ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق هستی بخش
سلام استاد و مریم جان
من خیلی اینگونه فایلها رو دوست دارم و حتما تمرین رو انجام میدم
از اطلاعات و کامنتها ی دوستان هم عالی هستند و تشکر میکنم از همگی بزرگواران
اشتباه ی که کردم و تلاش میکنم زودتر حلش،کنم یه حساب مالی بود که باعث شد تجربه کنم و درس گرفتم که بجز توانایی و مدل خودت به دیگران فکر نکن
دلسوزی الکی نکن و تلاش کن خودت برای خودت زندگی کنی
و بخاطر دلسوزی باعث شد تا ضرری کنم و هنوز نتوانستم کامل جبران کنم
ولی تلاش خودم رو میکنم و درسش رو بگیرم و پیشرفت کنم
اشتباه ی که میکنم در مورد فرزندانم بیشتر میشه گفت حساس رو درسش حالا نشد کلی غر بزن و بگو اونم دیرتر متوجه میشه و تو هم عصبانی میشی،و این روال ادامه داره
خب دلیل این حرکت اگه من الان بهش سخت نگیرم و یاد نگیره جلو هم کلاسی ها کم میاره،
تو کلاس تنبل میشه و عادت میکنه
جلو دوستان هم سنش همیشه فقط نگاه میکنه و اظهار نظری نداره
باید بلد باشه نمی گم اول باشه ولی باید جزو خوبها باشه
حالا با سخت گیری من درسته یاد میگیره ولی چه تاثیری در روحش داره
اومدم کمی بهتر شدم
جمله تاکیدی که فرزندم درسش رو میخونه به خوبی یاد میگیره و تلاش میکنه
خودش به فکر خودش و یادگیری ش هست
پس توکل کنم و آرام تر باشم
حالا نتیجه سوالات را بهتر حل میکنه و من از اینکه داره پیشرفت میکنه خوشحالم
این روش و کنترل بعد از ناراحتی باعث شده تا زودتر خودم رو آروم کنم و بهتر بتونم به مسائل نگاه کنم
هر زمان اتفاقی میفته من کلا از دید دیگه میبینم و از این رفتار خودم خوشحال تر هستم
خدایا شکرت بابت همه چیز
این مسله در مورد کار هم پیش میاد و سعی میکنم از مشتریان نقد خودم و یا خوب تحویل دادن کار خوشحال باشم و نتیجه خوب بگیرم
امید دارم در مورد مسله مالی هم زودتر تر نتیجه عالی مورد نظرم رو بگیرم خدایا شکرت درسش رو گرفتم و تو بخوبی مرا به مسیر آسانی هدایت کردی خدایا شکرت
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام الله مهربان
سلام خدمت استاد عباس منش و تمام دوستان عزیزی که درمسیر رشد و پیشرفت هستند و در کنار هم و با استفاده از تجربیات یکدیگر زندگی را زیبا و مسیر را هموار میکنیم.
1.به اشتباه اخیری که مرتکب شده ای فکر کن و آن را توضیح بده.
اشتباهی که مرتکب شده ام این است کسی را که شناخت صد درصد از او ندارم و تازه آشنا شده ایم محصول را از من به صورت امانت برده است و اشتباه بعدی من این است بدون نوشتن قرار داد یا گرفتن چک یا سفته محصول را با او تحویل داده ام.
دوهفته ای از این ماجرا میگذرد و من فعلا وجهی دریافت نکرده ام ،نکته ی جالب اینجاست چند روزی هم تلفن همراه او خاموش شد و باعث دلهره و دلسردی در من شد.
2.توضیح بده وقتی اشتباه رخ داد ،چه احساسی داشتی؟چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
اگر قبل از آشنایی با شما استاد عزیز و استفاده از محصولات بود احساس بد دائمی داشتم تا حد خودکشی و …. .
اما الان مقداری احساس ناراحتی پیدا کردم و احساس بی عرضگی کردم و از شما استاد عزیز آموختم احساس بد مشکلی ندارد ماندن در احساس بد مشکل بزرگی است و در دوره عزت نفس آموختم کسی که ضعیف است شروع میکند به سرزنش خودش ولی انصافا من عزت نفس عالی دارم و بعد از آن جلسه خودم را سرزنش نکردم.
3.مرحله سوم:
از خودم سوالاتی پرسیدم و به صورت کتبی جواب دادم:
1.چطور میتوانم به این قضیه نگاه کنم که به نفع من باشد و احساس بهتری داشته باشم؟من انسان هستم خدا نیستم که اشتباه نکنم و با پیگیری های کوچک میتوانم به پول خودم برسم.
2.این اشتباه من که مرتکب شده ام چه درس هایی را به من میدهد؟در آینده معاملات بزرگی انجام خواهم داد و با الگو گرفتن از این موضوع از اشتباهاتی که شاید مرتکب شوم جلوگیری میکنم.
3.آیا دوسال آینده این موضوع برایم اهمیتی دارد؟ به هیچ وجه دوسال نه دوماه دیگر برایم اهمیت ندارد.و به این موضوع اطمینان دارم کسی نمیتواند در زندگی کسی تاثیر بدی بگزارد و حق کسی را بخورد ،این موضوع با عدالت خداوند ناسازگار است.
4.کانون توجه خودم را گذاشتم جای دیگری و بازی کامپیوتری به من خیلی کمک کرد و به از احساس بد فاصله گرفتم ،خواندن کامنت های دوستان خیلی به کنترل کردن ذهن کمک کرد.
سپاسگزارم از استاد عباس منش عزیز بالت تهیه فایل ها و زحمت هایی که میکشید قابل ستایش است.
برای تمام دوستان آرزوی موفقیت،ثروت و سلامتی دارم.
به نام رهبر و راهنمای هر لحظه ی من
کلی عشق و انرژی مثبت نثار آدمای مثبت این سایت
حال دلتون خوب باشه همیشه
بریم سراغ تمرین:
سوال اول: اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی راستش استاد این فایلی که گذاشتین رو من از همون روز اول دیدم و چون نقص من در این بحث بود خیلی بهش فکر کردم تمرین انجام دادم تصمیم گرفتم عمل کردم و این قضیه رو که میخوام تعریف کنم یادم نمیاد دقیقا قبل این جلسه بوده یا بعدش.
ولی الان اتفاقی اومد به ذهنم و جالب اینکه تا قبل اون هیچی به ذهنم نمیومد که بنویسم به دلم نمی نشست و رها کردم تمرین رو تا امروز.
خب خلاصه اشتباه من این بود که خواستم به همسرم بگم نه ببین داری به این قضیه اشتباه نگاه میکنی درستش اینه بذار من بهت بگم راهنماییت کنم و در واقع خودمم چندان تجربه ای نداشتم از حرفایی که از شما شنیدم و اونم یه کم حالت تدافعی گرفت که این حرفا چیه میزنی تا کی میخوای با این حرفا پیش بری من تجربه دارم من زندگیش کردم دارم میگم همینطوره.
آقا من اولش انقدر ناراحت شدم ه و غصه خوردم اما بعد نیم ساعت نمیدونم یک ساعت چقدر گفتم به خودت بیا خییییلی وقت بود که باید این درسو میگرفتی که تو زندگی هیچ احدی دخالت نکنی نظر ندی راه خودتو بری کسی رو نخوای تغییر بدی حتی اگه همسرت باشه حتی اگه عزیزترینت باشه.
و هی گفتم خدایا شکرت من باید این درسو میگرفتم داری بهم میگی این درسو بگیر.
جملات تاکیدی استفاده کردم تصمیمات جدید گرفتم عملیش کردم خیلی کارها کردم هی قانون رو مرور کردم و به خودم گفتم بااااید یادش بگیری باید عمل کنی مگه نمیخوای از هر چی غم و غصه اس رها بشی. و خدای مهربون و حامی من یه فایل از شما برام بالا آورد خیلی اتفاقی که اصلا موضوعش درباره قانون سلامتی بود ولی داشتین به این اصل اشاره می کردین و برام تو ذهنم تثبیت شد دارم رو خودم کار میکنم خیلی خیلی بهتر شدم خوشبختانه آروم تر شدم رابطه م باز بهتر شده.
در واقع استاد من عمل میکردم به این آگاهی ولی نه به صورت ممتد نه جدی الان جدی ترش گرفتم و به امید خدا اینم در خودم حل میکنم.
بقیه ی سوالایی که پرسیدین چه درس هایی میتونم بگیرم خییلی مفصله اینکه فکر نکنم حلال مشکلات بقیه من هستم یا فکر نکنم همسر من مشکلش حل بشه من بی مشکل میشم. خیلی خیلی درس داشت برام اینکه احترام بذارم به خودم به کلامم و در جایی که ارزش داره خرجش کنم اینکه تمرکزم. و بذارم روی خودم و اجازه بدم خودم که رسیدم نتایجم به راحتی بی صرف انرژی من با افراد صحبت کنه قانعشون کنه.
چجوری به این اشتباه نگاه کنم که بهم قدرت بده.
اینکه من باید این اشتباه رو میکردم همونجا غصه میخوردم حس تحقیر بهم دست میداد که بفهمم آقا این مرزه این آتیشه دست بزنی میسوزی با هیچ کسم شوخی نداره حالا بذار یه لمس بکنم نداره میسوزونه و تمام.
سپاسگذار خدای حمایتگرم
حتما باید این تجربه رو بیان میکردم و به درد بچه های سایت میخوره چون اصلا با قصد قبلی نیومدم بنویسمش.
الهی شکرت
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت منومیخونند
اشتباهی که اخیرا انجام دادم در مورد انتخاب محل کار بود که فکر میکردم خیلی انتخاب درستیه با توجه به این که صرفا مدیر آنجا رو دیده بودم و از خدا خواستم و کار من در آنجا ب طور شگفت انگیزی موافقت شد
اما بعد از این که وارد آنجا شدم دیدم یک سری آدم ناامید و شکست خورده دور هم جمع شده اند و در حالی گار به صورت تیم ورک هست هیچ همکاری با هم دیگه ندارند و کلی هم همدیگه رو مسخره میکنند
و فهمیدم که عجله گرده بودم و آرامش خودم رو حفظ نکرده بودم
اولش کلی ناراحت شدم و کمی خودمو سرزنش کردم اما خداروشکر نسبت ب شش ماه پیش خیلی بهتر شدم و سریع به لطف حدت بی این فکر کردم ک حتما ب خیر من بوده و من حرکت کردم و فهمیدم خواسته هام چی هستند و خداروشکر کردم در موردش و دیدم برای تغییر محل کارم یک سری شرک و توجه به نظر مردم و اطرافیان مانع از تغییر محل کارم شده که سریعا اونهارو به لطف خدا کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم ک خارج بشم از اون محیط که فهمیدم که خداوند از قبل شرایط بهتری رو برایم کنار گذاشته بوده و جاهای بهتری برای کار هست که موفق تر هستند
و درسی که این برایم داشت این که سعی کنم آرامش داشته باشم همیشه تا هدایت های الهی را بشنوم و همیشه در هردحالی حرکت کنم
از آنجایی که احساس من در طول این مدت عالی بوده حتما این اشتباه به رشد من کمک کرده و سپاسگزار خداوند هستم بابتش
سلام خدمت استاد عزیزم صبح زیباتون بخیر!
بازهم به خاطر یک فایل ارزشمند دیگرتون برای خود شناسی مون یک جهان تشکر.
تمرین
مرحله اول
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
من چند روز پیش یک اشتباهی مرتکب شدم و اون اشتباه این بود که موقعی که من غذای شام مون رو پختم و تموم شد همه کارها رو در آشپزخونه تموم کرده بودم داشتم با عجله آچار رو می ذاشتم توی اجاق گاز که زودتر خلاص شم از کار ها و برم سراغ کار کردن روی هدفم و صحبت با خدای خودم، از این ور هم خانم برادرم مایتابه رو روغن کرده بود و داشت روی اجاق گاز سرخ شده می رفت موقعی که من خودمو خم کردم برای گذاشتن آچار توی اجاق گاز نزدیک بود سرم بخوره به مایتابه و مایتابه تکون بخوره شیوه بشه و روغن بریزه رو صورتم و صورتم رو بسوزونه ولی لطف خدا شامل حالم شد و از اون خطر جان سالم به در بردم.
مرحله دوم
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
من وقتی از آشپزخونه اومدم بیرون با اینکه خیلی ترسیده بودم و اظطراب عجیبی قلبم رو گرفته بود که اگر روغن رو صورتم می ریخت چه ، شاید یک عمر احساس گناه می کردم و از سوی از نعمت یک صورت زیبا محروم می شدم اما جالبه طی چند ثانیه در ذهنم حل و فصلش کردم به نحوی که به خودم گفتم که این یک نعمت و یک فرصت الهی بود خدا از طریق این اشتباه به من درس داد که دیگه هر قدر هم کار ضروری داشتم و یا خسته بودم توی اون کاری که هستم عجله نکنم چون عجله باعث میشه من تمرکزم رو از دست بدم و به نقصم تمام بشه و با خودم بدون این که خودمو سرزنش کنم یا بگم تو چقد نفهمی یا عجول گفتم اشکالی نداره اشتباه رو هرکس میکنه مهم اینه که من از این اشتباه درس بگیرم تا دیگه تکرار نکنم گفتم خدایا شکرت که درس این اشتباه رو طوری به من دادی که ضرری بهم نرسه همین که ضرری بهم نرسید از این اشتباهی که کردم مثلا جایی از صورتم یا دست یا چه میدونم جایی از بدنم نسوخت خیلی خیلی ازت سپاس گزارم ممکن بود جایی از این بدنم می سوخت و بعدش من از این اشتباه درس می گرفتم. و چون خیلی ترسیده بودم و هی ذهنم می گفت تو نمی تونی دفعه بعد در چنین شرایط تمرکز داشته باشی و عجله می کنی و بعدشم صورتت یا جایی دیگری از بدنت می سوزه ، سعی کردم برم چند آهنگ شاد گوش بدم تا ترسم رو فراموش کنم البته بعد از درسی که گرفته بودم و خودمو تقریبا آروم کرده بودم.این در حالی است که استاد من پیش از این که ایجاد احساس لیاقت رو هدفم قرار بدم با کوچکترین اشتباهی که انجام میدادم خودمو سرزنش می کردم ، به خودم می گفتم با تو چقدر دیوانه ای از پس همین کار کوچک هم بر نمیایی و …
مرحله سوم
حالا درس های که می توانم از این اشتباهم بگیرم:
1 . عجله نکنم در کارهام بخصوص مواقع خطر
2. تمرکزم رو روی کاری که دارم انجام میدم بذارم و فقط به انجام درست و بهتر همون کار فکر کنم نه کار دیگه ای چون اگر تمرکز نداشته باشم نه می تونم از پس اون کار درست بر بیام و نه کار دیگه ای و ممکن همه کار هام رو خراب کنم چرا چون من نوعی یاد نگرفتم در هر کاری که هستم تمرکزم رو در اون لحظه فقط روی همون کار بذارم
فرصت های که این اشتباه برایم دارد؟
1. اینکه دفعه بدی که این کارو انجام میدم تو این مثال آشپزی دقت بیشتری داشته باشم تا از سوختن صورتم یا جایی دیگری از بدنم محفوظ بمانم
2. یک فردی بشم خون سرد نه عجول که تمرکزی به کارهاش نداره
از چه زاویه یی به این اشتباه نگاه کنم که به توانایی هام شک نکنم و برای بهتر شدن انگیزه بگیرم:
1. اشتباه و خطا لازمه یی هر انسانی است یعنی جز ذات انسان است و برای پیشرفت و رشد اینو لازم داره
2 . اگر اشتباهی نباشه و درسی که اون اشتباه می تونه داشته باشه پس رشد و پیشرفتی هم وجود نداره
3. ما در این دنیا انسانی رو نداریم که اشتباه نکنه چون قانون این دنیا بر تکامل استوار است ما یک سری اشتباهات رو انجام میدم درساشو میگیریم و بعد قدم به قدم پا میگذاریم برای رشد و پیشرفت
4. خدا هم بر این ویژه گی انسان آگاه است برای همین خودشو توبه پذیر و غفور دانسته همیشه
مرحله چهارم
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
ایده والهامی که دارم و بهم انگیزه میده و منو مصمم میکنه تا عمل کنم درس های رو که گرفتم بهش عمل کنم اینه که:
( من انسان آفریده شدم یعنی موجودی که با پشت سر گذاشتن نقص هایش به سوی کمال بیشتر در حرکت است بناءً برای موجودی که همواره در حال حرکت است و هرگز روزی نمی رسد که بی نقص باشد اشتباه کردن نه تنها طبیعی است بلکه انگیزه ای است برای مصصم شدن و قدم برداشتن برای خواسته ها و پیشرفت) ( برگرفته از فایل استاد عزیزم که به نام عزت نفس در یک نگاه است)
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به دوستان فوقالعاده ثروتمندم
استاد سپاسگزارم ازتون برای چی برای همه چی
من قبل پاسخ به سوال یه کوچولو این درکم از قانون که بمن کمک کرده برای نتایجم رو بگم بعد ادامه پاسخ به سوال و و ادامه کار
قانون جهان هستی اینه که من خالق زندگیم هستم با باورها و افکار خودم
افکار من چیه همون ورودی ها و چیزهایی که زیاد تکرار میکنم
وقتی که ما به یک میزان خاصی یک چیزی رو بهش توجه میکنیم میشه باور ما
پس مهم ترین کار و مهم ترین سرمایه گزاری ما باید روی باورهای ما باشد تا بتونیم یک زندگی سراسر زیبایی و قشنگی رو خلق کنیم برای خودمون
حالا ما باید بتونیم باورهای غالب ذهنمون چه درست و چه غلط رو پیدا کنیم
چجوری میتونیم تغییر بدیم
چجوری میشه باورهای مخرب رو پیدا کرد اصلا
وقتی پیدا میشه چجوری باید تغییر بدیم
از چه روشی استفاده کنیم راحت تر باشه برای پیدا کردن باورهای مخرب
در کل باورهای من در حوزه های مختلف چیه
راه تشخیص باورها چجوری هست
باورهای ما باعث رفتارهای ما میشه و نتایج بوجود میاد.
هیشکی توی جهان نیست که صدرصد باورهاش درست باشه یا صدرصد غلط باشه
ما همیشه یچی بین این دو هستیم
من خودم بهترین راه تغییر باورهایم چیه و از چه روشی استفاده میکنم؟از خودتون بپرسید
اینو میدونم که باور درست باشه نتایج هم باید درست باشه امکان نداره باور یا فکری محدود باشه ولی نتایج خوب باشه
در کل میخوام بگم توی این جهان فرکانسی که به فرکانس های ما پاسخ میده ما چیزی به اسم خوب یا بد نداریم بنظرم
اشتباه و غلط نداریم
فقط میتونیم بگیم، فکر قدرتمند تر یا فکر محدود تر
پیدا کردن الگوهای تکرار شونده یکی از بهترین راه ها برای اینکه بفهمم چه باورهایی داریم
مثال میزنم
الان یادم اومد
من توی بحث مالی و بحث کاری خودم همیشه روی سود هستم و همیشه ی خدا طلب کار هستم همیشه
اینجا میشه فهمید که من چه باوری دارم یا چه فکری هست که باعث شده من همیشه روی سود باشم
من افکار خوبی دادم به ذهنم که نتیجه اش این شده یک فکر نبوده حاصل چندین فکر بوده دیگا
اینکه بگم یک فکر خاص هست اینجوری نیست
چون اتفاق های زندگی ما حاصل یک فکر خاص نیست که حاصل هزاران فکر هست
در مورد کار که من روی سود هستم هم چندین فکر بوده
بنظر من یکی از اون فکرها این بوده که میشه همیشه خوب پول ساخت و همه ی شغل ها پتانسیل پول ساختن دارند
یا میدیدم افرادی هستند که دارند توی همین شرایط و توی همین کشور پول میسازند و درآمد دارند منم باورم میشد
یا من همیشه احساس لیاقت میکنم برای اینکه درآمد بالا داشته باشم اینایی که گفتم واقعا اعتقاد دارم بهش شاید اوایل یک عبارت بوده ولی الان بقول استاد نتیجه دستم هست ریشه ای پیدا کردم ادامه بدین متن رو
چه فکری باعث شده این نتیجه رخ بده
دیدن الگوهای خوب مثل استاد عباسمنش، میگه من همیشه خوب پول میساختم و این فکره بمنم رسیده من همیشه خوب پول میسازم و توجه همیشگی به این الگو و فرار با سرعت 360کیلومتر از هرچی الگوی موفقیت بوده
یا دیدن فراوانی در جهان و بی معنی بودن کمبود در ذهن وقتی باور فراوانی شکل بگیره نتیجه میشه سود و درآمد بالا و رونق همیشه
بزرگترین باور هم میشه گفت باور به رزاق بودن خداست که همون خدایی که خلق کرده منو همون خدا رزق میده اطعامم میکنه هدایتم میکنه محافظت میکنه ازم
دیدن زیبایی ها و کشورهای خوب دنیا و اینکه پول درآوردن راحت ترین کار دنیاست اینو دنبالش خیلی میگشتم جالب الان یادم اومد حتی روزای اول هدایت شدم به فردی که اینکارو میکرد درآمد 200 میلیونی در ماه داشت
باور به معنوی بودن پول
باور به اینکه هرچقدر من ثروتمند تر بشم نزد خدا محبوب تر میشم
برای من همیشه شرایط خوب هست
وقتی الگویی تکرار میشه یسری فکرها هست پشتش دیگه
یک الگوی دیگه که خیلی برام بارز هست و خیلی واصح هست
اینه که من همیشه مورد احترام آدم ها قرار میگیرم و همیشه همه حتی غریبه ها منو دوست دارند و لطف دارند درواقع خدا لطف داره
مردم عاشق من هستن
حتی افرادی که یکبار میبینم یا باهاشون کار میکنم بازم لطف دارند بمن اینو از سفر چندین ماهه و تنهایی به کل ایران در 6ماه گذشته فهمیدم واووو اینکارو کردم خدایا شکرت
اینجا من چه فکری دارم که این نتایج رخ داده
فکر اینکه همه ی آدم ها خوب هستن و همه دارای ویژگی های مثبت هستن
من نکات مثبت آدم ها رو میگم یا اگه نگم توی ذهنم میگم این همیشه ویژگی من بوده
اینکه کسی رو قضاوت نمیکنم یا ایراد نمیگیرم یا روابط خوب رو تحسین میکنم
در کل فکرهایی که این نتیجه عالی رو توی روابط به وجود آورده خیلی هستن
باز الگو بودن استاد عباسمنش اینکه چقدر میشه همه دوستت داشته باشن روابط عالی داشته باشی و در کل وابسته به کسی نباشی این مهم هست
یا باور اینه که هرکسی که میاد توی زندگی من آدم مناسب و درستی است ارزشمنده و بشدت قابل احترام هست
من آدم دوست داشتنی هستم و همه بشدت از ارتباط برقرار کردن بامن لذت میبرن
من خودم رو لایق لایق لایق روابط خوب با انسان های خوب و فوقالعاده میبینم
من توی دیدن نکات مثبت آدم ها خیلی خوبم مثلا توی جاهای که غریبه هست هم این ویژگی رو دارم و میتونم با توجه کردن به زیبایی های آدم ها وجه مثبت اونا رو برانگیخته بکنم دیشب بازی ایران با قطر بود ایران باخت ولی اون فضایی که داشتیم بازی رو نگاه میکردیم توی مشهد، از جاهای مختلف ایران و جهان بودن و فضای فوقالعاده بود ولی من میدیدم آدم هایی که میاد حتی برای خوشحالی هم آدم های خوب و فوقالعاده و مثبتی بودن درصورتی که قبلا من بود شاید شاید که نه حتما من تجربه ی دیگه ای داشتم این آیه هست توی قرآن توی شرایط یکسان برداشت های مختلفی صورت میگیره اونم بخاطر باورهای آدم هاست واووو اینو کسی کدشو داشته باشه همه کار میکنه والا
واوو این الان یادم اومد
من حتی اگه فردی باشه که به ظاهر رفتار نامناسبی داشته باشه هم این نگاه رو دارم که من خودم باعث شدم وجه نازیبایی این طرف رو برانگیخته بکنم
یا من همیشه خودم رو از درون زیبا و بسیار فوقالعاده میبینم و همینجوری که هستم دوست داشتنی هستم یا مورد احترام هستم
توی اون که من همیشه روی سود هستم باورم اینه که همیشه همیشه آینده به سود من میشه و اتفاق ها به نفع من رقم میخوره
همون الخیر فی ما وقع
الگوی دیگه ای که تکرار میشه مدت هاست سالم هستم یا سلامت سلامت سلامتم
رابطهی بین افکار مثبت و سلامتی رو درک کردم
یعنی تا زمانی که من شادم هدفمند زندگی میکنم افکار خوب دارم احساس خوب دارم و میگم میخندم و توی مدار شادی هستم باید سلامت باشم در کل کنترل ذهن آگاهانه و توجه به چیزهایی که بمن احساس خوبی میده
این فکر که بدنم هر روز بهتر و سلامت تر میشه و هر مواد غذایی که میخورم برای بدنم مفیده قوی تر م میکنه و سلامت ترم میکنه
این فکر که میشه همیشه سالم بود و در سلامتی کامل بود
سیستم ایمنی بدنم کارشو عالی انجام میده و بدنم از ایمنی بالایی برخوردار هست توی هر دمایی خودشو درست میکنه و از اومدن ویروس ها جلوگیری میکنه و از عهده ی هر چیزی بر میاد
من قوی هستم من قدرتمندم
جالبه هرچقدر میگذره من بدنم وزن ایده آل خودش رو میگیره و روز به روز روفرم تر خوشتیپ تر و سرحال تر میشم
من عبارت تاکیدی نگفتم من بخدا ریشه ی فکری که دارم رو گفتم، که این شده و اینجا تایپ کردم
قانون درک بشه اون موقع آدم دنبال عبارت تاکیدی نیست دنبال حل کردن ریشه ای مسائل و ریشه ای پیدا کردن باورهای خودمون هست
مرحله اول
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
دیدن نکات منفی فردی که توی رابطه باهاش هستم با اینکه کم بود و اذیتم میکرد آقا
من همیشه این اشتباه رو بصورت ریز انجام میدادم درسته بهتر شدم ولی بازم اینکارو در مورد این فرد تکرار میکردم و طبیعی بود که نتیجه تکرار شود بصورت مشابه، اشتباه این بود که من توقع داشتم که همه خوب باشن و همه مثل من فکر کنن ازونجایی که من زیبابین هستم آرام هستم وجه خوب اتفاق ها رو میبینم اصلا عصبانی نمیشم، دیگه گفتم باید همه خوب باشن و وقتی رفتار نامناسبی از فردی رخ میداد سریع اون قسمت وجودم که در مورد اون آدم بود میرفت روی نکات منفی و هی تکرار میکرد هی بیشتر میشه
با اینکه من باورم اینه که همه خوب هستن و همه نکات عالی دارند ولی من اینجا این اشتباه رو تکرار میکردم و هی توجه میکردم و نمیتونستم اعراض کنم ولی برام انگیزه ای شد برای اینکه حل کنم و باز یه مرحله برم جلوتر
چون حل کردن مسائل بصورت ریشه ای آدم رو اوج احساس خوب و لذت میبره
همون باری از روی دوشت انگار برداشته میشه
همون آسان میشی برای آسانی ها
یا همون زندگی در بهشت استاد اینا
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
آیا خودت را سرزنش کردی؛
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
دیگه ما آدم هستیم و یجاهایی بهم میریزیم دیگه و یا اینکه نارحت میشیم و طبیعی است
اما احساس من توی این شرایی احساس واقعی من نبود احساس جالبی نبود، طبیعی بود دیگه فرکانس خوب ارسال نمیکردم و نتایج خوب نمیشه دیگه
اما من سعی کردم سعی کردم که بصورت ریشه ای این مسئله رو حل کنم چون در مرحله ی اول ضربه ی اصلی رو خودم میخوردم و خودم داشتم زجر میکشیدم اما ازونجایی که استاد گفته بود که میشه روابطی عالی و سرشار از عشق رو تجربه کرد یک ایمانی داشتم برای بهبود و تغییر و بهتر کردن خودم و ایجاد رابطه ی خوب با هرکسی و الگوی خود استاد کمکم میکرد درواقع بجای فرار از مسئله آگاهانه خواستم حل کنم و میدونستم توانایی حل کردن هر چیزی رو دارم و اعتقاد داشتم که زندگی اگه خوب پیش نمیره طبیعی نیست و یجای کار ایراد داره و ایراد در منه و پذیرش این رفتارهای نامناسب از طرف مقابل رو به افکار خودم ربط دارم نه به شخصیت خودم نه به احساس ارزشمندی خودم گفتم من لایق روابط خوب هستم لایق احترام هستم اگه نیست پس میسازم
و شروع کردم به اینکه یه راهی پیدا کنم چون بشدت داشت اذیتم میکرد و بشدت داشت منو توی مسیر احساسی میکرد و با این فکر شروع شد که آقا اصلا من چرا باید آنقدر یک نفر برای من مهم باشه یا آنقدر بخوام یک نفر رو تغییر بدم
من که توانایی تغییر کسی رو ندارم و ازونجایی که خودم دارم زندگی خودم رو خلق میکنم اون فرد که تاثیری نداره واقعا مگر اینه من توجه کنم. و اینو میدونستم که اگه من توجه خودم رو از روی اون رفتار نازیبایی فرد بردارم و بجاش حداقل به چیزی توجه کنم که بمن احساس بهتری بده یا شروع کنم به اعراض کردن اصلا یه کاری بکنم که اون توجهه کمتر بشه شرایط عوض میشه
این ایمان که شرایط عوض میشه بر میگرده به اینکه من واقعا ایمان دارم که فرکانس های خودم هستن که دارند نتایج رو رقم میزنن و البته قبلا این نتایج بمن ثابت کرده که همین هست و غیر اینه بزرگترین دروغ دنیاست
من وقتی از استاد عباسمنش فهمیدم که تنها راه تغییر زندگی اینه و فرکانس ایشون رو گرفتم از حد صادق بودن یا همون که توی قران هست که میگه پیامبر دوست داشت فریاد بزنه که بقیه این حرفا رو بشنونن ولی نمیشنیدن ولی من چون توی مدار بودم از استاد شنیدم جوری که هیچ چیز دیگه منو تحت تاثیر قرار نمیده
کتاب کیلو چنده یا بقول استاد دکتر کیلو چنده یا هرچی که جز این باشه که عوامل غیر باورهای من داره یسری کارها رو میکنه من با سرعت لامبورگینی بر میگردم
دیدن زیبایی های فردی که نکات نازیبای زیاد داره کار سختی هست اما شدنی است
خودم رو گذاشتم جای فردی که هست، دیدم و گفتم شاید منم اینجا بودم اینجوری فکر میکردم یا رفتار میکردم
پس عاقلانه بود که قضاوت نکنم گیر الکی ندم در کل توجه نکنم و بیخیال باشم شاد باشم
و کار من این شد که نکات مثبت فرد رو بگم و پاسخ خوب بدم به رفتارهای منفی فرد یا توجه نکنم و نکته ی قشنگ ماجرا این بود که من الان مدت هاست که فقط دارم عشق واقعی میبینم و رفتارهای خوب و تحسین من از درستی قانون، این چقدر خوبه چه کمکی میکنه به ایمان من به ادامه ی راه خدایا شکرت
من برای بهبود این روند تصمیم دارم که همیشه در مرحله اول نکات مثبت افراد رو ببینم
و اون آدم رو قضاوت نکنم به هیچ وجه. رفتارهای نامناسب افراد تاثیری به زندگی من نداره من باید احساس خوب خودم رو داشته باشم
آدم ها رو دوست داشته باشم با همون چیزی که هستن
همون جایی که میخواست احساسم بد بشه و یکی دیگه رو مقصر بدونه سریع بخودم بیام و بگم این آدم نیست بلکه توجه من و فکری که دارم داره احساسم رو بد میکنه دنبال فکری باشم برای احساس کمی بهتر
در کل سرم توی کار خودم باشه و نخوام کسی رو تغییر بدم یا بخوام همه رو درست کنم عین من فکر کنه
وقتی من درست بشم جهان هدایت میکنه منو به جایی که از قبل درست هست به آدم هایی که از قبل خوب هستن یا همون فردی که باهاش هستی درست میشه یا حداقل شرایط جوری میشه که زمان های کمتری باهاش هستی و اون زمان هایی که هم باهاش هستی رفتار های خوبشو میبینی و وجه زیبایی رو تجربه میکنی ازش که تا الان ندیدی
من جابر عثمانی حسن ابادی اعتراف میکنم از همون افرادی هستم که دارم نتایج خیلی خوبی میگیرم و میخوام بگم که از یک فایل دانلودی استاد هم تا الان چشم پوشی نکردم، دوری دوازه قدم هستم و اینکه کم کامنت میزاشتم و میزارم اینجا دلیلش این بود که زندگی با نتایج خوب خیلی حال میده من این فکر توی سرم بود که بیخیال بقیه بابا تو که داری نتیجه میگیری حالشو ببر و حالشو میبرم واقعا چی بگم این فکر من بوده دیگه
ربط ندادم به شخصیتم ربط دادم به اینکه آگاهیم کمتر بوده و به ذهن چموشم
یا اینکه شایدم خوب باشه آدم نتیجه بگیره برای بقیه احترام بزاره کیفشو ببره و کامنت نزاره هاع
یروزی بیاد اعتراف کنه که بقیه مهم نبوده هاع
بعد
یا اینکه اینجوری بگم بهتره
من قبلا اونجوری فکر میکردم الان میخوام اینجوری فکر کنم که خوبه که توی سایتی باشی با افرادی تاپ و درجه یک که ارتباط با این افراد زندگی رو لذت بخش تر کنه برات و بهت چیز اضاف کنه همون آگاهی جدید بهت بدن و بودن باهاشون رو دوست داشته باشی
ارادتمندم
این روزا متوجه شدم که چقدر افرادی که توی این فضا هستن خوبن و چقدر عالیه
از همه دوستانم سپاسگزارم
من دوست دارم که بصورت نتیجه از استاد تشکر کنم چون میدونم وقتی نتیجه بگیرم بزرگترین حس خوب رو به استاد دادم
و با این چیزی که من دارم آموزش میبینم صدرصد شرایط روندی خوب و عالی خواهد داشت صدرصد.
خدایا خودت مارو هدایت کن
خودت بر ایمان ما بیفزا
خودت بر ما آسان کن
و مارو بر درک قوانین خودت آسان کن تا بتونیم نعمت های همیشگی تورو دریافت کنیم براحتی
به نام خداوند بخشاینده مهربان
خدامرا کفایت است
جز او خدایی نیست
من براو توکل کرده ام
که اوست پروردگار عرش بزرگ
خدایا آغوش تو پناهگاه ومونس قلبم شده
در میان این همه افراد فقط بانو احساسم خوب میشه .
به رهبری که از جانب تو به این بنده ات برسد محتاجم .
ای که دستانت را برای کمکم میرسانی وارامشم میکنی.
سلام ودرود به استاد جان ومریم جانم
چقدر جالبه هدایت خدا که به هر چالشی میخورم به موقع به فایل از جانب استاد به موقع میرسه .
سوال این قسمت:
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
راستش قبل از دوره احساس لیاقت اصلا تو ذهنم رفته بود که من نباید هیچوقت اشتباه کنم واگر اشتباه میکردم اینقدر خودم را سرزنش میکردم که قشنگ میدیدم خودم با دست خودم بیارزش کردم خودم را واحساس میکردم فقط من اشتباه میکنم .
مخصوصا نجواهای ذهنی که ما انرژی ام را میگرفت .
چون از بچگی میگفتند تو نباید اشتباه کنی اگر اشتباه کنی نالایقی .
الان حدود یکماه میشه به یه چالشی برخوردم که متوجه شدم اشتباه کردم و میتونستم بهتر انجام بدم .
برای کارم مدارکم را دادم وبعد از یکماه که صاحب کارم کلید را ازم گرفت بدون هیچ کاری اومدم بیرون و مدارکم را نگرفتم .
تو این مدت خیلی ذهنم حرف میزد که ببین چه اشتباهی کردی ولی خودم به خودم میگفتم که باید درس میگرفتم
اگر این اشتباه نمیشد چطوری میفهمیدم که دفعه بعد چه کار کنم .
همه اشتباه میکنند ولی احساس گناه که بقیه میخوام بهت بدهند از خود اشتباه بدتره .
یه طرف نجواهای ذهنی که میخواست بهم احساس گناه بده از یه طرف هم قلبم میگفت درست میشه چیزی که نیست بزرگش نکن .
به شدت خود را سرزنش کردی!
راستش بله احساس سرزنش ته وجودم دارم هنوز که باعث میشه احساس کنم من بی ارزشم
انگار خیلی تو ذهنم دارم بزرگش میکنم که چرا مدارکم را دادم
چرا اینجور شد چرا با این انسانها هم فرکانس شدم چرا وچراهایی که مثل خوره افتاده به جونم واحساسم را بدمیکنه .
آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!
دقیقا آره
انگار فراموش کردم که تو دوره احساس لیاقت استاد میگه احساس ارزشمندی ما به عوامل بیرون گره نخورده
من همین جوری ارزشمندم این نه با حرف زدن درست نمیشه باید تو وجودم بره .
مگه زمانی که خواستم بیام روی زمین خداوند با دلیل من را فرستاد .
من خواستم وشد
من خودم را ارزشمند دیدم که اومدم .
آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!
اولش برای یه دوهفته گفتم من دیگه سرهیچ کاری نمیرم
انگار ته وجودم میخواست احساس ترس وبی ارزشی کنم
ولی گفتم باید برم شروع کنم تا یاد بگیرم بیزینس خودم را بزنم
دوهفته که هیچ کاری نمیکردم میدیدم بی انگیزه شدم وداره یادم میره کارکردن
ولی به یه کار جدید هدایت شدم .
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
اشتباه اخیرم دادن همه مدارکم به صاحب کارم بود بدون نوشتن قرار داد
دادن ضمانت ونگه نداشتن یه برگ از ضمانتم
اعتماد و دلسوزی
ارزش قائل نشدن برای خودم برای استراحتم ودویدن بیخودی جسمی بدون اینکه روی باورهام
کارکنم .
باهرکسی کارکردن اشتباه بعدی ام
تحقیق نکردن در مورد ضمانت برای کار
به جای کارکردن روی خودم کار جسمی ام را بیشتر کردن
قانون های خدا را برعکس عمل کردن
احساسم را بد کردم
به فراوانی ایمان نداشتن
تسلیم نبودن
روی آدم ها وحرف هاشون حساب کردن
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
اشتباهم باعث شد نجواهای ذهنی ام بیشتر بشه
واحساسم بدبشه ونتیجه ای که میخواستم نگیرم .
وتمرکزم بره روی منفی ها .
از حال خارج شدم ورفتم تو گذشته و آینده .
خودم را سرزنش کردم و قشنگ تخریب کردم خودم را از درون .
آیا خودت را سرزنش کردی؛
بله هر لحظه وهرساعت وهرروز
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛
بله ،همش میگفتم دوتاکارداشتم شبیه به هم وهردوتاش به در نخورد ،
حتما من اشتباه کردم حتما من مشکل دارم
چون تازه وارد کارشدم هیچی بلد نیستم
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
دوروز میشه دارم فکر میکنم خب چرا اینقدر بزرگش میکنم
یعنی درس تو این چالش خیلی برام داشت که بسیار باارزشه
که در زمانی که بیزینس خودم را انشالله بزنم به دردم میخوره و همین ارزشمنده
مرحله سوم:
چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
تحقیق کنم
روی باورهای وفرکانسم واحساس ارزشمندی ام کارکنم
قرار دادتنظیم کنم
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
صبورترم کرد
قوی ترم کرد
قوانین کاررایاد گرفتم و فروشندگی
عزت نفسم را بالاتر برد
روی شرکم بهتر کارکنم
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
همه اشتباه میکنند وهراشتباه تضادی برای رشدما میشود وقوی ترمیشویم
تجربه هامون بالاتر میره
وبارهر اشتباه ناامید نشوم ورپی خدا حساب کنم فقط
سلام وعرض ادب خدمت بهترین استاددنیاوهمراه وهمدل همیشگیشون وخانواده عزیزم
استادجان قبل پاسخ دادن به سوالات این جلسه وتمرین ها خواستم ازبرداشت شخصی خودم بگم که میدونم تجربه اکثردوستان هست.متاسفانه اکثراشتباهات فعلی ماریشه درکودکی داره که والدین ومعلمان واولیامدرسه،ناآگاهانه وازروی دلسوزی وجلوگیری از خطای مجدد احتمالی ما برخورددرستی بامانداشتند.مثلا بعدانجام هراشتباهی مدام سرزنش میشدیم توبیخ وتنبیه میشدیم.انقدر هرچندوقت یکباراون اشتباه رومجددبرامون یادآوری میکردن که عذاب وجدان تمام وجودمون رو میگرفت.والدین ازروی دلسوزی میخواستن بایادآوری اون موضوع مثلا به خیال خودشون ازاشتباهات احتمالی آینده جلوگیری کنندولی این باعث حس خودکم بینی وبی عرضگی درمامیشد.ی وقتایی هم تاکاری میخواستیم انجام بدیم میگفتن نه تونمیتونی ولش کن خودم انحامش میدم یامثل سری قبل خرابش میکنی،توهیچی نمیشی وماهم باورکرده بودیم که که نابلدیم بی عرضه ایم دست وپاچلفتی هستیم حواس پرتیم وازپس هیچ کاری برنمیایم وهیچی نمیشیم.
این داستان استعدادهم که خیلی ساله متاسفانه توجامعه ما مدشده وحتی سالیانه آزمون های استعدادیابی برگزارمیشه ومدارسی به عنوان استعدادهای درخشان ایجادشده که منجربه ضعیف جلوه دادن ی عده میشه.که خودم منم ازاین قاعده مستثنی نبودم وبااولین اشتباه ازطرف والدین یااولیامدرسه ومعلما به بی استعدادبودن محکوم میشدم.مقایسه شدن بابقیه هم که دیگه برای خودش ی داستان بالا بلندهمیشگی بود.
پاسخ سوال1
القصه بابت توضیحاتی که دربالا بهتون دادم من قبل آشنایی بااستاددراکثراوقات بعداشتباهاتی که انجام میدادم آنچنان ترس ازادامه دادن درمن رشد میکرد که علنا فلج میشدم.شرم وخجالت تمام وجودمومیگرفت.احساس ناتوانی وعجز،احساس خودکم بینی،بی عرضگی،حواس پرتی،بی استعدادی ناامیدی وازدست دادن اعتمادبه نفس،دوست نداشتن خودم. البته اینهابیشترتوی محیط های کاری بمن دست میدادانقدرکه بعدانجام یک اشتباه کارفرما سرزنش میکرد توبیخ میکردتوضیح میخواست عصبانی میشدومدام غرمیزد.(البته هنوزهم یکم ازاین احساسات درونم هست که دارم شدیدا باهاش مبارزه میکنم)
ازوقتی بااستادآشناشدم خودم روراحت ترمیبخشم اشتباهاتم به وضوح کمترشده.وقتی اشتباهی میکنم به خودم میگم انسان ممکن الخطاست اشکال نداره نترس ادامه بده تومیتونی تودرستش میکنی مگه هیچکس توی این دنیا اشتباه نمیکنه؟نگاه کن بقیه رو،اوناهم اشتباه کردن ولی ادامه دادن وحلش کردن.توام میتونی یادش بگیری.بایددرسش روبگیری تادیگه تکرارنشه تاقوی شی.
لازم به ذکر بااشتباهاتی که توی محیط کاربرام پیش میادبیشتربهم میریزم تااشتباهاتی که شخصی.(شایدچون کسی شاهدشون نیست وسرزنشم نمیکنه باهاش راحت ترکنارمیام.انگاری ترس ازنگاه دیگران دارم)
پاسخ سوال2
بخش1
اگربخوام یادآوری کنم بزرگترین اشتباه ونزدیک ترین اشتباهم توی محل کارسابقم بودکه توی نوشتن فاکتوراشتباه کردم.
بخش2
داشتم ازخجالت وشرمندگی میمردم بقیه هم مدام سرزنشم میکردن وباعث میشدن دستپاچه ترشم.اصلا دیگه مغزم کارنمیکرد.دقیقا همون احساسات بددوران بچگی که بعدازهراشتباه به سراغم میومد تکرارشد.استرس دادن اطرافیان سرفاکتورنوشتن های بعدی که مدام میگفتن خانم مواظب باش مثل سری قبل اشتباه نکنی انقدرفشارروانی بهم میاوردوآزارم میدادکه بعدمدتی کلا استعفادادم.
درسی که ازاین موضوع گرفتم این بودکه دیگه برای خودم ی نمونه فاکتور صحیح آماده کردم که تامدتی ازروی اون مینوشتم تادیگه اشتباه نکنم وکم کم برام شدعادت درست نوشتن.ولی نتونستم فشارحرفهای دیگران روتحمل کنم دیگه اون فضارودوست نداشتم.استعفادادم.
بخش3
میتونم همش باخودم جملات تاکیدی بگم که من توانایی انجامش رودارم.قرارنیست من مدام ی اشتباه روتکرارکنم ولی خب ی وقتاییم پیش میاد.انسان ممکن الخطاست.من دخترتوانمندی هستم.این اشتباه به وحوداومد تامنو رشدبده.تایادبگیرم چطوربایدرفتارکنم کاردرست کدومه وراه حل چیه؟هیچ اتفاقی نیفتاده بایدآرامش داشته باشم تاکمتراشتباه کنم
بخش4
نبایداجازه بدم حرفهای دیگران روم تاثیربذاره.نبایدبزارم عجول بودن دیگران منودستپاچه کنه چون من ذاتاهمه کارهام رو به آرامی انجام میدم.واینکاربرام تمرکزمیاره.بایدتوجهی به حرف دیگران نکنم.
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد بی نظیرم
سوال:به اشتباهی که اخیرا انجام دادی فکر کن .در ان زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی ؟
اشتباهی که اخیرا انجام دادم در کارم بود و اینکه چک های سنگین و پشت سر هم داده بودم و گلیمم و بیشتر از پام برداشته بودم و کلی استرس و نگرانی داشتم و میخواستم مغازه ام و پر کنم و نمیدونستم توی چه دامی می افتم خداراشکر با کمک اموزش های استاد تونستم خودم را کنترل کنم و بشینم فکر کنم با چندین نفر مشورت کردم همه باورها اشتباه که بدون چک نمیتونی کار کنی و چه جوری می تونی مغازه ات و پر کنی و من اولش یکم فکر کردم ایا من باید شغلم و عوض کنم ایا من بلد نبودم ایا ایا و هزار تا فکر ولی اینکه خودمو سرزنش کنم اصلا و ابدا فق می گفتم کجای کارم اشتباه کجا را باید اصلاح کنم من می تونم و اینو هی به خودم تکرار و تکرار میکردم زینب تو میتونی
تا اینکه با کمک 12 قدم و هدایت خداوند مهربونم به قدمها من تونستم اشتباهاتم و در بیارم و اینکه تو بیزینست زینب تو بی نظیری تو اخلاقت با مشتری عالی صبوریت عالی و خیلی چیزها و گفتم من ادامه میدم و موفق میشم با اینکه خیلی ها حتی از نزدیکام گفتند ولی من فقط دنبال نشانه های خداوند بودم و به من گفت زینب این راهت و ادامه بده و من کمکت میکنم خداراشکر سربلند بیرون اومدم و الان 22 بهمن اخرین چکمه و بین چکها هم رفتم برا یمغزه ام کم و کسری که داشتم و نقد خریدم و نقد نقد فروختم و چه حالی هم داد بدون استرس و عالی
و این شد برایم درس من از این مغازه درسها گرفتم درسهای زیادی و میدونم اگه اینها نبودند من همون روال قدیم را طی می کردم با استرس و نگرانی من با اینکه تحت فشار شدید بودم ولی همش دنبال راهی بودم و با خدا خیلی حرف میزدم و میگفتم خدایا منو راهنمایی کن برام نشانه بفرست
استاد من پذیرفتم و قبول کردم که اشتباه کردم و با قبول کردن اشتباهم به فکر راه حل بیفتم این اشتباهات که منو بزرگ کرده و الان فهمیدم چکار باید بکنم و چه جور مغازه ام را توسعه بدم و با کمک خدای مهربونم و تغییر باورهام میتونم پیشرفت کنم .من اشتباه را میکردم تا درس میگرفتم .
توانایی های من عالی ولی فقط بایدببینم چکار کنم تا بتونم پیشرفت کنم من بی نظیرم و مغزی دارم که هر چقد ازش کار بکشم بیشتر به من ایده میده .
اگر باز هم اشتباهی هم بکنم باز ادامه میدم و این اشتباهات اومدن منو به پیشرفت برسونن
خدا منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه
من به خدا و عدالتش ایمان دارم .
خدایا ممنونتم .
استاد از شما متشکرم که برای ما وقت میزارید سپاس
خدایا شکرت شکرت شکرت
بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت عزیزانم
بهبه بهبه چه مجموعه فایلایی داره آماده میشه تشکرتشکرتشکر
فایلوزدم دان شد ولی هنوزنگاه نکردم اول بیام سوال روجواب بدم
به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟
جواب:
«اتفاقا دیشب یه اشتباهی مرتکب شدم راجب بچه هام ک توکامنتامم گفتم این پاشنه آشیلوداشتم وتقریبا روبه بهبود بوده ینی 80درصد اوکیش کردم اینکه وقتی بچه هام همدیگروبزنن یااذیت کنن اونموقع قاطی میکردم وتنبیه فیزیکی هم بود ولی ب لطف آموزشاتون موفق شدم نگاهموتغییربدم ودیگ واکنش گرانباشم به این مسئله یاکمترباشه درحده یه صحبت آروم باهاشون
خب دیشب دخترم 5سالشه سره گوشی باپسرم ک 3سالشه دعواش شد سرشوهول داد چون کناردیواربود خوردتودیوارالبته گوشیم ماله دخترم بود خلاصه منم ک یکم حسم خوب نبود همون لحظه واکنش نشون دادم ودخترموتنبیه کردم دقیقا همون لحظه ذهنم اومدشروع به نجواکنه منم شروع کردم به حرف زدن حالا چیزایی ک به خودم گفتم((منم آدمم اشتباه میکنم مهم اینه ازشون درس بگیرم تادیگ تکرارش نکنم وخداروشکرنسبت به قبل خیلی خیلی بهترشدم واشکال نداره من میدونم ک هیچکس به هیچکس ظلم نمیکنه وهرکس هراتفاقی براش پیش بیادبخاطر باوراخودشه فرکانسشه ومن نباید دخالت کنم وایشالا دفعات بعدی پیش نیادولی اگرم شد واکنش نشون نمیدم))واجازه ندادم ذهن بهم احساس گناه بده وحالمم خیلی خوب بود تاوقت خواب بدون هیچ احساس گناهی
برم فایلوببینم بیام………….
خداروشکربخاطراین فایل زیبا وپرازآگاهی وانگیزشی ک ماتوانایی انجام هرکاری روداریم هرکاری
مرحله اول:
به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
((خب پاسخ این قسمتوک دربالا دادم بریم مرحله بعد))
مرحله دوم:
توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
((دراین مورد هم ک گفتم خداروشکر به هیچ عنوان خودموسرزنش نکردم برعکس پذیرفتم ک انسانم واشتباه میکنم و جای پیشرفت دارم ))
مرحله سوم:
با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:
چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
((درسی ک گرفتم این بودک بیشترروباور کسی ب کسی ظلم نمیکنه و باوراینکه هرکس داره نتیجه فرکانساشومیبینه کارکنم و رویه واکنش گرابودنم بیشترکارکنم و کمتر دلسوزی کنم ک درواقع ازهمون باورای خراب بالا میاد))
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
((خب اگربتونم واکنش گرابودنم روبهبودبدم دربرابر تمام مسائل میتونم کنترل ذهن داشته باشم ودر داشتن احساس خوب وماندگاری این احساس ونتایج خوب خیلی تاثییر داره))
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
((ازینکه تعداد تکرارش کمترشده وشدتش نشون میده چقدربهترشدم وبهم انگیزه میده ک بیشتر روش کارکنم ومن توانایی تغییر درهرجنبه اززندگیم رودارم))
مرحله چهارم:
پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
((ازونجاک واکنش گرابودن جزئی ازشخصیتمون شده وهمینطور مسئله ظلم و دلسوزی من اولین چیزی که باید انجام بدم اینه که اصن درون لحظه اونجاحضورنداشته باشم واعراض کنم توجهموبذارم یه جای دیگ خودمو سرگرم کنم باچیزدیگ وبعد هم شروع کنم به تکرارباورای مثبت ک کسی ب کسی ظلم نمیکنه هرکس نتیجه فرکانس هاش رومیگیره
وهمینطورآیه««مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»»این خیلی به من کمک کرده درین زمینه همینطوربعدازینکه ذهن نجواش کم شد دیگ شروع کنم ب توجه ب نکات مثبتشون رفتارای خوبشون باهم رویادم بیارم تااون رفتارم دیگ تکرارنشه))
عاشقتونم
درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید