ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 20
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
باید بگم همونطور که گفتید تغییر جز جدانشدنیه این جهان مادیه و همواره همه چیز در جهان در حال تغییره، و ما نمیتونیم ثابت باشیم
یا چیزی داره در این جهان متولد میشه یا میمیره، بزرگ شدن تغییر کردن از بچگی به بزرگسالی از نهال به درخت از ستاره کوچک به ستاره بزرگ از آب به ابر از روز به شب از بهار به زمستان و ….
پس همین نشون میده که همه چیز و همه کس در حال تغییره و ما باید از این ویژگی استفاده کنیم برای پیشرفت و بهبود ببخشیم خودمونو
باید متوجه بشیم که حضور هیچ چیزی و هیچکسی در این دنیا ابدی نیست و هیچ چیز همیشه در یک موقعیت نمیمونه و شرایطش تغییر میکنه
———————————
سوال اول : در مقابل تغییرات چه واکنشی نشان میدهی؟ من قبلا خیلی مقاومت داشتم مثل همون مثال هایی که زدید، اگه به یک چیزی عادت میکردم دیگه دوست داشتم از همون استفاده کنم، از نرم افزار بود تا لباس و مسیری که میرم مدرسه و برمیگردم و خیلی چیزهای دیگه ولی الان خیلی بهتر شدم سعی میکنم خودمو با شرایط عوض کنم اگه جایی نیاز هست حتما تغییر کنم و خودمو بهبود ببخشم ، اگه جایی باید رفتارمو عوض کنم این کارو بکنم اگه نیاز هست چیزی یاد بگیرم برم و یاد بگیرم اگه نیاز هست عادتی رو ترک کنم این کارو انجام بدم
من با شروع آشنایی به شما سعی کردم وجود و درون خودمو شخم بزنم و فکر میکنم تا حد زیادی موفق بودم، مثلا وقتی در رابطه عاطفیم تغییر ایجاد شد و تنها شدم سعی کردم خودمو و ویژگی هایی که باعث شد به این مرحله برسه تغییر بدم، تغییر بدم رفتار هامو افکارمو باورهامو که خیلی کمک کردن در خیلی از ابعاد زندگیم بهتر بشم، باورهای مالیمو سعی کردم بهبود ببخشم باورهای روابطی و برخورد با آدمها اینکه آدم های خوب زیادن ، باورهای سلامتی و اینکه جسمم قوی ترین داروخانه جهانه و همواره سلامتم، باورهای معنوی و ارتباطی با خدا اینکه احساس گناه نکنم و بدونم خداوند همواره کنار منه و نعمت خدواند بی انتهاست و مهارت های جدید یاد گرفتم ، توانایی هامو دیدم و در عمل استفاده کردم، اعتماد به نفسم بیشتر شد و خیلی چیزهای دیگه
در کل الان راحت تر با تغییرات مواجه میشم اگه قرار از مسیر یکسانی برم سعی میکنم مسیر جدید امتحان کنم، خونه ای که توش هستم اگه نیاز هست حتما تغییرش بدم و به جای بهتر برم، نرم افزاری اگه قراره یاد بگیرم برم دنبالش و یاد بگیرم
به همین تازگی هم غذای جدید امتحان کردم وقتی رفته بودم چین هشت پا و صدف خوردم و دیدم مزه بدی نداره و میتونم غذاهای متفاوت بخورم
سوال دوم : چه تغییری مقاومت داشتی اولش ولی بعد دیدی چه نتیجه خوبی داشته؟
مثالی که میتونم بزنم یادگیری کار با نرم افزار کورل بود که اولش سخت بود برام چون برای کارم باید طراحی میکردم و بعد کار اجرا میشد ، اوایل میدادم طراح طراحی کنه برام و هزینه باید پرداخت میکردم ولی رفتم یاد گرفتم پاروی ترس هام گذاشتم و الان خودم طراحی میکنم
یا وقتی همسرم ترکم کرد اولش برام سخت بود جدا بودن ولی بعد یاد گرفتم ادامه بدم زندگی کنم و توکل کنم به خداوند و شرایط هربار بهتر شد
سوال سوم : آگاهانه تغییرات کوچک انجام بده:
همونطور که بالاتر اشاره کردم اگه قراره از مسیر یکسان و همیشگی برم سعی میکنم از مسیر جدید برم ، برای تناسب اندام و انرژی بیشتر برم باشگاه، از واژه های چشم و لطفا و کلمات محبت آمیز در مکالمه با افراد استفاده کنم
سوال چهارم: عبارات تاکیدی
اینو به خودم جهان در حال تغییره و کمک میکنه من پیشرفت کنم
یا عبارت تاکیدی که در دوره 12 قدم گفتید: خداوند و قوانین جهان سرگرم کارند تا نعمت ها و ثروت های بیشماری وارد زندگیم کنند
سوال پنجم: چه برنامه ای داری تا آگاهانه در خودت تغییر ایجاد کنی؟
باورهای مالی مو بهتر کنم باور هی و سپاسگزارتر باشم
احساس لیاقتمو بیشتر کنم و توانایی های خودمو بیشتر ببینم و خودمو ارزشمندتر بدونم
مسافرت بیشتری برم و دنبال امتحان چیزها و مکان های جدید باشم
ممنونم استاد جان امیدوارم به زودی بیام امریکا و از نزدیک ببینمتون
سلام من فردی هستم که خیلی دربرابر تغییر مقاوت می کنم ولی بعدش خیلی زود باهاش سازگار میشم. همیشه هم این الگو هست. واسه همین از تغییر به شدت می ترسم چون خیلی انرژی ازم می گیره. دایره امن همیشه برام راحته. به استقبال تغییر رفتن که اصلا. زیادی محافظه کارم. تغییری که برام پیش آوند و بعد دیدم خوبه مهاجرت من از شهر محل تولدم بود به قصد کار کردن و استخدام. 18 سال پیش در امتحان استخدامی قبول شدم و مهاجرت کردم به کرج. و چقدر این مهاجرت برایم خیر و برکت پیش آورد. مستقل شدم جسورتر شدم و سرمایه گذاری کردم و با دوستان زیادی آشنا شدم و با طرز فکرهای جدید آشنا شدم. مرحله بعدی به خاطر مشکلات سلامتی و سایر شرایط تصمیم گرفتم از کارم استعفا بدم و بیشتر به سلامتی و سایر علاقه هام بپردازم. که پس از نوشتن سو د و زیان تصمیم گرفتم زودتر از بازنشستگی از محل کارم خارج شوم و این کار را کردم هر چند کلی انرژی ازم گرفت تصمیم گرفتن. ولی الان بعد سه چهار ماه می،بینم چقدر خوب،شد زود از کار اداری هشت ساعت پشت میز نشینی خارج شدم.وقت بیشتری دارم به خودم و سلامتی ام و تفریحم برسم و بعد ونبال یک کار سبک دیگه ای باشم که برام لذتبخش باشه.
مرحله دوم: راستش از چند ماه پیش به لطف خدا وارد این مرحله شده ام. مرحله استراحت و ورزش و بازیابی سلامتی بعد از 18 سال کار توی یک مجموعه دولتی. برنامه دارم که حتما ورزش و تغذیه بهتر و سفر و تفریحات رو در اولویت خودم قرار دهم و همچنین روی تله های شخصیتی مثل کمالطلبی کار کنم و ریشه اونا رو دربیاورم حالا یا با کمک روانکاو یا با آموزشها. برنامه همین را دارم اجرا می کنم. ورزش و تغذیه رو اجرا کرده ام. و ارتباطات بی فایده و وقت گیر رو کاهش یا حذف کنم. یک مدتی را فقط به خودم اختصاص دهم هم جسمی و هم ذهنی و هم شخصیتی و روانی روی خودم کار کنم تمرکزی.
یعنی سرم رو خلوت تر کنم و فقط روی سلامتی و باورهایم و شخصیتم کار کنم.
مرحله سوم: تغییر باعث خروج از یکنواختی و روتین میشهو یادآوری می کنه زندگی کوتاهه و نباید تلفش کنیم. پس روح زندگی هست تغییر.
مرحله چهارم:
1- انجام معاینات پزشکی که به دلیل ترس از،بیماری نمی رفتم سراغش ولی از امروز شروع کردم
2-وقت گرفتم برم آزمایش و عکس.
3- می خواهم از نظر مالی قویتر بشوم طوری که محتاج مستمری بازنشستگی بیمه تامین اجتماعی نباشم. سبک زندگیم رو مطابق با میل و ارزشهای واقعی خودم زندگی کنم که باید ارزشهای اصیل خودم رو کامل بشناسم. به جای مقاومت در برابر تغییر بگم اینم یک تجربه جدیده خدا رو شکر. دارم وارد فاز جدیدی از زندگی میشم.
استاد ممنونم من با توجه به آموزشهای شما تونستم تصمیم مهمی بگیرم و قدم بردارم. انشالله قدمهای بعدی هم با توکل به خدا برخواهم داشت.
به نام خدای وهاب
سلام به استاد جان جان جان من و مریم جان عزیزم و دوستان عالی و بینظیرم
تغییری که در روند زندگی من رخ می دهد استقبال میکنم . چون میدونم هر تغییری رخ بده برای پیشرفت و بزرگ شدن من هست . ممکنه اولش برام ترسناک و یا اینکه مقاومت داشته باشم ولی میرم تو دلش و انجامش میدم .
مرحله اول
استاد شاید این چیزی رو که میگم برای شما و دوستان خنده دار باشه ولی یکی از ترمز های بزرگ برای ما ایرانی ها هست و یک مقاومت خیلی بزرگ هستش بخصوص برای خانم های ایرانی . استاد من 3 سال و نیم پیش قبل از اینکه از ایران مهاجرت کنم یکی از مقاومت های شدیدی که تو ذهنم داشتم ،توالت فرنگی بود . هر موقع یادم میومد عذا میگرفتم . میگفتم من نمیتونم ، من بدم میاد ، یعنی نمیشه جایی بریم تو اون کشور توالت ایرانی داشته باشه . چون من عادت داشتم تا زانو ،پاهام رو میشستم .
استاد بالاخره ما مهاجرت کردیم و الان یاد اون روزهام میوفتم خنده ام میگیره و خداروشکر این مقاومت کاملا برداشته شد . و خیلی چیزهای دیگه هم بود مثل پاک کردن اینستاگرام، و حذف کردن آدم های منفی تو زندگیم ، بحث نکردن به خصوص درباره مسائل سیاسی ، توضیح ندادن آموزش های شما برای کسی (وای استاد هنوز هم یه موقع هایی از دستم در میره ، به خودم میگم : بابام جان به من چه ؟ من چرا باید توضیح بدم به من مربوط نمیشه و هر کسی مسئول زندگی خودشه ، تمام )
مرحله دوم
استاد من هم مثل شما به استقبال تغییر رفتم و الان در پروسه یادگیری زبان انگلیسی هستم و خیلی هم برام چالش بزرگیه و مقاومت دارم ولی با این حال دارم ادامه میدم ، به خاطر اینکه میدونم باید از این کشور مهاجرت کنم چون نشانه هاش رو دریافت کردم که باید مهاجرت کنم. برای همین کارهای لازم رو که سمت من هست رو و میتونم انجامش بدم ، دارم انجام میدم مثل یادگیری زبان انگلیسی و مابقی رو به خداوند سپردم و اجازه میدم خودش من رو هدایت کنه ، چطوریش رو نمیدونم و من فقط باید لذت ببرم و احساسم خوب باشه .
مرحله سوم
هر تغییری که تو زندگیم رخ میده یک نعمتی از طرف پروردگارم هست چون با تغییر ، ظرفم وجودیم بزرگتر میشه و نعمت های بیشتری رو دریافت می کنم .
مرحله چهارم
من تو یادگیری زبان انگلیسی یکم کند عمل میکنم اون هم به خاطر اینکه من بیشتر تمرکزم تو سایت و آموزش های شماست و این هم در راستای هدفم هست . تمرین نوشتن میکنم ، کامنت میخونم ، چون دارم تمرین میکنم که خوب بنویسم و چه جایی بهتر از اینجا که خداوند برای من فراهم کرده ، خدایا شکرت. و همینطور جواب دادن به سوالات عقل کل که اون هم باز هم تمرین و امتحانه برای من که چقدر من قانون رو درک کردم و میتونم جواب گو باشم . البته جواب دوستان رو من نمیگم ، چون من هیچی بلد نیستم و استاد دقیقا مثل شما به خدا میگم او هم میگه و من هم مینویسم و فایل های شما رو به من میگه که برید فلان فایل رو از استاد ببینید که خیلی راجبه این موضوع توضیح داده ، جالبه بعدش خودم میرم می بینم و چقدر قانون دوباره برام تکرار میشه و بیشتر درک میکنم .
استاد عزیزم و مریم جان عزیزم بی نهایت سپاسگزارم
دوستتون دارم عزیزای دلم
سلام به استاد عزیز و دوستان همراه
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
من فکر میکنم تغیرات رو راحت میپذیرم و به چشم یک فرصت بهش نگاه میکنم به یک سکوی پرتاب یک موقعیتی که اومده تا رشدم بده اومده تا بمن چیزای جدیدی یاد بده و منو قوی تر کنه.از اونجایی که ذاتا عاشق تجربه کردن و بشدت تنوع پذیرم اصلا روتین بودن برام بشدت حوصله بر و کسل کننده هست تقریبا حتی تو مسیر رفتنم به محل کارم هم هر روز دوست دارم تغییر مسیر بدم از جاهای مختلف برم از مسیرهای مختلف حتی خیلی دوست دارم برم جاهای جدید رو ببینم کشف کنم و خیلی دوست دارم به تنهایی این کارو انجام بدم من تغییر رو دوست دارم و کلا با تغییر اوکی هستم در کل البته این استقبال بیشتر و خوشایند شدن تغیرات در زندگی من از زمان آشنایی با شما و آگاهی های سایتتون شدت گرفت و دلپذیر تر و میتونم بگم شدنی و راحت شد تا قبل از اون بنظرم سخت نیومد اما بعد از گوش دادن و ساخته شدن یک سری باورهای توحیدی علی الخصوص در من کار راحت و فانی شد و از یه جایی به بعد آگاهانه به دنبال ایجاد تغیرات بودم دیگه
مرحله اول:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
بنابراین در مرحله اول تمرین، بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است.
تغییر شغل دوبار من در این شرایط قرار گرفتم بار اول قبل از آشنایی با سایت بود که خیلی کار سختی بود برام شرایط خیلی بد و حوصله سر بر شده بود در تمام جنبه ها اما من از اون کار و محیط کاری نمیومدم بیرون چون همش به این فکر میکردم اگر از اینجا برم کجا برم چطور یه کار دیگه پیدا کنم سخته نمیشه نیست حالا این کارو یاد گرفتم با محیط آدمها کامل آشنا شدم چمو خم کارو کامل یاد گرفتم خوب بهش مسلطم مسیر رفت و امدش راحته و….
دفعه بعد بعد از آشنایی با شما و سایتتون بود که کارفرما بمحض اینکه گفت میخواد کار رو کنسل کنه و دیگه نمیتونیم با هم همکاری کنیم گفتم اخ جون چه اتفاق خوبی قراره برام بیوفته قراره رشد کنم قراره چیزای جدید تجربه کنم و کار جدید اصلا برم دنبال کسب و کار خودم چیزی که دوستش دارم وبشدت خوشحال بودم از اون اتفاق
مورد بعدی بحث مهاجرت بود که من سالها تو جایی زندگی میکردم که اصلا نه از لحاظ فکری نه فرهنگی با مردم اون شهر هماهنگ نبودم اما مهاجرت از اون محل هم برام بشدت سخت نشدنی و یه چیز ناشناخته و وحشتناک بود وبشدت مقاومت داشتم در مقابل تغییر مکان و محل زندگیم .اما بازم بعد از آشنایی با شما این اتفاق خیلی راحت برای من افتاد و به محض دیدن اولین نشانه ها تصمیم گرفتم و سریع اقدام کردم و الان چند ساله مهاجرت کردم و چقدر برای من خوب شد نه تنها سخت نبود بلکه نقطه عطفی بود تو زندگیم چقدر به رشد من کمک کرد چقدر من انسان متفاوتی شدم چه تجربیاتی کسب کردم که تا قبل از اون نداشتم اصلا.
مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
کلید: سعی کن آرام آرام و از موضوعات کوچک شروع کنی و با ایجاد تغییرات کوچک، ذهن خود را برای لذت بردن از تغییر آماده کنی. سپس در طی این روند، ذهنیت خود را به نحوی تغییر دهی که به جای مقاومت در برابر تغییرات، از آنها استقبال کنی و حتی به صورت ناخودآگاه به دنبال یافتن فرصت های رشد در دل تغییرات باشی.
در فایل این جلسه، مثالهای متعددی درباره نحوه انجام این تمرین توضیح داده شده که به شما کمک می کند موضوع را کامل درک کنید.
خدا رو شکر من تو این زمینه بهتر شدم از تغییر مسیرم هر روز از خونه به محل کارم از تنوع در آشپزی با اینکه در دوره بینظیر قانون سلامتی هستم و عملا خوراک من محدود به گوشت وپروتئین و چربی و یه سبزیجات کم و محدودی هست اما بازم هر روز سعی میکنم تنوع بدم از درست کردن کوکو مرغ(فقط تخم مرغ و گوشت مرغ و نمک و گشنیز جعفری مرزه نعنا ) هر بار به شکلی متفاوت تا غذاهای گوشتی دیگه که واقعا خودم رو تحسین میکنم تو این مورد انگار یه جورایی ذهنم این برنامه رو داشته و بشدت بهش علاقه مند بوده(تغییر و تنوع) و با ساخته شدن این باورهای قوی درش الان راه برش هموار شده و داره خوب ازش بهره برداری میکنه.
حتی برای سفر من بشدت علاقه دارم جاهایی برم که تا حالا نرفتم غذاهایی رو تست کنم که تا حالا نکردم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود
تغییرات پلی به سوی پیشرفته یک سکوی پرش هست
تغییرات یه چیز ثابتیه یعنی جهان در هر لحظه در حال تغییر هست و نمیتونه ثابت باشه باید تغییر کنه حالا اگر من کامل خودم رو هماهنگ و همسو کنم با تغییرات و پا به پای اون برم یک زندگی همیشه پویا و زیبایی خواهم داشت.
تو دل تغییرات کلی فرصت رشد و پیشرفت هست
تغییرات باعث میشند توانایی های من بروز پیدا کنند توانایی های بالقوه من بالفعل بشند.
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
تغییر در شرایط کاری و رفتن تو مسیر مورد علاقه ام و انجام چیزی که درونم میخوادش الان مدتهاست میدونم اینو
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
قبلاً هم گفتم باید با ساختن یک سری باورها که کمک میکنه یک سری غل و زنجیر ها از دست و پای من آزاد بشه و ذهنم آزاد بشه برای فکر کردن به مسیر مورد علاقه ام و دنبال کردنش شروع کنم.که خدا رو شکر یه مدینه احساس میکنم داره این اتفاق میوفته و ظرف من داره بزرگ میشه.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری.
همین فکر به اینکه جهان در هر لحظه در حال تغییر هست از تغییر فصلها از تغییر در ماه ها از تغیرات دیگه ای که الان میبینیم چقدر شکل پول ساختن چقدر شکل کسب و کارها شکل پوشش حتی تفکر آدمها متفاوت تر از قبل شده چقدر همه چیز در تمام جنبه ها شکل و رنگ جدیدی به خودش گرفته همین ذهنیت کمک میکنه اولا تغییر رو بپذیرم و حواسم باشه همیشه هست وجزیی از رونده دوما خودم رو با پذیرفتن این موضوع آماده کنم برای هر تغییری واگاه باشم زمانی موفق خواهم بود که آمادگی و شجاعت هر تغییری رو در خودم ایجاد کنم.
بنظرم این موضوع که میگند از تو حرکت از خدا برکت همون بحث تغییر هست اگر حرکت رو به جلو باشه حرکت و تغییری که باعث رشد و پیشرفت بیشتر جهان بشه باعث بشه مسأله ای از جهان حل بشه(یه گوشه ای از این پازل حل بشه و سرجاش قرار بگیره)اونوقت نتایجش فوق العاده میشه وگرنه حرکت روتین وار نه نتیجه ای جز درجا زدن و از دور خارج شدن نداره.
سلامم به استاد عزیز و خانم شایسته
این مقاومت در برابر تقییر چیزی بود که من داشتم خودمو به نابودی میکشیدم
دقیقا شهریور ماه 1401 بعد از یسری موضوعات از من خواسته شد تا واحد حسابداری شرکت و ترک کنم و تو یکی از شرکت های زیر مجموعه فعلا کار دیگه ای انجام بدم
خب من شغلم و دوسداشتم ولی اون مدیرمالی و محیط اصلا دوستنداشتم چند بار هم پیشنهاد بهم شده بود که بیام تواین شرکت زیر مجموعه .
سر یه جریانی با مدیر مالی به مشکل خوردیم و ایشون دیگه نخواست که من اونجا باشم
بجایی رسید که گفتم بیام بیرون از اون شرکت و دنبال کار باشم خب من دو تا فرزند دارم و کلی خرج
چقدر ناراحت این موضوع بودم حتی تا 6ماه که گذشته همچنان دوستداشتم برگردم سرجام درصورتی که درسته اینجا اون شغل حسابداری و کامل نداشتم ولی خیلی از کارهاش توسط خودم انجام میشد
تا اینکه چند جا رزومه فرستادم و برای مصاحبه که رفتم دیدم چقدر چیز هست که من بلد نیستم و رفتم دنبال اینکه اطلاعاتم و ببرم بالاتر و چقدر هم انصافا چیز یاد گرفتم که باعث شد اعتماد بنفسم بالاتر بره دیگه از بی احترامی هایی که تو مکان قبلی بهم میشد خبری نیست و اینجا چقدر راحت ترم .
تو کامنت قبلی نوشتم از خدا خواسته بودم یه حسابدار کار بلد باشم که بعد از این تغییرات و کلی فکر کردن متوجه شدم خدا داره منو هدایت میکنه
یادمه تو یه فایلی گفته بودین اگر تغییر نکنید جهان با چکو لگد مجبورتون میکنه تغییر کنید و من انقد چسبیده بودم به جایی که بودم دیگه کارمون به جایی رسید که جهان مجبورم کرد تغییر کنم و چقدر الان از این شرایط رازی هستم .
اگر تو مکان قبلی میموندم هیچوقت یه حسابدار خوب نمیشدم
من کلا ذهنم خیلی محتاط عمل میکنه و خیلی آسیب ها از همین شخصیتم میبینم
من اگر بتونم یخورده از تقییر نترسم خیلی بیشتر میتونم پیشرفت کنم
استاد از شما بی نهایت سپاسگذارم بابت این فایل هایی که کلی شما و خانم شایسته دارین زحمت میکشید
چقدر از توحید عملی قسمت 10 درس گرفتم
اینکه خدا چقدر میتونه نزدیک باشه به ما
بی نهایت از شما سپاسگذارم استاد
در پناه الله مهربان سالم خوشبخت سعادتمند در دنیا و آخرت باشید خدا نگهدار
به نام خدایی که نور و اگاهی مطلقه و مدیریتش بی عیب و نقص
خدایی که وعده داده هر لحظه بهم میگه و حمایتم می کنه و خلف وعده نمی کنه
خدایی که وعده داده پیروزی نزدیکه
خدایی که وعده داده به زودی اینقدر بهت میدم تا راضی ترین بشی
خدایی که وعده داده اگه بهش توکل کنم کافی ترینه
خدایی که عوامل بیرونی رو به بهترین شکل برام می چینه
خدایی که منبع خیر و برکت
خدایی که عاشقانه عاشق منه و بی قید و شرط بهم عشق می ورزه و بهم افتخار می کنه
سلام بر استاد نازنینم و مریم جانم و همه ی رفقای این سایت بهشتی
تمرین:
1) بررسی تغییرات گذشته:
یادمه وقتی ازم درخواست شد که ارتقاء شغلی بگیرم موافقت کردم و رفتم در اداره آ. پ مشغول شدم بعد از یک هفته دیدم شرایطش با شرایط زندگیم اوکی نیست و انصراف دادم و مجبور شدم برم مدرسه ی جدید که شنیده بودم کار کردن اونجا سخته اما بعد از اینکه رفتم دیدم چقدر اینجا باعث شد رشد کنم و رضایت اولیاء زبانزد همه بشه.
یادمه وقتی مجبور شدیم در فضای مجازی تدریس کنیم چقدر با ذوق وارد شدم و چقدر موفقیت کسب کردم و باعث خیر شدم و مجبور شدم نرمافزارهای جدید یادبگیرم.
بعد از فکر کردن به این تمرین به این نتیجه رسیدم که شخصیتم طوری نبود که به استقبال تغییر برم اما وقتی در دل تغییر قرار می گرفتم اولش شاید کمی مقاومت می کردم ولی بعدش دنبال راهکار بودم که بهترین خودم باشم.
2. برای استقبال از تغییر : دکوراسیون خونه رو دم عید عوض کنم/ غذاهای جدید رو تست کنم/ به مکان های جدید سفر کنم/ غذاهای جدید بپزم/
3. عبارات تاکیدی مثبت جدید:
جهان در همه ی ابعادش در حال تغییر، پس هر چی تغییر نکنه محکوم به فناست.
نمیشه جلوی تغییر رو گرفت
تغییر خوبه و کلی فرصت توش هست که اگر جزو اولین نفرات استقبال کننده باشم، پاداش هایی که دریافت می کنم بزرگتر
مجبور بشی تغییر کنی: از اونجایی که خداوند فقط منبع خیر و برکته این تغییر در راستای رشد منه و در راستای نور شدن منه، برم تو دلش ببینم چی میشه، خداوند وعده داده که منو قدم به قدم هدایت می کنه و بهم میگهپس میرم تو دلش که ملی اتفاق های بی نظیر منتظر منه.
4. الف) در حال حاضر چه تغیراتی هست که همش به تعویق میندازی؟؟
تنوع در آشپزی
تغییر در نحوه ارتباطم با فاطمه و امیر علی
رانندگی بین شهری
تغییر در روابط عاطفی
تغییر در صداهایی که از سی دی ذهنم پلی میشه و تزکیه اش به سمت صداهای قلبم
تغییر در شرایط کاری و شروع بیزینس جدید
ب) چه برنامه ای برای اجرایی کردنش داری؟؟
هر هفته سعی کنم یک غذای جدید بپزم
در رابطه با امیر علی و فاطمه به اصل توجه کنم ببینم این رفتار باعث میشه چه صدایی در سی دی ذهنشون ثبت بشه و مدام براشون پلی بشه؟؟ آیا این صدا محدود کننده است یا قدرتمند کننده؟؟
یکبار بدون همسرم مسیر تا باقرشهر رو تنهایی برم
در روابط عاطفی دقت کنم چه افرادی با اصول زندگی من هماهنگ هستند و حس و حال خوب و رشد برام دارن. مابقی رو الک کنم از ذهنم تا جهان برام حذف کنه.
قبل از شروع بیزنس باید ذهنی اون کار رو انجام بدم و ترمزهاش رو رفع کنم تا مسیر لذت بخش باسه برام
ج) از این به بعد برنامه ام اینکه خودم به استقبال تغییر برم
و سعی کنم چیزهای جدید رو تجربه کنم مثل سبک جدید تدریس/ سبک جدید سفر کردن/ غذاهای جدید/ سفرهای به مکان های جدید/ مسیرهای جدید/ و …
و به پلن و مدیریت بی عیب و نقص خدا اعتماد کنم و باور کنم که همه چی در راستای نور شدن و رشد منه حتی اگر به ظاهر قشنگ نباشه
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان نابم در این سایت فوق العاده
استاد وقتی اول فایل سوال رو پرسیدین من گفتم تغییر رو بهش مقاومت زیاد ندارم اما به عنوان یه فرصت برای رشد هم نگاه نمیکنم
اما وقتی بقیه فایل رو گوش دادم ،مثال ها رو شما زدین دیدم چقدر من مقاومت دارم در مقابل تغییر از عوض شدن خونه از عوض شدن همکار بگیر تا تغییر لباس هام
مثلا تو محل کار. قبلیم با یکی از همکارام خیلی جور شدیم مثل دو تا خواهریم باهم الآنم باهم در ارتباط هستیم اما وقتی میخواستم از اونجا بیام بیرون خیلی ناراحت بودم میگفتم خدایا کجا برم سرکار که یکی مثل این دوستم باشه آیا من باهاش جور بشم یا نه ،همکارای جدیدم چه جورین قابل اطمینان یا نه ،
یا مثلاً من هر روز از یه مسیر یکسان میرم سرکار از یه مسیر دیگه به خاطر اینکه شلوغه نمیرم در صورتی که همین مسیری که من میرم هم شلوغه اما عادت کردم بهش
از موقعی که من 2٫3ساله بودم اومدیم به این خونه ای که الان توش زندگی میکنیم یادمه بچه که بودم دوران ابتدایی بابا که حرف عوض کردن خونه یا محله رو میزد من ناراحت میشدم یادمه روی درای خونه با مداد مینوشتم کسی که میخوای بعد ما بیاییم اینجا زندگی کنی میکشمت اینجا خونه ماست حق نداری بیایی
یا رستوران که میرم همش تو ذهنم اینکه اکبر جوجه یا جوجه کباب یا کوبیده سفارش بدم هیچ وقت جرات نمیکنم غذای جدید سفارش بدم میگم نکنه خوشمزه نباشه خوشم نیاد پولم هدر بره
یا با دوستان برای تولد صاحب کارم رفتیم کافی شاپ من چون قبلاً هاک چاکلت خورده بودم بازم همون رو سفارش دادم دوست گفت فهیم چای ماسالا هم خوشمزس گفتم نه من همون هاک چاکلت میخورم باورتون نمیشه وقتی آوردن به زور داشتم میخوردم از نوشیدنی دوستم یکم خوردم دیدم چقدر خوشمزس و گفتم ای کاش منم یه چیز دیگه سفارش میدادم
استاد واقعا مثالهاتون عالین تازه میفهمم چقدر مقاومت دارم من
تصمیم گرفتم فردا از مسیر دیگه برم سرکار و امتحان کنم اون مسیر رو
یه تغییر دیگه که میخوام انجام بدم فردا میخوام فرم اداری نپوشم یا حداقل شلوار فرم رو نپوشم به جاش یه شلوار دیگه بپوشم
یه تغییر دیگه که میخوام انجام بدم نحوه صبح بخیر گفتم به عزیزم رو تغییر بدم هر روز عزیزم که پیام صبح بخیر عزیز میده بهم میگم سلام صبح تو هم بخیر عزیز به جاش بگم سلام صبح زیبای تو بخیر عشقم
تغییر دیگه اینکه میخوام فردا یه مقدار مثبت تر باشه افکارم
شاید موارد کوچیک باشه اما برای شروع برای من خوبه تا انشاالله به تغییرات بزرگتر برسیم به امید الله
استاد جونم دوستتون دارم خیلیییییییی
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد سلام تغییر تغییر که خود خواسته باشه یا تغییر که جهان سر راهمون قرار میده تغییر در عوامل بیرونی یا تغییر در داخل وجودمون شخصیت افکار گفتار رفتار. من به خاطر شرایط خوانواده هر سال اسباب کشی و جا به جای داشتم جوری که از دوران درسیم هیچ دوستی برام باقی نموند که ادامه داشته باشیم و به تبع این جا به جای ها نقاط مختلف شرایط و جاهای مختلفی زندگی کردم هیچ مقاومتی نداشتم حتی وقتی از خانه چهار هزار متری که بنای ششصد متری تو چند طبقه که زیر خونه یه استخر داشت اونم بغل هتل اوین تو ای منطقه سلطنت نشین به ناگاه سر از شهر ری پشت حرم تو خونه کاه گلی که زیر زمینش دست ما بود و مستعجر قبلی همسر شو تو همون اتاق کشته بود و همون جا خاک کرده بود البته دستگیر شده بود و جنازه ای هم اون جا نبود واین و همسایه ها به ما گفتن بازم زندگی رو ادامه دادیم و کوچ به ورامین بعد تهران دوباره برگشتن به سمت شمال تهران مهاجرت به شمال اونم سال 80 البته من تنها بعدأ برادر کوچکم به من اضافه شد تغییر شغل از پادوی میوه فروشی به عکاس مجله دولتی داخل سازمانی تا جوشکاری در اردستان یزد زیر برق آفتاب که ساعت 12 کار تعطیل میشد و3:30 دوباره شروع میشد آفتاب دیگه امان نمیداد تا ده سال راننده آژانس بیسیم بودن راننده ماشین سنگین شدن تجربه ای که در عرض نیم ساعت کلید خورد کسی که بزرگ ترین ماشین که رونده زانتیا بوده یهو بشینه پشت فرمون ایسوزو اونم شیش تن (این نقطه ای بود که من چند ماه قبل وارد سایت شما شده بودم و هفتاد در صد فایل های دانلودی یا هدیه شما رو که صوتی داشتن دانلود کرده بودم) از زندگی مشترک که دوبار از همسرم جدا شدم یک بار وقتی پسرم 5 سال داشت و تو نه سالگیش بهم برگشتیم و دفعه دوم سیزده سالگیش که این بار من با هدایت های شما آشنا شده بودم و نگاهم تغییر کرده بود. شاید در ظاهر تغییر بیرونی کار سخت و چالش بر انگیزی باشه اما من به یقین میگم تغییرات درونی یه جهاد یه قدرت یه شهامت و اشتیاق سوزان میخواد و مهم دقیقآ همین نقطه هست که وقتی آنقدر قدرت شهامت اشتیاق در وجودمون تو لید کنیم که تغییرات درونی با تکامل برامون راحت تر بشه تغییرات بیرونی فقط میشه لذت از همه جنبه های زندگی و جهان مثل من که تمام این مسیر و که تا الان اومدم و عاشقانه دوست دارم شکر و سپاس از شما عشقم استادم که عجیب خیلی دوست دارم استاد اگه زمان قدیم بود الان تو این قسمت متوجه میشدین که این عشق و هدایت که خدا توسط کلام درک و توحید شما به من رسونده و من فقط میتونم بهتون بگم دوست دارم استاد دونه های اشگ صداقت و گواهی میداد چند روزه میخوام کامنت بنویسم که امروز قسمت شد استاد تک تک مطالب فایل ها کامنت های دوستان بزرگ ترین نعمت رب العالمین به منه سپاسگذارم سپاسگذارم
بنام خدایی که در این نزدیکی است
سلام به استاد گرانقدرم ومریم عزیزم ودوستان ارزشمندم
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده قسمت 4
ذهنیت قدرتمند کننده : اینکه باور کنیم تغییرات فرصتی است برای رشد وپیشرفت وتغییرات به گسترش جهان هستی کمکمیکند
دو روز هست که هرچه تلاش کردم وارد سایت بشم دیدم هر دفعه خطا میزنه یه چیزی از درونم گفت از طریق ایملیت وارد شو ومن همین کار رو کردم ودیدم برخلاف همیشه میتونم برا کامنت دوستانم نیز دیدگاه بنویسم
خب واکنش من : وقتی برا بار اول با این مشکل روبرو شدم گفتم اشکال نداره حتما الان زمانش نیست ودوباره یکی دوساعت بعد امتحان کردم ،متوجه شدم بازهم خطا میده گفتم الخیر فی ماوقع
واز ایمیلم وارد شدم
سوال این قسمت
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت می دانی یا به چشم “اختلال در زندگی ات” به آن نگاه می کنی؟!
من آگاهانه عاشق تغییراتم خیلی دوست دارم چند مدت یکبار دکوراسیون وچیدمان وسایل خانه را عوض کنمچون احساس میکنم با اینکار قلبم باز میشه خیلی احساس آرامش میکنم
چون عاشق آشپزی ام دوست دارم غذاها ومیوه های جدید را امتحان کنم مثل وقتی رفتم آبادان با خاله وشوهر خاله ام رفتیم پارک آنجا یه پسربچه داد میزد خرچنگ دارم خرچنگ تازه دارم به خاله ام گفتم من میخوام بخورم ببینم چه مزه ای دارم خاله ام با تعجب گفت واقعا گفتم آره شوهر خاله ام از آن پسر بچه خواست یکی را برام بندازه تو آتیش وبه من یاد داد که چه جوری بخورم وبرخلاف قیافه چندشش خیلی هم خوشمزه بود
دوست دارم غذاهای جدید را یاد بگیرم وآماده کنم حالا حتی اگر آن غذا را دوست نداشته باشم هم میگم اشکال نداره حداقل دیگه میدونم این غذا چه مزه ای میده
یه هم زمانی جالب که الان حین نوشتن یادم آمد دوشب قبل همسرم وقتی خانه آمد دو نوع میوه استوایی گرفته بود یکی از آن دو میوه آووکادو بود یکی هم میوه اژدها
گفت بخوریم گفتم آره خب حداقل ببینیم چه مزه ای میده هر دو آنها به یک بار امتحان کردن می ارزید همسرم گفت کاش نخریده بودم گفتم اتفاقا کار خوبی کردی چون الان دیگه می دونی چه طعم ومزه ای داره آیا دوست داری یا نه
یا من دوست دارم کارهای هیجانی را امتحان کنم مثل قایق سواری وماهیگیری تو نهرهای آبادان وقتی دیدم پسر خاله هام همه با عمو جانشون سوار قایق شدند وتور انداختند داخل نهرها گفتم منم میخوام سوار شم خاله جانم گفت نمیترسی گفتم چرا ولی دوست دارم تجربه کنم واینکار را کردم وخیلی هم لذت بخش بود
در برابر تغییرات جدی تر مانند تغییر در روابط عاطفی یا منبع در آمد یا جابجایی محل سکونت که البته من با این مورد مشکلی نداشتم وهر بار با آغوش باز ازش استقبال کردم ولی آن دومورد نیاز به تفکر وکار کردن بیشتر دارد شاید در وهله نخست یکم احساسم بد بشه ولی خب به آسانی از آن گذر میکنم
ولی واقعیت تا الان به قول رضوان عزیز از این زاویه که تغییرات فرصتی است برای رشد وپیشرفت وگسترش جهان نگاه نکرده بودم فقط حس میکردم هر دفعه قویتر میشم وبیشتر دوست داشتم ناشناخته ها را تجربه کنم
مرحله اول
تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
بزرگترین تغییری که در گذشته در زندگیم رخ داد ومن به شدت نسبت به انجام آن مقاومت داشتم جدایی از همسر سابقم بود که آنهم ناشی از باورهای محدود کننده وترس وشرک ورزیدن بودن ووقتی من پا روی ترسام گذاشتم ودیگه حرف ونظر بقیه برام مهم نبود واز ایشان جدا شدم بلافاصله باشما استاد عزیزم وسایت شما آشنا شدم وبه فاصله یکسال بعد از جدایی باهمسرم به صورت کاملا اتفاقی آشنا شدم همسری که هرروز به خاطر بودن در کنارش خداوند را شاکر وسپاسگزارم ،همسری مهربان ،صادق،متعهد ،مسئولیت پذیر وخوش رو وخوش برخورد
دومین موردی که ذهن من در ابتدا به ایجاد آن تغییرات مقاومت نشان داد فایلهای زندگی در بهشت وبعضی از کامنت دوستان بود واین مقاومت آنقدر شدید بود که به هیچ وجه تمایل به خواندن کامنتها نداشتم ولی دوره عزت نفس ،قانون آفرینش ،فایل چه کسی مالک توست ،تفسیر دعای کمیل ونامه 31 حضرت علی از جمله فایلهایی بود که در ابتدا در من تغییر بنیادین بوجود آورد چرا که آن احساس گناهی که از بچگی باهام بود که به هیچ عنوان ذهنم قبول نمیکرد ائمه را واسطه قرار بدم بین خودم وخدا در من از بین برد ومن را با خدایی آشنا کرد که از رگ گردن به من نزدیکتر واز مادر به من مهربانتر بود خدایی که همه چیز میشود برایت به شرط باور وایمان ولی الان تقریبا بعد از گذشت 5سال این مقاومت از بین رفته ومن باعشق وارد سایت میشم فایلها را گوش میدم وکامنت دوستانم را میخونم وچقدر بهتر قانونرا درک میکنم ولی خیلی خوشحال هستم
مورد بعدی بیرون آمدن از شغلم بود که هم در آمد خوبی داشتم وهم کار عالی داشتم وفکر میکردم با بیرون آمدن از کارم زندگی ام فلج میشه ولی الان حدود 5 ماه هست که تسویه کردم وتازه دارم مزه آرامش را میچشم وهرروز نعمت وثروت بیشتری وارد زندگیم میشود ووقت آزاد بیشتری دارم تا روی خودم کار کنم ودرآمد هم به میزان کمتری دارم چون بصورت کاملا اتفاقی وقتی همسرم برا تایید استعلاجی ام به سازمان تامین اجتماعی مراجعه میکند یکی از کارمندا به ایشون پیشنهاد میده که همسرتون با توجه به اینکه شغلش از مشاغل سخت وزیان آور هست میتواند با 22 سال سابقه بازنشسته شود که همسرم هم طبق فرموده های آن آقا عمل میکند وبه ساده ترین شکل ممکن این اتفاق رخ می دهد
مرحله دوم
یکی از تغییراتی که بایددر رفتارم ایجاد میکردم این بود که قدرت نه گفتنم به خانواده همسرم را باید تمرین میکردم قبل از این همیشه حرفم را به همسرم میگفتم که ایشان از جانب خودش بیان کند ولی با کمک آگاهیهای دوره احساس لیاقت براحتی اینکار را انجام دادم بدون اینکه بخوام توجیه کنم خیلی محترمانه به درخواست دعوت آنها جواب رد دادم وهمین کار مرا جسورتر وشجاع تر کرد برا برداشتن قدمهای بعدی وقتی خواهر همسرم به من پیام داد که میشه این مدل کفش را برام اینترنتی سفارش بدی گفتم بله چشم وقیمت را سوال کرد من قیمت را به ایشون گفتم بعد از سفارش به ایشون پیام دادم که کفش را سفارش دادم وتا چند روز دیگه می رسه گفت ولی من نگفتم من فقط سوال کردم من موضوع را باهمسرم مطرح کردم ایشون گفتند از این به بعد هر موقعه سفارشی داشت خودش انجام بده بعد من گفتم شما مکالمه بین من وخواهرت را بخوان شاید من اشتباه برداشت کردم ایشون وقتی پیامها را خواندند گفتند مشخصه که سفارش داده که بعد ازت خواسته کنسل کنی وبه من گفت شما چیزی نگومن خودم زنگ میزنم به خواهرم میگم بعد که همسرم رفت بیرون خواهرشوهرم با من تماس گرفت ومن به خواهرشوهرم گفتم بتول جان این آش کشک خاله هست بخوری پاته نخوری پاته
من از شما سوال کردم سفارش بدم گفتی قربون دستت منم سفارش دادم وپولش را خودم واریز کردم وخواستم سفارش را کنسل کنم گفتند امکان ندارد وایشون هم قبول کردند ومن به شوخی گفتم اینم باشه کادو روز ولنتاین شما از طرف همسرت
بودن درسایت وخواندن کامنت دوستان ودیدن فایلهای زندگی در بهشت وسفربه دور آمریکا جز برنامه های روتین زندگی ام هست
شروع کردم به کار کردن دوره دوازده قدم جالب که دیروز جلسه دوم از قدم دوم را گوش میدادم که شما فرمودید همینکه شما شروع به تغییر کنید جهان به تغییرات شما پاسخ میدهد فقط این تغییرات خیلی آرامآرام اتفاق می افتد
تمرین ستاره قطبی وسپاسگزاری جز برنامه های روتین زندگی ام شده تا بتونمباورهای محدود کننده را ضعیف وباورهای قدرتمند را جایگزین کنم یاد گرفتم که قانون احساس خوب = اتفاقات خوب کلید اصلی موفقیت وخوشبختی است
مرحله سوم
من باوردارم که پایه واساس جهان بر مبنای خیر وشادی وثروت است پس چیزی به اسم شر در جهان وجود ندارد
من باور دارم که تغییرات فرصتی است برای رشد وبزرگ شدن من
رضوان ونسیم عزیزم از تعبیرهای قشنگی استفاده کرده بودند
که تغییر سبب تبدیل یه نطفه به جنین میشود بعد نوزاد
از پیله کرم ابریشم پروانه های زیبا خلق میشوند
ومن میگم همیشه جوجه اردک زشت قصه ها یه قو سفید وزیبا میشه واین هست نتیجه وثمره تغییر
باوردارم تغییرات به رشد وگسترش جهان کمک می کنند
مرحله چهارم
خیلی بیشتر دوست دارم رو باورهای توحیدیم کار کنم وسعی کردم روزی یک تا دوساعت را باخدا بگذرونم باهاش حرف بزنم وازش هدایت بخوام
دوست دارم این توانایی را داشته باشم که از یه شغل هنری در آمدی داشته باشم تا دو روز پیش به خودم میگفتم اول باید سلامتی ام را بدست بیارم تا بتونم برم کلاس آموزشی ولی الان دوروز هست دارم از یوتیوب فایلهای آموزشی مکرمه بافی را دنبال میکنم وتقریبا پایه این هنر که یادگیری سه مدل گره زدن آن هست را یاد گرفتم
بعد از آگاهیهای این فایل برای ذهنم منطقی شد همانطور که تضادها سکویی هستند برای رشد وصعود من تغییرات هم در هر زمینه ای باشد به رشد وگسترش من کمک میکند وطبیعتا باعث میشوند زندگی ای به مراتب زیباتر وراحت تر از قبل داشته باشم
استاد عزیزم صمیمانه از شما ازعشق ومحبتی که بی منت میبخشید سپاسگزارم
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام بر همه عزیزان دل
من خیلی به این موضوع فکر کردم و حتی ذهنم اونقدر مقاومت رو این کلمه نداره که رو که روی کلمه اشتباه و موضوع قبلی داشت کلن قبل از اشنا شدن با قانون هم وقتی تغییری برام بوجود میومد مقاومت نمیکردم بطور کلی جز شاید چنتا مورد خیلی خاص که خیلی براش حضور ذهن ندارم شاید اونقدر مقاومتم زیاد نبوده حالا برعکسش اینکه خودم تغییری رو بوجود بیارم این یکم برام سخت تر بود بخاطر ترسها و نجواها میرفتم تو دلش انجامش میدادم بالاخره اما ازینا نبودم که یهو برم تو دل تغییرات وقتی بهش فکر کردم این دو تا مورد اومد تو ذهنم راجه به تغییر
تغییری هم که براش مقاومت میکردم و خیلی فکر کردم اصولا تو تمام زمینه ها مقاومت انچنانی برای تغییر نداشتم بخصوص موارد شغلی که خیلی راحت استقبال میکردم حتی با وجود اینکه تو اون شغل جا میفتادم و بقولی بهش عادت کرده بودم برام سخت بود نه که راحت باشه ترس هم داشتم اما انجام دادم و برام بهترین نتایج و از هر لحاظ داشت اما در زمینه روابط خیلی خیلی تغییر برام سخت بود و مقاومت ها داشتم به هیچ عنوان نمیخواستم شیوه رفتاری و شخصیتیمو با ادمهای اطرافم تغییر بدم چه با خانواده چه دوستان و….
اما وقتی تصمیم گرفتم رو شخصیتم کار کنم و عملا یسری تغییرات و اگاهانه برای روابطم انجام داد اوضاع به گونه ای معجزه اسا تغییر کرد تنها زمینه ای که مقاومت داشتم توش و بعد اینکه رفتم تو دل تغییراتش کن فیکون شد همین زمینه روابط بود البته هنوزم کلی جای کار داره هنوزم یسری تضادها بوجود میاد که گاهی فکر میکنم ازشون عاجزم اما انکار نمیکنم که چه سختی ها و چه مقاومتها برای تغییرش داشتم و حتی بعد خرید دوره عشق و مودت هم با کمال میل بسمت انجام تمریناتش دادم چون قبلش تغییر و در زمینه افراد دورم دیدم و لذتش باعث ادامه دادن شد و میخواستم تو روابط عاطفی و روابطم با خدا هم تستش کنم
مرحله دوم تمرین برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن:
این قسمت و تو دوره عزت نفس راجع بهش گفتین خیلی کارها رو همون زمان با گوش دادن بهش یسری هاش و انجام دادم یه چند موردش و هنوزم انجام ندادم یسری تغییرات کوچیک و بزرگ و مثل تغییر دادن مسیر محیط کار تغییر دکور منزل تغییر شخصیت
تو این روند یکی از بزرگترین تغییراتی که انجام دادیم تغییر محل زندگی بود ما سالها شرق تهران زندگی میکردیم قبلا هم تو کامنتها راجه بهش گفتم هیچ دوست و اشنایی سمت غرب نداشتیم من دوست داشتم این سمتی ولی خانوادم اصلا و برای اونا این تغییر بزرگی بود مخصوصا برای مادرم که هیچ کسی رو اینجا نمیشناسه اما تو شرق کلی دوست داره و هنوزم کلاس یا دورهمی های دوستانه ش تو شرقه و بیشتر اون سمتیه این تغییر بزرگی بود که بدون دلیل خاصی انجامش دادیم
تغییری که الان میتونم انجامش بدم قطعا میتونه تغییر اوضاع مالی م باشه بزرگترینش الان اینه که در دو قسمت قبل براش برنامه ریختم
تغییرات کوچیک هم میتونم اتاقمو با خواهرم عوض کنم چون قبلا پیشنهادش و داد و ذهنم چون این اتاقی که الان توش هستم و دوست داره یکم مقاومت کرد
و مجدد و حتما باید یسری تغییرات مثبت تر در بهبود روابطم ایجاد کنم بطور مثال من همیشه اون کسی ام که پیشنهادارو میده و برنامه ریزی ها رو میکنه چه تفریحی چه سفری هرچی .. حالا یا با دوستام یا پارتنرم یا خانواده میتونم الان اجازه بدم اونا هم پیشنهادا نظراتشون و اول بگن بعد باهم بررسی ش کنیم
عبارت تاکیدی مورد استفاده هم :
اینو باهاش ارتباط برقرار کردم بیشتر:
(فرصت ها بینهایت زیاده فراوانی در جهان بیش از اندازست و هیچ وقت برای تغییر و شروع دیر نیست)
و در اخر موردی که برای تغییر به تعویق میندازم
تغییر در زندگی به شیوه قانون سلامتیه که خریدمش دلمم میخواد برم سمتش و انجامش بدم اما نجواها ول کن نیستن برای اجرایی کردنش هم ذهنم خیلی لج میکنه و باهام همراهی نمیکنه هنوزم ایده ای براش ندارم و تو این مورد از خدا میخوام کمکم کنه و خودش راه و نشونم بده
امروز همین چند ساعت پیش نشانم شد مصاحبه با استاد قسمت 20 و میتونم بگم چاشنی این قسمت بود انگار خود استاد بعد از ظبط این فایل رفتن نشستن اون فایل و ضبط کردن خیلی مطالب مرتبطی داشت که من گفتم بجای اینکه اونجا راجه بهش بگم در تکمیل همین صحبتها ازش یاد کنم که خود استاد اونجا از ترسهایی که داشتن میگن و از انجام تغییراتی که دادن تو زندگیشون
خدایا شکرت استادم سپاسگزرام بابت این نکات ارزشمند این انتخاب اصلی ترین موضوعات برای شخم زدن دوباره شخصیتمون و چقدر نیاز داریم هر لحظه روی این موارد کار کنیم تا بینهایت
دوستتون دارم ممنونم ازتون