https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-14 07:39:312024-12-27 05:36:55روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5
476نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خدایی که هر لحظه در حال استجابت خواسته هایمان هست حتی آنهایی که هنوز ما درخواستشان را نیز ندادیم
این ما هستیم که باید چشم باز کنیم تا ببینیم، گوش بسپاریم تا بشنویم و متعهد باشیم تا قدم برداریم …
کار من ایمان و توکل به اوست … و او تمام کارهایش را پیشاپیش و انجام داده است .اوست که منتظر من است چرا که او همیشه سر قرار حاضر هست منم که سرگشته و حیران به در و دیوار جهان میخورم … خدا خودت هدایتم کن به راه مستقیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان
چند وقتی که کامنت ننوشتم و فقط و فقط کامنت می خونم و فایل گوش میدم و فایلهای سفرنامه و زندگی در بهشت می بینم همین الان بهم گفت بنویس تا رد پات بمونه سر قرار و منم گفتم چشم
الهی به امید تو
از وقتی که یادم میاد با قانون آشنا شدم و مفهوم توجه به ناخواسته ها رو یاد گرفتم به اطرافم که دقت کردم دیدم همه و همه دارن از ناخواسته هاشون میگن … تلویزیون ، رادیو، پدر ، مادر ، برادر،خواهر، همکار، دوست و آشنا و…. همه از آرزوهایی که بهشون نرسیدن و دلایل محکمی که داشتن میگفتن، همه از کمبود و نداری ، از گرانی از سردی از گرمی هوا، از زمین و آسمان از خودشون هم می نالیدن … انگار همه چیز شده بود نبود و کمبود … انگار با این حرفها میخواستن به همه ثابت کنند که منم هستم ولی نشد ولی نمیشه ولی ولی …
انگار یه حس ترحم در همه ایجاد میکردن مخصوصا در خدا برای اینکه شاید دل خدا به رحم بیاد و یه کیسه پول از آسمون براشون بندازه که همه مسائلشان حل بشه… ولی سالهاست از اینهمه غر و لند میگذره و آدما همون آدم و وضعیت همون وضعیت…
من در دل تمام این ناخواسته ها و تمام منفی ها تصمیم به تغییر گرفتم و خدا هدایتم کرد به سمت استاد و بالا و پایین داشتم ولی ادامه دادم کم آوردم ولی گوش دادم شاید گاهی فقط گوش بودم و درکی نداشتم ولی بازم گوش میکردم و میدیدم … یه امیدی ته دلم بود که میشه و میشه آره میشه اگه برای بقیه شده برای منم میشه … تضادها رو دیدم و گریه کردم ولی زود پا شدم و ادامه دادم گفتم اینا اومدن منو بزرگ کنند ، بازم ادامه میدم … درسته تغییرات آهسته صورت میگیره ولی از یه جایی به بعد به قول استاد تصاعدی میشه …و باور نکردنی فقط باید در مسیر بود و ادامه داد …امروز وقتی به ناخواسته ها فک میکردم به این نتیجه رسیدم که خب من الان خداروشکر به جایی رسیدم که هیچ توجهی به اتفاقات جامعه ندارم حتی از خیلی اتفاقات بی خبر هستم، تلویزیون حذف کردم، اینستا رو و… خب تا اینجا رو خوب اومدی مریم اماا… آیا به نا خواسته های وجودتم چشم بستی ؟
نا خواسته های من چیه ؟
به رابطه قبلی ام که فک به اون باعث میشه احساس عدم لیاقت کنم، به وضعیت جسمانی، به وضعیت مادرم، به شغلم ، به دوستام، به مدیر مدرسه، به همکارام ، به دانش آموزام، به سنم، به جوانی و زیباییم، به هدفهایی که تعیین کردم و نرسیدم، به تعهدهای که دادم و سرشون نموندم ….همه اینا هم میشه ناخواسته ولی من فک میکردم ناخواسته فقط در تلویزیون و جامعه و برنامه های گوشیم هست، نه ناخواسته ها در وجود منم هست درسته تلویزیون نگاه نمیکنم ولی چقد پای دردو دل همکار میشینم، چقدر با نجواهای ذهنم احساس ارزشمندی از خودم میگیرم،
این منم که تمام این ناخواسته ها رو به خواسته باید تغییر بدم این منم که با نگاه توحیدی و تمرکز به نگاه مثبت به نجواها اجازه جولان ندم.
درسته این مسیر مسیری هست که تغییرات آرام صورت میگیرد ولی انجام می شود اینو از آگاهی هایی که دریافت میکنم از آرامشی که اکثر شبهای سرد پاییزی زیر آسمان پر ستاره می نشینم و با عشق با خدا هم صحبت میشم می فهمم ، از اینکه اون طرف درب اتاقم صحبت از تمام ناخواسته هاست ولی من نمی شنوم و میگم خدا بزرگه من خالق زندگی خودم هستم حالا بخواد اعضای خانواده ام هر طور که باشند. من روح مجردی هستم روی این کره و من میخوام که انسان معمولی نباشم من نمیخوام مورد ترحم کسی باشم من میخوام که خودم سرور و رئیس کار خودم باشم میخوام که حقوق بدم نه بگیرم، میخوام هر زمان که خواستم در سرکارم آماده باشم میخوام آزادی زمانی و مکانی داشته باشم، میخوام که در هرساعت از شبانه روز درآمد داشته باشم، میخوام که هر چیزی که خواستم بدون توجه به قیمتش و مکانش سفارش بدم، میخوام که عالیترین و سالم ترین خوراک داشته باشم میخوام از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم با تمام وجودم شاکر خداوند باشم، در قلبم یک فرمانروا باشد رب العالمین
میخوام روابطم پر از عشق و محبت باشه ، میخوام سرشار از علم و آگاهی باشم
اگر برای استاد و تمام دوستانم شده پس برای منم میشه
میشه که بیام با اشک شوق از نتایجم بگم ، خداروشکر الانم پر از نتایج عالی هستم از روابط و شغل و آگاهی ها و پول و ثروت ولی از این بهتر هم میشه من از این بهترشم می تونم بسازم با توکل و ایمان واقعی به رب
خدایا در این مسیر اگر گام برداشتم چون خواستم انسان متفاوتی باشم خدایا خواستم سربلند مقام قرب تو باشم و به وجود خودم به عنوان انسان افتخار کنم ، الهی ایاک نعبد و ایاک نستعین
فایلی جذاب که تو قسمت 124 روزشمارِ تحول زندگیِ من فصل 5، هدایت شدم بهش.
داستانِ هدایت…
یادمه از همون اول که جدی با استاد شروع کردم (18 فروردین 99 به بعد)، متوجه شدم شدید به مبحثِ هدایتِ خدا علاقه مند و کنجکاو شدم.
از همون موقع ریز ریز شروع کردم به تمرینِ اشناییِ بهتر با هدایت و کمک گرفتن از هدایت تو زندگیم.
طی این مدت بارها و بارها شاهدِ هدایت ها و چیدمان های جذابِ خدا تو زندگیم بودم و هستم…
همه رو مینویسم، تو دفتر سپاس گزاری ام مینویسم چون فراموش میکنم، مثل الان که چیزی تو ذهنم ندارم ولی میدونم فقط کافیه دفترهامو باز کنم و بخونم تا با کلی هدایت و نشانه روبه رو شم.
جالبه این فایل درباره مهاجرت استاد هست و گوش کردم، بلافاصله بعدش هدایت شدم به فایل 19 مصاحبه که یهو مواجه شدم با اینکه این فایل هم درباره داستانِ مهاجرتِ استاد هست.
برام این همزمانی خیلی جالبه.
هدایت به قولِ مریم جون: دکمه ذهن قطع شه تا دکمه هدایت وصل شه…
درکِ هدایت، جزوِ قسمتِ شهودیِ هر انسانی هست که هر چی بیشتر بهش باور داشته باشه بیشتر میتونه دریافتش کنه.
خوشحالم که به شهودم دارم توجهِ بیشتری میکنم، چون منِ قبلی قسمتِ منطقش پررنگ تر بود و خیلی روی خودش و منطقش حساب میکرد که بی خطا داره عمل میکنه.
چند تا از هدایت هایی که یادم میاد رو مینویسم تا هم برای خودم تقویت کنم قدرتِ هدایتِ خداوند رو، هم برای دوست عزیزی که میخونه:
(اینطوری هدایت برای من آشکار میشه که خدا میندازه به دلِ خودم که کاری رو انجام بدم، یا از زبون کسی میشنوم یا چیزی میبینم که باز یادم میاره کاری رو انجام بدم، یا خیلی غیر منتظره به یادِ خودم میاره که چکار کنم…)
– رفتم مطب دکتر، پرونده ام بعد از انجام فرایند پزشکی اونجا بود، قبل از خروج یهو بهم یادآوری کرد پوشه تو بردار…
انقدر برام واضح و آشکار یادآوری کرد که خیلی ذوق کردم.
اون مطب از خونه ما دور بود، اگه خدا یادم نمینداخت اذیت میشدیم برای بازگشت به اونجا و حتما سرزنش میکردیم حواس پرتی رو.
– یه بار دیگه برای انجام فرایند پزشکی دیگه ای مطبی بودم، انجام شد، تموم شد، تا اینکه یهو قبل از خروج از مطب، خانم دکتر مجدد گفت باهام کار داره، رفتم و متوجه شدم یه فرایند پزشکی جا مونده و انجام نشده و اون لحظه دوباره به خدا گفتم ممکنه من و خانم دکتر و کل جهان یادمون بره، اما تو یادت نمیره و هر لحظه هدایتمون میکنی به درست و بهترین.
– همون مطب دوباره ما اومدیم بیرون تو آسانسور بودیم که زنگ زدن برگردین، عکسِ کارِ جدید رو نذاشته بودن تو پوشه ام بهم بدن، برگشتم و تحویل گرفتم.
جالبیش چی بود، این قسمت که یادشون رفته بود بررسی کن اتفاقا مهمترین کاری بود که باید بررسی میشد و میبردم پیشِ پزشک خودم تا جواب رو ببینه.
بازم خدا رو شکر کردم برای این یادآوری و هدایتش.
– چند سال پیش میخواستم به یکی از اقوام زنگ بزنم برای احوالپرسی، خیلی سختم بود، اما وقتی نشانه ها و هدایت اومد که سمانه زنگ بزن، به سادگی زنگ زدم، طوریکه خودمم باورم نمیشد چطوری تا لحظه ی قبل سختم بوده ولی اون لحظه تحتِ جریانِ هدایت، انقدر ساده و شیرین انجامش دادم.
– برای انجام دادن کاری شک داشتم، نمیدونستم باید انجام بشه یا نه؟ لازم و واجبه یا نه؟
به خدا گفتم هدایتم کن، من نمیدونم…
بعد خیلی جالب طیِ فرایندهایی که انجام دادم دیدم تو چرخه ی هدایت بهم نشون داد باید انجام بدی و لازمه، همه شون رو انجام دادم و خوشحالم که اینچنین راهنمایی میکنه خدا منو در همه ی اموری که آگاهی ندارم بهشون.
موارد بیشماری دارم تو هدایت های خدا برام و دوست دارم دفترهامو بخونم و حسابی برای خودم یادآوری شه این نعمت.
اینکه چقدر زندگی تو چرخه ی هدایت خدا، برام آسونتر و شیرینتر میشه، چقدر ترسم رو کمتر میکنه، شجاع ترم میکنه و …
استاد جان شنبه که آزمون محدودیت ذهن رو سایت قرار گرفت و من هدایت شدم به دوره فوق العاده
شیوه حل مسائل زندگی
سریع خریدم با لطف پروردگارم
دو روز جلسه یک بودم
دو روزه که رو جلسه دو و سوالات بی نظیرش استپ کردم
آنقدر سوالات عالی هست که من پی بردم به نشتی انرژی ام
من فکر میکردم اوضاع فکریم خوبه در مسیرم فقط باید ادامه بدم تا تکامل طی بشه همین که تو این سایتم و فایل میبینم و کامنت میخونم و سری به عقل کل میزنم و اینا خوبه دیگه بسه دیگه ولی با عنایت رب خودم فهمیدم که نه
موضوع به این درستی هم که فکر میکنم نیست
اومدم این فایلو دیدم و دقیقا استاد جان نوتیس کرد که
تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم
آخه چرا من همش تمرکزم روی همسرمه
با اینکه پارسال این فایلو گوش دادم اونموقع این صحبتها رو اصلا به خودم ربط نمیدادم و میگفتم من که قاطی معترضین نیستم من حواسم به خودم و زندگیمه
ولی الان فهمیدم حواسم به زندگیمه یعنی حواسم به همسر بنده خدامه
همش دنبال پیدا کردن باورهای محدود کننده این موجودم همش میخوام ازش ایراد پیدا کنم و البته که فکر میکنم اگه ایشون عوض بشه زندگی منم تغییر میکنه
ای داد بیداد ای دل غافل
و اصلا فکر هم نمی کردم که این ایراد رو من دارم
از سوالات خودشناسی دوره شیوه حل مسائل
فهمیدم
خدارو شکرت چقدر تو مهربونی
چقدر دوستت دارم خدا
چقدر شکر میکنم بخاطر وجود ارزشمند استاد تو این زمونه و هدایت شدن من به سمت توحید
دوستان دوره ها چشم آدمو باز میکنه
من از خداوند میخوام که لحظه به لحظه کمکم کنه تا قدمهام رو محکم بردارم
تو عمل کردن دستم رو بگیره و آسان کنه برای آسانی ها
عزیزای دلم از اونجایی که من هنوز دفتر جدید نگرفتم و صبح انگار چیزی کم کرده بودم و نمیتونم ننویسم اومدم به خونه امنم و اومدم باز اینجا توی بزرگترین و تموم نشدنی ترین دفترم که سایتمونه بنویسم
خدایا شکرت به خاطر تمام نعمتها و فراوانی هایی که بهم میدی خدایا شکرت به خاطر شروع یک روز عالی دیگه
خدایا امروزم رو هم به دست تو میسپارم خدایا هر صبح که بیدار میشم خودت قلبم رو آروم کن
خدای بزرگ و نزدیکم من بنده ی توام من جز تو تکیه گاهی ندارم و تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم پس کمکم کن که خار و کوچیک نشم نزار به بیراهه برم من تورو میخام
خدایا من جز تو وکیلی ندارم و نمیخام داشته باشم.خودت کارو بارم رو درست کن
خدایا نزار بارم روی زمین بمونه خودت برام بلندش کن
خدایا این خاسته ایی که دارم اونقدررر ازت درخاستش میکنم تا تبدیل بشه به یک شکرگزاری روزانه و عمیق و همیشگی
خدای بزرگم اونقدر بهم ثروت و فراوانی بده که دغدغه ی خرید هیچ دوره ای رو نداشته باشم و به راحتی هر چی که دلم میخاد رو بگیرم
خدایا راه را به من نشان بده و بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم
خدای من راه توانگری و فراوانی نعمت را بر من بگشا
خدایا امروز بهترین خبرهارو بهم بده بهترین هدیه هارو برام بفرست
خدایا خودت مثل اسماعیلت آدمها رو دورم جمع کن
رزق و روزی من رو اگر در آسمانها ست خودت آن را بر من ببار و اگر در زیر زمینه خودت برام استخراجش کن
خدایا شکرت به خاطر این جای امنی که دارم باورم نمیشه که شکرگزاری ها و خاسته هام رو که هیچ کسی نمیبینه اینجا اینقد راحت مینویسم و اصلا نگران نیستم خدایا شکرت
آخیش راحت شدم که نوشتم امروز حتما باید دفتر جدید بگیرم چون من به نوشتن عادت کردم
مینویسم تا اتفاق بیفتد
ای که مرا خوانده ای
راه نشانم بده
عاشقتونم بوس به دستهای تک تکتون برای نوشتن این کامنت های عاااالی و نابتون
چقدر زیبا نوشتی اعظم جانم چقدر لذت بردم و اشک سرازیر شد ازین دعاهای ناب و وچقدر نشست به قلبم ….واقعا خداروهزاران مرتبه شکر که در این مسیر نور و آگاهی هدایت شدیم و میتونیم راحت حس عشق و درونی مون رو به خالق عزیز بازگو کنیم وچه شاد و رها و خوشبختیم در این سرزمین پاک سایت و میبوسمت و برات بهترینها رو میخوام از رب العالمین
بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل بینظیر، یعنی فایل روز 131، گفتگو استاد با دوستان قسمت 44
چه نکات عالی ای آقا سعید گفتند و چه نکات عالی ای شما فرمودید در مورد همین صحبت های آقا سعید.
این نگاه شما، نگاهی است که چقدر انسان را از بندهای فکر و ذهنی رها میکنه.
یعنی همین توحید و یکتا پرستی.
یکتاپرستی یعنی نگران بقیه نبودن حتی اگر همسرت باشد.
از وقتی که تلاش کردم اینطور نگاه کنم، استاد خیلی راحت تر شده زندگیم. هنوز روی همسرم مقاومت دارم. یکم سختمه. چون باورهای بینهایت زیاد مخربی داشته و دارم که در حال اصلاحش هستم.
راستش را بگم دیر اقدام میکنم برای اصلاح باورهام. یکم تنبلی میکنم که این از بیماری کمالگرایی میاد یا اینکه اهرم رنج و لذت اجازه این تغییرات را نمیدهد. هرچند که من دارم آروم آروم اینکار را انجام میدهم. و مینویسم اهرم رنج و لذت ها را برای تغییر شخصیتم.
این یه نکته.
نکته ی بعدی برام اینه که چقدر عالی که انسان هدایت میشه. امروز صبح هدایت شدم به کامنت یکی از دوستان که احساسش گفته بود الان پاشو برو آب برای بچه ها بریز توی ظرفشون، بعد از آماده کردن آب، همون موقع بچه شیرخواره میاد و آب طلب میکنه. این نشون میده چطور خداوند از قبل نیاز ما را پاسخ میدهد.
خب آقا سعید هم از همین قانون استفاده کرده است. یعنی اومده و گفته خدایا من مهمون تو هستم. هدایتم کن. بعد میره هم غذا و هم نان رایگان بهش داده میشه.
برای من فرق میکنه. من اینجوری هست که میگم خدایا من پول میخوام. مشتری بفرست.
یهو میبینی یکی میاد همون موقع قرارداد مینویسه میره. 200 میلیون 300 میلیون درآمد خدا بده برکت تو 2 ماه.
میخوام اینو بگم واسه هر کسی فرق میکنه. اما من میتونم بگم من خیلی ایمانم مثل آقا سعید نیست. یعنی تا پول تو حسابم نباشه حرکتی نمیکنم. احساس میکنم باید تح حسابم پر باشه.
یکم باید رو این موضوع یا شاید خیلی باید رو این موضوع کار کنم. خیلی بارها شده که با هیچی حرکت کردم و خداوند مرا در مسیر فراوانی اش قرار داده است.
خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
عاشقتونم استاد عزیزم. بینهایت ازتون سپاسگزارم هم از شما و هم از مریم خانم عزیز.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام به دوست عزیز آقای بساطیان امیدوارم که حالتون عالی باشه
وای که چقدرر زیبا بود کامنتتون و حیفم اومد که تشکر نکنم و حسم رو بیان نکنم چقدر اون لحظه که گفتین دوستم گفته آخه مشتهای بابات بزرگتره دلم ریخت و دوسداشتم گریه کنم بابت این حس قشنگ من سپاسگزارم بابت این حس خوبی که دادین و از خدا میخام با مشتهای خودش بهمون نعمت بده
خاستم بخوابم گفتم چندتا کامنت بخونم بعد بخوابم که رسیدم به کامنت ناب شما و حالا با یه حس لطیف و زیبا میخوابم
امیدوارم چندین برابر این حس رو بهتون برگردونه خداوندم
واقعا از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم که همون معترضین خودشون به آزادی اعتقاد ندارن و فقط ادعاش رو دارن
سر کار، یکی از همکارا به من خرده میگرفت که تو وطن دوست نیستی و برات مردم مهم نیستند و…
بعد خودش مدام توی این گروه های تلگرامی و اینستا بود و گریه میکرد بخاطر وضعیت جوونا …
بماند که امسال چطوری توبیخ شد و حتی کارش به دادگاه کشید و کلی استرس و اضطراب رو متحمل شد و تا دو سال تحت نظر خواهد بود
خب الان به سود کی شد ؟ من یا امثال اون شخص ؟
اگه کسی جویای آزادی هست ، چرا حق انتخاب رو از امثال من بگیره و خودش هم قاضی بشه و حکم صادر کنه .. این چه فرقی کرد با رجال سیاسی که ازشون انتقاد میکنه؟
طبق قانون : با هرچیزی که بیشتر برخورد کنیم ، باهاش بجنگیم ، فحشش بدیم و … از همون جنس بیشتر اتفاقات و شرایط وارد زندگیمون میکنیم
این موضوع درمورد همه چیز صدق میکنه
مثلا در مورد تورم ، رکود ، جنایت و … حرف بزنی
یا در مورد فراوانی ، رشد و پیشرفت و امنیت و … صحبت کنی
من هر دو گروه رو تجربه کردم
قبلا خودم جزو گروه دوم بودم که مثلا در مورد بیماریها خیلی سرچ میکردم و هدفم این بود که به روز باشم!
اما نتیجه ش آیا به نفع من بود ؟
نه!
بدون استثنا هر هفته و یا هر دو هفته من برای افت فشار خون بیمارستان میرفتم .. یا سرماخوردگی و هر چیز دیگه ای .. یعنی کلا درگیر بیماری بودم
این نشون میده کانون توجه من بود که اون شرایط روبرای من تکرار میکرد ، وگرنه چرا با تغییر باورها و روش فکری من، دیگه اون مسائل حذف شد؟
واقعا ارتباط افکار به اتفاقات زندگی رو براحتی میشه تشخیص داد
اینکه بعضیا سختی و مشکلات رو تجربه میکنن چون دارن همونا رو می بینن و در موردش میخونن و حرف میزنن
و وقتی من شرایط متفاوتی رو تجربه میکنم نه به این معنی که اون شرایط سخت وجود نداره ، بلکه به این معنی هست که برای من وجود نداره چون کانون توجه من روی موارد دلخواه خودمه ..
من به خودم میگم وقتی من فقر رو دوست ندارم چرا باید بهش توجه کنم؟ چرا باید به ناخواسته هام فک کنم که جذب کنم ؟ چرا خودازاری کنم ..
*اگه قانون رو درک کنیم زندگی خیلی زیباتر و راحتتر میشه و از واکنش گرا بودن دست بر میداریم
سلام به عزیزای دلم .من اومدم با کلی شوق و ذوق و عشق و امید . تمام وجودم و تک تک سلولهای بدنم پر از حس شکرگزاریه .خدایا شکرت تو چقدر به من نزدیکی و همیشه بهم ثابت کردی فقط منم که فراموشکارم
امروز یه اتفاق خیلی خوشگل یه دفعه ای برام افتاد یه چیزی که چندروزه میام همینجا و توی دفتر شکرگزاری عزیزم که اینجاست از خدا میخاستمش یه دفعه ای برام اتفاق افتاد و چه سوپرایز زیباییی
خدای من گاهی یه چیزی میخاین که فقط به خدا گفتین و بعدم دیگه بهش فکر نکردین بعد یه دفعه ای بهش میرسید بعد یه دفعه تلنگر قشنگی میخوری و میدونی که اینو فقططط خدا میدونست میدونی که کار خودش بوده وای چه حسیه
مثل این میمونه به بابات بگی اینو دوسدارم داشته باشم بعدم فراموشش کنی عصری که بابات میاد به دفعه چیزی که دوسداشتی تو دستش ببینی بعد همه بگن این چیه اینا که خیلی عادیه ولی تو بند دلت یه تکون میخوره و یه لبخند و یه باباااا تو یادت نرفته بود و از تهه قلبت خوشحال بشی و تکیه کنی به بابات وای من این حس رو دارم یعنی اگه اتفاقی که افتاده رو به هر کسی بگم خیلی عادی و چیز معمولی باشه و بگن واااا مگه چیه اینهمه ذوق و شوق. و ممکنه بگن واا اعظم دیونه شده .ولی من و خودش فقط میدونیم چه خبره و هیچکسی خبر نداشته از این حرف خصوصی ما
اشک منو درورد این کامنتتون،،،دقیقا همین لحظه ای که نیازداشتم به این صحبتها،خدا منو هدایت کرد به سمت کامنت شما
چقدر خدا زود باتک تک جملات شما آرومم کرد
چقدر زود بهم فهموند که روی من حساب بازکن،که بی حساب بهت میتونم روزی بدم
چقدر خوب گفتی که پیامبران باایمانشون ازکجا به کجا رسیدن بخاطراینکه روی خدای خودشون حساب باز کردن،و ایمانشون رو حفظ کردن و نتیجه ی ایمانشون میشه
تبدیل آتش به گلستان
تیروکمان وشمشیرمیشه برای دشمن
ازقعرچاه میشه عزیز مصر
دریارو به راحتی میشکافه برای فرار از دشمن
چقدر یلحظه خدا باجملاتتون بهم گفت به کجاچنین شتابان و این همه عصبانیت و حساب بازکردن روی بنده ی من
روی ممممننن حساب بازکن،بیخیال بنده هام،خودم ازجایی که فکرشو نکنی به ثروت میرسونمت
فقط کافیه ایمانتو حفظ کنی عجله نکنی ثابت قدم تواین مسیرباشی،بی نیازت میکنم از هرچی آدم دورواطرافته،فقط روی من حساب بازکن و این حساب بازکردنه رو حفظ کن،خیلی زود نتیجشو بهت میدم….
سپاسگزارم دوست خوبم که به من کمک کردی تا خودم رو نبازم و اجازه بدم خدا کارهاشو درست انجام بده،مثل همون خلبان و اسنپی که بهش اعتمادمیکنم و اجازه میدم که اون منو به مقصد برسونه
ممنونم ازت و سپاسگزارم امیدوارم درتک تک لحظات زندگیت نور خدارو روشنی بخش مسیرت کنی وبهترینهارو برات آرزومندم
این روزا چقدر با دروه احساس لیاقت حالم خوبه چقدر احساس ارزشمندی درونم پررنگ وپررنگ تر میشه
چقدر از اطرافیان مخصوصا همسرم مورد محبت وتوجه وعشق قرار میگیرم.
حتی در مقابل مسائلی که تو زندگیم پیش میاد خیلی آرامش دارم وبا ایمان قلبی بیشتری از قبلم با مسائل روبرو میشم واین دلگرمی ته قلبم هست که نگران نباش همچیو بسپار به خدا خودش به بهترین شکل وراحت ترین روش این مسئله رو حل میکنه واز جایی که حتی یهش فکر هم نکردی اون موضوع حل میشه
وچقدر این آرامشو دارم وبه این باور رسیدم که هر اتفاقی تو زندگیم می افته به نفع منه ومسیری هست برای رسیدنم به خواسته هام
وتنها از خدا میخام آسونمون کنه برا آسانی ها وهر روز بهتر از روقبلمون باشیم وبهتر ودقیق تر به قانون عمل کنیم وبه رشد وپیشرفت روز افزون برسیم.
خداجونم،استاد عزیزم ومریم جانم رو برامون حفظشون کنه وبه سعادت دنیا وآخرت برسن.
سلام داداش علی انشاالله هرکجا هستین حال دلتون عالی عالی باشه چقدرخوشحال شدم وقتی کامنت شما رو دیدم،خداروشکر که خوب هستین،
سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتین
چقدر تحسینتون کردم یه پدر نمونه که با عشق ومحبت واسه فرزندانتون وقت میزارین وانشاالله که به سوژه مورد نظر رسیده باشین،سپاسگزارم ازلطفتون.
داداش علی راز شاد بودن وحال خوشم تنها شناخت بهتر خودم وبا خود به صلح رسیدن هستش،که به لطف خداوندم سعادت حضور در دوره احساس لیاقت وسخاوتمندی استادعزیزم که اینقدر ریزوحساب شده مطالب رو در اختیار دانشجوهاشون قرار میدن،این نتیجه های بزرگ رو گرفتم.
حالا نمیگم تو زندگیم تضاد نیست ولی خیلی خیلی راحت با تضادها کنار میام وبا دیدمثبت سعی میکنم این تضادها رو در مسیر رشد وپیشرفت خودم ببینم ونتیجه به نفع خودم تمامش کنم.
وقتی که تصمیم گرفتم خیلی نچسبم به خواسته هام وهمینطور که در گوشه ی ذهنم خواسته هامو پرورش میدم،از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم وسپاسگزار داشته هام باشم وخودم رو دوست داشته باشم ولایق واجازه بدم خداوند هم خدایی شو بکنه.
ودر قدم اول از خداوندم میخوام که همه ی اعضای خانواده ی عباس منشی به بزرگترین نعمت،احساس خود ارزشمندی برسیم آمین.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استادهای عزیزم
به نام خدایی که هر لحظه در حال استجابت خواسته هایمان هست حتی آنهایی که هنوز ما درخواستشان را نیز ندادیم
این ما هستیم که باید چشم باز کنیم تا ببینیم، گوش بسپاریم تا بشنویم و متعهد باشیم تا قدم برداریم …
کار من ایمان و توکل به اوست … و او تمام کارهایش را پیشاپیش و انجام داده است .اوست که منتظر من است چرا که او همیشه سر قرار حاضر هست منم که سرگشته و حیران به در و دیوار جهان میخورم … خدا خودت هدایتم کن به راه مستقیم به راه کسانی که به آنها نعمت دادی و نه گمراهان
چند وقتی که کامنت ننوشتم و فقط و فقط کامنت می خونم و فایل گوش میدم و فایلهای سفرنامه و زندگی در بهشت می بینم همین الان بهم گفت بنویس تا رد پات بمونه سر قرار و منم گفتم چشم
الهی به امید تو
از وقتی که یادم میاد با قانون آشنا شدم و مفهوم توجه به ناخواسته ها رو یاد گرفتم به اطرافم که دقت کردم دیدم همه و همه دارن از ناخواسته هاشون میگن … تلویزیون ، رادیو، پدر ، مادر ، برادر،خواهر، همکار، دوست و آشنا و…. همه از آرزوهایی که بهشون نرسیدن و دلایل محکمی که داشتن میگفتن، همه از کمبود و نداری ، از گرانی از سردی از گرمی هوا، از زمین و آسمان از خودشون هم می نالیدن … انگار همه چیز شده بود نبود و کمبود … انگار با این حرفها میخواستن به همه ثابت کنند که منم هستم ولی نشد ولی نمیشه ولی ولی …
انگار یه حس ترحم در همه ایجاد میکردن مخصوصا در خدا برای اینکه شاید دل خدا به رحم بیاد و یه کیسه پول از آسمون براشون بندازه که همه مسائلشان حل بشه… ولی سالهاست از اینهمه غر و لند میگذره و آدما همون آدم و وضعیت همون وضعیت…
من در دل تمام این ناخواسته ها و تمام منفی ها تصمیم به تغییر گرفتم و خدا هدایتم کرد به سمت استاد و بالا و پایین داشتم ولی ادامه دادم کم آوردم ولی گوش دادم شاید گاهی فقط گوش بودم و درکی نداشتم ولی بازم گوش میکردم و میدیدم … یه امیدی ته دلم بود که میشه و میشه آره میشه اگه برای بقیه شده برای منم میشه … تضادها رو دیدم و گریه کردم ولی زود پا شدم و ادامه دادم گفتم اینا اومدن منو بزرگ کنند ، بازم ادامه میدم … درسته تغییرات آهسته صورت میگیره ولی از یه جایی به بعد به قول استاد تصاعدی میشه …و باور نکردنی فقط باید در مسیر بود و ادامه داد …امروز وقتی به ناخواسته ها فک میکردم به این نتیجه رسیدم که خب من الان خداروشکر به جایی رسیدم که هیچ توجهی به اتفاقات جامعه ندارم حتی از خیلی اتفاقات بی خبر هستم، تلویزیون حذف کردم، اینستا رو و… خب تا اینجا رو خوب اومدی مریم اماا… آیا به نا خواسته های وجودتم چشم بستی ؟
نا خواسته های من چیه ؟
به رابطه قبلی ام که فک به اون باعث میشه احساس عدم لیاقت کنم، به وضعیت جسمانی، به وضعیت مادرم، به شغلم ، به دوستام، به مدیر مدرسه، به همکارام ، به دانش آموزام، به سنم، به جوانی و زیباییم، به هدفهایی که تعیین کردم و نرسیدم، به تعهدهای که دادم و سرشون نموندم ….همه اینا هم میشه ناخواسته ولی من فک میکردم ناخواسته فقط در تلویزیون و جامعه و برنامه های گوشیم هست، نه ناخواسته ها در وجود منم هست درسته تلویزیون نگاه نمیکنم ولی چقد پای دردو دل همکار میشینم، چقدر با نجواهای ذهنم احساس ارزشمندی از خودم میگیرم،
این منم که تمام این ناخواسته ها رو به خواسته باید تغییر بدم این منم که با نگاه توحیدی و تمرکز به نگاه مثبت به نجواها اجازه جولان ندم.
درسته این مسیر مسیری هست که تغییرات آرام صورت میگیرد ولی انجام می شود اینو از آگاهی هایی که دریافت میکنم از آرامشی که اکثر شبهای سرد پاییزی زیر آسمان پر ستاره می نشینم و با عشق با خدا هم صحبت میشم می فهمم ، از اینکه اون طرف درب اتاقم صحبت از تمام ناخواسته هاست ولی من نمی شنوم و میگم خدا بزرگه من خالق زندگی خودم هستم حالا بخواد اعضای خانواده ام هر طور که باشند. من روح مجردی هستم روی این کره و من میخوام که انسان معمولی نباشم من نمیخوام مورد ترحم کسی باشم من میخوام که خودم سرور و رئیس کار خودم باشم میخوام که حقوق بدم نه بگیرم، میخوام هر زمان که خواستم در سرکارم آماده باشم میخوام آزادی زمانی و مکانی داشته باشم، میخوام که در هرساعت از شبانه روز درآمد داشته باشم، میخوام که هر چیزی که خواستم بدون توجه به قیمتش و مکانش سفارش بدم، میخوام که عالیترین و سالم ترین خوراک داشته باشم میخوام از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم با تمام وجودم شاکر خداوند باشم، در قلبم یک فرمانروا باشد رب العالمین
میخوام روابطم پر از عشق و محبت باشه ، میخوام سرشار از علم و آگاهی باشم
اگر برای استاد و تمام دوستانم شده پس برای منم میشه
میشه که بیام با اشک شوق از نتایجم بگم ، خداروشکر الانم پر از نتایج عالی هستم از روابط و شغل و آگاهی ها و پول و ثروت ولی از این بهتر هم میشه من از این بهترشم می تونم بسازم با توکل و ایمان واقعی به رب
خدایا در این مسیر اگر گام برداشتم چون خواستم انسان متفاوتی باشم خدایا خواستم سربلند مقام قرب تو باشم و به وجود خودم به عنوان انسان افتخار کنم ، الهی ایاک نعبد و ایاک نستعین
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیرِ دام و دانهٔ توست
دلت به وصلِ گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانهٔ توست
عِلاج ضعفِ دلِ ما به لب حوالت کن
که این مُفَرِّحِ یاقوت در خزانهٔ توست
به تن مُقصرم از دولتِ ملازمتت
ولی خلاصهٔ جان خاکِ آستانهٔ توست
من آن نِیَم که دهم نقدِ دل به هر شوخی
دَرِ خزانه، به مهر تو و نشانهٔ توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست
چه جای من، که بلغزد سپهر شعبدهباز
از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست
سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست
به نام خالقِ یکتا
سلام به همه.
فایلی جذاب که تو قسمت 124 روزشمارِ تحول زندگیِ من فصل 5، هدایت شدم بهش.
داستانِ هدایت…
یادمه از همون اول که جدی با استاد شروع کردم (18 فروردین 99 به بعد)، متوجه شدم شدید به مبحثِ هدایتِ خدا علاقه مند و کنجکاو شدم.
از همون موقع ریز ریز شروع کردم به تمرینِ اشناییِ بهتر با هدایت و کمک گرفتن از هدایت تو زندگیم.
طی این مدت بارها و بارها شاهدِ هدایت ها و چیدمان های جذابِ خدا تو زندگیم بودم و هستم…
همه رو مینویسم، تو دفتر سپاس گزاری ام مینویسم چون فراموش میکنم، مثل الان که چیزی تو ذهنم ندارم ولی میدونم فقط کافیه دفترهامو باز کنم و بخونم تا با کلی هدایت و نشانه روبه رو شم.
جالبه این فایل درباره مهاجرت استاد هست و گوش کردم، بلافاصله بعدش هدایت شدم به فایل 19 مصاحبه که یهو مواجه شدم با اینکه این فایل هم درباره داستانِ مهاجرتِ استاد هست.
برام این همزمانی خیلی جالبه.
هدایت به قولِ مریم جون: دکمه ذهن قطع شه تا دکمه هدایت وصل شه…
درکِ هدایت، جزوِ قسمتِ شهودیِ هر انسانی هست که هر چی بیشتر بهش باور داشته باشه بیشتر میتونه دریافتش کنه.
خوشحالم که به شهودم دارم توجهِ بیشتری میکنم، چون منِ قبلی قسمتِ منطقش پررنگ تر بود و خیلی روی خودش و منطقش حساب میکرد که بی خطا داره عمل میکنه.
چند تا از هدایت هایی که یادم میاد رو مینویسم تا هم برای خودم تقویت کنم قدرتِ هدایتِ خداوند رو، هم برای دوست عزیزی که میخونه:
(اینطوری هدایت برای من آشکار میشه که خدا میندازه به دلِ خودم که کاری رو انجام بدم، یا از زبون کسی میشنوم یا چیزی میبینم که باز یادم میاره کاری رو انجام بدم، یا خیلی غیر منتظره به یادِ خودم میاره که چکار کنم…)
– رفتم مطب دکتر، پرونده ام بعد از انجام فرایند پزشکی اونجا بود، قبل از خروج یهو بهم یادآوری کرد پوشه تو بردار…
انقدر برام واضح و آشکار یادآوری کرد که خیلی ذوق کردم.
اون مطب از خونه ما دور بود، اگه خدا یادم نمینداخت اذیت میشدیم برای بازگشت به اونجا و حتما سرزنش میکردیم حواس پرتی رو.
– یه بار دیگه برای انجام فرایند پزشکی دیگه ای مطبی بودم، انجام شد، تموم شد، تا اینکه یهو قبل از خروج از مطب، خانم دکتر مجدد گفت باهام کار داره، رفتم و متوجه شدم یه فرایند پزشکی جا مونده و انجام نشده و اون لحظه دوباره به خدا گفتم ممکنه من و خانم دکتر و کل جهان یادمون بره، اما تو یادت نمیره و هر لحظه هدایتمون میکنی به درست و بهترین.
– همون مطب دوباره ما اومدیم بیرون تو آسانسور بودیم که زنگ زدن برگردین، عکسِ کارِ جدید رو نذاشته بودن تو پوشه ام بهم بدن، برگشتم و تحویل گرفتم.
جالبیش چی بود، این قسمت که یادشون رفته بود بررسی کن اتفاقا مهمترین کاری بود که باید بررسی میشد و میبردم پیشِ پزشک خودم تا جواب رو ببینه.
بازم خدا رو شکر کردم برای این یادآوری و هدایتش.
– چند سال پیش میخواستم به یکی از اقوام زنگ بزنم برای احوالپرسی، خیلی سختم بود، اما وقتی نشانه ها و هدایت اومد که سمانه زنگ بزن، به سادگی زنگ زدم، طوریکه خودمم باورم نمیشد چطوری تا لحظه ی قبل سختم بوده ولی اون لحظه تحتِ جریانِ هدایت، انقدر ساده و شیرین انجامش دادم.
– برای انجام دادن کاری شک داشتم، نمیدونستم باید انجام بشه یا نه؟ لازم و واجبه یا نه؟
به خدا گفتم هدایتم کن، من نمیدونم…
بعد خیلی جالب طیِ فرایندهایی که انجام دادم دیدم تو چرخه ی هدایت بهم نشون داد باید انجام بدی و لازمه، همه شون رو انجام دادم و خوشحالم که اینچنین راهنمایی میکنه خدا منو در همه ی اموری که آگاهی ندارم بهشون.
موارد بیشماری دارم تو هدایت های خدا برام و دوست دارم دفترهامو بخونم و حسابی برای خودم یادآوری شه این نعمت.
اینکه چقدر زندگی تو چرخه ی هدایت خدا، برام آسونتر و شیرینتر میشه، چقدر ترسم رو کمتر میکنه، شجاع ترم میکنه و …
خدایا شکرت که انقدر هدایتگر و مهربانی.
به نام خدای زیبایی ها
به نام خدای عادل
سلام به استاد عزیزم
سلام به بانو شایسته
خداااای من
استاد جان شنبه که آزمون محدودیت ذهن رو سایت قرار گرفت و من هدایت شدم به دوره فوق العاده
شیوه حل مسائل زندگی
سریع خریدم با لطف پروردگارم
دو روز جلسه یک بودم
دو روزه که رو جلسه دو و سوالات بی نظیرش استپ کردم
آنقدر سوالات عالی هست که من پی بردم به نشتی انرژی ام
من فکر میکردم اوضاع فکریم خوبه در مسیرم فقط باید ادامه بدم تا تکامل طی بشه همین که تو این سایتم و فایل میبینم و کامنت میخونم و سری به عقل کل میزنم و اینا خوبه دیگه بسه دیگه ولی با عنایت رب خودم فهمیدم که نه
موضوع به این درستی هم که فکر میکنم نیست
اومدم این فایلو دیدم و دقیقا استاد جان نوتیس کرد که
تمرکز بر آنچه میتوانم بهبود دهم
آخه چرا من همش تمرکزم روی همسرمه
با اینکه پارسال این فایلو گوش دادم اونموقع این صحبتها رو اصلا به خودم ربط نمیدادم و میگفتم من که قاطی معترضین نیستم من حواسم به خودم و زندگیمه
ولی الان فهمیدم حواسم به زندگیمه یعنی حواسم به همسر بنده خدامه
همش دنبال پیدا کردن باورهای محدود کننده این موجودم همش میخوام ازش ایراد پیدا کنم و البته که فکر میکنم اگه ایشون عوض بشه زندگی منم تغییر میکنه
ای داد بیداد ای دل غافل
و اصلا فکر هم نمی کردم که این ایراد رو من دارم
از سوالات خودشناسی دوره شیوه حل مسائل
فهمیدم
خدارو شکرت چقدر تو مهربونی
چقدر دوستت دارم خدا
چقدر شکر میکنم بخاطر وجود ارزشمند استاد تو این زمونه و هدایت شدن من به سمت توحید
دوستان دوره ها چشم آدمو باز میکنه
من از خداوند میخوام که لحظه به لحظه کمکم کنه تا قدمهام رو محکم بردارم
تو عمل کردن دستم رو بگیره و آسان کنه برای آسانی ها
الحمدلله رب العالمین
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید
سلام و صبح بخیر به همسفران عزیزم
امیدوارم که پر از حس و حال عالی باشید
عزیزای دلم از اونجایی که من هنوز دفتر جدید نگرفتم و صبح انگار چیزی کم کرده بودم و نمیتونم ننویسم اومدم به خونه امنم و اومدم باز اینجا توی بزرگترین و تموم نشدنی ترین دفترم که سایتمونه بنویسم
خدایا شکرت به خاطر تمام نعمتها و فراوانی هایی که بهم میدی خدایا شکرت به خاطر شروع یک روز عالی دیگه
خدایا امروزم رو هم به دست تو میسپارم خدایا هر صبح که بیدار میشم خودت قلبم رو آروم کن
خدای بزرگ و نزدیکم من بنده ی توام من جز تو تکیه گاهی ندارم و تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میخواهم پس کمکم کن که خار و کوچیک نشم نزار به بیراهه برم من تورو میخام
خدایا من جز تو وکیلی ندارم و نمیخام داشته باشم.خودت کارو بارم رو درست کن
خدایا نزار بارم روی زمین بمونه خودت برام بلندش کن
خدایا این خاسته ایی که دارم اونقدررر ازت درخاستش میکنم تا تبدیل بشه به یک شکرگزاری روزانه و عمیق و همیشگی
خدای بزرگم اونقدر بهم ثروت و فراوانی بده که دغدغه ی خرید هیچ دوره ای رو نداشته باشم و به راحتی هر چی که دلم میخاد رو بگیرم
خدایا راه را به من نشان بده و بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم
خدای من راه توانگری و فراوانی نعمت را بر من بگشا
خدایا امروز بهترین خبرهارو بهم بده بهترین هدیه هارو برام بفرست
خدایا خودت مثل اسماعیلت آدمها رو دورم جمع کن
رزق و روزی من رو اگر در آسمانها ست خودت آن را بر من ببار و اگر در زیر زمینه خودت برام استخراجش کن
خدایا شکرت به خاطر این جای امنی که دارم باورم نمیشه که شکرگزاری ها و خاسته هام رو که هیچ کسی نمیبینه اینجا اینقد راحت مینویسم و اصلا نگران نیستم خدایا شکرت
آخیش راحت شدم که نوشتم امروز حتما باید دفتر جدید بگیرم چون من به نوشتن عادت کردم
مینویسم تا اتفاق بیفتد
ای که مرا خوانده ای
راه نشانم بده
عاشقتونم بوس به دستهای تک تکتون برای نوشتن این کامنت های عاااالی و نابتون
الهی و ربی من لی غیرک
سلام به دوست قشنگ و قلب پاکش
چقدر زیبا نوشتی اعظم جانم چقدر لذت بردم و اشک سرازیر شد ازین دعاهای ناب و وچقدر نشست به قلبم ….واقعا خداروهزاران مرتبه شکر که در این مسیر نور و آگاهی هدایت شدیم و میتونیم راحت حس عشق و درونی مون رو به خالق عزیز بازگو کنیم وچه شاد و رها و خوشبختیم در این سرزمین پاک سایت و میبوسمت و برات بهترینها رو میخوام از رب العالمین
سلام به روی ماهت فاطمه خانم
دوست مهربونم سپاسگزارم بابت کامنت زیبات که برام نوشتی
واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت وجود دوستانی مثل شما و این جای امنی که داریم و این مسیر زیبا و روحانی
فاطمه جانم امیدوارم خدای نزدیک و بزرگ همیشه بهترین هارو نصیبت قلب مهربونت کنه
سلام استادان عزیزم.
بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل بینظیر، یعنی فایل روز 131، گفتگو استاد با دوستان قسمت 44
چه نکات عالی ای آقا سعید گفتند و چه نکات عالی ای شما فرمودید در مورد همین صحبت های آقا سعید.
این نگاه شما، نگاهی است که چقدر انسان را از بندهای فکر و ذهنی رها میکنه.
یعنی همین توحید و یکتا پرستی.
یکتاپرستی یعنی نگران بقیه نبودن حتی اگر همسرت باشد.
از وقتی که تلاش کردم اینطور نگاه کنم، استاد خیلی راحت تر شده زندگیم. هنوز روی همسرم مقاومت دارم. یکم سختمه. چون باورهای بینهایت زیاد مخربی داشته و دارم که در حال اصلاحش هستم.
راستش را بگم دیر اقدام میکنم برای اصلاح باورهام. یکم تنبلی میکنم که این از بیماری کمالگرایی میاد یا اینکه اهرم رنج و لذت اجازه این تغییرات را نمیدهد. هرچند که من دارم آروم آروم اینکار را انجام میدهم. و مینویسم اهرم رنج و لذت ها را برای تغییر شخصیتم.
این یه نکته.
نکته ی بعدی برام اینه که چقدر عالی که انسان هدایت میشه. امروز صبح هدایت شدم به کامنت یکی از دوستان که احساسش گفته بود الان پاشو برو آب برای بچه ها بریز توی ظرفشون، بعد از آماده کردن آب، همون موقع بچه شیرخواره میاد و آب طلب میکنه. این نشون میده چطور خداوند از قبل نیاز ما را پاسخ میدهد.
خب آقا سعید هم از همین قانون استفاده کرده است. یعنی اومده و گفته خدایا من مهمون تو هستم. هدایتم کن. بعد میره هم غذا و هم نان رایگان بهش داده میشه.
برای من فرق میکنه. من اینجوری هست که میگم خدایا من پول میخوام. مشتری بفرست.
یهو میبینی یکی میاد همون موقع قرارداد مینویسه میره. 200 میلیون 300 میلیون درآمد خدا بده برکت تو 2 ماه.
میخوام اینو بگم واسه هر کسی فرق میکنه. اما من میتونم بگم من خیلی ایمانم مثل آقا سعید نیست. یعنی تا پول تو حسابم نباشه حرکتی نمیکنم. احساس میکنم باید تح حسابم پر باشه.
یکم باید رو این موضوع یا شاید خیلی باید رو این موضوع کار کنم. خیلی بارها شده که با هیچی حرکت کردم و خداوند مرا در مسیر فراوانی اش قرار داده است.
خداروشکر. بینهایت خداروشکر.
عاشقتونم استاد عزیزم. بینهایت ازتون سپاسگزارم هم از شما و هم از مریم خانم عزیز.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام علیرضا جان
برادر عزیز و گرامی ودوست داشتنی ام که هم نام برادر عزیزم هستی
وآرزو میکنم همیشه سالم و سلامت وموفق باشی
و برادرم نیز مثل شما در مسیر زیباییها قرار بگیره
عاشق این جمله ات شدم
(یکتا پرستی یعنی اینکه نگران هیچکس نباشی)
میخوام تو پروفایل تلگرامم این جمله را بنویسم!!
برادر عزیزم درپناه الله یکتا شاد وسربلند باشی ویکتا پرست واقعی!
بنام خدایی که خاک آفرید
کزان خاک انسان پاک آفرید ”
سلام به همگی ”
روزتون پراز شادی ”
سختی ها و چالش ها داستان موفقیت شما را قشنگ تر و جذاب تر میکنند ”
پس با قدرت داستان قشنگ موفقیت خود رو بسازید ”
کوچیک که بودم ”
یه روز با دوستم رفتیم به مغازه ی خشکبار فروشی پدرم در بازار ، پدرم کلی دوستم رو تحویل گرفت ”
و بهش گفت یک مشت آجیل برای خودت بردار ” دوستم قبول نکرد ”
از پدرم اصرار و از اون انکار ”
تا اینکه پدرم خودش یک مشت آجیل برداشت و ریخت تو جیبها و مشت دوستم ”
از دوستم پرسیدم تو که اهل تعارف نبودی ؟
این همه پدرم اصرار کرد، چرا ؟ همون اول خودت بر نداشتی ”
دوستم خیلی قشنگ جواب داد ؟
آخه مشتهای بابات بزرگتره ”
.
.
خدایا اقرار میکنم که مشت من کوچیکه،
و معجزه های تو در فهم محدود من نیست ”
پس به لطف و کرمت ازت میخوام که با مشت های خودت از هر چی صلاح منه و عقلم بهش قد نمیده به من و زندگی دوستانم و خانواده ام هدیه کن ؟
.
دوست داشتن از من آغاز میشود ”
وقتی خودم را دوست ندارم ”
نمی توانم عاشق ملکوت و روح الهی باشم ”
اگر به دوست داشتن خود برسید می توانید عشق را تجربه کنید ”
در پناه عشق الهی باشید ”
دوستان گلم”
الهی ” سراسر گیتی ” با
پندار نیک ”
کردار نیک ”
گفتار نیک ”
روشن شود ”
امیداورم زمستان براتون سرشار از آرامش
و پراز موفقیت باشه ”
آمین یا رب العالمین ”
دوستتون دارم “
سلام دوست عزیز
کامنتتون سرشار از ارامش بود
کلام الله بود
مثالتون بجا و زیبا بود
یاداوری اینکه از سرراه خدا برم کنار با ذهن خودم نشینم برنامه ریزی کنم
دقیقا مصداق همین مثالتون چندروز پیش برام سوره مبارک فتح اومد
فتح 1
بیتردید ما پیروزیِ آشکاری را برای تو گشودیم
فتح2
تا خدا انچه از پی آمد منفی پیش فرستاده ات و انچه به تاخیر میآید را برایت بپوشاند و تورا به راهی مستقیم رهبری کند
فتح3
و خدا تورا به یاوری شکست ناپذیر یاری کند
فتح 4
اوست که آن آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین تنها از آنِ خداست و خدا دانایی فرزانهاست.
.
منم دوستت دارم دوست عزیزم
سپاسگزارم از شما برای بودنتون
بنام الله مهربان ”
سلام بر دختر بی نظیر فرشته ی توحیدی ”
مرسی که برام نوشتی ”
همیشه به بنده لطف دارید ”
چقدر کامنت زیبایی ”
منم خداوند رو شاکرم برای وجود شما”
بهترینها رو براتون میخام ”
ماهم دوستتون داریم ”
سلامتی و
ثروت
رفیق همیشگیت “
سلام به دوست عزیز آقای بساطیان امیدوارم که حالتون عالی باشه
وای که چقدرر زیبا بود کامنتتون و حیفم اومد که تشکر نکنم و حسم رو بیان نکنم چقدر اون لحظه که گفتین دوستم گفته آخه مشتهای بابات بزرگتره دلم ریخت و دوسداشتم گریه کنم بابت این حس قشنگ من سپاسگزارم بابت این حس خوبی که دادین و از خدا میخام با مشتهای خودش بهمون نعمت بده
خاستم بخوابم گفتم چندتا کامنت بخونم بعد بخوابم که رسیدم به کامنت ناب شما و حالا با یه حس لطیف و زیبا میخوابم
امیدوارم چندین برابر این حس رو بهتون برگردونه خداوندم
در پناه خدا باشید
بنام خداوند جان ”
سلام و درود فراوان بر خواهر نازنینم ”
اعظم عزیز ”
حالتون عالی و متعالی
مرسی که برام نوشتی ”
منم از شما متشکرم ”
کلی انرژی و حال خوب انتقال دادی ”
خودتون و درونتون قطعا زیباست ”
خداوند را شاکرم برای وجود شما ”
سایتون برقرار
و لطفتون مستدام ”
در پناه جان ” جانان باشی “
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
واقعا از این زاویه به این موضوع نگاه نکرده بودم که همون معترضین خودشون به آزادی اعتقاد ندارن و فقط ادعاش رو دارن
سر کار، یکی از همکارا به من خرده میگرفت که تو وطن دوست نیستی و برات مردم مهم نیستند و…
بعد خودش مدام توی این گروه های تلگرامی و اینستا بود و گریه میکرد بخاطر وضعیت جوونا …
بماند که امسال چطوری توبیخ شد و حتی کارش به دادگاه کشید و کلی استرس و اضطراب رو متحمل شد و تا دو سال تحت نظر خواهد بود
خب الان به سود کی شد ؟ من یا امثال اون شخص ؟
اگه کسی جویای آزادی هست ، چرا حق انتخاب رو از امثال من بگیره و خودش هم قاضی بشه و حکم صادر کنه .. این چه فرقی کرد با رجال سیاسی که ازشون انتقاد میکنه؟
طبق قانون : با هرچیزی که بیشتر برخورد کنیم ، باهاش بجنگیم ، فحشش بدیم و … از همون جنس بیشتر اتفاقات و شرایط وارد زندگیمون میکنیم
این موضوع درمورد همه چیز صدق میکنه
مثلا در مورد تورم ، رکود ، جنایت و … حرف بزنی
یا در مورد فراوانی ، رشد و پیشرفت و امنیت و … صحبت کنی
من هر دو گروه رو تجربه کردم
قبلا خودم جزو گروه دوم بودم که مثلا در مورد بیماریها خیلی سرچ میکردم و هدفم این بود که به روز باشم!
اما نتیجه ش آیا به نفع من بود ؟
نه!
بدون استثنا هر هفته و یا هر دو هفته من برای افت فشار خون بیمارستان میرفتم .. یا سرماخوردگی و هر چیز دیگه ای .. یعنی کلا درگیر بیماری بودم
این نشون میده کانون توجه من بود که اون شرایط روبرای من تکرار میکرد ، وگرنه چرا با تغییر باورها و روش فکری من، دیگه اون مسائل حذف شد؟
واقعا ارتباط افکار به اتفاقات زندگی رو براحتی میشه تشخیص داد
اینکه بعضیا سختی و مشکلات رو تجربه میکنن چون دارن همونا رو می بینن و در موردش میخونن و حرف میزنن
و وقتی من شرایط متفاوتی رو تجربه میکنم نه به این معنی که اون شرایط سخت وجود نداره ، بلکه به این معنی هست که برای من وجود نداره چون کانون توجه من روی موارد دلخواه خودمه ..
من به خودم میگم وقتی من فقر رو دوست ندارم چرا باید بهش توجه کنم؟ چرا باید به ناخواسته هام فک کنم که جذب کنم ؟ چرا خودازاری کنم ..
*اگه قانون رو درک کنیم زندگی خیلی زیباتر و راحتتر میشه و از واکنش گرا بودن دست بر میداریم
البته که «تلاش ذهنی بالا» هم میخواد
در پناه الله یکتا
چه هوایی چه طلوعی جانم
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم میدانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند
به خدایی که خودم میدانم
به خدایی که دلش پروانست
و به مرغان مهاجر هر سال
راه را میگوید
و به باران گفتست
باغهاتشنه شدند
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی جانم….
سلام به عزیزای دلم .من اومدم با کلی شوق و ذوق و عشق و امید . تمام وجودم و تک تک سلولهای بدنم پر از حس شکرگزاریه .خدایا شکرت تو چقدر به من نزدیکی و همیشه بهم ثابت کردی فقط منم که فراموشکارم
امروز یه اتفاق خیلی خوشگل یه دفعه ای برام افتاد یه چیزی که چندروزه میام همینجا و توی دفتر شکرگزاری عزیزم که اینجاست از خدا میخاستمش یه دفعه ای برام اتفاق افتاد و چه سوپرایز زیباییی
خدای من گاهی یه چیزی میخاین که فقط به خدا گفتین و بعدم دیگه بهش فکر نکردین بعد یه دفعه ای بهش میرسید بعد یه دفعه تلنگر قشنگی میخوری و میدونی که اینو فقططط خدا میدونست میدونی که کار خودش بوده وای چه حسیه
مثل این میمونه به بابات بگی اینو دوسدارم داشته باشم بعدم فراموشش کنی عصری که بابات میاد به دفعه چیزی که دوسداشتی تو دستش ببینی بعد همه بگن این چیه اینا که خیلی عادیه ولی تو بند دلت یه تکون میخوره و یه لبخند و یه باباااا تو یادت نرفته بود و از تهه قلبت خوشحال بشی و تکیه کنی به بابات وای من این حس رو دارم یعنی اگه اتفاقی که افتاده رو به هر کسی بگم خیلی عادی و چیز معمولی باشه و بگن واااا مگه چیه اینهمه ذوق و شوق. و ممکنه بگن واا اعظم دیونه شده .ولی من و خودش فقط میدونیم چه خبره و هیچکسی خبر نداشته از این حرف خصوصی ما
و من دوسدارم بگم که
مستم نه از آن دست که میخانه بخواهد
وای از دل دیوانه که دیوانه بخواهد
بنام خداوند شعر و سخن ”
نخستین سخن در هر انجمن ”
سلام استاد عزیز و خانم شایسته ی، شایسته
سلام دوستان فوق العاده ام ”
روی چی داری حساب باز میکنی ؟
به همون اندازه زمین میخوری ؟
تو رو با عشق خلق کرد ؟
از زمانی که توی رحم مادر بودی نفس کشیدن رو به تو آموخت ”
خیلی دوست داشتن امروز رو بیدار بشن و امروز رو نفس بکشن ؟ !
ای انسان؟
تو رو لایق پدر و مادر دید ؟
برای تو آب رو خلق کرد ؟
برای تو خورشید رو خلق کرد ؟
دور ، ورت رو نگاه کن ای انسان؟
وقتی به ابراهیم گفت برو داخل آتش گفت چشم ؟
وقتی به نوح گفت در این بیابان کشتی بساز گفت چشم؟
به چی مینازی؟
وقتی به یوسف گفت از چیزی که به تو میگویم تعبیر خواب ها بگو؟
وقتی گفت به سمت در بسته برو گفت چشم؟
خدا رو سین جین نکن؟
برای خدا راه رو نبند؟
خدا از جاییکه که باورت نمیشه بهت میده”
خداوند از جاییکه باورت نمیشه بی حساب بهت میده؟
روی چی داری حساب باز میکنی ؟
خداوندی که کهکشان رو خلق کرده هزاران راه داره که تو رو به ثروت برسونه؟
دست خدا رو نبند؟ خدا رو محدود نکن؟
بگو فقط از اون راه؟
به خدا توکل کن؟ ایمان بی قید وشرط
اون اعتماد بنفسی که باعث میشه به سمت آتش حرکت کنی ؟
به سمت نیل حرکت کنی ؟
زن و بچه ات رو رها کنی ؟ اون ایمانِ ابراهیمیه ”
اون ایمان، ایمانِ موسی است؟
اون ایمانی که در دل مریم زنده ست؟
و گفت تو قرار نیست هیچی بگی؟
مگه الان کشف نشده عنصری در آتش هست که باعث میشه آتش سرد بشه؟
مگر الان ثابت نشده اگر باد در زاویه ی 36 درجه به نیل بوزه، نیل رو میشکافه؟
تو به کدوم خدا شرک میورزی؟
روی کی حساب باز میکنی؟
این همه برای تو کافی نیست؟
کسی که از کف چاه میرسه به عزیز ی مصر؟
کسی که پادشاه مملکت میشه؟
و همه به اون تعظیم میکنن؟
اون کسی که کف چاه فهمید که باید روی کی حساب باز کنه؟
فکر نکن دیر شده، فکر نکن خدا باهات قهره؟
خدای توبه پذیر هر لحظه منتظر توئه؟
همون لحظه احساسی بهت میده که میفهمی که تو رو بخشیده، همون لحظه اشک رو میاره تو چشات ”
و میگه خیلی وقت بود منتظرت بودم .
بزن بریم، و بهت میگه چکار کن؟
گام اول رو بهت میگه. ایده بهت میده ؟
دوست من چطور به یک راننده اسنپ اعتماد میکنی.
چطور به یک خلبان هواپیما اعتماد میکنی؟
آیا از خودت سوال کردی؟
ولی به خدا اعتماد نداری؟
بارها به پیامبر (ص ) میگه ”
چه کسی شمشیر زد ، فکر میکنی تو شمشیر زدی، خدا شمشیر زد ؟!
کی همراهیت کرد .
کی بهت روزی میده ”
اون کسی یکه اگر اونم، نپذیرفتیش بازم تو رو دوست داره ”
اون به پیامبر (ص )میگه اگر کفر کردن بر آنها خرده مگیر، ایمانی که در قلب اون هاست مهمه؟ !
یه موقع هست انسان عجول میشه،
انسان عصبانی میشه، و به زمین و زمان گیر میده .
ولی من ایمانی رو که در قلب اون هاست برام مهمه ”
.
وجود همتون پراز عشق خدا “
به نام خدای مهربان
سلام خدمت دوست ارزشمندم آقای عظیم
سپاسگزارم از تک تک جمله هات که مینویسی
اشک منو درورد این کامنتتون،،،دقیقا همین لحظه ای که نیازداشتم به این صحبتها،خدا منو هدایت کرد به سمت کامنت شما
چقدر خدا زود باتک تک جملات شما آرومم کرد
چقدر زود بهم فهموند که روی من حساب بازکن،که بی حساب بهت میتونم روزی بدم
چقدر خوب گفتی که پیامبران باایمانشون ازکجا به کجا رسیدن بخاطراینکه روی خدای خودشون حساب باز کردن،و ایمانشون رو حفظ کردن و نتیجه ی ایمانشون میشه
تبدیل آتش به گلستان
تیروکمان وشمشیرمیشه برای دشمن
ازقعرچاه میشه عزیز مصر
دریارو به راحتی میشکافه برای فرار از دشمن
چقدر یلحظه خدا باجملاتتون بهم گفت به کجاچنین شتابان و این همه عصبانیت و حساب بازکردن روی بنده ی من
روی ممممننن حساب بازکن،بیخیال بنده هام،خودم ازجایی که فکرشو نکنی به ثروت میرسونمت
فقط کافیه ایمانتو حفظ کنی عجله نکنی ثابت قدم تواین مسیرباشی،بی نیازت میکنم از هرچی آدم دورواطرافته،فقط روی من حساب بازکن و این حساب بازکردنه رو حفظ کن،خیلی زود نتیجشو بهت میدم….
سپاسگزارم دوست خوبم که به من کمک کردی تا خودم رو نبازم و اجازه بدم خدا کارهاشو درست انجام بده،مثل همون خلبان و اسنپی که بهش اعتمادمیکنم و اجازه میدم که اون منو به مقصد برسونه
ممنونم ازت و سپاسگزارم امیدوارم درتک تک لحظات زندگیت نور خدارو روشنی بخش مسیرت کنی وبهترینهارو برات آرزومندم
به نام تنها قدرت برتر جهان
سلام استاد عزیزم
سلام مریم جانم
سلام دوستان عزیز
این روزا چقدر با دروه احساس لیاقت حالم خوبه چقدر احساس ارزشمندی درونم پررنگ وپررنگ تر میشه
چقدر از اطرافیان مخصوصا همسرم مورد محبت وتوجه وعشق قرار میگیرم.
حتی در مقابل مسائلی که تو زندگیم پیش میاد خیلی آرامش دارم وبا ایمان قلبی بیشتری از قبلم با مسائل روبرو میشم واین دلگرمی ته قلبم هست که نگران نباش همچیو بسپار به خدا خودش به بهترین شکل وراحت ترین روش این مسئله رو حل میکنه واز جایی که حتی یهش فکر هم نکردی اون موضوع حل میشه
وچقدر این آرامشو دارم وبه این باور رسیدم که هر اتفاقی تو زندگیم می افته به نفع منه ومسیری هست برای رسیدنم به خواسته هام
وتنها از خدا میخام آسونمون کنه برا آسانی ها وهر روز بهتر از روقبلمون باشیم وبهتر ودقیق تر به قانون عمل کنیم وبه رشد وپیشرفت روز افزون برسیم.
خداجونم،استاد عزیزم ومریم جانم رو برامون حفظشون کنه وبه سعادت دنیا وآخرت برسن.
سلام به فاطمه بانو، مادر. مقتدر سایت
چقدر خوشحالم، بابت کلماتی که میخوانم!
چه اتفاق خوب و معرکه ای.
چقدر خوشحالم که میبینم چیدمان کلمات کامنت شما، دلالت بر شادی درونی و حال خوش دارد
چقدر خوب است که یک مادر شاد و نمونه، مسیر فرزندان گلش را آسانتر و هموارتر کند.
چقدر خوشحالم که همسر محترمتان با شما همراه و هم قدم شده. خدایا سپاس.
با پسرم محمد داریم در ساعت مدرسه اش توی پارک دنبال ملخ میگردیم، جای شما و خانواده باحالتان خالی!:))
چه روز آفتابی قشنگی.
همیشه به حال خوش باشید.
به نام خداوندم
سلام داداش علی انشاالله هرکجا هستین حال دلتون عالی عالی باشه چقدرخوشحال شدم وقتی کامنت شما رو دیدم،خداروشکر که خوب هستین،
سپاسگزارم که برام کامنت گذاشتین
چقدر تحسینتون کردم یه پدر نمونه که با عشق ومحبت واسه فرزندانتون وقت میزارین وانشاالله که به سوژه مورد نظر رسیده باشین،سپاسگزارم ازلطفتون.
داداش علی راز شاد بودن وحال خوشم تنها شناخت بهتر خودم وبا خود به صلح رسیدن هستش،که به لطف خداوندم سعادت حضور در دوره احساس لیاقت وسخاوتمندی استادعزیزم که اینقدر ریزوحساب شده مطالب رو در اختیار دانشجوهاشون قرار میدن،این نتیجه های بزرگ رو گرفتم.
حالا نمیگم تو زندگیم تضاد نیست ولی خیلی خیلی راحت با تضادها کنار میام وبا دیدمثبت سعی میکنم این تضادها رو در مسیر رشد وپیشرفت خودم ببینم ونتیجه به نفع خودم تمامش کنم.
وقتی که تصمیم گرفتم خیلی نچسبم به خواسته هام وهمینطور که در گوشه ی ذهنم خواسته هامو پرورش میدم،از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم وسپاسگزار داشته هام باشم وخودم رو دوست داشته باشم ولایق واجازه بدم خداوند هم خدایی شو بکنه.
ودر قدم اول از خداوندم میخوام که همه ی اعضای خانواده ی عباس منشی به بزرگترین نعمت،احساس خود ارزشمندی برسیم آمین.