میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    به نام خدای بخشنده ی هدایتگربه سمت مسیری که ماانتخاب میکنیم

    سلاموعرض ادب به استادان عزیزم وتمومی اهالی عزیزسایت مقدس والهی

    واقعا اگه بخوام درمورد نکات زندگیم صحبت کنم باید میلیونها مثال برای خودم بزنم که چقدر ما مفهموم صبروتحمل رو اشتباه دستگیر ذهنمون میکنیم و ازهمه بدتر اون مفهموم اشتباه رو به فرزندان نسل آیندمون هم انتقال میدیم

    من بااینحال که تاالان ادعام میشده داشتم از صبر استفاده میکردم به جای تحمل،اما میبینم اونقدر اعمال تحملم بیشتر بوده که روی فرزند شش سالم هم تأثیرگذاشته و من تازه دارم متوجه این قضیه میشم

    اگه من اعمال صبرم توی زندگیم بیشتربود مسلما فرزندم هم مثل خودم رفتارمیکرد،چون بیشترین الگوی این موقعیتش فعلا من هستم

    چیزی که برای فرزندم اتفاق افتاده و اون داره شرایط رو تحمل میکنه اینه که،فرزندم اکثره دندوناش خراب شده جوریکه اگه یه لقمه ای که یکم سفت ترباشه بخوره تادوساعت میشینه اون درده دندون رو تحمل میکنه و هرچی بهش میگم ببرمت دندون پزشک دندوناتو ترمیم کنیم،میگه نه درد دندونمو بهتراز درد آمپول تحمل میکنم

    بعد باخودم فکرکردم وباخودم گفتم که چقدر من ویاهمسرم جوری رفتارکردیم که فرزندم حاضرنیست یک موقعیت جدیدیو تجربه کنه،بخیاله اینکه این دردیکه میکشه تحملش بهتراز اون دردیه که بیشترازیک ساعت نیست و بعدش آرامش بیشتره

    ویااینکه خیلی بچه ها هست که وقتی باهاشون بازی میکنه ازلحاظ کلامیو رفتاری کاملا بافرزندم زمین تاآسمون متفاوته،وگاهی اوقات جوری بافرزندم رفتارمیکنن،که اون رفتار سرشاراز تمسخرو حتی کلامهای زشتو زنندست،جوریکه فرزندم کنجکاو به معنی اون کلام زشت میشه!

    بعد بااینحال که به فرزندم همه چیو توضیح میدم که این رفتاریااین کلام پسندیده نیست،میبینم که دوباره روزبعد حاضره باهمون بچه ها بازی کنه و تحمل کنه فقط به این خاطر که تنها توی خونه نباشه و کاچی بهتر از هیچی باشه

    و میبینم واضح این رفتار فرزندم رو که داره تحمل میکنه خیلی از شرایط رو

    یه روز براش نشستم به زبون بچگانه ی خودش ازین باورایی که خودم دارم کارمیکنم براش توضیح دادم حالانمیدونم چقدر کارم درست بود یا نه ولی اینوگفتم که عزیزم تو لیاقتت اینه که بهترین دوستارو داشته باشی،کسی که بی هیچ دلیلی مسخرت میکنه یاحرفای ناپسند بهت میزنه نه جوابشو بده و نه دیگه میخواد باهاش بازی کنی،اونقدر دوست خوب فراوونه که میتونی بهتراز اینارو دوست خودت بدونی

    بعد یه چندروزی اونو به پارک میبردم و کلی دختروپسر بهش نشون میدادم که ببینه فقط اون دوسه تا بچه محل نیستن که مجبورباشه باهاشون بازی کنه،و بهش این پیشنهادو میدادم که بره بااون بچه ها بازی کنه و چقدر خوب تونست بااون بچه ها ارتباط برقرارکنه‌و اتفاقا چقدر بهش بیشتر خوش گذشت

    و انگار تازه داشت براش جامیوفتاد که میتونه اون فضای ناجالب دوستای محله رو تحمل نکنه و بجاش بابچه های بهتری درارتباط باشه و بازی کنه

    و الان دارم میبینم که وقتی کسی میخواد بهش بدحرفی کنه اون فضارو انگاردیگه نمیتونه تحمل کنه و فوری میاد خونه ومیشینه پای برنامه کودک یابهر طریق دیگه ای خودشو مشغول بازی توی خونه میکنه

    و وقتی میبینم داره آگاهانه جوره دیگه ای رفتارمیکنه من هم پاداش رفتارشو میدم و دوباره اونو به پارک میبرم و بابچه های جدیدتری بازی میکنه

    و اتفاقا چقدر برای دخترم جالب شده ومیگه مامان ماهربار میایم دوستای جدیدتراز قبل رو میبینیم،و همین باعث شده که دیگه بااون بچه های محله که خیلی رفتارشون مناسب نیست،بازی نکنه و شرایطی که براش جالب نیست رو تحمل نکنه

    بنظرم خیلی پدرمادر تأثیر به سزایی دارن که راه درست رو باالگو به بچشون نشون بدن و بعد بذاریم خودشون تصمیم نهایی رو بگیرن

    و مسلماً تصمیمی رو خواهند گرفت که واقعا درسته

    من خیلی سعی میکنم جوری مسیردرست رو به زبان بچگانه به فرزندم بگم و بعد بذارم دیگه خودش تجربه کنه و تصمیم بگیره

    خیلی وقتاهم شده برعکس اون مسیری که بهش توضیح دادم رفته و نتیجه ی خوبی نگرفته،بخاطرهمین دیگه بیشتر روی حرفم حساب میکشه و وقتی اون مسیرمن رو پیش برده و راضی تر بوده بیشتره مواقع دیگه ازمن راهنمایی میخواد که بهش بگم کدوم مسیردرسته و کدوم غلط

    الان فکرمیکنم داره فرزندم به جایی میرسه که تقریبا دیگه خودش میفهمه کدوم مسیردرسته و کدوم غلط اما میبینم که هنوز یکسری رفتارهایی رو درموردخودش داره که بیشتر تحمل توش موج‌میزنه تا صبر

    امیدوارم که الگوی مناسبی برای فرزندان نسل آیندمون باشیم و صبوری رو جوری در عمل نشون بدیم که اونها هم درآینده بتونن صبردرنتیجه ی مطلوب پیشه کنن،نه تحمل در نتیجه ی نامطلوب ان شالله

    هرکجاهستید شاد،سالم خوشبخت ثروتمند و سعادتمند در دنیاوعقبی باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فریبا فاضلی گفته:
    مدت عضویت: 2123 روز

    سلام خدای مهربانم

    وسلام و صد سلام خدمت استاد عزیز ومهربانو شایسته و همه اعضای محترم این سایت بهشتی

    میزان تحمل شما چقدر است؟

    چقد عکس این فایل زیباست ،پرادایس و همه ی جاهاش از آسمونش تا زمین و دریاچه ش،از بارانهای ناگهانی وهمیشگی ش

    خدای من زیبایی وزیبایی طوری که بارها وبارها دیدنشون نه تنها تکراری نمیشه بلکه شور واشتیاق و لذت دیدنشون هربار از دفعه قبل بیشترم میشه

    خدایا سپاسگزارم از این همه نعمت و ثروت

    این فایل های هدیه و پربار وگرانبها در ادامه محصول دوره کشف قوانین زندگی مکمل خیلی خوبی برای این دوره هستند.

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    تو زندگی چیزای زیادی هست که باید برای درست کردنشون صبر میکردیم ولی یه وقتایی هم به جای صبر کردن اشتباهی تحمل میکردیم

    من معمولا خیلی قدرت تحملم بالا نیست خداروشکر

    مثلا برای مثالی که استاد در مورد فرزندشون گفتن اگه من بودم مطمئنم نمیتونستم اون شرایط رو به مدت نسبتا طولانی 6 ماه تحمل کنم .

    و حتما به یه پزشک دیگه مراجعه میکردم .

    مثلا دوسال پیش که آثار بیماری در بدنم نمایان شد ،خشکی شدید دهان ،درد مفاصل که با آزمایش مشخص شد بیماری روماتیسم مفصلی ودیابت دارم ، نمیتونستم بپذیرم که من این بیماری رو دارم و تا عمر دارم باید داروهای روماتیسم بخورم ،

    چرا که خواهرم حدود 17 سال با این روند داره زندگی میکنه

    پس بدنبال ریشه ای مداواشدن بودم

    برای درمان علاوه بر اینکه به پزشک متخصص مراجعه کردم سراغ طب سنتی وداروهای گیاهی هم رفتم

    ولی نتیجه زیادی حاصل نمیشد وبعد هم هدایت شدم به دوره قانون سلامتی و سریع بدون مکث دوره رو خریدم و خیلی خوب رعایت کردم و خداروشکر دیابت رو تقریبا کامل و روماتیسم رو تا 70 درصد تونستم درمان کنم با تغذیه درست به روش قانون سلامتی

    تمرین فایل 11 کشف قوانین و همزمانی ش با این فایل خیلی به من آرامش داده ومطمئنم قدرت صبر کردنم رو زیاد میکنه چون دقیقا من‌این تمرین رو چند روزه که شروع کردم ،تا یادم میاد

    از خودم سوال میکنم

    سلام الان حالم چطوراست

    و همون لحظه حالم خیلی خوب میشه

    یادم باشد: تنها وظیفه من، رسیدن به احساس بهتر به وسیله تغییر زاویه دیدم است و البته بیشتر ماندن در احساس بهتر با صبر کردن ونه تحمل چرا که صبر بالذت واحساس خوب همراهه و تحمل با رنج واحساس بد

    خدایا ممنونم بخاطر همه خوبی ها ت

    خدایا شکر بخاطر این سایت بهشتی و گرانبها

    خدایا ممنون بخاطر این همه آگاهی

    راستی

    سلام الان حالم چطوراست!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مهناز رویانی گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    سلام به خداوند مهربان که برای هر مسیله راه حلی قرار داده و سپاس فراوانتر که خودش هدایت می‌کنه اما زمانیکه بخواهیم و تا این زمان درد خواهیم کشید

    سلام به استاد مهربان و مریم خانم گل واقعا لذت بردم از طبیعت زیبای خونه شما و مخصوصا باران قشنگ و همچنین بزغاله بازیگوش و زیبای شما که تا لحظه آخر با شما بود و کنجکاوی و بازیگوشیهاش زیبایی طبیعت رو دوچندان کرده بود خدایا شکرت

    صبر یک امر روحانی و از درک تکامل میاد اما تحمل درد به همراه داره

    خانواده من همیشه بهم میگن تو خیلی خونسردی و صبر و تحملت زیاده و من خودم بارها عمل تکراری تحمل کردن و درد کشیدن رو انجام دادم و امروز فهمیدم تحمل شرایط سخت یعنی شرک و کفر نسبت به خداوند مهربان و این آگاهی از بیداری من تو سایت عباسمنش رقم خورد زمانی که آشفته و حیران پناه آوردم اینجا تا مگر راهی پیدا کنم و آرام باشم

    از روزی که فهمیدم خدایی دارم که هر جا شرایط سخت باشه هست تا هدایتم کنه خودمو مجبور نکردم تحمل کنم چون راه حلش دست من و خدای منه و تحمل کردن به خاطر باورهای اشتباهی بود که از بچگی تو کله ما فرو کردن و مثل پتک کوبیدن تو سرمون که همینه که هست و یه راه بیشتر نیست فقط تحمل و تحمل مخصوصا مادر چون مهمترین الگو تو خانواده مادر به نظرم

    امروز به نتیجه رسیدم وقتی جای بهتری میتونم بشینم چرا باید جای بدتر انتخاب کنم پس اگر تحمل میکنم مقصر خودم هستم و احساس قربانی بودن نداشته باشم یعنی تو هر حس قربانی رد پای خودم رو میبینم

    اون جایی که خودم رو به زور تحمیل میکردم به کسانی که واقعا دوست نداشتن کنارشون باشم و هر بار برای استفاده از شرایط اونا خودم آویزون میکردم و بعد بی احترامی ازشون می‌دیدم یه مشرک به تمام معنا بودم بعد میگفتم من تحملم بالای و دوباره تکرار اشتباه

    یا وقتی صابخونه آدم بداخلاقی بود و من از ترس اینکه خونه پیدا نکنم خودم با شرایط اون وفق میدادم و دم نمیزدم تحمل میکردم و مشرک بودم

    وقتی به خاطر رودرواسی و یا ترس از تایید نشدن و یا وابستگی مجبور میکنم خودمو که پای مکالمه یه انسان بشینم که تمام حس بدش انتقال میده بهم تحمل میکنم و خودم مقصرم و مشرک هستم

    ولی امروز ارزش خودم رو فهمیدم و پا در جایی نمیگزارم که بهم بی احترامی بشه بلکه جایی میرم که احساس خوب دارم

    وقتی ما راضی نمیشیم شرایط بد رو تحمل کنیم مطمینا راههای جدید باز میشه

    من دوتا پرنده دارم که اگه سرو صدا نکننداز قفس بیرون نمیارمشون یعنی اون حیوونا هم میدونن نباید تحمل کنند ولی ما انسانها خیلی دیرتر میفهمیم و این دقیقا به خاطر ترس‌هایی که داریم اگر نه ما هم همین هستیم اگر شرایط سخت رو که میشه تغییر داد البته با صبر و احساس خوب و مسیر درست تحمل کنیم و درد بکشیم دقیقا همون پرنده تو قفس هستیم که شرایط رو تحمل می‌کنه و دم نمیزنه و هیچگاه زیبایی آزادی و پرواز در جای بزرگتر رو تجربه نخواهد کرد

    خداوند این جهان با این عظمت و با این همه زیبایی قرار داده تا هر جا لازم بود جابه جا بشم و جای بهتری رو پیدا کنم و لذت ببرم پس ظالم به خود نباشیم و حرکت کنیم

    خدارو شکر برای چالشهایی که استاد برامون ایجاد میکنند که بیشتر خودمون بشناسیم و رشد کنیم

    سپاس از شما همراهان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2181 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم

    صبر با ایمان

    صبر با امید

    صبر با روند و تکامل

    صبر با احساس خوب

    درحالی که من خیلی اتفاقات زندگیم و تحمل کردم

    نشستم تا خودش درست بشه

    واقعا نشدنی

    برم سراغ سوال ها

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    1.توی رابطه عاطفیم ،یه الگوی تکراری توی رابطه دارم که هی تحمل کردم و هربار رابطه با مردی که دوسش دارم هربار سخت ترشد و بدتر

    2.نداشتن درامد و شروع کسب و کارو تحمل کردم

    3.افسردگیم و تحمل کردم اون حال بدو تحمل کردم چون فکر میکردم چاره ای نیست

    4.روابط با دوستایی که باهاشون تضاد داشتم و ادامه دادم چون رفیق بودیم نمیشه که ول کرد

    چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    1.رابطم:اول ازهمه اینکه همینه که هست همه اقوام رابطشون اینجوری ،مردا کلا اخلاقشون بد ،تو این زمونه سخت اعتماد کردن به جنس مخالف و برعکس فکر میکردم هم جنس خودم همییییشه ادم درستی و حق بااوناست درست میگن، هیچوقت نمیتونستم تصمیم گیری کنم همیشه از بقیه پرسیدم چون برای خودم ارزش قائل نشدم به خودم شک داشتم

    و مهم تراز همه اینکه من پذیرش این حرف شما که تو روابط هرچی باهامون برخورد میشه از درون خودمون و باید تغییر بدیم و نداشتم ،صددرصد مشکل و از ادمای دیگه میدونستم و پارتنرم،حس قربانی بودن داشتم

    2.فکر میکردم فقط و فقط باید تو رشته تحصیلیم کسب درامد داشته باشم،فکر میکردم هیچ هنر و استعدادی ندارم،دست به هرکار بزنم چون تجربه ندارم به نتیجه نمیرسم ،کارهنری دوست داشتم فکر میکردم پول توش نیست،هرایده ای و به پدرم و اطرافیان میگفتم سریع و بعد کلییی حرفای منفی میشنیدم و اقدام نمیکردم

    فکر میکردم چون دانشگاه میرم نمیتونم کار کنم و درامد داشته باشم

    تحمل میکردم و چیزایی ک دوست داشتم برام فقط ارزو بود

    3.افسردگی:اقا فکر میکردم که دیگههههه نمیشه کاریش کرد ،رابطمو زندگیو شرایط مالی حال بد و اینکه هربار خوشی میاد خنده میاد منتظر غم و گریه باید باشم چاره نیست زندگی پر موج سینوسی و قله و درس اما درش بیشتر

    4.روابط دوستانه:

    زشته نمیشه که کات کرد ،رفیقم ،ادما متفاوتن ،ادما که مثل هم نیستن،من وظیفمه تحمل کنم ،کمکشون کنم ،گوش کنم ،همدردی کنم،تنهلشون نزارم ،اولویتم باشن ،رفیقه که میمونه

    چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    1.روابط عاطفی:

    باور اینکه هرانچه اتفاق افتاد بخاطر خودم باورهامه،پس من باید شروع به تغییر شخصیتم کنم و باورهامو تغییربدم از درون اگر تغییر کنم قطعا روابطم درست میشه

    اینکه این شخص مقابلم قطعا خوبی داره و من با قانون برانگیختگی وجه منفیشو بیدارکردم

    و واقعا اینطور شد جهان ثابت کرد این ادم ویزگی های مثبت داره

    اگر روی حس ارزشمندیم کار کنم

    اگر حس لیاقت داشته باشم

    اگر صبور باشم یعنی حس خوب داشته باشم امید داشته باشم نه اینکه بگم همین بدبختی تغییری اتفاق نمیوفته

    2.کسب و کار:

    سرمایه من مهارت های درونیم

    باید به خودم به خدای درونم اعتماد کنم

    باور فراوانیو کار کنم که مشتری زیاد

    باید امیدوار باشم

    باید یاد بگیرم کارمو

    میشه کنار درس کار کرد

    میشه با کلرهنری پول دراورد

    میشه ازخونه کارکردن پول دراورد

    میشه زمانت دست خودت باشه

    ظرف وجودیمو بیشترکنم

    باید روند و تکامل و قبول کنم و بپذیرم که راه انداختن کسب و کار زمان میبره

    3.افسردگی:

    افسردگی شرک شرک شرک

    افسردگی کفر

    افسردگی یعنی ناامیدی یعنی غمگینی یعنی ترس درحالی که مومن امیدوار حالش خوب و شجاعانه قدم برمیداره

    من با حال خوب با سپاسگزاری میتونم زندگی بهتر بسازم

    من با ایمان درخواست ازخدا میتونم برکتو برگردونم به زندگیم

    4.ادما خوبن ،رفیق ها خوبن ولی دیگه تو مدار تو نیستن

    تنهایی ترس نداره

    تو تنهایی ادم میتونه لذت ببره رشد کنه

    اون ادم هم خدایی داره قطعا بی رفیق نمیمونه قطعا خدا کمکش میکنه

    ترک کردن رفیق باعث نمیشه که بدبخت بشه تنها بشه و مسئولش تو نیستی

    همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    رابطه عاطفیم داره حل میشه

    راستشو بخواید پارتنرم ادمی نیست که تحمل کنه تو این مورد عالی و من اتفاقا همیشه فکر میکردم صبور نیست مسئولیت پذیر نیست و ویژگی منفی

    اما یهو گفت که من دیگه نمیتونم تحمل کنم بااینکه دوست دارم و تماما دلایل منطقی داشت

    منم خسته شده بودم پس فکر کردم بهش هزار بار قول داده بودم اما اینبار واقعا روحم خسته بود نمیتونستم تحمل کنم حالم بد بود از قول هایی ک فقط حرف بود کلی سوال تو سرم بود ک اصلا واقعا من مقصرم

    و تا سوال کردم خدا جواب داد قلبمو دادم به خدا

    صبح ها پاشدم عبادت کردم دعا کردم درخواست کردم و طی زمان واول گذشت 6 ماه من تغییر از درونم شروع شد ،اول افسردگیم خوب شد حس میکردم من دوست داشتنیم حس میکردم بابا منم مهمم منم میتونم ازادباشم و بعد در مسیری قرار گرفتم که همه دوستایی ک مونده بودن و کنارگذاشتم هنوز البته تکامل و درک نکرده بودم تغییرمم مشخص نبود بیشتر درونی بود با شوق میگفتم من تغییر کردم قول میدم فلان نمیشه اما تو چندتا موقعیت قرار گرفتم و ثابت شد که نه زوده

    دو چله تقریبا تنها بودم ،دو تا چهل روز با خدای خودم بودم دوتا چهل روز رازو نیاز کردم ،دوتا چهل روز از رخته خواب کندم و نموندم توش ،باعشق حرف زدن باخدا بلند میشدم

    و بعد مطالعه هام شروع شد سپاسگزاریم شروع شد

    اره میخواستم تغییر کنم واضح مینوشتم میگفتم خدایا من میخوام این شرایط تغییر کنه باید تغییر کنه یه راهی یه چیزی

    من ذاتم بد نیس من باید شخصیتم خوب بشه تا رابطم خوب بشه تا همه چی خوب بشه

    هدایت شدم به متن ها صوت ها مقاله ها کتاب ها کانال ها و فایل هایی از استاد که دست گیرم شدن و همون ده روز اول یک تصمیم سخت گرفتم که باعث شد زمان کافی برای کارکردن روی خودم داشته باشم اما از طرفی میدونستم اگر بیکار باشم باز افسردگی و پوچی میاد پس عهد بستم ده روز مدام برم بیرون یه جای مشخصی و واقعا این تعهد کوچیک زیرو رو کرد حال و روزمو امیدو چندبرابر کرد و بعد از یک ماه استاد انگار درکم از قوانین یک مرحله رفت بالاتر و بهتر شد

    حالا فقط نمینوشتم بهبود رابطه ،کسب درامد ،تغییر شخصیت

    خدا هدایتم کرد به اینکه خب طبق این فایل ها ترمزاصلیت چیه زینب؟

    منم گفتم خب احساس ارزشمندی

    و سریع عهد بستم اینم اقدام عملی کنم و با صدای خودم چند دقیقه باور درست و ضبط کردمو هرروز حتما گوش میدم

    بعدش چیشد درحالی که هنوز یه دوره که برای بهتر شدن شخصیتم برای خودم گذاشته بودم و روی ویژگی هایی ک میخولستم داشته باشم تمرکزو تحقیق میکردم و باورمیساختم و اقدام میکردم دیدم خب داره تموم میشه هدایت شدم به کتاب عالی و هنوز اون تموم نشده هدایت شدم به ایده لی برای کسب و کار

    درحالی که استاد عزیزم تو این یکسال و نیم که متعهدانه دارم روی خودم کار میکنم (مثلااا) بهم ایده الهام نشده بود اما الان شد این یعنی زینب توی فرکانس بهتری هستی

    باورکردنی نیست کسب و کاری که باید مهارتشو یادبگیرم و موقعی هدایت شدم بهش که تخفیف ویژه گذاشته استادش و شدیدا الگوهایی که به درامد رسیدن و میزاره باور سازی میکنه ایه قران میزاره برای اینکه با حال خوب شروع کنن بقیه

    همه اینا بخاطر صبر

    بخاطر تحمل نکردن اون اوضاع

    اوضاعی که هرروزش گریه بود و شک و ترس و بی اعتمادی به عشقم که الان از زمین تا اسمون شخصیتش با قبل متفاوت هرچند رابطمون هنوز گرم نیست اما همین برام نشونس

    بازهم سپاسگزارم استاد عزیزم بابت فایل هدیه ای که به ما دادی

    بابت این هدیه گرانبها و بارزش

    و سوال های خوب

    که به من نوشتنش تکانل و یاداوری کرد

    اعتماد به رب و یاداوری کرد

    ارامش و احساس خوب= اتفاق خوب و یاداوری کرد

    قدرت تصمیم گیری در شرایط و یاداوری کرد

    و باز ایمانم بیشتر از روز قبل شد

    باورهام محکم تر شد

    و حتی اینکه من اینجام و این اموزش هارو بصورت هدیه دریافت میکنم میبینم گوش میدم تایید میکنم درک میکنم احساس لیاقت و باارزش بودنم در دنیارو نشون میده

    خدارو سپاسگزارم بابت وجود شما و سایت عالیییی

    بابت قانون ثابت خدای مهربانم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2728 روز

    درود و سلام مجدد استادانه عشقم

    هم زماانی این فایل برای من از همون اول شروع شد با موزیک پیش زمینه سیاوش قمیشی عزیز که در فایل قبلی که فایل نشانه امروزم بود هم زمانیکه با درون بچه ویدیو ضبط کرده بودید همین موزیک رو گذاشته بودید

    میرم از شهر تو با یه کوله باار خااطره ….

    استاد عشقم اگه بخوام برای خودم بگم میتونم مساله حجابم رو بگم

    من در خانواده ای مذهبی به دنیا اومدم با موقعیت خاص شغلی پدرم.بخاطر رفت و اومد با دوستان پدرم که تو سبک و سیاق خودش بودند خیلی زوود برخلاف اقوام و خویشانمون که همه خیلی آزاد بودن در هر چیزی و هم پوشش من به چادر علاقه مند شدم و به اصرار خودم مجبورشون کردم که برام چادر بگیرن

    رفته رفته که بزرگتر شدم دیگه دوس نداشتم هر جایی سرم کنم.البته که به سبک و سیاق خودم میپوشیدم و خیلییی خوش پوش بودم و اتفاقا پدرم خیلی لذت میبرد چون خیلی ها به همین خاطر به چادر پوشیدن رو آورده بودن.چون اون خوش پوشی و اون چادر یه تفاوت بیشتری براشون ایجاد میکرد.

    انصافا خیلی دوس داشتم چادر پوشیدن رو و حتی یه مدل چادرم تو کرمان مرسومه که شیخیا میپوشن و چادرای با طرح های زیبا رو گیره میزنن زیر گلو و یه طرفش رو میندازن رو دوش مخالفشون و من که دیگه این مدل چادر بهم اجازه میداد کلی زیر اون چادر مدلا و طرحای مختلف لباسی بپوشم

    خیلیییم حجاب بهم میومد

    در هر صورت من خیلی دوسش داشتم اما نه برای همیشه تو گردشا و بازیا مثلااا.فکر کنین مثلا چطور بخوای بدمینتن بازی کنی اونم با چادر.لعبتی میشدم واسه خودم :)))))

    من آزادی در پوشش رو در مسافرتا داشتم ولی تو شهرمون چون پدرم شناس بود و به طبع من رو هم بخاطر اون یه جاهایی میشناختن شدنی نبود و دیگه بین اقوام و خویشااان که دیگه به هییییچ عنوان امکانش نبود چون سرییع به قولی سرکوفتش رو به والدینم میزدن و من هم عااشق پدرم

    این قضیه رفته رفته که سنم بالاتر میرفت و وقتی میدیدم من این حجاب رو نه به خاطر انتخاب و خواست خودم که بخاطر حفظ آبروی دیگران به سر دارم خیلی تحت فشار میگذاشت.به شدت احساس بی ارزشی بهم میداد که چرااا من باید خودمو تغییر بدم که آبروی پدر من حفظ بشه و اگه مساله حجاب هست من هیچ زمان چه با چادر چه بدون چادر پوشش نامناسبی که قرار باشه حریم امن منو به خطر بندازه ندارم.

    اونجایی که یه بار پدرم بهم گفت حتی اگه بخاطر خدا هم نمیخوای چادر بپوشی بخاطر من و موقعیتم بپوش کلا قضیه برام شکلش عوض شد

    خیلیییی تحت فشار بودم از حرف مردم از آبروی پدرم از ترسم با مواجه شدن خود واقعیم

    حقیقتا سال ها تحمل کردم.سال ها اذیت شدم و این قضیه باعث شده بود که علاقم حتی به پدرمم کم بشه.

    خصوصا وقتی میدیدم مثلا برادرم میگه من دوست دارم زنم مثل خواهرم باشه یا بعضی از اقوام میگفتن ما دوست داریم دخترامون اینجوری بپوشن یا مثلا یک بار در یک مراسمی که جمعیت زیادی بودن و پدرم در حال سخنرانی بود و نمیدونم چی شد که صحبت هاش به حجاب ختم شد یهو دیدم 500 600 نفر آدم دارن دنبال من میگردن و وقتی منو دیدن خیاالشون ناراحت شد که من چادر سر دارم اما من که تو عالم خودم بودم یهو حجم زیاد استرسی رو تحمل کردم که واقعا برای اون سن بیشتر از زیاد بود

    زمانی تعارضات بزرگتر شدن که خواستگارام مدلی بودن که با ظاهرم هماهنگ بودن نه با خودم.مثلا یکیشون وقتی اومدن خونمون و رفتیم تو اطاق باهم صحبت کنیم میگفت من وقتی تو ماشینم موسیقی های مذهبی گوش میدم که مثلا هماهنگیش با منو بیشتر نشون بده و نظرم رو جلب کنه.

    حالا این در حالی بود که من شب و روز در حال موزیک ایرانی و خارجی گوش دادن تو خلوتم بودم و قر دادن و رقصیدن به سبک های مختلف

    دیگه تحمل اون بار برام خیلی سنگییین بود

    عزت نفس پایینی داشتم و بخاطر ترسم از حرف مردم و اینکه انگار علمدار آبروی پدرمم تحمل کردم تحمل کردم و بسیار تا بسیااار تو دهنی های قشنگی هم نووش جان کردم به شکل و شمایل مختلف

    بهرحال دیگه یجا تحملم تموم شد

    دست از جنگ با خود واقعیم برداشتم

    پا روی ترسام گذاشتم و نیازی به هیچ توضیحی برای کسی در مورد پوششم نمیدیدم

    من نجنگیدم با هییچ کس

    فقط انتخابم رو عملی میکردم

    خدا هم راهو بهم نشون میداد و جسارت عمل کردن هم بهم میبخشید

    اولین قدمم این شد که دیگه جاهایی که نمیتونم خودم باشم نرم جاهایی که باید پوششم رو تغییر بدم بخاطر نگاه بقیه نرم و ترجیح دادم تو خونه بمونم اما جایی نرم

    برای اولین بار که چادرمو برداشتم و کردم تو کوله پشتیم و تنهایی از مرکز شهر اومدم خونه رو هنوز خوب یادمه.حس میکردم تمام دنیا دارن به من نگاه میکنن و من برهنه قدم میزنم اما انجامش دادم و ترسام ریخت

    کم کم جاهایی که میشد بدون چادر ظاهر میشدم و خیلیم زود به رسم همیشه نقل مجالس شده بودم اما دیگه من اون علم آبروداری رو زمین گذاشته بودم

    من سعی کردم برای خودم آبرو و اعتبار بسازم و حتم داشتم که پدرمم باید این توانایی رو خیلی بیشتر از من داشته باشه که آبروش به من گره نخورده باشه که اگه خورده بهتره زودتر اصلاحش کنه نه که بخواد منو عوض کنه

    حق داشتن زندگی رو برای خودم پیدا کردم

    حق انتخاب و با ارزش دونستنشون رو فهمیدم

    حق اینکه من شخصیت مستقلی از خانوادمم رو فهمیدم

    فهمیدم دوس دارم قبل ازینکه جایی که وارد میشم لیبلم وارد شه میخوام خود واقعی ارزشمندم وارد بشه

    فهمیدم آدمایی رو دورم میخوام که خود واقعیم براشون مهم باشه نه لیبل و ظاهرم

    فهمیدم من به این دنیا نیومدم که وجودم و اعمالم مشت محکمی باشه به دهان بقیه

    فهمیدم من دوس دارم آرزوهامو در آزادی زندگی کنم و هیییچ محدودیتی حتی به اندازه سر سوزن نباید جلوم باشه

    فهمیدم من نمیخوام بقیه با وجودم اعتبار بگیرن

    من شروع کردم قدم به قدم این بت رو شکستم

    این کار چناان اعتماد به نفسی برای من ساخت که دستاوردش برای من آزادی در پوشش نبود که هزاراان چییز بود

    درسته که به لطف الله مهربان الان جاییم که هر جور دلم بخواد در آزادی کامل لباس میپوشم و اتفاقا کلیم برام دلچسبه اما هنوز اون چادر شیخیامو دوس دارم و حتما این دفعه برم ایران حتمااا امتحانشون میکنم چوون اونا الان محدودیت من نیستن اونااا تاجه افتخار منن چون دیگه این منم که به اونا اعتبار میدم نه اونا به من.

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام عرض ادب احترام خدمت جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته عزیز و تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    استاد عزیزم تمامی مطالبی که شما در موردش طی این سال ها صحبت میکنین شاخه به شاخه نیاز داره به یه تکامل

    مثلا من خودم اوایل درک نمی‌کردم صبر یعنی چی تحمل یعنی چی و…

    کم کم به لطف الله موضوع شرک رو بهتر درک کردم و الان بهتر میفهمم که صبر چیه و تحمل چیه صبر از کجا میاد و تحمل از کجا میاد

    همه چیز خلاصه میشه توی نگاه خود آدم …

    همه چیز خلاصه میشه به این جمله که حسین روی کی و روی چی داری حساب باز میکنی همه چیز نگاه خودمونه …

    من به شخصا بسیار زیاد خیلی زیاداااا رشد کردم و هیچ چیزی رو تحمل نمیکنم یعنی اگر بخام یه چیزی رو که برام ناجالبه تحمل کنم دارم به اون موضوع باج میدم و این عین شرکه پس چیزی که ناجالب باشه رو تحمل نمیکنم

    مثال میزنم :

    من با یکی از دختر های فوق العاده سایت آشنا شدم و یه رابطه زیبا برقرار کردیم اما هربار برای دیدن هم باید یه مسافت طولانی رو مسافرت میکردیم و از کارمون می‌زدیم و کلی هم خرج اضافه و واسه ایشون مقدور نبود بیان پیش من واسه منم مقدور نبود برم پیش ایشون بعد دیدم که من توی رابطه های قبلیم هم همین اتفاق افتاده برام که از هم خیلی دور بودیم بعد دیدم این یه الگوی تکرار شونده هست برای من و من دوسش ندارم این الگو رو دوست ندارم بعد با وجودی که یه رابطه فوق العاده بود من رابطه رو تموم کردم و گفتم نه من باج نمیدم به این موضوع توی ذهنم من باید جایی که هستم رابطه داشته باشم و به راحتی همو ملاقات کنیم و لذت ببریم آمدم سنجیدم دیدم که اصلا اگه من بخام برای دیدن فرد مورد علاقم سفر کنم هربار و سختی بکشم (چون انصافا سختم بود ماهی یک بار دوماهی یک بار بخای سفر کنی )گفتم نه این احساس لیاقت داخلش نیست این احساس ارزشمندی داخلش نیست این داره به سختی اتفاق می‌افته پس از راه درستش نیست حالا این حداقل چیزی بود که من حس میکردم و به ندای قلبممم عمل کردم ….

    در مورد صبر درک من این هست که من مثلا یه گیاه کاشتم و باید صبر کنم تا رشد کنه و میوه بده

    و میشه جدا کرد این دو موضوع رو از هم میشه به راحتی فهمید …انشالله که خداوند بپذیره سعی و تلاش همه مارو انشالله همه ما مورد لطف رب العالمین قرار بگیریم و در مسیر درست حرکت کنیم هر لحظه ورودی هامون رو کنترل کنیم و در هر لحظه کانون توجه و تمرکز مون رو جهت دهی کنیم به سمتی که احساس خوبی داشته باشیم چرا:

    چون قانون این هست که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب

    سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام حضرت استاد

    وای باز تعریف دو کلمه تحمل و صبر

    خدایا کمکم کن بتونم این دو رو به جا تعریف کنم و بهره ببرم

    خیلی دوکلمه هایی هستن که تعریف شبیه هم دارند و تفکیک بین شون خیلی مهمه و من بعضی جاها لنگ میزنم ولی با هدایت های الله به پاسخ می رسم.

    استاد یادمه مایع ظرف شویی 4لیتری خریده بودیم و به دست من نمیساخت و من تحمل میکردم تا تموم بشه و اینبار برم مایع جدید بخریم ولی دخترم گفت مامان خوب مایع جدید بخر خوب دست تو مهم تره تا این مایع

    من احساس لیاقت نداشتم و احساس ارزشمندی م برای مایع ظرفشویی بیشتر بود تا خودم….

    وای چقدر دلم برای خود گذشته ام قبل از دوره احساس لیاقت میسوزه ولی خوب خدا را شکر هدایت شدم و حالا خیلی بهترم

    تحمل نکردن چیزی که رنج مون میده

    صبر کردن برای چیزی که باید تکاملش رو طی کنه

    استاد من صبر نکردم و تند تند واحد های دانشگاه رو گرفتم و پاس کردم سه سال و نیم لیسانس گرفتم خوب تنها مدرک گرفتم و چیزی از رشته ام یادم نمونده و نتونستم توی مسیر رشته ام برم سرکار البته چون باید خرج تحصیلم میدادم و میخواستم ترم ها کمتر بشه تا کمتر هزینه کنم حالا که گذشته باید آینده رو درست بسازم

    هیچ چیز خود به خود درست نمیشه تا من تغییر کنم

    مسائل خود به خود حل نمیشن تا من تغییر کنم

    تحمل واقعا یعنی زجر و برای کسایی هست که احساس ارزشمندی نمی کنن

    صبر واقعا یعنی امید و خبرهای خوبی تو راهه و برای کسایی هست که احساس لیاقت دارن.صبر کنم تا تکامل طی بشه چون امید داره اتفاق بهتری می افته و من ارزشمندتر هستم.

    یادم میاد من خیلی دوست داشتم پول داشته باشم دستم تو جیب خودم باشه و خوب قانون تکامل رو نمی دونستم با اولین پیشنهاد کاری رفتم برای کار و کارگری پیشه کردم و خوب گفتم همینه دیگه باید تحمل کنم تا کار بهتر گیر بیاد و همین طور به کارگری ادامه دادم و دیگه وقت نکردم برا خودم کسب و کاری داشته باشم و دیر شد اگر اون موقع ها قانون رو می دونستم الان خیلی بالاتر بودم ولی بازم خدا را شکر حالا دارم جایگاه خودمو پیدا میکنم و قوانین رو میشناسم و عملگرا شدم.

    ممنون استاد جان

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    رد پای روز 147

    روز شمار تحول زندگی من فصل پنجم

    میزان تحمل شما چقدر است؟

    سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.

    خدایاااا شکرت برای اون باران و برکت نعمت الهی که در آخر این فایل برامون گذاشتید چقدر این صدای باران رو دوست دارم خدا رو شکر البته استاد جان شهر پردیس منم داره بارون رحمت الهی می‌باره . چقدر همزمانی خوبی در این فصل اردیبهشت با این فایل داشتم خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    استاد جان همش برای من یک همزمانی های بوجود میاد که سر تایید و تحسین رو تکونی میدم و میگم واقعا خداوند داره بهم میگه کارت درسته همین طوری ادامه بده .

    استاد عزیز ممنونم که فرق بین تحمل کردن و صبر کردن رو اینقدر دقیق و قشنگ توضیح دادید سال گذشته زمانی این فایل بر روی سایت قرار گرفته بود که دقیقا انگار برای من بود .. زمانی بود که دقیقا یکماه زمان داشتم برای تمدید قرار داد منزل مسکونی ام خیلی خیلی تمرکزم رو گذاشته بود برای راه حل اون وضعیت .. که خدا رو شکر اون مسعلع هم بلطف معجزه های خداوند دو سه روز قبل از تمدید قرار دادم شرایط آنقدر قشنگ درست شد که خودم از اون همه آرامشم حیرت زده بودم ولی بعد از تمدید قرار داد به خودم تعهد دادم که تا سال آینده دیگه مستاجر نباشم و مالک و صاحب و ساکن منزل مسکونی الهی خودم باشم و در همین قسمت هم کامنتی در رابطه با همین خواسته ام نوشته بودم که لینک شو اینجا گذاشتم

    abasmanesh.com

    وقتی داشتم کامنت های این قسمت از فایل روز شمار رو می خواندم یک جمله ای از آقای خوشدل توجه ی منو جلب کرد اینکه ..

    تحمل کردن بدترین و بدترین حماقت دنیاست! ولی صبر بهترین و بهترین زکاوت دنیاست! جالبه هر دوتاشون از ذات منتظر موندن میاد ولی می بینی باهم خیلی فرق داره! دقیقا خیلی هم این دو با هم تفاوت دارند ؟

    وقتی دوباره رفتم کامنت خودم رو خواندم خیلی خیلی خوشحال شدم که چنین تعهدی رو به خودم دادم و اینکه به یکی از هدف هام دارم با لذت تمرکز می کنم خیلی خوشحالم .. چون سختی و تحمل زجری در کار نیست .. بلکه با شوق و ذوق دارم برای این هدفم تلاش می کنم و بعبارتی صبوری می کنم و از مسیرم لذت میبرم و با روند این صبر کردنم دارم لذت می برم چون می‌دونم خداوند با صابرین هست.. چون توی این چند ماهی که از تمدید قرار دادم گذشته با آرامش و افکاری زیبابین صبورانه بدنبال هدفم هستم و از خداوند کمک طلبیدم که در این مسیر هدایتم کنه و خدا رو شکر تا این لحظه هم دارم با آرامش در همین خانه ای که تمدید کردیم با دخترم زندگی می کنم و خدا رو شکر هر روز بیشتر و بیشتر از وجود این خونه تشکر و قدردانی می کنم و لذت میبرم و مطمعن هستم در بهترین زمان و در بهترین شرایط به خواسته ام میرسم چون من دارم تلاشم رو می کنم و بقیه ی کارها رو با خداوند تقسیم کردم وقتی طرف حسابت خداوند باشه پس باید منتظر بهترین راه حل و مسیر باشم

    اگر من در مدار درست قرار بگیرم

    اگر من در مدار فرکانس درست قرار بگیرم

    اگر ایمان و باور و یقین داشته باشم که خداوند همیشه راه حلی برامون داره .. کوچه ی بن بست هر چقدر هم بسته باشه ولی سقفی نداره

    و خداوند از جاهایی که من فکرش رو نمیکنم میتونه بهم روزی برسونه.

    از استاد عزیزم شنیدم که میگفتن:

    موفقیت و اعتماد به نفستون و به نتایج گره نزنید ، اگر موفق نشدی تلاش کردی ، تلاش کردن و ببین نه نتیجه رو ، چون این جوری ادامه میدی ادامه میدی تا نتیجه هم خودشو نشون میده و این همون صبوری است که سبب میشه ادامه بدم و از خودم مدام سوال می کنم که

    چیکار کنم که من در مدار درست ومناسب و شرایط درست قرار بگیرم و این روند صبوری رو برای به نتیجه رسیدن ادامه بدم تا بتونم به هدف ام برسم و مالک و ساکن خانه ی الهی خودم باشم

    خدایاااا ممنون و سپاسگذارم برای وفور و فراوانی تمام موهبت های که به نوبت وارد تجربه ی زندگیم کرده ای .. زودتر از آنچه که تصورش را می کنم … آسانتر از آنچه که بنظر می رسد .. خودت هماهنگ کن … خودت چیده مان کن … خودت سرو سامان ببخش… خودت تنظیم کن

    خدایا خودت حلش کن

    خودت بیار سر راهم

    خودت برنامه ریزی کن

    خودت منو هدایت کن بسمتش ..یا آن هدایت ها رو بسمت من هدایت کن

    خودت شفا بده

    خودت فرمان زندگی مو بسمت آن بهترین ها بچرخون

    خودت دستمو محکم توی دست خودت بگیر و گره بزن و روی شانه هایت بنشان

    خودت به قدم هام نور بده .. برکت بده.. عشق بده … نعمت بده .. آسانی بده و حرکت هامو سرعت ببخش بسمت رسیدن اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام..

    خدایا خودت الهام کن بر من

    خودت شهودم را شنوا و بینا کن

    خودت منو به دانش درونی ام هدایت کن تا بهترینع بهترین تصمیمات درست و مناسب و سازنده و عاقلانه را بگیرم..

    خودت صدای قلبم را رسا تر کن

    خودت نشانه ها رو پر رنگ تر کن تا ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاهانه بی درنگ اطاعت کنم

    خدایاااا شکرت که همه ی کارهایم و همه ی امورات زندگی ام رو به سادگی براحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه و از کوتاهترین مسیر سر و سامان بخشیدی قبل از اینکه من برسم قبل از اینکه من نگرانش باشم قبل از اینکه ضرر و زیانی باشد قدرتمند و توانگرم کن وهمیشه خداوند پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر من است خدایا شکرت ..

    لطف الهی موجب شفای درونی و بیرونی من شده است..

    محبت خداوند به من کمک می کند تا غیر ممکن ها رو ممکن سازم..

    خداوند فضل خودش را هذه من فضل ربی با عزت و احترام و ارزشمندی و سلامتی و تندرستی کامل به عمرم مرا راضی خواهد کرد لعلی ترضی

    خدایاا من به هر خیری که از جانب تو بر من فرو فرستی نیازمندم

    خدایااا خودت هدایت ام کن بسمت آن تسلیم بودن در برابر خودت.. آمین

    خدایا شکرت که امروز هم روی باورها و قوانین جهانت کار کردم و ذهنم رو تربیت کردم برای ایجاد باورهای درست و توحیدی نه برای اینکه سختی را تحمل کنم بلکه برای اینکه تو پشتیبان صابرین هستی

    از دوستان عزیزی که با اون چشمان خوشکل شون این کامنت منو خواندن بهترین ها هدیه ی راه تان باد..سپاسگذارم که جملات من چشمان زیبایت رو نوازش کرد ونوازش پلک هایت جملات من را .

    خدایا شکرت هم اکنون من احاطه شدم به مسیرها و مدارهای درست و مناسب

    من به دنیا آمده‌ام تا زندگی عالی در این دنیا داشته باشم،آبرومند باشم،عزتمند باشم،ثروتمند باشم،شاد باشم،قوی باشم،سلامت باشم،زیبا باشم،آرامش داشته باشم،در رفاه باشم،لذت‌های مختلف رو تجربه کنم،موفق باشم،عاشق باشم،مورد عشق واقع بشوم،تا خوشبخت زندگی کنم،به دنیا آمده‌ام تا به گسترش این جهان زیبا و سخاوتمند کمک کنم،تا اثر خوبی از خودم به جا بزارم، و لذت ببرم و شکرگزار باشم.

    خدایا تنها فقط و فقط تو را می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فریبرز کاوه گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      درود بر شما بانو مهاجرسلطانی گرامی

      به‌به، به‌راستی که یک اثر ادبی پر از نکات مثبت و هدایت کننده از خود برجای گذاشته‌اید! آفرین بر شما که این چنین همه‌ی امور زندگی را به خداوند سپرده‌اید و با امیدی خلل‌ناپذیر به راه و مسیری که خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان برای شما گذاشته است، به سویی اهدافتان پیش می‌روید!

      چه خواسته‌های زیبایی را از خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان خواسته‌ای که دلم می‌خواهد به‌عنوان سرمشق از آن‌ها استفاده کنم.

      خدایا شما بسیار بزرگ و مهربان هستی که با هر زبانی و هر دستی ما را هدایت می‌کنی. خدایا سپاس که دستانت را برای هدایت ما قرار داده‌ای.

      با خودم فکر می‌کردم که وجود تی می‌گوییم خدایا همه امور زندگی‌ام را به تو می‌سپارم، به‌راستی که درست است زیرا برای نمونه وقتی می‌خواهیم یک مشتری احتمالی را برای محصولاتی که می‌فروشیم پرزنت کنیم، این را می‌دانیم که در واقع همه‌ی خرید بر پایه‌ی احساس شکل می‌گیرد که بخش بزرگ آن احساس اعتماد به ماست. ولی، آیا ما از آن‌چه پیش از آن برای خریدار پیش آمده و از اثر آن رویدادها بر احساس آن لحظه‌ی مشتری خبر داریم؟ آیا ما از مسائلی که خریدار احتمالی در چند روز گذشته برایش پیش آمده و احساس ایشان را در هنگام پیشنهاد ما برای خرید کنترل می‌کند، خبر داریم؟ آیا می‌دانیم هنگامی که ظاهراً خریدار احتمالی تصمیم به خرید گرفته است، مطلب منفی پیش نخواهد آمد که ما را با تمام باورهای مثبت و حتا تجسم مثبتی که از تصمیم‌گیری خریدار برای خرید می‌گیرد را برهنه نزند با خبریم؟ به نظر من که پاسخ همه‌ی این پرسش‌ها منفی است! بنابراین درست است که ما تلاشی عاشقانه انجام می‌دهیم ولی بازهم از پایان کار بی‌خبر هستیم! برای همین است که باید همه‌ی امور را به خدای یگانه و تنها فرمانروای جهانیان بسپاریم و هیچ نگرانی به دل راه ندهیم! و بدانیم که همه چیز به هنگام درست خود انجام می‌شود، به شرط آن‌که در مسیر باشیم و به آن اعتماد کنیم!

      از شما برای این نوشته‌های بسیار سودمند و پندآموز سپاسگزارم.

      ارادتمند شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2208 روز

        با درود و سلام خدمت شما دکتر کاوه عزیز

        خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که در این سایت الهی ساکن هستید و به این مسیر الهی هدایت شدید و براستی ما همه از هدایت شدگانیم که در مسیر چنین استاد گرانقدری هدایت شدیم ..

        ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید برای نوشتن و بازخورد ی که از کامنت من داشتید و از اینکه این کامنت برای شما سرمشقی شده خوشحال شدم که البته خداوند قلم دستم بوده و تماما به قلبم الهام کرد و من نوشتم . خدا رو شکر که همه ی کارها رو باو میسپرم چون خودش بهترین چیده مان کننده و برنامه ریز ماهری است

        وقتی خودش بچینه خوشکل میچینه بی نقص میچینه ..

        امید دارم خداوند خواسته های شما رو خوشکل بچینه

        خواستم تشکر و قدردانی کنم بخاطر اینکه چراغ پیام رسان آبی رنگ کنار پروفایلمو روشن کردید و پیامی از کامنت ی برام داشت که دوباره به کامنت خودم بک آپ کنم و مرور کنم و بخونمش .. ممنون و سپاس موفق و پایدار و سلامت باشید

        روز و روزگار خوش و سلامت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1326 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 147

    سلام استاد عزیرم و مریم قشنگم

    و سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    استاد عزیزم ی دنیا سپاس گذارم بابت این فایل فوق العاده

    هر سری ی فایلی میگم این دیگه اخرشه اما میام ی فایل دیگه گوش میدم میبینم ای وای این دیگه محشره

    میرم سراغ ی فایل دیگه

    میبینم اون دیگه اخرشه

    اصلا تمام این فایل ها هر کدوم ی تکه ای از پازل هستن باید تک تکشون باشن که این پازل اوکی شه

    و هر کدوم از این فایل ها دارن ی ترمزی از من میکشن بیرون و ی مساله ای رو برای من حل میکنن

    و چقدر عالی تفاوت صبر و تحمل رو گفتین استاد قشنگم

    و من یکی چقدر خوشحالم که انصافا تو این مورد همیشه خوب عمل کردم

    یادم نمیاد جایی از زندگیم واقعا به مدت طولانی چیزی رو تحمل کرده باشم

    یعنی در هر شرایطی که قرار میگرفتم ی ذره برام ناجور بود به هر شکلی شده بود باید تغییر میدادم

    البته اون موقع ها من اصلا از قانون چیزی نمیدونستم ولی موندن تو شرایط بد واقعا برام زجر اور بود

    یادمه همیشه خریدن ماشین برام ی عشق خاصی بود و از بچگی همش تو رویاهام رانندگی میکردم

    حتی هنوز به 18 سال نرسیده بودم رفتم کلاس رانندگی

    و همیشه تمام تلاشم بود ماشین بخرم خب منکه کار نمیکردم و پولی نداشتم و همیشه دوران دانشجویی هم همش میرفتم سرکار تا پول ماشین جور شه

    و همیشه وقتی با ماشین خانواده یا داداش جایی میرفتم اینقدر اذیت میشدم که تمام سفر من زهرمارم میشد و حتی تو یکی از این سفرها داداشم بهم تذکر داد فلان چیز که تو دستته میریزی تو ماشین و ماشین کثیف میشه

    من به حدی به هم ریختم که تا برسیم بغض خفن کرد

    یک سال شب و روز تلاش کردم و در طول این یک سال با هیچکس هیچ جا نرفتم تا خودم ماشین بخرم

    یا شغل قبلیم که من پرسنل وزارت دفاع بودم خیلی اذیت شدم خیلی محیط سمی بود

    اصلا ی موجودات خاصی اونجا کار میکردن که فقط ظاهرشون شبیه انسان ها بود

    عینا جلو چشمت حرکتایی میزدن ولی چون مقامشون از تو بالاتر بود باید میگفتی چشم

    با اینکه من خیلی خیلی مغرور و زبون دراز بودم اما سر ی اتفاق اینقدر منو اذیت کردن که به زور منو وادار به عذر خواهی کردن

    و همیشه بابت اون عذر خواهی بیجا احساس پوچی میکردم

    بعد از اون عذر خواهی گفتم اینجا جای من نیست

    و همه میگفتن بخدا بیرون کار نیست

    کلی قسط و اجاره خونه و خرجی خودم و ماشین داشتم

    ولی گفتم اشکال نداره میرم کف خیابون دست فروشی ولی شرف خودمو حفظ میکنم

    ی نامه نوشتم که به خاطر بیماری پدرم ی مدت نمیام و به سختی موافقت کردن چون اغلب شخصیت منو میشناختن و من رفتم که رفتم که رفتم

    حتی زمانی که مرخصیم تمام شد تماس گرفتن که بیا و من گفتم بابت این همه مدت که کنار شما کار کردم بی نهایت خوشحالم و ازتون سپاس گذارم

    و اینقدر برام مزخرف بود که حدود 4 سال طول کشید با من تسویه مالی کنن که من حتی پولی که واریز کردن مستقیم واریز کردم حساب خیریه

    و در شخصیت خودم اصلا ادمی نیستم که بخوام ی ذره بی احترامی رو تحمل کنم

    قشنگ ی کلمه بشنوم به راحتی جمع رو ترک میکنم بدون هیچ رودربایستی

    و چقدر خوشحالم که با این سایت معنی تمام اتفاقا رو فهمیدم

    من بی نهایت عجول بودم بی نهایت

    اصلا واژه صبر تو لغت نامه زندگی من تعریفی نداشت

    و به شدت دست به عمل میشدم

    اما دقیقا اینجا

    تو این مکتب فهمیدم که چیزی هست به نام تکامل

    چیزی هست به نام سهم خودت و سهم خدا

    چیزی هست به نام فاصله ای بین ارسال فرکانس و گرفتن نتایج

    چیزی هست به نام استمرار و تکرار

    چیزی هست به نام رها کردن و سپردن به خدا

    و چیزی هست به نام حکمت و خیریت

    استاد عزیز من

    من اینجا تو مکتب شما معنی زندگی رو فهمیدم

    و ی دنیا ازتون سپاس گذارم

    و شما به ی دختر زندگی دوباره بخشیدین

    دختری که کل خانوادش روش حساب کردن برای هر چیزی و هر کاری

    استاد نازنینم دمت گرم

    و دستتو میبوسم

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    بنام خدا

    میزان تحمل شما چقدر است ؟

    تحمل صبرنیست ،تحمل سخته ولی صبردوره تکاملی هر چیزیه

    من امروز تحملی که ازرفتار دیگران داشتم سر اومد والان دنبال یک فایل دانلودی بودم که حالمو بهتر کنه وبهم بگه چیکار کنم ؟

    دلیل تحمل رفتار خانواده این باور غلط بود که من پذیرفته بودم که اونا همینن وهیچ عشق واحترامی دریافت نمیکردم وخیلی تلاش میکردم که بهشون خوش بگذره ولی اونا هیچ درکی از این موضوع نداشتن ومن خیلی اذیت شدم

    حالا بااین فایل وصحبت های استاد که انقدر قاطعانه داره راجب دلیل تحمل کردن بهم میگه تصمیم مهمی گرفتم

    من از اینکه تحمل میکردم به خودم امتیاز میدادم که من ادم خوبی ام ولی وقتی اون تحمل تموم شد خشم زیادی پشتش بود

    اونجا فهمیدم صبر با تحمل فرق داره من هیچ گونه بی احترامی رو نمیپذیرم قبول نمیکنم ،چون برای خودم ارزش قائلم واین حق منه که بخوام دیگران به میزانی که من براشون اهمیت قائلم بهم احترام بزارن

    امروز سعی میکنم روی صبرم کار کنم ولی تحمل نمیکنم که چون نمیخام دیگران ازم برنجن ،قضاوتم نکنن،تنهام نزارن اینا دلایل تحمل من بود

    حالا اگر بهم بگن ناراحت شدی درجواب میگم بله وتااون موقع رنجش وکینه به دل نمیگیرم توضیح هم نمیدم فقط باسکوتم رابطه رو قطع میکنم

    استاد عاشقتم ازت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: