پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 20

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    بعنوان مثال:

    وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛ا

    وقتی شاهد برخورد نامناسب فردی با یک فرد دیگر هستم، به شدت احساساتم درگیر می شود؛

    وقتی مجبور می شوم که تصمیم بزرگی برای زندگی ام بگیرم بسیار مضطرب و نگران می شوم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و همه ی هم فرکانسی های دوست داشتنی امیدوارم که حال دلتون عالی باشه

    ممنون استاد جان که این فایل رو اماده کردید که هرچه بیشتر به خود شناسی برسیم

    و اما جواب من به سوال

    من واقعا وقتی کسی از من انتقاد میکنه یا مسخره میکنه مخصوصا تو جمع خیلی روم تاثیر میذاره البته الان بهتر شده ولی باز اذیت میشم نسبت به این رفتار

    مورد دوم که باز استاد اشاره کردند وقتی کسی کس دیگه ای رو اذیت میکنه اگه اون شخص از لحاظ احساسی یا رابطه ای به من نزدیک باشه کنترلمو از دست میدم و واکنش نشون میدم اما اگر فرد غریبه ای باشه برام اصلا مهم نیست

    خب من هنوز شاید خیلی تصمیمات بزرگی نگرفتم اما هروقت بخوام تصمیمی بگیرم که مهم باشه خیلی فک میکنم برام مهمه که تصمیم درستی بگیرم سعی میکنم اشتباه نکنم

    تحت فشارم هستم

    نکته بعدی که هست اینه که اگه دیگران ازم تعریف کنند روم تاثیر داره وخوشحال میشم واحساساتی میشم خیلی وقتا کنترلش میکنم اما بیشتر اوقات اون طرف تو ذهنم بولد میشه

    نکته بعدی که میخوام بگم خیلی از من انرژی میگیره و واقعا دلیلشو نمیدونم چیه همیشه اکثر اوقات وقتی میخوام بخوابم یا حتی راه میرم تو اکثر اوقات خودمو تو موقعیت های که دوست دارم مثلا یه فوتبالیست یه خواننده یه بازیگر یه ورزشکار و…..

    توی ذهنم شروع میکنم به تصویر سازی ورویا پردازی وخودمو تو اوج میبرم که همه دارن تشویقم میکنن دست میزنن میگن چقدر موفق چقدر عالی ومن شنگول میشم این تصویر سازی بعضی وقت ها تا یک ساعت ادامه داره وچنان انرژی از من میگیره که بعدش کلا حال ندارم وهنوز هم نتونستم واقعا کامل کنترلش کنم ودلیلشم نمیدونم چیه

    البته هنگام تصویرسازی لذت بخشم هست

    نکته بعدی تو رابطه عاطفی دقیقا ادم هایی که وارد رابطه بامن میشدن همیشه من مثل یه ناجی باید بهشون محبت میکردم کمکشون میکردم ویه جورایی سنگ صبور میشدم

    البته از وقتی که با استاد اشنا شدم الان خبری از اون رابطه ها نیست

    نکته بعددی از لحاظ مالیه من این الگو که هر چند وقت یه بار یه پولی دستم میاد ودوباره بی پول میشه دوباره ودوباره یعنی فاصله بین پولی که به دست میارم تا پول بعدی زییاد میشه هرچند الان کمتر شده وبه ثبات نرسیده

    اما ترمز هایی که براش پیدا کردم باور فراوانی ولیاقته که پاشنه اشیل من هستند

    بشدت ادم عجولی هستم و اگه طبق اون روالی که مثلا درفلان تاریخ و روز به اون خواسته نرسم بشدت احساستم دگرگون میشه و بهم میریزم

    یه مورد دیگه اینکه من توی یه رابطه عاطفی بودم یک سال پیش واین رابطه کات شد ومن دیگه تصمیم گرفتم ادامه ندم ونه تماس گرفتم نه هیچی اما طرف مقابلم دوباره برگشت بعد یه مدت دوباره کات دوباره طرف مقابل بعد دو ماه به یه بهونه ای برگشت والانم بعد دوماه دیگه برگشته اصلا برام عجیبه وقتی هم برمیگرده اصلا نه رابطه ای برقرار میشه نه میبینمش ولی دوباره بر میگرده اصلا نمیدونم هدفش چیه هرچند دارم کنکاش میکنم تو خودم ببینم من چ فرکانس هایی میفرستم

    تمام این مواردی که گفتم همشون تقریبا به صورت کم وزیاد تو وجودم هستند چون روشون کار کردم اما کامل محو نشدند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    فرشته جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1365 روز

    به نام خدایی که آگاهی را آفرید…

    سلام به استاد عزیزتر از جانم و همه دوستان هم فرکانس و خوش فرکانس عزیز،

    امیدوارم که هر روز برای هممون اتفاق‌های خوب و عالی بیفته

    خدا رو شکر می‌کنم بابت اینکه مدتی هست که هر مسئله و چالشی که توی ذهنم دارم با اومدن توی سایت دقیقا استاد در مورد همون موضوع صحبت میکنن و آگاهی لازم در مورد اون موضوع که مسئله من بود بهم داده میشه، اصلا انگار هر وقت دنبال جواب برای سوالاتم و مشکلاتم هستم کافیه بیام توی سایت و سریعا به جوابم برسم شاید قبلش خیلی در مورد اون موضوع فکر می‌کنم و دنبال جواب و راه حل برای اون هستم اما با یک جمله که از طرف استاد سیدمون باشه من فرمونو دست میگیرم و میفهمم مشکلم از کجاست و باید چیکار کنم خدایا شکرت که منو توی این مسیر طلایی هدایت کردی سپاسگزارم.

    در مورد سوال استاد باید بگم که چیزایی که احساسات منو شدید جریحه دار میکنن شامل موارد زیر هست:

    اول بی توجهی افرادی که برام مهم و ارزشمند هستن نسبت به من چون

    اینجوری باعث میشه فرد از چشمم بیفته که خب این اصلا خوب نیست،

    بی‌احترامی بی دلیل اطرافیان نسبت به من

    اینم از مواردی هست که به سرعت گریم میگیره و حالمو بد میکنه،

    قدردانی نکردن عزیزانم بخاطر کارهایی که انجام دادم البته در این مورد فقط کسایی ک برام مهم هستن نه همه آدمای اطرافم البته نه بخاطر اینکه منت بزارم بخاطر اینکه کارم دیده بشه و تشکر بشه حتی یه تشکر ساده،

    پیش نرفتن اوضاع طبق میل من و برنامه‌ای که از قبل ریختم اینم باعث میشه احساس بی‌نظمی و گاهی احساس اینکه از همه چیز عقب موندم بهم دست بده،

    خیانت کردن پارتنرم البته در حال حاضر پارتنر ندارم اما میدونم روی این موضوع خیلی حساس هستم،

    آماده نبودن غذا وقتایی که خسته و گرسنه از سرکار میام خونه البته مدتی هست که سعی می‌کنم روی این مورد کار کنم و کمتر حساسیت نشون بدم،

    مورد بعدی اینکه وقتی عجله دارم افراد کارشون رو خیلی آروم و کند انجام میدن شایدم بخاطر این هست که من خودم آدمی هستم که همیشه کارهامو سریع و در اولویت انجام میدم و توقع دارم طرف مقابلم همین قدر احساس مسئولیت و انجام وظیفه داشته باشه،

    بی‌اجازه دست زدن دیگران به وسایل شخصیم که برام مهمن چون در بیشتر مواقع باعث خراب شدن اون وسیله میشه یا گم شدنش،

    تذکر دادن در موردی که خودمم از قبل حواسم به اون موضوع بود اینجور احساس میکنم کارم و دقتی که از قبل داشتم میره زیر سوال،

    بی‌صبرانه منتظر قسمت دوم این فایلتون هستم.

    استاد عزیزم میدونم که کامنت منو میخونی خواستم بهتون بگم خیلی خیلی خیلی قبولت دارم و برام آدم بالایی هستی و اینکه دوستتدارم و امیدوارم یه روزی از نزدیک ببینمت و با عشق بشینم پای صحبت‌هاتون

    عشق بهتون امیدوارم روز به روز بیشتر بدرخشید و منی که کنارتون هستم هم آگاه تر بشم

    خدایا شکرت-خدایا شکرت- خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سجاد قربانی گفته:
    مدت عضویت: 2810 روز

    به نام خدا

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شماقوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته میکند؟

    سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش.

    اولیش نداشتن پول در کارت بانکی هست که واقعا روی اعتماد به نفسم تاثیر می‌زاره من انسان فعالی هستم اما مشکل اینجاس برا هر کسی که کار میکنم یا به عنوان کارآموز منو میپذیره یا پولمو نمیده یا جنس به جاش میده که به دردم نمیخوره و….و هنوز نتونستم متوجه بشم چرا

    دومین موضوع وقتی کسی بهم بی احترامی می‌کنه البته دارم سعی میکنم حرف رفتار دیگران برام مهم نباشه

    سومین موضوع وقتی پدر و مادرم و اطرافیان کار هاشون رو روی گردن من میندازن با این که دوتا پسر دیگم دارن اما فقط من یا در اکثر موارد من.

    چهارمین موضوع نداشتن دوست دختر به دلیل نداشتن پول البته که با فایل قبلی کلی پیشرفت کردم و کلا ارتباط دیگران با من زمین تا آسمون تغییر کرده

    پنجمین موضوع صحبت کردن در جمعیت بالاس که خیلی خیلی بهتر شدم با این باور که واکنش دیگران برام مهم نباشه

    ششمین موضوع وقتی که با اعتماد به نفس رفتار نمیکنم یا رفتار میکنم کلی احساساتم را بر انگیخته میکند

    ششمین موضوع وقتی به کسی پیام میدم اون فرد پیامک رو میبینه اما جواب نمیده

    هفتمین موضوع بحث سربازی هست که دوست ندارم برم و دوست دارم از ایران خارج بشم و تحصیل کنم و تنها ترسم اینه که =من الان برای هر کسی که کار میکنم پولمو نمیده اگه برم اونطرف اب و پولمو ندن که از گشنگی میمیرم

    هشتمین موضوع وقتی ی پسر رو میبینم که از لحاظ قد و هیکل قویتر و بزرگ تر از منه مخصوصا اگه رزمی کار هم باشه که دیگه ضعف ها میاد سراقم

    نهمین موضوع وقتی دیگران ازم تعریف میکنند چقدر خوشحال میشم و وقتی انتقاد کنند ناراحت و میخام ثابت کنم بهشون

    دهمین موضوع وقتی ماشینمون خرابه یا پدر و مادرم وسیله بهم نمیدن و مجبورم با تاکسی به کلاس برم

    یازمهیش وقتی از پدرم میخام پول بگیرم

    اینا چیزایی بود که به ذهنم رسید ممنون میشم اگه دوستان در مورد بخش ثروتش راهنماییم کنند.البته اینم بگم تو بحث کار مورد علاقم دارم کار میکنم و کلاس آموزشی میرم و کلی آزمون و خطا کردم و خدا همیشه هدایتم کرده.ممنون از همه دوستانی که کامنت من رو خوندن و شکرت خدای مهربونم و ممنونم استاد جان.راستی کمردردی که سالهاست با من هست از دوران باشگاه رفتنم و سر درد شدیدی که هر چند ماه یکبار رخ میده البته خیلی بهتر شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    طاهرجان صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    سلام به استاد خوبم و مریم جان پاک سیرت و تمامی دوستانی الهیم.

    من در قسمت روابط با جنس مخالف شدید ترین احساسات را تجربه کرده ام

    آدم های که تمام کانون تمرکزم را در اختیار داشتند و هرچه سعی می کردم نمی توانستم از ذهنم بیرون شان کنم . این اشخاص به دو دسته در زنده گیم تقسیم میشن

    1 : آنهایی که هم من دوست شان داشتم و هم اونها منو و لی بعد از مدتی ترکم کردند بدون آن که چیزی بگن و یا دلیلش را بدانم

    2: آنهایی که من دوست شان داشتم

    نخست میاییم سر دسته اولی :

    یکی از اینها پسر خاله ام بود که زیاد منو دوست داشت و من هم اونو‌ دوست داشتم و همیشه به خانوادش، مادرم و فامیل های نزدیکم می گفت که من منیره را زیاد دوست دارم و از پدرش خواستگاری می کنم اونو چون پدرم مخالف بود با ازدواج من و اون سر یک خصومت فامیلی که حتی می گفت اگر اون بیایه خاستگاری میکشمش و زندش نمیذارم اما به مرور زمان بدون اینکه جرات کنه بیاد خواستگاریم ترکم کرد و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد .

    دومیش از فامیل های نزدیک مان بود که اون هم منو خیلی دوست داشت اولش من نمیدانستم که اون زیاد منو دوست داره ولی این مساله را از پدر ‌و مادرم شنیدم چون خواهرش غیابی از من خاستگاری کرده بود بدون اینکه خانه ما بیاد برای خاستگاری ، ولی با گذشت زمان من هم اونو دوست داشتم اون هم به همین شکل پسر خاله ام ترکم کرد و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد.

    میریم سراغ دسته دوم:

    آدم های که رفتار شان یک جوری با من بود که من فکر می کردم دوستم دارند و حال آنکه این چنین نبود من اشتباه می کردم ، این اشخاص هم با من رابطه دوستانه خیلی خوبی داشتند ولی همین که من فکر می کردم دوستم دارند و هی به اونها فکر می کردم به مرور زمان رفتار شان باهام عوض می‌شد و خیلی سرد باهام رفتار می کردند.

    این هارو گفتم تا برسم به این هدفم که من وقتی بفهمم کسی منو دوست داره یا حتی به من توجه میکنه البته منظورم جنس مخالف است، و آنها کسایی باشند که در دایره اون افرادی قرار گیرند که برای شان ارزش قایلم ، من هم چنان شب و روز به آنها فکر می کنم که دیگر غیر از آنها به چیزی دیگر فکر کرده نمی توانم و به خاطر همین هم احساسم رفته رفته بد میشه طوری که دیگر غیر از اون فرد چیزی نمی توانه منو خوشحال کنه. و بد ترین حالتم وقتی است که میفهمم اون اصلا منو دوست نداشته و من توهم زده بودم که اون منو دوست داره.

    سپاس گزارم استاد از شما که با گذاشتن این فایل بهم کمک می کنید تا نقطه ضعفم‌ را در مورد این الگو تکراری در شخصیتم پیدا کنم و سپاس گزارم از خدایی خوبم که چند روز پیش حل این مشکلم را از او خواستم و خدا چه سریع پاسخ داد با گذاشتن این فایل از طریق شما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان فرمانروایی زمین آسمان

    سلام استاد سلام خاله مریم

    جواب سوال

    اولی یکی از الگو ها تکرار شوند اینکه از بدهی خیلی میترسم ترس دارم و فکر و احساسم به هم میریزد و همیشه هم این مشکل دارم که درگیر بدهی هستم اصلا بدهی های که نمی‌دونم از کجا سر در میاره و خیلی حال درونی من بهم می‌ریزه و کنترل فکر از من میگیره اصلا توانای کنترل فکر از دستم در میاره

    بعدی درباره مسولین کشور اصلا هر وقت خبری یا پیشرفتی از کشورهای همسایه می‌شنوم فکر احساسم عوض میشه و فوری شروع میکنم به خود خوری و عصبی شدن مثلا چند وقت پیش شنیدم ترکیه در حوضه نساجی به یکی از کشورهای موفق تبدیل شده بعد چند ین ساعت داشتم به این فکر میکردم چرا این که تحریم ابن چه شرایطی ما داریم یک مشت مسولین بی سواد ما می‌دونی چقدر پتانسیل داره کشور ما خلاصه هم احساس هم توجه ام به کل از روی مسأله خوب بر داشته میشه میره تا جای که من احساس بد پیدا میکنم

    بعدی اینکه دیگران از من انتقادکنن شدیداً خیلی من برانگیخته می‌کنه و من به هم می‌ریزه بعد می‌خوام هر جوری شده اون طرف قانع کنم بگم نه تو اشتباه می‌کنی در مورد من و کلی بحث جدل و کلی سردرد و خال بد احساس بد

    بعدی تو شرایط بالقوه قرار گرفتن شرایطی که باعث میشه من دو دل بشم مثلا می‌خوام یک کاری تصمیمی بگیرم انجام بدم میشنم آنقدر فکر میکنم که باعث میشه ترس های عجیب غریبی سراغ من بیاد

    بعدی یکی دیگه از چیزهای که جدید فهمیدم انکار نیروی جذب باور فرکانس دائما میگم یعنی این همه آدم موفق یعنی اونها هم نشستن روی خودشان آنقدر روی ذهن‌شان کار کردن این یکی خیلی جالب چند وقت پیش با یک شخص موفقی که کارخانه داشت صحبت میکردم یک الگو خیلی جالبی که استاد می‌گفت متوجه شدم اما نمی‌دونم ابن چه باوری نمیتونم تغییرش بدم این الگو این بود این شخص بسیار آدم شاد سرزنده و خوشحالی بود اون چند ساعتی که داشتم صحبت میکردم باهاش وقتی از هم جدا شدیم متوجه این موضوع شدم من به طور ناخودآگاه یک حس یک احساس شعف خوبی در من به وجود اومد بعد داشتم هی به این موضوع داشتم تا چندین روز فکر میکردم بعد متوجه شدم اون شخص از کلامات از عبارت ها استفاده میکرد در صحبت هایش با من به طور خودکار این حس خوب در من به وجود آورده بود

    بعدی

    یکی دیگه از چیزهای که هر وقت بهش فکر میکنم و خیلی خیلی احساس من بد می‌کنه این که چرا من آنقدر تلاش میکنم این همه زحمت میکشم این همه کارهای که برای موفقیت در کارم انجام میدم نمی‌دونم چرا با وجود این بازم نتیجه مطلوبی نمی‌گیرم و خیلی حس من را بد می‌کنه حال من بد می‌کنه

    بعدی یکی دیگه از چیزهای که دارم اگر برای شخصی که کلی بهش کمک کردم اگر یک چیز کوچکی بخوام به هر دلیلی نتوان انجام بده خیلی بهم میریزم این جدید فهمیدم که من این فکر خیلی من بهم می‌ریزه و برانگیخته می‌کنه و باعث میشه از افکار من بهم بریزه

    بعدی یکی از چیزهای که من خیلی برانگیخته می‌کنه این که مثلا من به یک مواد اولیه نیاز دارم اون مواد کم میشه یا نیستش یا برای خریدش شرایط خاصی نیاز داره یا مثلا می‌خوام اون مواد اولیه خرید کنم بعد قیمتش به خاطر دلار بالا می‌ره نمی‌دونم به زمان زیادی بر میخوره مثلا اگر قرار بود 10 روز بشه میشه 20 روز خیلی بهم میریزم بعد میگم ای بابا چرا اینجوری میشه آخه خیلی پیش اومد این اتفاق برای من با مثلا یک شخصی خواسته برای من یک بسته پستی بفرست که من خیلی بهش نیاز دارم بسته پستی نمی‌دونم یک شمارش اشتباه شده یا اومده من اون موقع اون زمان اونجا نبودم یا به هر شکلی دیر یا با کلی زحمت زیاد دستم رسید فوری شروع میکنم به غرغر کردن یا اینکه با یک شخصی میخواستم قرارداد بنندم اصلا یک شکلی بهم خورد کلا قرارداد کنسل شده یا اون شخص به مشکل بر خورده یا خیلی پیش میاد هر وقت با شخصی قرداد مبیندم که یک دستگاه مثلا دوماه تحویل بده شرایط پیش اومده شده سه ماه چهار ماه و خیلی من بهم می‌ریزه

    بعدی یک چیز جدید این هم متوجه شدم که بجای تحسین دستاورد دیگران اونا رو انکار میکنم میگم بابا مگه حالا چی کار کرد و بجای اینکه بگم آفرین آفرین دیدی اون تونست من هم میتوانم میگم بیا نگاه کن این با این بودنش تونست نمیدونم چرا من هر کاری میکنم نمیتونم و کلی فکر منفی پشت بندش

    بعدی دائما فکر کردن به مشکلات دائما به اینکه من این مشکل دارم این مشکل دارم خدایا من چرا آنقدر مشکل دارم و پشت بندش هر وقت هم به یکی فکر کنم فوری پشت بندش هی میاد تو ذهنم و چنان احساس من بد میکنم انگاری دیگه توان حل کردن این موضوع ندارم

    بعدی یکی دیگه از چیزهای که من برانگیخته می‌کنه این حس اینکه من مسولیت کیفیت زندگی مادرم با من است و این یک پاشنه آشیل من است من هنوز ازدواج نکردم یکی از همین فکرهای که من خیلی بهم می‌ریزه این اگر من از پیش مادرم برن تنها میشه بقیه برادر خواهر های من به فکر مادرم نیستن این فکر هم خیلی هم به احساس بد میده هم من می‌ترساند هم ابن خیلی شرایط پیش اومده که بخاطر این فکر از خیلی موقعیت فقط بخاطر همین باور انجام ندادم

    بعدی اینکه من نسبت به خانواده خودم وظایفی دارم مثلا برادرم فعلان مشکل داره خواهر اون مشکل من میشنم تازه به مشکلات اونها هم فکر میکنم نه تنها مشکلی حل نمیشه تازه خودم وارد یک مدار فرکانس بد با توجه کردن به اون مشکلات دیگران کردم

    بعدی از زیر بار مسولیت صد در صد کاری زندگی خودم در رفتن مثلاً تو کارم شریک قرار بود کاری انجام بده نشده بعد پیش خودم فکر میکنم نه این وظیفه اون بود من که نباید همه ای کارها رو من انجام بدم پس تقسیم وظایف برای چی بود و به این فکر میکنم همه اش تقصیر شریکم بود اگر این کار درست انجام میداد اگر اون کار به موقع انجام میداد الان شرایط بهتر بود و می‌خوام می‌خوام مسولیت کار خودم بندازم گردن اون برای اینکه خودم از این فکر که مسولیت 100درصدی همه چیز با خودم است نه دیگران و این حس این فکر نه حسن تو کارت درست بود اون کار اشتباهی انجام داد در صورتی که من خودم میدونم همه چیز مسولیتش با خودم است اما می‌خوام از گردن خودم بندازمش

    بعدی پاشنه آشیل من باور فراوانی در مورد کار خودم اینکه مشتری همیشه هست هر روز بیشتر میشود با مواد اولیه فراوان وجود داره به هر مقداری که من می‌خوام یا اینکه من خیلی راحت میتونم به ایده های پولساز خیلی راحت تر از طرف خدا دسترسی داشته باشم این هم یکی از پاشنه آشیل های من است که هر وقت با اینکه هر روز دارم روش کار میکنم اما نمی‌دونم چرا بازم نمیتونم این باور نهادینه کنم و دوباره ذهنم احساس شروع می‌کنه به بد شدن و فکرهای بد در مورد این باور کردن

    بعدی یکی دیگه از پاشنه آشیل های من و خیلی این خس من برانگیخته می‌کنه ابن که من با وجود کلی کار کردن روی این باور اینکه من بجای تلاش فیزیکی زیاد ساعت زیاد کار کردن یا بدون اینکه بخوام هزینه مالی زیاد صرف کنم برای اینکه یک ایده بدون این کارها انجام بدم بازم ذهنم مقاومت داره و این حس این فکر من بهم می‌ریزه

    بعدی یکی از موارد دیگر فکر کردن به آینده ترس از اینکه آینده چه خواهد شد آینده کاری من چه خواهد شد و هر مقدار که تجسم میکنم اما باز هم نمی‌توانم تجسم کنم که من در کار خودم به موفقیت عالی رسیدم و این موضوع خیلی باعث شده تمرکز من و احساس خوب در کار از من بگیره

    استاد بینهایت سپاسگزارم و از خاله مریم عزیزم بابت این فایلهای بسیار عالی

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    پریا برزین گفته:
    مدت عضویت: 785 روز

    سلام استاد عزیز و مریم نازنین

    الگوهای تکرار شونده برای من هر وقت تصمیم گرفتم که دیگه فقط به خودم فکر کنم رو خودم و توانایهام تمرکز کنم و کیفیت کارمو بالا ببرم و مشتری با لبخند رضایت لباسشو تحویل بگیره و واقعا هم همین اتفاق میوفتاد یه مدتی رو خوب کار میکنم همه چی عالی و تازه که میگم اخ جون کلی پول دارم…… یه اتفاقی برای خونوادم میوفته

    که مجبور میشم هرچی پول دارم به خونوادم بدم

    من بخاطر معلولیتی که داشتم بچگیام مادرم همیشه منو به کمرش میبست بعد پدرم با کارگری ویلچر خرید و به مدرسه رفتم ویلچرم بزور تا اتمام ابتدایی دووم اورد و خراب شد چون در روستا زندگی میکردم و ان زمان جاده اسفالت نبود تا مدرسه فاصله زیاد بود و مخصوصا زمستان ها اینقد جاده گلی بود که داخل ویلچرم پر از گل میشد بعد ابتدایی مجبور شدم ترک تحصیل کنم چون مدرسه راهنمایی روستای دیگری بود که من ویلچر نداشتم بعد پدرم برام عصای چوبی ساخت یه رنگ قرمز زد ولی اینقدر سنگین بود که من 11 سالم بود بارها زمین خوردم ولی پدرم تشویقم میکرد و من دوباره بلند میشدم و با عصا تمرین میکردم که راه برم حتی ارنج یکی از دستانم موقع زمین خوردن ترک خورده و هنوزم همون دستم کج جوش خورده ولی به شوق راه رفتن نفهمیدم یا هم نمیدونم دردشو تحمل کردم چون مثل پدرم هیچ وقت دردمو بروز نمیدادم

    در سن 20 سالگی پدرم اجازه داد من به شهر بیام و هم ادامه تحصیل بدم از راهنمایی تا کارشناسی ادامه دادم و مدرکمو گرفتم

    هم مغازه خیاطی باز کنم و کار کنم هیچ وقت محدودم نکرد اجازه داد رشد کنم

    بتازگی دبی رفتم برای تفریح و وقتی از پدرم اجازه گرفتم که برای اولین بار به خارج از کشور برم اولش گفتم شاید اجازه نده ولی وقتی گفتم خیلی خوشحال شد و گفت حتما برو حتی اگه دوست داشتی از دبی مستقیم برو امریکا

    همیشه کشور امریکا رو تحسین میکنه که کشور قدرتمندیه و ارزو دارم روزی برسه پدرمو ببرم امریکارو ببینه،

    خلاصه هر وقت پول زیادی داشتم یا پدرم مریض میشه یا مادرم یا اتفاقی میوفته، نمیدونم چطور این باور رو تغییر بدم

    ته دلم فکر میکنم بخاطر من مریض شدن هیچ وقت به زبون نمیارن ولی وقتی مادرم همیشه کمردرد شدید داره قلبم به درد میاد

    یا احساس میکنم پدر و مادرم هم خودشونو مقصر میدونن که فرزند سالمشونو بخاطر یک امپول اشتباه ناقص کردن

    بعضی وقتا که در مورد گذشته حرف میزنن من اگاهانه حرفو عوض میکنم و میگم باز خداروشکر تو دو سالگی معلول شدم و با این شرایط کنار اومدم اگه الان این اتفاق میوفتاد من شاید تحمل ادامه زندگی رو نداشتم یا بخنده میگم خوب شد این اتفاق افتاد وگرنه زیبای و ارامش الانو نداشتم و چند تا بچه هم داشتم که اعصاب برام نمیزاشتن

    مثل ابجیام که تو سن کم شوهر دادین الان یکی تیرویید داره یکی دیابت داره

    خداروشکر من هیچ بیماری ندارم حتی به بیماری فکر هم نمیکنم البته اگاهانه

    هرروز هم شکرگزاری مینویسم و از زندگی ام لذت میبرم

    تو شهر مستقل و تنها زندگی میکنم و 42 روزه که هرروز فایلای استاد رو گوش میکنم فک کنم تا همه رو گوش کنم و تموم بشه چندماه طول بکشه چون بعضی فایلارو بارها گوش میکنم و سعی میکنم عمل کنم تا نتیجشو ببینم

    اخر هفته ها که به روستا میرم کل مواد غذایی و میوه یک هفته رو میبرم داروهاشونو میگیرم ، فشارخونشونو چک میکنم امپولاشونو میزنم و کل بدن بابامو با روغن مخصوصی ساعتها ماساژ میدم که خوابش میبره،

    چون الزایمر خفیف داره ولی جالبه که هرکی رو فراموش کنه منو فراموش نمیکنه و مامانم میگه هر پنجشنبه چشمش به در هست که الان تو میای

    الان من 36 سالمه شده ولی به چهرم نمیخوره و هربار از پدرم میپرسم پدر من چندسالمه میگه 20 سالته و همیشه به من میگه پسرم، کمتر پیش میاد اسمم یادش باشه….ولی احساسم خوبه وقتی کنارشونم همش میخندیم خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 2002 روز

      سلام‌پریا جان

      واقعا به خاطر این‌همه توانایی در ساختن باورهای عالی

      اینکه می تونی ادامه تحصیل بدی در هر شرایطی که باشی

      و اینکه بتونی کار خودتو داشته باشی و درآمد هنر خودتو بگیری

      و باور به اینکه منم می تونم در هر شرایطی لایق بهترینها باشم و مسافرت‌های عالی برم و….. مهم تر از اینها پای ایمان به خدا و شجاعت و جسارت قابل تحسینت ایستادی و یک زندگی بسیار عالی رو برای خودت و خانواده ات رقم میزنی ،چقدر لذت بخشه که با دست پر و با لبخند زیبات پدر و مادرت هر هفته خوشحال میکنی و شادی و محبت خودتو با این دو فرشته تقسیم میکنی بهت تبریک میگم به سایت بهشتی استاد عزیز خوش اومدی مطمئنم انسانی مثل تو می تونه به درجات عالی از عشق و آگاهی ناب برسه

      دل دریای ات پر از عشق و آگاهی الهی پریای زیبا به پدر و مادر خوبت سلام گرم یه همشاگردیت از بهشتی ترین سایت دنیا برسون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 817 روز

      بنام الله مهربان

      سلام بر پریای عزیز و دوست داشتنی

      امیدوارم حالتون عالی و متعالی باشه…

      هدایت شدم به کامنت تون

      آفرین بر شما ، چه باورهای ساختی

      ادامه تحصیل دادی.

      شغل خود تو داری.

      آفرین که پدر و مادرتو خوشحال میکنی.

      پروفایلتون چقدر زیباست.

      چقدر شما رو تحسین کردم.

      اسمتون چه قشنگه.

      خدا یا شکرت به خاطر وجود نازنین دختر ، فرشته ی عاشق پریای توحیدی

      خیلی خوشحال شدم از کامنتت، که توی یک مسیر هستیم.

      خیلی خوش اومدید. به این سایت الهی

      روز گارت شاد شاد

      بزم عشقت پر سرور

      قلب زیبایت از غصه دور

      عمر شیرینت بلند …

      پیکیر کامنت های خو بتون و نتایج عالیتون هستیم.

      پریای فوق العاده

      امضای الله مهربان

      پای تک تک آرزوهات…

      شجاعت و جسارتت

      رو تحسین میکنم. سلام ما رو به پدر و مادرت (دو فرشته بی نظیر ) برسون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مرجان فکوری گفته:
    مدت عضویت: 3158 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته نازنینم

    سوال: چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدیدترین احساسات رو در شما برانگیخته می کند؟

    احساسات منفی:

    1- وقتی کسی از من انتقاد می کند یا من رو بابت یک تصمیم یا رفتارم سرزنش می کند به شدت عصبانی می شم.

    2- وقتی کسی من رو نصحیت می کند بخصوص که خودش نتیجه خاصی در زندگیش نگرفته و بدون اینکه من ازش درخواست کنم اظهار نظر میکند من به شدت عصبانی می شم.

    3- وقتی کسی از من سوالات خصوصی و شخصی می پرسد من به شدت عصبانی می شم.

    4- وقتی اعضای خانواده وسایل رو بعد از استفاده در جای خودشون قرار نمی دهند یا لباسهاشون روی زمینه یا وقتی من روشویی یا توالت رو شستم چند دقیقه بعد کثیف کردند من خوام از عصبانیت بترکم.

    5- وقتی یکی از اعضای خانواده از من یک سوال مسخره می پرسه مثلا فلان چیز کجاست؟ یا مثلا فلان چیز تموم شده یا داریم؟ که خودش می تونه بره ببینه ، من به شدت عصبانی می شم.

    6- وقتی ببینم کسی پرنده یا حیوانی رو میزنه یا داره اذیتش می کنه خیلی ناراحت می شم و به هم میریزم.

    7- اگه بخوام در یک جمع هرچقدر کوچک صحبت کنم خیلی استرس می گیرم

    8- وقتی قراره با کسی برای اولین بار ملاقات کنم خیلی دل آشوب و استرس دارم.

    9- وقتی یک جای جدید برای یک کاری می خوام برم که تا حالا نرفتم استرس و ترس زیاد دارم.

    10- وقتی یک اتفاق خیلی نا خوشایند برام بیفته خیلی به هم میریزم و خیلی زود افسرده و ناامید می شم و خیلی سخت هست برام که بتونم از پس ذهنم بربیام.

    11- وقتی کاری برای کسی بکنم و از من تشکر نکنه خیلی احساس حماقت می کنم.

    12- اگه کسی یا کسانی که همیشه با من با روی باز برخورد می کنن، سرد بشن باهام یا بهم بی اعتنایی کنن به شدت غمگین می شم و احساس بدبختی می کنم.

    13- هر وقت نمی تونم عصبانیتم رو کنترل کنم و در این احساس رفتاری می کنم یا حرفی میزنم بعدش مدام ذهنم درگیره و خودم رو سرزنش می کنم و احساس ضعیف بودن می کنم.

    14- هر وقت کسی مدام غر بزنه و شکایت کنه به شدت عصبانی می شم و احساس می کنم از من سوء استفاده شده.

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محسن حسینی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    به نام خداوندی که به خواسته ی من برای آگاه شدن پاسخ داد و منو به این مسیر الهی هدایت کرد سلام و درود فراوان به استاد عزیزم و خانم شایسته ی بزرگوار

    راستش زیاد اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی یه حسی بهم گفت که امشب این متنو بنویسم از وقتی تو این راه قدم گذاشتم بیشتر به اتفاقاتی که تو روزمره پیش میاد فکر میکنم و اونارو با قانون میسنجم الان که گذشته رو مرور میکنم میبینم کاملا حق با استاد و تمام رخدادهای زندگی فقط توسط خودم و باورهام به وجود اومده و وقتی دقیق تر به طرح خداوند نگاه میکنم میبینم که درسته این دقیقا عین عدالته که خداوند اختیار زندگی هر کس رو به خودش داده تا با افکارش زندگیشو خلق کنه و چی از این بهتر وووووای خدای مهربانم من چطور میتونم سپاسگزار این نعمت باشم فقط میتونم بگم شکر بی پایان

    در مورد الگوهای تکرار شونده زندگیم الان که به گذشته فکر میکنم میبینم هیچوقت نمیشد تو یه کار بیشتر از دوسال بتونم باشم و بعد از اون خودم از اون کار بیرون میومدم تا یه کار بهتر با درآمد بالاتری داشته باشم ولی خب نتایج بازم مثل کار قبلی میشد دلیلشو الان میفهمم چون اون کارا برای دیگران بود و وقتی تو حقوق بگیر دیگری باشی همیشه تو یه سطح خاصی میمونی راستشو بخوام بگم انگار از قدیم خواسته هام بزرگ بود برای خودم رویاهای قشنگی داشتم ولی هیچوقت شجاعت شروع کسبو کار خودمو نداشتم تا اینکه با استاد آشنا شدم و آموزه های ناب ایشون کم کم مسیر زندگیمو تغییر داد در حال حاضر که حدود 35 سالمه به لطف خداوند مهربانم دارم کار خودمو راه میندازم دارم تکاملمو طی میکنم حسو حالم عالیه به قول استاد دارم به پیشرفت جهان کمک میکنم دیگه ترسا و دلهره های قبل رو ندارم به خودم گفتم تو یا به خداوند اعتقاد داری یه نداری پس حالا که به حضورش با تمام قلبت ایمان داری بهش اعتماد هم داشته باش تا معجزاتشو ببینی الان یه آرامش خاصی دارم قدم برمیدارمو لذت میبرم خدایا شکر برای حالی که دارم شکرت برای تمام دلگرمی های هر روزی که بهم میدی و هوامو داری بیشتر از همیشه حست میکنم خیلی خوشحالم از کامنتی که گذاشتم ممنون از استاد عزیزم و تمام خانواده ی بزرگ عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ

    و همانا خداى تو بسیار مقتدر و مهربان است

    سلام به استاد نازنینم ،به پیامبر زندگی سعیده

    به تعبیر و تفسیر نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    استاد این سعیده نیست که براتون می‌نویسه …این روح سعیده ست که داره از بین این کلمات به پرواز درمیاد …

    امروز بارها و بارها به این فایل گوش دادم …یک بار..دوباره …ده بار … نمی‌دونم آمارش از دستم در رفته …

    گوش کردم و گوش کردم و گوش کردم …

    ازون فایل ها که خدا می‌گفت فقط گوش کن…

    غروب رفتم براتون بنویسم …دیدم دستام داره می‌نویسه …نه قلبم …خدا گفت بازهم گوش کن…بازهم گوش کن ….

    فکرم درگیر بود ،درگیر سوال شما …

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    من میدونستم جواب چیه ، من میترسیدم جوابشو بنویسم ،من از خودافشایی میترسیدم،خودمم نمی‌دونم چرا ،هزار تا الگوی تکرار شونده ی مثثثثبت داشتم و دارم توی زندگیم …

    ولی میدونستم من هرچقدر دارم تلاش میکنم هنوز یک الگو داره توی زندگیم تکرار میشه ،هدایت خواستم ،کمک خواستم ،زیر لب تکرار کردم خدایا فقیرم به هرخیری که برام بفرستی …

    تو میدونی و من می‌دونم چقدر دارم تلاش میکنم برای برقراری یک رابطه درست و اصولی طبق قوانین …

    هربار که به تضاد خوردم بهم گفتی راهش اینه تمرکز کنی روی روابط فوق العاده اطرافت و تحسینشون کنی …

    همین یک ماه پیش بود …دوباره یک الگوی تکرار شونده …

    دوباره تضاد در روابط …

    کمک من از نشانه ی روزانه م…

    هدایت به دوره ارزش تضاد ..

    نوشتن خواسته ها از روی ناخواسته ها …

    نوشتن ویژگی های دلخواه از یک رابطه در زندگی …

    نشانه ها اومد … پشت هم …پشت هم …

    هدایت ها اومد … پشت هم …پشت هم …

    باز از خدا هدایت خواستم …

    باز از قرآنش باهام حرف زد …

    قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ

    فرمود: «دعاى هر دوى شما پذیرفته شد. پس ایستادگى کنید و راه کسانى را که نمى‌دانند پیروى مکنید.»

    بهم گفت درخواست های که دادی اجابت شده،مسیر رو پیش برو، راه قانون رو برو … نه راه بقیه جامعه …

    استاد آخر همین ماه بود …میخواستم برم بازار خرید کنم برای خودم ،ولی حقوق تا اخرین لحظه واریز نشد…

    حالم گرفته شد..ولی میدونستم …ایمان داشتم

    کد ذهن من

    الخیرفی ما الوقع

    گفتم می‌دونم داری بهم خیر میرسونی ازین طریق

    بهم بگو ،هدایتم کن…

    5 صبح حقوق واریز شد…

    یک ساعت و نیم بعدش بهم گفت برو دوره عشق و مودت رو بخر …این خیر اون پولی بود که باید اینجا خرجش میکردی …

    استاد سعیده چی داره از خودش ؟ گفتم چشم رییس

    این پول شماست

    اونجا که دستور بدی خرج میشه

    من میتونم حتی تا یک سال دیگه هم با همین لباس ها سر کنم اما من آرامش می‌خوام ،رابطه ی بهتر و بهتر می‌خوام …می‌خوام زندگیم هر روز بهتر از دیروزم باشه …

    این همون چیزی که من لازمش داشتم …

    دوره عشق و مودت در روابط

    شیش و نیم صبحِ سی و یک خرداد ماه این محصول به پروفایل من اضافه شد… خدا می‌دونه تا ٣ ماه آینده قراره چه هدایت هایی برام فراهم کنه …

    استاد اجازه بدین از امروز براتون بگم

    امروز که داشتم عملی تمرین جلسه ١ دوره عشق و مودت رو انجام میدادم

    در لحظه چیزهایی رو با گوشم می‌شنیدم اما توی سرم ترجمه میکردم به چیزهایی که دلم میخواد …

    یکم‌ حالم گرفته بود ،اما میدونستم مسیر درسته

    میدونستم باید دنبال همیان زر بگردم لابه لای گندم ریخته شده روی زمین …

    اسما الحسنی گذاشتم …براش نوشتم ونوشتم

    پروردگار من،من رو بپذیر … هدایتم کن…

    من فقیرم بهت …

    یک ساعت نگذشت …یک آگاهی قرآنی از طریق یکی از دستان عزیز خدا برام اومد …

    ازین آیه …

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ ٱلعَزِیزُ ٱلرَّحِیمُ

    با این توضیحات …

    ببین این آیه 8 بار توی سوره شعرا تکرار شده

    ٨بار تاکید برای یه قانون

    ٨بار تاکید کرد که آدم رو برسونه به این نکته

    «اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم»

    به همون عزیز الرحیم توکل کن ، چون همانا او شنوای آگاه است

    هشت بار هم گفته شده فاتقوا الله و اطیعون

    ببیییییین

    تو چرا حالت بده ….؟

    وقتی یگانه فرمانروای عزیز رحیم گفته تو منو داری به من توکل کن…

    پاشو پاشو بترکون دختر

    استاد … استاد عزیزم

    بعدش اومدم توی سایت ،دیدم نقطه‌ی آبی دارم

    از آقای حسین عبادی

    اونم کامنتی که امروز صبح نوشته شد،اما توسط شما در این ساعت تایید شد

    اجی اینم هدیه به شما تازه قران رو باز کردم و این رو بهم هدیه داد منم هدیه میدم به روحتون…

    وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ

    و همانا پروردگار تو بسیار مقتدر و مهربان است(9)سوره شعراء

    من دیوونه شدم استاد …از بزرگی خدا …از هدایتش…

    از قرآنش …از آیه های شیرینش… از عسلی که از لابه لای صفحه های قرآن میچکه…

    هدایت های امروز من تموم نشد استاد …همون لحظه برام ایمیل اومد ،یک کامنت از دوست عزیزم

    که جواب مسئله ی من رو در لحظه از طریق خودم داد

    سعیده عزیزم بهم گفت به قول استاد اگه دارین رو خودتون کار میکنین و اتفاقی بر خلاف فرکانس ارسالیتون افتاد همون اتفافیه که قراره شمارو به خواستتون برسونه

    استاد شما نمیدونی با زندگی من چیکار کردی …

    سعیده ی درب داغون خداناباور نماز خون از سر تکلیف،قرص اعصاب خورِ کتک خور ملس ….

    سعیده ای که 5 صبح با عشق بیدار میشه برای یک پیاده‌روی‌با لذت و گوش کردن به صدای دلنشین شما….سعیده ی آروم و تسلیم …سعیده ی پر از احساس خوشبختی …سعیده ی هدایت پذیر…سعیده ی سالم و سلامت …سعیده ی باشگاه برو …سعیده ی در صلح و آرامش …سعیده غرررق در دریای عشق خدا

    وای چی بگم ازین مسیر …

    چشام خیسه و دستام ناتوان از نوشتن …

    پروردگار من …

    صاحب من…

    اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم

    میگم چشم رئیس …چشم صاحب من … با کمال میل … با رضایت کامل…

    خدایا راضیم ازت …راضی باش ازم …

    نزار یک لحظه از فرکانس توحید دربیارم ….

    نزار یک لحظه وابسته به غیر تو باشم …

    نزار یک لحظه حواسم به جلوه گری شیطان پرت شه

    خدایا .. خدای خوشگل من …غروب نارنجی آسمون …جیک جیک 5 صبح پرنده ها …باد خنک روی صورتم ،تاریکی مطلق شب …نظم روز و شب

    نظم و تعادل خونِ توی رگ هام

    خدای من که به وسعت کهکشان ها عظیمی …به اندازه یک اتم ذره ای …

    توکه ظاهر و باطنی

    تو که اول و آخری

    توکه خیر مطلقی

    لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

    دوست دارم الله

    قلب منی

    جان منی

    نور چشم هامی

    هیچ چیز جز خودت رو نمی‌خوام خدا

    خدایا تو منو هدایتم کردی

    تو منو به این مسیر آوردی

    تو منو با این سایت و استاد آشنا کردی

    ازت خیرو سلامتی و عشق و نور هر ررروووزه می‌خوام برام استادم و برای خانم شایسته و برای تمووووم دوستای توحیدی که بوی بهششت میدن …

    استاد …استاد عباسمنش عزییییییزم

    5٠٠روز با شما شیرین تر از عسل گذشت …و حالا وقت بیرون اومد جنگلِ خواسته ها از زیرخاکه …

    من دارم میبینمش …

    به وضوح … به وضوح …

    بزودی زود میام و براتون بازم از نتیجه ها مینویسم…

    خیلی دوستون دارم استاد …خیلی زیاد

    شاگرد کوچک شما: سعیده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 153 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 898 روز

      سلام سعیده عزیز و بی نظیر

      افرین بهت با این کامنت رویای ات

      چقدر لذت بردم از کامنتت انهم با این هدایت هایی که گفتی – با این آیه های قرآتی که برامون تدارک دیدی

      خدا را شکر که ایتقدر عالی در مورد این موارد معم صحبت کردی و تسلیم بودنت رو هم گفتی

      بهم گوش زد کردی که بیشتر تسلیم باشم

      چه اتفاقی بهتر از اینکه بتونی به جای خرید های روزانه دوره عشق و مودت رو به خودت کادو بدی..

      چه حرکتی – عجب اکشنی

      منتظر نتایج خارق العاده ات از دوره عشق و مودت هستم امیدوارم که عالی عمل کنی و خوش بدرخشی..‌.

      خیلی دوستون دارم عاشقانه کامنت تون رو میخونم و لذت میبرم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1273 روز

      سلام و درود و رحمت و برکت و نور رب العالمین به بنده یکتاپرست، شایسته، توحیدی، موحد (حَنیفاً مُسْلِماً)

      از درگاه جان جانان احساس خوب و مثبت و عالی برات درخواست میکنم. و بسیار بسیار تحسینت میکنم، و نوش جان و روحت این فرکانسهای عالی و توحیدی. نوش جونت این آغوش خداوند ، نوش جونت این سوار شدن بر نور هدایت که همانا (الله نور السماوات و الارض) و خودش گفت تضمین داده (الله ولی الذین آمنوا ؛ یخرجهم من الظلمات الی النور)

      خداوند (نورٌ علی نور) خداوند مطلقاً نور ، وعده هدایت به نور داده برای اهل ایمان.

      دیدین وقتی یه نفر میخواد کاری کنه ولی بهش میگن خودت کتباً نوشتی و پاشو امضا کردی که به این اصول پایبند باشی، و اون شخص مجبور میشه پای تعهدش بمونه… این که یه آدم بود،و تعهد یه برگ کاغذ، و قانون هم توسط حکومت‌ها نوشته شده بود… حالا فکرش رو بکن یگانه فرمانروای قدرتمند و ازلی و ابدی و بیهمتا و بینهایت همه پهنه کیهان(که انسان خودشو بکشه با قویترین تلسکوپ‌ها فقط می‌تونه 14 میلیارد سال نوری از قلمرو حکومتش رو ببینه) خودش شخصاً اومده ، تعهد مکتوب داده دست من آدم فسقلی 70-80 کیلویی که به قدرت ذهن خودم اگه بخوام یه نیمرو هم درست کنم محتاج یه مرغ میشم که تخم بذاره. اون همه عظمت بی نهایت، به من متعهد شده که هر چی بگی برات انجام میدم.

      دیشب جایی شنیدم کسی می‌گفت وقتی موسی و هارون با سر و وضع و لباس مندرس و یه چوب دستی و ظاهر شبانی رفتن توی کاخ فرعون ، فرعونی با اون همه ثروت و طلا و کلی فرمانده لشکر و سرباز دور و برش بودن و این دوتا پیامبر الهی تضمین سلامت حکومت و بقای عزت فرعون رو دادن در صورت تسلیم شدن به امر پروردگار، در پاسخ فرعون بهشون میگه آخه شما دو نفر یه نگاهی به ظاهر و قیافه خودتون بندازید، نه قدرتی و نه ثروتی و نه خدم و حشمی دارید ، چطوری برای من خط و نشون میکشید …؟؟ اعتراف میکنم یه لحظه خودمو جای فرعون تصور کردم و بهش حق دادم که با تکیه بر ذهن و تجربیاتش این حرف رو بزنه ، اینجاست که خدا به بنده اهل ایمان نگاه ویژه می‌کنه که توی قرآن میگه (الا ما رحم ربی) مگر اینکه رب العالمین به بنده اش مرحمت کنه. اگه فرعون در مدار دریافت مرحمت خداوند بود قطعاً به پیام پیامبران الهی گوش میداد ولی قانون همیشه جواب میده. هر کسی چیزی رو برداشت میکنه، چیزی رو دریافت می‌کنه که در مدارش باشه.

