چون من به شدت به قدرت تمرکز اعتقاد دارم و امسال هم یه مقدار که کسب و کارم عقب افتاد خوشحال شدم چون به خودم میگفتم من نمی توانم هم زمان هم به ازدواج و هم راه اندازی کسب و کارم فکر کنم ولی الان که می بینم ازدواج نکردم و قراره به زودی کسب و کارم شروع بشه نمی دونم چه کار کنم تا اینکه شما هم تو این کامنت آتون هم تو کامنت های قبلی آتون خیلی به این موضوع که هدف اصلی رشد شخصیت دیدم اشاره کردید و من هر چقدر تو این چند ماه اخیر پیش می رفتم بیشتر برایم واضح تر می شد حتی چند بار به خدا هم گفتم که خدایا غزل راست می‌گفت من می خواهم شخصیت ام رشد پیدا کنه و در طول این مسیر که دارم روی رشد شخصیت ام کار می کنم به خواسته هایم هم برسم و یا به قول غزل بشه خوشحال میشم نشه هم ناراحت نمیشم ولی می دانی غزل جان من خودم به این نتیجه رسیدم که ریشه همه باورهای ما مثل کمبود و عدم لیاقت و… ز شرکه و واقعا هم همینه ولی الان که کامنت شما را خواندم دیدم من به خدا میگفتم می خواهم شخصیت ام رشد کنه ولی هدف اصلی ام فکر می کنم این نبود من رشد شخصیت را بیشتر واسه رسیدن به عامل بیرونی مثل ازدواج می خواستم چون خیلی واسم مهم بود که با یک آدم پرفکت ازدواج کنم و جالبه که امشب خداوند من را به کامنت شما هدایت کرد تا بهم بفهمونه که خود ازدواج و پول و همه این ها عوامل بیرونی هستند حواست باشه خودت را گول نزن یادمه استاد تو یکی از جلسات نمی دونم چندم مصاحبه با استاد می گفتند رسیدن به خواسته ها خیلی مهم نیست مهم شخصیتی است که ما بعد از رسیدن به خواسته به خودمون میگیریم این شخصیت که باور کنیم می شود و همه چیز ممکنه من همین عصری داشتم بهت فکر می کردم و ذهن نجواگرم شروع کرد به مقایسه کردن من با شما که چطوری اون توانسته چرا واسه من نمی شه و البته تو این چند روز اخیر هم چون من کارم تو خونه است و کلا هم هیج جا خونه فامیل و دوست و آشنا هم نمی روم به غیر از خرید کردن و پارک همین مدام تو این چند روزه ذهن ام میگه تو که از تو خونه بیرون نمی روی آخه اون آدم از کجا تو را ببینه و پیدات کنه و تو که همه روابط ات با دوستات را قطع کردی و… باز هم غزل جان از بابت کامنت ات خیلی ممنونم و اگر صحبتی و یا راهنمایی داشته باشی واسم با توجه به چیزهایی که نوشتم ازت ممنون میشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام به سعیده ی نازنینم . سعیده جون خیلی ممنونم که برای من نوشتی تا باهم همصحبت بشیم .

        من شیفته ی صحبت از قوانین و شناخت زندگی ام .

        خیلی ممنونم که با مهربونی و سخاوت غزلو الگوی روابطت قرار دادی .

        سعیده جون تمام اونچه که لازمه بدونی رو خداوند بارها بهت الهام کرده و چقدر زیبا بهشون اشاره کردی .

        اما بیا یبار دیگه از یه زاویه دید دیگه زندگی و رسیدن به اهداف رو تعریف کنیم تا برامون یادآوری بشه .

        ماهایی که قانونو یاد گرفتیم و فهمیدیم که قدرت خلق خواسته هامونو داریم ، گاهی اوقات عجیب میچسبیم به این که بااااید خلق کنم . باید به اون نتیجهه همین امسال برسم . من میتونم پس بااااید بشه .

        ما خیلی وقتا انقدر درگیر این باید رسیدنها میشیم که یادمون میره امروز زندگیمون تموم شد و دیگه برنمیگرده .

        یادمون میره که امروز لحظه لحظه ی این موهبت ، این گنج بزرگ ، این معجزه ی الهی رو تند تند قدم زدیم و به جزئیات بیتوجه بودیم که به یه چیزی برسیم . یه چیزی که میخوایم اتفاق بیفته .

        سعیده جون مطمئنم اینارو میدونی من برای خودم یادآوری میکنم چون خیلی قشنگ و عمیقه این درک و لازمه که هرروز یادآوری بشه .

        بیا یکم از اون خواستهه که میخاایم ازین تجربه ی زیستنمون بهش برسیم دورتر بشیم و به خود زندگی نگاه کنیم . زندگی هممون انقدر جزئیات قشنگ داره که خیلی وقتا فراموششون میکنیم چون تمرکز صد درصد رو گذاشتیم روی یک موضوع! خواسته

        همین الان که دارم برات مینویسم یک پرنده ی خوش صدا در هوای بهاری آخرین روزهای زمستون داره روی درختی که زیر پنجره ی اتاق خواب ما هست آواز میخونه !

        سعیده جون من این تجربه رو داشتم که وقتی نگاهمو از روی خواسته برمیدارم و به زندگی میچسبم و از جزئیات لذت میبرم ، خود به خود خواسته م اتفاق میفته . مثلا همین دیروز داشتم فکر میکردم که خدایا چقدر باحال میشد با یه آدم ثروتمند مصاحبه میکردم و اونو توی گروهم میفرستادم تا بچه ها ازش استفاده کنن . بعد ، مشغول لذت بردن از زندگی ،نور و سایه ها ، بازگویی توحید ، محتوای عزت نفس ، گوش دادن به پادکست ، شکرگزاری شدم… وقتی کارام تموم شدن توی واتساپ آنلاین شدم و دیدم یکی از دوستام که به لطف خدا خیلییییی توی کسب و کارش موفقه و درامدشو به چند ده میلیون رسونده برام یازده تا ویس فرستاده . وقتی بهش گوش دادم دیدم دقیقاااا همون خواسته ای که صبح به خدا گفتم و تمرکزمو از روش برداشتمو از طریق این دوستم برام براورده کرده.

        تصور کن دستت زخم شده و میخوای خوب شه. تمام توجه و تمرکزتو میذاری رو اون زخمه و همش بهش نگاه میکنی . همش چک میکنی که

        چطور داره پیش میره . اگر کارهات عقب بیفتن خداروشکر میکنی چون تو تمرکزت رو خوب شدن اون زخمه ست که روی دستته ! میتونی درک کنی چقدر زمان میبره ؟ ما وقتی تمرکزمونو رو یک چیزی بیرون از وجود خودمون میذاریم زمان کند میگذره .

        اما وقتی توجهتو از روی اون زخم برمیداری یهو یه هفته بعد میبینی که دیگه اثری ازش نیست و خوب شده .

        برا این میگم که توجهمونو باید از روش برداریم که …

        ما با توجه کردن به یک عامل بیرونی فقط میتونیم اون چیزیو که ذهنمون میگه درسته رو انجام بدیم درموردش و ما وقتی به ذهنمون متکی میشیم برای حل یک مسئله ای… خیلی از نظر خلاقیت فقیریم. اما وقتی تمرکزمونو ازش برمیداریم جهان با همه عظمتش دست به کار میشه تا شرایطو درست کنه‌.

        وقتی تمرکزتو از روی عوامل بیرونی که اینجا همون ازدواجه ، برداری و بذاری رو رشد شخصیت خودت ، نتیجه رو هرروز و در لحظه میبینی . وقتی فقط میخوای از لحظه های زندگیت با کیفیت استفاده کنی ، هم بیشتر لذت میبری هم رشد میکنی هم زمان رسیدنت به خواسته ت سریعتر میگذره چون جهان با همه خلاقیتش دست به کار میشه‌.

        سعیده جون شاید وقتی کارتو شروع کردی همزمان اون کیس ایدئالت هم وارد زندگیت شد . از کجا معلوم ؟ زمان بندی خدا خیلی دقیقه .

        اینو هم بهت بگم که منم کارم تو خونه بود و پدرم همیشه میگفت باید بری بیرون تا ببیننت . در غیر این صورت هیچ وقت ازدواج نمیکنی:) اما من هر هدایتی که به قلبم جاری میشد جدی میگرفتم و اونارو انجام میدادم و به حرف کسی توجه نمیکردم. اما دقیقا همون آدمی که ویژگیهاش مدنظرم بود اومد تو زندگیم و به صورت سنتی ازدواج کردم . جالبه که وقتی مادرِ همسرم تماس گرفت برای قرار خاستگاری ، پدرم باورش نمیشد ! قشنگ یادمه حالت تعجبو توی چهره ش . هیچ ربطی به این نداره که کجا باشی و چیکار کنی .

        یه خاطره هم یادم اومد که شاید برات جالب باشه. درباره زمان بندی خداست‌‌

        من اون دوره ای که رو روابط کار میکردم یه شب به خدا گفتم خدایا من اینهمه هرررچی گفتی عمل کردم اما هییچ اتفاقی نمیفته ! یه کاری بکن دیگه !

        یادمه اینو اول اسفند گفتم .‌ اونموقع فرشامونو داده بودیم بشورن و قالیشویی آورده بود تحویل داده بود . خونه مون به هم ریخته بود کاملا.

        ما فرشهارو پهن کردیم و همه کارهای خونه تکونی هم دیگه انجام داده بودیم تا همون روز . دقیق یادمه . وقتی آخرین فرش پهن شد و من رفتم تو اتاق نشستم و گوشیمو دستم گرفتم ، دیدم دوست قدیمیم(خواهرِ همسرم) پیام داده که غزل تو قصد ازدواج داری ، معیارهات چیا هستن ؟!

        یعنی میخوام بگم که خدا میدونه که ما چی میخوایم ! میدونه که کی براورده کنه ! یه طوری برات میچینه که خودت میگی عههههه چقدر عالی بود این زمان بندی ! حتی ذره ای به فکر خودم نمیرسید!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
        • -
          سعیده سلطانی گفته:
          مدت عضویت: 1945 روز

          سلام

          غزل جان بی نهایت ازت سپاسگزارم دوست من می دانی خیلی جالبه شبی که کامنتم را واست فرستادم از خدا خواستم که خدایا می خواهم از زبان غزل باهام حرف بزنی و بهم بگو چه کار کنم واقعا این آخر سری ها احساس بلاتکلیفی هم می کردم کاملا درست میگی عزیزم خودم قشنگ می فهمم که بهش وابسته شدم آنقدر این وابستگی این اواخر زیاد شده در من که منی که عاشق کارم هستم کاری که یک سال و نیم پیش خداوند بهم گفت برو دنبالش رسالت ات این است و من عاشقانه این یک سال و نیم اون را دنبال کردم تا خوب یادش بگیرم این اواخر حتی انگیزه و انرژی ام واسه شروع کارم هم از دست دادم ولی تو درست میگی دوست من ازدواج و پول همه عوامل بیرونی اند و من باید تمرکز ام را بگذارم روی خودم و رشدشخصیت درونی ام باز هم ازت سپاسگزارم که دست خدا شدی واسه هدایت ام

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          ازاده گفته:
          مدت عضویت: 2038 روز

          سلام غزل جان

          ممنونم بابت پاسخ خوب و دلنشینت.

          غزل جان من دیروز باخدا صحبت میکردم و ازش نشونه خواستم.

          الان ساعت چهار نیم صبح که بیدار شدم و گوشیمو برداشتم. صحبت های شما و سعیده جان بعد صحبت های خودمون خواندم.

          حالا که خوب فکر میکنم من در زمینه کار که خیلی راحت نتیجه میگیرم بخاطر اینه که براش تلاش میکنم اما تمرکزم ازش برمیدارم.

          اما در زمینه روابط خیلی میخوام زودتر جواب بگیرم و دارم شرایط کنترل میکنم. البته روی تغییر شخصیت خودمم کار میکنم.

          هر زمان تمرکز روی بحث ازدواجه دقیقا زمان دیر میگذره و درسته خواستکارهای زیادی میان اما به دل من نمیشینه.

          امشب خدا از زمان شما بهم گفت روی بهبود شخصیت کار کنم و تمرکزم به زیبایی باشد اینجوری خود جهانم برام دست به کار میشه و مثل جنبه های دیگه زندگیم همه چی سر موقع و خوب انجام میشود.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام آزاده جون. روز دل‌انگیز شما پر از نعمت باشه

            خداروشکر که این فضای الهامبخش الهی هست و ما میتونیم باهم صحبت کنیم و از هم یاد بگیریم.

            خیلی ممنونم که این سوالو پرسیدین . خیلی شمارو تحسین میکنم که انقدر عالی پیش رفتین که اینقدر نشونه ها و موارد خوب سر راهتون قرار گرفتن .

            آزاده جون این اتفاق خیلی پیش میاد .

            احتمال میدم که شما این باورو داشته باشید که حالا که روابط نسبت به قبل آزادتره مردها دنبال لذتهای آنی هستن و نمیخوان تعهد داشته باشن ‌تو رابطه یا یه چیزی تو این مایه ها …

            این اتفاق در حالی رخ میده که شما برای آشنایی با طرف مقابلتون ، خیلی بیشتر از حد سطحی صمیمی بشید . شایدم اشتباه میکنم .اما چندباری که با دوستان دیگه ای که این مسئله رو داشتن همصحبت شدم ، ریشه ی این مسئله به اینجای رسیده.

            طبیعیه که همه مون بخوایم رابطه ی عاطفیو تجربه کنیم . اما نباید به احساس نیاز باج بدیم .

            این که میگید خیلی از ایدئالای شمارو دارن اما این موردو هم دارن حالا چیکار کنم ،یکمی ریشه در احساس نیاز هم داره ‌. چون مشخصه باید چیکار کنید .

            من با این کار ندارم که رابطه ی جنسی داشتن کار بد یا خوبیه توی روابط دوستی، اما اگر قصد کسی ازدواج به شیوه ی قانون باشه و بخواد به صورت محدود تر پیش بره ، به نظرم اگر در آشنایی با طرف مقابلش صمیمی نشه خیلی بهتره.

            عذرخواهی میکنم که به وضوح در این باره صحبت میکنم ؛ اول باید بپذیریم که به خاطر نوع عملکرد بدن یک مرد ، هورمونهای جنسی بیشتر فعالن و اینم کاملا طبیعیه که بیشتر ( تا سن خاصی )خواستار رابطه جنسی باشن. پس نمیشه هیچ ایرادی گرفت .اماوقتی شما صمیمی میشید این اجازه رو میدید که طرف هر حرفی بزنه و راحت به مواردی برسه که خیلی خصوصی تر هستن .

            شما برای شناخت طرف مقابلتون میتونید توی گوگل سرچ کنید سوالایی که برای آشنایی با خواستگار هست رو پیدا کنید ، چهارچوب آشناییتون رو در اون زمینه ببندید‌.

            اگر هم کسی میاد که بهتون پیشنهاد دوستی میده، اگر قبول میکنید میتونید اول اولش بگید که من قصدم ازدواجه و اگر با شما آشنا میشم فقط به معنای شناختِ بیشتره . این به معنای اینه که ما دوست پسر دوست دختر نیستیم و اگر معیارهای همو نداشته باشیم رابطه مون تموم میشه ‌

            باور کنید کسی که اینطوری پیش میره جذابیت بیشتری هم داره .

            تو این زمونه که روابط آزادتره ،خیلیا دنبال کسی میگردن که چهارچوب خاص خودشو داشته باشه.

            آزاده جون توی آشنایی های سطحیتون ، اگر دیدین کسی این موردو نداره قطع کنید . چون واقعا مسیله ی مهمیه . مطمئن باشید که حالا که با کار کردن روی خودتون تعداد افرادی که ویژگیهای دلخواه شمارو دارن بیشتر شدن ، قطعا اگر بیشتر رو این موضوع تمرکز کنید موارد بیشتری سمتتون میان که خیلی بیشتر شبیه خواسته های شما هستن .

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            سلام آزاده جون. صبح شما پر از نور و برکت و الهامات خداوند باشه .

            الان وقتی مجددا پیام شمارو خوندم متوجه شدم من اشتباه برداشت کردم . چون قسمتِ پایین کامنتی که شما نوشتین گزینه ی پاسخ نداشت من اینجا براتون نوشتم و برای همین نشد که دقیق یادم بمونه صحبتهای شما و چیزی که درک کرده بودم رو براتون نوشتم .به همین خاطر عذرخواهی میکنم ازتون.

            آزاده جون من خیلی ازتون ممنونم به خاطر لطفی‌که به غزل دارید . منم خیلی خوشحال میشم وقتی باهم صحبت میکنیم .

            درباره این که گفتین مواردی که سرراهتون قرار میگیرن ویژگیهای دلخواه شمارو دارن ، خیلی عالیه ‌. توی کامنت قبلی ای که نوشته بودین یادمه اگر اشتباه نکنم گفته بودین خواستگار هست اما ویژگیهای دلخواه منو ندارن .

            دمتون گرم که روی خودتون متعهدانه کار کردین که تا این حد پیش رفتین .

            اونموقعی که منم رو روابط کار میکردم این باورو که مردها آدمهایی هستن که دنبال هوا و هوس خودشونن رو داشتم. اومدم همه مردای اطرافمو چک کردم و دیدم هیچ کدومشون اینطوری نیستن و واقعا انسانهای شریفی هستن. بنابراین هی باخودم صحبت کردم و با توضیح قانون برای خودم منطق آوردم که تو اشتباه میکنی و مردها هم مثل زنهاان که دنبال متعهد بودنن. انقدر تکرار کردم تا نتیجه داد. ریشه یابی کنید. یه ورقه و خودکار بذارید جلوتون و به ذهنتون اجازه بدین تا صحبت کنه. شما بدون قضاوت بنویسید حرفهاشو. اون حرفا همون باورای مخربن.. شیوه ای که من استفاده میکنم اینه که با توجه به قوانین برای خودم توضیح میدم طوری که منطقی به نظر برسه .بعد اون توضیحاتو مداوم به خورد ذهنم میدم تا جایی که نتایج تغییر کنن

            مطمئنم شما خیلی عالی این کارو انجام میدین.

            میبوسم روی ماهتونو از دور.

            خدا نگهدارتون باشه .

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      حسام گفته:
      مدت عضویت: 1966 روز

      غزل خانم عزیز

      درود بر شما دختر پرانرژی و با لیاقت و شایسته سایت و دوست وهمکلاسی عزیزم

      منم گفتم ببینم خدا به کجا هدایتم میکنه که دوستان چه کامنتی گذاشتن که کامنت شما اومد

      از خدا ممنونم که منو در مسیر کامنت زیبات گذاشت

      لذت بردم از تجربیاتت

      منم دارم مث شما هر روز بهتر میشم

      چقدر مثال هاتون رو دوس داشتم و باهاش حال کردم

      خیلی از اونا رو منم داشتم

      قربونت برم که اینقد قشنگ کامنت نوشتی

      کلی کیف کردم

      غزل جان شما گفتین

      شیرجه زدم در حوضچه آگاهی.

      فهمیدن قشنگه واقعا .. از تمام ثروتها و نعمتهایی که تو جهان وجود دارن و خداوند برامون قرار داده به نظرم این نکته که تو توی وجود خودت بگردی و یه چیزیو پیدا کنی که سرتره از همه اونا … که کلید ورودی همه ی اوناست … خیلی دلچسبه !

      منم همینجوری درکش کردم

      لذت بردم

      از زیبایی هایی که توی افکارت دیدی و پیدا کردی

      پیدا کردن مسیر زیبا و راحت خوشحالی داره

      پیدا کردن پاشنه آشیل و مسیر جدید از زیبایی های درس هاست

      خود شناسی ایول داره

      به خدا گفتم هدایتم کن

      بهم گفت این کامنت رو بخونم

      چقدر قشنگ خدا بوسیله شما بهم گفت

      نگران مباش

      بگو: «خداوند مرا کفایت می‌کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!»

      متوجه شدم تمامِ اون احساس ارزشمندی که داشتم ، از جانب خدا بوده

      جانم

      دقیقا ذهن و افکار منو خوندین و باز کردین .

      یه جای دیگه گفتین

      من اومدم شخصیتمو توی روابط درست کردم

      آیا برای این که مورد عشق و محبت قرار بگیرم کار خاصی انجام میدم ؟ که بیشتر از توانم باشه ؟

      بعد داشتم فکر میکردم به این که اگر من شخصیتم توی بحث رابطه با پول درست بشه

      پول هرروز و هرروز با وجودش بهم عشق میده . بهم کمک میکنه و هرروزم بیشتر این کارو انجام میده . بدون این که من کار خاص و دور از توانم انجام بدم .

      تازه هرروز بیشتر حضور داره توی زندگی من

      غزل جان

      فک کنم این ایده الهامی خداونده

      چون منم با روانشناسی ثروت داشتم کار میکردم

      با باورای توحیدی داشتم کار میکردم

      با ثروت به این منظور کار میکردم که بهم خوشی بده ولی با کامنت و تجربه زیبای شما فهمیدم که نه من باورای ثروتمو درست میکنم که شخصیتم درست بشه و لاجرم پول می یاد.

      میخوام همینجا خواهش کنم بهم بگین این درسته ؟

      و بعدش

      با باورای توحیدی کار میکردم و میساختمشون تا ثروت و نعمتها رو خدا بهم بده و ترسهام از بین بره و سپاسگزاریم بیشتر بشه با توحید به این منظور کار میکردم که بهم قدرت بده و بیشترین توجهم به ثروت و انجام راحت کارام در طول روز بود ==ولی با کامنت و تجربه زیبای شما فهمیدم که نه ؟ نه اشتباهه …. من باورای توحیدمو درست میکنم که شخصیتم درست بشه و لاجرم شخصیتم قدرتمند میشه و قدرت هم پیدا میکنم و نعمتها می یاد مث اینکه استاد رفتن امریکا و با قدرت وارد امریکا شدن بدون هیچ مزاحمتی .

      میخوام همینجا ازتون خواهش کنم دید گاهتون رو بهم بگین ؟

      غزل جان

      نکته طلایی کامنت شما

      زاویه دید مثبت به باورهایی که توی روابط ساختین و میخواین توی ثروت ازش استفاده کنین

      که گفتین

      حالا توی روابط من اومدم شخصیتمو اینطوری درست کردم :

      شخصیت مستقل بودم و وابسته به کسی نبودم .

      متعهد بودم به رشد خودم .

      عزت نفسمو پرورش دادم طوری که نیاز به تایید کسی نداشتم‌.

      مقایسه نمیکردم کسیو باخودم .

      توحیدی رفتار کردم.

      قدرت ندادم به کسی.

      نکات مثبت رو دیدم و تحسین کردم.

      از اون آدمی که برام کاری انجام داده با عشق تشکر کردم.

      از خدا تشکر کردم بابت اون آدما.

      کنترل ذهن کردم . ورودی ذهنمو کنترل کردم.

      مقاومتهامو درباره آدمها کم کردم .

      از ادما متوقع نبودم.

      همه رو اونطوری که هستن دوست داشتم‌.

      که ازش ایده گرفتم

      شما با قلم زیباتون گفتین

      شخصیته که مهمه.

      وقتی که من به خاطرپول بیام خودمو تغییر بدم و همه تمرینهامم برا رسیدن به پول بیشتر باشه

      که ثروتمندشم ! شخصیتم قوی نمیشه .

      این هدف اصلااا درست نیست.

      اصلا هدف اصلی این نیست.

      ویژگیهای شخصیتیمون سرمایه ماست . این سرمایه رو هیییچ کسی نمیتونه ازمون بگیره .

      هییچ کسی دسترسی بهش نداره جز خود ما.

      این عالیه

      و من دارم یاد میگیرم

      به نظرم کامنت و تجربه و ایده شما هم خیلی جالب و شیرین بود

      احساس کردم شما هم مث مریم جان ، استادم ، دارین به صلح با خودتون میرسین.

      میخوام از این به بعد برا خودم بیشتر وقت بزارم

      با جون و دل وقت بزارم

      کی از خودم مهمتر

      با خودم مث یه دوست مهربون صحبت کنم

      غزل جان

      کامنت زیباتو ، توی مغزم بوسیله قدرت خدا ، سیوش کردم

      دمت گرم دختر….

      دمت گرم خانم پرانرژی سایت

      خیلی چیزا از کامنتتون یاد گرفتم

      مثلا اینکه با خودتون صادق و مث دوست مهربون بودین و خودتونو سرزنش نکردین و توجه کردین به پیشرفتهاتون

      و اینکه مثالتون رو کامل توضیح دادین

      امیدوارم همیشه موفق و شاد باشید

      دوستون دارم

      دمت گرم که باعث گسترش جهان شدی

      دمت گرم که باعث شدی ، امروز از کامن تت انرژی بگیرم برا حرکت .

      دمت گرم که باعث شدی یادم بیاد امروز مث دوست مهربون با خودم صحبت کنم و با باگهام کنار بیام.و توجهم به همون قدمای کوچیک باشه

      ایول داری

      دمت گرم

      از خدا ممنونم که هستی

      هیچوقت فکر نمیکردم یه کامنت به اندازه کل فایل ، برام آگاهی داشته باشه

      مرسی

      مرسی ، قلب فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        غزل عطائی گفته:
        مدت عضویت: 2400 روز

        سلام آقا حسام بزرگوار . من خیلی خیلی ازتون ممنکنم که با عشق سرشار وجودتون برام نوشتین . چقدر از خوندن پیامتون لذت بردم .

        جالبه که کامنت شما هم هدایت من بود و ازین بابت بینهایت ازتون ممنونم

        دیروز مداوم داشتم تکرار میکردم که

        “حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب عرش العظیم” بعد باخودم میگفتم تکرار این جمله موثره ؟

        چقدر برام دلچسب بود که شماهم تو کامنتتون ازین جمله زیبا استفاده کردین. خداوند چقدر زیبا باهامون صحبت میکنه.

        دوست عزیز و بزرگوارم‌ ، خداوند یه درک قشنگی از فایل توحید عملی قسمت 10 و بهم داده بود و از طریق انگشتهای من یه کامنت الهامی رو در اون قسمت نوشته بود .

        درباره سوالتون ، درک خودمو میگم اما فکر میکنم درکی که خداوند بهم داد ازون جلسه خیلی براتون الهام بخش باشه. من متوجه شدم که تمام باورهایی که ما میسازیم، دقیقا فقط باید به خاطر رشد شخصیتمون باشه. چون شخصیت قوی ، شخصیت مستقلی داره ، شخصیت قوی وصله به خدای درونش . شخصیت قوی‌کم نمیاره. قدرت اقدام کردن داره، به هیچ عاملی بیرون از خودش باج نمیده ، آرامشش وابسته به نتایج بیرونش نیست. احساس لیاقت برای دریافت نعمتها داره . بنابراین خواسته هاش لاجرم در زندگیش اتفاق میفتن .

        ازونجایی که ما انساانهای فراموشکاری هستیم ، من فکر می‌کنم اگر برای به دست آوردن یک چیز بیرون از خودمون باورسازی کنیم ، مدتی بعد ازین که اون چیزو به دست آوردیم یادمون میره که چه تمرینایی انجام داده بودیم و به چالش برمیخوریم . چندماه پیش با یکی از دوستان عزیزم صحبت میکردیم ، ایشون هم تونسته رابطه ایدئالشو خلق کنه ‌ ازم پرسید که غزل به نظر تو بابت چیزهایی که برامون بدیهی شده چطوری سپاسگزاری کنیم ؟

        باورتون نمیشه ، نمیفهمیدم یعنی چی !

        نمیگم من صد درصد شکرگزارم ها .. اما به حد خودم واقعا شکرگزارم و به حد درک خودم نعمتهامو میبینم .

        بهش گفتم برام مثال بزن تا متوجه شم در چه زمینه ای …

        گفت مثلا رابطه ی عاطفی . انگار دیگه به چشمم نمیاد ویژگیهای خوب پارتنرم . تو اینطور موقع ها چیکار میکنی ؟

        گفتم من الان بعد دوسال زندگی مشترک ، حتی ذره ای برام بدیهی نشده نعمتهام . هنوز به همون اندازه اول ذوق دارم . به همون اندازه ویژگیهای مثبت همسرمو میبینم و بیان میکنم و ازش تشکر میکنم .

        شاید هیجان نداشته باشم طوری که قلبم تند تند بزنه اما هنوز حتی یک روز نشده که برام بدیهی بشه رابطه م ،

        میدونین چرا اینطوریه ؟ چون که شخصیته تغییر کرده .

        شخصیت که تغییر کنه ما ناخوداگاه کارهارو انجام میدیم .هی نیازی نیست که دنبال راه چاره باشیم برای حل مسئله ، فی البداهه حل میشه مسائل چون ما فی البداهه یه سری کارا انجام میدیم که خبرم نداریم ‌اما کاملا درستن .

        به نظرم ساختن شخصیت توحیدی ، عزت نفس ، نگاه قدرتمندانه و ..‌..

        قطعا باید به خاطر تغییر شخصیت باشن چون که اینطوری کیفیت زندگیمون بالاتر میره ‌

        کیفیت زندگی فقط با پول بیشتر و رابطه ی بهتر و سلامتی بیشتر بالاتر نمیره . کیفیت یه چیز درونیه . من اگر آدم با کیفیتی باشم ، کیفیت زندگیم خود به خود بالاتر میره

        و ما این کیفیته رو با ساختن باورای درست به دست میاریم .

        اول که کامنت پر از محبتتون رو خوندم ، گفتم برم داستان پروفایاتونو هم بخونم . چقدر بیان شیرین و شیوایی دارید . چقدر دلنشین نوشتین . چقدر تحسین برانگیز هستین .

        خوشحالم که ازین بعد میتونم کامنتهاتون که سرشار از لطافت هستن رو بخونم و لذت ببرم

        امیدوارم که تونسته باشم پاسخ سوالتونو بدم.

        در پناه خدای وهاب باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
        • -
          ریحانه گفته:
          مدت عضویت: 1752 روز

          سلام غزل عزیزم

          چقدر عالی درک میکنی و با آرامش مینویسی

          واقعا دوستدارم تشکر کنم

          چون هربار دارم ازت یاد میگیرم

          راستی چند روز پیشا سفر بودم و عجیب احساس کردم فردی شبیه شما دیدم انقدر شبیه بود که گفتم شاید واقعا خودتی

          به هرحال خوشحال میشم یه روزی ببینمت عزیزم

          و سپاسگزارم که هربار با درک بهتر میای و عاشقانه برامون مینویسی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            غزل عطائی گفته:
            مدت عضویت: 2400 روز

            ریحانه ی عزیزم. سلام.

            منم خیلی ممنونم که انقدر سخاوتمندانه محبتت رو جاری کردی و برام نوشتی .

            منم خیلی خوشحال میشم که یک ریحانه ی نازنین مثل شمارو در بین دوستان عزیزم داشته باشم .

            انشاالله در بهترین زمان همو میبینیم و از همصحبتی باهم لذت میبریم عزیزم:)

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      سلام غزل عزیزم

      امیدوارم که خوب و خوش باشی

      غزل جان من چند روز پیش خیلی اتفاقی از طریق ایمیلم به این آخرین پاسخی که توی این کامنت نوشتی هدایت شدم، و شروع کردم از اول تمام کامنت و پاسخهای بقیه دوستان رو خوندم.

      چه آگاهی های فوق العاده ای توشون پیدا کردم… هم از کامنتهای خودت و هم از پاسخها…

      از خیلیاشون کپی گرفتم توی فایل خودم…

      اون بخشهایی که درباره شخصیت دادن به ثروت یا حتی مقوله های دیگه، مثل ازدواج، نوشته بودی خیلی برام جالب بود. تا حالا اینجوری راجع به ثروت یا ازدواج یا کلا روابط فکر نکرده بودم که بیام فرض کنم که یک شخصیتی داره، بعد ببینم تا حالا چجور باهاش برخورد کردم یا احساسم نسبت بهش چیه…

      جالبه که یکی دو روز بعد از خوندن این کامنتت، خیلی خیلی اتفاقی به یکی دیگی از کامنتهات توی عقل کل هدایت شدم که دقیقا همین موضوع رو دوباره اونجا برای یکی دیگه از دوستان توضیح دادی و من احساس کردم که خدا میخواد که من به این مثال و توضیح شما فکر کنم که داره دوباره سر راهم قرارم میدتش چون من خیلی توی بخش عقل کل فعال نیستم.

      بعداز این، یکم به این موضوع فکر کردم ….

      راستش موضوع هنوز کاملا برام روشن نشده ولی گاهی که بهش فکر میکنم، حس میکنم (البته فقط حس میکنم نه اینکه چیز خاصی یادم بیاد)، انگار پول برای من مثل یک همکار قدیمیه که انگار من همیشه با پرتوقعی یا حتی پرخاش باهاش برخورد کردم که خوب وظیفته که این کارا رو انجام بدی!!!

      نمیدونم چرا همچین چیزی توی ذهنم میاد ولی انگار یه نفره که من تا حالا باهاش رفتار خوبی نداشتم و از الان به بعد باید رفتارم رو باهاش عوض کنم….

      باید بیشتر به موضوعاتی که نوشتی فکر کنم.

      ازت خیلی خیلی ممنون که این همه وقت گذاشتی و این آگاهی هارو با ما به اشتراک گذاشتی.

      سال نو مبارک و میبوسمت عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    یگانه بانو گفته:
    مدت عضویت: 774 روز

    به نام خداوند جان

    سلام و درود دوستان همراه

    همین چند روز پیش بی صبرانه منتظر یه اتفاقی بودم، اتفاقی اگه پیش نمی اومد من تو دردسر بدی می افتادم، خلاصه چند روزم به انتظار و دلهره داشت سپری میشد، خیلی سعی میکردم نجواها رو خاموش کنم ولی اعتراف میکنم ک گاهی مغلوبش میشدم.تا اینکه یه فکری به سرم زد که میتونستم بفهمم که آیا اون اتفاق رخ دادنیه یا نه من دارم انتظار بیهوده میکشم.

    تصمیمم بر این شد که صبح خیلی زود برم فکرمو عملی کنم که همین کارم کردم.بعد اینکه مطمئن شدم اون اتفاق میفته ولی ممکنه دیر و زود داشته باشه دیگه خیالم راحت شد و به آرامش رسیدم.یه حس اطمینان قلبی از جنس آرامش.

    نیم ساعت بعد اون اتفاقی که منتظرش بودم رخ داد.

    بعد این ماجرا ، خیلی بهش فکر کردم و از لحاظ قانون بررسیش کردم به این نتیجه رسیدم که ما به خیلی از آرزوهامون به دلیل رها نکردنش نمی‌رسیم.بشدت احساس خوبمونو وابسته به نتیجه کردیم.

    اصلا این رها کردن یعنی چی؟؟؟؟مگه نباید ما به خواسته هامون توجه کنیم؟؟؟؟مگه طبق قانون فقط آنچه که بهش توجه کردیم نباید وارد زندگیمون بشه؟؟؟؟

    پس این رها کردنه این وسط چی میگه؟؟؟؟چرا به خیلی از خواسته هامون به محض رها کردن و بیخیال شدنش رسیدیم؟؟؟؟؟

    میدونید داستان چیه دوستان؟؟؟؟؟

    موضوع اینه که توجه کردنی جواب میده که بهت حس خوب و اطمینان بده نه حس نیاز.

    و خیلی از مواقع دچار این اشتباه میشیم و تازه شاکی هم میشیم که چرا قانون جواب نمیده ، خسته میشیم و بیخیال.

    وقتی تو حس نیاز به جهان ارسال میکنی، تو همین فرکانس و دریافت میکنی دقیقا همین حس نیاز و با نرسیدن به خواسته ت تجربه میکنی.

    وقتی به خواسته ت توجه کردی احساست خوب بود مسیرو درست داری میری، احساس کمبود، حس نیاز، حس نداشتنش حس نبودنش کارو خراب می‌کنه.

    وقتی به خواسته ت توجه میکنی و اطمینان قلبی داری که بهش میرسی، اینکه سپردی به خداوند و مطمئنی که بهترین راه هارو جلو پات میذاره، خیالت راحته که هر آنچه پیش بیاد به نفع توعه، احساست خوبه، اون موقعست که خواسته ت در بهترین زمان و مکان ممکن وارد زندگیت میشه.

    همین داستان بیخیال شدن و در زمان کوتاه رسیدن به خیلی از خواسته هامون باعث شده ما فکر کنیم رها کردن یه تکنیکه.و بجای تمرکز روی هدف سعی میکنیم که بهش فکر نکنیم و به عبارتی قانون رها کردن و اجرا کنیم.در حالی که اصلا داستان چیز دیگریست، موضوع اینه که تو نباید حس نیاز ارسال کنی، موضوع اینه که حین تمرکز روی خواسته ت ، دقت کن ببین چه فرکانسی ساطع میکنی.جهان به فکر تو کاری نداره، زبان جهان فقط احساسه.ما وقتی بدون اون خواسته هم حالمون خوبه و حس نیازو رها میکنیم هدایت میشیم به بهترین ها.

    براتون اون لبخندی رو آرزو میکنم که بعدش میگین : آخیشششش بالاخره شد…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 147 رای:
    • -
      سمیه جعفری گفته:
      مدت عضویت: 571 روز

      سلام به یگانه بانوی دوست داشتنی

      عکس پروفایلت چقد زیباست(ایموجی چشای قلبی و ستاره ای)

      از بیداری و شیطنت کودک درونت خبر میده .عزیزم صورت مثل گلت که خیلی زیباست

      ممنون از دیدگاه قشنگت ، بهم یاد آوری کرد که منی که به خدا توکل کردم و بهش وکالت دادم که مشکلاتم رو حل کنه دیگه دلیلی نداره که به خواستم بچسبم و با فکر کردن به چالشها و تضادها احساسم رو بد کنم.

      اینکه تو درخواست اجابت خواسته ات رو به جهان هستی فرستادی و اینکه ایمان داشته باشی که خواسته و درخواست تو را، رب العالمین به موقع و در وقت مناسب اجابت میکند، قشنگ ترین باور توحیدی است که میتونه حال دلمون رو اساسی خوب کنه .

      من همیشه به خودم میگم خواسته ی من در برابر قدرت مثال زدنی پروردگارم هیچه. مگه من از خدا چی میخوام که در خدایی خدا پیدا نمیشه؟

      خدای من خدای موسی است خدای ابراهیم است .خدای یوسف است

      او سالهاست که خداست و من فقط باید از سر راهش کنار برم و با احساس خوب به او اعتماد کنم .

      ما انسانیم و یادمون میره حضور خدارو ، یادمون میره قدرت خدا رو، وقتی فردی زمینی که فکر میکنیم کاری از دستش برمیاد قول انجام کاری رو به ما میده ، دلمون چنان قرص میشه و وجودمون پر از شادی میشه . ولی چرا وقتی کارمون رو به خدا می سپاریم ، دلمون قرص نیست و حالمون خوب نیست ؟؟؟؟

      خدایی که بالاترین قدرت جهانه و چیدن و درست کردن و ساختنش مثال زدنیه، خودش گفته من از رگ گردن به شما نزدیکترم ، گفته به من توکل کنید و گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارو، همیشه کنارمون بوده و خیلی وقتا که اصلا متوجه حضورش نشدیم کمکمون کرده.

      ممنونم که با کامنت خوبت بهم یادآوری کردی که باید بیشتر توحیدی باشم و یادم باشه رسالت من شاد بودن ، خوب زندگی کردن و با احساس خوب ، از زندگی لذت بردنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1979 روز

      سلام یگانه بانوی نازنین

      چقدر امروز صبح با کامنت‌هایی که بهشون هدایت شدم زیبا شد

      چقدر آگاهی تو حرفهاتون بود

      و چقدر باید یاد بگیرم هنوز

      بینهایت سپاسگزارم بخاطر آنچه در مورد رهایی گفتید

      الان که فکر میکنم هر وقت در مورد خواسته ای چنین احساسی داشتم خیلی سریعتر و آسان تر به خواستم رسیدم

      ولی باید سعی کنم با درک کلمه توکل ،در مورد تمام خواسته هام به چنین حدی از آرامش و رهایی برسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فاطمه جان گفته:
      مدت عضویت: 2415 روز

      ممنون بابت کامنت پرمحتواتون یگانه بانوی عزیز

      خیلی جالبه که بعد از گوش دادن به قسمت اول دوره راهنمای عملی که در مورد قانون رهایی هست به کامنت شما هدایت شدم که در مورد قانون رهایی هست و کامنتتون خیلی کمک کننده بود برای درک بهتر این موضوع! مخصوصا جمله آخرتون: آخیییش بالاخره شد! خیلی به دلم نشست! براتون آرزوی موفقیت دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      لیلای افسانه ای گفته:
      مدت عضویت: 861 روز

      سلام به دوست عزیزم یگانه بانو ،چقدر اسمت قشنگه،

      سلام به استاد عباسمنش و مریم عزیزم،سلام به همه نگاههای زیبایی که اینو میبینن

      چقدر کامنتت زیبا بود یگانه من تازه این مطلبی که شما نوشتینو درک کردم و حالا بااین کامنت شما اینقدر خوشحال شدم که میفهمم چی میگی

      دوستت دارم به خواطر کلام فصیح و روشنت

      به خاطر اونچه که فهمیده بودم و شما مهر تایید زدی بهش همه چیز احساسه

      ووقتی به خواستمون فکر کنیم به این حس که اون هست مال منه ونگرانش نیستیم کم کم در مدار اون قرار میگیریم ونگران نیستیم نگران نیستیم و بر عکس شادو مطمئن به زندگیمون ادامه میدیم رها هستیم وجهان کااااااار خودشو مییییییییکنه

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 926 روز

      درود و برکت یگانه جانم

      ممنون از تجربه و درک قشنگت از آگاهی ها که با ما به اشتراک گذاشتی

      ـــــــ

      وقتی به خواسته ت توجه میکنی و اطمینان قلبی داری که بهش میرسی، اینکه سپردی به خداوند و مطمئنی که بهترین راه هارو جلو پات میذاره، خیالت راحته که هر آنچه پیش بیاد به نفع توعه، احساست خوبه، اون موقعست که خواسته ت در بهترین زمان و مکان ممکن وارد زندگیت میشه

      ــــــ

      این ی شاه کلید هست در مسیر رسیدن به خواسته

      احساس خوب

      اطمینان قلبی

      ــ

      من چند روزی هست در حال بررسی تجربه ای هستم که داشتم

      تجربه ای که ظاهرش انچه که انتظار داشتم نیست

      و اتفاقا کامنتهای شما دوستان هربار توجه من رو به یک قسمت این تجربه هدایت میکنه

      که بررسی کنم و اگر ترمزی هست پیدا کنم

      و واقعا قدردان شماهستم که آگاهی بخشم شدید

      خداروشکر که این فضای فوقالعاده برای کشف خودمون برامون مهیاست

      قدردانم یگانه جانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام به یگانه بانوی محترم وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه همونجور که حال ما عالی شده از خوندن دیدگاهتون.

      دست شما درد نکنه خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتید آگاهی‌هایی که به اشتراک قرار دادید.

      بسیار آموزنده و درس آموز بود.

      به خصوص قسمتی که در مورد رها کردن توضیح دادید و من یاد گرفتم که شاه کلید رسیدن به خواسته‌هامون بعد از تمرکز و توجه به آنها رها کردن است و این حس رهایی باعث رسیدن ما به آنها خواهد شد.

      خداوند مهربان را شاکر و سپاسگزارم که در کنار شما در این سایت الهی هستم با مطالعه دیدگاه‌های بسیار عالیتان مسیر مستقیم را می‌آموزم و پیدا می‌کنم.

      دیدگاهتان را نه یک بار که بارها خواهم خواند تا لذتش برایم ماندنی و جاودان گردد.

      در پایان برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به خدای مهربان می‌سپارمتان خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      به نامِ خالقِ قدرتمندم، به نام ربّ العالمینِ نازنینم، به نام خالقِ زیبایی ها

      سلام به یگانه جانِ نازنین و دوست داشتنی ام.

      لبخندی که بعدش بگم: آخیش شد :)

      چه قشنگ.

      شروع و میان و پایانِ زیبا برای کامنتی که نوشتی رو تحسین میکنم.

      مرسی که از خواستن با شوق، و در عینِ حال رها کردن با حسِ خوب، نوشتی.

      رها کردنی که من ازش به عنوان تسلیم در برابرِ خدا یاد میکنم.

      میخوام، با عشق هم میخوام، ولی نمیچسبم…

      و هر وقت نچسبیدم، به میزانی که تونستم نچسبم به خواسته ام و وابسته اش نشدم، جواب ها اومده، اجابت ها اتفاق افتاده…

      اولیش آرامشی که بهم داده شده، بعد اجابتِ خواسته ام.

      فرمولی قابل اجرا برای همه گونه خواسته ای.

      چقدر واضح و شفاف از حسِ نیاز نوشتی.

      حسِ نیاز = وابستگی

      وابستگی= حسِ کمبود

      حسِ کمبود= حسِ بد

      حسِ بد= اتفاقاتِ بد

      به همین سادگی.

      حالا عکسش:

      درخواست با حسِ رهایی= ارامشِ مطلق

      ارامشِ = حسِ خوب

      حسِ خوب= اتفاقات خوب

      چقدر هم خوشحالم، هم افتخار میکنم، هم سپاس گزارم برای فرکانس و مداری که داخلشم.

      که میتونم به اندازه ی ظرفیتِ وجودی ام در حالِ حاضر آگاهی ها رو درک و جذب کنم.

      خوشحالم که روحم داره بزرگتر میشه، داره مفاهیم عمیق تری رو میشنوه و حس و تجربه میکنه…

      یگانه جان عکس جدید پروفایلت بهم همزمان حسِ شادی میده، هم کودکِ درونِ زنده و شاداب رو.

      تحسینت میکنم که حالت با خودت خوبه، در صلحی با خودت و پیرامونت.

      ارسالِ عشقِ سمانه جانم به یگانه جانم، با چاشنیِ بوس و بغل :)

      خدایا شکرت برای تمامِ حس های خوبی که تجربه میکنم از ابعادِ به شدت متنوع.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2149 روز

      عزیزم یگانه جان سلام

      اولین باره که کامنتی از شما میخونم و

      ممنون برای مطرح کردن درکتون از قانون رهایی

      چند روز قبل از عید ی شرایطی برام‌پیش اومد که سخت نبود ولی دلخواهم هم نبود و دوست داشتم که زندگیم ب حالت معمولش برکرده

      و دقیق یادمه تو‌اشپزخونه جلوی کاز ایستاده بودم و داشتم اشپزی میکردم

      و تو ذهنم ی لحظه تجسم‌کردم که زندگیم مثل قبل شده و من تو اتاق کارم هستم و ی لبخند شادی اومد روی لبم

      و خدا شاهده که فردای اون روز ، غروب بدون هیچچچچ تلاشی

      بدون ب زبان اوردن حتی کلمه ای یا ی کاری

      خواسته من اتفاق افتاد

      و اینقدررر نرم و راحت ک نگم برات

      همون پلن خدا ک استاد میگن

      و اون شب من اینقدر خوشحال بودم

      و همش خدا رو شکر میکردم که زندگیم بحالت عادی برکشت

      و من دسترسی کامل و راحت ب اتاق کارم دارم

      بچه هام راحتن

      و خودمونیم و خدا

      خدارو هزار مرتبه شکررر

      برات ارزوی بهترینها رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    قانون تغییر ناخواسته ها

    بنام خدا

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    و چه زیبا خداوند از طریق دستانش هدایت میکنه که این فایل در زمان مناسبش بیاد روی سایت تا به منی که متعهد شدم بیشتر به خالق بودن خودم توجه کنم ی یادآوری بشه بهم قدرت خلق کردنی که دارم و ی چکاپی بکنم هم از رفتارهای خودم و هم از رفتارهای دیگران و نتایجی که من بدست آوردم و نتایجی که دیگران بدست آوردند نتایجی که حاصل دو تا فرکانس متفاوته

    چه زیبا به یادآوردم که که وقتی آگاهانه بودن در اینجا رو انتخاب کردم خداوند هم خیلی زیبا موسی وار و لوط وار دستم رو گرفت و درست در زمان مناسب قبل از اینکه عذاب نازل بشه من رو از مکان شروع اغتشاشات توی شهر خودم دور کرد و در مکان امن و مناسب قرار داد نه تنها خودم رو بلکه خواهر زادم رو هم و بهم ثابت کرد آیه های توحیدی رو که خونده بودم فقط مال زمان محمد پیامبر و موسی و نوح و عیسی و لوط نیستن و در همه ی زمان ها کارایی دارند آیه هایی مثل :

    ان الله یدافع عن المومنین

    و سیتجنبها الاتقی

    الله خیر الحافظین

    و کفی بالله نصیرا

    و ما لک من الله ولی و لا نصیر

    الله مولاکم نعم المولی و نعم النصیر

    و …..

    و بارها و بارها این نصیر و محافظ بودنه تکرار و تکرار شد اونقدر که دیگه فهمیدم که من هستم و دنیایی که برای خودم هر لحظه دارم خلقش میکنم با وصل شدن به منبع آگاهی

    یادمه قبل از اومدن به این مسیر اونقدر ذهنم پر شده بود از اشعار و ضرب المثل ها که :

    آتش چو گرفت خشک و تر می سوزد

    بنی آدم اعضای یکدیگرند

    که در آفرینش ز یک گوهرند

    چو عضوی بدرد آورد روزگار

    دگر عضوها را نماند قرار

    و ……

    که باور کرده بودم که من مسئول زندگی دیگران هستم و باید خودم رو فدا کنم تا جهان اونها زیبا بشه و در این صورته که خداوند از من راضی میشه و من رو راهی بهشت میکنه

    واسه همین دنیای خودم رو جهنم کرده بوده تا دنیای اونا بهتر بشه همون دگر خواهی و کشتن خود خواهی همون تغییر زندگی دیگران و فراموش کردن دنیای خودم همون توجه به ناخواسته ها و تلاش برای زیبا کردن اونها و خدا میدونه اگر هدایت نمیشدم به این مسیر تا کجا میخواستم پیش برم

    تا اینکه وارد این مسیر شدم که اصل و اساسش اعراض از نازیباییها و توجه به زیباییهاست حالا چه توی زندگی خودم و چه توی زندگی دیگرانه .و کم کم یاد گرفتم که هرکسی دنیای منحصر بفرد خودش رو داره که خودش هر لحظه داره بهش شکل میده

    درسته که همه توی اقیانوس بیکران خداوند در حال حرکت هستیم اما هر کسی نه تنها جلیقه خاص خودش رو داره بلکه سوار قایق خاص خودش هم هست

    هرکسی فقط و فقط باید حواسش به خودش و حال و احوالات خودش باشه و مسولیتی در قبال دیگران نداره

    هرکسی با وصل شدن به منبع آگاهی و هدایت کیهانی اطلاعات لازم برای طی کردن مسیرش رو دریافت میکنه و نیازی اصلا نداره که بدونه در دنیای دیگران چه خبره که اونا جلیقه میپوشن یا نه در مسیر درست حرکت میکنند یا نه

    البته که اوایلش پذیرفتنش سخت بود و مگه میشه ها و چطور میشه ها از هر جایی سر می آرودن بیرون اما با ادامه دادن و استمرار داشتن مشخص شد که همینه و غیر از این نیست که :

    وقتی به ستوه می اومدم از صدای بچه ی همسایه ای که توی دامان طبیعت بزرگ شده بود و وقتی می اومد خونه مثل بودنش توی طبیعت رفتار میکرد که برای من آزار دهنده بود اما برای اون طبیعی هرچی بیشتر بهش توجه میکردم سرو وصداهاش زیادتر میشد اما از وقتی که بی خیالش شدم الان بعضی وقتها از خودم میپرسم این اصلا هستش اصلا مدرسه میره اینقدر که ساکت و آرام شده

    یا وقتی زن همسایه از سر وسواسش آشغالهای کانال پیاده رو جمع میکرد دم در خونه ی من و من حرصم میگرفت و هرچی بیشتر توجه میکردم بیشتر انجامش میداد اما از وقتی که بی خیالش شدم یا نمیبینم اینکار رو بکنه یا خیلی کم انجامش میده

    یا وقتی زن همسایه به خاطر مشکلی که داشته داد و بیداد میکنه اما من که همسایه دیوار به دیوارش متوجه نمیشم در حالیکه همسایه اونورتر میشنوه و میبینه

    یا وقتی یکی از زن های محله فوت میکنه و من آخرین کسی هستم که متوجه میشم

    یا وقتی یکی از دانش آموزهای قبلم خودکشی میکنه و خبرش توی شهر میپیچه اما من تازه بعد از یک ماه میفهمم که فلان دانش آموز من بوده

    یا وقتی که درست بعد از ترک شهر جلوی همون کافه ای که من و خواهر زادم بودیم دعوا و تیراندازی میشه در حالیکه ما نیم ساعت قبلش داشتیم اونجا خوش میگذروندیم

    و صدها و شاید هزاران مثال دیگه ای که من انسان فراموشکار بعضی وقتها از یادم میره که اینا نتیجه اعراض از ناخواسته هست همش نشون میده که منم که انتخاب میکنم به چی توجه کنم و خداوند هم من رو به همون سمت هدایت میکنه

    که منم که میتونم آگاهانه دنیای زیبای خودم رو خلق کنم فارغ از اینکه دنیای دیگران بهچه شکلی هست

    که من که میتونم خواسته هام رو از دل ناخواسته ها خلقشون کنم

    سپاسگزارم استاد عزیز برای آموزش این

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
    • -
      سمیه جعفری گفته:
      مدت عضویت: 571 روز

      سلام به خانوم سلطانی عزیز

      ممنون از کامنت زیبایت که وقت گذاشتی و در این سایت توحیدی و مقدس نوشتی

      خدا رو شکر که دوستان گلی مثل شما رو داریم که با خوندن دلنوشته هاتون کلی به آگاهیهامون اضافه میشه و قوانین بدون تغییر خداوند برامون نهادینه میشه

      از عبارتی که نوشته بودی ( در دریای بیکران خداوند هر کس جلیقه و قایق مخصوص به خودش رو داره و ما باید حواسمون به خودمون باشه و کاری به کسی نداشته باشیم که جلیقه شو پوشیده یا نه) خیلی خوشم اومد

      خیلی خوشحالم از نتایج بزرگی که از اعراض به ناخواستها وتوجه به زیباییها بدست آوردی

      در آغوش خداوند همیشه شاد و موفق و سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2495 روز

        سلام به سمیه جان دوست عزیز و خوبم .منم از شما سپاسگزارم عزیزم که وقت گذاشتی و پاسخ دادی .ی لحظه چشمم خورد به تاریخ عضویتت نوشته دو روز ی هویی احساس کردم تازه متولد شدین و دو روزتونه و انگار پاک و خالص وارد دنیای این سایت شدی تا خودت و زندگیت رو اونجوری که خودت دوست داری بسازی و چقدر شیرین و لذت بخشه که آگاهانه تصمصم میگیری در مسیر توحید قدم برداری و خودت رو بیشتر شبیه به روحت و قلبت که جایگاه خداونده کنی .تبریک میگم این تصمیم آگاهانت رو دوست خوبم .ان شا الله که ثابت قدم باشی و به هر آنچه که میخوای برسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سمیه جعفری گفته:
          مدت عضویت: 571 روز

          سلام خانوم سلطانی عزیز

          من اردیبهشت ماه عضو سایت شدم و 40 روز هم درسایت عضو بودم و دیدگاه مینوشتم

          گوشیم رو عوض کردم و اطلاعاتم کلا حذف شد و از عضویت سایت خارج شدم ولی هر روز به سایت سرمیزدم و فایلها رو میدیدم و کامنتها رو میخوندم فقط نمیتونستم کامنت بذارم تا دو سه روز پیش که رمز عبورم رو پیدا کردم و رفتم کافینت گفت اطلاعات قبلیت کلا پاک شده باید دوباره عضو بشی

          و من با افتخار دوباره عضو این خانواده ی بهشتی و این غارحرای مقدس شدم و به قول شما دوست عزیزم دوباره متولد شدم.

          اینبار با تعهد بیشتری روی خودم کار میکنم و به امید خدا نتایج هم روز به روز نمایان تر میشوند

          برای شما دوست عزیزم از خداوند بزرگ سلامتی ، ثروت ، سربلندی و رسیدن به آرزو و خواسته ی قلبیتان را میخواهم.

          پایدار و شاد باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      صدیقه شکیبا گفته:
      مدت عضویت: 1059 روز

      سلام خدمت استاد و مریم بانو و نسرین جان.

      من هر بار با خوندن کامنتهاتون کلی چیز جدید یاد میگیرم و از خوندنشون ذوق می کنم.خدایا شکرت امروز یک روز عالیه برای من که اینقدر کامنتهای پر محتوا اومده روی این فایل و من دارم میخونمشون و ازشون چیزهای جدید یاد میگیرم.

      نسرین جان منم دقیقا مثل تو بودم و همیشه خودمو مسئول زندگی دیگران میدونستم.انگار اگه من تو زندگیشون نباشم و فکرمو باهاشون مشغول نکنم زندگیشون لنگ میمونه‌انگار من ناجی زندگی اطرافیانم بودم و چقدر روزهای سختی برام بودن.خودمو کلا فراموش کرده بودم.از خواسته های خودم میگذشتم تا خواسته دیگران رو بر خلاف میل خودم برآورده کنم.از آسایش خودم میگذشتم تا کار دیگری رو انجام بدم و همه اینا بر میگشت به کمبود عزت نفس من.

      ولی خدارو شکر این اواخر با فایلهای استاد کلی حالم خوب شده.نمیتونم بگم کامل ولی خیلی بهتر شده.

      دیگه خودمو مسئول زندگی دیگران نمیبینم.وقتی همچین افکاری میاد به ذهنم،با خودم میگم من که مسئول زندگی کسی نیستم هرکس میتونه مشکل خودشو خودش حل کنه.فرض میکنیم اصلا من وجود خارجی ندارم،فلانی بدون من نمیتونست مشکلشو حل کنه؟و این افکار کلی به من آرامش میده.

      ممنون از کامنتهای قشنگی که مینویسی

      موفق و سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2495 روز

        سلام به صدیقه جان گل .ممنونم عزیزم که با خوندن پاسخت باز هم گذشته خودم برام مرور شد که چه جان فشانی های بیخودی میکردم اما الان خدا رو شکر سرگرم زندگی خودم هستم و بی خبر از دنیای دیگران .بقول استاد باید اون مرحله رو تجربه میکردیم تا ازش گذر کنیم و من و شما و امثال ما الان دیگه بیشتر قدر زندگی خودمون رو می دونیم و دیگه حاضر نیستیم فرصت ها رو از دست بدیم .بهترین ها رو برات میخوام عزیزم از خدای یکتا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1852 روز

      سلام نسرین جون

      مرسی از کامنت قشنگت

      همیشه کامنتهاتو میخونم و ازش حس خوب میگیرم

      چقد قشنگ زندگی روزمره تو با قانون تحلیل میکنی

      بازم برامون بنویس دختر زیبا

      امیدوارم ب زودی به تمام رویاهات برسی و بیای اینجا برامون تعریف کنی تا هم شاد بشیم هم ایمانمون قوی تر بشه

      در پناه خداوند مهربانم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2495 روز

        سلام به مرضیه جان .خدا رو شکر که در جمع دوستان آگاه و بی نظیری قرار دارم که هر کدومشون ی بعد زیبایی رو از آدم برانگیخته میکنن چون خودشون هم به دنیال زیباییها هستن . سپاسگزارم از وقتی که میزاری و کامنت های من رو دنبال میکنی چقدر خوبه با بودن توی مسیر خود شناسی و خداشناسی آدم به آدم هایی وصل میشه که اگرچه حضور فیزیکی دارن و پیش هم نیستن اما فرکانس توحید اونا رو با قلبشون به هم وصل میکنه .شما هم موفق باشی عزیزم و بیای از خلق های زیبات برامون بنویسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1221 روز

      سلام نسرین خانوم عزیز و دوسداشتنی و اگاه به قوانیین الهی

      دلم برات تنگ شده بود نسرین خانوم

      اینقدر مسلط مینویسی که بعضی وقتا یه ندای درونی بشدت میگه باید حسودیم بشه بهت

      نمیدونم این حس من چیه که همش بهم میگه شاگرد زرنگای استاد یه چیز متفاوت دارن که من ندارم و اونا درکشون از قانون اینقدر عمیق که وقتی دست به قلم میشن اصل قانون میکشن بیرون

      سپاسگزارم ازت که با بیان شیوات درکتو از قانون گفتی و لذت بردم

      همه حرفات با شدت هر جه تمام تر گواه درستی قانون میداد .از وقتی یادمه توی جامعه ما همیشه این ضربالمثلها بود و همیشه هم بقیه تایید میکردن و منم جزو همون بقیه بودم و همیشه زندگیو به کام خودم زهر مار میکردم که تایید دیگران بگیرم

      ولی الان بقول شما اولین چیزی که در برخورد با یه آدم که خودشو به دردسر انداخته تو ذهنم مرور میشه اینکه اون قانون رعایت نکرده و باورهاش که باعث این دردسر شده و باید بزاریم خودش درس این موضوع بفمه و در این صورت که بهش کمک میکنم نه با کمک مادی

      سپاسگزارم از شما خانوم سلطانی عزیز

      بازم برامون بنویسید چون شما از اون دسته دوستانی هستید که به محض نوشتن کامنت نتیفیکیشنش برام میاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2495 روز

        سلام به آقا محمد عزیز که اینقدرصادقانه حسش رو بیان میکنه نسبت به خانوادش.دوست عزیزم همه ی بچه هایی که اینجا هستن شاگرد زرنگن چون خودشون رو از 95 درصد جامعه جدا کردن و ایزوله کردن خودشون رو یعنی همه انتخاب شده هستن فقط میمونه میزان کنترل ذهن و میزان اتصال که هممون ی وقتایی کم و زیادش رو تجربه میکنیم ولی بقول یکی از دوستان مهم اینه که تو مسیریم و مدام عیب یابی و اصلاح میکنیم .من هم مثل شما ی،وقتایی دچار حسادت میشم یعنی این برا همه اتفاق افتاده اما مهم کنترل بعدشه که تبدیل بشه به تحسین . مرسی از اینکه برام نوشتی و حسم رو بهتر کردین .موفق تر و شادتر و خوشحال تر و ثروتمندتر باشی عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    شینا زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 605 روز

    به نام پروردگار جهانیان

    سلام استاد عباس منش عزیز من می خواهم یک داستان جالبی تعریف کنم باز هم از تخیلات خودم است دختری به نام بکی که در آمریکا با پدر و مادرش در شهر نیو یورک زندگی میکرد شغل پدر و مادر بکی ماجرا جو بود خانواده بکی هر سال به یک شهر یا یک کشور سفر میکردند بکی هم عاشق ماجرا جویی کردن شد و او هرسال زیبایی های آفریدگار خود را میدید و لذت میبرد بکی تک فرزند بود و دوستی نداشت حتی وقتی به مدرسه میرفت کلاس های دانش آموز ها را نمی شناخت هر وقت که فامیل هایشان به بکی می گفتند چرا دوستی پیدا نمی کنی و همیشه بکی جواب میداد من تا وقتی که آفریدگار جهانیان را دارم دوست میخاهم چه کار آفریدگار دوست من است او است که همیشه به من کمک میکند در هر شرایت من هر جور شده جلو میروم و درس میخوانم پدر و مادر دیدن که بکی خیلی مغرور شده که می تواند هر کاری را بکند و هر چیزی راحت است برای او برای همین او را امتحان کردند به و یادشان آمدند که بکی خوشش از پییانو می آید برای همین او را به یک کلاس پییانو بردند بکی تعجب کرد گفت چه آسون پییانو زدن که کاری ندارد بکی روز اول به نظر او آسون برای اش بود ولی او تمرین نمی کرد پدر و مادرش کاری به او نداشتند روزی معلم از بکی خواست که پییانو یی بزند او همه ی درس هارا یادش رفته بود چرا چون او در س نخوانده بود و پدر و مادرش می خواستند به او یاد بدهند که درست خداوند همیشه به ما کمک می کند ولی باید خودت اول شروع کنی

    من می خواستم این درس را به شما بیاموزم و الان می خواهم کار های مثبت این هفته ام رو بنویسم

    1-درمدرسه یک سرود خواندیدم که در باره ی شاهنامه بودومن از این سرود خیلی چیز ها یاد گرفتم

    2- نقاشی درباره ی حرمی با دو گنبد را رنگ آمیزی کردیم

    3- درس مان در باره ی امام ها بود که چه کار هایی و چه ویژگی هایی داشتند صحبت کردیم

    4-در شنا موفق به شنا زیر آبی شدم و خیلی خوش حالم

    5-و من چند وقت پیش از خداونددرخواست کردم که یک عروسک خرگوشی بخرم و به دست آوردم

    6-دیروز پدرم به مدرسه ام اومد و معلمم کار نامه ام را به پدرم داد و خانم معلمم به پدرم گفته بود که شینا هم از لهاز درسی و هم در لهاز اخلاقی عالی هستش

    7-ما دیشب می خواستم به یک شهر سفر کنیم و سه بار قرعه تهران آمد و ما الان که این کامنت رو مینویسم در تهران هستیم

    ممنونم از خاله لیلا، عمو مجید، خاله فهیمم، خاله پری، عمو محمد حسین، خاله مریم، عمو محمد، خاله یگانه که مثل خودم پرسپولیسی و خاله ام البنین که برام کامنت نوشتن

    خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 116 رای:
    • -
      ژیلا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 1200 روز

      سلام عزیزم سلام دختر قشنگم

      داستان خیلی قشنگ بود لذت بردم منم یه دختر 6ساله و نیم دارم اسمش النا هست اونم مثل شما شیرین زبون و مهربون و باهوشه.

      ما ها خیلی خوشبختیم که هم تو این سایت هستیم هم دوستان خیلی آگاهی داریم که ازشون خیلی چیزا یاد میگیریم خدارو شکر

      انشالله که تهران خیلی خیلی خوش بگذره به خانواده سلام برسون

      در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      یگانه بانو گفته:
      مدت عضویت: 774 روز

      شینای دوست داشتنی سلام

      روزی که با خوندن کامنت زیبای شینا جان شروع بشه دیگه چه شوووووود……

      چه داستان قشنگی برامون نوشتی، چه درس خوبی داشت برامون

      چقدر قشنگ به نکات مثبت توجه میکنی

      چقدر قشنگ درک میکنی

      شینای عزیزم حضورت تو سایت برای من کلی حس خوب داره

      به امید روزهای بهتر و عالی تر و آگاهی های بیشتر

      سفر تهران بهتون خوش بگذره نازنینم….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3075 روز

      سلام به شینا خانم زرگوشی

      آفرین به تو که با ابن سن کم کار کردن روی باورهات رو شروع کردی،

      چه داستان زیبایی و چه نکته قشنگی که در این داستان یادآوری کردی و چه تخیلات عالیی

      بهت تبریک میگم و با همین فرمون بری جلو انشالله به بهترین ها هدایت میشی

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      پری سیفی گفته:
      مدت عضویت: 2533 روز

      سلام به شینای قشنگم

      مرسی بخاطر کامنت قشنگت. عالی بود. آفرین تو خیلی خلاقی. راستش وقتی داستانت رو داشتم میخوندم فکر کردم روند زندگی بکی به سمتی پیش میره که همیشه با خداست و … اما تو از بس خلاق هستی تونستی مسیر داستان رو به سمتی ببری که بکی میتونه مغرور بشه به خودش و خدای خودش. احسنت لذت بردم

      بابت موفقیت‌هات بهت تبریک میگم عزیزم. بخصوص یادگیری شنا، نمرات عالی و اخلاق عالی که داشتی و داری. تو یه دختر خاص در مدرسه‌تون هستی و باعث افتخار همه ما

      همیشه سلامت و شاداب و موفق باشی شینای قشنگ.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      هاشم داداشی گفته:
      مدت عضویت: 1369 روز

      سلام به شینای عزیزم

      چقدر خوشحال شدم از خوندن کامنتت و تحسینت میکنم بابت آگاهی که داری و خداوند هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت وجودت در این سایت الهی و بهترینها رو برات از درگاه خداوند متعال خواهانم و موفقیت روز افزون تو از درگاه خداوند خواستارم لذت بردم از بودنت تو این جمع و چه کامنت خالصانه ای نوشتی دوستت دارم و عاشقانه مشتاق پیشرفت و خوشبختی در تمام جوانب زندگی برات هستم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خداروشکر میکنم در ابتدای فصل پنجم این روزشمار من در کنار شما هستم.

    خداروشکر من دوباره در مسیر این فایل بینظیر قرار گرفتم. مسیری که واقعا برام‌ بی نظیر بود. پر از درس بود، پر از نشانه بود.

    مسیری که بهم میگفت علیرضا طاهرزاده کنترل ذهن و عزت نفس دو عاملی هست که باعث میشه تو به آنچه میخواهی فکر کنی و تمرکز کنی و تجسم کنی در موردش. بجای اینکه همچون برگی باشی در باد، بادی از جنس شبکه های اجتماعی و موج افکار منفی.

    افکاری که به راحتی انسان ها را به هر جهتی می‌خواهد سوق می‌دهد.

    من فهمیدم من اینو نمیخواهم. من می‌خواهم مسیر خودم را پیش بروم. همیشه تا 32 سالگی بدنبال این بودم که دنباله روی دیگران باشم. حتی با ورود به سایت عباسمنش هم همین درخواست را داشتم از خدای خودم. که یه الگو یا کسی باشه به من بگه چیکار کن و من اون کارو انجام بدهم؛ الان اما دارم راه خودم را پیش میروم. از تغییر نمی ترسم. اینکه بقیه دنباله روی من باشند باهاش مشکلی ندارم. مشکلات و مسائل احتمالی را به راحت ترین روش ممکن من حل میکنم.

    با همه چیز و همه کس تصمیم گرفتم در صلح یادم و به بقیه اجازه بدهم مسیر خودشون را طی کنند.

    من میدونم که باید رسالت خودم را داشته باشم و طی کنم و پا بگذارم در مسیری که عاشقش هستم.

    من عاشق نقاشی کردن هستم.

    من عاشق استفاده از ابزار و هوش مصنوعی توی کار هستم.

    من عاشق ساختمان سازی به روش پیش ساخته هستم.

    من عاشق ارتباط جدید برقرار کردن با افراد هستم. ارتباطی سازنده.

    من عاشق صحبت کردن در مسیر خواسته هام هستم.

    من عاشق رسیدن به خواسته هام هستم.

    من عاشق نتیجه داشتن هستم. من عاشق بیان نظراتم هستم.

    من عاشق بودن در دل طبیعت هستم و لذت بردن از این همه فراوانی و زیبایی که خداوند در جهان قرار داده است.

    خیلی برام مهمه بدون اینکه فکر کنم کسی منو قضاوت کنه خودمو به افراد جدید مخصوصا خانم ها(پاشنه آشیل من هست این مورد) تبلیغ کنم.

    من دوست دارم یه نقاش باشم تا اینکه یه سازنده ساختمان. نمیدونم درسته یا غلط ولی واقعا عاشق این موضوع هستم. من دوست دارم یه نوازنده پیانو باشم.

    خیلی دوست دارم همیشه در سفر باشم. (الان بهم الهام شد که قدرت را در این مورد دادم به عوامل بیرونی.)

    خیلی نکات دیگه هست.

    میخوام بگم استاد بودن شما در این مسیر، ایمانتون و حرف هاتون خیلی بهم کمک کرد خودم را بشناسم. خودم را بهتر و بهتر و بهتر بشناسم. خیلی باعث شد عزت نفس من، احساس لیاقت و خود ارزشمندی من بالاتر برود.

    باعث شد من بتونم بگویم “من”

    من چی میخوام، من مهم هستم، من اولین زندگی خودم باشم. برای خودم ارزش قائل باشم. برای هیچ کسی پا روی ارزش هایم نگذارم.

    خیلی این خودشناسی بهم کمک کرد که حالم همیشه خوب بمونه و شاد باشم.

    عاشقتونم استاد عزیزم.

    بینهایت ازتون سپاسگزارم.

    خداروشکر توی این یکی دوساعتی که کامنتم را داشتم می‌نوشتم بارها باران رحمت الهی بارید و من بیشتر و بیشتر سپاسگزار شدم.(استاد باورتون میشه من حتی نمی‌توانستم از خدا باران بخواهم برای خودم؟ و الان واقعا از صمیم قلبم برای خودم میخواهم؟)

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  7. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    شروع فصل پنجم و نشونه ای بزرگ از سمت نیروی مطلق برای هدایت من

    چون من دقیقا امروز فصل چهارم رو‌به پایان رسوندم و متعهدانه کامنت برای هرروز از روز شمار

    و اپلود شدن فصل پنجم،نشان ازین بود که این روند ممتد باشه،چون من از طریق همین فایلهای رایگان و هروز و چندباره گوش دادنشون و متعهدانه کامنت نوشتن،نتایجی کسب کردم که اینجا به صورت مختصر مینویسم

    1)تمام شدن رابطه ی من با کسی که 6سال این روند جدایی،به درازا کشیده شده بودو با شناختن شرکها و قویتر کردنه باورهای توحیدیم ،تونستم در این چند ماه اخیر،حکم طلاق و جداییو خودم خلق کنم

    2)مستقل شدن از کار و شروع کسبو کاره خودم و زدنه باشگاه کوچک،به عبارتی اکادمی زدن با شرایط فعلیه خودم و ازادی زمانی و مکانی داشتن و البته که به هزاران طریق،درکه دستان خداوند در این پروسه و راحتو اسان پیش رفتنه کارها

    3) رها شدن از گذشته و اینده و در حال زندگی کردن و لذت بردنو ستایش کردنه اگاهانه ی همه ی نعمتهای زندگیم از نوازشه باد در صورتم و لبخند انسانها بمن تا ورودیه مالیو ثروت..

    4)درکه درست از روابط و احترام و عشق در کنار وابسته نبودن و ازادانه زندگی کردن

    5)پی بردن به خالق بودنه خودم و درک درستر ،فارق از عقاید اطرافیان به انرژی مطلق

    6)جداشدن از انسانهایی که قبلا احساس خوبی نداشتم ،به صورت خیلی راحت و‌بدونه ناراحتی در کمال احترام اتفاق افتاده

    7)هدایت شاگردان و ادمهای غریبه به سمت من بدونه تبلیغات و حتی یک بنر یا تابلو برای باشگاه

    8) پیدا کردن الگوهای تکرار شونده ی زندگیم و نتایج نا دلخواهی که از باورهای غلطم نشات میگرفت

    9)شروع دوره ی دوازده قدم و بالا رفتن فرکانسم با توجه به نتایج کوچکو بزرگم که در کامنتهای روزشمار نوشتم

    10)شروع دوره ی ثروت 1

    11) خرید دوره ی احساس لیاقت

    نتایج خیلی بیشتر از چیزیه که بخوام اینجا بنویسم

    چیزهایی رو نوشتم که برای خودم هم بسیارر چشمگیر بود و سالها از طرق مختلف و تقلا ،حاصل نشده بود

    شکر برای برای این مسیر و ممنونم برای این صداقت

    استاد و خانم شایسته ی عزیز،دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
  8. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    واقعا چقدر من مثال دارم از اینکه تا وقتی «باورها» عوض نشه زندگی مسیر مشابهی رو طی خواهد کرد.

    افرادی که در ایران درگیری سیاسی داشتند، و خارج از کشور هم درگیری دارن

    افرادی که ایران مشکل اقتصادی داشتن و برای فرار از شرایط اقتصادی مهاجرت کردن و در خارج از کشور بیشتر درگیری اقتصادی دارن و از نظرشون ایران بهتره وضعش

    افرادی که درگیری در مشکلات رابطه دارن و در روابط بعدی هم مورد مشابه و یا بد ترش رو تجربه میکنن

    یه عالمه از این مثال ها رو می بینم و کمک میکنه به «تقویت» باورهام نسبت به قانون

    این فایل رو خیلی دوست داشتم و احساس میکنم «درک» بهتری نسبت به قبل نسبت بهش پیدا کردم

    و چقدر این جمله رو دوست دارم که :

    «پاداش کنترل ذهن باورنکردنی هست »

    واقعا همینه

    و سپاسگزار خداوندم که زندگی من راحت‌تر شده و احساس خوب من مداوم تر شده و اهدافم رو با لذت پیش میبرم و اطرافم رو خالی کردم از افراد پوچ و منفی و ناهماهنگ چون برای خودم «ارزش» قائل هستم

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  9. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    خدایا شکرت چقدر عالیه که روزشمار تحول زندگی من فصل پنجمش شروع شد و اولین فایل هم فوقالعاده است و باز بهمون یادآوری شد که ما قدرت تغییر هیچ کسی رو نداریم نه کشورمون، نه شهرمون و نه خانواده مون

    ما فقط قدرت تغییر خودمون رو داریم وسلام افرادی هم که در مسیر ما باشن و خودشون خواهان تغییر باشن و جدیت خودشون رو نشون بدن حتما مسیرهای هدایت براشون باز میشه

    وقتی ما میایم برای تغییر خودمون جهاد اکبری رو شروع میکنیم خداوند یه هماهنگی هایی در زندگی ما رقم میزنه که خودمون هم متعجب میشیم ولی با استمرار دیگه تعجب نمیکنیم و به ایمان میرسیم و تسلیم هدایتش میشیم

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم با این برنامه ی روز شمار تحول زندکی من بهم یاد آوری کردی که قانون فقط تکرار اصله و بحث صحبتهای جدید و قشنگ نیست، بحث بارها شنیدن و به درک رسیدنه، بحث شنیدن و عمل کردنه، بحث شنیدن حرکت کردنه

    این مسیر، مسیر شنیدن توحید و عمله، مسیر حرف مفت نیست

    وقتی میشنوم باید عمل کنم تا نتایج لاجرم نمایان بشن، اگر کسی میشنوه و عمل نمیکنه مشکل از آموزه ها و قوانین نیست مشکل از حرکت نکردن طرفه

    استاد من توی قسمت قبل هم گفتم که دارم مسیر شما رو ادامه میدم و جای پای شما پا میذارم و خداوند یاری ام کنه و اراده قوی بده بهم که ثابت قدم باشم در این مسیر تا ابد

    من کارم رو از 15تیر همین امسال شروع کردم یعنی سال1402

    من 4سال فقط داشتم قوانین رو از شما یاد میگرفتم و شنیدم و شنیدم و همراه با شنیدنم تمرینات عملی هم بود که انجام میدادم تا خود واقعیم رو کشف کنم

    امسال که شروع کردم برای کارم در مسیر حواسم باید به قانون تکامل میبود، نباید عجله میکردم، باید منعطف میبودم، باید ادامه میدادم تا نتایج نمایان بشه

    در مسیر نباید ناامید میشدم مثلا یکماه بعد از شروع کارم توی کانال فقط 5نفر بود ولی من باید ادامه میدادم و ادامه دادم با قدرت هم ادامه دادم بعد آروم آروم تعداد کاربران کانال زیاد شد و بعد از اینکه تا اینجا تکاملم طی شد دوره از نتایجم برگذار کردم و ادامه داره….

    میخوام بگم اگر من قانون رو گوش نمیکردم همون ماهای اول جا میزدم و ناامید میشدم اما آدم وقتی قوانین رو یه کوچولو درک میکنه مسیر براش راحت و ساده میشه من منتظر مقصد خاصی نبودم و الانم نیستم من دارم لحظه و از مسیرم لذت میبرم اینو از شما یاد گرفتم که بخوام و مسیرها رو بسپارم به خدا و من از لحظه ی حالم لذت ببرم و هر ایده ای که میاد رو در لحظه انجام بدم

    خدایا شکرت چقدر این مسیر شیرین و لذت بخشه

    هر روز خداوند دستان ارزشمندش رو میفرسته به سمتم تا به پیشرفتم کمک کنن هر روزم به لطف خدا بهتر از دیروزمه

    خدایا شکرت که در این مسیر توحیدی هستم و از لحظه به لحظه ی خودم لذت میبرم

    خدایا شکرت که وقتی من از درون با خودم اوکی باشم تمام هستی رو باهام اوکی میکنی

    استاد سپاسگزارم بخاطر وجود ارزشمند شما و خانم شایسته در زندگیم که تنها الگوی زندگی من هستین

    عاشقتونم بینهایت

    ان شاءالله که خیر دنیا و آخرت نصیب قلبهای مهربونتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2026 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    واقعا زیبایی به «دید» انسان ربط داره نه به «مکان جغرافیایی»

    خیلی ها به ظاهر در بهترین کشورهای دنیا هستند ، اما ناراضی و شاکی …

    و این همه افرادی که در کشورهای به ظاهر نامناسب زندگی میکنن و لذت میبرن ، هر زمان هم خواستند لاجرم هدایت میشن به کشور دیگه ای که با خواسته هاشون هماهنگ باشه نه اینکه شکایت کنن و ناراضی باشن

    من سه ماهی میشه به «ایمان و باور» رسیدم که کل این مسیر زیبایی ها و دست یابی به خواسته ها از «کنترل ذهن و کانون توجه» بدست میاد

    بهای موفقیت رو‌ باید پرداخت

    و این بها با «کنترل ذهن» بدست میاد

    عده بسیار اندکی هم حاضرن بهاش رو بپردازند

    و اکثریت فقط ادعا میکنن که دارن روی خودشون کار میکنن

    وظیفه ما فقط و فقط «کنترل ذهن» هست تا زندگیمون در «هر شرایطی» بره به سمت زیبایی ها

    * در مورد چیزی که دوستش نداریم صحبت نکنیم چون خیلی در ذهن اون موضوع قدرت میگیره.

    هر وقت به موضوع نادلخواه برخورد کردیم در موردش صحبت نکنیم

    * وقتی تمرکز کنیم روی زیبایی ها، لاجرم هدایت می شیم به زیبایی های بیشتر

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: