عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد، مریم جان و همه دوستان عزیزم
این موضوعی که در این فایل بهش اشاره کردین، همین ماه برای من اتفاق افتاد و چقدر زندگی منو تحت تاثیر قرار داد. ماه پیش من یک محل جدید رفتم سرکار. قبلا هم اونجا کار میکردم. محیط خوبی داشت خلوت بود حقوق خوبی میگرفتم. یک موضوعی پیش اومد و کارفرما سر صحبتی رو باز کرد و من به خاطر تجربه های بدی که از دفعه قبل داشتم از کوره در رفتم و با عصبانیت حرفهایی زدم که به ضررم شد و من از اونجا اومدم بیرون. نگم که من چقدر اذیت شدم. مجبور شدم باز برم دنبال کار. الان ماه اردیبهشت من کاملا بدون درامد برام گذشت. یک جای جدید رفتم و قرار شد که شروع به کار کنم. جالب بود اینجا هم باز موضوعی پیش اومد و من واقعا عصبانی بودم ولی دیگه اشتباهم را تکرار نکردم و همون موقع به کارفرما گفتم من یه کار ضروری برام پیش اومده و باید همین الان برم چون واقعا اون لحظه نمیتونستم اونجا وایسم از بس ناراحت بودم و یه کلکسیونی از غم و عصبانیت و درماندگی داشتم. اومدم خونه و اروم تر که شدم بهتر تونستم فکر کنم و بهتر نظرم را گفتم ولی خب به هر حال من به خاطر از دست دادن کار قبلیم ضرر کردم هم از لحاظ درامد و هم اینکه واقعا این مدت اذیت شدم.
امیدوارم خدا هدایتم کنه و به بهترین ها برسم. امیدوارم که خدا کمکمون کنه همواره در زمان مناسب در مکان مناسب و در کنار ادمهای مناسب باشیم
به نام خالق زیبایی ها
سلام خدمت استاد عزیز و عزیز دلشون
من حدود 1/5 سال معامله گری تو بازار مالی رو استارت زدم و به لطف خدای بزرگ پیشرفت های خییییلی خوبی کردم و روز به روز به لطف خدا موفق تر از قبل میشم . به جرئت میگم هرجا بر اساس احساسات تصمیماتی رو گرفتم 100 درصد پشیمون شدم چه احساس ترس چه اضطراب و چه احساس طمع و نگرفتن سود و از دست دادن سود و چه احساس انتقام به خاطر ضرر قبلی و چه حتی احساس مثبت جوگیری به خاطر سود های پیاپی
و جالبه بدونین طبق آمار 95 درصد افراد این حوزه شکست میخورن اون هم به دلیل همین آمیخته شدن با احساسات و افکار ناشی از احساسات هست امیدوارم هم خودم و هم عاشقان این حوزه و همه افراد خواهان پیشرفت بتونن روز به روز در زمینه مواجه با احساسات بهتر از قبل عمل کنن. کاری که من میکنم برای آرام سازی ذهنم روزانه 30 دقیقه مدیتیشن هست که فوقالعاده تاثیر مثبتی روبرام داشته. ممنون از فایل بسیار عالیتون
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
و دوستان همراه.
ممنون از استاد عزیز بابت این فایل فوق العاده . که عمل کردن به این آگاهی ها خیلی کاربردیه چون همه انسانها چه خواسته و چه ناخواسته در گیر این موضوع میشوند و به گفته شما خیلی مهارت میخواد که تو همچین شرایطی ما بتونیم خودمون رو کنترل کنیم که حرفی نزنیم یا عملی رو انجام ندیم که بعدش نتونیم جبران کنیم. به شخصه تو این جور مواقع بخودم یاد آوری میکنم که احساس خوب اتفاقات خوب رو به بار میاره و احساس بد اتفاقات بد رو.
و با همین یادآوری تا حد زیادی میتونم خودم رو کنترل کنم .
و با کمک آگاهی های این فایل هم که استاد فرمودند حتی تو احساس خیلی خوب هم تصمیمی نگیرید که بعدش شاید پشیمون بشید سعی میکنم که موقع بروز چنین احساساتی در آن واحد هیچ تصمیمی نگیرم و حداقل یک روز رو به خودم فرصت بدم بعد اگه لازم به تصمیم گرفتن بود این کا رو انجام بدم که فک میکنم با این روش آدم تصمیم خیلی بهتری میگیره.
و باید در چنین شرایطی همیشه از خداوند آرامش طلب کنیم که با یاد خداوند دلها آرام میگیرد.
خداوندا آرامشی عطا فرما.
در پناه خدا
سلام به همه
چقد کامنت هاتون خوب و کمک کننده است
بی نهایت از همه تون ممنونم
من یک تضادی برام پیش اومد همین دیشب و نزدیک بود که یک تصمیم احساسی بگیرم که خدا میدونه اگر اون کارو میکردم به کجا ها که ختم نمیشد
قضیه اینه که دیشب تو خوابگاه اومدم که بخوابم
یهو یه بوی سیگار اومد تو اتاق
قبلا هم که میومد من با پلاستیک دریچه کولر رو بستم تا بو نیاد اما چون هوا الان گرمه و کولر رو روشن میکنیم پلاستیک رو کندیم
مال اتاق بقلمونه ک تو اتاق سیگار میکشن
چند بار ب خودشون گفتیم چند بار هم ب سرپرست خوابگاه
دیشب یک لحظه انقدر عصبانی شدم که فقط میخواستم یرم تو اتاقشون و اونی رو ک سیگار میکشه کتک بزنم
خوشحالم که خودم رو کنترل کردم و به ذهنم مسلط بودم و خودم رو تونستم اروم کنم و خوابیدم
اما صبح هی نجوا شیطان توی ذهنم یود که باید اون کارو میکردی و……… هزار جور فکر که من هر لحظه عصبانی و عصبانی تر میشدم
اما میدونستم که کارم صد در هزار اشتباه است
و باید ذهنم رو کنترل کنم
به همین خاطر وارد سایت شدم تا یک فایلی پیدا کنم که حالم رو خوب کنه و کمک کنه که تصمیم درست بگیرم و اومدم تو قسمت دانلود ها
این فایل رو دیدم و دقیقا همون چیزی هست که من نیاز داشتم
عجیبه که چند روز پیش من این فایل رو شنیدم اما اون لحظه تو ذهنم نبود
این نشون میده که انقدر باید این ورودی ها رو تکرار کنیم که که جزئی از فکر کردن هامون بشه
الان میبینم که چقدر تصمیم های متفاوتی میشه گرفت و بدترین کار ممکن درگیر شدن بود
ب قول استاد هر تصمیمی که در شرایط احساسی بگیریم اشتباست
مهم نیست به چه دلیلی حالت بده و مهم نیست که چقدر دلیل منطقی و قابل قبول داری که حالت بد باشه مهم اینه که حال بد یعنی فرکانس بد
فرکانس بد یعنیگفتگو های ذهنی ناراحت کننده و مایوس کننده
و گفتگو های بد ذهنی یعنی منجر به تصمیم و عمل اشتباه
و عمل اشتباه منجر به نتیجه ی اشتباه و بد میشه .
از خدا میخوام که هدایتم کنه به بهترین کاری که میشه انجام داد
میخوام که فقط ب نکات مثبت توجه کنم
از دوستان هم میخوام که کمک کنند و بگن بنظرشون درست ترین کاری که میشه انجام داد چی هست ؟
ممنونم از همه تون
از استاد عزیزم سپاسگزارم و بینهایت ممنون
سلام بر استاد عزیزم و دوستان خوبم در خانواده صمیمی عباسمنش
مریم جان دانا و با کمالاتم
خیلی مقاومت داشتم برای نوشتن
مدتیه که دوره شیوه حل مسایل خریدم و تا جلسه ششم هم کار مردم و تمریناتش رو انجام دادم
چون یه مشکل بزرگی تو روابط دارم که سعی مردم لا این دوره حلش کنم
خداروشکر نتایج خوبی هم گرفتم
ولی فکر میکنم بزرگترین مسکلی که با خودم دارم اینه که هنوز نمیتونم کامل روی خودم تمرکز کنم
و مدام درکیر رفتارهای اشتباهی اطرافیانم میشم
و سعی می کنم برای اونها راهکار پیدا کنم
همسرم ویژگی های شخصیتی واقعا خوبی داره
ویژگی هایی که میتونم بگم تا حالا تو هیچ مردی ندیدم ولی …
یه مشکل بزرگ تو روابط داره و ادم بسیار حساسیه نسبت به اطرافیانش
عملکرد و رفتار دیگران خیلی براش مهمه و خیلی بهش اهمیت میده و خیای وقتا هم نمیتونه خودشو کنترل کنه عصتانی میشه و بعدش اتفاقاتی میافته که نباید
…
تو این مدتی که رو خودم کار میکنم روابطم با همسرم خیلی بهتر شده مسایلی که قبلا روش مشکل داشتیم خیلی کمتر شده یا حذف شده
اما مشکل همسرم با خانواده ام همچنان پاربرجاست
و این مشکل هر از چندگاهی منو درگیر خودش میکنه
وقتی به گذشته یا ابنده فکر میکنم بهم میریزم و واکنش نشون میدم
حتی وقتی حرفی از جانب اونها به گوش شوهرم میرسه بازم تنش ایجاد میشه
هنوز نتونستم این مسیله رو حل کنم
و بیشتر تنش هایی که ما لاهم داریم سر خانواده هامونه
من با خانواده همسرم کات کردم
اونم با خانواده من
ولی بازم مشکل حل نشده
و کنترل ذهن واقعا سخته تو برخورد با این مسئله
کمرنگ میشه اما از بین نمره
دوباره باقدرت برمیگرده
بین حل مسئله و کنترل ذهن گیر کردم
یه جاهایی میگم اگر فقط رو خودم کار کنم اتفاقات اونجوری که من میخوام رقم میخوره
اما چون کنترلی روی همسرم ندارم هرازچندگاهی که بخاطر این قضیه عصبی میشه فشارش میزنه بالا دستش بی حس میشه و نگرانم بلایی سر خودش بیاره
حرفای منو قبول داره اما سایتو نه واسه همین هیچ وقت رغبت نمیکنه خودش رو خودش کار کنه و همش ازمن میخواد براش حرف بزنم
ظاهرا قبول میکنه نتیجه هم میگیره اما چون خودش کار نمیکنه ادامه دار نیست
منم موندم رو کنتل ذهن خودم تمرکز کنم یا رو حل مسیله همسرم
اگر تجربه یا پیشنهادی در این زمینه دارین خوشحال میشم بشنوم
نمیدونم چرا اینا رو نوشتم اومده بودم چیزای دیگه ای بنویسم مرتبط با موضوع ویدئو
اما این حرفا بخاطر ذهن خرابمه که الان به شدت درگیره
انشالله بتونم به راه حل قطعی برسم
سلام خدمت همگی
امیدوارم بهترین لحظات رو تجربه کنین هرجایی که هستین ، انشاالله
منم این تمرین رو تو چند تا کامنت جواب میدم
مورد 1:
درباره تجربیاتی بنویس که در شرایط احساسی شدید مثل خشم، عصبانیت، ترس، ترحم و … تصمیماتی گرفتی که عواقب ناخوشایند و سنگینی برای شما داشت؟
این ماجرا چه درسهایی به شما داد؟
راهکار شما برای پیشگیری از تکرار آن نتیجه ناخوشایند، چه بود؟
تجربیات من؛
از خشم؛ من هر چند وقت یکبار با همسرم شدیداً دعوامون میش، من میام ملامتش میکنم مثلا برای حرفاش یا کاراش ، اونم همین کارو باهام میکنه و بحث میکنیم شدید میشه و بالا که میگیره من نمیتونم خودمو کنترل کنم و میزنمش با شدت خشم ،هرچند میدونم نباید اینکارو بکنم و اون بدنش از من خیلی ضعیفه و خیلی اذیت میشه ، و گریه میکنه ، من خیلی سعی میکنم رو خودم کار کنم تا رو خودم مسلط باشم اولش که بحثمون شروع میشه من آرومم و بهم نمیریزم حتی اون مابین خندم میگیره و اینم از روی ارامشیه که در من جاریه و نمیخاد وجودم این آرامش رو به هیچ بهایی از دست بده و اینو خیلی باخودم از قبل هم تکرار کردم که من چه واکنشایی باید بدم و بهتره برای اون موقع…بعد مرحله خنده، جاییه که من دیگ انگار مخم نمیکشه و اون خشم وجودیم بیدار میشه ( اینم بگم از وقتی که میاد از اون لحظه شروعش، آرامش و احساس خوب رو از وجودم میبره و اتصال روحم رو با جسمم از بین میبره ، یا شاید یکم ذهن افسارشو از دست من میگیره و میره ، چون بهش فکر کردم و دنبال راه حل بودم تا این فایل رو دیدم تو سایت ، من از بچههای دوره دوازده قدم هستم )
این شدت و غلیان خشم در من باعث میشه که تا چندین ساعت از مسیر و مدار خارج بشم یا اختلالی در این روند اتفاق بیفته ؛ مثلا نمیتونم به راحتی احساس خودمو خوب کنم و نیاز به تمرین و کنترل ذهن زیاد و انرژی زیادی دارم، این به قطع یقین یک نشتی انرژی هست و باید هرچه زودتر این پاشنه آشیل رو به یاری خدا برطرفش کنم و از ریشه درش بیارم ، بنظرم یکی از ریشههاش میتونه رفتار پدرم با مادرم باشه که تو وجود من نهادینه شده و یک باور خفی در ناخودآگاه منه و داره با من میاد ، ولی میدونم که میتونم با تمرین و استمرار اینو بهترش کنم.
درسهایی که برای من داشت: یکیش اینه که واقعاً خشم دائمی نیست و فقد چند دقیقه عمر داره از شروع تا پایانش ، چون من کلا نمیتونم آدم خشمگینی باشم و احساس بدی رو تجربه کنم، بنابراین از خداوند میخام که بمن قوت و ارادهی کنترل نفسم رو در شرایط خشمگین شدن بهم بده
راهکار من برای پیشگیری از این نتیجه ناخوشایند ؟
1. این باور که احساس خوب فقد منو تو مسیر نگه میداره و احساس بد نتیجهای جز خروج از مسیر و ناراحتی بیشتر ندارع
2. اینکه همیشه برای خودم یادآوری کنم که چقدر دوسداشتیم با همسرم به هم برسیم و چقدر زیاد بهم علاقه داشتیم و داریم الانشم ، چون الان چند ساعت که گوشیش خراب بود واقعاً دلم براش تنگ شده بود ، هرچند دارم رو خودم کار میکنم که به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نباشم ، اما همیشه اینم باید یادم باشه که من از خدا یک رابطه پر از عشق و محبت میخام که لذت زندگی رو برام چندین برابر بکنه و عشق بین منو عزیز دلم میتونم بگم زندگی رو خیلی برام زیباتر کرده.
و انصافا خیلیم در مورد عدم وابستگی بجز بخداوند خیلی خوب عمل مردم تا الان وامیدوارم که بهتر و بهتر بشم
3. من اینم باید یادم باشه که همیشه برای تجربه یک رابطه خوب و زندگی خوب باید خودمو کنترل کنم و دهنمو آروم کنم و مراقب نجواهای ذهنیم باشم ، چون تو شدت خشم دقیقاً آیینه تمام نمای شیطان وجودیم میشم و من اینو دوسندارم ، دوسدارم بهترین ورژن خودمو بسازم ، کسی که آنقدر با خودش و دیگران در صلحه که هم خودشو دوسدارم و هم دیگران رو
4.خب میتونم رو چیزایی که همسرم حساسه و زود جریحه دارش میکنه دست نذارم، و زمان بدم هم بخودم هم به اون که تکاملمونو طی بکنیم ، مثلا : درمورد زنای دیگ پیشش زیاد حرف نزنم که بدش بیاد چون اون منو فقد برای خودش میخاد و فکر میکنه که ممکنه با توجه من به دیگران مشکلی ممکنه پیش بیاد ، هرچند که باید آدم تمام بندگان خدارو دوسداشته باشه ، اما همسرم رو نوعی از دوسداشتن حساسه که از روی تقسیم عشق بینمون با یکی دیگ باشه و خیلی متنفره از این
و سعی کنم اونموقع که خیلی اعصابش خورده باهاش مدارا کنم هی جوابشو ندم تا من پیروز بشم تو این جنگ ، چون جنگی در میون نیست و چند لحظه بعدش کلا همه چی یادمون میره ، چند لحظه بعد خشم هردومون میخابه و یه حالت عادی میرسیم و اصلا لازم نیست که منم پابه پاش بحث کنم و خوردش کنم یا اون منو خورد کنه به هر حال عزت نفس من به فرکانس خودم وابستس » این ینی هر حرفی که اون بزنه من نتایجم بد نمیشه ، هرچند ممکنه اون لحظه یکم بهم بریزم اما هیچ تاثیری روی نتایج زندگی من ندارع ، پس دلیلی ندارع حتما اون نجوای ذهنیمو لبیک بگم که اره حتماً باید جوابشو بدی، و دچار احساس گناه یا کم آوردن نکنم موقعای که دار رو خودم کار میکنم که آروم باشم و جوابشو ندم،
5. میتونم اگر میشه از اون مکان برم بیرون چند لحظه و بعد بیام داخل ، چون بعدش که خشم هردمون بخابه راحت میتونیم حرف بزنیم و خشم دیگ به ذهنم مسلط نیست و افسار ذهنم دست خودمه ، مثلا از خونه برم بیرون و بعدش بیام ، یکم قدم بزنم ، یکم آهنگ گوش کنم ، یکم نفس عمیق بکشم و برم یا خودم حرف بزنم و توجهمو رو چیز درستی بذارم و فرکانس درستی ارسال کنم و به این ایمان داشته باشم که قانون جهان اینه که اگر تو به زیباییها توجه کنی بی شک زیبایی بیشتر رو تجربه میکنی و من به این ایمان دارم که میشه و تا الان بارها دیدم که شده
سلام سلام سلام
من مدت هاست کامنت نذاشتم
ولی روزانه صوتی ها و… گوش میدم
من آدم فوق الهاده احساسی بودم الان بهتر شدم ولی هنوزم هستم.
زمانی 12 قدم اونجا گفتین آدم های احساسی واقعا ضرر میکنن
من دیگه بعد اون فایل تصمیم گرفتم بهتر عمل کنم
و الان داخل ی برهه ای از زندگی قرار گرفتم که باز همچی سپردم به هدایت الله مهربان
چون خودم موقع تصمیم گیری درگیر احساسات میشم و واقعا نمیدونم چکار کنم .
امیدوارم بهترین تصمیم و اتفاق برام بیفته
و اومدم این اثر بزارم تا بعد نتیجه و هدایت هام رو براتون بنویسم.
عاشقتونم
خدای من تو چقدر خوش سلیقه ای
این آبی آسمان و این سبزهای زیبا، درجه های مختلف رنگی، وزش جریان هوا روی سطح آرام دریاچه، و من میتونم با تمام وجودم صدای آرام به هم خوردن برگ درختها رو بشنوم، این آرامش و زیبایی محیط رو همه مون تجربه کردیم، وقتی که توی محیط عالی با حال خوب هستیم و چشمهامون رو میبندیم و به صداها گوش میکنیم، عطر تازگی طبیعت رو استشمام میکنیم و وزش آرام باد روی پوستمون رو احساس میکنیم…. به به خدایا شکرت که این تجربه ها رو داشتم، خداروشکر که سپاسگزارم، خداروشکر
سلام استاد توانمندم
ماشالا به شما که اینچنین متعهدانه و موفقیت آمیز به قانون سلامتی عمل میکنید و روز به روز نتایج بهتر و باکیفیت تر میشن، دیروز داشتم جلسه چهارم قدم اول رو میدیدم و میگفتم خدای بزرگ تو چقدر حکیم و قدرتمندی که قانون سلامتی اینچنین ساده و بی نقص بوجود آوردی که استاد به این راحتی و کیفیت و زیبایی تغییر کردن، یا فایل های زندگی در بهشت، دو روز پیش داشتم قسمت 209 رو تماشا میکردم و الله اکبر از این تغییر و روز به روز بهتر شدن با کیفیت تر شدن، جوانتر شدن، شاداب تر شدن، ثروتمندتر شدن
خدایا شکرت
من تحسین تون میکنم، تمام دوستانی رو که با لیاقت و توانایی و ثروت وارد دوره قانون سلامتی شدن و روز به روز با کیفیت تر میشن رو تحسین میکنم، خداروشکر میکنم که میشود، خداروشکر میکنم، من فقط با کنترل کردن خوردن شکر و روغن و همچنین صرف شام ساعت 19:30 هرروزم تونستم پرانرژیتر پیاده روی کنم، سایزم رو کم کنم و شاداب تر باشم، اینقدر نتایجی که گرفتم منو ذوق زده میکنه، که همش میرم جلو آینه و میگم من وقتی وارد دوره قانون سلامتی میشم چه تغییری میکنم، استاد من باور دارم باور دارم که همیشه میشه با کیفیت تر بود، توی همه زمینه ها میشه بهتر بود، خداروشکر خداروشکر
01:02
من توی همین لحظه، با همین منظره میتونم مدتها بشینم و از فضا لذت ببرم، میتونم ساعتها بشینم روی صندلی و زیبایی ها رو ببینم و پابرهنه روی چمن، خنکی زمین رو کف پاهام حس کنم
آخه شما ببین چطور این شاخه ها تکون میخورن و صداشون چقدر گوشنوازه، وااااای خدایا شکرت چقدر این آرامش و زیبایی و آزادی و ثروت زیباست خدایا شکرت
چقدر گوشی ایفون با کیفیت و درجه یک تصویر رو منعکس میکنه، واقعا همیشه میشه بهتر و بهتر شد ، حتی اگر آیفون باشی،،،اگر برند اپل باشی، کیفیت تصاویر جلسه چهارم دوازده قدم که از بالکن گرفته بودید کجا و کیفیت تصویر این فایل کجا…. به به خدایا شکرت
02:51
من خیلی آدم عصبانی و واکنشگری بودم، در لحظه آمپرم میچسبید و در همون لحظه هر چیزی که میخواستم رو میگفتم، بعدها عکس العمل کلامی من کمتر شد ولی بجاش تبدیل به خودخوری و نشخوار ذهنی شد، تمام وقت توی ذهنم دلشتم با خودم حرف میزدم و میگفتم اره فلانی اینطوری گفت من باید اینطوری میگفتم، یا اینکه میگفتم آره الان که میرم فلانجا جوابها رو آماده میکنم، اونا اینطوری رفتار کردن من این واکنش رو نشون میدم و الی آخر… ولی خواستم که تغییر کنم، از خدا خواستم منو به راه راست بندگانی که بهشون نعمت داده هدایت کنه و هدایت شدم در نهایت به این سایت و شما و همه این آگاهی ها، و خیلی آرام و طبیعی ولی اساسی دارم تغییر میکنم، اگر قبلا صد در صد عصبانی و انفجاری بودم الان شاید ده/ بیست درصد اینطور هستم که همین رو هم دارم هر روز روش کار میکنم و از خدا میخواهم که بهم کمک کنه آرام و متمرکز باشم و در لحظه بتونم در کمال آرامش و حضور ذهن از آگاهی هام استفاده کنم و تصمیم بگیرم چطور عمل کنم، و خدا لطف کرده و خواستن منو دیده، اقدام منو دیده که دیگه نظر نمیدم، وقتی چیزی میپرسن میگم نمیدونم، نظری ندارم و کم کم دیگه اصلا کمتر دارم توی همچین شرایطی قرار میگیرم و کمتر لازمه که بگم نمیدونم و … خداروشکر خداروشکر
یکسری روحیات خودم رو پذیرفتم، و بجای سرجنگ با خودم داشتن و سرزنش خودم بخاطر یکسری اخلاق و علایق، خودم رو قبول کردم و به خودم گفتم اوکی من همینی هستم که هستم، و دقیقا وقتی که خودم رو قبول کردم دیگه جهان کاری کرده که اطرافیانم هم با یکسری روحیات و علایق من کنار اومدن و اونها هم سعی نمیکنن بگن چرا ما رو تشویق نمیکنی توی بحث ها شرکت نمیکنی و …
هر وقت رفتاری میبینم که اطرافیانم انجام میدن، حتی توی خانواده خودم، خواهرهام یا والدین و نزدیکترین افرادی که با هم هستیم، و جزو رفتاری نیست که من میدونم باعث رشد میشه، نمیام حرص بخورم چون قبول کردم که هرکس نتیجه مختص خودش رو میگیره و نمیتونه تجربه و نتایج منو تحت تاثیر قرار بده، دیگه سعی نمیکنم کسی رو اصلاح کنم، چون مثلا قبلا فکر میکردم فلانی داره اینطوری رفتار میکنه که توی چهارچوب قانون نیست نکنه نتیجه منفی بگیره منم گیر بیفتم توی این نتیجه حالا که داریم توی یک محیط با هم زندگی میکنیم!… استاد این اصلا پاشنه آشیل منه و دارم لیزری بهش فکر میکنم و مدام به خودم یادآوری میکنم که من میتونم انتخاب کنم که قربانی شرایط نباشم ، میتونم حتی توی محیط خانوادگی نتیجه متفاوتی رو تجربه کنم، همین باعث شده آرامتر باشم کمتر مضطرب بشم و یا ناراحت و عصبانی بشم واقعا خداروشکر میکنم که تونستم آگاهی و درسها رو دریافت کنم و تغییر کنم
توکل به خدا میکنم و بهتر میشم تا هر روز بیشتر به خودم افتخار کنم، شبها که دارم سپاسگزاری روزانه م رو مینویسم، بزنم روی شونه خودم و بگم آفرین شیرین، امروز خیلی از قبل بهتر بودی
دو روز پیش موقعیتی پیش آمد برای خوشگذرانی و من آگاهانه با نیت زندگی در لحظه ازش استقبال گرم و با دوستانم رفتم بیرون گردش، فقط توی صحبت هایی که درباره نکات مثبت بود شرکت کردم و اصلا اظهارنظر راجع به هیچکس و هیچ چیز نکردم، اونها داشتن راجع به اینکه فلانی چطور میتونه بهتر بشه کیفیت پوست و سلامتی و … صحبت میکردند، من هیچ هیچ نگفتم در صورتی که قبلا تمام اطلاعات و تجربیات م رو میریختم وسط و در نهایت هم که طرف بهش عمل نمیکرد همین میشد نشتی انرژی برای خودم که همش میگفتم چرا فلانی اخه داره به خودش صدمه میزنه و … ولی اونشب چندتا رفتار جدید و باکیفیت که متناسب با ادم حسابی بودن دلخواهمه انجام دادم که شب حسابی سپاسگزاری کردم و به خودم آفرین گفتم
دارم یاد میگیرم واکنشگرا نباشم، آرام باشم و فراموش نکنم که همه خدا دارند و همه اگر بخواهند میتونن هدایت بشن
الهی شکرت
الهی شکرت
04:16
من قبلا از ترس اینکه پوله تو حساب م بمونه و خورد خورد خرج الکی! بشه میرفتم خریدهای هیجانی میکردم، یا اینکه مثلا همه ش رو تبدیل میکردم که دیگه نتونم ریز ریز خرجش کنم، دست خودمو خالی میکردم و نتیجه ش میشد احساس کمبود و اینکه کاری داشتم خریدی باید انجام میدادم ولی حسابم رو خالی کرده بودم…
ترس داشتم، چون باور داشتم که پول بسختی بدست میاد ولی راحت پوف میشه میره هوا دیگه کو تا دوباره پول بیاد تو حساب!!!
ولی خدا لطف کرد هدایت شدم به این باور که پول براحتی بدست میاد و هر چی بیشتر لذت ببرم و به فراوانی باور داشته باشم بیشتر و بیشتر میشه
دارم روش کار میکنم استاد، دارم درس میگیرم و مشق میکنم
توکل هم به هدایت و حمایت خدا دارم و همیشه اجابت شدم
خداروشکر
06:19
استاد جان شما قدم میزنید و من منظره ها رو میبینم، برای هرکدام دارم برنامه ریزی میکنم، روی این اسکله کوچک صندلی افتابگیری میذارم و دراز میکشم و کیف میکنم، اونجا زیر اپن درختهای بزرگ یوگا میکنم، توی دریاچه شنا میکنم و… دوست دارم توی همچین محیط سرسبز و آرام و هوای خوب ساعتها بشینم و فکر کنم، موزیک گوش کنم، به آسمان نگاه کنم، کیف کنم
به به خدایا شکرت
یک شهر کوچک در هلند هست به اسم geithoorn که هر خونه روی یک جزیره کوچک قرار داره و مردم با قایق رفت و آمد میکنند، پل های زیبا و خیلی رویایی زدن از جزیره خودشون به جزیره همسایه و اصلا یک فضای بینظیره، طبیعت و گلکاری و فضاسازی بینظیره، واقعا بهشته
چقدر لذت بردم که با دیدن این تصاویر زیبا به یاد فراوانی زیبایی ها افتادم الهی شکر الهی شکرت
07:02
درباره کنترل تصمیمگیری در زمان غلیان احساسات من تا الان تونستم در مواقعی که خیلی خوشحال و پرانرژی هستم بتونم خودم رو کنترل کنم که خرید نکنم، و قول و قراری نگذارم، ولی هنوز نتونستم در مواقع عصبانیت یا ناراحتی این کنترل رو داشته باشم کامل، یه چند درصدی گاهی تونستم فکر کنم همون لحظه، ولی اگر شدت احساسات قوی باشه حتی اگر بدونم که دستم دارم میکنم توی آتیش، ولی عکس العملم رو نتونستم کنترل کنم و همش با خودم میگفتم آره بگو بگو، این حرفه رو بزن دلت خنک بشه حداقل،،، ولی این خودش پیشرفت بوده برای من چون قبلا بهش فکر هم نمیکردم و نمیشناختم این لحظه رو، ولی الان حداقل میدونم داره چی میگذره… انشالا درستش میکنیم با خدا…
07:38
( دقیقا همین نقطه، همین گوشه دریاچه یکی از بهترین نقطه های پرادایسه، احساس میکنم دید پانوراما میشه داشت از این نقطه، خیلی خوبه خیلی، خدایا شکرت)
وقتی که احساسات شدید میشه تصمیم نگیریم
هیچ تصمیمی
در زمان غلیان احساسات، چه مثبت چه منفی
نفس عمیق
پیاده روی
راه رفتن، با خودم حرف زدن، بگم که چه اتفاقاتی خوبی برام افتاده، چه اتفاقات خوبی میتونه بیفته، الخیر فی ما وقع یادم باشه همیشه
دوش آب سرد
دقیقا دوش آب سرد معجزه میکنه، من بارها و بارها شده بود که میرفتم و زیر دوش چشمهام رو میبسنم و با خودم باورهام رو مرور میکردم و ذهنم مجبور میشد در نهایت باهام همکاری کنه و باهام هم مسیر بشه، و آرام میشدم
الهی شکر که تعداد دفعات حملات پنیک م خیلی خیلی کمتر شده خداروشکر خداروشکر
چند وقت پیش من یه حمله عصبی داشتم اضطراب و نگرانی و … کاری که کردم این بود که لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون که برم پیاده روی، خداروشکر که دوستی خداوند بهم هدیه داده که هم مسیر هستیم با هم، و وقتی بهش گفتم برای آرام کردن اعصابم میخوام برم بیرون سریع اوکی داد و با هم رفتیم، خداروشکر که در چنین مواقعی یاد گرفتیم دست تو آتیش نکنیم، پس از هم نمیپرسیم چی شده، توی مسیر ففففقط راه رفتیم و سعی کردم نفس عمیق بکشم، به ساحل که رسیدیم بهتر بودم، پس شروع کردم آگاهانه به زیبایی های اطراف توجه کردن و راجع بهشون حرف میزدیم، ذهنم خیلی مقاومت میکرد میگفت این حرفهایی که میزنی واقعی نیست و هنوز ته دلت آشوبه، ولی من بهش توجه نکردم و ادامه دادم و اتفاقی که افتاد این بود که کم کم واقعی شد زیبایی های اطرافم و دماسنج ذهنم دمای خنک و معتدل رو نشون داد و از نقطه جوش اومدم پایین خداروشکر
باید حواسم باشه که بگم الان احساس م شدیده باید هیچکاری نکنم، تمام!
چه خوشحالی زیاد، چه ناراحتی و عصبانی بودن و هیجانی بودن
فعلا برم آروم بشم، بعد فکر میکنم، حالا دیر نمیشه
یکی از راه های که من خودم رو آروم میکنم و از گذشته و آینده بیخبر میشم و وارد لحظه حال میشم اینه که با خواهرزادهم وقت میگذرونم، انواع و اقسام نقاشی و قایم موشک و خنده و رقص و حتی آب بازی و آبپاشی کردن درختها و گلهای حیاط مون، اصلا آب رو آتیشه
خدایا شکرت
برای فراوانی
به اندازه تمام ادم های روی زمین راه های آرام شدن، ریلکس کردن و شاد بودن وجود داره، خدایا شکرت
باید یادم بمونه که وقتی ذهنم آروم بشه میتونم همه چیز رو کنترل کنم
پس باید اول ذهنم رو در شرایط غلیان احساسات کنترل کنم، و لازمه این آرام شدن این هست که من خودم رو بهتر بشناسم، بدونم چطور آرام میشم، بدونم که نقطه ضعف من چیه و در چه مواردی احساساتم مثل اتشفشان فوران میکنه، حواسم باشه که خودم رو اصلا توی اون شرایط قرار ندم، کاری نکنم، توی بحثی شرکت نکنم، جایی نرم که باعث بشه احساسات بهم غلبه کنه
دیروز مصاحبه ای رو دیدم، که از یک بازیگر خیلی معروف سوال شد که شما از وقتی وارد سینما شدی خیلی بدلباس بودی و باید بهت میگفتن اینو بپوش یا نپوش و … چی شد که الان روی تمام مجلات مد هستی و به یکی از مدل هایی تبدیل شدی که همه منتظرن ببین شما چی میپوشی تا اونها هم همینو بپوشن؟
جواب این بود:« من متوجه شدم که این نقطه ضعف شخصیت منه، اینکه نمیتونم تصمیم بگیرم چه طور پوششی داشته باشم که خوب باشه برام، خیلی وقتها هم انتخاب های استایلیست و … برای من طوری بود که احساس راحتی با پوشش و لباسم نمیکردم، دیدم این نقطه ضعف منه و من روحیه ای دارم که دوست دارم مستقل و آزاد باشم و تصمیماتم رو خودم بگیرم، پس برای رفع ضعف شخصیتی که داشتم شروع کردم به مطالعه کردن، به اینکه خودم رو بیشتر بشناسم، بدونم چی دوست دارم با چی راحتم، و در راستای این شناخت خودم رو ارتقا دادم و به جایی رسوندم خودمو که دیگه کسی لازم نباشه برام تصمیم بگیره، پس حس قدرت استقلال و آزادی انتخاب بیشتری الان دارم و بیشتر از خودم راضی هستم برای این رشد شخصیتی که دارم.»
خیلی حرف این خانم برای من درس داشت، خیلی، اینکه خودم رو بشناسم و خودم رو خوشحال کنم، خودم رو آروم کنم با مستقل بودنم،با راضی بودنم از خودم
24:20
استاد جان من خداروشکر میکنم، از ته قلبم با تمام وجودم خداروشکر میکنم که شما دارید میگید من خییییلی تغییر کردم دقیقا همون لحظه ای که من داشتم به خودم میگفتم اووووو ببین شیرین چقدر تغییر کردیا، من آخرین تصمیم احساسی وحشتناکمو دو سال پیش گرفتم و نتیجه افتضاح شد، و از دوسال پیش به این طرف به اندازه انگشت های دستم هم دیگه این اتفاق نیفتاده، همون چندتایی که تجربه کردم هم درجه شون خیلی کم بود و انفجاری نبودم، خداروشکر میکنم که مدام دارم توی ذهنم شبانه روز شما و سایر دوستان رو مثال میزنم و میگم از هرجایی که هستم میتونم به شرایط دلخواهم تغییر کنم و الان با این صحبت های شما من به خودم افتخار کردم که نشونه و تایید خداوندم رو از طریق شما دریافت کردم اینکه راه و مسیری که دارم طی میکنم مسیر هدایت بندگانی هست که بهشون نعمت داده میشود، خدایا صد هزار بار شکرت
اینقدر قلبم باز شده از سپاسگزاری برای تایید راه و رفتارم که مدام دارم نفس عمیق میکشم
الهی شکر
الهی شکر
خوندن و نوشتن کامنت و تشویق شما به فعالیت بیشتر، تغییری در من بوجود آورده که چندین و چند دفتر دارم که پر کردم از افکارم از خواسته ها، باورهام و آرزوهام، طوری شدم که خیلی وقتها دستم به سرعت ذهن و تپش قلبم از شوقی که موقع نوشتن دارم نمیرسه و نمیدونم چطور تندتر بنویسم تا بتونم همه افکار و احساساتم رو بنویسم، دیشب که داشتم سپاسگزاری مینوشتم لذت نعمت ها، ثروت و موفقیت ها باعث شد خط و نوشتارم از همیشه زیباتر بشه، کاغذ دفترم انگار که نرمتر و خوش بافتتر شده بود، کلماتم میرقصیدن روی کاغذ و خودکارم خوشخط تر مینوشت.
باور دارم استاد
هر چیزی که مینویسم به نوشتنش باور دارم
به اینکه هر چیزی که مینویسم سبز میشه و جهان رو میگیره باور دارم
برای همین ادامه میدم
با لذت، با امید، با توکل و اعتماد مینویسم
خداروشکر میکنم که اون روز جمله شما رو شنیدم، توی سفر اخر نه، سفر قبلش که رفته بودید و گفتید هرکسی که با دقت ببینه، بنویسه و تایید و تحسین و سپاسگزاری کنه لاجرم دریافت کننده همین کیفیت ها و نعمت ها و حتی بیشتر و بهتر میشه و از همون لحظه من دیگه فایل ها رو عین فایل کلاس درس پخش میکنم، مینویسم نکته برداری میکنم و کیف میکنم از اینکه دارم به زندگیم دعوتشون میکنم
خداروشکر
خداروشکر
که اینقدر این زیبایی ها رو تایید کردم که چند روز پیش حرکت آرام موج دریا رو که میدیدم گفتم ببینااااا اینقدر آب دریاچه پرادایس رو تحسین کردم که هر روز من شده دیدن این موجهای زیبا و آرام دریا، تحسین شما باعث شده هر روز از پیاده روی کردنم با تمام وجودم لذت ببرم، هر قدمی که برمیدارم عشقققق میکنم از سلامتی م، لباس هام کفشهای باکیفیتم، آزادی م، زیبایی ها و ماشینی که در اختیارم هست تا راحت برم و به تریل پیاده روی ساحلی م برسم، غروب زیبا، ابرها، قایق ها، کشتی هایی که توی نوبت ورود به گمرک هستند، تمام ادم هایی که برای سلامتی لذت و استفاده از امکانات و زیبایی ها اومدن و پیاده روی میکنن
هر چی بنویسم کمه
خداروشکر برای این جهان
خداروشکر برای اینکه یاد گرفتم سپاسگزاری کنم، نعمت ها رو ببینم و خدارو به زندگی م دعوت میکنم تا بتونم بیشتر و بزرگتر و قدرتمندتر و ثروتمندتر ببینم و بشناسمش
خدای من با فضل و وسعت رحمت خودت زندگی منو زیباتر کن
آمین
با سلام خدمت استاد عزیز و خانواده ی مهربونم .
مدت زمان زیادی نیست که من عضو این خانواده ی مهربون شدم ، بااین حال تغییرات روحی خیلی خوبی داشتم . که برام خیلی باارزشه. یه موضوعی هست که ذهن منو خیلی مشغول کرده . حیرونم کرده . احساس میکنم بزرگترین ترمز زندگی منه . الان باهاش چگونه مقابله کنم رو نمیدونم . دچار یه جنگ درونی شدم . امیدوارم دوستان منو راهنمایی کنن چون واقعا دارم بخاطر این ترمز در جا میزنم ..
من یه عمر و سالها بااین باور و عقیده و دلایل اثبات شده بر این باور بودم که دشمن خونوادگیمون برامون مخصوصا من ، حالا کاری به بقیه ندارم ، برای من سحر و جادو درست کرده . خیلی این موضوع شفاف بود حتی خودشم اعتراف کرده بود و همه ی ما میدونیم که واقعا سحر و جادو وجود داره و تو قرآن هم اومده .
از اتفاقایی که تو زندگیم بوجود اومد و گریبانش شدم و درهایی که همیشه به روم بسته میشه تااا شکست پشت شکست . چیزی که هدف اون شخص بود و هست . من تمام سالها مقابله کردم سعی کردم با هرروشی باطلش کنم اما موفق نشدم . تا الان با کمک شما و رو آوردن به قرآن و خدا و چله نشینی و دعا مناجات وارد مسیر جدیدی شدم . بر این باور نشستم که خداااا بزرگترین قدرت رو داره و به خواست منه که اتفاقات زندگیم رو رقم بزنم . اما باز درونم یه جنگه . همین که من منتظرم اون سنگینی از زندگیم بره ، همین که دارم چله نشینی میکنم دعا میخونم تا سحر رو باطل کنم با ایمان به خدای خودم ، این یعنی من به اون سحر و جادو و قدرت اون ایمان دارم . و این یعنی تضاد !
اگه من به خدا ایمان دارم پس چرا اونو بهش باور دارم و منتظرم باطل بشه ؟ نمیدونم منظورم رو واضح رسوندم یا نه ؟ از طرفی هم میبینم هنوز سنگینی رو حس میکنم ، مثال میزنم … همه ی کارهای بیزنسی من ، همه و همه بدون استثناء پشت سر هم کنسل میشه .دو ساعت قبل عمل یا یه روز .. به هر طریقی به هر دلیلی من هفته به هفته مثلا میگم فلان قیمت قرار بوده من به دستم بیاد کار کنم بهم پیشنهاد دادن برنامه ریختیم ، همون قیمت ، همون کارها همشون کنسل شده و درآمد من 0 میشه . این موضوع تمام زندگی منو تحت شعاع قرار داده . درهای بسته …
من واقعا نمیدونم بااین ایمان قوی که به خدا دارم ، بااین حجم از شکرگزاری روزانه ، ترمز من واقعا همون قدرتی هست که به سحر دادم؟ چطور اینو از باور خودم پاک کنم وقتی تو قرآن هم اومده؟ لطفا راهنماییم کنید . ممنونم از دوستانی که وقت میزارن
سلام دوست عزیز
در پاسخ به سوال شما در حد علمم وآگاهی که الان دارم راهنماییتون میکنم یکی اینکه ممکنه دلیل این اتفاقات فقط قدرت دادن شما به سحر و جادو نباشه و شاید ترمز های دیگه ای دارید و باور های مخرب دیگهای تو دهنتون هست که اونم با روزانه دنبال کردن فایلهای استاد به صورت تکاملی حل میشه میتونید مجموعه فایلای توحید در عمل رو ببینید
مطمئنم خیلی کمکتون میکنه
سلام دوست عزیزم
بنده به اندازه درک خودم پاسخ میدم امیدوارم به کارتون بیاد
اگر شما ایه سحر رو مطالعه کنید انتهای ایه میگه و نمیتواند به انها ضرر برساند مگر انکه خدا بخواهد یا مشیت الهی باشد
همونطور که استاد بارها فرمودن مشیت یعنی قوانین الهی
یعنی پیرو قوانین باش و بندگی کن و قدرت را از هرکسی غیر از خدا بگیر من(خدا) اور سحروجادو رو هم برات خنثی میکنم
نه شیطان
نه وسواس فکری
نه چشم زخم
نه سحر وجادو
هیچکدوم قدرتی ندارن زندگی مارا تحت تاثیر قرار بدهند مگراینکه ما بهشون قدرت بدیم
بنده یه پسر هفت ساله دارم وقتی دو سالش بود خیلی تپل وخوشکل و ناز بود منم لباسای قشنگ تنش میکردم همه میگفتن چشم میخوره نکن اما من میگفتم هیچکس قدرت چشم زدن بچمو نداره و هیچوقتم بعد از مهمونیا اتفاقی براش نمیافتاد
اتفاقا خواهر شوهر عزیزم به چشم ونظر اعتقاد داشت و اتفاقا دخترش چند ماه با پسر من اختلاف داشت و همش لباسای زشت تنش میکرد و بیرون نمیرفت که چشم نخوره واتفاقا انقدر سر این بچه اذیت شد و انقدر مریض میشد و بد اخلاقی میکرد که حد نداشت
این باور برای شما بنیادینه توقع نداشته باش دو روز با سپاسگذاری واینا برطرف بشه زمان میبره اما ادامه بده
ونکته دیگه اینکه عزیزم اگر شما سپاسگذار هستی و داری خوب عمل میکنی پس بازگوکردن نکات منفی و مرور ذهنی و دنبال مقصر گشتن دیگه اشتباهه
تمرکزتوببر سمت نکات مثبت زندکی وانقدر برای خودت بزرگش کن که کم کم کل زندگیت تغییر کنه
ممنونم از نگاه قشنگت
سلام استاد خوبی
والا استاد من خیلی تواین شرایط قرار گرفتم مثل وام گرفتن برای دیگران تا قرار گرفتن عصبا نیتم توی رابطم و زمانی گند زدم که روی خودم کار نمیکردم ورابطم با خدا خوب نبود ولی یادم میاد زمانی که رابطم با خدا وخودم خوب بود اصلا تصمیم نادرستی نمیگرفتم چون خدا با احساساتت بهت میفهمونه که این تصمیم درسته یانه ،یا اگر تصمیم نادرستی هم میگرفتم سریع مثل GPSبرمیگشتم تو راه درست ،ولی الان وقتی یه مقدار دور شدم سعی میکنم چند روز به این تصمیم فکر کنم وبعدش عمل کنم راستی استاد من تا حالا بهت نگفتم دوستت دارم ولی فکر کنم منم دوستت دارم ،الان دوباره دارم سعی میکنم برگردم به راه درست و دوباره داره نیروهام برمیگرده ،این فایلم توی نشانه من بود توی راهنمایی امروزم خدا رو شکر میکنم چون منم در یک قدمی تصمیماتم هستم امیدوارم خدا هممونو راهنمای کنه ممنون استاد برای راهنمایی.