      سعیده جان ، انسان ارزشمند و توحیدی ، من هر چقدر با کلمات تحسینت کنم میدونم که احساس قلبیم رو نمیتونم بیان کنم. چی بگم برای بنده ای که وجودش، روحش و ذهنش و جسمش همه و همه به خداوند وصله و یگانه فرمانروای قدرتمند و خالق همه این بینهایت ها داره تحسینش میکنه، داره هدایتش می‌کنه و شخصاً داره با قلبش گفتگو می‌کنه.

      مردها از اون موقعی که ریش و سبیل میاد توی صورتشون، به فراخور باورهای غلط جامعه مجبور میشن اون پسربچه کوچولو و شیطون رو نادیده بگیرن ، بقول استاد Ignore کنن و ادای آدم بزرگها رو‌ دربیارن و احساسات شون رو پنهان کنن. ولی از وقتی که همون ریشها سفید میشه میفهمی جامعه اصلا براش مهم نیست که احساسات من چیه. احساساتی که همیشه تصور میکردم پاشنه آشیل منه، (مجبور بودم ادای یه خرس گریزلی در بیارم تا نکنه اون احساسات خودشو نشون بده) اعتراف میکنم اون پسر بچه کوچولوی شیطون چندین بار در حین خوندن کامنتت برای اینکه بتونه صفحه گوشی رو ببینه اشکاش رو پاک کرد و نفس عمیق کشید و بازم ادامه داد.

      منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت…

      منت خدایی که لطف کرد، مرحمت کرد، بنده اش رو نوازش کرد، بر بنده اش ترحم کرد و گناهانش رو عفو کرد و قلبش رو آرامش بخشید و نور خودش رو در قلب بنده اش به امانت گذاشت تا امانت‌دار امانتی باشم که کوه ها و آسمانها و زمین حاضر نشدن مسئولیتش رو برعهده بگیرن.

      «نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان ؛ هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود » (منت خدایی رو که لطف و رحمت و برکت و مغفرتش رو بر من ارزانی داشت و گذشته داغون من رو تبدیل کرد به زیبایی شرایط)

      خواهر بزرگوارم ،من هم از دیروز هر چقدر تقلا کردم، نتونستم کامنت بنویسم، مثل خودت که گفتی دستانت داشت می‌نوشت و نه قلبت، ولی الان انگار اون گره باز شد و قلبم اجازه نوشتن پیدا کرد ولی خب در حد نوشتن پاسخ برای شما.

      از درگاه رب العالمین درخواست میکنم که قلب من رو هم با نور هدایت خودش منور کنه و این بنده ناچیزش رو از ظلمات الی النور هدایت کنه.

      بالاتر گفتم خدمتت که دیشب جایی بودم و بنده خدایی گفتگو میکرد و مثالی آورد از سوره بقره و ربطش داد به خطبه 123 نهج البلاغه. با اینکه چندان به سخنرانی مسلط نبود ولی کلید واژه هاش چراغ‌هایی رو در ذهنم روشن کرد که مفصل باید در موردش مطالعه کنم. (حالا بماند که چطوری اتفاقات رقم خورد که من هدایت شدم به اون سخنرانی، ولی همون کلید واژه ها رزق اگاهی من بود و خدا رو شاکرم برای دریافتش ، و البته ما انسانها بخاطر چیزهایی که خودمون با تلاش و جستجو به دست میاریم، ارزش بیشتری قائل هستیم)

      اون آیه قرآن رو در ‌‌پایان کامنتم براتون می‌نویسم و شما رو به جریان سراسر نور رب العالمین میسپارم.

      «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»

      ﺁﻳﺎ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻳﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ، ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻰ ﺷﻮﻳﺪ؟! ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ ﻭ ﺁﺳﻴﺐ ﻫﺎﻳﻲ ﺭﺳﻴﺪ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﻣﺘﺰﻟﺰﻝ ﻭ ﻣﻀﻄﺮﺏ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ [ ﺩﺭ ﻣﻘﺎم ﺩﻋﺎ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﺎﺭﻱ ] ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ؟ [ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺘﻴﻢ : ] ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ .(سوره بقره آیه ٢١4)

      (من از نوشتن هر توضیح و تفسیری برای تو در مورد این آیه ناتوانم چون خودت در مدار بالاتری قرار داری)

      سعیده جان، بنده اهل ایمان، ای هدایت یافته به سمت نور، ای وعده داده شده به نور، در پناه نور السماوات و الارض، رب العالمین نورٌ علی نور، همواره قلبت منور به نور هدایت و شهد شیرین قرآن باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        سلاااااام وسر سلااااامتی به حمیدِحنییف ….

        سلام گرم و عشق و نور الله رو از صبح زیبای فریدونکنار برات میفرستم …مثل همیشه از خداوند میخوام این نقطه ی آبی رو در بهترین زمان و مکان دریافت کنی …درحالیکه صورتت غرق لبخندی از جنس آرامشه …

        اول کار بهت بگم که اگر قدرت ویرایش پروفایلت رو داشتم حتما پسوند حنیف رو به اسمت اضافه میکردم :) شدی برند سایت پسسسر …

        کسی هست اینجا که حمیدِ حنیف رو نشناسه …؟

        نصف پاسخ هایی که من از بچه های عزییز سایت دریافت میکنم یک اسمی از شما توش هست .. :)

        خداوند این نور و عشقی که از شما توی این سایت ساتع میکنه …امیدوارم به من هم ارزوونی کنه …

        الهی آمییییین

        پسررر…آماده ای بریم سراغ قرآن؟ و از انرژی هدایتش غرق نووور بشیم …؟

        صبح که بیدارشدم …

        برای شروع امروزم طلب هدایت کردم …

        قرآن رو باز کردم و این آیه من رو غرق عشق خودش کرد …

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

        کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

        ببیییین ….بهتر ازین نمیتونست امروز شروع بشه …

        با این همه انرژی مثثبت از این آیه …

        به قول خودت … یک کاغذ و یک قانون انسان نوشته ..مارو مطمئن میکنه از دریافت نتیجه …

        حالا اگر فرمانروای کیهان بخواد همچین قووولی بهت بده …چقدر میتونی باورش کنی ….؟؟

        فرض کن با منِ پرستار قرارداد رسمی بستن …اگر انقدر ساعت کار کنی توی بیمارستان …ما آخر هر ماه انقدر دستمزد بهت میدیم …

        منم این تعهد رو باور کردم و حرکت کردم …و این کارو انجام میدم …تا اون نتیجه ی آخر ماه برسسه خب…؟

        حالا فکر کن …انرژی کل …صاحب کیهان …فرمانروای عالم …اومده شخصا به من بنده ش میگه

        اگر این تعهد رو اجرا کنی که

        به من ایمان بیار،فقط به من تکیه کن،از من کمک بخواه و فقط بندگی منو بکن

        و بعد در ادامه ی این قرار داد …میفرمایند که

        کارهای خوب انجام بده،اعمال درست،که به فراخور هرکسی ی عمل درست وجود داره،من فکر میکنم به گفته ی استاد،همون حرکت در مسیر علاقه ست …،میگه کاری که دوسش داری،که اتفاقا ارزش خلق میکنه،که حالت رو خوب میکنه،که به گسترش جهان کمک میکنه، اون کارو انجام بده

        و بند آخر اساس نامههه چی چییی میییگه ؟؟؟

        میگه به شرط دو مورد بالا …که نتنها زحمتی نداره …پر از احساس عالی و حال خوب و لذت بردن از هررر روووز زندگیته

        چه اتفاقی میفته …؟

        بهترین زندگی برای آنهاست و سر انجام کارشان بهترین سر انجامها خواهد بود

        آقااااا مگه دااااریم بهتر ازین اساسنامه …؟

        مگه راحت تر ازینم هسست ؟

        مگه قشنگتر ازینم هسسست ؟

        فرمانروای کیهان داره اینو میگه …

        من به اندازه ده درصدی که به قرارداد بیمارستان تعهد دارم و مطمئنم بهش…به این فرمانروا ایمان دارم ….؟

        اینجاست که صدای استاد در جلسه 1 قدم 6 توی سرررم میپیچه …

        مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

        مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

        مگه میشه کسی این جهان رو ببینه و نفهمه داره هدایت میشه …؟

        وقتی هدایت رو بااااور میکنی …حرکت اتفاق میفته…حرکت اتفاق میفته …

        حرکتی که فقط با ایمانه …هیچ فرش قرمزی برات پهن نکردند…

        وقتی حرکت میکنی،هدایت رو دریافت میکنی

        اینجوری نبوده که موسی از قبل بدونه قراره چه جوری از دست فرعون نجات پیدا کنه،اما ایمان میاره،حرکت میکنه وبعد دریاااا براش باز میشه!

        همه ی این اتفاقات فوق العاده ای که برای پیامبرها افتاده،نه بخاطر قدرت اوناست …بخاطر قدرت پروردگارشششونه،کجاای قرآن گفته که اونااا شاخ غووول شکوندن؟؟؟گفته فقط باید ایمان داشته باشید و در ایمانتون استقامت بورززید

        واییی خدای بزرگ …سپاسگزاررتم برای این همه آگاهی شیرین که از طریق بی نهایت دستانت به قلب من سرازیر میکنی …

        خدای قشششنگم …نازنین من …عزت و جلال و جبروت کل…فرمانروا

        بهم کمک کن …ایمانی در قلبم زنده کن …تا هدایتت رو بیشتر و بیشتر دریافت کنم و حرکت کنم به سمت خیر و خوووبی

        حمیدِحنیفِ عزییزم

        آماده ای که یکبار دیگه از انرژی هدایت …از عطر بهشتی قرآن لبریز بششیم …؟

        وقتی میخواستم برات کامنت بنویسم …از قرآن کمک خواستم …گفتم میخوام برای بنده ی توحیدیت بنویسم …

        من رو لایق دریافت هدایتت کن و باهام حرف بزن

        حمید عزیزم،میخواستم بنویسم نمیدووونم باور میکنی یا نه ..؟اما قلبم گفت سعیده …تو کاره ای نیستی …سخن الله همیشه بالاست …و نور هدایت به قلب آدم ها میشینه …نیازی نیست تو در خواست باور کردن کنی …نور خداوند همیشه و همیشه جاریه …

        قرآن رو به نیتت باز کردم و این آیه اومد …

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

        کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

        نور توحیدی خداوند …حمید جان …من به احترام این هدایت …این انرژی…این آیه …سکوت میکنم ….وشمارو به این عشششق مطلق میسپارم …

        قلب فراوانِ فراوان از شمال تا جنوب …

        به امید دیدارت دربهترین زمان و مکان …….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1273 روز

          «إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ»

          ﺑﻴﻢ ﺩﺍﺩﻧﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﺛﻤﺮﺑﺨﺶ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺘﺮﺳﺪ ، ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﻧﻴﻜﻮ ﻭ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻩ .(آیه ١١ سوره یاسین)

          سلام و درود به شما خانم شهریاری گرانقدر و بزرگوار. انسان ارزشمند و موحد. عید قربان بر تو مبارک. سعیده عزیزم، اسم منو گذاشتی حمید حنیف ، حتی دیگه اعضای سایت منو اینجوری صدا میزنن، درحالیکه حنیف واقعی خود تو هستی در در راه رسیدن به توحید قربانی دادی. از دیشب که نقطه آبی دریافت کامنتت رو دیدم کلی ذوق زده شدم، به حدی ذوق زده شدم که در حین رانندگی، زدم کنار تا کامنتتو بخونم. اینقدر کامنتت برام مهم بود. ولی دیدم توی ماشین اصلا نمیتونم تمرکز کنم. وقتی رسیدم خونه وضو گرفتم و اومدم سراغ کامنتت، اعتراف میکنم اینقدر مدارت بالاتر از منه که چندبار خوندم تا بتونم درک کنم. آخرین بار بعد از نماز صبح بود. ولی الان که گوشیم داره اذان عصر رو پخش میکنه قلبم اجازه نوشتن پیدا کرد.

          نمیدونم این وضعیت اسمش چیه. بقول خودت درخواست کد اضطراری ، درخواست کمک از جریان هدایت رب العالمین «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر»

          ….

          نمیدونم این حال الان من و این احساس سردرگمی ناشی از چیه، آیا از مدار توحید سقوط کردم ولی میبینم نه تنها اون احساسات منفی رو ندارم بلکه بسیار احساس تسلیم بودن در برابر خالق رو دارم. این احساس رو دارم که خدایا هر بهایی بگی حاضرم پرداخت کنم تا به تو برسم، بالاتر از جونم که چیزی رو ندارم، حاضرم اونم پرداخت کنم. ولی خب این احساس «نمیدونم» بزرگ چی میگه این وسط ؟ اینکه میام کامنت بنویسم انگار چیزی مانع میشه. انگار یه حسی میگه الان نمیتونی بنویسی. صبر کن تا زمان مناسبش برسه. زمان سریال سفرنامه اینجوری نبودم. راحتتر می‌نوشتم. (یه وقتایی توی پالایشگاه کار تعمیراتی «های ریسک» میخوان انجام بدن آتش‌نشانی رو فرا میخونن، ما میریم اونجا میبینیم یه عده آدم سر درگم و معطل ایستادن میگم چیه چرا کسی هیچ کاری نمیکنه میگن هنوز پرمیت نیومده ، مجوز انجام کار، چون کارش های ریسکه معطلی صدور پرمیت یا همون مجوز کار زیاده … حالا حکایت حمید سردرگم برای نوشتن کامنت ، منتظره مجوز نوشتن صادر بشه تا بنویسه)

          واقعاً الان نیاز دارم یکی بهم بگه الان کجای ماجرا هستم، اینکه مدارم رفته بالا، یا اومدم پایین. صعود کردم یا هبوط.

          یه وقتایی به خداوند میگم خدایا من نمیدونم، تو میدونی ، تو بگو چیکار کنم. خودت گفتی انسان «ظلوماً جهولا» ست خداوند «علام الغیوب ، حکیم علیم»، خودت گفتی انسان رو «ضعیف» خلق کردی ولی خداوند «عزیز الرحیم و علیم قدیر». پس تقلای من بی فایده است. خدایا چه بدبختی برای من بدتر از اونکه تو نگاهم نکنی. تو هدایتم نکنی، تو منو به حال خودم رها کنی… (هیهات انت اکرم من ان تضیع من ربیته)

          آیه شریفه ای که توی کامنتت نوشته بودی برام خیلی امیدبخش و شیرین بود. بقول توصیف زیبای خودت، شهد شیرین چون عسل.

          دیروز صبح رفتم سراغ قرآن و هدایت شدم به آیات 8و 9 سوره اسراء.

          (عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا ؛ إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا)

          غروب موقع اذان مغرب بود که دو دل بودم برم مسجد محله قدیمی مون یا نه. گفتم اکی بذار برم. (ذهنم از اون جهت مقاومت داره چون با یه سری باورهای غلط گذشته مواجه میشم و میبینم من هم روزگاری همینجوری بودم، شبیه این آدمها) و خلاصه رفتم و بعد از نماز جلسه قرائت قرآن بود. و دقیقا همون آیات و همون صفحه 283 و من میخکوب موندم. و گوشیمو درآوردم و از صفحه عکس گرفتم. بقیه با تعجب بهم نگاه میکردن این چشه از قرآن داره عکس میگیره… بقول حافظ (ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجا) آره من توی یه روز دوبار گنج پیدا کردم خب معلومه ازش عکس میگیرم.

          ویژگی هدایت های رب العالمین اینه که اگه روزی هزار بار هم هدایتت کنه بازم از دریافت هدایتش شگفت زده میشی. شگفتی این که خداوند به اون عظمت شخصا داره منو هدایت میکنه. انگار که کار و زندگی 7,999,999,999 آدم دیگه رو ول کرده چسبیده به کار و زندگی من؟ خدایا چطور ممکنه.

          «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا»

          «همانا این قرآن همواره به چیزی هدایت میکند که آن بهترین است؛ و همواره بشارت می‌دهد مومنینی را که همیشه اعمال صالح انجام میدادند که همانا برای آنها اجری بسیار بزرگ وجود دارد» ( این ترجمه مترجم نبود، این درک شخصی خودم بود، اگه اشتباهی داشت، از خداوند درخواست آمرزش و بخشش میکنم) همیشه هدایت قرآن بهترین هدایتهاست.

          امروز صبح که بیدار شدم از خواب و بیادم اومد که امروز روز عید قربان هست رفتم کلمه قربانی رو سرچ کردم و دوتا فایل معروف استاد رو آوردم بالا ، بماند که تا الان فقط تونستم فایل «حاضری برای هدفت چه چیز را قربانی کنی» رو ببینم و شاید بعد از نوشتن کامنت برم سراغ فایل ««اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش» … و خودمو توی موضع پاسخگویی قرار دادم و از خودم پرسیدم تو برای رسیدن به خواسته حاضری چه بهایی بپردازی؟ یه زمانی استاد عباس منش رو بخاطر گفتن حقایق توحیدی که به مذاق کسانی خوش نیومده، تهدید کردن و استاد در پیشگاه خداوند تعهد میده که توی این راه از بذل جانش هم کوتاهی نکنه. از خودم پرسیدم آیا تو هم حاضری مثل استاد عباسمنش قربانی بدی؟ اون همه بهایی که استاد پرداخت، اون همه قربانی که استاد داده آیا تو هم میتونی ؟ گذشتیم خودتو با ابراهیم پیامبر مقایسه کنی. آیا حاضری در حد استاد عباس منش قربانی بدی؟

          یادمه توی کامنت های گذشته تو خونده بودم که برای رسیدن به توحید قربانی دادی. از دوستان و آشنایان و خانواده و تفریحات و کارها و تمرکز و بسیاری مسائل دیگه. همه و همه رو قربانی کردی، و البته نتیجه اش هم میشه این که امروز وقتی سعیده شهریاری موحد کامنت می‌ذاره کلی از بچه های سایت میان و تحسینش میکنن، و لذت میبرن و از کامنتش نکته برداری میکنن، بقول حافظ «بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران»

          بسیار بسیار تحسینت میکنم انسان موحد و ارزشمند. از درگاه خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات میخوام. تو لایق داشتن بهترین ها هستی‌. با تلاش و تعهد توحیدی تو ، و البته بخشش بینهایت رب العالمین ، تو لایق داشتن بهترین نعمتها هستی.

          امروز وقتی میخواستم این کامنت رو برات بنویسم رفتم سراغ قرآن و هدایت شدم به آیات 11 تا 30 سوره یاسین ولی خب به نوشتن همین آیه 11 اکتفا کردم. اگه دوست داشتی خودت بقیه اش رو بخون. برای من که خیلی شیرین و گوارا بود.

          در پناه جریان هدایت سراسر نور رب العالمین باشی ، قلبت منور به نور قرآن . نور علی نور. همیشه متنعم و ثروتمند، همیشه آرام و شاکر ، و همیشه در بهترین زمان و مکان و شرایط در کنار توحیدی ترین بندگان خداوند باشی‌.

          سپاسگزارم نقطه آبی …

          «یا رب این آتش که در جانِ من است ؛ سرد کن زان سان که کردی بر خلیل»

          (غزل308حافظ)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1288 روز

            حمیدِحنیف عزیزم ،سلام بروی ماهت

            نقطه ی آبی شما در بهترین زمان و مکان دریافت شد …

            صدای منو از روستایی ییلاقی زیارت گرگان می‌شنوی …

            چرا اینجام ؟ یک تلاش آگاهانه جهت کنترل ذهن

            از خونه فرار کردم بیام گرگان ،بلکه دیسترکشن ایجاد کنم …

            اما از صبح می‌خوام توی سایت بنویسم نمیشه …

            میدونی چندبار تلاشم شکست خورد ؟

            و درنهایت گفتم سعیده ،تو نمیتونی توی سایت فرکانسی توحیدی با تقلا بنویسی …

            آروم باش و بزار خداوند بهت اجازه نوشتن بده …

            اصلا نمی‌دونم هنوز اجازه صادر شده یا نه ،اما دارم تلاشمو میکنم حداقل برای شما بنویسم…

            اینجا هوای خنکی درجریانه همراه با نم بارون …

            میدونی ؟فکر میکردم بیام اینجا حالم بهتر میشه …

            اما هرچقدر به آدم های اطرافم نگاه میکنم …بیشتر میفهمم نه اینجا …اونجایی نیست که باید باشم …

            به خودم نگاه میکنم ومیپرسم چرا انقدر کلافه ای دختر …؟

            نشستی وسط این همه بگو و بخند و برقص و هوای خنک و فامیل هایی که بعد چند ماه داری میبینیشون …

            دقیقا چته …؟

            هیچ جوابی ندارم …جز جدائی فرکانسی …

            عمیقا احساس میکنم جهان باید زودتر بَرَم داره ببره جایی که باید ..

            اینکه باید کجا باشم رو نمی‌دونم …

            هیچ ایده ای ندارم …

            اما فقط می‌دونم اینجا دیگه جای من نیست…

            و می‌دونم این جدایی شدید فرکانسی اومده تا من درخواست هام رو واضح تر و روشنتر اعلام کنم به جهان هستی

            و طبق آگاهی های جلسه دو قدم 5

            اینکه چه جوری میخواد این جدایی اتفاق بیفته ،وظیفه جهانه…من فقط باید روی خودم کار کنم ….

            و بعد خداوند کارهارو انجام میده ….

            خداوند از طریق بینهایت دستانش اینکارو انجام میده

            از جایی که من فکر و ذهن و عقل محدودم نمی‌رسه

            واقعا تا همین چند وقت پیش خواسته م ازادی مالی بود،اما الان حس میکنم بیشتر از همه چیز آرامش میخوام،هم فرکانسی می‌خوام ،زندگی توحیدی می‌خوام

            این همون چیزی که داره سرعت رسیدن به خواسته هام رو ازم میگیره …

            این نشتی انرژی ها …

            حمید عزیزم دوست دارم ازینجا برات بنویسم

            اینجا یک ویلای 4طبقه ست …مال عمومه،یک انسان با باور های ثروت آفرین عالی که همیشه مورد تحسین منه…

            من الان تو طبقه ی منفی یک که میشه قسمت حیاط ویلا ،روی سکو نشستم،صدای نم نم بارون میاد ….

            یک کوه پوشیده از درخت روبه رومه …

            و هوا کم کم روبه تاریکه…

            از ویلای بغلی صدای آهنگ غمگین ویگن میاد …

            ببار ای نم نم باران

            ببار ای نم نم باران

            زمین خشک را تر کن

            سرود زندگی سر کن

            دلم تنگه دلم تنگه

            که خداروشکر عوضش کرد همین الان و یک آهنگ بهتری گذاشته ….

            در حالیکه فک و فامیل تو طبقه ها پخش شدند و هر کدوم تنها یا چند نفری به کاری مشغولند …

            من اینجا ی گوشه ی خلوت گیر آوردم و درخواست کمک از الله کردم تا بتونم بنویسم …

            ابرها دارند از کوه روبه رو میان پایین ومن هر خطی که برات مینویسم سرمو میارم و بالا و زل میزنم به زیبایی روبه روم …

            زیبایی که نقاشی نیست .. زنده و واقعیه…

            کاش خودت بودی و میدیدی چی میگم…

            انقدر آدم محو این مه و کوه و درخت ها میشه که دلش میخواد از جسمش جدا بشه و لا به لای درختا و برگ هایش با نم نم بارون یکی شه…

            یادمه ی بار توی کامنتات نوشتی ، همیشه از منظره های زیبایی که میبینی عکس میگیری …همین الان یک عکس گرفتم …شاید ی روزی استاد ی جایی برای آپلود عکس باز کنه تو این سایت و من اونوقت برات میفرستم و میگم اینجا همون بهشتی بود که میگفتم

            اینجا همون جایی بود که سعیده دورشش پر آدم بود ولی تنها بود،همون جایی بود که شاید خیلی ها ارزوش رو دارند ولی اون درخواست هاش با بقیه فرق میکرد ..

            سعیده هیچ وقت نمی‌خواست فقط دوروبرش شلوغ باشه

            اگر میخواست که این همه قربانی نمی‌داد …

            من از خدا طلب هدایت میکنم …

            طلب مهاجرت…

            طلب هم نشینی با انسان های توحیدی …

            حمید …حمید … نمیدونی چقدررر دلم ی دورهمی میخواد…

            من …شما …آقا اسدالله…رضوان…الهه…محمد…سیدعلی …عادله…و همه بچه هایی که شاید الان حضور ذهن برای ذکر اسمشون نداشته باشم …

            ی جایی شبیه پرادایس…. روی صندلی …دور آتیش …کنار استاد و خانم شایسته…

            حرف بزنیم و حرف بزنیم و حرف بزنیم …

            مست صحبت های توحیدی استاد بشیم …

            ی جایی استاد داد بزنه ،سعیده شهریاری ،حمید امیری ،الهه رشییییدی ،محمممممد فتحیییی،ای باااباااا رضواااان!

            انقدر شلوغ نکنید بزارید صدا برسه … :))))))))

            الان دوباره سرم رو آوردم بالا …دیدم ابرها اومدن پایینتر و پایینتر …

            شبیه یک دامن سفید شدن برای یک کوه سبز…

            خدایی که داره این باد ها و ابرها و شب و روزو … مدیریت می‌کنه

            نمیتونه خواسته های منو برآورده کنه …؟

            به قول استاد ..آف کُرس که می‌تونه …

            من چقدر به این رب اعتماد میکنم ؟ چه قدر میتونم تسلیمش باشم ؟ چقدر میتونم به هدایتش گوش بدم ؟

            چقدر بهش ایمان و اعتماد دارم …؟

            همووونقدر کارها انجام میشه … به راحتی …

            خواسته هام به صورت طبیعی وارد زندگیم میشه …

            به شرط ایمان … به شرط باور ….

            ازون کامنتا شد که هی میای پایین و تموم نمیشه …ببخشید که سرت رو بدرد آوردم… خداوند اجازه ی نوشتن داد و من تونستم برای بنده ی حنیفش بنویسم …

            امیدوارم در بهترین زمان و مکان این نقطه‌ی آبی رو دریافت کنی پسر …

            عید ابراهیمیت مبارک….

            برات رفیق خدا شدن آرزو میکنم …

            رفیق خدا بشی که همیشه توی گلستان زندگی کنی…

            به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت …

            نسیم خنک و نم بارون و بوی خاک بارون زده و مه سفید روی کوه سبز رو همراه با قلب فراوان از شمال برات میفرستم به امید اینکه لذت این تیکه از بهشت رو وقتی این نقطه‌ی آبی رو دریافت میکنی با تموم وجودت احساس کنی …

            قانون همیشه جوابه …

            چیزی که بتونی تجسمش کنی…میتونی خلقش کنی :)

            به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
            • -
              سمانه سادات گفته:
              مدت عضویت: 998 روز

              سلام به دوست عزیز و توحیدی خودم سعیده جان

              درود بر تو بر این حس قشنگ و عالی و شرح مکانی که بودی

              یادمه چند ماه پیش همین چینش زیبا را من داشتم

              خدا رو شکر چند روزی خدا بهم زمان داد که تنها باشم و در تنهایی خودم به هدف اصلیم پی ببرم

              جایی که نمی‌دونستم کویرم چیه

              جایی که اشتباه داشتم تلاش می‌کردم ولی بهش نمی‌رسیدم

              سعیده جان گفتی با خرید دوره بیام از نتایج برات بگم

              می‌خوام هر چند کوچیک بگم

              فقط بهترین عالی ترین فوق‌العاده ترین دوره است دوره کشف قوانین زندگی

              خدا یا شکرت

              منم مثل خودت نوشتم هدف و خواسته داشتن روابط خوب تو این مدت هر چی تلاش کردم ارتباط خوب با همسرم و دختر 12 سالم نشد

              درست من هم الگو تکرار شونده دارم البته زمانی که واقعا با تمام تلاشهام نتیجه نمی‌ده از کوره در میرم و داد میزنم همین

              این واسه همسر من بل شده تو که داری خودشناسی انجام میدی حالا باید اصلا داد نزنی همون کمال طلبی میشه البته خودم هم اوایل با دوره شیوه حل مسائل فهمیدم و هر روز رو خودم کار میکنم ولی

              ایشون نه

              تا اینکه دیروز جلسه پنج را گوش کردم و هدف برای من مشخص شد هدف اصلی

              داشتن شغل و درآمد چون دوست دارم به آزادی برسم از هر لحاظ چون دوست دارم وابسته همسرم نباشم چون دوست دارم مستقل باشم

              و وقتی این هدف مشخص شد خدای من شور شوق اشتیاق فروران شد یعنی من از سر شور شوق کارهای خونه را میکردم اصلا دیگه وقت کمتری میتونم درگیر بچه ها کنم

              و باعث شد هدایت خدا انجام بشه و من دو روز جلسه رفتم

              من دارم پس انداز میکنم برای دوره قانون آفرینش ولی جالبه برای شروع کار من یه مبلغ کمی را باید پرداخت کنم تا به رقم های بیشتر برسم

              خیلی نجوا میاد که نه شروع نکن تو باید هزینه کنی ووووو ولی دیشب تا الان فقط قرآن را که باز کردم بهترین آیه ها و حرفها گفته میشه

              خدا هر روز هر لحظه هر زمان هر مکان هدایتمان کن امین

              خداروشکر تو این چند روز خیلی کامنت گذاشتم و هدایت شدم

              سعیده جان در آن جمع تان من یه گوشه با لبخند ملیح هستم

              و آرام آرام کودک درونم فعال میشه

              خیلی دوستت دارم که حس خوبت را انتقال میدی

              از اصفهان زیبا پل خواجو برات یک ابر پر از آرامش حس خوب ثروت و نعمت ارسال میکنم

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
            • -
              رضوان یوسفی گفته:
              مدت عضویت: 2227 روز

              به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

              سلام سعیده جانم،سلام عزیز دلم

              چند شب پیش یه مسئله ای پیش اومد که خانواده ام بخاطر اینکه مثل بچه ها از دیدن زیبایی ها ذوق میکنم مرا مسخره کردن منم باشون سرسنگین شدم اومدم تو سایت دیدیم حمید عزیز یه جورایی به کودک درون اشاره‌ داره و بغضم ترکید(انگار خدای مهربان داشت نازم رو میکشید) و کلی گریه کردم. الان هم دقیقا همین خواسته رو داشتم،که شما اون رو عنوان کردید، من مثل شما اولین خواسته که واضح شکل گرفته این است که یه وقتایی تنهای تنها باشم، و اگر بخوام در جمع باشم فقط در کنار شما عزیزان دلم باشم. اینجا مقدس ترین جایی ایست که به عمرم دیدیم، جایی که نگران هیچ جیز نیستی، نه نگران قضاوت شدن توسط دیگران و نه نگران این که چی میگن یا نمیگن.

              سعیده جانم خیلی دوست دارم مراقب خانه خدا باش.

              در پناه حق، همه ما با کوله باری از نتایج، جمع بشیم دور استاد

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1273 روز

              «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»

              سلام و درود به سعیده نورانی پروردگارم. انسان موحد و یکتاپرست ، بنده نورانی پروردگارم.

              هدایت قرآنی امروزم منو برد سراغ این آیه از سوره صافات «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» خداوند همیشه بنده های مخلص و رها شده از گمراهی رو توی مدار VIP نعمت ویژه میده.

              الهی صد هزار مرتبه شکر.

              اینقدر منو حمید حنیف خطاب کردی که همه دوستان منو حنیف خطاب میکنن، از درگاه خداوند متعال درخواست میکنم من رو لایق این صفت قرار بده و منو واقعاً حنیف کنه. از تو هم ممنونم که منو برند کردی. یاد اون جمله از دعای کمیل می افتم که حضرت امیرالمومنین علیه السلام به خداوند میفرمایند «و چه بسیار نام نیکی از من در بین مردم نشر دادی که من اهلش نبودم»

              اینقدر عالی زیبایی های اطرافت رو برام ترسیم کردی که بی اختیار خودم رو در اون فضا تجسم کردم. نوش جونت انسان ارزشمند و بنده نورانی پروردگارم.

              برات از خداوند بهترین نعمتها رو درخواست میکنم.

              همیشه در پناه رب العالمین منور به نور هدایت باشی.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
          • -
            جواد یوسفی گفته:
            مدت عضویت: 2738 روز

            حاج حمید حنیف سلام

            من که یکسر لذت شدم از این متنهایی که شما و خانم شهریاری مینویسین چقدر با آگاهی و زیبا که البته بقول خودتون محصولات آگاهی رب العالمینه .

            و اما اون بیت شعری که نوشتی در آخر

            حمید جان تو خودت آتش نشانی

            بر آتش تو نشستیم و دود شوق برامد

            تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی

            چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت

            ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1273 روز

              سلام آقا جواد عزیز. خوبی برادر مهربان. الهی که حال دلت عالی عالی باشه. آره خانم شهریاری خیلی کارش درسته، خیلی بینظیره و من چقدر از ایشون درس یاد میگیرم. و همچنین شما برادر عزیزم که چقدر بهم لطف دارید و من از دل کامنتهای پر مهرتون نکات طلایی یاد میگیرم.

              جوااااااااد با من این کارو نکن… ببیییییین، به قیافه شبیه خرس گریزلی من نگاه نکن، پشتش به دل گنجیشکی دارم که وقتی برام شعر نوشتی ممکنه بزنم زیر گریه و اشکام سرازیر بشه.

              خخخخ

              ازت ممنونم بخاطر اینکه اینقدر خوبی، اینقدر عالی هستی. ازت ممنونم که هستی. اینجایی و بنده شایسته و توحیدی پروردگارم هستی و اینقدر مایه حال خوب و احساس مثبت بین دوستانت هستی.

              از صمیم قلبم دوستت جواد عزیزم. در پناه رب العالمین همیشه همیشه سلامت و شاد و ثروتمند و متنعم باشی.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            سید عظیم بساطیان گفته:
            مدت عضویت: 817 روز

            بنام الله مهربان

            سلام دارم خدمت برادر ارجمندم حمید عزیز …

            بازم یک کامنت حال خوب کن

            بازم انرژی مثبت

            خدا رو شاکر باش حمید جان ،

            باور کن هر کسی نمی تونه انرژی مثبت بده

            هر کسی نمی تونه اینقدر صادقانه و پاک و لطیف بنویسه ،

            باورت میشه؟

            کامنت شما

            و سعیده رو میخورم

            قبلش باید برم یه خلوت، باورت میشه که بهترین حالمو به کامنتت اختصاص میدم.

            باورت میشه…

            به قلم سوگند و به حرف و ها و نوشته های که از حلقومش می تراود سوگند…

            که اشک میریزم برای هر جملتون. مگه داریم ؟ بعضی وقت ها شک میکنم میگم حتما از روی کتاب و اینترنتی و …. می نویسی…

            خدا رو شکر کن

            برای این حضورش

            برای حضور در قلبت

            در باورت…

            چقدر مشتاق دیدارم

            امروزم برای سعیده کامنت نوشتم و کلی ازش تشکر کردم .

            میدونی حمید جان ،

            اینجا خیلی حرف ها رو می تونی بزنی.

            اینجا همه حالشون خوبه.

            حمید جان، کامنت سعیده رو خوندی چی گفت،

            گفت اینجا غار حراست،

            این جمله خیلی سنگین بود، و توش موندم.

            وقتی سوره ای بر پیامبر اکرم نازل میشد (قربون قلب نازنینش ) .میرفت خونه و به خدیجه میگفت پتو روم بکش!!! تو اون هوای گرم و شرجی …

            یه تصمیمی میخوام توی زندگیم بگیرم کامنت تو که خوندم شات گرفتم و خیلی پراز درس و آگاهی بود ، وباعث شد قدم هامو محکم تر بر دارم ….

            بازم برامون بنویس

            با حال خوبت برامون بنویس…

            روزی هزار بار شاکر خداوندم برای وجود شما و سعیده خجسته و مبارک

            خیلی مشتاق دیدارم. خیلی …

            حمید جان آگه برات ننویسم دیوانه میشم

            سعیده ی مبارک اگه کامنت تو نخونم روانی میشم …

            اندازه تمام حال خوبت و تمام

            حس قشنگت دوست دارم …

            سایتون برقرار

            امضای الله مهربان

            پای تک تک آرزوهات.

            حمید جان ، از روی شما و سعیده عزیز باید هی نوشت، هی نوشت

            و تکرار کرد و تکرار کرد …

            در پناه الله مهربان باشید.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
            • -
              سعیده شهریاری گفته:
              مدت عضویت: 1288 روز

              آقا سیدِ بزرگوار و خوووش قلب …سلام بروی ماهتون …

              بارها و بارها این کامنت شمارو خوندم و غرق عشق خداوند شدم …

              برادر عزیزم …من کجاو لیاقت دریافت این همه عشق توحیدی کجا ؟؟؟؟؟؟؟

              اینجاست که قرآن شیرینم میگه …

              فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم

              این توحید ..این عشق بی حساب

              سرمنشاش همش از خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ

              خداییی که همه جا دنبالش گشتم و پیداش نمیکردم …غافل ازینکه جریان جاری در قلبم بود …

              آقاسید براتون بهترینِ بهترینارو میخوام …

              غرق نور الله باشید همیشه و همیشه …

              به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٣٠﴾

        وکیست که از آیین ابراهیم روی گردان شود، جز کسی که خویش را به نادانی و سبک مغزی زند؟ یقیناً ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم، و قطعاً در آخرت از شایستگان است.

        إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿١٣١﴾

        هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

        وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ﴿١٣٢﴾

        و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش کردند که ای پسران من! یقیناً خدا این دین را برای شما برگزیده، پس شما باید جز در حالی که مسلمان باشید، نمیرید.

        ================================================================

        حمید حنیف عزیزم سلام

        سفر در ماشین زمان!

        این فایل امروز نشانه ی روزانه م بود!

        اما منو با منجنیق توحید پرتاب کرد به یک سال و دوماه پیش!

        دقیقا با شروع این فایل ها،ورق زندگی من برگشت!

        چرخ زندگیم روغن کاری شد!

        خداوند بار سنگین رو از روی دوشم برداشت!

        و بوم..بوم..بوم..اتفاقات خوب پشت هم رخ داد….

        امروز که دوباره نشانه ی روزانه م شد،فهمیدم یک خبراییه!

        میدونی!!!بارها و بارها و بارها آیه های قرآن بهم میگه:

        خبر آمد؛خبری در راه است!

        و من هم اینو روزی هزار بار باخودم تکرار میکنم!

        خبر آمد،خبری در راه است…سرخوش آن دل که از آن آگاه ست…

        خیلی هدایتی،قلبم منو دعوت کرد به خوندن کامنت خودم،و پاسخ شما…و بعد هم گفتم بزار یک تلگراف به حمید یک سال و دوماه پیش بزنم،بگم چه خبر برادر؟اوضاع خوبه؟!رو به راهی؟!رو به رشدی؟!

        ببین همین الان معین داره تو خونه مون میخونه:

        یه روز خوب و میبینم

        که خورشید از پس ابر سیاه گریه

        میخنده…

        به حق خاک و آبادی

        خدای عشق و آزادی

        در بازو نمیبنده…

        به قول استاد!

        نتیجه اتفاق افتاده!وعده ی خداوند محقق شده!

        منتها چون ما باچشم سرمون میبنیم،شک میکنیم نکنه خدا فراموش کرده باشه!

        پردهٔ شک را برانداز از میان

        تا ببینی سود کردی یا زیان

        ما گرفتیم آنچه را انداختی

        دست حق را دیدی و نشناختی ؟

        در تو، تنها عشق و مهر مادری است

        شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

        نیست بازی کار حق، خود را مباز

        آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

        ببین اینجا آسمون آبی نارنجی شده،منظره ی بینظیری از دریا جلوی چشم هامه که پرنده ها آروم و رها دسته دسته دارند پرواز میکنند…خدایی که داره از تک به تک این پرنده ها محافظت میکنه،مگه میشه اشرف مخلوقاتش رو فراموش کنه؟!

        بیخیال بابا!

        بیا دست برداریم از نگرانی های بیهودمون!

        الله اکبر از هر مسئله ای که توی زندگی هامون داریم!

        وظیفه ی ما بندگی الله ست و بس!

        اون داره کیهان رو مدیریت میکنه!اون میدونه!اون میتونه!اون بلده!از دست اون همه کار برمیاد!

        فقط باید همه چیز رو بهش تفویض کنیم و آزاد و رها از زندگیمون لذت ببریم.

        وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

        همین دیگه !:)

        دعا میکنم در بهترین زمان و مکان به دستت برسد،درپناه نور میسپارمت،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

        اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1273 روز

          بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

          «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»

          (ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺶ ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﭼﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ، ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺷﺘﺎﺏْ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﻣﻰﺟﻮﻳﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﻰﭘﻮﺷﺎﻧﺪ ، ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣُﺴﺨّﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻭﻳﻨﺪ؛ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﻥ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﻭﺳﺖ؛ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺮﻛﺖ ﺍﺳﺖ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻋﺎﻟﻤﻴﺎﻥ)

          «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

          ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﻓﺮﻭﺗﻨﻲ ﻭ ﺯﺍﺭﻱ ﻭ ﻣﺨﻔﻴﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ؛ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻣﺘﺠﺎﻭﺯﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ)

          (أعراف 54-55)

          ———————————————————————

          سلام و درود فراوان سعیده جانم، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. و هر لحظه قلبت به خداوند وصل باشه؛ ازت بی‌نهایت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت. صد البته که کامنت شما در بهترین زمان و مکان بدستم رسید.

          ساعت و تاریخ کامنتتو دیدم تعجب کردم. دقیقاً عصر از خستگی و نجوای ذهن خوابم برد، خستگی که خستگی ناشی از هفته شبکاری و بی‌خوابی های چند روزه بود ولی نجوای شیطان آلموست بهانه خاصی لازم نداره، دقیقاً همون موقع که من گیوآپ کردم شما در حال نوشتن کامنت بودی.

          خدایی که اینجوری برای مسائل کوچیک و ساده هوامون رو داره، آیا میشه برای مسائل و موضوعات بزرگتر ما رو به حال خودمون رها کرده باشه؟

          وقتی من گیوآپ کردم به قلب شما الهام کرده برام کامنت بنویسی.

          ———————————————————————

          «فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا»

          ﭘﺲ ﺑﺨﻮﺭ ﻭ ﺑﻴﺎﺷﺎم ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺩﺍﺭ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻣﺮﺩم ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻱ ﺑﮕﻮ : ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻱ [ﺧﺪﺍﻱ] ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺬﺭ ﻛﺮﺩﻩ ﺍم ، ﭘﺲ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﻲ ﺳﺨﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ (٢۶ مریم)

          ادامه کامنت رو پس از یه وقفه برات می‌نویسم.

          اگه این نقطه رو (28.962599,50.812614 ) توی مپ گوشی سرچ کنی لوکیشن هم اکنون نامبرده ست که دارم برات کامنت مینویسم. هر چقدر آدم منفی باشه وقتی میای کنار دریا و به صدای امواج گوش میدی به آرامش و احساس خوب می‌رسی.

          یه وقتایی کنار دریا میدونی به چی فکر میکنم. یه لحظه ذهنم یه سفر خیالی می‌کنه در زمان ، عین فیلمهای علمی تخیلی ، از زمان حال میرم به صدها سال پیش و تجسم میکنم زمانی که این سواحل اکثراً خالی از سکنه بوده و آدمهای خیلی کمی ساکن بوشهر بودن. چندتا روستای کوچیک و چندتا قایق و لنج چوبی شاید. شاید هر چند روزی یکبار یه لنج از روبروی ساحل رد می‌شده. ولی دریا همینجوری مثل الان پابرجا و مواج و پر برکت بوده. استاد توی فایلها همیشه میگن باران رحمت الهی همواره در حال باریدنه. نمود عینیش روبروی منه، دریای پر برکت خداوند همواره مواج و جاری بوده. زمانی که اون مدرسه غواصی و اون چندتا رستوران و این فرودگاه پشت سرم هیچکدوم نبودن، دریای پربرکت الهی همواره مواج بوده. خدا میدونه 100 سال دیگه چهره ساحل چطوری خواهد بود. و مردم چطوری از این امواج استفاده میکنن، شاید کلی توربین آبی نصب شده باشه که از امواج برق تولید کنن، یا شاید کلی قایق تفریحی اینجا وجود داشته باشه مثل ساحل فلوریدا ‌. ولی مطمئنم دریا کماکان همینجوری مواج و پر برکت خواهد بود. اینه که جریان نعمت و ثروت لحظه ای متوقف نمیشه. همواره هست و همیشه جاری خواهد بود. این ماییم که تصمیم میگیریم چطوری از این جریان بهره ببریم.

          دیشب بود توی ایستگاه شیفت بودم و یه کامنت برات نوشتم ولی خب نجواها غلبه کرد و پاکش کردم. داشتم تلاش میکردم با نوشتن کنترل ذهن کنم.

          یکی از چیزایی که یادمه برات نوشته بودم این بود که دوباره دارم بعضی از جلسات دوازده قدم رو مکتوب میکنم و گاهی اوقات جملاتی رو از استاد میشنوم که میگم اینا قبلاً کجا بوده؟ یه نگاهی به نتایجم میکنم. ذهن کمالگرا دائم نجوا می‌کنه همش همین؟! همش همین؟! دائماً مقایسه با بقیه. میگه این نتایج فعلی تو اصلا قابل نوشتن نیست. هیچ حرفی برای گفتن نداری.

          ولی من خودم میدونم چقدر تغییر کردم. میدونم از کجا به کجا رسیدم. میدونم روابطم و آدم های اطرافم وی بود، میدونم اوضاع و شرایط مالیم چی بود. میدونم چقدر بدهی داشتم ، و الان چقدر ورودی مالی و مانده حساب. میدونم قبلاً چقدر به آینده و تغییر شرایطم ناامید بودم ولی الان چقدر امیدوارم.

          بقول استاد همون قوانینی که این تغییرات رو بوجود آورده تغییرات بیشتر رو هم بوجود میاره. واقعاً اون چکاپ فرکانسی قدم اول که استاد بهمون گفت بنویسیم اصلا یه تمرین ساده نبوده. بلکه سند حقانیت تلاشهای ماست. یکی از بهترین ابزارهای کنترل ذهن و امیدواری ماست به مسیر. اینکه ایمان مون رو حفظ کنیم که مسیر قوانین جواب میده.

          ازت متشکرم بخاطر نقطه آبی ارزشمندت. وقتی نقطه آبی رو باز کردم دیدم شمایی اول اسکرین شات گرفتم. و البته منو ببخش خیلی پخش و پلا نوشتم، کلی تلاش کردم پارازیت ها رو ماست مالی کنم و ازشون فرکانس مثبت دربیارم.

          خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این مسیر و این قوانین. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این خانواده توحیدی سایت که هر وقت اینجا هستم و با دوستانم توی سایت گفتگو میکنم و کامنت ها شون رو میخونم حالم عالی میشه.

          این جمله رو نوشتم این سوال توی ذهنم شکل گرفت که «واقعاً خانواده حقیقی ما کی هستن؟!»

          تا نجواها کامنتمو پاک نکردن من کامنت رو تموم کنم.

          از درگاه خداوند متعال برات بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و آرامش و سلامتی میخوام.

          بقول خودت «شه هوارو دار»

          یا همون آیه «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1840 روز

          بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

          وَرَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَىٰ بَعْضٍ ۖ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا

          و پروردگار تو به آنچه در آسمانها و زمین است آگاه‌تر است. بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى نهادیم و به داود زبور را دادیم.

          سلام به سعیده نورانی….و بزرگ قلب

          اجی سعیده تا حالا به این فکر کردی شدی الگوی تمام بچه ها؟؟

          اجی سعیده تا به حال به این فکر کردی که چقدر ایاتی که از کتاب قران میاری برای همه بچه ها درسها داره و نور به قلبشون میباره؟؟

          اجی سعیده تا حالا به این فکر کردی که چقدر بچه ها لذت میبرن از کامنتهایی که مینویسی؟؟؟

          اجی سعیده تا به حال به این فکر کردی وقتی اسم بانو سعیده شهریاری میاد تویه ایملم نمیتونم از کامنتاش بگذرم؟؟(بی شک تمام بچه ها اینجورن)

          اجی سعیده تا به حال به این فکر کردی و قتی به بچه ها تو کامنت جواب مدی یه شوقی میکنن؟؟ و خدارو سپاس گزار میشن که یه ایه قرانی هدیه گرفتن از الله؟

          اینارو گفتم که بدونی چقدر با ارزشی برای این سایت و تمام بچه های این سایت…

          از استاد تشکر میکنم برای وجودش برای حضورش تویه این جهان هستی که چنین ادمهایی دار به جا میزاره از خودش…خدایا شکرت برای حضورم در این سایت…

          همیشه برای مینا خانوم ازت تعریف میکنم از شما و بچه های سایت…

          و اونم بنهایت تحسین میکنه شمارو مینا خانوم خیلی خوبه به لطف رب خیلی چیزهارو ازش یاد گرفتم در صورتی که اصن حضوری نداره تویه سایت.

          ولی وقتی میریم تو جاده با ماشین میگه استاد بخش کن چون میدونه که من موزیکی گوش نمیدم زیاد.

          میگه استاد بخش کن یه فایلی رو که میزارم میگن این رو اون روز گوش دادیم و من هم چون میدونم تویه مدار نیست مدار تکرار و گوش دادن دوباره میگم اره .

          میگه یه جدید برام بزار خخخخخخخخخخخخخخ….

          همیشه خدارو شکر میکنم برای حضورتون که اینجا هستید و الگویی شدید برای من برای برای بچه ها سایت زندگی قشنگتر و بهتر و یاد میگیریم ازت بینهایت از ممنونم سعیده عزیز…..

          بیا دست برداریم از نگرانهایی بیهودمون…

          بیا خودمون رو بسپاریم به هدایت رب…

          بیا خودمون رو رها کنیم در اغوش رب…

          بیا خودمون رو قوی کنیم برای ایمان قویتر…

          بیا خودمون قشنگ قلب کنیم برای دیدن زیبایی های بیشتر…..

          بیا خودمون رو اگاه کنیم از قانون خداوند….

          و بیا که اومدیم برای قشنگتر شدن و قشنگتر شدن و قشنگتر شدن………..

          خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بنهایت شکرت رب من من بدون توهیچی نیستم الله شکرت برای حضورم تویه جمع پاک توحیدی….

          در پناه جانا جانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی…

          با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1288 روز

            هِلووووو داداش حسین

            چطوووووری بنده ی خوب خدا!

            بِببیییییین!

            قصد کرده بودم انشالله عصر دستم آزاد شد جواب تلگراف پر‌مهرتون رو بدم،ولی تا چشمم خورد به عکس جدید پروووفایلتون گفتم نهههه!همییین الان!همیییین الان بنوووویس!

            چقدررر شما قشششنگید!

            چقدررر بهم میایییید!

            داداش کجایی؟!آب دستته بزار زمین،پاشو بر‌و کله ی مینا خانوم رو ببوس از طرف من!

            رفتی دیگه ؟! خیالم جمع؟!

            خداوند از نووور خودش به خوشبختی هاااتون بباره و هرروووز عشقتون بیشتررر و بیشششتر بشه و همیشه غرق لذت و خوشبختی و حال خوب باشید.

            داداش! قلبم! قلبم میگه خیلی زود میبینمتون!احساس هم فرکانسی دارم شدیییید!

            به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و‌مکان !

            تلگراف پر از عشق و مودت و نور قلبم رو با نور قرآن براتون کادوپیچ میکنم!الهی که در بهترین زمان و‌مکان به دستت برسد!

            میگما!!!!

            تو‌کدوم مدارها سیر میکنی؟؟؟؟

            آخه رو کردم به آسمون گفتم خدایا بنده نوازی کن!بهم هدیه ی نورانی بده ببرم برای داداش!بهم بگو چی میخوای بهش بگی!

            ببین دقیقا همینارو گفتمااااا!

            نووووشِ جانت !

            إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا ﴿٣١﴾

            بی تردید برای پرهیزکاران پیروزی و کامیابی است. (31)

            حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا ﴿٣٢﴾

            باغ هایی [سرسبز و خرم] و انواع انگورها (32)

            وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا ﴿٣٣﴾

            و دخترانی نو رسیده و هم سن (33)

            وَکَأْسًا دِهَاقًا ﴿٣4﴾

            و جام هایی لبریز [از باده طهور] (34)

            لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا ﴿٣5﴾

            در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند و نه دروغ و تکذیبی. (35)

            جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا

            [این] پاداشی کافی و به اندازه از سوی پروردگار توست. (36)

            رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ ۖ لَا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا ﴿٣٧﴾

            همان پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست، آن مهربانی که هیچ کس را اختیار چون و چرای با او نیست. (37)

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
            • -
              حسین عبادی گفته:
              مدت عضویت: 1840 روز

              بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

              أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

              (یونس55)

              بدانید که هر چه در آسمانها و زمین است از آن خداست. و آگاه باشید که وعده خدا حق است، ولى بیشترشان نمى‌دانند.

              هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(یونس56)

              اوست که زنده مى‌کند و مى‌میراند و همه به سوى او بازمى‌گردید.

              سلام به اجی سعیده قشنگ قلبم و بزرگ روح و نورانی

              اجی چقدر لذت بردم جواب پیامم رو دادی چقدر کیف کردم…

              اجی مینا خانوم پیشم نبود اون روزی که پیامت رو خوندم ولی یه عکس از پیامت گرفتم و واسش فرستادم…

              و پیامی که مینا خانوم بهم داد و گفتم چشم به سعیده خانوم میرسونم این بود…

              (عزیز دلم چقدر قشنگ…بگو منم روی ماهشو میبوسم)

              الهی که همیشه در پناه رب باشی اجی مهربان و توحیدی..

              به امید الله میدونم که زود این اتفاق زیبا و توحیدی خیلی رود رغم میخوره به امید الله..

              اجی برای این جایزه ای که بهم دادی خیلییی ازت سپاس گزارم چقدر کیف کردم..

              الهی که زندگیت سرشار از نور باشه و نور باشه در پناه جان جانان…

              اجی خیلی خیلی ازت ممنونم …

              در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی

              با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1853 روز

      سلام سعیده عزیزم

      چقد عالی نوشتین و من چقد اول صبحی باهاش اشک ریختم و با هر قطره اشکم به خدا نزدیکتر

      نمیدونم از کارتون اومدین بیرون یانه

      منم کارمندم و مدتیه ک دیگه دلم نمیخاد برم سرکار اما نگران بعدشم ک چی میشه بدون درامد ک نمیشه منم اهل سفرم هزینه ی سفرام چی میشه دلم نمیخاد محتاج همسرم باشم

      منتظر هدایت خداوندم تا ب وقتش بیام بیرون از کار اداری

      بازم برامون بنویس تا لذت ببریم

      مانا باشید و سلامت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مونا ترحمی گفته:
      مدت عضویت: 2117 روز

      به نام خداوند هدایتگر

      سلام سعیده جان

      چقدر خوشحال شدم دوره عشق و مودت رو خریدی

      اولش وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم

      گفتم راه حل دوره عشق و مودت هست

      بعد دیدم خودت نوشتی دوره رو خریدی خوشحال شدم

      بهت تبریک میگم

      منتظر اتفاقات قشنگ و تجربه های عالی در روابط باش

      از همه مهم تر اینه که با خودت به صلح میرسی و این خیلی زیباست

      این به صلح رسیدن با خود بهترین تجربه دنیاست

      و وقتی من با خودم در صلح باشم همه جهان با من هماهنگ میشن

      اصلا من با دوره عشق و مودت دیدم چقدر ایراد و ترمز تو روابط دارم که همینا نمیزاره من از نظر مالی پیشرفت کنم و باید اول این مسائل تو زندگی من حل میشد

      خیلی برات خوشحالم عزیزم حتما که خبرهای خوب ازت میشنویم

      در پناه خدا باشی عزیز دلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زهرا وثوقی گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      به نام خداوندی که من را انسان آفرید

      سلام به دوست قشنگم سعیده جون

      امیدوارم ع

      حالت از اینیم که هست عالی تر بشه چون ما میدونیم که برای بهتر شدن محدودیتی وجود نداره

      میبنی سعیده جون چقدر شیرین و لذت بخش خدا مارو هدایت میکنه؟؟

      آدم فقط دوست داره بشینه گریههههه کنه از این هدایت قشنگ خداوندم

      سعیده عزیز نتونستم برات ننویسم

      وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم اشک بود که از چشمام پایین میومد

      آنقدر که کامنتت فوق‌العاده بود یعنی من عاشق ای اشکام که از روی خوشحالیه

      خداوندم رو شاکرم برای این هدایت های نابش

      واقعا استاد جانم این 500 روز به قول سعیده عزیز از عسل هم شیرین تر گذشت

      و من این رو همیشه به خودم میگم

      که اگر به من بگن که

      یا باید بمیری یا برگردی به اون زهرای قبلی من مرگ رو انتخاب می‌کنم

      چون این مسیر برام ته خوشبختیه

      ته لذته

      ته آرامشه

      ته همه ی حس های خوبه

      یعنی من اگر همین الان عزرائیل بیاد بگه بریم میگم بریم نمیگم حتی یک ثانیه صبر کن انقدررررررر تا الان لذت بردم

      انقدر غرق در عشق خاص خدام

      عشق مخصوص مؤمنان هست

      و مؤمنان کسانی هستن که آگاهانه به قوانین عمل کنن

      سعیده عزیزم عاشقتم برای کامنت قشنگت که این احساس قشنگ تر رو در من بیدار کرد

      استاد جانم یه نکته دیگه اینکه اینم یه الگوی تکرار شونده مثبت من هست ((درکنار الگوهای تکرار شونده دیگه ای که دارم خیی زیادن))

      اینکه هرسری کامنت بچه هارو میخونم یا گریه میکنم یا تنم مورمور میشه و این هرسری تکرار میشه:)))

      خداجونم

      زندگیم ، قلبم ، تمام داراییم شکرت که منو هدایت کردی شکرت که توی این سایت که خاص ترین و تک ترین سایت دنیا هست عضوم شکرت برای داشتن این دوستان توحیدی

      شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتنتتتننتتتتتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 2002 روز

      سلام سیعده خانم عزیزم

      از خوندن کامنتتون بسیار لذت بردم و کامنت شما جواب حس و حالم بود و هدایتم بود به اینکه دوره عشق و مودت قدم بعدیت باشه ….

      ساعت تقریبا 9 شب حالم زیاد خوب نبود رفتم تو حیاط روی تخت نشستم زیر آسمون پر ستاره و درخت توت بزرگ و با عظمت و زیبا که نسیم ملایم تابستون نوازشش میداد و با صدای برگهاش خدای یبحان تسبیح می گفت

      گفتم الان فقط سایت استاد که می تونه حالم خوب کنه فایل صوتی از استاد و پلی کردم و از جائیکه کامنتهای شما رو دنبال میکنم دیدم کامنت ارسال کردید و…

      داشتم فایل ملاصدرا از استاد عزیز گوش میکردم و کامنت شما رو می خوندم … و این اشک بود که نشون داد چقدر از احساستون لذت بردم و درکتون کردم …

      دو روز قبل برای اولین بار در زندگیم با پدرم بحثم شد و از این بابت ناراحت بودم دو روز بود در شکرگزاریهام از پدرم و کارهایی که برام کرده بود تشکر کردم و نامه ای براش نوشتم و بهش هر چیزی که لازم بود گفتم و ازش معذرت خواستم … و از خدا خواستم که رابطه مون عالی کنه و ما از هم ناراحت نباشیم دفترم بستم گفتم خدایا خودت درستش کن چون تا حالا اینطور با پدرم صحبت نکرده بودم … و احساس شرم داشتم و… تا اینکه در حین خوندن کامنت شما پدرم اومد کنارم نشست و در مورد اون روز و بحثون صحبت کردیم و خداروشکر به عالی ترین شکل صلح و آشتی بین ما برقرار شد

      خداروشکر می کنم بابت وجود پدر عزیزم خداروشکر که پدری فهمیده و با فهم و کمالات دارم پدری که گذشت و مهربانی بی نهایتی دارد و توکل به خدا را از او آموختم… خدایا شکرت

      سعیده جان

      خداروشکر که اینقدر داره زیبا خداوند مهربان هدایتتون می کنه

      قربونش برم که از طریق کامنت شما منم هدایت کرد به قدم بعدی ام و مهر تایید زد چرا که این سومین نشونه بود که می‌گفت دوره عشق و مودت بخر مریم درنگ نکن ….

      و منم میگم چشم خداجونم

      ازت متشکرم که منو به کامنت پر خیر و شادی سعیده جون هدایت کردی

      سعیده جان ازت سپاسگزارم که با تمام وجودت این کامنت پر از عشق و محبت الهی نوشتی

      هر جایی که هستی در پناه خدای قشنگ، دلت پر از شادی و اگاهی و لبت همیشه خندون باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1252 روز

      سلااام و درود

      آخ که چقدر لذت میبرم وقتی یک کامنت توحیدی خوشگل میبینم وقتی میبنم بقول خودت بجای دست با قلبشون مینویسن و این حس ناب الهی رو درمیون میزارن

      چقدر لذت بردم از کامنتت چقدر برای من درس داشت

      منی که جدیدا تعهد دادم تا روی توحید خودم کار کنم و “روزشمار. تحول من” رو شروع کردم واقعا هرروزم از روز قبل بهتر و بهتر میشه امروز روز 6 ام بود 500 و چن روزه کع عضو سایتم اما قبلا اصن سر نمیزدم به سایت ولی از وقتی که جدی شروع کردم به تحول خودم، به کار کردن روی خودم دارم معجزات رو میبینم و نشانه های خدا رو دارم دنبال میکنم که بهم بگه کدوم دوره رو بخرم خیلی دوست دارم کشف قوانین رو بگیرم و کار کنم چون دقیقا از وقتی که من به یک تضاد بر خوردم واومدم توی سایت جدی کار کنم همون موقع ها بود که استاد خبر دادن توی سایت که کشف قوانین درحال بروز رسانیه من اون تمرین مقدمه رو که روی سایت هست همون روز انجام دادم اون روز هنوز پول دوره رو نداشتم اما از خداوند درخواست کردم و روز به روز روی توحیدم کار کردم (اینم نشونس دیگه)

      خداروصدهزار مرتبه شکر پول دوره جور شده برام و تو حسابم هست.

      سعیده جان مرسی که با قلبت کامنت میزاری برامون تا اون جنس توحید ناب رو ازت دریافت کنیم. وقتی این جنس از توحید رو میبینم عاشقانه دلم میخواد روی توحید خودم کار کنم..

      واقعا همین چندروز احساسم عالیه رابطم با خدای عزیزم چقدر خوب شده یک نکته دیگه رو بگم من قبلا اصلا کامنت نمیخوندم اما از وقتی جدی اومدم توی سایت و دارم کار میکنم روی خودم، کامنت هارو میخونم میبینم چه گنجینه ایی بغل دستم بوده و من بی خبر بودم ازش

      لذت میبرم از کامنتای بچه ها از کامنت های شما، سید علی خوشدل، آقا حمید امیری عزیز و…. و جوری تنظیم کردم که وقتی کامنت میزارین برام ایمیل بیاد و وقتی ایمیل میاد دیگه دست از پا نمیشناسم میشینم پای کلاس درس شما عزیزان..

      مرسی واسه کامنت زیبات سعیده خانم

      منتظر خبر های خوبت هستم

      خدا به همرات..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1273 روز

      سلام و درود سعیده عزیز

      امروز خدا به دلم انداخته بیام برات کامنت بدم.جریان چیه؟ میدونم دوست داری بگم یا به قول استادآزمندیان اصلا میخوای نگم خخخ

      ولی میدونم که میدونی میگم. مفصلشم میگم.چون منو میشناسی دستم بره رو کیبورد هی واژه میاد و میگه اینم بگو اینم بنویس از اینم حرف بزن ….

      تا خداوند در این صبح زیبا به دلم انداخته برات بنویسمو وقتشم برام خالی کرده در کمال تعجب ( چون اینروزها سرم شلوغه) و سکوتی حکمفرماست که انگار اداره تعطیله و فقط من اینجا هستم. از فرصت استفاده کنم و شرح واقعه بدم. میگم سعیده! نکنه تو درخواست دادی که من دارم برات مینویسم. آخه خودم اینجوریم و وقتی خدا بدلم میندازه بنویسم کامنت میخوام برام میرسه و جهان در کاره تا به درخواست های ما پاسخ بده.هنوز شروع نکردم اینقد وراجی کردم خخخ خدا بخیر کنه بتونم تمومش کنم.

      دیروز که کامنتتو خوندم تو دلم تحسینت کردم و مثل همیشه 5 ستاره رو به سعیده 5 ستاره دادم.یعنی امتیاز تاپ به یه عضو تاپ و به یه بنده تاپ!

      بگذریم برسیم به امروز. امروز طبق معمول یربع به 4 از خواب بیدار شدم و پس از نماز به دلم افتاد قبل از اینکه تمرین کدنویسیمو انجام بدم (تمرین جلسه اول دوره کشف قوانین) یه صفحه قرآن بخونم و ببینم خداوند امروز برای من چه صحبتی داره. از وقتی که این قرآن که هدیه خداوند به منو دخترمه اومده تو خونمون هر وقت میبینمش جذبش میشم و مطمئنم اینو خدا به ما هدیه داده و اولین قرآنیه که هدیه گرفتیم. قبلنا شاهنامه ، بوستان ، گلستان ، دیوان حافظ رو هدیه گرفته بودم ولی این هدیه داستان دیگه ای داره که قبلا در کامنت هام بهش اشاره کرده ام.

      سوره یونس اومد و همیشه یه صفحه میخونم و صفحه سمت چپ رو نشونه خودم میدونم. بعد خوندن اون یه صفحه مشغول کد نویسی شدم بعدش آب چایی گذاشتم و ایرپادم گوشم گذاشتم و همزمان که ورزش رو شروع کرده بودم به مانتراهام که با صدای خودم و آهنگ مدرن تاکینگ برادر لویی میکس کرده بودم گوش می دادم.

      در حین ورزش یاد کامنتت افتادم و تنها مضمونی از این جملاتت درذهنم مونده بود رو بالا آورد.

      “…اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم

      میگم چشم رئیس …چشم صاحب من … با کمال میل … با رضایت کامل…

      خدایا راضیم ازت …راضی باش ازم …

      نزار یک لحظه از فرکانس توحید دربیارم ….

      نزار یک لحظه وابسته به غیر تو باشم …

      بخصوص این قسمت از جملت تو ذهنم مونده بود اگر همین الان ضربان قلبم رو ازم بگیری و بگی برگرد پیشم

      میگم چشم.

      همونجور که مشغول ورزش و گوش دادن بودم این افکار هم از ذهنم می گذشت! خودمم تعجب کردم جل الخالق خخخ.

      به خودم گفتم این احساس چه قدر احساس قشنگیه! این احساسو خودم تجربش کردم. از همه چی رها… با همه چیز در صلح… با همه کس در صلح… لبریز از بی نیازی…تسلیم تسلیم ….آرام آرام…. و همینطور که داشتم اون ویژگی های چنین حسی رو مرور میکردم. یا جمله ای که صبح از قرآن خوندم و استاد بارها تکرارش کردن و منم صبح اولین آیه ای که خوندم همون بود و گفتم خدایا تو داری با من چکار میکنی؟ اون ازاین وقت صبح که گفتی بیا بخون این از اولین حرفی که داری به من میزنی! چقدر شکر کردم، چقدر احساسم خوب بود عالی شد… تو دفترم نوشتم آیه رو با ترجمه اش و سوره و شماره آیه رو هم نوشتم یادم بمونه چه سوره ایه لااقل! میدونی چه آیه ای بود، میخوای اصلا نگم؟ ( نمیدونم چرا این تکیه کلام استاد آزمندیان امروز ران میشه تو کامنت من هی! ولی من تسلیم میگم خخخخ)

      باشه پس خوب گوش کن که بگم. آیه 62 سوره یونس بود که میگه:

      أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿62﴾

      آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مى ‏شوند

      و این افکار همزمان با کارهای قبلی از ذهنم میگذشت و من مشغول بودم. یاد دخترهای گلت افتادم! گفتم خدایا تو گفتی اولیا من ترسی ندارند؛ نگرانم نیستند. اشک از چشام سرازیره دارم اینا رو مینویسم!الله اکبر خدا کمکم کنه مسلط بشم بر خودم و کسی حالمونفهمه

      گفتم خدایا این همنشینی با تو مگه چجوره که ( خدایا کمکم کن ببتونم بنویسم. امانم بده) یه مادر ، آنهم مادر دو دختر (چقدر مادرا نسبت به ما مردها نگران آینده فرزندشان هستند. حالا دختر باشه این احساس مسئولیت صد چندانه) که در اوج شیرین زبونیشون هستند. (یاد شینا دخترم افتادم که خواب بود. گفتم این احساسی که من نسبت به دخترم دارم سعیده صد برابر بیشتر به دختراش داره چون مادره ) میگه من تسلیمم! میگه نگران نیستم!میگه آرامم! بگی بریم نه نمیگم، فرصت نمیخوام، کار مونده ندارم، دلتنگ دنیات با همه زرق و برقش نمیشم. نگران آینده و سرنوشت دخترام نیستم! چون تو هستی…. چون تو هستی …. چون تو هستی

      ای درد توام درمان در بستر ناکامی

      و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

      در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

      لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

      برم صورتمو آبی بزنم بیام.

      این چه ایمانیه ؟ مگه غیر از اینه که گفتی اینا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هستند . مگه غیر از اینه که گفتی اینا دوستان من هستند!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1288 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

        کسانی که ایمان آوردند، و کارهای شایسته انجام دادند، برای آنان زندگی خوش و با سعادت و بازگشتی نیک است.

        سلام به برادر عزیزم …

        برادرِ غرق نور خدا …

        این پاسخ رو درحالی براتون مینویسم که هنوز در نقطه ی آبی قبلی که ازتون داشتم،گیر کردم …

        هنوز اون کامنت رو میخونم و مست این انرژی هدایت میشم …

        انرژی که من رو هدایت میکنه برای با عشق نوشتن برای کامنت شما در یک فایل قدیمی …روزها طول میکشه تا تایید بشه …و در بهترین زمان و مکان به دست صاحبش میرسه …

        آقااسدالله …گاها جوری مست این انرژی میشم که حس میکنم جسمم دیگه ظرفیت این روح رو نداره …و دلم میخواد از بعد زمان و مکان خارج بشم …

        دلم میخواد حتی شده برای چند دقیقه،این جسم خاکی دنیوی رو رهاکنم و به پرواز دربیام …

        با آبیِ آسمون و موج های آروم دریا و بال زدن پرنده ها یکی باشم …

        مرسی که هستی آقااسدالله …که میتونم راحت و بی دغدغه برات بنویسم …

        حرفایی که به گوش هیچکس آشنا نیست …

        و شما آشنایی…شما قلبت جایگاه دریافت نوره …

        نوری که از من نیست …

        از الله …از نورِ آسمون ها و زمین …

        آقا اسدالله …برادر توحیدی من …

        اغراق نیست بگم من جلای قلبتون رو احساس میکنم …از خط به خط کامنتتون …

        نمیدونم آیا کلمات قدرت سپاسگزاری دارند یا نه …

        اما میدونم انرژی قابل دریافته …حتی از دورترین فاصله ها …

        انرژی عشق و محبت و سپاسگزاری رو از ته قلبم براتون میفرستم ..برای خط به خط کامنت هایی که برام نوشتید …و از پروردگار متعال میخوام …تموم این انرژی رو تبدیل به اتفاقات عالی برای شما و خانواده ی عزیز و دختر نازتون کنه …

        داشتن یک نقطه ی آبی از شما انقدر برام ارزشمنده که احساس میکنم خداوند من رو لایق هم نشینی با دوستانش قرار داده ..

        امیدوارم بازهم این جنس از نور خدا …. نصیبم بشه …

        از ته قلبم …از جایگاه الله …از منبع نور و روشنایی براتون عشق میفرستم

        و از خدا میخوام …همیشه غرق احساس عمیییق خوشبختی باشید

        دوستتون دارم و به امید دیدار دوستِ خوب خدا …در بهترین زمان و مکان …

        قلبِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سمانه سادات گفته:
      مدت عضویت: 998 روز

      درود خدا بر سعیده عزیزم دوست توحیدی

      فقط میتونم بگم چقدر قلمت زیباست

      چقدر چینش کلماتت رساست

      چقدر حرفهات به دل میشینه

      دختر تو بینظیری بینظیر

      آخ که حرف دل منم زدی

      روابط روابط روابط

      الگوهای تکرار شونده من

      همین طور که دوست عزیزم حمید جان گفتن من هم دیشب کامنت نوشتم ولی بعد از کلی تلاش ارسال نشد و گفتم اشکال نداره

      کامنتم کلا در مورد روابط بود

      از روزی که وارد سایت شدم با تضاد روابط وارد شدم و هنوز هم به دنبال راه حل هستم

      اولش گفتم شاید خوب اینا با من فرق میکنندخوبه جدا بشم

      بعد گفتم این میشه فرار

      بعد گفتم خوب حلش کنم خیلی راه های مختلف را رفتم هنوز اون راهی که باید پیدا کنم را نکردم چون نمی‌دونم درست اون ترمزی که دارم چی هست

      تا اینکه استاد این فایل را گذاشتن

      چند باری گوش کردم نوشتم از گذشته خودم از حال خودم ولی ارسال نشد پس اون چیزی نیست که من باید بدونم بلکه باید بیشتر بگردم

      هر زمان که کم میاوردم و میگفتم خدا با هدایتم کن و حتی میگفتم صبر کنم یا هجرت فقط و فقط می‌گفت صبر

      و قرآن باز میکردم خدا فقط بهم میگفت اون کسی که باید هدایت بشه میشه

      در بهترین زمان نهرها زیر پاها روان میشه نعمتها داده میشه خدا با صابران هست تقوا پیشه کن

      و اینا منو آروم میکرد

      ولی از خدا میخوام کمکم کنه هدایتم کنه برا روابط

      خوشحال شدم که دوره عشق و مودت را خریدی انشاالله بیای از نتایجت بکی و من هم خرید کنم

      میدونی دارم پس انداز میکنم که دوره قانون سلامتی را خرید کنم ولی اگه هدایتها و نشانه ها بیاد عشق و مودت را میخرم

      البته بهت بگم زمانی که وارد سایت شدم هیچ پس‌انداز و پولی نداشتم ولی تمام برام جور شد حتی از فروش کفشهای نو عالی که نپوشیده بودم

      سعیده جان عزیز بهترین ها را برات می‌خوام چون لایق بهترین روابط سلامتی و ثروت و نعمت هستی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      محجوبه هاتف گفته:
      مدت عضویت: 1189 روز

      ای نیروی برتر مرا برای سفر به سوی صلح و آرامش هدایت کن، کمکم کن تا خواست خود را رها کرده و زندگیم را به مراقبت تو بسپارم

      امین

      سعیده عزیزم خیلی تحسینت میکنم برای پیشرفتی که

      . داشتی

      یاد یکی از فایل های استاد افتاد که می‌گفت‌: توی یه بازه زمانی، روی خودم خیلی کار کرده بودم ،روزی یک کتاب میخوندم ، تقریبا هیچ نشونه مثبتی تو زندگیم هنوز نبود، اما  مثل روز برام روشن بود که به تمام خواسته هام میرسم. احساس می‌کنم تو الان تو اون نقطه هستی. برات بهترین ها رو میخوام انشالله بزودی  شاهد آزادی زمانی، مکانی و آزادی مالیت باشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      نورا افضلی گفته:
      مدت عضویت: 1637 روز

      سلام سعیده عزیزم

      چقددر کامنتت عاااالی بود

      چقددر سرشارعطر و بو و نور الهی بود

      باورت نمیشه قلبم بعدازخوندن کامنتت پرازروشنایی شد

      انگارنسیم خنک الهی برقلب وجانم وزیدوقلب وجانم روخنک کرد

      سینه ام گشاده شدازعطروبوی کلمات گوهربارالهی که نوشتی

      یک احساس سرور و شعف وشادمانی خدایی قلب وسینه ام راپر کرد

      خدایا توچقددرزیبایی وچقددر کارهاروآسان می کنی .

      سعیده جان

      دیشب من بانوشتن درخواستم دچارتپش قلب شدیدی شدم درحالیکه قلب سالم وسلامتی دارم برام سوال شده بود چرا قلبم فقط موقع نوشتن درخواستم انقدر تند تند میزنه

      امشب یعنی فقط طی 24 ساعت باخوندن کامنت سراسر عشق ونورو کلمات وحی الهیت درست نقطه مقابل دیشب ، باوجودنوشتن همان درخواستم قلبم وجان وروحم سرشارازحس خنکی و آرامش براثرنسیم روحبخش کلمات وحی الهی وقرآنی شد

      من این رابه فال نیک می گیرم که :

      خدای من بسیارمقتدر ومهربان است

      ویقینا یقینا یاری خدای زیبا وآسانی های من نزدیک است .

      بزودی زود پیروزی وخلاصی ورهایی و نجات یابندگی وموفقیت عظیم من به آسان ترین روش وبابهترین کیفیت همراه باعزت واحترام وبزرگواری وبزرگ منشی من به وسیله خدای وکیل وکارساز من دربهترین زمان ودربهترین مکان محقق خواهد شد

      خدایا بی نهایت شکرت بخاطراین دستی ازدستان الهیت سعیده مهربان وعزیز ت که من را امشب به اوج نورورحمت ولطف وموهبت ونعمت وروزی وحدانی وخداییت رساندی

      سعیده عزیز ازشماهم سپاسگزارم وآرزو میکنم بزودی زود به آسان ترین روش وبابهترین کیفیت ودربهترین زمان ومکان به هردرخواستی که ازخدای مقتدرمهربان داری ، برسی ویقینا یاری خدا نزدیک است .

      موفق باشید سعیده عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مهدی فتحی گفته:
      مدت عضویت: 968 روز

      سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز

      و تمامی همراهان عزیز در این سایت توحیدی

      سلام خدمت بانو سعیده

      ================

      جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿24﴾

      [اینها] پاداشى است براى آنچه میکردند (24)

      لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا ﴿25﴾در آنجا نه بیهوده‏ اى مى ‏شنوند و نه [سخنى] گناه‏ آلود (25)

      إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿26﴾

      سخنى جز سلام و درود نیست (26)

      ===============

      توی این چند وقته هر موقع که

      کامنت شما رو خوندم از درون احساسم دگرگون شد(( حسودی کردم بهتون))

      از این نحوه نوشتن و راز نیازهایی که با خدا دارید

      از اینکه اینجوری خدارو شناختید و دارید از وجود خودتون لذت میبرید

      کامنتاتون بسیار زیبا و تاثیرگذار هست و من واقعا از خوندن اونها سیر نمیشم.

      امیدوارم هرکجا که هستید سالم و تندرست باشید در پناه خداوند مهربان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید شاد باشید و حالتون مثل همیشه خوب باشه، سالم باشید و هر روز از این همه نعمت تجربه های زیبایی به من و هم خانواده ای های من بدهید، که الگوی ما نیز بشود.

    سوال اول:

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    سکی از جاهایی که من احساساتم بسیار زیاد احساساتم بر انگیخته میشه، دیدن افراد معلول بوده، ولی با آموزه های شما دارم روی خودم کار میکنم و میگم این فرد قبل از ورود به این دنیا خودش انتخاب کرده این مسیر را پس. این دقیقا همون جایی که باید هست.

    یکی دیگه جایی هست که من کلی کار انجام دادم و بخاطر شاید یه اشتباه کوچک یک شخص دیگه ای بگه تو چیکار کردی؟ چرا اینجوری میکنی؟ چرا اینقدر خراب میکنی؟

    که اتفاقا همونطوری که نوشتم امروز صبح این را که از کمبود عزت نفس هست نوشتم، ولی به این صورت که شما فرمودید نبود. به این صورت بود که دلایل خیلی از کارهام را گرفتن تایید دیگران بود.

    یکی دیگه این هست که منوقتی با یه شخص دیگه ای با مشکلی بر میخورم در هر زمینه ای خودم را مقصر میدونم و این باعث میشه احساس حقارت خیلی بالایی داشته باشم و این خیلی حالم را نازیبا میکنه.

    یکی دیگه از اون شرایط وقتی هست که می‌خواهم یک کار جدید بگیرم، احساسات نازیبا بعضا سراغم می آید.

    یکی دیگه اش اینه که بخواهم با کسی روبرو شوم و بخاطر کار اشتباهی که انجام داده بخواهم باهاش صحبت کنم که احتمال می‌دهم تو ذهنم بحثمون بشه.

    وقتی پولی می‌سازم هم این خیلی باعث میشه من احساس خوب بالایی داشته باشم.

    وقتی با تمام وجودم هم یه چیزی و یه آگاهی را میفهمم این هم باعث میشه من احساس شور و شعف بالایی داشته باشم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: