میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 5

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام مجدد به استاد چند جمله ای جا افتاده بود توی نوشته هام

    و اون هم اینکه پزشک اولی که بردم بهم گفت این مشکل طبیعیه ،ژنتیکی هست و باید تا هفت سالگی صبر کنید خوب میشه اولش پذیرفتم ولی این تو ذهنم میگذشت اصلا اومدیم و پزشک اشتباه کرده بود و تو هفت سالگی خوب نشد اون موقع کی جوابگو هست؟

    و بهتر که گوش ندادم به حرفش چون کاردرمانش گفت اگه تو هفت سالگی میاوردیش روند بهبودش خیلی کند میشد اگه الان با دوسال عضله هاش سفت بشه اون موقع باید پنج سال وقت میزاشتی تازه این نتیجه رو هم نمیگرفتی

    در کل تجربه ثابت کرده تا وقتی یه شرایط رو بپذیریم هدایت نمیشیم ولی اگه بیایم و قبول نکنیم اون شرایط رو خدا راهها رو برامون باز میکنه و دستان خدا از راه میرسند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    اعظم بابازاده گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته جان و همه دوستان هم فرکانس در این سرزمین مهربانی

    چقدر حرفاتون باعث شد دوسال از زندگیم که خیلی هم ازش نمیگذره برام مرورشه

    نمیدونم چیشد که یهو تصمیم گرفتم بیام و بنویسم

    از تحمل هایی که نباید میکردم و کردم

    حدود دوسالی از زندگیم خیلی خیلی مشرک شده بودم ، منی که قبل از اون حالم با خودم و با وجود تمام مسائل زندگیم خیلی خوب بود

    یه تجربه هایی داشتم که مصداق کامل قوانین جهان هستی بود یعنی خیلی واضح بود

    اگه کسی رو بخاطر کاری سرزنش کردم یا قضاوت کردم در جایگاهش قرار گرفتم

    اگه به جای خدا به مخلوق خدا پناه بردم نتیجه اش رو با محدودیت با ترس با مدام در حال اضطرار بودن دیدم لمس کردم و چشیدم

    استاد من زندگی و رابطه ای رو تجربه کردم که هر لحظه ش ترس بود و ترس بود و ترس

    اون لحظات جهنمی رو به امید بهشتی که شیطان برام زینت داده بود تحمل میکردم

    لحظات جهنمیم توام بود با تحقیر شدن ، توهین های پیاپی، ترس از تنهایی ، ترس از حرف مردم ، بیداری های اجباری ، خوابهای به اجبار قرص ، ترس از بی پولی ، سر و صورت همیشه کبود ، انگشت های همیشه پیچانده شده ، روزگار خوش دروغین به بقیه نشون دادن ، از دست دادن تمام زندگیت خونه و ماشین ، مبتلا شدن به مریضی های فشار خون بالا ، دیابت نوع دو کبد چرب و تپش قلب شدید و و بدهکار شدن به مردم و عدم جوابدهی بخاطر ترس از یه آدمی که قبل از اینها فکر میکردم باهاش از بند مشکلات قبلیم خلاص میشم (همون بت درست کردن و شرک ورزیدن)

    حتی نمیتونستم احساساتم رو با بچه هام در میون بزارم ، ببوسمشون

    استاد جانم من خدارو فراموش کرده بودم من تحمل میکردم بخاطر دلایل واهی و مسخره

    اما یجا بریدم و گفتم خدایا دستمو بگیر و از این منجلاب بکشم بیرون (همون داستان معرف موسی که خدایا من بهر خیری که از تو بهم برسه فقیرم)

    از اونجایی که قبل از این رابطه یوقتایی بوسیله قرآن خوندن سعی میکردم با خدا ارتباط بگیرم یادمه قرآن و باز کردم و صفحه اول سوره توبه اومد

    گفتم استغفرالله ربی و اتوب علیه

    میخوندم و گریه میکردم مگه میتونستم گریه نکنم

    به بچه هام میگفتم خدا داره باهام حرف میزنه خدا صدامو میشنوه الان اشکام همینطور داره سرازیر میشه بخاطر سریع الجواب بودن خدای مهربونم

    قرآن بستم و تصمیم گرفتم و دوباره بازش کردم

    واااای یعنی گریه من مگه بند میومد دقیق یادم نیست کدوم صفحه یا سوره بود اما مضمونش این بود که اگر چه انسان عجول آفریده شده اما عجله نکن و این کار شدنیه

    به خداوندی خودش بعد از اون با و جود تمام ترس هایی که داشتم قدم برداشتم تونستم به خودم احساس ارزشمندی بدم و از اون رابطه سمی و داغون خودمو بکشم بیرون

    یادمه یکی از اون لحظاتی که ترس شدید بهم غلبه کرده بود تو خواب و بیداری صدایی به زبان عربی که میگفت هل من ناصر ینصرنی؟ کیست مرا یاری کند توی تمام وجودم می پیچید و من اون لحظه آروم شدم

    و بعد اون همه از دست دادن ها، از دست دادن ماشین و لوازم خونه و سلامتی و دوستان و ارتباطاتم ، از دست دادن اعتماد به نفسم ، از دست دادن اعتبارم ، از دست دادن احساساتم

    تونستم قبل از اینکه فرصت رو از دست بدم و از این دنیا برم خودم رو بکشم بیرون از اون رابطه سمی و برگردم به مسیر خود شناسی که استمرار در مسیر میرسی به خداشناسی چون ما و خدا یکی هستیم و این یکی از شکر گزاریهای همیشگیمه که خدایا شکرت که امروز هم بهم فرصت زندگی دادی

    حالا بعد گذشت یک سال و خورده ای خیلی حال و روزم بهتره خیلی رابطه بهتری با بچه هام دارم میتونم به راحتی بچه هام بغل کنم بدون اینکه مواخذه بشم و این واسه من بزرگترین زجری بود که داشتم تحمل میکردم چون باور کرده بودم زندگیه من همینه دیگه

    و الان که کار کردن رو خودم شده الویت واسم همش میگم خدایا کاش زودتر صدات میکردم کاش زودتر قبل از اینکه اونقدر سلامتیم رو از دست بدم نمی پذیرفتم که این تقدیره منه دیگه زندگیمه و من که نمیتونم برگردم ، مردم چی میگن

    چون بارها بهم میگفت تا آخر عمرت زندگیت همینه و باید تحمل کنی و این جمله تو سلول به سلول وجودم جا گرفته بود

    ولی روزی که از خدا خواستم منو نجات بده که دمش گرم نجاتم داد ، با توجه به آموزه های شما استاد بزرگوار که همیشه میگید مهم نیست تا کجا اشتباه رفتی وقتی فرکانست رو تغییر میدی خداوند هدایتش رو سریع و واضح بهت میگه

    و بعد از اون دیگه مشکلات عجیب و غریب برام رخ نداد چون دارم هر روز آموزش های شما استاد عزیزم رو سر لوحه زندگیم قرار میدم

    یه ورودی مالی دارم که خدا واسم درست کرد که بی نیاز از هر کسی باشم و فقط خودش میتونست همه چیز رو در زمان مناسبش برام ردیف کنه من عاشق این خدایی هستم که اینقدر غفور و رحیمه

    درسته هنوز تو یه اتاق و آشپزخانه مجزا تو خونه پدرم زندگی میکنم ولی خیلی خیلی شرایط بهتری دارم استقلال مالی، آزادی اندیشه ، آزادی پوشش ، آزادی رفتار ، آزادی و آزادی که چقدر برام با ارزشه چقدر برام زیباست و هر چیزی که آزادیم رو ازم بگیره نمی پذیرمش و ازش عبور خواهم کرد

    لوازم زندگیم رو تا حدود مناسبی تونستم بخرم

    از اونجایی که از شما یاد گرفتم نسیه و قسطی و قرضی چیزی رو نخرم درصدد این شدم که از این روش چیزی رو تهیه نکنم که بخاطر همین و همینطور در حال پرداخت بدهی های گذشته هستم روند خرید نقدیم یکمی کنده ولی چون در حال حرکت رو به جلو بصورت پیوسته هستم مطمئنم که خیلی زود این روند ریتم تندتر و بزرگتری خواهد گرفت

    از فایلهای توحید عملی تون اگه بگم ، تو فایل توحید عملی 7 گفتید ما هر چی میخوریم از توحیده

    توحید یعنی یکتا پرستی توحید یعنی فقط یه عشقه خالص به معبود که میتونه تو رو به حرکت به سمت اهدافت واداره وگرنه عشق بخدا تو قلب هامون نباشه چیزی جز ترس ، غم ، وابستگی و از این چیزا نداره که اینا هم همه مانع رسیدن ما به خواسته هامونه که رسیدن به خواسته ها در مسیر درست، ما رو به اصل مون نزدیک و نزدیکتر میکنه

    و در پایان بگم که این مدت نتونستم کامنت بزارم روی فایل های استاد عزیزم ،چون تمرکزم رو دوره ارزشمند قانون سلامتیه که حدود یک ماهه شروع کردم که نتایجش واسم خواب راحت شبانه ، هوشیاری بالا در طی روز، 7 کیلو کاهش وزن براحتی ، پوست شفاف و روشن ، پیاده روی که نمیتونستم اصلا راه برم از بس نفس نفس میزدم ،

    بالخره بعد ازسه چهار سال پریودی های شدید دو هفته ای و استراحتی کوتاه و دوباره آغاز این پریودی های شدید دیوانه کننده ، رسید به یک هفته و فقط چهار روز اول شدید بود ، منی که همیشه مسئله درد شدید معده رو داشتم که این اواخر شدیدتر شده بود ، برطرف شدن درد معده و و و نتایج برای یک ماه بی نظیره

    توصیه من به کسانی که دوره ارزشمند قانون سلامتی شامل حال شون میشه اینه که حتما این دوره رو تهیه کنید و به آگاهی های این دوره عمل کنید و خودتون رو از بدنه جامعه جدا کنید و بشید جزو خاص نه عامه مردم، این دوره بسیار بسیار تمرکزتون رو برای انجام کارها میبره بالا و وقت و انرژی مضاعفی رو براتون به ارمغان خواهد آورد

    یادمون باشه همیشه در هر لحظه از خدا هدایت بطلبیم و بهش عمل کنیم تا از مسیر منحرف نشیم و همیشه در مسیر بمونیم تا جزو لا خوف علیهم و لا هم یحزنونش باشیم

    امید به دیدار و در آغوش کشیدنتون دارم البته که یه شب خواب دیدم با شما دو عزیز کلی حرف میزدیم و خانم شایسته عزیز رو کلی در آغوش گرفتم به امید رسیدن چنین روزی

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    سلام به همه یاران

    یکی از مسائلی که همیشه اطرافیان به من میگفتن من جمله افراد شاغل دور و برم و علی الخصوص پدرم این بود که پول دراوردن سخته و یک ریالش زیر پای فیله و برای بدست اوردن هر چیزی اعم از خونه و ماشین و جایگاه شغلی و …. باید بسیار سختی بکشی و شبانه روز در رنج و زحمت باشی تا برسی به اون چیزی که میخوای وگرنه هیچ راهی نیست و همین باعث شد که من بپذیرم که راه پول دراوردن کارگری و پادویی اینو اون حتی شده به رایگان ، و کار کردن به این صورت که روز و هفته و ماه رو به هم بدوزم و نفهمم کی تموم شده و مسافرت نرم چون پولامو میخوام جمع کنم خونه بخرم ،نرم رستوران ،لباسی که میخوامو نخرم و….

    تا بتونم یه سقف داشته باشم و برای پیری و کوریم به گدایی مردم و اولاد نیوفتم و کل چیزی که به من تاکید میشد توسط اطرافیان این بود که: جمع کن که پیری خوبی داشته باشی و فکر زمستون و چرخش روزگار و روز مبادا و طوفان حوادث و از این چرندیات باش و روش ننوشته که آینده چی میشه … هممون تقریبا تو یه همچین محیطی بزرگ شدیم که باید جمع کنی برای آینده و جالبه که همه تا پیر شدن میگن حاضریم همه دارایی مونو بدیم دوبار جوان بشیم !!!واقعا چرا؟ چرا ما باید این خودآزاری رو تحمل کنیم ؟ این که مجبوریم بریم تو شغلی که دوسش نداریم چون همه میگن پول تو این کاراست و دنبال علاقه بری باید گشنگی بخوری ! مخصوصا افرادی که ذوق هنری دارن بدجوری با این موضوع درگیرن طرف یه نقاش فوق العاده است ولی باید بره تو کار ساخت و ساز چون پول تو این کاره !! و از نقاشی پول در نمیاد !! خود استاد فرشچیان میگفتن که هر تابلوش رو در امریکا و اروپا چند میلیارد میخرن!!! اینم الگوی کسی که از کار هنری ثروتمنده .

    این زندگی زجر اور چیه خداوکلیلی ؛ پیش خودم فکر میکردم یعنی خدا منو آورده تو این دنیا که کل تایمم رو دنبال خوراک و پوشاک و مسکن بدوم؟ یه دیالوگ نوید محمد زاده میگفت تو من عصابانی نیستم خیلی خوب بود ؛ (به دختره گفت بابا من دهنم داره سرویس میشه ، اینقدر دنبال جور کردن زندگی ام که زندگی کردن یادم رفته )

    پس اینکه خدا میگه من روزی ده شما هستم و هر جنبده ای رو روزی میدم چیه پس

    به هر کی اینو میگی میگه اون درست؛ ولی باید گرگ باشی و خدا میخواد از کجا بده اگه خودت زرنگ نباشی؟ اصلا اعتقاد عمیق به روزی ده بودن خدا در توده جامعه ما وجود نداره و فقط ادعاست .

    شب قدر داشتم معنی دعای جوشن و اباحمزه رو میخوندم دیدم همه جا میگه خدایا فلان چیز رو از تو دارم بهمان چیزی رو تو بهم دادی تو رحم کردی ، از کی جز تو طلب کنم تو یگانه قدرتی و… و جالب اینه که من اینهمه سال این دعا هارو فقط خوندم ولی هیچکدوم رو باور نداشتم

    آیا خدایی که تو جوانی من منو روزی داده تو پیری ولم میکنه به حال خودم ؟

    تموم مردم بیمه رد میکنن که تو پیری به گدایی نیوفتن چون میگن هیشکی به هیشکی نیست؟ سوال اینجاست که 100 سال پیش که بیمه نبود مردم چیکار میکردن تا پیر میشدن ؟ جواب اینه که اونها گله و خونه و باغ و مغازه داشتن و بقیه کار میکردن براشون و اینا هم بهره شو‌ میبردن‌ و نیازی به چندر غاز حقوق بیمه نداشتن .

    یه خوبی که قدیمیا داشتن این بود که اکثر مردم کشاورز یا دامپرور بودن و چشمشون به دست خدا بود و تنها عامل ثروتمند شدنشون رو خدا میدونستن و درخواست باران داشتن از خدا و میگفتن به محصول و حیواناتمون برکت بده … همین الانم روستایی ها و افرادی که در این دو شغل هستن و اصولی کار میکنن وضعشون از ده تا شهری هم بهتره و به قول مردم اگر بز و گوسفنداشون رو بفرشون بهترین خونه و ماشینو تو شهر میتونن بخرن و همه اینا بخاطر باور توحیدی در کسب و کاره .

    متاسفانه والدین ما به شدت باورای شرک آلود دارن مخصوصا در کسب و کار و امور مالی و به ما هم منتقل شده و ما باید خیلی رو خودمون کار کنیم ،به نظرم باید مفهوم شکر گزاری رو در مدارس به بچه ها یاد بدن قبلا که بچه بودم سریال پزشک دهکده رو پخش میکرد و سر سفر همه با هم دعا و شکر گزاری میکردن و نعمت هاشون رو مرور میکردن

    اما والدین ما فقط گاهی به ما میگفتن خداراشکر کن و ما هم نمیفهمیدیم و زبونی میگفتیم خداراشکر!!!کدوم خدا ؟ به ما از بچه گی گفتن هیشکی به هیشکی نیست و مملکت صاحب نداره باید خودت گلیمتو بکشی بالا و خدا ام پس ادمای زور گو بر نمیاد و این باور رو در ما ایجاد کردن که گرگ نباشی میخورنت و دنبال حلال خوری باشی هیچی نمیشی تا میتونی وام بگیر و ربا بده و با پول بقیه کار کن و دیر تر بهشون بده تا موفق بشی !!! خب اینجوری من واقعا باید کدوم خدا رو شکر کنم؟ من که خودم باید با هزار دوز و کلک پول جور کنم که هیچ لذتی هم ازش نمیبرم …

    ولی قران‌میگه روزی ده منم شما درخواست کنید من موقعیتشو فراهم میکنم و شما هم قسمت خودتونو انجام بدین وسلام

    استاد گفتن هدف لذت بردن از زندگیه و هر روز بیشتر و بیشتر باید لذت برد

    چرا ما نباید تو جوانی لذت دنیا رو ببریم و پیری مون هم لذت بخش باشه ؟ مگه کلی ادم اینجوری زندگی نکردن ؟

    اینجا ذهن منطقی میگه اونها خانواده شون پولدار بودن و چیکار داره به تو

    بازم این یه شرکه که اگر من الان هر چی پول در میارم بخوام باهاش در لحظه لذت ببرم در اینده بدبخت میشم و این یعنی خدایی در اینده روزی ده من نیست و ثروت کمه و قوه جوانی عامل درامد زاییه

    خودم افرادی زیادی دیدم که طرف با 70 سال سن با یه تلفن واسطه یه معامله میشه و حقوق 6 ماه یه کارمند رو در میاره خیلیا ام هستن الان بازنشسته شدن و عمری گفتن بیمه رد میکنیم و نمیخوریم و نمیپوشیم تا بازنشست شدیم بتونیم لذت ببریم و بعد میریم سفر ولی الان اگر با 60 سال سن نرن رو اسنپ کار کنن وسط ماه کم میارن و هر روز جلو تامین اجتماعی تجمع میکنن

    به مرحله ای رسیدم الان که واقعا درک میکنم که روزی ده من خداست من فقط باید درخواست کنم از فضلش، تا به من بیشتر بده و اینجوری واقعا خیلی راحت تر دارم پول در میارم و تازه هر روز هم میخوام اسون ترش کنه برام و ازادی زمانی و مکانی و مالیم رو زیاد تر کنه ولی یه باگی تو ذهنم هست که تا راحت پول به دست میاد فکر میکنم اون طرف به من لطف داره و احساس اینکه باید حتما جبران کنم براش بهم دست میده و استاد هم میگفتن منم این مشکل رو داشتم که افراد میومدن بی مزد و منت برام کار میکردن و در خدمت من بودن ولی من از اینکه اونها رو شریک نکنم تو کار احساس گناه میکردم و خیلی سریع اون ادم عوض میشد و از دست میرفت چون من اون رو دستی از جانب خدا نمیدونستم و فکر میکردم اگر لطفش رو جبران نکنم نامردیه و …. ؛ باید رو این مورد خیلی کار کنم و اون ادما رو بزرگشون نکنم تو ذهنم و نگنم اگر فلانی نبود که این درامد بدست نمیومد و…

    به قول استاد ما تقسیم وظایف میکنیم با خدا ، کار ها رو اون انجام میده و هندل میکنه و من فقط نتیجه پایانی و لذت بردن رو انجام میدم و من قدرتی ندارم، اون خداست و یگانه قدرته عالمه و درخواست های من مسئله خودشه و اون خودش بلده به من برسونه من دنبال چگونه گیش نباشم

    واقعا این جمله طلاست که باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد

    باور های شرک آلود و درک نکردن مفهوم رزاق بودن خدا و توکل و ایمانی که عمل بیاورد

    پاشنه آشیل منه که از خدا میخوام هر روز درک این موارد رو برام بیشتر و بیشتر بکنه

    دوستون دارم

    خدارا صد هزار بار شکر بایت همه نعماتش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    سلام به استاد عزیز وشایسته ی جانم.

    ده دوازده دقیقه که ازشروع فایل گذشت،اشک ریختم،اشک ریختم واشک ریختم وهنوزفایل تموم نشده ،پوزکردم ودارم مینویسم

    امروز مدتیه که دوره کشف قوانینو گرفتم وهنوز توی دوقسمت اولش موندم،دیگه عجله ای ندارم وقانون تکامولو درک کردم ونمیخوام فقط دوره رو تموم کنم،هروقت حس کردم این قسمت کاملا درک وجودم شده به قسمت بعد میرم

    هیچوقت توی این دوسه ساله ای که باشما اشنا شدم واز این دانشگاه عظیم درس یاد گرفتم ،اینقدراحساساتم درگیر نشده بود واشک نریخته بودم،

    حسرت گذشته ایکه چندین سال وجوانی وعمرم روبرباد داد برای تحملی که اموخته شده بود،به جای صبر ،

    داره به من فهم دقیقترودقیقتر نوع فرورفتن موذیانه باورهای وحشتناکی که اینهمه سال محدودم کرد واونقدرتحمل کردم تابه جایی رسیدم که منتظرمرگ بنشینم وقبول کنم تقدیرم همین بوده.

    چقدر جنسیت،بصورت نهفته برای من باور محدود ساخته بود

    چقدر شرایط بیرونی برام باعث ساختن این فکرکه همسرم مسئول بدبختیهای منه رو بوجوداورده بود،باوجوداینکه بیکارننشستم وبااونهمه غرور وهمه چیزبدان بودنم ،خیاطی کردم وخونه خریدم،زندکیمو بدوش کشیدم ومسئول همه چیز بقیه شدم،

    ترس از حرفهای مردم که اگه مردی زندگیش بده تقصیرزنشه باعث شدازهمه خواسته هام بگذرم

    ترس از نداشتن باعث شد نخوام طلاق بگیرم وبه خونه پدرم برم،مباداکه فشاری روی اونها بزارم باوجوداینکه پذیرای من بودن

    نداشتن اعتماد به نفس وترس ازاینکه اگه جدابشم هرروز یکی میادخواستگاری ونمیزارن راحت باشم واخرش مجبورمیشم تن به ازدواج نامعلوم دیگه ای بدم-البته این باورم نمیدونم ازکجا قوی بود که تقریبا تمام پسرها ومردهایی که منومیشناختن ویاباهام اشنامیشدن،عاشقم میشدن –

    وصدالبته نااشنایی با نیروی درونم وبی ایمانی وشرکی که تموم وجودم رو گرفته بود که ازکجا بخوام زندگی مستقلی درست کنم،

    همه وهمه باعث شد سالیان درازی ازعمرم رو ازدست بدم.

    حسرتی که ازاول اشنایی باقوانین به من میگفت چرا زودتر اونارو نشناختم ،تبدیل به بزرگترین حسرت زندگیم شد.ولی ازوقتی شروع کردم ،به قول استاد چرخ زندگیم روغن خورد واون گاری زنگ زده تبدیل به پیاده رویی شده که کوله پشتی سبکی ازهرچه لازم داره بردوششه و اره سوت زنان ورقص کنان از مناظر زیبای زندگی لذت میبره

    شاید من که مادربزرگ نیستم،ولی فکرکنم، مادربزرگترین دانشجوی شما باشم– یه چیزقشنگی یادم اومدکه خیلی دلم میخواست دانشگاه برم وتصمیم داشتم وقتی بچه هام دیگه خیلی به من وابسته نبودن وبزرگ شدن ،به دانشگاه برم، والان باگفتن کلمه دانشجو یادم اومدکه من اون موقع به یه دانشگاه الکی نرفتم ولی الان دربهترین دانشگاه جهان تحصیل میکنم وقول میدم مثل همه کارای زندگیم که همیشه درحد خیلی خوبی انجامشون میدادم،دانشجوی عالیی باشم–

    براثر فهمی که از درسهاس شما استاد عزیزم پیدا کردم ،دیگه حسرت نمیخورم وبه خودم میگم اگه الانم این قوانینو درک نمیکردی چی؟

    اگه میمردی ونمیفهمیدی چی؟

    اگه درجهل مرکب ابدالدهرمیموندی چی.؟

    حالا گاری رو ول کردی ،بارهای اضافه رو بیرون انداختی ،داری ازپیاده روی توی این جاده زیبا که یه پات هم روی اسکیته ،لذت میبری ومیرقصی ومیری

    برو برو که قانون تصاعد میگه اگه درس استادتو خوب پس بدی ،بزودی توی تسلا میشینی واز شبشه بغل برای استادت که توی تسلای بغلیه دست تکون میدی.

    وباهاش توی یک چمنزاربینظیر میشینی وچایی میخوری وصحبت میکنی.

    استاد عزیزم ملیونها بارشکر که تورو پیداکردم

    ملیونهابارشکرکه خدامنولایق شاگردیت کرد

    ملیونها بارشکرکه هرروز چیز جدیدی درک میکنم وخوداینکه چنین درکی که اززندگی ومفهوم اون هرروزپیدامیکنم،،به تنهایی باعث خوشبختی کاملمه وبقیه دستاوردهام نعمتهای اضافه ایه که خدا سرازیر زندگیم کرده.

    طوریکه هرجاصحبتی ازنتایج میشه میگم من به تمام معنا خوشبختم وهرلحظه ایکه خدابه من فرمان رفتن بده ،خوشبخت دنیاروترک میکنم،

    نگاههای متعجبشونو میبینم ومیدونم که ازدنیای درون من خبرندارن.

    بارها وبارها این فایلو خواهم شنید وشاید فقط بااین فایل ،چندین باردیگه اشک بریزم،

    اشکی که ازسربدبختی نیست چون ازوقتی باشما اشنا شدم اشک بدبختی نریختم.

    اشک درک،اشک فهم واشک خوشحالی ازچنین خوشبتی عظیمه.

    عاشقانه شما وشایسته ی جانم رو دراغوش میفشارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وقتی اتفاق نادلخواهی در زندگی ام رخ می‌دهد باید هوشیار باشم به این موضوع که””یک چیزی ایراد دارد.

    باید تغییر کنم… اینکه هیچ چیزی خود به خود تغییر نمیکند.. “”اینکه بگویم صبر کنم وهیچ حرکتی نکنم یعنی دارم تحمل میکنم… یعنی پذیرفتن اون شرایط و موقعیت… وخیلی وقت ها پذیرفتن اون شرایط ها به خاطر شرک داشتنم هست به خاطر بی ایمانی،ترس و باورهای نادرست…

    ووقتی تغیر را از خودم شروع کنم و ساز وکار جهان را بدانم که براساس لذت،راحتی و سادگی است (این که ثروتمند باشیم طبیعی است،باید از سلامتی برخوردار باشیم،باید روابط زیبایی رو تجربه کنیم ،باید همیشه در نعمت باشیم) وقتی چیزی خوب پیش می رود یعنی طبیعی است( استاد انگار جرقه ای در ذهنم زده شد با این جملتون که خیلی وقت ها شده وقتی همه چیز خوب پیش می رود در زندگی ام یک دفعه به خودم میگم وایی یعنی چی شده چرا دیگه خبری از بحث هامون نیست چرا همسرم اینقدر باهام مهربونه و یه چیز غیر طبیعی میدونم ولی حالا اینکه همه چیز باید عالی باشه یعنی طبیعی است رو جایگزین کردم )

    و وقتی خوب پیش نمی رود غیر طبیعی …این جاست که باید سری بزنم به باورهایم باید تغییر را شروع کنم اگر بیمار هستم اگر روابط نادلخواه دارم و….

    تفاوت صبر و تحمل:

    صبر توش امیده،تکامله، ایمانِ توکله

    تحمل یعنی تسلیم شدن در برابر بدبختی هاست

    یعنی همینی که هست

    یعنی راهی وجود ندارد

    یعنی راه حلی وجود نداره

    یعنی من کاری نمیتونم بکنم

    واگر باور داشته باشیم در برابر اتفاقات ناجالب راهی هست هدایت می شویم

    ( استاد تو ذهن من این موضوع خیلی بلد شد که وقتی من اتفاق نادلخواهی برام میوفته و آن قدر قدرت بهش بدم که تحملش کنم و” تغییر نکنم”

    یعنی مشرک شدم ،

    اگه من دارم بی احترامی تحمل میکنم یعنی قدرت رو دادم به اون شخص که اون مدیر منه اون همسرمنه اگه من بخوام حرفی بزنم فلان میکنه بهمان میکنه….)

    (اگه من از لحاظ مالی رشد نکنم و دائم مقصر کنم دولت و کشور و ….یعنی دارم قدرت میدم به عوامل بیرونی )

    و درهای هدایت و سعادت رو به روی خودم میبندم..

    و پرسش های کلیدی رو هربار از خودم بپرسم

    چه چیزیو دارم تحمل میکنم؟

    چرا دارم تحمل میکنم؟

    چه فکری رو عوض کنم که خداوند منو هدایت کنه؟

    چه چیزی رو باید تغییر بدهم که خداوند منو هدایت کنه؟

    استاد عزیز من جلسه دوم قانون افرینش بالا 10 بار گوش دادم فکر کردم تمرین هاشو انجام دادم تا درک عمیق تری پیدا کنم از قوانین جهان استاد واقعا یه شاه کلیده که هرموقع به تضادی میخورم میام و تمرین هاشو انجام میدم حتی از دل سوال ها جوابمو پیدا کردم واقعا عالیه سپاسگزازتونم الهی که همیشه قلبتون جاری باشه از آگاهی

    و عالی تر از همه صحبت های مریم جانه که واقعا جزء به جزء برامون توضیح دادند تمرین ها رو واقعا سپاسگزارتونم

    خداروسپاسگزارم که به دلم انداخت این دوره را بخرم و همیشه هدایتگرم بوده

    خدایا هزاران بار از تو سپاسگزارم

    وقتی همه چیز خوب است یعنی طبیعی است یعنی درمسیر درست قرار گرفتم ؛مسیر کسانی که نعمت دارند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    تانیان پاشایی گفته:
    مدت عضویت: 1007 روز

    سلام و خدا قوت به استادم و مریم جون

    واقعا ازتون ممنونم بابت این ویدیو بی نظیر

    استاد من توی دوران نوجوانی که داداشم به دنیا اومد خیلی شلوغ بود یا نا آرام بود . اصلا پیش من نمیموند خیلی اذیت میشدم قشنگ یادمه چون اولین بچه بود که بعد من توی اون خونه به دنیا میومد و من خیلی دوست داشتم خوب باشیم با هم .

    من ناخودآگاه بدون اینکه قانون توجه رو ببینم ازش خیلی عالی استفاده کردم توی این مورد . با اینکه من داداشم رو دیده بودم چقدر ناآرام و شلوغ بود هیچ وقت باور نکردم همه ی بچه ها میتونن شلوغ باشن یا اینکه میگن پسر بچه ها همیشه شلوغ هستن عادیه . بچه شلوغی نکنه حتما یه مشکلی داره و … از این جور حرفا . من اصلا باور نکردم و جالب اینکه هروقت بچه آرام و مهربون می‌دیدم دلم می‌رفت بغلش میکردم قربون صدقش میرفتم با این ذهنیت که اگه میگن بچه ناآرام و شلوغ نرماله پس این بچه چرا اینقدر ملوسه .

    هی بیشتر و بیشتر از این بچه ها می‌دیدم دلم می‌رفت همش تعریف میکردم و تحسین میکردم یعنی به قول شما قشنگ واضح کرده بودم که چی می‌خوام . جالب تر اینکه من خودم توی دوران حاملگیم به شدت آرام شده بودم منی که کارم پر از تنش و درگیری و بحث و … بود به طور عجیب که خودم هم باورم نمیشد آرام شده بودم حتی یادمه یه بار با همسرم داشتیم خونه رو تمیز میکردیم دست همسرم خورد به شمعدونی و شکست . یه جوری نگاه کرد که انگار قراره من عصبی بشم

    منم در کمال خونسردی بهش نگاه کردم گفتم فدای سرت خودم شوک بودم از رفتارهای خودم . ( حتی گاهی به زور میخواستم ببینم میتونم عصبی بشم یا حرص بخورم دیدم نمیشه )

    و به شدت هم دلم میخواست دختر داشته باشم دلم قنچ می‌رفت یعنی .

    الان یه دختر خیلی شیرین و ناز و اروم دارم که اصلا گریه نمیکنه هرچی بخواد ازم یه جوری بهم میفهمونه چی میخواد . توی 5 ماهگی که دیگه شیرخشک میخورد خودش بیدار می‌شد یا هی تکون میخورد می‌فهمیدم گرسنه هست یا خیلی وقت ها شده پستونکش رو میذارم بالا سرش می‌ذاره دهنش دوباره می‌خوابه .

    یعنی خداروهزاران بار شکر خیلی بچه ارومی هست و یه حرکات ناز و خواستنی داره که من فقط توی تبلیغات فیلم ها این حرکات رو از بچه ها دیده بودم و دلم می‌رفت .

    استاد آنقدر عجیبه این اتفاق برای من همش میگم خدایا واقعا شکرت و گاها تعجب میکنم و دلم می‌ره که چه خوب شد که اون موقع بدون اینکه قانون رو بدونم ازش استفاده عالی کردم .

    و واقعا ازتون تشکر میکنم که این ویدیو باعث شد این نعمت بزرگ الهی و لطف خداوند رو دوباره شکر کنم و حالم بهتر و بهتر بشه .

    عاشقتونم استاد . به قول خودتون در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    محمودرضا فلاحی گفته:
    مدت عضویت: 2822 روز

    باسلام خدمات استاد گرامی و دوستان عزیزم

    بسیار سپاسگزارم از بابت آگاهی طلایی و اطلاعات ناب ارائه شده در این فایل رایگان ، واقعا که این اطلاعات بسیار با ارزش و گرانبها هست ، انسان های هستند که به بهانه صبر و استقامت (که اتفاقا صفت های مثبتی به حساب میاد ) سال ها و ده ها مشکلات رو تحمل می کنند و به خودشون امید واهی می دهند که خودش حل میشه در صورتی این چنین نیست و مشکل رو مشکل هست . اینکه شرایط نامناسب و اذیت کننده رو نپذیرم و قبول نکنیم ، توجیه برای مشکل از خودمون در نیاریم ، همانطور که استاد عزیز فرمودن اولین موضوع هست.

    موضوع ارزش مهاجرت هم از همینجا جریان جایگاه والای خودش رو پیدا می کنه و در دل این تفکر هست ، اینکه ما خودمون رو قربانی شرایط فعلی ندونیم و بخوای هر روز بهتر از قبل باشیم شروعش از همین منطق است ،

    جالبه که بگم خیلی اوقات تو زندگی افراد نیمه موفق که دقت میشم ، می بینم که همشون این صفت رو دارند یعنی پذیرش در اشکالت و مشکلات اصلا تو این افراد وجود ندارد و سعی میکنند هر جوری هست (با اینکه شاید اصلا در اون مشکل سررشته ای ندارد ) موضوع رو از طریق کمک گرفتن و مطرح کردن با دیگران حل کنند . من اسم اون افراد رو به اشتباه عجول گذاشته بودم در حالی که منطق اونا رو درک نمی کردم .

    اگه یاد بگیریم که پذیرش اشکال نباشیم ، اگه یاد بگیریم که مسائل ناراحت کننده رو حل کنیم ، اون وقت مشکل مرتفع میشه و ما هم چند پله همراه با اون موضوع رشد میده ،

    یه تجربه از خودم بگم: من یک لپ تاپ داشتم که خوب کار می کردد سر یک اتفاقی کند شد و خوب کار نمی کرد با چند نفر که کامپیوتر بلد بودن صحبت کردم نتونستن حل کنند و مشکل رو توجیه کردن تا اینکه انقدر پیگیر شدم تا مشکل رو شناسایی کردم (از هاردش بود با اینکه خیلی کار نکرده بود ولی یه اشکال پیچیده داشت) همین که تعویض کردم کل مشکلم حل شد .

    ببخشید ، سعی کردم مختصر و مفید بنویسم.

    تشکر و سپاس

    محمود

    2 مرداد 1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1973 روز

    سلام بر استاد عزیز تر از جان و مریم جان

    و دوباره سلام به پارادایس زیبا و خوب چقدر دلم تنگ شده بود برای این فضا ولی این قانون میدونم که وقتی به چیزی توجه میکنی از جنس هموون وارد زندگیت میشه و این یعنی پس من هدایت میشم به اینجا

    بریم سراغ درس امروز

    این بحث تحمل و صبر من چند سال پیش تجربه کردم اون موقعی که تو یک رابطه سمی بودم و فکر میکردم که آقا همینه دیگه بالاخره هر کی مشگل و دعوا داره ولی از یه جایی به بعد گفتم نه باید حل بشه و خدا شاهده از جایی که تحمل نکردم و گفتم آقا باید حلش کنم هدایت شدم به قطع شدن اون رابطه

    تو داستان یعقوب و پسرش هم همین شکله که یعقوب 40 سال تحمل میکرد و جایی که دیگه گذشت و ذهنش تغییر داد خداوند هدایتش کرد به فرزندش همون کسی که فکر میکرد دیگه نمیبینتش.

    خیلی جاها خیلی ها میگن که همینه و چرا میخای مهاجرت کنی و همه جا آسمان یه رنگه ولی من مطمئنم تو این مهاجرت که تصمیم قطعی گرفتم که برم هدایت هست چون خداوند داره با نشونه ها با من صحبت میکنه.

    من همیشه کشاله های رونم عرق سوز میشد و میگفتم که همینه دیگه ارثیه و تلاش نمیکردم تا رسیدیم به دوره قانون سلامتی

    من دوره رو نخریدم ولی شما تو چند فایل گفتین که بدن وقتی بهش نشاسته و قند زیاد بدی قند سوز میشه و کلی مشگل ولی اگر بیاریش روی چربی سوزی دیگه این مشگلات نیست

    این یه زنگ تو ذهن من روشن کرد دینگ دینگ

    گفتم خب بیام امتحان کنم

    امتحان ‌کردم دیدم بله دارم کم کم بدنم درست میشه

    این خودش نشون میده همه چی راه داره.

    و در آخر این که سپاس گذار شما و مریم جان هستم برای اینکه قانون رو به من یاد دادین

    سپاس گذار خداوند بابت این قوانین بدون تغییر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2496 روز

    میزان تحمل شما چقدر است

    بنام خدای صبور غفور

    با سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته ی عزیز و دوستان الهی ام

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها باز هم ی کم بزرگتر

    عجب فرکانسی داره این موسیقیه حال آدم رو دگرگون میکنه ی شیفت فرکانسی عجیبی رو در وجود آدم به راه میندازه

    الان دیگه وقتی این موسیقی رو توی پردایس میشنویم میدونیم که ی خبری در راهه نه از اون خبر آمد خبری در راه استی که در دوران جهالت خیلی میشندم و ازش لذت میبردم مخصوصا با اون صدای زیبای آقای آقاسی :

    ….

    خدای من ی لحظه موندم که این شعره چه ربطی داشت به موضوع این فایل که ذهن من من رو کشوند سمتش و باعث شد برم سرچش کنم و اینجا بیارمش !!!!!

    اما ی بار که کامل از روش خوندم دیدم دقیقا مرتبطه البته برای من :

    تحمل شرایط ناخواسته به خاطر پذیرفتن چیزهایی که ی سری افراد گفتن

    اقدام نکردن برای تغییر بخاطر این باور که این یعنی صبوری

    اقدام نکردن برای تغییر بخاطر این باور که ما نمیتونیم

    اقدام نکردن برای تغییر بخاطر اینکه ی نفر دیگه باید بیاد و این تغییره رو ایجاد کنه

    اقدام نکردن برای تغییر بخاطر این باور که هرچی بیشتر ناخواسته ها رو تحمل کنیم مقربتریم در نزد خداوند

    خدای من چه باورهای شرک آلودی

    خدا رو شکر که دستمون رو گرفتی و هدایتمون کردی به جایی که بقول کامنت یکی از دوستان توی توحید عملی یک :

    اومدیم اینجا تا میلیاردر بشیم اما عاشق و سرگشته ی کویت شدیم

    اومدیم تا اسرا رثروت رو بیاموزیم قرآن رو در دستمون گذاشت و گفت بخونید کلید گنجهای آسمان و زمین را در این کتاب خواهید یافت

    بخونید اما با قلبی پاک که دستور العمل خوشبختیتون در تمام جنبه ها در این کتاب است

    و……

    اومدیم تا راز خوبشختی و سعادت رو در دنیا بفهمیم بهمون یاد دادکه توحید راز خوشبختی و سعادت نه تنها در دنیاست بلکه در آخرت

    یادمون داد که توحید یعنی قدرت ندادن به هیچ عامل بیرونی و شرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی حالا اون عامل میتونه ی پزشک باشه که وقتی بهش قدرت میدی باعث میشه هم خودت زجر بکشی و هم بچت

    میتونه ی روانشناس یا روانپزشک باشه که وقتی بهش قدرت میدی میپذیری که:

    Some children are easy to control some are not

    Some are co-operative and helpful some make a fuss all the time

    Some are ………

    بعضی بچه ها کنترل کردنشون آسونه بعضی نه

    بعضی ها مشارکت میکنن بعضی ها مدام در حال الم شنگه براه انداختنن و …….

    و تو میپذیری این رو و میگی همینه که هست من که نمیتونم بچم رو تغییر بدم !!!!!بالاخره بعضی ها اینجوری ان بعضی ها اونجوری غافل از اینکه بچه ی تو انعکاس رفتارها و ناهماهنگی هاییه که توی وجود توهست بقول دوست عزیزمون توی عقل کل وقتی تو از هماهنگی خارج میشی بچه ی تو اون رفتارها رو نشون میده نه اینکه این یچیز طبیعی باشه

    با صحبت های شما استاد خیلی چیزها توی ذهنم مرور شد

    من با وجود اینکه خودم بچه ندارم اما خیلی قشنگ درک کردم استاد دارن از چی صحبت میکنن و فکر کردن به همین موضوع باعث شد من سپاسگزارتر باشم نسبت به اینکه هنوز ازدواج نکردم چون تجاربی که بدست آوردم قبلا با آگاهی های الانم که ترکیب میشه ی شناختی بهم میده که احساس میکنم اگر وارد زندگی مشترک بشم اون بقول خانم شایسته سن تجربه های من خیلی میتونه کمکم کنه که بهتر مدیریت بکنم اوضاع و شرایط رو

    سال 94 وقتی خواهر زادم بدنیا اومد من با خواهرم بیمارستان بودم و اون شبی که ما بیمارستان بودیم خواهر زادم چنان گریه میکرد تمام شب رو که تمام بیمارستان رو رو روی سرش گذاشته بود و هر کاری میکردیم آروم نمیشد و هرچی هم به پرستارها میگفتیم میگفتن کاری از دست ما بر نمیاد بچه اس دیگه گریه میکنه !!!!! اما مدتی گذشت و ما هی میدیدم این بچه هر وقت میخوایم پوشاکش رو عوض کنیم زمین و زمان رو میریزه بهم ولی در بقیه موارد خیلی آرومه و اصلا اذیت نمیکنه .یعنی وقتی استاد گفتن همسایه رفت شکایت کرد من دقیقا یادم اومد که همسایه ما هم می اومد میگفت این بچه چشه اینجوری گریه میکنه و ما هم میگفتیم بردیم دکتر گفتن مشکلی نداره چکار کنیم نمیدونیم چشه

    خلاصه این عشق من که الان عشق عجیبی توی وجودم هست بهش چنان موقع تعویض مای بیبی گریه میکرد که جگر آدم رو کباب میکرد

    تا اینکه الان یادم نیست کی بهمون گفت که این بچه ممکنه مشکل ادراری داشته باشه وبردیمش دکتر و گفتیم لطفا سیستم ادراری این رو چک کنین و دقیقا مساله همون بود و پماد دادن و مساله تموم شد به همین راحتی .حتی الان هم که یاد میاد میگم این بچه بنده خدا چه دردی رو تحمل میکرده اونموقع

    و اما ی مورد دیگه که باز هم مربوط میشه به بچه :

    من ی برادرزاده دارم که این با زایمان طبیعی اوردنش دنیا درصورتیکه وزنش خیلی زیاد بود و موقع زایمان مجبور شدن برا بیرون آوردنش فشار زیادی وارد کنن که باعث شد یکی از دست هاش تا ی مدت فلج بشه و توانایی حرکتی نداشته باشه

    و بعدا این بچه توی تکلم دچار مشکل شد و چند بار بردنش دکتر میگفتن آقا این موقع زایمان به عصب های مغزش فشار اومده و دیگه راهی نداره و درست نمیشه و متاسفانه داداشم و زن داداشم هم این رو پذیرفتن و دیگه تلاشی نکردن و الان 18 ساله این بچه هم از لحاظ ذهنی و هم گفتاری مشکل داره و هم خودش داره زجر میکشه و هم خانوادش

    یا در مورد چیزی توی بچه ها که معروفه به دل درد توی 3 ماهه اول این پذیرفته شده بین خانواده ها که بعضی از بچه ها اینجورین و تا 3 ماه دچار دل درد میشن و باید تحملش کرد و راهی نداره در صورتیکه با آگاهی های دروه سلامتی کاملا مشخص و واضحه که نوع تغذیه مادره که چنین مشکلاتی رو برای بچه بوجود میاره و اگر اون درست بشه این قضیه اصلا بوجود نمیاد

    و اما تجربه های خودم در مورد تحمل شرایط نادلخواه :

    تحمل درد پیش از پریودی که به سندرم پیش از پریودی معروفه: من پذیرفته بودم که همینه و هیچ وقت فکر نکردم ریشش چی میتونه باشه و بقول استاد آشغال ها رو زیر مبل میکردم و با خوردن رازیانه و ….. سعی میکردم درد رو تسکین بدم و از بین ببرمش درصورتی ریشه بود و باز هم ماه بعد و ماههای بعد تکرار میشد

    تحمل بوی بد عرق: من جزو اون دسته از خانم هایی بودم که کافی بود ی ذره میرفتم بیرون و عرق میکردم دیگه خودم از بوی بد عرق خودم حالم بد میشد و مجبور بودم مدام مام استفاده کنم و این رو پذیرفته بودم که بعضی افراد اینجورین دیگه چاره ای نیست باید مرتب دوش بگیری و مام مصرف کنی یعنی با ی عامل بیرونی سر پوش بزاری براش .درصورتیکه الان فکر میکنم ی دوستی داشتم که این بنده خدا میگفت من دو هفته ی بار هم برم حمام بوی عرق نمیدم و من ی علامت سوال توی ذهنم بود که چطور مگه میشه .

    تحمل خشکی دست و صورت در فصل های خشک سال: به محضی اینکه پاییز شروع میشد دست های من شروع به خشک شدن میکردن و مداوم باید نرم کننده استفاده میکردم و پذیرفته بودم این رو چون میدیدم فلانی و فلانی و فلانی هم اینجوری هستن و دیگه همینه هوا که خشک میشه پوست بدن هم خشک میشه و با ی عامل بیرونی باید نرمش کرد دیگه

    نفخ شکم بعد از غذا :من به شدت قبل از دوره سلامتی وقتی غذا میخوردم دچار نفخ میشدم و فکر میکردم دیگه طبیعیه همه اینجوری هستن و تحمل میکردم این رو و چقدر اذیت میشدم مخصوصا شب ها .

    خواب آلودی بعد از خوردن غذا : اینم یکی از شرایطی بود که من تحملش میکردم واگر بعد از خوردن غذا ی چرتی نمیزدم دیگه بدنم کارایی لازم رو نداشت و اصلا مغزم کار نمکرد. یادمه توی دوران دانشجویی اون درس هایی که بلافاصل بعد از ناهار کلاس داشتم این موضوع چقدر من رو اذیت میکرد و بخاطر همین چرت زدن سر کلاس درس روانشناسی رو شدم 15 چون همش خواب بودم سر کلاس و استادش هم متوجه شده بود

    خوابیدن در طول روز و مخصوصا در تابستان: این بین ملت پذیرفته شده که آدم باید توی طول روز بخوابه مخصوصا توی تابستون که دیگه باید زیر کولر ی پتو بکشی روی خودت و ی چند ساعتی رو بخوابی .هرچند من خیلینمیخوابیدم ولی این جز روتین بود و باید حتما ی ساعتی میخوابیدم

    یبوست داشتن : باز هم سالها من دچار این بودم البته که بعدا هدایت شدم به خوردن میوه و با میوه این مساله رو برطرف میکردم ولی بقول استاد من که همیشه به میوه نمیتونستم دسترسی داشته باشم و با خودم این ور و اون ببرم و چه زجری کشیدم و چه سختی هایی رو تحمل میکردم چون کلا آدمی هم هستم که خیلی آب نمیخورم و اینکه بخوام بزرور ی لیوان کنارم بزارم و هی آب مصرف کنم اینم برام ممکن نبود

    و خیلی از موارد دیگه

    چرا اینا رو تحمل میکردم ؟

    چون پذیرفته بودم که هست و اتفاق می افته و طبیعیه دیگه همه اینجورین دیگه انسانه دیگه

    اما از زمانی که استاد توی دوره سلامتی گفتن که هیچ چیز بدی در بدن طبیعی نیست و اگر غذاهای هماهنگ با بدن خورده بشه این علایم از بین میره و طبق سبک استاد پیش رفتم تمام این ها از بین رفت اونم در عرض یکماه .اون همه مسایل ناخوشایندی که من 30 سال باهاشون درگیر بودم در عرض یکماه ناپدید شدن بقول انگلیسی ها as easy as a piece of cake

    چون اونچه رو که گفته شد هبود و پذیرفته شده بود رو با آگاهی های استاد کنار گذاشتم و بقول استاد تست کردم ببینم چه اتفاقی می افته و دیدم که واقعا اتفاق افتاد وقتی صددرصد عمل کردم و الان هم خدا رو شکر دارم از موهبت هاش بهره مند میشم هرچند صددرصد عمل نمیکنم

    و اما در مورد تحمل شرایط ناخواسته که من هنوز نتونستم تغییر بدم شرایط کاری الانمه البته نه اینکه تغییر نکرده باشه چون خیلی تغییر کرده نسبت به قبل از زمان آشنایی با استاد مخصوصا از لحاظ زمانی که خیلی کمتر شده نسبت به قبل تایم کاری من و از لحاظ مالی هم چند برابر شده درآمد ولی امروز وقتی فکر کردم دیدم من دارم این شرایط رو تحمل میکنم و چیزی نیست که من خودم بخوام و دوست دارم این شرایط تغییر کنه و به سمت آزادی مکانی بره که هنوز اتفاق نیفتاده و این نشون میده باید بیشتر روی باورهام کار کنم تا این اتفاقه بیفته

    سپاسگزارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    مرضیه لری پور گفته:
    مدت عضویت: 1797 روز

    سلامی همراه با احساسی عالی که از دیدن فایل و اون منظره فوق العاده ، فوق العاده زیبا در من ایجاد شد به همه همسفران

    هم صحبت ها عالی و واقعا پاسخ به سوالی بود که اخیرا در ذهنم شکل گرفته بود و هم پارادیس زیبا ، اون آسمون آبی، ابرهای فوق زیبا، براونی، مرمری وای خدا….. بارون… باورکنید بوی بارون رو حس کردم عالی بود عالی . حس و شور نابی در من بیدار شد و شکل گرفت که حتما روزم رو می سازه.

    اخیرا یک سری آموزش دارم می بینم در رابطه با محور خودشناسی و معنویت. و خیلی جالبه که هم راستا با اموزش های دوره هاییه که از این سایت خوب خریدم و الان هم که دارم دوره کشف قوانین زندگی رو می گذرونم. اگر اونجا ابهامی باشه به سمت پاسخ در اینجا هدایت میشم. سوالی تو ذهنم مدتی بود می چرخید که شرط پیمودن طریقت سلوک “پذیرش و تسلیم” هست بعد برام سوال شد این پذیرش انفعال نمیاره؟ اگر همه مخترعین و مبدعین و کسانی که به پیشرفت و گسترش زندگی بشر و هستی کمک کرده اند شرایطی که منجر به اختراع و ابداع شده رو پذیرفته بودند که هیچ اختراعی نبود هیچ ابداعی نبود هیچ گسترشی نبود. تو همون دوره آموزشی تاحدودی این ابهام برطرف شد اما نه تمام وکمال. امروز کاملا شفاف شد برام که پذیرش و تسلیم در لحظه حال هست که بتونم آرامش خودم رو حفظ کنم سریع واکنش احساسی و هیجانی نداشته باشم تا سرزمین وجودم آرام بگیره تا در آرامش راههایی که وجود داره به من نشون داده بشه و به اون راهها هدایت بشم و عمل کنم به اون راهها.

    خدایا شکرت برای این آگاهی.

    پذیرش و تسلیم به معنی نشستن و دست روی دست گذاشتن و تحمل نیست و امروز به خوبی این مفاهیم رو درک کردم و حتما مراتب درک بیشتر و بهتری هم وجود داره که ان الله به سمتش هدایت خواهم شد. چقدر این هدایت به پاسخ سوال و ابهامم برا جذاب بود و باز نشانه ای برای اینکه اگر طالب باشم و در پی تغییر راهها نشان داده میشه و قفل هاباز و البته قدم به قدم.

    منم مثل همه ابنای بشر شرایط زیادی رو تحمل کردم و فکر می کرده دارم صبر می کنم در حالی که فقط تحمل بود و احتملا در پس این تحمل کرد این باور نهفته بود که اجر خواهم داشت. گاهی هم برای اینکه نشون بدم من انسان خوبی هستم ببینید من چقدر خوبم، بوده و مشکل عزت نفس.

    مثلا خیلی وقتا از خیلی برخوردا، حرفا رنجیدم آزرده شدم اما تحمل کرده فقط تحمل و به چراییش و راه حلش حتی فکر هم نکردم گریه کردم بغض کردم روزها غمگین بودم اما به اینکه چرا و چکار باید بکنم فک نکردم. همه رو مقصر دونستم خودم رو مقصر دونستم انتخاب هام سرنوشت و.. و.. و.. همه رو مقصر دونستم اما به چراییش فکر نکردم. در واقع اصلا بلد نبودم نمی دوستم که بابا من خودم خالق این شرایطم یک چیزی در درون من این شرایط رو رقم داره می زنه بابا نباید تحمل کنی این احساس بد شرایط بد بعدی رو برات رقم می زنه …

    و الهی شکر که الان می دونم و امید دارم درک کنم، عمل کنم و آنچه را دوست ندارم آنچه را برایم سخت است ناخوشایند است با شناسایی باورهای پشتش و جایگزین کردن باورهای هماهنگ ، به شرایط و زندگی دلخواهم مبدل کنم.

    تا همین جا هم و اخیرا تغییرات بسیار عالی رو رقم زدم به لطف الله و آموزه های استاد بزرگوار و اساتید قبلی . اما نکته بسیار قابل توجه دوره های استاد عباسمنش باز کردن مباحث و عملی نشون دادن شونه واینکه تو می دونی دقیقا باید چکار کنی. یک جعبه ابزار کامل در اختیارت قرار می گیره و می دونی برای هر مشکل کدوم ابزار مناسبه. اصلا مشکل کجاست و چه ابزاری الان برای حلش و برطرف کردنش لازمه. دیگه یاعلی اقدام کن

    خدا رو برای این آموزش های عالی و انسان های گرانقدری که به سمت شون هدایت شدم ممنون و سپاسگزارم

    روز و روزگاری عالی برای همه عزیزان از خدای بزرگ خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: