ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1292 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم

    در رابطه با سوالی که استاد پرسیدن

    تو این فایل راستش نه اگه اشتباهی رخ بده برام درسش رو یا میگیرم و ادامه نمیدم یا اینقدر ادامه میدم تا درسشو بگیرم چون قانون اینه ولی واقعا خودمو اینجوری قانع میکنم که طبیعیه ادم اشتباه میکنه فک میکنم تو دوره عزت نفس بود استاد بهمون گفتن که تو ذهنم ثبت شده این موضوع و خودمو سرزنش نمیکنم اصلا میگم اشکال نداره من خالقم میتونم فرکانسی که دوس دارم رو هر لحظه بخوام بفرستم و نتیجه اونجوری بشه که من میخوام نتایج هر لحظه داره ریلود میشه داره اپدیت میشه هر لحظه هر ثانیه نهااا هر لحظه و واقعا معجزه میشه بعدش خداروشکر و واقعا استاد تو دوره به صلح رسیدن با خود و دوره عزت نفس بود بهمون گفتن یه اشتباه رو دوبار تکرار نکن ولی من تو روابط خیلی تکرار کردم این موضوع رو اما مشکلی ندارم درسشو پاس میکنم میرم مرحله ی بعدی مطمئنم

    کلا من تو رابطه عاطفی و عدم وابستگی به طرف مقابلم پاشنه اشیلمه تا ابد باید روش کار کنم البته ولی کلا با اشتباه کنار میام ناراحت میشما اما 10دقیقه و درسشو میگیرم خداروشکر

    عاشقتونم

    فعلا در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    ناصر لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1212 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت استادان گرانقدر و دوستان عزیزم

    ذهنیت قدرتمند در مقابل ذهنیت محدود کننده 3

    موضوع این قسمت در مورد اشتباه کردن وقتی که اشتباه میکنیم چه واکنشی داریم آیا خودمون رو سرزنش میکنیم یا همین اشتباه رو فرصتی برای پیشرفت میدونیم؟اولا خدارو شکر میکنم بخاطر این همزمانی این فایل با اشتباه چند روز قبل من؛همین که گفتین این فایل در مورد اشتباه گفتم ببین نشانه از این واضح تر و جالبش اینکه همین امروز هم فهمیدم چرا من این اشتباه رو کردم و بعد از فهمیدنش چقدر احساس خوبی داشتم میدونستم این پاسخ از طرف خداست و فهمیدم که این تجربه خوبی میشه برام تا شناخت خوبی داشته باشم از کارایی که میکنم

    در مورد واکنش به اشتباه کردنم من عالی نیستم ولی خوبم حتی اون لحظه ی که اشتباه کردم خودمو سرزنش نکردم چرا احساسم بد شده بود ولی ابدا خودمو سرزنش نکردم و اینم بگم فایلهای ارزشمند سفرنامه و دوره فوق العاده عزت نفس خیلی بهم کمک کرده تا ابدا خودمو سرزنش نکنم و در مورد موضوعات مختلف کمال گرا نباشم یا احساس گناه نکنم چون میدونم احساس گناه چه احساس پایدار و ویران کننده ای هست؛در مورد اشتباه کردن احساسم بد میشه ولی تو احساس بد نمیمونم و خیلی خوبم در این مورد و به خودم نمره خوبی میدم و وقتی خدا امروز پاسخ عالی رو بهم داد فهمیدم که این اشتباه به من کمک خواهد کرد تا خودمو بهبود بدم

    درس های زیادی میتونیم از اشتباهات مون بگیریم چون با این اشتباهات و حل کردنشون مسیر برای ما هموارتر و اعتماد به نفس ما بیشتر خواهد شد اینکه با حل کردنش به خودمون یادآور باشیم هیچ کاری نیست که من نتونم انجامش بدم اگرم بلد نباشم یاد میگیرم و بهتر و بهتر میشم تو اینکار

    ایده و راهکار عملی من اینکه آگاهانه با خودم در صلح باشم با خودم رفیق باشم با خودم تنهایی تو دلم صحبت کنم(این ایده خیلی جواب میده برای من)به خودم بگم تو هزاران بار ثابت کردی تو اینکار توانمندی و اگرم اشتباه میکنم هوای خودم رو داشته باشم به خودم بگم همه اشتباه میکنن منم یکی از اون آدما مهم اینه در دل این اشتباه درس هایی هست که باید یادش بگیرم و بهتر بشم؛من فقط ایده با خودم تو دلم صحبت کردنم خیلی جواب میده خیلی خوب میشه حالم و جدیدا هم با نوشتن خیلی ایده میگیرم میام یادداشت های گوشیم می‌نویسم تا یادم نره چه درس هایی باید از این اشتباه بگیرم

    سپاسگزارم از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    محسن جلیلی گفته:
    مدت عضویت: 875 روز

    سلام بر استاد بزرگوار و خانم شایسته

    استاد من باهمه حرفهای شما موافقم و موافق بوده ام ولی دراین یک مورد من خودم رو نتونستم راضی کنم که اگر اشتباهی کردیم یا کسی با بی توجهی و اشتباهش به کسی دیگه ضربه بزنه چشم پوشی کنیم

    من خدمات خودرویی دارم و بسیار بسیار توی کارم و حرفم حساسم و واس واس دارم وخروجی کاری که از مجموعه ما بیرون میره من هزار بار چکش میکنم چون شغل ما جوریه که با جون آدم ها سروکار داریم حالا همکار ما با بی توجهی و سهل انگاری با شل بستن پیج چرخ ماشینی باعث شد یه خانواده کامل از بین برن تکلیف چیه اون باید چیکارکنه بیخیال باشه خودش رو سرزنش نکنه.حالا توپی که گل نشه اشکال نداره ولی جون آدمی که با بی توجهی از دست بره یکم هضمش برای من سخته.یا مادر بزرگی من داشتم چشمش آب مروارید داشت رفت دکتری که تجربه کافی نداشت قبول کرد چشم مادر بزرگ منو عمل کنه زد کورش کرد الان نمیبینه رفتیم دکتر گفت برید شکایت کنید بیمه هزینش رو بهتون میده الان تکلیف چیه اون دکتر اصلا بیخیال بود و مسولیتی برعهده نگرفت .من توپ بستکتبال داخل سبد نره میپذیرم ولی این برام منطقی نیست .الان من 4سال شاگرد بودم 4سال هم استاد شدم توی کارخودم کارکردم بعداز 8سال یه مجموعه گرفتم و برای خودم کار میکنم الان طرف 6ماه کارنکرده مغازه میگیره و میگه کم کم تکاملو طی میکنم .حالا اگر اون طرف تسمه ماشین مشتری رو شل ببنده و مشکلی برای اون ماشین پیش بیاد باید طرف بگه اشکال نداره من دارم تکاملمو طی میکنم پیش میاد

    من ناآگاه نیستم و تمام فایل های رایگان وفایل هایی از شماهم تهیه کردم میدونم کشتی تایتانیک جریانش چی بوده که الان ماداخل کشتی سازی پیشرفتدکردیم میدونم خیلی از دانشمدان ما براثر بی اعتیادی داخل محفظه رو هوای خالص پرکردن و با جرقه منفجر شد و به پیشرفت بشر کمک کرد ولی درک نمیکنم طرف با کم تجربگی و سل انگاری فردی با جون یکی دیگه بازی کنه

    ممنون میشم منو راهنمایی کنید درپناهدالله شاد سلامت ثروت مند وسعادت مند دردنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      مهشید و شیرین گفته:
      مدت عضویت: 1247 روز

      به نام خداوند مهربان

      سلام آقای جلیلی

      افرادی که شما از آنها نام بردید در هر صورت جواب فرکانسهای خود را دریافت کرده و شخص خاصی مقصر نیست. خود این افراد با ارسال فرکانس چنین درخواستی را به صورت نا خودآگاه به جهان هستی در زمانی نا مشخص ارسال کرده اند و شخص خاصی که مقصر بدانید وجود ندارد. قدرت تنها در دستان خداوند و خود اشخاص قرار داشته است و اگر بخواهیم دیگران را مقصر دانسته و سرزنش کنیم حتما خود ما نیز توسط سایرین سرزنش خواهیم شد و آن شخص نیز نا آگاهانه به چنین عملی دست زده و ممکن است خود ما نیز در چنین شرایطی چنین اشتباهاتی انجام دهیم و مقصر دانستن آنها علاوه بر این که مشکلی را حل نمی‌کند باعث می شود جهان نیز ما را در چنین موقعیت‌هایی یا مشابه آن قرار داده تا ما نیز از این دست اتفاقات را تجربه کنیم. همان‌گونه که ما نیز اشتباهات زیادی کرده ایم دیگران نیز چنین اشتباهاتی انجام داده باید با خود و دیگران مهربان باشیم و قدرت را تنها به خداوند بدهیم. همان‌گونه که حضرت موسی نیز فردی را به قتل رسانده و خداوند توبه او را پذیرفت و به مقام پیامبری رسید.

      سلامتی، موفقیت،ثروت و سعادت را در دنیا و آخرت برای شما خواهانیم.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1426 روز

    به نام خدا

    سلام…

    در مورد سوال این بخش باید بگم ک من اشتباهات خیلی زیادی داشتم و برای هرکدوم هم برخوردهای متفاوتی داشتم ولی توی همه اونا حس سرزنشگر رو داشتم و مدام به خودم میگم چرا همچین کاری کردی نباید اینکارو میکردی وااایی خیلی بد شد،مدام این حرفا تو سرم تکرار میشه ولی هیچ وقت در مقابل کسی این کارو نمیکنم یعنی نمیتونم اشتباهمو بپذیرم و حالت تدافعی میگیرم ک ن کار بدی نکردم یا اگ شمام بودین همین کارو میکردین و کلی حرف دیگه ک بازم اعصاب خودم بهم میریزه.

    مثلا اگ یه سوالی از امتحانم رو بلد باشم ولی از سربی دقتی اشتباه کنم توی پاسخ بعد خودمو کلی سرزنش میکنم ک ی سوال راحت رو اینجور خراب کردی و اینقدر بهم میریزم ک حد نداره

    در مورد یادگیری هم که یه جور دیگم مثلا رشته ژنتیک رو از بین زیر رشته ها بیشتر دوست دارم ولی همون درس رو نمره خوبی نمیگیرم و اینجور همش استرس میگیرم و با خودم میگم نکنه من استعداد ندارم نکنه از پسش برنیام چون موقع خوندن کامل متوجه مبحث میشم ولی نمره ای ک از امتحانش میگیرم رضایت بخش نیس.

    به طور کلی بخوام بگم خیلی از خودم توقع زیادی دارم اینکه اگ یکاری رو انجام میدم باید به نحو احسن انجامش بدم و اگه خوب انجام ندم خودمو سرزنش میکنم.ولی با این حال زیاد نگران واکنش بقیه نیستم نکه اصلن نباشما ولی تو این مورد خیل خوب تونستم رو خودم کار کنم ک هیچی به کسی مربوط نیس بااین حال هنوز جای کار داره.

    کلا توی هر صحبت استاد منم ی مثال دارم

    مثلا برای صحبت کردن اینکه توی کلاس درس زبان تخصصیم همیشه از اول تاآخر کلاس استرس داشتم نکه بلد نباشما ن اتفاقا وقتی درس رو توی خلوت خودم میخوندم خیلی خوب میخوندم ولی توی کلاس چون در حضور بقیه بود همیشه از واکنش بقیه ک اگ ی کلمه رو اشتباه تلفظ کنم میترسیدم و همین باعث میشدکل تایم کلاس استرس بگیرم و همین استرس باعث میشد روان نخونم و دقتمو کم میکرد ولی خب الان جسارتم بیشتر شده و سعی میکنم در برابر اشتباهاتم اون بخش هایی ک کارمو ب خوبی انجام دادم رو بیاد بیارم و با خودم بگم ک ببین تو اینقدر کارهارو به خوبی انجام دادی ی اینجاشو فقط اشتباه کردی و اشکال نداره بازم میتونی جبرانش کنی

    درسی ک اشتباهاتم میتونم بگیرم اینکه که دقتمو ببرم بالا و سطح توقعم رو از خودم بیارم پایین و اینو در نظر بگیرم ک همه اینارو من دارم تجربه میکنم و ممکنه اشتباه کنم و این اشتباه باعث میشه ایده و راهکارهای بهتری ب ذهنم برسه و باعث پیشرفت در کارم میشه.

    برای حل این مشکل هم میتونم کارهایی رو ک به خوبی انجام دادم رو بیاد بیارم تا انرژی بگیرم و توقعم از خودم بیارم پایین و اشتباهاتم رو پلی برای ایده هایی بهتر بدونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2166 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد گرانقدر و ارزشمند و ارزش آفرینم با اون ذهن قدرتمند معرکه شون که این ذهنی که تو سرتون دارین ساخته و پرداخته خودتونه و منم میخوام خالق همچین ذهن زیبا و قدرتمندی باشم پس در راستای این خواسته میخوام که جا پای شما بزارم و ردپاها رو دنبال کنم و بسازم یک ذهن زیبای قدرتمند…

    خدایا شکرت برای این سری فایل های ارزشمند که هدیه های نابی هستند از طرف دستان سخاوتمند خدا به من

    خدایا شکرت که من میتونم همه جوره خالق زندگی و شرایط و حتی فایل هایی باشم که لازم دارم.

    خدایا شکرت برای اینکه جهانت اینقدر نظامند و قانونمند برای این قوانین ثابت و سنت الهی ات شکر خداجونم…

    خب بی مقدمه میرم سراغ جواب دادن به سوال ها و انتقال تمرین هام تا جای ممکن در این مکان مقدس.خدایا خودت کمکم کن بنویسم اون چیزهایی که باید نوشته بشه وو به یاد بیارم و خودم بیشتر بشنام ذهنم رو بیشتر بهبود بدم.خدایا تنها از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم.

    =====================================================

    ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده-قسمت 3

    _ سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    _اشتباهاتی که من اخیرا مرتکب شده ام:

    * خوندن درس زمین شناسی ایران و چند روز پیش بعد از تموم کردن این درس تخصصی متوجه شدم درس ها و نکته هایی که خوندم، نکات و سوالاتی که برای خودم یادداشت برداری کرده بودم اصلا به کارم نمیان، اصلا این مطالب اونایی نیستن که در کنکور ارشد در دو سه سال اخیر اومده. یکجورایی باید بگم اصلا در منبع مطالعه این درس اشتباه کردم، اشتباه خوندم و این همه مدت الکی انرژی صرف کردم.

    *اینکه متوجه شدم چه پاداش اشتباهی به خودم و ذهنم دادم کی و کجا؟!!!

    (منظورم پاداشی که پارسال بعد از تعهد مرحله اول شش ماه مون به خودمون دادیم بعد از کلی نتیجه گرفتن از دوره قانون سلامتی.)

    *اشتباه دیگه ایی که یادم میاد اخیرا انجام دادم، اینکه به موقع اونجایی که قلبم گفت سرمایه گذاری نکردم،دنبال جور کردن بقیه پول و پس انداز نشدم، روی دوره جدید که همزمان میتونستم اونجا باشم.(اصلا یکم خودمو نبخشیدم برای این موضوع هنوز)

    *اشتباه دیگه من در بحث ورزش و عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی اینه که پیاده روی رو یکهو چند روزه صفر کردم و دارم اذیت میشم(البته توجیه ام اینه تمرکزم روی درس خوندن هست و از خونه بیرون نرفتم.)

    *اشتباهی که بارها ازش ضربه خوردم ولی امیدوارم درش رو بگیرم و حتی در حد یک جمله کوتاه هم اشتباه نکنم. اینکه در مورد اگاهی ها زیاد حرف زدم.زیپ دهنم رو نبستم کاملا.(خیلی از سال های اول بهتر شدم اما هنوز باید بهتر بشم.)

    _توی اشتباهِ در مورد عمل به قانون سلامتی و پاداشی که برای نتیجه گرفتن داشتیم و به قولی همون یک اشتباه و پاداش اشتباه از مسیر درست خارج مون کرد باید اعتراف کنم خیلی فرافکنی میکردم. خیلی خودتخریبی و خودسرزنشی بالایی داشتم. اصلا به پایه ها و اصل ها و بیس شخصیتم و لیاقتم ربطش دادم.

    قضیه چطور بود اولش که نمیدونستم این پاداش اشتباه راه رو باز کرده برای اشتباه های دیگه. میگفتم آره دیگه من چون هدف بعدی رو مشخص نکردم و بلد نیستم هدف مشخص کنم اینجوری شد.

    بعد گفتم آره دیگه سقف آرزوهام کوچیک بوده.

    اصلا بعد به جایی رسید که میگفتم اصلا من آدم اشتباهی بودم. و میگفتم اصلا من لیاقت داشتن این دوره ارزشمند رو نداشتم چرا چون پول و درآمد نداشتم و یک عاله دلایل به ظاهر منطقی دیگه.اصلا هی خود تخریبی میکردم و ارزش خودمو و توانایی های خودم آوردم پایین و نجواها و دلیل ها این بود کــه آره من برای این دوره کوچیکم هنوز،بیس و لول این دوره بالاس من براش کوچیکم. به قد و قواره ی من نمیخوره. بــعد ربطش دادم به باورهای مشکل دارم در زمینه مالی و درآمد نداشتنم.

    میتونم نتیجه بگیرم در این اشتباه اکنشم بیشتر خودسرزنشی و احساس گناه بود. اینه عجله کردم و قانون تکامل رو رعایت نکردم و اصلا تو خیلی عجولی فهیمه. هنوز بیس رو درست نکردی رفتی برج بسازی معلومه که میریزه. تو چقدر عجولی کی میخوای قانون تکامل رو بفهمی پــس.

    بـــعــد واکنشم این بود که تجربه جدید و جالبی کسب کردم که “به جای کوچک کردن خواسته هام، باورهام رو بزرگ کنم.”

    یک فرصتی برای رشد، برای شناخت خودم و مسائلی که باید ریشه ایی حل کنم. بیس هایی که باید از پایه درستش کنم. هنوز میخوای باور ثرووتمند شدن و معنوی نبودن پول رو بزاری کامل درست نشه. باید بقول استاد نفر بفرستم تا این باور رو درست کنم وو این سنگر رو فتح کنم. چون احساسم میگه تو این باور رو درست کنی و معنوی بودن پول رو بیشتر باور کنی اصلا کولاک میشه.پس درس این اشتباه اینه که این باورهایی که نصفه نیمه روشون کار کردم و کامل فتح شون نکردم برم کامل فتح شون کنم. ریشه ایی حل کنم.

    واکنش الانم که دارم مینویسم به این اشتباه هم اینه که:

    چقدر من خوش شانسم.

    چقدر درس گرفتم.

    چقدر بیشتر عملکرد ذهن رو عملی متوجه شدم.

    چقدر بیشتر تفاوت ورودی مناسب و ورودی نامناسب رو درک کردم با پوست و استخوانم.

    چقدر قدردان تر شدم برای داشتن قانون سلامتی و انتخاب سبک زندگی به روش قانون سلامتی.

    چقدر خوبه که اینقدر برکت داشت این تضادها و خواسته هامو بیشتر بهم نشان داد. اصلا این اشتباه یک مدلی از یادگرفتن رو برام به ارمغان آورد که هیچ وقت فراموش نمیکنم.اصلا الان که دارم مینویسم به خودم افتخار میکنم اینقد رزود متوجه شدم و اینقدر خوب سریع برگشتم و اینقدر راحت خودمو به جریان هدایت سپردم و احساسم رو از وقتی خوب کردم اصلا جهان منو خودش انداخته توی تغذیه سالم. اصلا جهان برام غذاهای سالم میزاری سر راهم و شرایطم جوری هست که همسرمم خیلی قشنگ حمایتم میکنه و تغذیه من با خودش چند ماهه فرق میکنه و حتی من تنها غذا خوردم.

    واقعا وقتی فقط حواست به احساست باشه و فقط بزاری جهان تو رو به سمت خواسته هات هدایت کنی و اجازه بدی هدایت تو رو هدایت کنه اینجوری میشه که استاد بعد چند وقت فایل هایی که میزاره که من لازم دارم. تو خونمون غذایی زیاده که باید بخورم. در مسیر تمرکز و برای کنکور خوندن خودش اهرمی میشه که بیشتر بخوام یک وعده ایی باشم.اصلا چی بگم خیلی عالیه و خیلی خداروشاکرم برای این اشتباهی که کردم و مسئولیتش رو همون جا پذیرفتم و الان به درک بالاتری رسیدم و چقدر معلوم نیست بازم درس داره این اتفاق و این اشتباه.این اشتباه چقدر منو رشد داده و میده.

    (اینو این مدلی جواب دادم و تحلیل اشتباه بعدی ام رو یکجور دیگه مینویسم.)

    ============================================================

    مرحله اول تمرین من:

    به یک اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی فکر کن و اونو با جزئیات بنویس:

    _اشتباه اخیر من در منبع و کتاب اشتباهی خوندن یکی از دروس تخصصی ام برای کنکور

    مرحله دوم تمرین من:

    واکنش خودت رو درباره ی اون اشتباهی که کردی بنویس:

    (چه احساسی داشتی)

    روزی که شاد و خوشحال اومدم یک ورقی بزنم ببینم سوالات کنکور اخیر چطوریه، فقط دهنم باز مونده بود اینا چیه.اصلا اینا از کجای کتاب سوال درآوردن. هر چی سوال ها رو بیشتر میرفتم جلو بیشتر میفهمیدم هیچی نمیدونم و انگار از فضا سوال ها اومده. چند دقیقه اول که هنگ بودم و دهنم باز بود. بعد گفتم یعنی چی من یادم نیست یا اینا خیلی خفن سوال میدن. یعنی اول به خودم شک کردم شاید از بعضی فصل هایی هست که چون چند هفته پیش خوندم یادم رفته. بعد تصمیم گرفتم جزوه باز هر سوال رو بگردم دنبال جوابش توی کتابی که میخوندم هی فصل ها رو زیر و رو میکردم. خط ب خط بالا و پایین میشدم میدیم اصلا همیچین موضوعی تووی این فصل بهش اشاره نشده. وای گفتم چقدر کتابش سطحی بوده و این سوال ها قطعا مفهومی و عمقی. چندتا سوال دیگه هم بررسی کردم و دنبال جواب تو فصل اون کتاب بودم دیدم نه خبری نیست. اصلا سیستم این کتاب فرق داره. اصلا منبع اشتباهه. قدیمه نمیدونم هرچی من این همه خوندم یعنی هیچ تستی نمیتونی بزنی. بعد نگاه کردم به این همه یادداشت برداری و زمانی که گذاشتم و اون حس خوشحالی ام که یک کتاب رو تموم کردم و یک لحظه توی ذهنم تاریخ و زمان کم باقی مانده یادم اومد. و ترسیدم واقعا یعنی باید چیکار کنم. منبع از کجا. حالا گیرم منبع هم پیدا کنی زمان، زمان رو چه کنم. خلاصه واکنش بعدی این بود فقط نفس عمیق بکشم و نزارم ترس ها بیاد سراغم، ناامیدی بیاد سراغم واقعا داشت میومدا. چون این اتفاق مال اخیرا هست خیلی خوب میتونم با جزئیات حال و هوای اون لحظه ام رو تشریح کنم. یک لحظه یک فکری از ذهنم مثل برق رد شد گفت بیا فهیمه این همه زحمت کشیدی الکیف بیا تو اصلا اشتباهی داری برای کنکور میخونی، تو اصلا خیلی عقبی، تو همون یک ذره شانس هم خوش خیال بودی رو هم نداری، وای….داشت میگفتا…بعد یکهو گفتم خداروشکر که الان فهمیدم نه سرجلسه کنکور. همین یک خداروشکر پیدا کردن باعث شد ورق برگرده و ذهن نجواگرم بره یک گوشه تا قدرت ذهن الهام گر خودنمایی کنه. آره یک جدالی شد اما همه ی اینا مال کمتر از نیم ساعت بود و تونستم به خودم و واکنشم و احساسم مسلط بشم. چون برام مهمه احساسم خوب باشه. مهمه که نترسم. مهمه که شجاع باشم برام مهمه برم تو دل ناشناخته ها و مسائلم رو خودم حل کنم. بعد گفتم واقعا راست میگی فهیمه خدارو شکر واقعا درسته کمتر از سی روز مانده اما بازهم وقت هست حالا یک مسئله خوردی بیا حلش کنیم.

    واقعا اولش گیج بودم. آخه چطوری این همه برگه بیش از 300 تا 400 تا برگه که بصورت جی برگ نوشتم رو بیخیال بشم. یعنی همش الکی. چطور از لابه لای این همه برگه بکشم بیرون این بیخودی ها و براشو وقت نزارم. هیچی دیگه فرداش کمر همت بستم تمام برگه هامو رو روی فرش پهن کردم، دسته بندی کردم و سعی کردم فقط و فقط چند تا سوال کلیدی که بالاخره بیس اون فصل هاست رو بکشم بیرون و بقیه رو بندازم بیرون. پیدا کردن مثلا ده تا سوال ده تا نکته که اونم نمیدونستم کدوما واقعا کار گیج کننده ایی بود. اما من از پسش براومدم و شاید یک روز تمام بازدهی نداشتم و درس نخوندم اما یادداشت هام رو بهبود دادم و تصمیم گرفتم مهندسی معکوس کنم. چون هیچ منبعی ندارم بیام فقط تمرکزم رو بزارم روی سوالات کنکور. یعنی الان سال 1399 و 1400 رو اومدم بیست تا سوالی که تو کنکور میاد رو برای خودم نوشتم و تحلیل میکنم و سعی میکنم با کیفیت خوبی یادش بگیرم و فقط همون چندتا. و تا جایی که بتونم سال های دیگه رو هم پیش میرم. لااقل شاید سوال های مشابه با موضوعات بیشتر اهمیت دارتر رو در کنکور رو اینجوری بتونم در تست ها پاسخ بدم. توقع هم از خودم آوردم پایین و دارم اینجوری پیش میرم و الان 14 روز مانده و من همچنان در تلاشم تا ببینم بعدش چطور هدایت میشم تا نکاتی رو بخونم که اهمیت داره.

    واوووو چه با جزئیاتی نوشتم.(خلاصه از وقتی رفتم تمرکزی روی بهبود فقط و فقط خودم خیلی قشنگ خودمو و رفتارها و کارهامو تحلیل میکنم و حواسم به خودم حسابی هست.)خداروشکر برای این فرصت نوشتن.

    خلاصه که مرحله دوم اینجوری شد. و واکنش های من اینطوری که خوشبختانه از خودم راضی ام تا الان با اینکه ظاهرا خیلی عقبم ولی حس و واکنشم خیلی خوبه خیلی.

    مرحله سوم تمرین من:

    چه درسی میتونم از این اشتباه بگیرم، برای اینکه از این بهتر بشم؟ برای اینکه دیگه تکرارش نکنم؟از چه زاویه ایی میتونم به این اشتباه نگاه کنم که به توانایی خودم شک نکنم که بپذیرمش؟!

    _اصلا با اون جزئیاتی که خودمو تحلیل کردمف اشتباهم رو بررسی کردم همش برام درس بود همش.واقعا خداروشکر برای این ذهن خلاق و ایده پردازم. خداروشکر که دارم با قوانین درس میخونم و حواسم همواره به احساسم هست و خدا هدایتم میکنه و با نشانه ها در ها رو بهم میده.

    میتونم بگم درس هایی که گرفتم این بود که بچسبم به اصل ها. تشخیص اصل از فرع چطوری؟ اینکه من با بررسی تست و نمونه سوال کنکورهای گذشته خواستم خودمو محک بزنم ولی در اصل هدایت شدم تخیص بدم اصل هایی که باید یاد بگیرم چیه. اصل ها و نکات مهم و تاثیر گزاری که میاد چیه. اینکه درسش اینه تا بتونم فکر طراح سوال رو تا حدی درک کنم و بخونم. که چطور سوال طرح میشه و اینکه چه فصل هایی پرتکرارتر و اهمیت دارتره. خلاصه که خیلی باحال دارم تحلیل گر سوالات کنکور و ذهن طراحان کنکور میشم اگر وقت اجازه میداد که اصلا جدول درست میکردم. اصلا ایده های خفن به ذهنم زده اما اجرای الان اونا الویتم نیست.

    اصلا درس دیگه این بود که درس زمین شناسی ایران که یکی از دروس تخصصی و بدفهم و پر اسم و زمان که در دوران دانشجویی اصلا اینجوری نخونده بودمش و چقدر الان یاد گرفتمش و دارم توش به تخصص میرسم اگر همین روند رو ادامه بدم.

    درس دیگه ایی که گرفتم اینکه قبل از شروع و حرکت کردن و انجام یک کار از درست بودن همه چی مطمئن بشم و بعد کلی زمان و انرژی بزارم و برای درس گرفتن از این موضوع بهای زمانی و انرژی و مغزی زیادی دادم انصافا.

    درس بعدی که از این اشتباهم گرفتم اینکه در اوج ناامیدی بازم امیدی هست و اینکه واقعا راه حل مسائل در دل خودشون هست و فقط باید صبور بود و کار درست رو انجام داد و ریشه ایی اصلاح کرد.

    درس بعدی که گرفتم این بود که یک درس و یکسری مفاهیم چقدر میشه به شکل های مختلف یاد گرفت و به شکل های مختلف ازش سوال طرح میشه.

    درس بعدی اینکه این اشتباه به خودباروی من کمک کرد که چقدر خوب تونستم بازم خودمو جمع و جور کنم و قانون همیشه و همه جا جواب میده.

    درس بعدی اینه که همش داستان هدایته و خدا منو اینطوری هدایت کرد تا نقاط قوت و ضعف خودمو ببینم و عزت نفس و اعتماد به نفس من رو ببره بالا.

    درس بعدی اینه که هرچقدر هم هر موضوعی وخیم باشه جا نزنم وادامه بدم و ادامه بدم و بعد شگفت زده خواهم شد.همه چی درست میشه.

    درس بعدی اینکه فهمیدم من چقدر خلاقم. واقعا یکسری از اخلاق ها و یژگی ها و توانایی ها رو در خودم کشف کردم که اصلا به خودم فقط افتخار میکنم و به یاد خودم میارم که من اشرف مخلوقاتم. اشرف مخلوقات بودن یعنی من اکنونم.

    درس بعدی اینه که تمرکز روی بهبود باعث میشه سریع تر اشتباهات رو بفهمی و قبل از فاجعه جلوی ضرر رو بگیری.

    درس بعدی اینه وقتی در مسیر هدایت باشی وقتی خدا رو باور کنی خدا اینجوری خودتو حتی از طریق خودت هدایت میکنه.

    درس بعدی دیگه که الان یادم اومد یادگرفتم چطور درست یاد بگیرم.

    چطور از زمانم درست استفاده کنم در جهت درست.

    چطور الویت ها رو الویت قرار بدم و همون اصل ها رو اول یاد بگیرم.

    وای که الان فکر میکنم چقدر این اشتباه به ظاهر فاجعه برام درس داره….(بازم باید سرفرصت دوباره بیام به درس هاش فکر کنم.شاید 4 اسفند بیام بازم درس بگیرم. شاید نه قطعا درس میگیرم)

    مرحله چهارم تمرین من:

    چطور از اون درس هایی که گرفتی از اشتباه اخیر، میتونی از اون درس ها در عمل استفاده کنی؟

    به چه شکلی می تونی درس ها رو در عمل اجرا کنیم؟چطور این بهبود ها رو در عمل اجرا کنیم؟

    وای خدای من چقدر باعث شد برای بقیه درس ای دیگه ام بیشتر حواسم باشه و چک کنم کجای کارم……من الان در اجرای بهبودهای دائمی هستم.

    فکر کنم تو مرحله سوم ناخودآگاه مرحله چهارم رو هم بهش رسیدم.

    اینکه الان اصلا مدل درس خوندن و یادگرفتن و وقت گذاشتن هام فرق کرده.

    حواسم به منابع ام بیشتر باشه.

    اینکه بیشتر حواسم به اصل ها و الویت ها و مهم ها باشه.

    خلاصه که خیلی خوشحالم و خوشحالم اومدم نوشتم.

    استاد جان شما بینظیری و ازتون سپاسگزارم که یک دوره هدیه برام روی سایت قرار دادی تا بیشتر به خودشناسی برسم و بیشتر یاد بگیرم و از یادگرفتن ها و تلاش هام لذت ببرم. که خودمو سرزنش نکنم که هرکسی ممکنه اشتباه کنه و اشتباه هاتم رو به شخصیت و وجود ارزشمندم وصل نکنم. خیلی حرف دارم خیلی این فایل پر از نکته بود و من تا الا بیشتر از20 صفحه در سررسیدم نوشتم. خدایا شکرت خدایا شکرت برای این همه که منو سرشار میکنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      لیلا هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 1856 روز

      سلام مجدد ب شما دوست عزیزم

      ممنونم

      این کامنت شمارم مطالعه کردم

      اول بگم ک ماشالاااا ب این کامنت شما، این همه نکته ک توش بود و هرچقدر میخوندم، تمامی نداشت و پر از نکته بود، پراز یاداوری بود.

      افرین ب شما ک انقدر تیزبینانه خودتون و ذهنتون رو رصد میکنید و باگهای ذهنتون رو میگیرید.

      اونجا ک نوشته بودین،اولش نجواها داشت میمومد تو ذهنم ک حس م رو خراب کنه و بعد با تغییر دادن نگاهتون، حال خودتونو از بد ب خوب تبدیل کردین..اینکه ب مسئله جوری نگاه کردین ک حالتون خوب شد

      اینکه( گفتین ب خودتون: هنوز 1ماه وقت دارم، چ خوب شد ک زوتر متوجه شدم و سرجلسه ی امتهان متوجه این اشتباه نشدم)

      بقول استاد ک همیشه میگن از زاویه ای ب مشکل یا تضاد ، نگاه کنید ک احساستون رو کمی بهتر کنه،

      و

      دقیقا کاری بود ک شما انجام دادین

      افرین بهتون

      و نکته های دیگه ای ک ریز ب ریزش رو نوشته بودین

      ممنونم بخاطر وقتی ک گذاشتین.

      منم ی اشتباهی 1ماه پیش کردم در مورد هدفگذاری

      اینکه هم میخاستم روی سلامتی م کار کنم

      هم روی باورهای محدود کننده ی ثروت

      دیدم نمیشه

      ن تمرکز کامل روی سلامتی م دارم( چون بارها و بارها باید فایلهای سلامتی رو گوش میکردپ و نکته برداری میکردم. مینوشتم برای خودم ک تبدیل بشه برام ب یک باورو. . . . )

      ن تمرکز کامل داشتم ک روی باورهای ثروت کارکنم

      و در نتیجه فقط خسته م کرد و صد البته اعتمادبنفسم رو پایین اورد ک تو نمیتونی و ازین حرفااا

      ک بعدش این تضاد بهم یاد داد ک فقط و فقط روی یک چیز تمرکز کن ب مدت 3ماه و بعد برو سراغ هدف بعدی ت

      ک الان تمرکز صد درصدم روی سلامتی م هست

      باخوندن کامنتهای دوستان و شما در سایت

      با شنیدن نتیجه هاشون

      با گوش کردن صبح تا شب فایلهای سلامتی

      با تعهد صد در صد ب خودم ک هر روز باید 2تا 45 دقیقه ردی تردمیل بری

      خداروصدهزار مرتبهرشکر ک فعلا تو این هوای سرد، من تو خونه تردمیل دارم

      با این چیزا خودمو متعهد کردم ک نتبجه بگیرم و بعد بیام ازرنتابج عالی م بگم تو سایت استاد عزیز

      موفق باشی دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مسعود محمدی گفته:
      مدت عضویت: 3779 روز

      و خدایی که در این نزدیکی است…

      سلام و عرض ادب و احترام خدمت سرکار خانوم پژوهنده عزیز

      امیدوارم که حالتون خوب باشه.

      باریکلا به شما که تا این حد رفتار های خودتون رو موشکافی می کنین و اشتباهات خودتون رو با صداقت می نویسین و درس میگیرین ازشون تا در آینده تبدیل به انسان بهتری بشین. من شمارو تحسین می کنم.

      اصولا نگاه توحیدی به افرادی که در جستجوی این تفکرن، آگاهی درس گرفتن از اشتباهات رو میده. و به قول انیشتین (که خودش از توحیدی ترین تفکرات بهره مند بود)، کسی که اشتباهی نمی کنه، هیچ موفقیتی هم در زندگیش نداشته.

      نگاه توحیدی که به انسان میگه هیچ وقت نباید مغرور باشه و این رو بپذیره که ضعیفه و جاهایی اشتباه می کنه، عامل خیلی مهمیه که انسان بعد از اشتباه کردن خودشو تخریب نکنه و درسهایی رو که اون اشتباه براش داشته رو بپذیره. و چه بسیار موفقیت هایی که بعد از رخ دادن اشتباهات ایجاد شده.

      خدا می دونه مطالعه اون کتاب اشتباه در درس ایران شناسی بعد ها چه معجزاتی براتون ایجاد می کنه اما حداقل فایدش این بوده که شما به این خودشناسی در مورد خودتون برسین.

      به اعتقاد من زندگی انسانی که سعی می کنه تفکر توحیدی رو در وجودش پرورش بده و همه چیز رو از خدا بدونه، اشتباهی درونش جای نداره. شاید بقیه از یه اتفاق تعبیر اشتباه داشته باشن اما تجربه اون اتفاق به ظاهر اشتباه زندگی فرد رو از این رو به اون رو می کنه. چرا؟! به این خاطر که در زندگی این افراد تفکر «الخیر فی ماوقع» حاکمه. مگه میشه چیزی رخ بده که خیر نباشه؟! برکت نباشه؟! مطلقا!

      برای همین من تحسین می کنم این همه اراده شمارو برای درس گرفتن از اشتباهاتتون. و ممنونم که با عشق این کامنت سراسر مهر و انرژی رو از خودتون به جا گذاشتین.

      براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادتمندی دارم.

      خدانگهدار

      1402/11/23

      21:01

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1381 روز

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    چه هم زمانی!

    دقیقا یک ساعت پیش همسایمون زنگ زد و گفت بیا ماشین رو جابجا کن درصورتی که جاش خوب بود!

    خلاصه من رفتم و یهو دیدم قفل درون قفل فرمون در اومد!

    من اومدم بالا سریع تو ذهنم اومد که بابا کاری نداره درست میشه

    خلاصه نتونستم درستش کنم

    بردم پیش فروشنده یعنی پدرم اینو برای روز تولدم خریده بود

    طرف هم زد زیر گارانتی و گفت قبول نیست و شروع به سرزنشم کرد که حتما بهش فشار اوردی فلان کردی و …

    من اومدم خونه و الان دارم کامنت مینویسم

    قبلا من به شدت خودم رو سرزنش میکردم ولی الان ذهنم حالت خنثی است تقریبا

    یعنی صدای نجوا خاصی نمیاد

    فقط این صدا هست که الان کلی زمانت که میتونستی روی خودت کار کنی یا مثلا آموزش ببینی سر این چیز بی ارزش تلف میشه و … که میخاد حالم بد کنه

    سریع یاد جلسه 4 قدم 5 افتادم که استاد میگه:

    بچه ها اگر دارین روی خودتون کار میکنین و یه اتفاقی میافته که به ظاهر بده دقیقا همون مسیریه که شمارو داره به خواسته میرسونه

    خب من الان مدت هاست حالم خوب بود (بهتر بوده نسبت به گذشته مثلا یک ماه قبل) و کلی تمرین و کامنت و کنترل ذهن داشتم

    پس حتما خیره ولی من نمیدونم چجوری!

    کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

    حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.

    آیه زیر هم بسیار به جا و کمک کنندست که خداوند میفرماید:

    وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

    و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات [نباتی یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده.

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

    همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم.

    أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ

    آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.

    الان خدا به یه چیز 500 هزار تومانی داره منو امتحان میکنه و ذهنم میخاد منو شلاق بزنه که ببین اشتباه کردی ببین تو هیچی نشدی ببین این همه خدا خدا میکنی تو این وضع هواتو نداره و…

    ولی سریع دهنش بستم! ایه ها بالا رو کوبیدن تو دهنش ساکت نشست یه گوشه

    ولی ولش کنی شروع میکنه!

    نکته مثبتش اینه که نسبت به قبل یعنی همین دو سه ماه پیش از یه آدم به شدت سرزنش گر رسیدم به حالت خنثی و این نکته عالیه و پیشرفت خوبیه!

    بعضی وقت ها هم ترس ازین دارم که نتونم تو چالش ها خودم رو کنترل کنم ولی میگم خدا باهامه هدایتم میکنه من نمیدونم چطور خدا میدونه و بهم میگه

    دغدغه الان من اینه که نمیتونم تو این وضع ایران به جایی برسم

    از طرفی میبینم که دوستام همه دارن میرن

    از طرفی …

    حقیقتش ایمانم هنوز اینقدر قوی نیست راجب این موضوع

    یکمی هم از شرایط بیرونی تحت فشارم به طرق مختلف …

    از خدا میخام تو این زمینه کمکم کنه واقعا

    در کل توی این زمینه بهتر شدم

    ولی حالا حالا ها جا دارم…

    فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا

    انَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرٗا

    پس قطعا با هر سختى آسانى است

    البته با هر سختی آسانی است…

    أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ

    آیا پنداشته اید در حالی که هنوز حادثه هایی مانند حوادث گذشتگان شما را نیامده، وارد بهشت می شوید؟! به آنان سختی ها و آسیب هایی رسید وچنان متزلزل و مضطرب شدند تا جایی که پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده بودند [در مقام دعا و درخواست یاری] می گفتند: یاری خدا چه زمانی است؟ [به آنان گفتیم:] آگاه باشید! یقیناً یاری خدا نزدیک است.

    وَ أُخْرى‌ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِیبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ «13»

    قطعا یاری خدا نزدیک است…

    بعضی وقت ها ذهنم میگه امید الکی داری

    چرا هیچ چیزی درست نمیشه پس؟؟!

    حقیقتش منطق قوی هنوز ندارم براش که اینطوری میاد جولان میده

    ولی خب بهتر از قبلم

    همین که به کمالگراییم اگاهم و سعیم رو میکنم که پیشرفتم رو ببینم خیلی پیشرفت خوبی برام محسوب میشه

    همین دیدن کنترل ذهن خیلی میتونه بهم بگه که دارم بهتر میشم دارم بزرگتر میشم …

    البته این کامنت رو دوروز بعد از نوشتن دارم اپلود میکنم

    به امید غلبه بر کمالگرایی و حرکت به سمت بهبود گرایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  7. -
    روح الله فراهانی گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    باسلام

    خدمت استادودوستان همراه

    زندگی من قبل از ورودبه این مسیراینگونه بود که همه مقصر بودن بجز من

    وزمین وزمان ومحکوم میکردم،زن وبچه،شغل،همکار،شرایط بازارو………..‌‌

    که اینهاباعث ونبودثروت وپول توزندگیم میدیدم

    حالا بادریافت این اگاهیها دیدم اصلا قضیه چیز دیگس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    معصومه مقدس گفته:
    مدت عضویت: 1698 روز

    سلام به استاد عزیزم و همراهان گرامی

    موضوع جلسه سوم اشتباه و واکنش من به اشتباه و چه درسی میتونم بگیرم.

    استاد من در زندگی م خیلی کم دست به عمل زدم و اون هم فقط و فقط به دلیل کمالگرایی بیییییییش از اندازه من ( از بچگی کار اشتباهی که میکردم وقتی رفتار من به شخصیت من وصل میکردن و کل ارزشمندی من زیر سوال میرفت کم کم باعث شد که من دیگه حرکتی نکنم)

    قبل از زدن هر حرف کامل فکر کنم

    خیلی محتاط عمل کنم و هر زمان فکر میکردم اگه کاری بخوام انجام بدم و اگه از نتیجه یک مرحله از مسیر مطمین نبودم اصلا اقدامی نمیکردم و در عمل سکون و بی حرکتی در سالیان دراز در زندگی من سپری شد

    از زمانی که با شما اشنا شدم کم کم شروع کردم به اینکه کمتر از خودم انتقاد کنم و اگه کوچکترین اشتباهی در حد افتادن یک وسیله از دستم بوده کمتر به خودم ایراد بگیرم.

    هرگز به خودم از درون ناسزا نگفتم و یجورایی حرمت خودم حفظ کردم چون برام خیلی مهم بود احترام به خودم، ولی در بخش توانایی خودم ناتوان میدیدم با هر اشتباه خییییییییلی کوچک

    چون اصلا حرکت بزرگی نبوده تو زندگی م تا اشتباه باشه و برای هر تصمیم بزرگی انقققققدر فکر میکردم که مطمین باشم و هرگز پشیمون نشم از تصمیم و این روشی بود که من هرگز پشیمون نشدم ولی خب خیلی تجربیات از دست دادم

    خلاصه اینکه این گفتگوها من رو ناتوان تر کرد( در ذهن خودم )

    و شما زمانیکه در مورد اشتباه اخیر گفتید دیدم من انقققققققققدد دست به عملی نزدم شاید خیلی اشتباه اصلا پیش نیومده

    تو محیط کار که خب به تسلط لازمه رسیدم و خدا رو شکر کارم خوبه

    من یک تغییر بسیار مثبت داشتم از زمانی که اومدم روی قدم اول 12 قدم کار کردم و شروع کردم به تمرین ستاره قطبی و کل جلسات کار کردم

    از اونجا شروع تغییرات حقیقی من آغاز شده

    اون هم عمل کردن به ایده ها و خواسته ها هست

    قبلا اگه من میخواستم کوچکترین فعالیت در حد خرید و بافت یک چیزی انجام بدم ذهنم جلوش میگرفت که باز نیمه رها میکنی و نمیشه و همیشه کارهات نصفه رها میشه و اراده نداری و پول ابزار حروم میشه

    ولی اومدم یک روز در لحظه ای که از یک نخ مکرومه بافی خوشم اومد خریدم و بعد گفتم خب باهاش چه کنم و دیدم میشه کیف بافت و رفتم تو اینترنت یک مدل خوشم اومد که خب ساده هم نبود ولی اموزش نگاه کردم و شروع کردم به بافتن و بعد در عرض حدود 3 روز اماده شد برای اتصالات و بردم برای خرید ابزار جانبی، دوستان و هرکسی که میدید باور نمیکرد من بافته باشم و اصلا باور نمیکرد این اولین کار من باشه در حالیکه من باز فکر میکردم چیز خاصی نیست!(ولی حالا که تمکیل شده انقدر زیبا شده بافتم که از هزاران کیف تو پیج ها برای فروش شیک تر شده)

    این نمونه ای بود از اینکه من به خودم گفتم حتی اگه اشتباه کنم یا خراب کنم اشکال نداره

    من در حین بافتن کیف زمانی که دیواره های کیف میخواستم ببافم دیدم اموزش نداره و ارجاع داده بود به اموزش های قبلی که دیدم باب میل من نیست و دیواره ش عرضی نداره

    بعد حتی بدون اینکه اصلا تو اینترنت نگاه کنم گفتم خدایا میبافم اگه خرابم شد اشکال نداره بازش میکنم و تو بهم بگو,

    الان که فکر میکنم من چطور بافتم بدون اینکه خراب بشه واقعا تحسین میکنم این ادامه دادن و اینکه گفتم دارم تجربه میکنم.

    خب حالا اصل داستان

    مشکل اصلی من در این موضوع کمالگرایی این هست که کلا من از کلمه شکست و اشتباه ترس و واهمه دارم و یجوری گارد خیییییییییییییییییییییییییلی شدیدی داشتم

    و کم کم در اموزش های شما تونستم به خودم تفهیم کنم که اشتباه همون تجربه کردن

    چون من از تجربه کردن و کلا این جمله حس مثبتی میگیرم ولی از کلمه شکست و اشتباه انرژی منفی ( مثل مثالی که در مورد کلمه حُزن میزنید که خود کلمه بار منفی داره برای من هم شکست و اشتباه همین حالت داره مخصوصا کلمه شکست)

    اما در این مدت اگه من اشتباه کوچکی میکنم مثلا دیروز دوغ ریختم رو فرش زمانی که میخواستم از سینی در بیارم گیر کرد به لبه سینی

    همون لحظه به طور خودکار گفتم اشکال نداره این بهم داره میگه که از این به بعد یکم لیوان بیشتر بلند کنم و چیزهایی از این دست

    و نکته خوب دیگه اینکه من وقتی توجه از این دست اشتباهات خیلی جزیی برداشتم هر روز کمتر داره میشه.

    و حالا سوال اشتباهی که انجام دادم؟

    چند وقت پیش میخواستم اش دوغ برای خودم درست کنم و تجربه اول من بود

    و از دوغی که استفاده کردم خیلی ترش بود و اش من خیلی ترش شده بود

    شاید خیلی راحت نمیشد اش خورد

    ولی زمانی که درست کردم گفتم این دستم اومد که دفعه بعد نصف مقدار دوغ بریزم و در هر مرحله بچشم اگه کم ترش بود بعد دوغ اضافه کنم ولی باقی چیزهاش عالی بود و به اندازه و خیلی جا افتاده و غلیظ بود و تحسین کردم که انقد خوب شد باقی چیزهاش.

    و هر چیز دیگه ای حتی در بخش طراحی کارم هست هم میشه از این موضوع استفاده کنم

    تا یک مرحله ای کار پیش بردم یکم برم عقب به طرح نگاه کنم و بعد ادامه بدم

    یا در مورد باورهام هر باوری که دارم تغییر میدم یکم که گذشت نگاه کنم به خودم به احساسم به رفتارم ببینم چه تاثیری روی من داشته و هر بار این باور بیشتر تنظیم کنم و جلو برم

    مثل بنایی که آجرها رو میچینه میاد عقب یه دور نگاه میکنه که دیوار داره راست و درست بالا میره یا نه

    اینکه در هر مرحله بازخورد بگیرم و نگاه کنم به روند کارهام

    همون پله پله رفتن و تکامل طی کردن

    من در مورد اشتباه، یک مسیله بسیار بزرگی هم داشتم که بزرگترین چالش زندگی من هم بوده!

    اون هم رابطه عاطفی من

    که خب بر اثر نابلد بودن و ندونستن یکسری اگاهی ها

    و وابستگی زیاد من, اون رابطه که میتونست خیلی خوب باشه خراب شد

    و خب قطعا وابستگی من باعث این داستان شد ،

    و من مدت ها نمیتونستم این طرد شدن و رد شدن بپذیرم

    ولی از زمانی که میگم این قدم اول شروع کردم در این حدود 2 ماه انقد تغییر کردم که خودم باورم نمیشه

    که من چند روز پیش به خودم گفتم دیگه میپذیرم شکست خوردم( منی که هرگز شکست نمیپذیرفتم حالا بزرگترین و مهمترین مسیله زندگی م از دست رفت و من پذیرفتم)

    که همش برمیگرده رو خودم کار کردن، پیدا کردن خودم احساس لیافتم و همینطور اعتماد کردن به خداوند هم خیلی بهم کمک کرده

    و حالا خیلی راحت تر این کلمه رو به زبون اوردم که من بخاطر بلد نبودن، وارد نبودن و وابستگی در رابطم شکست خوردم .برعکس در روابط قبلی من اون فردی بودم که رابطه رو ترک میکردم و ارتباط کنار میذاشتم بخاطر این باور که لیاقت من خیلی بیشتر از این رابطه هست

    ولی حالا در این رابطه تونستم بپذیرم که من هم میتونم ترک بشم ( که خب ریشه این ترس من هم برمیگرده به ترس دوران بچگی و اختلافات پدر و مادر و مادری که همیشه من میترسوند با تهدید اینکه شما رو رها میکنم میرم و میزارمتون پیش پدرتون)

    حالا دارم یاد میگیرم که این کودک درون به تنها کسی که نیاز داشت فقط خودش بوده و حتی اون ها اگه جدا میشدن در محیط اروم تری رشد میکردم و انقد نیازمند به داشتن رابطه عاطفی پایدار نبودم برای احساس خوشبختی!

    اما حالا فهمیدم تنها خودم میتونم خودم خوشبخت کنم

    و بزرگترین شکست و اشتباه در عمرم پذیرفتم همین اواخر و گفتم من خیلی چیزها یاد گرفتم

    حالا با تجربه تر هستم و میدونم باید چه کارهایی انجام ندم و حالا دارم این روزها یاد میگیرم که به اون بخش کودک و زنانه خودم بیشتر بها بدم و خیلی نگران داشتن امنیت نباشم و بسپرم به خداوند و خیلی به خودم نزدیکتر شدم و خیلی خودم بشتر از قبل دوست دارم

    استاد من اصلا فکر نمیکردم منی که 6 سال تلاش میکردم و اوضاع خوب نمیشد الان تو این 2 ماه انقد حقیقتا از درون تغییر کردم

    قبلا میشنیدم که باید به خودم فکر کنم ،خودم دوست داشته باشم و حتی میدونستم که باید به خودم اولویت بدم ولی نمیدونستم چطوری و خیلی درد میکشیدم و از حدود مرداد 1401 من شروع کردم به کنار گذاشتن اون ادم هایی که اذیتم میکردن و این شامل خانواده حتی مادرم میشه و از اون زمان شروع کردم به رشد کردن ولی همچنان درد داشت این رشد، چون چک و لگدهای جهان بود!

    ولی اصلا باورم نمیشه این مدت کوتاه 2 ماه انقد اگاهی های خوب داره برام میاد مخصوصا تو همین 2 روز اخیر که اصلا تمام دغدغه هام داره میشه فقط خودم وخیلی راحت تر پذیرفتم شکستم و این روند باید طی میشد تا من رشد کنم و به اینجا برسم و اون پذیرشی که میگفتن حالا دارم عملی لمسش میکنم و یه اخییییییییییش خیلی بزرگ میگم به خودم و زندگی قشنگم.

    و من بی نهایت تا اخر عمر از شما سپاسگذارم

    شاید یه روزهایی خیلی اتفاقات مثبت زیاد برام نمیفته ولی هر روز درسهایی که داره برام، میام در بخش ستاره قطبی مینویسم و همین تعهد داشتن به خودم برام مهمترین هدف شده

    من نگاه کردم به خودم گفتم من به همه وفادار بودم و عمل میکردم بهشون ولی به خودم وفادار نبودم و شروع کردم به عمل کردن به وعده هایی که به خودم دادم

    مثل همون بافتن کیف تا انتها مثل روتین یوگای صورت مثل نوشتن تمرین ستاره قطبی هر شب

    من متوجه شدم که من انققققققققدر به خودم وعده دادم و عمل نکردم باعث شده اعتماد به خودم به توانایی م از دست بدم و تنها کاری که باید بکنم اینکه با کارهای کوچیک و عمل کردن بهشون اعتماد به خودم بدست بیارم

    و دارم تلاش میکنم

    چون دیگه خسته شدم فقط بشینم و به حرف استاد گوش کنم و اگه چیزی تغییر نکرده بود چون من فقط گوش میکردم ایمان نشون نمیدادم و عمل نمیکردم!

    حالا دارم یاد میگیرم میشه با نقص ها شروع کرد

    این ها تجارب هست, من خیلی کلمه اشتباه استفاده نمیکنم

    مگر اینکه چندین بار یک کار به روش غلط انجام بدم

    اما کاری که بار اول هست میشه تجربه !!!!

    چون اکتسابی هست همه این ها

    این هم خیلی کمک کننده بوده گفتن این جمله باعث میشه حرکت کنم و به خودم میگم معصومه تا وقتی یک کار که فهمیدی درست نیست و چندین بار همون کار انجام ندادی اوکی هست و مشکلی نیست این بهش میگن تجربه نه اشتباه!!!

    امیدوارم این نوع نگاه هم به دوستان کمک کنه.

    خب حالا میرم ادامه صحبت های استاد عزیزجااااااااااااان من رو گوش کنم ببینم دیگه چیا یاد میگیرم ازش.

    خب حالا ادامه فایل

    چه نکاتی واقعا تحسینتون میکنم

    باور محدود کننده :

    1 – من ناتوان هستم در انجام درست اون کار

    در مورد مثال آش دوغ به خودم گفتم باز سبزی بگیرم و هوا که سرد شد یک آش دوغ مثل قبلی غلیظ درست کنم فقط میزان دوغ بچشم که ترش نشه

    در مورد رابطه اتفاقا میگم دارم رو خودم کار میکنم الان بیشتر احساس میکنم که امادگی دارم برای یک رابطه سالم و خوب و اینکه دونه به دونه مهارت هایی که دارم یادمیگیرم در عمل انجام بدم

    جمله کلیدی و طلایی استاد: ما در هر زمینه ای می تونیم بهبود پیدا کنیم و هیچ زمینه ای نیست که نتونیم بهبود پیدا کنیم )

    این جمله کلیدی و فوق العاده قدرتمند کننده هست. ( اگه شاید این جمله رو قبلا خودم به خودم میگفتم باور نمیکردم ولی شما میگید راحت ذهنم میپذیره .

    چرا ؟ چون شما نتیجه دستتون هست و با نتایج دارید صحبت میکنید و دلیل میارید )

    جمله بعدی : هیچ کاری در دنیا نیست که آدم نتونه انجامش بده( در این زمینه من خیلی به ایلان ماسک نگاه میکنم، به کارهایی که کرد و موفقیت هاش دقیقا کارهایی که دیگران میگفتن نمیشه و رفت انجام داد تنها به یک دلیل اینکه : میشه و میتونه راهش پیدا کنه )

    اون جمله ای که همیشه خودم در زندگی م میگم : همیشه راهی هست

    جمله کلیدی بعدی : چیزی به نام استعداد ذاتی وجود نداره( خیلی وقت ها ما کاری رها میکنیم به این دلیل هست که اصلا برداشت اشتباهی از استعداد داریم وبطور مثال در همین بازی پینگ پنگ ما این رو استعداد میدونیم که اگه بار اول راکت دستمون بگیریم و همون ضربه اول به توپ بخوره میگیم استعداد داریم و اگه نتونیم ضربه به توپ بزنیم میگیم استعداد نداریم و رها میکنیم . این از برداشت غلط ما از استعداد میاد )

    2- اگه اشتباه کنم مردم رو من حساب نمیکنن و از واکنش دیگران میترسم.

    خب در مورد خودم به دو دسته تقسیم میشه:

    اگه چیزی مربوط به پوشش و کلا علایق و باورها من باشه هر کاری که میکنم اصلا برام مهم نیست نظر دیگران و اصلا توجه نمیکنم به واکنش دیگران

    مثلا در شهر کوچک ما رنگ قرمز خیلی پوشیده نمیشه ولی من خیلی راحت انواع رنگ های قرمز تیره تا روشن میپوشم و اصلا توجهی به حرف دیگران ندارم یا در مورد رفتاری که مربوط به عقاید و باورهام میشه توجهی ندارم و همیشه میگم من توضیحی به کسی بدهکار نیستم حتی خانواده .!

    ولی در مورد رفتاری که به شخصیت من مربوط میشه چرا همیشه مواظب بودم که رفتاری نباشه که بخوان نظر منفی در موردش داده بشه در کل بیشتر رفتار هام مهم هست ( طبق صحبت های اوایل کامنت در مورد دوران کودکی و اشتباه رفتار گفتم که البته دارم روی خودم کار میکنم که حتی رفتار من هم باز به دیگران مربوط نیست چون اصلا من در دنیای خودم دارم زندگی میکنم و اونجوری که من فکر میکنم اصلا دیگران توجه ندارن و در پی زندگی خودشون هستن و به خودشون توجه دارن نه به من ) این نوع جملات دارم خیلی به کار میبرم تا کمتر و کمتر بشه و راحت تر رفتار کنم و خیلی برای هر رفتاری فکر نکنم

    3 – چون درست عمل نکردم به درد این کار نمیخورم و فرار میکنم از تجربیات جدید

    در زمینه کار خوشبختانه اتفاقا برعکس هستم اگه کاری نشد و نتونستم و مخصوصا بهم بگن نمیشه و نکن و ول کن و یا مخصوصا تو نمیتونی …. وااااااای اونجا برعکس حتما اون کار انجام میدم( مثلا درست کردن و حل کردن یک مشکل در کامپیوتر ) و همیشه ادامه میدم و میرم تو دل اون مسیله.

    یک نکته هم خودم اینجا اضافه کنم استاد اینکه :

    نگاه کنم به دیگران اگه اشتباه کردن من چه واکنشی نشون میدم بهشون چه در ذهنم چه رفتار بیرونی….

    اگه قضاوتشون کردم اینکار بزارم کنار( من چند مدت دارم روش کار میکنم ،همینطور بودم به دلیل یک شرم در خود که از بچگی بخاطر یک اشتباه داشتم و برای اینکه توجیه کنم اون مسیله بچگی بپوشونم و کوچک بشه اون اشتباه در وجودم که بخاطرش شرم خییییییییییییییییییییییلی شدید احساس کرده بودم و چند هفته پیش با کنکاو درونم متوجهش شدم و دیدم من بخاطر همین خیلی دنبال گرفتن ایراد دیگران هستم

    نمونه ش اگه راننده ای سر میدون با سرعت داره میاد و سرعت کم نمیکنه یا داخل کوچه باریک با سرعت میرونه من زمان عبور از عرض خیابون به ارومی میرفتم که مجبور بشه سرعت کم کنه و با نگاه م بهشون بفهمونم که اشتباه کردن

    بعد نشستم گفتم معصومه تو چرا داری این ایراد از دیگران میگیری چرا همیشه عیوب دیگران میخوای پیدا کنی ؟ وظیفه تو درس دادن به دیگرا نیست این وظیفه کاینات و دخالت نکن، بعد دیدم برمیگرده به اون شرم دوران کودکی و نشستم برای خودم دلیل اوردم که واقعا هم منطقی بود که من چرا در بچگی اون کار کردم و واقعا حق داشتم و اگه هر کودک دیگه ای بود همینطور ازش دفاع میکردم و این حرف زدنه باعث شد که احساس شرم من کمتر بشه و از همونجا هم دیگه دنبال ایراد گرفتن از دیگران نیستم و هی داره این مسیله کمتر میشه و و حالا میبینم وقتی اونجا اون ریشه باور غلط هرس کردم الان دارم راحت تر کارهای جدید انجام میدم چون میدونم دارم تجربه میکنم و این حق دارم کارم از همون اول عالی نباشه)

    چه این باورها به هم متصل و اگه یکی بتونی بهبود بدی چیزهایی که به این باور وصل هستن هم کم کم بهبود پیدا میکنه و این میشه همون رشد تصاعدی که استاد میفرمایند

    و این باعث شده که حتی اشتباهات دیگران راحت تر ببخشم وهر چه دیگران راحت تر ببخشم باعث میشه به خودم هم بیشتر اجازه اشتباه بدم

    این مثل همون بازی هست هر چه به دیگران بیشتر راحت میگیری به خودتم میگیری و هرچه به خودت راحت بگیری به دیگران راحت تر میگیری و بازی دو سر برد هست.

    جمله کلیدی بعدی استاد: به خودش شک نکنه

    باور قدرتمند کننده طلایی : مغز میتونه تا هر حدی که بخوای پیشرفتش بدی!

    چققققققققدر این قدرتمند کننده هست

    باز هم به نظرمن استاد برای رسیدن به یقین به خود باید همون روشی که گفتم عملی کنم

    اینکه به وعده های خیلی کوچیک عملی کنم و هر بار باورم به خودم و اعتمادم به خودم بیشتر میشه

    اگه دوستی داشته باشیم که بارها بهمون قول داده که مثلا بریم بیرون اگه هر بار زیر قولش بزنه انجام نده و نیاد بعد چند بار ایا باورش میکنیم؟ نه

    ذهن هم همینطوره چون بارها وعده دادیم وعمل نکردیم ذهن باور به خودش از دست داده و به خودش شک کرده

    برای یقین باید این قدم های کوچک برداریم

    این چیزهایی بود که من یادگرفتم البته تا به اینجا

    استاد خیلی از شما سپاسگذارم برای این سلسله فایل ها

    حتی اینکه فعلا سریال سفر به دور امریکا رو برداشتین تا تمرکز باشه رو این مسایل

    باز این بهم نشون میده که چقد به تمرکز 100٪ به یک مسیله رو رعایت میکنید و نتیجه ش هم شده این کامنت های بسیار زیاد و عالی دوستان که فوق العاده بودن

    ازشون سپاسگذارم که تجاربشون به اشتراک میزارن

    استاد خیییییییییلی دوستتون دارم

    چه احساس خوبی هم پیدا کردم( حس میکنم یک اتفاق خیلی خوبی میخواد برام بیفته و منتظرم برای یک خوشی بسیار بزرگ خیلی حال هوام عالیه اسمون اصلا داره میگه برات خبر خوش دارم اتفاقات عالی داره میاد به سمتت اماده باش دریافتش کنی و من اماده ام برای اتفاقات عالی )

    استاد خیلی دوستتون دارم

    ازتون بی نهایت بی نهایت بی نهااااااااایت سپاسگذارم

    خدایا تو میدونی که عاشقت شدم

    ازت سپاسگذارم عشق من

    در پناه خدای دوست داشتنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      فروزان❄️ گفته:
      مدت عضویت: 1894 روز

      سلام گرم من خدمت معصومه ی عزیز

      داشتم کامنتهارومیخوندم صفحه رو رفرش کردم و کامنت شما اخرین کامنتیه که منتشر شده بود وبهش هدایت شدم

      چقدر خوب وعالی نوشتید و واضح توضیح دادید

      ارتباط خوبی گرفتم

      خصوصا این قسمت کامنتتون که نوشته بودید:

      [من متوجه شدم که من انققققققققدر به خودم وعده دادم و عمل نکردم باعث شده اعتماد به خودم به توانایی م از دست بدم و تنها کاری که باید بکنم اینکه با کارهای کوچیک و عمل کردن بهشون اعتماد به خودم بدست بیارم

      و دارم تلاش میکنم

      چون دیگه خسته شدم فقط بشینم و به حرف استاد گوش کنم و اگه چیزی تغییر نکرده بود چون من فقط گوش میکردم ایمان نشون نمیدادم و عمل نمیکردم!

      حالا دارم یاد میگیرم میشه با نقص ها شروع کرد

      این ها تجارب هست, من خیلی کلمه اشتباه استفاده نمیکنم

      مگر اینکه چندین بار یک کار به روش غلط انجام بدم

      اما کاری که بار اول هست میشه تجربه]

      چقدر عالی بازش کردید،این جا دقیقا منم مثل شماهستم

      حرفاتون ی تلنگر به موقع برای من شد

      ازتون ممنونم

      براتون ارزوی موفقیت میکنم درمسیر زیبای خودشناسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    محبوبه استخری گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    سلام استاد عزیز ما هم عاشق شما هستیم

    استاد دقیقا همین امشب بازی قطر و ایران تمام این اشتباهات رخ داد و از اونجایی که دروازبان گل اول نگرفت ونتونست ذهنش کنترل کنه سه بار دیگم دروازه اش باز شد و گل خورد

    واین برام جالب بود که صحبت‌های شما تواین فایل چقدر ارتباط داشت به بازی امشب

    استاد قبلا من اونقدر عزت نفسم پایین بود که دائم به خاطر اشتباهات گذشته خودمو سرزنش میکردم‌

    که باعث می‌شد من دریک احساس بد دائمی باشم

    ولی خداروشکر از وقتی باشما آشنا شدم خوب خیلی کم شدن و دیگه اون سرزنش کردن خودم کم رنگ تر شد یعنی من حتی اگه یه حرفی رو یکجا میزدم حالا به درست یاغلط بعد که تنها میشدم نجواها شروع میشدن و منو سرزنش میکردن که چرا این حرف زدی چرا اون حرف نزدی چرا اینجا باید اینو میگفتی

    که حسابی حال منو خراب می‌کرد

    ولی چندساله که من دیگه خود سرزنش ندارم

    وبعد از دوره احساس لیاقت که مثل یک گنج گرانبهاست وواقعا هربار که فایلها رو گوش میدم انگار یه چیز جدید می‌شنوم وبرام تازگی داره و مثل کسی که تشنه باشه وآب میخوره برجانم میشینه

    الان اگه اشتباهی کنم شاید یک لحظه به خودم بگم چرا اینکارو کردم ولی سریع به خودم میگم ایراد نداره درستش میکنم یا یه درسی برام داره حتما درسشو میگیرم دفعه بعد بهتر عمل میکنم

    مثلا توبحث وام گرفتن خوب من میدونستم که نباید اینکارو انجام بدم ولی بعد از کلی کلنجار رفتن باخودم وراضی نبودن باصرار اطرافیان این کارو کردم

    الان که به چالش خوردم درمورد همین موضوع یعنی قشنگ درک کردم که آقا اگه استاد میگن وام نگیر به چه دلیله چون اول اینکه این وام گرفتن از کمبود میاد که من نمیتونم پول بسازم

    دوم اینکه تو رو هرماه تواحساس بد نگه میداره

    یعنی اگه یه کم از لحاظ درآمدی یکماه کم زیاد بشه استرس میگیری احساست بد میشه بازور زدن باسختی ذهنت روکنترل کنی که احساست بد نشه

    درسی که گرفتم دیگه بمیرمم این کارو هرگز نخواهم کرد چوم باعث استرس و ترس و نگرانی میشه

    یه موضوع دیگه درمورد کنترل ذهن بود و داشتن احساس خوب در طول روز یه موقعهای از روز میشد که احساسم بد میشد و فکری میمود وشاید یه ربع ذهنم مشغول می‌کرد و من به خودم میگفتم ببین بازم نتونستی ذهنت رو کنترل کنی و این رو احساسم بدتر می‌کرد.

    و این سرزنش که تو نتوستی خوب عمل کنی تا شب گاهی طول می‌کشید و من به احساس ناتوانی می‌رسیدم که من نمیتونم چرا امروز نتونستم احساسم خوب کنم

    بعد که تو دوره احساس لیاقت شما گفتید که فک کنم جلسه 16 بود که من درمسیر پیشرفت وبهبودی هستم این عالیه من ازاین جمله قدرت گرفتم

    دیگه اگه تو طول روز احساسم بد میشد اصلا خودمو سرزنش نمیکردم نمیگفتم تو نمیتونی

    به خودم میگم من درمسیر پیشرفت ویادگیری هستم این عالیه

    چقدر این باور به من کمک کرد و الان درطول روز من بیشتر در احساس خوب هستم و شاید لحظه ای ذهنم منفی بشه ولی اصلا مقاومت نمیکنم و به خودم سخت نمیگیرم و آگاهانه سعی میکنم که فکرم تغییر بدم باورهای توحیدی وبه احساس خوب برسم

    وقتی که درمورد اشتباهاتمون به خودمون سخت میگیریم به احساس ناتوانی وناامیدی می‌رسیم

    من اینو پذیرفتم و خودم به خودن سخت نمیگیرم و سعی میکنم که بگم اشکالی نداره هیچ کس کامل نیست من بی نقص نیستم

    اگر یکبار دوبار یا بیشتر اشتباه کردم میتونم با امیدواری بگردم دنبال راه وروش درست باور که بمن قدرت بده و منو ضعیف ناتوان کنه

    پارسال من برای یادگیری یه چیزی اقدام کرد بااینکه من ده سال تواین رشته هستم ولی چون این برام جدید بود روزای اول بسیار سخت بود وگاهی یه جای نمیتونستم خوب اون ابزار درست دستم بگیرم و حتی بچه های که اونجا بودن یادمه مسخرم کردن که چطور به این راحتی ولی نمیتونی

    ولی من ازاین مسخره شدن یه نیرویی گرفتم که باید درست انجام بدم و ناامید نشدم هرچند نجواها میمودن که نه سخته نه نمیتونی ولش کن بابا این بدرد نمیخوره

    ولی من ادامه دادم گفتم نه رفتم باید یاد بگیرم

    و هرروز تمرین میکردم و جوری شد که من از همه اونا زودتر راه افتادم وبعد همونا به مربیمون میگفتن این

    چرا اینقدر سرعتش بالاست مربی هم میگفت خوب این قبلا کار کرده بااینکه من تاحالا این ابزار دستم نگرفته بودم ولی با کنترل ذهنم وادامه دادن به هدفم رسیدم وهمون پارسال کلی هم پول ساختم

    استاد عزیزم شما بی نظیرید سپاسگزارم بابت وجود پربرکتتون دراین دنیا شما هدیه ای از طرف خداوندمهربانم هستید به من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    مرضیه پویا گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    سلام و‌ درود بر استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    این اولین کامنت من در سایت دوست داشتنی عباسمنش هستش و خوشحالم که تونستم عزت نفس این رو داشته باشم که دید نگاه خودم رو مطرح کنم و قدرتمندانه خودم رو با یکی دیگر از ترس هام که مطرح کردن نظرهام هستش ب چالش بکشم امیدوارم خداوند مارو در ساختن ذهنیت قدرتمند کننده و یافتن و تغییر ذهنیت های محدود کننده قدرت بدهد

    نمیدونم از کجا شروع کنم و بنویسم اما بنظرم نوشتن در قسمت کامنت ها ب من کمک میکنه که جدی تر به این فایل ها بپردازم و خودم رو ب چالش بکشم

    فایل ذهنیت قدرتمند در برابر ذهنیت محدود کننده پر از آگاهی بود و پاشنه آشیل من بود که من رو آگاه بر ذهنیت های محدود کننده ام کرد

    من در آخرین اشتباهی که از روی سهل انگاری خودم بود انجام دادم اولش نسبت ب خودم و اینکه ذهنم فراموش کار هستش گارد گرفتم و حس عصبانیت و ناراحتی داشتم که چرا با اینکه تو برگه ذکر کرده بودم چرا باید وسایل خودم رو فراموش کنم و کارم رو این فراموش کاری میتونه ب تاخیر بیندازه یا حتی کنسل بکنه

    صبح امروز با اینکه تو برگه همچی رو که لازم داشتم رو ذکر کرده بودم برگه ام رو نگاه نکردم چرا که فکر میکردم در خاطرم خواهد موند و بخاطر همین خیلی از خودم عصبی بودم و احساس کردم که واقعا آدم ناکارآمدی هستم اما چند دقیقه بعد مغزم این رو بهم گفت که نباید به خودم که ارزشمنده و لایق بهترین هاس توهین کنم یا ازش عصبانی باشم مسؤلیت کارم رو که خودم متعهد به نوشته ام نبودم و برگه ام و وسایل مورد نظرم چک نکردم مجنر ب این موقعیت شده

    نتیجه گرفتم ک باید از این لحظه ببد حتما برگه ای که توش کارهای روزانه ام رو مینویسم چک کنم و البته کارهای و موارد روزانه رو بنویسم

    بعد از پذیرفتن ب خودم اجازه دادم که شاید بهتره کارهای دیگ ام رو انجام بدم که پشت گوش انداخته بودم اینکارو که انجام دادم ب طور عجیبی تمام وسایلی که نیاز داشتم از طرف دوستانم ب من داده شد و من کارم رو به خوبی و بطور راحتی ب تمام رسوندم

    در لحظه اولی که شرایط به ظاهر بد رو دیدم بسیار زیاد نسبت ب خودم ناامید بودم و از خودم دلخور شدم اما تا به ذهن خود و افکار محدود کننده ام اهمیت ندادم و اونها رو با یکار دیگ از ذهنم بیرون کردم جهان و کائنات هستی راه رو برای من هموار تر کردن

    نمیدونم اون لحظه حالم رو وصف کنم که چقدر شکرگزار خداوند و قانون ها بودم که با توجه به نکات مثبت و بی اعتنایی ب افکار محدود کننده همچی از اون چیزی که من انتظار داشتمو حتی بهتر پیش رفت

    این موقعیت به ظاهر اشتباه و ناراحت کننده من رو ب نوشتن برنامه روزانه و رها کردن افکار محدود کننده و آرام نگه داشتن خودم در حالت های عصبی کننده کمک کرد و تونستم از یک موقعیت که خیلی بابت اش از خودم ناامید بودم درس یاد بگیرم

    یکی از تعریف های درست در مورد ذهنیت های قدرتمند کننده اینکه:اگه ما با تلاش کردن برای رسیدن ب هدف هامون ب طبقه ششم برسیم اما بدلایلی که [از سهل انگاری خوده من باید مسؤلیت تمام کارها اتفاقات که برامون رقم میخوره رو برعهده بگیریم]پامون مصلا پیچ بخوره و قل بخوریم بیافتیم پایین ما این دفعه که میخاییم شروع کنیم از صفر شروع نمیکنیم از تجربیاتمون شروع میکنیم اینبار سریعتر شش طبقه رو بالا میریم و طبقه های بعدی رو بخاطر تجربیات بدست اومده راحتر طی میکنیم

    به نظر من زاویه دید ما ب این تجربیات باید با دید باز تر باشه که کمک میکنه ما بهتر تر در موقعیت شبیه ب این مسئله بتونیم این موضوع رو حل بکنیم و آگاهی جدیدی بیاموزیم ما باید احساس خود را خوب نگه داریم چرا که در این صورت اتفافات به ظاهر منفی جنبه های مثبت خود را با مرور زمان نشان میدهد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 1211 روز

      سلام مرضیه‌جان

      زیبا نوشتی برامون ممنونم ازت

      این قسمت کامنتت برام یه درس بزرگ داره (ما این دفعه که میخاییم شروع کنیم از صفر شروع نمیکنیم از تجربیاتمون شروع میکنیم اینبار سریعتر شش طبقه رو بالا میریم و طبقه های بعدی رو بخاطر تجربیات بدست اومده راحتر طی میکنیم )

      برات بهترینها روآرزو میکنم عزیزم

      درپناه خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: