میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 1

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 2896 روز

    سلام عرض می‌کنم خدمت استاد عزیزم و خام شایسه پرتلاش ودوستان گرامی

    من سمیه علی نژاد خواهر سمیرا هستم

    دختر من سال 95 به دنیا اومد بعد از یک سال که به راه افتاد متوجه شدیم زانوهاش ضربدری هست پیش یک پزشک معروف توی تهران بردیم بعد از دو ماه دیدیم راه رفتن براش سخته پاهاش به هم برخورد می‌کنه و باعث افتادنش می‌شه و من دیدم این همه بچه توی پارک راه میره ولی بیشترشون نمی‌افتند زمین اما دختر من هر 5 قدم یک قدم می‌افته زمین اونجا بود که دنبال یه راه حل گشتم و دوباره پیش یک پزشک دیگه بردیم اون پزشک براش بریس ساخت و کفی طبی و کفش طبی اماده کرد من سال 98 99 و 1400 این درمان رو انجام دادم یعنی روزی 3 ساعت کفش طبی توی خونه می‌پوشید

    از اونجایی که من داشتم روی دوره 12 قدم کار می‌کردم و فایل‌های استاد رو گوش می‌دادم یه صحبتی از استاد توی گوشم بود چطور از این راحت‌تر به قدری این کلام توی گوشم زنگ می‌زد با خودم تکرار می‌کردم اگه یه کاری داره سخت پیش میره یه جای کار ایراد داره حتماً یه راه راحت‌تری هم هست و بعد از چند ماه یعنی اردیبهشت 1401 من هدایت شدم به یک راه راحت‌تر من با راهنمایی دوستم به مرکز کاردرمانی رفتم کار درمانگر عزیز بعد از معاینه گفتند دختر شما و همه بچه‌هایی که مشکل زانو ضربدری پا پرانتزی دارند اگه مشکل از استخوان نباشه که برای دختر من نبود مشکل از نرمی و ضعف عضله‌های پا هست و من شروع کردم به تمرین‌های کاردرمانی هم در مرکز و هم در منزل و الان هم دارم ادامه میدم و خدا را شکر دخترم وضعیتش عالی شده همچنان از خودم می‌پرسم خدایا اگه راه راحت‌تری وجود داره من رو هدایت کن

    دومین مورد اینکه خودم سال گذشته به یک مسئله‌ای برخوردم از نظر جسمانی و خیلی من رو به هم ریخت و من باز هم دوره 12 قدم رو از نو شروع کرده بودم و دوباره همین جملات که چطورنپذیرم این شرایط رو و این آزمایش‌ها رو بعد از چند ماه کار کردن روی خودم من هدایت شدم به یک مسیری که هم مسئله من رو حل کرد و هم برام یک بیزینس عالی ایجاد شد خدا را شکر می‌کنم که اون مسئله برام پیش اومد که وارد این بیزینس بشم چون یکی از خواسته‌هام داشتن شغلی بود که درآمد ثابتی نداشته باشه و بیشتر ویژگی های که برای شغل میخاستم رو داره

    نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم

    صحبتهاتون رو توی هیچ کتابی نمیشه پیدا کرد معروفترین اساتید دنیا هم به این نتایجی که شما رسیدید نرسیدند

    ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته عزیز که این فایل‌های ارزشمند رو آماده می‌کنند اگه بخوایم روشون قیمت بزاریم میلیون‌ها تومان ارزش داره ولی شما رایگان در اختیار ما قرار می‌دید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 119 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام سمیه عزیز

      خداراسپاسگزارم کامنتت برام نشانه بود یعنی جواب درخواستم از خدا را از کامنت شما پیدا کردم چقدر خوشحال شدم که دخترت سلامتیش رو بدست آورده وروز به روز بهتر وبهتر میشه

      ازت سپاسگزارم که نوشتی من هم یاد گرفتم که از خدا بخوام چطور از این راحت تر وآسان تر

      میبوسمت در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    سلام من 20 سال هست که با همسری تو دار زندگی میکنم که آنقدر خاص هست اسم کوچک مرا تازه 5 سال هست که می‌گه وتا بحال به من ابراز علاقه نکرده ومن همیشه درخواست کننده محبت بوده‌ام من تقریبا 4 ماه هست که دارم روی آگاهی خودم کار میکنم و تصمیم گرفتم که دیگر خودم را حقیر نکنم واو در این مدت همچنان به من اهمیتی نمی دهد وبه سمت من نمی‌آید در حالی که از خود تعریف نکنم من زیباهسنم مدرک تحصیلی لیسانس دارم و پیوسته دارم روی آگاهی خودم کار میکنم می‌دانم که قلبا دوستم دارد اما اصلا این را نشان نمی‌دهد از نظر مالی هم هم به من فشار می‌آورد وهم به دخترم ومن چون پدر و مادری ندارم که حمایتم کنند در این زندگی مانده‌ام ومن وفرزندمان به سختی او را تحمل میکنیم او هیچ حرفی به من ودخترمان نمی‌زند از ساده ترین چیز تا مهمترین مسائل دخترمان پزشکی قبول نشد از آن روز کلا اورا تحقیرخ میکند مرتب به ما میگوید شما بیعرضه هستید وفقط از خودش تعریف میکند با کسی رابطه ندارد واز صبح تا 11شب خیاطی می‌کند اما ما در سخت ترین شرایط مالی زندگی میکنیم من دو بینی گرفتم چهره روز سر مسائل مالی بحث داریم و دخترم هم دارد افسرده می‌شود چون فرزند طلاق هستم جرات جدا شدن ندارم زیرا کارم را که حسابداری بود ول کردم وفرزندم را بزرگ کردم الان اگر طلاق بگیرم یه خونه نیست که دو شب در آن بمانم همیشه غمگینم و راه فراری از این قفس را ندارم جز تحمل وقبول حقارت راهی به من برای نجات بدید البته که من دیشب از خدا خواستم واین فایل رو دیدم اما نمیدونم را خدا همیشه منو نصفه نیمه راهنمایی میکنه کمک کنید که راه رو پیدا کنم خسته شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      ندابشارتی گفته:
      مدت عضویت: 1383 روز

      سلام خدمت دوسته عزیزم

      همه ی ما به دلیل وجود تضاد ها و درموندگی ها،احساس تسلیم بودن مقابل خدا کردیم و به موجب همین خواسته که،خدایا ما دیگه ازین شرایط خسته ایم و‌در خواسته زندگیه بهتر داریم،به این سایت هدایت و دنباله روعه استاد عزیز شدیم که نتایج استاد و دوستان،کاملا شواهد کافی برای درست بودن مسیرمون هست

      من هم تازه در این مسیر الهی قرار گرفتم،و البته که به میزان تکامل و بودن در مسیر،ارامش قلبی و اسایش و احساس رهاییه زیادی نسبت به ندای قبل دارم که همش بخاطر همین ورودی های ناب بوده

      اصلا نمیدونم چرا دارم مینویسم

      ولی یه حسی بهم گفت بنویس!!

      خواستم بگم،بودنه شما در این سایت،خودش نشونه از فرداهای بهتره به شرطی که ادامه بدین مثل همین الان که کامنت نوشتین

      نتایج مالی هم میان

      همونطور که برای همه عزیزان اومده

      به نظره من وهله ی اول،ارامش درونی و صلح با خوده که هر نتیجه ایو میسازه

      کم کم هدایت میشین به مدارهایی که اونجا فقط خوده شما هستین

      بدون وابستگی به همسر،دختر،پدرو مادر هر شخصی که فکر میکنیم میتونن به جای خدا،برای ما خدایی کنن

      کم کم،ادمها خودشون باهاتون هم مسیر میشن یا به موجب تفاوت مدار،خیلی راحتو بدونه درد ازتون دور!

      خدا حواسش به هممون هست به شرطی که ما بخوایم

      دوسته عزیز،اینارو برای خودم نوشتم

      برای ندا که ببینه و یاداوری شه که از چه مسیری اومده و به کجا قراره هدایت بشه

      در پناه خدا باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      ناهید رحیمی تبار گفته:
      مدت عضویت: 1145 روز

      سلام .

      عزیزم نمی‌دونم چند وقته تواین مسیر قرار گرفتی.

      اما کاملا مشخصه از همه بوعد،باکمبودها مواجه هستی.

      اعتماد به نفس وعزت نفسی نداری.

      تو گذشته موندی،ازآینده ترس ووحشت داری.

      ایمان به خدا نداری.

      نمیتونی هیچ جوره اعتماد کنی به جهان وقوانینش .

      خب کسی بااین مشخصات ،چه جور می‌تونه از زندگی ناجالبش ،بیرون بیاد.

      نداشتن پدر ومادر دلیل برموندن وتحقیر شدن ‌نیس.

      نداشتن اعتماد به نفست کاری کرده که همسرت اجازه ی هر رفتار ناشایستی به خودش میده.

      گذشته ی شما هرچی بوده ونبوده ،تموم شده .الان این خود شما هستید که باید چاره ای بیندیشیدوتغییراتی صورت بدید تا ازاین وضعیت رهایی پیدا کنید.

      اگه میخوای ازاین شرایطتت نجات پیدا کنی باید کمی صبورتر باشی وامیدوار.

      اینکه فکر کنی باید تحمل کنی ودیگه نمیشه کاری کرد!

      کاملن اشتباه میکنید.شما میتونید با افکاروباورهای الانتون وفرستادن فرکانسهای مثبت به جهان ونگه داشتن احساس خوب اتفاقات خوبی برای خودتون خلق کنید.

      از فایلهای دانلودی به خصوص قسمت دانلودی ها،خیلی استفاده کنید تا ذهنتون بازتر بشه.

      همه چی میشه درست میشه اگه خودت باور داشته باشی که میشود.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شیدا یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 957 روز

      سلام زهرا جان

      در بین حرفهات پی بردم که هنوز در توکل کردن دچار مشکل هستی و با اتکا به غیر خدا و اینکه کسی را نداری از مسیر اصلی دور میشی

      من پارسال همین موقع مشکل شما را داشتم و با اینکه 16سال از زندگی مشترکم می‌گذشت نتوانسته بودم عشق حقیقی را تجربه کنم اما از خدا خواستم فقط و فقط خودش

      وقتی دیگه تصمیم نهایی را گرفتم همه چیز جور شد

      خود همسرم با پای خودش آمد و حق طلاق به من داد و من به صورت معجزه آسایی خانه مستقل گرفتم و هر لحظه با یادآوری معجزات خداوند شکرگذار او هستم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      احمد وفایی گفته:
      مدت عضویت: 1422 روز

      سلام وقت بخیر

      بنظر من شما حتما باید فایل های رایگان استاد درباره توحید گوش کنید.

      هر روز ! اینقدر گوش کنید تا در شما ایجاد باور کند.

      من از جملات شما متوجه شدم که شما بشدت اعتقاد ب عوامل بیرونی دارید ک مثلاً میگید کسی نیست ک به شما کمک کنه …

      بعدش هدایت خواهید شد انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا راستروان گفته:
      مدت عضویت: 917 روز

      سلام و وقت به خیر

      ان شاءالله حل میشه و خودتون با هدایت الهی حلش می کنید. خدا هیچ وقت راه حل نصفه نمیفرسته شاید ما بنده ها خوب دریافت نمی کنیم. ترسیدن از شرایط و آدم ها و تحقیرهای آدم ها شرایط رو سخت تر میکنه گاهی باید محکم ایستاد و گفت دیگه به هیچ کس و هیچ چیز باج نمیدم اصلا میخوام ببینم تهش و بدترین حالتش چیه؟؟حالا که تلاشم رو کردم محکم می ایستم و خدا منو به شدت در مسیر درست قرار میده و انسان های خوب و مهربان رو سر راهم قرار میده.ما باید یادمون بمونه نسبت ها این دنیا اهمیت دارند و نه آن دنیا پس زیر بار زور و تحقیر نباید رفت و خدا همیشه اولویت اول است…

      امام علی فرمود اعتماد به نفس کلید خوشبختی است. آخه وقتی از درون اعتماد به نفس کافی وجود نداره از افراد خودخواه و سرکوبگر چه انتظاری میشه داشت اونا سوژه ی ساده و آسیب پذیرشون رو پیدا کردن ، پس چرا ولش کنن؟؟ باید تمرین کرد و گفت من لایق بهترین ها هستم خداوند افراد ناهم فرکانس را خارج و دوستات و هم فرکانس ها را داخل می نماید….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2628 روز

    به نام نامی خدای خوبم

    سلام به استاد عزیزم که صداش برام هر روز شیرین و شیرین تر میشه و خانم شایسته دوست داشتنی زیبا

    و سلام به همه دوستان عزیزم…

    این سلسله سوالاتی که به برکت دوره کشف قوانین به وجود اومده روی سایت همشون زیر مجموعه همین سوال میشه!

    یعنی وقتی که به 7 سری فایل های قبل و و انواع سوالات قبلی نگاه می کنیم همشون به نوعی این سوال رو در بر میگیره که تا کی می خوای تحمل کنی!

    تا کی دنبال این هستی که این شرایطی که خودت خالقش بودی و پذیرفتی نه کس دیگه! بپذیری و تغییری در خودت ایجاد نکنی؟!

    فک می کنم ذاتا ما ایرانیا آستانه تحملمون خیلی بالاست! و شاید فکر می کنم دلیلی خیلی زیادیش اینه که فکر می کنیم هرچه قدر مسائل برامون به وجود بیاد نزد خدا محبوب تریم و این باورهای اعتقادی که از کودکی در مهد کودک تا دوران دبیرستان به واسطه دروس دینی به ما خوروندن و ما هم به خاطر نمره گرفتن هر روز کتاب رو دستمون گرفتیم دور تا دور خونه چرخیدیم و حفظ کردیم!

    و در نهایت هم تو کنکور همون هارو ادامه دادیم…

    یعنی همه و همش با یک تکرار عجیب رفته تو جز جز وجودمون!

    من خود خیلی انسان بی صبری هستم و بودم و همیشه دلم می خواست زودتر به خیلی از مسائل برسم به خاطر همین هیچوقت مداومت در مسیر نداشتم ولی از طرفی به خاطر تبنلی و … در بعضی از موارد اندکی هم تحمل خیلی خیلی زیادی داشتم که اون موقعی بود که تو ذهنم هیییچ راهی نبود!

    و واقعا همش بر میگرده به دکترها بازم :)))

    من وقتی 14 سالم بود همش درد معده داشتم و همیشه حالم بهم ریخته بود و واقعا در حدی بود که آب می خوردم دلم آزرده میشد و نمیدونم چی بود که پشتم درد می گرفت! یعنی میزد به کمر…

    تا اینکه رفتیم دکتر و گفت ببین پسرم من ازمادرت پرسیدم و طبق تومااااااار بلند خانوادگی شما- ذاتا شما زخم معده دارین و باید مدارا کنی!

    کمک یادت باشه باید خیار آب پز بخوری و همینه که هست! و گفت تو ببین یه چیزی داری به اسم VBS که اختلال معدست و میزنه به قلب و کمر و متاسفانه مامانم که اینارو شنید دیگه هر رووووووووز به من اینو میگفت!

    گذشت و گذشت تا سن 20 سالگی با استاد آشنا شدم و در حالی که اون دوران قرص داشتم یاد گرفتم باید به هرچیزی شک کنم و کلا قرص هارو انداختم سطل آشغال!

    همه میدونن من در حدی بود که با خوردن آب ناشتا صبح معدم درد می گرفت ولی بعد از آشنایی با استاد گفتم آب شفاست و طب بو علی سینا رو که کتابش رو خوندم توصیه کرده بود هر روز صبح بیدار میشین آب ولرم بخورین

    اونجا خیلی برام عجیب بود! من که از آب فراری بودم – بهم پیشنهاد دادن آب بخور! و ناباورانه در کمتر از 25 روز کلا اون داستان حذف شد!

    من چه قدر از فرصت های زندگی محروم بودم به خاطر یه باور احمقانه و حالا میدونم منطقش چیه! اینکه لحظه خوردن آب به دلیل استرسی که به خودم میدادم و پیش داوری من باعث ایجاد شرایط بد میشدم در بدن و همون آب نقش معکوس ایجاد می کرد!

    واقعا تحمل کردن بدترین و بدترین حماقت دنیاست! ولی صبر بهترین و بهترین زکاوت دنیاست! جالبه هر دوتاشون از ذات منتظر موندن میاد ولی می بینی باهم خیلی فرق داره!

    خیلی ساده می خوام فرقش رو شرح بدم!

    یک خانواده سه نفری رو فرض کنید که یک پدر داریم و دو پسر به اسم های جاناتان و جک ( یکمم داستان خارجی بگیم :)))) )

    پدر خانواده صبح میره نون بگیره ولی وسط راه یک کاری براش پیش میاد و قرار بوده ساعت 8 بیاد خونه حالا ممکنه 9 بیاد ممکنه 10 بیاد!

    جاناتان از خواب بیدار میشه – جک هم بیدار میشه و هردوشون گشنه هستن …

    جاناتان میگه چاره ای نیست دیگه باید تحمل کنیم بابا معلوم نیست کجاست و هر ثانیه به گشنگیش فکر می کنه! و میگه عجب داستانیه ها..

    این باباهه معلوم نیست کجا مونده- از اولم من باید میشدم مسئول نون ! :)))

    خلاصه که هرچی بد و بیراه بلده و میگه ولی هیچ کاری هم نمی کنه!….

    از اون طرف جک میگه تهش پدر اگر نیومد میرم خودم نون می خرم ولی حالا فعلا مشغول کارهام میشم و اصلا به نون فکر نمی کنه!

    چون ایمان داره که پدر نون رو میاره و اگر هم نیاورد نگران نیست چون میگه راه های دیگه دارم که خودم رو سیر کنم و میرم سیریل می خورم مثلا!

    بعد از 3 ساعت پدر میاد و میگه من امروز رفتم نونوایی بسته بود رفتم براتون حلیم خوشمزه گرفتم با قیمه کافی که بخوریم و حسابی کیف کنیم و این 3 ساعت در راه بودم!

    جاناتان براش این سه ساعت 10 سال طول کشیده ولی جک چون حالش خوب بوده و همه چیزش ردیف بوده اصلا زمان رو درک نکرده!

    هر دو 3 ساعت رو صبر کردن ولی خروجی جاناتان بد و بیراه و پوچی بود ولی جک 3 ساعت کارهاش رو انجام داد و حتی گشنگی رو حس نکرد!

    این داستان خیالی که همین الان ساختمش دقیقا ارتباط ما با خداست! و ما میتونیم انتخاب کنیم کدوم پسر باشیم و هعی عجله نکنیم و از طرفی هعی تحمل هم نکنیم!

    قطعا جان اگر یکم دیگه بیشتر طول می کشید سراغ راه دیگه ای میرفت ولی جاناتان با مشت زدن به در و دیوار خودش رو مینداخت روی زمین و موقع حلیم خوردنم میگفت نمی خوامممم! اصلا بزار از گشنگی بمیرم!

    دیروز خیلی برام جالب بود داستانی از پیامبران خدارو در قرآن می خوندم که خیلی برام عبرت انگیز بود :

    انبیا آیه 87 :

    وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَىٰ فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    و هنگامی یونس خیلی عصبانی و دلخورناک :)) اومد گفت عجب قوم بوقی هستین شما!

    و گمان میکرد خب خبری نیست ولی با همین عصبانیت رفت تو شرایط بد و بد تا جایی که رفت تو شکم ماهی

    و اونجا که تو شکم ماهی بود در دل تاریکی خدارو فریاد زد که ای خدا هیییچ معبود به جز تو نیست و قطعا من از گمراهان بودم!

    حالا می خوام اینجا یک نکته اساسی رو بگم که خیلی مهمه! یونس خیلی زودتر میتونست به جای تحمل کردن با منطق صبر زودتر از خدا درخواست کنه که راهنماییش کنه ولی احتمال خیلی زیاد کلا داشته به خدا ملت رو دعوت میکرده به خاطر نتیجه! و همین صبر رو ازش گرفته بود…

    ولی اونجا که خودش رو تو دل تاریکی از همه طرف محاصره دیده گفت دیگه بسه خدایا من اشتباه کردم و از گمراهان بودم تو هدایتم کن!

    این الگوی درخواست کردن از خدا خیلی الگو قشنگیه ها! یعنی نباید تحمل کنی اشتباهاتت رو اون هارو بپذیر و از خدا کمک بخواه و بگو راه نجاتی برام باز کن!

    خیلی مسئله مهمیه که همیشه بخوایم خدا هدایتمون کنه! انقدر فکر نکنیم که درسته ! من واقعا فهمیدم وقتی حالت خوب باشه و در مسیر خیلی خیلی درست باشه همواره از خدا درخواست می کنی!

    دیروز یکی از قشنگ ترین روز های زندگیم بود و به خدا هر بار می گفتم خدایا تو بگو چه کار قشنگی بکنیم بگو چه مسیر خوبی رو بریم و با خانومم رفتیم تو اون دستگاه های عکاسی هست که عکس لحظه ای میده نشستیم و بعدش رفتیم باهم یه عالم بازی کردیم!

    از طرفی هم با یکی از عزیزترین های زندگیم چندین دقیقه صحبت کردم و انرژی گرمش رو گرفتم که روزم هزاران برابر زیباتر کرد…

    همین به نظرم فرق تحمل کردن و صبر کردنه! من میدونم خواسته های بزرگی دارم و اگر قرار بهشون برسم در هر صورت کارم رو می کنم ولی میتونم تحمل کنم بشینم تو خونه و درو دیوار رو نگاه کنم هعی بگم پس کی پس کی؟!

    یا هر روزم رو غرق شادی کنم و کاری کنم زمان برام قشنگ تر بگذره و در این وسط هم نعمت های بیشتری میگیرم چون راه حل رشد بیشتری برای خودم باز کردم و دارم میبینم چه قدر قشنگ خدا بهم ایده های بی نظیری میده!

    میبینم که به واسطه اینکه صبورم نه تحمل کننده به خودم اجازه میدم بیشتر و بیشتر بخوام و لذت ببرم!

    آدمی که تحمل میکنه ایمان نداره میاد پس برای همین درخواست بعدی رو نمی فرسته ولی آدمی که که صبر میکنه میگه حالا بزار دوغم بگیرمم.

    حالا تا وقتی بگم سوپم بیارن و یکم اصلا نون و ماست بخورم تا میاد و می بینی کلا داره عشق میکنه و زمان براش آزار دهنده نیست!

    در آیه 10 سوره مزمل خدا اینو شفاف توضیح میده :

    وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا

    میگه محمد بر چیزی که اون میگن صبر کن! خب اینجا تو ذهن پیامبر این سوال شکل میگیره یعنی چی جوری؟! برم بزنم تو دهنشون؟

    یعنی واستم هر چی می خوان بگن؟ خب اینطوری که خیلی حالم بد میشه…

    خدا میگه گوش بده! وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا …

    ازشون دوری کن به شکلی زیبا… که باز نیان بیشتر آزارت بدن!….

    بگو باشه شما درست میگین امری با بنده ندارین؟!

    اون چیه اون پشت (‌نخود سیاه ) و راهتو ادامه بده و از طرفی هم نمیگه دیگه کلا بگو برین گمشین! روزی ممکنه در این مسیر بیان و تو میتونی اونارو هدایت کنی…

    مثل اینه که یه نفر میاد تو سایت روز اول میگه عجب سایت … اونجا در مرحله اول باید بهش توجه نکرد ولی وقتی خودش فهیمد اون موقع روشش که تغییر کرد فرصت رشد داره و روی خوش بهش باید نشون داد!

    یعنی انقدر آیات قرآن ساده و شیک ارتباطات انسانی رو به ما نشون میده و اونجاست که می بینی ما مبارزه نداریم بلکه کنترل ذهن و تقوا رو داریم!

    و این راه قرآنی خیلی خیلی جای کار داره …

    مسیرتون قرآنی و راهتون ابراهیمی …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 628 رای:
    • -
      یگانه بانو گفته:
      مدت عضویت: 772 روز

      سلام دوست عزیز

      با خوندن خط به خط کامنتتون لذت بردم.

      یاد خاطره ای افتادم دوست داشتم تعریف کنم.

      یه تایمی با یکی از دوستای خیلی صمیمی که برام عزیز و مهم بود سر یه قضاوت و رفتار اشتباه من دلخوری پیش اومده بود.انقدری ازم دلخور بود که بعد ابراز پشیمونی من و دادن پیام های پی در پی و معذرت خواهی هیچ اعتنایی بهم نمی‌کرد.هر چی تماس می‌گرفتم و پیگیرش میشدم انگار بیشتر محو میشد.

      خیلی فکرمو درگیر کرده بود، خیلی شرمنده و ناراحت بودم از این موضوع.به هر دری میزدم بتونم ببینمش و باش حرف بزنم و از دلش در بیارم.

      چند هفته ای به همین روال گذشت و من همچنان فکرم درگیرش بود.کلا حس و حالم منفی شده بود.

      تا اینکه تو همین بحبوحه داستان امتحان رانندگی من و داستانی که تو کامنت های قبلیم نوشتم پیش اومد.انقدر از قبول شدنم ذوق کرده بودم و خوشحال بودم که اون موضوع دلخوری و قهر دوستمو فراموش کردم.

      باورتون میشه همون روز خودش ازم خواست که همدیگرو ببینیم و صحبت کردیم و دلخوری رفع شد؟؟؟!!!!

      میخوام بگم بعضی وقتا خودمون با اصرار و تقلای زیادی برای هدفی با دستای خودمون اونو دست نیافتنیش میکنیم.با احساس بدمون با گیر دادن ها و سمج بازیامون

      داستان همون داستانه لذت بردن از مسیر و لحظه ی حاله.مگه رسیدن به خواسته چیزی جز حال خوب و لذته؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 125 رای:
      • -
        رسول بنادری گفته:
        مدت عضویت: 1424 روز

         سلام یگانه بانوی عزیزم

        چقدر چهره ی فوق العاده ای دارین

        با داستانی ک براتون پیش اومده قشنگ قانون تمرکز و اعراض رو بازگو کردین

        این که وقتی شما تمرکزتون روی وجه منفی بود و حس بدی هم داشتین  با سرعت تمام از خواستتون دور شدین

        اولاش ک قانون تمرکز رو میفهمی

        شیطون درونت میگه خوب ب پول تمرکز کن تا وارد زندگیت بشه، تو هم ک پول دوس داری :) ن نمیگی

        و طبق برنامه ای  ک میریزی برای خودت بهش توجه میکنی

        بعد از یه مدت میبینی تازه همون پول هایی ک داشتی هم از دست دادی، بدهکار شدی

        یکم درونم رو بررسی میکنی و میبینی بله

        تمرکز دوتا وجه داره اینکه

        درسته من تمرکزم روی پوله

         

        آیا باورم اینه ک نعمت های خدا هر روز داره بیشتر میشه – پول راحت بدست میاد – من لایقشم

        با اینکه باید مثه بنز کار کنی تا چندر غازی بدست بیاری – من لیاقت ندارم

        توی داستانت

         راه حلش توی خودش بود ک کافیه بهش فکر نکنی

        کافیه اعراض کنی ازش

        خودش درست میشه

        زیر سایه خدا شاد و موفق باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          یگانه بانو گفته:
          مدت عضویت: 772 روز

          سلام دوست هم فرکانسی خوبم

          ممنونم نظر لطف شماست

          تشکر بابت مثالی که زدین

          بله درسته تمرکز بشرط باور های درست و حال خوب

          اگه قرار باشه تمرکز کنی ولی حس نداشتن و نبودن اون خواسته احساس منفی ایجاد کنه مطمئنا ازت دور میشه.

          همه کارهای لازمه رو باید انجام داد ولی نباید گیر نتیجه بود

          چه خوبه یاد بگیریم حال خوبمون و وابسته ب عوامل بیرونی و نتایج نکنیم

          راهت ک خدایی باشه نتیجه هر چی ک باشه قطعا به خیرو صلاح تو خواهد بود.

          حال دلتون خدایی……

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      سلام سید علی عزیز

      گل ترین گل ها

      مگر میشود آدم کمنت شما را بخواند و همین طور بگذرد

      مگر میشود آدم کمنت شما را بخواند در دلش نگوید واو واو عالی هست تحسین برانگیز هست

      مگر میشود آدم کمنت شما را بخواند چیز نی چیزها یاد نگیرد

      تحسینت میکنم میدانی وقتی آدم

      شاگرد های استاد میبیند که اینقدر عالی شدند واقعا ذوق میکند که این مسیر با عشق ادامه بدهد

      میدانم خوش دل هستی برایت از رفیق جانی جانیم خوشی دلی های بیشتر بیشتر آرزو میکنم تا از ته دلت با خانم زیبایت بخندی و از چشم هایت اشک به عشق خدا بریزد

      و خواسته هایت هر روز سر از خاک زنده گیت بیرون بکشد

      الهی امین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
      • -
        سجاد محمدیان گفته:
        مدت عضویت: 879 روز

        سلام خانم پاکیزه عزیز ..

        چقدر دوست داشتم اون دعای شما واسه سید علی عزیز: چشم هایت ،اشک به عشق خدا بریزد..

        میدونی پاکیزه خانم،من این دعا رو همیشه واسه خودم میکنم و بشدت خواستار این خواسته ام هستم..ممنونم از تحسین کردنتون به سیدعلی بابت آگاهی هایی که با عمل به این مسیر پاکیزه میدن..

        منم از خدا برای شما و همه ی اعضای خانواده ی عباسمنشی ؛روح و ذهن پاکیزه و آغشته به درک و عمل به قوانین ناب خداوند رو آرزو میکنم..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          پاکیزه بارکزی گفته:
          مدت عضویت: 835 روز

          سلام سجاد عزیز و مهربان

          الهی هر روز در زنده گی ات موفق تر عالی تر شاد تر ثروتمند تر از روز قبل شوی دوست عزیزم

          از خدای مهربانم از خدای عاشقم از رفیقم برای شما خوشی های دنیا و آخرت میخواهم آنقدر مشغول عشق بازی با خدا شوید که اصلا ندانید خواسته هایتان چگونه چی وقت از چی طریق محقق شد خداوند در هر لحظه همه چیز برایتان شود از نان سر دسترخوان تان گرفته تا بزرگ‌ترین خواسته دل تان

          ‌و هر لحظه اشک شوق و عشق به خدا بریزید

          ممنون شما هستم از لطف محبت تان که از جانب خدایم بود

          در پناه حق باشی دوست من

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سهیلا اخلاقی گفته:
      مدت عضویت: 1131 روز

      سلام بر شما سید علی خوشدل امیدوارم هر جای این کره خاکی هستید شاد و پیروز باشید و برایتان آرزوی بهترینهارو دارم من همیشه کامنتهای شمارو میخونم و با مثال‌هایی ک می زنید موضوع برام بهتر جا می افته خواستم اولا شمارو تحسین کنم و از شما بابت درکتون از مسئله تشکر کنم و تشکر کنم بابت کامنتهایی ک می‌گذارید. سپاس فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      فروه قصابي گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      درود بر سید علی خندان

      آقا میخواستم بخوابم ولی گفتم اول ببینم سیدعلی کامنت گذاشته که بخونم و با حال خوب بخوابم

      دیدم بععععله

      احسنت سید جان یعنی فقط لذت بردم و کیفور شدم

      درس میگیرم از کامنتت سید جان

      احسنت بر شما که با این همه مشغله ولی باز هم خودت رو مجاب میکنی که کامنت بذاری و حال خوبت رو با ما شریک بشی

      هرچی آرزوی خوبه مال تو

      به تمام خواسته های قلبیت برسی

      در پناه خداوند متعال باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سلیمان رفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1388 روز

      سلام بر سید جان ، سید بزرگوار ،

      اول از همه تخسینت کنم بابت این تعهد بابت این تداوم در مسیر موندن ،بابت این کنترل ذهن ، این مثال اون دوتا دادش که پدر رفته براشون صبحونه بخره ، خیلی جالب بود من خودم فکر کردم من اونی هستم که خودمو دارم میزنم در و دیوار ، چرا نیومد ، کی میاد ،چی شد پس ، بابای مارو ، تجربه خودم رو میگم مدتی من از کار کارمندی استعفا دادم تا به قول استاد از جایی که چیزی بهتون اضافه نمیشه یا تکراری شده در اومده باشم تا هدایت بشم به کسب و کار خودم تا به اون عشق و علاقه ای که شام و ناهار متوجه نمیشی ،به اون عشقی که صبح ها به عشق اون از خواب می پری ، خواب اون علاقه رو میبینی ، خلاصه اینم بگم من یه مغازه ام دارم که الان همون جا هستم ولی از اون موقع که دراومدم این ذهن به سره میگه کو پس این عشق ، کو پس ، از کارت که درآومدی کاری که خیلی راحت بود رو خودتم که داشتی اونجا کار میکردی ،

      ولی چند روز اینقدر دارم نشونه میبینم که آقا تو همین کاری که هستی با عشق و حال خوب باش، ما بهت میگیم و تو قرآنم یکسره کلمه صبر رو میبینم ، جالب دیروز اومدم بزنم نشانه های من دیدم استاد فایل جدید قرار دادن تحمل و صبر رو توضیح میدم ، دیروز مطمن تر شدم که باید کارم رو با عشق و شور و انگیزه انجام بدم انرژی ام رو بزارم حتما تو مسیر این عشق مشخص میشه ، و الان که ساعت 4و ،50 خدا منو 4 بیدار کرده ،پاشو امروز کار داریم ،بعداز تمرین ستاره قطبی ، هدایت شدم به این کامنت عالی شما تا باز مطمن تر بشم ،

      از دوستان کسی تجربه رسیدن به عشق اش رو داشته کامنت بزاره خوشحال میشم ،

      سید بزرگوار از شما و خانومتون بسیار سپاسگزارم بابت کامنت ها فوق العاده ای که قرار میدین ،منم دوست دارم رابطه مثل شما رو تجربه کنم ،

      حیف ام اومد اینو نگم ، الان جایی که هستم صدای پرنده ها دم سحر مدهوش کرده ، هوای عالی و بی نظیری داره از پنجره میزنه که آدم رو مست میکنه ، خداااااامن چه می‌کنی با ما ، سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
      • -
        الهام حامد گفته:
        مدت عضویت: 2860 روز

        آفرین دوست عزیزم

        تحسینت کردم

        خدا به شجاعان پاسخ میده (به قول استاد این یک قانون است)،

        پیشنهاد میکنم فایلهای آقای عطار روشن رو دوباره گوش کنید، شما شجاعتتون رو به خداوند اثبات کردین و یقین داشته باشین خدا هدایتتون میکنه، این وظیفه خداست،

        فقط آرامشتون رو حفظ کنید تا هدایتهای خدا رو دریافت کنید، هدایت خدا همیشه برای درخواستهای ما میاد اما درون ناآرام اجازه نمیده گیرنده های ما اونا رو دریافت کنه،

        من تازگیا این آیه رو هروقت نیاز به کنترل ذهن و حفظ آرامش داشته باشم زیاااد با خودم تکرار میکنم و خیلی بهم کمک میکنه:

        وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا ﴿2﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ،

        مطمئن باشید افراد شجاع پاداش شجاعتشون رو از خدا دریافت میکنن،

        مطمئنم یه روزی میاین تو همین سایت از نتایج شجاعتتون برای ترک کارمندی و راه اندازی کسب و کار شخصیتون مینویسین،

        به امید اون روز براتون بهترین موفقیتها رو آرزو میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
        • -
          سلیمان رفیعی گفته:
          مدت عضویت: 1388 روز

          سپاسگزارم خانوم الهام بابت این کامنت فوق‌العاده شما واقعا عین حقیقت وقتی آروم باشی ،احساس خوب داشته باشی هدایت میشوی به مسیرهای که میخوای ، من مسئله ام علاقه و عشق که واقعا رسالت کن چی ؟ عاشق چه کاری هستم ،خداروشکر باورهام داره قوی میشه بهم گفته میشه که کار تو لذت بردن ، کار تو اینکه هر کجا هستی بتونی حالت رو خوب نگه داری کنترل ذهن داشته باشی مابقی اش رو بسپری به ما ،ما عشق و علاقتم بهت میگیم ، تو سمت خودت رو درست انجام بده ،ما کار خودمون رو بلدیم ،

          خیلییییییییی از شما سپاسگزارم حتما شما رو در سمینار استاد بالای استیج میبینمتون که دارین از نتایج بزرگتون میگین و همه دارن تشویقتون میکنن،

          در پناه تنها فرمانده جهان هستی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
          • -
            سادات گفته:
            مدت عضویت: 2045 روز

            سلام دوست عزیز. آقای رفیعی. ممنون از این کامنتی که گذاشتید .واقعا سپاسگزارم. کامنت شما هدایت الله بود تا قلبم‌رو آروم کنه واقعا ازتون سپاسگزارم.

            اونجا که گفتید” ماعشق وعلاقتم بهت میگیم.”

            من هم دقیقا ذهنم درگیر این موضوع بود که دقیقا نمی دونم علاقه ام چیه؟ البته شاغل هستم ونزدیک بازنشست بشم وهمش دوست دارم وداشتم که یک کسب وکار شخصی داشته باشم وهمش میگفتم خدا نمی دونم به چی علاقه دارم دقیقا هدف کاریم مشخص نیست نمی دونم حتی امروز تصمیم گرفته بودم توی عقل کل سوال بپرسم که چطور علاقه ام رو بفهمم ؟ چطور بفهمم به چی علاقه دارم.

            که نپرسیدم وگفتم خدایا تو هدایتم کن راهنماییم کن! نمی دونم! من از کسی سوال نمی پرسم تو جوابمو بده که هنوز دوساعت از این موضوع نمیگذره که هدایت شدم به کامنت شما.

            خدایا شکرت. خدایا شکرت خدایت شکرت اشک شوق میریزم از این همه هدایت وعشق الله به تک تک بنده هاش .خدایا شکرت که تو رو دارم که همیشه جواب سوالات ودرخواستهامو به راحتی وآسانی وخیلی سریع میدی.خدایا ازتو واز بنده های خوبت سپاسگزارم.

            خدایا شکرت‌.

            من مطمئنم خدای مهربانم، عشقم ومعبود یکتایم می کنه منو به سمت شعل مورد علاقه ام ومنو در مسیر عشق وعلاقه ام قرار میده به زودی زود.

            دوست عزیز بازهم از شما بابت الهامی که بهتون شد وبابا به اشتراک گذاشتید از شما سپاسگزارم.

            در پناه الله یکتا موفق وشاد وپرروزی باشید.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      رضوان گفته:
      مدت عضویت: 2215 روز

      با سلام گرم به دوست عزیز آقای خوشدل

      یه استاد الکترونیک داشتیم

      خیلی خیلی جدی بود و کسی جرات نداشت سر کلاسش جیک بزنه !

      درس سنگین بود و استاد یه عادت خوبی داشت

      وسط درس با همون چهره ی جدی یه لطیفه خیلی خیلی بی مزه تعریف میکرد !

      کلاس از خنده منفجر میشد

      حدود یک دقیقه طول میکشید نه بیشتر

      ولی همین کار باعث میشد جو کلاس شاد بشه و مغزمون هم یه استراحتی بکنه و درس رو کامل متوجه بشیم.

      حالا می بینم شما دوست عزیز

      انقدر ساده معنی آیات قرآن رو مینویسید با زبان عامیانه و یه شوخی های ریزی رو چاشنی‌ش میکنید که نه تنها آدم لذت میبره بلکه کاملا هم متوجه میشه.

      انقدر زبان عربی رو برای خودم سخت کردم که از تفکر در قرآن خودمو محروم کردم.

      چقدر دارم عادت های بد خودمو تحمل میکنم

      عادت به تغییر نکردن!

      عادت به ادامه روال گذشته و منتظر نتایج جدید موندن !

      من سپاسگزارم از شما و خوشحالم که در مدار خوندن کامنت های شما هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      ملیحه نصیری گفته:
      مدت عضویت: 1789 روز

      سلام ب علی اقای عزیز خوشدل

      وااااااااای ک کامنتهای شما منو دگرگدن میکنه

      اول ازتون بینهاااااااااااااااااااااایت سپاسگدارم بابت این نوشته های عالی تون

      ک همیشه چراغی تودلم روشن میکنه عیر قابل توصیف

      و چقدررررررر این کامنتتون عاااااااااالی و ب موقع بود.

      و چقدرررررر تفاوت هست بین تحمل و صبر

      صبراز ایمان میاد

      و تحمل از ناامیدی

      صبر از توکل و امید ب روزهای خوب میاد

      و تحمل از چسبیدن ب نتیجه ک قطعا هم نتیجه هیچووووو قت نمیاد

      اینارو براخودم مینویسم

      ک باید صبرمو زیاد کنم

      نتیجه ک قطعیه

      خدا خلاف وعده نمیکنه

      و کیست وفادارتر از خدا ب عهدش…

      ایا منم وفادارهستم ب عهدم؟؟ایامنم تو مسیر میمونم باحال خوب و لدت میبرم از داشته هام؟؟ایا منم امید دارم ک خواسته هام توی راه هستن حتی وقتی هیچ خبری ازشون نیست؟؟؟

      ایا واقعا ایمان دارم من خالقم و مینویسم و میشود و تمام؟؟؟

      و مابقی کارمن لدت بردن و سپاسگدار بودنه….

      و هرلحطه باید بخودم یاد اور بشم ک دارم تحمل میکنم یا صبر؟؟؟

      و من بینهاااااایت ازتون سپاسگدارم ک برامون مینویسد

      و خدایا سپاسگدارم ازت ک هدایتم کردی ب خوندن این کامنت ک نشونم بدی صبرکنم و ناامید نشم

      و لدت ببرم از داشته هام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      ژیلا ثروتمند گفته:
      مدت عضویت: 1036 روز

      سلام و خدا قوت به آقای خوشدل

      چقدر شما کامنتتون زیبا و تاثیر گذاره

      چقدر شما زیبا می نویسین و قاانون و قرآن رو به خوبی درک کردین

      واقعا احسنت به شما

      چقدر حال و دلم خوب میشه وقتی می بینم شاگردانی مثل شما انقد تو مسیرشون موفق هستند ودرک بالایی دارند.

      الهی که همیشه در آرامش باشی و درکنار همسرت خوشبخت و عاقبت بخیر.

      در پناه الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه شمس گفته:
      مدت عضویت: 2217 روز

      سلام اقای خوشدل

      تمام متن رو خوندم و خیلی عالی بود. برام سوال شد که چه مدته توی سایت عضو هستین و چه پیشرفتی داشتین. این ها نوشته های یک ادم موفقه.قبلا به مواردی برخوردم که اوایل خوب شروع کرده بودن و بعد به دلایلی ادامه نداده بودن. برای همین به پروفایلتون سرزدم. بهتون بابت پیشرفت چشمگیری که داشتین تبریک میگم.شما لیاقتش رو دارین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صفاگنجی گفته:
      مدت عضویت: 1750 روز

      سلام بر سیدعلی عزیز

      شاگرد ممتازِسایت مقدسِ جهانی

      بابا دمت گررررم،این مدت اخیر هرچی فایل روی سایت اومده فرکانس تو بالاترین فرکانس بوده!

      یعنی تامیام کامنتای فایل جدید رو رفرش کنم فوری باخودم میگم سیدعلی بیشترین امتیازرو اوورده،ومیبینم همینطوره،احسنت احسنت به شما دوست الهی من

      پسررر خیییعلی عااالی داری پیش

      میری،امیدوارم که هرچی زودتر این صبرتون تو این مسیرالهی شمارا به زیباترین و خوش آبوهواترین و مقدس ترین جای جهان هدایت کنه،جوریکه که هرکجا قدم برمیداری صدق بالحسنی رو تصدیق وتحسین کنی و بگی آره خودشه،این همون بود که میخواستم این همون نتیجه ی صبر من در مسیر توحیده،این همون نتیجه ی صبر من درعمل به آگاهیهای قانون جهانه

      امیدوارم که روزی برسه استادعزیزمون رو ازنزدیک ببینی و مثل عرشیای عزیز، یک فایل توپومشتی هم ازشما برای همیشه توی سایت به یادگار بمونه و رده پایی بشه برای مادوستان تا الگوی پروپا قرص من و خیلی های دیگه بشی

      امیدوارم که من هم مثل شما بتونم خیلی بیشتر پامو تواین مسیر محکم کنم و بجای اینکه خیلی ازمسائل زندگیمو تحمل کنم،بتونم صبرمو تو عمل به آگاهیهای این مسیر زیادکنم

      براتون از خدا واقعا بهترین صبر،بهترین توکل وبهترین ایمان در عمل آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      نسرین میری گفته:
      مدت عضویت: 1349 روز

      آقای خوشدل عزیز سپاس از کامنتای زیباتون

      انصافا اگه هزارصفحه هم بنویسید آدم سیر نمیشه از خوندنش اینقدر که شیرینه گفته هاتون.خیلی قشنگ و واضح توضیح دادین فرق صبر و تحمل رو تو اون داستان شیرین.

      من یه زمانی بود که تو کار خودم نمی‌تونستم یه سری تکنیکارو اجراکنم و نتیجه اون چیزی که میخواستم نمیشد و همه ش فکر میکردم مشکل از ابزارکارمه.تا وقتی که این فکرو میکردم تلاشی هم واسه یادگیری بهتر نمی‌کردم و باخودم میگفتم تا فلان وسیله رو نخرم نمیتونم درست اجرا کنم.ولی همیشه نمونه کار همکاران رو می‌دیدم و تحسینشون میکردم و از دیدن کاراشون به وجد میومدم و تصور میکردم خودم اون کارو انجام دادم.بعد هدایت شدم به راه حل.من تغییر کردم و تحمل نکردم اون کارای افتضاح رو و نتیجه این شد که به راه حل هدایت شدم.فهمیدم که ربطی به ابزار نداره و من باید یه سری تکنیکارو اصولی یاد بگیرم و تمرین کنم.تمرین تمرین تمرین(صبر)الان بعد چندماه تمرین روزانه خیلی به نتیجه ای که می‌خوام نزدیک شدم و کارای خوشگلتری میزنم که با قبلنا قابل مقایسه نیست.

      خدارو شکر میکنم بابت این آگاهی ها و بابت دوستای بی نظیری که دارم و میتونم از تجربه های فوق العاده شون تو قسمت نظرات استفاده کنم و لذت ببرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرا کرمی گفته:
      مدت عضویت: 2755 روز

      سلام آقای سید علی خوشدل

      چقدر درک شما از قوانین تحسین می کنم رابطه زیبا تون تحسین می‌کنم شما خیلی خوب قرآن متوجه شدید من خودم هر روز قرآن می خونم و خیلی نشانه ها را می فهمم ولی سوره که خداوند به حضرت مریم می گه با کسی صحبت نکن خیلی برام می یاد نمی دونم خدا چه چیزی را به من بگه ,معنای صبر و تحمل خیلی خوب توضیح دادید کامنت های شما خیلی به من درس می ده شاد و سلامت و ثروتمند باشید,

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رضا یزدی گفته:
      مدت عضویت: 1680 روز

      سلام به سیدعلی دوست داشتنی

      رفیق تا جایی که من خبر دارم فقط باید مشهدی باشی تا بدونی حلیم اونم با قیمه کافی چه لذتی داره :))))

      چون شهر های دیگه این رسم رو ندارن که قیمه بریزن رو حلیمشون :))

      خیلی مشتی هستی سیدجان ، حرفات خیلی منو به فکر فرو برد ، مثل داستان حضرت یونس که زاویه دیدت فوق العاده بود و تا حالا از این زاویه این ماجرا رو ندیده بودم.

      یعنی سید این جملاتت که دیگه دیووونم کرد ::

      ” این الگوی درخواست کردن از خدا خیلی الگو قشنگیه ها! یعنی نباید تحمل کنی اشتباهاتت رو اون هارو بپذیر و از خدا کمک بخواه و بگو راه نجاتی برام باز کن!

      خیلی مسئله مهمیه که همیشه بخوایم خدا هدایتمون کنه! انقدر فکر نکنیم که درسته ! من واقعا فهمیدم وقتی حالت خوب باشه و در مسیر خیلی خیلی درست باشه همواره از خدا درخواست می کنی! “”

      سید عزیز ، بهت تبریک میگم که اینقدر با درک درست و صحیح داری زندگیت رو میسازی و یقین دارم که موفقیت حق توعه ، سهم توعه ، عشق توعه ، مال توعه

      از خداوند برات بهترین ها رو آرزو دارم

      در کنار همسرت ، خوش باشی و تمامی اون لحظاتی که از بازی کردن و عکس گرفتن میگفتی ، کاملا حس و حالت رو درک میکردم ، اینکه اینقدر بخندی که اشک از چشمات بیاد ، از ته دل قهقهه بزنی ، میدونی سید به نظر من این آرامش وقتی میاد که تو نگران نباشی ، استرس نداشته باشی ، صبور باشی در نتایج ، در لحظه زندگی کنی ، توکل کنی ، سپاسگزار باشی ، تحسین کنی ، تشویق کنی ، میدونی این حال خوب حاصل رفع کردن هجم خیلی زیادی از باور های اشتباهه ، باور هایی که اصل و اساس ندارن ، من اگر ایمان دارم به رزاق بودن خداوند اگر یک روز مثلا خواب بمونم و دیرتر برم سرکار معده ام بهم نمیریزه ، با رنگ و روی سفید ، بدون صبحانه ، با دهن تلخ میرم سرکار ، با هزار استرس چایی و دمنوش و… سر نمیکشم ، آخه منم موردی شبیه به تو رو دارم ، من صبح ها وقتی از خواب بیدار میشم ، اوق الکی میزنم ( مثل حالت تهوع منتها با معده خالی ) ، ناخودآگاه فشار زیادی به معده ام وارد میشه و از شدت فشار گاهی نفسم تنگ میشه و چشمام پر اشک ( الخصوص روزایی که خواب موندم بیشتر ) ، که میدونم بخاطر خیلی از باور های اشتباهمه که گفتم برات ، خدارو هزار مرتبه شکر که به لطف خدا هرروز بهتر از قبل میشم و بیشتر روی خودم کار میکنم و توقعم هم کاملا بالاست و میدونم باید تکاملی پیش برم تا به لطف الله یکسری مسائل این چنینی هم رفع بشن

      سید عزیز ، من جدیدا یک شعار برای خودم درست کردم ، که هر لحظه و هر جا به خودم میگم

      ” الله = همیشه همراه ”

      راستی فقط یکسری افراد که قبلا با مسنجر کار کردن میدونن اینا یعنی چی :)) ، :) ، :| خخخخ ، الان دیگه با این گوشی های هوشمند کسی از تکس استفاده نمیکنه و بقولی نوستالوژی شده :))

      در پناه الله یکتا شاد و موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      نسرین نجفی گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام سید جان

      آفرین به این درک و فهم که از فایلها میگیری و مثل استاد سخاوتمندانه در اختیار ما قرار میدی واقعا این حد از درک قوانین و آیه های مرتبط و پیدا کردن و تفسیر ساده و قابل فهم و نشر دادن جای تحسین بی نهایت داره

      خدایا ازت میخوام منم مثل سید علی در مسیر درست هدایت و قانون بی نقص و ریاضی وار جهان قرار بگیرم و مثل وحی منزل قبول کنم و اطلاعت کنم و بگم خدا جونم تسلیم من هیچ نمیدانم تو پیش ببر من به هر خیری از تو رسد محتاجم

      اما مشکل کار اینجاست که وقتی فایلهای جلسات و برای اولین بار گوش می‌کنم کلی انگیزه میگیرم و شاد میشم و باور میکنم که اتفاقات و خودم خلق میکنم و اتفاق میوفته اما این انگیزه و شاد بودن نهایت دو روز دوام میاره و دوباره فسش می‌خوابه

      و وقتی دوباره فایلهارو گوش میدم شارژ میشم و تازه میفهمم چرا استاد اینقدر اصرار داره به تکرار و تمرین و استمرار در شنیدن آگاهی‌های فایلها که من جدیش نگرفتم

      حالا سید جان در مورد کامنتت برای من یه مسئله ای پیش اومده که مطمئنا خودم خلقش کردم

      دوساله که یه مشتری میاد برای بیمه و با اسرار زیاد و و روی خوش میگه که بیمه اش و با طرح 12 قسطه دم قسط بیمه کنم و منم انجام دادم و هرسال پایان قرار داد دبه میکنه که من پول اضافه گرفتم و تخلف کردم و کلی دری بری که پارسال با 40 هزار پرداختی ما به زور فقط برای اینکه شرش و کم کنه بهش پرداخت کردیم و امسال هم باز این داستانو داره تکرار میکنه و با مبلغ 100 هزار تومان که ما بدیم بهش واینبار من زیر بار نرفتم و کلی چرندیات بافته و حتی زنگ زدم به 110 که مزاحمت ایجاد کرده و از قضا مرد چشم …… هم هست

      و من نمیخوام این مقدار پول بی ارزش و بهش بدم چون داره خیلی پررویی میکنه و حتی تهدید به شکایت کرده فکر کن با اینکه اون مزاحمت ایجاد کرده و تهمت و ناسزا گفته تهدیدم میکنه

      حالا باز باید طبق آیه ای که اوردید که پیامبر میگه بله حق باشماست و صحنه رو ترک میکنه باید رفتار کنم و این یعنی تحمل کردن یا صبوری لطفا راهنمایی کنید سپاسگزارم و فکر می‌کنم این تصاد برای من درسهایی داره که باید یادش بگیرم از خداوند میخوام توسط دستانش که شما واستاد و اعصای سایت هست هدایت بشم به رفتار درست با این جور موارد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم دستجردی گفته:
        مدت عضویت: 1832 روز

        به نام یگانه هدایتگر سلام دوست گرامی.

        این مدت فهمیدم همه چیز توکل کردن و درخواست از الله هست.باید یادبگیریم وقتی به مسئله ای بر میخوریم از خدای خودمون درخواست کمک کنیم سوال بپرسیم و هدایت بخوایم راهنمایی بخوایم یک نشانه برای این که چی کار کنیم چرا که ما اشرف مخلوقاتیم و از ذات مقدس الله پاره ای از او گرانبها و باارزش و هدایت ما و تمام موجودات را بر خود واجب کرده است. عقل من انسان نهایت دو سه تا راه بیشتر بلد نیست اما خداجونم نه تنها مسیر های بیشماری بلده بلکه بر همه چیز و همه کس محیط هست خوب می دونه ایراد کار کجاست که به آدم ها و رفتارهای نامناسب برمیخورم و کمکم میکنه .

        یاحق.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رضا کیوانلو شهرستانکی گفته:
      مدت عضویت: 1170 روز

      سلام آقای سید علی خوشدل واقعا آدم سیر نمیشه از کامنت های شما چقدر شما فوق العاده هستید و همیشه کامنت هاتون رو تو برترین کامنت ها میبینم لذت میبرم و مشتاق خوندن کامنت هاتون هستم ایشالله شادو ثروتمند باشید و پر از آگاهی های ناب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام سیدعلی دوست عزیز

      از آنوقتی که کامنتت روی سایت آمده سه چهار دفعه خواندم وقتی قسمت اول این سلسله سوالاتی که به برکت دوره کشف قوانین به وجود اومده روی سایت همشون زیر مجموعه همین سوال میشه!

      یعنی وقتی که به 7 سری فایل های قبل و و انواع سوالات قبلی نگاه می کنیم همشون به نوعی این سوال رو در بر میگیره که تا کی می خوای تحمل کنی!

      یه لحظه هنگ کردم گفتم احسنت مرحبا چقدر قشنگ حواست به قانون هست به چه درکی از قانون رسیدی فهمیدم که هنوز اول راهم هرچی خواستم برات کامنت بنویسم دیدم نمیشه گفتم من چی بنویسم تا امروز صبح که داشتم به کامنت رضوان عزیز جواب میدادم دوباره یه ندایی گفت برو جواب بده کامنت سید علی رو بنویس که خوب قانون درک کردی از همان قسمت که به وجد آمدی همان را تحسین کن وداستان آن پدر ودو پسرش ونان چقدر برا خیلی از ماها ملموس این سری اتفاقات را در زندگی روزانه بدون تفکر تجربه میکنیم

      سیدعلی عزیز مرسی که هستی ونوشتی

      سپاسگزار خداوندم که امروز تونستم برات بنویسم واز بودنت واز نوشتن تشکر کنم

      دوست عزیز امیدوار روز به روز در مسیر پیشرفت وتعالی رشد کنی ونعمتها وزیباییهای بیشتری را تجربه کنی

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      هدیه همتی گفته:
      مدت عضویت: 1421 روز

      سلام به دوست عزیزم آقای خوشدل خدارو صد هزار مرتبه سپاسگزارم بابت وجود شما در این سایت.من از وقتی که کامنت های شمارو می خونم البته نه فقط خوندن بلکه با تمام وجودم وتمرکزم به. درک درستی از مسایل زندگی و هدایت شدن به راه حل های خیلی ساده و آسون دست میابم خدایا شکرت.

      واقعا از خداوندمیخواهم همواره شمارو در پناه امن خودش حفظ کند

      چقدر آیاتی که از قران میارین وبا زبون ساده وخدایی توضیح میدین بر قلب من مینشیند ومی خونم ویاد میگیرم ودرک ام از قران وجهان وخداوند گسترش پیدا می کند واحساس میکنم قلمرو فکری وعمل و اقدام من در زندگی ام خیلی هدایتی وتوحیدی تر شده.

      امیدوارم این کلام خداوند که از زبون شما جاری میشه هر لحظه در قلب من جایگاه با ثبات تری پیدا کند. حین خوندن کامنتای شما بارها با خودم میگم خدایا شکرت واحساس خیلی خوبی بهم میده

      سپاسگزار رب مطلق جهان هستم

      از شما هم بی نهایت سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهرداد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 982 روز

      سلام اقا سید

      خیلی خیلی لذت میبرم از این کامنتهای بی نظیری که میزارید و از استاد ممنونم که کامنتهای عالی رو انتخاب میکنن و بزیر فایل میزارن

      اقا سید نمیدونم خودت توجه کردی یا نه همون روزی که این کامنت رو گذاشتی مدت عضویتت 1919 بود و من خیلی لذت بردم و به خودم گفتم اینم یه نشانه دیگه

      همیشه وقتی اعداد اینطوری به شکلای مختلف حالا ساعت یا یه عددی جایی میبینم میگم ببین اینا نشانس خدا داره باهات حرف میزنه نشونه میده که افکار و فرکانسها دارن کار میکنن و ادامه بده تا نتایج بزرگتر بشه

      اقا سید خیلی تحسینتون به خاطر کامنتهای فوقلعاده ای که مذارید خیلی دوست دارم من هم از این نوع کانتها بذارم اما اونو هم میدونم که باید تکاملم رو توی درک قوانین و فهمیدنشون و استفاده کردن توی زندگیم و نتیجه گرفتن باشه تا بتونم اینتوری کامنت بزارم

      این تکامل هم صبر نیاز نداره نه تحمل صبری که با لذت بردن از مسیر حرکت و زندگی میاد نه تحملی که از رنج و

      بدبختی کشیدن باشه

      خداراشکر که امروز هم یه درس دیگه از قوانین یاد گرفتم

      همیشه کامنتهای زیبایی بذاری و ما هم ازش لذت ببریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      صفورا گفته:
      مدت عضویت: 3861 روز

      سلام.اول که اسم شما را دیدم گفتم دوباره کامنت ایشونو گذاشتن اول،اما بعد که تا اخر خوندم ،گفتم نه بابا.

      چقدر عالی نوشتی.من تو گوش دادن به این فایل یکم سوال ضدو نقیض براش پیش اومد،اما با خوندن کامنت شما بهتر متوجه شدم.

      یجورایی حتی شما بهتر از استاد توضیح دادین.

      استعداد خوبی دارین برای تدریس در این حیطه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      دانیال دلیخون گفته:
      مدت عضویت: 1612 روز

      سلام ی سوال داشتم از شما که اگاه تر هستید

      من الان سربازم توی مرز کرمانشاه که شرایط سختی داره 6 ماه خدمت کرده بودم که از سختی زیاد 2 ماه اومدم خونه و فرار کردم اما طی دو سه روز آینده میخام برگردم

      حالا سوالم اینه که

      الان اینجا بحث تحمل کردنه یا صبر؟

      یعنی انجام خدمت سربازی یک روندی داره که باید طی بشه و من باید صبر کنم؟

      یا

      نباید همچین خدمت سختی رو تمحل کنم ؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا قنبری گفته:
        مدت عضویت: 2093 روز

        سلام به شما اقا دانیال دوست خوبم

        چه عجیب به این کامنتتون هدایت شدم و میخوام از خودم براتون بگم

        به این روند با یه دید دیگه نگاه کنید بزارید مسیری باشه برای رشد و معجزه هایی که هر روز میگین خداییاا شکرت که اون سال اونجا فلانی هر چیزی که الان نمیدونم شروع زندگی جدیدم شد

        داستان اینجاست..

        من وارد یه شغلی شدم که دولتی بود و رشته ام حسابداری اوایل نسبتا خوب بود ولی همیشه همراه با استرسسس و فشار بود

        من یه جاهایی تحمل میکردم و فشار بیشتر میشد به خصوص اخرای سال و موقع حساب کتاب

        یه جایی گفتم اقا این که راهش نیست منم میدونم زور زدن و انقدر بدو بدو کردن منو اذیت میکنه حداقل بیام این زمانا یکم لذت قاطیش کنم

        این صحنه کامل یادمه گفتم اووف حالا از چی لذت ببرم

        شروع کردم به دیدن پنجره اتاقم و باغچه پایین که واقعا برام لذت بخش بود

        چایی دارچینی که یرام اوردن واقعا بهم چسبید

        کوچیک کوچیک بود سپاسگزاریا ولی شروع کرده بودم و مزه اش رفت زیر زبونم

        مدیر بخش میومد و دنبال ویژگی مثبت توش بودم

        ارباب رجوع و همینطورر ادامه دادم

        فشار صفر نشد ولی ذهنم راحتتر رها میکرد

        من دوسال اونجا بودم و با یه عالمه مسیر که تماما واسه من معجزه بود مسیر شغلی و زندگی من کلا تغییر کرد

        الان براتون میگم چطور

        این که یه روزی یه ارباب رجوع اشتباهی اومده بود تو اتاق من

        اون روز اتاقم خلوت بود و من با صدای بلند داشتم رو گوشیم پادکست های انگیزشی گوش میکردم

        اون بنده خدا اومد و گفت دوست داری با استاد همه اینا اشنا بشی

        فقط سایت داد و رفت من دیگه هرگز اونو ندیدمم..

        وووو

        مسیر من این شد که

        ارووم ارووم من مزه این زندگی بهشتی رو چشیدم

        تمیگم تنها راهش این بود که من فشار تحمل کنم نه

        میتونست خیلی زودتر زندگی برام راحتتر بشه ولی به شرطی که من از زودتر رها میکردم و در لحظه سعی میکردم لذت ببرم ولی هرچیزی بود

        کل این پروسه الان برام لذت بخش ترین خاطرات شد

        اونجا رفتنم همش سود بود و سود

        فهمیدم من ادم حسابداری نیستم

        فهمیدم شغلی که میخوام باید ازادی خودم داشته باشم

        با این مسیر الهی اشنا شدم

        فهمیدم هر جاایی که خدارو با خودم داشته باشم موفق میشم

        فهمیدم بدون من همه چیز راحت پیش میره دلسوزی نکنم واسه بقیه و یه عالمهه درس که الان با عشق ازشون یاد میکنم

        دانیال جان هر چقدر بیشتر به خودت فشار بیاری کمتر لذت میبری

        من سربازی رو تجربه نکردم ولی احساسم میگه درست مثل اینه که هر چقدر بگی من الان عصبانیم من الان عصبانیم عصبانی تر میشی

        و همین لحظه اگه شروع کنی به خندیدن و قهقهه الکی با صدای بلند خودت خندت میگیره و خوشحال تر میشی

        همش یه انتخابه از سمت خودت انتخاب کن اسون باشی برای اسونی ها

        یه تجربه از عشقم براتون میگم و به خ‌اهر زادم دوتا ادم با دونوع شخصیت متفاوت یکی تا اخرین روز خدمت زور زد و همش کی تموم میشه تموم میشه کرد

        ولی حالا عشقم کلا لذت برد همه کاراشو انجام میدادن اگه مرخصی میرفت اضافه تر میموند و هیچکس جرات نداشت بهش حرفی بزنه رو سرشون میذاشتن

        من الان دلیلشو میفهمم تو ذهن عشقم هیچ کس هیچ اعتباری ندارن جز خداش

        اون هر گز از کسی خواهش نمیکنه هرگز به کسی باج نمیده

        راحت حرفشو میزنه البته این شخصیتش نهادینه شده تو وجودشه و اینو از نوع حرف زدن و احساس لیاقتی که داره میفهمم

        خدارو اول و اخر تو ذهنت داشته باش راحتتر و معجزه وار تر از چیزی که بخوای پیش میره

        به این شکل نگاه کن که قراره دوسال زمان بزاری که به یه بهشت برسی بهشتی که من دارم الان تجربش میکنم می ارزه به درست انتخاب کردن

        از هر چیزی که خوشت اومد رفتار شخصیت هر چیزی حتی کوچیک پیک کن بزار تو بهشتت

        از چی و کجا نوشتم نمیدونم احساسی بود که باید گفته میشد

        خیلی زیاددد حال دلت خوب نگه دار

        یه جاها ذهن مرموز میشه بازیهاش یاد بگیر و تو بازیش بده نزار اون باهات بازی کنه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          زیبا گفته:
          مدت عضویت: 2500 روز

          به نام خالق هستی و هستی بخش

          سلام زهرا جان

          من پاسخ به کامنتها رو دوست دارم و همیشه میدونم مطالب عالی داره

          اومدم جواب دانیال رو بدم

          پاسخ شما رو خوندم

          عالی بود و بینظیر و کامل جواب دادید

          تبریک میگم بابت این نوع نگاه و این راه روشن که در جلو دارید

          در پناه خالق جهان شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم دستجردی گفته:
      مدت عضویت: 1832 روز

      به نام یگانه هدایتگر سلام

      اون جایی که گفتید: یونس خیلی زودتر میتونست به جای تحمل کردن با منطق صبر زودتر از خدا درخواست کنه که راهنماییش کنه ولی…

      این نکته را برام یادآور شد که نتایج را باید به خدا سپرد در واقع توکل همه جانبه به الله اول راه رو از خوش بخوایم همین طور اسباب رو و در آخر نتیجه هم بسپاریم به خودش این طوری قدم به قدم با الله هستیم و پیش میریم مثل آب خوردن به خواسته خودمون می‌رسیم.

      خدا می دونه چقدر تصمیم های مختلفی گرفتیم و نصف راه رهاش کردیم چون به عقل ناچیز خودمون متکی بودیم شاید در ظاهر می‌گفتیم خدا درستش میکنه اما باور نداشتیم راهی نشان می‌ده برای همین مدام دست و پا میزدیم و صدای الله رحمن را نمی شنیدیم چون ناراحت بودیم و در مدارش نبودیم چون مغرور شده بودیم به دانسته های اندک خود و اطرافیانمان.دقیقا موضوعی که این روز ها با پس گردنی متوجه آن شدم شکر خدا و الهی در قلبم حک کن همچون نامت.

      و چقدر زیبا با مثال از قرآن اعراض را توضیح دادید این که میشه حتی دراعراض کردن هم، از خدا کمک خواست به شرطی که صبر داشته باشیم( سوال پرسیدن و درخواست) ایمان داشته باشیم خدا میگه یه آرامش دوست داشتنی و در مدار رنج و نگرانی نباشیم(تحمل کردن )

      سپاس گزارم برای هدایت خداوند. سپاس گزارم برای این کامنت زیبا و پر نکته.

      رب العالمین یار و نگهدارتان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    به نام خدای صابران

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی

    این داستان تحمل یک دوستی سمی یا ساختن شخصیت خودت

    از صبر و تحمل گفتید

    بیش از سه سال پیش یک رابطه دوستی خانواده گی داشتیم به مدت یکسال

    ما یک زوج بودیم که با یک زوج دیگر رابطه خانواده گی داشتیم

    من و اون خانم هیچ شباهت رفتاری با هم نداشتیم

    اون خانم کسی بود که خودش رو خیلی بالا میدید

    به همین منظور به خودش حق میداد که همه رو کوچیک کنه در هر زمینه ای

    در این یکسالی که ما باهاشون دوست بودیم با اینکه خیلی با هم بیرون میرفتیم

    و اینم بگم من و همسرم کلا زیاد دوست نداریم اون موقع هم که با این خانواده آشنا شده بودیم دوست زیادی نداشتیم

    من همیشه حواسم هست که تنهایی و غربت من رو مجبور نکنه با هر کسی رفت و آمد کنم یا هر تفریحی رو انجام بدم

    از همون ماه اول دوستی من احساس ناراحتی از این دوستی رو داشتم

    این خانم توی هر دور همی یک تیکه سنگینی ، چیزی میگفت به من

    من هی تحمل میکردم

    همسرم هم که خیلی داشت بهش خوش می گذشت که هر هفته بیرون بودیمو یک فان داشتیم اصلا توجهی به ناراحتی من نمی کرد

    میگفت حساس نشو

    خلاصه یکسال گذشت و یک روزی دوباره یک مساله ای شد و من دیگه طاقتم تموم شد و کلا زدم زیر همه چیز

    دوستی یکساله که عرض خیلی زیادی داشت بر خلاف طولش که یکسال بود رو به هم زدم

    بعضی رابطه ها عمق خوبی داره و این موضوع هیچ ربطی به عرض و طولش نداره

    اون رابطه ها رو باید براش بها داد تا حفظ بشه

    این نظر مته

    خلاصه گفتم مرگ یه بار شیون یه بار

    اون موقع من تازه با استاد و آموزش هاش آشنا شده بودم

    و داشتم برای خودم استاندارهایی تعریف می کردم

    یکروزی به خودم گفتم درسته که بلاخره با اینا بهمون خوش می گذره

    درسته که تا قبل از این تنها بودیم الان نیستیم

    ولی قرار نیست من استاندارهامو بیارم پایین

    دوستی ای خوبه که دو طرف استاندارهاشون به هم نزدیک باشه

    یا اگر در زمینه ای شبیه هم نیستن حداقل به هم احترام بزارن

    نه که من فقط احترام بزارم و اون خانم اصلا متوجه رفتارش نباشه

    گفتم دیگه فایده نداره و سر یک موضوعی به هم زدیم

    همسرم ناراحت شد

    به اونا گفت حالا که فهیمه با شما مشکل داره مهم نیست

    من که با شما مشکل ندارم ما گه گداری با هم قرار میزاریم

    شما فک کن!!!!

    من به خودم گفتم فهیمه سر حرفت وایستا و دیگه این دوستی که قراره هر بار طرف یه چی بی ربطی از دهنش در بیاد رو تحمل نکن

    هر چه مرا نکشد قوی ترم می کند

    من سر حرفم موندم و همسرم هم دیگه باهاشون رفت و آمد نکرد البته با آقا دوست هست و گاهی تلفنی با هم حرف میزنن

    اما اونطوری که روز اول گفت که من مشکلی ندارم من رفت و آمد میکنم اصلا پیش نیومد

    بعد از اون موضوع من خیلی به خودم بالیدم که انقدر برای خودم و شخصیتی که داشتم میساختم ارزش قائل بودم

    من خیلی مطمئن بودم به شخصیتی که داشتم میساختم از آموزش های استاد واسه همین اصلا برام مهم نبود پشت اون اتفاق چی میشه

    اعتماد به نفس بعد از اون موضوع قابل وصف نیست برام

    شخصیتم رو حفظ کردم و این یکی از ارزشمند ترین کارهاییه که برای روان خودم و شخصیتم کردم

    بعد از اون موضوع ما دو سه بار اون آقا رو بیرون دیدیم اینطوری بودش که ایشون با خانمشون بودن

    و وقتی من و همسرم رو میبینن برای چند لحظه از خانمش فاصله میگیره و میاد جلو و با ما سلام و علیک میکنه ولی خانم جلو نمی آید

    این موضوع برام از اهمیت بالایی برخورداره و برام پر از حرف هست

    بعد از اون این موضوع رو برای دو سه نفر تعریف کردم که چطور به هم زدیم دوستی رو

    و اولش تعجب کردن که چطور تونستم این کار رو بکنم و بعدش بهم گفتن ما هم کسایی رو داریم که باید اینطوری از ریشه ارتباطمون رو باهاشون قطع کنیم

    میدونم حتما بین این بچه هایی که این کامنت رو شاید بخونن کسایی هستن که از این رابطه های سمی دارن و به دلایلی دارن تحمل می کنن

    میخوام بگم من و همسرم تنهای تنها هستیم اونم توی این ینگه دنیا آمریکا

    یکم استاندارهامون فرق داره با بقیه و راحت نمی تونیم با هر کسی دوستی کنیم

    هر دومون بسیار دوست داریم آدم های سطح عالی اطرافمون باشن و از رفت و آمد خیلی خوشمون میاد ولی متاسفانه توی مهاجرت پیدا کردن دوست خیلی عالی سخته

    و اینم بگم خدا رو هزاران بار شکر من و همسرم نمیزاریم تنهایی و غربت اذیتمون کنه و خودمون خیلی اهل گردش هستیم

    و اینم موضوعی هست که خیلیا تعجب می کنن ما چطور فقط خودمون دوتا همه جا میریم

    امیدوارم این شرح تجربه به درتون بخوره

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 157 رای:
    • -
      سمیه زحمتکش گفته:
      مدت عضویت: 1623 روز

      به نام خداوند بخشاینده مهربان

      ممنون بابت تجربه خوبی که مطرح کردی

      دقیقا من هم دوستی از نوع سمی داشتم که چقدر تحقیر وتوهین میشدم

      به عنوان شوخی ونزدبکی حرفش را می‌زد

      با حرف های شما یاد خودم افتادم که من هم به لطف الله دوستی ام را قطع کردم وچقدر دوستای خوبی در سایت پیدا شد

      وقتی فرکانس بالا بره به راحتی افرادی که قبلاً می‌دیدی دیگه نمی‌بینی وبا آدم های بهتری هم فرکانس میشی

      اینقدر جهان گوشم را پیچوند تا درس گرفتم که اینقدر نچسبم به انسانها به بهانه تنها نبودن

      آخ که عاشق این خدا هستم با قوانینش

      کبوتر با کبوتر باز با باز

      کند هم جنس با هم جنس پرواز

      از وقتی دورشدم از افراد قبلی چقدر بعدش جهان امتحانم کرد

      کسانی که قبلاً دوست بودم باز میخواستند باهام رابطه برقرار کنند ولی به راحتی گفتم نه وگفتم همین که خدا را دارم وسایت ودوره کافیه

      باز هم سپاس بابت کامنت عالی تون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1954 روز

        درود سمیه عزیز

        بهتون تبریک میگم برای اجرای قانون در زندگیتون

        واقعا قانونی که استاد همیشه بهش اشاره میکنن درسته و دیگر هیچ “حال خوب=اتفاقات خوب”

        چقدر درست متوجه این موضوع شدید که افراد قبلی باز میخواستن برگردن ولی شما حواست بوده

        من چندین بار توی ذهنم بررسی که اگر اون آدم قبلی بخواد برگرده واکنش من چیه

        و سریع به خودم گفتم، کمتر کسی رو میشناسم اینطوری که من دارم روی خودم کار میکنم روی خودش کار کنه و اون شخص هم از اون آدم هاست که اصلا نمی دونه کار کردن روی خود به چه معناست

        و میرسیم به حرف استاد که میگن پترن ها رو خوب بشناسید کسی که یک پترن رو داره، اصلا نمیتونه به این راحتی تغییرش بده و باید کلی زمان بزاره درس یاد بگیره و هزاران تمرین دیگه

        واسه همین من همیشه یادم میمونه که اگر اون آدم خواست برگرده واسه دوستی مطمئن باشم که با همون پترن های قبلی برگشته و با توجه به این موضوع انتخاب کنم که باز میخوام باهاش دوست باشم یا خیر

        خیلی باید تمرین کنم این یک خط رو یادم باشه

        *آدم ها پترن هایی دارن که طبق اونا رفتار می کنن و تغییر پترن ها کار هر کسی نیست

        موفق باشی دوستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      درود بر شما فهیمه جان

      شجاعت شما تحسین‌برانگیزه واقعاً آفرین

      اما نکته‌ای رو احساس کردم بگم

      اگر سری فایل‌های سفر به دور آمریکارو نگاه کرده باشید به‌خوبی می‌تونید هم‌فرکانسی استاد و خانم شایسته رو با افراد مختلف و دوستی‌ها و ارتباط‌هایی که در نقطه به نقطه شکل می‌گیره رو ببینیم.

      من خودم قبلاً همین مسئله رو داشتم یعنی فکر می‌کردم ایراد از بقیست همیشه اما متوجه شدم که ما داریم تو جهانی زندگی می‌کنیم که فقط می‌تونیم جذب کنیم، یعنی اگر این افراد جذب زندگی ما میشوند به خاطر باورهای محدودکننده خودمونه، به‌خاطر کانون توجهی است که روی ناخواسته‌ها قرار گرفته و این سری فایل‌های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت یه الگوی بسیار مناسبه که اولاً دید ما را درباره ارتباطات بهتر میکنه و دوماً آرام آرام افراد مناسب و دلخواه‌تری وارد زندگیمون می‌شوند چون توجه ما معطوف به زیبایی‌ها میشه.

      در یک کلام می‌خوام بگم

      بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست

      یه وقتایی ما به این دلیل تنهایی رو انتخاب می‌کنیم که نمی‌تونیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم چون به‌جای اینکه حواسمون به خودمون باشه می‌خواهیم دیگران رو تغییر بدیم یا کاری کنیم که دیگران از ما خوششون بیاد.

      باز هم شما رو تحسین می‌کنم و امیدوارم که همیشه عالی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1954 روز

        درود آقا احسان

        متشکرم که کامنت من رو خوندید و نظرتون رو برام نوشتید

        طبق توضیحاتی که استاد توی فایل های مختلف و دوازده قدم میدن در ابتدا که ایشون شروع کرده بودن روی خودشون کار میکردن از دوستیهایی که خیلی هم بهشون خوش میگذشت کندن و رفتن بندرعباس

        من هم در ابتدای شروع کار کردن روی خودم اونقدر توانایی نداشتم که مثل الان استاد که ما در فایلها میبینیم ،بتونم با هر کسی رفت و آمد کنم و همچنان حسم رو خوب نگه دارم

        پس چاره رو در قطع رابطه دیدم

        و درست میگید که هر چه در من باشه در جهان بیرون از من هم منعکس میشه

        من این روشی که پی گرفتم رو تعبیر میکنم به قوی شدن ریشه هام

        تا زمانی که انقدر ریشه های باورهام قوی بشه که بتونم مثل الان استاد با هر کی رفت و آمد کنم

        منم همه فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت رو دیدم

        و به خاطر دارم که استاد همون اوایل ،خاطرم نیست در محصولات بود یا فایل های دانلودی ،اشاره کردن به اینکه همون اوایل که آمده بودن آمریکا وارد کامیونیتی ایرانی شدن و توضیحات اون ایرانی ها این بوده که ایران اله و بله و وضع خرابه

        استاد میگن من بهشون میگفتم نه بابا این خبرا نیس ایران من تازه از ایران اومدن همه چی خوبه

        و استاد توضیح میدن که دیگه با اون کامیونیتی رفت و آمد نکردن

        این یاداوری رو آوردم که بگم قطعا این افرادی که استاد در حال حاضر باهاشون رفت و آمد دارن خیلی از نظر فرکانسی به استاد نزدیکن

        و فکر نمیکنم رابطه شون رو با کسی که از نظر فرکانسی باهاشون هماهنگ نیست ادامه دار کنن

        رابطه ای که ما در سفر به دور آمریکا از استاد دیدیم ،رابطه ای گذرا با افرادی بودش که در سفر بهشون بر میخوردن

        و این فرهنگ توی امریکا رایجه که افراد با هم گرم میگیرن اگر ببینن کسی میخواد باهاشون گپ دوستانه بزنه و اصلا اینطوری نیس که ترش رو باشن

        من و همسرم هم که زیاد سفر میکنیم همین روش رو داریم

        چون اینجا ناگزیر توی این لوپ می افتی

        مثلا اگر یک هایک میری توی مسیر همه بهت لبخند میزنن و باهات چشم تو شم میشن به جای اینکه ببینن یکی داره از دور میاد و نگاهشون رو بدزدن

        ببخشید پر حرفی کردم

        باز هم سپاس از وقتی که گذاشتید و نظرتون رو برام نوشتید ما اینجا هستیم که با کامنت گذاشتن به هم کمک کنیم

        به خدای بزرگ میسپارمتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه گفته:
      مدت عضویت: 1213 روز

      سلام فهیمه جان

      تجربه شما چقدر شبیه تجربه منه

      دقیقا منم مثل شما دوستی داشتم که از دوران دبیرستان دوست صمیمی بودیم و اکثرا هفته ای دو سه بار تو خونه های همدیگه بودیم و همه وقتی دوستی ما رو میدیدن میگفتن شما کاملا اخلاق هاتون مخالف همدیگه ست چطور شده که سالهاست با هم دوستین چون ایشون یه دختر پر حرف و سر زبوندار و زود عصبانی میشد حتی به من … ولی من ساکت و کم حرف و ملایم هستم … بعضی وقتا تو جمع دوستان تحقیرم میکرد میگفت این لاله حرف بلد نیست که بزنه من جای این حرف میزنم همیشه منم شدیدا ناراحت میشدم و چیزی نمی گفتم بهش فقط میخندیدم اصلا نمی‌تونستم ازش جدا بشم همیشه فکر میکردم واقعا باید پیشم باشه چون اون بهتر می‌تونه با دیگران حرف بزنه رابطه برقرار کنه …هر چند که از خیلی کاراش که بیرون میرفتیم معذب بودم چون بعضی وقتا مثلاً اتفاق می‌افتاد که پسری حرفی متلکی تو خیابون میزد دوستم شدیدا برخورد می‌کرد و دعواهای خیابونی راه مینداخت که من از خجالت آب میشدم ولی بازم با این حال من به دوستیم ادامه میدادم تا اینکه من ازدواج کردم و بقدری با همسرم مشغول مهمونی و تفریح شدم که ارتباط من با ایشون کاملا کم و کمتر شد تا جایی که ما دو سه سال همدیگه رو ندیدیم بعد از سه سال با گلایه و ناراحتی که تو بی وفا هستی و از این حرفا من دوباره دوستیمو شروع کردم با ایشون و اینم بگم که مجرد بودهنوز…رفته رفته بعد از یه مدت رفت و آمد به خونه مون شروع شد با همسرم خیلی صمیمی شد و منم چون صاحب دو فرزند دوقلو شده بودم بخاطر اونا بیشتر اوقات خونه ما بود …و بازم تحقیرهاش شروع شد پیش همسرم که این زبون نداشت و از هیچی زیاد سر در نمیاره و من نباشم هیچ کاری نمیتونه بکنه و خیلی حرفای دیگه … اکثرا باعث میشد من با همسرم اختلاف پیدا میکردم ولی بازم من به دوستیم ادامه میدادم…اگه یه وقت همسرم چیزی میگفت بهش مثلاً بهش میگفت ازدواج بکن تنها نمون (چون تنها زندگی میکرد ) من شدیداً با همسرم برخورد میکردم که چرا بهش این حرف رو زدی تو حق نداری از این حرفا بگی بهش … چون برا هر حرفی زود ناراحت میشد و قهر میکرد … کلا زود زود قهر میکرد من زنگ میزدم از دلش در میاوردم…به بچه هام همیشه میسپردم مواظب باشید از رفتارتون یه وقت بی احترامی نکنیدا یه وقت اینو و اونو نگیدا دوستم ناراحت میشه… تقریباً میتونم بگم خودمو و همسرمو بچه هامو قربانی ایشون کرده بودم …تا اینکه با استاد عباس منش آشنا شدم …البته ایشون رو تو پیج های اینیستاگرام دیده بودم هنوز تو سایت وارد نشده بودم و تو پیج های آگاهی استاد های دیگه بودم تا اینکه وارد سایت استاد شدم ولی هنوز بازم شل بودم شاید ماهی یه بار میومدم سایت یه کانال تلگرام بود که فایل های صوتی استاد رو میزاشتن من از اونجا گوش میدادم

      وقتی رفته رفته به خدا نزدیک شدم که بماند که چقدر شرک داشتمو و هنوز اول راهم…

      یه روز فهمیدم که این دوستم کلا افسار زندگی منو تو دستش گرفته هر چی میگه من بدون چون و چرا قبول میکنم …بیدار شدم فهمیدم که بیشتر اختلاف من و همسرم ایشون باعث میشه حتی باعث شده بود همیشه سر بچه هام داد بزنم ایراد بگیرم ازشون … هر روز از خدا میخواستم یه راهی بهم نشون بده که من دوستیمو باهاش بهم بزنم دیگه فهمیده بودم که ما هم فرکانس نیستیم…باید از زندگیم بره… خیلی اتفاقی سر یه مسئله ای بازم شروع کرد به گله و تحقیر کردن من … منم خیلی راحت و معجزه وار ازش خداحافظی کردمو هیچ وقت بهش زنگ نزدمو و سراغی ازش نگرفتم الان پنج ماهه که دوستیمو بهم زدم و میبینم که چقدر در آرامش هستم بچه هام و همسرم خوشحالن که من دیگه بخاطر دوستم باهاشون دعوا نمیکنم…و الآنم دو ماهه شروع کردم به گوش دادن به فایل های رایگان استاد و کامنت خوندن دوستان عزیز ، امیدوارم بزودی بتونم محصولات استاد رو تهیه کنم و با جدیت رو خودم کار کنم

      سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز که خدا رو بهم شناسوند منی که شدیداً مشرک هستم و خیلی باید رو خودم کار کنم

      و متشکرم از شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        فهيمه گفته:
        مدت عضویت: 1954 روز

        درود دوست هم نام من

        ورودت رو به این سرزمین تبریک میگم و آرزو میکنم خیلی زود نتایج درخشانی ازت ببینیم توی این سرزمین

        ممنون که کامنت من رو خوندی و تجربه خودتو با ما به اشتراک گذاشتی

        دقیقا منم اون رابطه رو زمانی به هم زدم که تازه با سایت استاد آشنا شده بودم و خیلی سعی داشتم ورودی هام رو کنترل کنم

        خیلی از اتفاقات رو میتونیم با ورودی هامو تا حدی کنترل کنیم

        اما یکسریش زمان بر هست و باید فرکانسمون تغییر کنه تا دیگه شاهد اون اتفاقات نباشیم

        مهم اینه شروع کنیم

        از هر جا که میتونیم شروع کنیم و درز بگیریم تمام ورودی ها رو

        میبیی…؟

        اولشم راحت نیس باید از خدا کمک بگیریم همونطور که خودت اشاره کردی

        انقدر خدا مهربونه که زود درخواست ما رو اجابت میکنه

        متاسفانه این رابطه هایی که من و شما و کسایی که این مشکل رو دارن مجبور شدیم اینطوری قطعش کنیم در زندگیمون بد رخنه کرده بودن همه جوره تاثیرات منفی داشتن نه فقط توهین های کلامی یا بی احترامی هاشون

        میفهمم چی میگی واسه منم همینطور بود که بهش اشاره نکردم در کامنتم

        و ما چاره ای نداشتیم جز از بیخ زدن ریشه اش

        هنوزم داریم رابطه هایی که وقتی توش قرار میگیریم احساس موذب بودن می کنیم ولی میدونیم که اون رفت و آمد رو میتونیم با کمتر دیدن هم کنترل کنیم

        همین که اولین و قوی ترین منبع انرژی خواریت رو تونستی با هدایت الله قطع کنی خودش کلی ارزشمنده

        به امید پروردگار به زودی انقدر فرکانسمون تغییر میکنه که این آدمها توی صد فرسخیمونم پیداشون نمیشه

        گرچه تضاد همیشه وجود داره در هر فرکانسی که باشیم چون همونطور که استاد همیشه اشاره میکنه جهان با حل کردن همین تضادها رشد می کنه

        ما باید یاد بگیریم چطور تضادها رو حل کنیم و اجازه ندیم خودمون توی تضادها حل بشیم

        دوست خوبم دستت رو به گرمی میفشارم

        و برات بهترینها رو آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا

    نگو که قرارِ تو کاری انجام بدی

    إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا

    جز اینکه جز قوانین باشه و هنگامی که فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید دارم که پروردگارم مرا به راهی نزدیکتر از این هدایت کند

    سلام به وی ماهت استاد جونم

    سلام به روی ماهت مریم بانوی عشقولی

    دیشب که فایل 11 کشف قوانین و گوش دادم خیلی لذت بردم از این همزمانی چون دقیقا تمرینی که دادین من از چند روز پیش شروع کرده بودم البته من چون خیلی حالم خوبه همیشه و اینکه قلبم کلا باز شده و باز مونده من به جای سوالی که شما مطرح کردین برای خودم روزی سه وعده سرنوشت خودم رو که بصورت فایلِ صوتی ضبط کردم و گوش میدم و اصلا اینقدر فرکانسم بالا میبره که احساس میکنم بین آسمان و زمین معلقم !!!!!!!

    خدایا بینهایت سپاسگزارم

    استاد در مورد موضوع این فایل بگم که در گذشته کلا الگو تکرار شونده من این بود که تحمل کنم تا وقتیکه بترکم و یهو منفجر میشدم و میزدم زیر میز و کافه رو بهم میزدم البته در ی سری موارد

    وقتی عزت نفس نداریم ، وقتی خودمون و خالقِ زندگی خودمون نمیدونیم ، وقتی فکر میکنیم عوامل بیرونی در سرنوشت ما تاثیر داره ، وقتی نگاهِ توحیدی نداریم و میترسیم از ناشناخته ها و بارها و بارها تجربه های تلخ گذشته و مرور میکنیم و گسترشش میدیم نتیجه اش میشه تحمل کردن سختی ها ،چون باور نداریم راه حلی هست چون باور نداریم هدایت میشیم چون فکر میکنیم خودمون میخوایم انجامش بدیم و چون خودمون و محدود کردیم به چیزی که الان هستیم بنابراین تحمل میکنیم

    چون باور کمبود داریم ،تحمل میکنیم

    و چه ظلمی میکنیم به خودمون با تحمل کردن

    الان خداروشکر کلا شخصیتم تغییر کرده و البته که همه چی عالی پیش میره ،طوری که من درخواست میکنم و اجرا میشه و مدتهاست که چیزی برای تحمل کردن نیست و همش احساس خوب و اتفاقات خوب و همزمانی های عالیه خداروشکر

    و الان خیلی خوب‌تر تفاوت صبر و تحمل و متوجه میشم

    صبر یعنی احساسِ خوب

    صبر یعنی هدایت

    صبر یعنی تکامل

    صبر یعنی امید

    صبر یعنی همزمانی ها

    صبر یعنی شادی که قلبت و باز میکنه

    هفته پیش بود که به خواهرم گفتم جالبه که هر آدمی که به یاد میارم از گذشته فقط خاطرات خیلی خوشایندش برام مرور میشه طوری که احساسم 100 برابر عالی میشه و اصلا ی جورایی خاطرات و تجارب بد انگار از ذهنم پاک شده ،خدارو بینهایت سپاسگزارم

    اصلا شما نمیدونید صبحها با چه ذوقی بیدار میشم که بنویسم و سپاسگزاری کنم و هر سوالی که در مسیر دارم و مینویسم و خداوند به سرعت به آسانی هدایتم میکنه به راه حل !!!

    خب به نظر شما اگه این خوشبختی نیست پس چیه ؟؟؟

    من که خیالم راحته و به غیب ایمان دارم و از احساسی که دارم و این همه همزمانی بینظیر ایمانم هر روز محکمتر میشه و امیدم بزرگ‌تر برای خلقِ ثانیه به ثانیه زندگیم

    خدایا عاشقتم

    نشود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست

    تا اشاراتِ نظر نامه رسانِ من و توست

    گوش کن با لبِ خاموش سخن میگویم

    پاسخم ده … به زبانی که میانِ من و توست

    از خدای مهربانم برای تک تک آدم‌های بینظیر سایت ،کسانی که صدق بالحسنی را اولویت زندگیشون قرار دادن کسانی که آسان شدن برای آسانی ها

    سعادتمندی در دنیا و آخرت طلب میکنم و ایشالا یعنی طبق قوانینِ ثابتِ خداوند بهشت و 100٪ روی زمین تجربه میکنن .

    استاد عجب بارانِ باشکوهی

    منم عاشقِ بارانم ، این نعمت و رحمت الهی

    اتفاقا اینجا هم همینه ،هر روز ی بارانِ شدید میاد هم هوا معتدل میشه هم همه جا تمیز میشه تازه بعدش که آفتاب میزنه رنگین کمون داریم به چه بزرگی

    واقعا من تو بهشت دارم زندگی میکنم

    وقتی میرم پیاده روی بوی کاج های بارون زده دیونه ام میکنه

    یعنی هر جایی و که میبینم فقط نعمت و زیبایی و عظمت و شکوهِ

    و این آیاتی هستن برای کسانی که می اندیشن !!!!

    خدارو بینهایت سپاسگزارم بابتِ همین لحظه ی اکنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 380 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      درود بر شما سارا جان

      چه آیه فوق‌العاده‌ای رو متذکر شدی

      و چقدر نثرت روان و دلنشین بود، آفرین به شما که انقدر عالی هستی و عطر و بوی خداوند رو برامون پخش کردی

      زمان دادن و رفاقت با خودمون یه بخش خیلی مهم تو مسیره صبره به‌نظرم

      اتفاق‌هایی که تو زندگی ما به شکل نادلخواه میفته حاصل فرکانس‌های قبلی ماست و در مسیر تغییر گه‌گاه ممکنه که به خودمون سخت بگیریم و انتظارات بی‌جا داشته باشیم و بخواهیم همه چیز با یه بشکن تغییر کنه، یعنی می‌خوام بگم مسیر صبوری باید از خودمون شروع بشه، وقتی با خودمون به صلح میرسیم و به خودمون سخت نمی‌گیریم ناخودآگاه این رفتار به نسبت جهان اطرافمون هم ایجاد میشه و باعث میشه که در خلق اتفاقات هم به‌دنبال صلح و آسانی باشیم

      باز هم از شما دوست عزیزم سپاس‌گزارم و از خدای مهربان برات بهترین‌ها رو خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1409 روز

      سلام سارای زیبا روی

      کامنت زیبای شما روح و دلم رو نوازش کرد و سینه ام را گشاده با شعری که پایان نوشته تون ضمیمه کردین و حرف دل ما رو با خدای زیبایمان زد

      نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

      تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

      گوش کن با لب خاموش سخن میگویم

      پاسخم ده…به زبانی که میان من و توست

      تمام قانون ! توحید ،ایمان ،غیب و ایمان به غیب در همین دوبیت زیبا جاری بود

      وقتی یه رابطه ی زیبا و عاشقانه با خدای خودت داری و هر لحظه وصلی و لذت میبری و هیچ کس نمیدونه و نمیفهمه این رابطه رو!

      وقتی با الهامات به جا و زیبا هر مشکلی رو ازت حل میکنه به راحتی و آسانی!

      وقتی هر چی میخواهی با زبان بسته ازش میخوای و جاری میکنه نعمت ها رو با دریافت فرکانسات!

      وقتی نتیجه ی فرکانس رو دریافت میکنی!

      چقدر لذت بردم از این دو بیتی زیبا و پر معنی

      سپاسگذار وجود نازنینت سارای زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سلیمان رفیعی گفته:
      مدت عضویت: 1388 روز

      سلام خانوم همت ، من دست به قلم شدم تا تحسینتون کنم بابت این در صلح بودن با خودتون ، چقدر عالی بود کامتتون,اونجایی که میگید من همیشه حالم خوب ،قلبم باز شد ، ایمان به غیب این نشان از تعهد و تمرکز شما به قوانین در عمل دارین اجرا میکنید ، یه چیزی رو خواستم تو کامنت بنویسم چون به بارون اشاره کردین گفتم اینجا بنویسمش، من دیروز وقتی هوای تابستونی رو داشتیم تجربه می‌کردیم تو ستاره قطبی نوشتم خدایا من بارون می‌خوام ذهن ام می‌گفت آقا دیگه تا این حد خلق ،توهم زدی ، تا وقتی این فایل بی نظیر خدا اومد ،ابرهای خوشگل پفکی پارادیس والای خدای بعد آهر فایل که بارون اومد گفتم ببین اینم بارون ، من خلق کردم ،

      ما خالقان زندگی خودمون هستیم ،

      روزگارتون همیشه به شادی و لبخند،

      مسیرتون و سبز و خدایی،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1527 روز

      سلام و درود بر شما سارای مهربان

      کامنت بینظیر شما را خواندم و لذت بردم. خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی ، شما را تحسین می‌کنم عالی هستید بانوی دوست داشتنی ،

      درود بر اراده و عزم شما در انجام تمرینات و کنترل ذهن عالی که دارید. بازم از شیوه انجام تمرینات و رسیدن به خواسته هاتون بنویسید. سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جواد بایرامی گفته:
      مدت عضویت: 1900 روز

      سلام و دورد بر بنده بی نظیر خداوند

      درود بر شما

      و آفرین به تعهد و ایمان ستودنی شما

      از صمیم قلب تحسین می کنم شما رو برای رشد و بهبود بی نظیرتون

      تک تک کلمات شما سرشار از عشقِ نابِ الهی و توحید و بندگی واقعی خداست…

      سارای عزیز

      بی نهایت لذت بردم از نگاه زیبای شما

      از شعر زیبایی که نوشتید

      این حس و حال بی نظیری که در وجودتون موج می زنه ، نتیجه ایمان و عمل صالح و توکل و توحید واقعی شماست.

      تحسین می کنم شما رو

      آفرین بر عزم و اراده و انتخاب عالی شما

      انتخابِ توحید و یکتاپرستی

      انتخاب راه راست ، راه کسانی که خداوند به آنها نعمت عطا کرده نه کسانی که غضب شده اند و نه گمراهان

      از کامنت شما کلی درس گرفتم

      خدا رو بینهایت سپاسگزارم برای توحیدی ترین و خالص ترین و بی نظیرترین و موفق ترین مجموعه آموزشی در جهان

      درپناه الله مهربان همیشه موفق و سربلند و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام سارای عزیز

      چقدر حال و روزتون تحسین برانگیزه.

      چقدر این حالو که صبح با ذوق بیدار میشم تا باز یه چیز جدید خلق کنم خوب میفهمم به خصوص این روزها

      الان یک ماه داره از چالش سی روزم میگیره

      بخدا اتفاقاتی افتاده که هنوز متحیر

      این تحمل کردن چقدر بد تو ذهن ما معنی شده.

      هر جا تحمل کردم همه جیز بدتر و بدتر شده

      هر جا تحمل کردم بخاطر درک نادرست یک معنا یا مفهوم بوده

      مثلا همین بحث مشیت یا معنای ریشه ش ی ء ،

      چقدر بواسطه اینکه فکر میکردم خدا نمیخاد هنه چیزو تحمل گردم

      و چقدر خوشبختم که دارم بهتر از قبل میفهمم و درک میکنم

      و همین درک اندک زندگیمو رویایی کرده

      خدارو شکر میکنم به خاطر همه زییاییهاش که قطعا کامنت های این سایت جزو همون زییاییهاست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        سعـید کاکایی گفته:
        مدت عضویت: 1793 روز

        سلام حمید رضای عزیز

        به نکته خوبی اشاره کردی بیشتر تحمل کردن من به خاطر همین درک نادرست من ازمشیت خدا بود که وقتی خدا برا من نخواسته من چه کاری از دستم بر میاد و شرایط رو میپذیرفتم و دیگه به راه حل فکر نمی‌کردم

        و هر جا تحمل کردم دقیقا اوضاع چند برابر بد تر میشد میگفتم خدایا آخه چرا من وای خدای من چقدر اشتباه زندگی کردم

        الان تیک ذهنم خورد که بله منم تو همین قضیه مشیت گیر داشتم

        مرسی رضا جان دمت گرم عاشقتم داداش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فائزه مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1030 روز

      سلامممم خواهر عزیزم

      خداروشکر که هستی و این روزها داری زندگی زندگی میکنی ️ و قلبت کلی باز شده ️ عالی نوشتی ممنون

      در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

      و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد

      بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

      دورها آوایی است، که مرا می خواند

      خدا جونم️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2659 روز

      سلام سارا جان دختری از هلند زیبا

      احوالاتت خدایی باشه و امیدوارم شما و دختر قشنگتون در بهترینه بهترین شرایط باشید

      بارانهای بعداظهر و رنگین کمان قشنگ و بزرگ نوش نگاهتون باشه ،من هم عاشق رنگین‌کمان هستم

      تحسین میکنم ب خاطر ازادی مالی و مکانی شما در بهترین کشوره دنیا

      امیدوارم من هم ب خاسته قلبی ام رفتن و دیدن کشورهای اروپایی و آمریکایی برسم .خداوند هدایت بکنه ان شاالاه

      هدف از نوشتن این بود من دیشب ی نشانه گذاشتم برای الله

      چند روزی هست که دارم باورهای تاکیدی برای شفا و سلامتی رو‌ گوش میدم

      و دیروز یهویی رفتم و فایل پیش بینی مالی نوشته استاد عباسمنش و خوندم و فهمیدم کار ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه و تاثیرش بر اینکه مهم نیست خودآگاه تو چی میخاد مهم نا خودآگاه

      من هم که قبلا گفتم با اینکه قانون سلامتی تو محصولاتم و 95٪رعایت میکنم هست اما در زمینه مد نظر جوابی ندارم

      متوجه شدم که ای داد ضمیر ناخوداگاه از زمان بچگی افتضاحه

      باورهای غلط،احساس کم کاری از بدن،ناتوانی بدن

      مدرک‌ های من (در زمان بیماری ها اولین نفری که میگر فت من بودم ،بدون دارو خودم و‌ خوب میکردم اما خوب سخته دیگه،نتیجه نگرفتن در مسئله مورد نظر

      حالا شما لطف کردید و راجب تمرین‌جلسه 11 کشف قوانین نوشتین

      فکر کنم تمرین با صدای خودتون هست

      واقعا این‌تمرین‌آدم و ریلکس میکنه و بدن و سبک میکنه ،من هم‌چنین تجربه ای داشتم

      سارا جان بهرحال امیدوارم هم شما و هم من روز ب روز ب خاسته هامون نزدیکتر بشیم با انجام تغییر شخصیتمون امیدوارم دیدار های ما دوستان مثل فایل 160+1 رقم بخوره و همدیگرو در آغوش بگیریم و از احساساتی که بعد از خوندن کامنتهامون پیش میومد صحبت کنیم

      با آرزوی موفقیت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Fateme گفته:
      مدت عضویت: 830 روز

      سلام به استاد عزیزم و مریم جون عزیزم ️️

      سلام سارا خانم عزیزم

      چقدر این آیه قشنگیه

      وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَٰلِکَ غَدًا

      نگو که قرارِ تو کاری انجام بدی

      إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا

      جز اینکه جز قوانین باشه و هنگامی که فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید دارم که پروردگارم مرا به راهی نزدیکتر از این هدایت کند

      من عاشق این آیه شدم ،

      ممنونم عزیزم خیلی بهش نیاز داشتم

      قلبم رو باز کردی

      عاشقتم عزیزم ️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      میثم شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1769 روز

      به نام الله مهربان

      سلام به سارا خانم

      واقعا شما بی نظیر هستید

      من که با خوندن کامنت شما چشمانم خیس و قلبم بازتر شد.

      ومن تحسینتون میکنم

      ماشالله هزار ماشالله به این هماهنگی با انرژی منبع و دریافت این کلامت و جاری کردن شون.

      چون وقتی متنی اینقدر دلنشین هست یعنی فقط کلام خداست که از طریق شخصی توحیدی جاری شده.

      آرزوی بهترینها رو براتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      طاهره ایران خواه گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      سلام سارای زیبا دل

      چقدر زیبا نوشتی بهت تبریک میگم بابات اینقدر صلحی که با خودت داری. اینقد زیبا و شیوا نوشتی که یه لحظه بوی کاج و خاک بارون زده رو حس کردم . بسیار تحسینتون میکنم بابت تلاشی که برای حال خوبتون کردین . وقتی به گذشته برمیگردم میبینم من هیچ وقت آدم تحملی هم نبودم اما راه درست خارج شدن از اون موقعیت هم بلد نبوده الان با آموزش‌های استاد دارم هدایت میشم به مسیر درست ولی بسیار از تلاش خودم راضیم . به امید لحظه لحظه ناب تو زندگی همه مون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه ... گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام استاد عزیز

    چه جای قشنگ و زیبایی زندگی میکنید خیلی کیف میکنم من از دیدن این صحنه ها مخصوصا موجی که روی دریاچه می افته وقتی بارون میاد

    استاد من تو شرایط سختی زندگی میکنم و زندگی رو به خاطر فرزندان کوچیکم ادامه میدم ولی این چند روز متوجه شدم که وقتی این بچه ها شرایط مادرشون میبینن دو روز دیگه شاید ندونن واقعا چه رفتاری باید با خانمشون داشته باشند و هم اینکه تحمل میکنم به خاطر اینکه مدرسه اشون مشکلی نداشته باشه و افت تحصیلی نداشته باشند چون پسرام به شدت احساسی هستن و باباشون قرار نیست اونا رو به من بده حس میکنم خیلی اذیت میشن و ادامه دادن با همسرم به شدت دردناک و میدونم هیچی جز اینکه خودم کوچیک کنم نیست واقعا نمیدونم به قول خانواده ها این شرایط تحمل کنم در حالی که نمیدونم امیدی هست که شرایط به حالت قبل برگرده یا نه واقعا گیج شدم نمیدونم چه جوری به خدا اعتماد کنم اعتماد کنم که راهی برام نشون بده که از این زندگی جدا بشم بدون اینکه به بچه هام آسیبی وارد بشه یا راهی نشون بده که همسرم یه ادم دیگه بشه و بتونیم خیلی بهتر از قبل ادامه بدیم

    ممنونم ازتون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      Liela3253 گفته:
      مدت عضویت: 803 روز

      سلام فاطمه جان. منم 4 سال پیش تو شرایطی مشابه شما بودم درکنار همسری زندگی میکردم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم ازدواج ما کاملا سنتی بود و منم چون اون موقع کلا تو فاز ازدواج نبودم توسن 15 سالگی به اصرار پافشاری تن به ازدواج اجباری دادم اوایل بی تفاوت بودم نسبت بهش بعدچندسال نامزدی رفتیم زیر یک سقف وزندگی مشترک شروع شد و گذشت و گذشت تا من سنم بیشتر شد و درکم از ازدواج و همسر بالاتر رفت و تازه فهمیدم ای دل غافل محکوم به زندگی بدون عشق شدم و صرفا به خاطر باورهای اشتباه خودم که باید بسازم به خاطر بچه هام، اقوام چی میگن، زشته، طلاق نگیرم باید تحمل کنم همچنان ادامه دادم زندگی تلخی رو که فقط داشتم هروز سوختن خودم رو میدیدم مثل یک شمع وتمام شدن اما بعد 16 سال زندگی مشترک یه روزی تصمیم گرفتم باخودم گفتم یبار بدنیا میای و همون یکبار فرصت زندگی رو داری و میمیری پس چرا اونجور که میخام زندگی نکنم با کسی که دلم میخاد طعم یک زندگی پر از عشق و علاقه رو نچشم خیلی باخودم کلنجار رفتم فکر بچه ها، اینده شون، اینده خودم مخالفت پدرمادرم فامیل، کشمکش ذهنی زیادی داشتم هروز اما گفتم حالا که فهمیدم این زندگی دلخواه من نیست تا همین جابسه دیگه نمیخام ادامه بدم رفتم با مادرپدرم مطرح کردم و مخالفت و سرزنش اما من گفتم تصمیم خودمو گرفتم یبار شما تصمیم گرفتید برامن واین شده نتیجه خودم میخام برا زندگی خودم تصمیم بگیرم و اومدم خونه به همسرم گفتم باید طلاق بگیریم اوایل مخالفت کرد که نه نمیشه اینهمه سال ساختی مگه چقدر دیگه عمر میکنی بمون به خاطر بچه ها تا بزرگتر بشن بعدا جدا بشیم گفتم نه یا توافقی جدا میشیم یا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم گفت هرگز مگه تو خواب ببینی طلاقت دادم هفته ها گذشت با جنگ اعصاب، ناراحتی، درگیری از یه طرفم بچه هام خونه بند نمیشدن میرفتن خونه پدرم میموندن منو همسرم تنها بودیم اکثرا و تو حالت قهرو توهین دعوا یه شب خواب اروم نداشتم هیچ ارامشی نبود اما ته دلم میگفتم خودت راضی میشی به طلاق بدون اینکه من زور بزنم به دوماه نکشید یه شب اومد خونه وگفت فردا بریم برای طلاق فقط مهریه تو ببخش و حضانت بچه ها باتو منم انگار دنیارو بهم دادن باکمال میل قبول کردم فردای اونروز رفتیم کاملا توافقی و بدون درگیری جدا شدیم ازهم واین برای من یه انقلاب بود انقلاب درونی که برای خودم خیلی ارزش داشت شاید دیدگاه بقیه ازبیرون چیز دیگه باشه و ناگفته‌ها نماند که زندگی بدی نداشتم ازبیرون بهشت بود از درون جهنم خونه ماشین مال خودم بود هرجا میخاستم میرفتم ازادی داشتم رفاه،اسایش، وهمسرم بی نهایت عاشق من بود همیشه کارتم پرپول بود چیزی کم نمیذاشت برام اما خوب وقتی علاقه ای نباشه تو کاخ هم زندگی کنی انگار تو زندانی همیشه جای یه چیز خالیه زندگی بدون عشق واقعا بی معنیه اما برام نظر مردم هیچ اهمیتی نداره سبک زندگی هر فردی متفاوته قرار نیست منم همرنگ بقیه باشم که فقط تعریف تمجیدات بقیه رو دریافت کنم این ادما اگه لیلی مجنون باشی هم میگن تازه اولشه صبرکن بعد یکسال بازم لیلی و مجنون هستن مثه خروس جنگی میوفتن به جون هم اگرم زندگیت جالب نباشه بازم نقل مجالس شونه که فلانی چه زندگی تلخی داره عجب صبری خدا داده بهش چرا جدا نمیشه چرا تحمل میکنه درهرصورت صاحب نظرن خیلیارو میشناسم که سالهای سال کنارهم زندگی میکنن بدون هیچ عشقی صرفا به خاطر نظر مردم که بد جلوه نکنه اون زندگی اسمش زندگی نیست توفیق اجباریه بله جانم یه تصمیم بگیر و حرکت کن و توکل کن اگر عاشق همسرت هستی با یکم صبوری عینک بدبینی تو بردار وافکار تو شخم بزن و بذر خوش بینی و توکل بکار میدونم سخته همیشه تغیر و پوست انداختن سخت بوده وهست اما شدنیه هفت خان رستمم که باشه پشت سر میذاری قدرت توعه انسان خیلی بیشترازایناس شک نکن عوض میشه زندگیت اگرم مثل من نیستی و میبینی که تنها راه دل کندنه پس جداشو وحذف کن هرانچه رو که باعث ازرده خاطر شدنت میشع و سرانجامش جز دل مردگی و افسردگی پژمردگی نیست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    فاطیما و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    سلااااام استاد خوبم

    من بعد از مدت هاست که دارم داخل سایت کامنت میذارم . و شاید حتی الان اولین نفری باشم که دارم برا این فایل کامنت مینویسم چون که من صبح که بیدار شدم وارد سایت شدم و داشتم نشونه روزمو میدیدم و با یه رفرش کردن سایت دیدم این فایل جدید اومد و که با یه ذوووووقی شروع کردم به دیدن فایل .

    حالا میخوام بررگ بودن خدارو بهتون نشون بدم . الان که دارم این کامنتو مینویسم اصلا یه حس عجیبی دارم یه تپش قلبی یه حسی که انگار وجود خدارو با تک تک سلولام دارم کنار خودم حس میکنم و شما توی این فایل همون خدایی بودید که باید این حرفا رو به من میزد بر اساس درخواستی که دیشب ازش داشتم .

    من تقریبا 10 ماهه که با سایت شما اشنا شدم و حدود یک سال و نیمه که بیزینس خودمو شروع کردم . تو این یک سال و نیم روند بیزنسمو صعوذی بوده ولی خب خیلییی کند برعکس همکارام که خیلی سریع تر از من به درامدهای خیلی خوبی رسیدن ! و انگار همش خودمو راضی میکردم که اره خداروشکر که دارمد دارم ( حالا با اینکه ته ته ته دلم میگفت باید خیلی بیشتر از اینا باشه و یه جای کار میبنگه ) ولی خب به قول شما انگار داشتم تحمل میکردم . حقیقتا هم واقعااا تلاش کرده بودم برای بهتر شدن شرایط مالیم مثلا باورای اشتباهی که داشتم و شناسایی میکردم و مینوشتم یا فایل های رایگان رو که مربوط بود رو بارها میدیدم و نکته بردای میکردم و همش دنبال ترمز های ذهنیم بودم ولی نمیشد که نمیشد یعنی خیلی وقتا که با همسرم حرف میزدیم به یک درموندگی میرسیدیم که واقعا چرا نمیشه !!!

    تا اینکه این هفته واااقعا از خدا خواستم که خدایااا الهام کن بهم معجزه کن برام و بگووو بهم که مشکلم کجاست . تا اینکه دوتا باور به شدت مخرب رو زمانی که داشتم سوالات بچه ها رو داخل عصل کل میخوندم متوجه شدم .

    یکی اینکه من خیلییی دودوتا چهارتا میکنم برا کارم مثلا یه هدفی که میذارم برای درامد ماهیانم همش با خودم حساب میکنم که اره باید در روز فلان عدد مراجعه کننده داشته باشم تا در امد اخر ماهم بشه فلان عدد و انگار دست خدارو میبستم که ثروت بی حساب وارد زندگیم کنه

    ترمز بعدیم بحث پس انداز بود که کلا آموزه های شما رو بد متوجه شده بودم (شما داخل یکی از فایل های مصاحبه با استاد درباره خرج کردن حرف زده بودید که شما یک هزاارم درامدتون رو خرج خزید لباس و اینا میکنید و یک مطلبی هم که داخل دوره 12 قدم گفته بودید که پول رو سیو میکردید که الیته هدف شماا راحت شدن با پول بود ولی من فکر میکرذم همون پس انداز کردنه) بر اساس این دوتا خرف شما من انگار به پول چسبیده بودم و یک مقدار پول داخل یک کارتی جمع کردم به عنوان پس انداز ولی دیدم چقدررر باور کمبود به من میده . مثلا هروقت میخواستم یه چیزی بخرم با خودم میگفتم نه حالا ولش کن شاید این پول برا یه روز مبادایی نیاز شد و همش یه ترسی تو ذهنم هست که نکنه یه روزی دیگه خیلییی بی پول بشم واسه همین این پس اندازو نگه داشته بودم برا روزی که دیگه به ته برسم و انگار من خودم داشتم پیش بینی میکردم اینو .

    خلاصه این باورو همین دیشب متوجه شدم که چقدر مخربه و بعد یک دفعه الهام شد بهم که الان که باید اجاره رو واریز کنی اصلا همین پولو بده ولا اینکه به صفر برسی . با خودم گفتم خدایا من میخوام با این ترس بی پول شدن مقابله کنم چون دیگه خسته شدم از این وضعیت که الکی خومو راضی نگه دارم و بگم اره یه روزی خوب میشه درامدم . و گفتم خدایا من هر چی پول دارم میدم و اصلا نمیترسم از اینکه به صفر برسه موجودیم و توکل میکنم به تو چون میدونممم خودت میرسونی بهم از هر جایی که من حتی فکرشم نمیکنم

    فقط دیشب اخر حرفام برای خدا نوشتم که خدایا من فردا میخوام اینکارو انجام ولی صبح یه نشونه بهم بگو که مطمین مطمین بشم تصمیم درسته که خدا این فایل برام گذاشت . و اونجایی که شما گفتید از ترس بی پولی شرایط رو تحمل میکنید گفتم دیگه تمومه و خدا از این واضح تر نمیتونست بگه بهم که فاطیما داری تصمیم درستی میگیری

    و الان اینقدرررررررر حس عجیبی دارم همون حسی که انگار قلببببت باز میشه و خدارو حس میکنی …

    وااای خدایاشکرت

    استاد عزیزم من وااااقعااااا خداروشکر میکنم بابت وجود شما که اینقدر خوبید دیگه از همه خوبی اشکم در میاد الان :)

    امیدوااارم لحظه لحظه زندگیتون سرشاااار از زیبایی و احساس خوب باشه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 87 رای:
  8. -
    مصطفی حسنی گفته:
    مدت عضویت: 722 روز

    باسلام خدمت همه دوستان و استاد عباسمنش دوست داشتنی و خداوند رو شاکرم که من رو عضوی از این خانواده دوست داشتنی کرده، درمورد این فایل خاستم یه مثال از خودم بگم و درمثالم درمورد رابطه هست، من توی رابطه ای بودم که چون باورهای کاملا اشتباهی داشتم بخاطر فرد مقابلم حاظر بودم همه خصوصیات ناجالب اون که البته همه اونها بخاطر باورهای خودم تشکیل شده بود رو تحمل کنم، یعنی بخاطر اون حسی که فک میکردم اگه این بره دیگه من کسیو ندارم و دیگه نمیتونم زندگی کنم و فک میکردم دیگه خشکل تر از این نیست فک میکردم دیگه این آخرین گزینه من تو تمام عمرم هست و حتی تا این حد که همیشه میگفتم اگه این رابطه تموم بشه من خودمو میکشم و از این حرفا، و جالبتر این بود که من تمام این حرفا رو هرروز به خودش هم میگفتم و تا جایی که اصلا نمیتونید فکرشو کنین خودمو کوچیک میکردم و اونو بزرگ، همیشه میگفتم تو از من سرتر هستی تو لیاقتت بیشتر از منه و زیبایی تو اصلا درحد من نیست و خیلی از من سرتر هستی و حتی توی چندسال رابطه من حتی یه جوراب واسه خودم نخریده بودم از پول خودم و همیشه سعی میکردم اونو راضی نگه دارم و درمقابل روز به روز اون اخلاقش تغییر میکرد و روز به روز با من رفتارهای بدتری داشت و من چون فک میکردم این دیگه ته تهش هست و این نشه دیگه هیچی من مجبور بودم این رابطه رو تحمل کنم و هی اونو بزرگ و بزرگ تر و خودمو کوچیک و کوچیک تر میکردمو این باعث شده بود هرکاری واسه نگه داشتن این رابطه کنم و به هرشکلی و به بدترین اشکال مختلف خودمو زجر میدادم و تحمل میکردم که این رابطه بمونه، و هر بار هم که یه مساله جدیدی بینمون پیش میومد خودم رو گول میزدم و قانع میکردم که حتما یچیزی هست و الکی ازش ایراد نگیر و تحمل کن، ولی بطریق باورنکردی به یکباره این رابطه از طرف اون تموم شد و تو همون لحظه ای که من داشتم نابود میشدم از طریق پسرخالم که میدیدم و میشنیدم که داره یچیزایی گوش میده و یه کارایی انجام میده با این سایت آشنا شدم و بطرز معجزه آسایی اولین فایلی که گوش دادم یکی از فایل های توحید عملی بود که من بشدت علاقه مند به این مباحث شدم و چندین فایل گوش دادم و متوجه شدم که من داشتم تمام باورهای غلطی که توی موارد بالا ذکر شد رو خودم انجام میدادم و این ها باعث شده بود که من توی عذاب باشم، هی که رفتیم جلو و بیشتر گوش دادم و بیشتر پیش رفتم متوجه خیلی چیزای دیگه شدم و یدفه رفتم سر دفتری که توش نوشته بودم خدایا من فقط اینو میخام و فقط باید این رابطه با این فرد مورد نظر بمونه و اون برگه رو دیدم و اون رو پاره کردم و بجاش نوشتم خدایا من تسلیم توام و تو هرچیزی که بهتره واسه من بخواه و توی گوشیم همه عکسامون و حتی شمارش رو حذف کردم و به خودم و خدای خودم قول دادم که روی خودم کار کنم، شاید خیلیا باور نکنن ولی بطرز خیلی عجیبی من که میگفتم بدون اون میمیرم شاید به یک روز نکشید حتی چهره اون شخص هی آروم آروم از ذهنمم حذف شد تا جایی که الان بعد حدود 3و4 ماه حتی دیگه نمیتونم به زور هم چهرش رو بیاد بیارم، خب اینایی که گفتم همش بخاطر باورهای غلط خودم بود و نتیجش شده بود تحمل کردن اون اوضاع واقعا ناجالب و زجرآور، و بمحض اینکه من تصمیم گرفتم توی خودم و توی باورهام تغییر ایجاد کنم خدای من به من کمک کرد و همین که من تونستم اون رابطه رو تو ذهن خودم تموم کنم و دیگه نه میخاست چیز بدی رو تحمل کنی نه توی رابطه ای باشی که اذیتم میکرد این خودش یه شروع و یه نتیجه خوب بود، و البته بهترین نتیجش این بود که من خودمو پیدا کردم خدای اصلی خودمو پیدا کردم و البته با همچین سایت و با همچین استاد عزیزی آشنا شدم که توی تک تک فایل هایی که گوش میکنم بدون تردید میتونم یک مثال از باورهای اشتباه خودم توی تمام مراحل زندگیم به خودم بگم و با کمک خداوند بزرگ که بتونم هرچی جلوتر میرم این باورهای اشتباه رو پیدا کنم و مهمتر از اون اینکه بتونم با تغییر دادنش هم خودمو تغییر بدم هم جهان خودم رو تغییر بدم، من هرچی مینویسم هی بازم یچیزایی میاد که میشه باز نوشت و همه اون چیزا هم فقط مثالای خود منه و البته مطمئنم که لیاقت اینو داشتم که توی این مسیر باشم که البته تازه اول مسیر هست و یه 3و4 ماهی هست که شروع کردم و حتی یبار از خدای خودم پرسیدم که آیا من لیاقت این مسیر رو دارم و بخدا قسم همونطور که بهم گفت تو 100درصد لیاقت داری توی همون لحظه هم تمام بدن من یه لرزه ای توش افتاد هم حس خیلی خیلی فوق العاده ای بهم دست داد، اگه بخام ادامه بدم شاید بتونم تا روزها بدون توقف بنویسم، از همه دوستان تشکر میکنم و از استاد عزیزم بابت فراهم کردن همچین فضای عالی سپاسگزارم و از خدای خوبم میخام و مطمئنم کمکم میکنه که همیشه توی این مسیر باشم و بمونم، این اولین نظر و اولین کامنت من توی سایت بود و اگه کم و کاستی داشت دیگه ببخشید، بازم تشکر میکنم از همه و خداوند عزیز و بخشنده و قدرتمند خودم رو شاکرم

    عاشق همتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 125 رای:
    • -
      دختر توحیدی گفته:
      مدت عضویت: 1208 روز

      سلام دوست عزیز ! خیلی خوشحال شدم از نتایج عالی تون .

      میشه لطفا منو هم راهنمایی کنین من هم مثل شما وارد یک رابطه ای شدم

      اولا به مدت چند ماه اصرار از طرف اون بود ولی جواب من منفی بود و قبول نمیکردم توی رابطه باشم .

      بعد از یه مدتی که این اقاپسر خیلی صحبت کردن … من باهاشون شروع کردم به حرف زدن اونم نه از روی علاقه !به شکل دوستی خیلی معمولی ولی از طرف ایشون عاشقانه بود .

      گذشت من به ایشون علاقه مند شدم و این رابطه شکل گرفت . این اواخر خیلی شبانه روزی بهش فکر میکردم دلم تنگ میشد وابسته شده بودم و این رابطه به شکل خیلی بدی با دروغ از طرف ایشون از بین رفت و من الان چند روزه متعهدانه شروع کردم روی سایت کار کردنو راستش واقعا شرایط سخت شد وقتی رفت چک و لگد خوردم از جهان ……الان واقعا میخوام خودمو بسازم و هرگز حتی چهره شو اسمشوهمه رو میخوام فراموش کنم و رها بشم . میشه چگونگی فراموش کردنو رهاکردنو برام یه مقدار توضیح بدین . چجوری خیلی عالی روی خودم کار کنم ؟

      خیلی ممنونم دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مصطفی حسنی گفته:
        مدت عضویت: 722 روز

        به نام تنها فرمانروا و تنها قدرت و تنها انرژی مطلق، سلام خدمت شما فاطمه خانم عزیزم، ببینید من از خیلی وقت پیش میدونستم که یچیزی درون من یچیزایی بهم میگه و الان که بیشتر وارد این مباحث شدم مطمئن شدم که اون چیزی که همیشه کنار منه و همه چیزو بهم میگه و همیشه یاری کننده منه خدای خوبم هست، بهترین رفیقم هست، تنها کسی که چه تو این دنیا چه تو دنیای بعدی دارمش، پس تنها کسی که میشه روش حساب کرد تنها کسی که واقعا میشه بهش وابسته شد تنها کسی که واقعا همیشه و همه جا و تحت هر شرایطی کنار منه فقط و فقط خداست، ببین تنها رفیق تنها مونس تنها کسی که بینهایت میشه بهش اعتماد کرد فقط و فقط اونه، یکم جمله هام شاید بی ربط به جواب شما بیاد ولی اگه دقیقتر بخونی جواب رو تو بین حرفام متوجه بشی، وقتی میگم تنها کسی که از همه نظر بی نهایته و تنها کسی که فقط میشه بهش اعتماد کرد و این چیزا ابدی هست فقط خداست منظوورم اینه که سعی کن این باور رو تو ذهن خودت تقویت کنی که من چون خدا رو دارم دیگه نیازی نیست بخاطر یه موجود فانی خودمو داغون کنم، نمیدونم چطوری بگم ولی اینو چون تجربه کردم میدونم که واقعا سخته که یدفه بخای کلا همه چیو بزاری کنار و فراموش کنی، ولی همین که تو سعی کنی بصورت روزانه و تکاملی یکارایی رو کنی فراموشش کنی از همون قدم اول نتایج خودشو نشون میده، مثلا اگر عکسی ازش داری همین الان همشو حذف کن، بعد شمارش رو، بعدش هرچیزی که فک میکنی میتونه اونو بیاره تو ذهنت کلا از زندگیت و ذهنت حذف کن، هیچی ازش نداشته باش، بخدا من میگفتم میخام فراموش کنم ولی دلم نمیومد عکساشو حذف کنم و همین باعث شده بود اذیت بشم و فراموش نکنم، بخدا قسم بمحض اینکه عکساشو حذف کردم از همون لحظه حسم بهتر شد، انگاری یچیزی تو ذهنم میگفت یالا شمارش رو حذف کن پیج اینستاش رو انفالو کن و همه چیزایی که مربوط به اونه رو پاک کن و منم با وجود استقامتی که داشتم ولی چون میدونستم اون که میگه قابل اعتماده به حرفش گوش دادم، من نمیخام بگم بصورت 100درصد میتونی یکیو از ذهنت پاک کنی ولی همین که به مرور بتونی بری جلو و کل ذهنت رو ببری رو چیزای قشنگ زندگیت و محیط اطرافت و این مقدار رو به 99 درصدم برسونی دیگه اونوقت اون 1 درصد نمیتونه ذهن تو رو منحرف کنه و به مرور هی آروم و آروم و آروم تر میشی تا دیگه زندگیت زیبا و زیبا و زیباتر میشه بدون اون، ببین تو باید از یه حرکتی شروع کنی، بخدا تو از یه چیز کوچیک شروع کن خدا خودش کاری میکنه که طوری فراموش میشه اون رابطه که اصلا فکرشم نمیتونی کنی، ولی اینطور نباشه که تو امروز بگی اوکی رو خودم کار میکنم فرداش دوباره فکرت منحرف بشه بسمتی که نمیخای، یچیز دیگم هست که میخام بگم، تو اون رابطه رو یه رابطه بد در نظر نگیر، بگو من تو این مدت که با اون نفر بودم خیلیم رابطم خوب بود حالام که تموم شده حتما خدا یه رابطه بهتری رو واسه من میخاد و قطعا همینطوره اگه تو روی خودت کار کنی، ببین لطفا این همیشه تو ذهنت باشه که اون چیز ابدی که من دارمش فقط خداست و بقیه چیزا همشون فانی هستن و یه روزی ممکنه برن یا تموم بشه و اگه این تو ذهنت باشه که اگه من یچیزی رو از دست بدم دوباره بهترشو بدست بیارم این باور بهت کمک میکنه که تو هیچوقت واسه از دست دادن چیزی یا کسی حتی یه ساعتم ناراحت نشی، یه راه خیلی خیلی خوب دیگه هم میدونم و اون اینه که چندین و چند فایل رو دانلود کن و هروقت دیدی لحظه ای میخای تو هر زمینه افکار خراب بیاد سراغت شرووع به گوش دادن فایل ها کن، چون همونطور که میبینی هرچیزی که استاد میزاره سراسر آرامشه سراسر حس خوبه و و فقط هندزفری بزن و گوش کن، من خودم یه راهکاریم تو این مورد همین بود، حدود 200 تا فایل تو گوشیم دانلودی دارم که حدودا نزدیک 150تا200 ساعت میشه، من تقریبا وقتی دارم کارم میکنم فقط فایل گوش میگیرم، خب من البته بشدت فایلای مربوط به فایلهای توحیدی رو بیشتر گوش میدم و البته خیلی خیلی هم اونا بهم کمک کرد که متوجه بشم بجز خدا اگه نگاهت اگه دستت اگه اون وابستگیت به هر کس دیگه باشه این یه نوع شرک هست و من خاستم که تمام داروندارم رو از طرف اون بدونم و واقعا هم همینطوره، پیشنهاد ویژه من گوش کردن مداوم به فایلهای استاد هست، دوست عزیزم به امید خدای مهربونم که بزودی و با بهبود باور توحیدی خودت این چیزی که درگیرش هستی حل میشه، خیلی خیلی خوشحال میشم که به زودی واسمون بنویسی که کلا حل شده و اوکی و خوشحال و شاد هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          دختر توحیدی گفته:
          مدت عضویت: 1208 روز

          خیلی ممنونم دوست عزیزم که وقت گذاشتین و این پاسخ ارزشمند رو برام تایم کردین . سپاسگزارم .

          با حرفاتون موافقم منم هر وقت سعی میکنم به خدا فکر کنم باورمو بهش بیشتر کنم اون رابطه دیگه از ذهنم میره دیگه اون پسر تو فکرم نمیاد باید خیلی روی ذهنم کار کنم .. این رابطه یک ماهه تموم شده …..بعد از چند روز که روی خودم باورام کار میکنم دوباره یادش میفتم هنوز ضعیفم و وسوسه میشم بازم برم اخرین بازدیدشو پروفایلشو عکسشو ببینم و در کل سختمه به کلی از فکرش بیام بیرون ..

          به امید روزی که منم بتونم به کل از فکرش بیام بیرون و تمام وجودم سرشار از عشق الله بشه .

          برای شما و همه دوستان فوق العاده این سایت ارزوی خیر خوشی ثروت نعمت و برکت میکنم …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          شکوفه حمدی گفته:
          مدت عضویت: 1934 روز

          سلام دوست عزیز

          چقد قشنگ توضیح دادی ،عالی بود عااااالی ،لذت بردم.

          با اینکه من ،مساله این دوستمون رو ندارم، اما صحبت هاتون و نکاتی که گفتید برام خیلی کاربردی بود ،

          من دلم می خواد روی باورهای توحیدی ام بیشتر کار کنم و هر لحظه حضور خدا رو حس کنم و یادم نره و همیشه فقط با خودش مشورت کنم ،

          نشانه ها رو دریافت کنم . قلبم باز بشه ، ظرف وجودم بزرگ‌تر بشه

          انشاا… با گوش دادن به فایل هایی توحیدی و طی کردن تکامل به اون مرحله برسم که این هدف غایی ام است

          در پناه خدا ،سلامت و شاد باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Ehsan Moqadam گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      درود بر شما مصطفی جان

      آفرین به تو دوست من

      وقتی توی قلبت خالی میشه از عیر خدا همه چیز سر جای درست خودش قرار می‌گیره، شجاعتی بدست میاری که توی زندگیت بی‌سابقه بوده و این همون لحظه‌ای که خدا کنترل رو بدست گرفته.

      خیلی برات خوشحالم عزیزم

      عشق واقعی خداست، اونه که داره تو چهره یه فرد با ما عشق‌بازی میکنه، خیلی از ماها انقدر چک و لقد می‌خوریم تا بعد متوجه میشیم تازه اگر متوجه بشیم.

      خوشحالم که مسیرت رو پیدا کردی دوست من

      الهی که عشق خداوند در تک تک لحظات زندگیت جاری بشه و از این به بعد بیشتر برامون بنویسی و از حضور و دیدن نتایجت بیشتر کیف کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      سلام دوست عزیز وارزشمند مصطفی جان

      بهتون تبریک میگم از صمیم قلبم و خداروشکر میکنم

      و تحسینتون میکنم

      این تضادی ک بهش خوردین به ظاهر خیلی بد ولی در اصل برای بیدار شدن شما بوده

      واقعا تضادها نعمت ورحمت خداست

      ک مارو بیدار کنه

      تا خودمونو بشناسیم

      خدای خودمونو

      و جایگاه ارزشمند ووالای خودمون و پیدا کنیم

      خیلی خوشحال شدم ب این مرحله بیداری رسیدی دوست خوبم

      منم تقریبا همچبن تضاد ارزشمندی و داشتم و بهترین و زیباترین

      و فوق العاده ترین هدیه ی دنیا رو دریافت کردم

      خدای خودم رو

      البته هنوز اول راهم وباید ادامه بدم اونم با صبر شیرین

      و روخودم کار کنم

      و درخواست کنم

      تا دریافت کنم هرآنچه ک میخوام

      چون میشود وامکان پذیر است چون برا بقیه شده برای منم میشه

      من از طرف خودم بهت خوش آمد میگم

      خوش آمدی ب این خانواده معنوی وتوحیدی خیلی خوشحالم بابت حضور ارزشمندت

      وبرات بهترین ها رو از الله یکتا میخوام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      فاطمه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 365 روز

      سلام دوست عزیز خیلی تحسینتون میکنم بابت شناخت خداوند بابت این‌که به این مرحله رسیدید که تونستید فراموشش کنید و ازش بگذرید و خدا رو اصل قرار بدین .

      بعد از یک سال اگر شما نتیجه جدیدی در روابط و یا درک جدیدی که پیدا کردید رو خوشحال میشم با ما به اشتراک بزارید .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مصطفی حسنی گفته:
        مدت عضویت: 722 روز

        سلام برشما خانم محسنی عزیز،

        شما لطف کنید فایل عشق واقعی از دیدگاه استاد عباس منش رو حتما ببینید، بنظرم خیلی به هممون کمک میکنه، همونطور که به من کمک کرد و دیدگاه من رو توی روابط تغییر داد، فک میکنم این فایل میتونه یه دیدگاه جدید و یه درک بالاتری از روابط به همه ما بده

        موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2396 روز

    به نام خدای هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و مریم نازنین و هم خانواده ای های دوست داشتنی!

    خدایا شکرت که دوباره دارم پردایس زیبا رو میبینم با این آهنگ قشنگ!

    وای استاد من عاشق این استایل جدید فایل هاتون شدم خُب! که انقد قشنگ با منظره و آهنگ شروع میشه و بعد شما رُخ می نمایید! (چشمان خیلی قلبی)

    بنمای رخ، که باغ و گلستانم آرزوست

    بگشای لب که قند فراوانم آرزوست…

    خلاصه ای از قند و شکرهای این فایل:

    تفاوت تحمل و صبر!

    صبر به معنای درک قانون تکامله. به این معنی که یک روند باید شکل بگیره تا اون اتفاق بیوفته، مثل رشد گیاهان.

    اما تحمل با زجر میاد…تحمل یعنی باورت اینه که راهی وجود نداره…به خاطر ترس ها و شرک و بی ایمانی و باورهای نادرست، تحمل میکنی!

    هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست!

    اگر یه چیزی خوب پیش نمیره یه ایرادی هست!

    فکر نکنید اگر هیچ کاری نکنید خود به خود درست میشه!

    هیچ چیزی خود به خود درست نمیشه!

    یعنی اگه فکر کنی من تغییری نمیکنم خود به خود درست میشه، هیـــــــــــچ چیزی خود به خود درست نمیشه!

    ——————————-

    خیلی به شرایط خودم فکر کردم و دنبال مثالی گشتم که شرایط نادلخواه رو تحمل کرده باشم. شرایط نادلخواه زیاد داشتم و الان هم دارم، اما اکثر مواقع اینجوریه که دارم یه کاری براش میکنم، خیلی وقت ها از تلاش هام نتیجه نگرفتم و اون موضوع حل نشده، اما این هم نبوده که دست روی دست بذارم و بپذیرم که این بُن بسته و راهی نداره. مخصوصاً بعد از آشنایی با قانون.

    یک مثالی که شاید مصداقی از این موضوع باشه اینه که من سال ها به طور سینوسی با مشاوره ی پزشکم داروی ضد اضطراب مصرف میکردم مخصوصاً مواقعی که فشار زیادی از پروژه هام و مقاله هام و سخنرانی توی کنفرانس و اینا داشتم…و پذیرفته بودم که راهش همینه، چون “پزشکم” اینطور به من گفته بود. خوب این مصرف دارو برای من خیلی زجر آور نبود اما به هر حال ناخوشایند بود از این جهت که احساس میکردم متکی به دارو هستم. اما از زمان دوره ی شیوه ی حل مسائل من دیگه با خودم رو راست شدم و گفتم هر طور شده باید اینو حلش کنم و دیگه نپذیرفتم که همینه که هست!

    به خودم گفتم اگه انقدر فایل های ایمان و توحید گوش میدی و در موردش حرف میزنی، پس اینجا هم باید بتونی به خدا توکل کنی و خودتو بسپاری به خدا!

    وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ

    و به لطف خدا از اون موقع دیگه دارو نخوردم و این مسئله ای که سال ها درگیرش بودم رو حل کردم.

    خدا رو شکر هیچ وقت یادم نمیاد به خاطر حرف مردم شرایطی رو تحمل کرده باشم و حتی قبل از آشنایی با قانون هم حرف مردم زیاد برام مهم نبود. البته نه اینکه صد در صد اما به نسبت خیلی از اطرافیان که میدیدم، من کمتر برام مهم بود که نظر بقیه چی هست!

    ——————————-

    استاد جان دقیقاً این صحنه ای که از بارون گذاشتین برای ما امروز اتفاق افتاد! من و خواهرام ظهر رفته بودیم بیرون و هوا عالی بود و کلی لذت بردیم و درست وقتی اومدیم خونه چنان بارونی شروع شد به باریدن دقیقاً مثل همین که شما فیلمش رو گذاشته بودین و ما از پشت شیشه از صدا و تصویرش لذت بردیم و کلی ذوق کردیم و خدا رو شکر کردیم از این زمان بندی:)))

    عااااااااشقتونم استاد و مریم جان و به امید روزی که در آغوشتون بگیرم (قلب قلب قلب)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 104 رای:
  10. -
    عقیل جورابچی گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    سلام استاد عزیزم..خسته نباشید..

    خیلی ممنونم از راهنمایی هاتون..سپاس فراوان..

    استاد من از وقتی با فایل های شما آشنا شدم و گوش دادم به طرز معجزه آسایی ذهنم باز شد درباره خداوند زندگی روابط استاد فایلی رو از شما گوش دادم که، من هیچ ایده ای ندارم من صفرم و از تو(خداوند) می‌خوام که ایده ها رو بهم بگی راه ها رو برام آشکار کنی..من واقعاً نتیجه گرفتم..من اهل خوزستانم و همون‌طور که همه میدونن اینجا دکل های نفت زیاد هست..یه روزی داشتم میرفتم ماهیگیری و از کنار دکل رد شدم و پرسنل رو با لباس های قرمز رنگ و تجهیزاتشون دیدم خیلی رفتم تو حال خودم گفتم یعنی میشه منم یه روز بتونم اینجا کار کنم،از موقعی که با فایل های شما آشنا شدم دیگه نگفتم این کارا کجا و من کجا..فقط میگفتم(پروردگارم پیشاپیش من قدم بر می‌دارد و من را به پیروزی میرساند،و از هر طریقی که خودش بداند نهعمت هایش را به من عطا میکند)میگفتم خدایا من همه چیز رو از تو می‌خوام، بعد از چند ماه من الان روی همون دکل در منطقه ای در اهواز دارم کار میکنم اونم با مدرک دیپلم..شاید مدرک پایین ولی من همه چیز رو از خداوند خواستم..وقتی رفتم سرکار فهمیدم این همون دکل هست که از کنارش رد میشدم..درست آشنا داشتم و اون کارهام رو انجام ولی معتقدم که اون آشنا وسیله خداونده..استاد الان من با یکی از مهندسن بسیار صمیمی ام و بهم میگه برو دانشگاه و ادامه بده تا راه های بیشتری برات باز بشه..الان دچار طرز فکری شدم که بعضی از ثروتمندان بدون دانشگاه و تحصیلات به ثروت رسیدن و فقط الان من برام چهار سال وقتم رو هدر بدم و…دوست دارم راهنمایی بشم؟؟؟

    خداوند به شما و همه عزیزان در این حوزه برای آگاهی هاتون خیر و برکت بی پایان عطا کنه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای: